soroush_philosopher | Unsorted

Telegram-канал soroush_philosopher - عبدالکریم سروش و فلاسفه

11423

کانالی برای آن ها که می اندیشند... اندیشه ها و آرای دکتر عبدالکریم سروش و بزرگان عرفان و فلسفه کانال رسمی دکتر سروش : @DrSoroush

Subscribe to a channel

عبدالکریم سروش و فلاسفه

⛔️ننگ توهین وقیحانه به آیت الله هاشمی تا ابد به نام قالیباف ثبت شد
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

انعکاس درگذشت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در رسانه‌های جهان

روحش شاد

@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

#سید_محمد_خاتمی در حسینیه جماران💚
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

بسیاری پس از شنیدن خبر درگذشت ایت الله هاشمی شوکه شده اند ، نه به خاطر خود ایشان بلکه به دلیل نگرانی نسبت به آینده و اینکه چه خواهد شد.
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴▪️مسائلی در باب اخلاق

اخلاق نه تصادفی در اختیار دارد نه خدمتکار پیری. ایده اخلاقی به محض اینکه در واقعیت اطلاق شود، خود را نقض می کند. از همین رو است که اخلاق خواستار #افشا است.
قهرمان تراژدی، جرات اخلاقی خود را دقیقا به این گونه نمایش می دهد که آزاد از هر توهم زیباشناختی، خودش سرنوشت قربانی را به او اعلام میکند. اگر قهرمان تراژدی چنین کند، در این صورت، فرزند محبوب اخلاق است و اخلاق از او بسیار خشنود است. اگر خاموش بماند شاید به این خاطر باشد که بخواهد بدین وسیله رنج دیگران را تخفیف دهد یا شاید هم رنج خودش را سبک تر کند. با این همه میداند که از این دغدغه، آزاد است. اگر خاموش بماند، به مثابه فرد، مسئولیتی جدی را تقبل میکند. تا جایی که نسبت به هر استدلالی از بیرون، بی اعتنا باشد.
اما بعنوان قهرمان تراژدی نمی تواند این کار را بکند. زیرا اخلاق دقیقا به این دلیل او را دوست دارد که پیوسته #کلی را بیان میکند.
زیبا شناسی خواستار افشا بوده اما با تصادفی به خود، یاری کرده است. اخلاق، خواستار افشا بوده و در قهرمان تراژدی، رضایت کسب میکند.
علیرغم جدیت اخلاق، در طلب افشا نمی توان انکار کرد که #راز و #سکوت عظمتی به انسان عطا میکند زیرا خصال زندگی درونی اند.

📕 #ترس_و_لرز

✍ #سورن_کی_یر_کگارد


@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴▪️فربه تر از ایدئولوژی

شریعتی، #ابوذر را مجسمه اسلام و اسلام مجسم میدانست. ابوذر برای شریعتی تا پایان عمر، ابوذر باقی ماند و به تعبیر مولوی، این "مهر اول" هیچگاه از دل او زایل نشد. از نظر او ابوذر پروری، مقتضای مکتب اسلام بود و هر تفسیری از اسلام که برای شخصیتی چون ابوذر ارزش کافی قائل نباشد و یا از درون آن، کسی همچون ابوذر بیرون نیاید، تفسیر مقبولی نیست.
شریعتی نه تنها از روزنه تاریخ که از روزنه جامعه شناسب نیز به اسلام نظر میکرد و از همین روزنه بینشی نسبت به ابوذر پیدا کرده بود که او را بسوی اسلام ابوذر پرور می راند. برای او ابوذر مهمترین چهره برجسته اسلام بود.
گویی انس شریعتی با ابوذر، حتی بیش از انس او با پیامبر و علی بود. گویی پیامبر و علی موجوداتی قدسی و ماورائی بودند که پایشان بر خاک و سرشان در آسمان بود.
برای شریعتی، ابوذر یکپارچه ایمان و خشم و جهاد بود.
آنچه شریعتی را واداشت تا به اسلام به چشم یک ایدئولوژی بنگرد و خواهان بر پایی یک جامعه ایدئولوژیک بشود، همین عشق نخستین او به ابوذر ناآرام و شورشگر و مومن بود. از نظر او بهترین شیوه ابوذر پروری، ایدئولوژیک کردن اسلام و جامعه بود.

📕 #فربه_تر_از_ایدئولوژی

✍ #دکتر_عبدالکریم_سروش


@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔻معدودی از انسانهای مدرن آگاه، یادگرفته اند که دیگر فروتنانه سخن بگویند،حکم کلی ندهند، و پیشاپیش، شرایط و مکانها و جهان هایی را در نظر گیرند که میتواند سخنانشان در آنها، بلامصداق بوده و موضوعیت نداشته باشد.

