کانالی برای آن ها که می اندیشند... اندیشه ها و آرای دکتر عبدالکریم سروش و بزرگان عرفان و فلسفه کانال رسمی دکتر سروش : @DrSoroush
🌺💐به مناسبت هفت اسفند سالروز در گذشت #علی_اکبر_دهخدا مقاله 22 روزنامه #صوراسرافیل که در کتاب #چرندوپرند هم موجود است.
#دخو
👇👇👇
@Soroush_Philosopher
سخن سروش
✳️ ترویج شریعت بدون زمینه سازی تقوای ماقبل دین و بدون زمینه سازی معرفتی، معروفی به بار نمی آورد و نتیجه معکوس می دهد.
✍ دکتر #عبدالکریم_سروش.
@Soroush_Philosopher
❄️⛄️رشت بعد از یک برف سنگین
کلیپی جذاب ، دلنشین و ساده
📸کاری از : #استودیو_فلاش
🎼با قطعه ای از #شهرداد_روحانی
🆑 @flashstudio
در جامعه ای که سخن باید از صافی بگذرد، حق آشکار نخواهد شد
✍ دکتر #عبدالکریم_سروش
@Soroush_Philosopher
🌺در محضر مولانا🌺
❤️ عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید/ ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
(حافظ علیه الرحمه).
انسان اگر عمرش به پایان رسد بی آنکه دست کم یک روز طعم عشق را چشیده باشد دستش تهی خواهد بود:
❤️ دیو اگر عاشق شود، هم گوی برد/ جبرئیلی گشت و آن دیوی بمرد
❤️ اسلم الشیطان آنجا شد پدید/ که یزیدی شد زفضلش بایزید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
"هست الوهیت ردای ذولجلال/هرکه درپوشد برو گردد وبال
بخش دهم:1369/1/24🔻🔻🔻🔻
آباد شدن دل در گرو جمعیت بخشیدن به آن است و آن مغناطیس نیرومند که دل را وحدت می دهد ذکر خدا است. اما اگر انسان رفته رفته خدایان انتزاعی بسازد فرآیند شرک را آغاز کرده است. وانگهی که حق از خداست و نه با خدا. بنابراین حق از خدا سرچشمه می گیرد. وانگهی که بندگان خدا هر قدر هم که دارای درجه باشند باید خود را با حق هماهنگ کنند. و اگر کسی غیر از این رفتار کند دست در الوهیت زده است. لیبرال ها تشریع را از آن ملت؛ فاشیست ها آن را از آن خود و مارکسیست از جانب تاریخ می دانند؛ بنابراین بندگی آدمیان را در مقابل خداوند انکار می کنند. مساله حکومت در فلسفه سیاسی علی(ع) حق والی بر رعیت و حق رعیت بر والی نشان داده شده است. وانگهی که توصیف حق آسان و عمل بدان دشوار است. در خصوص خداوند حق و تکلیف علیه او جاری نیست. خداوند برخی حق ها را به صورت حقوقی درآورده که برخی مردم بر دیگری دارند. هم چنین انسان باید برای برخورداری از حقی پیش زمینه و استعداد هم داشته باشند. بنابراین بزرگترین حق جاری در عالم حق والی بر رعایا و رعایا بر والی است که نتیجه اش الفت و عزت دین است. با این وصف صلاح رعیت در گرو صلاح والی و صلاح والی در گرو استقامت رعیت است. نتیجه این رابطه دوسویه عزت حق؛ برقراری قواعد دین؛ اعتدال علائم عدل؛ ایجاد سنت های صحیح؛ شایستگی زمانه؛ پایداری دولت و ناکامی طمع دشمن است؛ در غیر این صورت اختلاف کلمه حاصل می شود و نشانه های ستم حکومت بر مردم آشکار و روش های اصیل ترک؛ و هوس قبله مردم و احکام دین ترک می شود و اگر حق بزرگی ضایع شود کسی بیمناک نمی شود. لذا راهکار این است که والی و مردم نیکخواه باشند. هم چنین اگر کسی به درجه ای رفیع نائل شد باز هم از مردم بی نیاز نیست و اگر مردم کسی را حقیر و ناچیز دیدند دلیل نیست که از وی برای احقاق حق یاری نطلبیم. اگر نعمت حق بر کسی فزونی یافت ادای حق هم بیشتر می شود. در این صورت مخوف ترین چهره حاکم مفاخرت و تکبر و خودبزرگ بینی است. علی مدح و ثنا را نمی پسندید چون کار را وظیفه خود می دانست و معتقد بود که نتوانسته ام حق را ادا کنم. شنیدن حق بر وی گران نبود و ظاهرسازی و ریا و چاپلوسی و مبالغه در گفتار و کردار را نمی پسندید. بنابراین کسی که از شنیدن حق بیم دارد از عمل به آن هم پرهیز می کند. تمام حرف علی بر بندگی و نفی شرک است. وانگهی که بر عهده مردم است که اوصاف غیراختصاصی خدا را بشناسند و خدایان دروغین را از مسند الوهیت به زیر بکشند! انسان هرقدر هم که در کسب اوصاف خدا بکوشد انسان است ولی درجات وی با خدا بی نهایت است.
نتیجه: علی(ع) می گوید هیچ حکومتی نمی تواند مدعی شود که حق به نحو یک سویه بر رعایا جریان دارد. این امر در برخی از حکومت ها اگرچه به ظاهر وجود دارد اما در عمل نشان می دهد که دولت در مقام خدایی دست برده است.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #فاشیسم؛ #مارکسیسم؛ #لیبرال؛ #رعیت؛ #والی.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
دن می کوشد. و البته از فرط هوس و قدرت از عهده آن برنخواهد آمد.
نتیجه: این موارد حد شرک است که کسی گمان کند بر دیگری حق دارد! و آرمان خواهی باطل، او را به این گمان وا دارد که می تواند همه چیز را تعیین کند و این وصف شرک خفی است. انسان باید مراقب باشد که به اشخاص و دولت ها و هرچیزی مقام قداست نبخشد. لذا کسانی را که در قالب دین یا ایدئولوژی خود را مقدس می پندارند باید شناخت و بر سرجای خود نشاند. با این وصف به کلام امیر(ع) پی می بریم که هیچکس را به خدایی مگیر؛ یعنی هیچکس بر انسان حق تکلیف و سرپرستی ندارد جز خداوند! مردم هم در نظام های غیردینی زعامت خود را به دست افراد و دولت ها می سپارند تا آنها را راهبری کنند و بر حسب وظیفه اوضاع معیشتی و اقتصادی و فرهنگی آنها را سامان دهند. در غیر این صورت اگر آنها برای خود جز خدمت به مردم حق ویژه ای قائل شوند قدم در راه باطل گذاشته و اطاعت از باطل جایز نیست چون عاقبتش قعرچاه است!
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت. #شرک؛
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
#پندمولانا:🌹🌹
غیر رویت هرچه بینم نور چشمم کم شود/ هرکسی را ره مده ای پرده مژگان من.
تا ندانسته ایم که به چه چیزی می نگریم؛ تا ندانسته ایم که چه چیزی می خواهیم بشنویم؛ تا ندانسته ایم که سخن گو کیست و سخن چیست نباید بشنویم و ببینیم و درچیه حواس را بر آن چیزی که بدان یقین نداریم ببندیم و این همان است که خداوند فرمود: وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ ۚ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولًا: آنچه را که نمی دانی دنبال مکن که چشم و گوش و دل همه از این حیث مسئول هستند.
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
📎📎به ما بپیوندید...
/channel/moalana
هرکس به عمق بیاندیشد، عاقبت خود رهسپار اعماق خواهد شد.
✍ #فردریش_نیچه
@Soroush_Philosopher
از کسی که کتابخانه و کتاب های زیادی دارد و می خواند نباید هراسید. باید از کسی هراسید که یک کتاب دارد، آن را مقدس می پندارد، ولی هرگز آن را نخوانده است
✍ #فردریش_نیچه
@Soroush_Philosopher
شرک در هر عصر و روزگاری به یک شکل تجلی می یابد و گوهر اصلی شرک عبارت است از عشق ورزیدن به مصنوعات و بیگانگان.
