بازآمدمبازآمدم، از پیشآنیار
آمدم
در مننگر در مننگر، بهر تو غمخوار
آمدم
شاد آمدم شاد آمدم از جملهآزاد
آمدم
چندینهزارانسالشد تا منبهگفتار
آمدم
آنجا رَوَمآنجا رَوَم بالا بُدمبالا
رَوَم
بازمرهانبازمرهان کاینجا بهزنهار
آمدم
منمرغلاهوتیبُدمدیدیکهناسوتی
شدم
دامشندیدمناگهان در ویگرفتار
آمدم
مننور پاکمایپسر، نهمشتخاکم
مختصر
آخر صدفمننیستم مندُرّ شهوار
آمدم
ما را بهچشمسَر مبین ما را بهچشمسِر ببین
آنجا بیا ما را ببین کانجا سبکبار
آمدم
از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز
هم
منگوهر کانیبدم کاینجا بهدیدار
آمدم
یارمبهبازار آمدهست چالاکو هشیار آمدهست
ورنه به بازارم چه کار؟
وی را طلبکار آمدم
ایشمستبریزینظر در کلّعالم کیکنی؟
کاندر بیابانفنا جانو دلافگار
آمدم
مولانا
@zafaeran
⚠️وداع با دانشگاه
#دلنوشته
🔺بعد از ماه ها که از رفتنت میگذرد به خود جرأت داده و راهی جایی میشوم که بهترین سال های عمرت را در آنجا سپری کرده بودی.
برایم تعریف کرده بودی اولین بار که از جلوی دانشگاه تهران می گذشتی، بر آستانه ی آن ایستاده و گفتی ”باید در این دانشگاه تحصیل کنم”
🔺در نبود پدر و سرپرستی مادر پیرت روزها کار کردی و شب ها درس خواندی تا در رشته ی علوم سیاسی آنجا قبول شدی.
🔺آن روزها ساکن قم بودیم و تو بین قم تهران و دانشگاه و حوزه در تردد بودی، این دو بال که به تو شوق پرواز میداد گاها تبدیل به دو لبه ی قیچی برای حذف و مخالفت هایی میشد که در ادامه ی راهت بی تاثیر بود.
🔺چند بار همراهت به دانشگاه آمدم، زمانی که برای دفاع از رساله ی دکترایت بود و بعد از دفاعیه برای مشورت اساتید از جلسه بیرون آمدیم، بلندگوی جلسه روشن مانده بود و داوران بی توجه به آن درباره ی نمره گفتگو میکردند و سالن پر شده بود از شوق و خنده ی حضار!
🔺مسیر اندیشه ات آرام آرام از کلاس ها و سخنرانی ها به کتاب ها و خط سیر روشنی از ایده های شفافی منتهی میشد که علاقمندان خاص خود را داشت.
🔺این شانس را داشتم که تو را برای پاسخ به سوال هایم همیشه در کنارم داشته باشم
روزی پرسیدم جمهوری اسلامی چقدر تحت تاثیر انقلاب مشروطه است؟
نگاهی به بزرگراه شیخ فضل الله نوری کردی و گفتی
هر وقت بزرگراهی به نام نائینی دیدی
میتوانی به تاثیر مشروطه امیدار باشی
🔺کرونا که آمد امیدوار بودیم از حجم کارهایت کاسته شود ولی تو کمتر استراحت میکردی و نگران پروژه های نیمه تمامت بودی
وحال تو رفته ای
🔺از میان خیابان های سرد و خاموش و راهروهای خالی از هیاهوی دانشجویان وارد اتاقت میشوم
گل هایی که به یادت کنار در گذاشته اند اکنون خشکیده اند، اتاق ساکت و مغموم با پنجره ای بسته و کتاب هایی که روی هم تلمبار شده اند، چند صندلی چوبی در انتظار دانشجویانی که به دیدنت می آمدند
دست گلی به یادت روی میز میگذارم
میدانم که آن نیز چند روزی دیگر خشک خواهد شد ولی اندیشه ات هرگز...