اما چگونه شده است که این موجود مغرور دوپا ،در عصر مدرن، پا در وادی تواضع گذاشته است و بسان #شمس پیشامدرن، چنین قطعی و مطلق گونه سخن نمی راند؟!
شاید اساسی ترین دلیلش این است که او نسبت به "سهم" و "قدر" و "جهل" خویش، بیش از پیش واقف شده است. محدودیتهای وجودی و معرفتی خویش را شناخته است و هم اینکه فهم کرده است که کاملا محتمل است که علارغم تصور پیشین،دیگر او،مرکز ثقل جهان نباشد! دیده است که کره ی او، ریز جهانی است در دل فضا و کهکشانی به گستردگی بی نهایت. و این فهم، این توهم را که "جهان بخاطر و برای من است" را از انبان ذهنی او زدوده است و او را خاکسارتر کرده است...

✍ #امین_جباری 🔺

👁‍🗨 @jabbariamin

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

@Soroush_Philosopher
#بخش_دوم
هفت جلسه به سر آمد و بحث ما به سر نیامد،تا وقایع خونین خرداد ۱۳۶۰ بر آن مهر خاتمت دائم نهاد. با این همه، نکات بسیار روشن شد. از جمله این‌که در یکی از جلسات که سخن از موضوع بحث جلسه آینده می‌رفت و مصباح یزدی موضوع خدا را پیشنهاد کرد، احسان طبری برآشفت که در آن بحث شرکت نخواهد کرد حتی اگر حزب، وی را ملزم به آن کند و یادداشتی به آقای مصباح داد که: مرا ملحد نخوانید، من ملحد نیستم. پس از خاتمه‌ی آن مناظرات، یک بار دیگر احسان طبری را دیدم و آن شبی از شب‌های ماه رمضان -سال۶۳؟- بود که وی را از زندان به خانه مرحوم محّمدتقی جعفری آوردند و مرا هم بدان مجلس فراخواندند. حال و روز خوشی نداشت و دهان و فک‌اش گویا شکسته یا کج شده بود. جعفری می‌خواست‌با ویمحاجه کند، اما من مطلقا خوش نداشتم که با اسیری در بحث شوم، و نشدم. یک‌بار که آقای جعفری سخنی در نقد شوروی (سابق) گفت، احسان تکانی خورد و دفاعی غیورانه کرد.

پس از گذشت سالها فرخ نگهدار را در لندن دیدم و با یکدیگر از آن ایام و آن احوال سخن گفتیم. او بسیار عوض شده بود و من هم، ذهنا و ظاهرًا. اما در یک نکته توافق داشتیم و آن این‌که کاش آن مناظرات و امثال آن (چنانکه میان دکتر بهشتی و دکتر کیانوری رفت)، علی‌رغم طعن طاعنان، ادامه می‌یافت و سایه‌ی مبارک بحث آزاد (که ابوالحسن بنی‌صدر منادی آغازین آن بود)، گسترده‌تر می‌شد و فضای فکری و سیاسی جامعه را معتدل و عقلانی می‌کرد، و صاحب‌نظران و سیاست‌ورزان، به‌جای نزاع و خشونت و افترا و تهمت و سخنان یک‌سویه‌گفتن و خطابه‌های بی‌مخاطب ایراد کردن، به جدال احسن و اقناع متقابل می‌پرداختند و جمهور خلق را در آن بازی شریف عقلانی شرکت می‌دادند و حیرت‌زدایی و جهالت‌پیرایی می‌کردند؛ و دریغا که چنین نشد!(۱).