✍ #عبدالکریم_سروش
@Soroush_Philosopher
"در زمین مردمان خانه مکن/کار خود کن کار بیگانه مکن"
بخش چهارم:1368/11/20🔻🔻🔻
چنانکه گذشت در وجود انسان صفاتی نهاده شده است که انبیای الهی می کوشند جایگاه حقیقی آن صفات را به ما نشان دهند. هم چنین گذشت که وجود ما در ادامه تاریخ گذشتگان نهفته شده است. با این اوصاف می نگریم که انسان از بدی برکنار نبوده است. با این حال وی در ظرف تاریخ محقق شده است. همین انسان میل به نزول دارد و اگر منتظر هستیم که انسانی بهتر جای او را بگیرد در واقع این امر در تعریف انسان نمی گنجد! و او موجودی است مخلوط از خوبی و بدی. انسان ها ممکن است که به صورت فردی از شرایط اجتماعی تاثر بپذیرند اما به صورت کلی این حکم برای آنها صادق نیست چراکه تاریخ نمایشگاه عرصه روان بشری است و در این ظرف نمی توان نمونه خالص یافت! لذا وجود بدی و طبیعی بودن آن مبارزه با بدی را نفی نمی کند. البته شناختی از این طبیعی بودن بدی به دست می آید اما باعث نمی شود که دست روی دست بگذاریم و تسلیم بدی ها شویم. وانگهی که انسان بر حسب استعداد خود می تواند پذیرای خوبی و بدی شود و در این دو سر تا نهایت آن حرکت کند. انسان اگر مجدد خلق شود و در تاریخ قدم بگذارد باز هم همین افعال را به صورت مشابه تکرار خواهد کرد چنانکه از مرگ گذشتگان درس نمی گیرد و قدم در راه های نادرست می گذارد. بنابراین او با اختیار خود تاریخ را می سازد. بنابراین تقدیر خداوند یعنی همان برنامه که خداوند برای این جهان در نظر گرفته است. ازاین روی قلمرو تقدیر به افعال خدا و جبر و اختیار به افعال آدمی بازمی گردد و لذا هست که اختیار در دل تقدیر جای می گیرد. بی معنا است اگر گمان شود که خداوند پیش از آفرینش خواسته باشد از کسی مشورت بگیرد و از همین جهت تقدیر عبارت است از چنین بودن ساکنان جهان. بنابراین اگر حتی ثابت شود که انسان مختار یا مجبور است این هم در دل تقدیر جای می گیرد و عالم به همان مسیری می رود که خداوند خواسته است. اما انسان که هوس استیلا دارد باید درک کند که اگر بر فرض محال برجای خدا می نشست چه طرح و تدبیری برای عالم انتخاب می کرد؟ با این حال انسان نباید گمان کند که چون مختار است پس باید به همه هوس هایش جامه عمل بپوشاند. انسان مختار است اما اختیار او غیر از آزادی اراده است(عده ای از متکلمان بر این راه رفتند که اکنون به دلیل دشواری بیش از حد استدلال های آنان از آن عبور می کنیم).
به هر روی دکتر سروش قائل به این نکته است که اختیار در دل تقدیر جای می گیرد و اختیار از نظر ایشان مقهور غیر نبودن است. یعنی اینکه انسان دریابد بیگانه بر او مسلط نیست. بیگانه یا آشکار است که انسان را به فعلی وامی دارد و یا در خفی است که در دل می نشیند و انسان را متحول می کند. برای این منظور باید جنس خودمان را درک کنیم و بشناسیم و برای امر اختیار میان خود و بیگانه فرق نهیم. با این اوصاف با شناخت خود و قدم به قدم بیگانه را از وجود خود طرد می کنیم و می دانیم که در کجا و در کدام مسیر قدم بگذاریم. بیگانه در وجود انسان رسوخ می کند و جای را بر اختیار و اراده او تنگ می کند.
با این وصف به نظرم می رسد که این استدلال های دکتر سروش نیازمند نقد و تبیین بیشتری است که در پست بعدی بدان می پردازیم!
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اختیار؛ #اراده؛ #بیگانه؛ #متکلمان؛ #انبیای_الهی؛ #پیامبررحمت؛ #اوصاف_پارسایان.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"موسی و فرعون در هستی تست"
بخش سوم(قسمت اول):1368/11/13🔻🔻🔻
""فرزندی که آرزومند چیزی است که آن را نخواهد یافت؛ پا در راه کسانی نهاده است که پیش از او آمدند و هلاک شدند. گروگان ایام و آماج بیماری ها است، بنده دنیا و تاجر غرور است؛ بدهکار و اسیر مرگ است. هم پیمان اندوه هاست، هم نشین بیماری و اندوه هاست، آماج آفات است، زمین خورده شهوات و خلیفه اموات است""
✅ با دقت در این بخش از نامه حضرت در برابر اوصافی که برای خود برشمرده اند دو وصف را به پسر نسبت می دهند. اما نباید گمان کنیم که اینها اوصافی است که مختص ایشان می باشد؛ بلکه در خصوص تمام آدمیان صدق می کند. به نظر می رسد که اوصافی که در ابتدای این نامه آمده است بیشتر در پی تحقیر انسان است. با این وصف گویی حضرت علی(ع) فقط آن قسمت تیره و تاریک وجود انسان را می بیند. اما باید پس از تامل و مداقه دریافت که خوش بینی و بدبینی در تفکر ایشان چه سهمی دارد؟
این تعبیر با وصفی که قرآن، انسان را خطاب می کند همخوانی دارد؛ وانگهی قرآن هرقدر هم که انسان را مورد تکریم قرار داده است اوصافی را که در ذم او به کار برده بیشتر از مدح او است. به این ترتیب انسان گمان می کند که وصف نیک او از سوی خودش و وصف فقر و گرسنگی و عجز او از جانب خداوند است. خداوند این محاسبات را باطل اعلام می کند؛ چراکه انسان در پی این است که عجز خود را نادیده بگیرد و ماوراء طبیعت را با خود بر سرمهر آورد. به این ترتیب ما با نوعی انسان شناسی واقع بینانه سر و کار داریم. و با همین ترتیب است که می توانیم نسبت خود را با جهان تصحیح کنیم. خداوند در پاسخ به فرشتگان که انسان را مفسد و خونریز دانستند سخن آنها را نفی نکرد بلکه علم و آگاهی خود را به عرصه وجود کشانید. می بینیم که زمین اکنون از آنچه خداوند آن را گفته بود پر شده است و از همین جهت این اوصاف در ذات انسان اولی هستند. وانگهی که توجه به این مهم ضروری تر از استخراج جاذبه و الکترون میکروب و رسیدن به عمق کهکشانها از قرآن است( #ادمین: به نظر می رسد که استخراج علوم از قرآن توهین به ساحت مقدس این کتاب آسمانی است به این دلیل که اگر همه آنچه که علم به آن دست می یابد در قرآن موجود است چرا طرفداران این نظریه پیش از کشف علم به آن قانون پی نمی برند و پس از کشف علم می گویند این به فلان آیه مرتبط است؟ حال اگر روزی رسد که این قانون علمی نقض شود آنها چه سخنی ارائه می کنند؟ بنابراین نسبت این تاویل های ناروا به آیات قرآن نشان می دهد که با نقض قانون علمی آنچه که علم بدان دست یافته است از طریق آیات بوده و چون قانون علم ممکن است نقض شود پس آیه در اشتباه بوده است؟ البته حربه این عده تمسک به تاویل های سلسله ای است که به هیچ نقطه ای ختم نمی شود). بنابراین انسان با غرور و خودخواهی هرگز واقعیات را نمی بیند و می خواهد کالای خود را بر دیگران گران بفروشد. این مسیری است که مقتضای وجود بشری است و در عین حال از اراده خداوند خارج نیست. خداوند با خلقت انسان در طبیعت تصرف می کند و تمام این اوصاف عین تقدیر انسان است و با این توصیف چیزی در عالم خارج از مجرایی که خداوند آن را متحقق کرده صورت نمی پذیرد چراکه انسان با اراده خود می تواند مسیر را تغییر دهد و به عبارتی از تقدیری به تقدیر دیگر بچرخد. لذا انسان در مجرای تاریخ دست رنج خود را برمی دارد و پیامبران و شیطان ها هم فقط ندا سر می دهند و خویشتن شناسان به آن مسیر حق و درست گام برمی دارند.
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #پیامبران؛ #تقدیر؛ #خویشتن_شناسی.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
بخش دوم: 1368/10/22🔻🔻🔻🔻
از یک پدر فانی، کسی که به زمان معترف است، کسی که عمر او گذشته و در پشت سر او قرار دارد، کسی که تسلیم روزگار است، مذمت کننده دنیا است، در خانه مردگان نشسته است، کسی که فردا عزم سفر دارد. (چنین پدری است که) این نامه را می نویسد برای فرزندی که در پی چیزی است که به او نخواهد رسید و راه کسانی را در پیش گرفته است که اینک هلاک شده اند و...
در این بیانات حضرت امیر(ع)، بشری بودن و خاکی بودن خود را بیان کرده اند و این در واقع تئوری سیاسی ایشان را بنا می کند. ایشان در این نامه معترف هستند که در برابر زمان به پیروزی رقیب اقرار می کنم و می دانم که رخت خواهم بست. پس در مقام یک نصیحت گو محکوم به احکام سرپیچی ناپذیر جهان هستم. ایشان به سلطه زمان اعتراف می کنند. اما این هرگز بدان معنا نیست که ایشان در برابر باطل دست به هیچ اقدامی نمی زنند. بلکه اعتراف می کنند که بدن من هم دستخوش همان حوادثی است که بر دیگران می رود. بنابراین من آمده ام بروم نه اینکه بمانم و این به خاطر ساختمان بشری بودن ایشان است و همین انسان است که برای فرزند خود نامه می نویسد. با این اوصاف باید بدانیم که حیات ما آدمیان با این امور گره خورده و با رنج و اندوه همراه است. بنابراین باید درک کنیم که ما موجوداتی زمان مند هستیم و چون ما می گذریم زمان هم می گذرد. پس زمان در عمق ساختمان وجودی ما نهفته است و همگی تسلیم این خصلت جهانی هستیم و در مقابل آن سپرمان افتاده است. وانگهی که حضرت علی(ع) با این دلایل، تئوری های بی اساسی را که نشان می دهد ابدان اولیاء خدا و ائمه دچار دستخوش نمی شود، ابطال می کند.
