قلمرو زبانی https://t.me/zabanfarsiva
🔖 موضوعات دستوری فارسی دوازدهم و تعداد دفعات تکرار آنها در امتحانات نهایی(از دی۹۷تادی۱۴۰۱)
Читать полностью…نمونه های " را " فکّ اضافه در کتاب فارسی دوازدهم
استاد محمّد امیرسلیمانی
#آموزش_تصویری_لغات
#اکبر_یحیوی
🟣 تموز: ماه دهم از سال رومیان، تقریباً مطابق تیرماه سال شمسی، ماه گرما
نمونه: چشمه آبی سرد که در «تموز» سوزان کویر، گویی از دل یخچالی بزرگ می آید. (فارسی دوازدهم، درس نهم)
🟣 حواست باشه!
«تموز» از واژگان تک املایی است.
🟪 مهم ترین گروه کلمات فارسی دوازدهم (ویژه امتحان نهایی ۴ خرداد ۱۴۰۲)
دُرِّ ادب
#نکات_مهم_امتحان_نهایی_فارسی_دوازدهم
#اکبر_یحیوی
🟪 به دستور فرمود تا ساروان
هیون آرد از دشت، صد کاروان
🟦 نکات مهم بیت:
🟣 قلمرو زبانی: دستور: وزیر، مشاور / هَیون: شتر، شتر قوی هیکل و درشت اندام
نقش دستوری واژه ها در گروه اسمی «صد کاروان هیون»: صد: صفت شمارشی / کاروان: ممیّز / هیون: مفعول
🟣 قلمرو ادبی: جناس ناهمسان: کاروان، ساروان / صد: مجاز از تعداد بسیار / «دستور» ایهام تناسب دارد.
انواع " را "
در
متن درس " قاضی بست "
(علی کرمی)
1_ نشانه مفعولی :
_امیر را بگرفتند و بربودند .
_ چون پادشاه را سلامت یافتند .
_ امیر را هیچ ندیدمی .
_ تو را امیر می بخواند .
_ این حال را با بونصر بگفتم .
_ دیگرباره یافتم و آن نامه را بخواند .
_ و سوار را گسیل کرده .
_ امیر را یافتم آن جا بر زبر تخت نشسته .
_ قاضی بوالحسن و پسرش را بخواند و بیامدند.
_ اگر وی را یک روز دیده بودمی .
_ ایشان را باز گردانید .
2 _ در معنی حرف اضافه ی " به " و نقش نمای متمم :
_ رقعتی نبشت به امیر ... و مرا (=به من) داد.
_ گفت : بونصر را(=به بونصر) بگوی که امروز درستم.
_ آغاجی خادم را(=به آغاجی خادم) گفت .
_ و مرا (= به من ) گفت : بستان ؛
_ بونصر را (=به بونصر) بگوی که زرهاست...
_ بونصر پسرش را (=به پسرش) گفت .
3_ در معنی حرف اضافه ی " برای " و نقش نمای متمم :
_ و در هر سفری ما را (=برای ما) از این بیارند تا صدقه ای که خواهیم کرد.
_ تا خویشتن را(= برای خویشتن) ضیعتکی حلال خرند .
_ مرا چه افتاده است . ( برای من چه پیش آمده است/ چه روی داده است .)
4_ " را " ی نهادی و مالکیت ؛ در جمله هایی که فعل از مصدر " بودن و استن و مشتقات آن " باشد ، می آید . در چنین جمله های " را " حذف می شود و فعل به شکلی از مصدر " داشتن " در می آید :
_ از هر دستی مردم در کشتی های دیگر بودند و کس را خبر نه . ( = کسی خبر نداشت .)
_ چندان صدقه دادند که آن را اندازه نبود . (= آن ، حد و اندازه نداشت .)
_ بازدادم که مرا به کار نیست.(= من لازم ندارم.)
_ نگویم که مرا سخت دربایست نیست.(= نمی گویم که سخت نیاز ندارم.)
5_ " را "ی نهادی و زاید که می توان آن را حذف کرد و هیچ خللی در ساخت جمله رخ نمی دهد :
_ شمار آن به قیامت مرا باید داد . (= حساب آن در قیامت من باید بدهم .)
_ امیر را تب گرفت . (=امیر تب کرد.)
6_ " را "ی فک اضافه یا بدل از کسره یا اضافه ی گسسته :
_ بونصر نامه های رسیده را به خط خویش ، نکت بیرون می آورد . ( نامه های رسیده را ...نکت = نکت نامه های رسیده )
یادآوری :
در چنین مواردی معمولا " را " ی مفعول محذوف است که هنگام برگشت از روساخت به ژرف ساخت یا تاویل ، دوباره ظاهر می شود .
