soroush_philosopher | Unsorted

Telegram-канал soroush_philosopher - عبدالکریم سروش و فلاسفه

11423

کانالی برای آن ها که می اندیشند... اندیشه ها و آرای دکتر عبدالکریم سروش و بزرگان عرفان و فلسفه کانال رسمی دکتر سروش : @DrSoroush

Subscribe to a channel

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴▪️ #انتظارات_دانشگاه_از_حوزه
🔅#بخش_شانزدهم
⭕️حوزه ها باید داوری صریح خود در باب روایات مربوط به زنان را ابراز کنند./حوزه علمیه متکفل ایمان مردم نیست، متکفل درس دین دادن است.

باز مثال می‌زنم. من دیروز در جایی بودم و در باب زنان سخن می‌گفتم. دیروز روز زن بود و در مطبوعات و بر منابر ما سخنان بسیار گفته شد در باب حرمت نهادن به زن، به حقوق زن، و مقام بلندی که دارد و باید داشته باشد و دین اسلام برای او به رسمیت شناخته است. امّا همه‌ی شما می‌دانید که عمده‌ی این سخنان، سخنان منبری بود. حرف زدن خطابی و تبلیغی بود. حرف زدن تحقیقی نبود. حوزه‌های ما باید برای یک بار و همیشه، تکلیف خودشان را با انواع روایاتی که ما در شرع داریم و محدثین ما نوشته‌اند و در ‌آن‌ها اوصاف و احکامی نسبت به زنان آمده است روشن کنند؛ روایاتی که هیچ‌کس امروزه جرأت ندارد یکی از ‌آن‌ها را بر منبر بخواند. باید حوزه‌های ما تکلیف این‌ها را روشن کنند. استخوان لای زخم نهادن، شیوه‌ی یک نهاد علمی نیست. یک نهاد علمی نیاز به داوری صریح دارد. استخوان لای زخم نهادن در بازار تجارت و در عالم سیاست ممکن است خوب باشد، ولی در عالم علم خوب نیست. داوری روشن باید کرد. مسأله را حل‌نشده و مجمل و سرهم‌بندی شده رها کردن، در شأن یک نهاد علمی نیست.

امّا وقتی این نهاد علمی با خطابه آمیخته شد، می‌گوید احتیاط کنیم مبادا فلان چیز را بگویم که مردم از دین بیرون بروند. به قوت باید گفت حوزه‌ی علمیه متکفل ایمان مردم نیست. متکفل درس دین دادن است. آفت تفکر منبری خطابی، این است که کشش به سوی بزک کردن دارد. این از آفاتی است که در پاره‌ای از کارهای حوزوی ما دیده می‌شود. شما اگر به هر کشوری بروید و در حوزه‌ی هر دینی قرار بگیرید، عین این مطلب را می‌بینید. سال گذشته در نیویورک بودم. روز یکشنبه بودم. رفتم به کلیسا و به مواعظ آقای کشیش گوش می‌دادم. دیدم سخنانی می‌گوید که با حذف یکی دو تعبیر «عیسی مسیح خدای ما»، می‌توان عین آن را در ایران هم عرضه کرد. چنان از مواضع اصلی مسیحیت دور بود و چنان سخنان را امروزی‌پسند و زیورکرده ادا می‌کرد که با «بنیادگرایی مسیحی» هیچ نسبتی نداشت. این عوام‌پسند است، امّا دل خواص را به دست نمی‌آورد. دین حسن خداداد دارد. به زیور نیاز ندارد.

ادامه دارد...


برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی ؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛ #انتقاد؛ #ایمان ؛ #زبان_عربی ؛ #علوم_دانشگاهی

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
⛔️ #حفظ_و_نشر_آثار_دکتر_عبدالکریم_سروش
@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴سخن مرحوم #صدرالمتألهین در کتاب #اسفار_اربعه در باب زنان .

3 ـ «و منها تولّد الحیوانات المختلفة... بعضها للأکل... و بعضها للرّکوب و الزینة... و بعضها للحمل... و بعضها للتجمل و الرّاحة... و بعضها النّکاح... و بعضا للملابس و البیت و الاناث...» اسفار اربعه، ج7، ف13، ص136، مکتبة مصطفوی. [و از عنایات الهی در خلقت زمین، تولد حیوانات مختلف است... که بعضی برای خوردنند... و بعضی برای سوار شدن... و بعضی برای بار کشیدن... و بعضی برای تجمل... و بعضی برای نکاح و آمیزش... و بعضی برای تهیه‌ی لباس و اثاث خانه...]
«في ادراجها في سلک الحیوانات ایماء لطیف الی أن النّساء لضعف عقولهنّ و جمودهنّ علی ادراک الجزئیات و رغبتهنّ الی زخارف الدنیا، کدن أن یلتحقن بالحیوانات الصّامته حقاً و صدقا، اغلبهنّ سیرتهن الدوابّ و لکن کساهنّ صورة الانسان لئلا یشمئز عن صحبتهنّ و یرغب فی نکاحهنّ و من هنا غلب فی شرعنا المطهر جانب الرجال و سلّطهم علین فی کثیر من الاحکام کالطلاق و النشوز و ادخال الضرر علی الضرر...» همان، حاشیه‌ی ملاهادی سبزواری [این که صدرالدین شیرازی زنان را در عداد حیوانات درآورده است، اشاره‌ی لطیفی دارد به این که زنان به دلیل ضعف عقل و ادراک جزئیات و میل به زیورهای دنیا، حقا و عدلا در حکم حیوانات زبان‌بسته‌اند. و اغلبشان سیرت چارپایان دارند ولی به آنان صورت انسان داده‌اند تا مردان از مصاحبت با آنان متنفر نشوند و در نکاح با آنان رغبت بورزند و به همین دلیل در شرع مطهر مردان را در کثیری از احکام، مثل طلاق و نشوز و... بر زنان چیرگی داده‌اند...]
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔉🔉 صدای سروش

💠 اکنون مداحان، بدل به هادیان و متفکران قوم شده اند، زهی شومی، زهی محرومی، وای بر دانشگاه خاموش، وای بر دانشجوی خاموش، وای بر فرهنگستان خاموش. کجاست مولانا؟ و کجاست فریادهای جگرشکافش بر سر این «زّراقان گیج بی‌وقوف»؟

💠 لاف کیشی کاسه لیسی طبل خوار/بانگ طبلش رفته اطراف دیار

💠 سبطی‌اند این قوم گوساله پرست/بر چنین گاوی همی مالند دست

✍ دکتر #عبدالکریم_سروش

@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_چهاردهم
⭕️عوام زدگی ، آفت علمی خطیب پروری است./ چرا علمای حوزه به تنقیح علمی کتب حدیث نمی پردازند./ نمونه ای از ادعیه قابل نقد.

توجه به قیافه و پرداختن به هیکل و شیوع عناوین و القاب نیز آفت اخلاقی دیگر است. و امّا آفت علمی آن، در یک کلمه، همان عوام‌زدگی است که به تعبیر شهید مطهری، از سیل‌زدگی و عقرب‌زدگی خطرناک‌تر است. این آفت، روحانیت و حوزه را به جای پیش‌رو بودن، پس‌روی عوام می‌کند و اجازه نمی‌دهد که به چیزهایی دست بزنند. و باعث می‌شود که به هر فکر نو، به دیده‌ی شبهه و بدعت نگاه کنند و خود و دیگران را از ترقی و تکامل محروم دارند. در کنار عامه بودن، افتخار است. امّا پس‌روی عوام بودن چه فخری دارد؟ من می‌دانم که این سخنان که می‌گویم به مذاق بعضی‌ها شیرین نمی‌آید و می‌دانم که مورد مخالفت قرار می‌گیرد. ولی من این‌جا این «حق تلخ» را مشفقانه می‌گویم و جز اصلاح مقصدی ندارم و جز رضای خدا چیزی را نمی‌طلبم. چرا حوزه نسبت به این‌همه روایات سست و مجعول، این‌همه قصص خرافی و این‌همه تعبیرات موهون و دین‌آزار که بر منابر گفته می‌شود و در کتب آمده است و ثمری جز القای دین‌داری عوامانه و خرافی ندارد، حساسیت نشان نمی‌دهد؟ و حساسیتش فقط در برابر قلیلی از دردمندان است که در خرافه‌زدایی می‌کوشند؟ حوزه با کتب حدیث و تنقیح علمی ‌آن‌ها چه کرده است؟ حقیقتاً اگر بعضی از این روایات موجود را جمع بکنید و به صورت کتابی دربیاورید، ضددینی‌ترین و ضدانقلابی‌ترین کتاب‌ها از آب در خواهد آمد. چرا این‌ها مورد نقد و بررسی علمای حوزه قرار نمی‌گیرند؟ چرا نسبت به این‌ها حساسیتی نشان داده نمی‌شود؟ چرا؟ من نمی‌گویم که این کتاب‌ها را بردارند و بی‌اذن مؤلف در ‌آن‌ها دست ببرند. این کتاب‌ها ارزش تاریخی دارند و باید دست‌نخورده بمانند و هر چه که هستند، نشان‌دهنده‌ی فکر دینی مردم ما در یک دوره‌ای از ادوار تاریخند. آنان به آن چیزها عقیده داشتند و گاهی هم بدان‌ها عمل می‌کردند. ولی اگر حوزه‌ی ما پاره‌ای از آن سخنان را امروز قبول ندارد، چه کاری و چه وظیفه‌ی مهم‌تری دارد از این که بنشیند و این‌ها را نقد و تنقیح کند؟ گذشتگان کار خود را کرده‌اند. چرا امروزیان کار خود را نمی‌کنند؟ آیا توجه به خطابه و روبه‌رو بودن با عوام، قدرت این کار را از آنان ستانده است؟ شما به کتاب مفاتیح‌الجنان نگاه بکنید(2). آیا یک نفر از علمای حوزه‌ی امروز هست که معتقد باشد دندان آدمی که درد می‌گیرد، کرمی در آن می‌رود و بعد برای این که آن دندان خوب بشود شخص باید دعا بخواند تا آن کرم از دندان بیرون برود؟ عین این دعا در مفاتیح‌الجنان وجود دارد. از این قبیل مطالب در کتب حدیثی ما، الی ماشاءالله وجود دارد. بالاخره دانشگاهیان از حوزه توقع مواجهه علمی دارند. آیا حوزویان نوع این سخنان را قبول دارند یا نه؟ اگر آری چرا و اگر نه چرا؟ چرا در مواجهه با علم جدید و جهان جدید و اخلاق جدید رأی خود را صریحاً ابراز نمی‌کنند؟ چرا هم این‌گونه روایات را طبع و تجدید طبع می‌کنند و هم گاه بر منابر می‌خوانند و هم در برابر اعتراض و انتقاد، ‌آن‌ها را نامستند و مشکوک و مجعول می‌شمارند؟ آیا تنقیح روایات فقهی کافی است و روایات اخلاقی و اعتقادی و... حاجت به تنقیح ندارد؟ اگر بناست که کسی ‌آن‌ها را نقد کند، چرا خود حوزوی‌ها پیش‌قدم نشوند و نقد نکنند؟ چرا بگذارند دیگری نقد بکند که آن وقت هم دفاع از ‌آن‌ها مشکل است و هم قبول این انتقاد مشکل‌تر.

