مبارزه با پانکردیسم ستیز با کُرد نیست بلکه عین کُرد بودن است. هیچ ملاحظه ای بالاتر از ایران نیست. ارتباط با ما @iranban_kordbot
در دیدار اخیر میان رئیسجمهور و هیئتی از استانداران اقلیم کردستان عراق در حالی که سخنگوی دولت و رئیس دفتر ریاستجمهوری هم در جلسه بودن کل دیدار را به زبان کردی بود.
در عرف دیپلماتیک، رئیس کشور میزبان باید به زبان رسمی کشور خودش صحبت و برای مهمانان ترجمه انجام بشه؛ همچنین در حالی که در دیدار مقامات اقلیم با مقام های ترک به دلیل حساسیت های ترکیه لباس کردی پوشیده نمیشه و هیئت کردی در این دیدار با لباس محلی و برخلاف عرف دیپلماتیک با بدون پرچم عراق و صرفا با پرچم اقلیم کردی عراق حضور پیدا کردن.
احیانا کسی قرار نیست نگران جایگاه زبان فارسی بشه؟
@iranban_kord
گذشته از هر چیز آیا میشه به چنین کسانی گفت انسان نرمال؟
#فراتر_از_طبیعی
شوخی با لهجههای انگلیسی در سریال زندگی در مریخ، فقط تصور کنید که در ایران چنین شوخیهایی با لهجه مردم میشد!
خوشا به حالت، بریتانیایی
چه شاد و خرم ،چه با صفایی
در کشورم هست، قبیله و دین
تو هستی آزاد، از آن از این .
@iranban_kord
📎دقت گزینی ایرانشهریها در بازتاب نوروز کردها ،کسانی که ایران را به کنفدراسیون اقوام بدل ساختهاند و به آن میبالند.
پپس از ماجرای ارومیه، که ریشه در سانسور نمادها و شعارهای تجزیهطلبانه کردها به دست جریان ایرانشهری داشت، این گروه کوشید با اتکا به یک پلاکارد در مراسم نوروزی روستای زاوله (واقع در استان کرمانشاه)، نوعی اتحاد ساختگی و تصنعی را در میان ایرانیان به نمایش گذارد؛ اتحادی که همچون همیشه، با نوارچسب ملتسازی خیالی همراه بود، حال آنکه خودِ آن پلاکارد، سندی بر شکست گفتمان آنان و نشانهای از ورشکستگی معنویشان محسوب میشود.
بر روی این پلاکارد نوشته شده بود: «ارومیه، قلب انسانیت. بژی آذربایجان! یاشاسین کردستان!»
اینک باید از ایرانشهریها پرسید: در کنفدراسیون چادرنشینی که شما به نام ایران بنا نهادهاید، چه نسبتی میان «کردستان» و «کرمانشاه» برقرار است، جز آنکه هویت شهری کرمانشاه به سود مفهومی موسّع، مبهم و قومگرایانه از کردستان مستحیل شده، و ساکنان آن، خود را نه «کرمانشاهی»، بلکه «کردستانی» میدانند؟
از چه زمانی «آذربایجان»، که نامی با بار جغرافیایی مشخص بوده است، به مفهومی قبیلهگرایانه و همراستا با آذری و ترک زبان بودن تبدیل شده؟
ارومیه در حوزه جغرافیایی آذربایجان واقع است و اکنون به میدان منازعه میان قبیلهگرایان بدل شده ؛ منازعهای بر سر آنکه این شهر را باید جزو کردستان شمرد یا آذربایجان. این پلاکارد چه مسئلهای را حل میکند، جز آنکه آشکارا نشان میدهد چگونه کرد و آذری، در قالب مفاهیم گستردهتری چون «کردستان» و «آذربایجان» گنجانده شدهاند؟
اگر بهجای «کردستان» و «آذربایجان» از اصطلاحات «کرد» و «آذری» استفاده میشد، قابل پذیرش بود گرچه واقعیت آن است که اهالی روستای زاوله، که عمدتاً از پیروان آیین اهلحق و مردمان گورانتبارند، خود امروز کردزبان و دارای خودآگاهی کردی هستند !
جای شگفتیست که جریان ایرانشهری، با دقتی گزینشی، تنها پلاکاردی از یک روستای واقع در کرمانشاه را برجسته میسازد، حال آنکه صدها پرچم تجزیهطلبانه و شعارهای آشکارا ایرانستیزانه که از سوی کردها در مناطق مختلف برافراشته شدهاند، نهتنها نادیده گرفته ، بلکه هیچ بازتابی نیز در رسانههای وابسته به این نحله فکری نیافتند. آیا با وجود این شواهد، خیانت سیاسی و هویتیای که در لایههای گفتمان این نحله نهفته است، همچنان نیازمند اثبات است؟
@iranban_kord
📝پانترکیسم در ایران از پانکردیسم تغذیه میکند
📎برگه پانترکی با بهرهگیری از فیلم دختر بچهای کرد که عکس سمکو شکاک را در دست دارد و او را "پدر ما" میخواند، در حال مشروعیتبخشی به پانترکیسم.
این رفتار صرفاً بازنمایی یک بیماری سیاسی نیست، بلکه واکنشی دفاعی و بازتاب ترسی واقعی از دل اضطراب تاریخیِ حافظهی جراحتخورده و خونبار آذربایجان در مواجهه با تجربه خشونت جریانهای پانکردی اعم از شیخ عبیدالله کرد و سمکو تا احزاب کرد است .
هرچند پانترکیسم در ایران ریشه در مهندسی گفتمانی داشته و یک پدیده مصنوعی است، اما نباید نادیده گرفت که بخش چشمگیری از اقبال آذریها به این ایدئولوژی، واکنشی مستقیم و روانیـتاریخی به جنبش پانکردیسم و خشونتهاییست که طی دههها از سوی گروههای کرد علیه جوامع تُرکزبان منطقه صورت گرفته است.
در این میانه، جریان موسوم به «ایرانشهری» و طیفی از نژادباوران آریاییمسلک،در حرکتی یا خیانتبار یا سبکسرانه، به بهانه "ایرانیزبان بودن کردها"، چشمان خود را بر واقعیات خونبار تاریخ آذربایجان بستند؛ جنایاتی که آذریها نه از حافظه تاریخیشان پاک کردهاند و نه خواهند کرد(البته همینها خوب بلد هستند جنگ چالدران و کشتار مردم آذری توسط ینیچریهای عثمانی را فراموش کنند).
این خطای مضاعف و نادیدهانگاری، پانترکها را صاحب دستاویز تازهای کرد تا پروژه ایرانستیزانهی خود را تحت لوای دفاع از آذریها در برابر کردها، پیش برند و جمهوری باکو و ترکیه را منجی معرفی کنند.
بدینگونه، روایت پانترکیسم مشروعیتی ثانویه یافت، آنهم تحت لوای دفاع از آذریها در برابر خشونت کردها.
پانترکها با مانور بر جنایات سمکو شکاک، شیخ عبیدالله، گروهها و احزاب کرد، و در عین حال با اشاره به چشمپوشی جریان ایرانشهری از این فجایع، فضای مسمومی ایجاد کردهاند که در آن بهنام مقابله با پانکردیسم، به فارسیستیزی، تاریخستیزی و اسطورهکشی ایرانی مشغولند.
چنانکه در این فیلم میبینیم، صفحه پانترک با نمایش فیلم دختر بچهای کرد که با افتخار عکس سمکو را در دست دارد و او را پدر خود مینامد، به آذریها هشدار میدهد که کردها فرزندان خود را چنین پرورش میدهند ؛ سپس، در نهایت وقاحت، از اینکه آذریها به فرزندانشان فارسی میآموزند، انتقاد میکند! گویی اینکه آذریها به فرزندان خود فارسی میآموزند عامل تکرار جنایتهای سمکو است!
پرسش اینجاست: مگر زبان فارسی یا ترکی یا کردی ارتباطی به شورشهای ایلیاتی، نسلکشی، یا شکست تاریخی مدنیت در برابر بربریت عشیرهای دارد؟ آیا ترکی آموزی میتواند جلوی تکرار آن فجایع را بگیرد؟
پس احتمالا با گستره کشتار و ویرانی که سمکو در شهرهای آذری به بار آورد، در آن زمان آذریها همگی به زبان فارسی با لهجه ناف تهران سخن میگفتند !
پانترکها نباید پشتیبانی ترکها از سمکو شکاک را فراموش کنند ،این ارتش ایران بود که به خونریزیهای سمکو پایان داد ، نه ارتش ترکیهای که امروز آن را ناجی جا میزنند.
این همان ترکیهایست که دستش به خون پدران و مادران آذریها آغشته است، همان دولتی که امروز اردوغانش، جنگ چالدران و تجاوز به هزاران آذری را "افتخار مشترک ترک، کرد و عرب" مینامد.
از این پس، آنها میتوانند با پرچم ترکیه و جمهوری باکو، در استادیومها فریاد "الخلیج العربی" سر دهند و گمان کنند دشمنِ پدر میتواند دوستِ فرزند شود. اما تجربه تاریخی و ضربالمثل همزبانان سمکو هشدار میدهد: "دشمن پدر، دوست فرزند نخواهد شد." ترکیه، هرگز دوست آذریها نبوده و نخواهد بود.
