جامعه شناسی انقلاب اسلامی و جامعه شناسی سیاسی جمهوری اسلامی
🔴 سعادتی به حکم شرع یا قانون!
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 بشر نظام قضایی را بنا نهاد تا به واسطه آن، واقعیت را بر فراز مصلحت و عدالت را بر نهاد مظلمت برکشاند. اگر نظام قضایی بر واقعیت سرپوش نهد یا آن را قربانی مصلحت نظام سیاسی کند و به نفع قدرت، واقعیت را جعل کند، خود به ضد ماهیت خویش، حرکتی ویرانگر را بنا نهاده که عدالت را ذبح و جامعه را محکوم به انواع فسادهای ساختاری، فروپاشی اخلاق فردی و خشونت گسترده می کند. شقاوتی در جای سعادت!
⬅️ وقتی حتی بر فساد افشا شده و جاسوسی اثبات شده درون نهادهای دینی و نظامی سرپوش نهاده شود، بدین معناست که نه تنها واقعیت به بهانه مصلحت، دستکاری می شود که معنای مصلحت نیز جعل شده و حفظ وجهه ظاهری «نظام توتالیتر» حتی بر مصلحت حفظ حیات سیاسی آن ارجح است؛ چرا که رخنه فساد و نفوذ جاسوس، موریانه وار از درون، موجب فروپاشی نظام سیاسی میشود؛ ولی این واقعیت نیز تنها با انکار و تکذیب نادیده انگاشته شده تا مبادا هیمنه توتالیتر فرو بپاشد.
⬅️ ماجرای «دریفوس» که در آن کلیسا و ارتش به یاری هم، یکی از بزرگترین رسواییهای سیاسی در جهان را خلق کردند، دقیقاً با وجود یک نظام قضایی جاعل واقعیت امکان وقوع داشت، ماجرایی که به گواه تاریخ یکی از مهمترین دلایل شکلگیری ایده «کشور یهودی» نیز بود. آنجا که حتی بخشی از جامعه نیز این ظلم و بیعدالتی را به عنوان یک مصلحت میپذیرد و «هانا آرنت» این جامعه را مبتلا به «جنونی خود ویرانگر» توصیف میکند.
⬅️ در جمهوری سوم فرانسه در جریان جنگ آلمان و فرانسه و شکست سخت فرانسه، در سال ۱۸۹۴ مدارکی به دست میآید که یکی از اعضای ارتش فرانسه برای آلمان جاسوسی کرده و اطلاعات سری ارتش را در اختیار آنها قرار داده است. بر اساس ظن و گمان، نه شواهد محکمه پسند، یک افسر یهودی ارتش فرانسه به نام «آلفرد دریفوس» به عنوان خائن معرفی و از دادگاه حکم حبس ابد میگیرد.
⬅️ پس از مدتی که تغییر و تحولاتی در روئسای اطلاعاتی ارتش رخ میدهد، مشخص میشود، فرد دیگری جاسوس است. سران نظامی تصمیم میگیرند، مسئله را مسکوت بگذارند؛ اما پس از کشیده شدن آن به مطبوعات و ایجاد فضای تهدید و رعب نسبت به هر کسی که درباره آن اظهار نظر کند و سرکوب معترضان، توسط نیروهای امنیتی و قضایی حکومت، «امیل زولا» نویسنده مشهور فرانسوی در مقاله معروف خود که در واقع نامهای سرگشاده به رئیس جمهور فرانسه بود، نوشت: «من متهم میکنم».
⬅️ گرچه زولا نیز محکوم به حبس شد؛ ولی بیانیه جمعی از اندیشمندان و دانشمندان فرانسه از جمله «امیل دورکیم» موجب عقب نشینی نظامیان و قوه قضائیه شد؛ اما باز عدهای با حمایت نهاد روحانی کلیسا که «در این زمان به یهودی ستیزی گستردهای دامن میزد»، بر این عقیده بودند که باید مصلحت را بر واقعیت ارجح داشت. اینجاست که آرنت با اشاره به این ماجرا، توتالیتر را به گونهای تشریح میکند که «در ذات خود چیزی نیست، جز دستکاری و جعل واقعیت به نفع مصلحت و قدرت». توتالیتاریسم این جعل را با بازوان قضایی، نظامی و مذهبی خود میسر و توجیه میکند.
⬅️ آرنت مینویسد: «کشوری که تاریخ خود را با جنونی خود ویرانگر نابود میکند، لاجرم کشوری نیهیلیست است. در چنین کشوری انسانها نمیخواهند، با آنچه واقعاً در حال رخ دادن است، مواجه شوند و حکمرانان نیز سعادت و مصلحت مردم را در نادانی آنها میدانند». این سعادت و مصلحت را نیز کسانی تشخیص میدهند که مخالفانش را نیز به سادگی به حبس، حصر و مرگ محکوم میکنند، سعادتی به حکم شرع یا قانون!
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 اقتدار دینی خشن و سیاستهای واکنشی
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 در این روزها بریتانیا شاهد اعتراض، خشم و حتی شورشهای خشن از سوی راستهای افراطی در بسیاری از شهرهاست که عامل محرک آن حمله نوجوان مهاجر ۱۷ ساله ای به یک کلاس رقص و کشته و زخمی شدن تعدادی کودک بود. مسأله مهاجران و افزایش حضور و فعالیتهای دیگر مذاهب، قومیت ها و نژادها که گاه به شکل معضل یا بحران در سراسر اروپا و حتی آمریکا بروز میکند، ریشه در سیاستهایی دارد که در پی سکولاریسم، رواداری و ضد نژادپرستی را رواج دادند.
⬅️ «از زمانی که رم، مسیحیت را پذیرفت تا انقلاب آمریکا در سال ۱۷۷۶ همواره شکل غالبی از مسیحیت با اقتدار سیاسی ابقا شده بود، خواه این اقتدار از طرف قدرت دنیوی اعمال شده بود، خواه از طرف قدرت خود کلیسا»، این اقتدار سیاسی دینی که دین را نه تنها در عرصه عمومی جامعه که مداخلهگر در امور خصوصی افراد، آلوده به انواع کجاندیشی، تجسس و تفتیش عقاید، احکام خشن، حبس، شکنجه، حذف، اعدام و در انتها جنگهای خونین مذهبی نموده بود، منجر به کنشهای جمعی اجتماعی- سیاسی بزرگی شد. به طور مثال «انقلاب آمریکا که توسط مردمی به عمل درآمد که عدم رواداری در اروپا و جنگهای مذهبی در خاطرشان بود و خود متاثر از اندیشههای روشنگری بودند، این گام اساسی را برداشت که مذهب را امر خصوصی مردم اعلام کند».
⬅️ دیگر، باورهای مردم، حتی باورهای بومیان آمریکا و مذهب بردگان آفریقایی چندان اهمیتی نداشت و پس از مدتها دیگر هیچ نژاد و رنگ پوستی بر دیگری ارجحیت نیافت و تمام گروههای قومی، دارای حقوق شهروندی شدند؛ به گونه ای که هم اکنون رنگین پوست ها و نژادهای آسیایی- آفریقایی با هر باور و اعتقادی، می توانند به بالاترین رده های سیاسی- اجتماعی بدون هیچ تبعیضی دست یابند؛ اما این بدان معنا نیست که تمام گروههای جمعیتی، در سطوح مختلف اجتماعی و یا افراد نیز همه سیاست های مربوط به رواداری مذهبی، ضد نژادپرستی و عدم تبعیضهای قومیتی و ملیتی را پذیرفتهاند و با آن مخالفتی ندارند یا اساساً این سیاستهای حقوق بشری در اجرا بدون عیب و نقص بودهاند.
⬅️ در اروپا گرچه انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ رخ داد و «ضدیت با روحانیان از آغاز بسیار قوی بود»؛ اما تغییرات بعدی و حضور «ناپلئون» نگذاشت، شرایط به زودی مانند انقلاب آمریکا منجر به جدایی دین و دولت به طور کامل و رواداریهای پیامد آن شود؛ اما «بالاخره بعد از سقوط ناپلئون سوم در سال ۱۸۷۱ آموزش عمومی از کلیسا جدا شد و آخرین وابستگیهای کلیسا و دولت به هم در سال ۱۹۰۵ قطع گشت»؛ ولی برعکس آمریکا که کلیساها همیشه قوی بودند و مردم گرایش به مذهب؛ ولو به عنوان امری خصوصی داشتند، در فرانسه، سیاستهای لائیسیته اجرا شد و حتی جهان نگری غیر مذهبی در مدارس گسترش یافت.
⬅️ اما رواداری آمریکایی در کشورهای دیگر اروپایی نیز گسترش یافت. «موقعیت نهادینه مذهب در انگلستان بعد از نبردهای داخلی خشونت بار قرن هفدهم و حل مصالحه آمیز تخاصمات در سال ۱۶۸۸ صورتی به طور خاص پیچیده به خود گرفت»، به گونهای که در سال ۱۷۰۷ بعد از الحاق اسکاتلند و ایرلند شمالی، بریتانیا دارای کلیسای دولتی شد. این کلیسا پروتستان بود؛ «اما هنگامی که نظریه رواداری ریشه گرفت و جا افتاد، کلیسای کاتولیک نیز پذیرفته شد»؛ اما «مدتها طول کشید تا تعالیم مذهبی دیگر به جز مسیحیت به انگلستان راه پیدا کردند». یهودیان که تا آخرین نفر از انگلستان بیرون رانده شده بودند، در دستههای کوچک به این کشور بازگشتند و مهاجرت تودهای، از مستعمرات به بریتانیای کبیر شروع شد. مسلمانان نیز به این کشور مهاجرت کردند و همه این رواداریهای دینی و سیاستهای ضد نژادپرستی و ضد تبعیض های قومیتی بریتانیا «در دهههای اخیر فضای فرهنگی و مذهبی آن را دگرگون ساخته است».
⬅️ حال برخی بر این باورند که باید این سیاستها متوقف شود و حتی به گونهای متعصبانه و افراطی، تمام مسیر طی شده را باید بازگشت و هویت ملی و نژادی و حتی مذهبی را ارج نهاد؛ آنچه که دموکراسی سکولار روادار و ضد انواع تبعیضها و مدافع حقوق بشری غرب را به شدت تهدید میکند. گویی اقتدارهای دینی خشونت آمیز، منجر به پیامدها و سیاستهای واکنشی میشوند که قرنها به گونهای چرخهای دامن بشریت را رها نخواهند کرد و این از مهمترین مسائلی است که باید برای برداشتن هر قدمی در مقابله با آنها لحاظ کرد.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 مشی بنیادگرایانه حتی با چهره اصلاح طلبی
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 دیروز در گروهی واتساپی که همه از اساتید اصلاح طلب دانشگاه بودند، برخی پیام های عوامانه احساسی از واکنش به ترور «اسماعیل هنیه» دیدم که یکی را پاسخ گفتم. در انبوهی از پیام های موافق و یکسو؛ حتی یک پیام ناهمسو نیز تحمل نشد و دقیقا از سوی کسی که بسیار مدعی حق آزادی بیان و حق انتقاد است، حذف شد! و دیگری نوشت: «ما ممکن است، به برخی چیزها انتقاد داشته باشیم؛ ولی نه تا این حد!!!». در پاسخ نوشتم، بسیاری نیز به ایدئولوژی، مشی سیاسی و مبارزاتی گروههایی چون حماس و ... نقد جدی دارند و قرار نیست تابع حد شما باشند!
⬅️ اینکه با توجه به یکی از حوزههای مطالعاتیام که شناخت جریانهای فکری - سیاسی دینی معاصر است، پس از «مجاهدین خلق» هیچ گروهی را در اندیشه و بنیان فکری به اندازه «جریان اصلاح طلبی» فعلی در ایران دچار اعوجاج فکری نیافتم، موضوعی است که در فرصتی مناسب، مبسوط بدان خواهم پرداخت؛ اما حمایت رادیکال در حد عدم تحمل یک پیام چند سطری توسط مدعیان آزادی بیان که خود را مخالف افراط میپندارند و در تقابل با بنیادگرایانی چون «جریان پایداری» و «جریان آکادمی» به مردم مینمایند و از این طریق آرای آنها را با نقدهای تند نسبت به کاندیدای بنیادگرا جلب میکنند؛ مرا بر آن داشت تا آنچه را بنگارم که اگر نمیدانند یا خود را به تغافل زدند؛ آگاه شوند یا به خود آیند که چگونه افراطگرایانه، حامی بنیادگراترین تفکر در جهان اسلام هستند که الهام بخش رادیکالهایی چون «اسامه بن لادن» است.
⬅️ در قرن بیستم برخی از متفکران اسلامی تلاش کردند، شالودهای الهیاتی را در مخالفت با مدرنیسم غربی مفصلبندی کنند و شاید نمیدانستند این شالوده ایدئولوژیک رادیکال گروههای شبه نظامی در جهان اسلام خواهد شد که با مشی صرفاً مبارزاتی و خشن در راه تحقق اهدافشان، منطقهای را دههها به کام جنگ و خونریزی و خشونت خواهند کشاند و حتی جهانی را ناامن خواهند ساخت. «از میان این رادیکالها مهمترین متفکر «سید قطب» (۶۶-۱۹۰۶) بنیانگذار «اخوان المسلمین» بود که استدلال کرد، مسلمانان باید بر اساس قانون شریعت و در دولتی زندگی کنند که مسلمانان واقعی بر آن حکم میرانند، مجزا از مسیحیان و یهودیان که به باور او کافر بودند».
⬅️ بنیادگرایی اسلامی اخوان المسلمین، فرزندان خلفی چون «حماس» پرورش داد و تاثیر فکری - ایدئولوژیکی بسیاری بر رهبری فکری غرب ستیزانه نافذ در نظام «جمهوری اسلامی ایران» داشت. شاخه شیعی بنیادگرای مبارزه محور در سراسر منطقه خاورمیانه با موعودباوری افراطی از سویی و شاخههای اخوانی که اسلامگرایان «ترکیه» نیز از آنها حمایت کردهاند، از سوی دیگر، محوری را تشکیل دادند که یکی از دو مانع سرسخت تحقق طرح «دو دولت» برای حل منازعه «فلسطین» در کنار مانع سرسخت دیگر؛ یعنی یهودیان راستگرای رادیکال است. دو بازوی اسلامی- یهودی بنیادگرایانه که از آن خون میریزد و سراسر منطقه را به بیثباتی، ناامنی، خشونت، جنگی دائمی، خونریزی و کشتار وحشیانه مبتلا کرده است.
⬅️ در بین این متفکران بنیادگرای غرب ستیز «متفکر دیگر «مولانا مودودی» (۷۳-۱۹۰۳) مسلمان هندی- پاکستانی بود که درباره قریب الوقوع بودن جنگ آخرالزمان بین مسلمانان از یک سو و مسیحیان و یهودیان از سوی دیگر موعظه میکرد». تفکرات وی نیز مانند سید قطب به انحای مختلف الهام بخش گروههای بنیادگرا و تکفیری بسیاری شد. گروههایی که در شاخههای مختلف القاعده، طالبان، داعش، انواع گروههای شبه نظامی رادیکال بنیادگرا در پاکستان و ... که جز ناامنتر کردن جهان، تزریق خشونت و وحشت، نابودی آرامش و آسایش مردمان سرزمین خود و محروم ساختن آنها از حداقلهای احساس مطلوب زندگی، ارمغان دیگری برای بشریت نداشتند.
