مرحله عملی
امر به معروف و نهی از منکر
سه مرحله برای
امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده است:
قلب، زبان و دست
اولین مرحله آنست که
در قلب از انجام معروف خشنود باشی
و آن را تائید کنی
و از انجام منکر، ناخشنود و آن را رد کنی
پیامبراکرم خود از رفتار بعضی از مومنان،
به قدری غصه می خورد که
خدای مهربان به حال او شفقت می ورزید
و می فرمود:
فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ
پس مبادا به سبب حسرت بر آنان
جانت از كف برود.
مرحله دوم
امر به معروف و نهی از منکر زبانی است.
در این مرحله
مؤمنین و مؤمنات
یکدیگر را
به کارهای پسندیده و معروف امر می کنند
از کارهای ناپسند و منکر باز می دارند
و مرحله سوم،
مردان و زنان مؤمن،
یکدیگر را به صورت عملی،
از کار کارهای ناپسند و منکر نهی می کنند.
و به صورت عملی، یکدیگر را
به انجام کارهای پسندیده و معروف،
امر می کنند.
اکنون این سوال مطرح می شود که
چگونه می توان فردی را
از خوردن مال مردم
و یا گرفتن ربا
و یا سرقت کردن عملا نهی کرد؟
آیا یکی از مردان و یا زنان مؤمن می تواند
زن یا مرد مؤمنی را به صورت قهرآمیز،
از ارتکاب اعمال فوق باز دارد؟
و یا او را به صورت قهر آمیز
به انجام یک معروف
مثل نماز یا روزه یا حج وادار کند؟
آیا یک فرد مؤمن می تواند
مؤمن دیگری را به اجبار به حج ببرد؟
در مورد روزه،
ورود عملی افراد به موضوع،
بغرنج تر می شود.
استاد شهید مرتضی مطهری
در این مورد تفسیر بسیار جالبی را
از فقهای بزرگی مانند
صاحب جواهرالكلام و شیخ طوسی،
نقل می کند:
آری،
از بزرگترین امر به معروف و نهی از منكرها
و بالاترین آنها
و پایه دارترین آنها
و مؤثرترین آنها
خصوصاً نسبت به زعمای دینی
این است كه
عملاً جامه كار نیك بپوشد
و در كارهای خیر،
چه واجب و چه مستحب،
عملاً پیشقدم باشد،
جامه زشتكاری را از اندام خود دور كند،
نفس خویش را به اخلاق عالی تكمیل كند
و اخلاق زشت را از خود دور نگه دارد.
امر به معروف و نهی از منكر
از طریق حسن عمل،
سبب مؤثر و كاملی است
و ممكن نیست بی اثر بماند ...
نعم،
من اعظم افراد الامر بالمعروف
و النهی عن المنكر
و اعلاها و اتقنها و اشدها تأثیراً
خصوصاً بالنسبة الی رؤساء الدین
هو ان یلبس رداء المعروف
واجبه و مندوبه
و ینزع رداء المنكر محرمه و مكروهه،
و یستكمل نفسه بالاخلاق الكریمة،
و ینزهها عن الاخلاق الذمیمة.
فان ذلك منه سبب تام
لفعل الناس المعروف
و نزعهم المنكر ...
مرحله عملی
امر به معروف و نهی از منکر
یعنی ما خود
به نحوی به معروف پایبند باشیم
و از منکر دوری کنیم که
دیگران به ما تاسی کنند
و آنها نیز به معروف عمل کنند
و از منکر پرهیز کنند ...
حمید
دومین روز ماه رمضان ۱۴۰۲
@zafaeran
دوستی،
مبنای امر به معروف و نهی از منکر
خدای مهربان
در آیات متعددی از قرآن
به موضوع امر به معروف
و نهی از منکر پرداخته است.
این مفهوم بلند،
عبارت است از مشارکت مردم
برای ترغیب کردن و تشویق نمودن یکدیگر
به انجام معروف
و پرهیز دادن یکدیگر از منكر است.
خدای مهربان،
از جمله در آیه 71 سوره توبه می فرماید:
وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ
بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ
يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ
وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ
وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ
وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ
وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
أُولَٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ
إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
مردان مؤمن و زنان مؤمنه
دوستان یكدیگرند
و بین آنها
رابطه و صله ی مودّت
و عواطف محبت آمیز حكمفرماست،
امر به معروف و نهی از منكر می كنند،
نماز را بپا می دارند،
زكات را ادا می نمایند،
خدا و پیغمبر را اطاعت می كنند.
اینها هستند كه
رحمت الهی شامل حالشان می شود.
خداوند غالب و حكیم است.
گویی می فرماید
مومنین و مومنات
چون بایکدیگر دوست هستند،
یکدیگر را به معروف امر می کنند
و از منکر باز می دارند...
وداد و دوستی
عنصر اصلی
امر به معروف و نهی از منکر است.
