@noova_gold
طلا بدون اجرت با فاکتور
برای استفاده، هدیه و سرمایهگذاری
حتی اگر بودجهات کمتر از پنج میلیونه🍸
فروش حضوری و غیرحضوری
👇👇
@noova_gold
@zhuanchannel
حکایتی اشنا
یه شیر رو میندازن تو قفس
بهش سوسیس کالباس میدن
شیره میگه:
من آهو میخوردم این چیه ؟!
بهش میگن اونقدر گرسنه میمونی تا همینو بخوری، شیر چند روز بعداز شدت گرسنگی سوسیس رو میخوره
چند روز بعد به جای سوسیس، استخون میندازن جلوش، شیره میگه:
بابامن به سوسیس عادت کردم، این چیه ؟!
بهش میگن اونقدر گرسنه میمونی تا استخون رو بخوری!
شیر چند روز بعد از شدت گرسنگی استخون رو میخوره.
بعد یه مدت به جای استخون یونجه میریزن جلوش.
شیر میگه: بی انصافها من الاغی که یونجه رو میخوره رو درسته قورت میدادم اینو نمیخورم دیگه...بهش میگن اونقدر گرسنگی میکشی تا یونجه رو هم بخوری.
شیر یه مدت مقاومت میکنه ولی بالاخره یونجه رو هم میخوره.
یه مدت بعد هیچی بهش نمیدن
داد میزنه:
من به یونجه عادت کردم
اینو دیگه چرا نمیدین بخورم ؟!
بهش میگن یونجهی مفت نداریم
باید صدای الاغ دربیاری تا بهت یونجه بدیم
آغاز پیشفروش سانسهای فوقالعاده
نمایش «در انتظار گودو»
اثر مورد استقبال مخاطبین و هنرمندان
نویسنده: ساموئل بکت
مترجم: نجف دریابندری
کارگردان: امیرحسین جوانی
مشاور پروژه: سیامک صفری
تهیه کننده: سجاد افشاریان
/اجرای محدود/
کد تخفیف ویژهی اعضای کانال:
godo
خرید بلیط:
ایرانکنسرت
@zhuanchannel
یادت باشه وقتی روی زندگی یک نفر تاثیر میذاری، این تاثیر فقط روی همون یک آدم نیست. تو این تاثیر رو روی تمام آدمهایی که اون باهاشون در ارتباط بوده و هست و توی زندگیشون هست، گذاشتی. تاثیرت، تاثیر مثبتت خیلی بزرگتر از چیزی هست که فکر میکنی.🌿
@azanemaa
@zhuanchannel
چگونه با پرسیدن یک سؤال ساده میتوانید اعتماد دیگران را جلب کنید
سایمون سینک (Simon Sinek)، نویسنده پرفروش و متخصص در حوزه رهبری، پیشنهاد میکند که با پرسیدن یک سوال ساده میتوان اعتماد دیگران را جلب کرد:
«آیا میتوانید به من کمک کنید؟» او معتقد است که این تصور غلط وجود دارد که درخواست کمک شما را ضعیف نشان میدهد، در حالی که حقیقت این است که مردم وقتی از آنها درخواست کمک میکنید، بیشتر به شما اعتماد میکنند.
سایمون سینک
در کنفرانس Brilliant Minds 2024 این موضوع را مطرح کرد و توضیح میدهد که افراد وقتی از آنها کمک میخواهید، حس احترام و اعتماد بیشتری به شما پیدا میکنند. او میگوید که وقتی دوستان یا همکاران شما با مشکلاتی روبرو میشوند و شما از آنها کمک نمیخواهید، ممکن است حس کنند که آنها را نادیده میگیرید. این موضوع باعث میشود افراد حس کنند که شما به آنها اعتماد ندارید.
سینک توضیح میدهد که اعتماد هنگامی ساخته میشود که افراد حتی وقتی چندان نیازی هم نیست، باز هم تلاش کنند که از دیگران کمک بخواهند.
این امر نهتنها در روابط شخصی بلکه در محیطهای حرفهای نیز اهمیت دارد. محققان هوش هیجانی معتقدند که افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، از به اشتراک گذاشتن شکستها و مشکلات خود ابایی ندارند و آسیبپذیری را به عنوان نقطه قوت میدانند.