پانترکها، کوشیدهاند تصویر ترکیه و جمهوری باکو را چونان حامیان مظلومان تُرکزبان و سدّی در برابر «هیولای پانکردیسم» بازنمایی کنند. این راهبرد دوگانه، در عمل به تولید فضای مسموم نژادگرایانهای انجامیده است که در آن، نفی هویت ایرانی، تخطئهی زبان فارسی، و تخریب اسطورههای ملی بهنام مقابله با کردها، توجیهپذیر شمرده میشود، وظیفهی یک میهندوستِ واقعی، یک ناسیونالیست ایرانیِ اصیل، نه سانسور است و نه مالهکشی بر پیشینهی خونبار آذربایجان، بلکه افشای بیپردهی آن است. تنها در این صورت میتوان از سواستفاده پانترکها جلوگیری و فارسیستیزیِ آنان را خنثی کرد و فضای مانور پانترکها را گرفت .
ملیگرایانی که بهنام جلوگیری از تنش قومی در آذربایجان، به سانسور خشونتهای تاریخی کردها دست میزنند، نهتنها اعتماد جامعه آذری را از دست میدهند، بلکه با دستان خود آنان را به آغوش باکو و ترکیه میرانند. در صورت شعلهور شدن نزاعهای قومی، ورود ترکیه به خاک ایران را باید پیامد مستقیم این انفعال و سانسور دانست.
@iranban_kord
بزرگترین خیانت جریان ایرانشهری نهفقط در به انحراف کشاندن ناسیونالیسم ایرانی، بلکه در تبدیل ترک به دشمن اصلی و در غفلت نگاه داشتن افکار عمومی از تهدید پانکردیسم است؛ امری که زمینهی مداخلات بعدی ترکیه را فراهم خواهد کرد—چه به بهانه دفاع از ترکزبانان و چه به بهانه همبستگی با کردها.
در هر صورت، باید اذعان کرد که ایرانیان باید خود را برای امکان وقوع درگیریهای قومی–قبیلهای در آذربایجان آماده کنند؛ چراکه ناتوانی نیروهای نظامی و اجتماعی در سرکوب تحرکات تجزیهطلبانه، میتواند ترکیه را به بازیگری فعال در خاک ایران بدل سازد—نه با هدف الحاق، بلکه با نیت گسترش حوزههای نفوذ ترکیه در میان کردها و ترکزبانان ایران، همانگونه که در عراق با موفقیت تجربه کرده است.
تاریخ در گفتمان اردوغان نه صرفاً ابزار روایت، بلکه ابزار بازتولید قدرت (reproduction of power) است. او با تکیه بر حافظهی تاریخی در پی بازسازی سرمایهی نمادین و سیاسی برای اعمال نفوذ بر اقوام و کشورهایی است که یا تحت تأثیر مستقیم عثمانی بودند، یا با آن روابط تنگاتنگ داشتند.
در واقع، همانگونه که در نظریههای کارل دویچ (Karl Deutsch) یا بندیکت اندرسن (Benedict Anderson) مطرح شده، «ملت» و «هویت» امری ذاتگرایانه نیستند، بلکه ساخته میشوند؛ و اردوغان نیز دقیقاً در این راستا، پروژهی خویش را پیش میبرد—و با مهارت.
@iranban_kord
قبایل کرد ایران که با اجبار مذهبی صفویه مخالفت داشتند، در کنار نیروهای ینیچری عثمانی در برابر قزلباشان جنگیدند و سهم قابلتوجهی در شکست نیروهای صفوی ایفا کردند.
شکست صفویان در چالدران، منجر به از دست رفتن بخشی از مناطق شمالغربی ایران بهشکل پایدار شد. مناطقی همچون دیاربکر (آمد)، وان، موصل، حکاری، ارزنهالروم—که در آن زمان عمدتاً ارمنینشین و آشورینشین بودند و کردها بهصورت کلونیهای کوچرو در اطراف آنها به زندگی دامداری اشتغال داشتند—برای همیشه به امپراتوری عثمانی ملحق شدند.
اگرچه ساکنان بومی و اکثریت تاریخی این مناطق را مسیحیان ارمنی و آشوری تشکیل میدادند، اما از آنجا که برتری نظامی با عشایر کرد مسلمان بود، کردها با پیوستن به عثمانیان نقش قاطعی در شکست ایرانیان ایفا کردند و پس از شکست قزلباشان، این سرزمینها به واسطهی اتحاد نظامی کرد–ترک، به عثمانی ضمیمه شدند. به پاداش این اتحاد، کردها به ساختار اداری و نظامی خلافت عثمانی راه یافتند و امارتهایی (حکومتهای قبیلهای محلی) تشکیل دادند و ساکنان مسیحی تبدیل به رعایای کردها و تحت استثمار آنان قرار گرفتند. با وجود استقرار تدریجی کردها در شهر، عناصر تمدنی، شهرنشینی و تولید اقتصادی عمدتاً در اختیار ارامنه و آشوریان باقی ماند.
اتحاد کرد–ترک در دوره عثمانی استمرار یافت، تا آنجا که کردها، سلطان عبدالحمید دوم را «باوکردان» (پدر کردها) میخواندند و ارتش حمیدیه را تشکیل دادند؛ ارتشی که در پایان دوران عثمانی بیش از یک میلیون ارمنی، آشوری، علوی و سایر اقلیتهای قومی–مذهبی را نسلکشی کرد.
این روند به دگرگونی بافت قومی منطقه و غلبه عناصر کردی انجامید و ساختار نوین کردستان سنیمذهب در بستر نظم رو به زوال عثمانی شکل گرفت. بدینسان، تعصب مذهبی و پانترکیسم، بهگونهای پارادوکسیکال، بزرگترین خدمت را به شکلگیری کردستان متحد سنی انجام داد—هدفی که حتی در تخیل سیاسی خود کردها نیز متصور نبود.
میتوان مدعی شد که هویت کردی در بستر نظم عثمانی قوام یافت و از پشتیبانی مستقیم و غیرمستقیم آن بهرهمند شد. گرچه پیشینهی امارتهای کردی در ایران—از جمله خاندان اردلان—قابل انکار نیست، اما وزن سیاسی و نظامی کردها در ساختار امپراتوری عثمانی بهمراتب سنگینتر بود. این امر چنان تأثیری بر حافظهی تاریخی و گرایشهای سیاسی کردها گذاشته است که تا امروز نیز در محافل کردی، ترجیح عنصر ترک بر ایرانی، بهویژه در مناطق سنینشین، قابل مشاهده است.
حتی در مواجهه با سرکوبهای بیسابقه جمهوری نوین ترکیه—شامل کشتار، تجاوز، شکنجه، تحقیرهای شدید نظیر خوراندن مدفوع و بستن ریسمان به آلت مردان کرد که در کتابها و گزارش روزنامههای ترکیه بازتاب یافته —بخش قابل توجهی از کردها در گفتار سیاسی خود، بهویژه در نواحی سنینشین، نوعی گفتمان عثمانیدوستانه اتخاذ کردهاند. با این حال، برخلاف ادعای اردوغان، جایگاه قبایل کرد در ساختار عثمانی را باید در چارچوب «قراردادهای تبعیت قبیلهای» تحلیل کرد.
در بُعد نظامی، قزلباشان صفوی با تأکید بیش از حد بر شعائر عرفانی و بیاعتنایی به فنون نوین جنگی همچون توپخانه، در برابر ارتش منسجم و مسلح عثمانی بهشدت شکست خوردند. اردوغان، با بهرهگیری از توسعهی قدرت سخت (hard power) ترکیه در دهه اخیر، تلاش دارد تا پروژهی نوعثمانیگری را بهمنزله احیای آن «تفوق تاریخی» بازتولید کند. این پروژه در ذات خود مستلزم تولید دشمن (enemy construction) است؛ و شواهد حاکی از آن است که اردوغان ترجیح میدهد بهجای ورود پرهزینه به مناقشات مربوط به اسرائیل و فلسطین، ایران شیعی را—بهدلیل جایگاه تمدنی و منطقهایاش—بهعنوان رقیب اصلی بازنمایی کند.
ارجاع به چالدران و نه به اسطورههای اسلامی چون صلاحالدین ایوبی و فتح اورشلیم، نشانهای است از بازنمایی آگاهانهی شکاف تاریخی عثمانی–صفوی.
اردوغان با دقت میکوشد نوعثمانیگری را از رنگوبوی اسرائیلستیزی دور نگه دارد، اگرچه روند تحولات آینده میتواند آن را به سوی چنین مواضعی سوق دهد اما باید توجه داشت که اردوغان و حزب عدالت و توسعه، نوعثمانیگری را نه بهعنوان یک ایدئولوژی ثابت بلکه بهمثابه پروژهای کارکردگرایانه (functional project) و ابزار قدرتطلبی در سطح منطقهای بهکار میبرند.
@iranban_kord
📝طلوع نوعثمانیگرایی: خوانشی تحلیلی از سخنرانی اردوغان درباره اتحاد ترکها، کردها و عربها در نبرد چالدران
اردوغان: تاریخ هزارساله ما در این سرزمین این حقیقت را بهروشنی نشان داده که در این جغرافیای راهبردی که مردم جهان به آن چشم دوختهاند، ترک، کرد و عرب همواره در کنار یکدیگر زیستهاند، در کنار هم جنگیده و پیروزی و شکست را نیز با یکدیگر تجربه کردهاند. جغرافیا و تاریخ، ترک، کرد و عرب را به گونهای به هم گره زده است که گسستنشان ممکن نیست. ملازگرد، پیروزی مشترک ترک، کرد و عرب است. چالدران، پیروزی مشترک ترک، کرد و عرب است. ... ما هرگاه در این جغرافیا متحد شدیم، رشد کردیم، قدرت یافتیم و بر جهان حکم راندیم. اما زمانی که از هم جدا شدیم، همگی دچار دوران فترت شدیم. زمانی که به جان هم افتادیم، تضعیف شدیم، عقب ماندیم و رنجهای بزرگی را تجربه کردیم. دشمنان ما، استعمارگران، این موضوع را به خوبی میدانند. همان سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن که سدههاست آن را با مهارت به کار میبرند.