به قول استاد شهید مرتضی مطهری:
«در این آیه كریمه
قسمتهایی به طور علت و معلول
و سبب و مسبّب
مترتب بر یكدیگر ذكر شده است:
لازمه ایمان حقیقی و واقعی
رابطه وِداد و علاقه به سرنوشت یكدیگر است.
و لازمه این محبت و علاقه
امر به معروف و نهی از منكر است.»
همه مردان و زنان مؤمن
بر مبنای علاقه و محبتی که به یکدیگر دارند،
یکدیگر را به معروف امر می کنند
و از منکر نهی ...
از روی دوستی و مودت،
و بدین سبب که یکدیگر را دوست دارند،
چنین می کنند.
شاید بتوان گفت
اگر امر به معروف و نهی از منکر
از دایره دوستی بیرون رود،
از محتوای خود خارج شده است.
امر به معروف و نهی از منکر
در دایره مجازات ها نیست،
و عامر به معروف وناهی از منکر
ضابط قضایی محسوب نمی شود
و عمل او
در دایره مجازات خاطیان قرار ندارد.
در بین 52 کتاب فقهی،
کتاب امر به معروف و نهی از منکر،
کتاب جداگانه ای است،
و از کتابهای حدود و تعزیرات،
یا قصاص و دیات جداست.
این کتاب ها در فصل احکام قرار دارد،
در حالی که
کتاب امر به معروف و نهی از منکر
در فصل عبادات قرار گرفته است.
امر به معروف و نهی از منکر
بین مومنین و مومنات است
و مبنای آن دوستی بین آنهاست.
و اقتضای دوستی
ترغیب کردن دوستان به معروف،
و پرهیز دادن آنان از منکر است.
و زبان دوستی، کام دل برانگیزد،
و وفاق آورد و از شقاق پرهیز دهد
که شقاق منکر است
و وفاق معروف
و او جل و علا
ولی التوفیق ...
حمید
اول رمضان ۱۴۰۲
@zafaeran
دل های سخت
گویند فُضِیل راهزنی بود خطرناک، یک شب از دیوار خانه ای بالا می رفت، این آیات را شنید:
«آیا وقت آن نرسیده است که دلهاى کسانى که ایمان آورده اند، در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد؟»
گاهی فکر می کنم ما همواره بر سر دیواریم و می شنویم که
أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ
و مانند كسانى نباشید كه از پيش به آنها كتاب داده شد و انتظار خشوع به درازا كشيد و دلهايشان سخت گرديد.
لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
خشیت به خشوع می انجامد و مقدمه خشوع است و خشوع پذیرش است و در فقدان خشیت و خشوع، قساوت حاکم است، کتاب خدا و آنچه بر پیامبران نازل شده اگر بر کوه ها نازل می شد، از خشیت خدای مهربان به خشوع می افتاد و اینها مثالهایی برای اندیشیدن است.
و خشوع همان خضوع است. فروتنی و تواضع حقیقی و واقعی و مبنای خشوع، خشیت است و خشیت بزرگ شمردن معبود است . بزرگ شمردنی از روی علم و معرفت بر بزرگی خالق و کوچکی خود...
خشیت بیم توأم با معرفت و تعظیم و آگاهی به نقصان و قصور بندگی...
و خشیت ترس از مسئولیتهایی است که انسان در برابر خدای مهربان دارد، ترس از اینکه در ادای رسالت و وظیفه خویش کوتاهی کند.
و خشیت مخصوص عالمان است:
«إِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛ حقیقت چنین است، از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او میترسند.»
و خشیت خود محصول معرفت است.
از غیر خدا نباید بهراسیم و تنها خدای مهربان است که شایسته خشیت است اگر ایمان داریم: ... أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ ...
و او خود گوید که از دیگران هرگز مترسید، از من بترسید: ... فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي ... فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ
آنها که طریق هدایت را هموار می کنند و امید است از جمله هدایت شدگان باشند، کسانی هستند که ایمان به خدای مهربان و روز جزا دارند و نماز به پای می دارند و زکات می پردازند و جز از خدا از احدی نمی ترسند:
إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ
ما را چه شده است که گاهی و جایی ترسو شده ایم که نباید بترسم و جایی دلیری می کنم، حال آنکه باید بترسیم ... از آنکه باید بترسیم نمی ترسیم و از آنکه و آنچه نباید بترسیم، می ترسیم ...
و این این کتاب نیامده است جز برای یادآوری آنهایی که اهل خشیت اند:
إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ... خدا بهترین سخن را در هیئت کتابی همگون و مکرر فرو فرستاد، که پوستهای کسانی که از پروردگارشان خشیت دارند از آن به لرزه در آید، سپس پوستهایشان و دلهایشان با یاد خدا نرم شود...
و چنین است که خشیت از خدای مهربان به خشوع و نرمی منتهی شود و عدم خشیت به سختی دل و قساوت منتهی گردد.
