مبارزه با پانکردیسم ستیز با کُرد نیست بلکه عین کُرد بودن است. هیچ ملاحظه ای بالاتر از ایران نیست. ارتباط با ما @iranban_kordbot
جای آن است که سخنان هممیهن تبریزی را درباره ممنوعیت ورود اتباع بشنویم.
آیا تبریز، بهعنوان دومین کلانشهر ایران، با آسمانخراش ها و بهعنوان یکی از پرجمعیتترین، توسعهیافتهترین و صنعتیترین مراکز کشور، لنگ حضور اتباع افغان بوده است؟ در حالی که در شهرهایی چون یزد، اصفهان، تهران و خراسان، به بهانهی تأمین نیاز بازار کار، فرصتهای شغلی کارگران ایرانی به مهاجران افغان واگذار شده است؟
در سرتاسر جهان، مشاغل سخت عمدتاً بر دوش کارگران مهاجر استوار است، کارگران ایرانی در معادن به خاطر دستمزدی ناچیز جان میدهند — البته جان هر کارگر، چه ایرانی و چه خارجی، عزیز است و ایمنی محیط کار حق بنیادین همهی آنان است اما با این وجود، ایرانیان در مشاغل دشوار با مزدهای اندک به کار گمارده میشوند و نه افغانها ، گواهی تلخ بر نابرابری و بیعدالتی ساختاری در بازار کار کشور.
@iranban_kord
📎 تام باراک، سفیر آمریکا در ترکیه و فرستاده ویژه این ایالات متحده در امور سوریه:ما بدهکار ساختن کشور و یا ادارهای خودمختار برای کردها نیستیم .
تام باراک اعلام کرد که واشینگتن قصد ندارد برای همیشه حضور نظامی خود را در سوریه حفظ کند و همبستگی با قسد به معنای تأسیس یک کردستان آزاد در سوریه نیست، و همچنین به معنای تأسیس یک کشور جداگانه یا یک کشور مستقل علوی یا دروزی نیست. همه در چارچوب سوریه خواهند بود که قانون اساسی و پارلمان خود را خواهد داشت.»او همچنین اشاره کرد که آغاز روند کنار گذاشتن سلاح از سوی حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) «تحولی بسیار مهم برای ترکیه بهشمار میرود».باراک توضیح داد که ایالات متحده در گذشته با «قسد» برای مبارزه با گروه تروریستی داعش متحد شد و افزود: «به همین دلیل، این احساس رایج وجود دارد که ما شریک آنها بودیم و به آنها بدهکاریم، اما پرسش مهمتر این است: ما دقیقا چه دِینی به آنها داریم؟ ما بدهکار ایجاد یک اداره مستقل درون یک کشور نیستیم.»
آیا ایرانشهریها که از بازتاب پاورقی های جروزالمپست(چه نام سختیام داره!) برای تلقین تجزیه ایران نمیگذرند این سخنان را بازتاب میدهند؟
@iranban_kord
کردهای ترکیه: «بژی شریعت!»
مذهب در میان کردها همچنان جایگاه بسیار قدرتمندی دارد . نیمی از جامعه ترکیه، علیرغم تجربه طولانی لائیسیته و چندین کودتای نظامی که بهمنظور حفاظت از ارزشهای کمال آتاتورک صورت گرفت، همچنان از رجب طیب اردوغان، خلیفهگونه، حمایت میکنند. بنابراین اهمیت مذهب در میان جوامع سنتیتر و حاشیهایتر کرد ترکیه، به مراتب قویتر و نفوذپذیرتر است.
@iranban_kord
یک روز پس از آنکه پکک مراسم نمادین خلع سلاح برگزار کرد، توپخانه ارتش ترکیه مواضع آنها در اقلیم کردستان را هدف قرار داد. این رویداد نشاندهنده واقعیت تلخ فدرالیسم قومی است: اقلیمهایی بیدفاع و فاقد حاکمیت مؤثر که بهجای استقلال، به عمق استراتژیک دولتهای مداخلهگر بدل میشوند. فرجام رؤیای کردستان بزرگ، حیاط خلوت شدن برای آنکاراست و به همین دلیل حلقه کرد ایرانی وابسته به اربیل از تغییر در ترکیه میگوید!
@iranban_kord
📝اعلام تسلیم و خلع سلاح پکک ، شجاعت اخلاقی عبدالله اوجالان در بازنگری باورها و یا تنگنای استراتژیک
دگرگونی ایدئولوژیک نزد چهرهای چون عبدالله اوجالان، که هویت و مشروعیت سیاسیاش را بر پایهی مارکسیسم-لنینیسم، ملتسازی انقلابی، و ایدئولوژی «رهایی ملی» (national liberation) استوار کرده بود، بهراستی نیازمند سطحی از "دگرگونی هستیشناختی" است که در حوزه روانشناسی «گسست هویتی» (identity discontinuity) محسوب میشود.
با این حال، پرسش بنیادین آن است که چرا عبدالله اوجالان بهسوی این دگرگونی تن داد، در حالی که بسیاری از رهبران احزاب کرد ایرانی و چپهای مارکسیست ایرانی همچنان به مواضع خود در دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ وفادار ماندهاند؟ آیا اوجالان دارای سطحی از شجاعت اخلاقی در بازنگری باورها بود که دیگر چپگرایان از آن محروماند؟ یا باید این تغییر را بهمثابه واکنش ناگزیر به شکست ساختاری پروژهی ملتسازی درک کرد، نه کنشی از سر فضیلت اخلاقی؟
رفتار او نوعی «بازنگری هویتی» را نشان میدهد که میتواند محصول شکستهای عینی، فرسودگی و سرخوردگی تاریخی، و درونیسازی ناتوانی سیاسی و ژئوپلیتیکی دارد.
با این حال، تغییر موضع اوجالان را نباید بهسادگی نوعی "شجاعت اخلاقی" دانست، بلکه میتوان آن را واکنشی تاکتیکی به شکست ساختاری پروژه ملتسازی دانست که پکک در پی برآورده کردن آن بود.زمانی که یک ایدئولوژی ملیگرا دیگر قادر به ترجمهی مفاهیم خود به سطحی از نهادسازی مؤثر نیست، رهبران آن ناچار به بازتعریف اهداف، نشانهها، و زبان خود میشوند. این همان چیزی است که در بیانیههای اخیر اوجالان قابل مشاهده است.
〽️ نقد ادعای «پیروزی تاریخی» پکک و تأویل نادرست از «به رسمیتشناسی کردها»
در پیام اوجالان نوعی «بازنویسی واقعیت تاریخی» (historical revisionism) مشهود است. وی از آنچه "دستاورد به رسمیت شناخته شدن کردها" مینامد، به مثابه تحقق هدف نهایی جنبش پکک یاد میکند. این امر از نظر مفهومی، دچار خلطی بنیادین است میان:
_هدف نخستین و بنیادین پکک: تشکیل یک دولت–ملت کردی مستقل در چارچوب الگوی کلاسیک مارکسیستی؛
_واقعیت فعلی: شکل محدودی از همزیستی فرهنگی در چارچوب دولت-ملت ترکیه، بدون تحقق هیچگونه ساختار دولتسازی کردی یا حتی فدرالیسم قومی.
