yeketefaghshaeraneh | Unsorted

Telegram-канал yeketefaghshaeraneh - یک اتفاق شاعرانه

146

Subscribe to a channel

یک اتفاق شاعرانه

دوستان گرانمهر

در کانال جدید چشم براهتان هستیم

🌻 @vazhehayesorkh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

شاید از صبح، یک زن تنها
بالشش را گرفته در آغوش
شاید از صبح، گریه می کرده
یک نفر پشت گوشی خاموش

شاید از صبح، دوستی شاعر
خون چکیده ست از سر ِ قلمش
شاید از صبح، مادرم با بغض
روسری را گره زده به غمش

شاید از صبح، جمله ای نصفه
بعدِ افسوس و کاش... منتظر است
شاید از صبح، گربه ای کوچک
پای ظرف غذاش منتظر است

شاید از صبح گریه می کرده
توی یک واگن سریع السیر
اوّلین روزهای بی خبری
آخرین انتظار ِ صبح به خیر

شاید از صبح بوده زیر سِرُم
یک طرفدار با تنی بی حس
نرسیده به هیچ جا و کسی
شاید از صبح، آخرین اس ام اس

شاید از صبح، گوشه ی گنجه
بغض کرده عروسکی ساکت
شاید از صبح، آخرین شعرم
همه جا پُر شده در اینترنت

شاید از صبح می زده باران
بر سر روزهای تابستان
شاید از صبح گشته دنبالم
پدرم توی چند قبرستان

شاید از صبح، اسم من بوده
وسط هر مقاله ی بی ربط
شاید از صبح، گریه دار شده
کلّ آهنگ های داخل ضبط

شاید از صبح، آسمان ابری ست
خون گرم است آنچه می بارد!
شاید از صبح، دشمن سابق
باز حس کرده دوستم دارد!!

شاید از صبح، شاید از قبلاً
شهر، در اختیار ابلیس است
شاید از صبح، شاید از قبلاً
یک نفر رفته، بالشی خیس است

شاید از صبح، آخرین امّید
جمله ای محض ِ دلخوشی بوده
شاید از صبح، پشتِ یک درِ قفل
دختری فکر خودکشی بوده

شاید از صبح، پای یک تلفن
مرد، سیگار بوده با سیگار
مرکزِ ثقلِ شایعات منم!
خبرم رفته داخل اخبار

شاید از صبح نیستم امّا
کف و دیوار خانه ام خونی ست
شاید از صبح، گفتن ِ اسمم
داخل شهر، غیرقانونی ست!

شاید از صبح، بوسه ای در باد
آخرین شکل ارتباط شده
شاید از صبح، در نبودن من
کلّ دنیا تظاهرات شده!

نیستم! تو نشسته ای آرام
ظاهراً وضع زندگی عالی ست!
نیستم! جشن عید فطر شده!
همه ی شهر، غرق خوشحالی ست

نیستم! هیچ چی عوض نشده
غیر اسمی که داخل گوشی ست
نیستم! یا نبوده ام هرگز
زندگی حاصل فراموشی ست

نیستم! مثل آخرین بوسه
نیستم! مثل لحظه ی تردید
نیستم! مثل جمله ای غمگین
که نوشتیم با مداد سفید

نیستم! مثل جنّ زیر پتو
نیستم! مثل چیزهای غلط
نیستم! مثل رد شدن از شهر
مثل یک مرد ناشناس فقط...


#سید_مهدی_موسوی

@yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

گــــر زبانم را نمی فهمی نگاهـم را بفهم
آهِ سـرد و اشکِ چشم بی گناهم را بفهم

بی تو بالا می رود شبها صدای هق هقم
حال و روز و گریه ی هنگام آهم را بفهم

روزگار سرد و تاریکی یقیناً پیش روست
سرگذشت روزهای سال و ماهم را بفهم

با نگاه پر سکوتم با تـو می گویم سخن
معنی نا گفته هـای در نگاهـــم را بفـهم

کفش ها هم اندکی پای مـرا یاری نکـرد
قصه هـای نارفیقِ نیمــه راهـم را بفـهم

آسمــانِ دیـدگـانم ای عسل بارانی است
با نگاهت لحظه ای حـالِ تباهم را بفـهم


#علی_قیصری

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

بیا که می کُشدم انتظار گل بانو
تمامِ اهل قبیله م تبار گل بانو

اذانِ شهرِ ترا ضجه می زند هر صبح
دو بار"اشهد و اَنَّ" دو بار "گل بانو"

هوای شانه ندارد بلندِ گیسویت
چقدر پنجه کشم بر سه تار گل بانو

لباس نازک شب را چگونه پاره کنم
چگونه از تو بروبم غبار گل بانو

دلم گرفته ازین فصل های پی در پی
ازاین همه ملخ و مور و مار گل بانو

بنام حضرت باران دخیل می بندم
ازاین به بعد مرا کار و بار گل بانو

بیا به حرمت دستان منجمد شده ام
بگیر دست مرا تا بهار گل بانو.