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اولیاءخدا؛ #سلطه_زمان.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
به نام خداوند بخشنده و مهربان
کاربران محترم و اعضای ارجمند کانال؛ همانگونه که مستحضر هستید؛ کتاب اوصاف پارسایان که شامل وصف حال متقین بود به پایان رسید. چنانکه مشاهده شد دکتر #عبدالکریم_سروش در دوران اولیه فکری خود و با نفوذ جریان های مارکسیستی به داخل کشور با شرح این خطبه، به ما گوشزد می کنند که منابع اصلی و مهم اخلاقی ما کتاب هایی نظیر صحیفه سجادیه و به خصوص دعای مکارم الاخلاق است نه مکاتبی که بر دنیای گذران مادی تاکید می کنند. بر این اساس من بدون هیچگونه دخل و تصرفی در آثار دکتر عبدالکریم سروش و بر اساس سیر فکری ایشان دوران تفکر و گذار را نشان خواهم داد و نیز برهمین اساس خوانندگان و اعضای محترم کانال پس از فراغت و تامل در اوصاف پارسایان پی می برند که پس از این باید مقدمات دیگری را از سر بگذارانند و تامل و تفکر نمایند. وانگهی که در دوره جدید وارد کتاب حکمت و معیشت می شویم تا شرح نامه حضرت علی(ع) را به امام حسن(ع) پی بگیریم. این نیز خود مقدمه ای از برای دوران گذار و فهم رویاهای رسولانه و سپس قبض و بسط تئوریک شریعت است. بنابراین در هندسه معرفت دینی اساس ملک بر دین استوار می شود و زمانی که دین در محدوده ملک به خرافات آراسته شود زهی که باید آن خرافات از ساحت دین پیراسته شود. در نتیجه در این مسیر پر رنج، تنها اصحاب نظر و رای و عقل، دین را از محدوده پرخطر دنیای فعلی به سلامت عبور می دهند. آنها دین را پیراسته از خرافات دنیوی و خرافات سیاسی می کنند و نشان می دهند که دین خالص راه سعادت فردی را فراهم می کند؛ وانگهی، خوانندگان پی می برند که با این وصف هرگز دین خود را به دنیای دیگران نفروشند. اما این بدان معنا نیست که دین جدیدی عرضه شده است که این از رای قشری نگران است؛ بلکه تفسیری است جدید و نوین که متناسب با شبهاتی دنیای جدید مطرح شده است.
پیشاپیش از بذل عنایت یکایک اعضای کانال سپاس مند هستیم.
#ادمین_کانال.
"عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت"
بخش چهاردهم: 1369/3/4🔻🔻🔻
"امر به معروف کن تا خودت اهل معروف باشی و با دست و زبان از منکر نهی و منع کن"
برای این که امر به معروف و نهی از منکر ممکن شود باید پاره ای از شرایط مهیا گردد. چنانکه پیروان برخی مذاهب می گویند حاکم علی رغم فسقش چون با او بیعت منقعد شده است باقی می ماند. چنانکه باقلانی می گوید: امام در هر صورت حفظ می شود و واجب این است که او را موعظه کنی و در معاصی از او اطاعت نکنی. بنابر این رای با والی در امر ولایت او مقابله نکنید مگر در معاصی و لذا جنگ مسلحانه علیه آنها حرام است. لذا فقیهان شیعه معتقدند که حکومت شیعی مقبول یا واقع نشده و یا اگر شده کم بوده است. حکومت فتحعلی شاه قاجار از معدود حکومت هایی بود که مورد تصویب علمای شیعه قرار گرفت هرچند در برخی مناطق هم خودمختاری روحانی دیده می شد! یکی از آنها محمدعلی کرمانشاهی، و دیگری علامه مجلسی و محمدباقر شفتی بودند. حتی حکومت مشروطه هم با شرایطی مورد قبول افتاد. آقای نائینی هم که به دنبال وجه شرعی مشروطه بود و چون حکومت ولایت و فقیه پسند مورد نظر اسلام را نیافت حکومت مشروطه را بهترین دانست. علما هم به خاطر عدم امکان تاثر سخنان، عدم قدرت کافی، پرهیز از آشوب، و این که عده ای خود را مکلف نمی دیدند و آن را جایز می شمردند کناره گرفتند! عالم دینی سراپایش و تمام فهمش از دین لزوما صحیح نیست چراکه شرایط مختلفی در این امر دخیل است. هم چنین نگرش بسیاری از عالمان تئوری و فلسفه های سیاسی رایج میان مردم بود. بنابراین یکی از اصول امر به معروف و نهی از منکر این است که نهی از منکر باید مسلم باشد نه اجتهادی! بنابراین در خصوص گناهان مسلم جاری می شود هرچند میان بدی و گناه تفاوت وجود دارد اما نهی از منکر به هردو تعلق می گیرد. یکی از اهداف اصلی امر به معروف این است که جامعه به لحاظ ظاهری پاک باشد و این نشان می دهد که دخالت در کار دیگران جایز نیست. در خصوص امر به معروف فکری نیز باید تشخیص داد که چه کسی بدعت را تشخیص می دهد؟! اگر افراد به قصد اصلاح گری و در این مقام برخیزند نظم جامعه از دست می رود پس باید مرزها را نیز شناخت. وانگهی که معیار اصلاح از سوی جاهلان باید بسته شود. عده ای از فقیهان هم در برخورد و مواجهه گاهی بدون فکر و اندیشه سیاسی اقدام می کنند و اگر دست و دل و زبان را نشناسند و شرط علم و آگاهی را نداشته باشند باید احتیاط بیشتری مبذول شود! پس یکی از خصوصیات فقیه شجاعت سخن حق گفتن است و اگر سکوت وی در هر مورد اجتماعی باعث ایجاد گمان بد نسبت به آنها شود و مردم گمان کنند که اینها هم دستشان در دست ظالمان است باید این ننگ را با انکار آن پاک کنند و سخن حق بگویند(تحریرالوسیله/ ص473). پس به قول امام خمینی(ره) باید """سخن حق را در برابر ظالم گفت ولو تاثری نداشته باشد""" پس فقیه باید آینده را ببیند و درکی صحیح از آن داشته باشد.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #امر_به_معروف؛ #اوصاف_پارسایان؛ #امام_خمینی(ره)؛ #ظلم؛ #شجاعت؛ #فقیهان؛ #فلسفه_سیاسی؛ #محمد_علی_کرمانشاهی؛ #مجلسی؛ #ولایت؛ #باقلانی
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"او بمانده دور از مطلوب خویش"
بخش سیزدهم تاریخ: 1369/2/28🔻🔻🔻
"امر به نیکی کن تا خود از نیکوکاران باشی"
در این پاره امر به معروف از مراتب جهاد شمرده شده که به عنوان عامل وحدت مسلمین است. هرچند امر به معروف در روابط دوستانه ممکن است باعث سرد شدن این روابط شود اما به هر روی جزئی از واجبات است. بنابراین کسانی که بدان و مفسدان(اقتصادی_فرهنگی) زمام آنها را به دست گرفته اند تا زمانی که خود پای در این مسیر نگذارند دعایشان مستجاب نخواهد شد. دراین راستا اگرچه درجات امر به معروف و نهی از منکر میان افراد عادی و اولیا متفاوت است اما تعطیلی آن به هر صورت باعث استیلای مفسدان بر جامعه خواهد شد. با این توضیح امر به معروف را نباید به بهانه های ساده در جامعه فراموش نمود. اما زمانی که نوبت به امر به معروف حاکمان می رسد همه ملزم به رعایت آن هستند. در این صورت در ناحیه حکومت اسلامی هیچکس از امر به معروف مستثنی نیست و این در صورتی ممکن است که بنای جامعه و بستر آن از سوی حاکمان فراهم شده باشد. بنابراین مردم باید بنگرند که آیا حکومت این بستر را فراهم کرده است یا خیر؟ در صورتی که حاکمان یک جامعه از این مقام به دور باشند و امر به معروف را نشنوند پرداختن امت نیکو فقط یک سراب است. در حکومت اسلامی گفته می شود که همه حقوق از ناحیه راس حکومت به مردم داده می شود! و مشروعیت تمام نهادها و سازمان ها از ناحیه او افاده و افاضه می شود! اما باید دانست که امر به معروف مستقل از تنفیذ وی لازم الاجراء است و بلکه خود مشمول آن داوری قرار می گیرد. هیچکس حق ندارد این حق را به مردم بدهد یا از آنها سلب کند که شما از جایی به بعد حق ندارید حاکم را مورد امر به معروف قرار دهید. پس مردم همانطور که حاکم را انتخاب می کنند حق دارند که خطاهای او را یادآوری کنند. همانطور که مردم در نظامی حق دارند علیه ظلم بشورند امر به معروف هم از آن دسته واجباتی است که باید آن را به اتمام برسانند. بنابراین تنفیذ صحیح ولی در گرو آن است که مردم بتوانند بر او خرده بگیرند و خطاهای او را تصحیح کنند؛ در غیر این صورت لطمه هایی سهمگین به آن دستگاه وارد خواهد شد. این در خصوص جوامعی است که ولی با مردم دوست است. اما امربه معروف حاکم جبار در صورتی که ضرر متوجه جان شخص کند مستوجب پاداشی بزرگ است. بنابراین به قول امام محمد غزالی با درشتی سخن گفتن علیه وی ایرادی ندارد. اما ایجاد حزب و قیام مسلحانه به هیچ وجه از وجوه جایز نیست چراکه یک سلطان ستمگر بهتر از فتنه بی پایان است( اما آیا سلطان ستمگر خود فتنه ای بی پایان نیست؟؟!!). عده ای معتقد بودند که حتی علیه یزید هم نمی توان ایستاد و هر روز با بهانه ای بیعت را در هم شکست. بنابراین در برابر حاکم همین سخن درشت گفتن روا است چراکه سلطان ناشایست اگر به ظلم هم مبتلا گشت نباید علیه او شورید چون مشخص نیست که پس از آن آیا شخص عادلی بر سرکار قرار می گیرد یا خیر؟ با این وجود مردم باید با عقل خود "خوب" و "بد" را تشخیص دهند و سیستمی هم وجود داشته باشد که این آگاهی را به جامعه تزریق کند پس اولا باید: خوب و بد را شناخت و درثانی: آن امر به صرافت طبع دریافته شود. در این صورت مردمی که با یک دیگر بیگانه هستند و نسبت به خوب و بد یک دیگر حساسیتی نشان نمی دهند هرگز وحدت را درک نخواهند کرد. بنابراین با توجه به وسایل تبلیغی و ارتباط جمعی دنیای جدید امر به معروف و نهی از منکر هم باید صورت جدیدی بگیرد و از نو تعریف شود و این مستلزم داشتن آگاهی و دانش در خصوص روابط علی و معلولی و مناسبات جدید اجتماعی است. در این صورت هم باید ریشه منکر از بین برود. یکی از عوامل و نشانه های حکومت باطل بیکاری جوانان است که بر منکرات دامن می زند و نشان از بی لیاقتی حاکمان آن جامعه است. این سخن حق است اما نباید انتظار داشت که زود نتیجه بدهد چنانکه پیامبررحمت هم اگرچه نفوس زیادی را منقلب نمود ولی نتوانست ساختارهای اجتماع را به کلی برهم بریزد بنابراین امر به معروف به عنوان یک ارزش و روش تزریق آن به جامعه به عهده آدمیان است. این در حالی است که هیچکس حق ندارد برای از میان برداشتن ظلم به منش کمونیسم از هر وسیله ای برای رسیدن به اهداف خود استفاده کند.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #هدف؛ #وسیله؛ #کمونیسم؛ #امر_به_معروف؛ #نهی_از_منکر
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"از صد یکی به جای نیاورده شرط علم"
بخش دوازدهم: 1369/2/21🔻🔻🔻
درباره چیزی که نمی دانی سخن مگوی، و در اموری که وظیفه نداری دخالت نکن و درباره آن سخن مگو. به راهی که در آن می ترسی گمراه شوی پا مگذار. وارد نشدن به بی راهه بهتر از افتادن به ورطه هلاکت است. و امر به معروف کن تا خود از اهل معروف باشی.
درباره چیزی که به آن علم نداریم نباید سخن بگوییم و این در مورد افراد متبع و کسانی که قولشان مورد قبول مردم است بیشتر صادق است. انسان جاهل اگر ساکت بماند اختلافی پدید نمی آید. تمام نزاع بشری از این ناحیه برمی خیزد که افراد ناپخته سخن ناسنجیده می گویند. البته هیچ کمیته ناظری حق ندارد بگوید که چه کسانی باید سخن بگویند و چه کسانی سکوت کنند! انسان باید درون خودش صافی داشته باشد تا سخن حق را بر زبان جاری سازد. قوت سخن در عمل آشکار می شود و ازاین روی مردم، نباید سخنان نسنجیده را مورد اعتنا قرار دهند. بلکه افراد ناپخته باید با لطف و مدارا از سخن گفتن بازداشته شوند و افراد پخته بر دیگران رجحان داشته باشند. عصر ما عصر بمباران اطلاعات است. رسانه ها به هر وسیله ای می خواهند تلقین کنند که شما سخن بگویید و ما این سخن را به گوش دیگران می رسانیم. اما سخن نیز اگر از حد بگذرد مضر خواهد شد هرچند نیکو باشد! در این صورت آدمی مصرف کننده می شود و قدرت تشخیص را از دست می دهد و فرصت تامل و تفکر از او سلب می گردد. رسانه به شدت یاوه سرائی می کنند و البته در این وراجی تامل و تفکر جایی ندارد. از سویی حق در تضارب آراء کشف می شود اما اگر در همین خصوص هم حد و مرزی وجود نداشته باشد حق در غبار گم خواهد شد. کسانی هستند که می گویند: همگان آزادند تا سخن حق بگویند. این سخن گرچه در ظاهر آزادی خواهانه است اما در باطن استبداد را پرورش می دهد. چراکه به محض طرح این عقیده باید بپرسیم کدام سخن حق است که ما در گفتن آن آزاد هستیم؟ کسی که از بالا حق را به صورت پیشینی مشخص می کند و می گوید در این چارچوب سخن بگویید حق را پوشیده نگه می دارد. در این صورت حق در گرو قوم خاصی نیست. در این عصر میان تفکر از یک سو و سخن پراکنی از سوی دیگری وزنه ناموزونی شکل گرفته است. یکی از این مصادیق قدرت مطلق است و درست گفته شده که قدرت مطلق فساد مطلق می آورد. بنابراین آنچه که مهم است قناعت ورزیدن است که حتی در خصوص خواندن و آموختن هم صادق است. هر علمی موجب هدایت نیست چراکه برخی علوم کالای دنیوی محسوب می شود و به نزاع می افزاید. علوم نظری واجد این قاعده هستند و در صورتی مفیداند که همراه با عمل باشند. علمی که بخواهد مایه تفاخر باشد ندانستنش بهتر از افتادن به ورطه هلاکت است. اخلاص در علم درب علم را بر روی انسان می گشاید. هم چنین به لحاظ عقلایی ترس از قدم نهادن در مسیری که انتهایش مشخص نیست باعث درافتادن در ورطه هلاکت است. انسان باید به تاریخ نظر کند و از تجربه گذشتگان درس بگیرد چرا که نمی توان زندگی را در آزمون محض گذراند. شیوه بزرگان تحلیل خردمندانه امور بود و این نشان می دهد که به صورت قاعده مند انسان باید تدبیر خردمندانه امور را در نظر بگیرد.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #قناعت؛ #وراجی.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"نقد سروش دباغ به عطاءالله مهاجرانی"
آقای عطاءالله مهاجرانی اخیرا در دفاع از کارنامۀ آقای هاشمی رفسنجانی و نقد موضع کسانی که معتقدند ایشان نقشی در ادامه پیدا کردنِ جنگ ایران- عراق داشت، گفته اند:
« طبیعی بود که تمام کردن جنگ اینگونه نبود که آقای هاشمی تصمیم بگیرد و جنگ تمام بشود؛ یعنی در واقع شما معادله یک مجهولی حل نمیکردید. یک معادله چند مجهولی بود و همه عناصرش باید جمع میشد.... در کتاب تراکتاتوس ویتگنشتاین فصل هفتم، یک جمله است، درباره چیزی که نمیدانید سکوت کنید. همین! چرا دوستان ما بدون اطلاع اظهارنظر میکنند؟»
اولا، فارغ از اینکه با موضع و تحلیل مهاجرانی دربارۀ نقش هاشمی در ادامه یافتنِ جنگ موافق باشیم؛ در میانۀ یک بحث تاریخی- سیاسی، نقل قول آوردن از ویتگنشتاین، فیلسوف قرنِ بیستمی، چه مدخلیت وضرورت و محلی از اِعراب دارد؟ می توان تصدیق کرد دربارۀ چیزی که نمی دانیم، نباید سخن بگوییم؛ برای یادآوری و اذعانِ بدین گزارۀ اخلاقیِ متعارف ، نیازی به استشهاد به ویتگنشتاین نیست.
ثانیا، نمی دانم تا کنون جناب مهاجرانی، کتاب تراکتاتوس ویتگنشتاین را تورق کرده اند یا نه؟ تراکتاتوس، هفت «فصل» ندارد؛ بلکه هفت «فقره» و « بند» اصلی دارد و کلِ کتاب بدون فصل بندی نوشته و منتشر شده است.
ثالثا، ایشان فقرۀ آخرِ تراکتاتوس را اشتباها نقل و معنا کرده است. ترجمۀ فقرۀ آخر از این قرار است: « از آنچه نمی توان درباره اش سخن گفت، باید به سکوت گذشت». این سخنِ ویتگنشتاین، یک آموزۀ فلسفی- دلالت شناختی است و در تناسب و تلائم با « نظریۀ تصویری معنا» که موضع مختار او در تراکتاتوس است. اگر کسی با مبانی ومفروضات و تفکیک ها و استدلال هایی که در کتاب طرح شده، آشنا باشد، می داند که وی با تفکیک میانِ « گفتنی ها/ نشان دادنی ها»، منطقا در انتهای کتاب بدینجا رسیده که دربارۀ آنچه ناظر به « تمامیت امور واقع» نیست، نمی توان و نباید سخن گفت. آنچه آقای مهاجرانی نقل کرده، یک توصیۀ اخلاقی است؛ جای چنین سخنان و توصیه هایی در کتابهای اخلاقی است، نه در کتاب فلسفیِ جدیِ دوران سازی چون تراکتاتوس.