_ آن را امیرالمومنین می روا دارد ستدن ...؟ (=ستدن آن را روا می دارد.)
7_ در معنی حرف اضافه ی " برای / به سبب / به واسطه ی" و نقش نمای متمم :
_ و مثال داد تا هزارهزار درم ...به مستحقان و درویشان دهند ، شکر این را .( = برای شکر این نعمت تندرستی / به واسطه ی شکر این نعمت تندرستی...)
8_ در معنی حرف اضافه " در برابر / در مقابل " و نقش نمای متمم :
سجده ی شکر کرد خدای را بر سلامت امیر ، و نامه نبشته آمد .
# علی _ کرمی
گزین گویه ها
همزهنامه
شاملِ اهمِ واژهها و برخی نامهای همزهدار، و همچنین آنهایی که در اصل همزه داشتهاند و همزهشان به «ی» یا «و» بدل شده.
املای سمتِراستِ / بر املای سمتِچپِ آن ترجیح دارد.
«ع» یعنی عربی.
آتئیست
آرکائیک/ آرکاییک
آکوردئون/ آکاردئون
آلوئهوِرا
آئورت
ابتدائاً
اجرائیات/ اجراییات
اجرائیه/ اجراییه
ارائه
اسائۀ ادب
استثنائاً
استثنائات
استفتائات
استیجار (ع: استئجار)
استیصال (ع: استئصال)
استیناف (ع: استئناف)
اسرائیل/ اسراییل
اشمئزاز
اطمینان (ع: اطمئنان)
اعلا: زعفرانِ اعلا
اقتضائات
التیام (ع: التئام)
القائات
اوایل
ائتلاف
ایدئال
ایدئالیست
ایدئولوژی
بابا نوئل
بادی (ع: بادئ): در بادیِ امر
باری (ع: بارئ): باریتعالی
بایر (ع: بائر)
بائوباب
بدایت
بدایع (ع: بدائع)
بدو (ع: بدء): در بدوِ پیدایش
برات (ع: براءة)
برائت (ع: براءة)
بری (ع: بریء)
بریءالذمّه
بطیء
بمبئی
بهایم
بهائیت/ بهاییت
بئاتریس
بیسکوئیت/ بیسکوییت
پارانوئید
پالئوزوئیک
پانتهآ
پانتئون
پروتئین
پنگوئن
پوئن
تائب
تائوئیسم
تأثر
تأثیر
تأخر
تأخیر
تأدیب
تأدیه
تأسی
تأسیس
تأکید
تألم
تألیف
تأمل
تأمین
تأنی
تأنیث
تأویل
تأهل
تأیید
تبرئه
تجزیه (ع: تجزئة)
تخطئه
تزیین
تزیینات
تعبیه (ع: تعبئة)
تفأل
تکافو (ع: تکافؤ)
تلألؤ: چه تلألؤی داشت!
توأم
توأمان
توطئه
تولوئن
توئیتر/ توییتر
تهنیت (ع: تهنِئة)
تهیه (ع: تهیِئة)
تئاتر
تیروئید/ تیرویید
تیفوئید/ تیفویید
تئودور
تئودولیت
تئوری
تئوریسین
تئوکراسی
تئین
ثارالله (ع: ثأرالله)
جایز
جایزه
جبرئیل
جراید
جرایم
جری (ع: جریء)
جرئت/ جرأت
جزء
جزایر (ع: جزائر)
جزو (ع: جزء)
جزوِ: لیبی جزوِ کشورهای آفریقاست.
جزوه
جزئاً
جزئی
جزئیات
جوایز
حائز
حایض
حائل
حمایل
حوایج/ حوائج
خاطی (ع: خاطئ)
خائن
خلأ
خلایق
خلئی/ خلأی
خوئک
دادائیسم/ داداییسم
دایر
دایره
دایرةالمعارف/ دائرةالمعارف
دائم
دائماً
دائن
دنائت
دوایر
دوئت
دوئل
دئودورانت
ذائقه
رأس
رأفت
رأی
رایج (ع: رائج)
رایحه
رذائل
رسائل
رؤسا
رومئو
رؤیا
رؤیت
رئال
رئالیسم
رئوس/ رؤوس
رئوف/ رؤوف
ریوی (ع: رئوی)
ریه (ع: رئة)
رئیس
زائد
زائده
زائر
زائل/ زایل
زائو
زوائد
زیبق (ع: زئبق)
زئوس
زئیر
ژِزوئیت
ژوئن
ژوئیه/ ژوییه
ژئوفیزیک
سائر (رایج): مَثَلِ سائر
سایر (دیگر): سایرِ شهرها
سائقه
سائل
سلایق/ سلائق
سوء: اثرِ سوئی دارد.
