کانالی برای آن ها که می اندیشند... اندیشه ها و آرای دکتر عبدالکریم سروش و بزرگان عرفان و فلسفه کانال رسمی دکتر سروش : @DrSoroush
"خلاصه ای از کتاب اخلاق خدایان"
" #مقدمه "
در "اخلاق خدایان" عدالت فربه ترین مفهوم اخلاقی است که در عین حال نسبتی با ایمان و آزادی دارد. در فصل اخلاق خدایان به تئوری زائد بودن عدالت برمی خوریم که به ما نشان می دهد که عدالت، فضیلت برتر یا جدا از فضائل دیگر نیست. دراین راستا یک فضیلت وجود دارد که سایه خود را افکنده و آن فضیلت عدالت است. پس در این فصل اخلاق برتر می خواهد استثناها را بشکافد و نشان دهد که قواعد اخلاقی در جهان و جامعه کنونی صادق است نه همه جوامع و جامعه های ممکن. اگر جامعه دگرگون شود بسیاری از قواعد هم دگرگون می شود.
در "معیشت و فضیلت" اخلاق به دو دسته خادم و مخدوم تقسیم می شود و اخلاق خادم حجم اصلی را در بر گرفته است. و اخلاق مخدوم به ما می گوید باید اخلاقی بود و اخلاقی زیست. نظریه غفلت...سهم رذایل در سامان زندگی...گرفتار نماندن در بند تن مساوی با پرواز روح در فضای معنا را ممکن می سازد کانون "معیشت و فضیلت" است.
در "رهایی از یقین و یقین به رهایی" بازنمایی ایمان آزادانه مورد تاکید قرار گرفته است که خود به دو بخش دینی و سیاسی تقسیم می شود...وانگهی که در مقاله بعدی یعنی "ایمان و امید" این نظریه دنبال می شود که لیبرالیسم یقین را نایاب می داند و ندا در می دهد که با نهادن باد نخوت از سر، همه بر سر یک سفره بنشینند و آن وانهادن امور به عقل جمعی است و نتیجه آن پشت کردن به استبداد معرفتی و دینی و سیاسی است.
در مقاله "آزادی چون روش" به حاکمان توصیه می شود که برای کسب توفیق در مدیریت سیاسی، آزادی را اگر به عنوان حق شهروندی نمی پذیرند دست کم به عنوان روش حکمرانی از آن استفاده کنند. اگر رعایا آزاد باشند راز خود را با حاکمان بهتر در میان می نهد تا جاسوسان و خبرچینان.
در "اصناف دین ورزی" ایمان جبری و تقلیدی و آیینی از ایمان اختیاری و تحقیقی و فردی جدا می شود. پس دینی برای زندگی و زندگی برای دین است. اما گوهر راستین دین این است که زندگی را به دنبال خود بکشد...نه اینکه شانی از شئون حیات سیاسی و اجتماعی و دستخوش مهیب طوفان ها گردد. بنابراین دین ورزی معیشت اندیش صفت جمعی و متکی بر عواطف و به دور از امر متعالی و ابزاری در دست ارباب سیاست است....درحالی که صنف دین به معرفت اندیش و تجربت اندیش نشان می دهد که تنوع دین ورزی ممکن است...یعنی جرات مواجه با بی نهایت و ابهت مواجهه با بی نهایت.
در مقاله "ذهنیت مشوش و هویت مشوش" انگشت تاکید بر تعادل فرهنگی و قومی نهاده شده و تعادل فرهنگی در گرو تعادل قوای حیرت و دقت است. از این جهت از بین رفتن توازن در فرهنگ اسلامی غلبه قوای حیرت بر قوای دقت بود...استفاده از قوای دقت می تواند این رنجوری را به سامان کند.
در "عدالت و قانون" بر رضای عامه انگشت نهاده شده نه حکم فقهی که محصول یقین و گمان یک فرد است...در نتیجه حکم فقهی هیچ جا منزلت یک قانون اجتماعی را ندارد...
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #اخلاق_خدایان
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"با سلام و عرض ادب خدمت تمام اعضای محترم کانال"
چندی است که کتاب حکمت و معیشت اثر دکتر سروش را می خوانیم و خوشبختانه امروز عزیزانی که مطالب کانال را دنبال کرده و پا به پا پیش آمده اند تا کنون دو کتاب مهم از آثار ایشان را به اتمام رسانده اند و البته تحلیل و نقد نیز بر عهده مخاطب ارجمند است. وانگهی، سروش از معدود فیلسوفان و متکلمانی است که دشوارترین مسائل فلسفی و کلامی را به ساده ترین زبان بیان می کند و در عین حال از عمق مطلبش نمی کاهد...شاید گمان شود که این تاکید بر سروش چیست؟! و چرا باید به او فکر کنیم؟ دو کتاب اوصاف متقین و حکمت و معیشت سرشار از مسائل حکمی و فلسفی است که با تحلیل برخی از ناحیه های مهم نهج البلاغه، دکتر سروش نظریات خود را در قالب آن جای می دهد؛ طولانی شدن کلام در این خصوص جایز نیست چراکه هر بند از این کتاب ها به واقع نیازمند توضیح و تاملی عمیق تر است. اما به نظر ما، برخی نقاطی که ایشان بر آن دست گذاشته اند از جمله مساله تقدیر، اختیار، دعا و توکل نیازمند تعمق بیشتری است. چندی پیش دوست عزیزی اشاره کردند که از سروش بت نسازید؛ در پاسخ ایشان باید بگویم که ما مخاطبان، از ایشان بت نمی سازیم، بلکه با نگرشی #پدیدارشناختی با افکارش مواجه می شویم و از این جهت، سروش خودش، خود را در افکارش نشان می دهد، اگر بی طرف در خصوص او بیندیشیم و تامل کنیم...
سروش، هرچند اکنون در دانشگاه های کشور نیست، اما جای خود را باز کرده است و هرگز پیوند خود را با آن از دست نداده است؛ هرچند انصار حزب الله کلاس های ایشان را تعطیل می کردند اما او هیچگاه نهراسید، برخی ساده اندیشان گمان می کنند که سروش به جای بودن در کشور، بودن در جایی دیگر را ترجیح داده است. اما نمی دانند که انسان اگر جانش در خطر باشد دیگر پایداری معنا ندارد... بلکه نجات، در زنده ماندن و پایداری است. مشابه این عمل را شیخ نجم الدین رازی معروف به دایه مولف کتاب مرموزات اسدی انجام داد؛ شیخ از ترس خود از کشور خارج نشد بلکه چون دید بی دینان بر کار نشسته اند و دین را بر بازی گرفته اند هنگام یورش مغولان خارج شد تا در موقع مقتضی به پایداری خود ادامه دهد. سروش عین تاریخ اندیشه کشور است نه بخشی از آن و عارض بر آن....امیدواریم که بتوانیم در حد توان و به سهم خود حق این متفکر بزرگ کشور را ادا کنیم...
بادرود و مهر🌹🌹
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
دین درست را از میوه اش باید شناخت،نه از صحبتهای رهبرانش!
وقتی افراد بی نظم منظم شدند،فقر کم شد،دزدی کم شد،بی اخلاقی کم شد
آن وقت میگوییم دین این جامعه درست است!
✍ #امام_موسی_صدر
@Soroush_Philosopher
"مرگ هریک ای پسر همرنگ اوست"
جلددوم؛بخش شانزدهم:1369/11/19⏬⏬⏬
اندیشیدن در باب مرگ در کلام علی(ع) اتفاقی نیست و از دلی برمی خیزد که مرگ آگاه است و دیگران را هوشیار و شریک خود می خواهد. از سویی فرعون منشی انسان همه چیز را مغلوب خود می خواهد و تنها حوادث خرد کننده فرعونیت او را می شکند. از این جهت یاد مرگ مشابه یاد خدا است از این جهت که هردو غالب و فاتح هستند و عجز آدمی را نشان می دهند... انسان به دلیل فزون طلبی خود گمان می کند که ماندنی است. اما یاد مرگ او را با جهان هماهنگ می کند و به او می آموزد که خواست خود را با خواست زندگی متناسب کند. مردم چنان زیست می کنند که گویی مرگ به دنبال آنها نیست. از طرفی هم تعلیم و تربیت جدید در پی این است که یاد مرگ را دور کند و انسان را برای زندگی این جهانی و عقلانی و اخلاقی مهیا سازد...این حادثه مهم و قطعی در زندگی روی می دهد و باعث جدایی انسان از حیوان می شود...پس هرقدر که بیشتر به مرگ بیاندیشیم انسانیت و معرفت ما بیشتر خواهد شد...اما شکی نیست که این نگرش ترویج دلمردگی نیست بلکه بستگی دارد که مرگ را چگونه تفسیر کنیم؟! امثال ابوالعلی معری که در زندگی سختی فراوان کشیدند گفته بود بر سنگ قبرم بنویسید: این جنایت پدرم بود اما من به احدی جنایت نخواهم کرد و اگر قرار است بمیرم به سان مردگان زندگی می کنم و از سویی خیام بود که دم را غنیمت می شمرد. در جهان جدید واکنش اصلی بر تحقیر و حذف مرگ است اما در تلقی ادیان مرگ هم به اندازه حیات اهمیت دارد.