گویی این سخن جز برای نرم کردن دلها نیامده است. گویی تنها آنها که دلشان نرم شده است، به حقیقت پیام خدای مهربان و کتب نازله او رسیده اند.
آنها که این پیام را به درستی دریافته اند، ظاهر و باطنشان نرم شده و آنها که از این پیام دورند، ظاهر و باطنشان سخت می شود.
انگار که نرمی و لیونت غایت پیام الهی است: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ ...
نرمی و لیونتی که از رحمت خدا ناشی می شود.
ترس از غیر خدا نشانه بیمای است، بیماری دل: فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَىٰ أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ ...
دل های ما سخت شده است مانند سختی سنگ ها و بلکه بیشتر:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُمِنْهُ الْمَاء وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ...
حمید
نیمه اسفند ۱۴۰۲
@zafaeran
"عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دُردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ تزویر میباید شکست
وقت آن آمد که دستی برزنم
چند خواهم بودن آخر پایبست
ساقیا درده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم بر سر نشست
تو مگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از بر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست
همچو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست
عطار نیشابوری
@zafaeran
https://x.com/hamidehghani/status/1763140198139912608?t=abJlNbLRGnFUhliEvYHlKA&s=35
سیم های خاردار مانع ورود ما نخواهد بود ...
صدر نشینی ما هم البته به طول نمی انجامد ...
پس برای آنکه درختی باشد تا بر صدر آن نشست ...
باید بر زمین آمد و ریشه های درخت خانه پدری را سیراب کرد ...
آنگاه نوبت دیگر دوستانم که از آسمان می آیند فرا خواهد رسید ...
حمید
دهم اسفند ۱۴۰۲
@zafaeran
کلمه
ما
در این روز
و در همه روزهای عمر
به انتظار کلمه ای هستیم که
او ما را در پیاده کردن یک کلمه، کمک کند.
زاده امروز کلمه ای از خداست،
همچنان که جدش نبی اکرم صلی الله عیه و آله
و آنچنان که حضرت مسیح علیه السلام بود.
إِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ...
خدای مهربان در آیه 64 سوره آل عمران می فرماید:
قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ...
گویی دین اسلام و قران کریم
و همه انبیای الهی
تنها یک پیام دارند که در یک کلمه خلاصه شده است:
بگو: ای اهل کتاب!
بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است
که جز خدای یگانه را نپرستیم،
و چیزی را شریک او قرار ندهیم،
و بعضی از ما بعضی را اربابانی به جای خدا نگیرد.
انگار می خواهد تنها یک کلمه بگوید:
کسی حق ندارد جای خدا بنشیند.
در جای جای قران کریم، خدای مهربان از کسانی که خود و یا دیگران را به جای خدا می نشانند، انتقاد می کند.
از این که افرادی دیگران را همتا و ند خدا قرار می دهند انتقاد می کند:
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ...
برخی از مردم،
غیر خدا را بجای خدا همتا مى گيرند
وآنان را چنان دوست مى دارند كه خدا را بايسته است،
ولی آنهایی که ايمان آورده اند، بیشترین دوستی را نسبت به خدا دارند ...
خدای مهربان، ند و همتا قرار دادن خود با دیگران را شرک می نامد.
و شرک مقابل ایمان است و زدودن شرک و دعوت به ایمان
تنها ماموریتی است که او برایش پیامبران را ارسال کرده است.
ماموریتی مشترک چونان نخ تسبیحی بین همه ادیان الهی که در یک کلمه خلاصه می شود:
كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا
گرفتن اربابانی بجای حضرت رب الارباب همان شرک است.
و رفتن جامعه به سوی عدل و داد، و ایجاد قسط توسط مردم،
همانگونه که خود در آیه 25 سوره حدید فرمود:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
برپایی قسط جزئی از همان کلمه و مقدمه آنست...
قسط و عدلی که زاده امروز، برای گستراندن آن می آید ...
حمید
پانزدهم شعبان 1402
@zafaeran
🌹🌹
آشتی
خدای مهربان
در آیه ده سوره حجرات
می فرماید:
فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ
بين برادران خود
صلح و آشتى برقرار سازيد.
در آیه ۳۵ سوره نساء
نیز می فرماید:
وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا
فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا
إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا
يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا ...
و اگر از جدایی و ناسازگاری
میان زن و شوهر بیم داشتید،
پس داوری از طرف مرد،
و داوری از زن برانگیزید
اگر آن دو قصد اصلاح داشته باشند،
خدا میان آن دو
سازش و توافق ایجاد می کند
از این دو آیه در می یابیم که
اصلاح میان برادران
و خانواده است.
اما
خدای مهربان
در آیه ۶۱ سوره انفال
وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا
اگر آنها برای صلح بال گشودند،
تو نیز بال بگستر ...