زهرا حمیدی منفرد
همسر استاد فیرحی
@mostaghelnewspaper
@zafaeran
هرجا که آدمیان مجبور به ایمان داشتن نبوده اند درآنجا همواره تعداد مؤمنان بیشتر از جاهایی است که مردم مجبور به ایمان داشتن بوده اند، اجبار مردم بر پای بندی به کلیسا به جای آنکه وفاداری واقعی به وجود آورد نفرت و نفاق آنان را افزایش می دهد. همواره باید به خاطر داشت که تفکر بااز بین بردن صاحبان و مروّجان آن ازبین نمی رود.
نامه ای در باب تساهل
جان لاک
@zafaeran
هاجر
هاجر به سوی صفا رفت
اسماعیل تشنه بود و آب می خواست.
از دور احتمالا در کوه صفا آبی مشاهده کرد.
اسماعیل را با نگرانی ترک کرد
و به سمت کوه صفا رفت.
وقتی به کوه صفا رسید آبی ندید.
به سمت کوه مروه نگاه کرد
معطل نکرد به سوی مروه رفت
در میانه را نگاهش به فرزند بود
وقتی او را می دید بر سرعتش می افزود
به مروه که رسید آبی نیافت
روی برگرداند به سوی کوه صفا
انگار آب می دید
همین پنج دقیقه قبل آنجا بود
و آبی نبود
عقل می گفت آب نیست
اما برای هاجر
و در موضوع فرزندش اسماعیل
عقل کاره ای نبود
در این پرونده دل حکومت می کرد
دل آب می دید
حتی اگر چند دقیقه قبل مطمئن شده بود
که آبی نیست
دو باره برگشت به سوی صفا
و باز هم در میانه راه
وقتی بچه را می دید
اسماعیل تشنه را
بر سرعت خود می افزود
به صفا که رسید مطمئن شد که
آبی در کار نیست
اما مگر عشق اجازه می دهد
مستاصل شود و نا امید
هرگز
چشم او کوه را آب می دید
سنگ را آب می دید
انسان آن می بيند که می خواهد
پس راهی مروه شد
باز هم آبی نبود
و هفت بار بین صفا و مروه
رفت و برگشت
این مسیر پنج دقیقه
انگار یک عمر طول می کشید
چون برای مادر
عمر فرزند در میان بود
و او تنها زمانی دست کشید که
دید فرزندش به آب دست یافته
و انسان آنچه را به جد و جهد دنبال کند
می یابد
اگر آب را نیافته بود
هاجر هنوز در حال سعی بود
و سعی یعنی تلاش
و عشق انسان را آرام نمی گذارد
سعدی علیه الرحمه
می فرماید
هر که دلارام دید
از دلش آرام رفت
چشم ندارد قرار
هر که در این دام رفت
گاهی عشق چیز دیگری است
و مکتب عاشقان دگر باشد
و چنین بود که دعای ابراهیم گرفت
رَّبَّنَا
إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي
بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ
عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ
رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ
فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ
وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ
و اینگونه بود که دلهای مردم
چونان بهمن در هوای آنها فرو ریخته است
و خانه هاجر یا حجر اسماعیل
جنبا الی جنب
همسایه خانه خدا شد
و طواف خانه خدای مهربان
بدون طواف خانه هاجر
حجر اسماعیل
نادرست
است.