نتیجه: تمام سخن بر شناخت و چگونگی مرگ است مرگ آیینه وجود آدمی است و کسی که از آن می گریزد از خودش فرار می کند...مرگ برای کسی وصال است و برای دیگری جدایی. امثال غزالی می گفتند عده ای از ترس جدایی از خوشی ها از مرگ می ترسند و عده ای از مکافات اعمال و عده ای به سوی آن می شتابند... بهترین مرگ، مرگ اختیاری از تعلقات است؛ ولی توبه آدمی را همواره زنده نگه می دارد تا انسان از نردبان کمال بالا رود. عارفان این نردبان را تلطیف می کردند و با یادآوری مرگ، ما را به سوی افق انسانیت راهنمایی می کنند.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #عارفان؛ #مرگ؛ #خیام؛ #ابوالعلی_معری؛ #فرعونیت.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🔉🔉صدای سروش
♻️ هرقدر که #آزادی کمتر باشد، تکیه حکومت ها بر نهادهای امنیتی بیشتر خواهد شد و این، کار را به جدایی کامل دولت از مردم می کشاند.
✍ #عبدالکریم_سروش
📕 #اخلاق_خدایان
@Soroush_Philosopher
"هیچ کنجی بی دد و بی دام نیست"
جلددوم؛ بخش سیزدهم:1369/10/28⏬⏬⏬
رابطه میان آدمیان از رابطه آنها با خدا سرچشمه می گیرد. پس انسانی که نسبت خود را با پروردگار سامان نداده باشد نسبتش با همنوعان خود از جنس دیگری خواهد بود. پشت کردن به وحی؛ انکار عبودیت و فراموشی خدا سبب بسیاری از تشویش ها در عصر حاضر است. انسانی که در دل شب از خدا سخن می گوید روابط روزانه اش روشن خواهد شد، اما انسانی که از درون بنده است چگونه می تواند آزادی را برای دیگران به ارمغان آورد. پس دعوت به اصلاح بیرونی فقط در گرو اصلاح درون است. در نتیجه انسان باید خود را برای پالایش گری درون آماده کند. تجربه دینی، خوف الهی و نظارت و نیابت الهی در پیراستن انسان بسیار موثر بوده است. اما نظارت الهی به این معنا است که هیچکس توانایی مخفی ماندن و مخفی شدن را ندارد. پس آرایش درونی باید با بیرون همراه باشد. خداوند سطور وجود انسان را می خواند. او جهان را پر کرده است و عین جهان است. ولی انسان در این جهان باشکوه به حال خود واگذار نشده است. خداوند با انسان می پیچد. فقط کافی است که حضور و نظارت او را درک کنیم و بدانیم که بر سر سفره چه کسی نشسته ایم؟ این چشمان بیدار خداوند است که در جهان حضور دارد. بالعکس خدای فیلسوفان اصلا به فکر مخلوقات خود نیست و ازهمین روی مطابق تعالیم انبیای الهی بشر می تواند با خدا سخن بگوید. این دعوت در واقع ساختار روانی انسان است که در وجود او به ودیعت نهاده شده است. پس خدا با اعطای ابزار به بشر اول او را مجاز به استفاده از آنها کرده و در ثانی انسان می تواند طالب هم نشینی با خداوند باشد. تنها کار مهم این است که انسان آن را معطل نگذارد. فیلسوفان ما خدا را چنان در واجب الوجود محصور می کنند که دست هیچ احدی به او نرسد. اما انسان هنگامی که خدا را می خواند با رحمت و شفقت او مواجه می شود که بر سایر اوصاف تقدم دارد. از سویی نسبت خدا با آدمیان در رحمت یکسان است و هیچ جایی از وجود او خالی نیست. اما نکته مهم مساله توبه است که عصیانی علیه خود و گشودن باب های بسته به روی خداوند است. در حالی که دعا فقط باب بسته را می گشاید و فاقد عصیان است. توبه نشان می دهد که درب رحمت همیشه باز است و انسان، تطهیر و تجدید پذیر است. اما این توبه نباید به فردا موکول شود و وعده آینده دائمی را به خود داد. اگرچه همه مشمول رحمت الهی واقع می شوند اما توبه کاران که از گناه دچار ندامت شده اند از رحمت ویژه الهی برخوردار می شوند و خداوند نه تنها از آنان رنجیده خاطر نیست که حتی آنان را با آغوش باز می پذیرد. اما این مجوزی برای گناه نیست. توبه سیئات را به حسنات تبدیل می کند. پس خدا با وقوف به همین محدودیت انسان را آفریده است که به آن وسیله اولا انسان به عجز خود واقف می شود و دوم این که در می یابد بدترین موجودات مستکبران هستند. از سویی انسان گناه کار نقاط ضربه پذیر خود را کشف می کند. گناه کاران نیز دو دسته هستند: عده ای که تازه قدم در مسیر سلوک نهادند و عده ای که نیمی از راه را رفته اند. برای دسته دوم نگریستن به گذشته مجاز نیست و اما دسته اول باید گناه خود را پیش چشم داشته باشند تا در آزمون و خطا کار آزموده شوند... هم چنین گناه به ماهیت آن است. چه بسا گناهی که کوچک است و به جهت همین کوچک شمردن بزرگ می شود و گناهی بزرگ است و به جهت ندامت، کوچک و بلکه مرتفع می شود. توبه رحمت و مودت خدا را به دل انسان گره می زند و همین مجال توفیق مضاعف است.
نتیجه: کسی که درهای رحمت الهی را بسته می بیند خود را از تماشای آفتاب محروم می کند و از او محروم تر در عالم وجود ندارد.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #توبه؛ #گناه؛ #رحمت_الهی؛ #انبیای_الهی.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_دهم
⭕️نمونه ای از تقدس یافتن بی جهت: تقدس یافتن فلسفه اسلامی است.
گاه برای نوع علوم و دروسی که در آنجا آموخته میشود، تقدس پیدا میشود. ملاحظه کنید مرحوم آقای مطهری یکی از انتقاداتش به اقبال لاهوری این بود که فلسفهی اسلامی نخوانده است و فلسفهاش غربی بوده است. بنده این را قبول دارم. اقبال لاهوری از فلسفهی اسلامی اطلاعاتی داشت، اما نه چندان عمیق. تحصیلکردهی کشورهای خارجی بود. در انگلستان تحصیل کرده بود و در آلمان رسالهی دکترایش را نوشته بود. ولی من به شما عرض میکنم آنچه در حوزههای علمیه به نام فلسفهی اسلامی خوانده میشود، گرچه اسم اسلامی به خود گرفته و مقدس شده است، ولی آن هم فلسفهای یونانی بیش نیست و فلسفهای است در میان دهها فلسفهی دیگر. نه تنها فلسفهی ممکن است و نه بهترین فلسفهی ممکن. علمی است بشری و محترم، و البته بیقداست. و اولین فلسفهای است که به دست مسلمین افتاده و بومی شده است. بهعلاوه فلسفهی چه کسی فلسفهی اسلامی است؟ فلسفهی فارابی؟ یا فخر رازی؟ یا شیخ اشراق؟ یا ملارجبعلی تبریزی؟ اینها آرایشان با هم فرق دارد. درست مثل این است که گمان کنیم فلسفهی غربی یک فلسفه است. آنجا هم دکارت و هگل و برگسون و راسل، آرایشان زمین تا آسمان با هم فرق دارد و در عین حال، همه فیلسوف غربیاند. این تقدس که «فلسفهی اسلامی» در حوزههای ما پیدا کرده است، اولین ضرری که زده است، این است که نسبت به بقیهی فلسفهها بیاعتنایی پدید آمده است. تصور رفته است که بقیهی فلسفهها مؤسّس بر کفر است، یعنی طوری است که ایدههای کفرآمیز را تلقین میکند، ولی فلسفهی اسلامی، مسلمانساز است. در حالی که در درون همین فرهنگ اسلامی، اکابری بودهاند که با فلسفهی مسمّی به فلسفهی اسلامی، به دلیل کفرآمیز بودنش مخالفت کردهاند و هنوز هم میکنند. بنده به کفرتراشی و ایمانآفرینی فلسفه کاری ندارم. میگویم این چه تعصبی است که بر این علم بشرساخته میرود. فلسفه فلسفه است. با کفر و ایمان ربطی ندارد. بلی؛ اگر منظور کلام اسلامی است، آن غیر از فلسفه است و دریغا که در حوزه رونقی ندارد. همین فلسفه که قداست هم یافته است، با مخالفان خود چنان برخورد میکند که آنها را «شیطان» مینامد. ملاصدرا پاسخ به شبههی ابنکمونه را «رجم شیطان» نام داده است. گویی فلسفه چیزی غیر از همین اشکال و جوابها و مشاجرات و مناقشات است. آن که اشکار میکند، همانقدر فلسفه میگوید که آن که جواب میدهد، و حال کسی را از این میان شیطان خواندن و دیگری را فرشته دانستن، چه معنا دارد؟ و چنین میشود که سؤال گاه بدل به «شبهه» میگردد. و این آفت و زبان دیگر است.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛ #انتقاد؛ #ایمان #اقبال_لاهوری
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"علم های اهل دل حمالشان"
جلددوم؛ بخش دوازدهم:1369/10/14⏬⏬⏬
طاعت خدا از مصادیق رزق است. هم چنین داشتن رزق ثابت در اموال و املاک مادی خلاصه نمی شود. از سویی مهم ترین پیام انبیای الهی این است که در خصوص غایت عالم و رستاخیز خبر می دهد. پس انسانی که سبک بار باشد و خود را به منزله مسافر ببیند هرگز بیگانه را بر دوش نمی کشد. بیگانه آن چیزی است که در هستی ما داخل نیست و از حمل آن به زحمت می افتیم.وانگهی اگر خدا می گوید از خلق جهان به زحمت نمی افتیم مقصودش این است که جهان جدا از او نیست. خداوند با خلق عالم نه بر خود چیزی افزود و نه چیزی از او کاسته شد و اصلا چیزی از دایره هستی او خارج نیست. پس هر موجودی که بیگانه باشد بر ما تحمیل می شود و زحمت خواب و خستگی را افزون می کند و از همین روی است گفته می شود گناهان بر دوش انسان، بار هستند. اما بالعکس فضائل اخلاقی از جنس انسان و عین هستی او است و این رذیلت است که با روح انسان بیگانه است. فضیلت ها باعث می شود روح فربه تر شود و رذیلت از وجود ناجنس خبر می دهد و هم چون غذایی سمی است که باعث هلاک می شود. پس هرآنکس که وزنه اش به جانب حق برود سنگین تر است و آنکس که از حق بهره کم تری یافته باشد وزنش سبک تر خواهد بود. در این صورت فرد اگر با امری بیگانه و هضم نشده همدم باشد در سفر خود چالاک تر است و آنکه بیگانه ای را با خود حمل می کند روحش ناتوان تر است. اما گاهی جسم انسان باری بر دوش اوست و گاهی همین جسم و مادیات باعث سرعت حرکت روح می شوند. بدن اما در عین حال هم چون نفت چراغ است که می سوزد تا چراغ جان روشن باشد. اما این سنگینی مربوط به بسیاری از دوستی ها و هم نشینی ها هم می شود. آدمی باید درک کند که چه نقشی به او داده شده است و آنچه که قابل حمل نیست باری برای آینده است. اکثریت افراد، مال را نگه می دارند و تعلق خاطر آن را با خود می برند که اتفاقا بارشان را سنگین می کند. مولانا علم را یکی از مصادیق این بار را علم می داند. عده ای علمشان حمال آنها است چراکه فضیلت در جانشان رسوخ کرده است.