آنها در این آیه، دشمنان هستند،
جالب است که
خدای مهربان
برای برادران و خانواده
از واژه صلح،
و برای دشمنان
از واژه السلام
بهره گرفته است.
امروزه نیز،
وقتی عرب ها،
قصد برپایی آشتی
بین خود دارند از واژه مصالحه،
استفاده می کنند؛
و هنگامی که
از صلح با دشمن سخن می گویند
از واژه سلام بهره می برند.
بطور مثال
وقتی بحث صلح عربی و اسرائیلی هست،
می گویند السلام العربي الإسرائيلي
ولی وقتی آشتی بین فلسطینی ها است
می گویند: المصالحة الفلسطينية
بازگردیم به آیه اول:
فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ
بین برادرانتان آشتی برقرار کنید
سوال این است؛
امروز که
بین برادران و خواهران
اختلاف افتاده است،
چرا تلاشی برای مصالحه و آشتی نمی کنیم؟
ما که از اشارات آیات
و حتی روایات برای خود،
مسئولیت، موقعیت و وظیفه می یابیم،
چرا این آیه شریفه را متروک رها کرده ایم؟
آیا مشمول شکوه پیامبر اکرم
صلی الله علیه و آله و سلم
نیستیم که خدمت خدای مهربان عرضه داشت؛
وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً
پيامبر مىگويد:
پروردگارا!
قوم من اين قرآن را رها كردند.
ما را چه شده است که
تلاشی برای مصالحه و آشتی
بین برادران و خواهران صورت نمی دهیم؟
نکند ابتدا
آنها را از دایره برادری
خارج می کنیم
و سپس به اختلاف ادامه می دهیم
و مسئولیتی برای آشتی
بر خود متصور نیستیم.
حمید
اسفند ۱۴۰۲
@zafaeran
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پر آب اولی
سید محمود دعایی وقتی طلبه جوانی بود. دیده بود که چگونه امام موسی صدر که در شکوهِ زیبایی و آراستگی مثل آفتاب سپیده دم می درخشید. بهمن پسر اسفندیار هنگامی که رستم را نخستین بار دیده بود. گفته بود:
به دل گفت بهمن که این رستم است
و یا آفتاب سپیده دم است!
سیمین دانشور برایم روایت کرد: « در زدند. شتاب در زدن و تعداد ضربه ها گواهی می داد که جلال است. او که کلید داشت!؟ رفتم در خانه را باز کردم، دیدم جلال با یک روحانی بالا بلند با عبا و عمامه مشکی پشت در ایستاده است، از زیبایی خيره کننده آن روحانی شگفت زده شدم. نَفَسم گرفت! گفتم: آقا! شما پیامبری! امامی! حق نداری اینقدر زیبا باشی!» خاطره دعایی از دست بوسی امام موسی صدر است، که بر ذهن او برای همیشه خوش نشسته بود:
«یک شب به ما گفتند که در منزل آقای هاشمی رفسنجانی میهمان عزیزی میآید و شما هم بیایید. در خاطرم نیست که آقای خسروشاهی هم بودند یا نه. ظاهراً ایشان تشریف داشتند، ولی مرحوم آقای قدوسی، مرحوم آقای ربانی شیرازی، آقای مصباح یزدی و تنی چند از بزرگان که الآن هم حضور دارند و از برجستگان حوزهی علمیهاند، در آن جلسه بودند. من قامت رعنا و رشید امام موسی صدر را اولینبار آنجا زیارت کردم. آنچه در آن جلسه برای منِ طلبهی نوجوان آموزنده بود، حرکت حقشناسانهای بود که آن بزرگوار کردند.
جریان از این قرار بود که یکی از شخصیتهایی که آن روزها در هستهی سیاسی فعالیتهای زیرزمینی سِمَت برجسته داشتند، ( مرحوم آیت الله حسینعلی منتظری) وارد مجلس شدند. قد کوتاهی داشتند. امام موسی صدر قامت بلند و رشیدی داشت و من دیدم که ایشان خم شد و به زحمت دست آن بزرگوار را گرفت و بوسید. این حرکت برای ما مایهی تعجب بود. البته دیگران هم تعجب کردند. اما چون دوستان از مراتب معرفت و تواضع و حقشناسی آقای صدر شناخت داشتند، برایشان عادی بود. ولی برای منِ طلبهی نوجوان خیلی سازنده و الهامبخش بود که ایشان خم شوند و دست آن بزرگوار را ببوسند. رهبر یک جمعیت شیعی نیرومند در جهان اسلام، به عنوان میهمان وارد کشور شده و شخص اول آن روز کشور نیز میزبان ایشان بود و حالا استاد خود را میبیند، خم میشود و دست او را به زحمت میبوسد و میفشارد. هر چه آن بزرگوار اکرام کرد که این کار صورت نگیرد، ایشان بوسید و فرمود شما استاد من بودید. من در محضر شما تلمذّ کردم و وظیفه است که حقشناسی کنم.»