⬅️ و از این روست که هیچ چیز را بیشتر از بنیادگرایی و رادیکالیسم منفور نمیدارم؛ حال تحت هر نام مقدس، پیچیده در زر ورق هر مفهوم سیاسی یا ایدئولوژیک، پنهان در پس هر شعار و شور یا مدفون در لجنزار هر فریب و تحمیق که باشد، بنیادگرایی و رادیکالیسم، وحشتناکترین ویرانگر است؛ حتی با چهره اصلاح طلبی و لباس نوگرایی
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 اعوجاج سیاستمداران و معضلات لاینحل
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 سرانجام «بنیامین نتانیاهو» به «ایالات متحده» رفت و در کنگره آمریکا در میانه اعتراضات بیرون کنگره سخنرانی کرد. وی در بخشی از سخنان خود گفت: «معترضان، اسرائیل را یک کشور اشغالگر می نامند. آیا نمیدانند که سرزمین «اسرائیل» جایی است که «ابراهیم»، «اسحاق» و «یعقوب» در آنجا نماز میخواندند، «اشعیا» و «ارمیا» در آنجا موعظه میکردند و «داوود» و «سلیمان» در آنجا حکومت میکردند؟» این ادبیات دینی برگرفته از «تاریخ دینی» نه «تاریخ مدرن» به همراه تشویقهای پی در پی حاضران در بزرگترین نهاد سیاسی قدرتمندترین کشور دنیای مدرن به چه معناست؟ به حق یا ناحق، درست یا غلط، با هر هدف و مقصودی، این یعنی حیات پویای الهیات در میانه سیاست سکولار غربی.
⬅️ به باور «کارل لوویت» «مادامی که تاریخ جهان، معنایی رهایی بخش را در خود پنهان ساخته است، نمیتوان آن معنا را نادیده گرفت» و در سکولارترین کشورها نیز داستانهای تاریخ دینی، ماجراهای رستگاری و ایمان و اسامی و شخصیتهای آن داستانها و ماجراها همچنان زنده و تاثیرگذارند. این همان چیزی است که باید در روند عقلانیسازی نهادها و ابتنای ساختارها، قوانین و نظم سیاسی - اجتماعی بر پایه فلسفه سیاسی؛ نه الهیات سیاسی، کاملاً بدان توجه داشت تا موجب رشد پنهان یا آشکار رادیکالیسم، در قالب گروههای هزاره گرا و افراطی نشویم، گروههایی که هر چیز و هر کس جز خود را یا آشکارا تکفیر میکنند یا غیر آشکارا اهداف تبعیض آمیز خطرناک خود را پی میگیرند و در هر دو صورت، خشونت را تئوریزه و اجرا میکنند.
⬅️ اصالت فلسفه سیاسی نسبت به الهیات سیاسی «جدا کردن تأمل درباره قلمرو سیاسی بشری از نظرورزیهای الهیاتی در باب فراسوی این قلمرو و دست شستن از چنان ادعاهایی است». در هر صورت در پس هم الهیات سیاسی و هم فلسفه سیاسی، سوالات مبنایی و پاسخ آنها وجود دارد که توجیهات یا استدلال های عقلانی رویکردها و دیدگاههای سیاسی مختلف در باب حکومت داری، شکلگیری ساختارها، نهادها و قوانین و به طور کلی نظم سیاسی - اجتماعی است. یکی از این دسته سوالات بنیادین، پرسشهای وجود شناسانه هستند که چگونگی پاسخ به آنها مسیر متفاوتی پیش روی ما خواهد گذاشت که بر تحولات آینده ما بسیار موثر است.
⬅️ به طور کلی و با بیانی ساده میتوان این پرسشهای وجود شناسانه که پاسخ بدان هر اندیشه ورزی سیاسی و سیاست ورزی سیاستمداران و کنشگران سیاسی- اجتماعی را از هم تمیز میدهد چنین طرح کرد:
۱- آیا طبق دیدگاه ارسطویی فیلسوفان مسلمان که بر «رئالیسم مدرسی» متاخر سدههای میانی میلادی نیز تاثیرگذار بود، وجود الهی و وجود انسانی در عنصر، یکی است و انسانها با رسیدن به کمال وجود شناسانه خود میتوانند، به خدا برسند؟
۲- یا مطابق متافیزیک عام لوتری در جنبش اصلاح دینی، وجود الهی سراپا با وجود مخلوقات متفاوت است و هیچ سطحی از کمال وجودشناسانه و ارتقا به مرتبه خداوندی وجود ندارد و تنها راه رسیدن به رستگاری و خدا از طریق صرفاً لطف الهی است؛ نه با جهد و جد عقلانی یا شهودی یا عمل به احکام و دستورات الهی که نیاز به واسطه انسانی (روحانیون ادیان) دارد؟
۳- یا مطابق متافیزیک خاص «اومانیسم» که گرایش عرفانی- افلاطونی دارد؛ ولی ارادهگرا و «نیمه پلاگیوسی» نیز هست، انسان نه مجبور به اجرای احکام الهی و نه مقدر به لطف خدای قادر مطلق به رستگاری نخواهد رسید؛ بلکه آیا با اراده خود و قدرت انتخابگری میتواند رستگار شود؟(که اساساً مفهوم رستگاری با مفهوم اختیار قابل فهم است.)
⬅️ نمیشود از تمدن دنیای مدرن و از تارک نهادی کاملاً مدرن، در مهد تمدن مدرن سخن گفت؛ ولی از ادبیات و تاریخ غیر مدرن که توجیهگر نوعی سیاست ورزی پیشا مدرن است، استفاده کرد. چنانچه اشاره شد، این به رخ کشیدن الهیات سیاسی در میانه «سکولاریسم» است، این خدعههای آگاهانه یا خدشههای ناآگاهانه ای است که توسط بسیاری از سیاست ورزان یهودی، مسیحی و مسلمان، چه سکولار و چه غیر سکولار برای فریفتن عوام یا توجیه خواص! به کار گرفته یا تشویق میشود که پیش از همه نشان از مخدوش بودن و اعوجاج بنیانهای فکری و گرفتار نمودن دنیای امروز به انواع معضلات و نامعادلات پیچیده لاینحل است و برای آغازیدن راهی نو باید به شدت از آن پرهیز کرد.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 «امپراتور برهنه است»
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 «جمهوری دروغ» اصطلاحی است که «واسلاو (واتسلاف) هاول» برای آن دسته از جمهوریهایی به کار میبرد که جمهور مردم در آنها هیچ حاکمیتی ندارند و در واقع مردم نمیتوانند، خودشان باشند و باید خودشان را به دروغ نشان دهند؛ لذا هیچکس نمیتواند به گونه دلخواه خود سیاست ورزی کند یا کنش سیاسی داشته باشد.
⬅️ هاول نویسنده کتاب «قدرت بیقدرتان»(۱۹۸۵) و «دیوانهای در پراگ» (۱۹۸۹)، بر این باور است، «زندگی در یک حکومت ایدئولوژیک با تمام حرفهای پرطمطراق و دروغ آمیزش که واقعیت سخت را از انسان ها پنهان میکند، «زندگی در دروغ» است؛ برعکس زندگی در حقیقت، بدون شک به مفهوم پذیرش مسئولیت اخلاقی است». هاول معتقد است، تنها گروه کوچک حاکم یا شبکه قدرت، شامل تعدادی افراد با نفوذ را نمیتوان مسئول «جمهوری دروغ» دانست و از مسئولیت خود سر باد زد.
⬅️ هاول که خود، پس از فروپاشی «شوروی» و بلوک شرق، در «جمهوری چک» به قدرت رسید، میگوید: «همه ما شریک جرم هستیم، در حقیقت، همه ما به نظام توتالیتر عادت کرده و آن را به عنوان یک حقیقت تغییر ناپذیر پذیرفته و از این طریق، قدرت آن را حفظ کرده بودیم، همه ما البته به درجات متفاوت، مسئول ادامه حیات قدرت توتالیتر بودهایم». او بر این باور است، «قدرت بیقدرتان» وقتی آشکار میشود که ابتدا این سهم، نقش و مسئولیت خود در تداوم وضعیتی که هم اکنون جامعه، گرفتار آن است، بپذیرد و در قدم بعدی از دایره «زندگی در دروغ» خارج شود تا «جمهوری دروغ» ناگهان مثل برف آب شود.
⬅️ هاول تنها مقوله سیاسی یا مفهوم ایدئولوژیکی که به طور صریح در آثارش مطرح میکند، مفهوم «دموکراسی» است. او دموکراسی را حاوی محتوایی دقیق میداند که عبارت است از «دخالت و از این طریق، مسئولیت مشترک همه مردم در امور سیاسی». وی سیاست را نیز به گونهای تعریف میکند که نقش مردم در آن پررنگ است. از نظر وی «سیاست، عبارت است از وظیفه اخلاقی تک تک افراد در اتخاذ موضع نسبت به نظام حاکم، هیچکس حق ندارد به این بهانه که آرا و اعمال فرد تاثیر چندانی ندارد، خود را کنار بکشد».
⬅️ به باور هاول، این بیتفاوتی مردم است که «جمهوری دروغ» را مستحکم میکند. «مادامی که مردم، یک نظام سیاسی فریبکار را میپذیرند، آن نظام، شکست ناپذیر به نظر میرسد؛ اما کافیست کسی فریاد زند: «امپراتور برهنه است» تا همه چیز طور دیگری بنماید و شکنندگی رژیم آشکار شود. آنگاه ایجاد تغییر حتمی است»، تغییری که اکثریت جامعه خواهان آن است؛ ولی از نقش و سهم خود در آن آگاه نیست.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 جغرافیای اعتقادی یا دین در خدمت ژئوپلیتیک؟
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 برخی تجاوزگریها یا کنشگریهای سیاسی - نظامی در جغرافیای فراتر از مرزها را توجیه اعتقادی یا نژادی میکنند. یک مثال بارز آن روسیه است. روسیه به طمع ورزی و تجاوز به خاک کشورهای همسایه به بهانه حمایت از هم مذهبیها و هم تباریهایش در سرزمینهای دیگر شهرت دارد. در قرن نوزدهم پس از تنشهای بالای ژئوپلیتیکی در منطقه بالکان، قفقاز و دریای سیاه، روسیه که قبلا خود را مدعی حمایت از مسیحیان ارتدکس امپراطوری عثمانی می دانست، با محاسبات اشتباه دیپلماتیک خود در حوزه بالکان، در فوریه ۱۸۵۳ فرستاده ای نزد سلطان عثمانی فرستاد و «خواهان رسمیت بخشیدن به تحت الحمایه روسیه بودن اتباع مسیحی ارتدکس امپراتوری عثمانی شد» و پس از رد آن توسط سلطان عثمانی، به این بهانه که اتباع مسیحی ارتدکس امپراتوری عثمانی مورد بدرفتاری قرار میگیرند، برخی از استانهای این امپراتوری را اشغال کرد!
⬅️ فرانسه در آن زمان خود را حامی روحانیت لاتین نشان میداد و روسیه که چنین چیزی را بر نمیتافت، «خود را میراث دار امپراتوری بیزانس و ارتدکسی مسیحی میدید». از سوی دیگر از سال ۱۸۵۲ امپراطور فرانسه کلیددار اماکن مقدس مسیحیان در فلسطین شده بود که بخشی از امپراتوری عثمانی بود. سپردن کلید کلیسای محل تولد مسیح به فرانسه برای تزار خوشایند نبود. با وجود همه این رقابتهای درون دینی، روسیه و فرانسه در یک جغرافیای اعتقادی قرار داشتند و هر دو کشورهای مسیحی و مدعی رهبری اعتقادات و اعمال دینی محسوب میشدند؛ ولی چرا فرانسه به همراه انگلستان در کنار یک امپراتوری اسلامی قرار گرفت و در جنگی که به «جنگ کریمه» مشهور شد و تلفاتی نزدیک به ۸۰۰ هزار نفر داشت («فلورانس نایتینگل» در این جنگ از مجروحان و بیماران پرستاری میکرد و مشهور شد.) خسارات سنگینی به روسیه وارد کرد که مجبور شد، برای تامین هزینههای جنگ، منطقه «آلاسکا» را به آمریکا بفروشد و در انتها نیز شکست خورد؟
⬅️ مسائل اصلی که روسیه در پس توجیهات مذهبی چونان جغرافیای اعتقادی پنهان کرده بود، ژئوپلیتیک و مربوط به جغرافیای دیپلماتیک بود؛ به گونهای که دین و بهانههای اعتقادی را در خدمت اهداف ژئوپلیتیک به کار میگرفت. یکی از این مسائل، مربوط به «تنگه داردانل» بود، روسیه امتیازاتی را از امپراتوری تضعیف شده عثمانی دریافت کرده بود که قدرتهای اروپایی مخالف آن بودند. به طور کلی «در آغاز سال ۱۸۵۳ دیپلماسی روسیه به راستی نتوانست دشمنی فزایندهای که سیاست بالکانی آن برانگیخته بود را به درستی ارزیابی کند»؛ لذا به این دیپلماسی تنش زا که صلح و ثبات منطقه را به شدت تهدید میکرد، لعابی اعتقادی زد و با توجیه جغرافیای اعتقادی، خود را محق به اشغال خاک امپراتوری عثمانی دانست و «به این ترتیب به کار خود جنبه یک جنگ مذهبی داد».
⬅️ فرانسه و انگلستان که میدانستند، این توجیهات اعتقادی، تنها یک بازی دیپلماتیک، برای پنهان نگه داشتن اهداف ژئوپلیتیکی روسیه است؛ نه تنها وارد بازی جنگ مذهبی مسیحی و مسلمان نشدند که در کنار بزرگترین حکومت اسلامی آن زمان قرار گرفتند و در جبهههای مختلفی از دریای بالتیک، بالکان، قفقاز، دلتای رود دانوب، دریای سفید و آسیا با روسیه درگیر شدند و با پیاده کردن نیرو در کریمه به تهاجم خود ادامه دادند و شدیدترین نبردها در شبه جزیره کریمه درگرفت.
⬅️ از آنجایی که روسیه یک دیپلماسی ناکارآمد منطقهای را در پس رنگ و لعاب اعتقادی دنبال میکرد که واقع گرایانه نبود و حساسیت قدرتهای حاضر در معادلات بین المللی را نادیده انگاشته بود و گویی خودش نیز، وهم جغرافیای اعتقادی را باور کرده بود، نتوانست ارزیابی واقع بینانهای از منطقه و شرایط ژئوپلیتیکی آن داشته باشد و چنان شکست سختی خورد که نه تنها ناگزیر از دور شدن از تنگههای استراتژیک شد؛ بلکه هرگز «دیگر نمیتوانست، مدعی داشتن حقوق ویژه در مورد مسیحیان ارتدکس عثمانی باشد». همچنین از امتیازات خود در مورد سواحل دانوب چشم پوشی کرد و بین المللی بودن دانوب را به رسمیت شناخت و برای همیشه در اروپا منزوی شد و مجبور گردید، حوزه استراتژیک خود را کاملاً تغییر داده و به سمت آسیا متوجه شود که بعدها ناگزیر، این سیاست سلطهگرایانه را در آسیای مرکزی ادامه داد.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 کنشگری سلبی و ایجابی تحول خواهان
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 طی یادداشتی پس از انتخابات دوره اول، نشان داده شد که چگونه آن انتخابات، ترازویی را ماند که وزن سیاسی- اجتماعی احزاب، گروه ها و دسته بندی های ظهور یافته در بستر تحولات جدید جامعه را فاش می کند.
در انتخابات دور دوم، در این زمینه سه نکته حائز اهمیت می نماید:
⬅️ ۱- اصولگرایان با به کارگیری همه توان خود در بسیج منابع و با وجود همه نوسانات سبد رای خود که شاید آرای برخی از راست های سنتی، راست های تکنوکرات و حامیان آنها را از دست دادند و قادر به جذب آرای جدیدی شدند؛ اما به طور کلی نتوانستند، چندان تغییری در وزن سیاسی خود ایجاد کنند و فقط از ۲۱ درصد به ۲۲ درصد آرای واجدین شرایط دست یافتند؛
⬅️ ۲- اصلاح طلبان توانستند، به کمک فراخوان برخی از نخبگان تحول خواه، در کنار تلاش های بی وقفه خود، ۱۰ درصد به وزن سیاسی خود بیفزایند و پیروز انتخابات شوند و می توان به صراحت ادعا کرد که این ۱۰ درصد، آرای مشروطی است که هر آن می تواند، ریزش کند.
