زیبای معصومم 🖤🖤
عشقت تنها نور پاک در این تاریک روزگار
کاش حالا که رفتی، دیگر "نبودم."
🌒... 🎧 @Darrkoob
یکهو و بیمقدمه دید که، از الان تنهاست...
نام داستان: دوکو
نوشته : احسان عبدی پور
بیست دقیقه پرت شویم.
عجیب،
عجیب...
🌒... @Darrkoob
در من کسی پیوسته میگرید
این من که از گهواره با من بود
این من که با من
تا گور همراه است...
.
.
.
- کی مهربانی باز خواهد گشت ؟
- نه ، مهربانی
آغاز خواهد گشت....
.
.
.
از عهدِ آدم
تا من که هر دم
غم بر سرِ غم میگذارم
آن غمگسارِ غمگساران را به جان خواندیم
وز راه و بی راه
عاشقوش از قرنی به قرنی سوی او راندیم
وان آرزوانگیزِ عیار
هر روز صبری بیش میخواهد ز عاشق
دیدار را جان پیش میخواهد ز عاشق
وانگه که رویی مینماید
یا چشم و ابرویی پریوار
بازش نمیدانند
نقشش نمیخوانند
دل میگریزانند ازو چون وحشتی افتاده در آیینهی تار !
هرگز نیامد بر زبانم حرفِ نادلخواه
اما چه گفتم؟ هر چه گفتم، آه
پای سخن لنگ است و دست واژه کوتاه است...
از من به من فرسنگها راه است!
خاموشم اما
دارم به آوازِ غم خود میدهم گوش
وقتی کسی آواز میخواند
خاموش باید بود...
غم داستانی تازه سر کردهست
اینجا سراپا گوش باید بود ...
.
.
.
- ای غم ! تو با این کاروانِ سوگواران تا کجا همراه میآیی؟
دیگر به یادِ کس نمیآید
آغازِ این راهِ هراس انگیز...
چونان که خواهد رفت از یادِ کسان افسانهی ما نیز !
- با ما و بی ما آن دلاویز ِ کهن زیباست
در راه بودن سرنوشتِ ماست
روزِ همایونِ رسیدن را
پیوسته باید خواست...
- ای غم ! نمیدانم
روزِ رسیدن روزیِ گامِ که خواهد بود
اما
درین کابوسِ خون آلود
در پیچ و تابِ این شبِ بنبست
بنگر
چه جانهای گرامی رفتهاند از دست !
دردیست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته میگرید
در من کسی آهسته میگرید...
هوشنگ ابتهاج
@Darrkoob
🎼 🌒 ...
و با گوشی که از شنیدن
حقیقت ناتوان است میشنود...
آنگاه است که پرده عقلش را دریده و خانه دل را ویرانه ساخته
پس ناگزیر است ولی دیگر
نه پای رفتن دارد نه تاب ماندن
و مدام با خویشتن در جدال است
که گر گریزد کجا گریزد وگر بماند کجا بماند...
@Darrkoob
گلها چرخان پراکنده میشوند
در باد
هم چون برف،
آنچه در اطراف میریزد
خود منم...
#کینت_سونه
تا چند ز تنگنای زندان وجود
ای کاش سوی عدم دری یافتمی...
خیام
حرف مرا گوش کن
باده جان نوش کن...
بیخود و بیهوش کن
خاطر هشیار را !
#مولانای_جان
🌘 ...
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد
نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر
تو ببینی دم یزدان به کجا هات رساند
به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به کی ماند به کی ماند به کی ماند به کی ماند
هله خاموش که بیگفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
مولانا
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر
هیچ مگو ...!
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست
دگر هیچ مگو ...!
مولانا
یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنهٔ خویش
من آنِ توام مرا به من باز مده ...!
مولانا | رباعی شمارهی ۱۶۵۱
سازوآواز فوقالعاده زیبا
بیات ترک
آواز: استاد شهرام ناظری
سهتار: استاد جلال ذوالفنون
شعر: جناب مولانا
🎼🌘 ... @Darrkoob
همیشه وقتی زندگی ترد و شکننده میشود،
یعنی به پایانش نزدیک شده است،
بنابراین همان کاری را انجام میدهد
که بارها و بارها تکرار کرده؛
برمیگردد
و دوباره از ابتدا شروع میشود...!
اسکات فیتزجرالد
@Darrkoob
عادتها میتوانند
انسان را نابود کنند
کافی است انسان عادت کند
به رنج بردن و گرسنگی
تا دیگر هرگز به رهایی فکر نکند
و ترجیح بدهد در بند بماند.
هرتا مولر