چرخش ایدئولوژیک پکک و فاصلهگیری از اهداف اصلی، بیش از آنکه ناشی از تحقق تدریجی اهداف بوده باشد، نتیجهی فشارهای امنیتی، بنبست ژئوپلیتیکی، و فروپاشی پایگاه اجتماعی است.
برخلاف ادعای اوجالان، آنچه امروز در مورد نسبیترین به رسمیتشناسی فرهنگی و زبانی کردها در ترکیه مشاهده میشود، حاصل عملکرد پکک نیست، بلکه بیش از هر چیز متأثر از راهبردهای ریالپولیتیکی (Realpolitik) دولت اردوغان است.
اردوغان بهجای امتیازدهی به ساختارهای قومی یا فدرالی، با سرمایهگذاری روی حافظهی خلافت عثمانی و نقش تاریخی کردها بهمثابه «ملت وفادار» (loyal millet)، پروژهای از ادغام نرم قومی را بهپیش برد.
تجربهی تاریخی کردها در امپراتوری عثمانی ـ بهویژه در قالب امارات نیمهمستقل مانند بدرخانها ـ پایهی فکری چنین راهبردی است. اردوغان با احیای سنت «همزیستی عمودی» (vertical incorporation) عثمانی، نوعی مشارکت محدود را پیشنهاد کرد که در عین حال هرگونه ادعای ملتسازی کردی را حذف میکرد.
در نتیجه، پیشرفتهایی مانند آموزش زبان کردی، فعالیت رسانهای، یا حضور نمایندگان کردی در نهادهای دولتی، نه حاصل مبارزات نظامی پکک بلکه نتیجهی موازنهسازی دقیق اردوغان در میان سکولاریسم کمالیستی و همگرایی اسلامی با کردها است و همین یکی از پایهای از بین رفتن مشروعیت پکک در میان کردها شد .
اردوغان در امتداد این سنت، با برقراری پروژه «گفتگوی ملی» (2013–2015) و اعطای آزادیهای محدود فرهنگی، نه از سر «امتیاز به پکک»، بلکه برعکس ، بهمنظور تضعیف پکک و جذب کردها درون گفتمان اسلامی حکومت خود عمل کرد.
〽️شکست گفتمان چپگرا در میان کردهای ترکیه
با افول تجربههای آرمانگرایانه، اکنون بخش قابل توجهی از جامعهی کرد ترکیه ـ بهویژه در کلانشهرهایی مانند دیاربکر، وان، ماردین ـ خواهان ثبات سیاسی، مشارکت در سازوکار دموکراتیک، و توسعهی اقتصادی هستند.
ارنست گلنر این وضعیت را مرحلهی گذار از «آرمانگرایی قومی» به «عقلانیت مدنی مدرن» مینامد. بهعبارتی، خواستههای کردها از ادعای ملتسازی به مطالبات شهروندی درون چارچوب دولت مدرن انتقال یافته است.
بخش گستردهای از جامعه کرد ترکیه، بهویژه پس از دههها خونریزی، اکنون خواهان ثبات، مشارکت سیاسی، و توسعه اقتصادی است. خستگی اجتماعی از پروژه چریکی، و ناکامی در تحقق وعدههای تاریخی، باعث شد که بخش قابل توجهی از کردها دیگر حاضر به سرمایهگذاری روانی و سیاسی روی پکک نباشند.
@iranban_kord
〽️پیام عبدالله اوجالان مبنی بر تسلیم پکک:جنبش پکک و استراتژی رهایی ملی آن که به عنوان واکنشی به رد وجود کردها پدید مد و هدف آن ایجاد دولتی مستقل بود منحل شده است و کردها به رسمیت شناخته شدهاند و بنابراین هدف اصلی ما محقق شده است .به عنوان بخشی از این روند لازم است به طور داوطلبانه سلاحها کنار گذاشته شود تا راه برای فعالیت جامع کمیسیون ویژهای در پارلمان ترکیه با اختیارات کامل قانونی هموار شود .
نتیجهای که از این گفتگوها میگیریم این است که پکک اهداف ملت_دولت گرایانه خود را کنار گذاشته است .کنار گذاشتن این اهداف بنیادی به معنای کنار گذاشتن استراتژی های نظامی و در نتیجه به معنای انحلال این گروه است .
اتفاقی که در اینجا میافتد گذار داوطلبانه از مبارزه مسلحانه به سیاست دموکراتیک و قانون است این یک شکست نیست بلکه باید به عنوان یک پیروزی تاریخی نگریسته شود .
@iranban_kord
📝بلوچها و هویت ملی : پیوندی که زمان و تبعیض و محرومیت را تاب میآورد تا به آیندهای روشن برسد
وفاداری به سرزمین، پیوندی است ژرف و کهن که فراتر از زبان، مذهب، و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی قرار دارد. این پیوند، در اعماق حافظهی تاریخی و نمادین یک قوم ریشه میدواند، در جایی که هویت ملی نه صرفاً یک قرارداد سیاسی، بلکه میراثی فرهنگی، اخلاقی و اسطورهای است. مرد بلوچ، در متن شعری که با غرور میسراید:
«من بلوچم رادمهری از نژاد آریا
میدهم جان بهر خاکم، باشرافت بی ریا»
نمادی است از این میراث پرشکوه و وفاداری غیرقابل انکار به ایران.
آنتونی دی اسمیت با نقد نظریههای صرفاً مدرنانگارانه ملیت، نشان میدهد که هویت ملی محصول پیوندهای اسطورهای، تاریخی، و فرهنگی است که در لایههای حافظه جمعی مردم تعبیه شدهاند. تیره ایرانی بلوچ، هرچند زبانی متفاوت از فارسی و مذهبی متفاوت از بیشینه ایرانیان دارند، اما بخشی جداییناپذیر از «ایران» تاریخی و فرهنگیاند. آنها در ژرفای اسطورهی آریایی خود، از پیشینیانشان میراث افتخار، شجاعت و فداکاری را به ارث بردهاند.
این میراث، که با عناصر سمبلیک و روایتی تقویت شده، نیرویی مستحکم است که حتی محرومیتهای معاصر نتوانسته است آن را فرسایش دهد. از این منظر، وفاداری بلوچها نه امری موقتی، بلکه تجلی هویت تاریخی و فرهنگی عمیق است که در برابر گذر زمان و مشکلات پابرجا مانده است.
این مقاومت و ایثار، با تأکید بر «جان دادن برای خاک» و «فداکاری زنان و کودکان»، داستانی است از وفاداری اخلاقی که نه فقط به عنوان یک حس تعلق، بلکه به مثابه یک وظیفه اخلاقی و تاریخی در برابر ایران شناخته میشود. این روایتها، اساس مشروعیت فرهنگی و سیاسی ملت است و فراموشی آن خیانتی به تاریخ جمعی محسوب میشود.
ادموند برک، به عنوان یکی از پدران فلسفه سیاسی لیبرال-محافظهکار، بر اهمیت میراث فرهنگی، احترام به سنتها و نظم اخلاقی جامعه تأکید میکرد. وفاداری بلوچها به ایران، حتی در شرایط دشوار اقتصادی و اجتماعی، تجلی این ارزشهاست. این وفاداری نمایانگر آن است که تیره بلوچ به رغم تفاوتها و محرومیتها، خود را بخشی از ساختار عظیم تاریخی و اخلاقی ایران میداند و نسبت به حفظ این میراث مسئول است.
