ali_moradi_maragheie | Unsorted

Telegram-канал ali_moradi_maragheie - دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

15381

من طبعا به مخاطبان معینی می اندیشم. به کسانی که در جستجو هستند، بی آنکه یقین داشته باشند آنچه را که می جویند یافته اند... پل والری ارتباط با من: @amoradym

Subscribe to a channel

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥اگر در کربلا قزاق بودی...!
✍️علی مرادی مراغه ای
@Ali_Moradi_maragheie

♦️تا زمانیکه رضاخان بود و رضاشاه نشده بود در کوشش برای جذب علما سنگ تمام گذاشت، در عاشورا، پیشاپیش دسته های سینه‌ زنی قزاقها به راه افتاده، پای خود را برهنه، به سر و کله‌ اش کاه و گِل می‌ریخت و در شام غریبان، شمع گچی به دست گرفته، به نوحه خوانی می‌پرداخت.
(روزنامه خاطرات عين ‏السلطنه...ج‏۸ص۱۶)
عبدالله مستوفی می‌نویسد:
«به تكيۀ تركها رفتم دسته جات مختلف با شمعهاى گچى كه در دست داشتند نوحۀ شام غريبان خوانده، می رفتند. يك مرتبه متوجه شدم كه دسته‌ ای كه لباس خاكى قزاقى بر تن دارند، وارد تكيه شدند همين‌كه جلوتر آمدند ديدم سردارسپه در پيش و عدۀ پنجاه شصت نفرى، از افسران قزاقخانه هستند كه سرلشكر امان اللّه جهانبانى امروز و سرلشكر عبداللّه خان امير طهماسبى، با بازوبندهاى مشكى و سر برهنه هريك يك شمع گچى دست گرفته، نوحۀ «گلميشخ اى شيعه لر» را افتان و خيزان، خوانده و از مجلس خارج شدند. وزير جنگ و شام غريبان‌؟! و آن هم با سر و پاى برهنه‌؟!»
(شرح زندگانی من...ج۳.ص۴۶۱).

♦️عين ‏السلطنه نیز می نویسد: رضاشاه اول خيلى تظاهر می كرد جلوى دسته سينه‏ زن می افتاد «خودم ديدم شب عاشورا، شمع به دست گرفته با تمام افسرها مسجد به مسجد می‌رفت، شب غريب می گرفت، امير لشكرها مثل خدايارخان، جان محمدخان، عبداللّه خان و غيره نوحه می خواندند، مثل ابر بهار گريه می كردند...جلوى آنها سردار سپه حركت می كرد سروپاى برهنه...»
(روزنامه خاطرات عين ‏السلطنه...ج‏۸، ص۶۵۰۶)
یک نفر هم که در دامن خود کاه داشت به طور پراکنده بر سر دیگران کاه می پاشید...

♦️قزاقها وقتی شور می گرفتند فریاد می زدند:
اگر در کربلا قزاق بودی  
   حسین بی یاور و تنها نبودی
اما در مقابل، در تکیه گیلانی ها که دوستدار نهضت کوچک خان و متنفر از قزاقها بودند، فریاد می زدند:
اگر در كربلا قزاق بودی  
   عبا و كفش از حسين ربودی...!
كه بعدها اين بيت در جريان «كشف حجاب» به شكل زير هم خوانده شد:
اگر در كربلا قزاق بود  
      حجاب از سرِ زينب ربودی...!
البته در مورد این بیت که «اگر در كربلا قزاق بودى ...» مرحوم سیدمحمد کمره ای هم با توجه به تعدی و ظلم قزاقها به مردم، گفته بود:
«...اگر بودند، شب عاشورا را به امام مهلت نمی دادند و همان شب كار را تمام كرده بودند»!
(روزنامه خاطرات سيد محمد كمره‏ ای...ج‏۲ص۱۱۴۷)

♦️یک بار يكى از اين دسته جات، طفلان مسلم درست كرده بودند يك مَردک نتراشيده نخراشيده هم زره و كلاه‏ خود نموده حارث شده بود، چوبی به دست گرفته طفلان مسلم را چوبكارى می كرد. يك‏ مرتبه رضاخان سردارسپه از تخت به زير آمد و به سمت جناب حارث رفت. حارث به گمان اينكه جايزه خواهد گرفت و  رضاخان از اين چوبكارى خوشش آمده، بنا كرد شديدتر زدن. كه سردارسپه رسيد طناب اطفال را از دست حارث گرفته و بچه‏ ها را آزاد نموده بنا كرد حارث را چوب زدن!. «صداى زنها از هر طرف بلند شد:
"قربانِ دستت برويم، قربان چوب زدنت برويم. پس از چوبكارى رفت و دوباره به جاى خود جلوس كرد»
(همان...ج‏۸ص۶۵۰۲)

♦️رضاخان با این اعمال، موفق به جذب علما شد، بطوریکه از بين علما تلگرافهايی از نقاط مختلف ارسال و آرزو میكردند "خداوند، عمر ابدمدت رضاخان را به حكومت امام زمان متصل كند"!
به نوشته عبدالله مستوفی، علمای نجف برای او از خزانۀ اشياء نفيسۀ نجف، يك تمثال خيالى علی (ع) را فرستادند و او به این مناسبت به وزارت معارف دستور داد جشن بگیرند.
(شرح زندگانی من...ج۳ص ۶۱۳)
برخی روزنامه‌ نگاران هم «اين مرحمت عظمى را بر اثر استدعاى كافۀ مراجع تقليد نجف از آستان شاه ولايت دانسته و قبول اين استدعا را از طرف شاه ولايت، يكى از الطاف آن بزرگوار نسبت به رئيس الوزراء، وانمود كردند!! سردار سپه هم روز جمعۀ به استقبال اين تمثال تا عبدالعظيم رفت و با تمثال كه بسينۀ خود زده بود جشن مفصلى برپا کرد و موضوعِ تبريك عمومى واقع گرديد از همه مضحكتر، دعوت و حضور سفير تركيه و سفير افغان در این جشن بود!
(عبدالله مستوفی ... ج۳ص ۶۱۴)

♦️اما این حرکاتِ رضاخان، موقتی و تا ۱۳۰۴ بود. به محض اینکه از نردبان قدرت بالا رفت و رضاشاه شد، دیگر نیازی بدان کارها نداشت. چون اکنون، قزاق و نظمیه داشت، در نتیجه، ۱۸۰درجه چرخید و محدوديتهاى سفت و سختى براى عزادارى روز عاشورا وضع كرد، حتی برای اینکه مردم را از روزه گرفتن بازدارند، مستوفی می نویسد که عمدا توپِ افطار و سحری را پس و پیش کرده:
«توپ افطار را نيم ساعت بعد از مغرب و توپِ سحر را يكى دو ساعت جلوتر از طلوع فجر، مى‌انداختند تا مردم را كه ساعت نداشتند به واسطۀ درازى ساعات روزه، از روزه ‌دارى برى می كردند»!
(همان...ج۳ص۲۷۲)

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥حزب برادر پل پُت!
✍️علی مرادی مراغه ای

✅هگل جمله طنزآمیزی دارد که کاملا در مورد جزم اندیشان صدق می کند:
واقعیت ها مطابق با ذهنیات من نیستند، پس بدا به حال واقعیت ها...!

♦️سازمان انقلابی حزب توده تقریبا اولین گروهی بود که مشی مسلحانه و چریکی را برعلیه رژیم پهلوی برگزید اینها گروهی بودند که از حزب توده جدا شده و در ۱۳۴۳ش نخستین کنگره شان را در تیرانا پایتخت آلبانی برگزار کردند.
(دانشجویان ایرانی،حمیدر شوکت.ص۱۵۰)
برخی از آنها، عضو حزب توده و برخی عضو کنفدراسیون بودند که علت جدا شدنشان این بود که میگفتند حزب توده سازشکار است و از مبارزه انقلابی دست شسته و در خارج نشسته.
اینها متاثر از مائو، بر تز محاصره شهرها از طریق روستاها تاکید داشتند.

♦️سازمان انقلابی، تیمهای هفت یا هشت نفری را برای آموزش به چین فرستاد تا با کار مواد منفجره، مین ‌گذاری، تاکتیکهای پارتیزانی و با ابزارهای جنگی آشنا شوند. دومین گروهیکه به چین رفتند به گروه پزشکان معروف بودند شامل دکتر بیژن قدیمی، دکتر سیاوش پارسانژاد، دکتر کوروش لاشایی ...
قرار بود پزشک شوند اما چریک به ایران برمی گشتند!.

♦️شناخت شان از اوضاع ایران در حد صفر بود حتی بر مبارزه علنی تاکید میکردند نه مخفی!
(ستاره سرخ، ش ۲۹. ص۱۲)
اما وقتی برخی را به ایران فرستادند مشخص شد که در شرایط خفقان، حتی مبارزه غیرعلنی نیز سخت است چه رسد علنی!. به همین خاطر، اکثرشان دستگیر، کشته و یا بخارج برگشتند. متاثر از مائو و انقلاب چین بر محاصره شهرها از طریق روستاها پای می فشردند و جزوه «پیروز باد راه محاصره شهرها از طریق دهات...»را منتشر کردند.
معتقد بودند:
«صحنه  اصلی، عرصه  روستا و مبارزات دهقانی است»
(جزوه...ص۲۳)
در جزوه مذکور، از کشورهای مختلف مانند چین یا آلبانیِ انور خوجه سخن رفته اما تنها از ایران سخن نرفته بود و جامعه ایرانی را هنوز ارباب رعیتی دانسته و آنرا با جامعه مفلوک و فقرزده آلبانی یکی گرفته بودند!
افرادی که برای مبارزه به ایران فرستادند  یا مانند پرویز واعظ زاده، خسرو صفایی، طوافچیان، برومند...کشته شدند و اینها از سوی سازمان شهید اعلام شد و کسانی مانند پرویز نیکخواه، کوروش لاشایی، سیاوش پارسانژاد...دستگیر و یا با دیدن واقعیتهای ایران پس از اصلاحات ارضی به تجدید نظر پرداختند و اینها از سوی سازمان خائن قلمداد شدند و دارای ضعفهای شخصی و دلبسته به زندگی بورژوازی!
(ستاره سرخ، ش۳۳، بهمن۱۳۵۲)
همیشه در حوزه ایدئولوژی، فاصله بین خائن و شهید به اندازه یک تار موست!
پارسانژاد پس از تغییر موضعش در نامه ای نوشت که «ایران خصلت نیمه فئودالی خود را از دست داده و فکر قیام مسلحانه در ایران بچه گانه است...»
اما بی فایده بود!

♦️بدون شک، اگر آن زمان، فضایی مستعد می بود شاید پس از این تجدیدنظرها بحثی در میگرفت که هم برای جنبش چپ و هم برای رژیم سودمند میشد اما نه جنبش چپ، گوش شنوا داشت و نه آن سیستمِ مغرور از پترودلارها، گوش شنوا داشت چرا که تنها به وجه تبلیغی توابانش توجه داشت!
و این یکی از جنبه های تراژیک جوامع انسانی است که اغلب حکومت ها و احزابشان اپوزیسیونش شبیه هم می گردند!.

♦️محسن رضوانی رهبر سازمان انقلابی را می توان برجسته ترین نماد جزم اندیشی دانست او به اکثر کشورها رفته بود ۱۳ بار به چین رفته بود اما تنها به کشور خودش ایران که برای نجات آن می جنگید نیامده بود!
بقول خانبابا تهرانی«او در کوبا کاستریست بود و در چین مائوئیست»!
اما باید به این سخن او افزود که در کامبوج نیز پل پوتیست می شد!
او تنها ایرانی بوده که در دوران سفاکی و قتل عام وحشیانه خمرهای سرخ به کامبوج رفته و آنها را از نزدیک دیده و با رهبر جنایتکار خمرهای سرخ، دیدار کرده بود، اما پس از بازگشت، جزوه  ای منتشر کرده با عنوان«کامبوج انقلابی می رزمد»! و در آن، به ستایش از خمرهای سرخ پرداخته بود!
و بعدا در توجیه آن گوید:
«ما وظیفه انقلابی خود می دانستیم که در اظهار نظر رسمی از احزاب برادر پشتیبانی کنیم»
(محسن رضوانی، شوکت...ص۱۷۵ )

♦️در ابتدای انقلاب در حمایت از خط امام میگفتند با امام پیروز شده با امام نیز شکست می خوریم و وقتی جلال طالبانی انذارش میدهد که در عراق با افکار امام خمینی آشنا بوده فکر نمیکند که هیچ قرابتی با مارکسیسم داشته باشد، رضوانی بر اسلام مبارز تاکید میکرد که با قول مارکس(مذهب افیون توده ها) تفاوت دارد!

♦️نقل است ادیسون برای اختراع برق صدها آزمایش کرد که خطا از آب درآمدند و تنها یکی منجر به اختراع برق شد، اما آن آزمایشهای خطا نیز بی ارزش نیستند چون به ما میگويند که این‌ راهها بیراه هستند و منجر به برق نمیگردند!
به نظر من چپهایی چون رضوانی ها صدها ضربه زدند اما یک خدمت بزرگ کردند:
اینکه نسل‌های بعدی ایرانی آگاه گردند که راه او و امثالشان نه به بهشت که به قعر جهنم ختم میگردد...!