#سعید_شعبانی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#شبِ_سیاهپوست
#شورلت_سیاه


دو دفتر شعر از زنده یاد

#عمید_صادقی_نسب

انتشارات هشت ، شبستان ، راهروی 30 ، غرفه ی 20

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

#هشتم_اردیبهشت_زادروز_
#بانو_سیمین_دانشور

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

چطور می توانم این لحظه را نگه دارم؟
تو هستی...
من هستم...
و پروانه ی رقصان میان لبانمان،
با گرده های "دوستت دارم"
از لب تو پر می زند
بر لب من می نشیند
و بارورم می کند به عاشقانه ای سپید

چطور می توان بهار را سبز نگه داشت
ما را جوان
و این باران ملایم را
که بر چتر مشترکمان
آواز می خوانَد...


#ساغرشفیعی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

به رُخِ چشمانِ ابری ام می کشد
غم نبودنت را...

جاده ی مِه گرفته...


#زیبا_آصفی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

بانوی اول غزلم سر به راه باش
با من بیا مقلد شیخ الگناه باش

اعصاب سرخ روسریت را به هم نریز
با موی بازجلوه ای از روی ماه باش

بانوی اول غزلم ...های... با توام
پیکی بزن کنار من و رو به راه باش

این هم بهانه ات که بگی گیج می زنم
حالا شریک جرم لب بوسه خواه باش

با فکرهای عاقلانه به جایی نمی رسیم
یک بار هم عزیز دلم اشتباه باش

یک راست می رویم سر اصل مسئله
ابلیس تر بیا و کمی افتضاح باش...



#سعید_شعبانی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

باران گرفت،
اما
بهار از پنجره فراری شد.
کنار پنجره
زنی ایستاده بود،
با قهوه ای
که شور می ریخت...



#فرزانه_شاهسواری

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

غـــزل گم می شــود در ازدحـــام کـــوچه ها اینجا
نمی آیـد بــه جـــز از نالـــه هــای مــا صــــدا اینجا

نفس بغضــی شده در تنــگ نای سیـــنه پیچیــــده
در این طوفــان دلتنـــگی نمی مانـــــد هــــوا اینجا

سـزای عاشقی کردن فقط دشـــنام و نیـــرنگ است
کـــه در ارزانــــی دل هــــا نمــــی ارزد وفـــــا اینجا

زمستان آمــده بعد از زمســتان سخت و سنگین تر
بهـــاری نیسـت در تقویـــم خـــاک آلـــود مـــا اینجا

چه گل هایـی که پــرپــــر شـــد به دست بــادها امّا
غریبـــی می کنـــد با نالــــه ی گــل ها خــــدا اینجا

بیـــا بگشــــای در از روزنی خورشیـــد پیــدا نیست
و در تــــاریکـی ممتــــد نمی گیــــرد دعـــــا اینـــجا


#علی_نیاکوئی_لنگرودی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

باغ در یک صبحِ بی احساس می خُشکَد، نرو
رویِ دستم یک بغل وسواس می خُشکَد، نرو

برکه می میرَد غروبی تلخ در آغوش ِ خاک
آرزوی ِ گندمی بر داس می خُشکَد، نرو

رو که بر گَرداندی از من اطلسی رنجید و رفت
مریمم بی نسترن، بی یاس می خُشکَد، نرو

شاخه ها یک یک شکستَند از هجومی بی قیاس
قدّ سرو از تیغه ی الماس می خُشکَد، نرو

قیدِ من را می زَنی یا قیدِ این رفتن که در
بیتِ آخر واژه ی احساس می خُشکَد، نرو


#رضــــا_نظــــری_فــر

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

ليلا سلام، اين روزها بدجور درگيري!
حتي سراغي از من و حالم نمي گيري
يك آدم ديگر شدي، در حالِ تغييري
ليلا جوابم را بده از دست من سيري؟
بالا برو ديوار حاشا را، نگو بله!