مطرح کردن پرسشهایی مانند «نظر شما درباره… چیست؟» یا «احساس شما درباره… چیست؟» به گسترش گفتوگوها و افزایش اعتماد میان افراد کمک میکند. این نوع پرسشها باعث میشوند افراد در محیطهای کاری و شخصی احساس ارزشمندی کنند و به ارتباطات عمیقتری دست یابند.
علیرضا مجیدی_یک پزشک
➖کارگاه آشنایی با آواز کلاسیک (اُپرا) _( آنلاین)
🗣️مدرس: مهتاب حقیقی از ونکوور
➖ویژه علاقهمندان ساکن اروپا، امریکا، کانادا
🗓تاریخ برگزاری: شنبه ۹ نوامبر ۲۰۲۴
🕖ساعت: ۱۹ اتحادیه اروپا
▪️مدت کارگاه: ۹۰ دقیقه
🎼 برای کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام کلیک کنید 👉
⚠️این کارگاه مناسب چه افرادی است؟
اگر به سبک موسیقی کلاسیک و اپرا علاقه دارید،اگر میخواهید بدانید که مناسب اپرا خوانی هستید یا نه! اگر تمایل دارید تکنیکهای ابتدایی اپراخوانی را درک کنید، این کارگاه مناسب شماست.
در صورتی که به فراگرفتن این هنر علاقمند هستید در این کارگاه میتوانید خود را محک بزنید.
@zhuanchannel
ما همیشه انتظار داریم آدمها همونجوری که هستیم مارو دوست داشته باشن؛ ولی اگر آدمی باشیم که رفتار بدی داره، به دیگران بیاحترامی میکنه و همیشه خیلی دفاعی و خطرناک واکنش میده، نباید انتظار داشته باشیم که دیگران ما رو همونجوری که هستیم دوست داشته باشن و رفتارمون رو تحمل کنند. یادمون باشه مسئولیتپذیری برای رفتارهامون بخش بزرگی از روابط سالم هست.🪽
@azanemaa
@zhuanchannel
سیاست گذاری بنزین در ایران
یکی از چالشهای اساسی اقتصاد در ایران ناترازی انرژی و خصوصا بنزین است.
از طرفی، تفکر غلط و رایجی که سیاستمداران ما آن را باور کردهاند این است که این ناترازی به خاطر مصرف زیاد مردم بوده و تنها سه راهکار وجود دارد:
۱.ایجاد حس عذاب وجدان
۲.کنترل میزان مصرف
۳.افزایش قیمت
گام اول ایجاد حساب عذاب وجدان و مقصر جلوه دادن مردمِ بی گناه است که شما بیش از حد مصرف میکنید و مسبب مشکلات فعلی شدهاید.
وقتی هم در گام اول شکست خوردند، گام دوم را شروع میکنند: محدودیت مصرف
نکته اینجاست که محدودیت مصرف هم هیچ مشکلی را حل نمیکند
و صرفا باعث اذیت و آزار مردم میشود.
مثلا در دولت رییسی تصمیم بر این شد که هرکس با کارت سوخت آزاد بتواند به جای ۶۰ لیتر صرفا ۴۰ لیتر بنزین بزند.
نتیجه هم چیزی نبود غیر از طولانیتر شدن صفوف بنزین و اتلاف بیشتر وقت مردم!
حالا در دولت پزشکیان، یک گام فراتر از رییسی رفته و تصمیم بر این شده که مردم را بیشتر هم اذیت کنند.
مثلا بد نیست بدانید شما هرچند سهمیه بنزین در کارت سوخت خود دارید ولی اجازه ندارید به هر مدلی از آن استفاده کنید.
فقط میتوانید ۵۰ لیتر در روز بنزین بزنید.
از طرفی طبق تصمیم جدید، سقف سوخت گیری جایگاهها با کارت آزاد هم از ۸۰۰۰ لیتر در روز به ۷۰۰۰ لیتر رسیده است.
یعنی باید منتظر صفهای طولانیتر و تنشهای بیشتر در جایگاهها باشیم.