@iranban_kord
📎وقتی حتی خود کردها هم این میزان آزادی در برابر کنشهای تجزیهطلبانه خود را باور نمیکنند و آن را استراتژی میپندارند!
در دانشگاه سنندج، هنگام ورود تیمی از اقلیم کردی عراق ، سرود اقلیم پخش شد و کردها نیز یکپارچه به احترام آن برخاستند. اتفاقی که بهخودیِخود گویای عمق پیوندهای احساسی و هویتی بخشی از بدنهی این شهر با ساختار سیاسی بیرون از مرزهای رسمی ایران است. با این حال، در یک اقدام مضحک و تکراری، یکی از صفحات قومگرای کردی این صحنه را ، بخشی از «استراتژی زهرآگین جمهوری اسلامی علیه جنبش رهاییبخش کردستان» معرفی کرده است!
اگر از تبریز تا خوزستان را بهتمامی در سینی طلا تقدیم این جماعت کنی، باز هم خواهند گفت که به ما ظلم شده؛ ظاهراً در قاموس اینان، واژهی «حق» مفهومی کشدار و بیانتهاست که تا ابد میتوان از آن مطالبه کرد بیآنکه مسئولیتی پذیرفت. بیجهت نیست که ترکیه، این پروژههای قومگرایانه را دقیق خوانده و راه مهار آنها را سالها پیش تدوین کرده است.
این صحنه باید درسی باشد برای ناسیونالیستهای ایرانی، برای نخبگان مقیم مرکز و آن دسته از اصلاحطلبان فرهنگی که گمان میکنند با زبان نرم و ژست مدارا میتوان در برابر جماعتی ایستاد که هر گام عقبنشینی را نشانهای از ضعف میپندارند.
از انسان ایلیاتی و قوممحوری که ساختار فکریاش مبتنی بر وفاداری قبیلهای و ذهنیت غارتی است، چه انتظاری میتوان داشت؟ در قاموس او، مهربانی نه احترام، که فرصتی برای جسارت بیشتر است.
نکته قابل تأمل اینجاست که همین گروههای کردی، با افتخار و بیپروایی، ویدیوهایی از دانشجویان کرد در دانشگاه کردستان منتشر میکنند که سرود رسمی اقلیم را میخوانند، آن هم در خاک ایران؛ و هیچ خبری از این صحنهها در صفحات و جریانهای موسوم به ایرانشهری یا ملیگرایان آکادمیک نیست. این سکوت، این پذیرش منفعلانه، چیزی نیست جز «مفعولگرایی فرهنگی» و نوعی خودتحقیر عجیب در برابر گفتمان قومگرایانهای که تمامیت ارضی و هویتی ایران را تهدید میکند.
سؤال اینجاست: اینهمه مدارا، اینهمه سکوت، اینهمه امتیاز بیپاسخ، تا کی؟ و مهمتر از آن، به چه قیمت؟
@iranban_kord
نیچروان بارزانی، رئیس اقلیم کردستان عراق در سفر به ایران گفت:
ایران ما را بهعنوان پناهنده پذیرفت اما با ما مثل شهروند خودشان برخورد کردند و انگار صاحبخانه بودیم
_واقعا هم صاحب خانه بودن را جدی گرفتید و به همین دلیل تلویزیونهای خانواده شما که جرئت پرداختن به حملات پهبادی ترکیه به خبرنگاران همان تلویزیونها را ندارند تا خوزستان را روژهلات (کردستان شرقی)مینامند، با کردهای ایرانی که خود را روژهلاتی مینامند آزادانه مصاحبه میکنند ، در حالی که جرئت نگاه چپ به ترکیه و حتی سوریه را ندارید و ایرانی زبان بودنتان برای آن ایرانشهری بی لول یک حاشیه امن است که با همین دو جمله فارسی کیفور شود شبانهروز علیه ایران نفرت پراکنی میکنید حال آنکه شریک جمهوری اسلامی هستید و در جنگ هشت ساله ،کردهای تجزیهطلب ایرانی را به شدت سرکوب کردید اما از همه جالب تر اکنون گروهکهای کرد ایرانی را به انقیاد کشیدهاید و از آنان پشتیبانی مالی میکنید و با این کارنامه پربار الگوی ناسیونالیستهای کرد ایرانی هم هستید .
@iranban_kord
ایران، از هیچ جهت و در هیچ سطحی، با همسایه غربی خود، ترکیه، قابل قیاس نیست. ترکیه، دارای ساختاری منسجم، یکپارچه و اقتدارگرا در قالب دولت-ملت مدرن است، حال آنکه ایران، در مواجهه با موجهای گفتمانی روشنفکری، چپگرایی و نوعی «ایرانشهرگرایی» انحرافی که طی پانزده سال اخیر ترویج یافته، بهجای انسجام ناسیونال، به صورتی التقاطی و سستبنیاد از کنفدرالیسم چادرنشینان تقلیل یافته است.
در این میان، نباید از تأثیر فزایندهی «قدرتیابی تدریجی ترکیه» و ظهور آن بهمثابهی «دشمن قدرتمند و خطرناک» در معادلات ذهنی کردها غافل بود؛ این وضعیت سبب شده است تا ایران، در قیاس با آن، به «دشمنی بیخطر» و کمریسک تبدیل گردد، که میتوان در ستیز با آن، پروژهی ملتسازی قومی و قبیلهای را با سهولت و حاشیهی امن بیشتری به پیش برد.
ایران، با ضعف نهادینهشدهی خود در بازتولید اقتدار ملی و سکوت منفعلانهی جریانهای ایرانشهری در برابر روندهای چپاولگرایانه و مصادرهی نمادهای فرهنگی-تاریخی توسط جریان ناسیونالیسم کُرد، عملاً به میدانی کمهزینه برای گسترش نفوذ گفتمان ناسیونالیسم کردی تبدیل شده است.
از اینرو، هدف استراتژیک دشمنی کردها—در حرکتی کاملاً عقلانی و هدفمند—بهسوی ضعیفترین نقطهای انتقال یافته که کمترین ریسک تقابل را برای آنها بههمراه دارد: یعنی ایران.
این جابهجایی راهبردی در جهت دشمنی، همزمان با تملک نمادین و گفتمانی بر میراث تمدنی ایرانزمین، نهتنها از جانب دولت مرکزی، بلکه از سوی نخبگان فرهنگی مدعی ایراندوستی نیز با سکوتی تأملبرانگیز و خائنانه همراه بوده است.
در چنین وضعیتی، کردهای ایران نیز—در امتداد روندهای صورتگرفته در سوریه، عراق و ترکیه—در حال بازتعریف موقعیت راهبردی خود هستند. همانگونه که در نظریههای واقعگرای روابط بینالملل آمده، دشمنی در شرایطی بهسمت ضعیفترین بازیگر سوق مییابد که هزینهی کنش سیاسی علیه آن بهحداقل رسیده باشد. کردهای ایران نیز، با اتخاذ راهبردی عقلانی اما تهدیدآمیز، ایران را به میدان کمخطر مشروعیتزدایی از دولت ملی بدل ساختهاند.
در نهایت، ایران، در غیاب یک گفتمان ناسیونالیستی نیرومند، در فقدان نخبگان وفادار به امر ملی، و در سایهی برتری گفتمانهای هویتمحور واگرا، بهتدریج به فضایی باثبات برای پیشروی نرم ناسیونالیسم قومی بدل میشود؛ فضایی که نه تنها از سوی دولت، بلکه از سوی روشنفکران و نخبگان مدعی میهندوستی نیز رها شده است.
@iranban_kord
📝 از نفی جداییطلبی تا نقشهی ۵۰ ساله: بهمن قبادی و مدل تدریجی تجزیه ایران
بهمن قبادی، فیلمساز کُرد: «با این سازوکار پیشِ رو، کردستان ایران و ترکیه مستقل نخواهد شد و کشور کردستان تشکیل نخواهد گرفت. نمیتوان با کامنت گذاشتن و شعار «بژی» (زندهباد) سر دادن، کشور ساخت. کسانی که با شعار دادن بهدنبال ساختن کردستان هستند، دشمنان اصلی کُردها بهشمار میآیند.
من هیچگاه به کردستان عراق باز نخواهم گشت؛ در آنجا مرا تهدید کردهاند. با اینحال، حتی در آوارگی نیز مبارزه میکنم و ویدیو ضبط میکنم.
کُرد، کشورش را میسازد؛ اما نخست باید ملتش را بسازد. باید بهتدریج و با گامهای حسابشده پیش رفت. آنکس که تنها با پوشیدن لباس محلی و بهدست گرفتن پرچم خود را کُرد مینامد، به خویشتن خیانت میکند؛ با اینها کسی کُرد نمیشود.در میان احزاب کُرد، حتی در درون احزاب اقلیم کردستان عراق، نمیتوان یک روشنفکر یا اهل قلم یافت. همگی آنان تاجر و بازرگاناند. چگونه میخواهیم کردستان را به دست اینان بسپاریم؟ کُرد باید خود را بهتدریج بازسازی کند. باید برای ۲۰ سال و ۵۰ سال آینده نقشه کشید و با هوشمندی پیش رفت.»