حمید
از همسایگی خانه هاجر
@zafaeran
◀️ خاطرهای از سیدموسی صدر در جذبِ فَیروز، خوانندهی مسیحیِ لبنانی در گفتگوی حجت الاسلام دعایی با مهدی نصیری
🔻حجه الاسلام دعایی:
خاطره دیگری بگویم از نقشی که امام موسی صدر در مسائل فرهنگی داشت. آقای صدر رفته بود به مصر، همزمان با حضور ایشان در آنجا خانم فیروز هم از خوانندگان خوشنام و عفیف و معتبر لبنانی و مسیحی آنجا حضور داشته و یک کنسرتی اجرا میکرده. آقای صدر برای جذب او و تاثیر روانی در او نامهای برای او میفرستد و مینویسد من خبر نداشتم که شما در اینجا کنسرت اجرا میکنید اگر مطلع بودم میآمدم در برنامه شما شرکت میکردم. این نامه خیلی تاثیرگذار بود. خانم فیروز بلند شد به اتفاق گروهش رفت در هتلی که آقای صدر بودند و برای ایشان یکی از زیباترین و ماندگارترین کنسرتها را در رابطه با فلسطین اجرا کرد.
🔻مهدی نصیری:
ما در جمهوری اسلامی جای خالی چنین شخصیتهایی-همچون امام موسی صدر را زیاد داریم.
🔻ویدئوی کنسرت خانم فیروز را به همراه ترجمه شعر آن در زیر ببینید:🔻
بهخاطر تو عبادت میکنم، ای شهر عبادت
بهخاطر تو ای باشکوهترین خانه، ای گُلِ شهرها
ای قدس، ای قدس، ای شهر عبادت
هرروز چشمانمان آهنگ تو میکنند
بین رواقها عبادتگاهها چرخ میزنند
کلیساهای قدیمی را در آغوش میکشند
و اندوه را از مساجد پاک میکنند
ای شب معراج، ای دروازۀ[مسیرِ] هرآنکه به آسمان رفته
چشمان ما هر روز آهنگ تو میکند و من عبادت میکنم
بچه و مادرش در پناهگاهند، و به پهنای صورتشان گریه میکنند
برای کسانی که آواره شدهاند
برای بچههای بیخانمان
برای آنکه دفاع کرد و جلوی دروازه به شهادت رسید
[برای] صلحی که در وطن صلح شهید شد
[و]حق جلوی دروازهها نقش زمین شد
وقتی شهر قدس سقوط کرد
عشق رخت بست و جنگ جایش را گرفت
بچه و مادرش در پناهگاهند، و به پهنای صورتشان گریه میکنند و من عبادت میکنم...
خشم سهمگین فرامی رسد و من[ بهآن] ایمان دارم
خشم سهمگین فرامی رسد و من[ بهآن] ایمان دارم
از همه طرف میآید، نشسته بر اسب ترس میآید
و مثل چهرۀ غضبناک خدا میآید میآید میآید
درب شهرمان را نبندید، من عازم عبادت هستم
درها را میکوبم و بازشان میکنم
و ای رود اردن! صورتم را با آب مقدس شستشو ده
و ای رود اردن! اثرات بدویت و وحشی گری را پاک کن
خشم سهمگین فرامی رسد، نشسته بر اسب ترس میآید
چهرۀ قدرت شکست دادهمیشود
این خانهی ماست، قدس از آن ماست
خودمان درخشش را جشن میگیریم
با دستان خود صلح را به قدس میآوریم.
@nasiri42
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، «اموری که از نظر پیامبر(ص) و امامان(ع) ناپسند نبود ولی در عرف دینی امروز زشت تلقی میشود»، عنوان مطلبی است که در کانال بنیاد شهید مطهری قرار گرفته است.
در این مطلب که از کتاب «پاسخهای استاد به نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب» دریافت شده، آمده است:
در عرفهای متأخر حتی ذکر نام همسر نوعی کشف عورت [یعنی امری که انسان از آن شرم دارد] تلقی میشود. پیغمبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه اطهار(ع) در محاورات خود نام همسرشان را می بردند که خدیجه یا فاطمه یا امّ حمیده چنین و چنان کرد.
ولی امروز اگر یک مرجع تقلید نام همسر خود را بدون تعبیراتی از قبیل «اهل بیت» یا «والده فلانی» یا «خانواده» و امثال اینها ببرد کاری زشت تلقی میشود؛ درصورتی که رسول اکرم(ص) از همسرش با کلمه «حمیرا» تعبیر میکند که نشان دهنده زیبایی و رنگ پوست اوست. همچنین امروز یک ملای معروف و مورد توجه عوام اگر همسرش سرتاپا پوشیده نباشد و بخواهد از جلوی جمعی عبور کند امری مستنکر تلقی میشود.