همین‌طورست.برای تأمین سلامت اجتماع و حسن جریان امور، بر عاطفه‌ی محض نمی‌توان تکیه کرد، چون از آن جز خشونت و تعصب بر نمی‌خیزد. عقل را هم باید در میان آورد تا آب لطفی بر تیزی و تندی عواطف بزند و آن‌ها را رام و آرام کند. جامعه‌ی ما اینک، سخت اسیر عواطف لجام گسیخته است (چون نفرت‌ورزی شدید به دشمنان، تقدیس مفرط علما و اختراع القاب پرطمطراق برای آنان، آیین‌های مرده باد و زنده باد، بزرگداشت‌های پر تجلیل و بی‌تحلیل، تظاهرات قدرت‌نمایانه، خرافات و کرامت‌تراشی‌های سفیهانه و …) و دیرگاهی است که آتش این عواطف، خرقه ی ِخَرد را سوخته است. به میان آوردن مناظرات راستین برای حل مشکلات راستین، آن هم با عالمان دردمندو راستین (و نه گفت‌وگوهای فرمایشی و نمایشی بر سر سوالات تصنعی)، بازگرداندن آب‌رفته‌ی عقلانیت به‌ جوی ذهنیت جامعه است.نشانه یک جامعه آزاد و آگاه ، رواج بحث‌ها و گفتگوهای آزاد عقلانی‌ست.فتح این باب پر برکت ما را از چنگال بی‌خردی‌ها و جزم‌اندیشی‌ها و در جازدن‌ها و تقلیدها و تکرار خطاها و اعتیادات فکری رهایی خواهد داد. سوال از چگونگی گرفتن ختم حدیث کسا یا از اینکه آب فرات مهریه فاطمه زهرا بوده است یا نه (که در رسانه های ایران دیده می‌شود) والله راهی به دهی نمی‌برد و بابی به خرد ورزی نمی‌گشاید و از مسوولیت عالمان نمی‌کاهد.خدا را شکر که فعلا امنیتی حاصل است. در پرتو این امنیت باید کاری کرد و نهالی ماندگار کاشت. و اگر اکنون نه، پس کی و کجا؟ مراجع ما عذری در پیش‌گاه خلق و خالق ندارند، اگر این‌گونه دعوت‌ها و مسألت‌ها را اجابت نکنند و خلایق را از حیرت نرهانند و پاسخی به پرسش‌های معاصر ندهند و هم‌چنان به افتاء در فروع فقه قانع باشند و خانه‌ای از پای بست ویران را نقش ایوان کنند.
***
‎سال‌ها پیش که معرکه و مضحکه ریا‌کارانه‌ای به نام مناظره به راه انداخته بودند و از هر جا مرا برای مناظره صدا می‌زدند و در بوق‌ها و رسانه‌ها می‌دمیدند که فلانی از مناظره می‌گریزد! حقیقت امر این بود که وزارت اطلاعات مرا نهی مؤکد کرده بود که مبادا دست از پا خطا کنی و پاسخ مثبت دهی! من هم جواب‌هایی به داعیان و مدعیان می‌دادم که گرچه ناحق نبود، ناقص بود، چون دادن پاسخ اصلی و کامل، مجاز و ممکن نبود!
‎اینک می‌بینم که به‌حمدالله، شبستری خود پای به میدان نهاده است و گویا نهی و منعی هم دریافت نکرده است. نمی‌دانم چرا علماء و مراجع طفره می‌روند و حرف دلشان را نمی‌زنند و پیش‌کسوتانه با هم کسوت خود هم‌سخن نمی‌شوند؟ آیا مانعی امنیتی در کار است؟ آیا مصلحت اسلام نیست؟ آیا شئونات مرجعّیت اقتضا نمی‌کند؟ آیا خوف از هزیمت دارند؟ آیا خطر ریزش مریدان در میان است؟ آیا هنوز مهابت پرسش‌ها را چنان‌که باید در نیافته‌اند ؟ آیا هم‌چنان می‌پندارند که فهم درست، همه جا و همیشه با آنان است و دگراندیشان،یکسره بر باطل‌اند؟ آیا خطبه‌های بلند و بی‌حاصل امامان جمعه وخرافه گستری‌های مداحان را برای اقناع فکری جوانان کافی می‌دانند؟ آیا…. …؟

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴▪️راز اناالحق

غوغای #اناالحق از دنیای قال نیست بلکه عصاره ای از جهان حال است. #حلاج بی پروا و خستگی ناپذیر در جستجوی جمال حق و وصول به ساحت قدوسی ذات مطلق بود. دام گستر نبود که مردم را در لباس ریایی قطب و پیرو و مرشد و زاهد سالوس بدنبال خود بکشاند. او واصلی بود که اعتراف میکرد و می گفت:
من در #انالحق به غنایی فراسوی باورهای خویش دست یافتم. ناگزیر دیوار سکوت را سرمستانه شکستم و آماده عبور از کائنات و نیل به جهان با شکوه فنایم.
🔴 #حلاج، مظهر عشق ناب و در اختیار محبوب و مسخر معشوق است که این غلبه بر جسم و روح عاشق موجب افشا گری میشود و فرجام چنین عشقی 🌷شهادت🌷 است.
عرفای دیگر در معرفت عشق فقط به مقام #تحیر رسیدند. بدین جهت ناگزیر شدند بگویند:

مرا که خلعت سلطان عشق پوشیدند
ندا زدند که حافظ، خموش باش خموش

اما #حلاج در معرفت عشق به مقام #انسان_خدایی نائل گردیده است.
انسان خدایی یک مکاشفه تازه است. آفرینشگر عرفان عاشقانه است.
در ترانه های الهامیت، یک موسیقی آهنگین شورانگیز ساحرانه بگوش میرسد. وقتی که #حلاج از #عشق سخن می گوید شور از جهان بر آید. دلها در آتش افتد و دود از میان برآید.