از دیدگاه برک، ملت چیزی بیش از یک قرارداد سیاسی است؛ ملت مجموعهای از سنتها، روابط اخلاقی، و خاطرات جمعی است که به تدریج شکل میگیرد و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. مرد بلوچ، با شعری که میسراید، به این سنت پایبند است و این پایبندی نه تنها نشانه وفاداری، بلکه نمادی از شجاعت، صداقت و شرافت است که با ارزشهای لیبرال-محافظهکارانه همخوانی دارد.
وفاداری بلوچها به ایران، امری است که نمیتوان صرفاً با عینک نفعگرایی سیاسی یا اقتصادی تحلیل کرد. این وفاداری، در لایههای عمیق حافظه تاریخی، روایتهای اسطورهای و فرهنگ اخلاقی ایرانی-آریایی ریشه دارد، و به عنوان یک پیوند مقدس میان قوم و سرزمین عمل میکند.
در بستر محرومیتها و چالشهای معاصر، این وفاداری همچنان پابرجاست و نشان از شرافت، کرامت و دلبستگی راسخ به ایران دارد؛ شرافتی
که همچون آنچه در شعر مرد بلوچ میبینیم، فراموشناشدنی و آیندهساز است. این شرافت و وفاداری، برای ایران معاصر و آیندهاش سرمایهای است بیبدیل که باید با سیاستهای منصفانه، توسعه متوازن و احترام به تنوع فرهنگی، پاس داشته شود.
📎سرمایهداران ایران؛ مسئولیت تاریخی در برابر وفاداری و سازندگی ملی
در این مقطع سرنوشتساز تاریخ ایران، ضروری است که صاحبان ثروت و تأثیرگذارترین نیروهای اقتصادی با دقت و خرد تصمیمگیری کنند که کدام مناطق بیشترین وفاداری به ایران را حفظ کردهاند و سزاوار اعتماد و سرمایهگذاریاند.
جامعه، زنجیرهای از نسلهاست و باید در برابر کسانی که وفاداری خود را نشان دادهاند، مسئول باشیم. این مسئولیت اخلاقی، الزام میآورد که سرمایهها و امکانات کشور، در خدمت مردمانی قرار گیرد که در روزگار سخت، میهندوستی خود را به اثبات رساندهاند.
سرمایهداران ایرانی موظفاند با انتخاب هوشمندانه و متهورانه، سرمایههای خود را به سوی مناطقی سوق دهند که وفاداری و پایداری خود را در برابر ایران به اثبات رساندهاند.
مناطق محروم سیستان و بلوچستان، و مردمانی که در سختترین شرایط، وفاداری به ایران را بر زبان و عمل جاری ساختهاند، نمونهای برجسته از میهندوستی و ناسیونالیسم اصیلاند. در حالی که برخی در روزگار دشوار تاریخی، با تفرقه و تجزیهطلبی، ریشههای وحدت ملی را تهدید کردند، بلوچها به ایثار، وفاداری و جانفشانی برای ایران ادامه دادند.
@iranban_kord
ناصر رزازی :ماموسا عارف گفت سالروز تولد پسر شاه ایران بود ،همین کسی که الان هست و میخواهد رئیسجمهور ایران شود و البته در خواب هم نخواهد دید.
مجری به طعنه :نیم پهلوی
میخندند و در ادامه میگوید: اصالتا هم کرد هستند ، از کردهای حرامزاده مازندران و این در تاریخ آمده است.
@iranban_kord
چه با افتخار میگن ترکیه گفته شورش هرکیها رو سرکوب میکنه !
در هر صورت حمایت ترکیه از حکومت بارزانی—از طریق تأکید بر همکاری امنیتی و تماسهای دیپلماتیک منظم—نشاندهنده آن است که ترکیه در تحلیل نهایی، با هر گونه شورش داخلی که مشروعیت حکومت بارزانی را تهدید کند، همراهی نمیکند چرا که به لطف بارزانی این اقلیم تبدیل به حیاط خلوت ترکیه شده است .
@iranban_kord
صحنه ای از درگیری های گسترده در اقلیم کردستان میان عشایر ایل هرکی و بارزانی .
کردهای ایرانی چنین وضعی را یک درگیری قبیلهای ساده میخوانند که مساله مهمی نبوده است !
@iranban_kord
ائتلاف مضحک: هنگامی که لیبرتارین و چپ رادیکال، در ماجرای اخراج افغانیها دست در دست علیه ملت میایستند
ماجرای دفاع مشترک چپ ایرانی و لیبرتارینهای وطنی از حضور میلیونی مهاجران افغانستانی در ایران، نه صرفاً تناقض، بلکه نمایشی است از یک هجو سیاسی تمامعیار. در ظاهر، این دو جریان هیچ نقطهی اشتراکی ندارند: یکی بازار را طرد میکند، دیگریتقدیس ؛ یکی عدالت را محور میداند، آنیکی آزادی فردی را؛ یکی از دخالت دولت در اقتصاد دفاع میکند، دیگری خواهان انحلال دولت است. اما بهوقت عمل، همچون دو بال یک پیکر بیریشه، به جان اقتدار ملی و بنیان دولتـملت میافتند.
چپ ایرانی سالهاست هر امر فراملی، ضدملی، ضدسنت و ضداقتدار را با آغوش باز میپذیرد—چه در قالب فمینیسم انتزاعی، چه قومگرایی بیریشه، یا مهاجرگرایی افسارگسیخته. در سوی دیگر، لیبرتارین ایرانی اکنون در کنار همان چپ ضدسرمایهداری، زیر پرچم «حقوق مهاجر افغان» ایستاده است.
اما چه اشتراکی میان این دو جریان وجود دارد؟ نه درکشان از عدالت یکیست، نه تلقیشان از آزادی. تنها اشتراکشان در تحقیر ملت، تحقیر نظم سیاسی، و تحقیر هویت فرهنگی ایران خلاصه میشود.
لیبرتارین ایرانی، با توسل به منطق بازار آزاد، از «کارگر ارزان» افغان دفاع میکند—بیآنکه بگوید این کارگر، نه مالیات میپردازد، نه بیمه دارد، نه تابع نظم شهری است و نه مقید به قانون.
چپ ایرانی نیز، همزمان که از «ستم» به مهاجر میگوید، درباره اشغال زایشگاهها، مصرف بیضابطه خدمات درمانی، فشار بیسابقه بر نظام سلامت، و زایش جمعیتی افسارگسیختهای که ترکیب جمعیتی کشور را دستخوش تغییر کرده است سکوت میکند!
این دو جریان، چنان درگیر توهمات انتزاعی شدهاند که فراموش کردهاند لیبرالیسم—دستکم در سنت هایکی—پیش و بیش از آنکه با جهانوطنی تعریف شود، با نظم، مرز، قرارداد اجتماعی و حاکمیت قانون پیوند دارد.