ستر وجه و کفین به اجماع فقهای فریقین واجب نیست، حداکثر این است که مستحب است؛ اما اگر همسر یک روحانی موجّه میان عوام، ستر وجه و کفین نکند از هر فسقی برای آن روحانی مهمتر جلوه میکند. پس آنچه بعدها رخ داده بالاتر است از حدود توصیه اخلاقی اسلامی.
استاد مطهری، پاسخهای استاد به نقدهایی بر کتاب مسئله حجاب، ص۱۳ (با تلخیص)
@zafaeran

گوهرناب
سایر نکات ادبی و اشعار و متون ادبی کس را چه زور و زهره که وصف علی کند

تاریخ انتشار : 1396/1/20
بازدید : 2898
منبع : سعدی «بوستان » باب چهارم در تواضع
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند*** جبار در مناقب او گفته هل اتی
زورآزمای قلعه خیبر که بند او * در یکدگر شکست ببازوی لافتی
مردی که در مصاف زره پیش بسته بود تا* پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود * جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا
دیباچه مروت و سلطان معرفت * لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسی بشفیعی زنند دست * مائیم و دست و دامن معصوم مرتضی
پیغمبر آفتاب منیرست در جهان * وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
یا رب بنسل طاهر اولاد فاطمه * یا رب بخون پاک شهیدان کربلا
یا رب بصدق سینه پیران راستگوی * یا رب به آب دیده مردان آشنا
دلهای خسته را بکرم مرهمی فرست *** ای نام اعظمت در گنجینه شفا
سعدی علیه الرحمه
@zafaeran
🖌📖تفسیر آیه «لا اکراه فی الدین» در بیان شهید مظلوم آیتالله بهشتی
«به طلاب و فضلای حوزه یک پیشنهاد دارم و آن پیشنهاد این است که به مردم ایران فرصت بدهید تا آگاهانه و آزادانه خود را بر مبنای معیارهای اسلامی بسازند و این خودسازی را بر مردم ما تحمیل نکنید. آگاهی بدهید، زمینهسازی کنید برای رشد اسلام، ولی بر مردم هیچچیز را تحمیل نکنید. انسان بالفطره خواهان آزادی است. میخواهد خودسازی داشته باشد. خودش، خودش را بسازد، اما برخلاف دستور قرآن مبادا مسلمان بودن و مسلمان زیستن را بخواهید بر مردم تحمیل کنید که اگر تحمیل کردید آنها علیه این تحمیلتان طغیان خواهند کرد.
انسان عاشق آزادی است. میخواهد خودش به دست خود و با انتخاب خود، خود را بسازد، «اما شاکرا و اما کفورا». آنقدر پیغمبر اصرار داشت، پافشاری میکرد، زحمت میکشید، خودش را به رنج و تعب میانداخت که مردم را به راه خدا بیاورد. «افانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین؟» ای پیغمبر تو میخواهی مردم را وادار کنی، مجبور کنی که آنها مومن باشند؟ اینکه راه پیغمبر نیست.
توصیه من به طلاب عزیز و به فضلای ارجمند این است که منادی حق باشید. دعوتکننده به حق باشید. آمر به معروف و ناهی از منکر با رعایت تمام معیارهای اسلامیاش باشید، اما مجبورکننده مردم در راه اسلام نباشید. چون آن مسلمانی ارزش دارد که از درون انسانها و عشق انسانها بجوشد و بشکفد. ندیدید مردم ما در این دوران پرارزش انقلاب از خودشان چه خودجوشی و چه خودشکوفائی نشان دادند؟
بزرگترین اصل بعد از پیروزی یک انقلاب چیست؟ تداوم همان انقلاب است، همینطور که مردم ما با آزادی به راه اسلام آمدند و رهبری عالی اسلامی ما را آزادانه پذیرفتند، بگذارید در تداوم انقلاب هم مردم آزادانه راه خدا و راه اسلام، راه حق و راه خیر و صفا و راه صدق را انتخاب کنند و ادامه دهند، این است سفارشم به طلاب و فضلای عزیز.»