⏹️لینک کانال من
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥یاد آر ز شمعِ مرده یادآر!

✍️علی مرادی مراغه ای
@Ali_Moradi_maragheie

✅سوم تیر که گذشت مصادف بود با کشته شدن فجیع ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل روزنامه‌نگار. یعنی اولین شهید روزنامه نگار به سال۱۲۸۷ش....

♦️پس از به توپ بستن مجلس، وقتی آن دو نفر را دستگیر و به باغشاه میبردند در بین راه، مردم نادان به آن دو فحش میدادند میرزاجهانگیرخان در زیر کتک و مشت و لگد قزاقان، شعار میداد اما ملک المتکلمین ساکت بود فقط گاهگاهی زیر لب میگفت:
«لا حول و لا قوه الا بالله»...
به نزدیکِ سفارت انگلستان که رسیدند وقتی به گروهی اروپایی و ارمنی برخوردند، میرزاجهانگیرخان ایستاده با آواز بلندی بانگ بر زد:
«ما آزادی خواهانیم!»
قزاقی از پشت سر، سوشکه (نوعی شمشیر) بر پشتش زد و خون از جای ضربت جستن کرد...

♦️هر دو آنها از استبداد بیزار و عاشق آزادی بودند ملک با خطابه های آتشینش و میرزاجهانگیرخان با قلم و روزنامه اش از مشروطه دفاع کرده و روحها را به عشق آزادی، به پرواز در آورده بودند اما اکنون پس از به توپ بستن مجلس و برچیدن مشروطیت ایران، هر دو اسیر استبداد بودند.
وقتِ شبانه، لیاخوف و شاپشال، دو ارتجاع روسی به زندان آمدند، شاپشال از میرزاجهانگیرخان پرسید:
«تو از کجا دانستی که من یهودی هستم؟»
روزنامه نگار جواب داد:
«اینطور شنیده ام. تکلیف روزنامه نگار اینست که هرچه بگویند بنویسد و اگر دروغ است بعدا تردید میکند»

♦️وقتی هر دو زندانی را با غل و زنجیر به دستور محمدعلی شاه بحضورش آوردند، ملک خطاب به شاه گفت:
«ترقی ملک و ملت جز در تحت لوای قانون و عدالت و بسط دانش و تربیت نبود... و اما اینکه مرا به کشته شدن تهدید کردی ...بدان که از کشته شدن من نتیجه ای عاید تو نخواهد شد زیرا از هر قطره خون من، هزاران ملک المتکلمین به وجود خواهد آمد که پرچم آزادی و عدالت و مشروطه را خواهند برافراشت».

♦️آن شب سپری گردید و صبح، دو نفر قزاق وارد محبس شده ملک و میرزاجهانگیرخان را با غل و زنجیر، به گوشه ای از باغ بردند که جلادان در آنجا منتظر بودند. باقربیک یکی از جلادان، زنجیر گردن و پای دو زندانی را باز کرده، سپس کاظم خان و بالاخان، آستین ها را بالا زدند اول، میرزا جهانگیرخان را به دو قزاق دیگر سپردند، سپس طناب را به گردن ملک المتکلمین انداخته گره زدند و هر کدام، یک سر طناب را به دست گرفته محکم به سمت خود کشیدند. ملک لحظه ای تقلا کرد و بالاخره از پای افتاد. جسد بی جان ملک را به گوشه ای انداختند.
و این بار، کرم خان و باقربیک طناب را برداشته به گردن میرزاجهانگیرخان انداختند روزنامه نگار سی و دو ساله که بدنی تنومند و قوی داشت هرچه جلادان طناب را میکشیدند با آنکه رنگ صورت زندانی کبود میشد اما روزنامه نگار خفه نمیشد و از پای نمی افتاد...!
در این موقع، کاظم خان (یکی از جلادها) قمه تیزش را از غلاف بیرون کشید و رو در روی روزنامه نگار ایستاد و قمه را با همه قوت به سینه روزنامه نگار فرو کوفت خون از سینه اش جاری شد و پیراهن سفید روزنامه نگار به سرخی گرایید، جلاد دوباره، تیغه قمه را بیرون کشیده و به سمت چپ سینه اش فرو کوفت. هیکل خون آلود روزنامه نگار، به کنار جسد ملک در غلتید...
به دستور کاظم خان، جسدها را به درون چاهی انداختند و بازگشتند.

♦️روزنامه نگار زمانی خطاب به سانسورچیانِ محمدعلی شاه نوشته بود:
«خداوند متعال با آن همه قدرت فائقه اش، دو فرشته بر انسان مامور نکرده تا مراقبش باشند و او را از ارتکاب به گناه و اشتباه باز دارند چه برسد به شما شیاطین...!»
و سه روز قبل از مرگِ جانخراش اش، در روزنامه اش، مرگ خود را چنین پیش بینی کرده بود:
«...ما هم از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچوقت نمی گوییم که چرا ما مغلوب مستبدین و بی دین ها شدیم، زیرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارس و اصفهانی ما در راهند و عن قریب خواهند رسید. ما میخواهیم با بدنهای خود زیر سم اسبهای آنان را نرم و مفروش کرده و زمین تهران را برای تشریفات مقدم این مهمانهای تازه رسیده از خون گلوی خود زینت دهیم و به برادرهای مهربان بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیش صف های شهدای راه آزادی...!»

♦️دهخدا که از دست دژخیمان جان به سلامت برده بود در غربت، وقتی مرگ دوستش میرزاجهانگیرخان را شنید رثائیه ای در مرگش با عنوان « یادآر ز شمعِ مرده یادآر» سرود که ماندگار شد، این مسمط زیبا هر چند آکنده از درد و حسرت و تصویریست از سیاهی و اختناق استبداد، اما امید به فردایی روشن در آن موج میزند:
ای مرغِ سحر! چو این شبِ تار
بگذاشت ز سر، سیاه‌کاری،
وز نفحه‌ی روح‌بخشِ اسحار
رفت از سرِ خفتگان، خماری...

یاد آر ز شمعِ مرده یادآر!

http://www.upsara.com/images/x708014_11.jpg

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥کسانی که امروزها دیگر شادی نمی کنند!

✍️علی مرادی مراغه ای

✅تابستانها که به شهرستان و روستایمان برمی گردم و در دشت و کوههای آن می گردم. دیروز در کوه با این صحنه مواجه شدم و از این گل بومادران عکس گرفتم.
این گل از کوچکترین فرصت و فضا استفاده کرده برای رستن!

♦️یاد تاریخ مان افتادم شبیه ایرانست که در طول تاریخ سهمگین ترین حوادث و حملات را از سر گذرانده اما سرانجام چون ققنوسی از خاکستر بیرون آمده از حمله اسکندر، اعراب تا مغول و اکنون..
در آخرین پست در روز آغاز جنگ نوشته بودم کسانیکه در سمت متجاوزین به کشور قرار گرفته و شادی می کنند بزودی شرمسار و شرمنده خواهند شد!
متاسفانه توسل بر نیروی خارجی انگار در این خانواده ارثی بوده!
از سرنوشت پدربزرگ در ۱۲۹۹ در گراند هتل قزوین در دیدار با ژنرال آیرونساید بگیرید تا سرنوشت پدر که در کودتای ۲۸ مرداد با مساعدت کرومیت روزولت و دلارهای آمریکا به ایران بازگشت تا دیروز کنفرانس خبری شازده و پیمانش با بی بی در کنار دیوار ندبه و خوشحالیش از تجاوز بیگانه به ایران.

دقیقا شبیه ان بخش از افراطیون و جنگ طلبان داخلی بوده!
کوه به کوه نمیرسد اما افراطیون حتما در یک جایی به هم می رسند!

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥پاسخ به یک سوال: گزارش ناقص و واژگونه تاریخ!
✍️علی مرادی مراغه ای

✅دوستان نوشته ای از آقای یدالله کریمی پور فرستاده و نظرم را خواسته بودند.
ابتدا عین نوشته ایشان:

«رضاشاه از دیدگاه مصدق + واژگون جلوه دادن حقایق
نوشته یدالله کریمی پور
شوربختانه تعصبات فرقه ای، حزبی، سازمانی و طایفگی، حتی در تحلیل و تفسیرهای تاریخی هم رخنه کرده است. به گونه ای که گاه واقعیت های مسلم تاریخی هم نادیده انگاشته می شود. مثلا خدمات رضاخان سردار سپه و سپس رضاشاه برای امنیت و عظمت ایران، در زمان خودش بر احدی پوشیده نبود. از دوست و دشمن تا خودی و بیگانه، از روس و انگلیس، تا مصدق و مدرس. ولی امروزه روز، همین عینک های فرقه ای و ...سبب شده که حقایق مسلم تاریخی نادیده انگاشته شده و بلکه برعکس واژگون جلوه داده شود. یادداشت زیر بخشی از سخنان مصدق در باره کارکرد رضاخان پهلوی است:
اینکه ایشان[رضاخان]یک خدماتی به این مملکت کرده اند گمان نمی کنم بر احدی پوشیده باشد. وضعیت این مملکت وضعیتی بود که همه می دانیم که اگر کسی می خواست مسافرت کند اطمینان نداشت، یا اگر کسی مالک بود امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایست چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند.
ولی ایشان از وقتی که زمام امور مملکت را در دست گرفته اند یک خدماتی نسبت به امنیت مملکت کرده اند که گمان نمی کنم بر کسی مستور باشد. و البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رییس الوزراء، رضاخان پهلوی نام، در این مملکت باشد؛ برای اینکه من یک نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش می خواهم و حقیقت از پرتو وجود ایشان ما در ظرف این دو سه سال، اینطور چیزها را داشته ایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده و ... بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالمان راحت شده و می خواهیم یک کارهای اساسی بکنیم.» منبع: (دولت و جامعه در ایران ؛ انقراض قاجار و استقرار پهلوی،کاتوزیان،ص ۳۶۵).»

نوشته ایشان همچنین در news.gooya و در کانال تلگرامی اشان نیز درج شده.

اما پاسخ من:
ایشان عنوان مقاله اش را «واژگون جلوه دادن حقایق» گذاشته اما گزارش ناقص و برداشتن یک تکه از سخنرانی مصدق و بدون اشاره به زمان و مکان آن باعث شده خودِ نوشته ایشان باعث واژگونی حقایق گردد!
آنچه ایشان آورده چند سطری بوده از سخنرانی مصدق در جلسه مجلس پنجم در ۹ آبان ۱۳۰۴ که میخواست رضاخان را تبدیل به رضاشاه کند و آقای یدالله کریمی پور کوچکترین اشاره به این نکرده!
او تکست( text) را از کانتکست(context) جدا کرده چند سطری در خلا آورده!

♦️در آن اوضاع خطرناک در ۹ آبان که قزاقان، مجلس را در حصار خود گرفته و روز قبل، بهار را به ظن مخالفت ترور کرده اما به اشتباه واعظ قزوینی مدیر روزنامه را بجایش در جلوی مسجد سپهسالار سربریده بودند و جایگاه تماشاگران مجلس را قزاقان پر کرده و این هشدار به مخالفان بود اما مصدق نترسید و در مقابل رضاخان ایستاد!
هر موقع استرس و اضطراب شدید، وجودش را فرا میگرفت آن غشِ همیشه همراه زندگیش به سراغش می آمد این بار نیز قبل از نطق، بسراغش آمد ابتدا بیرون رفت، سپس بازگشت، اول شهادتین گفت، چون باور نداشت که زنده بیرون آید و سپس در تاریخیترین نطق خود در مخالفت با تبدیل رضاخان به رضاشاه چنین گفت:
««اگر آقاى رئیس‌الوزرا(رضاخان) پادشاه شد ما سیر قهقرایى می‌کنیم‏ امروز مملکت ما بعد از بیست سال و این همه خونریزی‌ها می‌خواهد سیر قهقرایى بکند و مثل زنگبار بشود که گمان نمی‌کنم در زنگبار هم اینطور باشد که یک شخص هم پادشاه باشد و هم مسئول مملکت باشد...اگر ما قائل شویم که آقاى رئیس‌الوزرا پادشاه بشوند آن وقت در کارهاى مملکت هم دخالت کنند و همین اثارى که امروز از ایشان ترشح می‌کند در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد شاه هستند رئیس‌الوزرا هستند. فرمانده کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند تکه تکه‌ام بکنند زیر بار این حرف‌ها نمى‌روم‏. بعد از بیست سال خون‌ریزى... که یک کسى در مملکت باشد که هم شاه باشد هم رئیس‌الوزرا باشد هم حاکم؟ اگر این طور باشد که ارتجاع صرف است، استبداد صرف است‏ پس چرا خون شهدای راه آزادى را بی‌ خود ریختند؟؟..»
(کل این جلسه و سخنان مصدق
اینجا ببینند).