ليلا چرا هوش و حواست روي پايش نيست؟!
چيزي شده؟ حرفي بزن! معنيِ كارت چيست؟!
اين خواستْگارِ سينه چاك و بيقرارت كيست؟
مي خواهدت؟ مي خواهي اش؟ تصميمتان قطعيست؟
حتي اگر قطعيست هم حالا نگو بله!

ليلا شنيدم از دو جيبش پول مي بارد
هر روز و هرشب هم برايت هديه ميارد
مرتيكه دوزاري تنش انگار مي خارد!!!
ليلا بگو اندازه ي من دوستت دارد؟!
ساكت نشو، مِن مِن نكن ليلا، نگو بله!

ليلا اگر دل دل كني آخر زنش ميشي
با نيَّتِ آينده ي بهتر زنش ميشي
در صفحه هاي دفترِ محضر، زنش ميشي
ليلا تو را ارواحِ پيغمبر زنش ميشي؟!
رحمي كن و مغرور و سربالا نگو بله!

با اينكه شايد كولي و ديوانه و مستم
با اينكه جاده خاكي و پرپيچ و بن بستم
با اينكه جيبم خالي و پوچ و تهي دستم
وقتي كه عاقد گفت: آيا من وكيل هستم؟!
هي گل بچين و گل بچين اما نگو بله!

ليلا من از ايل و تبار قيسِ مجنونم
سرمايه ام شعر است و از هر مرز بيرونم
خانه به دوشم قطره اي از رود جيحونم
مهريه ات دست و سر و پا و رگ و خونم
چيزي ندارم من به جز اين ها، ... نگو بله!


#ارسلان_زاهدزاده

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

از آسمون، خونه كه مي باره
پاييز ما پاييز خوبي نيست
ديوونه ايم با اينکه مي دونيم
ديوونه بودن چيز خوبي نيست

دلخوش به چي هستي؟ كدوم فردا؟
دنياي ما بدجور بي رحمه
حال تو رو هيشکي نمي دونه
حرف منو هيچ كس نمي فهمه

عمريه كه اسم اتاق ما
يا انفرادي يا كه تابوته
سيگارتو آهسته روشن كن
دنياي ما انبار باروته!

ميريم از اين زندون تكراري
زندون تازه اونور مرزه
تا صبح گريه مي كني هر شب
با شونه هات دنيام مي لرزه

مي ميري و درها به روت بسته س
مي ميرم و راه فراري نيست
اين شهرو مي بخشي و مي بخشم
از هيچ كس هيچ انتظاري نيست

از كوچه ها آهسته رد مي شم
خالی ِ از هر حسّ و احساسم
اونقد غريبه ن آدما، انگار
غير از تو هيچ كس رو نمي شناسم

عمريه كه اسم اتاق ما
يا انفرادي يا كه تابوته
هر روز با ترديد مي تابه
آزادي خورشيد، مشروطه!

هر كس كه حرف مهربوني زد
توو دستاي سردش تفنگي داشت
اين داستان تلخ نسلي بود
كه آرزوهاي قشنگي داشت


#سید_مهدی_موسوی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

چگونه می شود با یک سلام
آدم را بگیرند از او
تقویمی با چهار پاییز
به او تحویل دهند؟!


#هرمز_علیپور

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

با عرض سلام خدمت دوستان و همراهان گرانقدر و عرض تبریک بمناسبت عید سعید فطر

دوستان طی چند روز آینده این کانال با نام و اشعار جدید مجدداً به فعالیت خود ادامه خواهد داد

از اینکه با حضور ارزشمندتان حمایتمان کرده اید سپاسگزارم و امیدوارم پس از این هم ما را از حمایتتان محروم نفرمایید

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

⚫️ ...