در نهایت وقتی گام اول و دوم هم شکست خورد، گام سوم اجرایی میشود:
افزایش قیمت بنزین
این سیاست هم در شرایط فعلی نه منطقی است و نه جواب میدهد.
افزایش قیمت بنزین فقط در صورتی که دو شرط زیر رعایت شود قابل دفاع است:
۱.واردات خودرو به صورت کاملا آزادانه انجام شود.
۲.واردات خودرو بدون اعمال تعرفه انجام شود.
اجازه دهید این موضوع را باز کنیم.
خودروهای بی کیفیت داخلی مصرف بسیار بالایی در مقایسه با نسخههای خارجی دارند.
میانگین مصرف خودرو تویوتا: ۴.۸
میانگین مصرف خودروهای داخلی:۹.۳
البته باید مدنظر داشت که با توجه به کاهش قدرت خرید مردم و فرسوده شدن خودروهای مورد استفاده داخلی، مصرف سوخت خودروهای موجود در کشور حدود ۱۳ لیتر در هر صد کیلومتر است.
اگر قیمت بنزین جهانی را یک دلار فرض کنیم و مصرف بنزین را صد لیتر در ماه در نظر بگیریم، یک خودرو در سال ۱۲۰۰ دلار مصرف بنزین دارد.
دولت برای یک خودرو اقتصادی ۱۵ هزار دلاری حدود ۱۴ هزار دلار تعرفه و عوارض گمرک دریافت میکند(یعنی معادل مصرف ۱۲.۵ سال یک خودرو و این درحالیست که عمر مفید خودرو در دنیا حدود ۱۰ سال است)
توصیه مهم به تحلیلگران:
تا پیش فرضهای لازم اجرایی نشده، به هیچ عنوان از گرانی بنزین دفاع نکنید
توصیه مهمتر به سیاستمداران:
وارادت خودرو را درست و اصولی باز کنید، بخش زیادی از ناترازیها و نارضایتیها حل میشود.
pouriabakhtiari
تیر و رایزینگ تیر
۷ روز اینده
این هفته ممکن است برای متولدین خرچنگ و افرادی که طالع تیر دارند، در زمینه کاری تغییرات جدیدی پیش آید و در حین ایجاد این تغییرات، فرصت رفع کمبودهای زندگیتان فراهم شود.
شما در حال تعیین یک مسیر جدید برای خود هستید. ممکن است با خانواده شریک یا همسرتان موضوعات جدید یا شروعهای تازهای روبرو شوید
. مسائل مربوط به فرزندان یا بارداری نیز ممکن است به محور توجه تبدیل شود و سفرهایی نیز در برنامهتان باشد.
تیر ماهی های مجرد ممکن است با افراد جدیدی آشنا شوند که این افراد سالهای طولانی در زندگیشان بمانند
@shortastrology
@zhuanchannel
در چه موقعیتهایی نه گفتن لازم است؟
موقعیت اول: اگر باعث بهم خوردن اولویتهاتون میشه.
موقعیت دوم: اگه باعث میشه از ارزشهاتون کوتاه بیایید.
موقعیت سوم: اگه داره به وقتتون لطمه میزنه.
موقعیت چهارم: اگه انتظارات رو به شدت از شما بالا میبره و آرامشتون رو میگیره
موقعیت پنجم: اگه باعث میشه حق بقیه پایمال بشه.
موقعیت ششم: اگه باعث میشه نتونید حقیقت رو بگیرید
unknown
@zhuanchannel
آقای صمدپور معلم دوم و سوم دبستان من بود. جوان بود و خوشچهره و به رسم مردهای دههی شصت سیبیل پرپشتی داشت و صورتی همیشه تراشیده. مدرسهی ما در انتهای یک جادهی خاکی در قلعهحسنخان بود.
سه شیفت کلاس داشت و کلاسها پر از بچه. هر روز بساط کتککاری بود. یا بچه ها هم را میزدند یا معلمها و ناظمها بچهها را. من هپروتی و ساکت بودم. گاهی حتی فکر میکردم دیده نمیشوم بجز روزی که یکی تو حیاطِ خیلی شلوغ مدرسه جلوی من را گرفت و گفت تو چقدر شبیه میمونی.