♦️البته آقای کریمی پور لازم ندیده به اینها اشاره کند همچنانکه لازم ندیده به دهها سخنرانی دیگر مصدق در طول زندگیش که در مخالفت با دیکتاتوری رضاشاه ایراد کرده اشاره کند فقط این تکه بدردش می خورده و آورده است!

والله راههای بهتری نیز برای ذکر خدمات رضاشاه وجود دارد!.

♦️نیم قرن پیش، ایرانی جماعت بر طبلِ چپ زدگی افراطی می کوبید و الان جماعتی بر طبل راست زدگی افراطی می کوبند و این بیماری نه تنها گریبان جوانانِ تاریخ نخوان، بلکه یقه استاد کهنسال و پیشکسوت ما را هم گرفته است!
انگار این ایرانی جماعت سر تعادل ندارد!

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥فیلم نایاب انتقال استخوانهای پیشه وری به قبرستان فخری باکو
✍️علی مرادی مراغه ای

✅پس از سقوط فرقه، پیشه‌وری به شوروی پناهنده و یکسال بعد در ۱۳۲۶در زمان استالین، بصورت مرموزی در تصادف درگذشت، شبانه در حیاط درمانگاه شهرک بوزونا دفن شده حتی قبرش را با زمین مسطح کردند بدون هیچ نشانی، گل‌هایی روی آن کاشته بودند!.
وقتی ولی آخوندوف رهبر جمهوری آذربایجان شد موافقت مسکو مبنی بر انتقال استخوانهای پیشه‌وری به قبرستان فخری باکو را گرفت.

♦️در آستانه پانزدهمین سالگرد «۲۱ آذر» کمیته مرکزی فرقه در فوریه ۱۹۶۰ از آخوندوف خواست تا نسبت به انتشار آثار پیشه‌وری و نامگذاری یکی از خیابان‌های باکو بنام پیشه‌وری و انتقال جسد وی اقدام کند.
اما مسکو تنها با انتقال جسد پیشه‌وری موافقت کرد چون فکر میکرد آن موارد دیگر روابط شوروی و ایران را تیره می‌کند.
در نتیجه، در ۲۲ مارس ۱۹۶۰، نصب تندیس و انتقال جسد پیشه‌وری به محل کنونی صورت گرفت و بعدا در ۱۹۶۵ نیز آخوندوف توانست اجازه انتشار آثار پیشه‌وری و نامگذاری یکی از خیابانهای باکو بنام وی را بگیرد.
در فیلمِ مراسم رونمایی از تندیس پیشه‌وری، غلام یحیی و رهبران دیگر فرقه سخنرانی می کنند
..

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥هدیه دانش آموزان شوروی به سفیر آمریکا!
✍️علی مرادی مراغه ای

✅در جنگ جهانی دوم که متفقین برای کمک به شوروی ایران را اشغال کردند پس از جنگ در سال ۱۹۴۵، دانش‌آموزان شوروی از سفارت آمریکا در شوروی دیدن کردند و به نشانه دوستی، قطعه چوبی کنده کاری با تصویر عقاب یعنی نشان ملی آمریکا به آورل هریمن سفیر آمریکا هدیه دادند و این هدیه تا سال ۱۹۵۲ در دفتر او بر دیوار آویزان بود. غافل از اینکه، در درون این هدیه، دستگاه میکروفونی پنهان بوده که ۷ سال بعد تکنسین‌های آمریکایی کشفش کردند. در این ۷ سال، شورویها تمام مکالمات سفیر آمریکا را گوش میکردند.
این دستگاه شنود، باطری نداشت و یک آنتن و دیافراگم کوچک داشت و از طریق امواجی که شورویها در کنار سفارت به سمت اتاق سفیر می فرستاد شارژ می شد یعنی امواج داخل این آنتن به برق تبدیل شده و دستگاه به کار می افتاد.
این دستگاه را لئون ترمین طراحی کرده بود زندانی اردوگاه کار اجباری گولاگ!

♦️در فیلم فوق، سفیر آمریکا چگونکی کار دستگاه جاسوسی را در سازمان ملل متحد نشان میدهد.

♦️روسها از دوران تزار یدطولایی در استراق سمع، جاسوسی و پرستوبازی دارند...

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥سگ گردانی زنان غربی در سفرنامه های ایرانیان
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️اولین بار که ایرانیان پای به اروپا نهادند تعداد کمی از آنها به عمق جامعه غربی و آزادی های فردی و مدنی پی بردند کثیری در ظاهر ماندند به عنوان مثال، اولین بار که سگ گردانی زنان غربی را می دیدند آنرا مذموم می شمردند چرا که همراه داشتن سگ را نجس می دانستند.
میرزا خانلرخان اعتصام الملک از دوستی زنان فرنگی با سگها می نویسد:
«در این واپور(کشتی) که هستم چند زن از خانواده نجبا هستند در کمال لطف اندام و تقطیع لباس و تشریفات زیادشان محترم.
صبح که از خواب برمی خیزند بزک و تغییر لباس کرده با نهایت تبختر و طنازی به سطحه کشتی می آیند هریک سگ کوچکی در بغل دارند. می آیند روی تخت ها نشسته، اول پیش از اعتنائی با هر کس، دستمال کتان یا ابریشمی بسیار لطیف از جیب خود در آورده، قی های چشمهای سگش را با رطوبتهای پک و پوزش پاک میکند و همان دستمال را به روی خودش میمالد. بعد از آن چند بوسه از چشم و پوز سگ میکند. نوازشات مادرانه یا عاشقانه به او کرده در بغل خود راحتش می کند...»

♦️او در ادامه می نویسد:
«دیروز دیدم سگی از یکی از اهل کشتی آمد پهلوی یکی از خانمها ایستاد و به دامن شلوار او بول کرد. خانم ملتفت شده دستمال خود را بیرون آورده پاک کرد و خشکاند و دستمال را در جیب گذاشت...در ایران هیچ(...) بیابانی بی تربیتی با بره این معامله را نمیکند اهل شهرستان احدی کثافات طفل خود را به این گوارائی قبول نمیکند. این هم یکی از غرائب است که خداوند محبتی از سگ به قلب عموم اهل این ممالک انداخته، هر کس میخواهد با کسی خیلی اظهار دوستی و خصوصیت کند سگ آن شخص را بغل گرفته میبوسد و نوازشات پدرانه می کند»
(میرزا خانلرخان اعتصام الملک، روزنامه سفر لندن... ص۳۲)

♦️جالب است که میرزا فتاح گرمرودی نیز که در زمان محمدشاه به کشورهای اطریش، فرانسه و انگلستان رفته از عدم رعایت بهداشت توسط فرنگی ها نوشته و به رعایت نکردن بهداشت عمومی، پاک دانستن و خوردن گوشت انواع حیوانات و طریقه طهارت و نجس ندانستن بسیاری از چیزها که متفاوت با فرهنگ ایرانی بوده اشاره کرده است.
میرزا فتاح انتقاد میکند که مردمان غربی بین آب خالص و ادرار فرقی نمیگذارند:
«در عالم هرچه هست همه را پاک می دانند، خرس و خوک، سگ، گربه، گرگ، بوزینه، گوسفند و بره و اکل گوشت اینها نزد آنها کلا مساوی است، آب خالص، بول و غایط(مدفوع)... را یکسان شمارند و با آب جاری و خالص هرگز تطهیر نمی کنند و موضع بول و غایط را به باطله کاغذهای اخبار پاک می نمایند و حال آنکه نظر به عادتی که در اکل و شرب دارند، ممکن نیست که طبیعتشان یبوست داشته باشد بلکه همیشه بنرمی و ملایمت اطلاق و اجابت طبیعت عادت دارند...بایست ازاله کثافت را با آب صاف نمایند و نمی کنند با وصف این مراتب باز خودشان را صاحب سلیقه ترین اهل روی زمین دانند از علامت غایط و کثافت و فضله و نجاست مطلقاً اجتناب و احتراز ندارند، اما اگر جوراب و دستمال کسی قدری چرکین بوده سفید نباشد او را کثیف دانسته و همیشه سر نتراشیدن و ختنه نکردن و حمام نرفتن و کیسه نکشیدن و رنگ و حنا نبستن و تنویر ننمودن را عین سلیقه میدانند».
(سفرنامه میرزا فتاح ...صص۹۶۰ و۹۷۳)
البته میرزا فتاح که کل غرب را مشحون از پلیدی و فحشا می بیند همنشینی زن و مرد را اشاعه فحشا دانسته و پا از این نیز فراتر نهاده نظر می دهد که زنان فرنگی دارای میل مفرط به جماع داشته «یکی قرابت زنان با سگان و اعتقادشان این است که جماع سگان بسبب بطوء انزال بمراتب از جماع رجال خودشان بهتر و خوشتر است»!

✅اما در این میان به نظر می رسد که حاجی واشنگتن نگاهش به غرب عمیق تر بوده و از سگ گردانی و ظواهر عبور گرده، ضمن ستایشِ آزادی های فردی در غرب، انگشت بر یکی از اساسی ترین معضلات ایران یعنی فقدان پرورش مردان سیاسی نهاده و می نویسد:
«...رئیس این مملکت(آمریکا) همچون الف از خود چه دارد؟ هیچ. کارها همه به هم پیوسته و تمام رؤسای این مملکت مسئول و وکلای رعیت هستند و کار بی ملاحظه و صرفه رعیت نمی شود کرد...
یک کار بد و حرکت زشت که شخص می کند در و دیوار از انسان مواخذه می کنند آنهایی(ایرانیانی) که به فرنگستان رفتند نه معنی پلیتیک را دانستند، نه مقصود حریت و آزادی را یافتند...آنها آزادی را هم شرب مسکرات و ملاعبه با فواحش یافتند...حال آنکه، زن بد از سگ بی صاحب کمتر است در اینجا و حال آنکه، زنها حرمت مخصوص دارند...
ما در بسیاری از جاها به واسطه نداشتن علم پلتیک فریب خورده، بازی را باختیم. ما دارای علم پلتیک نیستیم به جرأت عرض میکنم که دوستی و بازی با حریف کامل، نتیجه اش باختن است و چیزی که ما را از شر دشمن می تواند نگاهداشت، تحصیل علوم و دادن حریت پس از تربیت اطفال و داشتن قانون است...»
(حسینقلی خان صدرالسلطنه، سفرنامه حاجی واشنگتن، ص۹۲)

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥تصویر جالبی از ۱۱۰ سال پیشِ ایران!
✍️علی مرادی مراغه ای

✅‏فروشنده‌ در تهران وافور می فروشد برای کشیدن تریاک!
در زمان مظفرالدین شاه کتابی نوشته شد بنام «حضرت وافور» اثر محمدباقر تاجر یزدی در فواید و مضرات وافور.
یک نسخه از چاپ سنگی کتاب را در کتابخانه ملی دیدم چند سطری می آورم تا مستفیض شوید!
مثلا این رباعی:
تریاک مرا خودت رسانی ربّی
توفیق بده تا که کشم چند حبّی
یا رب تو بده جزای آنها که کنند
وافوری دل‌شکسته‌ات را سبّی
(صفحه ۱۵).

♦️بخشی از کتاب که مربوط است به آداب وافور کشیدن و همکاری تریاکی ها، توصیه می کند که ای برادر این چهار روز عمرت را صرف حضرت وافور کن چون پس از مرگ، این گوشتهای تن ات طعمه مار و مور خواهد شد!
(ص ۴)
و برای تقویت همکاری و مودت بین تریاکی ها می نویسد:
«در چسباندن حبه های تریاک یکدیگر را اعانت فرمایند...که مداوای آلام روحانی عهد دوستی و محبت و پیمان و اتحاد و مودت را میان طالبین خود محکم می سازد و شارب الخمر را از شراب نمودن و زانی را از زنا کردن باز می دارد...»!
(صص۴ و ۵)


❇️ تعجب نبوده که چنین کشوری دو قرن بازیچه ابرقدرت روس و انگلیس گردد!
⏹️لینک @Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

✍️علی مرادی مراغه ای

♦️به نظرم تاریخ ایران چند تا بی نظیر دارد مثلا در بزرگی و شجاعت بابک و یا مثلا خیام که در حوزه اندیشهُ ویژه و یکه است چون هیچکس مانند او با چنین شجاعتی از عبث بودن زندگی و یا از ناتوانی انسان در درک کنه هستی سخن نگفته است و مخصوصا از دم غنیمتی:
از منزل کفر تا بدین، یک نفس است،
وز عالم شک تا به یقین، یک نفس است،
این یک نفس عزیز را خوش میدار،
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است.

♦️اما یکی از این بی نظیرها هم عبید زاکانی است! هم بی نظیر در طنز و هم بی نظیر در شجاعت.
شاید باور نکنید بیش از بیست بار تمام آثار او را خوانده ام. او نیز مثل خیام، انگشت بر دردهایی گذاشته که هرگز کهنه شدنی نیستند، البته چون در طنز بی نظیر است، در عین حالُ وقتی بر آن جنبه های تراژیک انگشت می نهد، خواننده از خنده روده بر نیز می گردد!!!!
در داستانی می گوید:
مردی را علت قولنج افتاد. تمام شب از خدای درخواست که بادی از وی جدا شود. چون سحر رسید ناامید گشت و دست از زندگی شسته، تشهد می‌کرد و می‌گفت:
بار خدایا بهشت نصیبم فرمای!
یکی از حاضران گفت:
ای نادان! از آغاز شب تا این زمان التماس بادی داشتی، پذیرفته نیامد. چگونه تقاضای بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمانها و زمین است از تو مستجاب گردد؟!