سوءاستفاده
سوءقصد
سؤال
سوئد
سوئیت/ سوییت
سوئیچ/ سوییچ
سوئیس/ سوییس
سوئیشرت/ سوییشرت
سئول
سَیّئات
شأن
شائبه
شایع (ع: شائع)
شایعه (ع: شائعة)
شائق
شرایط
شرایین
شعائر
شکوائیه/ شکواییه
شوم (ع: شؤم)
شیء
شئامت
شینتوئیسم
شئون/ شؤون
شئونات/ شؤونات
شیئی: شیئی آهنی
صابی (ع: صابئ)
صابئین
صائب
ضایع (ع: ضائع)
ضایعه
ضرائب
ضمائم
طایفه (ع: طائفة)
طمأنینه
طوایف (ع: طوائف)
ظرائف
عاید
عایق
عائله
عرایض
عزرائیل/ عزراییل
علایق/ علائق
علائم
عواید (ع: عوائد)
غایب (ع: غائب)
غایط
غائله
غذائیت/ غذاییت
غرائز
فال (ع: فأل)
فایده (ع: فائدة)
فائزه
فائق آمدن
فائقه
فرائض
فِرِئون
فضائل
فلوئور
فؤاد
فواید
فئودال
قاری (ع: قارئ)
قائد
قائل
قائم
قائمه
قبایل
قرائت (ع: قراءة)
قرائن
قصائد
قضائیه/ قضاییه
قواعد
قی (ع: قیء)
کاسه (ع: کأسة)
کافئین
کاکائو
کأنلمیکن
کأنه
کائنات
کائوچو
کائولن
کدئین
کوکائین/ کوکایین
کوئل
کوئیز/ کوییز
کوئین
کوئینتت
گازوئیل/ گازوییل
گریهئو
لاطائلات
لایحه
لائوس
لائیک/ لاییک
لذائذ
لطایف
لوایح
لؤلؤ (مروارید): لؤلؤی یافت.
لولو (موجودِ ترسناک)
لولئین
لوئیس/ لوییس
لئامت
لئون
لئیم
مآخِذ (جمعِ مأخذ)
ماءالشعیر
مأبون
ماتم (ع: مأتم)
مأجور
مأخذ (جمعش: مآخِذ)
مأخوذ
مأذون
مأکول
مألوف
مأمن
مأمور
مأمون
مأنوس
مأوا
مائده
مایع (ع: مائع)
مایل (ع: مائل)
مأیوس
مائوئیسم
مَبادی (ع: مَبادئ)
مبتدا (ع: مبتدأ)
مبتدی (ع: مبتدئ)
مبدأ
مبدئی/ مبدأی
مُبرّا (ع: مُبرّأ)
متأثر
متأخر
متأسف
متألم
متألّه
متأمل
متأهل
متبرّی (ع: متبرّئ)
متکّا (ع: متّکأ)
متکی (ع: متکئ)
متلألئ
مجزا (ع: مجزأ)
مدایح
مروت (ع: مروءة)
مری (ع: مَریء)
مرئوس/ مرؤوس
مزوزوئیک
مسائل
مستأجر
مستأصل
مسئلت/ مسألت
مسئله/ مسأله
مسئول/ مسؤول
مسئولیت/ مسؤولیت
مشایخ
مشمئز
مشیت (ع: مشیئة)
مشئوم
مصائب
مطمئن
مُکافی (ع: مُکافئ)
مکالئوم
ملأ: در ملأِ عام
ملائکه
ملایم (ع: ملائم)
ملایمت (ع: ملاءمة)
ملجأ
ملجئی/ ملجأی
مملو (ع: مملوء)
منشأ
منشی (ع: منشئ)
منشئی/ منشأی
مؤاخذه
مؤانست
مؤتلفه
مؤتمن
مؤثر
موجر (ع: مؤجر)
مؤخر
مؤخره
مؤدب
مؤدی
مؤذن
موذی (ع: مؤذی)
موزائیک/ موزاییک
مؤسس
مؤسسه
مؤکد
مؤلف
مؤلفه
مؤمن
مؤنث
مونس (ع: مؤنس)
مؤید
مهیا (ع: مهیأ)
میکائیل/ میکاییل
درستنویسی
هر روز یک نکتهی ویرایشی
چه/ که
«چه» و «که» هر دو حرف ربط موصولیاند و کاربرد هر دو با هم درست نیست.
بنابراین «آنچه که» و «آنچه را که» درست نیست.