نتیجه: انسانی که بیگانه در وجودش پرورش یافته است هرقدمی که بر می دارد آن بیگانه راهش را سد می کند و در عوض انسانی که بارش سبک تر است در خط مستقیم حرکت می کند. این بهشت و جهنم درون ما است و روزی که حجاب ها برافتد انسان همه چیز را می بیند و در می یابد که ما هم راه هستیم و هم راهرو و هم غایت. پیامبران آدم بیمار را درمان می کنند و آنهایی را که سلامت هستند به مقصد می رسانند. چراکه آدمی ممکن است سلامت باشد ولی کامل نباشد. این فرد با تغذیه معنویت فربه و آماده سفر می شود. پس پاره ای از تعالیم انبیا برای سالم سازی و پاره ای دیگر برای فربهی در این سفر طولانی است. توصیه ای هم که شمس تبریز به مولانا کرد این بود که رهبری و شیخی و پیشوایی و شمع مجلس بودن و ادعای عقلانیت را رها کند و قدم در مسیر بگذارد.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #عقل؛ #عقلانیت؛ #انبیای_الهی؛ #فضیلت؛ #معنویت.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
چنانکه دست اندرکارانِ نشر «صراط» برایم نوشته اند، چاپ دوم کتاب « در باب روشنفکری دینی و اخلاق» ام دو روز قبل منتشر شده؛ افزون بر این، چاپ ششمِ « آئین در آئینه» به زودی منتشر می شود. دوستان و عزیزانی که مایلند این کتابها را داشته باشند، می توانند آنها را در داخل کشور تهیه کنند.
اگر تقدیر موافق تدبیر افتد و امور به نیکی پیش رود، تا چند ماه دیگر، دو کتاب تازه ام تحت عناوینِ « در باب فلسفه تحلیلی: با محوریت ویتگنشتاین» و « ورق روشن وقت: جستارهایی در دین، روشنفکری، فلسفه و فیلم» که چند وقتی است نهایی شده اند و در آستانۀ انتشار، منتشر می گردند....
با مهر؛ سروش دباغ
🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_هفتم
⭕️روحانیت، اینک حزبی است به قدرت رسیده که احزاب مخالف را کنار نهاده است./ مخاطبین حوزه های علمیه، علاوه بر خواص ، عوام نیز هستند اما دانشگاه ها واجد این مشخصه نیستند.(تفاوت سوم).
مشخصهی سوم که باز در دانشگاهها صادق نیست، این است که حوزههای علمیه با عوام و عامهی مردم روبهرو هستند. به تعبیر دیگر، آنچه را فراهم میآورند، فقط غذایی نیست که در خور خواص باشد و سروکارشان تنها با شاگردی نیست که مسائل علمی ویژه را از آنها بپرسد. بلکه هم با تودهی عوام روبهرو هستند و هم عهدهدار امر شریف هدایت و تربیت عامه هستند. با عامهی غیر اهل علم سخن گفتن، اقتضائاتی دارد و با خواص اهل علم سخن گفتن، اقتضائاتی دیگر. از اهم وظایف حوزهی علمیه، خطیبپروری است. یعنی کسی که بتواند القای خطابه کند یا این که بتواند منبر برود. یعنی کسی که بتواند با زبان ساده و همهکس، فهم مردم را هدایت کند. برای آنها با قصه و تمثیل و شعر و شیرینزبانی، مواعظ اخلاقی و معارف دینی و اصول اعتقادی بگوید. این جزء فرائض حوزههای علمیه است. البته در حوزهی علمیهی ما در حال حاضر، مدرسهای که مخصوص وعظ و خطابه باشد وجود ندارد و فقط کسانی که خودشان ذوق خطابه و منبر رفتن دارند، به این شغل اهتمام میکنند و چقدر بهتر بود که این امر هم مثل بقیهی امور تعلیم میشد و افراد صالحی برای این کار تربیت میشدند. ولی من الان توصیهام به خطیبپروری نیست. بلکه سخنم این است که وقتی یک نهاد تعلیمی و تخصصی، کسب مهارت در خطابه را از اهداف خود قرار بدهد (و خطابه هم عبارت است از سخن اقناعی غیرتخصصی غیراستدلالی گفتن برای نفوذ در دل عامه و برای جا انداختن یک مسأله، به هر نحو ممکن)، این امر آفات و مقتضیاتی دارد و آن نهاد تعلیمی را میتواند به راهی بکشاند که همیشه مطلوب نیست. این خصوصیت در دانشگاهها وجود ندارد. دانشگاهها بناشان بر خطیبپروری و دلربایی ـ که گاه به جلوهگری هم میکشد ـ نیست. چرا که هدایتگری از آنها خواسته نشده است و تقویت ایمان عامه به عهدهی آنها نیست. کار دانشگاهها متخصصپروری و گرهگشایی علمی است و به همین سبب هم علومشان از خطر عوامزدگی در امان است. اینها سه مشخصه با سه فرق مهم بین حوزه و دانشگاه بود که اقتضای ماهیت آنها هم هست و از بیرون به آنها تحمیل نشده است.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛#انتقاد؛#ایمان
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
خطبه 192 در باب خشنودی از زشتی ها و ناخشنودی از خوبی ها🌹🌹🌹🌹
@Soroush_Philosopher
🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_ششم
⭕️قدرت گرفتن روحانیون ( و عمدتا فقیهان) در حکومت های دینی، سابقه تاریخی دارد./ طعن و نقد ادبیان بر فقیهان/ دفع یک سوء فهم.