♦️البته لازم به ذکر است که همیشه هم اینطور نیست و بعضی مواقع درخواستها مستجاب می‌گردد، مانند داستان زیر:
مولانا قطب الدین شیرازی را عارضه ای روی نمود. مسهلی بخورد. مولانا شمس الدین عمیدی به عیادت او رفت و گفت: چون شنیدم که مسهل خورده بودی، از دیروز به دعا مشغول بودم.
مولانا قطب الدین گفت:آری، از دیروز از شما دعا بود و از ما اجابت...!

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥به مناسبت امروز ۲۹ اردیبهشت
✍️علی مرادی مراغه ای

✅ ۲۹ اردیبهشت  ۱۴۰۴ش زادروز "دکتر محمد مصدق"در ۱۲۵۸ ه.ش.

🌷بخشی از آخرین دفاع مصدق در دادگاه بدوی نظامی:
«... آری تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من اینست که صنعت نفت را ملی کرده‌ام و بساط استعمار و اعمال نفوذ منافع اقتصادی عظیم‌ترین امپراطوری‌های جهان را از این مملکت برچیده‌ام و پنجه در پنجه مخوف‌ترین سازمان‌های استعماری و جاسوسی بین‌المللی در افکنده‌ام و به قیمت از دست رفتن خود و خانواده‌ام و به قیمت جان و عرض و مالم، خداوند مرا توفیق عطا فرمود تا با همت و اراده مردم آزاده این مملکت، بساط این دستگاه وحشت انگیز را درنوردم.
من طی این همه فشار و ناملایمات، این همه تهدید و تضییقات از علت اساسی و اصلی گرفتاری خودم غافل نیستم و به خوبی میدانم که سرنوشت من باید مایه عبرت مردانی شود که ممکن است در آتیه در سراسر خاورمیانه درصدد گسیختن زنجیر بندگی و بردگی استعمار برآیند....
»

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥قلم چی من!
✍️علی مرادی مراغه ای


✅امروز رفته بودم به نمایشگاه بین المللی کتاب که مانند سالهای اخیر چندان پر رونق نبود با برخی ناشران صحبت کردم که هیچکدام از فروش شان راضی نبودند طبق معمول اوضاع و قیافه بعضی از ناشران افسرده و ژولیده مانند تابلوی عاقبت نسیه فروش بود!
البته آن بیرون صف ساندویچی و پیتزا و...پر رونق بود، بلندگو هم مدام می گفت یک پسربچه ۵ ساله گم شده و یا قلم چی در غرفه فلان و بهمان و کنکور....

♦️این قلم چی، مرا برد به حدود ۳۵سال پیش که تازه در مراغه دیپلم گرفته و در سال ۱۳۶۷رفته بودم جبهه و چون دیر رسیده بودم در نتیجه شهید نشدم! چون اواخر جنگ بود تنها در عملیات مرصاد حضور داشتم...
آن زمان چون اکثر بچه ها در جبهه بیسواد و پنجم ابتدایی و یا سیکل داشتند در نتیجه، مدرک دیپلم داشتن خیلی بود! بنابراین شدم مسئول چهار تا توپ ضد هوایی به همراه ۲۰ الی ۲۵ تا سرباز.
بالای سه تا کوه و تپه مستقر شده بودیم و همزمان برای کنکور هم مطالعه می کردم!

♦️وقتی وضعیت قرمز می شد و هواپیماهای عراقی می آمدند سریعا خودم پشت توپ ضد هوایی ۲۳ میلی‌متری قرار می گرفتم و وقتی از هواپیمای دشمن خبری نبود پایین می آمدم و کتاب قطور کنکور آینده سازان را باز می کردم برای مطالعه!
یکبار که از هواپیماهای دشمن خبری نبود طبق معمول در بالای کوه در کنار توپ ضد هوایی روی زمین نشستم و کتاب آینده سازان را تازه‌ باز کرده بودم برای مطالعه.
چشم تان روز بد نبیند! یک مرتبه دیدم یک عقرب سیاه با سرعت نور آمد روی کتاب و تنها کاری که در آن لحظه به فکرم رسید محکم کتاب را بستم، یکی از چنگالهای عقرب بیرون از کتاب مانده بود و محکم فشار دادم و فشار دادم، سپس بلند شدم و کتاب را به آرامی باز کردم، دیدم زهر عقرب، کل صفحه را پر کرده است...!
بچه آمدند و وقتی صحنه را دیدند یکی از سربازان قدیمی گفت تابحال در اینجا دو نفر از نیش عقرب شهید شده اند...

❇️از آن توپ ۲۳ میلی متری و جنگنده‌های صدام و عملیات مرصاد یا فروغ جاویدان بقول آقای مسعود رجوی و کنکور مکاتبه ای و عقرب سیاه و....قبول شدم در رشته کتابداری دانشگاه تهران!
البته چند ماه در دانشگاه تهران همچنان با جنگنده های صدام و عقرب های سیاه بسر می بردم!
و این هم قلم چی نسل ما بود یادش نخیر باد...!

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥برگی از تاریخ استبدادی ایران
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ایجاد ارتش نوین یکی از اهداف و آرمانهای انقلاب مشروطیت بود که بعدا توسط رضاشاه صورت گرفت اما به بدترین شکل خودش!
قبلا در
این مقاله و همچنین در این مقاله به میزان ستمگری ها و تعدیات ارتش رضاشاهی نسبت به مردم ایران پرداخته ام همچنین در این مقاله نوشته ام که چطور آن ارتش که بیش از چهل درصد بودجه کشور را می بلعید در زمان هجوم متفقین بجای مقاومت، خودشان پادگانها را غارت و فرار کردند!. اما عبدالله مستوفی در خاطرات خود به نکته شگفت انگیزی اشاره می کند و جالب است که عبدالله مستوفی خودش یکی از دولتمردان وفادار پهلوی و مدتی استاندار آذربایجان در زمان رضاشاه بوده که تلاشهای او برای قلع و قمع زبان ترکی و توهین به مردم آذربایجان در منابع مختلف، به کرات آمده است.

♦️عبدالله مستوفی خاطراتش را در سال ۱۳۲۵ش. نوشته است یعنی در زمان حکومت محمدرضاشاه.
او این جملات را در مورد لزوم اسکان ایلات و لرهای بختیاری می نویسد اما یک مرتبه به واقعیتی تلخ اشاره می کند که فکر نمی کنم در جایی از جهان، ارتشی در حق مردم خود چنین کرده باشد!
البته عبدالله مستوفی داشته نصیحت اخلاقی می کرده که تنبیه خدا را فراموش نکنند و یک مرتبه اشاره به کسانی می کند که مال و اموال لرها را به یغما می بردند اما فراموش کرده بودند که«چوب خدا صدا ندارد» و خدا فلان می کند و بهمان و «زيرا محتسب خدائى ببازار است و حساب هر كس را تصفيه مي كند و كنارش مي گذارد»...!
قبل از این، قمرالملوک وزیری در خاطراتش گفته بود که سپهبد امیراحمدی امیر لشگر غرب، بعد از فتح لرستان او را به مهمانی دعوت کرده پس از آواز خواندن، گوشواره‌ای به او هدیه داده که بعدا متوجه می شود تکه‌ای نرمه گوش روی آن بوده و معلوم می گردد که سرلشکر امیراحمدی آنرا از گوش یک زن یا دختری لر درآورده بوده.!
(آوای مهربانی، یادواره قمرالملوک، ص۲۳۸ )
سپهبد امیراحمدی آنقدر لرستان را چاپید و به تهران آورد که به او «سپهبد یکصد کنتور» می گفتند...!
اگر متفقین وارد ایران نمی شدند امرای ارتش در اواخر رضاشاه، کم کم به طبقه مالک و فئودال بدل می شدند!
ویلیام داگلاس از ژنرال امیراحمدی به عنوان قصاب لرستان نام برده بود که وقتی سرِ جوانانِ دستگیر شده لرستان را با شمشیر قطع می کرد بر سر مسافتی که قربانیِ سرِ بریده میتوانست بدود با اطرافیان شرط بندی میکرد!
اما وقتی عبدالله مستوفی دولتمرد خود آن حکومت می نویسد آن وقت می توان حدیثی مفصل خواند که چه خبر بوده است!

♦️برگردم به نوشته و توصیه اخلاقی عبدالله مستوفی به افسران ارتش!.
او می نویسد:
«به افسران ارتش هم، برادرانه توصيه و عرض مى‌كنم، كه برخلاف گذشته، در خلع سلاح با آنها(ایلات) مدارا كرده و رعايت مال و حال آنها را بفرمايند، كه خسارت مادى و آبروئى و تلفات جانى به آنها وارد نيايد و از فرستادن سرپرستى كه زنهاى ايل را به شير دادن سگهاى خود وادار كند، بپرهيزند و بدانند كه اينها هر چند نادان ولى وديعۀ خداوندند. نبايد آنها را آزار كرد، محمودخان آيرم، كه از اين قماش سرپرستها براى قشقائيها مي فرستاد، كجا است‌؟ يا همان خرده افسرى كه اين دايگى سگش را بر زن يكى از افراد ايل تحميل مي كرد، حالش چطور است‌؟
حتى من از اينها بالاتر می روم. سرلشكرهائى، كه از اين راهها دارائى‌هائى بهم زدند اگر سپهبد هم بشوند، امروز، در نهايت بى‌منزلتى و بى‌قدرتى روزگار می گذرانند. روزِ اينها را ببينيد...از چنين روز انديشه كنيد و بدانيد كه جهان را صاحبى باشد خدانام. او خبير و بصير است و مزد و مجازات هر كس را بكف دستش می گذارد»
(بنگرید به: ‌شرح زندگانی من، نوشته عبدالله مستوفی، جلد: ۳، صفحه: ۵۱۴)


⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie
◀️تکه از فیلم در مورد سپهبد امیراحمدی:

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥مناظره کارنامه دکتر محمد مصدق.
بخش دوم صوتی
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مناظره در مورد ارزیابی کارنامه دکتر محمد مصدق بوده که در مورخه ۱۵اردیبهشت ۱۴۰۴ش. بین من(علی مرادی مراغه ای) و جناب دکتر ابراهیم صحافی و با اجرای جناب آقای مهدی نصیری صورت گرفته است.


♦️بخش دومِ فایل صوتی مناظره را در زیر می آورم.
دوستان اگر بخواهند فایل تصویری بخش دوم را به همراه کامنتها و حملات جماعتِ طرفدارانِ پهلوی و ضد مصدقی ها را هم بخوانند به این لینک مراجعه فرمایند:
https://youtu.be/SrNHXnyaHxM?si=M0YRCC5DhDe8VpBU

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥کمی شوخی، کمی جدی!
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅در مجله خواندنیها داستان خنده داری آمده بود از این قرار که:
«حاج حسن آقا درشکه ای داشت که آنرا به قاطرها می بست. نصرت الدوله طالب آن درشکه و قاطرها بود می خواست آنها را بخرد. سیصد تومان می فرستد که بخرد، حاج حسن آقا که نمی خواست معامله کند اما سرانجام از روی رودربایستی مجبور به معامله شده درشکه را می فروشد ولی، کاغذی به نصرت الدوله نوشته و می فرستد بدین مضمون که:
درشکه را خدمتتان فرستادم ولی خواهش می کنم قاطرها را زیاد اذیت نکرده در حق قاطرها پدری کنید...!»

⏹️طفلکی نصرت الدوله! چون می دانید که پدر قاطرها می شود اولاغ...!


#کمی_شوخی_کمی_جدی

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥به مناسبت هشتم تیر، مرگِ چگوارایِ ایرانی!
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️استالین زمانی گفته بود«راستی راستی کمونیستها از سرشت ویژه‌ ای هستند».
این سخن دست کم در مورد حمید اشرف صدق می کند در زمانی که عمر متوسط چریک شش ماه بود رفیقِ کبیر یعنی حمید اشرف، بمدت سیزده سال در میان آتش و خون زنده مانده بود!
او به عنوانِ برجسته ترین،حرفه ای ترین و کاریزماتیک ترین رهبر چریکهای فدایی، چهارده بار حلقهٔ محاصره ماموران را شکسته از خطر مرگ جسته و زخمهای متعدد برداشته بود!
زمانی پدر «چه‌گوارا» دربارهٔ فرار «فیدل کاسترو» از مهلکهٔ ها گفته بود:
«او یا همدست شیطان است یا اینکه خدا با اوست».
اما این سخن در مورد حمید اشرف هم صدق میکند! ساواک او را مرد جادو شدهٔ چریکها می دانست و هر وقت چریکها ضربه میخوردند و کشته می شدند پرویز ثابتی می نویسد که محمدرضاشاه بلافاصله می پرسیده آیا حمید اشرف زنده است؟
(در دامگه حادثه...ص۲۴۸)

♦️جدالها و جنگ و گریز و زندگی پر تب و تاب و هولناکش می تواند بهترین دستمایه فیلمها و داستانها و انواع ژانرها مخصوصا اکشن باشد.
او سرانجام وقتی در هشتم تیرماه ۱۳۵۵ش در سی سالگی در درگیری چهار ساعته با ماموران در خانهٔ دو طبقه‌ای مهرآباد جنوبی به همراه تمامی افراد کشته شد کمر جنبش چریکی شکست! بسیاری از شنیدن این خبر در خانه های تیمی گریستند. جسدش روی بام خانه افتاده بود با گلوله ای در میان ابرو‌انِ پیوسته اش.
انگار، این بار نیز «ماهی سياه کوچولو» بند کفش‌های ورزشی ‌اش را بسته بود تا دوباره از مهلکه بگریزد!