روزنامه جمهوری اسلامی
@zafaeran
هدیه امام علی به مسئولان
در نامه به مالک اشتر
وَلْیکنْ اَبْعَدُ رَعِیتِک مِنْک، وَ اَشْنَؤُهُمْ عِنْدَک اَطْلَبَهُمْ لِمَعائِبِ
باید دورترین رعیّت تو از حریم تو، و در شدّت کینه تو نسبت به او کسی باشد که در حق مردم
النّاسِ، فَاِنَّ فِی النّاسِ عُیوباً الْوالی اَحَقُّ مَنْ سَتَرَها،
عیبجوتر است، زیرا در مردم عیوبی هست که والی در پوشاندن آن عیوب از همه کس سزاوارتر است،
فَلاتَکشِفَنَّ عَمّا غابَ عَنْک مِنْها، فَاِنَّما عَلَیک تَطْهیرُ ما
پس دررابطه باعیوبی که ازمردم بر توپنهان است کنجکاوی مکن، چراکه فقط در آنچه از عیوب مردم نزدتو معلوم
ظَهَرَ لَک، وَ اللّهُ یحْکمُ عَلی ما غابَ عَنْک.
است وظیفه اصلاح داری، و نسبت به آنچه از عیوب رعیّت بر تو پنهان است خداوند داوری می کند.
فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ، یسْتُرِ اللّهُ مِنْک ما تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ
پس تا می توانی عیوب مردم را بپوشان، تا خداوند عیوب تو را که علاقه داری از مردم پوشیده بماند
رَعِیتِک. اَطْلِقْ عَنِ النّاسِ عُقْدَةَ کلِّ حِقْد، وَ اقْطَعْ عَنْک سَبَبَ کلِّ
پرده پوشی کند. گره هر کینه ای که از مردم به دل داری بگشای، و رشته هر انتقامی را
وِتْر، وَ تَغابَ عَنْ کلِّ ما لایصِحُّ لَک، وَ لاتَعْجَلَنَّ اِلی تَصْدیقِ
قطع کن، و در هر چه از دیگران برایت ثابت نشده خود را به غفلت زن، در باور کردن گفتار سخن چینان
ساع، فَاِنَّ السّاعِی غاشٌّ وَ اِنْ تَشَبَّهَ بِالنّاصِحینَ.
شتاب مکن، زیرا سخن چین خائن است گرچه خود را شبیه خیرخواهان نشان دهد.
@zafaeran
کافی کافی نیست
آقای یونسی وزیر اسبق اطلاعات و از شاگردان مدرسه حقانی در برنامه عصر حیرت با آقای مهدی نصیری در مورد اختلاف نظر طلاب در مورد مرحوم کافی و مرحوم دکتر شریعتی می گوید که مرحوم شهید آیت الله بهشتی به جمع طلاب گفت:
کافی کافی نیست، شریعتی هم لازم است.
@zafaeran
قصهی شبی که هزارکیلو شده بودم از مستی قدرت!
سه دقیقه صدای "احسان عبدیپور" داستاننویس بوشهری رو بشنویم و لذت ببریم از نگاه و قلمش، که روایت آشنای زندگی همه ماست.
