zahrasarkarrah_channel | Unsorted

Telegram-канал zahrasarkarrah_channel - 『 اِلتــــیــــام 』

1587

هر دردی | اِلتــــیــــام | می یابد جز دردِ عشق♥️ کانال روزمرگی‌هام: @Zahra_Sarkarrah_Channel اینستاگرام : Instagram.com/_u/zahrasarkarrah

Subscribe to a channel

『 اِلتــــیــــام 』

در رسمی کهنه، معمولا پس از شستن جنازه، کسی پیدا می‌شود و جلوی عبور میت را می‌گیرد. معمولا صاحب‌عزایی، بزرگ‌تری، ریش‌سفیدی. و به تشییع کنندگان یادآوری می‌کند که این لحظه، پایانِ ماجرای مرحوم یا مرحومه است. و البته تجربه‌ای دور و نزدیک برای همگانی که حالا زنده‌اند. و بعد، وقتی که دل‌ آدم‌ها، به این هشدارِ دلهره آور به وحشت می‌افتد، ریش سفید از همه‌می‌خواهد تا تازه گذشته را حلال کنند؛ بدی‌ها و نامردمی‌هایش را ببخشند و چیزهایی دیگر.

من بارها در این لحظه، نزدیک تن خیس و سردی بودم که در کفن آرمیده. کسی که زمانی تکه‌ای از من بوده. با همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌ها. با تمام زخم‌هایی که رد و درد‌ش همیشه با من ‌است. و البته که بخشیده‌ام. چرا که مامان بزرگ همیشه می‌گفت «ببخش تا خدا ببخشه.» درکی از معرفت که کیفیتی از معامله بود. بده و بستانی با خدا. یکی من، یکی تو.

گرچه، سال‌هاست این مفهوم را به گونه‌ای دیگر تجربه می‌کنم. که بسیار بوده شب‌های قدری که پیام گرفته‌ام از این و آن، نوشته‌هایی ادبی‌نما، ملتمسانه، کپی‌شده و بی‌زحمت. پیام‌هایی طولانی از آن‌ها که در تمام روزهای پیشین، به خونت تشنه بودند، آرزوی حذف‌ات را می‌کشیدند، به نداشته‌هات حسادت می‌ورزیدند، وادارت داشته بودند به انزوایی ناخواسته، مچاله‌ات می‌خواستند زیر بار تردیدها و تهمت‌ها و ناسزاها و چیزهای دیگر.....

پیام می‌دهند که ما را ببخش. قسم‌ات می‌دهیم به این شب‌های عزیز.... و خوب می‌توانم تصورشان کنم نشسته در گوشه‌ای از مسجد، قران بر سر، اشک به چشم، زبان به العفو. و هر چه خواسته‌ام این فکر را دور کنم، استغفرالله بگویم، بر شیطان لعنت بفرستم، نتوانسته ام و « تصویر جنگ صفین، حیله‌ی عمروعاص و قرآن‌های بر نیزه؛ توی سرم هیاهو راه‌انداخته. »

تاریخ همواره تکرار می‌شود؛ هر بار به گونه‌ای. و من از تاریخ آموخته‌ام که فراموش نکنم. چرا که زخم‌های زیادی، از فراموشی بر تن‌ام دارم. از باور ساده‌انگارانه‌ی قرآن‌های بر سر نیزه. من برای همه‌ی پیام‌های بخشش، می‌نویسم: «امید دارم خدا به دل‌تان نگاه کند» اما نمی‌توانم زخم‌های بهبود نیافته‌ام را التیام بدهم. نمی‌توانم رنج‌هایم را از خاطرم بیرون کنم. نمی‌توانم طنین زجه‌هایم را، که در متکا خفه می‌کردم، از میانِ پرها نشنوم.

چرا که همه‌ی آن‌ها مرا ساخته‌اند؛ مرتضایی که دیگر آن پسرک سر به زیر خجالتی با چشمانی خیس در اندوه جوانمرگی مادر نیست. و رفیقی جز «لارفیق له» ندارد. آدمی که تغییر کرده‌است؛ می‌بخشد، اما فراموش نمی‌کند....