آیا این است آزادی؟ که جمعیتی بیگانه، بیهیچ پیوند فرهنگی و نهادی، در مناطق فارسیزبان ساکن شود و بر زبان، درمان، آموزش و هویت ملی فشار وارد کند؟
آیا این است عدالت؟ که ایرانیِ بومی هزینه بدهد و مهاجر، بیهیچ مشارکتی، از منافع ملی بهرهمند شود؟
آیا این است وطندوستی؟ که ترکیب جمعیتی کشور بهسوی نابسامانی سوق داده شود و هیچ صدای اعتراضی برنخیزد؟
نه. این نه آزادی است و نه عدالت. بلکه توهم روشنفکری است، با عمیقترین بیاعتنایی به واقعیت جامعهٔ ایرانی.
و در پایان، این پرسش بنیادین باقی میماند:
چگونه ممکن است دو جریان بهظاهر متضاد، در عمل هدفی یکسان را نشانه بگیرند—تضعیف اقتدار ملی، واپاشی دولتملت، و تضعیف فرهنگ سیاسی ایران؟
پاسخ روشن است: آنجا که ریشهای در تاریخ، فرهنگ و ملت وجود نداشته باشد، همهچیز ممکن است.
آری، میتوان لیبرال بود، اما ملتمدار.
میتوان آزادیخواه بود، اما مدافع مرز.
میتوان انساندوست بود، اما نخست حافظ جمعیت، هویت، و فرهنگ خود.
جالب آنکه برخی از همین لیبرتارینها، دلبستهٔ دوران قاجاراند—دورهای از انحطاط، بیدولتی، واگذاری سرزمین، و سیطرهٔ روابط قبیلهای. چرا؟ چون در آن عصر، نه دولت ملی وجود داشت، نه ساختار مدرن، و نه همبستگی فرهنگی؛ تنها چیزی که بود، روابط طایفهای و ساختارهای پیشامدرن بود. این ستایش از فروپاشیدگی، چیزی نیست جز تمایل رادیکال به نفی مشروعیت ایران مدرن.
اگر کسی حقیقتاً به آزادی، کرامت انسانی، بازار و عدالت باور دارد، باید نخست از نهاد ملت، از زبان ملی، از حافظهٔ تمدنی، و از مرزهای فرهنگی صیانت کند.
زیرا بدون مرز و ملت، آزادی به اسارت قبیله و هرجومرج درمیآید؛ و بدون همبستگی فرهنگی، کرامت انسانی چیزی جز یک شعار توخالی نیست.
لیبرتارینها اغلب بر آزادیهای اقتصادی چون «عرضهٔ نیروی کار ارزان» تأکید میورزند. اما این نگاه، انسان را به کالا تقلیل میدهد، و جامعه را به بازار صرف، که از بنیانهای فرهنگی و هویتی تهی شده است. حال آنکه اقتصاد آزاد بدون زیرساختهای نظم، اعتماد اجتماعی و قانون پایدار نمیماند. مهاجرت بیقاعدهٔ جمعیتهایی با فرهنگ طایفهای و نرخ زاد و ولد بالا، این زیرساختها را فرسوده میسازد.
موضع لیبرتارینها در دفاع از «آزادی مهاجرت» بر مفهوم freedom of movement بنا شده است. اما این آزادی در خلأ معنا ندارد. ورود جمعیتی عظیم که فاقد التزام فرهنگی، نهادی و قانونی به کشور میزباناند، نهتنها ظرفیت دولت برای ارائهٔ خدمات عمومی را تضعیف میکند، بلکه بنیاد لیبرالیسم را از درون متلاشی میسازد.
زیرا لیبرالیسم—دستکم در سنت هایکی—نه آشوب، که نظم خودجوش بر پایهٔ سنتها و نهادهای پایدار است. مرزهای جغرافیایی و فرهنگی، برای لیبرالیسم ملتمدار، ابزار صیانت از خودمختاری مدنی و انسجام اجتماعیاند.
@Iranban_kord
احیانا بیبی اصلاحات و اینترکومله
نمیخوان به درگیریهای مسلحانه ایل هرکی و بارزانی واکنشی نشون بدن ؟
مگه این دموکراسی قبیلهای که تبلیغش رو میکنن نیست ؟!
من همیشه فکر میکردم سرویس دادن یک طرفه ایرانشهریها به کردها رابطه سمیه تا اینکه رابطه ایلان ماسک و ترامپ رو دیدم :)
Читать полностью…واقعیت آن است که پانکردهای ایرانی، از یکسو ناسیونالیستترین و ایرانستیزترین طیف ناسیونالیسم کردی محسوب میشوند و از سوی دیگر، به دلیل آنکه تاکنون تجربه حکومت قومی مستقل را نداشتهاند، هنوز در فضای آرمانگرایانه و ذهنی بهسر میبرند. این پدیده را میتوان در کردهای خانقین و بدره عراق نیز مشاهده کرد؛ شهرهایی مانند خانقین، که خارج از مرزهای رسمی اقلیم قرار دارند، بهدلیل مجاورت جغرافیایی، تعلق خاطر زیادی به ساختار قدرت اقلیم دارند، در حالی که ساکنان خود اقلیم، با مشاهده فساد ساختاری، تبعیض و سلطه خاندانهای مافیایی، روزبهروز از حاکمیت اقلیم بیزارتر میشوند.
در نهایت، آنچه در بطن تحولات کنونی مناطق نفتخیز کردنشین جریان دارد، صرفاً تقابل هویتهای قومی و مذهبی نیست، بلکه رقابت ژئوپلیتیکی بر سر منابع انرژی، که شریان حیاتی قدرت سیاسی در منطقه است، تعیینکننده اصلی معادلات خواهد بود.
@iranban_kord
چند سال پیش چند تا پسر ایرانی توی تولد یه شوخی خرکی کردن و همون موقع هم پخش شد الان اینترنشنال فیلم همون شوخی خرکی رو به اسم رفتار فاشیستی با افغانها پخش کرده و قشر روشنفکر عموما خانم طبقه متوسطی میگن اینجا آشویتس نیست ایرانه!
طنز روزگار اینجاست که من نمیدونم الان دارم از ایرانی رفع اتهام میکنم یا برعکس آشویتس رو به متن زندگی عموم ایرانیان میبرم!
ولی به هر حال اون فیلم به عنوان «شوخی خرکی تولدی» پخش شد نه « آشویتس»! :))
۱۰ سال پیش امینه اردوغان پس از کنفرانس خلع سلاح پکک در آغوش همسرش گریه کرد ،هر چند آن مذاکرات به بنبست رسید و پس از شکست روند صلح موسوم به Çözüm Süreci در سال ۲۰۱۵، دولت رجب طیب اردوغان نهتنها به مذاکرات بازنگشت، بلکه وارد مرحلهای تمامعیار از جنگ نظامی و امنیتی با پ.ک.ک شد.
سلسلهای از درگیریها که با تخریب کامل محلهها، آوارگی صدها هزار نفر، و کشته شدن صدها شبهنظامی و نظامی به پایان رسید. برخی ناظران این دوره را با جنگهای داخلی شهری مقایسه کردهاند.