@zafaeran
دیدار با آقای موسی سفیر بسیار خونگرم و دوست داشتنی آفریقای جنوبی فوق العاده لذت بخش بود. با ایشان تازه دو سه هفته پیش آشنا شدم و آمروز به دیدارش رفتم. خودش دانش آموخته حقوق است و در جوانی سرتیم محافظان نلسون ماندلا بوده و پدرش وکیل ماندلا و اجداد مسلمانش از اندونزی آمده اند آفریقای جنوبی و اجداد دیگرش هندی هستند و از همراهان و دوستان گاندی بوده اند. جلسه خوبی بود. عکس خودش و ماندلا و پدرش گویاست. ذکر خیر سفرای کشورمان و مدیران کل فعلی و قبلی آفریقا و از جمله برادران و دوستان ارجمندم آقای جاوید قربان اغلو و کتابش در مورد ماندلا و آقا مهدی آقاجعفری را با او داشتم و عکس های ماندلا و دوستان او که از رهبران مبارزه با آپارتاید بودند و ... گاهی انگار بی دلیل و بدون اینکه بفهمی چرا و یا به کسی توضیح دهی و بدون اینکه بفهمی دیگران چه احساسی دارند دلت می گیرد ... همین
حمید
#گاندی
#هند
#ماندلا
#آفریقای_جنوبی
#امام_خمینی
#انقلاب_اسلامی_ایران
#حمید
https://www.instagram.com/p/CMiQdH2JN9t/?igshid=1g13l6imtqm4v
@zafaeran
🌹
عاشق که باشید
رقیق میشوید...
در گفتار و در کردار
🌹🌹
و البته
عاشق رقیق
چنین است
رقیق می شود
و عشق رقیق،
عاشق رقیق
و انسان رقیق پرورش می دهد
و بد هم نیست
و رقت همان رحمت است
و چنین است که
حضرت رب الارباب فرماید که
وَمِنْ آيَاتِهِ
أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا
وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
بعد از سکینه و مودت رحمت آید
و رحمت ها عطری از سوی اویند
فبما رحمت من الله لنت لهم
رحمت لیونت و نرمی و رقت آورد
و رحمت از آن اوست
و عاشقان حقیقی
رقیقند
رئوفند
رفیقند
رحیمند
و عاشقان أهل بلا هستند
و مذهبشان با مذهب عقلا جداست
و عاقلان از بلا بپرهيزند
مذهب عاشقان دگر باشد
و عاشقان بال و پر بریده اند
آنها را پای فرار
و پر پرواز نیست
آنها جلد معشوقند
پاي رفتن نماند سعدي را
مرغ عاشق بريده پر باشد
گویی اصلا
جز او نیستند
فانی در اویند
عاشقان کشتگان معشوقند
هر که زنده است در خطر باشد...
حمید
خوب گوش کن هرکس در این دنیا برای خودش کاری
انتخاب میکند تا امرش بگذرد. یکی کشاورزی می کند، یکی معلم می شود، یکی قصاب، یکی راننده. باید ببینی شغلت چه بویی می دهد.
یادته آن پارچه فروش اولی چه جور کرباس را دمِ دید گذاشته بود؟ منتظر بود که مشتری بیاید. بازار عطارا هم دعوت می کرد که مشتری بیاید. پس می شود که کار آدم بوی مرگ بدهد یا بوی زندگی.
تو این سالهایی که درس می خوانی ببین چه شغلی انتخاب می کنی؟ شغلت چه بویی می دهد؟ آدم می تواند بوی کارش را بفهمد. کشاورز بوی زمین و گندم می دهد و چودار بوی گاو و گوسفند. باغدار هم بوی باغ می دهد.
سید! آدما بوی شغلشان را می دهند! همیشه یادت باشد می خواهی بوی کرباس بدهی یا بوی عطر راسته عطارا.