آنچه که گفتی پسندیده نبود. (نادرست)
آنچه گفتی پسندیده نبود. (درست)
آنچه را که نوشته بود، خواندم.(نادرست)
آنچه را نوشته بود، خواندم. (درست)
این نکات رو از فرهنگستان زبان و ادب پارسی
و دکتر علیرضا حیدری -پژوهشگر زبان پارسی- به امانت گرفتهام.
#پیام_صوفی
نقش های تبعی
مدرس : دکتر اصغر بهرامی
/channel/zabanfarsiva
لغتهای مهمممم امتحان نهایی فارسی دوازدهم انسانی:
اغراض: روی گردان
تضرع: التماس کردن
فایق: برگزیده
وسیم: دارای نشانی پیامبری
تزویر: نیرنگ
مسلک: روش، طریق
ارغند: خشمگین
ضماد: مرهم
تداعی: یادآوری
طیلسان: نوعی ردا
طفیلی: وابسته
نشئه: حالت سرخوشی
تشر: سخنی با خشم
شبح: سایه موجود از کسی یا چیزی
تطاول: ستم و تعدی
هیون: شتر
ضجه: ناله و فریاد با صدای بلند
تعب: رنج و سختی
مخاصمت: دشمنی
استیصال: درماندگی
بلا معارض: بی رقیب
دیلاق: دراز و لاغر
شبان: چوپان
کتل: پشته
متفرعات: شاخه ها
مضغ: جویدن
غایی: نهایی
مخیله: خیال
جبین: پیشانی
بررسی معنایی واژه های :
همّت
دستور
طاق
اندیشه
ساختن
گرفتن
گذشتن
استاد محمّد امیرسلیمانی
لغات مهم املایی فارسی دوازدهم
در قالب گروه کلمات
درس به درس
برای امتحان نهایی
#آموزش_تصویری_لغات فارسی دوازدهم
#اکبر_یحیوی
📣📣 این واژه هم از جهت املایی در امتحان نهایی اهمیت دارد و هم معنای آن
🟪 حمایل: محافظ، نگه دارنده
🟪 حمایل کردن: محافظ قرار دادن چیزی برای چیزی دیگر (دستتان را بر چشم های درشتتان حمایل کرده بودید.) فارسی دوازدهم، درس ۱۱
🟦 نکات مهم دیگر از این عبارت:
1⃣ ترکیب اضافی: ۱- دستتان ۲- چشم هایتان
2⃣ ترکیب وصفی: چشم های درشت (درشت: صفت بیانی مطلق)
3⃣ در بیت دو ضمیر متصل وجود دارد که هر دو نقش اضافی دارد.
#دستور_فارسی_دوازدهم
#اکبر_یحیوی
🟪 بررسی و تحلیل تست👆صفت مضاف الیه
دُرِّ ادب
در نامه نگاری های اداری بهتر است بنویسم :
پیوست به ✅ منضم به ❌
#درسنامه_دستور (ویرایش ۱۴۰۱)
#آزمون_پایانی_فارسی_دوازدهم (سوالات دستور امتحانات نهایی سالهای اخیر با پاسخنامه)
● قابل استفاده دانشآموزان دهم، یازدهم و دوازدهم کلیهٔ رشتهها
✍ محسن برزوک - دبیر زبان و ادبیات شهرستان شهرضا
درستنویسی
هر روز یک نکتهی ویرایشی
به کارگیری درست نشانه
نشانههای تکی یا ویژهی درنگ مثل:
نقطه، ویرگول، نقطه ویرگول، پرسشی، تعجب و...،
بدون فاصله با آخرین کلمه پیش از خود نوشته میشوند و با کلمه پس از خود یک فاصله میگیرند.
اگر درس نمیخواندم ، قبول نمیشدم. (نادرست)
اگر درس نمیخواندم ،قبول نمیشدم. (نادرست)
اگر درس نمیخواندم، قبول نمیشدم.(درست)
این نکات رو از فرهنگستان زبان و ادب پارسی
و دکتر علیرضا حیدری -پژوهشگر زبان پارسی- به امانت گرفتهام.
#پیام_صوفی
به استقبال از»
در فارسی معیار، یک کلمه دو حرف اضافه نمیگیرد؛ بنابراین کاربرد عبارتهایی چون «به استقبال از»، «از مصاحبت با»، «از ملاقات با» نادرست است.
- ننویسیم: از مصاحبت با شما خیلی لذت بردم.
- بنویسیم: از مصاحبت شما خیلی لذت بردم.
در چنین جملههایی هرگاه کلمه نقش نمای اضافه بگیرد، دیگر با حرف اضافه به کار نمیرود.
- ننویسیم: از دیدار با شما...
- بنویسیم: از دیدار شما...
#ذوالفقاری_حسن_آموزش_ویراستار
#درست_نویسی
#نشر_علم_ص_۲۷۲.