✍ #عطا_الله_تدین
📕 #حلاج_و_راز_اناالحق




@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴معرفت و تجربه دینی🔻🔻🔻🔻
🔴 بخش دوم ( قسمت اول)

چنانکه همگان می دانیم فلسفه یونانی نیروی فرهنگی بزرگی در تاریخ اسلام بوده است. ولی این نکته قابل ذکر است که در عین آنکه فلسفه یونانی به دامنه دید متفکران اسلامی وسعت بخشید، بینش ایشان را درباره قرآن دچار تاریکی نمود. سقراط تمام توجه را محدود به جهان آدمی نمود. روح قرآن که در زنبور عسلی جایگاهی برای وحی الهی می بیند و می خواهد که به تمام طبیعت بنگرند و گردش ستاره ها و توالی شب و روز را ببینند، در مقابل تصور سقراط قرار می گیرد. افلاطون شاگرد وی نیز به امور حسی به چشم بی اعتباری می نگریست و قائل شد که از حس، فقط اعتقاد به دست می آید نه اینکه سبب رسیدن به علم حقیقی شود. در این صورت واضح است که روح قرآن ضد تفکر یونانی است. از همین روی بنابر آیات قرآن جهان به بازی و بیهوده آفریده نشده است. و حقیقت و واقعیتی است که باید آن را به حساب بیاوریم. جهان در نظر قرآن محصولی بسته و تمام شده نیست که دائما در حال تغییر است. همین نوسان بی حد و این شناوری بی صدای زمان دال بر وجود خدا است. لذا انسان موجود بی آرامی است که با تمام ضعف ها و نقص هایش بر جهان برتری دارد و حامل اندیشه و امانت بزرگی است که کوه ها از پذیرفتن آن سر باز زدند. بنابر نگاه قرآن، انسان می تواند نیروهای طبیعت را شکل دهد و آن را رهبری کند و اگر همین نیروها مانع انسان شود او در ژرفای خویش می تواند منبع الهام شود. و از طرفی همین انسان نیروی تصاعد طلب دارد که می تواند از یک حالت به حالت دیگر منتقل شود. لذا اگر انسان می تواند تصویری از چیزها بسازد و آنها را مسخر خود گرداند از همین معرفت تصوری به جانب واقعیت و حقیقت می رسد که همان طبیعت است.

ادامه دارد...

دکتر عبدالکریم سروش با تاکید موکد و در ابتدای درس گفتار دوم قبض و بسط تئوریک شریعت پیش نیازهایی را برای فهم این کتاب لازم می دانند که به این ترتیب است و از همین روی محتوای کتاب احیای فکر دینی در اسلام مورد واکاوی و تحلیل قرار می گیرد و سپس تمرکز بر کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت است.

1) کتاب علم و دین نوشته ایان باربور، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی
2) کتاب احیای فکر دینی در اسلام، محمد اقبال لاهوری، ترجمه احمد آرام
3) کتاب خوابگردها نوشته آرتور کستلر، ترجمه منوچهر روحانی.