این سخنان قبادی ـ فیلمسازی که سالها از منابع و اعتبارات جمهوری اسلامی برای تولید آثار خود که حامل گفتمان تجزیهطلبانه کردی بود استفاده کرد ـ با رویکرد سیاسیاش همراستاست.
قبادی همان فردی است که در رسانههای فارسیزبان لندن و واشنگتن، در دوران خیزش سراسری، خطاب به ایرانیان میگفت: «ملت کُرد اصیلترین ملت ایرانی است » و میگفت: «اگر میخواهید کردستان تجزیه نشود، به خیابانها بیایید».
او حتی در آن شرایط نیز حاضر نبود به یگانگی ملت ایران اذعان کند و از ایرانیها میخواست که برخيزند تا کردها هم لطف کنند و در پاسخ به این همدلی مناطق کردنشین را تجزیه نکنند!
چه میتوان کرد! هنگامی که گفتمان ایرانشهری و پانایرانیسم، بهواسطه تساهل و مدارا و تهیسازی نظری، دندان نیش دفاع از ایران را کشیدهاند؟ امروز، برای بسیاری از ایرانیان، همین که کُردها خود را «ملتی تحت ستم در ایران» بدانند و با نوعی لطف و ترحم، هویت ایرانی را بپذیرند، کافی است ،اصلا این نگاه دستکم در حوزه ایلام و کرمانشاه تبلیغات خود ایرانشهریها بود و جالب اینکه قبادی از سوی همینها به عنوان کردی ایراندوست معرفی میشد، ملیگرایانشان چنیناند: منتظر فرصتاند تا از پشت به ایران و ایرانیان خنجر بزنند.
فریبخوردن ایرانی در این بازی، از آنروست که نیرنگ و خیانت، بخشی از ساختار روانی انسان ایلی است؛ انسانی که نه با تفکر شهروندی، که با ذهنيت طایفهای و قبیلهای میاندیشد.
تفاوت قبادی و احزاب کُردی که با احتیاط و محاسبه از تجزیهطلبی سخن میگویند با تودهی مردم کُرد در این است که مردم، خواهان تشکیل کشور کردستان همین امروزاند ؛ حالآنکه قبادی و احزاب مذکور، بهدلیل محاسبات راهبردی، بازهای ۲۰ تا ۵۰ ساله را در نظر گرفتهاند.
آنان بهخوبی از فقدان زیرساخت،منابع انرژی، کمبود نیروی متخصص، و موقعیت جغرافیایی محصور در خشکی آگاهاند.
واقعیت اینکه اگر امروز احزاب کرد ایرانی دست از سخن گفتن در لفافه برداشته و علنی از حق تجزیه میگویند به دلیل آن است که باید انتظارات جامعه خود را براورده کنند .
نفرت و واگرایی کردها نسبت به ایرانیان روز به روز افسارگسیختهتر میشود و احزابی که از این نفرت جا بمانند مورد خشم توده مردم قرار میگیرند .
با اینحال آنان، پروژههایی نظیر خودمختاری و فدرالیسم را بهعنوان ابزارهایی انتقالی برای تضعیف حاکمیت ملی ایران، و بهرهبرداری از منابع نفت و گاز ایران، بهجای تجزیه کامل، ترجیح میدهند.
بهویژه که تا این لحظه در جذب و اسمیلیه لرها و بختیاریها ناکام بوده و کماکان این گروهها در برابر فرایند «کُردیسازی» مقاومت میکنند. حتی اگر لرها اسمیلیه شوند، مسئله تعامل با فارسیزبانان و عربهای ساکن مناطق نفتی و گازی نیز همچنان یک معضل حلنشده برای پروژهی کردستان بزرگ است.
هدف نهایی، تأسیس نوعی حکومت قبیلهای ـ سوسیالیستی شبیه اقلیم کردستان عراق است: نظمی که در آن بودجهی دریافتی از حکومت مرکزی، میان سران احزاب و خاندانهای نزدیک به قدرت توزیع میشود، و آنچه برای مردم باقی میماند، چیزی نیست جز کمبود امکانات، ساختارهای شبهدیکتاتوری، و تحقیر مداوم لهجه، زبان و لباس بومی. همان الگویی که سالهاست در شمال عراق به اجرا درآمده است.
@iranban_kord
سخنرانی مسعود بارزانی: «یک اقلیم، یک پارلمان، یک حکومت، یک نیروی پیشمرگه».
نکتهای شایان تأمل آن است که اقلیم کردی عراق که بهعنوان نمونه دولت-ملتسازی کردی معرفی میشود، خود در عمل میان دو حزب عشیرهای بارزانی و طالبانی بهگونهای ساختاریافته تقسیم شدهاند و در این چارچوب، زبانهای کردی جنوبی، گورانی، لکی و لُری بهطرزی سیستماتیک مورد آسمیلیه ، تحقیر و حذف زبانی قرار گرفتهاند، شاهد طرح چنین شعارهای یکپارچهگرایانهای هستیم.
اما هنگامیکه موضوع به ایران میرسد، بیان حتی نیمی از چنین اصولی، با اتهام «فاشیسم مرکزگرا» مواجه میگردد و در مقابل، همان طیفها خواهان تجزیهگرایی نرم تحت عناوینی چون «چند اقلیم»، «خودمختاری فدرال»، «حق تعیین سرنوشت قومی»، یا حتی پشتیبانی از کنشگری گروههای مسلح شبهنظامی و شورشی میشوند؛ گفتمانی که در عمل نه به تکثر فرهنگی، بلکه به فروپاشی سیاسی و چندپارگی حاکمیت منتهی خواهد شد.
@iranban_kord
📎نیزههای ایرانشهر از کردهای ناسیونالیست مرید بارزانی تا رهروان کمونیست اوجالان همگی یکصدا:خلیج عربی!
پانایرانیستها و ایرانشهریها در برابر وقاحت روزافزون پانکردها سکوت کردهاند؛ سکوتی که نهتنها به پررویی و گستاخی این جریان قومگرایانه دامن زده، بلکه به تعمیق و تثبیت گفتمان پانکردیسم در ایران نیز یاری رسانده است. شاید آنان خود بهخوبی میدانند که خیانتها و سادهلوحیهای پیشینشان، از جمله چشمپوشی عامدانه بر تجزیهطلبی و اغماض در برابر پانکردیسم، بستر این وضعیت را فراهم کرده است.
اما باید بدانند که این سکوت، عملاً بهمنزلهی مهر تأیید بر همدلیشان با پانکردیسم و تأکیدی بر استمرار خیانتشان به ایران است. زمان اندک است؛ اگر هنوز ادعای تعلق به این سرزمین را دارند، باید بیهیچ تعارف و توجیهی در برابر این جریان بایستند و خیانتهای گذشته خود را جبران کنند—پیش از آنکه تاریخ، نامشان را در زمرهی همدستان تجزیهطلبان ثبت کند.
سکوت جریانهای ملی در برابر پروژه نوروز تجزیهطلبانه کردها و پرچمها وشعارهای تجزیهطلبانه مهر تاییدی بر خیانت ایشان زد اما امروز باید پرسید این خیانت تا کی ادامه دارد؟!
@iranban_kord
🔻 پ ک ک قبل از اینکه حزبش منحل بشه پایگاه پیشمرگه های بارزانی که با ترکیه همکاری میکردن رو با بهپاد بمب باران کرد که ۵ تا جاشمرگه بارزانی شدیدا زخمی شدن اونم زمانی که توی سوریه سران احزاب پانکردی جمع شده بودن حرف از اتحاد میزدن البته از پانکردهای ایرانی هیچ کدوم رو دعوت نکرده بودن و اونا رو آدم حساب نکردن
@Kurdpatriott
پنج تناند. بینام، بیچهره. واپسین سایههای انسانی که به سوی پل خرمشهر رفتند. نه برای پیروزی، که برای تأخیر؛ نه برای خود، که برای آن کودک نادیدهای که باید زنده میماند، برای آن دختر ایرانی که نباید طعمهی تاریکی میشد، برای آن پیرمرد لنگ که در گذر از خیابان به امید پناهی بود. برای آنکه مردم فرصت بیشتری برای گریختن از شهر داشتهباشند .
آنان میدانستند که در این رفتن بازگشتی نیست، تصمیم گرفتند، و این تصمیم، همان لحظهای بود که انسان از ترس خویش عبور میکند و به جوهر هستی خویش میرسد. نه شوری در کار بود، نه فریادی؛ تنها سکوتی سنگین که از ارادهای خالص گواهی میداد. و این است شکوه واقعی: نه آنچه با طبل و پرچم فریاد میشود، که آنچه در سکوت کامل، بینیاز از دیده شدن، رخ میدهد.
بی آنکه بدانند از آن اراده ، وقار و تسلیم به سرنوشت و میهن بودن این عکس باقیمانده ،همانگونه که دلیران به خاک افتاده جلولا نمیدانستند فردوسی برایشان خواهد سرود .
رودخانهها، پلها، دشتها و گردنههای این سرزمین، مشحوناند از رد گام کسانی که رفتند تا دیگران بمانند. این خاک، گنجینه وفاداریهایی است چنان افراطی که رنگ جنون میگیرد، و خیانتهایی چنان پست که بوی عفنشان هنوز در حافظهی جمعی زنده است.
و این پنج تن؟ آنان با پذیرش سرنوشتی محتوم، به جایی رفتند که واژه فرو میریزد و تنها کنش میماند. نه برای وطن بهمثابه ایدئولوژی، بلکه برای وطن بهمثابه کالبد، و برای ملت به مثابه خون .
