ادامه خاطره از قسمت سوم👈 ...محمدرضا دوزانو روی زمین نشست و منو کول کرد. چون تیراندازی زیاد بود کمی توقف کرد تا تیراندازی قطع بشه . وقتی حرکت کردیم بازم تیراندازی بسمت ما شروع شد. اون قدر تیر بسمت ما شلیک میشد که صدای گلوله هایی که از بیخ گوشم رد میشدن رو می شنیدم. محمدرضا همونطور که می دوید تیری به کتفم خورد. گفتم بخواب بخواب ، محمد رضا گفت چرا ؟ گفتم به پشتم تیر خورد. وقتی درازکش شدیم، محمدرضا به علیرضا اسماعیلی که پشت سرم بود گفت ، ببین پشتش چی شد. لازم به ذکر است، علیرضا اسماعیلی و عباس ذولفقاری از ابتدای حرکت با ما بودن ولی محمدرضا جهانگرد منو حمل میکرد. علیرضا که به صورت سینه خیز جلو می اومد، من به چشای اون نگاه میکردم تا با نگاهش متوجه عمق زخمم باشم. همونطور که نگاش میکردم، یهو سیاهی دو چشمش افتاد پائین. انگاری یه چیز رو از بالا بندازن پائین، به همین صورت افتاد. داشتم فکر میکردم چرا سیاهی چشمش اینجوری افتاد که متوجه شدم تیر به جمجمه اش اصابت کرد و درجا شهید شد. محمدرضا جهانگرد که منتظر جواب علیرضا بود گفت چی شد؟ من در جواب بهش گفتم، سر علیرضا تیر خورد و شهید شد. کمی کنارش نشستیم و گریه کردیم. محمدرضا تو جیبِ شلوارش رو نگاه کرد تا ببینه وصیت نامه و یا چیزی پیدا میشه تا برای خانوادش به عنوان یادگاری ببریم، که هیچی نبود... محمدرضا مجدد منو گذاشت رو کولش و می دوید. خیلی از منطقه خطر دور شدیم ولی همچنان تیر مستقیم بسمت ما شلیک میشد. مرحله به مرحله که به عقب برمی گشتیم، یادِ دیشب افتادم که دوستان با ما بودن ولی بیشترشون شهید و مجروح شدن. درنهایت رسیدیم به جاده ، اون طرف جاده ، آبی بود که دیگه عراقیها به ما دید کافی نداشتن. محمدرضا وقتی از جاده گذشت و آب رو دید، مثل آدمی که در استخر شیرجه میزنه، خودشو پرت کرد تو آب . من هم بخاطر تشنگی زیاد، تا تونستم آب خوردم. درصورتیکه کسی که خونریزی داره خوردن آب براش ضرر داره.🥀🇮🇷 برای شادی روح رفتگانمون، علی الخصوص پدر و خواهر دکتر سید مهدی متولیان سه صلوات.
@zarrehbinbabol
♦️انتشار بخشی از پشت پرده ترور سردار سلیمانی
🔹جزئیاتی از دو روز آخر زندگی سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی و افشای بخشی از پشت پرده شهادت فرمانده بزرگ مقاومت را در این مستند ببینید/ صدا و سیما
@zarrehbinbabol
🇮🇷⭕️ #دستهروی_خودرویی🚖
🏴 بمناسبت #اولین_سالگرد شهادت مظلومانه سردار رشید اسلام سردار حاج #قاسم_سلیمانی
❇️ توسط قرارگاه فرهنگی جهادی #غدیر بندپی بابل
شنبه 13 دیماه 1399
📸 #امیرحسین_عسکریان_فیروزجاه
@zarrehbinbabol
بیش از ده ساله تو آمریکاست اما فرق بین off و of رو نمیدونه. بعید میدونم هیچ کدام از متنـهای انگلیسیشو خودش بنویسه یا بدون ویرایش جرات کنه رو دکمه ارسال بزنه.