سید محمود دعایی در حقیقت می کوشید، مهر نسبت به امام و انقلاب و نظام و روحانیت را با سلوک خود گسترش دهد. اگر بگوییم او جاذبه اش در حد اعلای ممكن بود و دافعه اش در حد اقلّ ضرورت بود، سخن گزافی نگفته ایم. بدیهی است چنین شیوه و سلوکی نسبت به افرادی که رنج دیده و یا آسیب دیده اند، و به حاشیه رانده شده اند، تاثیر گذار است. وقتی هاله سحابی به شکل تاسف بار و تاثر انگیزی در مراسم خاکسپاری پدرش مرحوم مهندس عزت الله سحابی در گذشته بود. سید محمود دعایی بر سر مزار رفته بود و عبایش را روی نیمکت کنار مزار عزت الله و هاله سحابی گذاشته، خم شده و با گرفتن شیلنگ آب، قبر ها را با فشار آب و کف دست شسته بود. بر سنگ بالای قبر سحابی ها این دو بیت از غزل شماره ۹۱۱ دیوان شمس نقش شده است:
فُروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زیان باشد؟!
کدام دانه فرورفت در زمین که نَرُست؟!
چرا به دانهٔ انسانت این گمان باشد؟!
عکس های سید محمود دعایی را اگر ببینید. خمیدگی قامت او، گویی خمیدگی او نیز روایتی از فروشدن در غزل شمس بود، انسان تواضع می کند و رفعت پیدا می کند. « در نیستی کوفت تا هست شد» اندوهی که در چهره اوست. گویی می خواهد بار دردی را که بر زمین افتاده است؛ و دیگران بی اعتنا می گذرند، او می ایستد تا آن بار سنگین را همانند اطلس بر شانه خود بگیرد؛ تا بازماندگان اندکی تسکین یابند. با کف دست سنگ های مزار را شستشو می دهد. حركات او حرف می زند. به روایت احمد شاملو:
یارانِ من بیایید
با دردهایِتان
و بارِ دردِتان را
در زخمِ قلبِ من بتکانید.
من زندهام به رنج...
میسوزدم چراغِ تن از درد...
یارانِ من بیایید
با دردهایِتان
و زهرِ دردِتان را
در زخمِ قلبِ من بچکانید.
پی نوشت:
****
(۱) خطيب بغدادی،تاریخ بغداد، جلد ۷، صفحه ۳۵۳
و
عزالدين ابن الاثير، اسد الغابة، ج۲، ص ۴۲۰باب السين شماره۱۹۶۷،
*****
روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۲
🌹🌹
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
#سعدی
@zafaeran
از
محییالدین ابن عربی
نقل است که گفته است:
فَلا هُوَ بِالقُربِ الّذِی یُرِیحُ الفُؤاد
وَلا هُوَ بِالبُعدِ الّذِی یُنهِی حَبائِل الأمَل
نه آنچنان نزدیک است که دل آرام گیرد
نه آنچنان دور، تا رشتههای امید بگسلد
نمی دانم آن دوستی که بعد جغرافیایی آنرا می گسلد را می توان دوستی نهاد یا خیر ؟
@zafaeran
خدای روزهای برفی
برف که می بارد،
گویی پستچی،
پاکت های نامه را،
از آسمان فرو می ریزد.
انگار برف ها
نامه هایی از سوی خدای مهربان
برای فرزندان آدمند.
نه از این جهت که از آسمان می آیند،
خدای مهربان که آن بالا نیست،
خدای آسمان،
نه
او خدای زمین و آسمان است.
آنهم آسمان ها و زمین
او هم بالاست و هم پائین
او خدای خانه های سرد
و همنشین دل های محزون
و دوست بچه های منتظر پدر
و شیرخواران وابسته به مادر است.
برف ها که می بارد،
همراهش خدا به زمین می آید
چه می گویم
او از اینجا نرفته است که بیاید.
او در دل انسان های امیدوار است.
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را
در وصف اوست.
خدایی که
در روزهای برفی
و بارانی
بیش از هر وقت دیگری
به ما نزدیک است.
حمید
یکی از روزهای برفی
@zafaeran
🌹🌹
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۲ بین کلینتون و بوش، یک شعار مهم این بود:
It's the economy, stupid
نادان این اقتصاد است...
یعنی اقتصاد چیزی نیست که شوخی بگیری ...
@zafaeran
«هنگامی که مرگ، این آشتیدهندهی بزرگ، از راه میرسد، ما از مهربانیهایمان پشیمان نمیشویم، از سختگیریهایمان پشیمان میشویم.»
- ادام بید؛ جورج الیوت، فارسیِ رضا رضایی.
@zafaeran
🌹🌹
امام علی علیه السلام:
أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ وَ زَمَنٍ [شَدِيدٍ] كَنُودٍ، يُعَدُّ فِيهِ الْمُحْسِنُ مُسِيئاً وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوّاً. لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا.