⬅️ ۳- تحول خواهان، همچنان اکثریتی را به خود اختصاص می دهند که بیش از ۵۱ درصد، هیچ انتخابی نداشتند و کمتر از ۱۰ درصد آنها نیز رأی خود را به سبد اصلاح طلبان ریختند.
به لحاظ جامعه شناسی سیاسی می توان این بخش غیر متشکل و متنوع جامعه را بخشی دانست که می توانند، با بسیج حتی اندکی از منابع انسانی خود، نقش پرقدرتی را در وزن ها، آرایش های سیاسی- اجتماعی، مطالبه گری های جامعه امروز و آینده ایران و همچنین تحولات اساسی آن ایفا کنند. در صورت متشکل شدن آنها، شدت و وسعت این نقش افزایش قابل ملاحظه ای در کنشگری های نه صرفا سلبی خواهد داشت؛ همچنانکه گوشه ای از آن را در کنشگری ایجابی ۱۰ درصدی اخیر خود نشان دادند.
@M_Hajihashemi_iran1
🔴 تئوریهای ماورایی در ورای خواست مردم
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 سالها پیش در مقاله ای علمی- پژوهشی، طی یک الگوی بومی جامعه ایران، مولفههای اندیشه بنیادگرایی دینی به خوبی نشان داده شد. در این مقاله که در مجله «جامعه شناسی ایران» به چاپ رسید، مؤلفههای اصلی این تفکر، طی روش «تحلیل تماتیک» از دادههای متنی چنین برآمد: اعتقاد به حکومت اسلامی (نه جمهوری)، استبداد صالح، مجلس مشورتی (نه مجلس قانونگذاری)، اسلامی کردن تمام علوم، عدم اعتقاد به آزادی بیان و اندیشه، برابری حقوق و آزادی زنان و همچنین حکومت به زور (جایز دانستن خشونت و شدت اسلامی، انتقام و حذف فیزیکی).
⬅️ این الگو از ابتدا به صورت عریان به جامعه عرضه میشد و نگرانی از قضاوت جامعه وجود نداشت؛ اما با تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه، این روزها باورمندان به این تفکر نیز مجبورند، خود را موافق مولفه هایی در تقابل با مؤلفه های اصلی این الگوی اندیشه ای نشان دهند.
«مصباح یزدی» مؤسس «موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی» در قم از چهرههای بارز تفکر بنیادگرایی بود که شبکه بسیار پرنفوذی از شاگردان، دانش آموختگان و باورمندان را تشکیل و آنها را آرام آرام برای بسط این الگو که در قالب اندیشه «ذوب در ولایت» عرضه میشد، به بدنه ساختار قدرت نفوذ داد. آنان که از ابتدا با مفهومی به نام «حزب» کاملاً مخالف بودند و آن را مفهومی غربی و ضد دینی میانگاشتند، خود برای ورود به نهادهای دموکراتیک که مبتنی بر مفهوم «حق انتخاب» (این مفهوم نیز به لحاظ تئوریک با این تفکر بیگانگی داشت) است، تحت نام «جبهه پایداری» متشکل شدند؛ اما در رقابت های انتخاباتی برای جذب آرا نمیتوانند، پرده از ماهیت اندیشه ای خود بردارند.
⬅️ جریان دیگری که نماد این تفکر است، جریان معروف به «جریان آکادمی» است. «منیرالدین حسینی» مؤسس «فرهنگستان علوم» قم، بنیانگذار این جریان است. به باور پیروان وی منیرالدین حسینی، مبدع فلسفه جدیدی به نام «فلسفه نظام ولایت» است که «حلقه پیوند اعتقادات و عمل اجتماعی و عینیات جامعه است». به طور مثال این جریان با یکی از عینیات سالهای اخیر که بحرانهای اقتصادی است، مواجههی عجیبی دارد. «آنها بحران را یک فرصت میدانند که به باورشان، بهترین دستمایه است تا آمریکا را مجبور کنیم، در یک تغییر ساختار [بینالمللی]، نفت ایران را دو برابر بخرد»! همان تفکری که معتقد است، «باید آمریکا و اروپا را از تحریمها پشیمان کرد»؛ اما بر بستر کدام واقعیت و با کدام سازوکار و برنامه، مشخص نیست.
⬅️ «محمد مهدی میرباقری»، شاگرد مصباح یزدی و منیرالدین حسینی، رئیس کنونی فرهنگستان علوم و رهبر این جریان است. برای آشنایی بیشتر با این جریان و نقش بنیادین تفکراتشان در مواضع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسیاری از نیروهای سیاسی- اجتماعی حاضر در نهادهای مختلف حاکمیتی، حتی دولت و مجلس در سالهای اخیر میتوان به نظرات میرباقری در مورد «علم و دین»، «دین و تکنولوژی»، «دین و توسعه» و چگونگی «اسلامی سازی علوم» مراجعه کرد. او به دنبال استحاله تمدن غرب است.
⬅️ «محسن غرویان» که وی نیز از شاگردان مصباح یزدی بود و قبلاً ارتباط نزدیکی با این جریانات داشت، بر این باور است، «ایدهها و تئوریهای جریان آکادمی، هپروتی و ماورایی است که از گفتار سید منیرالدین حسینی نشئت میگیرد. او قبلاً هشدار داده بود، چنانچه این جریان در ایران به قدرت برسد، رابطه این کشور با تمام جهان را قطع خواهد کرد؛ چون ضد تمدن غرب است». تئوریهایی ماورایی در ورای خواست مردم و واقعیات جامعه و نظام بینالملل.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 اندیشه «ذوب در ولایت» در تقابل جدی با گفتمان اصلاح طلبی
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 برگرفته از نظریههای «ماکس وبر» جامعه شناس آلمانی میتوانیم، سه منبع مشروعیت را برای نظامهای سیاسی نام ببریم: «مشروعیت سنتی»، «مشروعیت کاریزماتیک» و «مشروعیت قانونی». جمهوری اسلامی نیز از حیث جامعه شناسی سیاسی، مثل هر نظام سیاسی، پس از شکلگیری ساخت قدرت، نیازمند کسب مشروعیت برای بقای سیاسی خود بود؛ چرا که بدون «مشروعیت» و «کارآمدی»، حیات سیاسی برای نظامهای سیاسی امکانپذیر نیست. مشروعیت، باور و نگرش شهروندان را شکل میدهد و کارآمدی انجام وظایف حکومت در قبال مردم را محقق میکند.
⬅️ از دهه ۶۰ استقرار نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر آرایش نیروهای سیاسی بود که کاملاً از غیر اسلامگراها پاکسازی شده بود و حتی در سالهای اولیه این دهه، این تصفیه و یکدست سازی منجر به حذف کامل اسلامگراهای غیر فقاهتی نیز شد. البته نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر حمایت حداکثری مردم، مشروعیت بالایی از منبع کاریزماتیک را به خود اختصاص داده بود. به طور کلی میتوان اذعان داشت که تا قبل از سال ۱۳۶۸ دو منبع مشروعیت سیاسی حداکثری و حداقلی وجود داشت و نیروهای چپ اسلامگرای فقاهتی و نیروهای راست اسلامگرای فقاهتی که هر دو بعدها به عنوان «چپ سنتی» و «راست سنتی» نام گرفتند، آرایش سیاسی خود را بر محور این دو منبع مشروعیت سیاسی، شکل داده بودند. چپها بر محور مشروعیت سیاسی حداکثری کاریزماتیک و راستها بر محور مشروعیت سیاسی حداقلی سنتی؛ لذا اقتدار کاریزماتیک نیز بر اقتدار سنتی غلبه داشت.
⬅️ چپها منبع مشروعیت را در رهبر کاریزماتیک و راستها در اقتدار روحانیت سنتی جستجو میکردند؛ لذا چپها فرمانبردار محض «ولایت مطلقه فقیه» و راستها اغلب از منتقدین به اختیارات فرا سنتی وی بودند؛ اما در دوران ۱۳۶۸ - ۷۶ اقتدار سنتی بر اقتدار کاریزماتیک، غلبه یافت و منبع مشروعیت بخش به نظام سیاسی جمهوری اسلامی دیگر کاریزماتیک نبود. در این دوره، چپهای سنتی نیز به حاشیه رانده شدند و دیگر به عنوان یک نیروی سیاسی فعال نبودند؛ «اما پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ و با چرخش و آرایش تازهای که در نیروهای سیاسی فعال پدید آمد، به نحو فزایندهای به اقتدار قانونی و قانون گرایی (به مفهومی که ضامن حقوق و آزادی های سیاسی در جامعه مدنی باشد)، برای تامین مشروعیت نظام رجوع شد». از آن زمان بود که منازعهای بر سر سه منبع مشروعیت درگرفت و آرایشهای سیاسی جدیدی را بر محور خود شکل داد.
⬅️ راست سنتی همچنان منبع مشروعیت را بر محور اقتدار روحانیت سنتی میدانست و همیشه حضوری دائمی در نهادهای انتصابی داشت؛ ولی هرگز نتوانست در نهادهای دموکراتیک، بدون ائتلاف حضور داشته باشد. این گروه در جامعه شناسی سیاسی ایران، محافظه کاران، اصولگرایان سنتی یا گاهی میانهرو نام گرفتند که خود طیفی از روحانیت تا بازاریان و حتی تحصیل کردگان دانشگاهی را در خود جای میدادند؛ اما یک گروه راست افراطی که در پی احیای مشروعیت کاریزماتیک برای نظام جمهوری اسلامی بود، پس از شکلگیری چپ مدرن یا همان «اصلاح طلبان» که توسط چپ سنتی نیز حمایت میشدند به گونهای سرسختانه از تئوری پردازی تا عملگرایی خشونت آمیز در برابر شیوههای خشونت پرهیز تغییرات و حتی اصلاح سازماندهی و موضعگیری کردند.
⬅️ در کنار راست افراطی، راست تکنوکرات نیز در حال شکلگیری بود که آنها نیز بر منبع مشروعیت مبتنی بر اقتدار کاریزماتیک تاکید داشتند؛ اما نه به اندازه راست افراطی و سهمی نیز برای مشروعیت سنتی و قانونی قائل بودند.
تحولات سیاسی در جامعه ایران به گونهای پیش رفت که اقتدار قانونی و دموکراتیک، مورد اقبال حداکثری جامعه قرار گرفت و نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر آرای حداکثری، دوباره مشروعیت سیاسی بالایی یافت؛ اما از آنجا که نیروهای سیاسی که بر محور این نوع مشروعیت، آرایش می یافتند، حتی مشروعیت ولایت فقیه را هم قانونی و دموکراتیک میدانستند و خواهان کاهش قدرت نهادهای انتصابی بودند، اینجا بود که راست افراطی اندیشه «ذوب در ولایت» را مطرح کرد.
⬅️ در اندیشه ذوب در ولایت، «قدرت و اختیارات ولایت فقیه محدود به هیچ حدودی حتی احکام شرع هم نیست و اقتدار و مشروعیت همه قوا و نهادها نیز از آن برمی خیزد». در مقابل این اندیشه که تمام نهادها و مشروعیت قانونی و دموکراتیک را نشانه میرفت، اصلاح طلبان سعی در ادامه مبارزات انتخاباتی در نابرابریهای بسیار زیاد نمودند؛ اما از دل آنها گروه دیگری به نام «تحول خواه» نیز سر برآورد که به هیچ وجه حاضر به ورود به این نارقابت نیست.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 استبداد، تعامل در مسیر مبارزه یا سرسپردگی
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 گاهی جامعه در شرایطی قرار میگیرد که صرف نظر از بالا گرفتن اختلافات و دو قطبیهای جدی بر سر چگونگی کنشگری سیاسی در سطح عامه و منازعات بین نخبگان سیاسی، شاهد مجادلات نظری و روشی در بین نخبگان فکری و صاحب نظران امر سیاسی- اجتماعی هستیم. عدهای بر این باورند که دستیابی به توسعه و دموکراسی با همه ملزوماتش از مسیری منعطف، اصلاحی تدریجی و با تغییرات تاکتیکی متناوب میسر است؛ ولی برخی از صاحب نظران معتقدند، این مسیر تنها با دکترین تعریف شده و مشخص، عزمی جدی و غیر منعطف، روشی قهری و یک استراتژی تردید ناپذیر تحول خواهانه؛ ولو به شکلی مدنی، قابل پیمودن است و هرگونه مماشات و انعطافی به امید اصلاحی ناپایدار؛ ولو به گونهای تاکتیکی، دستیابی به هدف پایدار (دموکراسی و توسعه) را به تعویق میاندازد.
⬅️ در طول تاریخ اندیشه مدرنیته، نمونههای متعددی از هر دو رویکرد، هم به لحاظ نظری و هم عینی وجود دارد، نمونهای چون اصلاح تدریجی ساختاری که در برههای حتی خونبار نیز شده، مثل «انگلستان» و نمونهای چون تحول ساختاری در انقلاب «فرانسه» که باز دورهای از استبداد، تجربه شده و سپس به اهداف خویش نائل آمده است.
⬅️ در دوره پیشامدرن نیز که دین و دولت بازیگران اصلی صحنه سیاسی - اجتماعی بودند، گاهی شاهد تعامل آنها و ایفای نقش هر دو در بازی منصفانه قدرت نسبت به هم هستیم و گاهی تحریکات عامه مردم، علیه پادشاهان و حاکمان را شاهدیم به گونهای که روحانیان «منصفانه بازی نمیکردند: آنان حتی از شهروندان میخواستند، سر حاکمانشان را از تن جدا کنند و آنان را با تهدید لعنت ابدی میترساندند»، اینکه اگر علیه رژیم طاغوت قیام نکنید، خدا را از خود ناخشنود کرده و به رستگاری ابدی دست نمییابید. در چنین شرایطی بود که راه بر هرگونه تعامل، مدارا و انعطاف، سد میشد و خونریزیها اجتناب ناپذیر بود.
⬅️ گاهی عدهای «راه حل هابزی» را برای پایان دادن به منازعات و اختلافات به کار می گیرند، منازعاتی که گاه منجر به روندی تعاملی و منعطف و گاه معطوف به مسیری خشن و خونین است. آنان که دین را عرفی و مدنی میکنند، به گونهای که گویی «برای تامین نیازهای دولت تنظیم شده است» و حاکم را قدسیت میدهند، در واقع یک جمله «هابز» را به لحاظ نظری، برگرفته و در عمل به اجرا درآوردند، اینکه او «حاکم را خدای زمینی مینامد». جمله ای که معاصرانش بر این باورند، «این تکان دهندهترین جمله او بود»؛ چرا که دیگر هیچ نهاد دینی مستقلی وجود نخواهد داشت و گرچه دیگر «هیچ نزاع بالقوهای بین کلاه اسقفی و تاج پادشاهی در کار نخواهد بود»؛ اما «حاکم، انحصاری تمام و کمال بر امور کلیسایی از جمله پیشگویی، معجزات و تفسیر متن مقدس خواهد داشت و نیز اعلام خواهد کرد که تنها لازمه رستگاری، اطاعت کامل از خود اوست».