فکر کرد یه جمله ساده رو که دیگه میتونه بی نظارت بفرسته! بندو آب داد
*آسیه سعیدیان*
@zarrehbinbabol
موکب کانون زلال
ایام فاطمیه اول
سالروز شهادت حاج قاسم
ایام فاطمیه دوم
۷ لغایت ۲۸ دی ماه ۱۳۹۹
همه روزه از ساعت ۱۶ الی ۲۰
بابل ، خ مدرس ،مقابل مخابرات
@zarrehbinbabol
آغاز پیک سوم کرونا در مازندران
سخنگوی ستاد ملی مقابله با کرونا:
🔹پیک سوم کرونا در استان مازندران آغاز شده است.
🔹اکثر شهرهای استان مازندران درگیر بیماری هستند.
🔹چهار شهر سواد کوه شمالی، ساری، آمل و رامسر وضعیت قرمز دارند./تسنیم
#کرونا
#مراقبباشیم
@zarrehbinbabol
🔹تصاویری دیده نشده از آخرین حضور سردار سلیمانی در دفتر کارش سه روز پیش از شهادت
@zarrehbinbabol
🔺این روزها یه موضوعی که داره در سالگرد حاج قاسم اتفاق میفته سوء استفاده بعضی کاندیداهای شورای شهر از این مراسمه.
طرف میاد یه بنر ۳ در ۵ میزنه، بعد عکس حاج قاسم رو هم میزاره، بعد ریز عکس پوستر با رزومه خودش رو میگذاره این وسط.
آقا زرنگ کی بودی تو......
به جای این کارها مرام حاج قاسم رو مشق کنید تا رفتین تو شورا گند به حیثیت شهر نزنید....
✅لطفا در صورت تمایل نظراتتون رو در قسمت comment در رابطه با این موضوع به ما بگین.
🆔@zarrehbinbabol
🔺 دست های پشت پرده در آشفتگی بازار نهادههای دامی مازندران
🔹پس از دستگیری واردکننده بزرگ نهادههای دامی در مازندران، زوایای جدید از این پرونده فساد رمزگشایی و مشخص شد مدیر اصلی این شرکت در اسپانیا حضور داشته و از راه دور توسط بستگان خود بدون اینکه ردپایی از خود بجای گذارد آن را مدیریت میکرد./آخرین خبر
🆔@zarrehbinbabol
🔺 حضور شهیدان سلیمانی و المهندس در دل تروریستهای داعش
🔹شهید ابومهدی المهندس در مصاحبهای که به تازگی منتشر شده، برای اولین بار از حضور خود به همراه شهید سلیمانی در مناطق مملوء از تروریستهای داعش سخن گفته است.
🆔@zarrehbinbabol
🔴دنده عقب!
✍️ سید محمد حسینی / سه شنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۴۵ ب.ظ
🔹دولتمردان مجبور شدند با مصوبه ی مجلس ، غنی سازی اورانیوم با غنای 20% را شروع کنند.
🔸دولتی که همیشه دنده عقب میرفت، بالاخره با شارژ مجلس رو به جلو حرکت کرد!
#غنی_سازی_20%
@zarrehbinbabol
🔴 حکم دادگاه تجدیدنظر مبنی بر ۶ ماه حبس جهانگیری ابلاغ شد
🔹گفته میشود رای قطعی دادگاه تجدیدنظر مبنی بر محکومیت مهدی جهانگیری رئیس گروه مالی گردشگری و برادر اسحاق جهانگیری معاون اول روحانی به پرداخت هفتاد میلیارد تومان و شش ماه حبس (با احتساب ایام بازداشت قبلی) صادر و ابلاغ شده است.
@zarrehbinbabol
🔹دیدار چهرههای مختلف سیاسی با لاریجانی برای رایزنی درباره انتخابات ۱۴۰۰/ رایزنیهای نماینده سابق آمل
🔻روزنامه اعتماد نوشت: منابع مختلف میگویند که این روزها رفت و آمد به دفتر لاریجانی بسیار است و بسیاری از چهرههای سیاسی در حال رایزنی با او، آنهم با محور انتخاباتند.