ادامه دارد...

برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی ؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛ #انتقاد؛ #ایمان ؛ #زبان_عربی ؛ #علوم_دانشگاهی

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔉🔉صدای سروش

نمی‌دانم بخت #مداحان باز شده یا بخت از ملت ما برگشته است که این هیچکسان، کسی شده‌اند و دستگیری #جوانان را به عهده گرفته اند؟

✍ دکتر #عبدالکریم_سروش

@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

💠 "ما در کدام جهان زندگی می کنیم"

💠 طرح/ عبدالکریم سروش

💠 بخش دوم

🌐 در نوشتار پیشین دریافتیم که حوادثی که برای ما نه سودی دارد و نه زیانی وارد جهان ما نشده است. انسان می تواند دنیای خود را به دیگران نزدیک کند اما این به معنای وحدت در دنیای شناخته شده در خارج نیست. در این صورت تماشاچی بودن در یک بازی به معنای بازیگر بودن نیست. همه تماشاچی هستیم اما به یک میزان بازیگر محسوب نمی شویم. محور جهان هرکسی محور زندگی او می شود و نسبت به آن محور هم زندگی دیگری روی خواهد داد. اما پرسش این است که انسان چگونه می تواند جهانی بسازد که خودش از آن غایب است؟ ما انسان ها در خصوص معاملات و تجربیات روزمره تلاش می کنیم که فریب نخوریم اما هنگامی که به معامله روح خودمان می رسد آن را ارزان می فروشیم. فقهای قشری از این دست هستند. آن ها "یجوز" و "لایجوز" را می دانند اما برای خودشان کم ترین تلاشی نمی کنند. انسان "خود" کاذبی می سازد و عمری در آن با غرور زندگی می کند درحالی که این دنیای او نیست و به فراموشی سپرده شده است. اگر گمان کنیم که تمام حقیقت ما همین پیکره خاکی است بدون در نظر گرفتن خود متعالی ساکن این جهان دروغین شده ایم. مکاتبی هم که مادی گرایی را ترویج می کنند در پی محوریت بخشیدن به تن خاکی هستند. اما سخن بر سر نادیده گرفتن تن خاکی نیست بلکه این است که در این جهان درونی "خود" دیگری هم باید وجود داشته باشد. قرآن از "کم آوردن از خود" یاد کرده است که دقیقا به معنای ضرر کردن است و ضرر کردن از دست دادن سرمایه و کجا صحیح است که انسان اجازه دهد بیگانه ای بر سرمایه او مسلط شود؟! از سویی "فسق" هم به همین معنا است. اگر قرآن از فاسق یاد می کند نه به معنایی منفی بلکه به معنای این است که پوسته چیزی می افتد و چیز دیگری جایگزین آن می شود. از این جهت سروش در پی این است که منطق هویت ما را در ارتباط با خدا تعریف کند و در بیماری دامن گیر "تهی شدن از خود" نه به توصیف انسان که منطق تحول وجودی انسان را نشان دهد تا به جای سرگرمی های غافل کننده خدا بر سرجای اصلی بنشیند. ما از هرکسی به خودمان نزدیک تر هستیم و بهتر خود را می شناسیم. وانگهی، از نشانه های روح های بزرگ پناه بردن به سکوت و با خود بودن است. نه اینکه از خود فرار کنیم. فرار کردن از خود درست معادل تهی بودن است چون انسان "خود"ی ندارد و بیگانه به جای او تصمیم می گیرد. ادیان می خواهند همین "خود" را به ما نشان بدهند. سروش مجدد با ذکر داستان "مار" و "مارگیر" نشان می دهد که "مارگیر" به جای تماشای خود به تماشای مار نشست وضرر آن نه تنها متوجه او که همگان شد. پس طبیعی است که اگر انسان خودش را فراموش کند و موجودی حقیر شود هرچیز دیگری می تواند جای او بنشیند. چرا ما حیران خود نیستیم؟ و چرا حیران پدیده های دیگر شده ایم؟ انسان ها نمی خواهند که به "خودآگاهی" برسند برای اینکه از درون تهی شده اند. پس چگونه می توان گفت به استقلال رسیده ایم؟ انسان حاضر نیست دیگر از خودش مایه بگذارد. نقش رسانه در این میان بسیار مهم است.

نتیجه: ما تماشاچی نیستیم و بازیگر این صحنه ایم. بیاییم برای یک بار بند را بگسلیم و در خودمان تامل کنیم و بنگریم که آیا این موجود که رو به روی خودش قرار گرفته است در جایگاه خود ایستاده است؟ ما برساخته محیط نیستیم ما عنصری هستیم که محیط را ایجاد می کنیم در این روزگاران، فلسفه هایی هستند که می خواهند با اتصال ما به یک نژاد و طبقه و تاریخ "گوهر مستقل" ما را بگیرند؛ تا حدی که خودشناسی در نازل ترین سطوح سیاست سقوط کند.

💠 بسیار قابل تامل/ادامه دارد...

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #ایدئولوژی_شیطانی

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

حق و باطل قرار می دهند.

♻️ برای کسب اطلاعات بیشتر به #ایدئولوژی شیطانی مراجعه کنید.

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #ایدئولوژی_شیطانی

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔉🔉 صدای سروش

💠 دیکتاتورها می گویند از یک چیز پرسش نکنید و آن حق بودن یا باطل بودن سخن ما است. سخن ما برتر از قضاوت است و سایر امور با آن سنجیده می شود.

✍ #عبدالکریم_سروش

@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

✅ ایدئولوژی شیطانی و قرآن

💠 طرح/عبدالکریم سروش

🌐 تا پیش از این مشاهده شد که سروش با تحلیل برخی مکاتب فکری و با دلیل و سند نشان داد که چگونه برخی مکاتب در دام طبقه و ایدئولوژی افتاده اند. اما اکنون در پی این است که این منطق مردود را بر طبق آیات قرآن کریم نشان دهد. وی ضمن یادآوری چند خطای مهلک همچون: خود را حق پنداشتن و "ماقال" را به جای "من قال" نهادن و تضاد پروردن و کسب قدرت نهایتا بر این اندیشه خط بطلان می کشد. بیاید کمی عمیق تر شویم؛ چرا قرآن و چرا نفی ایدئولوژی شیطانی؟ می دانیم که کار شیطان تزیین است.سروش با استناد به آیات (34_43/حجر) نشان می دهد که شیطان از خداوند مهلت خواست تا بدی را به صورت خوب جلوه دهد. به این صورت بدی مقتضای ذات انسان نیست. از سویی وی با استناد به آیات(103_105/کهف) نشان می دهد که این نوعی فریب است که فرد کوشش بیهوده انجام می دهد و در باطن خود تنیده است و در راه خود پرستی رنج فراوان می برد. این افراد گوش شنیدن صدای خلق را ندارند و از نقد راستین مردم محروم هستند و این مهم در آیه دهم سوره بقره نشان داده شده است. بسیار قابل تامل است که قرآن دو واژه "تزیین" و "زیان" را در کنار یک دیگر آورده است(نمل/1_5). از سویی فراموشی حق باعث فراموشی خود می شود و این افراد عرصه ضمیر خود را در معرض نفس های شیطان قرار می دهند و تا خالص نشوند خلاص نمی شوند و کدام ضرر بدتر از اینکه انسان خودش را به بیگانه بفروشد؟ هم چنین در آیات 15 الی 24 از سوره هود، قرآن کریم افرادی را که چشم به زندگانی این جهان دوخته اند مورد انتقاد جدی قرار می دهد و پیروی از هوس ها است که باعث می شود انسان خودش را گم کند. افراد بی بصیرت دچار چنین حالتی می شوند و بنابراین حق را به پای باطل قربانی می کنند. پس تا مکتبی باور نداشته باشد که انسان همگی فکر دارند و این منطق در زندگی آنها موثر است نمی توانند با سلاح منطق مجادله کنند. در نتیجه تاریخ عامل پیروزی نیست بلکه تقواپیشگی و حکمت آنگونه که قرآن مورد تاکید قرار می دهد مورد توجه است. آیات 27 و 28 سوره هود شامل مجادله احسن نوح با مخالفان است کهدر آن نوح با استناد به #دلیل و #حجت راه را نشان می دهد نه اینکه مانند مخالفان طرف مقابلش را فرومایه بخواند. پس شیطان به اصل خود نظر کرد و با این دریافت که من از طبقه آتش هستم انسان را از خود دور کرد و عصیان نمود. وانگهی طبقه پرستی و فلسفه های حزبی راه درستی برای تعیین هویت نیست. طبقاتی که خفاش وار از آفتاب دلیل می گریزند و قدرت و قدرت پرستی را به جای انسانیت قرار می دهند.

اما جای این پرسش هست که آیا می توان همانند دکتر سروش با امکانات درونی سنت و قرآن به مجادله با احسان طبری پرداخت؟ امکانات درون دینی برای هشدار متدینان سودمند می افتد اما جبهه بیرونی آیا با چیزی که به آن باور ندارد راضی خواهد شد؟


❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #ایدئولوژی_شیطانی

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

شب های قدر،شبی نیست که اتفاقی دربیرون بیفتد. بلکه اتفاق قراراست در درون آدمیان بیفتد.

