#تووییت 🌐
یه فکت راجب دخترا:
دخترا نمیتونن تو چشای پسری که دوست دارن زیاد نگاه کنن
@yavaashaki ✍
توجه کنید که تو انتخاب پارتنر،
پشتوانه بودن خیلی مهم تر از قیافه و پول و هیکله
اینکه وقتی همه دنیا مخالف توان اون تو جبهه ی تو بمونه
اینکه هم سنگرت باشه و بهت باور داشته باشه...
در غیر این صورت مجبوری با مشکلات زندگی تنهایی بجنگی و کم کم به مرگ رابطه نزدیک بشی...
@yavaashaki
من کسیو که یه تار موهاشو به صدتای شما نمیدادمو فراموش کردم، تو که برام چیزی نیستی.
@yavaashaki ✍
#تمنای_باران
#به_قلم_شکیبا_پشتیبان
#قسمت_17
اشکهایش را پاک کرد و با یک دستش دو دست او را روی شکم او نهاد و نگه
داشت و با دست دیگر دو پاهای او را به هم نزدیک کرد و نگه داشت و برای آن
که او کمی لرزش بدنش یادش برود گفت:
- نباید جمع کنی خودت و.
- آ... آخه س... سرده. و... ولم کن.
- نرگس بهت چی می گفت؟
- تو... دکتر... سنگ... سنگدلی هستی .
- نیستم. آب سرد هم به خاطر سلامتیت بود. که تبت بیاد پایین. نگفتی ؟
- من... باهات... قهرم.
- نگو. منم ناز مریضهام و نمی کشم.
باران سرخ شد، همان لحظه نرگس با شیر داغ آمد و گفت:
- براش شیر قهوه هم درست کردم.
- چیه یه دفعه باهاش مهربون شدی؟ خبریه!
نرگس با ناز چشم غره ای رفت و گفت:
- فضولی نکن آقا.
- باشه نگو. خودم می فهمم.
_آره تو راست میگی .
شیر را روی میز گذاشت و گفت:
- تا شیر و بهش بدی بخوره برم براش شیر قهوه بیارم.
- َسم که توش نریختی ؟
- وا؟ دانیال مگه من نا مادری
سفید برفی ام؟
- نیستی ؟
- نه.
- باشه برو عزیزم.
باران با لبخند خیره به بحث آنها بود. نرگس که رفت دانیال دست زیر کمر باران
برد و کمی او را خم کرد که ناله و گریه ی او بلند شد.
- آی آ ی. نمی خوام بشینم. آی. پهلوم درد می کنه.
- هیشش باران. آروم باش دختر خوب. آروم.
آهسته پهلویش را نرم نوازش وار ماساژ داد و گفت:
- فقط یه کم دیگه خم شو. دختر خوبی باش.
همزمان او را خم کرد.
- آی. نه نه. دیگه بسه
دانیال او را به سختی روی تخت نشاند و بالش را روی کمر او نهاد و باز اشکهای
او را پاک نمود و گفت:
- گریه نکن.
- دکتر بد زورگو. سردمه. آب می خوام.
دانیال شیر را از روی میز برداشت و جلوی دهان او گرفت و گفت:
- بخور.
باران کمی خورد، و سپس پس کشید که دانیال دوباره آن را نزدیک دهانش برد و
گفت:
- داغه. بدنت و گرم می کنه.
این بار تا ته به خورد او داد و گفت:
- آفرین دختر خوب.
لیوان خالی را رو ی میز نهاد که همان لحظه نرگس با شیر قهوه آمد و در حالی که
آن را هم می زد، گفت:
- یه کم توش شکر ریختم شیرین باشه.
و بعد هم قاشق را در آورد و دست دانیال داد. سپس لیوان خالی شیر را از روی
میز برداشت و رفت. دانیال شیر قهوه را نزدیک دهان او برد و گفت:
- لرزش بدنت کم شده ها.
_ولی باز هم سردمه.
- حالا این شیر قهوه رو بخور.
- خودم می خورم.
- دستات می لرزه، میریزی رو تخت.
و بعد هم کم کم به خورد او داد و گفت:
- لرزش بدنت قطع شد.
- ولی هنوز سردمه. پتو بده.
- نمیشه.
- پتو. پتو. پتو. پتو.
- بسه. هی پتو پتو نکن.
- پتو. پتو.
- باران؟
- خانوم رادفر هستم دکتر.
- عه چه خوب. ولی من با باران راحتترم.
بعد هم بلند شد و گفت:
کلی خون از دست دادی. صورتت هم گچ دیوار شده. میرم برات خوردنی بیارم
بخوری جون بگیری .
- پتو.
- یه بار دیگه بگو پتو. تا کلا برش دارم ببرم بیرون اتاق.
باران با بغض و ناراحتی سرش را به پایین برد و با گر یه گفت:
- خیلی سردمه.