🔻بسیاری از مقامهای دولت حسن روحانی نیز در گفتوگوهای خود تأکید کردهاند که در انتخابات پیشرو از علی لاریجانی حمایت خواهند کرد.
🔻عزتالله یوسفیانملا از نزدیکترین چهرههای مجلس به علی لاریجانی گفت: آقای لاریجانی تا این لحظه برای کاندیداتوری انتخابات ۱۴۰۰ اعلام آمادگی نکردهاند. بسیاری به ایشان مراجعه کردند و در این باره درخواست دادند.
@zarrehbinbabol
ادامه خاطره از قسمت اول👈...در همون اثنا، برادر بصیر به آرپی جی زن دلیر و نترس محمدرضا جهانگرد گفت، اون سنگر تیربار رو منهدم کن. تو اون شرایط سخت، بلند شدن و آرپی جی زدن، واقعا شجاعت میخواست. درود خدا بر شهید محمدرضا جهانگرد که با شلیک دقیقش، سنگر رو منهدم و ما رو از اون وضعیت نجات داد. بعداز انهدام سنگر تیربار ، وقتی جلو رفتیم متوجه شدیم دوتا عراقی بالای همون سنگر ایستاده و دستاشون رو به عنوان تسلیم بالا برده بودن. بعضی ها میگفتن اونا رو بکشیم و بعضی ها میگفتن اسیرشون کنیم. درواقع اسیر گرفتن در تاریکی و در حین عملیات کار بسیار دشواری بود، چون خودمون قصد پیشروی در عمق داشتیم. در همین گیرودار ، یهو اون دو عراقی بعثی خبیث، با پرتاب نارنجک بسمت ما، از ما تلفات گرفتن و فرار کردن. وضعیت کمی بهم خورد ولی تونستیم به حرکتمون ادامه بدیم. همونطور که بسمت ب شکل میرفتیم، یه عراقی به فاصله خیلی نزدیک نارنجک پرتاب کرد و یه ترکش نصیبم شد. یکی دو ساعت بعد از ترکش خوردنم، همونطور که در خاکریز ب شکل بودیم، یه عراقی از سنگر میاد بیرون و به سمتم شلیک میکنه و یه تیر به کتف چپم میخوره... از خاکریز ب شکل حرکت کردیم بسمت پل ام البابی، تا اول پل برسیم هوا کاملا روز شده بود. درواقع ما در تاریکی باید از اینجا عبور میکردیم. به دلایلی که قبلا گفته شد👆 پیشروی به کندی انجام میشد. باتوجه به روشن شدن هوا و تسلط دشمن به منطقه و پل ام البابی، ولی ما موفق شدیم از پل عبور و به جزیره ام البابی برسیم. وقتی به جزیره رسیدیم سمت چپ ما آدمهایی رو دیدم که با قد و قامت بلندتر از ما و قیافه های متفاوت. به برادر هادی بصیر گفتم اینا کین؟ ایشون گفت اینا عراقی هستن. من تعجب کردم که چرا فرار نمیکنن!!! در نهایت با کمی درگیری نتونستیم در جزیره ام البابی بمونیم و از طریق پل برگشتیم به جزیره ام الرصاص و در همون خاکریز ب شکل موقتاً سنگر گرفتیم. شرایط عملیات به گونه ای بود که لحظه به لحظه ناامیدی در دل ما بیشتر میشد. ما چند نفر مجبوراً پشت یه تپه کوچیکی سنگر گرفتیم که سه طرفش باز بود و هیچ حفاظی وجود نداشت. یعنی از همه طرف بسمت ما تیراندازی میشد، الا جلو . نزدیکی های ظهر بود که دوتا تیر به پام خورد. یکی به ساق و دیگری به ران پام . اون تیری که به ران پام خورده بود، درواقع شریان اصلی خون رو پاره کرد و چون خونریزی نداشت ورم کرد، لحظه به لحظه ورمش بیشتر میشد. مجبور شدم شلوار غواصی رو پاره کنم... ادامه خاطره در پست بعد
@zarrehbinbabol
🔴چرایی قرمز ماندن مازندران
✍️ سید محمد حسینی / شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۲۸ ب.ظ
🔹وقتی کلان شهرها،خصوصا تهران، از وضعیت قرمز کرونایی در آمده اند! قرمز ماندن چهار شهر مازندارن، جای اما و اگر و تعجب فراوان دارد.