به همین سبب به تعداد آدمیان شب قدروجود دارد.
هرکسی به قدر خودش می رسد...
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔻برای روز میلادت که شریف روزی است. 🔺

● امروز دیدم که سروش دباغ نوشته است: "چند روز پیش 43 ساله شدم ..."

نگریستن در این جمله ، یاد آورم کرد که به سهم خویش، مواجهه ی جدی و سیستماتیک من -(قبل آن،گرچه احیانا بتوان گفت که مطالعات عدیده و بسیار داشتم ، اما همان مطالعات نیز، از آفت عدم تخصص گرایی و از دیگر سو ضعف از آشفته خوانی و...به رنج بود )- با اندیشه و اندیشیدن، سه سال پیش، بعد خواندن جمله ای بود دقیقا با همین ساختار و زبان که "امروز،چهل ساله شدم."

این جمله، که بی گمان از نهاد دلی عاشق و مشتاق برخاسته بود و لاجرم به همین سبب بر دل و روح عطشنای من نشست، حس شریف کنجکاوی ای از لون دیگر را در درونم شکفت و مرا بر آن داشت که با نویسنده جمله و به تبع، آثار و نحوی اندیشیدن او، بطور جدی، مواجه شوم و از چند و چون جهان اندیشگی اش، سر درآورم : حاصل اما، عجیب و به غایت شریف بود: مرا به پیچ و خم و دالان های "خاص منظر" و دیدگاه های ارزنده و در عین حال بدیع نواندیشی دینی، فلسفه ی تحلیلی ، فلسفه ی ویتگنشتاین و تنی چند از موضوعات مهم حوزه ی علوم اندیشه ای ی فلسفی/دینی/عرفانی/سیاسی کشاند...

پلان جالب اما اینجاست که نویسنده همان جمله نیز، #سروش_دباغ بود!

سروش دباغ، به رسم تحقیق پیشگی و معلمی، اندیشیده ها و یافته های خویش را،خوشدلانه و نیک خواهانه، با اهالی ای که دل در گروه تحقیق و تحلیل داشتند، و از جرگه ی خرد و پاسداری از آن بودند، "بی شائبه" ، در میان نهاد.
او با این روحیه ی سترگ خویش ، خیل عظیمی از ما جوانان را، مشوق بود در گام نهادن در رهی که از سنگلاخ ها و وادی های خشک و دشوار و گران جمود و تحجر معرفتی و فکری می گذشت تا رهرو، احیانا، در انتهای این کوره راه، نهایتا به صبحی طالع، سلام گوید که سپهر آن، پر از لطافت شاخه ها و شکوفه های سبز و سپید اندیشیدنی است که میوه ی نهایی اش "جهان غایت مندی است که بنیاد و جوهره اش، پاسداشت انسان و انسانیت است."

در این میان البته او، شاید از این جهت که همچون هیدگر،که پرسش را تقوای اندیشه میدانست، جسورانه و مستمرانه، خویش را در پیشگاه خیل مخاطبین کثیری، قرار می داد -(ومی دهد)-، و به سهم خویش، به دیدگاه های آنهایی که گهگاه حتی به تندی و تیزی علاوه بر مهیب نقد، تیغ نفی و طعن، بر پیکره وجودی او و خاندان فکری اش می کشیدند، با هاضمه ای فراخ و با آوردن تاکیدی با چنین قیدهای بسیار مهم و ضروری چون "تا آنجا که من می فهم/دانم"، پاسخ میداد و نهایتا، و خوش تر آنکه، پای بحث و پاسخ را نیز،گشوده می گذاشت و تمام شده نمی انگارید.
چه نیک است که اکنون چون دوستی برای او، در چهل و سومین زاد روز مبارک به جهان پیوستن اش، آرزو کنم که بادا که بر همین نهج عمیق، استوار بماند و دیدگاه های خویش را، لزوما حق و قرائت خود از مسائل را، "قرائت آخر" نداند، که قاعده ی طلایی مکتب تحقیق و تفلسف، چیزی جز این نیست: گشاده بودن به قرائت ها و فهم های جدید، فارغ از فهم و قرائتهای خویش.

میدانم، میدانم که سخن دراز شد و حتی شوریده، اما سخن راندن و گزیده گفتن از کسی که برایم، از سویی، یکی از نخستین و تاثیرگذارترین استادان مهم زیست شخصی، فکری، و اجتماعی ام بوده، و از دیگر سو، دوستی در نهایت صمیمیت و عمق و همدلی، چگونه میتواند به اختصاری بیش از این گراید؟!

نهایتا بگذار آرزو کنم و بگویمت که : سالهای سال،باشی،استوار! چرا که زمین با حضور تو، جای بهتری برای زیستن و همچنین اشاعه و پروش اندیشه می شود.

این کوتاه دل نوشته، به پاس همه چیزهایی که من و ماها از تو آموختیم، و از خم خانه ی حضور شریف ات ،ساغرهای بینش و دانش چشیدیم، و بوی و برگ ستاندیم، به بهانه ی زادروزت نوشته شد.
سالها باشی به "مهری" که منادی اش هستی.

با تجدید عاطفه و مهر: امین جباری. ●

🦋 @jabbariamin
💠 @SoroushDabbagh_official

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔻 آقای #عبدالکریم_سروش
من و نسل من، وامدار و حق‌گزار شماست. 🔺

✍️ #صدیق_قطبی

شما با خطابه‌ها و نوشته‌های گیرای‌تان، ما را به ضیافت مولانا بُردید. شاید اگر ذوق سرشار شما نبود، مولانا و آن حجم از شورمندیِ شیرینِ عارفانه، کمتر در متن جامعه بسط و نشر می‌یافت و عمدتاً در محافل علمی و دانشگاهی و در کتاب‌هایی که زبانی کمتر گیرا و همه‌گیر دارند، محدود می‌شد. راستی اگر شما نبودید داستان موسی و شبان را که در گوش‌های ما چنین خوش زمزمه می‌کرد: موسیا آداب‌دانان دیگرند...؟

شما برای کسانی که شیوه‌ی عبوس دینداری فقه‌محور را تاب نمی‌آوردند، عرصه‌‌ای گشودید تا دینی تجربت‌گرا، عارفانه، عشق‌آمیز و مولانایی انتخاب کنند.

شما با طرح نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت، خواب کسانی را بر هم زدید که معرفت دینی‌شان را همان دینِ ثابت می‌دانستند و فهم‌شان را از شریعت به مصاف معارف جدید نمی‌بُردند. التفات دادید که معرفت دینی ما در تعامل و داد و ستد با دیگر معارف تحول‌پذیر و نوشونده‌ی بشری، می‌تواند و باید تحول یابد و نو شود. معرفت دینی ما، مقدس نیست و باید پیوسته نقد و واکاوی گردد و آنچه متدیّنان دارند، معرفت‌هایی بشری و نقدپذیر است.

شما به رغم اینکه از دین دست نشستید، اما به استقبال فلسفه و علوم انسانی رفتید و جوانان بسیاری در اثر ترغیب‌های شما به مطالعه و تحقیق در علوم انسانی و فلسفه‌ی مغرب‌زمین روی ‌آوردند. شما مدرنیته را عصر ظلمت و میوه‌های آن را از جنس تاریکی ندانستید و از ما خواستید میان سه هویت دینی، ملی و مدرن، آشتی و نسبتی معقول برقرار کنیم. این در زمانی بود که کسانی، عصر مدرن را دوران تجلّی اسم «مُضلّ» خداوند می‌دانستند و ما را به انسداد و ناگشودگی، فرا می‌خواندند.

شما هوایی تازه به ریه‌های دین‌داری ما وارد کردید تا دیندارانه به استقبال حقوق بشر، دموکراسی و آزادی‌خواهی برویم. آزادی را پاس داشتید و بزرگترین حقی دانستید که هر انسان عدالت‌خواهی باید مراعات کند. حقی که نگزاردن آن، عدالت را از پا می‌اندازد.

شما با برجسته کردن مفهوم «حق» که در نگرش تکلیف‌مدار سنّتی، به شدت نحیف شده بود، به انسان، فردیّت و حقوق او، ادای دین کردید.

شما با تأکید بر حقیقت‌اندیشی در برابر هویت‌اندیشی، ما را از محدود شدن به خصلت هویت‌بخشِ دین که اغلب غیریت‌ساز و دشمن‌‌آفرین است بازداشتید.

شما با قرائت رسمی و تولیت‌پذیر از دین در افتادید و نشان دادید که تنها دینداران معیشت‌اندیش‌اند که سخت وابسته‌ی نهاد روحانیت هستند و در سطوح دیگر دینداری- معرفت‌ و تجربت‌گروانه- نیازی به روحانیت نیست. روحانیون هم باید نقد شوند و باید مراقب باشند که حرّیت خود را نبازند؛ چرا که ارتزاق‌شان اغلب از دین است و همین امر می‌تواند به عوام‌‌زدگی بینجامد.

شما با برجسته ‌کردن اخلاق و توجه به احیاگری امام محمد غزالی، چشم ما را به گوهر و اصل دین که اغلب تحت‌الشعاع نگاه فقیهانه واقع می‌شود، گشودید.

شما با عشق سرشاری که به پیامبر اسلام(ص) داشتید و نیز با نگاه‌تان به نقش مبنایی و محوری تجربه‌ی نبوی، به پررنگ‌ شدن حضور و وجود پیامبر(ص) در سلوک دینی ما منجر شدید.

شما با طرح ایده‌ی صراط‌های مستقیم، ما را با پیروان دیگر ادیان و مذاهب، نزدیک‌تر کردید و رعشه‌ای بر تن خودمداری و انحصارگرایی ‌ما انداختید. آموختید که: از نظرگاه است ای مغز وجود / اختلاف مؤمن و گبر و یهود. شهرت شعر بی‌همتایِ منسوبِ به ابن‌عربی که «لقد صار قلبی قابلاً کل‌ّ صورة...» مرهون شماست.