♦️اما بیشترین تصفیه ها، در زمان رهبری حمید اشرف صورت گرفته. زيستن‌ در ورطه‌ وحشت‌ و انتظار خطر در هر لحظه‌ موجب‌ می گردد كه‌ چريك‌ به‌ هر كس‌ به‌ ديده‌ ترديد نگاه‌ كند، زيرا در صورت‌ لو رفتن‌ بايد منتظر هرگونه‌ شكنجه‌، مرگ‌ و فروپاشی‌ تشكيلات ‌باشند بنابراين،‌ خواه‌ ناخواه‌ تصفيه‌ های‌ خونين اجتناب ناپذیر میگردد به‌ محض‌ اينكه‌ احساس‌ ميگردد عضوی‌ پا سست‌ كرده‌ و در صدد خروج‌ از سازمان‌ برآمده‌، سوءظنِ‌ لو دادن‌ بقيه‌ و در نتیجه حذف‌ فيزيكی‌، اولين ‌تصميمی است‌ كه‌ به‌ ذهنها خطور می كند همچنانکه به نوشته صمد،
«ماهی سياه کوچولو» خطاب به ماهی ‌ريزه‌ها که دچار ضعف شده بودند گفت:
«پس گوش کنيد، راهی نشان تان بدهم: من ميان ماهی‌های بي جان، خودم را به مُردن میزنم؛ آن وقت ببينيم مرغ سقا شما را رها خواهد کرد يا نه. و اگر حرف مرا قبول نکنيد، با اين خنجر همه‌ تان را می کشم...»!

♦️روبرت‌ ميشل‌، جامعه‌شناس‌ آلمانی‌ درباره‌ احزاب ‌اقتدارگرا می گوید كه‌ چطور حزبی كه‌ برای‌ يك‌ هدف‌ مشخص‌ به‌ وجود می‌ آيد، بعدها خود حزب‌ هدف‌ و بقایش بر هر امری‌ مقدم‌ مي شود كه‌ حتی اعضای‌ خودش‌ را هم‌ قربانی‌ ميكند:
«وقتی‌ خود احزاب‌ در درون‌ خود غير دمكراتيك‌ باشند، تلاش‌ برای‌ دمكراتيزه‌ كردن‌ جامعه‌ لزوماً محكوم‌ به‌ شكست‌ است در اینصورت هر گونه انتقاد و چون و چرا از رهبری، حكم‌ خيانت‌ به‌ اساس‌ سازمان‌ را پيدا ميكند!»
(احزاب سیاسی...ص۱۸)
در يک سازمان مخفى چريكى که خشونت و کشتن و کشته شدن هر لحظه در کمین آن نشسته چگونه میتوان انتظار رعايت نقطه نظرات ديگران و چون و چرایِ منتقدان را داشت؟ چون در اینجا هرگونه تردید و نقد، به تضعیف آن می انجامد در اینجا قطعیت، جزمیت و ایمان خلل ناپذیر به فردای روشن به کار می آید. زیستن در میان امواج خشونتِ رژیم سرکوبگر از یک طرف و دایره بسته حزبی از طرف دیگر، حساسیت انسان را نسبت به خشونت از میان می برد و دنیا را به دو طیف خیر و شر مطلق بدل می کند یعنی همان ثنویت بتونی که در نگاه و آثار چریکها موج میزند که در واقع، بازتابی از جهان دوقطبی يا اردوگاه سرمايه ‌داری و سوسياليسم آن دوره بوده است...

✅سخن آخر اینکه، من همیشه برادر بزرگ او یعنی احمد اشرفِ فرهیخته و فرهنگی را بیشتر دوست دارم تا حمید اشرف چریک را.
چون گذار به دمکراسی و آزادی نه با تفنگ و دگنک، که با فرهنگ و آگاهی بدست می آید.
در کتاب "جان های شیفته" مفصل به جنبش چریکی پرداخته ام و در عيد نوروز گذشته به عنوان عیدی، پی دی اف آنرا جهت دانلود رایگان دوستان در کانال گذاشتم لذا دوستان می توانند رایگان از
اینجا دانلود کنند و از انتشاراتِ «اندیشه احسان» نخرند که بدون اطلاع ما فرت فرت چاپ کرده به بازار می فرستد...!

⏹️لینک کانال من
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥استفاده ابزاری از دین...!
✍️علی مرادی مراغه ای

✅استفاده ابزاری از دین به درازای عمر بشر دارد اما در تاریخ ما، در میان علما شاید کمتر کسی مانند علامه مجلسی باشد که اینهمه کوشش کرده تا روایات و احادیث را در خدمت سلسله صفوی تاویل کرده باشد...

♦️مجلسی با تفسیر دلخواهش می کوشد نشان دهد که از چندین قرن قبل از تاجگذاری شاه اسماعیل و ظهور صفوی، امامان آنرا پیش بینی کرده بودند او می نویسد:
«شیخ عالی مقدار محمد بن ابراهیم نعمانی روایت کرده حضرت امام همام محمدبن على باقر...فرمود:
گویا میبینم گروهی را که از جانب مشرق ظاهر شوند و طلب دین حق از مردم کنند و مردم را به آن دعوت نمایند پس از ایشان قبول نکنند پس بار دیگر طلب کنند و قبول نکنند، پس چون این آیه را ببینند شمشیرهای خود را بر دوشها بگذارند و جهاد کنند، پس مردم به دین حق در آیند. پس ایشان به این راضی نشوند تا آنکه بر ایشان پادشاه و والی شوند و پادشاهی در میان ایشان بماند و به کسی ندهند مگر به صاحب شما - یعنی حضرت صاحب الزمان و هر که با ایشان کشته شود در جنگ شهید شده و ثواب شهیدان دارد همانا من اگر درک کنم آن زمان را هر آینه نگهداری میکنم جانم را برای صاحب این امر»
(کتاب رجعت، تالیف محمدباقر مجلسی، بکوشش سید حسن موسوی، ۱۳۹۰...ص ۵۶)

♦️مجلسی در استفاده ابزاری از دین در روایتی دیگر از حضرت علی می کوشد نشان دهد که حضرت علی فرموده یکی از ما و پسرم از گیلان ظهور خواهد کرد و آن "پسرم" را بنیانگذار سلسله صفوی می داند که دارای ماموریت از سوی خداست!
«...آن حضرت فرمود که روزی حضرت امیرالمؤمنین خبر می دادند از وقایعی که بعد از آن حضرت به ظهور آید تا ظاهر شدن قائم آل محمد... پس فرمود که :
«...و خروج کند از ما پادشاهی در گیلان و او را اجابت کنند و یاری نمایند اهل آبر - که در حوالی استر آباد است و دیلم - که قزوین و حوالی آن است - " و ظاهر شود از برای فرزند من علمهای ترکان...
وخروج کننده در گیلان اشاره است به شاه دین پناه رضوان مکان، شاه اسماعیل. حضرت فرمود که از ماست و او را فرزند یاد کرد و در میان خسروان روزگار به این نسب عالی مقدار همین سلسلة عليه ممتاز و سرافرازند و پادشاه پادشاهان یا مراد همان خسرو خلد آشیان است یا دیگری از سلاطین عظام اولاد کرام او...و پادشاه دیگر که طلب خون نمایند اشاره است بسلطنت سلطان علبین آشیان شاه صفى اوّل...».
(همان...ص۶۳)

♦️بدین ترتیب، مجلسی کوشیده سلسله صفوی را طلایه دار ظهور امام دوازدهم(ع) نشان داده و می کوشد سلسله صفوی را مقدس و دارای رسالت و حمایت شده از سوی خدا معرفی کند!
و این زمانی است که به نوشته کتاب "تاریخ جهان را" :
مقرر شده بود که قزلباشان پس از اذان در کوچه ها به راه می افتادند و به لعن خلفای ثلاث و سنی ها می پرداختند و مستمعین بلافاصله باید می گفتند:
بیش باد و کم مباد!
و اگر کمی تعلل می کردند بقول تاریخ جهان ارا:
"هر کسی تکاهل و تغافل می ورزید تبرداران و قورچیان به قتل ایشان" اهتمام می ورزدیدند!

♦️البته قرنها بعد احمدی نژاد همان تفسیر را در خدمت خود می گیرد برای کسب نتایج سیاسی مطلوب خود و مدام در بوق و کرنا می کند که دولتش مقدمه ظهور امام غایب می باشد و همیشه هم گروهی جاهل برای جذب توسط چنین آدمهایی پیدا می شود.
هرگز یادم نمی رود پس از پیروزی او در اداره ناراحت نشسته بودم طرفداران دوآتشه او شیرینی پخش می کردند و برای ناراحت کردن من پی در پی و دوباره شیرینی را جلوی من می گرفتند...
دیگر حوصله خواندن و نوشتن نبود چون این آدمهای عجیب و غریب را از قبل ها می شناختم...
گفتیم چند روزی مسافرت برویم تا از این حال و هوای غمبار در بیاییم بار و بندیل را بسته حرکت کردیم. فصل بهار بود برای اینکه سرمان به طبیعت زیبای آذربایجان گرم باشد راهی میانبر بین دهات را برگزیدیم به محض اینکه به اولین روستا(از توابع مراغه)رسیدیم، صدای کرنا و دهل شنیدیم، خانم ام گفت از داخل روستا برویم مثل اینکه عروسی است تا بچه ها عروسی دهاتی ها را ببینند با ماشین داخل روستا شدیم. انبوهی جمعیت در حال شادی و رقص بودند و شیرینی پخش می کردند.
یک مرتبه یکی از آن روستائیان یک جعبه شیرینی از پنجره ماشین به داخل کرده و گفت به سلامتی برنده شدن آقای احمدی نژاد در انتخابات است بخورید...!
همچنان هاج و واج مانده بودیم روستائیان عروسی نداشتند بلکه پیروزی نامزدشان را جشن گرفته بودند!
و بعدها شنیدم که بیش از ۹۰درصد روستاهایی که می شناختم به این شخص رای داده بودند!
در مقابل این انبوه ۹۰درصدها که در طول عمرشان حتی کتابی برای خواندن بدست نگرفته بودند دلم برای آن انگشت شمار نخبگان دانشگاههایمان...می سوخت که در سیستم رای گیری، رای شان با قربانیان وعده وعیدهای گمراه کننده، یکی بوده است.

وقتی انبوهی از مشتریان نادان باشد بلافاصله فروشندگانی نیز پیدا خواهند شد..

⏹️لینک کانال من
@Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥درسهایِ این جنگ
✍️علی مرادی مراغه ای

✅اکنون که پس از یک آتش‌بس شکننده از سوی ترامپ، جنگ ۱۲ روزه پایان یافته، هیچ تضمینی برای شروع دوباره آن در آینده وجود ندارد مگر آنکه بجای محدود شدن و مشغول شدن به جشن پیروزی البته از سوی همه طرفها، به درسهای آن و فراهم کردن اسباب و زمینه های مختلف برای ممانعت از گُر گرفتن دوباره شعله های جنگ خانمانسوز گرفته شود.

♦️این ابلهانه است که باور کنیم علل حمله اسرائیل یا آمریکا به ایران (حداقل تنها) برای ممانعت از امکان دستیابی ایران به سلاح‌های کشتار جمعی بوده، استراتژی حمله به کشورهای خاورمیانه به بهانه جلوگیری از گسترش سلاح‌های کشتار جمعی خیلی نخ نما شده همانطور که همین ادعاها در حمله به عراق کاملاً نادرست از آب در آمد.
سیاست اصلی اسرائیل، تضعیف ایران و کوچک شدن و تجزیه آن بوده که در این میان، برخی اپوزیسیون نیز از هول حلیمِ قدرت به دیگ افتادند و در کنار متجاوز قرار گرفته خود را مفتضح کردند!