✍ #محمد_اقبال_لاهوری
📚 #احیای_فکردینی_در_اسلام

@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی🔻🔻🔻🔻🔻

بخش اول

کتاب تاریخ واپسین انقلاب ایران ارزیابی بسیار دقیق و موشکافانه از آفت ها و آسیب های فرمانروایی شاه سلطان حسین و رفتار های وحشیانه ای است که پیش از این صورت گرفته بود. مزیت روایت پدر کروسینسکی راهب یسوعی و هم چنین دوسرسو این است که آنها به داخل دربار ایران دوره صفوی نفوذ کرده بودند و بدون هیچگونه نفع عمومی روایت های خود را ارسال می کردند. سقوط اصفهان برای اروپاییان حادثه ای بسیار غیرمترقبه به شمار می رفت چراکه نظر آنها تا پیش از سقوط اصفهان به تامل درباره انحطاط های امپراطوری روم مقدس می گذشت. از طرفی حکومت صفوی هنوز دارای روابط و مناسبات حسنه با اروپایی ها بود. خاندان صفوی هرگز چنین انتظاری نداشتند و اقدام به خلع شاه ایران را از سلطنت خیالی بیش نمی دانستند که دشمنان باید آن را به گور می بردند؛ اما آنها بدون این که بخواهند چنین کاری را انجام دادند. لذا ما با تحلیل دقیق و مناسب درباره سقوط اصفهان مواجه نمی شویم و همان روایتی هم که آمده است در پشت پرده نثر ضخیم فارسی پنهان مانده است. عده ای می نویسند که سقوط ایران بر اثر فراموش شدن امر به معروف و نهی از منکر بود در حالی که کروسینسکی یا دیانت خود را وارد نمی کند و یا اگر آن را وارد می کند به صورت تاریخی بدان می نگرد. مزیت روایت کروسینسکی بر روایت فارسی این است که وی با تکیه بر اندیشه تاریخی جدید می نوشت درحالی که تاریخ نویسی ایرانی به منشی گری و روایت درباری تبدیل شده بود. از همین روی چون در نظام سلطنتی شاه در راس هرم قرار داشت و سامان نیروها بر اساس دستور وی صورت می گرفت شناخت سلطان حسین اهمیت ویژه ای می یابد. کروسینسکی می نویسد: شاه ایران انسان ترین و مهربانترین و در عین حال سست عنصرترین شاهی بود که تا آن زمان در ایران به سلطنت رسیده بود و خوبی و مهربانی اش به دور از هوش و فضیلت لازم برای اداره کشور به ضعفی مبدل شده بود که مایه تحقیر بود تا دوست داشتن. زمانی که شاه سلیمان در بستر بود با گفتن خصلت های هردو پسر خود راه را برای انتخاب پادشاه بازگذاشته بود و درباریان چون در پی این بودند که راه خلاف بپیمایند سلطان حسین را به شاهی برگزیدند. شاهی که در حرمسرا بزرگ شده بود و از آداب کشورداری چیزی نمی دانست. وی پیوسته میان افراط و تفریط در نوسان بود. او در ابتدا مردی بسیار باتقوا بود به گونه ای که حتی شراب خواری را حرام اعلام نمود. اما مردانی که آسایششان بی شراب نمی گذشت با همدستی عمه شاه وانمود کردند که او تنها در صورتی خوب می شود که شراب بنوشد و عمه شاه با این حیله که تا شاه ننوشد من نمی نوشم او را به مردی دائم الخمر مبدل کردند. شاه روزگار خود را در حرم سرا طی می کرد و زمانی هم که بیرون می آمد دچار ضرر بود به گونه ای که نصف مبلغ سفر به مشهد با دارو دسته اش هزینه معادل لشکرکشی به قندهار شد(اولین عامل سقوط حکومت صفوی)؛ شاه به ساختن عمارت های مجلل عادت کرده بود و اراده اش به این تعلق گرفته بود که عمارت هایش چیزی کم نداشته باشد که بدین سان در حق کسی بدی نمی کرد اما در حق همه بدی روا می داشت (دومین عامل سقوط). او ساده لوح بود و فرمان می برد تا این که فرمان براند و فاقد فضیلتی بود که یک حاکم به آن نیاز دارد. او به خواجه سرایان اهمیتی نهاد که در زمان شاه فقید مورد استهزاء مردم بودند. آنها تا پیش از این به محافظت از تخت شاه مشغول بودند اما به یک باره حافظ دربار شدند. از آن پس خواجه سرایان نه تنها از وضع خود متاسف نبودند که حتی کار را به جایی رسانیدند که به نام فرمان شاه خروس بازی را ممنوع اعلام کردند گویی که به مردانگی خروس رشک می برند...

ادامه دارد...

✍دکتر #سیدجواد_طباطبایی
📚 #سقوط_اصفهان_به_روایت_کروسینسکی

@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

شرح مثنوی معنوی
با درود به اهالی فرهنگ و ادب کشور، احتراما، شرح مثنوی معنوی در این کانال با تمرکز بر تفسیر استاد فروزانفر از این منبع غنی شکل گرفته و به هیچ عنوان پیش فرض و تفسیر شخصی مگر در موارد معدود در محتوای کانال دخیل نمی باشد.
آیدی انتقاد و پیشنهاد: @Minervah
/channel/moalana

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

هم خوانی اساتید شهرام و حافظ ناظری با هم
در تور کنسرت ناگفته در رشت.
برای دیدن کلیپ های بیشتر و مطالب دیگر میتوانید وارد کانال زیر شوید 👇👇

@Fardin_tah


@Fardin_tah

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴معرفت و تجربه دینی🔻🔻🔻
🔴بخش اول