#مرتضی_برزگر

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

...یَا صَاحِبَ کُلِّ نَجْوَى یَا مُنْتَهَى کُلِّ شَکْوَى...
#التماس_دعا 🙏🌹 | روشنــدان
@Roshandaan 🪔

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

می‌پرسی بعد از تو با یادت چه می‌کنم؟..
دریا با یادِ موجی که سینه‌اش را دریده
و در آغوشِ ساحل می‌آساید چه می‌کند؟...

#زهرا_سرکارراه
@zahrasarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

•♥️•
باتمام جان کسی را خواستن میدانی یعنی چه؟
چه چیزی میتواند تورا ازاو جدا کند؟
کدام مانع است که جانت را ازتو بگیرد؟
کدام مشکل بین تو و جانت حایل می شود؟
می دانی
تو به جانم بسته ای...

#زهرا_سرکارراه

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

هیچ‌وقت آخرین‌ها رو دوست نداشتم..
آخرین روزها.. آخرین ساعات.. آخرین لحظات...
آخرین‌ها همیشه غم انگیزن حتی اگه بعدشون شروع خوبی باشه..
آخرین روزهای اسفندم همینطوره؛
غم انگیزه، چون بوی تموم شدن میده..
بوی از دست دادن.. بوی آخر خط..
آدما آخر خطُ دوست ندارن ..
حتی اگه پشت سرشون یه دنیا غم باشه..
همیشه وقتی آخرش برسه، یه جامونده‌‌‌هایی هست..
یه کارهای جامونده، یه حرفای جامونده، یه حس‌های جامونده...

#زهرا_سرکارراه
@zahrasarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

حق با بهار بود، با همان ساقه های لخت. بر این پهنه خاک چیزی هست که به رغم ما به بودن ادامه می دهد. خوب است که جلوه های بودن را به غم و شادی ما نبسته اند.

#هوشنگ_گلشیری

❄️Channel l @MiladNajm

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

من
بهار می‌شوم
تو با لب‌هات
بر تنم شكوفه بزن...


#عباس_معروفى
♥️| @zahrasarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر.

#نادر_ابراهیمی

@ZahraSarkarrah

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

😍♥️😴

یک شب برسد پیش تو آرام بگیرم...

#زهرا_سرکارراه

@ZahraSarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

امن و امانِ جهانم کنج آغوشِ توست....

#زهرا_سرکارراه

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

پاییز آمده ...
اما ؛ من که شاعر نیستم خیال ببافم!
قسم خورده ام تنها روی برگ ها قدم نگذارم
این هوای خوب
این دست های توی جیب
این انارها
این برگ ها
این پاییز
برای تکمیل شدنش یک تو کم دارد...


#زهرا_سرکارراه
@Aghoshe_to_channel🍁

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

پاییز
خواننده: محمد معتمدی
شاعر و آهنگساز : مسعود كرامتى
Channel | @motamediMedia
Channel | @motamedi_official

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

♥️✨💙
دل،
بار گِران است،
ببر
مالِ تو باشد ...


#سید_مهدی_موسوی

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

🍂🍂🍂
سینه‌ام دکان عطاری‌ست
دردت چیست؟!
شنبلیله، رازیانه، شاهی و گشنیز
اهل آویشن، نبیذِ سرخِ شور انگیز

سینه‌ام دکان عطاری‌ست
دردت چیست؟!

تو اگر جسم‌ات بهاران است
اما جان تو پاییز!

راه را گم کرده‌ای
عازم مسجدسلیمانی ولیکن می‌رسی تبریز

عاشقی تو
عاشقی تو

من برای عاشق بی‌کس
برای عاشق بی‌چیز
راه رفتن
گریه‌کردن زیر باران می‌کنم تجویز!

#محمد_صالح‌علا

🍁| @ZahraSarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

🌼✨🍃
شما را از راه دور می بینم
بدو بدو به گل فروشی می روم
به خودم گلی هدیه می دهم
و در حال با خودم می گویم:
چشمت روشن
مبارکت باد امروز!