شما نوعی خودباوری به طیفی از دینداران بخشیدید که دریابند می‌شود ضمن بهره‌مندی از ژرفناهای درخشان دین، با تفکر، فلسفه و معارف جدید هم مأنوس بود و هم‌زمان با آموزه‌های دیده‌ورانه‌ی عارفان، شوریدگی کرد.

شما در آشتی دادن دین با دنیای جدید، از همه کامیاب‌تر بودید.
سهم شما در آشناکردن جامعه‌ی ایرانی با مولانا، با عرفان ذوق‌ورانه، با دینِ گشوده به آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، با علوم انسانی، انکار ناشدنی است.

به‌‌‌رغم آنکه من، هم‌اکنون، نوعِ نثر شما را نمی‌پسندم، به رغم آنکه طالب دقت بیشتر در ایده‌پردازی‌ها و سخنرانی‌های‌تان هستم، به رغم آنکه ستیهندگی و تیزی نقد‌هایتان را با مخالفان، زیبا نمی‌بینم، به رغم آنکه با برخی آراء شما همدلی ندارم، اما قدردان و وام‌دار نگاهِ عارفانه، خردنواز، آزادی‌خواه و مجذوبانه‌ی شما به دین و مسلمانی هستم.

✍ #صدیق_قطبی

🦋 @sedigh_63
🦋 @jabbariamin
❎ @Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

"ذهنیت مشوش، هویت مشوش"

💠 طرح/بخش دوم/ بحران هویت

به دوران معاصر و انقلاب 1979 می رسیم که آشکار صبغه ای دینی داشت و وام دار تحولاتی بود که در دهه های 40 تا 50 پدید آمده بود. در این میان نقش #علی_شریعتی از همه مهم تر بود. شریعتی در پی این بود که شعار "بازگشت به خود" یا یافتن هویت مسلمان ایرانی را ایضاح کند. او گفته بود که مسلمان ایران در لابلای اندیشه های کلامی و عرفانی گم شده است. تصوف و عرفان و فلسفه ذهن مسلمانان را غبارآلود کرده و هدفش برآشفتن هویت مسلمین بوده است. او از سرچشمه های فکری اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم و... استادانه بهره گرفت و به آزادی و جهاد و شهادت و تقوا معانی تازه ای بخشید. اما گویا مفاهیم مبهم بیشتر به کار سیاست مداران می آید و گویی سیاست مدار می خواهد با دامن زدن به تشویش، به ابهام واژه ها دامن زند.

1) "تهاجم فرهنگی" ابهام این واژه اولا دشواری تعریف فرهنگ و دیگری مفهوم توطئه ای است که در "تهاجم" نهاده شده است. بنابراین کسانی که این واژه ها را ساخته اند در تحلیل پدیده ای مبهم به مقاصد و نیات فاعلان مبهم و موهوم انگشت نهاده اند.

2) "غرب" یکی از فربه ترین مفاهیم است که ابتدا مقوله ای از سنخ روشنفکری بود و سپس به صورت دشنامی سیاسی درآمد و سپس به صورت ناسزایی "ایدئولوژیک" در دهان ها قرار گرفت. حاکمان هم برای مخالفان برچسبی بهتر از "غرب زده" ندارند حال که نمی دانند غرب چیست؟ آیا می دانند؟! آنها در آن واحد هم انگی ایدئولوژیک می زنند و هم انگی سیاسی. هم فکر مخالف را نفی می کنند و هم نشان می دهند که او وابسته است(توهم). اما اگر از آنها بپرسیم غرب چیست و ماهیت آن کدام است چه پاسخی دارند؟ غرب دسته ای از افکار است؟ نحوه ای از وجود انسان است؟ یا شیوه ای از معیشت؟ یا نحوه تحقق تاریخ؟ آیا هجوم تکنیک است؟ یا سیاست خارجی آمریکا؟ یا نفسانیت است؟ یا محیطی جغرافیایی غرب چیست؟ غرب یک کل است؟ و وقتی این دست پرسش ها مطرح می شود پاسخ درخوری نمی دهند چون فقط لقلقه زبان است. آنها ترجیح دارند با ابهام به سر ببرند.

3) "استکبار" که "روزگار و چرخ کج مدار است و وسیله ای برای توجیه تقصیر و ضعف های خود ما است".

نتیجه: حیرت تام ناخواستنی و دقت تام هم نارسیدنی است. پس هویت مشوش معلول ذهنیت مشوش است و تعادل میان قوای دقت و حیرت صلابت فکری می آفریند و برهم خوردن این تعادل #فاجعه_فرهنگی. سروش به درستی از فاجعه و بحران یاد می کند که در ادامه تحولات اخیر و هبوط در برهوت بی اندیشگی و تسلط ظاهر شریعت بر عقل راهی دیگر نمی توانست داشته باشد. روشنفکر راستین در پی برقراری این تعادل است. برما است که اندیشه کنیم. اهل فکر را اشارت کافی است👌

🔘 پایان بخش دوم

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #اخلاق_خدایان.

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

"تحلیل مقاله اصناف دین ورزی"

به جهت اهمیت این قسمت از کتاب اخلاق خدایان مجدد این نکته را یادآوری می کنیم که: سروش می گوید من در این مقاله سعی کرده ام حساب ایمان جبری و علتی و تقلیدی و مناسکی را از ایمان اختیاری و تحقیقی و فردی جدا کنم. در این راستا دین هم مانند اخلاق بر دوگونه است. دینی که زندگی برای اوست و دینی که او برای زندگی است. دین راستین همان است که زندگی را به دنبال خود می کشد نه اینکه شانی از شئون حیات اجتماعی و سیاسی باشد و دستخوش جزر و مد و طوفان های سیاسی و اجتماعی شود. پس دین ورزی معیشتی صفت جمعی و آئینی به خود می گیرد و به کار ارباب سیاست می آید و عواطف در آن بیش از عقل مدخلیت دارد. در این دین ورزی اساسا با امر متعالی مواجهه صورت نمی گیرد. اما دین ورزی معرفت اندیش جرات برخورد و مواجهه با بی نهایت را دارد و دین ورزی تجربت اندیش بهجت و سرور مواجهه با بی نهایت. این تفکیک می تواند در این امر ما را یاری دهد که آیا جامعه امروز دین ورزتر است یا جامعه صدسال گذشته؟ مخاطب ارجمند با فهم این مقاله می تواند درکی عمیق تر از روابط سیاسی و اجتماعی و نهادهای مرتبط با دین و دستگاه روحانیت و نحوه برخورد آنها با مردم داشته باشد.

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #اخلاق_خدایان.

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

"اصناف دین ورزی"

💠 بخش یکم

🌐 دین ورزی مصلحت اندیش

این مقاله دکتر عبدالکریم سروش در شماره 50 کیان چاپ شده است و ما در این مجال می کوشیم فقط فقراتی مهم را مورد واکاوی قرار دهیم. سروش مدعی است که اختلاف و تیرگی در داوری آنجا رخ می دهد که از یک واژه، معناهای متفاوت برداشت می شود و یا برای معنای واحد واژه های گوناگون وضع می شود. برای پاسخ به این پرسش که کدام جوامع دین دارتر هستند ناگزیر باید لایه های مختلف دین ورزی از یک دیگر تفکیک شوند. دین ورزی مصلحت اندیش غایت و نتیجه عمل را برای فرد نشان می دهد که در شکل آخرت گرایانه جامه زهد می پوشد و در شکل دنیاگرایانه جامه سیاست. و آن عاطفه است که در این نحوه دین ورزی مدخلیت دارد. دین ورزی عاطفی و جزمی و آدابی و مناسکی و پر از اسطوره و قشری و تقلیدی و برحسب عادت است. بنابراین در اینجا حجم عمل مومن ملاک است. او با اعمال خود می خواهد به خدا نزدیک شود و از این جهت، آداب و مناسک دسته جمعی این نحوه دین داری را آبیاری می کند مثل روضه خوانی و نماز جماعت و جهاد. در این نحوه، تقلید و تعبد حرف اول را می زند تا کوشش عقلانی. این دین ورزی بر صنف و جماعت روحانی تاکید می کند و دین را به هویت افراد مبدل کرده تا آنها بتوانند در برابر دیگری ابراز هویت کنند. در این نحوه، مردم برده و خدای آنها سلطان است. دین ورزی تقلیدی نمی توان به امر متعالی یا مفاهیم دشوار بنگرد و از این روی به دنبال واسطه است. او، انسان ها را به خودی و غیرخودی و مومن و کافر تقسیم می کند و بین مردم خط می کشد و انسانها را بهشتی و جهنمی می کند و خدا انتقام گیرنده می شود و دایره حق تنگ می شود و انسانها را فرقه فرقه می کند. دین ورزی مصلحت اندیش عالمانه اما، عقل عملی را محور می کند و غایت و طریق را با هم موزون می کند و به هر روی مصلحت اندیش و به دنبال چیزی است. دین ورزی مصلحت اندیش عالمانه با اسطوره پیوند ندارد و کوره تقلید گرم نمی کند و با صنف روحانی ارتباط ندارد. اما دین ورزی دنیاگرا، دین را خادم سیاست و انقلاب و دموکراسی می کند. اما دین ورزان مصلحت اندیش آخرت گرا از سرچشمه ها سود می جویند یعنی پر از منقولات و ماثورات هستند و از نظر معرفتی تک منبعی هستند و جهانشان هم آکنده از نیروهای امدادی و معرفتی و باطنی غیبی است که عموم فقیهان عصر ما در این دسته قرار می گیرند.

📎📎با ما همراه باشید، ادامه دارد...

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #اخلاق_خدایان.

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔉 صدای سروش

در این کشور، دوران دین ورزی عارفانه وحکیمانه بسر آمده و قرار است جای خود را به دین ورزی مداحانه بدهد که در آن نه از فکر نشانی هست و نه اخلاق.

✍ #عبدالکریم_سروش

@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴▪️ #انتظارات_دانشگاه_از_حوزه
🔅#بخش_پانزدهم
⭕️نقد نظر مرحوم ، حکیم سبزواری در باب زنان./ وحدت روش ، شرط لازم وحدت حوزه و دانشگاه هست.