خصوصیت و ساختمان عمومی جهانی که ما، در آن زیست می کنیم چگونه است؟ آیا در ساختمان این جهان عنصر ثابتی وجود دارد؟ ارتباط ما با آن چگونه است؟ چه مقامی در جهان داریم؟ و با مقامی که اختیار کرده ایم چه اخلاق و رفتار شایسته ای درخور است؟ اینها پرسش هایی است که میان دین و فلسفه و شعر عالی مشترک است. اما معرفتی که با الهام شعری حاصل می شود خصوصیت و رنگ و بوی فردی دارد و مجازی، مبهم و غیرقطعی است. اما دین در صورت پیشرفته تر خود بسیار برتر و والاتر از شعر است. از فرد می گذرد و به اجتماع می پردازد. آیا با این ترتیب امکان این هست که روش عقلی محض فلسفه را در دین مورد عمل قرار دهیم؟ روح فلسفه مستلزم آزادی در تحقیق و تجسس است و به حجیت هرچیزی با چشم بدگمانی می نگرد. در مقابل، گوهر دین، ایمان است و ایمان همچون مرغی، راه بی نشان خود را بی مدد عقل می پیماید. به قول وایتهد دین از جنبه اعتقادی دستگاهی از حقایق کلی است که، چون آنها را صادقانه بپذیرند و به صورت صحیح فهم کنند اثر تغیییر شخصیت و #اخلاق از آن آشکار می شود و از آنجا که تغییر شکل دادن و رهبری حیات درونی و بیرونی آدمی هدف اساسی دین است، به وضوح روشن می شود که آن حقایق کلی تجسم یافته به وسیله دین نباید معین و استقرار نیافته باقی بماند. لذا دین بیش از هرچیز دیگری می کوشد که بر پایه عقل بنا شود. چراکه هیچکس نمی خواهد اصل اخلاقی مشکوکی را انتخاب کند. دین نمی خواهد از چیزی غافل بماند. از همین جهت با استناد به وایتهد می توان گفت: عصرهای ایمان، عصرهای عقلی گری هستند. ولی عقلانی کردن ایمان این نیست که توفق فلسفه را بر دین بپذیریم. لذا فلسفه حق قضاوت در خصوص دین را دارد؛ ولی در میان مفروضات و معطیات خود نمی تواند به دین مقام پست تری بدهد...

ادامه دارد...

✍ #محمد_اقبال_لاهوری
📚 #احیای_فکردینی_در_اسلام

@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

از کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت کم اباحی گری، و ساینتیسم، و پوزیتیویسم، و نفی و انکار ضروریات، و انکار بدیهیات، و الحاد و تکفیر و تهدید، وهدم برخی مسایل، و استعمار و مأموریت های استعماری و خدمت به سرویس های جاسوسی دشمن، نتیجه نگرفتند، لذا: در مدتی چنین کوتاه و در توفان مهیب از تهمت و تکفیر و در حصار پرتهاجم و بی تفاهم و یک سونگری این اثر در کنار تفاسیر فیلسوفانه و عارفانه، جای خود را باز نمود و البته که کلمات خبیثه و تهمت ها همچون شجره خبیثه بی ریشه و بی قرار است. قبض وبسط مکانیزم تحول فهم شما را از دین بیان نموده و نشان می دهد که نحوه معامله دین با معارف بشری چگونه است و چگونه قبض و بسط محاط در مبانی عقلی، عارفانه، کلامی و دینی است. یکی از ثمرات این تئوری دموکراسی دینی بود و نشان داد که نگاه بیرون از دین به دین نه فقط از منظر معرفتی که حتی از وجه جامعه شناسی تاریخی نیز مطلوب و ممکن است. به علاوه اگر بپذیرید که دین فقط تفسیری کهنه ای است که شما ارائه داده اید نه تنها مدعی شده اید که دین در تملیک شماست که حتی از آن ساختاری ایدئولوژیک و یک دست ساخته اید. اگر بتوانید مدعی شوید و مردم را اقناع نمایید که از شریعت و قانون آن پیروی کنند هرگز قادر نخواهید بود به آنها بفهمانید که برداشت واحدی از دین داشته باشند.

✍دکتر #عبدالکریم_سروش
📚 #قبض_و_بسط_تئوریک_شریعت

@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

اشک‌های آیت‌الله هاشمی رفسنجانی برای مظلومیت امیرکبیر در دوران استبداد و استعمار
جالب است که ایشان در شب درگذشت امیرکبیر هم دارفانی را وداع گفتند
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

دکتر #محمدجواد_ظریف در کنار #سیدمحمد_خاتمی در حسینیه جماران حضور دارند.💚
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

دو ثبت بسیار جذاب ، شاید بتوان بهترین عکس های تاریخ سیاسی ایران دانست.

مردی در سایه!!

آیت الله #هاشمی

@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

در گذشت آیت الله #اکبر_هاشمی_رفسنجانی را محضر تمام هموطنان عزیز و خانواده ایشان تسلیت عرض میکنیم.
بعد از سال 84 ایشان با تغییر رویه به شخصیتی مردمی تبدیل شدند.
@Soroush_Philosopher

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

●کوتاه پرسشی در باب قانون| #حقوقی ●

🔻در نوشته ای دیدم که گویا هیتلر گفته است "قانون مثل تار عنکبوت می ماند، فقط می تواند مگس های کوچک را شکار کند."
چنین قرائتی از قانون، از دیر باز بوده است تا جایی که نهایتا در دیدگاه مارکسیستی نسبت به قانون، آمده است که قانون شلاق فرادستان، برای استعمار فرودستان است؛ زمهریر عذابی است برای بندگان،به دست خدایگان و اربابان.

بله، روایت چنان غریبی نیست که در جوامع ثروت و قدرت زده، که خوی استکباری زر و زور، به عیان و نهان، آشکار است، اجرای قانون، خود اجازه ی اراده هایی فراتر از قانون را می طلبد!
در چنین جامعه ای، اگر قانون شلاق و تارعنکبوتی از برای اسیرگردانیدن توده ها و اکثریتی محکوم به دست اقلیتی حاکم نیست، پس چیست؟!