🔹بدیهی است در بهبود شرایط کرونایی، علاوه بر سیاست های کلان ستاد کرونا ، نقش مسئولین ارشد استان و شهرستانها در اجرای سیاست های اعلامی ستاد کرونا ، موثر و تاثیر گذار خواهد بود.
🔹یقینا قرمز ماندن شهرهای مازندارن ،می تواند دلایل زیر را داشته باشد:
✅ورود بی حساب مسافران از ورودی های استان، خصوصا از تهران باشد.
✅عدم رعایت شیوه نامه های کرونایی توسط مردم باشد .
🔸در هر دو صورت تصمیمات و نقش مسئولین استان و شهرستان انکار ناشدنی است!امیدواریم مسئولین استانی و شهرستانی ، نقش موثرتری در جلوگیری از شیوع کرونا داشته باشند.
#کرونا
#شهرهای_قرمز_مازندران
@zarrehbinbabol
کمربندی جنوبی نبش ورودی روستا هتکه پشت بسمت خیابان شاه عباسی قبل از باریک شدن جاده و منحرف شدن، دلیلش چاله آسفالت روی پل هتکه پشت است
قابل توجه اداره راه بابل، برای بررسی
@zarrehbinbabol
#بازنشر
⭕️ تحلیل "سیانان ترک" از شهادت سردار سلیمانی:
"ضامن نارنجک خاورمیانه کشیده شد."
#انتقام_سخت
@zarrehbinbabol
🔺دستور حضرت امیر در عهد نامه مالک نسبت به کارگزاران خائن
🔹در عهدنامه مالک اشتر نسبت به کارگزاران خائن چنین دستور می دهند:«...اگر يکي از آنان دست به خيانت زد و گزارش بازرسان تو هم آن خيانت را تأييد کردند، به همين مقدار گواهي قناعت کرده، او را با تازيانه کيفر کن، و آنچه را که از اموال در اختيار دارد از او باز پس گير، سپس او را خوار دار و خيانت کار بشمار و قلاده بدنامي به گردنش بيفکن.»[2]
هنگامى که امیر مومنان علی علیه السلام از خيانت ابن هَرمَه(مأمور بازار اهواز) اطلاع پیدا کرد، به رفاعه(حاکم اهواز) نوشت: وقتى که نامه ام به دستت رسيد، فورا ابن هرمه را از مسئوليت بازار عزل کن ، به خاطر حقوق مردم ، او را زندانى کن و همه را از اين کار با خبر نما تا اگر شکايتى دارند، بگويند. اين حکم را به همه کارمندان زير دستت ، گزارش کن تا نظر مرا بدانند. در اين کار، نسبت به ابن هرمه نبايد غفلت و کوتاه شود و الاّ نزد خدا هلاک خواهى شد و من هم به بدترين وجه تو را از کار برکنار مى کنم ، و تو را به خدا پناه مى دهم از اين که در اين کار، کوتاهى کنى .
اى رفاعه ! روزهاى جمعه ، او را از زندان خارج کن و سى و پنج تازيانه بر او بزن و او را در بازار بگردان ، پس اگر کسى از او شکايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده ، آن وقت ، حق او را از مال ابن هرمه بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپايش زنجير بزن ، فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشيدنى و يا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به کسى هم اجازه که بر او داخل شود و راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموزد و اگر به تو گزارش رسيد که کسى در زندان چيزى به او ياد داده که مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن کس را مى زنى و زندانى مى کنى تا توبه کند و از عمل خود پشيمان شود.