رابعا، من اگر جای آقای مهاجرانی بودم، به سخنِ خود پایبند می ماندم و در اموری که اطلاع و ورود چندانی ندارم، اظهار نظر نمی کردم و آنرا به اهلش می سپردم.
با مهر؛ سروش دباغ
@soroushdabbagh_official
"دیو اگر عاشق شوی هم گوی برد"
بخش یازدهم:1369/1/31🔻🔻🔻🔻
دل، با نور حکمت روشن و با ذکر مرگ نرم می شود و فجایع دنیا را به یاد انسان می آورد. یکی از تعلیمات مهم ادیان توجه دادن به مرگ است. اما پاره ای از مکاتب به عدم بیشتر از وجود توجه نشان می دهند. مقصود آنها این است که از طریق مرگ شناسی شناخت بهتر و عمیق تری از حیات انسان ها عرضه کنند. با این حال ما، کم تر یاد مرگ می کنیم، چراکه اگر این پرده دریده شود زندگی دستخوش دلسردی و نا امیدی می شود. اما در همین حدود، ادیان توجه انسان را به مرگ جلب می کنند و آن را از حالت نا آگاهانه به آگاهانه تبدیل می کنند. امام محمد غزالی در کتاب احیاء علوم الدین، انسان ها را به سه دسته تقسیم می کند: 1) کسانی که دنیا به کامشان شیرین است؛ 2) کسانی که تائب هستند و یاد مرگ در وجود آنها با ندامت همراه است؛ 3) عارفان دلسوخته که با خدا زندگی می کنند و می خواهند که به وصال آن معشوق برسند که عمری در فراق او سوخته اند. بنابراین، مرگ آئینه خودشناسی است و از مجرای آن انسان بهتر می تواند خود را بشناسد. مرگ حادثه ای مشارکت ناپذیر است. به این معنا که انسان به تنهایی می رود و کسی در مرگ او مشارکت ندارد. پیامبران در پی این هستند که این واقعه را از مغفولیت بیرون آورند و برجسته کنند و آن را در برابر چشمان ما قرار دهند. از سویی مساله مرگ و یاد آن مستقل از مساله معاد است نه به این معنا که ارتباط نداشته باشد. مرگ با معاد ارتباط وجودی دارد ولی انسان بدون توجه به حیات اخروی به صورت صرف قادر است که در خصوص مرگ بیاندیشد. ازهمین روی یاد مرگ یکی از ارکان رشد شخصیت آدمی است و نفس سرکش را رام می کند. به این دلیل بود که اولیای الهی تمنای موت داشتند و قدرت روحی آنان به حدی بود که علاوه بر یاد مرگ به استقبال آن هم می رفتند. گروهی از جباران تاریخ به قدری سرکش هستند که گمان می کنند دایره اختیارات آنها موازی با اختیارات خداوند است. اما هنگام مرگ و چشیدن طعم آن پی می برند که مغلوب شده اند. آنها از این جهت از یاد خدا دوری می گزینند که با وجود خدا جایی برای آنان باقی نمی ماند و از مرگ بیزار هستند چون می دانند که سپاه مرگ آنها را مغلوب خواهد کرد. بالعکس اولیای الهی از عجز و حیرت تغذیه می کنند و در برابر مرگ راهی جز تسلیم نمی بینند. در این صورت تلقین عجز به معنای شناساندن انسان به خودش است و نوعی مقهوریت شیرین را نشان می دهد. جبر، به انسان نوعی شیرینی عطا می کند و بسیاری از سرکشی ها را رام و دست روح سرکش را قطع می کند. با این اوصاف درخواست عمر طولانی در صورتی ممدوح است که همراه با عمل نیک باشد. شیطان همان استکبار و عناد علیه خداوند است. آدمی در همین نسبت با مرگ است که در می یابد تا کنون چه توشه ای برای خود ذخیره کرده است؟ در این صورت و با آگاهی از مرگ درمی یابد که بررگترین بتها، بت نفس است و عظیم ترین سلاحی که این بت را می شکند همانا یاد مرگ است. یاد مرگ انسان را از دل بستگی های ناصواب دور می کند و زنجیرهای دنیا را از گردن او آزاد می کند. آیا تا کنون از خود پرسش نموده ایم که تلخکامی ما بیشتر ناشی از اسارات در بند تن است یا رهایی از آن؟
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #مرگ؛ #بت؛ #اولیای_الهی.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"چون زخود رستی همه برهان شدی"
بخش نهم: 1369/1/17🔻🔻🔻🔻
"دل خود را به یاد خدا آباد کن"
خداوند انسان را به دوگونه مثال می زند. انسانی که شریکان زیادی دارد و متفرق است. و انسانی که در زندگی پاسخ گوی یک نفر است. شرط انسان بودن بندگی و شرط دیانت عبودیت است. بنابراین هنگامی که گفته می شود فقط یک خدا وجود دارد یعنی فقط او شایسته است و بنده برجای خدا ننشسته است. بر ما است که اشکال پیچیده شرک را در این جهان بشناسیم. و بدانیم که اگر شخصی برای خود حق ویژه ای قائل شد و تشریع و قانون نهادن را حق خود دانست قدم در مسیر شرک گذاشته است. مساله جهان جدید این است که مقام بندگی انکار می شود. تا ابتدای عصر روشنگری خداوند موضوع بحث و مفروض بود. و سپس خدا کم رنگ شد. انسان با خود گفت اگر خدا بزرگتر شود انسان به خاک ذلت می افتد. بنابراین مساله خداوند جنبه انسانی به خود گرفت. اندیشه جدید می گفت یا خدا یا انسان. به این ترتیب خدا از صحنه بیرون رفت چون با عظمت خود جایی برای انسان باقی نمی گذاشت! اندیشه جدید خدا را کنار زد تا جا برای آدمیان باز شود و این یعنی خدایی کردن انسان. اما باید دانست که خدا واحد است و انسان بنده. خطر فعلی جهان جدید این است که دل بر اثر شرک ویران و بر اثر از یاد بردن خدا تاریک شده است. اما در حدیث قدسی آمده است "بنده مرا چنان عبادت کن که مثل من یا مثالی از من شوی" اما حقیقت این است که تقرب به خدا از جنس دیگری است و بی چون و چرا و غیرقابل تبیین است. بنابراین تقرب به خدا از راه بندگی حاصل می شود. بنده هرکس که می خواهد باشد باید بداند که در هیچ مقامی ایمنی ندارد چنانکه پیامبررحمت در ناحیه هایی(الاسراء/73_75) مورد عتاب خداوند قرار می گیرد! که اگر مرحمت خدا نبود نزدیک بود که ایشان مورد لغزش قرار بگیرند. اگر گفته می شود که بنده به خدا تقرب می یابد نه بدان معنا است که خدا می شود بلکه بدین معنی است که خدا در او تجلی می کند. از همین روی قرآن واژه بنده را که در فرهنگ عصر جاهلی موجود بود دریافت کرده و به تلطیف آن می پردازد! در خصوص فرهنگ جاهلی رابطه ارباب و برده برقرار بود که محبت و عطوفت وجود نداشت. یکی از دلایلی که مکاتب مغرب زمین علیه خدا شوریدند همین بود که رابطه انسان و خدا را رابطه ارباب و رعیت در نظر گرفتند به قول هگل خدای یهود چنان بالا نشسته است که مطلقا دسترس ناپذیر است و با بندگان روابط غیرانسانی دارد و در خور پرستش نیست. اما در اسلام بندگان ضمن حفظ حشمت خدا به او تقرب می جویند و محبت و مولویت خدا در آنها متجلی می شود. در اسلام شان بندگی این است که بنده در برابر خدا اظهار عدم استقلال کند و همه چیز را از ناحیه او ببیند. انسان باید بداند که بر اساس بندگی خود قضاوت می کند انسان باید همواره به یاد داشته باشد که در برابر خدا دم از استقلال نزند. با این احتساب حکومت ها و دولت ها هم اگرچه تحت سیطره خدا هستند اما واجد حق الهی نیستند و فقط زعامت و راهبری مردم را بر عهده دارند. کفر بدین معنا است که با نعمت خدا رو به رو شویم و آن را ملک حق خود بدانیم. از همین روی حکومت ها واجد هیچگونه حق سرپرستی بر مردم نیستند؛ آنها فقط به دلیل تلازم منطقی و وجودی زعامت و راه بری مردم را برعهده می گیرند تا وسایل رفاه و معیشت و اقتصاد مردم فراهم شود. نه همانند مارکسیست ها و فاشیست ها که حق را به پرولتاریا و یا خود می دهند. مارکسیست ها حق حکومت را از جانب تاریخ به پرولتاریا می دهند و فاشیست ها می گویند حق از حکومت ما سرچشمه می گیرد. این نوعی شرک ورزیدن است. حق از حکومت ها سرچشمه نمی گیرد و آنها واجد حق الوهیت نیستند. بلکه حق و منشا حق خدا است.