من در ابتدای انقلاب، در قم برای جمعی از طلاب سخن می‌گفتم. گفتم آقایان، همه‌ی ما قبول داریم که این نوشته‌ها و کتاب‌هایی که در حوزه هست، همه‌اش سالم نیست و اشکال زیادی دارد. اگر شما اشکالاتشان را نگیرید و نقد نکنید، دیگران می‌گیرند و شما در یک بن‌بست دوشاخه باقی می‌مانید. اگر قبول بکنید، به شما خواهند گفت که چرا خودتان اوّل نگفتید؟ اگر هم قبول نکنید که قابل دفاع نیست. مثال زدم گفتم که مرحوم صدرالمتألهین در کتاب اسفار اربعه (که به معنی اخصّ کلمه، کتابی دینی نیست) سخنی ناگوار در باب زنان دارند و مرحوم ملا هادی سبزواری در حاشیه نوشته است که بله، مرحوم صدرالمتألهین، زنان را در عداد حیوانات آورده است، برای این که ذاتاً زنان از جنس حیوانات هستند و فقط صورت انسان به ‌آن‌ها داده‌اند تا مردان از آنان مشمئز نشوند و در نکاح با آنان رغبت کنند[3]. بنده به این حکیم احترام می‌گذارم، ولی نه به این سخنش. و این کتاب در حوزه‌های ما خوانده می‌شود و مورد تدریس قرار می‌گیرد. من به آقایان گفتم شما اگر این سخن زا نقد نکنید، یکی دیگر نقد خواهد کرد. این سخن که اسلامی نیست. آیا باید آن‌قدر اهمال کرد تا این خرافات هم تقدس پیدا کنند و کسی بر خلاف ‌آن‌ها نتواند سخنی بگوید؟

کتاب‌های حوزوی هم مانند علوم حوزوی، هیچ‌کدام کتاب مقدس نیستند و باید تهذیب شوند. امروزه امر تصحیح کتب قدیمه، به نحو نیکویی در حوزه در جریان است. امّا امر تهذیب و تنقیح و نقد نه، کتاب تصحیح شده، ماده‌ی خام است. اثری تاریخی است. امّا برای آن که دین اثری تاریخی و موزه‌ای نشود، باید این کتب معروض نقد و تهذیب قرار گیرند و سره از ناسره غربال شود و هر چه دور ریختنی است، به مقراض نقد کنار نهاده شود.

در هیچ علمی از علوم دانشگاهی، کتابی نداریم که مقدس باشد. کتب تاریخی داریم که ارزش علمی ندارند و به خاطر ارزش تاریخیوشان تصحیح و طبع می‌شوند. امّا کتاب پرغلطی نداریم که در عین وجود اغلاط، همچنان چاپ و ترویج و تدریس شود.

وحدت روش نقدی، مهم‌ترین وجوه وحدت میان حوزه و دانشگاه است. وحدت روش، وحدت‌های دیگر را به همراه می‌آورد. اگر این دو نهاد در برخورد با سؤالات و با علومی که می‌آموزند یکسان عمل کنند، خواهند توانست نقایص یکدیگر را رفع کنند و به تکمیل یکدیگر بپردازند. اتحاد حوزه و دانشگاه، به این نیست که عده‌ای دانشجو طلبه بشوند (این که خوب است) یا یک عده طلبه دانشجو بشوند (این هم خوب است) یا دروس حوزوی در دانشگاه اموخته بشود و دروس دانشگاه در حوزه. این‌ها همه خوبند. امّا هیچ‌کدام اتحاد حوزه و دانشگاه نیست. این‌ها پیوند زدن‌های صوری است. پیوند عمقی آن بود که عرض کردم، یعنی پیوند و اتحاد روشی.

ادامه دارد...


برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی ؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛ #انتقاد؛ #ایمان ؛ #زبان_عربی ؛ #علوم_دانشگاهی

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی
⛔️ #حفظ_و_نشر_آثار_دکتر_عبدالکریم_سروش
@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴دعای #مفاتیح_الجنان که در متن بالا ذکر شد:

2 ـ «و أیضاً وارد شده که چوبی یا آهنی بگذارد بر دندان درد کن و افسون کند آن را از جانب ‌آن‌ها هفت مرتبه. بسم الله الرحمن الرحیم. العجب کل العجب دودة تکون في الغم تأکل العظم و تنزل الدّم. انا الرّاقی و الله الشافی و الکافی لا إله إلا الله و الحمد لله ربّ العالمین و إذ قلتم نفسا فادرأتم فیها بخواند تا لعلّکم تعقلون. هفت مرتبه این را به جا آورد.» [عجیب است و بسیار عجیب است که کرمی در دهان استخوان را می‌خورد و مایه‌ی خون‌ریزی می‌شود. من افسون‌گرم و خداشفابخش...] (کتاب باقیات الصالحات، حاشیه‌ی مفاتیح الجنان، اثر مرحوم #شیخ_عباس_قمی، ص287)
❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔉🔉صدای سروش

اسلام فقیهانه جا را بر اسلام عارفانه و حکیمانه تنگ کرد و اینک سرانجامی شوم‌تر یافته است و اسلام #مداحانه تومار #فقیهان را هم در نوردیده.

✍ دکتر #عبدالکریم_سروش

@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴▪️ #انتظارات_حوزه_از_دانشگاه
🔅#بخش_سیزدهم
⭕️آفات علمی و اخلاقی خطیب پروری


از آن‌سو، در شماره‌ی اخیر مجله‌ی نور علم، دیدم که آقای آذری قمی از علمای حوزه، نقد مبسوطی بر سیاست‌های بانک مرکزی نوشته بود و ‌آن‌ها را غیراسلامی خوانده بود و رئیس بانک را به مشی صحیح اسلامی دعوت کرده بود و کارشناسان وی را غیرصالح برای حل مشکلات اقتصادی جامعه‌ی اسلامی خوانده بود. به محتوای این نزاع کاری ندارم. لکن نفس این نقد که از ناحیه‌ی یک عالم حوزه‌ی علمیه‌ی قم است، بسیار پرحرمت و پسندیده است و کاش نظایر بسیار داشت و چنین نادر و مهجور نمی‌افتاد و نشان می‌داد که حوزه‌ی علمیه، تابع و خاضع قدرت نیست، بل نقاد و مصلح آن است و علم خود را به مصالح عاجل قدرت نمی‌فروشد.

در حاشیه و به طور گذرا، بگویم که سخن رئیس بانک مرکزی که «قوانین اقتصادی ربطی به ایدئولوژی ندارد[1]»، سخن بسیار محکم و صحیحی است که گرچه در جواب آن نقد ادا نشده، ولی به واقع همه‌ی جواب آن را در بر دارد و ریشه‌ی اختلاف میان علم و ایدئولوژی را به خوبی ظاهر می‌سازد.

می‌رسیم به آفت خطیب‌پروری. این آفت، هم جنبه‌ی علمی دارد هم جنبه‌ی اخلاقی. این‌همه طعن و تشنیع در واعظان غیر متعظ و عالمان بی‌عمل، بیش از هر چیز برمی‌گردد به مقامی که خطبا در جامعه و در دل مردم دارند. به طوری که یک ناهماهنگی کوچک میان قول و فعلشان، دل‌سردی و بی‌اعتقادی عمیق در مردم پدید خواهد آورد. روحانیت اینک کالشمس فی رابعة النهار، خود را آشکار کرده و بر آفتاب افکنده است. اگر جلوه‌گری‌هایش در محراب و منبر همراه باشد با کار دیگر کردن در خلوت شب، نباید متوقع باشد که اعتماد عامه و خاصه بدو جلب شود.

1. مراد این است که ایدئولوژیها برای عالم خارج ، قانون تعیین نمی کنند. و جهان چنان نمی گردد که ایدئولوژیها می خواهند. بلکه جریان امور در عالم خارج ، تابع نیروها و طبایع خارجی و واقعی است.

ادامه دارد...


برچسب: #عبدالکریم_سروش؛#فربه_تر_از_ایدئولوژی ؛ #حوزه؛ #داشنگاه؛ #قدرت؛ #وحدت؛ #اخلاق؛ #عقل ؛ #نقد؛ #علوم_حوزوی؛ #انتقاد؛ #ایمان ؛ #زبان_عربی ؛ #علوم_دانشگاهی