⬅️ اما در تجربه تاریخی به خوبی اثبات شده است که هر نظر، رأی و اندیشهای که استبداد را به گونهای دیگر بپرورد یا هر نوع تعامل با استبداد را تئوریزه کند، در عمل محکوم به ناکامی در رسیدن به اهداف دموکراتیک است؛ مگر اینکه در یک پکیج مبارزه علیه استبداد به کار گرفته شود، نه سرسپردگی بدان.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 جامعه ناراضی از زمین و آسمان
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 در جامعه شناسی، نظریه پردازان در مورد مسائل زیادی با هم توافق ندارند؛ اما دین از معدود مسائلی است که همه تمایل دارند، دست کم در ابتدا تعریف مشترکی از آن داشته باشند، «عقاید و اعمالی که به موجودات مافوق طبیعی و روحانی مربوط میشود»؛ اما آنچه که موجب اختلاف است، از سوی متألهان و نیز متألهان سیاسی است که به نظر میرسد، برداشتهایی است که از دین و ارتباط آن با جامعه و سیاست انجام میپذیرد؛ اما از تمام این اختلافات، یک جمله مشترک دریافت میشود و آن این است که «دین تبلور حقایق بنیادین است؛ ولو آن حقایق در سنتهای دینی متفاوت به نحوی متفاوت ترجمه شود»
⬅️ «هربرت چربری» از این جمله استفاده کرد و «پنج برداشت مشترک را در همه دینها تشخیص داد: خدایی وجود دارد؛ او باید پرستش شود؛ فضیلت و پرهیزگاری به یکدیگر مربوط هستند؛ تنها توبه، شرارت را جبران میکند و در آخرت، قضاوت میشویم». این «پنج برداشت مشترک» «هسته عقلانی دین» نام دارد. در جوامعی که دین نقش پررنگتری را بازی میکند و به ویژه الهیات سیاسی بر تمام شئونات و ساختارهای جامعه، سایه افکنده است، سخن گفتن از هر نوع اصلاح و اصلاح طلبی، بدون اصلاح آموزه دینی و معرفت دینی، سخن گزاف است و این اصلاح تنها در صورتی امکانپذیر است که ناظر اندیشنده، «هسته عقلانی دین را از جزمیات خودسرانه ای تمیز دهد که در نتیجه اتفاقات تاریخ به آن الصاق میشود».
⬅️ اولین سوالی که ناظر اندیشنده با آن مواجه میشود، این است آیا فضیلت و پرهیزکاری به طور ماهوی با اجبار سازگار است؟ آیا اگر انسان عملی را ولو خیر اخلاقی باشد، با اجبار انجام دهد، برای او فضیلت محسوب میشود؟ آیا بزرگترین معیار قضاوت آخرت که فضیلت و پرهیزکاریست، در صورت جبری بودن عمل، دچار تشکیک اساسی نمیشود؟ آیا تشکیک اساسی به بخش هایی از هسته عقلانی دین، موجب تشکیک به تمام دین نمی شود؟ «اراسموس» در آن مجادله معروفش با «لوتر» عنوان میکند که «اگر انسان بهرهای از آزادی نداشته باشد، دشوار میتوان فهمید که خداوند چگونه میتواند، گناهکاران را عادلانه مجازات کند یا دشوار میتوان فهمید که انسانها در این صورت چه انگیزهای برای عمل اخلاقی خواهند داشت».
⬅️ اینجاست که ناظر اندیشنده با یک سوال بنیادین و ماهوی دیگر روبرو میشود که آیا اساسا حکومت و قدرت که برای برقراری نظم اجتماعی با اجبار سر و کار دارد، میتواند با امور معنوی و اعتقادات و فضیلت و تقوا گره بخورد و متصدی شریعت و جانشین خدا بر روی زمین شود؟ آیا مطابق الهیات سیاسی میتوان برای شهروندان یک جامعه به دلیل عدم رعایت توصیههای دینی و اموری که موجب ارتقای معنوی و رشد فضائل میشود و هیچ ارتباطی با نظم اجتماعی و انتظام امور مادی ندارد، مجازات تعیین کرد، تنها به دلیل برداشت خودسرانه از یک دوره تاریخی یا یک متن دینی و الصاق آن به هسته عقلانی دین؟
⬅️ در یک چنین شرایطی است که میتوان حتی بدون تجربه عینی و تنها با اندیشیدنی فرادینی، فهم نمود، چگونه در جامعهای با استیلای الهیات سیاسی، اعتقادات دینی و اعمال مبتنی بر باور به امور ماورایی و روحانی که تعریف مشترک تمام جامعه شناسان این حوزه است، به شدت به کاستی و فترت میانجامد و الهیات سیاسی بر ضد خود، هم در بعد دینی و هم سیاسی تبدیل میشود و به دلیل سلب آزادی معنوی و آزادی سیاسی- اجتماعی هر دو توأمان، جامعه به بحران معنا و انواع بحرانهای سیاسی - اجتماعی فرو میغلتد. الهیاتی که تنها مردمان را ناراضی میکند، هم از زمین هم از آسمان.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 راست های افراطی، عاملان جنگ، کاسبان بحران
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 راستهای افراطی، افراد یا گروههایی هستند که به نظر با هر دو گروه راست میانه و چپ مجادله دارند. آنها به دلیل خود حق پنداری در اغلب اوقات دچار میزانی از تکفیر، تکذیب و تحقیر در نسبت با دیگر اندیشهها و گرایشها میشوند؛ زیرا خود را همیشه جستجوگر حقیقت و مدافع دین و ارزشهای نادیده انگاشته شده میدانند، کسانی که گویی تنها فهم و پاسداشت نیکیها، هنجارها و سنتها از بصیرت و بینش آنها برمیخیزد.
⬅️ آنها معمولاً ارزشها را چه ملی و چه دینی به گونهای اغراق آمیز به سیاست گره میزنند و در عین حال که معتقد به سلسله مراتب و نابرابریهای انسانی هستند و برتری افراد و گروهایی را ذاتی حیات انسانی و طبیعی میدانند؛ اما اغلب با روشهای پوپولیستی و شورمندانه، سعی در نمایشی از تواضع و برابری با مردم و عموم جامعه دارند. نمونههای تاریخی راستگرایی افراطی را در فاشیسم و نازیسم در اروپا میتوان یافت و از این روست که دستیابی به کرسیهای بیشتری در پارلمان اروپا در روزهای اخیر توسط آنها زنگ خطری برای اروپا و جهان محسوب میشود. راستگرایان افراطی، تلخی هروله هولناک از دیکتاتوری تا جنگ و بالعکس را به خوبی در گوشه، گوشه جهان به کام بشر نشاندهاند.
⬅️ گاهی آنها هیچ هراسی از خونبارترین جنگها ندارند و آن را «فداکاری ضروری» در راه ارزشها، هنجارها و میهن عنوان میکنند. میهن پرستی افراطی و نژادپرستی میتواند، یکی از جلوههای باورمندی آنها باشد که گاهی جای خود را به دین گرایی افراطی و برتریجوییهای مذهبی میدهد و بر همین اساس در نگاه آنها «بومیگرایی معمولاً به شکل نوعی ملیگرایی بیگانه هراس بروز میکند»، این «بومیگرایی فقط مخالفت با ورود آدمها نیست، مخالفت با ورود ایدهها و فرهنگها هم هست».
⬅️ دو جنگ «اوکراین» و «غزه» یکی از عوامل بروز تشدید گرایش های راست افراطی به ویژه در اروپا بوده است. در سالهای اخیر در فرانسه، فنلاند، سوئد، یونان، اسپانیا، مجارستان، لهستان، کرواسی، اسلواکی، چک، هلند و حتی آلمان که بیشترین گریز از گسترش راستگرایی افراطی را دارد، شاهد فعالیت سیاسی بیشتر این گروهها هستیم. افت کیفیت زندگی ناشی از حمله روسیه به اوکراین، موجب بهره برداری راستگرایان افراطی با سیاستورزی های پوپولیستی و جلب حمایت عمومی شد؛ چرا که راستگرایان افراطی، نه تنها با دیکتاتوری و جنگ قرین هستند؛ بلکه همیشه از بحرانها، تحریمها، کاستیها و فشارهای اقتصادی و معیشتی مردم ارتزاق میکنند و کاسبان و بهرهجویان چنین شرایطی هستند.
⬅️ جنگ غزه نیز با ایجاد موجی از اسلام هراسی، یهودی ستیزی، نژادپرستی و سیاستهای ضد مهاجرت و ... موجب شد تا راستگرایان افراطی از این جنگ نیز بهره وری سیاسی کافی را بنمایند و بتوانند در جهت احیای بیش از پیش سیاست ورزی خود فعالیت کنند. آنها به واقع «با شعارهای گوناگون ملیگرایی نوستالژیک، ملیگرایی عوام گرایانه، محافظهکاری دوآتشه با ریشههای فاشیستی و گرایشهای دیگر در حال بازگشت به صحنه سیاسی اند»، به گونهای که میتوان اذعان کرد «تابوی گذشته نازیسم و فاشیسم در حال رنگ باختن است».
⬅️ دو خطر عمده ای که در سیاست داخلی و خارجی برای دهههای آینده پیش روی اروپاست، این است که با ادامه این روند قدرت گرفتن راستگرایان افراطی، از سویی نگرانی جدی برای به محاق رفتن ارزش های دموکراتیک و ظهور دیکتاتوری هایی وجود دارد که اروپا و جهان را ناامن تر می کنند و از سوی دیگر به دلیل نزدیکی سنتی این احزاب به مسکو، اتحادیه اروپا در معرض تهدید جدی قرار میگیرد.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 قامت در حصر «مراکز قدرت خودسر»
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 گاهی برخی از تحولات و فشارهای بین المللی یا پارهای از وقایع، نابسامانی ها و بحرانهای داخلی، رژیمهای سیاسی را با شرایطی مواجه مینماید که برخی از کنشگران سیاسی و حتی چالشگران را با این پرسش جدی مواجه می کند: آیا گشایشی در فضای سیاسی ایجاد شده است؟ و شرایط به سوی دموکراتیک شدن پیش میرود یا همچنان به سمت دموکراسی زدایی بیشتر؟ آیا جو انتخاباتی رقابتی است یا تحت «مراکز قدرت خودسر»، همچنان نمایشی از دموکراسی و رقابت است؟ چرا که درک درست شرایط، شیوه کنشگری آنها را تغییر خواهد داد.
⬅️ «چارلز تیلی» در این زمینه چند شاخص را ارائه میدهد تا به لحاظ علم «جامعه شناسی سیاسی» بتوان به تشخیص نزدیک به واقع در چنین شرایطی دست یافت، اینکه آیا روند به سمت دموکراتیک شدن است یا دموکراسی زدایی. تیلی همچنین تعریفی از «مراکز قدرت خودسر» ارائه میدهد که چگونه گروههایی «خارج از کنترل و تعاملات منظم شهروند - دولت» بدون پاسخگویی و امکان نظارت، عمل میکنند و کیفیت و کمیت حرکت به سوی این شاخصها را تعیین مینمایند.
⬅️ تیلی پس از مطالعات وسیع انواع رژیمهای سیاسی، این شاخص ها را به دست می دهد تا معیاری علمی باشد، برای سنجش دموکراتیک شدن یا دموکراسی زدایی دوره های مختلف به گفته وی «رژیم های سیاسی که قبلا میزانی از دموکراسی را تجربه کرده اند»:
⬅️ ۱- فراگیری: این شاخص بدین معناست که بسنجیم، در شرایط کنونی آیا بر تعداد افرادی که حقوق قانونی لازم الاجرا برای دادخواهی از عملکرد کارگزاران رده بالای حکومتی دارند، افزوده یا کاسته شده است؟ اینکه آیا حکومت در فضای گشایش سیاسی، این حق را برای جمعیت بیشتری از شهروندان قائل است؟ حقی که از حق اعتراض و نقد هم بالاتر است یا برعکس حتی حق اعتراض، انتقاد، تجمع و تحصن را هم در یک فضای تحدید سیاسی از آنها سلب کرده است؟
⬅️ ۲- برابری: آیا تعداد گروهها و بخشهای مختلف جامعه که به طور ویژه و نابرابری نسبت به بقیه، دارای امتیاز خاص، حقوق ویژه، امکانات بیشتر و تعهدات کمتر نسبت به دولت هستند، افزایش یافته یا روندی کاهشی دارد؟ آیا همچنان گروه ها و نهادهایی معاف از تعهدات مالیاتی، شفاف سازی، حسابرسی و نظارتی هستند یا نه؟
⬅️ ۳- حمایت: این شاخص از نظر تیلی وضعیت کاهشی یا افزایشی نسبت زندانیان بدون حکم قانونی یا بدون طی مراحل قانونی را نشان میدهد، اینکه آیا از جمعیت منتقدان و معترضان در حبس و حصر و محدودیتهای فراقانونی کاسته شده است یا نه در این زمان خاص این روند، افزایشی نیز هست؟ آیا جلوههایی از حمایت از سوی حاکمیت نسبت به کنشگران سیاسی و عموم شهروندان ملموس است یا در تنگنای بیشتری قرار گرفته اند؟
⬅️ ۴- تعهد متقابل: آیا چالشها و محدودیتهای شهروندان به طور عموم برای اخذ مزایایی که قانوناً در قیومیت دولت است، کاهش یافته یا افزایش یافته است؟ آیا همچنان امتیازها، رانتها، تبعیضها و ویژه خواریها ادامه دارد یا روند کاهشی است و فرایند واگذاری ها به عنوان تعهد متقابل دولت برای عموم شهروندان یکسان است؟ آیا همچنان برخی احزاب و گروه ها به طور انتصابی، دارای سهم بیشتری از کیک قدرت هستند و رانت قدرت در کنار دیگر رانت ها و ویژه خواری ها ادامه دارد یا نه؟
⬅️ اگر مطابق این شاخصهای تیلی روند دموکراسی زدایی همچنان ادامه دارد، بیانگر این است که چونان گذشته دموکراسی با همه ملزوماتش، قامت در حصر «مراکز قدرت خودسر» است.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 بدون تحول هویتی، دولتها نبرند راه به مقصود
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 هویت کشورها و نظامهای سیاسی، برخلاف تصور آرمانگرایان و حتی واقعگرایان، تعیین کننده امکان تحقق آرمانها، اهداف و قلههای چشم انداز پیشرفت و حتی سازنده تمامی واقعیتهای حال و آینده جوامع است که به هیچ وجه نباید به سادگی از آن گذشت یا با ساده انگاری آن را واجد دستیابی به هر نوع هدف یا آرمانی دانست.
⬅️ مطابق نظریههای «سازه انگاری» هویت کشورها امر ثابتی نیست. «الکساندر ونت» در مقالهای با عنوان «آنارشی چیزی که دولتها خود میسازند» نشان میدهد که کشورها در راستای اهداف خود، هویتهای خود را میسازند؛ «لذا با هر هویتی نمیتوان به توسعه دست یافت». به طور مثال کره شمالی که یک هویت ایدئولوژیک برای خود تعریف کرده است، با انواع اقدامات تهدیدآمیز با وجود در دست داشتن بخش اعظم منابع طبیعی و انسانی دو کره، امروزه با انواع مشکلات، برای تامین سادهترین نیازهای اولیه شهروندان خود مواجه است، در صورتی که کره جنوبی با هدف توسعه، هویتی را برای خود تعریف کرده است که سیاست خارجی خود را بر ابتنای آن نهاده و علاوه بر توسعه چشمگیر؛ حتی بخشی از بازارهای جهانی را به خود اختصاص داده است؛ لذا سیاست خارجی دولت توسعهگرا باید مبتنی بر الزامات و اصولی باشد که محوریترین آن تنش زدایی و پرهیز از کشمکشهای ایدئولوژیک است.