فقیهان کسانی بودند که عملاً مناصب قدرت دینی را در جامعه اشغال میکردند. جامعهی دینی با مقررات دینی اداره میشد و کسی که این مقررات را میدانست، به طور طبیعی، این مناصب به دست او سپرده میشد و مرجع قرار میگرفت. متکلمان و فیلسوفان و مورخان، نه چندان امتیاز داشتند که فقیهان. و منزلت اجتماعیشان با فقیهان قابل قیاس نبود. فقر آن طوایف در قیاس با برخورداریهای این طایفه، از موضوعات دائم ادبیات نقدی ماست و از دنیاواری فقیهان و از نزدیک شدنشان به قضا و قدرت، مذمت بسیار رفته است و ادبای تیزبین ما در این باب سخن کم نگفتهاند. حافظ از آن متفکران است که هم دربارهی فقیهان و هم دربارهی صوفیان، که مورد توجه ارباب قدرت بودهاند، سخنان تلخ بسیار گفته است:
صوفی شهر بین که چون لقمهی شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوشعلف
این تعبیر، تعبیر تندی است. لقمهی شبهه خوردن کار کسی است که بر اثر آمیختن با ارباب سوء قدرت، مبالات حلال و حرام نمیکند. وقتی حافظ شغلهای حکومتی و دولتی را برمیشمارد، چنین میگوید:
نه مفتیام نه مدرس نه محتسب نه فقیه
مرا چه کار که منع شرابخواره کنم؟
حتی کسی چون فیض کاشانی، که خود فقیهی محدث و عارف بود، از فقیهان و صومعهداران به یک اندازه گلهمند است:
این فقیهان بین که به ظاهر همه اخوان هستند
چون به باطن نگری دشمن ایمان همند
آه از این صومعهداران تهی از اخلاص
کز حسد رهزن ایمان مریدان همند
شاعر عربی میگوید:
أین قاضینا لاعمی أو تراه یتعامی
سرق العید کان العید اموال الیتامی
میگوید «قاضی ما یا کور است یا خود را به کوری زده است. عید (فطر) را هم میدزدد، گویی که عید هم جزء اموال یتیمان است.» این تعبیرات که در باب اینگونه افراد نزدیک به قدرت به کار رفته است، برای ما عبرتاموز است و نشاندهندهی این است که اگر یک محیط علمی (خواه دینی و خواه غیردینی) دسترسیاش به قدرت آسان باشد، چه آفات و انحرافاتی آن را تهدید میکند. حوزههای علمیه تا پیش از انقلاب این مشکل بالقوه را نداشتند. ولی امروز چنین نیست. نمیگویم که فارغالتحصیلان دانشگاه کار پیدا نمیکنند و یا حتی در مناصب مدیریت نمینشینند. لکن وضعشان از این حیث بسیار تفاوت دارد با وضع روحانیان که ادارهی مملکت، نظراً به دست آنان است و عملاً هم تا هر کجا بخواهند میتوانند در امور دخالت کنند و گذرگاههای مهم در اختیار آنان است و یک امامجمعه در یک شهر یا یک روحانی در یک دانشگاه، گاه میتواند در گرهگشایی یا کارشکنی، تأثیر عظیم داشته باشد. روحانیت، همیشه یک حزب منسجم بوده است و اینک حزبی است به قدرت رسیده، که سایر احزاب مخالف را کنار نهاده است.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛ #انتقاد؛#ایمان
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
**هرکه روزی شاهد و خوشرو بود/گر سیه گردد تدارک جو بود**
"هرآنچه که برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند"
جلددوم؛بخش یازدهم:1369/9/23⏬⏬⏬
این قاعده به واقع ارائه یک فرصت به همه آحاد جامعه است. اگر لوازم این اصل لحاظ شود از یک نظام عادل و نیکو سربر می آورد و اگر به آن عمل نشود به ضرر فرد و جامعه تمام خواهد شد و این آغاز فروپاشیدن اجتماع است. از سویی توصیه به کسب رزق به معنای حرص ورزی نیست بلکه باید اهل انفاق بود و این بدان معنا نیست که انسان فرزندان خود را در تنگنا قرار بدهد و برای آنها به جمع آوری اموال بپردازد. انسان زمانی که از دنیا می رود تصرفی در اموال خود ندارد و قهرا پس از مرگ اموالش در اختیار دیگری قرار می گیرد. پس بهتر است که به انفاق بپردازد تا اموالش مایه ای برای شقاوت قرار نگیرد؛ وانگهی انسانی که معنای رزق را می فهمد خزانه دار دیگران نمی شود. در این صورت باید ذخیره در وجود فرد جمع شود و در این صورت اموال خود را در زمان حیات به درستی تقسیم کند. اما اولا مال حرام جزء رزق محسوب نمی شود و در ثانی عمر و مال و تمام استعدادهای او جزئی از رزق او است. شخص دانل هم دانشش رزقش است و نباید با این حساب از جامعه طلبکار باشد و باید بیشتر به خدمتگزاری مردم بپردازد. اما رزق مقدر است چنانکه قرآن به اعراب تاکید می کند که فرزندان خود را از ترس فقر آینده نکشید! اما این که در طول تاریخ بشر در قحطی دست و پا زده است چگونه موجه می شود؟! رزق مقدر است و انسان به هرمقداری هم که جد و جهد به خرج دهد و هر سرمایه ای به دست بیاورد استعداد او محدوده خاصی دارد و ان نهایت، رزق او است. شخص در شرایطی پا به جهان می گذارد که بازدهی معینی برای او تدبیر شده است؛ پس رزق مقدار ثابتی دارد و انسان هر قدر هم که زرنگی به خرج دهد نمی تواند بیشتر از محدوده خود به دست آورد. باید دید که چه چیزی را به چه بهایی خریداری می کنیم؟! اگر شخص ظالم و هر دستگاهی حق ما و رزق ما را محدود کرد باید به دنبال او برویم و رزق خود را از او پس بگیریم.
نتیجه: انسان عاری از فضائل اخلاقی رزقش کم است؛ در ظاهر خوش بخت و در باطن بدبخت است؛ فضیلت اخلاقی در جامه و کسوت و پیروی از اندیشمندان بزرگ حاصل می شود؛ پس نباید از مداحان(مشخصا کسانی که به ریا و نفاق ذکر اهل بیت می گویند و در باطن به گونه ای دیگر رفتار می کنند) انتظار فضیلت داشته باشیم؛ و البته که حساب ذاکران مخلص از حساب این عده جدا است. به هر روی انسان با این فضیلت و در پی درک معنای رزق در سایه فضیلت به آرامش واقعی پی می برد.
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #فضیلت؛ #نفاق؛ #ریا؛ #مداحان؛ #رزق؛
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_پنجم
⭕️علوم دینی حوزوی، مبسوق به ایمان و ملتزم به فهم هستند در حالیکه علوم دانشگاهی ، غیرمبسوق به ایمان و ملتزم به نقد هستند.(تفاوت اول)/ در حال حاضر ريال حوزه های علمیه پیوستگی وثیقی، با مراجع قدرت دارند، در حالیکه دانشگاهها چنین نیستند(تفاوت دوم)
مشخصهی دیگری که در حوزه دیده میشود و در حال حاضر در دانشگاهها دیده نمیشود، عبارت است از دسترسی حوزههای علمیه به قدرت. این مطلب کوچکی نیست. بعد از انقلاب، روحانیت مدیریت کشور را به عهده گرفت و نظریهای که اینک کشور را اداره میکند، نظریهی ولایتفقیه است که الزام میکند در رأس حکومت یک فقیه باشد و زمام رهبری و تدبیر امور را به دست داشته باشد و این روحانی، لاجرم فارغالتحصیل حوزهی علمیه است؛ یعنی مدرسهای که روحانیپرور و فقیهپرور است به همین سبب، پیوستگی حوزهی علمیه با مراجع قدرت، یک پیوستگی ارگانیک بسیار وثیق است و عملاً در مسائل حکومتی، حوزهی علمیه حرف آخر را میزند. چرا که حکومت، دینی است. اگر حکومت دینی نبود، دینشناسان، یعنی روحانیان هم چنین با حکومت و قدرت عجین و قرین نبودند. اقتضای حکومت دینی، قدرتمند شدن روحانیان و حوزویان است. و این امر بدیهی است و بیچونوچراست. علوم دینی، بالفعل، برای کسی که واجد آنهاست، امروزه قدرت میاورد. شخص روحانی امروز قاضی میشود، در مراجع قدرت مینشیند، نمایندهی ولیفقیه میشود، ولایت و اولویت بر غیر پیدا میکند، و قداست و حرمتی مییابد که دیگران از آن برخوردار نیستند. نفوذ سخن پیدا میکند. حتی طنز و نقدنویسی در مهمترین مجلهی طنز کشور، دامن همه را میگیرد ولی دامن او را نمیگیرد. قدرت گرفتن روحانیان (و عمدتاً فقیهان) در حکومتهای دینی، حادثهی نوینی نیست. امر سابقهداری در تاریخ فرهنگ ماست. درپیچیدن پارهای از فیلسوفان، عارفان، و شاعران گذشتهی ما با فقیهان، همهاش جنبهی علمی نداشت. البته عارفان ما واقعاً بر سر دیدگاههای خاصی در دینشناسی با فقیهان اختلاف داشتند و بر سر آنها چالش میکردند. ولی چالشهایی هم بود که جنبهی علمی نداشت. گاه جنبهی دنیوی داشت.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛#انتقاد؛#ایمان
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🔊فایل صوتی #بی_همگان_به_سر_شود
🎙دکلمه : دکتر #عبدالکریم_سروش
🎼 آواز: استاد #محمدرضا_شجریان ، #همایون_شجریان و #شهرام_ناظری
✍️کلام : #مولانا
حقیقتا بدون این اشخاص به سر نمی شود.
@Soroush_Philosopher
✳️ نهاد نا آرام جهان
🅿️ عبدالکریم سروش در کتاب نهاد نا آرام جهان، همانگونه که از نام کتاب برمی آید در پی این است که بنیاد حرکت را بر اساس اقوال ملاصدرا توجیه و تبیین کند...این کتاب کوششی است که اساسی ترین دغدغه ها و مسائل بشریت از جمله خدا_خلقت؛ معاد؛ حدوث_قدیم؛ روح_بدن و... را شامل می شود... ایشان با تعریف ابتدایی حرکت از قول ملاصدرا در واقع حرکت را خروج شیئ از قوه به سوی فعل تعریف می کنند...و سپس با ذکر دلایل حرکت جوهری نشان می دهند که کل جهان مادی به سوی هدفی خاص در حرکت و جریان است... اما اینگونه نیست که در این نو شدن های متوالی در جهان، وحدت و هویت جهان از دست برود...در فصل سوم این کتاب نظریه های مقتبس از حرکت جوهری بررسی می شود...