♦️شکی نیست که احتمالات و گمانهای اسرائیل به عنوان آغازگرِ جنگ، غلط از آب در آمد چرا که، علاوه بر اینکه رفتار مردم ایران برعکس انتظار اسرائیل و دوستانش بود، رفتار کشورهای مسلمان نیز برعکس انتظارشان بود!
چون، کشورهای سنی در کنار ایرانِ شیعه قرار گرفته اسرائیل را به دلیل آغازگر جنگ بشدت مورد انتقاد قرار دادند! در حالیکه، در دوران جنگ ایران و عراق، کشورهای عربی(به جز سوریه) در کنار عراق قرار گرفته بودند.
حسنی مبارک(رئیس جمهور مصر)، ملک حسین( پادشاه اردن) و ملک فهد(پادشاه عربستان)، همگی از صدام و عراق حمایت کردند.
مصر سلاح فرستاد، اردن داوطلب اعزام کرد و سعودی‌ها از جنگ صدام حمایت مالی کردند آنها حتی به آمریکا توصیه های مکرر می کردند برای کمک به صدام.
و عجیب اینکه در آن زمان، اسرائیل که صدام را خطر اصلی برای خود می دانست آمریکا را به شدت و مکرر تحت فشار قرار می داده تا به ایران کمک کند!
رهبران اسرائیل، به ویژه اسحاق رابین و شیمون پرز، فشار قابل توجهی را برای تعامل آمریکا با تهران بر آمریکا وارد کرده اند و ایران-کنترا از بسیاری جهات ایده آنها بود...!
علت این رفتار متناقض کشورهای عربی و مخصوصا اسرائیل در این چهل سال واضح است آن زمان اسرائیل تهدید اصلی را عراق می دانست و این زمان ایران را.

♦️یکی از درسهای همیشگیِ جنگ و روزهای سخت، شناخت دوستان واقعی و دشمنان واقعی است مخصوصا دوستانی که چون یالانچی پهلوان چندین دهه بوده که ایران را به عنوان کشور دوست دوشیده بوده اما در روزهای سختِ جنگ، سیاست بی تفاوتی و گهی به نعل و گهی به میخ را در پیش گرفت یعنی روسیه...
درس دیگر این جنگ اینکه، حتی در قرن بیست و یکم نیز دیپلماسی و حقوق بین‌الملل بدون فناوری پیشرفته نظامی ناتوان هستند! و البته قدرت اصلی قبل از هر گونه فن آوری نظامی، مردم هستند و راه حل واقعی مسائل در درون کشور و بازگشت بسوی مردم .
اما درسی مهمتر و اساسی تر، تحلیل اشتباهات و نقاط قوت و مخصوصا نقاط ضعف بوده اینکه در کجا و کدام جنبه ها، بند را به آب داده ایم...؟!
انعطاف در سیاست، جزو لاینفک عقلانیت سیاسی است اما یکدنگی در سیاست همیشه فاجعه می آفریند چرا که سیاست باید بر منافع ملی باشد و چون منافع ملی در دوره های مختلف تغییر می یابد پس، سیاست نیز باید براساسی آن مدام تغییر یابد...

♦️سخن آخر:
اکنون، تمامی طرفین جنگ از پیروزی خود می گویند که کارِ همیشگی سیاستمداران است، اما من فکر می کنم بسیاری از جنگها اصلا پیروزی نداشته بلکه تنها مرگ، ویرانی و آوارگی و زخمهای ابدی در پی داشته اند!
همیشه بدنبال جنگها، سیاستمداران، پیروزی شان را جشن می گیرند و مادران، سوگِ فرزندانشان را عزا...
زمانی در تاریکی ترین روزهای جنگ ویتنام و بزرگترین شکستِ آمریکا، سناتور جورج آیکن (
1898-1984) به دولت آمریكا توصیه كرد:
"اعلان پیروزی کن و به خانه برگرد"
اینکه اسرائیل یا آمریکا اعلام پیروزی می کند ربطی به ما ندارد اما خطاب من به ایران اینست:
اعلام پیروزی کنید یا نکنید چندان مهم نیست، مهم اینست که چگونه می توان از جنگی دوباره ممانعت کرد و مهمِ دیگر اینست که:
هیچ جنگی نباید فراموش شود و در حد جشنِ پیروزی تقلیل یابد بلکه باید آنرا تحلیل عقلانی کرد تا به سرمایه ای برای نسل های امروزی و آینده بدل گردد و درسهای لازم از آن گرفته شود چرا که، جنگ یکی از پلیدترین واژه ها در قاموس بشریت است، پس نباید علل و عوامل و تبعات و زخمهای حاصل از آن را فراموش کرد و بر طبل شور و احساسات کوبید، چون این کار به منزله فراموشی آن و در نتیجه، تکرار و آغاز دوباره جنگها خواهد بود...
صلح و شادی واژه هایی مقدس هستند:
«چرا که آدم همیشه مثل هوا احتیاج داره به شادی
شادی های سبز…»

⏹️لینک کانال من
@Ali_Moradi_maragheie
◀️با صدای زنده یاد خسرو شکیبایی👇👇👇

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥کسانی که امروزها شادی می کنند!
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️کسانی که امروزه از تجاوز اسرائیل و آمریکا به میهن مان به وجد آمده و شادی می کنند، یا ایرانی نیستند یا ایرانی شرافتمندی نیستند.
من فکر نمی کنم در جهان، مردمی وجود داشته باشد که از حمله ی یک خارجی متجاوزگر به میهن شان خوشحال باشند.
این بغایت اسف انگیز است که امروزه، وقتی برخی کانالهای ماهواره ای فارسی زبان را نگاه می کنم با خود می گویم آیا اینها ایرانی هستند یا اسرائیلی؟!

♦️این جنگ ایران تنها با اسرائیل نیست بلکه با آمریکاست چرا که، پدافند هوایی آمریکا در رهگیری و دفع حملات موشکی ایران با تمام قوا می کوشد و هواپیماها و بمب‌های آمریکایی که تنها خلبانانش اسراییلی هستند در بمباران مناطق مختلف ایران مشارکت دارند.
اما در این میان عملکرد بزرگترین متحد استراتژیک ایرانی یعنی رفیق پوتین جالب است، هیچ کشوری به اندازه روسیه در این سالها ایران را نچاپیده است اما در این روزهای بغایت حساس و اسف انگیز ایران، حتی دریغ از یک پیام همدردی کرملین یا تلاش برای برقراری آتش بس در جنگ.
و البته رفیق پوتین، پریروز فرصت را غنیمت شمرد برای تبریک گویی سالروز تولد ترامپ!
و چه کسی می تواند تردید کند که امروزه ایران تنها با اسرائیل نمی جنگد بلکه با آمریکا می جنگد با بمب ها و هواپیماهای آمریکایی که تنها خلبانانش اسرائیلی هستند!
خدابیامرز پدرم همیشه این ضرب المثل ورد زباش بود:
باشووا كول ده اله سن، اوجا يئردن اله( یعنی حتی وقتی هم ميخواهی خاک بر سرت بريزی از جایی بلند بريز...!
یعنی تاکید بر همت بلند...!

♦️اما برگردم به شادی کنندگان اوضاع فعلی ایران و کسانی که در سمت متجاوزگر قرار گرفته اند با هرگونه بهانه و توجیه.
اینکه شما با حکومت کشورت موافق یا مخالف باشی حق طبیعی هر انسانی است اما اینکه در تخریب زیرساختهای کشورت و در سوگ فرزندان کشورت مخصوصا غیرنظامیان میهن ات، اظهار خوشحالی کنی با هیچ اصول اخلاقی سازگار نیست چرا که هر گونه مبارزه برای دموکراسی، آدابی و اصولی دارد و در این میان، قرار گرفتن در کنار متجاوزگر خارجی خیانت آشکار است و غیرقابل توجیه اخلاقی و عقلانی.

♦️این شادی کنندگان، از تاریخ درس نگرفته اند چون تاریخ میهن ما نشان داده که همکاری با تجاوزگر خارجی تحت هر عنوان و بهانه ای، همیشه لعنت و نفرین مردم ایران و نسل های آینده را بدنبال داشته است.
گریزی به تاریخ می زنم، دهها نمونه تاریخی وجود دارد:
در جنگهای خانمانسوز ایران و روسیه که بخش اصلی رنج و درد و ویرانی بر دوش آذربایجان بود و کمتر خانه ای بود که فرزندی یا پدری از دست نداده باشد و مردم به ضد جنگ بدل شده بودند و معترض به وضع موجود. در چنین اوضاع اسف انگیزی شخصی بنام«ميرفتاح» در خدمت به روسها سنگ تمام گذاشت!
او با گروهی به مرند رفته قوای کمتر از سه هزار نفری روسی را به تبریز کشاند!
در آن روزهای سیاه، روسها میرفتاح را حاکم تبریز کردند و ميرفتاح در حق آنانکه مخالف روسها بودند از هيچگونه جنايتى صرف نظر نكرد «در ملاء عام، مردم را گرفته، به چوب مى‏ بست و آزار می نمود»
اما حكمرانى ميرفتاح بر تبريز چندان نپائيد چون پس از عقد تركمنچاى، وقتى روسها ايران را تخليه كردند ميرفتاح نیز چون از «طعنه‏ هاى مردم تبريز و دولت ايران ايمن نبود به روسيه پناهنده شد».
از آن تاریخ به بعد، در میان مردم تبریز، میرفتاح سمبل بدنامی و وطن فروشی شده است و مردم همیشه برای مثال زدن خایینین وطن، میرفتاح را مثال می زدند.
امروزهای سخت بالاخره تمام میگردد اما میرفتاح های فعلی از سرنوشت ننگین او باید عبرت بگیرند و بدانند که صلح و دمکراسی با هجوم هیچ متجاوزگر خارجی بدست نمی آید بلکه تنها جنگ، کشتار، ویرانی و حقارت روحی و... بدنبال خواهد داشت و شرمساری تاریخی برای کسانی که در سمت متجاوزگر خارجی قرار گرفته اند...


♦️سالها پیش این مقاله و ادامه اش را در اینجا نوشته ام در نجابت سیاسی ستارخان که گویی تازه است در شناخت و تفاوت اصول و فروع و مروارید و خزف!
حتما بخوانید....

⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه
✍️علی مرادی مراغه ای

✅این فیلم را به تازگی پیدا کرده ام. مربوط به ۱۳۸۳ می باشد. ۲۱ سال پیش وقتی برای اولین بار در برنامه ی صدا و سیما شرکت کرده بودم که مصادف بود با دوم تیر سالروز به توپ بستن مجلس...

♦️محمدعلی شاه کوتاهترین دوره پادشاهی را داشته یعنی در حدود سه سال. اما در طول این سه سال پادشاهی اش، هرگز، لحظه ای از توطئه و دسیسه بر علیه مجلس و مشروطه خواهان غافل نشد!
بارها قسم خورد و پشتِ قرآن را امضا کرد و قول داد که دیگر توطئه بر علیه مجلس نخواهد کرد اما بلافاصله توبه اش را شکست و سرانجام نیز همین غرور و عنادش، کار دستش داد و مجلس را به توپ بست.

♦️عضدالملک از او پرسیده بود چطور با آن قسم هایی که خورده بود آنها را زیر پا گذاشته و برخلافش عمل کرده ؟!
محمدعلی شاه پاسخ داده بود:
«من در موقع قسم خوردن ناپاک(جنب) بودم و قسم در این حالت اعتباری ندارد»
عضدالملک هم گفته بود:
پس در آن حالت ناپاکی، چطور قران را لمس کردی؟!...

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم...
✍️علی مرادی مراغه ای

✅امروز عید قربان است پس، برای مناسبتِ این روز، چه بهتر است که از کسی بنویسم که قربانِ ایران شد تا مردم ایران، از پوسته ی سنت و رعیتی بدر آیند تا بلکه، جامه شهروندی بپوشند...

♦️وقتی میرزا یوسف خان مستشارالدوله، رساله«یک کلمه» را نوشت هنوز ۳۶ سال به انقلاب مشروطیت مانده بود. کار او بسیار شجاعانه بوده که ۳۶سال مانده به مشروطیت، در کتابش می نویسد:
تمامی مردم ایران اعم از زن و مرد و شاه و گدا باید در مقابل قانون مساوی باشند!.
و ۳۶
سال بعد در انقلاب مشروطه، بزرگترین ایرادِ شیخ فضل الله نوری بر همین برابری و مساوات خواهد بود که مشروطه خواهان در اصل دوم قانون اساسی مشروطه، گنجانده بودند!

این کتاب ۲۵ برگی، ترجمه ‌ای است از مقدمه‌ قانون اساسی فرانسه و یا اعلامیه‌ حقوق بشر که برای اولین بار به زبان فارسی به ایران می رسد و ترقی کشور را فقط در یک کلمه یعنی قانون می داند!
بقول آدمیت، او در ایران اولین کسی است که در «یک کلمه» میگفت منشاء قدرت اراده‌ مردم است!
او در کتابش کوشیده اصول قانون اساسی فرانسه را با مبانی اسلامی تطبیق دهد تا خشم مخالفانش را برنیانگیزد.