سوم خرداد روز آزادسازی خرمشهر بر ایرانیان میهندوست خجسته و همایون باد .✌️
@iranban_kord
📎از خورآوه تا خورهلات در جشن نوروزی زاوله
در همین جشن نوروزی زاوله—همچون بسیاری از آیینهای مشابه در دیگر مناطق کردنشین—دختری نوجوان با پوشش مردانه آشوری و چفیه عربی، شعر ناسیونالیستیاش را به زبان کردی جنوبی اجرا کرد؛ لهجهای که گورانها بهتدریج به جای زبان گورانی برگزیدهاند.
او از کردستانی یکپارچه سخن میگوید؛ از خورآوه (روژاوا، یعنی کردستان غربی یا سوریه) و خورهلات (روژهلات، کردستان شرقی یا ایران) و اینکه این کردستان است که نوروز را ساخته، نه ایران تاریخی و فرهنگی.
طبیعتاً برای ایرانشهریها، بازتاب این بخش از مراسم نوروزی زاوله چندان خوشایند نیست. چرا که تصویری آشکار از پیوند آیینسازی قومی با پروژههای تجزیهطلبانه به نمایش میگذارد.
با این حال، آنها میتوانند به خود ببالند که ارومیه را «قلب انسانیت» نامیدهاند—نه شهری از استان آذربایجان غربی ایران.
استانی که تنها در چارچوب ایرانیبودن آن است که «بژی کردستانیها» و «یاشاسین آذربایجانیها» به جان هم نمیافتند و در رقابت بر سر «کرد» یا «ترک» بودن آن، خون یکدیگر را نمیریزند.
از کسانی که از انسانیت میگویند و نه ملیت بترسید ،همان ایدههای باند اسماعیلیون و شادی امین و صدر و شرکای چپاندیش و کژخیالشان.
آنها به شما دروغ میگویند و ایرانشهریها بازی میخورند.
با چهرهای بزکشده از وحدت، اما در پس آن، پروژهای از واگرایی خونین و دهشتبار نهفته است.
فریب نخورید.
@iranban_kord
خب دوستان، هنوز چند پست نصفهنیمه درباره شاهکارهای نوروزی کردها باقی مونده—ادعاهایی درباره چهارشنبهسوری، نوروز، و لابد در آینده، کشف خورشید و ... .
بنده هم که طبق معمول، تکوتنها در میدان مین هویتی، باید دانهدانه این افسانههای آخرالزمانی رو واکاوی کنم؛ البته با سرعتی که مناسب یک نفره جنگیدن با ارتش افسانهنویسانه.
پس باید به حال و هوای نوروزی برگردیم؛ حالوهوایی که ظاهراً برای بعضیها هیچوقت تموم نمیشه! شاید باور نکنید، ولی تا یک اردیبهشت، این عزیزان همچنان در حال برگزاری جشن نوروز بودن. نوروز نه به مثابه یک آیین، بلکه بهمثابه پروژهای ماندگار برای تداوم رقص تا اطلاع ثانوی!
بنابراین تقصیر فقط گردن من نیست که هنوز دارم درباره نوروز مینویسم؛
باور کنید، من خودم از بس درباره نوروزهای تجزیهطلبانه نوشتم، انگشتام پینه بسته—ولی این عزیزان از رقصیدن، پایکوبی، و برافراشتن پرچمهایی که بیشتر شبیه بروشور کنفرانس یوگسلاویزه ایرانه، خسته نمیشن!
و اینجانب ، ناگزیر، در مقام آرشیویست این تراژدی/کمدی تمدنی، هنوز باید مستندسازی کنم.
@iranban_kord
📎تحریک کردها توسط تلویزیون های اقلیم شمال عراق
در نشست اخیر استانداران استانهای مرزی جمهوری اسلامی ایران، تصمیم به اعطای ۶۰ میلیون دلار وام بلاعوض برای بازسازی و توسعه جادههای اقلیم کردستان عراق گرفته شده است؛ گویی پاداشی است برای مواضع مکرر ضدایرانی رسانههای وابسته به خاندان بارزانی.
تلویزیونهای وابسته به این جریان عشیرهای ، تا بدانجا در تطهیر جنایات ارتش ترکیه پیش رفتهاند که حتی قتل خبرنگاران خود توسط پهپادهای ترکیه را انکار میکنند؛ اما دست به تحریک کردهای ایران میزنند و اظهاراتی را بازتاب میدهند که در آن برخی از کردهای ایران، آذری را بهشیوهای تحقیرآمیز «عجم» خطاب میکنند.
رسانههای اقلیم که تا دزفول را «روژهلات کردستان» مینامند اینبار با محوریت معدن طلای سقز، افکار عمومی را تحریک میکنند که چرا "طلای شرق کردستان" (به زعم آنان) بهدست دولت مرکزی «غارت» میشود.
پرسش اینجاست: اگر بهرهبرداری از منابع طبیعی در منطقه سقز غارت است، آیا بهرهبرداری کردها و آذریها از نفت و گاز جنوب ایران (که آنهم در ادبیات سیاسی اقلیم، بخشی از «کردستان بزرگ» قلمداد میشود)، یا استفاده از معادن مس کرمان، مالیات اصفهان و درآمدهای تهران، مشروع است؟ در حالیکه هیچیک از استانهایی که اقلیم داعیه تعلق آنها را دارد، درآمدی بیشتر از بودجه خود ندارند ؟ اگر استانهای کردنشین غارت میشوند پس چرا درامد انها از بودجهشان کمتر است ؟
شاید پیش از پرداختن به مباحث معدنی در ایران، واکنشی شفاف به کشتار کردهای ساکن اقلیم توسط ارتش ترکیه انتظار برود.
این ۶۰ میلیون دلار باید صرف توسعه استانهای محرومی چون سیستان و بلوچستان، جنوب کرمان، خراسان جنوبی و لرستان و ...شود، مردمانی که به ایران وفادار هستند نه منطقهای که در آن، سرمایهگذاری دولت ایران نهتنها قدردانی برنمیانگیزد، بلکه به نمکنشناسی و تضعیف هویت ملی دامن میزند.
بیتردید، حتی در مناطق دارای گرایشهای تجزیهطلب در داخل ایران نیز، اقدامات توسعهای مانند ساخت این میزان بیمارستان و پروژههای عمرانی، تنها با شرط ایجاد همگرایی ملی قابل توجیه است؛ چه رسد به اعطای وام بلاعوض به ساختار سیاسیای که آشکارا مواضعی خصمانه نسبت به ایران دارد.
سیاست امتیازدهی به نیروهای واگرا در برابر بیتوجهی به تیرههای وفادار، از منظر روانشناسی سیاسی، واجد پیامدهای تخریبی بر سرمایه اجتماعی و انسجام ملی است، نخست این امر به ادراک محرومیت نسبی و تحقیر روانی در میان مردم وفادار منجر میشود و وفاداری را فاقد ارزش نمادین و مادی جلوه میدهد. دوم تداوم این تبعیض موجب تضعیف هویت ملی درونیشده و بروز بحران تعلق در گروههای وفادار میگردد سوم، نابرابری در پاداشدهی، الگویی معکوس از مشروعیت سیاسی ارائه میدهد و زمینه سرایت واگرایی به سایر گروهها را فراهم میسازد. در نهایت، این فرایند به فرسایش تدریجی وفاداری ملی و بازتولید گفتمانهای واگرایانه حتی در درون نیروهای همگرا میانجامد.
دستکم این پول باید خرج مناطق لرنشبن میشد نه آنکه به اقلیم کردستان بدهند تا بین پیجهایی که لرها را کرد معرفی میکنند و نمایشهایی که در اقلیم کردستان برگزار میکنند و از لرها دعوت میکنند تا آنها را به عنوان کرد معرفی کنند تقسیم شود .
ایران متعلق به ایرانیان وفادار است .
@iranban_kord
از اینرو، بهرهبرداری ابزاری از تاریخ، عنصری کلیدی در «گفتمان مشروعیتساز پوپولیستی» (legitimizing populist discourse) اردوغان است؛ گفتمانی که در آن وی، در مقام سیاستمداری عملگرا و رئالیست، بسته به شرایط، از قطبهای متضاد قدرت—از چین و روسیه تا ناتو و حتی دونالد ترامپ—به سود منافع ملی و حزبی بهره میبرد.
اشاره اردوغان به «اعراب»، صرفاً ابزاری دیپلماتیک نیست. با وجود حضور جمعیتهای عربزبان فراوان، تاکنون هیچ جنبش پانعربیستی در ترکیه مجال بروز نیافته است. این امر را باید به اقتدارگرایی ساختاری، انسجام اجتماعی و ناسیونالیسم ترکمحور نسبت داد. اگرچه اردوغان در پی ایفای نقش رهبری در جهان اسلام است، اما فاقد منابع مالی کافی برای تحقق این بلندپروازی است و بخش قابل توجهی از این نقشآفرینی، مبتنی بر حمایت مالی کشورهایی چون قطر است که ترکیه را در مسیر تقابل با عربستان سعودی تشویق میکنند.