- آخه چرا حالیت نیست؟ تب داری . پتو روت باشه بدنت گرم میشه تبت میره
بالا. بعد حالت بدتر میشه.
و بعد هم خواست برود که باران با صدای بلند گریست و مظلومانه گفت:
- تو رو خدا. سرده. دارم یخ میزنم .
- باران؟ یه کم به سلامتیت اهمیت بده.
و بعد هم رفت و اندکی بعد با کلی کمپوت و آبمیوه برگشت و آنها را روی میز
نهاد و یک کمپوت را باز کرد و آب آن را داخل لیوان ریخت و روی تخت نشست و
نزدیک دهان او برد و گفت:
- بخور.
باران لیوان را از او گرفت و آن را تا ته خورد. دانیال دانه های گیلاس را داخل
بشقاب ریخت و کنار او نهاد که باران آنها را هم خورد.
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
ﺩﺭ «ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ» ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ ؛
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ «ﺧﻠﺒﺎﻥ»
ﺁﻥ ﮐﯿﺴﺖ !!
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ «ﺯﻧﺪﮔﯽ» ﺍﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ
ﻣﺪﯾﺮ ﻭ ﻣﺪﺑﺮ ﺁﻥ خداوند ﺍﺳﺖ…
به خدا اعتماد داشته باش
@yavaashaki ✍
#تمنای_باران
#به_قلم_شکیبا_پشتیبان
#قسمت_16
و او را داخل حمام برد و روی چهارپایه نشاند و رو به نرگس گفت:
- فقط پیراهنش و از تنش در بیار. بقیه لباسهاش و پاره کن.
- باشه.
- آمم، من دیگه میرم پونزده دقیقه دیگه پشت در حموم منتظرم.
همان لحظه باران مظلومانه با گریه گفت:
- نه نرو. تو رو خدا. حموم نه. سرده. خیلی سرده.
- نرگس فقط انگشتای دستش و یه کم با آب ولرم بشور.
و بعد به بیرون رفت و در حمام را بست.
صدای گریه های مظلومانه ی باران دل نرگس را به درد آورد، او فقط نگران این بود
که او برایش دردسر درست کند. با آن که از او بدش آمده بود، ولی دل داشت و
کمی دلش به رحم آمد و کم ی هم بدنش را با آب ولرم شست.
حرفهای باران اعصابش را به هم ر یخت و نرگس...
پانزده دقیقه بعد نرگس تن او را خشک نموده و به سختی تن لرزان او را لباس
پوشاند و در حالی که تونیگ را تن او می کرد گفت:
- از شوهر من دوری کن. منظورم و که می فهمی ؟
باران در میان لرزشهایش، بغض خفهای داشت و بدنش چون بید می لرزید.
به سختی با بغض و لکنت آهسته گفت:
_م... من یه... یکی و دوس... دوست... د... دارم. هر... هرگز ه... هم ب... بهش
خ... خیا... نت ن... نمی کنم.
نرگس لباس را تن او کرد و گفت:
- حرفت و خوب نفهمی دم. گفتی یکی و دوست داری و هرگز هم بهش خیانت
نمی کنی ؟
- آ... آره.
نرگس نفس آسودهای کشید و گفت:
- خدا رو شکر. کی هست حالا؟
- پ... پلیسه.
نرگس متعجب گفت:
- پلیس؟ اون هم توِا فراری ؟
اشک از دو گو ی ز یبای او سرازیر شد و با ناراحتی گفت:
- من بی ... بی گناهم. ب... به روح بابام.
نرگس انگار به یک باره تمام بد یهایش را با حرف او فراموش کرده بود که فوری
در حمام را باز کرد و دانیال را صدا زد که دانیال آمد و پلاستیک را از پای او باز
کرد و سپس تن لرزان او را در آغوش کشید که نرگس فوری گفت:
_برو دیگه. منم فوری یه دوش پنج دقیقهای می گیرم میام براش شیر داغ درست
می کنم.
دانیال ابروهایش از تعجب بالا رفت و گفت:
- خب پس سریعتر.
و بعد هم سمت اتاق کار حرکت کرد و وارد شد و او را رو ی تخت خواباند و گفت:
- از ای ن به بعد اتاقت اینجاست.
- س... س... س... سر... سر... سرده.
- خیلی خب. خودت و جمع نکن. پهلوت صدمه دیده.
- پ... پتو.
- الان دیگه حسابی تمیز شدی.
نگاهی دقیق به چهرهی او کرد و در زیبایی اش حیران ماند و با آن که اسمش را
می دانست، برای آن که بفهمد او اسمش را دروغ می گوید یا نه، پرسید :
- اسمت چیه خوشگل خانوم؟
- باران.
- چه اسم قشنگی. باران.
- پتو.
_نمیشه.
لباس او را کنار زد و دستی بر بدن او کشید و گفت:
- تبت کم کم داره میآد پایین.
- آب.
- اون هم نم ی شه .