این دوره اوج فعالیت جریان پانترکیسم در ایران و به طبع ایرانشهریها و سوار شدن کردها بر موج ملیگرایی نوین برای مشروعیت بخشیدن به جریان پانکردیسم بود که با برآمدن داعش تکمیل شد .
@iranban_kord
اگه شانس ماست که کردهای پکک به جای اینکه از کوه بیان پایین و به آغوش تمدن برگردن به پژاک و بقیه احزاب کردی ایران میپیوندن تا سربزنگاه بریزن تو مملکت و ترکیه هم دنبالشون بیاد ¯\_(¬‿¬)_/¯
Читать полностью…〽️افول نظامی و ایدئولوژیک پکک: شکست یک پروژه دولتملتساز چپگرایانه
از دهه ۱۹۸۰، پکک با الگوگیری از سنتهای چریکی مارکسیستی (بهویژه مدل چگوارایی) و ائتلاف با قدرتهای منطقهای نظیر سوریه حافظ اسد، وارد جنگی مسلحانه شد. اما در دهههای بعد با فروپاشی مشروعیت:
از منظر اجتماعی، بهسبب خشونتورزی و قربانیسازی جامعهی کرد؛
از منظر ایدئولوژیک، بهسبب سقوط اردوگاه سوسیالیسم و افول روایتهای انقلابی؛
و از منظر ژئوپلیتیکی، بهسبب صعود پروژههای محافظهکار اسلامی مانند AKP، که توانست با واقعگرایی ژئوپلیتیکی مناطق کرد را درون ساختارهای قدرت جذب کند؛
سازمان پکک بهمرور از یک بازیگر تاریخی-انقلابی به یک بازیگر حاشیهای و گفتمانی تقلیل یافت.
〽️خستگی اجتماعی کردهای ترکیه و گرایش به عقلانیت توسعهگرا
بسیاری از کردهای ترکیه، بهویژه در شهرهای شرقی مانند دیاربکر و وان، در دهههای اخیر به جای آرمانهای انقلابی چپگرایانه، خواهان ثبات، توسعه اقتصادی، فرصتهای شغلی، و مشارکت در ساختار ملی هستند. این خود نشاندهنده تغییر گفتمان از «قومگرایی سوسیالیستی» به «مطالبات شهروندی در چارچوب مدرن» است.
پکک در مواجهه با این تحول، دچار بحران بازنمایی (representation crisis) شد؛ بدین معنا که دیگر نمیتوانست خود را نماینده انحصاری کردها معرفی کند.
〽️ادعای عبدالله اوجالان مبنی بر تحقق اهداف پکک و تلقی تغییر استراتژی این سازمان به مثابه «پیروزی»
به تعبیر ریموند آرون زمانی که انقلابگرایان آرمانگرا ناگزیر به پذیرش واقعیت سیاسی میشوند، گاه ناچارند با زبان پیروزی، شکست را بیان کنند تا پرستیژ رهبری حفظ شود.
در چنین زمینهای، عبارت «گذار داوطلبانه از مبارزه مسلحانه به سیاست دموکراتیک» را نمیتوان «پیروزی» نامید، بلکه باید آن را نوعی تسلیم ناگزیر ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی تلقی کرد که پکک را از یک سازمان انقلابی-ملتساز به نهادی نیمهسیاسی و گفتمانی کاهش داده است.
واقعیت تاریخی نشان میدهد که:
پروژه دولت-ملت کردی در ترکیه به شکست انجامیده است؛
به رسمیتشناسی نسبی کردها مدیون تحولات دولت مرکزی ترکیه به رهبری اردوغان است، نه پکک؛
گذار از مبارزه مسلحانه، نه انتخابی استراتژیک، بلکه نوعی عقبنشینی اجباری است در برابر تغییرات اجتماعی و سیاسی.
ادعای کنونی عبدالله اوجالان که "هدف اصلی ما (به رسمیت شناخته شدن کردها) محقق شده است"، تلاشی برای بازنویسی گذشته به نفع روایت امروز است. در واقع، او با ابهامافکنی مفهومی (semantic obfuscation)، شکست استراتژیک پروژه دولتسازی را بهصورت موفقیت بازنمایی میکند.
📎دوگانهی کمالیسم/نوعثمانیگرایی و حذف ملتسازی کردی
در مسیر سرکوب یا جذب هویت کردی، دو جناح اصلی در سیاست ترکیه، یعنی کمالیسم سکولار و نوعثمانیگرایی اسلامی، نقش مکمل ایفا کردهاند:
کمالیسم، با حذف فرهنگی و انکار وجودی کردها، پروژهی پاکسازی نمادین (symbolic erasure) را پیش برد؛
نوعثمانیگرایی، با همگرایی دینی، پروژهی جذب فرهنگی در امت اسلامی را سامان داد.
در این میان، نهتنها هیچ جایگاهی برای ملت کردی تعریف نشد، بلکه خود مفهوم ملت کردی به سطحی از ابژهی طنز و بیمعنایی سیاسی تقلیل یافت. اردوغان که در آغاز بهعنوان نماد آشتی ملی ظاهر شده بود، در نهایت، سبد رأی کردها را به اردوگاه کمالیستها تحویل داد و ساختار قومی را باز به سازوکار دولت–ملت تکملیتی بازگرداند.
تسلیم پکک یک شکست تمام عیار برای کردهاست که قدرتمندترین حزب مسلح کرد را تشکیل دادند و به جنگ قدرتمندین دولت_ملت منطقه رفتند و پایان این جدال یک هیچ بزرگ و ۴۰ هزار کشته برای کردها بود .
📎همدلی رسانههای اقلیم کردی عراق و وابستگان پانکرد ایرانی با دولت ترکیه
بخش قابل توجهی از رسانههای کردی وابسته به اقلیم کردستان عراق و حلقههای پانکرد ایرانی، در اقدامی هماهنگ، میکوشند این شکست تاریخی را بهمثابه دستاورد سیاسی جلوه دهند. آنان با تحریف واقعیت، اردوغان را "باهوش"، "عملگرا" و "حامی کردها" معرفی میکنند، گویی ترکیه بهناگاه به یک جمهوری فدرال قومی بدل شده است.
این رویکرد، بیش از آنکه تحلیلی سیاسی باشد، بازتاب نوعی پیوند ژئوپلیتیکی-رسانهای میان اقلیم کردستان و دولت اردوغان است. در این میان، بسیاری از پانکردهای ایرانی، با بیاعتنایی کامل به تاریخ یاری ایرانیان به کردها، رژیمی را تحسین میکنند که سهمی بیبدیل در سرکوب کردها داشته است که البته اتفاق مبارکیست و بار دیگر ثابت شد بر خلاف توهمات ایرانشهریها ،همتباران پانکرد ایشان ترکها را به ایرانیان ترجیح میدهند و در این میان باید به پانکردهای غیر سنی تبریک ویژه گفت .
@iranban_kord
〽️مراسم نمادین نابودی سلاحهای جنگجویان پ.ک.ک
این مراسم که در ۱۰ تا ۱۲ ژوئیه در سلیمانیه، عراق برگزار شد، بخشی از فرایندی نمادین و گام اولیهای در مسیر خلع سلاح رسمی محسوب میشود.این اقدام صرفاً یک اعلامیه تبلیغاتی نبوده، بلکه یک عمل عینی و ساختاریافته است که زیر نظارت سازمانهای مدنی و ناظران محلی به اجرا درآمده است.