در نقطهی مقابل، در ایران، ناسیونالیسم و میهندوستی در گفتمان رسمی جایگاهی ندارد. جریان ایرانشهری–قزلباشی با مصادرهی گفتمان ملی، سلسلهی صفویه را—علیرغم ماهیت ایلیاتی، خرافی و حتی ایرانستیزانهاش—بهعنوان نماد ناسیونالیسم ایرانی و ادامه ساسانیان بازنمایی کرده است. حال آنکه شواهد تاریخی، نظیر سرکوب و کشتار گسترده زرتشتیان (که پیش از صفویه حدود ۴۰٪ جمعیت ایران را تشکیل میدادند) و تخریب میراث فرهنگی چون تختجمشید، نشان از خصومت عمیق صفویه با عناصر ایرانشهری دارد.
پرسش بنیادین برای ایرانیان در پرتو این دگرگونیها آن است که پروژهی نوعثمانیگرایی اردوغان چه تأثیری بر رشد گرایشهای پانترکیستی و پانکردیستی در ایران خواهد داشت؟ اردوغان که حتی کشتار آذریهای تبریز بهدست نیروهای ینیچری در جنگ چالدران را ذیل «افتخارات مشترک ترک، کرد و عرب» میگنجاند، عملاً به پانترکهای شیعه در ایران—که در استادیومها پرچم ترکیه را برافراشته و با رقص دزدی از فولکلور گرجی، پرچم جمهوری آذربایجان را به اهتزاز درمیآورند—پیام روشنی میدهد: اولویت نظم نوین عثمانی با کردهای سنی است، نه آذریهای شیعه.
در شرایطی که حتی گروههایی چون ی.پ.گ (YPG) و پ.ک.ک (PKK) تمایل خود را به مصالحه با ترکیه ابراز کردهاند، و رهبرانی چون عبدالله اوجالان و صلاحالدین دمیرتاش از «هزار سال همزیستی ترک و کرد» سخن میگویند، این خطر وجود دارد که بخشهایی از جامعه کرد ایرانی نیز جذب این گفتمان شوند.
در نهایت، این پرسش جدی مطرح است: آیا کردها و ترکهای ایران در برابر تحریکات فرقهای، به درگیریهای قبیلهای کشیده خواهند شد؟ در چنین حالتی، ترکیه با توجیهاتی چون پشتیبانی از ترکزبانان یا اتحاد با کردها، مداخله ژئوپلیتیکی در ایران را آغاز خواهد کرد—چنانکه در قبال ترکمنها و کردهای عراق چنین کرد و این مناطق را به حوزههای نفوذ ترکیه بدل ساخت.
از این منظر، اهمیت راهبردی آذربایجان نه بهخاطر تمایلات پانترک یا پانکرد مردم آن، بلکه به دلیل امکان شعلهورشدن منازعاتی است که میتوانند زمینهساز مداخلات خارجی گردند.
در جنبش سه سال پیش، دیدیم که پرچمهای جمهوری آذربایجان و ترکیه در استادیوم یادگار امام محو شد؛ موضوعی که به طنز، طعنه و پرسش بدل شد که آنها کجا رفتهاند؟ در مقابل، در همان دوران تا به امروز، کردها پرچم تجزیهطلبانه کردها و گروههای تجزیهطلب را به خیابان آورده و ایرانیان که از بذل جان برای کردها دریغ نکردند را فاشیست خوانده و وعده گورستان سازی کردستان از این فاشیستها را سر میدهند.
خیانت جریان ایرانشهری و قزلباش در بیتوجهی به این تحرکات، مردم ایران را در غفلت نگاه داشته و همین غفلت موجب رشد تجزیهطلبی کردی شده است. تجزیهطلبانی که اکنون در فضایی بیمقاومت، در پی تکرار اقدامات دهه شصت و سنت سمکو شکاک و شیخ عبیدالله نهری هستند؛ و این وضعیت میتواند پای ترکیه را به ایران باز کند.
ترکها در گذشته از جنبشهای شیخ عبیدالله و سمکو، این دو پیامبر ناسیونالیسم کردی، در آذربایجان پشتیبانی کردند؛ سمکو شکاک کشتارهای گستردهای از آذریها، ارامنه، آشوریها و حتی قبایل کرد مخالف خود بهراه انداخت. کردهایی که امروز از آذربایجان تا ایلام، سمکو را پدر معنوی خود میدانند، چشم بر این جنایات بستهاند؛ همانگونه که پانترکها نیز نادیده میگیرند که توپچیان سمکو، نیروهای عثمانی بودند و ترکها در سلاخی آذریها توسط سمکو و شیخ عبیدالله نقش مستقیم داشتند.
در این میان، ارامنه و آشوریان—که از دوران باستان بومیان اصیل منطقه بودهاند (نام «ارومیه» از ریشهی آشوری است)—هیچ مدافع مستقلی ندارند، مگر رسانههایی چون کانال ایرانبان کرد.
@iranban_kord
📝طلوع نوعثمانیگرایی: خوانشی تحلیلی از سخنرانی اردوغان درباره اتحاد ترکها، کردها و عربها در نبرد چالدران
سخنرانی اخیر رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور جمهوری ترکیه، پیرامون اتحاد تاریخی ترکها، کردها و عربها در نبرد چالدران، بار دیگر نشانگر برجستهای از احیای گفتمان نوعثمانیگرایانه در عرصه سیاست داخلی و خارجی آنکاراست؛ گفتمانی که برخلاف پانترکیسم کلاسیک ، نه مبتنی بر همگونسازی قومی ترک، بلکه بر بازتعریف هژمونی فرهنگی و ژئوپلیتیکی امپراتوری عثمانی در خاورمیانه استوار است. اردوغان میگوید:
«تاریخ هزارسالهی ما در این سرزمین بهروشنی نشان میدهد که در این جغرافیای راهبردی، که نگاه جهانیان بدان معطوف است، ترک، کرد و عرب همواره در کنار یکدیگر زیستهاند، با هم جنگیدهاند و طعم پیروزی و شکست را بهصورت مشترک چشیدهاند. تاریخ و جغرافیا این اقوام را چنان درهم تنیدهاند که گسستپذیری آنان متصور نیست. ملازگرد پیروزی مشترک ترک، کرد و عرب است؛ چالدران نیز از همین سنخ است... هرگاه متحد بودیم، رشد کردیم و به قدرت رسیدیم؛ و هرگاه دچار تفرقه شدیم، به دوران انحطاط فروغلتیدیم و با رنجهای عظیم تاریخی مواجه گشتیم. دشمنان ما، یعنی استعمارگران، این واقعیت را بهخوبی دریافتند و سیاست دیرپای «تفرقه بینداز و حکومت کن» را با مهارت بهکار بستند.»
سخن اردوغان که ترک، کرد و عرب در کنار یکدیگر میزیستهاند و در جنگها و صلحها همسرنوشت بودهاند، بیبهره از حقیقت نیست. امپراتوری عثمانی با تسامح دینی و قومیتی نسبی، به این اقوام امکان میداد تا در چارچوب این امپراتوری همزیستی داشته باشند، البته تحت هژمونی مرکز ترک-عثمانی و اسلام سنی.
از نبرد ملازگرد تا چالدران، واقعاً قبایل کُرد نقش مهمی در کنار ارتش سلجوقی و سپس عثمانی ایفا کردند. در زمان سلیم اول، بسیاری از کردها متحد عثمانیها علیه صفویان شیعه شدند (نمونه بارز: بدیعالزمان بایزید و خاندان بدرخان). این سابقه، مادهی خامی فراهم میآورد برای افسانهپردازی سیاسی، اما ریشه در واقعیت دارد.
اردوغان در این روایت، برخلاف خوانشهای تقلیلگرایانه از پانترکیسم، در مقام نماد پروژهای سیاسی فرااتنیکی (supra-ethnic political project) ظاهر میشود؛ پروژهای که در آن، اقوام ترک، کرد و عرب بهمثابه اجزای همبستهی نظمی عثمانی–اسلامی بازنمایی میشوند. با اینحال، آنچه وی «اتحاد» مینامد، نقش قبایل کرد در ساختار عثمانی را باید ذیل الگوی "قراردادهای تبعیت قبیلهای" (tribal subordination contracts) و مصلحت محور تحلیل کرد، نه بهعنوان جلوهای از همبستگی عمیق فرهنگی ، همگرایی تاریخی یا ائتلاف داوطلبانه قومی.
نسبتدادن نظم عثمانی به نوعی ایدئولوژی وحدت اقوام، سادهسازی افراطی و تحریفی عمدی از تاریخ است؛ چرا که عثمانیگری (Ottomanism) در اساس سازوکاری سلطهمحور بود و نه یک ساختار همزیستی مبتنی بر عدالت قومی.
نکتهای که اغلب در تحلیلها مغفول میماند، آن است که اردوغان نخستین رئیسجمهور جمهوری ترکیه است که واژهی «کرد» را بهصراحت وارد گفتمان رسمی سیاسی کرده است؛ امری که در سایهی سیاستهای آسیمیلاسیونگرایانهی کمالیسم، تا پیش از دهه ۲۰۱۰، تابو محسوب میشد. کردهای ترکیه تا پیش از آن، در جایگاه «شهروندان درجه دوم» قرار داشتند. اما با بهقدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه (Adalet ve Kalkınma Partisi - AKP)، فضایی محدود اما محسوس برای فعالیتهای فرهنگی، رسانهای و ابراز هویت قومی کردها گشوده شد—هرچند از سال ۲۰۱۵ به این سو، این روند با رویکردهای سرکوبگرایانه جایگزین شد.