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #حق؛ #فاشیسم؛ #مارکسیسم؛ #پرولتاریا.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"جهان چون چشم و خط و خال و ابروست"
بخش هشتم:1368/12/25🔻🔻🔻
"با بودن خدای واحد، دیگری را به خدایی مگیر"
خداوند به انسان گوشزد می کند که از طاغوت ها بپرهیز. بنابراین معنای ساده به یاد خدا بودن این است که انسان درک کند که مخلوق است و باید حق مخلوقیت را ادا کند. او می خواهد عینا همان صفات خدا را داشته باشد و از این روی به شرک آلوده می شود. بنابراین می بینیم که عده ای از هنرمندان می خواهند که دلها را مجذوب خود کنند و از آنها مداحی گری های گزاف به عمل آید و این همان مقام شرک است که بخواهند صفت حیرت را که مختص به خداوند است در خصوص خود جاری کنند. هنرمندی که حصار خود را مشخص نکرده و نفسش تزکیه نشده است می خواهد ببیند که وقتی اثرش به مقام عمل رسید تا چه حد تحسین دیگران را برمی انگیزد. او باید وجود خود را پاک کند و حصاری محکم بر خود بکشد تا از تیرپیکان تحسین در امان بماند. در این نقطه دکتر سروش قائل بر این است که: در مغرب زمین از زمانی خدا مورد تردید قرار گرفت و برخی از صفات خدا به نحو ظریف به انسان نسبت داده شد. شرک فقط این نیست که انسان بتی بتراشد و در برابر او سجده کند؛ بلکه انسان اوصاف خدا را از یک دیگر جدا می کند و خدایان متعدد می سازد و بر عقل و حیات مردم فرمان می راند و مردم در عین شرک ورزی نمی دانند که خدایان متعدد را مورد پرستش قرار می دهند. یکی از این خدایان دولت است که به خصوص در فلسفه تاریخ هگل وجود یافته و دولت را به صورت خدا_دولت درآورده است. آنها به جای خدا موجود دیگری را به نام دولت به رسمیت می شناسند که مانند خدا حق دارد اما تکلیفی ندارد. وانگهی به قول پیامبررحمت: هیچ امتی روی پاکیزگی نمی بیند مگر آنکه در آن ضعفا بتوانند حق خودشان را بدون لکنت زبان از اقویا بگیرند. اقویا همان کسانی هستند که به لحاظ درجه در جایگاهی بالاتر نشسته اند. دولتمردان حق ندارند و مجاز نیستند که هرکار می خواهند انجام دهند و دیگران حتی جرات انتقاد از اوضاع اسف بار خود را نداشته باشند. اقویا علی الاصول بدهکار مردم هستند چون مردم آنها را در این جایگاه نشانده اند. در غیر این صورت آن دولت مرد و دولت باطل است و نباید گوش بر فرمان او بود. او تا زمانی که احتیاجش برای جایگاه قدرت بر مردم است با آنهاست! اما به محض رفع حاجت آنها را فراموش می کند. با این وصف هیچ کس جز خداوند بر دیگری حق و تکلیف ندارد و هرکس که خود را واسطه و جانشین خدا بر روی زمین دانست دست به خدایی زده است و این شرک در قالبی جدید است! با این روی تشریع و حق قانون گذاشتن فقط از آن خداوند است و ما این قوانین را فقط استنباط می کنیم. در غرب لیبرالیزم از یک سو کل ملت را جانشین خدا کرد و مارکسیسم و فاشیسم دولت را مشمول داوری های اخلاقی ندانست گویی که دولت و حکومت حق و تکلیف ندارد! لیرال ها خداوند را قبول دارند و منکر وجود او هم نیستند اما قانون گذاردن و تشریع را حق بشر می دانند و این همان اومانیزم الحادی است! از سویی نظام مارکسیستی و هگلی تاریخ را فوق بشریت می داند. گویی که بشر خوب و بد را از تاریخ استنباط می کند. به زعم مارکسیست ها جریان تاریخ باید به جایی برسد که کارگران بر مسند تکیه بزنند؛ همانگونه که کلیسا حق خود را از جانب خدا می دانست و این هردو مقام شرک است. فاشیست ها خود را مافوق الهی قلمداد می کنند و برای خود رسالتی مافوق الهی قائل هستند. این وصف خدایی تا جایی می رسد که حکومتی مثلا مارکسیستی تمام امور را به دست خود می گیرد. کما اینکه عده ای برای افراد قداست های بی مورد و موهوم قائل می شوند و سپس از او یک قدیس می سازند و این منتهی درجه شرک است. لذا انسان باید حد خود را بشناسد و مقام بندگی خدا را بپذیرد. ما به این دنیا قدم نگذاشته ایم که خدایی کنیم بلکه باید مدعیان دروغین را بیرون کنیم و آنها را برسر جایشان بگذاریم: انک من الصاغرین. لذا گاهی اوقات تئوری های دینی، فلسفی، عرفانی وارد عرصه سیاست می شود و مفسده خیز و آفت آفرین می گردد! با این وصف دولت برای خود امتیاز ویژه ای قائل می شود و در صدر قرار می گیرد! درنتیجه باید از قداست بخشیدن به آنها دست بشوییم تا بدانند که حق و تکلیف دوطرفه است. از سویی هستند آرمان خواهانی که گمان می کنند می توانند عالم و تاریخ گذشته یک ملت را حذف کنند و آن را از نو بسازند. آنها فکر می کنند که می توانند با وجود بشری خود گذشته یک ملت را حذف کنند و آینده جهان را در دست بگیرند. اگر کسی گمان کند که می تواند تاریخ گذشته یک ملت را حذف کند دچار شرک خفی شده است و به واقع بر مسند خدایی تکیه زده است. انسان باید حد و حدود آدمیت خود را بشناسد و مسئولیت گذشته تاریخ با هیچ احدی نیست چراکه قدرت مطلق از آن خداوند است. اگر کسی هم بخواهد گذشته وتاریخ کشورها را حذف کند و درعین حال تاریخ تازیان و مهاجمان را بریک ملت تحمیل کند در واقع دست در تقدیر الهی برده و عینا در خدایی کر
"...هرکسی را ره مده ای پرده مژگان من"
بخش هفتم:1368/12/18🔻🔻🔻🔻
"دل تاریک را با نور حکمت روشن کن"
خداوند حکمت را خیر کثیر نامیده است. اما این حکمت در صورتی درک می شود که با متاع قلیل مقایسه شود. حکمت چون خیرکثیر است بر متاع دنیا برتری دارد چراکه در وصف خیرقلیل واقع نمی شود. اما بارها لفظ حکمت را از بزرگترین اساتید فلسفه و عرفان شنیده ایم. اینان اصولا حکمت را مصادف و مترادف با فلسفه می دانند. اما حکمت دنیوی که همان فلسفه و کلام است انسان را پرواز نمی دهد و بلکه که حکمت دینی است که انسان را با مافوق افلاک می رساند. ازهمین روی حضرت علی(ع) حکمت را مساوی با "فیلسوف" و "فلسفه" لحاظ نمی کنند گویی که فرزند باید به دنبال تحصیل آن برود. البته فیلسوفان دری از درهای حکمت را گشوده اند اما بنابر قول فقیهان انسان را به سختی به خدا می رسانند و زمانی که انسان به این طریق به خدا برسد انس با او برایش سخت می شود. وانگهی که فلسفه های رسمی از جنس متاع دنیا است و شامل خیر کثیر نمی شود. وصف این دنیا علاوه بر قلت خیر نزاع است. اما در بهشت علی رغم تفاوت ها نزاع و درگیری وجود ندارد. آنها چنان ظرفیتشان پر است که دیگران را برتر از خود نمی بینند. لذا فلسفه های رسمی از جنس این دنیا و در مواردی نزاع آفرین است! پس چیست این حکمت؟ خداوند توحید و احسان به والدین و دوری از اسراف و حق خویشاوندان و پرهیز از قتل فرزند را به علت ترس از فقر و فقر آینده او به عنوان حکمت ذکر می کند. از این روی اسراف با زیبا جلوه دادن دنیا و افزودن تزیین آن نزاع برمی انگیزد ولی قناعت انسان را به استفاده نیکو از نعمت های خداوند سوق می دهد. هم چنین می دانیم که اعراب از فرط فقر و تنگدستی فرزندان خود را می کشتند و از این روی خداوند روزی آنها را متکفل شده و این عمل ناپسند اعراب را تحدید می کند. دوری از زنا و پرهیز از قتل ناحق و قصاص عادلانه و دوری از مال یتیم و وفای به عهد و عدم پیروی از ندانسته ها از دیگر ارکان حکمت است. انسان علاوه بر اینکه نباید سخن ناسنجیده بر زبان براند نباید چنین سخنی را هم بشنود. هم چنین تواضع از دیگر ارکان حکمت است. انسانی که نمی تواند دل زمین را تا اعماق آن بشکافد و نمی تواند در سرافرازی به بلندای کوه ها برسد چرا با غرور و تکلف بر زمین قدم می زند؟ و اینها همان حکمت های خداوند است که بر تمامی انسان ها وحی شده است. البته برخی اصول در فلسفه های یونانی و دردقالب پاره های اخلاقی وجود دارد اما آنها به لحاظ اجتماعی می توانند مفید بوده باشند چنانکه در آن دوره نامی از خدا در میان نیست. در نتیجه حکمت های عملی قرآن پشتوانه نظری دارد و هرآنچه که در آیات به عنوان حکمت یاد می شود از جنس حکمت عملی است. هم چنین حکمت زمانی حکمت است که انسان آن را بداند و در ثانی عامل به آن باشد. چنانکه ترس از خدا و حفظ دین و عبرت از گذشتگان راه های رسیدن به این حکمت وصف شده است.