اى رفاعه ! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور غير از ابن هرمه را، مگر آن که براى جانش ، بيمناک باشى که در اين صورت او را با زندانيان ديگر به صحن زندان مى آورى ، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاّق بر بدنش مى زنى و قضيه را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش کن و حقوقش را قطع کن.[3]
همان طور که ملاحظه می شود ، علی علیه السلام ، بر خلاف زندانیان دیگر که افرادی عادی بوده اند ، بر کارگزار متخلف خود محدودیت هایی جدی حتی در زندان اعمال می کند زیرا وقتی مسوولان نظام به حقوق مردم تعدی می کنند ، تنها یک مجرم معمولی نیستند بلکه علیه کلیت جامعه مرتکب جنایت شده اند و باید به گونه ای مجازات شوند که دیگر مسوولان جرأت خیانت و اختلاس و سوء استفاده نداشته باشند.
منابع: [2]- نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی،قم،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین(ع)،نامه 53.
[3]- قاضي نعمان،دعائم الإسلام،تحقيق: آصف بن علي أصغر فيضي،قاهره، دار المعارف ،چاپ دوم،صص532-533.
🆔@zarrehbinbabol
🔺چشمهایش
پایان افسانه قهرمانهای خیالی است
#رستم اوست، که هفت خان شیطان بزرگ و خاخام های خام خوار را در هم کوبید
#آرش اوست که جانش را در خدنگ غیرت نهاد و مرزهای شرف این ملت را مشخص کرد.
#کاوه اوست، که ضحاکان تاریخ را به زانو درآورد
او #کیومرث اوستاست، بنیانگزار #پیشداد غیرت و حماسه
#جمشید اوست، که نوروز ساخت از هر روز این ملت رنج کشیده
او #اسفندیار حقیقی تاریخ این دیار است
#کیخسرو اوست که به خونخواهی #سیاوشان این دیار برخواست
#فریدون ضحاک کش اوست،او آبروی سرزمین #کوروش است، او #آریو_برزن حقیقی است که راه را بر #اسکندران گرگ صفت بست.
او #سورنای تاریخ این دیار است که خیال خام روم را در سیطره بر ایران عزیز بر باد داد
او #حلاج سرِ دار این دیار است، #مردآویج این کهن بوم و بر اوست،
او #امیرکبیر بود، #میرزاکوچک بود، #ستارخان بود، #باقرخان و #خیابانی او بود، او #شیخ_فضل_الله بود،او #همت بود، #باکری بود، #بصیر بود، #کاظمی بود
ترجمه درستی از همه قهرمانان تاریخ این سرزمین بود
قاسم بود، قسمت شد
سلیمان بود و خاتمش بازگشت
امان از چشمهایش
اشک داشت،برای نیمه شب
ذوق داشت،برای فرزندان شهدا
امید داشت برای یک ملت
بغض و کینه داشت برای دشمنان
چشمهایش را مثل همت با سرش بردند
امان از دستهایش
علمدار بود برای رهبر
سیلی زده بود زیر گوش شیخک های مرتجع منطقه
شانه میکرد گیسوان دخترکان بازمانده از شهدا را
میزدود اشک چشم یتیمان را
ماشه ها را میشناخت
قنوت را میشناخت
خاک را ، سجاده را، ذکر را، خونرا، مصحف را
دستش را زدند مثل سقا
امان از پاهایش
کویر را میشناخت، آشنای کوه و در و دشت بود
پینه بسته از آغوش پوتینها
سیستان و کابلستان، ضاحیه تا زاریا ، حلب تا موصل، آمرلی تا نبل الزهرا، از خوزستان تا قنات ملک کرمان، از کرملین تا بیت رهبری
رد پای قاسم ماست
طعم لگدهایش را چشیده بودند شیطانک های منطقه
فقط مچ پایش بازگشت
قاسم ابراهیم شد
در آتش
اسماعیل ،قاسم است حالا
ققنوس انقلاب
از خاکستر آن چشم ها برخواسته
اما امان از داغش
لاتبرد ابدا...