چهار دهه بعد در سال ۱۳۷۹ وقتی فیلم "بوی کافور عطر یاسِ فرمان آرا را دیدم انگار به نحوی غریب به چهار دهه پیش پرتاب شده بودم از خودم پرسیدم سیاست چه بویی میدهد؟
حاج آخوند
سید عطاالله مهاجرانی
@Tafakkor
@zafaeran
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ۙ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا
@zafaeran
انسان کسی را میتواند نجات دهد
که خود اصرار به سقوط نداشته باشد
ولی وقتی سرشت کسی چنان فاسد شد
که سقوط در نظرش نجات جلوه کرد ، چه میشود کرد ؟
#لئو_تولستوی
#آنا_کارنینا
@zafaeran
میان ما و خدا ابرهاست
«کتابی که به این رساله[در باب پیوند با خدا] بسیار شبیه است کتابی است با عنوان «ابرِ ندانستگی»(The Cloud of Unknowing) که عارفی انگلیسی در سده چهاردهم میلادی تألیف کرد... نویسنده این کتاب میگوید... باید به «ابر ندانستگی» وارد شویم، که میان ما و خداوند حائل است. «هیچ انسانی نمیتواند درباره ذات خدا اندیشه کند»(باب ششم). پس صرفاً باید به صفات خدا بیندیشیم، یعنی به رحمت و عظمت او، اما در مراتب بالای این امور نیز باید با «ابر فراموشی پوشانده شوند». تنها عشق میتواند بر ظلمتی که میان ما و خدا حائل است نفوذ کند. «باید با پیکانِ تیزِ عشقِ سوزان ابر ضخیم ندانستگی را بشکافیم.» اگر در طلب خویش استوار باقی بمانیم، آنگاه شاید خداوند «پرتوی از نور روحانیاش را بر ما نازل کند» تا ابری که ما را از او جدا میکند شکافته شود و رحمت خداوند بر ما آشکار گردد؛ رحمتی که سخن گفتن از آن برای انسان شایسته و میسّر نیست»(باب بیست و ششم). پس باید با «عشق الهی مشتعل شویم» و بدین وجه «با خدا در روح و عشق یکی گردیم»، و بنابراین «در فیض او خدا[گونه] گردیم»(باب شصت و هفتم)
[عرفان در ادیان جهان، سیدنی اسپنسر، ترجمه محمدرضا عدلی، نشر هرمس، ص۳۰۳-۳۰۴]
تعبیر «ابرهای ندانستگی» یا «سحاب احتجاب» خیلی زیباست. پرندهای در پی بازگشت به خانه است و در مسیر خود با به تودهای ابر روبرو شود که پر از ناشناختگی است. چه کار باید بکند؟ منصرف شود یا منتظر بماند که ابرهای آکنده از ناشناختگی کنار بروند یا بکوشد ابرها را کنار بزند یا... یا چنان که این عارف قرن چهاردمی میگفت : با «پیکانِ تیزِ عشقِ سوزان ابر ضخیم ندانستگی را بشکافد.»
کتابِ «ابر ندانستگی» میگوید همیشه میان ما و خدا ابرهای ضخیم حایلاند. ابرهای ضخیم ندانستن. آنچه قادر به شکافتن این ابرها است اندیشیدن نیست. دلی است که به خدا محبت میورزد.
@sedigh_63
@zafaeran
امام خمینی سلام الله علیه: «اکثریت هرچه گفتند آراء شان معتبر است ولو به ضرر خودشان باشد.» ..............«ملت می خواهد این راه را برود به من وشما چکار دارد؟»
@zafaeran
البقا لله گفتی و رفتی، لیک، راه را راوی تویی
ای انیس جان و دل نقاش جاویدان ما، راوی تویی
چون انیس حق بدی ای مونس جان جهان
هم روایت باقی و هم راوی باقی تویی
عشق را نقاش بودی در جهان شرق ما
نقش جاویدان در این نقاشی باقی تویی
هم روایت باقی و هم راویانش ماندگار
ای انیس و مونس راه خدا باقی تویی
نقش تو در نقشه نقاشی ما همچنان بادا دراز
انس با حق چون گرفتی ای برادر راوی باقی تویی
حمید
هفتم اسفند نود و نه
سیزدهم رجب
#انیس_نقاش