اى مردم، ما، در روزگارى كنيه توز و در زمانه اى ناسپاس به سر مى بريم. نيكوكار، بدكار شمرده مى شود و ستمكار هر دم بر ستمش مى افزايد.
از آنچه آموخته ايم، بهره نمى گيريم و از آنچه نمى دانيم نمى پرسيم. از حوادث باك نداريم تا آن گاه كه ما را در خود فرو گيرد.
نهج البلاغه. خطبه سی و دوم
@zafaeran
"عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دُردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
پردهٔ پندار میباید درید
توبهٔ تزویر میباید شکست
وقت آن آمد که دستی برزنم
چند خواهم بودن آخر پایبست
ساقیا درده شرابی دلگشای
هین که دل برخاست غم بر سر نشست
تو مگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زیر پای آریم پست
مشتری را خرقه از بر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست
همچو عطار از جهت بیرون شویم
بی جهت در رقص آییم از الست
عطار نیشابوری
@zafaeran
🌹🌹
رویم سیه کز سادگی، شرمنده کردم دوست را
او تیغ پنهان زد بهدل، من زخم رسوا دوختم
#طالب_آملی
@zafaeran
من کجا …؟
باران کجا …؟
باران کجا و راه بی پایان کجا …؟
آه…
این دل دل زدن؛
تا منزل جانان، کجا..؟
هر چه کویت، دورتـــر…
دل، تنگ تــر! مشتـاق تــر..
در طریق عشق بازان،
مشکل آسان، کجا؟
مشکل آسان، کجا؟
@zafaeran
🌹
طبق
آموزه های قرآن کریم،
اگر ما به خودمان ظلم کردیم،
از خدا طلب بخشش کنیم.
إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي
پروردگارا
من بر خويشتن ستم كردم
مرا ببخش
قصص/١۶
انگار خدای مهربان
قصد دارد بگوید
اگر به خودتان ظلم کردید،
برای بخشش نزد من بیایید،
اگر به دیگران ظلم کردید،
نزد آنها بروید
و از آنها
طلب حلیت کنید.
حمید
@zafaeran
داستان انسان
(۷۷)
مصلحت اندیشی و درویشی!
سید عطاءالله مهاجرانی
دعایی برغم موقعیت سیاسی و انقلابی و نیز موقعیت فرهنگی و اجتماعی که داشت ، و در کسوت روحانیت و شئوونات که مذهب مختار علماء دین بوده و هست، در بوسیدن دست افراد و شکستن تابو یا سنت های مرسوم تردیدی نمی کرد. با قامت رسایش خم می شد و صمیمانه دست شخصیت های فرهنگی و هنری و دانشگاهی و گاه سیاسی و نیز افراد معمولی مثل دست پدر مرا می بوسید! داستانش را برایتان روایت می کنم. دستبوسی گاهی با آداب و از روی محاسبه و مثل یک سناریو انجام می شود. برای مراسم تدفین دوست مرحومم انسان فرزانه و دانشمند دکتر حمید رضا بهارلو، رایزن فرهنگی ایران در ایتالیا و دوست دوران دانشجویی و معلم و مدرس کلاس های آموزش سپاه پاسداران شیراز در سال های نخست انقلاب، به شيراز رفته بودم. دیدم یکی از آقایان، در کناری مثل طاووس علیّین شده ایستاده است، طلبه بلند قامت خوشرویی هر گاه به نزد ایشان می رفت، خم می شد و دست ایشان را می بوسید، یک بار، دو بار ، سه بار، شش بار! در گوشی به طلبه گفتم، این همه دست بوسی صورت خوش آیندی ندارد! آهسته در گوشم گفت: « خودشان فرموده اند!»