مکث کرد و بعد گفت:
- گریه نکن. واسه چیه ی بغض می کنی ؟
شروع به پاک کردن اشکهای او کرد و گفت:
- دوست نداری زودتر خوب بشی ؟
- چ... چرا!
- خب پس. ببینم نرگس که تو حموم حرف بدی بهت نزد؟
- نه.
- پس صدا ی زمزمه ها!
- حر... حرف مربوط به خانومها بود.
- ولی تو باید به من بگی .
- نه.
#ادامه_دارد
@yavaashaki 📚
یهجا خوندم که وقتی کسی زیادی عاشق یه نفر باشه بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم،
میگه مراقب خودت باش؛
ببین اگه داری اینو میخونی خیلی مراقب خودت باش …
@yavaashaki ✍
#تووییت 🌐
کار ها وقتی درست میشه
گره ها زمانی باز میشه
که بطور یقین از همه جز خدا نا امید بشی ...
خدایا تو برای ما کافی هستی ما رو به غیر خودت وا مگذار ...
@yavaashaki ✍
بوسیدمش
دیگر
هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم...
#احمدرضا_احمدی
@yavaashaki ✍
عجب نسلی بودیم ما دهه شصتی ها؛
با جنگ شروع شد، وبا دیدیم، بی پولی دیدیم پاندمی بزرگ بیماری دیدیم، زلزله دیدیم، زیر آوار موندن دیدیم، آتیش سوزی دیدیم، مرگ رئیس جمهور دیدیم و حالا هم جنگ.
@yavaashaki
ما كودكان قصه هاى صلح بوديم،
و اكنون در دنيايى از صداهاى جنگ بزرگ ميشويم…
#علي_قاضي_نظام
@yavaashaki
Loose yourself from a painful past.
Forgive yourself for old mistakes.
Open yourself up to healing.
خودتو از اون گذشتهی تلخ خلاص کن.
خودتو به خاطر اشتباهات قدیمی ببخش.
آغوشتو به روی خوب شدن باز کن.
@yavaashaki 🍃🌺
پس صبر خواهیم کرد
و میدانم
تو
همینجا کنار اشک هایم
کنار بی قراری هایم نشسته ای✨:)
@yavaashaki ✍
عزیزم گلدن تایمتو از دست دادی، الان دیگه نوتیفتو میبینم میگم ای بابا خفه شو دیگه.
@yavaashaki ✍
تو از آدم موردعلاقهم تبدیل شدی به کسی که وقتی یادش میوفتم دلم میخواد هرچه سریعتر خودم رو به نزدیکترین سطل زباله برسونم و کلی بالا بیارم. و تحمل این موضوع و کنار اومدن با کل وجودیتش اصلا آسون نبوده و نیست. اصلا. اگه اهمیتی داره. که بعید میدونم. حالا هرچی.
@yavaashaki ✍
اگه کسی بهتون گفت حالش خوب نیست، ازش بپرسید: چی حالتو خوب میکنه؟
حالش با همین سوال قطعا بهتر میشه.
@yavaashaki
9 نشانه عاشق شدن :
1- ذهنتان درگیر میشود.
فکر نکردن به کسی که عاشق او هستید دشوار و غیرممکن است.
2- ندیدن عیب ها و رفتارهای بد فرد مقابل.
زمانی که عاشق میشوید تمرکزتان روی ویژگی های مثبت فرد مقابل است و ویژگی های منفی او را به سختی میبینید.
3- میخواهید او از همه چیز مطلع باشد.
هر اتفاق خوب یا بدی میافتد دوست دارید او اولین نفری باشد که متوجه آن میشود.
4- سعی میکنید بیشتر دیده شوید.
وقتی عاشق میشوید دوست دارید ظاهر بهتری داشته باشید.
5- آینده را با او تجسم میکنید.
6- ممکن است در خودتان تغییراتی مطابق علایق فرد مقابل ایجاد کنید.
7- هر لحظه اشتیاق بیشتری برای دیدن او دارید.
8- تمرکز برایتان دشوار میشود.
9- ناخودآگاه جذب چشمان او میشوید.
@yavaashaki
تنها پیشنهادی که میتونم تو این لحظه بهتون بکنم اینه که خودتونو اول از همه لول آپ کنین که بتونین با ادمای لول بالاتری ارتباط بگیرین.
@yavaashaki
ریمیکس شادمهر و پدرام ژاندارم و قمیشی - دختر بد
Shadmehr & Pedram Zhandarm & Ghomayshi - Dokhtare Bad ( Remix )
@yavaashaki 🍃🌺
انگار دوباره فراموش کردی.
اجازه بده بهت یادآوری کنم.
وقتی که سخت بود وُ تو غرق شدی وُ ترس وجودت رو گرفته بود وُ تنها راه رفتی و نامرئی بودن رو احساس کردی وُ نمیتونستی راه رو ببینی و خواستی تسلیم بشی؛ تو ادامه دادی!!
اینو همیشه یادت بمونه.
@yavaashaki ✍