بر اساس اظهارات مقامات ترکیهای و مسئولان پ.ک.ک، روند کامل خلع سلاح، شامل تحویل نهایی تسلیحات و تعیین بازه زمانی نهایی، احتمالاً چند ماه دیگر ادامه خواهد داشت.
حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) از سال ۱۹۸۴ وارد فاز مبارزه مسلحانه شد و تا سال ۲۰۲۵، حدود ۴۱ سال درگیر این مبارزه بوده است؛ به گفته منابع مختلف، در این مسیر نزدیک به ۴۰ هزار تن از کردها جان خود را از دست دادهاند.
پ.ک.ک در آغاز فعالیتهایش خواهان تأسیس کشوری مستقل برای کردها بود، در سالهای اخیر به سمت مطالبه خودمختاری منطقهای و حقوق فرهنگی و سیاسی گرایش یافته است. اما اکنون این خواستهها نیز به طور رسمی کنار گذاشته شده است؛ تحولی که میتوان آن را در چارچوب فشارهای سیاسی، نظامی و تغییرات استراتژیک در منطقه فهمید.
@iranban_kord
شعر مرد بلوچ که میگوید:
«مادر من هم هزاران شیر غران زاده است
پیر و کودک را برای خاک ایران داده است»
بیانگر این شرافت و وفاداری سترگ است که نباید فراموش شود و در آیندهای نه چندان دور، بیتردید جبران خواهد شد.
نمونهی تاریخی ایالت کبک کانادا، که به دلیل برگزاری انتخابات تجزیهطلبانه، سرمایهداران را فراری داد، درسی عبرتآموز است. بیاعتمادی به وفاداری و ثبات سیاسی، موجب خروج منابع حیاتی و رکود اقتصادی میشود.
در مقابل، استان سیستان و بلوچستان با داشتن مردمانی وفادار، استراتژیکیترین موقعیت جغرافیایی به عنوان تنها بندر اقیانوسی ایران در خلیج فارس، و ظرفیتهای بالقوهی فراوان، میتواند کانونی برای درخشش و غرور ایرانیان باشد؛ کانونی که سرمایهداران هوشمند میتوانند با سرمایهگذاری در آن، نه تنها سود اقتصادی بلکه سرمایه اجتماعی عظیمی کسب کنند.
〽️سخن پایانی
سرمایهداران ایران امروز باید همچون پاسداران میهن، در انتخاب مناطق سرمایهگذاری، وفاداری و تاریخ را معیار قرار دهند. هر سرمایهگذاری در مناطقی که به ایران وفادار ماندهاند، به معنای حفظ وحدت، تقویت هویت ملی و گامی بلند به سوی آیندهای شکوفاتر است. سرزمین و مردمی که وفاداری و شرافت خود را در روزگار سخت نشان دادهاند، سزاوار بهترین فرصتها و بیشترین توجهاند. به این ترتیب، سزای وفاداری و خیانت، نه به دست سیاستهای سلیقهای، بلکه در متن عادلانه سرمایهگذاری و توسعه پایدار رقم خواهد خورد. از سویی دولت میتواند با معافیتهای مالیاتی ، در اختیار گذاشتن برق و آب ارزان و یا حتی رایگان به سرمایهداران میهندوست ایرانی آنان را در سرمایهگذاری در سرزمین فرزندان رستم دستان تشویق کند .
ایران، این کهنسرزمینِ خاطره و خرد، روزگاری در تنگنای محنت و سیاهروزی، روح پایداری و شور مقاومت را در جانِ فرزانهترین فرزند خویش، فردوسی بزرگ، دمید؛ تا از دل آن تاریکی، فروغی برخیزد و حماسهی جاویدانِ فرزندان زابلستان را بسراید—آنانی که نهفقط از مرزهای خاک، که از مرزهای معنا و شرافت پاسداری کردند.
اکنون نیز، اگرچه غبارِ رنج بر چهرهاش نشسته است، ایران بار دیگر، به سنت دیرینهاش، از دل ویرانی بر خواهد خاست بر دوش آنان که هرگز به میهن پشت نکردند؛ زیرا روح این ملت، پیوسته در حافظهی اسطوره، وفاداری، و شرافت نسلهایی نهفته است که اراده کردهاند تاریخ را پاس دارند، نه آنکه آن را از نو اختراع کنند.
@iranban_kord
🔗شعر شیرمرد بلوچ برای ایران :
من بلوچم رادمهری از نژاد آریا
میدهم جان بهر خاکم،باشرافت بی ریا
@iranban_kord
ای فارسهای بدبخت،اینجا کوردستانه! اینجا خبری از کودتا نیست ،ما اینجا قبیله داریم و با سلاح نیمه سنگین به جان هم میافتیم:)
ذهن قبیلهمحور (tribal mentality) چنان بر ساختار فکری کردها سلطه دارد که نبردهای طایفهای با سلاحهای مرگبار، نه تنها امری عجیب یا ناپذیرفتنی شمرده نمیشود، بلکه در افقِ فهمِ سیاسیشان کاملاً طبیعی جلوه میکند.
رسانهها و صفحات محلی با تأکید میگویند: "فقط جنگ طایفهای بود!"—، گویی آنچه رخ داده چیزی شبیه مراسم عروسی است.
این واکنش، در خود حامل دو نشانهی معرفتیست: نخست، انکار امکان رخداد مفاهیمی چون "کودتا" (coup d'état) که مشخصهی جوامع دارای ساختار سیاسی مدرن است؛ دوم، زیستن در ساحتی که خشونت قبیلهای پیشامدرن (pre-modern tribal violence) همچنان بخشی از نظم عادی حیات جمعی است. آنکه جنگ قبیلهای را "فقط" مینامد، نه تنها آن را مسئلهای کماهمیت میداند، بلکه از سطح تمدن خود—در همین وضعیت واپسمانده—احتمالاً احساس رضایت هم میکند.
@iranban_kord
📝یک دعوای قبیلهای ساده !
درباره شورش هرکیها علیه حکومت اربیل
درگیری مسلحانه اخیر میان نیروهای امنیتی وابسته به حزب دموکرات کردستان عراق، تحت رهبری خاندان بارزانی، و اعضای طایفه قدرتمند «هرکی»، بار دیگر نشان داد که ساختار سیاسی–امنیتی اقلیم کردستان، نه بر اساس نظم حقوقی و عقلانیت مدرن، بلکه بر بنیانهای عشیرهای و منطق سنتی قدرت بنا شده است.
ماجرا از جایی آغاز شد که نیروهای امنیتی کوشیدند خورشید هرکی، یکی از رهبران بانفوذ طایفه هرکی را، بهدلیل اختلافات حقوقی درباره مالکیت زمین و منابع آبی، بازداشت کنند؛ اختلافاتی که سابقهای دیرینه در میان عشایر منطقه دارد. اما با نادیده گرفتن حساسیتهای ایلیاتی، این اقدام به بروز خشونتی شدید انجامید که در آن تبادل آتش سنگینی میان دو طرف صورت گرفت. متعاقب آن، خورشید هرکی نه تنها از دفاع قبیلهای سخن گفت، بلکه از طوایف دیگر و جریانهای مردمی خواست برای آنچه "براندازی حکومت بارزانی" نامید، به او بپیوندند.