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #فقر؛ #اسراف؛ #حکمت؛ #حکمت_عملی؛ #فلسفه_های_رسمی.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد"
بخش ششم:1368/12/11🔻🔻🔻🔻
"فرزندم تو را به تقوای الهی توصیه می کنم و توصیه می کنم که به انجام اوامر و نواهی پروردگار ملتزم باشی و دل خودت را باید خداوند آباد کنی و به ریسمان خداوند چنگ تمسک بزنی و کدام ریسمان از ریسمان خداوندی استوارتر و محکم تر است؟ دل مرده خود را با موعظه زنده کن و نفس سرکش را با زهد بمیران و دل ناتوان را با یقین نیرو ببخش و جان تاریک را با حکمت روشن کن و دل سخت را با یاد مرگ نرم کن"
تقوا چنانکه در اوصاف پارسایان گذشت این است که انسان به گونه ای نگهبان درونی برای خود داشته باشد و تا این نگهبان حاصل نشود اوامر از بیرون سودمند نمی افتند. از همین جهت آغاز تقوا عمل به احکام الهی و نهایت آن قرب به حق است. اما دل انسان دو حالت پیش روی می بیند: دل آباد و دل ویران. دل آباد دل سالم و متمسک به ذکر خدا است و دل بیمار همان دل ویران است. وانگهی عده ای بدون اینکه درد را بشناسند اقدام به درمان می کنند و موجب فزونی بیماری می گردند. پس کسی می تواند بیماری را تشخیص دهد که ساختمان دل و روح آدمی را بشناسد. و آنها همان اولیای الهی هستند. دل انسان مرکز خواسته ها و دانسته های او است و در صورت تفرق دچار رکود می شود. انسان با دل بستگی ها و علایق مختلف آدمی را به سویی می کشد و وجود او را پاره پاره و قطعه می کنند و این همان ویرانی دل است و فقط عشق است که توانایی وحدت آنها را دارا است. گاهی اوقات عشق مجازی هم سبب گذر می شود و او را به سوی یک قبله واحد درمی آورد. بنابراین دل با تمسک به یک محبوب از تفرق رها می شود و در می یابد که کیست؟! اما انسان باید بر ضعف پیشین خود هم غلبه کند و این صعود در مصاحبت صاحب دلان حاصل می شود و او را از غم و تنگناهای دنیای ملول نجات می دهد. بنابراین انسان باید به ریسمان الهی چنگ اندازد. عده ای هستند که بر مصنوعات ساخته دست خود تکیه می کنند و نمی دانند که نهایت کار آنها محاسبه، برهم نهادن و چیدن است. اما در خصوص فرآورده های روحی غفلت می کنیم و به جای تکیه بر پشتوانه حقیقی بر پشتوانه وهمی ساخته دست خود تکیه می زنیم! تکیه گاه فکری باید بر اساس حق باشد و تکیه گاه روحی از نیروی نجات بخش سرچشمه بگیرد. هنر جدید و خاکی با محو زیبایی های خداوندی در زیبایی های خاکی مصنوعات بشری را بر جای خدا می نشاند و ملال می آفریند. این مصنوعات برساخته دست انسان است و اگر تکیه گاه ما بر آنها باشد به زودی فروخواهد ریخت. پس شرط استواری تکیه گاه این است که از انسان مستقل باشد. پس انسان باید درون خود قیامت برپا کند و خود را از قید خودش آزاد سازد. این رشته همان وحی الهی است که می گوید: از آن خدا باش و بر خود تکیه مکن. ووبه دیانت و شریعت آن متکی باش و از آن نیروی فکری بگیر. بنابراین انسان به این دلیل که شئون گوناگونی دارد باید مسیر درست را بشناسد و آن مسیر درست از مجرای مصاحبت با صاحب دلان حاصل می شود. ازهمین روی وقتی که انسان دل خود را به موعظه می سپارد که خودش بدان ملتزم باشد. در نتیجه باید مراقب باشیم که هر سخنی را از دهان هرکسی نشنویم و برپای موعظه کسانی بنشینیم که ملتزم به سخن خود هستند! لذا سخن باید اول برجان بزند تا در عمل هم موثر واقع شود. وانگهی که نفس سرکش است و تنها راه پیشگیری از سرکشی همین است که دل با یقین نیرومند شود و تا پایان عمر در تکاپو باشد و مجاهدت کند؛ گوهری که به راحتی به دست نمی آید.
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبررحمت؛
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"هست از پس پرده گفت و گوی من و تو/ چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من"
بخش پنجم: 1368/11/27🔻🔻🔻
اوصافی که به انسان نسبت داده می شود و عین وجود اوست در نهایت ذیل یک مفهوم قرار می گیرد: "تاجر غرور بودن" البته این اوصاف متضمن قبح نیست و در آنها فقط جنبه مغفول زندگی آدمیان برجسته شده است. به هر روی دنیایی مذموم است که در آن این مساله که "دنیا مزرعه است" فراموش شده است. هیچ انسانی به دشمنی با دنیا فراخوانده نشده است. وانگهی دنیایی مذموم است که در آن صفت واقعی انسان از او سلب می شود و وصف نادرستی به آن نسبت داده می شود. ازهمین جهت است که گفته شده است انسان مغرور است. این دنیا از جهت ساختمانش گول زننده است و ما هم فریب همین ساختمان را می خوریم و تا پایان عمر گرفتار آن هستیم. لذا اساس دنیا بر غرور نهاده شده است و همین سرمایه اندک انسان را فریب می دهد. بنابراین وقتی که انسان دچار فریب شد غفلت می ورزد و همین غفلت مناسبات او را تحت تاثر درمی آورد. اما غفلت اولا بی توجهی به عاقبت کار و درثانی غرق شدن در آن کار بدون توجه به بیرون و ثالثا شوق به آن است که عیوب انسان را پوشیده می دارد. اما اگر انسان دریابد که اکثر روابطش بر اساس مجهولات و ندانسته شکل گرفته است مناسباتش قطعا تغییر خواهد کرد. بنابراین ما فراموش می کنیم که زندگی مان در پرتو مجهولات شکل گرفته است. با این وصف یکی از معانی ستار بودن خداوند این است که فقط به پوشش عیوب محدود نشود؛ همین است که خداوند بر همه چیز این جهان پرده ای از خفی کشیده است و همین نسبت است که زندگی انسان را امکان پذیر می سازد. بنابراین چون ما از عاقبت کار بی خبر هستیم با شوق به سوی امیال می رویم و چون عیب کار بر ما پوشیده است از کارهای مهم غفلت می ورزیم. پیامبران آمدند تا این پرده های حجاب را کنار بزنند و در واقع این حجاب خود "ما" هستیم. و این مساوی است با برکندن وجود از خودمان. هم چنین انسان وسعت دید محدودی دارد و همواره بخشی از حقیقت را می بیند و چون حقیقت را ناقص می یابد فریب جهان را می خورد. همین زوایای پنهان باعث می شود که انسان بخش های آشکار حقیقت را فهم نکند. وانگهی که باید از این صورت ها که همان کف آب دریاست بگذریم و به عمق راه یابیم. از همین جهت است که حق و باطل به یک دیگر آمیخته هستند و انسان ها بر اساس تصور ناقص فقط کف روی آب را می بینند و به جای شناخت باطن به ظاهر روی می آورند و از همین جهت آنچه که در اختیار آدمی قرار می گیرد حقیقتی کف آلود است! حقایق عالم در پرده پوشیده است ولی چون چشم ما به کج بینی عادت کرده است آنها را درک نمی کند و نمی بیند. به همین ترتیب یکی از معانی خودناشناسی همین است که انسان صفات واقعی خود را نشناسد و مهم ترین وصف این عالم فانی بودن است. با این حال انسان نسبت به دنیا مغرور می شود و بر اشتباه خود پافشاری می کند لذا پند انبیای الهی هم زمانی مورد پذیرش قرار می گیرد که استعدادی برای پذیرش وجود داشته باشد. انسان عاشق مصنوعات خویش می شود و مصنوع را به جای صانع می گیرد و برده آن می شود و یکی از دلایلی هم که پند انبیاء پذیرفته نمی شود همین است. وانگهی که "خیال" بر "عقل" سوار می شود و همه امور را معکوس جلوه می دهد. بنابراین غرور این جهانی به دلیل این که خصلت ساختمان وجودی جهان است غیر قابل ملامت است چرا که دنیا به خودی خود هم چون سراب است: انسان با خرید دنیا درمی یابد که پس از مدتی چیزی در دستانش نیست.