⬅️ «به طور کلی الزامات و اصول سیاست خارجی دولت توسعهگرا شامل بهبود چهره و تصویر بینالمللی، کسب اعتبار و اعتمادسازی در عرصه بین المللی، دوری از درگیریها و تنش زدایی، تحول هویتی و اجماع نخبگان و همزیستی مسالمت آمیز است». هر کشوری که عکس این اصول و الزامات عمل کرده، نتایج مصیبت باری را برای مردمان سرزمینش فراهم آورده است. نمونه آن عراق، کره شمالی و بسیاری از کشورهای آفریقایی است.
⬅️ برخی گمان میبرند، انواع گزارشهای مجامع بینالمللی مبنی بر نقض حقوق بشر در یک کشور یا انواع مصوبات؛ ولو غیر الزام آور سازمانهای بینالمللی، هیچ آثار داخلی یا خارجی بر حیات ملی کشورها ندارد؛ در صورتی که اینها بیانگر چهره و تصویر یک کشور است. «ارائه چهره و تصویر مثبت از کشور در تعریف آن به عنوان کشوری مسئول و تابع قواعد و رژیمهای بینالمللی میتواند، باعث گسترش تعاملات در عرصه بین المللی و در نتیجه ورود گسترده انواع تکنولوژی و سرمایهگذاری خارجی شود» که اولین گام موثر در بهبود شرایط اقتصادی و حرکت بر ریل توسعه و پیشرفت است.
⬅️ مسئله حیاتی دیگر که در تجربه تمام کشورهای موفق در امر توسعه مشاهده میشود، اولویت قرار گرفتن تنش زدایی، حداقل برای دورههای چند دههای در سیاست خارجی است؛ اما مهمترین و حیاتیترین ضرورت برای یک سیاست خارجی در خدمت توسعه که مقدمه تمام الزامات و اصول یاد شده است، این مهم است که در داخل کشوری با دولت توسعهگرا، باید تمام احزاب، گروهها و نخبگان بر سر این اصول و الزامات اجماع کنند تا بتوانند ضمن جلب همراهی تمام اقشار و گروههای جامعه، تمامی توان، استعداد، منابع مادی و انسانی، همت و اراده خود را در خدمت توسعه کشور و دولت توسعهگرا به میدان آورند و این امر مستلزم وارد کردن این اصول به درون هویت سیاسی ساختار قدرت است که صرف نظر از رفت و آمد دولتها و افراد، این اصول و الزامات همیشه از اولویتهای دستگاه دیپلماسی کشور باشد؛ وگرنه بدون تحول هویتی نظام سیاسی، دولتها و افراد نبرند راه به مقصود.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 مسیر ورود به قدرت، مداحی و مجیزگویی
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 آنهایی که به هر طریق در سد کردن راه مردم سالاری، همکاری و همراهی میکنند، با هر توجیه ایدئولوژیک یا ترفند سیاسی، بدون شک، پیشگامان سیاستهای خود تخریبی هستند که آثارش قابل مقایسه با آثار دشمنی هیچ دشمنی نیست و آنگاه در مواجهه با آثار مخرب سیاستهای مدعیان پیشرفت، بنا بر مصلحت، چارهای جز سکوت یا مجیزگویی ندارند. اینجاست که چنان «مونتسر» باید فریاد کشید: «چنین ساکت و صبور نباشید! مجیز این مدعیان دیوانه را نگویید!».
⬅️ گاهی عدهای به توجیهاتی برای ساخت قدرت متمرکز، متوسل می شوند و بر این باورند که در ساخت قدرت استبدادی، سرعت و اجرای تصمیم گیری به دلیل تمرکز قدرت تصمیم گیرنده، بالاست و این از مزایای این ساختارهای قدرت و نظامهای تصمیم گیری است. «تردیدی نیست که تصمیم گیری و اجرای تصمیم در نظام مردم سالار، بیشتر از نظامهای استبدادی طول میکشد؛ زیرا جوهر مردم سالاری توازن قوا و آرا و تصمیم گیری بر اساس آرای فراگیر (و البته وقت گیر) است» و بدترین وضعیت در شبه دموکراسیها یا دموکراسیهای صوریست که نهادها و سازوکارهای صوری دموکراتیک، فرایند تصمیم گیری و اجرا را کند میکنند؛ ولی کاملاً تحت تاثیر و روح تصمیمات متمرکز و سیاستهای کلان دیکته شده هستند و از مزایای بهرهوری از دیدگاههای متنوع و تأمین مطالبات مردمی و به تبع آن رضایت عمومی برخوردار نیستند. در چنین وضعیتی است که می توان شاهد ناکارآمدی بالا هم به جهت کندی فرایند تصمیم سازی و اجرا هم ابتلا به سیاستهای خود تخریبی خوفناک بود.
نمونههایی از «سیاستهای خود تخریبی خوفناک» را میتوان در ساختار قدرت متمرکز در چین مشاهده کرد؛ به طور مثال «کمک دولت چین به وقوع قحطی بزرگ مقیاس در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲ که دهها میلیون چینی را کشت، تعلیق نظام آموزشی و فرستادن آموزگاران به مزارع برای کار کردن در کنار کشاورزان و بعدها پدید آوردن شدیدترین آلودگی هوا در دنیا» که «اگر آلودگی هوا در ایالات متحده حتی به نصف آلودگی فعلی در اکثر شهرهای بزرگ چین میرسید، رای دهندگان آمریکایی اعتراض کرده و دولت را در انتخابات بعدی از قدرت ساقط میکردند»؛ ولی در نظامهای استبدادی که رای مردم و رضایت آنها هیچ نقشی در تصمیمگیریها ندارد، ادامه حیات دولتها، تنها از طریق ابزار زور و سرکوب، دستگاه تبلیغات حکومتی، مجیزگویی مداحان و ستایش کنندگان منتفع، دشمن هراسیها و برانگیختن شورهای ناسیونالیستی یا مذهبی و سکوت مرگبار رهبران ایدئولوژیک یا روحانیانی میسر است که «وینستنلی» درباره آنها میگویند: «فقط درباره بهشت و جهنم سخن میگویند که هیچکس نمیتواند به طور واقعی از کم و کیف آن خبر داشته باشد؛ اما در مورد جهنم واقعی که مردم فقیر در آن به سر میبرند سکوت میکنند».
⬅️ علاوه بر کارآمدی و مشروعیت در ساختار قدرت دموکراتیک از آنجا که هر نظر و پیشنهادی قابل طرح و بررسی است؛ ولو اینکه از نظر دولت حاکم مطرود و منفور باشد؛ لذا تمام گروههای سیاسی- اجتماعی، اقتصادی و محیط زیستی و ... جامعه مدنی و حتی مردم به تکاپوی فکری و ارائه بهترین و کارآمدترین نظرات و راه حلها واداشته میشوند و جامعه همیشه پویاست و احساس سرزندگی دارد. در چنین وضعیتی، گروه های مختلف و شهروندان چون امکان نمایندگی شدن، شنیده شدن و بحث شدن افکار و نظراتشان وجود دارد، «میدانند حتی اگر افکاری که ارائه کردند، اکنون پذیرفته نشود، فرصت دیگری برای رواج آن افکار در انتخابات آینده وجود دارد» و دچار سرخوردگی و توسل به خشونت برای سرنگونی نمیشوند و حتی نیک میدانند که مسیر ورود به قدرت، مداحی و مجیزگویی نیست؛ بلکه کاملاً دموکراتیک و آزادانه است.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 جنگ با پشتوانه تونلها یا ساختهای اجتماعی؟
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 امروز ویدئوی کوتاهی از اهالی غزه دیدم که در وضعیت غیر قابل تصور و آوارگی و جابجایی چندین باره در پس زمینه شهری ویران با گونهای خشم آلود، درمانده و دادخواهانه، تمام جهان را به یاری فرا میخواند که قبل از اینکه ما را از یهودیان [اسرائیل] نجات دهید، از دست حماس نجات دهید. ویدئوی تکان دهنده ای بود که می توان ساعتها درباره آن نوشت و آثار شوم آنچه رخ داده را در قالب جامعه شناسی و روانشناسی جنگ ارزیابی و تحلیل نمود.
⬅️ یکی از مهمترین مباحث مربوط به جنگ، روانشناسی جنگ و اثرات مخرب غیر مادی و روحی و روانی آن، آوارگیهای حاصل از جنگ و جابجاییهای به ویژه کودکان در آنهاست که حتی تا چندین نسل ادامه دارد. به طور مثال، مطالعات نشان داد که در یکی از بزرگترین جابجاییهای کودکان در تاریخ پس از دو تجاوز «شوروی» به «فنلاند» و مقاومت فنلاندیها، «۸۰ هزار کودک فنلاندی جابجا شدند و ضربات روحی ماندگاری برای نسل بعدی برجا ماند، به گونهای که احتمال بستری شدن به علت بیماریهای روحی در میان دختران آن مادران فنلاندی که در کودکی جابجا شدند، دو برابر بیش از خاله زادهها و عموزادههای مونث آنان است که از مادران جابجا نشده متولد شدهاند.»
⬅️ اما آنچه که در جنگها و حتی زمان تصمیم گیری برای آغاز آنها یا هر تحرک تنش زای منجر به آغاز، پیش از چنین پیامدهایی، خودنمایی میکند، مسائل جامعه شناختی جنگ است؛ چرا که آغازگران جنگ باید بدانند؛ گرچه آغاز کنندهاند؛ اما هرگز تضمینی وجود ندارد که پایان دهنده آن نیز باشند؛ زیرا «چنین نیست که جنگها تا زمانی ادامه یابند که به پیروزی یکی از طرفین منجر شود؛ بلکه به بیان دقیقتر جنگ تا زمانی ادامه مییابد که ساختهای گوناگون جامعه کشش تداوم آن را داشته باشند و قادر باشند آن را تامین کنند».
⬅️ در وضعیتهای پرتنشی چون وضعیت کنونی خاورمیانه که کوچکترین تحرک تنش زایی، ممکن است، سبب درگرفتن جنگی گسترده در منطقه و حتی فرامنطقهای باشد، گروههای خواهان جنگ و رهبران و بازیگران چنین تحرکاتی باید به خوبی واقف باشند که ضروریست با اشراف کامل به امکان درگرفتن چنین جنگی با عواقب غیرقابل پیش بینی، کنترل مدت زمان را امکان سنجی کنند؛ «چرا که مدت زمان جنگ و خاتمه آن تابع ظرفیت ساختهای اجتماعی و اقتصادی موجود است»؛ بدین معنا که اگر شرایطی تحمیل شود که رهبران بر این تصمیم باشند، جنگ را تا پیروزی ادامه دهند؛ اما آنچه در صحنه واقعیت جنگ رخ خواهد داد، این است که ظرفیت ساختها نتیجه نهایی را تحمیل خواهد کرد؛ حتی اگر رهبران، درون تونلهای زیرزمینی، پنهان و شهروندان در ویرانههای جنگ، منزل به منزل جابجا شوند که در واقع این جنگ و رویارویی نیست و چنین وضعیتی بیانگر این است که یا اساسا چنین ظرفیتی وجود نداشته یا مدتهاست، ظرفیت ساختهای اجتماعی پایان یافته و جامعه عملاً مشارکتی در جنگ ندارد و آن را صرفاً جنگ حاکمان با دشمنانشان میداند.
⬅️ چنانچه اشاره شد، علاوه بر ساختهای اقتصادی، ظرفیتها و تاب آوری آنها، ساختهای اجتماعی و ظرفیت آنها نیز بسیار حائز اهمیت است. یکی از این ساختهای اجتماعی که ظرفیت سنجی آن از ضروریات پیش از اقدام به هر تحرک جنگی است، ارزیابی واقع بینانه از نظام ارزشها، هنجارها و باورهای اکثریتی جامعه است که این نظام از مهمترین بخشهای ساختهای اجتماعی است. وقتی برای اکثریت جامعه آن نظام ارزشی و یا بهتر بگوییم، ایدئولوژیکی که قویترین عنصر در بسیج اجتماعی برای جنگ است، مشروعیت خود را از دست داده باشد یا در میان جنگ به تدریج تضعیف شود، جامعه به هیچ وجه نمیتواند، پشوانهای برای آغاز یا ادامه جنگ باشد.
⬅️ توجه به مباحث جامعه شناختی جنگ و ظرفیت سنجی ساختهای اجتماعی و اقتصادی و به ویژه تاب آوری نظام ارزشی و هنجاری آن از اهمیت فوق العادهای برخوردار است که آغازگران و ادامه دهندگان جنگ باید بدان توجه خاصی داشته باشند، به ویژه اگر ریشه جنگ نیز ایدئولوژیکی باشد؛ نه تفاوتهای ساختی یا تضاد منافع دو جامعه.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 جنبش اجتماعی ضد دگماتیسم
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 تعصب یا عقیده تعصب آمیز (Dogma) از مهمترین عوامل بسیاری از جدلها، جنگها، نگاههای حذفی و خشونت آمیز است که «کانت» برای آن ماهیتی روانشناختی قائل بود. وی حتی در نخستین تأملات خود در باب دین «درباره بیماریهای ذهنی مختلف و چگونگی ارتباط آن با باور مذهبی نوشت». وقتی پیرو یک عقیده یا باور، آن را بیتردید و یقینی میپندارد، دچار دگماتیسم میشود؛ بی آنکه خود واقف باشد، در چنین صورتی است که نپذیرفتن یا رد کردن، تردید کردن یا نقد کردن همه یا بخشی از این باور تردید ناپذیر خود را که حالا نگاهی آبژکتیو بدان دارد و آن را واقعیتی عینی می انگارد، با هر نامی، تخطئه میکند و حتی آن را گمراهی، کفر و خیانت نیز مینامد.
⬅️ «نقیبزاده» در کتاب «فلسفه کانت و بیداری از خواب دگماتیسم» مینویسد: «اگر روشنی فهم بر جان انسان نتابد؛ حتی دین که در معنای راستین خود، از معنویترین نمودهای حیات انسانی و بنیاد آن در ژرفترین آزمونهای معنوی است؛ چه بسا ممکن است، فقط چون مجموعهای از دستورهایی دیده شود که اطاعت آنها فقط بر بنیاد ترس باشد و از این رو دین نیز که در معنی حقیقی خود راهی است، برای برتر رفتن از همه چیزهای محدود و محدود کنندهای که انسان را در بر گرفتهاند و راهی است برای بازگشت انسان به حقیقت خویشتن و وارستن از همه چیزهایی که با طبیعت حقیقی او ناسازگارند، می تواند تا حد مجموعه ای از دستورهای عملی تنزل کند و حتی وسیلهای گردد برای آزار دیگران؛ یعنی به عاملی بدل گردد که به هیچ رو با روح دین و حالت دینی سازگار نیست.»
⬅️ لذا از این روست که دینی با چنین ویژگیهای تعالی بخش، وقتی با سیاست عجین میشود، میتواند، آلوده به بالاترین میزان دگماتیسم شده و تبدیل به ابزاری برای بیشترین آزار و اعمال خشونت شود و همچنین است، وقتی قدرت در بین برخی احزاب و گروههایی جابجا می شود که در تعداد دگم ها تفاوت قابل ملاحظه ای با هم ندارند، در وضعیت کلی جامعه از هر حیث، چندان تغییر و تحول قابل ملاحظه ای نیز مشاهده نمی شود؛ چرا که به کارگیری فهم و رهایی از دگم ها، مسیر اصلی تحول و همچنین رهایی ملتهاست. همانطور که کانت «دگرگون شدن اندیشه را برای رسیدن به آزادی حقیقی از انقلابهای اجتماعی و سیاسی با اهمیتتر دانسته» بر این باور است، «با آن که انقلاب میتواند، حکومتهای استبدادی را سرنگون کند؛ اما نمیتواند در چگونگی اندیشیدن کسانی که جرأت به کار بردن فهم خود را ندارند؛ دگرگونی پدید آورد. از اینجاست که چه بسا تعصبهای تازهای جانشین تعصبهای پیشین شده، توده ناآگاه را دگرباره به بند کشد.»