#محمد_صالح_علاء

♥️| @ZahraSarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

خدایا
امشب تمام وجودت را،
با تمام زیبایی‌ و عشقی که داری
درهم بیامیز،
برای رنگ زدن به تقدیرمان..
خداوندا
امشب
هرکس به زبانی، به طریقی
حاجت دلش را می‌طلبد
یکی جوشن می‌خواند
آن یکی قرآن به سر می‌گیرد
یکی می‌بخشد،
یکی طلب بخشش می‌کند...
الهی!
همه یک منظور دارند...
آنچه را که در طلب آنیم
در مسیر تقدیر و صلاحمان قرار بده..
آمین🙏

#زهرا_سرکارراه
#التماس_دعای_خیر
@zahrasarkarrah

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

•♥️•
تو را دوست می‌دارم
بی آنکه بدانم تو ضرورتِ منی
آب را که می‌نوشی
هوا را که می‌بلعی
نمی‌فهمی جیره‌بندی چه مکافاتی‌ست
تنها در نبودِ تو بود
که فهمیدم
دوست داشتنِ تو
مایه‌ی حیات من است...

#زهرا_سرکارراه

🌼| @ZahraSarkarrah_Channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

شب آشوب
خواننده سالار عقیلی
موسیقی علیرضا دریایی
شعر احسان افشاری

آلبوم کلام آخر

@ehsan_afshari

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

...عید تو باشی خوش است...
#سال_تو_مبارک 💖
#سال_نو_مبارک ♥️
#از_روشنـــــدان 🌸
@Roshandaan 🪔

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

آخرین روز های اسفند...
#زهرا_سرکارراه

📻 @Radio_Esfand

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

بیا و معجزه باش!
مگر بهار جز آمدن چه می‌کند؟

#مژگان_عباسلو♥️

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

سال هم که نو شود،
از بهار خبری نیست..
طرف‌های ما بهار..
با حضور "تـو" می‌آید
بهار را معطل نکن

#زهرا_سرکارراه
🔸️| @dokhati_channel
💠| @ZahraSarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

@zahrasarkarrah

صد فصل بهار آید و بیرون نَنهم گام
ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم 💜

#وحشی_بافقی
@zahrasarkarrah

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

آرام باش همراهِ من..
کسی چه می‌داند شاید همین فردا چشممان به خوشی باز شود، شاید دردها به پایانِ خودشان رسیده باشند دنیا دنیای دیگری باشد و دست‌ها به گرمی و دوستی قفل شوند...
کسی چه می‌داند شاید این‌بار سرنوشت برایمان خواب‌های خوش دیده باشد کسی آن بالا بالاها حواسش به ما هست و گویی وقت آن رسیده است ما نیز آسمان را در آغوش بکشیم...
بیا فردایی را به تصویر بکشیم که اسباب خوشبختی دست من و تو باشد! بیا برای یکبار هم که شده باهم و برای هم آرزو کنیم! از یکدیگر طلب مهر و عطوفت کنیم هرچند که دست‌هایمان از هم دور باشند!
چشم‌ها را به میدان بکشانیم برای عشق و با قلب‌هامان لمس کنیم گرمیِ وجود را...
بیا برای هم نور بخواهیم، روشنی بخواهیم و پاکی...
سرت را بامن بالابگیر، سپیدی را ببین که نویدِ روزهای بهتر می‌دهد.....
و خدایی که حواسش به ماهست...
که به ما امید دارد، تا دوست داشتن استمرار دارد، تا من و تویی هست که ما باشد، تا صبحی هست که از دلِ شب بیرون بزند؛ خدا به ما امید دارد...
همراهِ من ...
بیا این روزها که دستمان به هم نمی‌رسد، دست به دستِ خدا دهیم و دعا کنیم به نیتِ صحت، آرامش و آسایش روح و جسممان..
و قدر بدانیم باهم بودن را، قدر بدانیم حضور را که نیستی درد دارد...

#زهرا_سرکارراه

❣برای حال این روزهای هموطنانم🍃🌹

@zahrasarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

"مرد بودن" مطلقا به جنسیت نیست!
به حرف نیست..
و به سن و سال هم حتی..!
به طاقتِ انجامِ کارهای بزرگ است...
به این که امروز اگر خواستی زیرِگوشَش
از "عشق" دم بزنی؛
احتیاط کنی دوستت دارمِ امروزِ تو،
پاییزِ سالیانِ دورِ عمرش را غم‌انگیز نکند..