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبررحمت؛ #عقل؛ #خیال؛ #صانع_و_مصنوع؛ #غفلت؛ #غرور.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🅰 تبیین و نقد:🔻🔻🔻🔻🔻
چنانکه مشاهده شد، حضرت علی(ع) اوصاف و صفاتی را به انسان نسبت می دهند که واقع بینانه و در عین حال، عین وجود اوست. اما این انسان نباید بپندارد که فقط در محدوده اکنون و دنیای فعلی زندگی می کند بلکه پاره ای از وجود او مربوط به گذشته و پاره ای مربوط به آینده است. لذا انسان موجودی است که در ظرف تاریخ محقق شده است؛ و البته که در این بستر بنابر طبع و مقتضیات وجودی، افعال خود را انجام می دهد. لذا میان قضا و قدر الهی و بیان مساله جبر و اختیار تفاوت فاحشی وجود دارد! دکتر سروش می گویند تقدیر همان برنامه ای است که خداوند برای طرح عالم ریخته است و حکمت او اقتضا می کند که عالم به سوی آن هدف خاص در جریان باشد؛ البته اختیار انسان هم در دل این تقدیر الهی جای می گیرد. اما چنانکه مشاهده شد ایشان از یک سو می گوید اختیار در دل تقدیر جای می گیرد و از سویی اختیار را از تقدیر تفکیک می کنند. به لحاظ معنایی و مفهومی چنین تفکیکی قابل پذیرش است. اما به لحاظ وجودی اگر خداوند برنامه عالم را چیده و عالم به سمت همان مقصدی می رود که خدا می خواهد حتی اگر بپذیریم انسان اختیار دارد چگونه می توان گفت این اختیار در برنامه ای قرار گرفته که طراح آن هدفش را مشخص کرده است؟ به هر روی بنابر تقدیر؛ علم خدا؛ و برنامه ای که در مسیر عالم چیده شده است، خداوند از پیش می داند که بندگان و بشریت(با این فرض که اختیار هم دارند) در کدام مسیر حرکت می کنند! حتی اگر مساله حرکت از تقدیری به تقدیر دیگر باشد چگونه انسان اختیار دارد بر برنامه ای که از قبل طراحی شده است؟ او به هر روی در دل تقدیر حرکت می کند و خدا می داند که او با اختیار خود به راه اشتباه می رود(چرا که اگر او نداند بنده اش چه خواهد کرد علمش جهل می شود). با این احتساب می توان پرسش نمود که چرا خداوند دست به خلقت زد؟ و اگر از پیش می داند که این بنده با اختیار خود مسیر نادرست را برمی گزیند پس چرا دست به عقوبت او می زند؟ و بازخواست چه معنایی دارد؟ پس گویی همگی می خواهند آن بار و مسئولیتی را که بر دوش طراح عالم نهاده شده است بردارند و باری به بارهای انسان اضافه نمایند! هم چنین با توجه به این مساله چگونه می توان گفت حق کسی تضییع نشده است؟ به راستی اگر مبانی و ملاحظات نظری انسان را به ساحت خدایی برساند این مشکل دفع نخواهد شد؟ اگر انسان عین وجود خدا و خدا عین وجود او باشد پس گویی انسان در خصوص اعمال خود تصمیم می گیرد. اما به هرحال دانش انسان مطلق نیست!!!!
✍ #ادمین_کانال
@Soroush_Philosopher
"موسی و فرعون در هستی تست"
بخش سوم(قسمت دوم):1368/11/13🔻🔻
به این ترتیب باید وجود خود را در آئینه دیگری بنگریم. بنابراین نباید پنداشت که تاریخ گذشتگان از ما جدا است. از همین استدلال می توان نتیجه گرفت که ما هم دنباله ای از گذشته هستیم و بهترین روش و مسیر عبرت آموزی، دیگری و صحنه تاریخ است. لذا انسان با عبرت از غفلت به خودشناسی عبور می کند. با این همه توصیف می توانیم دریابیم که انسان عین غرور و غفلت است و اگر این صفات به او نسبت داده می شود واقع بینانه است و تذکری است که در پی اصلاح نسبت انسان با جهان بر می آید! تحقیر هنگامی صورت می پذیرد که انسان را در مرتبه ای پایین از آن چیزی که هست سوق دهند ولی نشان دادن صفاتی که عین توصیف آدمی است نه تحقیر که تذکر است. می دانیم که پیامبران مسیر حق و درست را نشان دادند و اکنون وضع بشر اینگونه است! وای به حال آن روزی که هشداری از جانب پیامبران دریافت نمی شد. و این جریان طبیعی تاریخ است. این نحوه از انسان شناسی واقع بینانه، به واقع نسبت و انتظارات ما از انسان را تصحیح می کند. به این وجه پیامبران در هدایت موفق عمل کرده اند. اما از وجهی دیگر اگر مقصود رخت بستن شر و کفر و عناد بوده است پیامبران موفق نبوده اند چرا که قرآن کریم هشدار می دهد که تو نمی توانی همه آنها را به هدایت آوری. پیامبران هم نیامده اند که انسان را مبدل به فرشته کنند و انسان هم فرشته نبوده است تنزل درجه بدهد.
نتیجه: بهترین کتابی که می تواند ما را به سوی خودشناسی سوق دهد همین کتاب تاریخ است تا با عبور از غفلت خود و عبرت شناخت صحیحی از خودمان به دست آوریم. همین است نه انسان می تواند با شناخت خود به نحو احسن به حساب خودش رسیدگی کند؛ بنابراین اگر کج باشد جهان را به همان صورت می بیند و راه مبارزه با این خصلت هم شناخت خود است.
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
✳️انسان به همان صفاتی متصف می شود که عین وجود اوست. بزرگترین کتاب تادیب و عبرت انسان همانا تاریخ است که با عبور از غفلت، انسان را به شناخت خود دعوت می کند.
✍ #عبدالکریم_سروش
@Soroush_Philosopher
به نام خدا
به حول و قوه الهی شرح نامه حضرت امیر(ع) را به فرزندشان از سرمی گیریم.
بخش اول:1368/10/22🔻🔻🔻
این نامه مشتمل بر لباب حکمت عملی و اصول تدبیرمنزل، تهذیب خلق و معیشت دنیوی است. حضرت در این نامه به فرزند خود درس عبودیت و حکمت و حریت و مرگ شناسی و تاریخ پژوهی و خداپرستی می دهند. لذا شرح این نامه به قدری مهم است که شامل همه نصایحی است که افراد به فراخور فهم خود می توانند از شاخسار آن میوه بچینند. بنابراین نهج البلاغه کتابی است که به خوبی شخصیت حضرت را آشکار می کند. این کتاب شیوه و روش بلیغ بودن را می آموزد. ازهمین روی نکته اصلی این است که هر متکلمی در کلام خود تجلی می کند و از همین جهت کلام صاف ترین آیینه ای است که شخصیت متکلم را واکاوی می کند. نکته بعدی این است که شخصیت ایشان در اثر هم نشینی با رسول الله(ص) هویدا می شود. ایشان می گویند که من با رسول خدا بودم که فرشته وحی بر ایشان نازل می شد و من حتی می شنیدم که فرشته وحی با ایشان سخن می گفت.(آنچه که به نظر من می رسد این است که این دیدن و شنیدن بسیار مهم است؛ گویی حضرت در همان ناحیه ای ایستاده است که پیامبر وحی بر آن تکیه زده است و به صورت مستقیم شاهد و ناظر آن چیزی است که رسول خدا در تجربه خود آن را هویدا می کند: تجربه نبوی).
وانگهی که علی(ع) از جنس قدرتمندان و سیاست مداران هم نبود. حاکمان دیگر در طول تاریخ اهل مدح و تملق و خوشامدگویی هستند و دیگران از آنها می ترسند مبادا که مزاج حاکم آنها را به کام مرگ بکشاند. آنان خوش ندارند که در برابر دیگران از آنها انتقاد شود و آنها را به عیوب خویش آگاه گرداند. اما حق، بر علی گران نیامد. چه اگر وی دنبال حکومت و قدرت بود به میل از حکومت فاصله نمی گرفت. علی حکومت را از برای تاسیس حق به کار بست نه مدح و ستایش! لذا جالب توجه است که ایشان تا پیش از رسیدن به خلافت و حتی در زمان حیات پیامبررحمت هم بسیار ناچیز به ایراد خطبه پرداخت. این نشان می دهد که کلام بر علی مسلط نیست؛ بلکه او امیر کلام است. چنانکه در اوصاف پارسایان ذکر آن رفت از وصف های متقین سکوت است و این بخشی از هندسه ای است که عبدالکریم سروش پیش از شرح این خطبه مقدمات آن را ایضاح کرده است. علی قدرت سکوت در برابر ناحقی ها را داشت و به ضرورت دریافت که سخن را کجا باید بر زبان آورد. و از همین جهت سال های سال نشست و دم بر نیاورد تا شجره طیبه حکومت وی برای برپایی حق شکفت. ایشان توضیح می دهند: وضعیتی که پیش آمد مرا به تامل واداشت؛ آیا با دست بریده حمله کنم؟ یا با اندوهی عمیق بنشینم و صبر کنم؟ دیدم که صبر خردمندانه تر است. نشستم و صبر کردم. سخن نگفتم و اقدامی هم نکردم. از دیگر ابعاد شخصیتی علی این بود که نسبت به رسول خدا آزادی عمل بیشتری در سرودن شعر داشت. به این دلیل که پیامبر گرامی اسلام باید در سرودن شعر به درجه صفر می رسید مبادا که قوه تخیل در واقع بینی پیامبر و آنچه که او مستقیم آن را می بیند موثر واقع شود(دیده مستقیم بسیار مهم است).
ادامه دارد...
برچسب ها: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #پیامبر_رحمت؛ #شعر؛ #شجره_طیبه؛ #حق؛ #قدرت؛ #مدح.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A