✍ #امین_جباری 🔺

👁‍🗨 @jabbariamin

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

✅جمعه ، به تاریخ:10/23/
جلسه ی پرسش و پاسخ باموضوع آزاد باحضور آنلاین 'دکتر سروش دباغ' برگزار خواهد شد.

✅ساعت جلسه 20:30 به وقت تهران
پرسش های خود را به آی دی زیر بفرستید:
@VoiceofFreedom

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

#بخش_سوم #پایانی
نمی‌دانم کدام است، اما من به منزله‌ی یک ناظر مشتاق و مشفق، دلم بر جوانانی می‌سوزد و می‌لرزد که پنجه‌ی تردید و حیرت دلشان را می‌فشارد و بار سنگین سؤالات، ستون فقراتشان را می‌شکند، و زمستان بی‌رحم بی‌هدفی و بی‌معنایی، زندگی‌شان را می‌افسرد، و برای جرعه‌ی زلالی از معنویت به دنبال ساقیان معرفت می‌دوند و ناکام و تشنه‌کام باز می‌گردند. فقیهان که قدمی بر خویش و پایی به پیش نمی‌گذارند، روشنفکران دینی را که دهان بسته‌اند، ساقیان را که جام شکسته‌اند، سگ‌ها را که رها کرده و سنگ‌ها را بسته اند پس: به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده‌ی خود را…؟


ما نصیحت به جای خود کردیم/ روزگاری درین به سر بردیم

گر نیاید به گوش رغبت کس/ بر رسولان پیام باشد و بس

دی ماه ۱۳۹۵، کریسمس ۲۰۱۷

——————————————————————————
۱-بیاد دارم که پس از آن مناظرات، آیت‌الله سبحانی در دیدارهای مختلف مرا تحسین می‌کرد و حتی لقب سیف الاسلام به من داده بود!

@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴◾️ نوشته جدید دکتر #عبدالکریم_سروش
#بخش_اول
@Soroush_Philosopher
۱۲ دی ۱۳۹۵
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را
عبدالکریم سروش

‎استاد محترم جناب آقای محمد مجتهد شبستری را اخیرا از ایراد چند سخنرانی منع کرده اند، بدین بهانه که وی با طرح مسائل «شبهه‌ناک» ایمان جوانان را بر می‌آشوبد و لذا بهتر است که سخنان‌اش در محضر یک رقیب و به صورت مناظره مطرح شود. به دنبال این پیش‌آمد، ایشان از مراجع بزرگ تقلید خواست تا با وی به مناظره بنشینند و سؤالات وی را، که سؤال جمع کثیری از دردمندان است، پاسخ گویند و از کار فروبسته دین (به‌ویژه فقه) در عصر پر تلاطم کنونی گره‌گشایی کنند. پاسخی از مراجع نرسید جز آیت‌الله جعفر سبحانی که یکی از یاران و شاگردان خویش را پیش فرستاد و برای چنان مناظره‌ای صالح دانست. تنی چند از روحانیان نیز خود پیش افتادند و بعضا با قلم‌هایی طعن‌آلود و نامهربان، از آمادگی خود برای مناظره خبر دادند. شبستری در بیانیه‌ای، پرسش‌های خود را به‌صراحت با فقیهان در میان نهاد و گفت اگر مناظره‌ای برپا شود، برای یافتن پاسخ آن پرسش‌هاست ودلایل خود را برای دعوت از مراجع و نیز سّر اعراض آنان‌را برشمرد و یادآور شد که اجابت آن دعوت نه تنها دون شأن آنان نیست، که عین وظیفه ایشان است. آن سؤالات چنان‌که در وبسایت وی آمده است،اجماًلاچنین اند: امروزه اعتبار اجتهاد فقهی فقیهان در امور اقتصادی و سیاسی و جزایی و… بر چه پایه معقولی استوار است؟شریعت فقیهان ما با شریعت داعشیان چه تفاوتی دارد؟ چرا فقیهان نسبت به لباس بانوان وامور خردی چون آن بیش‌تر دغدغه و حساسیت دارند تا نسبت به صدها حادثه‌ی زیانبار سیاسی و فرهنگی که ایمان جوانان کشور را بر باد می‌دهد و … متأسفانه تا امروز که من این نوشتار را به نشر می‌سپارم، تحول تازه‌ای در روند آن دعوت پدید نیامده است و چشم‌ها و گوش‌های مشتاق، سخن و حرکت تازه ای از مراجع و مشایخ، ندیده‌اند و نشنیده‌اند!