نکته تأملبرانگیز، سکوت نسبی رسانههای رسمی اقلیم در قبال این بحران بود؛ همان رسانههایی که در تحریک احساسات کردهای ایرانی علیه فارسیزبانان یا سرمایهگذاران آذری فعالاند، در برابر این بحران عمیق ایلیاتی، واکنشی حداقلی نشان دادند. این خود حاکی از تمایل دستگاه تبلیغاتی حاکم به پنهانسازی شکافهای درونی و بازتولید یک تصویر یکدست و دروغین از اقتدار.
با وجود آنکه خورشید هرکی بر اساس رأی دادگاه اربیل، به تصرف غیرقانونی زمین متهم شده بود، نه تنها بازداشت نشد، بلکه پس از یک شورش مسلحانه خونین که به کشته شدن دستکم دو نیروی امنیتی انجامید، بدون مجازات به زندگی عادی بازگشت. مهمتر آنکه خورشید هرکی که در آغاز شورش، بارزانیها را «خائن به کردها» و «دیکتاتور» میخواند، پس از مصالحهای پنهان، خود را «فرزند بارزانی» معرفی کرد. این چرخش کلامی و سیاسی، بیانگر ساختار بیقاعدهایست که قانون در آن تابع قدرت قبیله است، نه بالعکس.
در واقع، آنچه در خبات روی داد، نه صرفاً نزاعی محلی، بلکه نماد شکاف درونی در رأس ساختار قدرت اقلیم کردستان است. خورشید هرکی نه اپوزیسیونی خارجی بود، نه دستنشانده ترکیه یا ایران. او برآمده از درون سیستم بود؛ فرماندهای که سالها در صفوف حزب دموکرات خدمت کرده، و خانهاش با تصاویر رهبران خاندان بارزانی آذین شده است. تقابل مسلحانه او با دستور دستگاه امنیتی، بیش از آنکه یک شورش فردی باشد، نشاندهندهی گسست در وفاداریها و ترک برداشتن هژمونی قبیله حاکم است.
در حاشیه این درگیریها، اعتراضاتی نیز در اربیل شکل گرفت. در عین حال، پهپادها و جنگندههای ترکیه بر فراز آسمان اقلیم به پرواز درآمدند؛ تا در صورت لزوم شورشیان را سرکوب و از خاندان بارزانی دفاع کنند. چرا که در صورت فروپاشی آن، اقلیم کردستان دیگر نمیتواند حیات خلوت استراتژیک ترکیه با دهها پایگاه نظامی باقی بماند. این حضور نظامی، نشانهای گویا از وابستگی ژئوپلیتیکی ساختار حاکم به آنکاراست.
برای ما ایرانیان نکته جالب آن بود که برخی کانالهای فارسیزبان با پیشفرضهای اغراقآمیز، از «نقشه هرکیها برای کودتا علیه بارزانی و تجزیه ایران» سخن گفتند!
این تحلیلهای سست، بیش از آنکه بازتاب واقعیت باشد، نشانگر ترسی ساختگی از فروپاشی ملی و سرمایهگذاری عظیم رسانهای بر اضطراب تجزیه و ترساندن ملت ایران است.
در نهایت، این حادثه نشان داد که در اقلیم کردستان، قانون در برابر قدرت عشیره معنایی ندارد. در این ساختار، قدرت قبیله نه تنها برتر از نظم حقوقی است، بلکه اساس تعیینکننده مشروعیت سیاسی و امنیتی بهشمار میرود. شورش خورشید هرکی، اگرچه ممکن است با مصالحه یا حذف فیزیکی خاتمه یابد، اما نشانهای آشکار از شکنندگی درونی قدرت در اقلیم و فقدان هرگونه نهاد قانونی مستقل و قابل اتکا است.
در پایان باید گفت مردم اقلیم کردستان که سه ماه است حقوق خود را نگرفتهاند و در طول شبانهروز چهار ساعت برق دارند و گاه از خانوادهای سه فرزند پسر در راه مهاجرت قاچاقی در دریا غرق شدهاند روزله روز بیشتر به حکومت مرکزی عراق مایل میشوند اما حتی با خواست مردمی نیز تا وقتی منافع آنکارا تامین شود فروپاشی حکومت حاکم بر اقلیم کردستان به سادگی شدنی نیست .
@iranban_kord
حتی فریدریش فون هایک مینویسد:
> «در جهانی آرمانی من به آزادی کامل جابجایی معتقدم. اما در جهان واقعی، این جابجایی میتواند به بیثباتی فرهنگی، فشار بر منابع و تهدید نظم اجتماعی بیانجامد. بنابراین دولتها حق دارند برای حفظ ساختار خود، مهاجرت را محدود کنند.»
پس اینکه امروز لیبرتارینهای ایرانی، تحت عنوان آزادی، عملاً در کنار چپ رادیکال ایستادهاند، نه از سر وفاداری به لیبرالیسم است، بلکه از روی غفلت فلسفی، بیریشگی ملی، و سادهانگاری نظریست.
و ما، بهعنوان مدافعان آزادی، مسئولیت داریم پیش از هرچیز، از ملت دفاع کنیم—زیرا تنها ملت است که آزادی را میزاید، و تنها فرهنگ ملی است که انسانگرایی را معنا میبخشد.
@iranban_kord
با اخراج بخشی از جمعیت میلیونی افغانها از ایران برخی از مردم افغانستان به استقبال هممیهنان خود رفتند .
به نظر میرسد ۲۰ سال اشغال افغانستان با هزینه بیش از دو تریلیون دلار این خوبی را داشته که افغانستان را از کشوری که تنها یک میلیون دانشآموز(پسر) داشت به امروز که ۱۰ میلیون دانشآموز دارد برساند و تا حدودی روحیات دگر ستیزی اقوام افغانستان را کمرنگ کند.
@iranban_kord
یک اشتباهی من در این پست داشتم که به تازگی متوجه شدم که کردها مسبب مرگ خانم رسولی رو هم حکومتی معرفی کردند که من نمیدونستم و به این معناست که حتی تجمع کردها در اعتراض به مرگ این خانم هم با این تصور بود که مسبب این اتفاق، فردی خارج از قبیلهست.
چند هفته پیش مردی که قصد تجاوز به شلیر رسولی رو داشت اعدام شد.
به عبارتی کردها تا به امروز حتی یکبار هم از زنان و دختران خود در برابر خشونت سازمان یافته و مردسالاری در جامعه کرد دفاع نکردند و زنان این جامعه هم مبتلا به سندرم استکلهم برای قبیله تبلیغ میکنند.
📎ناامیدی، سرخوردگی و پوچی حاصل عمر کهنه پیشمرگه اقلیم کردی عراق
کهنه پیشمرگه اقلیم کردی عراق :شش سال پیشمرگه بودم و اکنون جوانها از حکومت میپرسند برای ما جوانان چه کردهاید ،ما میپرسیم حکومت برای ما پیرها چه کرده است که انقلاب کردی را پایهگذاری کردیم ؟!