دست بوسی دعایی عکس سلوک آن آقای محترم بود. که مدام طلبه مظلوم و ظلم پذیر را دنيال نخود سیاه می فرستاد تا برود و بیاید و دست ایشان را مکرر ببوسد و ایشان تبسم کند و در دلش قند آب شود. اولین بار که دیدم دعایی خم شد و دست کسی را بوسید، دست پدرم بود! دعایی تازه نماینده شده بود. بعد از شهادت ۲۷ نفر از نمایندگان مجلس دوره اول، در فاجعه هفتم تیر ماه ۱۳۶۰ ، سید محمود دعایی در انتخابات میان دوره ای که در تابستان ۱۳۶۰ برگزار شد، به مجلس راه یافته بود. از طریق سید محمد خاتمی، با سید محمود دعایی آشنا شدم و به قول استاد اسلامی ندوشن گِلمان با هم گرفت! وقتی آقای دعایی با پدرم دست داد و دست پدرم را توی دست نگه داشت و گفت: «به به چه دست های کارگری محکمی!» دست های پدرم مثل پاره آجر زبر و سخت بود. نشانی از یک عمر بیل زدن در زمین و کارگری و بنّایی! پدرم لبخند زد، ناگاه دعایی خم شد و دست پدرم را بوسید. پدرم غافلگیر شده بود. دست و پایش را گم کرده بود، بُهت را در نگاهش دیدم، من شانه اقای دعایی را بوسیدم و سپاس…
شب در خانه مان که کنار مجلس بود، پدرم با تعجب گفت: « من در عمرم فقط حاج آخوند را دیده بودم، که دست دیگران را می بوسید، دست پیرمردان ده را می بوسید، دست کودکان را می بوسید. تو بچه بودی روز عاشورا، یرواند پیرمرد ارمنی اهل حمریان شربت گلاب درست کرده بود، با زنش و دخترانش توی سینی برای عزاداران امام حسین شربت آورده بودند، حاج آخوند جلو جمعیت عزادار مسلمان و ارمنی دست یرواند را بوسید.» گفتم: « این سنت پیامبر است. از جنگ تبوک مراجعت می کرد سعد انصاری به استقبال پیامبر آمده بود. پیامبر با او دست داد. و دست سعد مثل دست های شما زبر و سخت بود. پیامبر پرسید: «دستت چه شده سعد؟» سعد گفت: «یا رسول الله من برزگرم با بیل و داس کار میکنم و درآمدم را خرج معاش خانواده ام مینمایم.
رسول الله صلی الله علیه و آله خم شد و دست او را بوسید و فرمود: این دستی است که آتش با آن تماس ندارد.»
جميله بانو روایت می کرد. آقای دعایی گاه گاه برای دیدار و احوالپرسی به منزل مرحوم منوچهر کدیور سر می زدند. او همیشه حدود ساعت ده شب زنگ در را می زد، آرام می گفت: «دعایی هستم برای عرض ادب آمدم.» یکبار تا وارد آپارتمان شد، نگاهی به گلدان بزرگ کنار دیوار انداخت و گفت: «چقدر برگ های این گلدان زیبا و عجیبه!» همه ما توجهمان به برگ های «قلب ارغوانی بنفش» جلب شده بود ناگاه آقای دعایی خم شد و دست پدرم را بوسید. توجه پدرم به برگ های سبز-بنفش گلدان بود. پدرم هم او را در آغوش گرفت و بوسید.»
عکس هایی منتشر شده است، که دعایی دست استاد محمد رضا شفیعی کدکنی، استاد فتح الله مجتبایی، استاد غلامرضا اعوانی، استاد فرشچیان و استاد اسماعيل سعادت را می بوسد. سید عباس دعایی برایم روایت کرد: « چند روز پیش در مسجد جوانی مرا دید ، وقتی معرفی شدم که فرزند سید محمود دعایی هستم. گفت من طلبه جوانی بودم، جایی خدمت پدر شما رسیدم. لباس روحانیت نپوشیده بودم. یرای ارادت به امام به آن مجلس رفته بودم سلام کنم، ایشان با احترام بسیار با من رفتار کرد. خم شدند و دست مرا بوسیدند.» آقای دعایی دست برادر بزرگشان را که روحانی بودند، همیشه می بوسید. دست ابراهيم رئیسی و جواد ظريف را هم بوسیده بود. آن هایی که سبک و سلوک دعایی را نمی شناختند، دچار کژ اندیشی شده بودند. بدیهی است که در این بوسه ها غیر از صفا و انکار خود و فرزانگی فروتنی، نشانی و بویی از رنگ و ریا و شبهه و یا شائبه سودا و یا سودجویی و یا مصلحت اندیشی به مفهوم مذهب مختار نبود. مصلحت این بود که نبوسد! اما، دعایی سنت و سيره دیگری داشت.
🌹
آنانکه
زمستان را
از پشت پنجره دیدهاند
و گرسنگی را هم
فقط در کتابها خواندند،
نخواهند توانست که
نمایندگانی شایسته
برای دفاع از حقوق مردم باشند.
آیت الله بهشتی
@Tafakkor
@zafaeran
سفر
سفر ها چند دسته اند:
سفر به دوست
سفر ز دوست
سفر به خود
سفر ز خود
بیشتر اوقات
ما برای دیدار
نزدیکان و دوستان سفر می کنیم
و سفر گرچه
همواره توام با سختی و مشقت است.
اما این سفر، از آسان ترین سفرها است.
همه سختی ها
به شوق دیدار یار آسان شود.
شیخ اجل
در مورد دیدار یار می فرماید:
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برنمایی
و همو
شوق دیدار را بر جور حضور ترجیح دهد.
سفر سخت اما
سفر در خود است.
خدای مهربان
در آیه ۵۳ سوره فصلت
می فرماید:
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ
در خود که سفر کنی
او
آیاتش را به تو نشان دهد.