ارجاع اردوغان به دو نبرد تاریخی ملازگرد و چالدران، بهویژه در پرتو بنبست پروژهی پیوستن ترکیه به اتحادیهی اروپا پس از ۲۰۱۶، واجد هوشمندی راهبردی است. او با تأکید بر نبرد ملازگرد که در آن امپراتوری بیزانس از سپاه سلجوقی شکست خورد میکوشد تا اهمیت بنبست ترکیه در روند الحاق به اتحادیه اروپا را کمرنگ کند. از اواخر دهه ۲۰۱۰، ترکیه از چشمانداز پیوستن به اتحادیه اروپا ناامید شده، و مواضع اردوغان نشانهی فاصلهگیری تدریجی از این پروژه است. با این حال، او هیچ گزینهای را بهطور کامل منتفی نمیداند و اخیراً اظهار داشته که «هیچ توجیه منطقی برای مسدود ساختن روند الحاق ترکیه به اتحادیه اروپا وجود ندارد» و عضویت ترکیه را برای صلح و امنیت اروپا ضروری خوانده است.
در سوی دیگر، ارجاع به نبرد چالدران واجد معنایی دوگانه است: از یکسو فراخوانی برای اتحاد، و از سوی دیگر تهدیدی نمادین علیه رقبای ژئوپلیتیکی، بهویژه ایران.
اردوغان، با بهرهگیری از حافظهی تاریخی، به همبستگی ترکها، کردها و عربها در برابر بیزانس و صفویان اشاره میکند؛ اتحادی که در واکنش به سیاستهای مذهبی قهری صفویان و بهویژه تحمیل تشیع دوازدهامامی شکل گرفت.
@iranban_kord
بعد از نخواندن سرود ملی «ای ایران» توسط بازیگر قبیلهگرا ،محمد نویدزاده، کردها باز هم ادعا کردهاند که این سرود در اصل توسط یوسف بزازی، که هنگام اجرای این قطعه توسط استاد بنان تنها دوازده سال داشته، خوانده شده و بنان آن را «دزدیده» است و چنانچه در کامنتها مشاهده میکنید فارس ها را به باد دشنامهای جنسی گرفتهاند!
این الگو فقط به موسیقی محدود نمیماند؛ ادعاهایشان درباره تاریخ، اساطیر، فرهنگ، لباس، رقص، و حتی نسلکشی هم از همین جنس است. در حالی که تاریخ و اساطیر ایران را به نام خود میزنند، رقص و لباسشان ریشه در سنتهای آشوری و عربی دارد و کسانی چون سمکو و شیخ عبیدالله دستشان تا مرفق به خون آذربایجانیان آلوده است، امروز در جایگاه قربانی ایستاده و مدعی نسلکشی شدنشان در ایران هستند!
حافظ :
این طایفه از کشته ستانند غرامت!
@iranban_kord
📝کردیزدایی در دل جنبش کردها؛ گفتوگوی تمام ترکی دمیرتاش با دخترش
در این فیلم صلاحالدین دمیرتاش ، رهبر زندانی کردهای ترکیه و از چهرههای شاخص حزب دموکراتیک خلقها (HDP)، با دختر نوجوانش به زبان ترکی گفتگو میکند و دختر رهبر کردها تسلطی بر زبان مادری خود ندارد.
اما تناقض زمانی روشنتر میشود که دمیرتاش، از دل زندان، با ادبیاتی پرطمطراق، جملهای بر زبان میآورد که یادآور سبک گفتار دونالد ترامپ است: «زمان آن فرارسیده است که با دلسوزی برای گسترش و عظمت ترکیه بکوشیم.» این تعبیر، که از زبان یکی از مدعیان دفاع از حقوق کردها در برابر استیلای مرکزگرای ترک بیان میشود، نشانگر سطحی از انفعال درونیشده و مصالحه با ساختار حاکم است که نوعی خودتخریبی هویتی را به نمایش میگذارد.
با این همه، شاید شگفتآورترین وجه این وضعیت، نه در استیصال سیاسی کردهای چهار کشور در برابر نظام ترکمدار، بلکه در انتخاب دشمن فرضی آنها نهفته است: بخش چشمگیری از گفتمان کردی و وابستگان رسانهای آن در اروپا و منطقه ایران را دشمن اصلی خود میدانند؛ ایرانی که نهتنها هرگز زبان و رسوم کردی را ممنوع نکرده بلکه جریانملیگراییاش که باید اصلیترین دشمن هرگونه قبیلهگرایی و تجزیهطلبی کردی باشد در مالهکشی و تاریخسازی برای آنان از هیچ خیانت ،جعل و دروغی رویگردان نیست چنانچه حتی در یک مورد نیز از دهها پرچم و شعار تجزیهطلبانه آنان در نوروز انباکسینگ نکردند و جالب آنکه در تخیل ایرانی، صفاتی چون اصالت، نجابت، دلیری و زیبایی اغلب با هویت کردی گره خورده است، و بسیاری از ایرانیان با نگاهی ستایشآمیز از فرهنگ، فولکلور، و پیشینه تاریخی کردها سخن میگویند؛ تا آنجا که برخی از کردها چنان دچار ذهنیت برتری قومی شدهاند که گمان میبرند نژادی برتر هستند.
این در حالی است که بسیاری از کردهای ترکیه، در برابر قدرت حاکمهای که سخنگفتن به زبان مادریشان را جرم میداند، دم فروبستهاند، اما در جستوجوی دشمن، آسانترین هدف را در همسایگی شرقی خود یافتهاند؛ همسایهای که بر خلاف آنچه ادعا میشود، عرصهای آزاد نه تنها برای تجلی هویت کردی بلکه حیاط خلوت آنان برای ملتسازی ،غارت میراث تاریخی،فرهنگی و اسطورهایست .
این واکنش، نه حاصل تحلیل عقلانی، بلکه ریشهدار در روانشناسی فرودستی (subaltern psychology) و مکانیسمهای جابهجایی روانی (psychological displacement) است.
@iranban_kord
📝دست نوشتههایی از مردم کرمانشاه و ایلام در مراسمنوروزی این مناطق و پشتیبانی آنان از کردهای آذربایجان پس از وقایع ارومیه .
مشاهدات میدانی از آیینهای نوروزی در استانهای کرمانشاه و ایلام—از جمله دستنوشتهها، شعارها، و نمایش نمادهای کردستان بزرگ—بهویژه در پی وقایع ارومیه، از گسترش دامنهی همبستگی قومی میان کردهای مناطق مختلف ایران حکایت دارد. حضور پرشمار مردم در مراسمهایی که بهوضوح متأثر از گفتمان پانکردیسم است، نشان میدهد که نوعی همافزایی گفتمانی میان مناطق کردزبان، فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی، در حال شکلگیری است؛ پدیدهای که بدون مساعدت ناخواستهی روشنفکران مرکز ،چپگرایان و از همه جالبتر حاملان گفتمان موسوم به «ایرانشهری»، اساساً امکانپذیر نمیبود.
تجلیل بیقید و شرط از هویتهای قبیلهای، بازتفسیر تاریخ در قالب «رنج مشترک کردها»، و تأکید بر ستمدیدگی تاریخی کردها—همگی در بستری از نوعی پانایرانیسم مبتنی بر اصالتبخشی به قومیت بهمثابه ملت بالقوه—راه را برای برساختن گفتمان پانکردیسم در جنوب غرب ایران هموار کردهاند. ایرانشهریها که خود را متولی بازسازی نظم ملی میدانستند، اکنون باید به خود افتخار کنند که هزاران نفر از مردم دهلران، زیر پرچم کردستان رقصیدهاند.
پرسش اساسی آن است: چرا پیش از بسط گفتمان ایرانشهری، شاهد این سطح از تحرک پانکردی نبودیم؟ چرا تا پیش از مشروعیتیابی هویتهای قومی در پوشش اسطورهسازیهای شبهباستانی، کردهای جنوبی اینگونه به گفتمان مقاومت قومی نپیوسته بودند؟ پاسخ روشن است: پانکردیسم در این مناطق، محصول ناخواستهی پیوند گفتمان پانایرانیسم با بازنمایی رنجهای قومی و تقدیس کاذب چندفرهنگگرایی است. کردهای جنوب، نه در خلأ، بلکه در بستر روایتهایی که دشمن مفروض را «عنصر ترک» و نقطه اتصال را «مشترکات رنج و خون» تصویر میکنند، به پروژه همبستگی قومی پانکردی رسیدند.
@iranban_kord
📝خطر نگاه تقدیرگرایانه به شکست گروهکهای تروریستی و جریانهای قبیلهگرا
در پی اعلام تسلیم رسمی گروه پکک (PKK)، برخی تحلیلگران و ناظران سیاسی چنین پنداشتهاند که فروپاشی، سرنوشت محتوم همه جریانهای قبیلهگرا و جداییطلب است. با این حال، این تلقی سادهانگارانه نه تنها بر فهمی عمیق از ساختار روانشناختی و جامعهشناختی اقوام کرد مبتنی نیست، بلکه نادیدهگیرِ سطح بالای میهندوستی و حساسیت جمعی جامعه ترکیه نسبت به امر «یگانگی ملی» و «تمامیت ارضی» است؛ امری که نهفقط در ساختار دولت، بلکه در ساحت تمامی احزاب سیاسی بهمثابه خط قرمز و آرمان مشترک لحاظ میشود.
در مقابل، احزاب ایرانی اعم از چپگرایان، ملی-مذهبیها، گروههای موسوم به مجاهد، و دیگر جریانهای اپوزیسیون، نه تنها هیچگاه دارای وفاق ملی پیرامون مسئله تمامیت ارضی نبودهاند، بلکه در برهههایی حساس مانند آنچه دولت بازرگان در جنگ هشت ساله کرد، به کردها خودمختاری دادند و حتی در مواردی با ورود به همکاریهای نظامی و امنیتی با عناصر کرد تجزیهطلب، عملاً دست به خیانت سیاسی علیه موجودیت ایران زدهاند.