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #فربه_تر_از_ایدئولوژی

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

💠 ما در کدام جهان زندگی می کنیم؟

💠 طرح/ عبدالکریم سروش

💠 بخش یکم

🌐 ما برحسب معمول گمان می کنیم که یک دنیا بیشتر وجود ندارد و آن همین دنیایی است که تاریخی بس طولانی بر آن گذشته و جغرافیایی خاص دارد. اما این یک گمان خطا است. ما همگی در یک جهان زندگی نمی کنیم، بلکه به تعداد انسان ها جهان وجود دارد. به این صورت انسان هایی هم هستند که وسعت دید آنها از کوی و برزن ومحله شان فراتر نمی رود و حوادثی که اطرافشان اتفاق می افتد برای آنها بی معنا است. همانطور که دنیای حیوانات با یک دیگر و با انسان متفاوت است، دنیای انسان ها هم با یک دیگر تفاوت دارد. به این صورت تفاوت انسان ها بر حسب دنیایی است که برای خود ساخته اند. آلکسیس کارل می گوید زمان مستمر واحد فیزیکی وجود دارد که بر همه یکسان است اما آیا زمان غم و شادی برای همه یکسان است؟ از این روی عرفای ما می گویند ای انسان تو خودت جهانی هست، بایست و به تماشای خودت بپرداز. اما اگر حادثه ای روی دهد و برای ما اهمیتی نداشته باشد می توان گفت این حادثه وارد جهان ما شده است؟ "مرز دنیای هرکس تا جایی است که او در آن زندگی می کند. سروش نشان می دهد که با وجود انقلاب ایران، در درون عده ای این انقلاب رخ نداد و عده ای نسبت به آن بیگانه بودند. پس کسی که نسبت به این انقلاب بی تفاوت بود می توان گفت که انقلاب درون دنیای او وارد شده است؟ در نتیجه دانستن یک چیز مستلزم ورود به دنیای کسی نیست. دنیای کسی که"شراب" و "کباب" و "رباب" است محدود در همین است و چه بسا وسعتش تنگ تر از دنیای درون باشد. اما بسته به جهانی که در آن زندگی می کنیم برای آن زبانی متفاوت در نظر می گیریم که مبین جهان ما است. بنابراین وقتی گفته می شود پیش از مرگ بمیرید معنایش این است که از جهانی که در آن زندگی می کنید به جهان نوینی قدم بگذارید و محبوس در دنیای خود نباشید. وانگهی، کسانی که حجاب بر چشمشان است یک تولد و مرگ بیشتر ندارند. وی نشان می دهد که آن همه هیاهو که علیه داروین و تئوری تکامل بلند شد صدای درد عبور از تنگنای جهان کهن به جهان جدید بود. تا پیش از این گفته می شد جهان برای انسان است. اما داروین نشان داد که جهان یک جنگل است که ما در آن، آنقدر جنگیده ایم تا پیروز شده ایم و ضمانتی برای پیروزی آینده نیست. این عبور از جهان کهن همه سراسیمگی بود و جهان امروز هم جهانی پر از آشوب شده است. در نتیجه ابعاد جهان خارج را مساوی جهان خود گرفتن اشتباه است. ما در این جهان تماشاچی نیستیم. ماکس وبر می گفت: "مطالعه امور انسانی و حوادث اجتماعی با تماشاچی بودن صرف سازگار نیست" یعنی باید وارد عمل شد به گونه ای که خودمان یکی از عناصر سازنده هستیم و برای فهم عمق تاریخ باید پا به فضایی بگذاریم که گذشتگان در آن زندگی کرده اند.

نتیجه: باید برای درک جهان خود محدوده زندگی خود را درک کنیم. ما به دنبال چه هدفی هستیم؟ و قسمتی از جهان فیزیکی که مورد اعتنای ما نیست جزء جهان ما نیست. باید وارد دنیای افراد شد. عده ای انسان را محور می کنند و همه چیز برای آنها تا جایی معنا دارد که برای انسان است و هرچیزی که از این هدف خارج شود از جهان نیست. پس باید در دنیای خود بازیگر باشیم و به کشف دنیای واقعی خود بپردازیم وببینیم که ساکن کدام دیار هستیم؟ و با چه کسانی هم نشین هستیم؟ و اصلا آیا در دنیای خود زیست می کنیم؟

💠 بسیار قابل تامل/ادامه دارد...

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #ایدئولوژی_شیطانی

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

"ارتجاع مترقی"

💠 طرح/ دکتر عبدالکریم سروش

🌐 پس از گذر از ایدئولوژی شیطانی، عبدالکریم سروش فصلی تحت عنوان ارتجاع مترقی می گشاید که محتوای آن بی ارتباط با فصول پیشین نیست. وی با ذکر این نکته تحلیل خود را آغاز می کند که امروزه ما انسان ها در داوری های خود شتاب زده عمل می کنیم و گونه ای راحت طلبی فکری به سمت ما روی آورده است که در نهایت مساله حق و باطل هم به همین صورت مطرح می شود. از نمونه های بی صبری شتابزدگی در تمیز بین حق و باطل است. انسان می کوشد تا هرچه سریعتر از مسئولیت خلاص شود. و با ساده اندیشی در لایه های پنهان کلمات مشکل را علاج کند. اما ارتجاع و ترقی چیست؟ وسعت کاربرد این مفاهیم بسیار گسترده شده است. به عنوان مثال سلطنت امری ارتجاعی تلقی می شود و سوسیالیسم امری مترقی. اما ریشه این تفکر از آنجا برمی خیزد که انسان گمان می کند "تاریخ همچون طفلی است که رشد می کند" و اگر دوران چیزی گذشت مرتجع می شود و هرچیزی که در آینده شکل می گیرد مترقی است. اما جای این پرسش هست که با چه معیاری اندیشه ای را مرتجع می دانند و وقتی در خصوص معیار همین گفته صحبت می شود می گویند حق اینکه در این خصوص پرسش کنید ندارید. بنابراین در اینجا با پدیده ای مواجه هستیم که می توانیم در خصوص معیار آن معیار هم پرسش کنیم. یکی از علت های اصلی نسبت دادن این تفکر ابزار رشد و تولید است. انسان ها چون رشد می کنند و این را طبقه و تاریخ آنها نشان می دهد. بنابراین استنباط این است که زمان و تاریخ ملاک حق و باطل است. اما پرسش نمی شود که با چه دستوری و با چه معیاری می گویند این تفکر ارتجاعی و یا مترقی است؟ هیتلر می گفت اگر با متطق زور قدرت را در دست نگیریم میکروب ها قدرت را به دست می گیرند. به این صورت هیتلر تئوری تکامل را وارد بازی قدرت می کند. در این صورت ملاک حق و باطل اشخاص می شوند و همانگونه که خواندیم(در حکمت و معیشت) انسان با تاریخ پرستی مدرن دست در مسند الهی می زند. آنها می گویند از این تفکر این میوه برمی خیزد و شما حق ندارید که پرسش کنید چرا این میوه را داده است! به این صورت هرکس، هرچیزی را که مایل است به عنوان معیار قرار می دهد و می شود توجیه بوالهوسی کسانی که نمی توانند روی در روی مشکلات سخت بایستند. به این صورت با طرح نقدی منطقی وی یادآوری می کند که تاریخ پرستی شرک بزرگ روزگار ما است که به جای خود موجود دیگری را معرفی می کند که همو حق و باطل را تشخیص می دهد. سروش معتقد است(اکنون نمی خواهیم نقد کنیم که آیا دکتر سروش به درستی به تاریخ پرستی هگل اشاره کرده است یا خیر) که هگل تاریخ را بت کرده است و به آن معبودیت بخشیده. لذا وقتی بنای حق و باطل زمان و تاریخ شد و باب قضاوت بسته شد انسان تسلیم شیوه ای جبرمحور می شود و تجلی حقانیت را در این گفته می بیند که "حق در لوله تانک است" آنها به اشاره می گویند که ما بنابر طبیعت قوی هستیم و ضعیف بنابر طبیعت باید از بین برود و اگر چنین اقدامی صورت نگیرد بر خلاف طبیعت عمل شده است. در این صورت چگونه می توان از آزادی انسان دم زد؟ این جاست که #ارتجاع_مترقی شکل می گیرد و مرتجع کسی می شود که باوری را از روزگار کهن زنده کرده است. این غلبه تفکر در تمام ساحت های سیاسی و فرهنگی و علمی جریان دارد. اما به هر روی ملاک حق و باطل چیز دیگری است. می توان پذیرفت که برخی امور به گذشته تعلق دارد و خوب هم نیست اما ملاک داوری زمان و تاریخ نیست. سروش در این قسمت به درستی نشان می دهد که هر برآمدنی پیشرفت نیست. لزوما دلیلی در دست نداریم که امر مترقی بهتر و نتیجه اش مطلوب تر از امر پیشین باشد. به عنوان مثال اگر سیر تطور انسان از انسانیت به سوی تک سلولی بگراید تطور صورت گرفته است اما پیشرفت نیست بلکه عین پس رفت و انحطاط است. نمی توان گفت برآمد جدید در عرصه تاریخ و فرهنگ و سیاست عامل پیشرفت بوده است و هیچ لزوم و قاعده ای کلی برای این مهم در اختیار نیست. در این صورت باید صدای تبر ابراهیم را هنوز هم شنید و بت ها را شکست. وقتی خدای سمیع و حاضر فراموش شد، انسان خود را تسلیم موجودی دیگر می کند. نتیجه اینکه باید یک خدای ارزش آفرین وجود داشته باشد که باید ها از او اخذ شود. اما سروش به این نکته واقف است که اگر "بایدها" و "تکلیف" در تصادم افتاد، تکلیف تا زمانی لازم الاجراء است که از حدود توانایی انسان خارج نباشد. پس تمام معیار حق و باطل از انوار ایزد پاک و ارزش آفرین است. اما وقتی که ارزش ها به صورت باری بر دوش انسان قرار بگیرد از اعتبار می افتد. پس آنچه که پایدار است برای مردم می ماند. به گمان سروش آنچه که بر خدا تکیه زند حق است و آنچه که از او به دور افتد امری باطل است...

🌐 اما آیا برای سروش خدا امری داده شده نیست؟ به نظر ما این مساله نیازمتد تامل بیشتری است هرچند ایشان حق مطلب را ادا کرده اند اما اینجا خدا را فقط به عنوان امری داده شده و پذیرفته معیار

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

● سخنان بسیار مهم و تاثیرگذار استاد #مصطفی_ملکیان با چشمان اشک آلود، درباره مولای متقیان امام علی ●

🔺 حتما و حتما گوش فرا دهید...🔻

🦋 @jabbariamin

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

سخنرانی شب قدر
ایراد شده در سال ۱۳۸۸
دکتر #عبدالکریم_سروش
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

"ایدئولوژی شیطانی در عمل"