⬅️ برای نایل شدن به وضعیت چنین دگرگونی، بیتردید باید جامعه، جرأت و جسارت متفاوت اندیشیدن و سخن گفتن را داشته باشد و این در قدم اول، نیازمند آزادی معنوی درونی و گذشتن از تعلقات و تعصبات درونی و ذهنیست تا نتیجهاش در دنیای عینی مشهود باشد. کانت بر این عقیده است که جامعه باید چنین امکان «آزادی لازم برای تکامل معنوی و رسیدن به مقام فهم و شناسایی را به همه بدهد و به ویژه یادآوری میکند که هر کس باید، حق به کار بردن فهم خود را در همه زمینهها داشته باشد.»
⬅️ این امکان به صورت چند وجهی و چند لایهای از درون خانواده، مدرسه، دانشگاه، گروههای کوچک و بزرگ اجتماعی، فضای عمومی، جامعه مدنی، احزاب و گروههای سیاسی فراهم خواهد شد تا بر ابتنای آن، افرادی بالغ و دارای قدرت فهم رها شده از دگماتیسم بتوانند، جامعهای را تحقق بخشند که چیزی جز آزادیهای سیاسی، امکان حیات درون آن نخواهد داشت و از اساس، گروههای حامل دگماتیسم و تعصب، منجمد، منزوی و مطرود خواهند شد. عزم ملی برای آزادی، در گرو حرکت عمومی و جنبش اجتماعی برای رهایی از دگماتیسم است که گام نخست آن، دادن جرأت فهمی نو به خود و همه لایههای خودمانی و پیرامونی خود و جسارت شکستن زنجیر استبداد ذهنی و فکری و خودکامگیهای پنهانی و درونی خویشتن در تمام حوزه هاست.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 فهم فقیهان تکفیری، یگانه قرائت مشروع
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 روز بزرگداشت «سهروردی» انسان را به یاد جریان فقاهت تکفیری میاندازد که هر کجا در برابر اشراق و روشنایی تفکر و استدلال عقلانی قرار میگیرد، درمانده، دست به سلاح تکفیر میبرد و بدین وسیله برتری خویش را بلامنازع میپندارد. جریانی ضد فلسفه و عقلانیت که موجب شد برای همیشه هیچ فکر نویی در جریان اندیشه ورزی و تفکر فلسفی این سرزمین درنیفتد.
⬅️ چنانچه قبلاً نیز گفته شد، «امام محمد غزالی» با جریان تکفیر خود چنان شکافی بر وادی اندیشه ورزی ایجاد کرد که میتوان تاریخ تمدن این سرزمینها و جریان اندیشه ای تمدن ساز و پیشرو آن در تفکر و تعقل را به دوره پیشا غزالی و پسا غزالی تقسیم کرد. «امام محمد غزالی، «بوعلی سینا» و دیگر فیلسوفان را در سه مسئله اصلی و ۱۷ مسئله فرعی کافر شمرده است».
میدانیم ابوعلی سینا یک فیلسوف مشایی است و مفاهیم فلسفی او مفاهیمی ارسطویی است، «با این همه در نظام فلسفی او چه بسا با اندیشههایی روبرو میشویم که در بنیاد، اشراقی و نوافلاطونیاند» که سهروردی نیز با فلسفه اشراقش، بیشتر تحت تاثیر این بخش از اندیشههای بوعلی سیناست.
⬅️ سهروردی به خواست فرمانروای حلب که پسر «صلاح الدین ایوبی» بود، به حلب رفت. و «بی هیچ پروایی از اندیشههای خود سخن گفت، فقیهان حلب پس از آنکه در گفتگوی با او درماندند، کافرش شمردند و صلاح الدین فرمان به قتل او داد». از آن زمان به بعد، پس از این تکفیرها هرگز جریان اندیشه به دوره شکوه خود بازنگشت و همچنان رو به افول بود؛ ولی هر چند کم رمق باقی بود؛ گرچه توجه به جنبههای گوناگون آن کاستی گرفت؛ اما «کسانی چون «میرداماد» و «ملاصدرا» جنبههای گوناگون را به کنار نهاده بیش از هر چیز به الهیات پرداختند و کسانی که پس از آنان آمدند، از همان راه و رسم پیروی کردند» و «پس از ملاصدرا در میان مسلمانان فیلسوفی که در راه تازهای گام بگذارد، ظهور نکرد» و راه بر استیلای همه جانبه فقه گشوده شد.
⬅️ گرچه این دوره در دنیای مسیحیت مصادف بود با پا گرفتن اندیشه فلسفی مدرن؛ اما واقعیت این است که به نظر، هر دو دین مسیحی و اسلام در دورههای متقدم خود، دورههای آزادانهتر اندیشهای را نسبت به دورههای متاخر خود و قدرت گرفتن روحانیون آنها، تشکیل نهادهای دینی پرنفوذ و استیلا بر دنیای اندیشه ورزی تا آن زمان پشت سر گذاشته بودند.
⬅️ در قرون اول و دوم پس از میلاد در «اسکندریه» فضا برای تفکر و گفتگو چنان باز بود که «در آنجا جریانهای مختلف اندیشه مسیحی، اعتقادات دینی شرقی، نوافلاطونیگری و مجموعهای از دیگر دیدگاههای فلسفی باستان به روشهای مختلف و گاه متعارض با یکدیگر در میآمیختند». مباحث مربوط به آزادی و اراده انسان در دوره متقدم مسیحیت، چنان مطرح بود که حتی «پلاگیوس» راهب انگلیسی، این نگاه را طرح کرد که «اگر انسان با اراده آزاد خود به گناه در غلطیده و هبوط کرده؛ پس با همان اراده نیز میتواند خود را نجات دهد»؛ گرچه اندیشههایی چون اندیشه «آگوستین قدیس» متاثر از «پولس» نیز وجود داشت که انسان هرگز نمیتواند، برای نجات خودش اقدام کند و اندیشه میانه ای که «یوحنای کاسیان» با ترکیب هر دو آموزه پلاگیوسی و آگوستینی رواج داده بود؛ یعنی ترکیب اراده و تقدیر.
⬅️ وقتی به تاریخ این دو دین ابراهیمی نگاهی میاندازیم، به یافته قابل توجهی دست مییابیم، تقریباً هر دو دین پس از گذشت پنج قرن، دچار محدودیتهای اندیشه ورزی و طرح آزادانه تفکرات فلسفی و به تبع آن استفاده از سلاح تکفیر توسط اربابان دین و مدعیان فهم اصیل دینی میشود. در قرن ششم در سال ۵۲۹ میلادی، نظام نهایی و متصلب دین مسیحیت شکل میگیرد و اندیشههای پلاگیوسی و یوحنای کاسیان به طور کامل محکوم و تکفیر میشود و صرفاً اندیشهها و آموزههای آگوستین قدیس با اندکی تغییر، یگانه قرائت رسمی دین مسیحیت میشود و همان است در قرن ششم هجری قمری و در سال ۵۸۷ سهروردی نیز به جرم اندیشههایش تکفیر و یگانه قرائت و فهم مسلط دینی مشروع، فهم فقیهان تکفیری، نمایانده میشود؛ اما تفکر همیشه محبوس نمیماند؛ همچنان که در دنیای مسیحیت راه خویش را باز کرد و باز خواهد شد هر راه بستهای بر تفکر آزاد.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 رگ گردن دین فروشان و شمشیر تفکر و تعقل
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 هر جامعهای برای تغییر و تحول زیربنایی، نیاز به تحول بنیادین اندیشهای دارد و بدون آن، تحولات، سطحی و ابتلا به انواع دریافتهای پارادوکسیکال و تجدید بنای ساختارهای پیشین با نمایی متفاوت حتمی است. این تحول بنیادین اندیشهای نیز متناسب با شالوده تفکر سیاسی- اجتماعی است که نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر ابتنای آن شکل گرفته است.
⬅️ وقتی شالوده اندیشه سیاسی و نظم اجتماعی، الهیات سیاسی باشد، گام نخست، اصلاح تفکر دینی و الهیاتی، برداشت از دین، رابطه خدا، انسان و طبیعت و دریافت از مقوله ایمان است.
گام دوم، شکل دهی یک فلسفه سیاسی، متناسب با بسترهای فکری- فرهنگی و اجتماعی جامعه و جایگزین نمودن آن با الهیات سیاسی است و هرچه تناقضها و تعارضات درونی این فلسفه سیاسی کمتر باشد، پیچیدگیهای این گذار کمتر و مقاومت دلبستگان به سنت دیرپای الهیات سیاسی نیز کمتر است.
⬅️ پس از اندیشه ورزیهای واقعگرایانه با نیم نگاهی به آرمانها، اسطورهها، میراث فرهنگی و تجربههای تاریخی، ساختارها و نهادهای سیاسی- اجتماعی، مبتنی بر آن ترسیم و قوانین و نظم سیاسی - اجتماعی از آن برآمده، امکان تحول زیربنایی میسر خواهد شد.
از اساسی ترین سوألاتی که این فلسفه سیاسی برای جایگزینی با الهیات سیاسی باید پاسخ دهد، این است که آیا اساساً اقتدار و اجبار با ماهیت دین که هدفش ایمان و رستگاریست، سازگار است؟ اگر ایمان و رستگاری مورد نظر نباشد که با هر تفکر صرفاً مادی نیز میتوان نظم دنیوی و رفاه اجتماعی را برقرار نمود.
⬅️ ایمان وقتی راستین و معطوف به رستگاری است که بر فضیلت انسانها بیفزاید، «چون فضیلت به استقلال و اعتماد به نفس نیاز دارد» و فضیلت با وابستگی، تحقیر و عدم شناخت و باور به خویشتن، سازگار نیست؛ لذا ایمان باید بتواند منجر به آزادی و قدرت انتخاب و خودباوری شود، آزادی و قدرت انتخاب نیز با اقتدار و اجبار به نام دین سازگار نیست. این گونه است که دین نمیتواند به ضد خودش تبدیل شود و مطابق این سلسله استدلالهای عقلانی، نمی توان به نام دین، اقتدار، تحکم و اجباری را تحمیل کرد و انتظار نایل آمدن به اهداف دین، ایمان و رستگاری برای بشریت داشت.
⬅️ «روسو» بر این باور است که «بهترین راه برای محافظت از ایمان و بنابراین صیانت از اخلاق، باز تفسیر آن به نحوی سوبژکتیو و ابتنای آن بر احساسات اخلاقی و وجدانمان است». باز تفسیر ذهنی و درونی از ایمان و مرتبط نکردن آن با امری عینی چون سیاست و حکومت میتواند، این معنا را به ذهن متبادر کند که خدا در درون انسان است و برای رسیدن به رستگاری، نیازی به ابزارهای اجبارآمیز بیرونی نیست. این برداشت از دین و این تفسیر از ایمان، کاملا با این آموزه که «خدا از رگ گردن به انسانها نزدیکتر است» نیز سازگار است. اینکه ایمان، امری سوبژکتیو است و نه اوبژکتیو، عینی و اقتدارآمیز و نیازی به بیرون زدن رگ گردن دین فروشان برای تحمیل آن نیست.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 قیام در برابر جعل فساد مومنانه
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 چندی پیش بزرگی جفا دیده، «قلب معانی» را یکی از بزرگترین معضلاتی برشمرد که به گونه ای ساختاری و گسترده، در حال وقوع است، جعل معانی، تزویر و دغلکاری در معنابخشی به مفاهیم و واژگون کردن معنی واژهها.
تیزهوشی و فهم عمیق در تشخیص این معضل ریشهای ستودنی است؛ چرا که «کلمه» مقدسترین امری است که با آن حقیقت شناخته میشود و والاترین حقیقت نیز «کلمه نخست» است.
⬅️ «کلمه» هم در کتاب مقدس مسیحیان و هم در قرآن مورد تاکید ویژه است. کلمه نیک چونان درختی تعبیر شده که ریشههای آن در زمین است و تا ابد میوه میدهد. در تعبیر دیگری اشاره شده است که خدا همان کلمه است و با کلمه شناخته میشود. حال با این تعابیر میتوان بهتر به مسئله پی برد که «قلب معانی» و جعل معناها چقدر میتواند خطرناک باشد و جامعه را با معضل جدی «وارونگی فرهنگی» و واژگونی اخلاقی» روبرو کند، معضلی که در ادبیات دینی، جای کلمه نیک و شر و خدا و شیطان را جا به جا می کند.
⬅️ از اصلیترین مصادیری که میتوانند به خوبی به قلب معانی بپردازند، حکومتهایی هستند که به نام دین و با پشتوانه مشروعیت دینی به چنین امری مبادرت میورزند؛ چرا که خود را تجلیگاه معنا از آسمان به زمین میپندارند و به خود این اجازه را میدهند که با هر قرائتی که قدرتشان را توجیه میکند، به جعل معانی بپردازند. جایگاه حق و ظلم، معروف و منکر، گناه و ثواب، دوست و دشمن و ... را جابجا کنند و انواعی از معنای کنشهای مومنانه را جعل نمایند تا پرده بر انواع فسادها بنهند و نیک را شر و شر را نیک بنمایانند.
حکومت دینی فاسدی که امام حسین به قلب معانیش تن نداد از این دست است.
⬅️ چنین برمینماید که در مورد پیشوای سوم شیعیان، نمیتوان قائل به قیام به معنای مصطلح و رایج آن؛ یعنی نوعی کنشگری جمعی همراه با خشونت و شدت بود؛ بلکه میتوان اذعان داشت، آنچه به وضوح میتوان بر آن صحه گذاشت، ایستادگی و همراه نشدن با جریان مخرب قلب معانی، توسط حکومت فاسد مدعی دین و قیام به معنای ایستادن و مقاومت در برابر ریشه دواندن انحرافات با جعل گناه و فساد مومنانه و خشونت ظالمانه است.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 غنیمتی که برایش شیطان را روسفید میکنند
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 انسانها در صورت اختیار، اگر از کاری لذت نبرند و از درون نسبت به انجام آن احساس خرسندی و رضایت نداشته باشند یا منفعتی مادی از آن به دست نیاورند، از ابتدا دست بدان نمیزنند یا پس از مدتی آن را رها میکنند. گاهی گمان میشود، در مورد اجبار و تحمیلهای دینی، مسئله فراتر از این احساس لذت است؛ زیرا آن را در پوسته انگیزههای قدسی و فرا بشری میپوشاند؛ اما واقعیت این است که تحمیل نه ریشه در حکمت الهی که آن نیز کاملاً ریشه در لذت بشری دارد.
⬅️ «جان لاک» در اثر معرفت شناسی مهم خود «جستاری در خصوص فاهمه بشری» نشان میدهد که انسانها چگونه در این دنیا برای رهایی از عدم قطعیتها و پیچیدگیهایی که نمیتوانند، درک کنند، راه میانبری را طی میکنند و به هر آنچه که به آنها قطعیت میدهد، پناه میبرند؛ لذا به زعم وی از آنجا که «بیشتر انسانها تنبلتر و نیازمودهتر از آنند که خود را به کار طاقت فرسای سنجش شواهد و استدلال درست بگمارند، آنان شبه قطعیتها را ترجیح میدهند». این شبه قطعیتها را از سنت، دین و ایدئولوژی میگیرند و اینجاست که دچار جزمیت، تعصب و تصلب میشوند و «وقتی خود را متعهد به جزمیات میدانند، از تحمیل آن بر دیگران لذت میبرند» و از این لذت است که جزمیات باز تولید میشود.