یا علی درویش و صوفی نیستم
فاش می گویم که کوفی نیستم

لیک می دانم که جز دندان تو
هیچ دندان لب نزد بر نان جو

یا علی لعل عقیقی جز تو نیست
هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست

لنگ لنگان طریقت را ببین
مردم دور از حقیقت را ببین

مست مینای ولایت نیستند
سرخوش از شهد هدایت نیستند

خیل درویشان دکان آراستند
کام خود را تحت نامت خواستند

خلق را در اشتباه انداختند
یوسف ما را به چاه انداختند

کیستند اینان رفیق نیمه راه
وقت جان بازی به کنج خانقاه

فصل جنگ آمد تماشا گر شدند
صلح آمد لاله ی پرپر شدند

دل به کشکول و تبرزین بسته اند
بهر قتلت تیغ زرین بسته اند

موج ها از بس تلاطم کرده اند
راه اقیانوس را گم کرده اند

موج ها را می شناسی مو به مو
شرحی از زلف پریشانت بگو

بازکن دیباچه توحید را
تا بجوید ذره ای خورشید را

یاعلی بار دگر اعجاز کن
مشت های کوفیان را باز کن

باز کن چشمان خواب آلوده را
بنگر این چشم نیاز آلوده را...


#زنده_یاد_محمدرضا_آقاسی

#صادق_آهنگران

⚫️ @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

در ازدحام ماجراهایت، یک شب برای من زمان بگذار
آن آرزوهای بزرگت را، با چشمهایم در میان بگذار

من میزرا با عشق میچینم چایی، نبات و شمع و آیینه
لطفاً تو هم روی خیالاتم با برگِ گلها سایبان بگذار

تعریف کن از هرچه میخواهی تا جَلدِآغوش خودت باشم
اسم مرا در قصه ات عاشق، اسم خودت را قهرمان بگذار

دریا نورد آهنین من ! لشگرکشی کن در غزلهایم
تا فتحِ قطبم جنگجو باش ودر خاکم از قلبت نشان بگذار

ایمان به اعجاز تو آوردم ، با تو هوایم روشن و زیباست
جای خدایم را بگیر امشب، خورشید را در آسمان بگذار


#صنم_نافع

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

۱۵ اردیبهشت زادروز #استاد_بنان خواننده موسیقی کلاسیک و بنیان گذار انجمن موسیقی ایران و اولین خواننده ایرانی آشنا با خط بین‌المللی موسیقی (نُت)
روحش شاد و یادش گرامی

🌹 yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

از زندگی امید بریدن بعید نیست
بیچاره خسته‌ای که به مرگش امید نیست

شام عزا به کوری شیطان به سر رسید
امروز هم ولی به خدا روز عید نیست

ای شیخ! دوزخی که در آن زجر می‌کشیم
اجر جهاد توست... عذاب یزید نیست

از خاطرم نرفته که شب بی‌ستاره بود
صبح تو هم به شمس و قمر روسپید نیست

هرکس رسید با نوک تیغ از دوا نوشت
این زخم‌ها به گردهء ایران جدید نیست

ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه را میان خلایق مرید نیست


#سیدصابرموسوی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

كاش اولين آدمهاى روى زمين بوديم
فكرش را بكن
من و تو...

نه ترس از گذشته ات داشتم
نه حسادتى در كار بود
نه چشمى بود و 
نه ميدانستيم كه گناه چيست
كاش حوا بودى
كاش "آدم"بودم
كاش "آدم"بودم


#علي_قاضي_نظام

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

#معرفی_کتاب
#کاوه_شصتی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

آوازهایت
چه خوب
دلتنگی هایم را می شورد
کاش
باران بمانی...


#الهه_مظفریان

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

رويایی نمناك
گاه، بي گاه
مي نشيند به كنج چشمي
وقت رسيدن فصل رفتن
من اما نمی دانم
آدمها
چرا نمي روند، وقتي كه مي روند!
كز مي كنند به گوشه ي خيال
يا مي شوند رويا
شايد هم شعري
و هرگز نفهميدم
راز ناگفته ی قصه ها را
که چرا مادر بزرگ می گفت :
"قصه ما به سر رسيد
كلاغه به خونه ش نرسيد!"


#پریسا_صمیمی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

#سوم_اردیبهشت_روزبزرگداشت_شیخ_بهایی

آنها که ربودهٔ الستند
از عهد الست باز مستند

تا شربت بیخودی چشیدند
از بیم و امید، باز رستند

چالاک شدند، پس به یک گام
از جوی حدوث، باز جستند

اندر طلب مقام اصلی
دل در ازل و ابد نبستند

خالی ز خود و به دوست باقی
این طرفه که نیستند و هستند

این طایفه‌اند، اهل توحید
باقی، همه خویشتن پرستند


#شیخ_بهایی

🌹 @yeketefaghshaeraneh
 

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

در خیالم ترا پلنگ شدم
آهوانه نگاه می کردی
و تنت روی چشمه می لغزید
داشتی اشتباه می کردی

تک و تنها به چشمه آمده ای!
آه عریان شدی در آب اي واي
روزگار پلنگ وحشی را
ذره ذره سیاه می کردی ....