اما به نظر می رسد که ملاصدرا با پنهان کردن نظریه خود، ذیل الفاظ دشوار و ثقیل منطقی راه را بر فهم خود بسته است...کما اینکه از زمانی که این تفکر، طروات و تازگی خود را داشت تا امروز که به فلسفه ای مرده و نا کارآمد تبدیل شده است مورد نقد جدی قرار نگرفته... ملاصدرا خدا را پیش فرض می گیرد و مطلوب خود را مصادره می کند...به علاوه تصویر وی از انسان، قربانی کردن او در وجود خدا است...ازسوی دیگر، فارغ از نظریه حرکت جوهری، آن تفکری که در عالم اسلام رشد و نمو پیدا کرد بسط فلسفه یونانی بود... ملاصدرا با واسطه به مسائل فلسفی یونان آگاهی داشت... مسایل آتن و تشکیل مدینه و سپس تر متافیزیک ارسطو در راستای نظریات خاصی برای استقرار مدینه قرار داشت که در ذات خود سیاسی بود...اما امثال ملاصدرا در جبهه تفریط پیش رفته و از #افلاطون_الهی یاد می کند...این در حالی است که افلاطون نه الهی بود و نه آنچنان که امثال کارل پوپر گمان می کنند و در جبهه افراط پیش می روند سردم دار #توتالیتاریسم بود... افلاطون ورای هر دوی این نظریات است... حتی متافیزیک او و ارائه نظریه مثال های علوی(با ضم ع) بر پایه استقرار مدینه بود...بنابراین برای درک فلسفه یونان و نظام فلسفی آن ملاصدرا باید با زبان یونانی آشنایی حاصل می کرد... اما دلیل چنین نگرشی این است که فلسفه یونانی در انتقال به عالم اسلام در زبان عربی جای گرفت و بسیاری از مفاهیم بنیادین یونان در این انتقال فراموش شد و جای افتاد... پس ملاصدرا نه آنگونه که از او یاد می کنند قداست دارد و نه به دور از نقد است...فلسفه او تنها یکی از فلسفه های ممکن در دنیا است...با این تفاوت که از 400 سال قبل به این سوی پای درگل مانده و منتظر فیلسوفی خردگرای است تا با انتقاد جدی از نظام اندیشه او، راه را برای تاسیس و بسط فلسفه و تفکر خردگرای فراهم کند...
با درود و مهر🌹🌹
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
حلقه کوران به چه کار اندرید/ دیده بان را در میانه آورید
جلددوم؛بخش هجدهم و پایانی:1369/12/17⏬⏬⏬⏬
✳️ جهان، آوردگاه درنده خویان است و حسرت بر آن شایسته نیست و قطعا شرط خرد نیست که انسان بر آن اعتماد کند. چراکه اصلا جهان را همین درندگان هدایت می کنند. این نگرش هم ناکامی سیاسی را تسلی می دهد و هم سیاست این جهانی را معنا می کند. غفلت اهل دنیا همراه با حیوانیت است و غفلت در دنیا با توجه به اهل غفلت قائم است وانگهی که پرده غفلت همیشه بر سر تاریخ گسترده شده است. از این روی وقتی که علی(ع) مالک اشتر را به سمت والی می گمارد اولا عطوفت ورزیدن نسبت به مردم را یادآوری می کند و درثانی می گوید که این مردم ممکن است دچار خطا شوند. پس باید رعیت خود را بخشید نه اینکه همچون درنده ای وحشی بر جان آنها افتاد. این توصیه قطعا اخلاقی نیست و والی اگر بداند که با موجوداتی رو به رو است که مقتضای آنها خطا است آنگاه گذشت می کند. علی(ع) بر اساس همین نگاه بر حکومت چیره شد. او می دانست که انسان ها نه قرار است همگی کامل شوند و نه می توانند و نه چنین الگوی خاصی وجود دارد. علی(ع) دریافته بود که گنجایش هرموجودی به کمال لایق او است. اگر موجودی دیگر را کامل بدانیم "دیگری" را "خود" پنداشته ایم. پس باید عام ترین وجه انسان ها را در نظر بگیریم و هر انسانی را به کمال خود نزدیک کنیم. انسان دائما در نزاع به سر می برد و محتاج یک روش و داور است. در انسان شناسی جدید می کوشند هم انسان را داور قرار دهند و او را از وحی مستغنی کنند و از سویی رحمت را هم از او بخواهند.
نتیجه: حکومت دینی باید بر اساس ترحم و شفقت و سعه صدر بنا شود. در این حکومت هیچکس فوق تکلیف و حق و بی نیاز از داوری اخلاقی نیست. در حکومت دینی هیچکس بر دیگری حق و برتری ندارد و مسئولیت افراد باعث نمی شود که برای خود حق قداست قائل شوند؛ بلکه آنها هم مساوی و برابر با تک تک آن مردمی هستند که مسئولیت را به آنها امانت داده اند.
پایان کتاب حکمت و معیشت؛ اثر دکتر #عبدالکریم_سروش.
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #تکلیف؛ #حق؛ #شفقت؛ #سعه_صدر؛ #داوری_اخلاقی؛ #خود؛ #دیگری؛ #مالک_اشتر
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
آن ستون های خلل های جهان/ آن طبیبان مرض های نهان
محض مهر و داوری و رحمت اند/ همچو حق بی علت و بی رشوت اند
جلددوم؛بخش هفدهم:1369/12/3⏬⏬⏬
تصویر انسان از عالم و آدم در تمام شئون زندگی وی موثر است. در حقیقت یکی از آن چیزهایی که انسان به آن سرگرم و در عین حال غافل است همین جهان است، اما همه امور دیگر در دنیا در همین قالب و فرع بر این موضوع است. از این جهت درک ما از عالم و آدم و دین و سیاست و حکومت تاثیر می گذارد. پس برای فهم سخنان بزرگان باید جهان شناسی آن را درک کنیم...سخنان امام علی(ع) حاکی از انسان شناسی و جهان شناسی ایشان و پیشوایی است که می داند سخنانش توسط نسل های بعد استخراج خواهد شد و دنیای آنها بر مبنای آن قرار خواهد گرفت. از این جهت دو تصویر از انسان وجود دارد؛ انسان به مثابه رفیع ترین موجودات و شریف ترین مخلوقات. این معارف انسان را از زشتی و ناپاکی تحذیر می کند تا مبادا خودش را ارزان بفروشد...تصویر دوم انسان را پلیدترین و پست ترین موجودات می داند که این پستی هرگز از او زدوده نخواهد شد و فقط نوادر می توانند از آن مصون بمانند. علی(ع) انسان را چنین وصف می کند که می خواهد دیگران را بدرد و مراعات هیچ حق و تکلیفی را هم به جای نمی آورد. باری، انسان را نمی توان یکسره در خور ملامت دانست، چراکه رذائل در وجود انسان بر اثر هم نشینی با دنیا حاصل می شود. پس سرگرمی انسان به دنیا که خاستگاه او است باعث غفلت خواهد شد و مطابق این نگرش اصلا حیات انسان قائم به غفلت است...اما غفلتی که ستون این عالم است با علم و پژوهش قابل جمع است و مقصود از غفلت این است که انسان سرگرم به کاری می شود و عواقب آن را نمی پذیرد. خروج از غفلت رنج آور است و از همین جهت روشنفکران از خود می پرسند که در کجای این عالم قرار گرفته اند. از سویی پیامبران و عرفا اگرچه از پرده غفلت خارج می شدند اما برای رعایت حال عموم غافلانه می زیستند. هم چنین "ازخودبیگانگی" با نظریه غفلت سازگار است. هرچند عشق و محبت به نظر برخی، باعث می شود که آدمی خود را ببازد اما از جایی به بعد خودش را بازمی یابد... اما هر غفلتی هم مذموم نیست...اما اگر انسان را به مرتبه حیوانیت سوق دهد او را به مرتبه حیوانات می رساند. پس این انسان است که باید غفلت را بشناسد و به افق انسان بودن خود نزدیک شود. پاره ای از انسان ها حیوان گونه رفتار می کنند و تمام اعمال آنها در پس پرده همین غفلت تفسیر می شود...دنیا جایگاهی است که هرقدر به سوی هرم آن نزدیک تر شویم می بینیم که نوادر به آن دست پیدا کرده اند...اکثریت فدای نوادر می شوند...پس مردم دوسته هستند: عده ای برای دنیا و عده ای هم دنیا برای آنها است...جایگاه این انسان مشخص است و این حکم و مشیت ازلی بوده است.
نتیجه: نوادر، ستون های این عالم هستند و الباقی را متوسطان پر کرده اند...این نوادر از ایجاد خلل های بزرگ جلوگیری می کنند و درک می کنند که در دنیایی که در محاصره درندگان است دوستی دنیا زائل می شود و یقین است که انسان مایل نیست که در محیطی این چنینی زندگی کند. وانگهی که نوع حکومت و... هم متناسب با درک و تصویری است که از انسان داریم...بهترین حکومت برای حیوانات هم دیکتاتوری است و نمی توان آنها را با منطق نگه داشت و از همین روی حکومت برای تادیب و تنبیه آنها است. انسان باید دریابد که کدام یک از این دو تصویر را می خواهد بپذیرد؛ در حالی که بنابر نظر فروید و داروین، انسان حیوانی است در بند خود و موجودی دو طبقه که ماسک انسان را بر صورت خود زده است...