⬅️ حال وقتی این جزمیات به درون سیاست و حکومت که مجهز به ابزار قوه قهریه است، وارد میشود، تحمیل، رنگ و بوی قانون نیز به خود میگیرد و بسیار خشن میشود و تبعات این گونه دین و دینداری به نهایت میرسد. «هیوم» «استدلال میکند که بهترین راه کنترل تبعات دین، ایجاد شرایطی است که جهتی دوباره به کنجکاوی مردم ببخشد»، اینکه مردم شروع به پرسشگری کنند و واداشته شوند، تفکر، تأمل و تعقل کنند. باید نزاعهای مبتنی بر جزمیت از هر سو را کنار بزنیم و به گفته لاک «در مقام امری عملی و نه امری اصولی، باید بپذیریم که ایمان را نمی توان تحمیل کرد و چاره ای نداریم، جز اینکه به اعتقادات دیگران احترام بگذاریم».
⬅️ گام نخست در این مسیر، آموزشی و فرهنگ محور است. اگر نخبگان فکری، جامعه را به عقلانیت و دوری از جزماندیشی با هر تفکر و اعتقادی دعوت نکنند، جامعه، خودش، خودش را از درون میبلعد و چیزی جز انواع خشونت از خشونت نمادین و کلامی گرفته تا خشونت عریان و تحمیل گری که جسمها را میآزارد تا روحها را نجات دهد! باقی نخواهد ماند. اخلاق سقوط میکند و مقدس مآبان، هر امر نامقدسی را وسیلهای خواهند ساخت که هدف مقدس لعاب آنها را توجیه کند.
⬅️ گام دوم، ایجاد نظم سیاسی معقول مبتنی بر قراردادهای اجتماعی است. اگر جامعهای گام اول را به خوبی برداشته باشد، تحقق گام بعدی بسیار آسانتر از زمانی مینماید که بستر اجتماعی و فرهنگی آن مهیا نیست. یکی از معیارهای مهیا بودن این بستر اجتماعی و بلوغ فرهنگی، آوردگاههایی چون انتخابات است، اینکه در فضایی که مبتنی بر رقابت و مبارزات سیاسی است، چقدر عقلانیت، اخلاق، رواداری، فاهمه و قوه تشخیص، تفهم و تعاملات غیرجزمی و معتدل حضور و بروز دارد.
⬅️ در چنین شرایطی است که حکومتی فراتر از اقتدارهای خودسر و اجبار و تحمیلهای مبتنی بر جزمیت با ابتنا بر چنین تعاملات انسانی امکان ظهور مییابد. جان لاک بر این باور است، «اگر تنها وظیفه حکومت تثبیت انواع مختلف تعامل بین انسانها باشد و اگر حکومت دیگر سرگرم نجات ارواح با تبلیغ آموزههای فلان و بهمان فرقه نباشد، به دست گرفتن آن غنیمتی برای بلند پروازان روحانی نخواهد بود»، غنیمتی که برایش شیطان را روسفید میکنند.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 تردید ایرانی با چاشنی خرد آلمانی
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 در هر دو دوره انتخابات جاری، هیچ استدلالی، تشخیص مرا خدشهدار نکرد و با همه نگرانی خود، نسبت به پیروزی بنیادگراترین تفکر در انتخابات، حتی هیچ تردیدی بر تصمیمم مبنی بر عدم مشارکت راه نیافت؛ چون رای دادن سلبی را ناکارآمد می دانم؛ اما این را تشخیصی میدانستم که فقط خودم را ملزم به عمل بدان میکند؛ چون گفته میشود هر فردی مبتنی بر دانشی تخصصی به تشخیصی رسید، شایسته نیست که به تشخیص دیگری عمل کند (مثل حرام بودن تقلید فردی که اجتهاد میکند)؛ مگر اینکه فکتها یا استدلالهای جدیدی او را به تشخیص جدیدی برساند؛ لذا هیچ دعوتی به مشارکت یا عدم مشارکت نداشتم.
⬅️ برخی از دلایل محکمی که منجر به این تشخیص شد، شامل موارد زیر است:
۱- نهادهای دموکراتیک، از محتوا و معنا تهی شده و جمعیتی که هیچ کس مطالبات اساسی شان را نمایندگی نمی کند، به اکثریت رسیده است؛
۲- تغییر در دولت، منجر به تغییرات چندانی نمی شود و دامنه تغییرات، رضایت اکثریت را جلب نمی کند؛
۳- عامل شکست پی در پی دولت ها در محقق ساختن اهداف برنامه های توسعه در ایران، عدم وجود نهادهای فراگیر اقتصادی است و نهادهای فراگیر اقتصادی بدون نهادهای فراگیر سیاسی و تکثرگرایی سیاسی ممکن نیست؛
۴- طبق معیارهای چهارگانه تیلی در مورد روند دموکراتیک شدن، نه تنها شواهدی مبنی بر آن وجود ندارد؛ بلکه واقعیات موجود، دال بر حرکت به سمت دموکراسی زدایی بیشتر است؛
۵- تحولخواهی یک حرکت رو به جلو است، شاید گاهی در ظاهر متوقف یا کند شود؛ ولی هیچگاه عقب نشینی در آن وجود ندارد، ولی اصلاح طلبی، منعطف است و بازی در میدان ممکن هاست، با تغییر مهره های بازی، چنیش ها و آرایش ها حتی گاهی نیاز به عقب نشینی می بیند تا حداقل اصلاحات را میسر سازد.
⬅️ دیروز با دوستی آلمانی گفتگو می کردیم. میدانیم که آلمانیها به خردورزی و محاسبهگری مشهورند، وی نیز همین گونه است؛ ولی برعکس بسیاری از آلمانیها همه ملیتها و ادیان را برابر میداند و این نقطه مشترک دوستی ماست.
او که خبر انتخابات ما را شنیده بود، از وجود امکان پیروزی کاندیدای اصلاحگر (reformer) پرسید، من گفتم: «اگر مشارکت، ۴۰ درصد باقی بماند، احتمال آن کاهش مییابد». او که وقایع ۱۴۰۱ را از رسانههای آلمان دنبال کرده بود و از تحریمها علیه ایران نیز مطلع بود، در زمینه مشارکت با من بحث کرد.
⬅️ خلاصه استدلالهای وی که به دلیل ذی نفع نبودن، می توانست، تأثیرگذارتر باشد، این بود:
۱- اینکه رای به یک فرد رای به همه سیاستهای یک حکومت است، فقط یک ادعاست. از نظر ما رای هر فرد، رای به وعدههای انتخاباتی یک کاندیداست که میزانی از مطالبات وی را تامین میکند. حتی رای به یک حزب خاص هم نیست؛ چون اکثر مردم، هوادار حزبی نیستند که تحت هر شرایطی وفادار بمانند، معیار، عمل به وعده هاست. مهم افکار عمومی جهان است که میبینند، ایرانیان برای نجات خود از این وضعیت، پویا هستند و تحسین میکنند؛
۲- طبق آنچه کارشناسان ما در رسانهها مطرح میکنند، مشکل شما فقط سیاسی نیست؛ بلکه اقتصادی نیز هست، پس رای دادن هر فرد باید در اولویت اول، بر حسب محاسبات بهبود وضع اقتصادی باشد ولو اندک؛ چون حیاتی است؛
۳-رای دادن، حق شماست که هم خودتان و تاریختان، قطعا برای به دست آوردن این حق جنگیده است؛
۴-اگر در محل کارتان یک رئیس، آتوریتی بالا داشته باشد و برخی امتیازات را از شما سلب کند، آیا برای مقابله با آتوریتی وی و گرفتن حق و امتیاز بیشتر، حقوق خود را هم نمی گیرید و بدون دستمزد می مانید؟
۴- ما بعد از حمله روسیه به اوکراین، دچار تورم زیر ۳ درصد شدیم و زندگی برای ما دشوار شده، چگونه شما با تورم بالای ۳۰ درصد می توانید زندگی کنید؟ شما باید حتی به دنبال یک نشانه برای کاهش تورم خود باشید و به کاندیدایی رای دهید که وعده انتخاباتی رفع تحریم می دهد؛
۵- تورم مداوم بالایی که شما چند سال اخیر دارید، طبق نظر تحلیل گران ما، هم در کوتاه مدت به افراد آسیب میزند و هم در دراز مدت، کل ساختار اقتصادی و جامعه شما را نابود می کند، شما به فرزندان خود چه پاسخی خواهید داد؟ این تورم در طول زمان، کیفیت زندگی شما را به شدت کاهش می دهد و شما را ملتی به لحاظ جسمی ناسالم و به لحاظ روحی ناشاد و ضعیف می کند؛
۶- آیا کسی که در حال سوختن است، در همان آتش می ماند تا کسی که او را آتش زده، تنبیه کند یا کوچکترین احتمال برای بیرون کشیدن از آتش را رد نمی کند و به آن امید دارد؟ شما اول باید از این وضعیت نابود کننده بیرون بیایید.
⬅️ با این استدلال ها از دیروز به فکری عمیق فرو رفته ام و تردیدی تشخیص مرا می ساید، این بار نه تردید فقط یک متخصص؛ بلکه تردید یک ایرانی با چاشنی خرد آلمانی.
@M_Hajihashemi_iran1
🔴 انتخابات، میزانی برای افشای وزن ها
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 در یادداشتی تحت عنوان «اندیشه ذوب در ولایت، در تقابل جدی با گفتمان اصلاح طلبی» نشان داده شد که آرایش نیروهای سیاسی - اجتماعی در جامعه امروز ایران چگونه است و آنها در طول تحولات تقریباً نیم قرن اخیر، گفتمان خود را حول محور کدام منبع مشروعیت صورت بندی کردند. انتخابات ۸ تیر مهمترین میزان برای تعیین و افشای وزن هر کدام از این احزاب و گروهها بود که برای هر اندیشه ورزی یا کنشگری در حوزه سیاسی- اجتماعی امروز و آینده ایران، توجه بدان از ضروریات است.
⬅️ میتوان نماینده هر کدام از این نیروها را در انتخابات جاری چنین در نظر گرفت:
«پورمحمدی» نماینده راست سنتی، «قالیباف» نماینده راست تکنوکرات، «جلیلی» نماینده راست افراطی (با اندیشه ذوب در ولایت) و پزشکیان نماینده اصلاح طلبان.
تحول خواهان نیز هیچ نمایندهای در این انتخابات نداشتند. نمایندگان آنها یا در حبس هستند یا در حصر یا خانه نشین یا دور از وطن.
⬅️ بر این اساس میتوان با در نظر گرفتن آمار کل واجدین شرایط رای دهی، وزن هر کدام از این گروهها را در جامعه سیاسی ایران به ترتیب چنین برشمرد:
۱- راست سنتی ٠/۳ درصد کل جمعیت واجدین رای، وزن سیاسی- اجتماعی دارد؛
۲- راست تکنوکرات ۵.۴ درصد کل جمعیت واجدین؛
۳- راست افراطی ۱۵.۳ درصد؛
۴- اصلاح طلبی ۱۷ درصد؛
۵- تحول خواهی ۶۲ درصد کل جمعیت واجدین رای.
مجموع راستها که به آنها اصولگرایان گفته میشود، ۲۱ درصد وزن سیاسی- اجتماعی دارند، به علاوه ۱۷ درصد اصلاح طلبان، ۳۸ درصد میباشد، که باقی به عنوان تحولخواه در نظر گرفته شده است.
⬅️ با این احتساب میتوان، تغییر سبد رای هر کدام از این سه دسته اصولگرایان، اصلاح طلبان و تحول خواهان را نیز نسبت به سال ۱۴۰۰ محاسبه کرد.
سبد رای اصولگرایان در سال ۱۴۰۰ در مجموع حاوی ۳۷ درصد آرای کل واجدین شرایط آن سال بود.
اصلاح طلبان که از یک نماینده اعتدالی، به صورت غیر جبههای و غیراجماعی حمایت کردند، فقط ۴ درصد آرای واجدین شرایط را به سبد خود جذب کردند.
اگر تحولخواهان را مابقی آنها در نظر بگیریم، ۵۹ درصد جمعیت واجدین رای بودند.
اما امسال اصولگرایان با کاهش چشمگیری در سبد آرای خود، مواجه شدند. از ۳۷ درصد به ۲۱ درصد. این کاهش ۱۶ درصدی را میتوان آرای شناوری در نظر گرفت که به دلیل عملکرد دولت سیزدهم به سبد رای اصلاح طلبان یا حتی تحول خواه شیفت شدهاند.
⬅️ اصلاح طلبان برعکس، افزایش بیش از ۴ برابری داشتند که از ۴ درصد در سال 1400، به ۱۷ درصد آرای واجدین شرایط دست یافتند. این تغییر می تواند، دلایل مختلفی اعم از حضور در صحنه انتخابات با کاندیدای اختصاصی، حمایت اجماعی و جبههای و کاهش سبد رای اصولگرایان دانست.
این تغییر در مورد تحول خواهان، افزایش ۳ درصدی از ۵۹ درصد به ۶۲ درصد داشته است که نمیتوان به خوبی تشخیص داد، از سبد رای اصولگرایان است یا اصلاح طلبان. اگر از سبد رای اصولگرایان به تحول خواهان اضافه شده باشد، زنگ خطری برای آنان است.
⬅️ اصلاح طلبان برای افزایش وزن سیاسی خود یا باید با رهبران و نخبگان تحول خواه، وارد مذاکره شوند که شاید آنها بتوانند، بدنه هنوز متشکل نشده و پراکنده خود را فرا بخوانند که قطعاً آنها نیز اگر بخواهند، قدرت این فراخوانی را داشته باشند، باید پیش شرطهایی را مطرح کنند تا بتوانند بدنه تحولخواه را تا حدودی متقاعد کنند. به طور مثال این پیش شرطها میتواند شامل:
آزادی زندانیان سیاسی و محصورین؛
محاکمه کسانی که مرتکب انواع خشونت در قبال مردم شدند در دادگاههای علنی با شرایط مورد تایید؛
بازگرداندن انواع حقوق اجتماعی تضییع شده به دانشجویان و ... مثل حق تحصیل، شغل و...
و شروط توافقی دیگر مثل رفع فیلترینگ یا برچیدن گشت ارشاد و ...
یا اینکه اصلاح طلبان نیاز دارند، مستقیماً وارد گفتگو با مردم شوند که متقاعد کردن آنها کار بسیار سختی است؛ مگر اینکه باز هم دلخوش به جذب بخشی از سبد رای اصولگرایان باشند و آنها نیز برای همیشه مانند اصولگرایان به احزابی اقلیتی از جنبه وزن سیاسی تبدیل شوند و هر چند دوره یک بار بتوانند وارد قدرت، آن هم تنها نهادهای اجرایی شوند.
تحول خواهان نیز مسیری برای متشکل شدن از بستر جامعه خواهند یافت.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 ماکیاولیسم دینی و شبه نظامیان وفادار
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 گروههای شبه نظامی که بر ابتنای یک باور دینی، مذهبی یا ایدئولوژیک شکل میگیرند، میتوانند، دارای ویژگیهای متناقض و قابل ملاحظه ای به لحاظ جامعه شناختی و کنشگریهای سیاسی و اعتقادی باشند. یکی از این گروهها «یسوعیان» هستند. یسوعیان یک گروه شبه نظامی بودند که عشق، اطاعت محض و وفاداری مطلق خود به شخص پاپ، تحت عنوان «هنگ مسیح» را به گونهای به نمایش گذاشتند که به شریان حیات مطلوب مذهبی کلیسا و نماد طاعت پذیری، فرمانبرداری و سرسپردگی پاپ تبدیل شدند.