@zafaeran
از عصر یخی تا صبح آبی
دوران و سرزمین یخی با دوره و سرزمین غیر یخی متفاوت است. حرکت های دوران یخی برای دوره آب شدن یخ ها کارساز نیست. باید مراقب بود. سر خردن از روی حوادث برای دوران یخی مفید است ولی برای دوره غیر یخی ممکن است به ما آسیب بزند. اسکی همچون سیاست است و اسکی باز یک سیاستمدار دوران یخی است و شناگر یک سیاستمدار دوران آب شدن یخ ها است. درست نرفتن و درک نکردن موقعیت و سخن از روی خرد جمعی نگفتن و عدم درک شرایط زمان و مکان، ممکن است جان هایی را به لب آورد. جان به لب آمدن همان نقطه جوش است. جان که به لب آمد، لب به سخن می آيد و آب ها که به جوش آیند، قل قل می کنند و به زبان عربی گویی که بگو مگو راه می اندازند... و شیر اگر به جوش آيد، فوران می کند و شیرها مظروفی نیستند که ظرف را تحمل کنند و نقطه جوش شان همان و سرکشی همان است. نقطه جوش هر جانی درجه خاصی دارد و مهمتر آنکه هر جاني به نحو خاصی به جوش می آيد. آب در صد درجه سانتی گراد به جوش می آيد و تحفه آنکه یخ خود نقطه جوش در دمای صفر است و ملکول های آب به نوعی به یکدیگر جوش می خورند و این جوش خوردن و آن جوش آمدن با هم تفاوت صفر و صدی دارند، آن حالت ملکول آزاد می کند و به پرواز در می آید و گاهی می سوزاند ... و این يکی عبوس و گرفته و سرد و سخت می شود، اسکی شما را تحمل می کند و منتظر خورشید و نور می ماند و آنگاه شما را غرق مي کند. با این حال هر دو در جوش شبیه هم هستند. قواعد عصر یخبندان از قواعد دوره آب شدن یخ ها متفاوت است، هر چند ظاهر آن دو یکسان است. تفاوت را هنگامی متوجه می شویم که وزن اسکی باز روی آبی که زیر پوسته یخی پنهان شده است قرار می گیرد
حمید
در فصل یخبندان از سرزمین آبی
زمستان نود ونه، دوحه
#شنا
#اسکی
#شناگر
#اسکی_بار
#سیاستمدار
#نقطه_جوش
#عصر_یخبندان
#آب_شدن_یخها
#دوره_پارینه_سنگی
@zafaeran
حزن و اندوه ۲
حزن: اندوه. غصه (قاموس، صحاح) وَ ابْيَضَّتْ عَيْنٰاهُ مِنَ الْحُزْنِ … يوسف: ۸۴ چشمانش از غصّه سفيد (نابينا) گرديد. قٰالَ إِنَّمٰا أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَي اللّٰهِ يوسف: ۸۶ در (ب ث ث) گذشت كه مراد از بثّ، اندوهي است كه شخص قادر بكتمان آن نيست و آنرا اظهار ميكند معني آيه: من اندوه و غصّۀ خود را فقط بخدا شكايت ميكنم. حَزَن (بر وزن فرس) مانند حزن بمعني اندوه است (مجمع) راغب نيز هر دو را بيك معني گفته است وَ قٰالُوا الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ فاطر: ۳۴. فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً قصص: ۸ لام در «لِيَكُونَ» براي عاقبت است چنانكه مجمع گفته و مراد از حزن سبب حزن است و آن از باب مبالغه است (الميزان) معني آيه: آل فرعون او را از آب گرفتند و عاقبت اين كار آن بود كه موسي براي آنها دشمن و باعث اندوه باشد. نا گفته نماند اصل حزن بمعني سختي زمين يا زمين سخت است و چون اندوه يك نوع گرفتگي و خشونت قلب است لذا بآن حزن گفته اند (مجمع ذيل آيۀ ۹۲ توبه) و در نهج البلاغه خطبۀ ۱ هست «ثمّ جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها … » يعني خدا از سخت و نرم زمين خاكي گرد آورد.
قاموس قرآن، ج ۲، ص: ۱۲۶
@zafaeran