و این را برای شروع دعوا نگفت. کاملا یک جملهی خبری بود مثل این که بگوید تو چقدر شبیه دایی منی.
یک روز آقای صمدپور در کلاس نبود و بچهها کلاس را روی سرشان گذاشته بودند. صمدپور با یک شلنگ وارد شد و همه ساکت شدند.
پیش از این زیاد دیده بودم که شاگردها با خطکش و شلنگ و گوش پیچاندن و مداد لای انگشت گذاشتن تنبیه شده بودند ولی من بجز یک بار که سال اول دبستان به تقلید از بابام که در نجاریاش مداد را پشت گوشش میگذاشت مدادم را پشت گوشم گذاشته بودم و معلم همان مداد را لای انگشتانم گذاشت و فشار داد و با خطکش زد دیگر کتک نخورده بودم.
آقای صمدپور وارد کلاس شد و گفت همه بایستند و دستهایشان را جلو بیاورند. یکییکی از جلوی کلاس شروع کرد به زدن بچهها. کلاس شلوغ بود و باید همه از دم تنبیه میشدند.
شلنگ قرمز و سفید کلفتی بود. به من که رسید دستم را بالا نیاوردم. گفت دستتو بیار بالا. گفتم من کاری نکردم. گفت میگم بیار بالا.
گفتم کاری نکردم.
با تضرع نمیگفتم، ساده و خبری میگفتم. من نه برای «انضباط» که کلن ساکت بودم. مادربزرگم همیشه به لری به من میگفت لُ خاموش.
یعنی لبخاموش.
یک بار هم بچهتر که بودم مادرم مرا برده بود پیش دکتر که آقای دکتر این بچه ی من لاله؟ هیچ حرفی نمیزنه. آقای صمدپور به زور دستم را بالا آورد و با شلنگ به جفت دستهایم زد.
شبش به مادرم ماجرا را گفتم. فردا در کلاس نشسته بودم که صمدپور آمد دم در و اشاره کرد بیا بیرون. انتهای راهروی نیمه روشن مادرم را دیدم که داشت دفتر مدرسه را ترک میکرد.
آقای صمدپور خط کش بلندی دستش داشت. مرا کنار دیوار گذاشت و خط کش را به من داد و جلوی من زانو زد. دستهایش را باز کرد و گفت بزن. مبهوت مانده بودم. گفت خواهش میکنم بزن. در چشمانم نگاه میکرد و میگفت محمد بزن.
هیچوقت آن نگاه ملتمسانه را یادم نمیرود. من گریهام گرفته بود. بغلم کرد و گفت منو ببخش.
بعد از آن روز رابطه ی ما خوب شد. یک بار آقای صمدپور مرا به خانهاش دعوت کرد. خانهی مجردی با سه دانشجوی دیگر که چند خیابان با ما فاصله داشت.
با تربیت امروز، مادرم نباید اجازه میداد من بروم ولی من رفتم و خیلی آن روز خوش گذشت.
صمدپور خوشخط بود و جداگانه به من درس خوشنویسی میداد و بم یاد داد که چطور پوست گردو را از وسط باز کنم و با یک نصفه پوست گردو و یک نخود لاک پشت درست کنم.
سال سوم دبستان سر امتحانهای ثلث اول بود که پدرم در جادهای در جنوب در تصادفی مُرد.
چند ماه بعد نامه ای از آقای صمدپور برایم رسید که در آن نوشته بود همراه نامه کارتنی میفرستد پر از کتابهایی که بچههای مدرسه برای من جمع کردهاند. آن کارتن هیچوقت به دستم نرسید و در پست گم شد ولی آقای صمدپور در نامههای بعدی برایم کتاب میفرستاد و برایم با خط خوش مینوشت و من را تا روزها بعد از نامههایش خوشحال میکرد.
هر بار دلداری میداد و از من تعریف میکرد و میدانم که بخش زیادی از تسکین آن روزها از نامههای آقای صمدپور میآمد. بعدها آقای صمدپور را گم کردم.