و آیه نشانه است
نشانه های حقانیت او
سفر به درون چگونه حاصل شود؟
و با کدامین وسیله به درون می توان سفر کرد؟
فکر کنم چشم یکی از ابزارهای سفر است
و گوش ابزاری دیگر
و حواس دیگر گرچه بردشان محدود است،
ابزار سپرند.
اما اینها همه ابزار بیرونی اند
با چش می توان دوست را دید
و با گوش او را شنید
فروغی بسطامی این صحنه را
به زیبایی بیان کرده است
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
بر دیده می توان سوار شد
و با آن به سفر رفت
و به تماشای آفاق نشست.
شاید بتوان گفت
برای سفر به درون
باید همه ابزار بیرونی را بست
یا کنترل کرد
از زیاده روی پرهیز کرد
و از حرام باز داشت
خوردن و دیدن و خوابیدن و آشامیدن
همه از سیر تو در انفس و جان می کاهد
رمضان ماه سفر است
سفر بیرونی مانع صیام است.
و صیام قیام برای سفر درون است.
به قول مولانا
ره آسمان درون است پر عشق را بجنبان
پر عشق چون بجنبد غم نردبان نماند
برای سفر به آسمان دل
به نردبان نیاز نیست
پر پرواز باید گشود
پر عشق، ابزار سفر به درون است.
و سخت تر از سفر به درون،
سفر از دوست است
شیخ اجل می فرماید
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد
ولی
از همه سفرها سخت تر
سفر از خود است.
باید از خود سفر کرد
و خود را جا گذاشت و رفت.
باید از این پوست خارج شد
قبل از آنکه
آن صبح زود
چاشت مرگ را بچشیم
و به سفر نهایی برویم.
به قول نشاط اصفهانی
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
و عشق یعنی سفر
و عاشق مسافر حقیقی
و عشق یعنی
قربانی کردن خود به پای معشوق
به فرموده مولانا
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
و خدای مهربان فرموده است:
لن تنال البر حتی تنفقوا مما تحبون
و این سفر از خود است.
کمال سفر، سفر از خود است.
و اصل سفر همین است
سفر حقیقی سفر از خود است
سفر حقیقی آنست که
تو را از خودت جدا کند و به دوست رساند
سفر اصلی بازگشت به خویشتن خویش است.
خویشتن خویش
یعنی معشوق، یعنی دوست
سفری که بخشی از تو در منزل بماند
و به مقصد نرسد، سفری ناقص است.
سفر کامل، آنست که چیزی در منزل نماند
از کاروان چه ماند
جز آتشی به منزل
و این سفر، سخت ترین سفر است.
باید به جایی رویم که از آنجا آمده ایم.
ما اینجا غریبیم
ارحم في هذه الدنیا غربتی
اینجا وطن ما نیست
اینجا ایستگاهی بیش نیست
این لباس تن، عاریت است.
لباس مسابقه است.
مسابقه محدودیت زمانی دارد
وقت که تمام شد،
باید لباس مسابقه را از تن بیرون کرد
و رفت ...
حمید
بیست و یکم بهمن ۱۴۰۲
@zafaeran
🌹🌹
غیاث المدهون نوشته بود که:
به فلسطین فکر میکنم؛ کشوری که خدا را کشف کرد و آنجا میلیونها نفر به نام خدا کشته شدند. سرزمین شیر و عسل، که دیگر نه شیر دارد و نه عسل.
سرزمین مقدس که بهخاطرش وارد جنگهای مقدس شدیم، شکستهای مقدس خوردیم و از آن مهاجرتی مقدس کردیم. که بهخاطرش در کمپهای مقدس زندگی کردیم و به مرگی مقدس مردیم.
وقتی به فلسطین فکر میکنم، صدای شیخ را به یاد میآرم که هروقت از او سؤال میپرسیدم، سطری از قرآن را تکرار میکرد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از چيزهايى كه اگر براى شما آشكار گردد شما را اندوهناک مىكند، مپرسيد.»
هنوز از خودم میپرسم؛
کدامیک از زمین دورتر است؟
سیارۀ مُشتری
یا چارهی دوکشور؟
کدام به قلب من نزدیکتر است؟
سربازی از کشورم
یا شاعری از کشور دشمن؟
بدترین یادگار آلفرد نوبل چیست،
دینامیت یا جایزۀ نوبل؟
@Tafakkor
@zafaeran
پیام رسان الهی
برای انجام ماموریت،
از خدای مهربان،
شرح صدر می خواهد
و او در طلب آسانی
نگران حال مردم است
چون سر و کار انسان که به مردم افتد،
سینه ای گشاده باید
به فراخی طبایع متعدد بشر
و آسانی پس از شرح صدر می آید
آنکه برای مردم آسانی نمی خواهد
پیامش خدایی نیست
و او از پیامبران نخواهد بود.
حمید
فرزند رجل من اقصی المدینه
ششم فروردین ۱۴۰۰
@zafaeran