تفاوتی بنیادین میان چنین احزابی و همتایان ترکیهای آنان وجود دارد، چرا که در ترکیه، با وجود منازعات سیاسی ، کلیت احزاب در حفظ «اقتدار ملی» و مخالفت بیقیدوشرط با تجزیهطلبی، وحدت رویه دارند.
نه کردهای ایران با کردهای ترکیه قابل قیاساند—که بسیاری از آنها در طول فرآیندهای آسمیلاسیون زبان ترکی پذیرفتهاند و از نظر مذهبی با اکثریت ترکهای سنی اشتراک دارند—و نه ملت ترکیه با ایرانیانی که در گفتار روزمرهشان به سادگی از کلیدواژههایی چون «ملت کورد»، «کوردستان»، و دیگر اصطلاحات جداییطلبانه بهره میگیرند.
در ایران، تجزیهطلبان کرد حامیانی پرشماری در میان طبقه متوسط مرکزنشین فارسیزبان دارند؛ پدیدهای که در ترکیه، با توجه به ساختار نهادین دولت-ملت و فرهنگ سیاسی مسلط، کاملاً ناممکن است.
دانشگاههای ترکیه، که حتی در اعتراض به اقتدارگرایی اردوغان با شعارهای لائیکگرایانه چون (ترکیه لائیک است و لائیک باقی خواهد ماند) از میراث آتاتورک دفاع میکنند، به هیچ وجه با دانشگاههای ایران، که عمدتاً خاستگاه بازتولید گفتمانهای مارکسیستی، پسااستعماری، و وطنستیزانهاند، قابل مقایسه نیستند.
حتی ناسیونالیستهای ایرانی نیز، در مقایسه با ناسیونالیستهای ترک، در سطحی نازل از تعهد سیاسی قرار دارند. در طول نوروز اخیر، آنان نه تنها عامدانه پرچمهای تجزیهطلبان کرد را سانسور کردند، بلکه آن را تحت پوشش دروغین «بازگشت به ایران باستان» مشروعیت بخشیدند!
این در حالی است که ملیگرایان ترک، حتی در خاک آلمان، با اقداماتی چون تخریب نمادهای مرتبط با «نسلکشی ارامنه» در راستای حفاظت از روایت ملی خود میکوشند و بارها با هواداران پکک با سلاح سرد به زد و خورد دست زدهاند این را باید با جمعیت ۵۰۰ هزار نفری قائله برلین سنجید که تریبون دار آن تجزیهطلب فاشیستی چون شهاب شیخی بود و شماری از کردها به دارندگان پرچم ملی حمله برده و آنان را مضروب کردند!
شگفت آنکه بخشی از به اصطلاح ایرانگرایان تا آنجا پیش رفتهاند که آشکارا اظهار میدارند: «اگر کردها ایران را تجزیه کنند، عیبی ندارد و دست غریبه نیفته مشکل ما با ترکهاست !». آیا اینان اساساً شایستگی اطلاق واژگانی چون میهندوست یا ناسیونالیست را دارند؟ چگونه میتوان این مدارای دیوانهوار نسبت به تجزیهطلبان را با ملیگرایان ترک مقایسه کرد که در طول تاریخ، با تمام خشونت و قساوت در قبال کردها( هر چه بر سر ارامنه، آشوریان، ایزدیان و علویان آمد کار کردها بود )در راستای تحکیم یکپارچگی ملی خویش عمل کردهاند؟
زمانی که حتی در میان طیف ناسیونالیست ایرانی، افرادی یافت میشوند که به نظریهپردازان ضمنی فروپاشی ملی و سانسورگر تهدیدهای امنیتی بدل شدهاند، میتوان دریافت که وضعیت فکری و آگاهی سیاسی توده مردم چگونه خواهد بود. آنانی که نابودی گروههای قبیلهگرا را تقدیری محتوم میانگارند، یا از شرایط و زمینههای تحقق این نابودی آگاهی ندارند، یا دچار خطای محاسباتیاند، و یا عمداً درصدد تحریف واقعیتها هستند.
اکنون که کردهای ترکیه، سوریه، و عراق بهنحوی به نظم نئوعثمانی پیوستهاند، هیچ بعید نیست که کردهای ایران نیز در مسیری مشابه گام نهند و یا حتی چنین نکنند با باز شدن پای پکک ک و عناصر تجزیهطلب کرد ایرانی که مجری سیاستهای ترکیه هستند ،ترکیه به بهانه دفاع از ترکزبانان ایران وارد خاک کشور شود !
واقعیت آن است که میزان خصومت کردهای ناسیونالیست ایران با کلیت ایران، بهمراتب ژرفتر و ریشهدارتر از آن چیزی است که در پروژههای نمایشیشان برای ترکیه بروز میدهند. برای ایشان، ایران نه وطن، بلکه دشمن تاریخی و ابدی است.
@iranban_kord
_صلاحالدین دمیرتاش، در زندان: «اکنون زمان آن فرا رسیده که برای پیشرفت ترکیه تلاش کنیم.»
_پرچم ترکیه بر سینه مراد کاریلان رهبر پکک
به نظر میرسد نظم عثمانی در حال تولدی دوباره است؛ اکنون که ترکها، به مدد شمشیر کردها، از جمعیت ارمنی و آشوری رهایی یافتهاند، و بخش بزرگی از کردهای ترکیه نیز آسمیلیه شدهاند، دولت ترکیه با بهرهگیری از شبکههای کریدور و خطوط انتقال نفت و گاز، بر وزن ژئوپلیتیکی خود افزوده است و کردهای عراق و سوریه را نیز به انقیاد و تبعیت درآورده است.
شاید بازگشت به نظمی مشابه با نظم عثمانی ــ (البته اگر اردوغان و اسلام گرایان بتوانند آن را کنترل و از تقابل با اسرائیل جلوگیری کنند) برای خود ترکها هم بد نباشد .
در این میان، لائیسیته بهعنوان میراث برجایمانده از کمال آتاتورک، همچنان میتواند عنصری بازدارنده در برابر افراطگرایی دینی تلقی شود.
شاید چندان بد هم نباشد که در این منطقه، تنها ایرانیان بهعنوان مردمانی سکولار شناخته شوند؛ چرا که این تمایز، خود نوعی مزیت تمدنی و تاریخی در میانه بحرانهای هویتیِ مذهبی است.
@iranban_kord
احتمالا مراد کاریلان آهنگ این آخرین تلاشمه ،ستار رو پلی کرده:))
Читать полностью…🔻 حمله پ ک ک به پیشمرگه های بارزانی از زبان رسانه های وابسته بارزانی
این احزاب پانکردی خیلی جالب هستند همزمان حرف از صلح میزنن از پشت سر به هم خنجر میزنن بارزانی ها نیروهاشو با لباس ترکیه میفرسته با پ ک ک بجنگنه پ ک ک هم حرف از برادری میزنه پیشمرگه های بارزانی رو شکار میکنه
#تجزیه_طلب
#پانکرد
@Kurdpatriott
اما آیا این شکست، نخستین شکست شاه اسماعیل بود؟ چنانکه بیان شد، تنها سرداران سپاه آذربایجان از صارمبیگ شکست خوردند و شخص شاه اسماعیل نهتنها شکست نخورد، بلکه پیروز نهایی نبرد بود. بنابراین، این شکست نه متوجه شاه اسماعیل، بلکه متوجه بخشی از سپاه اوست. سرداران اسماعیل در طول حیات نظامیاش شکستهایی متعدد تجربه کردند؛ اما نخستین شکست واقعی خود شاه، همانا شکست فاجعهبار در چالدران است.
اکنون اگر با منطق پانکُردها پیش برویم و بخواهیم نخستین شکست سرداران شاه اسماعیل را تعیین کنیم، با فهرستی بلندبالا مواجه خواهیم شد: شکستهایی که در تبریز، لرستان، ورامین و یزد رخ دادهاند. پیش از آنکه صارمبیگ مکری به فکر شورش بیفتد، الیاسبیگ حلواچیاوغلی در لرستان شکست خورد، اما شاه اسماعیل توانست اتابک لرستان را شکست داده و تابع خود سازد. همچنین در سال ۹۰۷ هـ.ق، یعنی پنج سال پیش از واقعه صارمبیگ، شاه اسماعیل با حسین کیا چلاوی مواجه شد که بر بخشهایی از مازندران، سمنان و تهران مسلط بود. حسین کیا، قزلباشان را از محدوده ری بیرون راند و الیاسبیگ را نیز به قتل رساند. شاه اسماعیل شخصاً به مصاف او رفت، پس از محاصره یکایک قلعههای البرز، وی را دستگیر و سپس اعدام کرد.
از سوی دیگر، محمد کرهی، حاکم ابرکوه نیز در سال ۹۱۰ هـ.ق، یعنی دو سال پیش از ماجرای صارمبیگ، به قزلباشان حمله کرد، آنان را شکست داد و یزد را تصرف نمود. در نهایت شاه اسماعیل شخصاً وارد عمل شد، او را شکست داده، اسیر و سپس اعدام کرد.
بنمایه: تاریخ سیاسی کرد، تألیف نوشیروان مصطفی امین، ترجمه اسماعیل بختیاری، صص ۶۸ تا ۷۳.
@iranban_kord