♦️مستشارالدّوله بعدها در اواخر عمر، نامه مفصّلى به مظفرالدّين ميرزای وليعهد نوشته و ضمن انتقاد از حكومت استبدادى، اصلاحات مملكتى و ايجاد حكومت قانون و برقرارى آزادى و مساوات را خواستار شده و گوشزد كرده بود كه:
«اگر زمامداران ايران خود درصدد تأسيس مجلس مقنّنه برنيايند، سير حوادث تاريخ آنرا بر ما تحميل خواهد كرد...».
اگرچه پیش بینی اش بعدا با انقلاب مشروطه درست بود اما نوشتن کتاب «یک کلمه» باعث شد او را سالها در زنجیر کرده و در زندان قزوین محبوس سازند...
پر واضح است که کتاب«یک کلمه» مستشارالدوله هیچ پژواکی در خور در ارباب قدرت و حتی در مردم ایجاد نکرد اما این گناهِ او نبود، امثال او در واقع، صلیبِ عقب ماندگی میهنِ خود را بدوش می کشیدند!
کتاب یک کلمه را از
اینجا دانلود کنید.

♦️سرانجام مستشارالدوله فرزند برجسته ایران، پس از سالها تحمل زندان و زنجیر، خسته و شکسته در کنج انزوای خانه اش در ۲۹ می ۱۸۹۴ درگذشت...
در زمان مرگ، نویسنده «یک کلمه» چنان بی صاحب مانده بود که تنها معدودی از حمالان شهر حضور یافتند تا جنازه اش را به قبرستان معروف قبر آقا در جنوب تهران حمل کنند!

زمانِ به زندان بردنش مصادف با عید قربان بود و دخترش در حاشیه کتاب «یک کلمه» چاپ تبریز چنین نوشت:
«به تاریخ ۱۳۰۸ ماه ذیحجه در روز عید اضحی وقت غروب به جهت وطن پرستی...خائنین دولتی متهم نموده محکومش ساختند...سه سال و پنجاه و پنج روز مدت محبوسش طول کشید در تاریخ هزار وسیصد و یازده در پنجم شوال به رحمت خدا پیوست...رسم است در عید به ملت ایران قربان دادیم».

♦️در واقع، او در ظلمات استبداد، قربانیِ جهل ایرانیان شد تا بلکه بیدار گردند و اسب چموش و وحشیِ قدرت را به قفس قانون سوق دهند...


⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥استوری اینستاگرامی من:
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ تصویر فوق مربوط است به ۳ سپتامبر ۱۹۶۷م. زمانی که سوئد رانندگی از سمت چپ به سمت راست را آغاز کرد در اولین روز ۱۵۷ تصادف گزارش شد و در دومین روز ۱۲۵ تصادف...!

♦️تغییر عادات، سخت و کمرشکن است مخصوصا افکار خرافی و غلطی که سالها ذهن و روان مان را به تسخیر خود درآورده اند!
بخاط همین، در طول تاریخ سمبه تعصّبات‏، همیشه پر زورتر از حقيقت‏ جوئى بوده است. وقتی‌که یک پندار یا فکری غلط بدون دلایل منطقی می‌رود در کنج ذهنمان می‌نشیند و سالها تکرار می‌شود و بصورت یک الگوی ذهنی درمی‌آید چگونه می‌توان آنرا تغییر داد؟!
تغییرشان بدون شک، مشکلتر از تغییر سنگهای خاراست...
!

#آخرین_استوری

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥انواع مطهرات در ایران..!
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️سون هدین در سفرنامه اش در مورد ایرانیان می نویسد که آنها مردمی مهربان هستند اما وقتی قدرتی بدستشان بیفتد و یا به صاحب قدرتی نزدیک شوند به خود بالیدنشان و غرورشان، حد و مرزی ندارد!
(کویرهای ایران...ص۴۱۱)
چون بقول ژوبر«ايرانيان معتقدند كه داورى جز اراده و خواست شاه ندارد؛ سر را زير يوغ او مى‌آورند و درك نمیكنند كه میشود خود را از اين قيد رها ساخت...آنان بى‌شرمانه، از كسى كه به ايشان زور میگويد، تملق میگويند و هميشه اين پند بیزار كننده را كه در زبانشان بصورت ضرب المثلى درآمده به كار مى‌بندند که «دستى را كه نمى‌ توانى ببُرى ببوس»، به چشم آنان، حق معنى ندارد و زور همه‌ چيز است»
( ژوبر، پیر، مسافرت در ارمنستان و ایران...ص۲۴۷).

♦️زمانی که شخصی به تصادفی به مقامی می رسد، انبوهی از مفت خواران و انگلهای بی شمار بطرفش سرازیر میگردند و «چنان می نماید که جزو خانواده او به شمار می آیند، این مفت خواران هر جا که آن نودولت یا صاحب قدرت برود به دنبال او هستند...در هیچ کشوری دیده نمی شود که در برابر قدرت، ابراز پستی تا این حد زننده باشد...»
(ژوبر....ص۲۳۳)
و این اندیشه شوم یعنی«الحق لمن غلب»(حق با کسی است که غالب باشد) چنان در جان و روح ایرانیان، رسوخ داشته که حتی نابغه بزرگی چون امام محمد غزالی نیز آنرا حق می شمرد! و می نوشت:
«حق با کسی است که غلبه کند و حکومت هم از آن اوست و ما هم با حاکم غالب هستیم»
(احیای العلوم ... ۱۳۰)

♦️وامبری می نویسد مردم ایران در«حضور زمامداران، خود را به پایین ترین درجه تعلق تن می دهند»
(وامبری، سیاحت درویشی دروغین...۸۲)
بخاطر همین روحیه بوده که گوبینو می نویسد سلاطین در نزد ایرانیان، مقامی در حد خدا دارد! چرا که جان و مال و ناموس رعیت در ید قدرت اوست و به احدی نیز پاسخگو نیست و مَثَلى مشهور است که: «دستى را كه حاكم ببُرَد، ديه ندارد»!
البته این کرنش، بی حد و حصر تا زمانی ادامه دارد که شمشیرِ قدرت، بُرش دارد اما به محض کُندی شمشیر، و افتادن از عرشِ قدسی بر فرشِ ذلت، بلافاصله، نگرش مردم ۱۸۰درجه متفاوت گشته و متضاد میگردد.

♦️جمالزاده داستان جالب و عجیبی نقل می کند:
«در منزل حاکم، مراسم روضه خوانی بود یکی از بزرگانِ متملق وارد شد و چهار زانو روبروی حاکم و پشت به منبر نشست. حاکم با متانت به او فهماند که پشتش به منبر است اما او با چاپلوسی گفت که منبر و قبله ما شما حضرت اشرف هستید! در این هنگام خبر رسید که حاکم معزول شده. فورا رو به منبر و پشت به حاکم کرده گفت: پشت کردن به منبر حضرت سیدالشهدا بدترین معصیتهاست»!
(کشکول جمالی...ص۲۳۱)

♦️میرزا نصرالله اردبیلی اولین جمهوریخواه تاریخ ایران است.
(جهانگیر میرزا، تاریخ نو،...ص306)
کج اندیشان و قشری مذهبان، به او تهمت بد دینی زده و گفتند کافر شده است و از او دوری می جستند! اما زمان گذشت و عباس میرزا نایب السلطنه او را به آموزگاری فرزندش محمدمیرزا برگزید. وقتی محمد میرزا بقدرت رسید و محمدشاه شد، از میرزا نصرالله خواست، مقام صدرات را قبول کند، معروف است که بعد از رسیدن به صدارت، همان مردم که او را کافر می شمردند، به استقبال او شتافته و به عنوان تبرک، دستش را می بوسیدند!
میرزا نصرالله، در میدان شهر، مردم را جمع کرده در ضمن سخنرانی از مردم پرسید، مطهرات را بشمارند، مردم اطاعت کرده شمردند...
اما میرزا نصرالله گفت: یکی از مطهرات را کم گفتید.
سوال کردند کدام را؟
میرزا نصرالله گفت: یکی هم منصب صدارت است، به گمان شما، من همان بی دینِ دیروزی هستم که امروز صدارت کشور را پذیرفته، پاک گشته ام که شما بر دستان من بوسه می زنید...!

(برای این داستان بنگرید به: مقدمه دیوان میرزا نصرالله خان اردبیلی ...ص7)

◀️تنها تصویری که از میرزا نصرالله اردبیلی مانده در زیر آورده ام.
⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥به یادِ دوستِ از دست رفته...
✍️علی مرادی مراغه ای


✅امروز باخبر شدیم که دوست عزیزم جناب حسین دقتی بعد از ماهها تحمل بیماری به رحمت خدا پیوسته است.
نقل است که مرحوم سعید نفیسی هر گاه می خواست درباره عزیز تازه از دست رفته ای بنویسد به تاسی از ابوالفضل بیهقی می گفت:
می خواهم قلم را لختی در سوگ وی بگریانم...

◀️عکس فوق مربوط به بهمن ۱۴۰۱ است که به خانه ما تشریف آورده بودند و در زمان عکس گرفتن، خواست که پسرم مشتاق
در کنارش بنشیند.
قدرِ دوستان تان را بدانید و وقتی زنده هستند تا می توانید باهم بنشینید و مصاحبت شان را قدر و ارج نهید.
مرگِ هر دوستِ عزیزی ضایعه ای جبران ناپذیر است و آنقدر تلخ كه به تعبير دانته در سرود نخست دوزخ:
«مرگ اندكی از آن تلخ‌تر است!»

🔼برای آن عزیز از دست رفته، غفران و رحمت الهی و برای بازماندگانش صبر و عمر با عزت آرزو می کنم.
..

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

۲۹ اردیبهشت زادروز برتراند راسل
✍️ علی مرادی مراغه ای

♦️راسل در این فیلم کوتاه انگشت بر اساسی ترین مشکل می گذارد:
وقتی موضوعی را بررسی می کنید به فاکتهایی توجه کنید که واقعیت ارائه می دهد نه آنکه مورد علاقه و خواسته قلبی شماست...!

♦️این یعنی ۹۵ درصد جنگ و جدالها در گروههای تلگرامی و همچنین در بیرون از آن در زندگی روزمره.
قبل از این در یک گروه تلگرامی بودیم با جمعی از همشهریان کرد و ترک بودند، همیشه جنگ و جدال بین شان بود و البته همیشه نیز صف های مخالفت و موافقت را قوم شان تعیین می کرد نه داده ها و فاکتها.
برایم شگفت انگیز بود که حتی یکبار ندیدم که آن صف های حق و باطل بر هم بخورد و یکی از آنها در صف مقابل باشد مثلا در یک موضوعی با هم قومی خود مخالف و با قوم آن طرفی موافق باشد!

♦️دل ام می خواست یک بار به شوخی یک موضوعی مثلا وجود و یا عدم وجود آب در کره مریخ را پیش بکشم و ببینم آیا در این موضوع هم بحث ها و صف ها قومیتی می گردد...؟!
البته همه شان هم دانشگاه دیده و دکتر و مهندس بودند و عاقبت هم آن گروه از هم پاشید...!


⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥ترامپ آمد و بازگشت و حسرتی که ماند!
✍️علی مرادی مراغه ای

♦️ترامپ در سفری چهار روزه به خاورمیانه، با کشورهای عربی قرادادهای تریلیونی را بست و هدیه عجیب و غریب امیر قطر را هم گرفت و به آمریکا بازگشت. در طول یکصدسال، سیاستِ آمریکا در خاورمیانه همین قراردادها مهم بوده است. اینکه، دمکراسی، حقوق بشر یا مثلا روزنامه نگار قاشقچی تکه تکه و در اسید ذوب می گردد برای سردمداران آمریکا فسانه هستند، اینها تنها وقتی مهم می گردند و بولد می شوند که قبل از آن، خللی و چشم زخمی بر آن منافع اقتصادی و آن قرادادهای تجاری رسیده باشد!.
از یکصدسال پیش، سیاست آمریکا همین بوده منتهی بازیگران نقش ها فرق می کنند این بن سلمان که بدون توسعه سیاسی می خواهد آن کویر را سرسبز و چمنزار و مدرن کند عینا نقش محمدرضاشاهِ نیم قرن پیشِ ما را بازی می کند و البته مراسم فشن شو و اجرای برنامه جنیفر لوپز در سرزمین حرمین شریفین هم به نوعی ادامه همان جشن های ۲۵۰۰ ساله خود ما بوده است!
مارکس زمانی گفته بود تاریخ تکرار می گردد اما در بار دوم بصورت کمدی! اما این بازی به نظر ما بیشتر به تراژدی شبیه بوده مخصوصا آن خسروشاهی را وقتی می بینیم در کنار ترامپ و بن سلمان در ضیافت ناهار در کاخ الیمامه!