در جوامعی که فاقد تجربه تاریخی شهرنشینی پایدار، نهادهای مدنی مستقل و فرهنگ قانونگرایی هستند، تقسیم قدرت در قالب فدرالیسم نه تنها به تحقق دموکراسی و عدالت اجتماعی نمیانجامد، بلکه ساختارهای قبیلهای و شبکههای مافیایی را به سطح رسمی و نهادمند ارتقاء میدهد. آنچه که در اقلیم کردستان عراق به چشم میخورد، دقیقاً مصداق این مسئله است؛ قدرت نه در نهادهای منتخب دموکراتیک، بلکه در خاندانهای مافیایی و شبهدولتی ریشه دارد که بر پایهی وفاداریهای قبیلهای و روابط خانوادگی عمل میکنند.
نکته این پست که از رسانههای اقلیم منتشر شده ، دشنامهای کردهای ایرانی به این پیرمرد و جاش و خائن و مزدور صدام نامیدن او بود .
کردها خود باید همه چیز را تجربه کنند .
@iranban_kord
📝پرچم کردستان بر دوش کردهای خانقین؛ تلاقی ناسیونالیسم، مذهب و ژئوپلیتیک انرژی
در عاشورای سال گذشته، برخی از کردهای مرکز عراق، بهویژه در مناطق خانقین، بدره که اهل تشیع بوده و گویشور زبانهای کردی جنوبی هستند ، مراسم عزاداری عاشورا را با حمل پرچم اقلیم کردستان برگزار کردند. این اقدام، که گمان میرود با حمایت مالی و تبلیغاتی ساختارهای رسمی اقلیم کردستان صورت گرفته باشد، بلافاصله واکنشهای تند و بعضاً توهینآمیز کردهای اهل سنت عراقی را در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به همراه داشت.کامنتهای منتشرشده در فضای مجازی، بهویژه در روزهای نخست، چنان حاوی توهین و خشونت زبانی بود که قابل نمایش عمومی نبود، خصوصاً با توجه به آنکه بخش قابل توجهی از آن، متوجه باورها و مقدسات دینی گروهی از مردم ایران بود. با این حال، چند روز بعد، با مرور مجدد این فضا، روند متفاوتی مشاهده شد؛ این بار موجی از کامنتهای تحسین و همبستگی قومی غالب شده بود که با دقت در هویت کاربران، مشخص میشد اکثریت مطلق آنها از کردهای ایرانی و عمدتاً از شاخه جنوبی کردی بودند، که با رویکردی گروهی و هماهنگ، در منتهای حقارت کوشیده بودند با انبوهسازی نظرات مثبت، کامنتهای توهینآمیز اولیه را به حاشیه ببرند.واقعیت این است که در ایران، بخش عمدهای از جمعیت کردها، برخلاف عراق و ترکیه و سوریه ، شیعهمذهب هستند و کردهای اهل سنت ایرانی نیز، بهدلیل نیازهای سیاسی و اجتماعی خود، ناگزیر به نوعی همزیستی و مدارا با شیعیان همقوم خود تن دادهاند. از این رو، هرچند در لایههای زیرین ذهنی، باورهای سنتی آنان همچنان پابرجاست، اما در عرصه عمومی میکوشند با تأکید بر هویت قومی و نادیدهگرفتن تفاوتهای مذهبی، انسجام قومی را برجسته سازند و ساخت کردستان مستقل را یک آرمان سکولار و فاقد اهمیت در هویت دینی جا بزنند.
این رخداد، علاوه بر بروز شکافهای درونی در جامعه کردها، نشانگر تضادهای عمیق میان هویت مذهبی و هویت قومی در مناطق کردنشین است.
شایان ذکر است که در صورت شکلگیری یک واحد سیاسی مستقل کُردی، شکافهای زبانی، مذهبی و قبیلهای میان کردهای سورانی، کرمانجی،، و سایر گویشوران، بهویژه اختلافات میان سُنیها، شیعیان و پیروان اهل حق (یاریها) بهعنوان شکافهای بنیادین ظهور خواهد کرد. تجربه کنونی اقلیم کردستان عراق، بهوضوح نشان میدهد که هژمونی زبان سورانی و سلطه سیاسی خاندانهای مافیایی، فضا را برای مشارکت برابر سایر مردم که خاندان قدرتمندی ندارند محدود ساخته است چه برسد به گویشوران دیگر زبانهای کردی و اقلیتهای دینی تا بدانجا که ایزدیها بدون دفاع و پناه در برابر داعش تنها گذاشته شدند .
مناطق استراتژیک نظیر خانقین و کرکوک، که از ذخایر عظیم نفت و گاز برخوردارند، در کانون نزاعهای ژئوپلیتیکی قرار دارند. تسلط بر این منابع، نهتنها قدرت چانهزنی اقلیم کردستان در برابر بغداد و بازیگران منطقهای را تقویت میکند، بلکه در پروژههای ناسیونالیستی و استقلالطلبانه کردها، عنصری حیاتی و تعیینکننده محسوب میشود. واقعیت این است که انگیزه اصلی اقلیم در الحاق مناطق مورد مناقشهای همچون خانقین، کرکوک، جلولا و کفری، بیش از آنکه ناشی از دغدغههای فرهنگی یا هویتی باشد، معطوف به منافع اقتصادی و تسلط بر منابع انرژی این مناطق است.
رفتار مشابهی نیز در سیاستهای کردیزهسازی مناطق لرنشین بختیاری و لکها در غرب و جنوب غرب ایران مشاهده میشود، که در پس ظاهر قومگرایانه آن، تلاش برای گسترش نفوذ جغرافیایی به سمت منابع نفت، گاز و حتی دسترسی به خلیج فارس نهفته است.
افزون بر آن، ادبیات رایج در برخی از رسانههای کردی، بهویژه کانالهای تلگرامی و شبکههای اجتماعی، که در آن واژههایی نظیر «رافضی» (توصیف تحقیرآمیز برای شیعیان)، «صیغهای» و «عجم» (اشاره تحقیرآمیز به ایرانیان) به کار میرود، گویای شکافهای ایدئولوژیک و قومی عمیق در میان جامعه کردهاست. این در حالی است که اکثریت کردهای ایران، شیعهمذهباند و در نتیجه، رویکردهای تندروانه اهل سنت کرد، حتی در قالب ناسیونالیسم کردی، با محدودیتهای درونساختاری مواجه است و از سویی عمق خودباختگی و عدم اعتماد بنفس پانکردهای اهل تشیع را نشان میدهد .
باری ،کردهای ایرانی به دلیل همنشینی با فارسیزبانان و دمخور بودن با فرهنگ ایرانی اگر چه هنوز بسیارمتعصب هستند اما نسبت به کردهای عراقی سکولارتر محسوب میشوند مسئله دیگر این است که به دلیل بیشتر بودن جمعیت کردهای شیعه در ایران ، پانکردیست اهل سنت برای پیشبرد برنامههای خود به ایشان نه تنها نیاز دارند بلکه حتی برای رسیدن به آبهای آزاد و منابع نفتی و گازی باید لرها و لکها را نیز آسمیلیه و کردیسازی کنند .
@Iranian_kord