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #حکومت؛ #دیکتاتوری؛ #ازخودبیگانگی_یا_الیناسیون.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"بس دعاها کآن زیان است و هلاک/ وز کرم می نشنود یزدان پاک
جلددوم؛بخش پانزدهم:1269/11/12⏬⏬⏬
دعا جزء لاینفک هر دینی است. اگر دینی شیوه ای برای دعا به دست ندهد این دین نیست. دین از انسان ها می خواهد که در محضر موجودی بزرگ حاضر شوند و حاحت خود را با او در میان بگذارند... اما دعا ابراز بندگی است و نه ابزار زندگی. دعا برای بهتر کردن زندگی و معیشت مادی نیست هرچند این موارد نتیجه آن هست. مغز دعا اظهار بندگی و کوچکی است. دعا، رفتن مجذوبانه به سوی حق و صید شدن در دست او است. وانگهی که در دعا، اصل بر شستن تیرگی های دل و در میان نهادن اندوه با دوست اندوه شوی است. از این جهت سخن گفتن با دیگری ملال را می زداید و به سامان دادن روابط اجتماعی و زندگی دوستانه ختم می شود...و خداوند است که حاضرترین حاضران است...چه بسا بی مهری خداوند به انسان بسیار ناگوار است و اکنون که این اجازه داده شده است بسیار دل نشین به نظر می رسد... شخص در حین دعا گرم تر و پر ذوق تر می شود... اما انسان نباید از از عدم اجابت آن نا امید شود. اصولا در دعا اصل بر این است که انسان زیاد دعا کند و دعایش کمتر مستجاب شود... به عنوان مثال "فرانسیس گالتن" دعا را به صورت آماری در تجربه درآورد و نتایجی که نسبت به دعا و اجابت آن گرفت منفی بود...به هر روی دعای کثیری از افراد اجابت نمی شود... پس باید بگوییم دعا بر زندگی انسان اثری ندارد؟خیر؛ چون انسان از مصلحت آینده خود اطلاع ندارد و چه بسا که دیر مستجاب شدن برای این است که انسان دائما به فکر خدا باشد...دعا مثل غذا است و نه دوا که زود مستجاب شود. درنتیجه تاخیر در استجابت یکی از نتایج استمرار است. گاهی چیزی را به انسان نمی دهند که بعدا بهتر از آن را بدهند و معصوم و غیرمعصوم در این وادی یکسان هستند... پس نباید به دلیل دیر مستجاب شدن، انسان دست از دعا بردارد و یا از آن دور شده و به آن بی اعتماد شود...عده ای که سود و زیان خود را در دنیا می بینند باید حد خود را نگه دارند. گاهی اوقات نیز خیر انسان در عدم استجابت است...انسان می تواند همه چیز بخواهد ولی هرخواسته ای به سود یا زیان او نیست...انسان باید چیزی را طلب کند که جمالش برای او می ماند و گاهی استجابت هم چون اژدهایی است که انسان را می بلعد و هلاکت آفرین می شود...
نتیجه: جامعه دینی باید با دعا همدم شود و خواندن خدا را فرض بگیرد و از او امور پایدار را طلب کند؛ در این صورت، نفس ذکر خدا بهترین پاداش است و پیامبران بهترین راهنمایان برای قرائت صحیح دعا هستند... در این صورت انسانی که نمی داند چه می خواهد عمر خود را تباه خواهد کرد.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #دعا؛ #پیامبران؛ #فرانسیس_گالتن.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"مرغ بر بالا و زیر آن و سایه اش"
جلددوم؛بخش چهاردهم:1369/11/5⏬⏬⏬
در این بخش دکتر سروش به بحث #دعا می پردازند. ایشان در ابتدا یادآور می شوند که اذن خدا به دعا امری اعتباری نیست بلکه به ساختمان مخلوق برمی گردد چراکه انسان هم می تواند و هم مشتاق است که او را بخواند. هم چنین می دانیم که دعا از تعالیم خداوند و انبیای الهی است و اگر پیامبران به انسان نمی آموختند که می توان خدا را خواند انسان به آن پی نمی برد پس خدا هم اجازه داده و هم رغبت را در وجود انسان نهادینه کرده است. دعا مسبوق به دلبردگی است و به دنبال آن شوق گفتار در آدمی ایجاد می شود. انسان میل دارد که با برخی افراد سخن بگوید و این شوق سخن گفتن با خدا دلیل همنشینی و مجانست روحی است. پس همه این عشق و سخن مدلول دلبردگی اولیه است به گونه ای که جمال خدا در بدو خلقت عامل آن بوده است. دعا اولا چهره خدا را به روی آدمی باز می کند و انسان می تواند انعکاس آن جمال را ببیند... از سویی کسی که ذوق دعا نمی یابد از درگاه الهی طرد می شود و کم ترین لذتی از سخن گفتن با حق نمی برد. پس شخص باید به درون خود مراجعه و روح خود را تفقد کند پس دعا ابراز زندگی است نه ابزار زندگی. اما ظاهربینان از پدیده های فرعی مترتب بر دعا فقط ظاهر آن را می گیرند. البته همه آدمیان در یک سطح نیستند و برخی بنده خالص خدا هستند که رفعت می گیرند و مراتب بالاتری نصیب آنها می شود... در مرتبه فوق دعا شخص خودش زبان نمی گشاید بلکه درک می کند که پاره ای از #هستی است. او همه چیز را بر سرجای خود می بیند و اگر انسان چنین دیدی به عالم داشته باشد تغییر و طلب آن برایش معنا نخواهد داشت. پس کسی که با هستی احساس یگانگی می کند دعا هم برایش معنای متفاوتی پیدا می کند. وانگهی که دعا متناسب با مراتب روحی آدمیان است و مانند افعال و اعمال افراد با ضمیر آنها مناسبت تام دارد و خلاصه این که دعا ثمره معرفت و شناخت خداوند است. راه دعا همیشه باز است و نا امیدی از رحمت الهی بزرگترین گناه است. خدا مجال بازگشت را به بندگان می دهد. خداوند راز بنده را فاش نمی کند و بهانه نمی تراشد که انسان را در جهنم جای دهد. اما بنده باید همواره در مرتبه خوف و رجا زندگی کند. به علاوه خداوند وعده تبدیل شدن سیئات به حسنات را داده است و این اثر کیمیای توبه است. از سویی می دانیم که خداوند با بندگان خود از سر کرم معامله می کند نه عدل. پس بنای کار خدا دور کردن نیست بلکه افزایش نیکی است تا انسان حرکتش تند شود و به مقصد برسد...همه چیز در عالم گواهی می دهد که درهای رحمت الهی گشوده است و هیچکس حقی بر گردن خدا ندارد. هم چنین ذات نظام جهان این است که سیئات را دور می کند و نیکی را پرورش می دهد یعنی جهان با بدی سازگار نیست و پاداش خوبی ها و بدی ها هم به همین صورت واقعی و عینی است و اعتباری نیست. اما برای داوری باید مجموع عالم و تاریخ آن را در نظر آورد نه مقطعی از تاریخ را و سرمایه انسان در این عالم امید است؛ پس بذر نیک در تاریخ پوسیده نمی شود و اثر خود را آشکار می کند. در نهایت سروش یادآوری می کند که فیلسوفان ثواب و عقاب را به رابطه معلولی فروکاسته اند که بر اثر آن هر عمل فقط نتیجه خود را دارد و ثواب و نیکی بیش از حد منتفی می شود.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #ثواب؛ #نیکی؛ #فیلسوفان؛ #توبه
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
دعوت #مصطفی_ملکیان، روشنفکر و فیلسوف اخلاق، از مردم برای شرکت در انتخابات و رای به #حسن_روحانی.
@Soroush_Philosopher
پنج روز قبل، در پاسخ دوستی، در تحلیل رفتارهای #احمدی_نژاد ، بدیشان گفتم که رفتار احمدی نژاد از تئز "گسستاری" به جای "پیوستاری" تبعیب می کند و از همین رو، رفتارهای ایشان از بعد فلسفه تاریخ، "تصادفی " است، یعنی مبنی بر رویدادها و تصمیم های "آنی" است و از همین رو "کلیت" ندارد، و از همین سبب ایشان کاملا، "غیرقابل پیشبینی" هستند.
جای چنین فردی که آنقدر دلباخته ی قدرت است که برای حضور در آن بستر، هر آن میتواند بطور هیجانی و غیرعقلایی به یمین و یسار زند، یا بطریق کاملا غیراخلاقی،چشم در چشم دوربین و همگان دروغ بگوید، در عرصه ی سیاست که سرنوشت بسیاری بدان بسته است، نیست.
✍ #امین_جباری
کانال نویسنده: @jabbariamin
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_نهم
⭕️انتظار دانشگاه از حوزه: بشری دانستن علوم دینی حوزوی
تا وقتی که دو امر همسطح نباشند و یک در عرش باشد و دیگر بر فرش، چه جای انتظار برای اتحاد است؟ کمترین شرط دوستی و ارتباط، همسطحی و دسترسپذیری است. این مطلبی است که در باب دوستی هم صادق است. بزرگان گفتهاند بین ارباب و برده، دوستی امکان ندارد. سخن حکیمانهای گفتهاند. وقتی همرتبگی نباشد، دوستی امکان ندارد. هیچوقت یک ارباب نمیتواند با بندهی خود دوست باشد. ممکن است از سر ترحم به او نظری یا ملاطفتی بکند اما رابطهی مودت، رابطهی دیگری است. در رابطهی مودت فرض بر این است که تفاوتها حل و هضم شده است. کار عشق و مودت این است که فزونیها را از میان بردارد و افراد را در یک رتبه بنشاند.
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
اینجا هم همین حکم را دارد. اگر در جایی علوم مقدس بیاموزند و به بشری بودنشان اذعان نرود و اوصافی بشری که آدمی در علم خود میریزد مورد توجه قرار نگیرد و بهرهای از تقدس که برای کلام حضرت باری هست برای این علوم و معارف قائل باشند و در جای دیگر علوم بشری نامقدس بیاموزند، در آن صورت آن همسنخی و همسخنی مطلوب حاصل نخواهد شد و دوری و جدایی بین آنها به جای خود باقی خواهد ماند. انتظاری که جامهی دانشگاهی از جامعهی حوزوی دارد، این است که علوم حوزوی همچون علوم دیگر، بشری دانسته شود و به بشری بودنشان اعتراف صحیح برود و چنان سخن گفته نشود که گویی کسانی که در حوزه نشستهاند و تعلیم میدهند، مستقیماً با خدا و پیغمبر خدا ارتباطی دارند و هر چه به ذهنشان میرسد وحی منزل است و آن شؤونی که آن بزرگان داشتند، اینها هم دارند.