⬅️ این گروه که در قرن ۱۶ در «اسپانیا» پس از تسلط دوباره مسیحیان بر اسپانیای عربی ظهور یافت، ماهیت وجودیاش، مبتنی بر خنثی کردن حرکتهای اصلاحی «پروتستان» شکل گرفت. اسپانیا در دوره اسلامی خود، عصر زرین فرهنگی را طی کرد و رواج اندیشههای «ابن رشد» مبنی بر عدم وابستگی فلسفه و علم به مذهب، موجب سطح بالایی از رواداری مذهبی در آن منطقه شد. «اسپانیای اسلامی قلمروی بود که مذاهب متفاوت در آن در مجموع تحمل میشدند، مسیحیان از آزادی نسبتا زیادی برخوردار بودند و به ویژه فرهنگ یهودی غنی ای نیز شکوفا شد».
⬅️ «هنگامی که مسیحیان، سرزمین اسپانیا را دوباره تسخیر کردند، اوضاع به نحو شدیدی تغییر کرد. اوج عدم رواداری سال ۱۴۹۲ هنگامی فرا رسید که تمام یهودیان را از خاک اسپانیا اخراج کردند»؛ حتی عدم رواداری به جایی رسید که «اسپانیا از قرن پانزدهم شروع به اخراج مسلمانها از خاک خود کرد» و پس از دیگر ادیان، نوبت به دیگر مذاهب از هم کیشان به ویژه اصلاح طلبان دینی رسید که به طور روزافزونی مذهب پروتستان را گسترش داده بودند.
⬅️ کشیشان سنتی و مخالف اصلاح در سال ۱۵۴۵ بالاخره شورایی تشکیل دادند و اصول پنجگانهای را نوشتند تا در برابر رقبای خود که قدرت سیاسی نیز یافته بودند، موج شکنی کنند. آنها مجدداً شروع به تفتیش عقاید مردم کردند و دادگاههای غیر مستقل و تحت نفوذ پاپ به وجود آوردند و در اقدام بعدی شروع به نهادسازی و ایجاد بازوی نظامی علیه هر مخالفی (اعم از تفکر اصلاح پروتستانی یا ادیان دیگر) کردند.
⬅️ رهبر آنها «به این جمعیت دوستان و یاران، صورت سازمان جنگی و نظامی داد، آنها را همراهان عیسی نامید و همه عهد کردند، به «اورشلیم» [بیت المقدس] رفته و همه عمر را در راه جهاد با مسلمانان گمراه به سر آورند». آنها برخلاف ظاهر، آرمانها و اهداف به غایت باورمندانه و الهی؛ اما «هرگونه خلاف و نادرستی از جمله در رفع و تقیه و کتمان و حتی سوگند دروغ را به عنوان اینکه مقدمه حصول به یک هدف درست است، جایز میدانستند» و ماکیاولیسم دینی را ترسیم می کردند.
⬅️ مسئله اصلی آنها که منجر به شدیدترین نارواداری و متصلب ترین باورها و خشنترین کنشهایشان میشد، شامل این دو بود: یکی هر نوع برداشت متفاوت از متون دینی به ویژه از سوی جریان فکری اصلاح طلبی دینی (پروتستانها) و دیگری اشغالگران اورشلیم مقدس (مسلمانان)؛ وگرنه از آنجا که خود را «هنگ مسیح» و موظف به ترویج آیین او و تبلیغ برای پاپ و کلیسای صرفاً کاتولیک میدانستند، در کشورهای دیگر در نسبت با فرهنگهای دیگر که حتی ظاهر بسیار متفاوتی یا تصورات ایمانی کاملاً مختلفی داشتند، بسیار روادار بودند و فقط کافی بود، اندک اشتراکاتی با آنها پیدا کنند و این تفکر را به آنها القا کند که این بیگانگان، حتی بخش کوچکی از کنشگری خود را مطابق منویات پاپ به نمایش میگذارند.
⬅️ آنها که در برابر مردمان خود بسیار ناروادار بودند و تفاوت افکار و باورهای آنها را بر نمیتابیدند و با خشونت تمام با آنها مواجه میشدند؛ ولی در نسبت با بیگانگان، «آموزه مسیح را با سنن فرهنگهای دیگر و تصورات ایمانی آنان منطبق کردند»، به گونه ای می توان گفت، «در حقیقت یسوعیان خود را با رویکرد بیگانگان به مذهب تطبیق دادند»؛ ولی حتی برداشت دیگری از برخی متون دینی را از همکیشان و هموطنان خود برنتافتند.
آنها اصول عقاید و برنامه ویژهای در زندگی داشتند که آنان را به «تافته ای جدا بافته» از مردمان خود، تبدیل میکرد و در کتاب «تمرین زندگی روحی» برای آنها تدوین شده بود. «عصاره این برنامه را می توان در اعتقاد کامل و انجام فرامین مذهبی و اطاعت بی چون و چرا از کلیسا خلاصه نمود».
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 کاش به جای تبریک در این روز تأمل کنیم
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 برای باورمندان به خدا، باورمندان به خلقت «آدم» و «حوا» و باورمندان به ادیان ابراهیمی، دو روزی که در تقویم مسلمانان به نام روز «عرفه» و روز «عید قربان» نام گرفته میتواند، روزهای فوق العاده خاص و منحصر به فردی باشد. روزهایی که میتواند، نقطه عطفی برای وحدت وجودی همه عالم و بشریت باشد و بر اتکای آن پایان اختلافات و منازعات صرفاً اعتقادی را خوشبینانه انتظار داشت.
⬅️ یکی از باورهای مشترک ادیان ابراهیمی، باور به خلقت آدم و حوا در بهشت و به صورت خلق الساعه است، نه طی تکامل تدریجی، و سپس گناه اولیه و هبوط.
باور مشترک دیگر آنها وجود پیامبری «ابراهیم» و اوج تسلیم و بندگی او در قربانی کردن فرزندش می باشد.
⬅️ گفته میشود، آدم پس از اخراج از بهشت و هبوط به زمین ۴۰ روز بر فراز «کوه صفا» در «مکه» کنونی از فراق و غربت اشک ریخت تا اینکه در روزی که بعدها عرفه نام گرفت با کلماتی که «جبرائیل» به او آموزش داد، از ظهر تا غروب به گناهش اعتراف کرد، اشک ریخت، توبه کرد و توبه او در انتها پذیرفته شد.
⬅️ گفته میشود، ابراهیم نیز در چنین روزی با تعلیم جبرائیل، شیوه عبادت خالصانه و خاضعانه در این سرزمین را آموخت و اذعان داشت: عرفت (شناختم) و روز عید قربان نیز به واسطه اوج تسلیم و بندگی او گرامی داشته میشود.
⬅️ گفته میشود، «موسی» نیز در این روز که روز چهلم میقات او بود در «کوه سینا» ده فرمان الهی را در دو لوح سنگی از خدا دریافت کرد.
⬅️ همچنین گفته میشود، آخرین سوره قرآن که از جامعترین آنهاست و دارای میثاق و پیمانهای متعدد با ملل یهود، مسیحی و مسلمان و علمای آنهاست، در این روز عرفه نازل شده است و پیامبر مردمان را به امانت داری و مردان را به نیکی با زنان که امانت های الهی اند، توصیه می کند.
سوره «مائده» که به قولی آخرین سوره نازل شده است، بر اساس مائده آسمانی که خدا به درخواست «عیسی» برای شاگردانش می فرستد، نامگذاری شده است.
⬅️ شاید بتوان اگر موحد بود، همه اینها را به گونه ای دیگر و غیر متعصبانه و فرادینی نگریست و درک نمود که چه بچه گانه و هنوز موقوف در دوره پیشا بلوغ است، بشری که این وحدت و یگانگی و هدف یگانه همه این ادیان را فهم نکند و بر سر دعواهای اعتقادی بین دینی، درون دینی و حتی اختلاف برداشتهای جزئی از برخی متون دینی با بشری چون خود از در خشونت، اجبار، تحمیل، تبعیض و حتی کشتار و خونریزی در میآید.
کاش به جای تبریک در این روز تامل کنیم.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
⬅️ برخی در مورد انتخابات سوال کردند، جز این هجو پاسخ دیگری نیافتم:
سعید و مسعود
بین سعید و مسعود یک موی(م و ی) اختلاف است
هر دو پی اوامر، فرمان دهد کفاف است
برخی دوباره گویند یک موی از تن خرس
کندن بود غنیمت، قهر شما خلاف است
برخی رها نمودند خرس و سعید و مسعود
دنبال یک همستر، هر چند خالیباف است
گر قصد رای داری مسعود بهتر آید
هرگز گمان مبر که از قبل قالیباف است!
او با ظریف رویان در گفتگو نشسته
اما سعید، عبوس و برجام هم که آف است
مسعود تیغ دارد، چون او پزشک و جراست
شهردار هم همیشه اندر پی شوآف است
جرح است کار جراح شاید نجات یابد
بیمار رو به موتم، این ادعا گزاف است؟
ای وای حال مردم، سردرگم و تلاطم
دریا خموش چونکه گویند حرف لاف است
دریا (مرضیه حاجی هاشمی)
/channel/M_Hajihashemi_iran1
⬅️ چه دریافت جامعه شناختی می توان از اولین برنامه تبلیغاتی پزشکیان در سیما داشت؟
⬅️ به نظر، پزشکیان، امیدی به پایگاه رأی اصلاح طلبان ندارد؛ گرچه به عنوان کاندیدای آنها رقابت می کند.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
⬅️ آیا دانشجویان ما می توانند، در اعتراض و محکومیت تجاوز روسیه به خاک اوکراین، کشتار غیرنظامیان، ویران کردن زیرساخت ها و اشغال شهرهای آن اعتراض و تحصن کنند و از زلنسکی، پیام تقدیر و تشکر دریافت کنند؟
⬅️ آیا حقی که برای دانشجویان دانشگاه های آمریکا قائلید، آن را می ستایید و از کنشگری شان در راستای آن حق به شدت دفاع می کنید، برای دانشجویان دانشگاه های ایران قائل هستید؟
⬅️ آیا دانشجویان ما نیز مانند دانشجویان دانشگاه های آمریکا می توانند، در اعتراض به سیاست های حاکمیت در قبال یک کشور خارجی مانند چین و روسیه و به ویژه اعتراض شدید به چین و پافشاری اش در به رسمیت نشناختن تمامیت ارضی کشور ایران، در دانشگاه، روزها تحصن کنند و کمپین بزنند!؟
#چین #جزایر_سه_گانه #تمامیت_ارضی
#روسیه #تجاوز #اوکراین
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 اصلاح طلبان بخشی از ماشین حذف و خشونت
✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 «کدام یک مدل راستین سیاست ورزی دینی بود؟» این سوالی بود که منجر به نزاعی طولانی و در ابتدا به ظاهر نظری و رویکردی بین اصلاح طلبان و راستگرایان محافظهکار دینی شد که در واقع تنها دور باطل بیثمری بیش نبود و در انتها منجر به کنار زدن هر دوی آنها از صحنه فکری- سیاسی شد؛ چرا که عقلانیت و فلسفه مدرن بر این فهم شد، هر دوی اینها از یک افق فکری به سیاست مینگرند و مرزهای مفهومی شفاف و چندان مجزایی در اصول مبنایی ندارند، فقط اختلاف آنها در قرائتهای مختلفی است که از دین و آموزههای آن دارند، «اختلافات آموزه ای و بلندپروازی های سیاسی، در دور باطل مرگباری که یک قرن و نیم طول کشید، متقابلا بر آتش یکدیگر هیزم ریختند».
⬅️ در سالهای ابتدایی انقلاب، دین داران دو آتشه هر دو طیف با چنان «خشمی جنون آمیز» هم کیشان خود را حذف و تعقیب کردند و کشتند که پیشتر فقط غیرهمکیشان خود را مستحق آن میدانستند، انقلاب فکری و جنبش اصلاح دینی که اثبات کرد، اصلاح طلبان نیز خود چرخی از این ارابه کشتار و حذف بودند و هیچ تفاوتی با سنتگرایان مذهبی در خشونت، حذف و اعدام نداشتند؛ گرچه آنها تلاش میکردند، اقتدار، تمرکز قدرت و انحصارطلبی کلیسای کاتولیک را فرو بریزند و آموزه های دینی را از انحصار روحانیان قدرت طلب درآورند.
⬅️ اما مسأله مهم و اساسی این بود که اندیشه اصلاحگری و حرکت عظیمی که در گذار از سنت آغازیده بود، سنگ بنای اندیشه ورزی های سیاسی عقلانی و مدرن شد و فلسفه سیاسی را جایگزین الهیات سیاسی برای اداره جامعه نمود. «فیلسوفان سیاسی اولیه مدرن از رقیبان الهیاتیشان بسیار آموختند و اندیشههای بسیاری را وام گرفتند»، آنچه که به آنها برای آزادی، شکست اقتدار و انحصار دینی و سیاسی، شجاعتی الهام گونه بخشید؛ «اما بزرگترین درس این بود که ورود به منطق الهیات سیاسی در هر شکل آن ناچار به بنبست میرسید و هیچ یک از راههای پر پیچ و خم آن به نوعی زندگی سیاسی شایسته برای انسان ختم نمیشد».
⬅️ نابسامانیهای عظیم و خشونتهای فزاینده که در بستر الهیات سیاسی زاده و رشد یافته بود، منجر به این شد که فیلسوفان سیاسی به جای بهرهگیری از مباحث نظری اندیشه اصلاح در پس زمینه اجتماعی که ظرفیت برساخت چنین خشونت های مذهبی و مشروعیت بخشی به آنها را داشته است و دقیقاً به جای آغاز اولین گامهای اندیشه ورزی سیاسی از نقطه آخرین گامهای اصلاح طلبانی که برای شکستن اقتدار کلیسا هزینههای گزافی داده بودند، کاملاً از آنها و اندیشه اصلاح الهیات سیاسی عبور کردند و شروع به اندیشه ورزی نو و جستجوگری نمودند؛ «اما نه برای قدم نهادن در راه پر پیچ و خم جدیدی در هزارتوی الهیات سیاسی؛ بلکه برای یافتن راهی که یک بار برای همیشه از آن بگریزند»؛ چرا که آنان اصلاح طلبان را نیز بخشی از ماشین حذف و خشونت میانگاشتند و اینگونه شد که واقعیتهای تلخ تاریخی دورهای از زمان منجر به گریزی عقلانی از آنچه شد که عقلانیت بشر را یارای رهایی از آن نیست و دوباره در قرن ۲۱ به اذعان اندیشمندان این حوزه جهان مسیحیت مدرن، گرفتار مسئلهای شده است که باید قرنها پیش با تأمل بر استدلال های اندیشه پیشگامان اصلاحگری حل و فصل میشد؛ نه فقط گریزان از آن.
/channel/M_Hajihashemi_iran1
🔴 شرف می نماید، نامیدنی نیست!
✍ مرضیه حاجی هاشمی
خانم مجری که به شرف و ادب جامعه شناسان توهین کردی و به نظر، نوک پیکان حمله ات به سمت استاد ملکیان بود که جامعه شناس هم نیستند و آرزو کردی جامعه شناسان هم مانند پزشکان سوگند یاد کنند ...
خوب است کمی جامعه، جامعه شناس و جامعه شناسی را بشناسی.
جامعه شناس، پزشک جامعه است، او را با مهندسی اجتماعی کاری نیست!
واحد تحیل جامعه شناسی، واقعیت اجتماعی است، آنچه که واقع می شود، نه سازه اجتماعی، آنچه که مهندسی می شود.
یک پزشک نیز با نشانه ها و تابلوی واقعی بدن به تشخیص بیماری و شناخت حال بیمار می پردازد و به بزک و آرایش یا ریخت دستکاری شده او توجهی ندارد.
در قاموس علم و ادب و حکمت، شرف را کسی می بازد که اینها را به خدمت زورمندان درآورد، نه دردمندان، نیازی به سوگند نیست.
شرف نیز واقعیتی است که می نماید، نامیدنی نیست!
/channel/M_Hajihashemi_iran1