💠 بخش دوم/عبدالکریم سروش

🌐 تا کنون آنچه به آن اشارت رفت حاصل رسوخ اندیشه ای شیطانی است و حاصل آن جبر و سلب آزادی و حقوق فردی بود. ایدئولوژی شیطانی دست را می بندد و عقل را در زندان می کند و منطق را بی ارج می کند و حق و باطل معنای دیگری می گیرد و تاریخ بر مسند الوهیت تکیه می زند و تضاد اساس رفتار عالم می شود. این اندیشه عقل و منطق را بیرون می کند و به برهان اهمیت نمی دهد. تا منطق هست، نقد هست و تا نقد هست، سخن گزاف نمی توان گفت و چون عقل از بین رفت عاطفه جای آن را می گیرد. و چون سخن با عقل و منطق شنیده نشد و پیش از خواندن نقد شد مقابله مغزها جای خود را به مقابله بدنی و تسویه حساب شخصی خواهد داد. ناگزیر تیغ و تفنگ به میان می آید. وقتی منطق به کلی از دست رفت خصومت جای آن را می گیرد و این پیروزی عین حقانیت می شود. این تفکر به نزاع روی خوش نشان می دهد و پیروزی را عین داوری تاریخ می داند. هگل گفته بود تاریخ راه حق و باطل را نشان می دهد و اصلا سیر تاریخ عین قضاوت تاریخ است. سرنوشت هر فردی قضاوت تاریخ درباره او است! آنها می گویند پس از اینکه به مقصد رسیدیم مشخص می شود که حق چه کسی است. با ضعیف دانستن حریف سلاح عقل را از او می گیرد و منطق ذهنی را پیشاپیش تخریب می کند تا نتوانیم با سلاح عقل مبارزه کنیم. این تفکر از آشوب تغذیه می کند تا تفرقه اندازد و چون منطقی وجود ندارد جنگ افروزی مجاز می شود. نتیجه این نگرش تحقیر انسان و استقرار استبداد است. حکومت حق را به انسان می دهد اما در نهایت انسان را به زنجیر می کشد. آزادی رهایی خود است ولی به نام دموکراسی استبداد می کند و هویت هر فرد را با هویت طبقاتی تشخیص می دهد. آیزایا برلین هم از دوگونه آزادی منفی و مثبت سخن می گوید. آزادی منفی همان برداشتن موانع و رفع دخالت دیگری است و آزادی مثبت عین "ارباب بودن و صاحب اختیار بودن خود". استبداد با نام آزادی مثبت می آید ولی رهایی را سلب می کند و به نام مصلحت مرا تحت اجبار درمی آورد. ماتریالیسم تاریخی هم به نام طبقه آزادی را سلب می کند. این همه عشق و محبت و عرفان و ازخودگذشتگی را محصول نزاع هایی دیگر می داند که خود انسان ها از آن آگاه نبوده اند. چنان که پطروشفسکی ظهور اسلام را عبور جامعه عرب از یک دوران تاریخی به دوران دیگر می داند که نظام معیتشی عوض شده و مسلمین و کفار هم فقط پلی برای این عبور تاریخی بوده اند. آنها چون به خدا و مذهب باور ندارند گمان می کنند که دیگران هم، چنین هستند و اگر سخنی می گویند آن را نمی دانند یا اگر می دانند و می فهمند بنابر مصلحت سخن می گویند. گویی در بطن جاذبه سائقه نهفته بوده است. به راستی تا چه زمانی "خودمحوری" و "قیاس به نفس"؟ چرا باید فقط طوطی وار از دریچه چشم خود به جهان بنگریم و امر کلی را با خود قیاس کنیم؟ آنها دیگران را خودبینانه تمسخر می کنند و می گویند مگر عاشقی هم ممکن است؟ مگر دوستی و فداکاری هم ممکن است؟ شرط اول این است که مجنون باشیم! پس مشخص شد که چرا مارکس می گفت:

1) اشباح مغز بشری صورت تصعید یافته زندگی است( #ایدئولوژی_آلمانی).

2) ایدئولوژی فریب دوران است.

3) پیروزی در نظر، کار فیلسوفان اسکولاستیک است؛ قدرت و حقانیت را باید در عمل نشان داد.

♻️ بیشتر بخوانیم و تامل کنیم.
♻️ ادامه دارد...

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #ایدئولوژی_شیطانی

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

"ایدئولوژی شیطانی"

💠 طرح/ حتما بخوانید/ بخش یکم🔻🔻🔻🔻

عبدالکریم سروش در بخش ابتدایی کتاب ایدئولوژی شیطانی معتقد است که اگرچه دسته بندی های سیاسی و احزاب موید نسیم آزادی بود اما آفتی با خود به همراه آورد. به این صورت که همین که لب به سخن می گشایی پرسش می کنند که موضعت کدام است؟ به کدام حزب تعلق داری؟ و آنگاه بدون اینکه منتظر پاسخ باشند، انگ می چسبانند و دلشاد از داوری از غرور به این دلخوشی که فکر و ذهنت را شناخته اند تو را ترک می کنند. و افکارت را در قربانگاه سیاست ذبح می کنند و زمانی که معترض می شوی می گویند چشم ما به این کج بینی ها عادت کرده است. این کتاب معرفی دگماتیسم نقاب دار است که اگر درمان نشود بیماری هایی دیگر با خود به همراه می آورد. ما دوگونه برخورد داریم: 1) دگماتیک و غیردگماتیک اما عقیده دگم نداریم. بلکه روش مواجهه با افکار و تتبع در آراء است که دگماتیسم به بار می آورد. دگماتیسم به منزله یک روش مذموم است. وانگهی که منشور سروش در این کتاب رهایی از واهمه خودسوز جزم گرایی و گشودن عقل و خرد و خروج از غرور و جهل است. دگماتیسم بی نقاب قابل شناسایی است. روشی که فقط خود را می پذیرد و با تعصبی کور و خشن هیچکس دیگر را شایسته ورود به عقلانیت و علم نمی داند. دگماتیسم نقاب دار بالعکس باتلاق عقل است و با حضور آن تفکر رخت می بندد و همچون راهزنان اندیشه عمل می کند و هم چون عصایی در دست اصحاب ایدئولوژی است. آنها بی رحمانه به نام علم می تازند و گویی که فقط خودشان از توان استثنایی برخوردار هستند و میدان را چنان تنگ می کنند که کلاهشان علم و تحلیل است و بر مسند دروغین تعقل تکیه می زنند. آنها به جای موشکافی علمی و دقیق به سوی این می روند که شما به کدام دسته و حزب متعلق هستید تا شما را تخطئه کنند. آنها اجازه تحلیل فکری به خودشان نمی دهند و چون فهمیدند که به کجا وابسته هستید گویی همه چیز معلوم شده است. بنابراین درب تفکر بسته می شود و فرد به همان جایی می رسد که از ابتدا همان را می خواست. این عمل توجیهی و دلیلی برای فکر نکردن است. نمی توان در برابر این روش دست به نقد علمی و تجربی زد که حتی علم و منطق را هم حزبی می کنند. در مواجهه با این دست افکار یا باید در نتیجه جزم افکار مخالف را پذیرفت که اثبات مدعای او است و اگر در برابر آن نقدها دفاعی صورت بگیرد به تحجر متهم می شویم گویی از عقیده ای باطل دفاع می کنیم. احتمالا اشاره دکتر سروش به احزاب چپ کشور است و البته در آن فضایی که کار احزاب چپ به اتمام رسیده است. کار در این نحوه، به جایی می رسد که علم هم حزبی می شود. وی از #لیزنکو یاد می کند که ژنتیک را علمی #بورژوایی می خواند و تئوری لامارکی را با دیالکتیک خود مناسب تر می دید. یا نحوه مواجهه با تئوری نسبیت #اینشتین. اگر تکامل را نقد کنیم انگ ارتجاعی و بورژوایی می خوریم و اگر از نقد خود دفاع کنیم متحجر شناخته می شویم و تنها چیزی که ندای آن به گوش نمی رسد " #عقل " است. از سویی دیگر، آنها انگیزه و انگیخته را خلط می کنند. در حالی که در عالم اندیشه حزب و حزب بازی و جزم گرایی راهی ندارد. وابستگی طبقاتی محکوم می شود. در این صورت خلط انگیزه و انگیخته مسلخ عقل و تفکر است که عقل را به پای عاطفه قربانی می کند. جدال مدعی و توانگر سعدی و شهادت به رسالت پیامبر اسلام و انگیزه منافقان از آن نشان می دهد که برداشت ها تا چه حد می تواند جزم گرا باشد(ایدئولوژی شیطانی، 1373، 30). این دسته می گویند چون فیلسوفان رقیبی هستند فلسفه های آنها سرمایه داری است و ماتریالیسم را پرولتاریا می خوانند و عده ای هم انسان را موجودی صد در صد مادی معرفی می کنند و عجیب تر اینکه "با نشان دادن سابقه مادی انسان می خواهند او را از نظر اخلاقی هم حیوانی معرفی کنند که بنده غریزه است این دست از افکار کم نیست. کم نیستند کسانی که می گویند رشد تصوف در ایران معلول حمله مغول و قوت گرفتن یاس و تمایل به درون گرایی بود و می خواهند نتیجه بگیرند که تصوف باطل است. در حالی که سروش خود مدعی است که نمی توان از عرفان در سیاست استفاده کرد کاری که در دهه های پیشین صورت گرفت که از تحلیل آن می گذریم. این نحوه تفکر همان است که سروش " #ایدئولوژی_شیطانی " نام نهاده است.

ادامه دارد...

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #ایدئولوژی_شیطانی

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔻 تئاتر ترور 🔺

● "آنچه تروریسم را از سایر خشونت ها جدا می سازد این است که تروریسم متشکل از اعمالی است که برای جلب توجه افکار عمومی به شیوه ای دراماتیک انجام میشود و هراسی ایجاد میکنند که از قربانیان واقعی آنها فراتر می رود. در واقع در نظر فرد تروریست،هویت قربانیان اغلب در درجه ی دوم اهمیت قرار دارد و یا اصلا اهمیتی ندارد.
تنها مردمی مهم هستند که این رخداد را تماشا می کنند.این تمایز بین قربانیان واقعی و مخاطبان هدف،نشان اصلی تروریسم است و آن را از سایر اشکال تعارض مسلحانه جدا می سازد.
تروریسم تئاتر است! " ●

برایان جنکینز ،متخصص مشهور تروریسم.

🖇 پی نوشت:
اتفاقات تلخ تروریستی امروز،که با بدسگالی و سنگدلی تمام، جسم و ذهن هموطنان عزیزمان را نشانه رفته است، یادآور این تحلیل بود برایم.
تلاش کنیم تا آرامش روانی را به جامعه ی عزیزمان برگردانیم.