♦️شاید نسل امروزِ بیگانه با تاریخ، این دارا خسروشاهی را نشناسد و مخصوصا سرگذشت تراژیک پدربزرگ او علی خسروشاهی را نداند که چپ ها و چپ زدگان اوایل انقلاب، تمام کارخانجات و دارایی هایش را مصادره کرده و او را با اردنگی بیرون انداختند و البته شانس آورد که جان سالم بدر برد!
خسروشاهی ها ترک بودند و از شهر خسروشاهِ نزدیک تبریز برخاسته بودند پس از انقلاب با تحریک احزاب چپی، علی خسروشاهی توسط کارگرانش در خود کارخانه اش زندانی شد! او را محاکمه و کلیه اموالش را مصادره کردند. علی اصغر سعیدی در کتاب «موقعیت صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی، زندگی و کارنامه علی خسروشاهی» در صفحه ۳۰۰ آورده است که اتهام او چه بوده!
در کیفر خواست مصادره اموال علی خسروشاهی چنین آمده‌ بود:
«تغییر ذائقه مردم و ترویج فرهنگ آرایشی غرب از طریق تولید پفک، شیرخشک و‌لوازم آرایشی بهداشتی»!.
آن زمان که این ملت در دنیای یوتوپیا و آسمانها سیر می کرد چیپس و پفک گناه شمرده می شد و ذائقه ها را عوض می کرد اما الان که این مردم بر روی زمین صلب و سخت افتاده و زندگی می کنند اصلا چیپس و پفک ذائقه ها را را عوض نمی کند ...!

♦️در آن فضای چپ زده، علی خسروشاهی کارآفرین نخبه نبود بلکه در قاموس چپ ها، زالوصفتی بود که خون کارگران را مکیده بود!
چند سال قبل از آن، چریکهای فدایی حکم اعدام انقلابیِ سرمایه دار فاتح یزدی مؤسس کارخانجات متعددی چون جهان چیت را با افتخار به اجرا در آورده بودند و اکنون در فضای انقلابی چرا باید همان حکم را در مورد خسروشاهی به اجرا در نیاورند.
اما برای اینکه حق کسی در دستگیری و محاکمه و مصادره اموال خسروشاهی ضایع نگردد انصاف باید داد که در این فقره، دکتر حبیب الله پیمانِ چپِ اسلامی، گوی سبقت را از نورالدین کیانوری و فرخ نگهدار و از تمام احزب چپ مارکسیستی ربود!
حبیب‌الله پیمان، رهبر گروه جنبش مسلمانان مبارز بود در کارخانجات مختلف سخنرانی می‌کرد. او در کارخانه مینو به کارگران اطمینان داد که بیرون کردن مالکان شرکت هیچ خسارتی به شرکت نمی‌زند. او گفت: «شاه رفت. هیچ حادثه‌ای رخ نداد. خسروشاهی هم برود، هیچ‌چیزی نمی‌شود.»
چندین بار هفته نامه امت(ارگان گروه جنبش مسلمانان مبارزه) به زدنِ علی خسروشاهی پرداخته که تصویر دو نمونه از آن را در زیر این نوشته آورده ام!

♦️از دیدن دارا خسروشاهی مدیر عامل شرکت «اوبر» در کنار ترامپ و بن سلمان، احساسی تلخ برایم دست داد که همین احساس قبلا در مبارزه و مصافِ دو دختر تکواندوکار ایرانی در مسابقات المپیک توکیو برایم دست داده بود که یکی برای تیم پناهندگان بازی میکرد و دیگری با نام ایران. 
می دانید که بازنده یا برنده بودن در هر مسابقه ای چندان مهم نیست چون جزوی از سرشت هر مبارزه است اما جنبه تراژیک قضیه در این بوده که تو از پیش، احساس کنی در هر صورت باخته ای و هر کدام از آنها نیز برنده شوند باز تو باخته ای...! و تو با چشم خودت ببینی که سهمِ بیشتر آبادیِ کویرِ عربستان و کشورهای پیرامون از عملکرد ما و از ویرانی ما بوده است...!

⏹️لینک کانال من:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️تکه های از هفته نامه امت در حمله به خسروشاهی و کارخانجات او در زیر آورده ام:

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥انتشار بخشی از کتاب پروکروستس ایرانی
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅ بخاطر درخواستهای مکرر دوستان علاقمند، بخشی از کتاب پروکروستس ایرانی که به نقد عملکرد چپ مخصوصا حزب توده در قبل و پس از انقلاب می پردازد در اینجا منتشر می گردد.
کتاب افزون بر ۴۰۰ صفحه بوده و آنچه در اینجا منتشر می گردد در حدود یک پنجم کتاب می باشد.
اگر چه ارزیابی اصلی در مورد این کتاب و اصولا هر کتابی در نهایت بر عهده خوانندگان است، اما می توانم بگویم این کتاب در مقایسه با بقیه کتابهایم، بیشتر به این سخن کافکا نزدیک است که می گوید:
«آدم باید کتابی بخواند که گازش بگیرد و نیشش زند اگر کتابی که می خوانیم مثل مشت نخورد به جمجمه مان و بیدارمان نکند، پس چرا می خوانیمش...؟!»


⏹️دوستان پس از خواندن این بخش از کتاب، برای اطلاعات بیشتر در مورد وضعیت انتشار کتاب می توانند به (
@ulduz3o)مراجعه کنند.

💐بخشی از این کتاب را از زیر دانلود فرمائید.

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥تفاوت دو جهان!
✍️
علی مرادی مراغه ای

در روستای مان چوپانی بنام جهان داشتیم که هفتاد سال چوپانی کرد و در وقت پیری که دیگر نمی توانست چوپانی کند چون هیچ چیز نداشت از طریق کمیته امداد و کمکهای روستائیان زندگی می کرد.
مریض گرفت چون پول درمان نداشت روستائیان بردند در جایی سه ماه خواباندند و هفته پیش مُرد و آوردند در روستا دفن کردند.
تابستانها که یک ماه به روستا و کوه می روم چند سال پیش در کوه او را با گوسفندان روستا دیدم و عکسی به یادگار از دستان پینه بسته اش گرفتم که اگر کسی آن دستها را می دید باور نمی کرد که دست هستند! دستانی با هفتاد سال بدبختی و کار چوپانی...!

♦️وقتی در هفته پیش در فضای مجازی، خبر وایرال شده ای را دیدم که صورتحساب شام خانوادگی یک خانوده تهرانی ۱۷ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان شده یادِ جهان(چوپان روستای) خودمان افتادم!
چقدر جهانِ ما با جهانِ آنها تفاوت دارد!

✅من هیچ وقت باور نمی کنم که جهانِ روستایِ ما با جهانِ آنها برادر و یا حتی هموطن و ایرانی باشند!
هر کسی هم بگوید آنها هر دو ایرانی و هموطن هستند حتما فریب می دهد...


⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥مناظره کارنامه دکتر محمد مصدق.
بخش اول صوتی
✍️
علی مرادی مراغه ای

✅این مناظره در مورد ارزیابی کارنامه دکتر محمد مصدق بوده که در مورخه ۱۵اردیبهشت ۱۴۰۴ش. بین من(علی مرادی مراغه ای) و جناب دکتر ابراهیم صحافی و با اجرای جناب آقای مهدی نصیری صورت گرفته است.


♦️بخش اولِ فایل صوتی مناظره را در زیر می آورم.
دوستان اگر بخواهند فایل تصویری بخش اول را به همراه کامنتها و حملاتِ جماعتِ طرفداران پهلوی و ضد مصدقی ها را هم بخوانند به این لینک مراجعه فرمایند:
https://youtu.be/SrNHXnyaHxM?si=M0YRCC5DhDe8VpBU

⏹️لینک کانال من: @Ali_Moradi_maragheie

Читать полностью…

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

💥شهریار جاده ها
✍️
علی مرادی مراغه ای
/channel/Ali_Moradi_maragheie

♦️وقتی آنتونی جنکینسون فرستاده ملکه الیزابت در سال ۱۵۶۲م وارد دربار شاه طهماسب صفوی میگردد به محض اینکه شاه از مذهب او آگاه می شود او را از خود رانده، دستور میدهد کسی دنبال او برود و هر جا او قدم میگذارد تمام آجرهای قدم او را عوض کنند.آنتونی جنکینسون مینویسد:
«...من با تعظیم و تکریم تمام به حضور شاه رسیدم و مکتوب علیا حضرت ملکه را تقدیم نمودم شاه نامه را گرفت، سئوال نمود از کدام مملکت فرنگستان هستم من جواب عرض میکردم ...بدبختانه در این موقع، موضوع مذهب و سئوال از آن پیش آمد همین که اقرار کردم مسیحی هستم، فریاد شاه بلند شده گفت:
ای خدانشناس! هیچوقت نمیخواهم با کافران، دوستی و سر و کار داشته باشم و امر کرد من از حضور او خارج شوم و خیلی خوشحال شدم که در این موقع امر کرد بیرون بروم پس تعظیم کردم خارج شدم و یک نفر از درباریان با یک غربال شن دنبال من روان شد و جاهای پای مرا هر کجا قدم میگذاشتم قدری شن در آنجا غربال میکرد»
( ژنرال سایکس،تاریخ ایران...ج دوم، ص۱۶۸)

♦️از برخورد شاه صفوی با یک مسیحی تا زمان ناصرالدین شاه( اولین شاهِ ایران که جرئت کرد به مسافرت فرنگ برود)زمان زیادی است.
برای آشنایی و دیدن تحولات اروپا البته از آسیا، امپراطوری ژاپن و سلطان عثمانی نیز به اروپا مسافرت کردند اما در ایران، بقول لرد کرزن، ناصرالدین شاه «اولین شاه ایران است که جرات میکند موانع متعددی را پشت سر گذاشته و قلمرو خودش را ترک گفته به اروپا مسافرت کند»
(ایران و قضیه ایران...ج دوم،ص۵۳۲)
برعکس تاریخنگاری دوران پهلوی که مسافرتهای سه گانه شاه قاجاری را در حد«عیش و نوش و عیاشی در فرنگ» تقلیل داده اند این مسافرتها در آشنایی شاه و ایرانیان با تحولات اروپا تاثیر زیادی داشت.
خوشبختانه سفرنامه های ناصرالدین شاه که از این مسافرتها نوشته و به زبانهای روسی، آلمانی، انگلیسی و فرانسه منتشر گردیده اطلاعات دست اولی از نوع مواجهه و نگرش شاه شرقی برای اولین بار از این تحولات بنیانکن غرب بدست می دهد.
خاطرات او از شهرهای مختلف اروپا گاهی همراه با شگفتی و تحسین و گاه با افسوس و حسرت و در مواردی نقدِ خودی همراه است.
در خاطرات سفر سومش در دیدار با لویی پاستور می نویسد:
«… امشب پاستور معروف را که برای آدمِ سگِ هار گاز گرفته، معالجه و علاج پیدا کرده است، دیدم، شرح احوال او را در روزنامجات خوانده بودم با او خیلی صحبت کردم، می گفت معالجه این کار را خیلی خوب پیدا کرده ام، امّا باید آدمِ سگِ هار گرفته را زود بیاورند که معالجه شود...بخصوص اگر دندان سگ هار به عصب گرفته و به خون رسیده باشد...حالا پاستور در اینجا مدرسه دارد و درس میگوید و مردم مشغول تحصیل این کار هستند. حقیقتا این پاستور خیلی خدمت به انسانیت کرده است»
(ناصرالدین شاه قاجار در سفر سوم فرنگستان ... ص ۱۹۱)

♦️البته برای این مسافرتها، تشویقهای صدراعظم آگاه و روشنگری چون میرزاحسین خان سپهسالار را نیز نباید نادیده گرفت که هدفش آشنایی با پیشرفتهای غرب و ترغیب شاه به انجام اصلاحات بود و با این اقداماتش، خشم بخشی از روحانیون را برعلیه خود برانگیخت بطوریکه «در ذهن عوام الناس و بازاريان تلقين ‏كردند: صدراعظم مذهب اهل ايران را تغيير میدهد و آنها را عيسوى میسازد.»
(فریدون آدمیت،انديشه ترقى...ص۱۵۹)
سرانجام کار به آنجا رسید که منجر به تكفير وى از سوى روحانیون به رهبرى حاجى ملاعلى کنی و سيد صالح عرب گرديد و در زمان بازگشتِ شاه از اروپا هنوز به تهران نرسیده در منجیل، شاه را مجبور به خلع وى از تمامى مناصبش کردند!
حتی در برخی منابع آمده که حاج ملاعلی کنی، ناصرالدین شاه را تهدید کرد که اگر میرزاحسین خان سپهسالار به تهران پا بگذارد من خود، تاج از سرِ تو برمیدارم!
که ناصرالدین شاه مجبور می گردد سپهسالار را حاکم رشت کرده و بدون او به تهران بیاید!
(تاریخ بیداری ایرانیان...ج اول ص۱۰۷)

♦️برای پی بردن به نگرش شاه و تاثراتش از دیدن تحولات غرب، خواندن خاطرات خود ناصرالدین شاه مهم است که خوشبختانه منتشر شده اند. البته لازم به ذکر است که تصویر روی جلد کتابِ روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه» که روزنامه بدست ناصرالدین شاه داده شده به نظر جعلی است و ویراستاران کتاب توجه نکرده اند که اینهمه عکس تبلیغاتی در روزنامه آن دوره، عجیب و غیرممکن است!

◀️بنگرید به دو تصویر اصلی و تصویر جعلی زیر:

Читать полностью…
Subscribe to a channel