حیف که ویرانکده اینستاگرام طهارت ندارد تصویر این ابرمرد را در خود نگاه دارد
او #قهرمان_ابدی ماست
و دنیا از آن نیمه شب، آرامشش متوقف شده است
۱:۲۰ نیمه شب جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸
به وقت وصل چشمانش
✍محمدعلی رضاپور
#حاجقاسم
🆔@zarrehbinbabol
ادامه خاطره از قسمت پنجم👈...بلافاصله تمام وسایلم مثل اسلحه، نارنجک و خشاب ها رو ریختم تو آب تا سبک بشم. به هر زحمتی بود خودم رو کشیدم بالای آب. حاجی شریفی به من گفت چیه محمود؟ گفتم تیر خوردم. گفت میخوای چیکار کنی؟ گفتم دستم رو بگیر با هم بریم. شاید به چند ثانیه هم طول نکشید که پاهام به زمین خورد. متوجه شدم به ساحل دشمن رسیدیم. به خواست خدا تنونستم روی پاهام بایستم. به نیروها گفتم ریسمان رو رها کنین، بزنین به خط دشمن. لازم به ذکر است که اون پنج نفر که پیش قراول ما بودن که قرار بود زودتر از ما برسن و معبر(میدون مین) رو باز کنن، تازه متوجه شدیم که هر پنج نفرشون که قبلا به اون اشاره کردم شهید شدن و نتونستن معبر رو برای ما باز کنن. درواقع ما به دَر بسته خوردیم. برای پیش بُرد کار ، به نیروها گفتم هر کسی از هر جایی که میتونه از سیم خاردارها عبور کنه و خط دشمن رو تصرف کنیم. طرف راستم حاجی شریفی و طرف چپم بیسیم چی📞 من بود(شهید دلدار). همونطور که مشغول هدایت نیروها بودم یهو دیدم سر حاجی شریفی کج شد و افتاد روی سیم خاردار، صداش کردم حاجی حاجی، دیدم جواب نمیده، وقتی دقت کردم دیدم تیر به گردنش خورده و شهید شد. چند لحظه ای نگذشت دیدم بیسیم چیم📞 آقای دلدار هم گردنش افتاد، هرچه صداش کردم جوابی نشنیدم، رفتم جلوتر دیدم تیر به گردنش خورده و او هم شهید شد. هنوز خط دشمن رو تصرف نکرده بودیم که بیشتر نیروهام از ناحیه سر تیر خوردن و شهید شدن. نگاهی به اطرافم انداختم دیدم به غیر از خودم کسی نبود. انگاری آب سردی رو من ریخته شد. با شهادت این دو عزیز کمرم شکست. دو یار و رفیق چندین ساله ام رو از دست دادم... خیلی سعی کردم با بدن مجروحم از سیم خاردارها بالا برم. درواقع بدنم منو همراهی نمیکرد. همونطور که به اطرافم نگاه میکردم، یکی از نیروهام از راه رسید و بهش گفتم دستم را بگیر و کمکم کن تا از سیم خاردار بالا برم، گفت برادر محمدزاده، خودم مجروح هستم. پشت سر ایشون نفر بعدی اومد و کمکم کرد تا از سیم خاردار عبور کنم. وقتی از سیم خاردار گذشتم فاصله ام تا سنگر دشمن تقریباً ۵۰ متری می شد. مسیر هم باتلاقی بود. وقتی بالا رفتم دیدم یه نفر تو باتلاق گیر کرده و داره ناله می کنه، به همراهم که دستم رو داشت، گفتم بایست ببینم کیه. دیدم پدرمه، گفتم بابا چیه؟ پدرم از صدام متوجه شد که من هستم، گفت محمود زخمی شدی(چون میدید یه نفر دستم رو داره)؟ گفتم نه. بهش گفتم بابا تو زخمی شدی؟ گفت آره. گفتم کجات تیر خورد؟ گفت چشمم. دیدم خیلی ناله میزنه... ادامه خاطره در پست بعد
🆔@zarrehbinbabol
🔺هر چه میگذرد در غم او سینهها بیشتر میسوزد..
خاطره کمتر شنیده شده از زینب سلیمانی
✅او حتی به اندازه چند توت خشک هم برای بیت المال به خود سخت می گرفت اما در شهر ما ....
امان از ساکتین...
🆔@zarrehbinbabol