دلم برای تازگیِ آن گریه تنگ شده در راهروی مدرسه. خیلی پیچیده و کدر شدم. اینجایش را نخوانده بودم آقای صمدپور.
dead-indian
اگر به یک فیزیوتراپیست حرفهای نیاز داری پیج دکتر ساناز شنبهزاده رو فالو کن
Instagram.com/dr.sanazshanbehzadeh
@zhuanchannel
به زن گفته بود جنوب رفتی؟ زن گفته بود نه، دوباره نگاه کرده بود توی چشمهای زن و گفته بود نزدیکهای غروب، آفتاب یکی دو ساعتی مونده برسه توی خط افق دریا، لنجها کنار ساحل آروم روی آب موج میخورن
مرغهای دریایی سبک بالای دریا روی هوای گرم بالهاشون رو باز کردن و سُر میخورن توی هوا، آفتاب داره کجکی میزنه روی آب دریا، یه رنگ سبز آبی عجیبی درست شده روی آب
هیچ کجا این رنگ رو نمیبینی، کم کم خنکی داره زورش خودش رو میندازه روی سر گرما، یک حال غریبی هست، میتونی تصور کنی؟
زن چشمها را بسته بود و گفته بود:
آره قلبم به تپش افتاد. مرد دست زن را گرفته بود و گفته بود:
تو دقیقا به زیبایی همین تصویر هستی.
#ایلیا
@boiereihan
@zhuanchannel
برای همۀ ما روزهايی هست که در آنها كم میآوریم برای همۀ ما روزهايی هست که حوصله نداریم به موهایمان توجه کنیم
برای همۀ ما روزهايی هست که دوست داریم گوشۀ اتاقمان بنشینیم و فقط فكر كنیم
برای همۀ ما روزهایی هست که بیحوصله و بد اخلاق باشیم و قرارهایمان را كنسل كنیم و پشت پنجره، به خورشيد درحال غروب فحش بدهیم.
اصلا همۀ ما حق داريم روزهايی غذای ماندۀ ديروز را بخوريم و تلفن را بكشيم اصلا نخواهيم آهنگ گوش كنيم
و حتی دلمان بلال خوردن كنار ساحل هم نخواهد اصلا روزهايی حق داريم كه دلمان هيچكس و هيچچيز را نخواهد.
این را باید پذیرفت که آدمها نمیتوانند دائم شاد باشند و همه حق دارند که اخم كنند
و گاهی زود از كوره در بروند و داد بزنند، آدم است دیگر گاهی از همهچیزو همه کس خسته میشود!
unknown
آنلاین شاپ لونا 🇹🇷
خرید آنلاین از تمامی برندهای روز دنیا! 🖥
🟣تحویل سریع به سراسر ایران
🟣بی رقیب در محاسبه قیمت لیر
🟣تخفیفات ویژه برای اعضای باشگاه مشتریان!
🟣خرید حضوری از تمامی برندها ...
✔️تجربه متفاوت خرید از آنلاین شاپ
لینک کانال تلگرام 🔗
/channel/onlineshop_luna
@zhuanchannel
تا پیش از آن شبی که شاید ۱۵ سال پیش بود و مهمان داشتیم و مادرم از بعدازظهرش -بعد از رُفت و روبِ خانه- افطاری را پخت و بعد که مهمانها رفتند، ظرفها را شست و بعد آشپزخانه را جمع و جور کرد و ساعت ۱ نیمهشب بعد از همهی ما رفت توی جا و ساعت را کوک کرد برای ۲ ساعت بعد که نخوابیده بیدار شود و سحری آماده کند، من هم فکر میکردم جملهی زیر، یک مادرانهی زیباست:
«عطر قرمه سبزی پیچیده توی خانه؛ خانه بوی مادر میدهد»!
و جملاتی از این دست، که با پوشاندن لباسِ شعر و عاطفه بر تن کلیشههای کهنه و ظالمانه، کار شبانهروزیِ خانه و آشپزخانه را به نام زن سند زده است.
تا قرنها چنین چیزی موجب منزلت و رستگاری زن!
(و البته توی بعضی افکار پوسیده، هنوز هم هست.)