اگر تصور رود که از یک سو برای حفظ دین باید معرفت دینی، مقدس و غیربشری دانسته شود و از سوی دیگر برای هدایت عوام باید بر خطابه تأکید رود، این معجون غریب، تصویر دلآزاری را از دین فراهم خواهد کرد و تشویش و تردید بسیار پدید خواهد آورد و آن این که سخنان خطابی عوامزده، رنگ تقدس دینی به خود خواهد گرفت. در جایی که سخنان مستدل را هم مقدس نباید دانست، چه جای تقدس دادن به سخنان خطابی است؟
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛ #انتقاد؛ #ایمان
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_هشتم
⭕️یکی از آفات نهاد حوزه تقدس یافتن اموری است که شایستگی تقدس ندارند/ زیان های تقدس یافتن بی جهت امور/ کثیری از آراء کلامی رایج در حوزه های علمیه، آرایی تنقیح ناشده اند/یکی از مهمترین دلایل مقاومت در برابر نظریه قبض و بسط:این نظریه،قداست دینی را انکار می کند/ یکی از موانع وحدت حوزه و دانشگاه: مقدس و نقد ناپذیر دانستن معرفت دینی.
حال عطف عنان میکنیم به آفاتی که از این طرق متوجه نهاد تعلیمی حوزه میشود. آفتشناسی، امر مهمی است و حکیم آن است که آفتشناس باشد. اولین خصوصیت چنان است که اگر تحدید و مهار نشود، میتواند به غلط، به تمام علوم حوزوی وحتی به زبان عربی سرایت بکند. یعنی اگر قرآن مقدس و فوق چونوچراست،و اگر روایامقدسند، رفتهرفته این تقدس سرازیر شود و به رآی این حکیم یا آن فقیه هم تعلق بگیرد و به این ترتیب، کثیری از امور که هیچ شایستگی تقدس ندارد، تقدس بالعرض و بالتبع پیدا بکنند، چنانکه دیگر دربارهی آنها چونوچرایی نرود و کسی جرأت چونوچرا نکند. و این امریست که ما گاهی در حوزهها مشاهده میکنیم. درست است که گفته میشود که باب مناقشه و سؤال باز است،ولی در خیلی از موارد این باب عملاً بسته است. بیرونیان که هیچ، درونیان حوزه هم گاه جرأت نمیکنند در برابر فلان رأی حاکم و رایج سخن بگویند و یا از طلبهای مسموع نیست که در آن زمینهها اظهار نظری بکند. همه به یاد داریم که بر سر کتاب شهید جاوید چه غوغای بزرگ غیرعلمی به پا کردند و چگونه در برابر یک رأی رایج (که تقدس بیسبب یافته بود)، وقتی رأی دیگر ظاهر شد، کتاب و مؤلف کتاب را چنان فروکوفتند که عبرتی شد برای همهی نوآورندگان بعدی و شکنندگان تقدسهای بلاجهت.تقدس آرای مجلسی و منع علامه طباطبایی از حاشیهنویسی بر بحارالأنوار، نمونهی دیگر بود.این تقدس یافتنهای بیجهت، کمترین زیانشان این است که آراء و مسائل علمی،مجمل وسربسته و نشکافته و تحلیلنشده باقی میمانند وکسی نشاط یا شجاعت دست زدن به آنها را پیدا نمیکند و آرای موروثی کهن،رفتهرفته با قدمت بیشتر یافتن، تقدس بیشتر مییابند وعالمان هم کارشان پاسداری از آنها میشود و این عین انحطاط و خسارت یک نهاد علمی است و موجب موهون شدن آن است در چشم بیرونیان.بنده به جرأت میگویم که کثیری از آرای کلامی رایج در حوزههای علمیه،آرایی تنقیحناشده و تلقی به قبول شدهاند.و اگر حوزه روزی عزم خانهتکانی کند، خواهد دید که بسیاری از آنها قابل تجدید نظرند و این میسر نخواهد شد، مگر در فضایی باز و آزاد از قداستهای بیساس و بیسبب. تقدسی که حقش این است که در جای خاصی محصور و محدود بماند،وقتی از جای خود بیرون میآید و به یک دانش بشری تعلق میگیرد،راه رشد را میبندد و آن دانش بشری را پاک مسخ میکند؛ چنانکه دیگر نه بشری است،نه الهی.
بنده اینجا عرض میکنم که یکی از مهمترین دلایل مقاومتی که در برابر نظریهی قبض و بسط شد،این بود که آن نظریه مدعی بود که معرفت دینی، معرفتی بشری است و هیچ فرقی با معرفتهای دیگر از این حیث ندارد. لازمهی این سخن آن است که آنچه در حوزههای علمیه میرود،همانقدر قابل بررسی و نقد و مناقشه است(از ناحیهی اهل نظر)، که بقیهی علوم.و همانقدر علمی است که سایر علوم.این سخن، در عین این که مبانی محکمی دارد وبه گمان خود بنده حتی حاجت به استدلال ندارد، آنقدر موجب برآشفتگی شد(برآشفتگی بیتناسب با اصل سخن)که آدمی را به فکر فرو میبرد که اینهمه آشفتگی،نباید منشأعلمی صرف داشته باشد.منشأ دیگری دارد و آن منشأدیگر،لاجرم همین بود که از پارهای آراءکه به ناحق کسب قداست کرده بودند،سلب قداست میکرد و همه را در یک رتبه مینشاند.و من اینجا عرض میکنم که اتحاد بین حوزه و دانشگاه عملی نخواهد شد،مگر این که معرفتی را که حوزه به شاگردانش میآموزد،معرفت بشری غیرمقدس بداند و با آرای بشری برخورد بشری کند و یک رأی بشری را فوق چونوچراـنظراً و عملاً ـ ننشاند. وقتی که شما میان دو نهاد علمی خواستار اتحاد باشید که علومشان را جوهراً و روحاً متفاوت بدانید، این اتحاد فقط در لفظ و صورت باقی خواهد ماند و پایی نخواهد گرفت.از مهمترین شروط برای مقبولیت و تحققپذیری این اتحاد، این است که این دو نهادف نهاد تعلیمی باشند و هر کدام به اندازهی دیگری بشری و نقدپذیر.در حوزهی علمیه، خدا و پیغمبر اکرم و ائمهی اطهار نشستهاند، فقیهان و عالمان و متکلمان نشستهاند، که خود انسانند و خطاپذیر. و هر چه اینان تولید میکنند، معرفت غیرمقدس بشری است و آن قداستی که روایات و قرآن دارند، ذرهای به علوم و معارف اینان سرایت نمیکند که نمیکند.
ادامه دارد...
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🌺🌿🥀🍂🌹🌴🌳
🌳🌺🌿🥀🌴🌹
🌴🥀🌺🍃🍂
🌹🥀🌴
🌺🌴
🍃
در نهج البلاغه ذکر شده است که امیرالمومنین ایستاده بودند و سخنان کسی را که به دنیا دشنام میداد را می شنیدند. به او پرخاش کردند و گفتند: تو که خود فریفته دنیایی چرا آن را دشنام میدهی؟
تو به او بد میکنی یا او به تو بد کرده است؟ کجا دنیا تو را گول زده است؟
آیا پدرت که از دنیا رفت یا مادرت که در خاک رفت، مایه عبرت تو بود یا فریب تو؟
این دنیا با راستان راست میگوید و برای زیرکان عافیت خیز است. و برای سرمایه اندوزان، سرمایه بخش و برای پند آموزان، راهنما و مرشد است. مسجد دوستان خداست. پرستشگاه فرشتگان، مهبط وحی اله و تجارتخانه اولیای است.
🔴 باید به کسانی که از مزرعه و تجارتخانه بودن جهان غافل اند و عبرت آموز بودنش را در نمی یابند. همین سخن را گفت که این دنیا در و دیوارش درس است. و تمام سرزمینش برای زراعت آماده است. کشتگاه منحصر به فرد است. اگر اینجا نکاشتی، جای دیگری برای کاشتن وجود ندارد.
تجارتخانه منحصر به فرد است.
اگر اینجا بازرگانی نکردی و سود نبردی. در هیچ جای دیگری نمی توانی. چرا که جای دیگری برای این کار نیست.
بدبخت آن کسی که در این سرای بازرگانی درآید و سرمایه را در بازد و سودی نبرد.
⚫️والعصر. ان الانسان لفی خسر. الا الذین آمنوا و عملوالصالحات و توصوا بالحق و تواصوا بالصبر⚫️
📚 #اوصاف_پارسایان
✍ دکتر #عبدالکریم_سروش
🌺🌿🌳🍂
🥀🍂🍁🌴🌹🌺
🌺🌳🍃🌹🥀🌴🍂🍁
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🌺🌿🥀🍂🌹🌴🌳
🌳🌺🌿🥀🌴🌹
🌴🥀🌺🍃🍂
🌹🥀🌴
🌺🌴
🍃
ای مردم!
در پویش راه حق بخاطر کمی رهروان آن به وحشت نیافتید. و سست نشوید. زیرا معمولا مردم بر سر سفره دنیا گرد می آیند. که لذت و بهره وریشان از آن اندک و تهیدستی و گرسنگی شان بلند مدت است.
ای مردم!
جز این نیست که خشنودی مردم از زشتی ها و پلشتی ها و ناخرسندیشان از خوبیها و پاکی ها، آنان را به عذاب الهی دچار سازد. گر چه خودشان دست بکار نشوند.