🌾 @jabbariamin

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

"ذهنیت مشوش، هویت مشوش"

💠 طرح/بخش یکم/بحران هویت

پرسش اصلی این مقاله این است که: ما که هستیم؟ اگر انسان همان دانسته هایش باشد استحکام هویت او هم منوط به ابهام و وضوح آن دانسته ها است. ذهنیت مشوش، هویت مشوش می سازد. در این صورت باید برای عبور از بحران هویت از بحران ذهنیت رها شد. سروش اشاره می کند که نظام های تمامیت خواه نگاه انسان را به یک سمت معطوف می کنند اما هویت را محفوظ نگه می دارند. انسان اگرچه در ظاهر آزادی خواه است اما در باطن آزادی گریز است. چون مسئولیت و آزادی هم عنان هستند انسان برای خروج از مسئولیت ترجیح می دهد در محیطی بسته و جبرگونه به سر ببرد. سروش اشاره می کند که دکارت، با طرح ایده های "مشخص و متمایز" در پی این بود که به معرفت یقینی برسد و هویت مشوش از دست رفته انسان غربی را بازسازی کند. از سویی عشق عرفانی هم راهی برای رهایی از تشتت بود. اما ما ایرانیان کیستیم؟ ایران متشکل از سه فرهنگ ایرانی و اسلامی و غربی است. فرهنگ ایرانی با زبان فارسی مشخص می شود که نوادر روزگار با آن به تفکر می پرداختند و ما اکنون با استناد به همان می توانیم غبار تیرگی را بشوییم. این زبان بیشتر از اینکه به کار فلسفه بیاید در خدمت تصوف قرار گرفت و پریشانی مضاعفی ایجاد کرد که تاثیرش در ذهن و هویت ایرانی برجای ماند. از سویی آشنایی با فرهنگ غرب تمام نهادهای ما را تحت تاثیر قرار داد. بانک و رسانه و تلویزیون و مطبوعات و...همه به نام های غیرمحسوسی اطلاق می شد که برای شناخت آنها می بایست با تئوری پردازی های مربوط به آن آشنا می شدیم. تئوری هایی که در ذهن ما حاضر نبود و از این جهت دریافت ناقصی از مفاهیم مغرب زمین منتقل شد. بنابراین ما چون تئوری های مربوط را نمی دانیم کاربرد آنها را در زندگی و تمدن جدید و اخلاق درک نمی کنیم. مثلا جامعه دینی که اساسش بر تکلیف استوار است با پارلمان که اساسش حقوق بشر است چگونه می تواند سازگار افتد؟ اگر این نسبت روشن نشود بر تشویش هویت ما خواهد افزود. جهان سوم، جهان اسامی است و دارای معانی ای که از درون تهی هستند. مولفه سوم فرهنگ دینی و اسلامی است و راستای آن، هم چنان ایران رو به انحطاط می رفت که چنان راسخ شد که پرداختن به نظریه بحران را هم غیرممکن کرد. تصوف ایرانی حیرت افکن بود و تحلیل عقلانی امور را نمی پذیرفت و اگرچه بر #جزم گرایی خط بطلان کشید اما با فراهم کردن معرفت مشوش و ناقص، هویت مشوش ایجاد کرد. تصوف رازآلود است و فرد را در نیمه راه رها می کند. روح های زخم خورده از تصوف در این درد مشترک هستند و آن "فقدان هویت" است. با اندیشه حیرت افکن نه می توان علم ساخت و نه سیاست. تصوف به عنصر "بی مقداری دنیا" و "بی اختیاری انسان" توجه می کند و روحی فرسوده و بی عمل به بار می آورد. فلسفه های متافیزیکی آمیخته به عرفان چراغ "خردگرایی را کشت" و عرفان، فلسفه را در معرض تندباد قرار داد. #عرفان وادی "حیرت" و #فلسفه وادی "دقت" است و حیرت و دقت کجا می توانند باهم آشتی کنند؟ سروش ضمن نقد ترجمه های دشواز غربی چون #هگل(Hegel) و روی خوش نشان دادن به فلسفه های تحلیلی دسته دوم را واضح تر می داند که چون دسته اول تشویش نمی آفریند و نقد او متوجه نظام دانشگاهی است. همچون پست مدرن که لقلقه زبان و حربه ای برای پوشاندن بیسوادی و نقد علیه عقلانیت است و این امر بر روح ما جراحت وارد کرد. هم چنان که انحطاط پیش می رفت فقه و کلام فربه تر می شد و دین در عادات و آداب و رسوم گرفتار می آمد و از عمل دینی فقط فقه و از دین نظری فقط کلام باقی ماند. دین فقهی با جنبه تعبدی و تقلیدی انسان را از هویت خود دور می کند و این خلاف جنبه عاشق و معشوق دین تجربت اندیش است. فقه، انسان را به موجودی خشک و جزمی و برده ای بی اراده مبدل می کند. هم چنان که غزالی فقها را نقد می کرد و معتقد بود که آنها روح عرفانی و اخلاقی دین را کشته اند.

ادامه دارد...

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #اخلاق_خدایان.

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

"اصناف دین ورزی"

💠 بخش دوم و پایانی

🌐 دین ورزی معرفت و تجربت اندیش

اما در دین ورزی معرفتی سخن از راز و معمایی است که عقل با آن کلنجار می رود. اگر دین ورزی مصلحت اندیش با جزم عقیدتی همراه است، دین ورزی معرفت اندیش با بی جزمی و حیرت عقلانی پیوند دارد و بر این اساس مشخصه یقین را در پی خواهد داشت. در این نحوه، هیچ عاقلی دست از پرسش برنمی دارد و بر خلاف دین ورزی مصلحت اندیش، افراد را در دریای هیجان غرق نمی کند. در دین ورزی عامیانه، ایمان و اعمال افراد به یک نحو است. اما با پانهادن به عرصه معرفتی، دین فردی و فردیت دینی ظهور می کند و هر خردورز، برای خود دینی دارد. در یک کلام درکی است ویژه خود او و تاملات او. دین ورزی معرفتی سیال است و برخلاف دین ورزی عوام ثبات فلج گونه ندارد. طوفان های عقلانی، دریای معرفت و ایمان را به تلاطم می افکند. دین ورزی عوام گونه تسلیم خرافات می شود و خود را از تردید و تامل دور نگه می دارد. دین ورزی معرفتی، دلیلی و تحقیقی و تاویلی و اختیاری و فردی و غیراسطوره ای و مهم تر از همه "بدون حضور روحانیت" و نقدی و سیال و غیرتقلیدی است. خدا در اینجا یک راز بزرگ عقلانی است و بندگان رازگشایان او و پیامبر او، حکمت آموزی است که درس های بزرگ را در نهایت فشردگی القاء کرده است. در این جا، عقل دین ورز مخاطب پیامبر است نه عاطفه و هیجان. وظیفه پیامبر، القای قول است نه تحمیل و ایجاب، در این نحوه از دین ورزی روحانیت حضور ندارد و با اسطوره هیچگونه نسبتی نداشته و غیرتقلیدی و با پلورالیسم بر سر مهر است. از این دین ورزی نمی توان ایدئولوژی ساخت چراکه معطوف به حقیقت است و با شخصیت های آن می توان وارد گفت و گو شد و سر بسته تجلیل و تقدیسشان نکرد. آنها چندمنبعی هستند و درک دینی آنها تابع قبض و بسط می شود. پس علم کلام مخصوص دوران استقرار بود. و نه عهد پیامبر که شخصیت نورپاش ایشان راهی برای ظلمات باقی نمی گذاشت. سپس متکلمان رسیدند و به تبع پرسش ها و عقلانیت و فرهنگ عصر دست به کاوش بردند و علم کلام را به عنوان محصول تاریخ دین به آیندگان سپردند. در دین و زی معرفتی طناب نقد محکم و ارادت کم تر است و همین است که طعن طاعنان را متوجه این نحوه دین داری کرده است. این دین ورزی عین حیات معقول و پرسشگرانه و نقادانه و متکلمانه و تقدس زدایانه و غیرمقلدانه است و برای خود سلوک دینی مسقل و محترمی محسوب می شود که در سرزمین حاصلخیز عقل می روید(قابل توجه کسانی که می گویند عبدالکریم سروش، عقل را در ایمان حل کرده است). این فقره حاوی توجه جدی وی به خردگرایی و تفسیر فلسفی دیانت است. اما دین ورزی تجربت اندیش با چشم است و عشقی و یقینی و شهودی و قدسی و عرفانی و رازآلود است که در آن خدا یک محبوب و معشوق زیبا است و الگوی موفق، تجربه دینی و پیروی از او و بسط تکرار تجربه او و جذب شدن در میدان شخصیت او است. در این نحوه هم کشف و تجربه و پلورالیسم و فردیت یک اصل است. در آن مواجهه با امر متعالی صورت می گیرد و مناسک و آداب آن برخاسته از جوشش عشق است و گرمای مومن از ولی و پیامبر او است. رازی حیرت افکن دارد که فرد را خاموش و متحیر می کند. فرد، در این نحوه با مردم در بیرون می جوشد و از درون سر در گریبان خود دارد. میوه عاشقی او وصال و میوه ادب عاشقی او رازداری است.

پایان بخش دوم

📎📎با ما همراه باشید، ادامه دارد...

❌ #ذکر_متن_با_منبع_بلامانع_است.
✍️ دکتر #عبدالکریم_سروش.
📚 #اخلاق_خدایان.

@Soroush_Philosopher
❇️ به ما بپیوندید💠
https://t.me/joinchat/AAAAAD1iiYNrufWfeQ0Tfg

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

💠 طرح/بخوانید؛ صدای #عبدالکریم_سروش

🌐 شخصیت ها در دین ورزی مصلحت اندیش یا معیشت اندیش سخت اسطوره ای می شوند و با تاریخ و جغرافیای بشری قطع رابطه می کنند. قرنها، پدران و مادران ما بر حسینی می گریستند که در روز عاشورا #جنیان به کمک او آمدند و روز شهادتش هرسنگی که از زمین برمی داشتند زیر آن خون تازه می یافتند و حتی یک بار "از تحلیل عقلانی و تاریخی قیام او سوال نکردند" و حتی قرنها پس از سقوط و زوال امویان و عباسیان باز هم در "زیارت نامه ها به دنبال لعنت و انتقام گرفتن از مسببان و جانیان آن جنایت بودند"!!!!!!!!!!!

✍ دکتر #عبدالکریم_سروش
📕 #اخلاق_خدایان

@Soroush_Philosopher

Читать полностью…
Subscribe to a channel