اما بعدها که کلیشههای این چنینی کمکم در بوتهی نقد ریخته شدند، استدلالهای ظاهرا منصفانهای مثل «کار بیرون برای مرد، کار خانه برای زن» آمدند به میدان و عدالت چنین تعریف شد که «هر دو دارند کار میکنند؛ مرد برای اقتصاد خانواده، و زن برای آرامش اهل خانه. چه فرقی میکند؟»
البته در چنین قیاسی، یادمان رفت که کار بیرون، ساعت دارد، حقوق دارد، تعطیلی دارد، مرخصی دارد، مواهب اجتماعی دارد، پیشرفت دارد و نهایتا بازنشستگی با مزایای مادام العمر؛
در حالیکه کار خانه نهایتا (اگر تمیز و درست و با سلیقه انجام شود) زنان را مفتخر میکند به لقب «کدبانو»!
میدانم که موکّدا برای ذهنهایی که همه چیز را صفر یا صد میبینند و احیانا از انتهای پاراگراف اول گارد گرفتهاند، باید این نکتهی بدیهی را یادآوری کنم که صحبت این نیست که این تابلو را پشت و رو کنیم و زنان به سیاه و سفیدِ خانه دست نزنند!
وقتی از کارخانگی حرف میزنم، از سندی حرف میزنم که قرنهاست ششدانگ به نام زنان خوردهاست و تعابیر قشنگی مثل «عطر دستهای مادر توی قرمهسبزی و...» نمیتواند این نابرابری و این کلیشهی عقبافتاده را ماستمالی کند!
حرف آخر اینکه اگر ما مردهای مترقی! از شریک شدنمان در کارِ خانه به عنوان «کمک به زن» یاد میکنیم، هنوز این کلیشه از گوشهی ذهنمان پاک نشدهاست.
یا اگر هنوز برای کادوی روز زن دنبال لوازم آشپزخانه میگردیم.
#محمدجواد_اسعدی
تعداد شرکتهای اینترنت ماهوارهای داره بیشتر میشه، مثلا استارتاپ فرانسوی Constellation سرمایه اولیه خودشو جذب کرده و میخواد سال ۲۰۲۶ اولین ماهوارههاشو پرتاب کنه.
اینترنت ماهوارهایش بر بستر 5G هست و روند مشابه استارلینکرو داره پیش میره، قراره با اپراتورها همکاری کنن.
eenewseurope
geekalerts
پ.ن: بچه ها آموزش کار با هوش مصنوعی و انتقال کارهاتون به بستر آنلاین رو شروع کنید
ترجمه با قیمت مناسب
شرح کلاس های زبان انگلیسی
تدریس آنلاین در تلگرام به صورت فردی و گروهی برگزار می شود ،به صورت ویس و متن و کوئیز ،
با توجه به نیاز شما منبع مشخص میشه .
در هفته دو یا سه جلسه کلاس برگزار می شود ،هر جلسه ۴۵ دقیقه است . هزینه کلاس فردی ۹۰ هزار تومان و گروهی ۶۰ هزار تومان است .
آیدی @aalam2134
کانال تلگرام
/channel/english_class2134
@zhuanchannel
همکارم امسال مادربزرگ شد. گذاشت پدر و مادر جدید بی خوابیهای اول را بکشند و استرس حمام اول و افتادن بند ناف و واکسن سوم را تحمل کنند، بعد موهایش را نارنجی کرد و از ما خداحافظی کرد و سوار هواپیما شد با یک ساعت پرواز به همین کشور کناری رفت دیدار نوه اش که دیگر سه ماهه شده بود.
من هر هفته بیشتر مشتاق و کنجکاو نوزاد بودم تا او. من جای او بودم تا از همان ساعات آغاز درد در بیرون در بیمارستان کشیک نمیدادم، قرار نمیگرفتم...
چندی بعد پدرش فوت کرد و بهش ارث بزرگی رسید. چند مزرعه بزرگ در دل آلپ با اصطبل اسبهای عربی و چند تراکتور. گاهی میرود سرکشی و عکسهای اینستاگرام پسند میفرستد به ایمیل گروهی کمپانی.
یک شعر کودکستانی آلمانی هست در مورد مادربزرگ مدرنی که در مرغداری سوار موتور میشود و به بینی اش حلقه پیرسینگ دارد و ماهی اش پیپ می کشد و سگش بلد است بشمارد... به همکارم گفتم الان تو مصداق عملی این شعری... گفت واقعا! ولی راستش دوست ندارم به من بگویند مادربزرگ!!