ای مردم!
کسی که راه راست روشن بپیماید، به سرچشمه سعادت رسد و کسی که از آن تخلف کند، در وادی سرگردانی افتد.
📖 خطبه 192
خطر خشنودی از زشتی ها و ناخشنودی از خوبی ها
🌺🌿🌳🍂
🥀🍂🍁🌴🌹🌺
🌺🌳🍃🌹🥀🌴🍂🍁
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
"لی حبیب حبه یشوی الحشا/ لو یشا یمشی علی عینی مشا
روز آن باشد که روزیم او بود/ ای خوشا آن روز و روزی ای خوشا"
جلددوم بخش دوازدهم:1369/9/30⏬⏬⏬
انسان با توانایی محدودی به دنیا می آید و به همان اندازه که برای او معین شده است می تواند رزقی را به رزق دیگر مبدل کند. لذا مشخص است که رزق در عالم به صورت مساوی تقسیم نشده است و علت عدم تساوی رزق این است که این جهان دار استحقاق نیست و حکمتی وجود دارد که افراد را در مواضع مختلف قرار می دهد. به عنوان مثال برای پیامبر اسلام چه نعمتی بالاتر از وحی وجود دارد؟! اصولا پیامبران متنعم ترین بندگان بودند و خداوند که در سر سلسله قرار دارد از آنها می خواهد که دیگران را هم از آن نعمت برخوردار کنند! از این روی درک می کنیم که تفاوت های تکوینی و طبیعی در عالم گریز ناپذیر است و این پرسش که چرا عده ای پیامبر شدند و ما نشدیم نشان از دخالت بیجا در مدیریت الهی است. انسان باید بیش از طلب رزق پروای عدم اسراف داشته باشد. ما معمولا در مصرف کردن پول خسته می ورزیم ولی سرمایه عمر خود را به راحتی از دست می دهیم. برای حل این مساله باید قناعت را به جای ولخرجی و اسراف قرار دهیم و سرمایه معنوی خود را بشناسیم. پس انسانی که به محاسبه اخروی ایمان دارد در جمع مال حریص نیست. از سویی رزق بیشتر نشانه محبوبیت نزد خداوند نیست بلکه شرط محبوبیت نزد خدا تقوا است نه این که اوصاف ظاهری برای درجه بندی مردم به کار گرفته شود. از این روی افزون طلبی باید جای خود را به درست مصرف کردن بدهد. دین، بشر را به استفاده بی رویه از نعمت های الهی دعوت نمی کند. گویا در جهان امروز مصرف و بهره برداری بی رویه به عنوان یک اصل پذیرفته شده و جهان خلق شده است که بشر آن را بمکد. پس با کنار گذاشتن اصحابی که این عقیده دینی را قبول ندارند باید بهره برداری طبیعت و حد خود را بشناسیم. پس اگر گفته می شود رزق ثابت است بدان معنا نیست که کوشش و جد و جهد به خرج ندهیم، بلکه معنایش این است که خود را به خاطر امری ناپایدار به مهلکه نیاندازیم. پس نحوه مصرف رزق هم مهم است و انسان باید در پی کسب آن رزقی باشد که پایدار و استوار است.
نتیجه: اگر ظاهر بینی را به یک سوی نهیم، خواهیم دید که نعمت های فراوانی وجود دارد که فقط پرده حق نشناسی و نعمت نشناسی جلوی آن را گرفته است. از این روی برخی اشخاص فقط سرمایه های مادی را لحاظ می کنند و سرمایه ها و استعدادهای دیگر خود را از یاد می برند و به جای روزی طلبی و روزی شناسی ناکام می مانند. جهان، دنیای تزاحم و برخورد است و ثابت بودن رزق علاوه بر آرامش تطمیع را می زداید؛ اما نه به این صورت که دستگیری از دیگری و کوشش و جد و جهد را نفی کند
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛ #حکمت_و_معیشت؛ #اوصاف_پارسایان؛ #پیامبر_رحمت؛ #رزق؛ #قناعت؛ #تکوینی.
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #حکمت_و_معیشت.
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A
🔉🔉صدای سروش
✳️ خداوند رزق را نازل می کند، اما حاکمان و قدرتمندان جلوی آن را می گیرند؛ مردم می گویند شما جلوی آن را گرفتید، بروید کنار تا نعمت به ما برسد.
دکتر #عبدالکریم_سروش
@Soroush_Philosopher
🔊فایل صوتی #بی_همگان_به_سر_شود
🎙دکلمه : دکتر #عبدالکریم_سروش
🎼 آواز: استاد #محمدرضا_شجریان ، #همایون_شجریان و #شهرام_ناظری
✍️کلام: #مولانا
حقیقتا بدون این اشخاص به سر نمی شود❤️
@Soroush_Philosopher
🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_چهارم
⭕️در علوم دانشگاهی ، علی الاصول هیچ مرزی برای نقد وجود ندارد./ محیط دانشگاهی آرمانی ، بر خلاف محیط حوزوی، محیط عدم تسلیم به مبادی اولیه است.
حال بیایید سراغ علوم دانشگاهی. درست است که دانشجو وقتی که درس میخواند و یک تئوری فیزیکی یا یک نظریهی اقتصادی یا فلسفی میآموزد، در آن مقام نیست یا به آن درجهی علمی نرسیده است که اصول و مبانی آن تئوریها را مورد سؤال قرار بدهد و مثل صاحبنظران بزرگ، بتواند رأی دقیق و محکمی ابداع کند و به جای یک تئوری، تئوری دیگری بگذارد (این کمتر اتفاق میافتد، گرچه عقلاً محال نیست که طفل یک شبهای ره صد ساله برود و کاری را بکند که بزرگان فن میکنند). لکن این باب علیالاصول باز است و ما در علوم تجربی، هیچ خط قرمزی نداریم و از طرفین، یعنی استاد و شاگرد، هیچگاه چنین ایمان و التزامی نرفته است که بعضی از تئوریها مقدس و فوق چونوچرا هستند و از ناحیهی کسانی صادر شدهاند که انگشت اعتراض بر سخنشان نمیتوان نهاد. فضای یک دانشگاه آرمانی، به استاد و دانشجو چنین القا و تلقین میکند که به شرط این که واجد شرایط باشی تا هر جا را که بتوانی و برسی حق داری که تیشه بزنی و سوراخ کنی و پیشتر بروی و با حفاریهای تازهی خود به نتایج تازهتری دست پیدا کنی و هیچ مقامی در علم وجود ندارد که این حق را بتواند از تو سلب کند و حرکتت را متوقف سازد. شما که در دانشگاه تحصیل میکنید، در چنین فضایی غوطهورید؛ خواه بدان آگاه باشید خواه نه. پس من اگر در اینجا بگویم که محیط دانشگاهی، محیط عدم تسلیم است که علیالاصول هیچ مرزی برای انتقاد و چونوچرا نمیشناسد و محیط حوزوی محیطی است که چنین مرزی را میشناسد و در عمل هم تعیین و تحدید میکند، ادعای گزافی نخواهد بود. ولی این تسلیم و عدم تسلیم نسبت به مبادی اولیه است، نه نسبت به هر چیزی که گفته میشود و هر رای و نظریهای که ابراز میشود.
—------------------------------------------------
این دو نگرش متفاوت دانشگاهی و حوزوی، که فوقالعاده مهم هستند، اگر بهخوبی دارک و تحلیل نشوند و اگر بهدرستی در جای خود ننشینند، میتوانند به راحتی افتراقی را پدید بیاورند که هیچگاه پرشدنی و درمانشدنی نباشد. یعنی همیشه طرفین میتوانند یکدیگر را متهم کنند. این، آن را به جمود و رکود و ارتجاع و عدم پیشرفت، و آن این را به نسبیتگرایی و غربزدگی و بیایمانی و امثال اینها؛ اتهاماتی که در بدو انقلاب و قبل از انقلاب رایج بود و شنیده بودیم. دانشگاهیان، نوعاً نظر خوشی به حوزه یا شناخت درستی از آن نداشتند و حوزویان نیز نسبت به دانشگاهیان. پارهای از این گمانها البته حق بود و پارهای هم معلول عدم شناخت. و ریشه هم به گمان بنده در همین جا بود که عرض کردم. نگرش دانشگاهی را حوزوی برنمیتابد و نگرش حوزوی را دانشگاهی. و این برنتابیدن هم بهحق است. یعنی چنین نیست که از خصومت یا از سر جهالت باشد. یک نگرش متناسب با یک رشته از علوم تعلیمات است، و نگرش دیگر هم متناسب با یک رشتهی دیگر از دانشها و تعلیمات. و هر کدام هم البته در جای خود حقند. اما اگر بخواهند جانشین یکدیگر بشوند یا بیقاعده و بدون تمهید کافی به یکدیگر بپیوندند و یکی بشوند، البته نشدنی است. نگویید هر دو طایفه درس میخوانند و بحث و تحقیق میکنند. روح این درس خواندنها با هم متفاوت است. یکی مسبوق به ایمان و ملتزم به فهم است و دیگر غیرمسبوق به ایمان و ملتزم به نقد. اگر این اصل را ما قبول کنیم، آنگاه به توابع و فروعی میرسیم که با ذکر آن فروع، انتظارات دانشگاهیان را از حوزویان به دست میآوریم. اما قبل از آن، باید مشخصات دیگر نهاد تعلیمی حوزه را بیان کنم.
ادامه دارد...
برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛#انتقاد؛#ایمان
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A