و تنت.... چشم من سیاهی رفت
و تنم ... رعشه های ناهنگام
داشتم من گناه می کردم
داشتی تو گناه می کردی....

تو زنی با لبان شاتوت و
گونه های انار ، ویرانگر...
هي روانِ زمين بهم مي ريخت
چهره را قرص ماه می کردی ...

و زلیخا شدی که عصمت را
ببری تنشه تا لب چشمه!
ذره ذره به رسم نیرنگت
یوسفم را به چاه می کردی ....

آمدم تا ترا شکار کنم
بي تفنگ و کمان شکار شدم !
فاتحانه پلنگ عاشق را
زیر چشمی نگاه می کردی

سایه هامان گره به هم خوردند
بوسه ها چون جرقّه در کاهند
در سکوت اجاق ، هیزم را
نم نمک روبراه می کردی

چشمه ای در درون تو قل زد
ماهی ام که شناورم در عشق
از دلت تُنگ ساختی ، فکرِ
ماهيِ بی پناه می کردی....

به خودم آمدم فقط یک عکس
زل به چشمان عاشقم زده بود !
گرم و معصوم مثل آهوها
داشتی تو نگاه می کردی ....


#غلامرضا_سلیمانی

🌹@yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

گم میشود عکس زنی در استکانم
با خستگی خود را پی او میکشانم

در خلوت مرموز و سرد یک خیابان
وحشت زده، در جستجوی آشیانم

اینجا که سهم دلخوشیمان را ندادند
حالا، پی جایی میان آسمانم

شاید میان بازوان عشق یک شب
پیدا شود در لامکانی خانمانم

یا تکیه گاه شانه های رادمردی
باشد پناه گریه های بی امانم

افسوس جای خالی یاری صمیمی
شد حاصل شب پرسه های بی نشانم

همراه با این ناشناس اکنون دوباره
باید که برگردم درون استکانم...


#مهتاب_بهشتی

🌹@yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

آن عکسِ مـن، بر روی میــزت را پس از این
جــای مـن، آن یــار عـزیـزت را پـس از این

هر جا نظر ..هر سمت میخواهد .. به هر سـو
آن چشمـهای پسـت و هیـزت را پـس از ایـن

آغــوش گــرم و بــوســه و دسـتِ نــوازش
گـرگِ مـن آن چـنـگـالِ تـیـزت را پـس از ایـــن

عـشقم، گُـلم، عـمرم ، عزیزم ، روح و جـانـم
آن واژه های فـتـنه خـیـزت را پـس از ایـن

مــن کـفــتَـرِ جـَـلــدِ تــو ، او یـاغـی ، فــراری
آن مــاهـی گستـاخ و لـیـزت را پـس از ایــن

مـن بـالـشـم را شب به شب محکـمتر از قـبـل
اصلا تــو هـم یـار عـزیـزت را ، پـس از ایــن


#فـاطـمـه_اتـحـاد

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

غزل نگاه ، پری زاده ، چشم ارغوانیِ من
تو ای نسیمِ سحرگاه شعر خوانی من

خوش آمدی به جهانم سلام ، دیوانه
بگو که از که گرفتی ؟ کجا ؟ نشانی من

تو استجابت ِ فالِ منی که آمده ای
به راز داری غمهای جاودانی من

شبیه ِ ساقه ی خارم ، شبیه برگ گلی
که بر سرم بنشینی به سایبانی من

تو کَهرُبای دعایی ، که پیک ِ باد ِ سحر
بپاشدت به چمنزار ِ زندگانی من

من از کنار تو کی رفته ام که باز آیم
ولی تو کی بنشستی به میهمانی من ؟

شکست می خورم از تو ، بریز خونم را
تمام کن وسطِ شاهنامه ، پهلوانی من

به جای نامه نوشتن دوباره ميريزم
تو را به رویِ تنِ شعر ِ آسمانی من


#حامد_زرین_قلمی

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…

یک اتفاق شاعرانه

#یک_اتفاق_شاعرانه

شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند

آه ، من هم زنم ، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال


#فروغ_فرخزاد

🌹 @yeketefaghshaeraneh

Читать полностью…
Subscribe to a channel