#زهرا_سرکارراه
@zahrasarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

مثل راه رفتن در قعر تاریکی‌
قدم گذاشته‌ام در راهی مبهم!
مثل خواب دیدنِ سقوط از ارتفاعی بلند
ناگزیرم به این راه...
می‌کشاند چیزی مرا با سرعتی هرچه تمام به سمتِ تو
به سمتِ "دوست داشتنت" ...

#زهرا_سرکارراه
@ZahraSarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

عزیزم!
امروز شش صبح ساعتم زنگ زد.
انگار همه ساعت های دنیا داشتند در سر من زنگ می زدند. انگار یکی ضامن نارنجک مغزم را کشیده باشد، هر لحظه انتظار انفجار و از هم پاشیدن جمجمه ام می رفت. تا شش و بیست دقیقه همانطور مچاله زیر لحاف ماندم. احساس می کردم سردی مرگ از شقیقه هایم چکه می کند. فکر می کردم اگر امروز بمیرم باز هم سر قرارمان می آیی ؟ اگر آمدی و من نبودم چند بار پیام می دهی؟ اگر جواب ندادم نگران می شوی؟ یا که نه، قهوه ات را سر می کشی، شانه ات را می اندازی بالا و از در کافه که بیرون می روی زیر لب می گویی: «ما سعی خودمان را کردیم»
عزیزم!
ساعت شش و‌نیم در حمام بودم و انگار زیر آبشار نیاگارا ایستاده باشم، به سر و صورت خودم آب سرد می پاشیدم. من بارها در زندگی یخ زده ام. اتفاق خبر نمی کند. یکدفعه می افتد و آدم خشکش می زند. اگر به تو می گفتند اتفاقی افتاده و تو دیگر فلانی را نمی بینی، سردت می شد؟ خشکت می زد؟
عزیزم!
ساعت هفت لباس پوشیده پنج دانه قرص رنگارنگ را مثل اسمارتیز فرستادم ته حلقم، دو عدد سفید گرد، یک بیضی کوچک زرد، یک آبی کوچک و یک کپسول بزرگ گچی. می دانستم آن گچی پدر معده ام را در خواهد آورد، ولی فکر کردم به جهنم! عین همان حرفی که تو زدی روزی که گفتم می روم! یا روزی که گفتی بیا هم را ببینیم، گفتم نمی شود.
عزیزم!
ساعت هفت و پانزده دقیقه شیک و مرتب، عطر زده، با موهای آراسته، روی مبل دراز کشیدم تا با حلاوت تمام، رخنه کردن آرام آرام مسکن ها را در سلول های مغزم حس کنم. تا دچار آن بی وزنی مقدسی شوم که مرا از جهانی بی عشق و پر دروغ رها می کند. جهانی از معمای آدمها !
عزیزم!
ساعت هشت و ده دقیقه مثل اینکه سالیان سال نخفتن را جبران کرده باشم،بیدار شدم. سبکِ سبک! نه از درد خبری بود، نه ترسی از مرگ داشتم ‌‌نه دیگر به تو فکر می کردم. جمجمه خسته ام خالی از هر فکری بود، خالی از هر فکری!
عزیزم!
ملامتم نکن که چرا تنها در لحظه های درد و ناراحتی به تو فکر می کردم، این را از خودت یاد گرفته ام از تو و از همه آنهایی که یاد نگرفته اند آدمها را همانقدر سهیم خوشی ها و شادی هایشان کنند که در مصایب و مشکلات شریک می کنند!
ساعت هشت و سی دقیقه در خانه را بستم و گفتم
زنده باد لحظه های بی تو بودن عزیزم!

#نیکی_فیروزکوهی

🍁| @ZahraSarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

صبحِ پاییز بدونِ تو نمی چسبد! نه!
گرمِ آغوشِ تو باید بشوم یخ نکنم!

#زهرا_سرکارراه
♥️| @ZahraSarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

با من تنها به زبان عشق سخن بگو!
چرا که عزیزم
عشق می‌تواند از هزاران چیز ضربه بپذیرد؛
اما صدماتی که عقلانیت به آن وارد می کند اغلب جبران ناپذیر است...

#زهرا_سرکارراه
🌼| @zahrasarkarrah_channel

Читать полностью…

『 اِلتــــیــــام 』

چه می‌شد آنی که دنبالش می‌گردی، دنبالت می‌گشت...

♥️| @ZahraSarkarrah_channel

Читать полностью…
Subscribe to a channel