یک روز هم چند کار نیمه تمامش را سپرد به ما و رفت مرز اتریش دیدن و تیمار مادر نود و یک ساله اش که لگنش شکسته بود. از روی نقل قولها و حکایتهای پدربزرگ و مادربزرگم که از کودکی میشنیدم هر سالمندی که لگنش بشکند دیگر کارش تمام است
فکر کردم لابد همکارم هم به زودی باز مرخصی میگیرد و میرود خاکسپاری... که دو هفته بعد برگشت و گفت مادرش از اتاق عمل آمده و فیزیوتراپ دارد و چون هم دیگر مجبور نیست از شوهر سختگیر فقیدش اجازه خاصی بگیرد کلی روحیه گرفته و خودش داده حمامش را برایش بازسازی کنند و تا راهروها همه جا سراسر سفید و مدرن بشود
و مشخصا رو به بهبودی است و به زودی خودش دوباره از پس کارهایش برمیاید و... و در آخر گفت امیدوارم مادرم دستکم چند سال دیگر زندگی باکیفیتی را تجربه کند..
تعجبم از کجاست؟ از اینجاست که خودم
نیم قرن از مادرش کوچکترم و چنین امیدی به زندگی ندارم. امیدورزی، خصلتی اکتسابی و یادگرفتنی است.
مادربزرگم از وقتی کودک بودم دچار روماتیسم مزمن و اختلال عصب های عضلانی بود و به مرگ زیاد فکر میکرد و از مردن زیاد می ترسید و از جایی به بعد زندگی را کاملا متوقف کرده بود تا رسیدن آن بهبودی که هرگز اتفاق نیفتاد.
مادرم خیلی زودتر از موقع خودش را در هیأت مادربزرگ میدید و بزرگسالان را حتی با پنج سال اختلاف سن به فرزندی می پذیرفت و حقیقتا آرزوی چندانی جز سلامتی و خوشبختی و رها زیستن ما نداشت!
در حقیقت برای خودش تنها آرزویی که قائل بود اینکه ببیند ما خوشیم..
نه فقط اینها، که زنان بسیاری در اطراف من از میانسالی به بعد در بی آرزویی و در کهنسالی خودخواسته ای زیسته اند...
من نمیدانم محیط و آنچه در جغرافیا میگذرد دقیقا چقدر قدرت دارد تا آدم را بی آرزو کند.
صرفا یک فرق بزرگ میبینم در میدان دید آدمهای همسن هم نسل در جغرافیای متفاوت. حتی با تغییر جغرافیا و تغییر افق دید، آنچه در درون آدم میگذرد میتواند چندان تفاوت ماهوی نکند.
من یکی، واقعا آرزوی دیدن پنجاه سال دیگر را ندارم.
راستش، بسیار پیش آمده که دنیا و زیستن، حوصله مرا سر ببرد.
و فکر میکنم به زنی نود ساله در دامنه آلپ با لگنی مخلوط از استخوان و فلز، که دارد به کیفیت زیست در چندین سال بعدش فکر میکند.
.فکر میکنم او دورنمایی با بازه ای چندساله میبایست داشته باشد که همزمان با منی که زیر بار بازسازی حمام رفته ام و صد بار این وسط به خودم لعنت فرستاده ام که مگر چند سال زنده ای حالا که کل یک حمام را بریزی بسازی، ول میکردی این دو صباح عمر را... و بعد یکی مثل او، که از کمیت هم گذشته ولی از کیفیت نه.
چقدر در عین تشابه، فرق زیاد است.
november25th
سلام به همگی
گروهی مناسب برای خانمها😉
خرید لاکچری از اسپانیا و اتریش و انگلیس و ترکیه
خرید از بهترین و معتبر ترین سایتهابا قیمتهای مناسب و استور با قیمتهای عالی 👌
ارسال مسافری و به صورت هفتگی
🚂🚂🚂
لینک گروه خرید از اسپانیا و اتریش و انگلیس
/channel/+3Qa7cdtaIogwOTA0
💰
لینک کانال ترکیه
💁♀️/channel/+xd2jilCgUmlmMzA0