***
‎صاحب این قلم، هر چه نظر می‌کند در این مناظره‌ها جز خیر و برکت نمی‌بیند و سر اعراض فقیهان را به درستی درنمی‌یابد. چرا باید از اجابت دعوت مردی روی بگردانند که خود سال‌ها در وادی دین‌شناسی، مصلحانه و دردمندانه قدم زده و در فقه و کلام اسلامی غور وغّواصی کرده و هوشمندانه به نارسایی‌های آن‌ها وقوف یافته و خیرخواهانه در پی گشودن گره‌ها و باز کردن پنجره‌ای به‌سوی روشنی‌هاست؟ دوستی چهل‌ساله‌ی من با این استاد محترم، در سفر و حضر، در غربت و در وطن، در جلوت و خلوت، گواهی می‌دهد که وی یک‌سره، بی توقع منصبی و مکسبی، در راه کشف حقیقت تلاش کرده و به قدر رزق و ظرفیت خود بر آن وقوف یافته و اینک در آستانه‌ی هشتاد سالگی، با کوله‌باری از تجربه، به اقتدا و اقتفای اقبال لاهوری در پی به‌سازی و بازسازی فکر دینی است. چرا باید دهان او را بست و از گفت‌وگو گریخت؟ مگر از این مناظره‌ها چه برخواهد خاست جز سربلندی حقیقت و شرمساری خطا؟ مگر فقیهان محترم ما خبر ندارند که در چه عصری زندگی می‌کنند و چه سؤال‌های ایمان‌سوزی از آسمان زمانه‌ی مدرن بر زمین زندگی مؤمنان می‌بارد؟ و مگر وظیفه‌ی شرعی و اخلاقی‌شان دفع و رفع آن «شبهات» نیست؟ و مگر بهترین راه احتجاج و دفاع، گفت‌وگو با نظر ورزان نیست؟ اگر نه شفاهی و حضوری، دست کم قلمی و غیابی؟ آن‌چنان‌که مرحوم آیت‌الله منتظری و آیت‌الله جعفر سبحانی با صاحب این قلم داشتند. آنچه نازیبا و نارواست بی‌پاسخ نهادن دعوت است به بهانه‌ی هیبت و حرمت مرجعّیت! یا پیش فرستادن کسانی‌ست که خطابت و کتابت‌شان از حجیت و رسمیت خالی‌ست و هنوز نیامده زبان به طعن و تمسخر گشوده‌اند.
‎***

در آغاز انقلاب که هیمنه‌ی هائل «چپ‌روان کافر کیش»، مؤمنان را ناآرام کرده بود، بنگاه صدا و سیما
‎مرا و آیت‌الله مصباح یزدی را نامزد و دعوت به مناظره کرد. از آن سوی دیگر هم، آقایان احسان طبری و فرخ نگهدار آمده بودند تا از اصول و فروع باورهای خویش دفاع کنند (مشروح آن مناظرات اینک طبع و نشر شده و در دسترس همگان است.گرچه مرا در تحریر و طبع و نشر آن مطلقا نظارتی و دخالتی نبوده است و از میزان دقت متن مکتوب بی‌خبرم).

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی🔻🔻🔻🔻🔻

بخش دوم

شاه سلیمان مدت زیادی در بستر بود و به سبب اوضاع خاص خود کوچکترین خدمت به خود را بالاتر از خدمت به کشور می دانست. به این صورت در زمان شاه سلطان حسین خواجه سرایان عنان تمام امور را در دست داشتند و به اعطا کنندگان قدرت و متاصب دولتی مبدل گشتند. به صورتی که رتق و فتق تمام امور به دست آنها بود. اما نکته اساسی این جا است که منصب ها و مقام ها به کسانی داده می شد که می توانستند پول پرداخت کنند و نه کسی که لیاقت احراز آن منصب را داشت. در نتیجه این واگذاری ها آموزش و پرورش از میان رفت و آن حس رقابت که افراد را برای پذیرفتن مناصب دولتی آماده می ساخت مورد غفلت قرار گرفت. هم چنین کسانی که برای به دست آوردن منصب خود پول پرداخت کرده بودند برای بازگردانیدن آن، مردم را تحت فشار قرار می دادند تا هزینه از دست رفته را جبران نمایند. هم چنین در زمان حسین میرزا غلامان سیاه و سفید به دربار راه یافته بودند و این باعث ایجاد انشعاب و حزب بندی در داخل سیستم حکومتی می شد که بر فرقه بازی های دیگر افزون می گشت. همین فرقه سازی یکی از عوامل فلج شدن دستگاه حکومتی وقت و یورش افعانان به ایران شد. که حتی به درون ارتش هم نفوذ کرده بود. کارشکنی خواجه سرایان باعث شد که علی مردان خان از کار برکنار شود. در این میان روحیه فرقه ای چنان تقویت شده بود که همه در برابر یک دیگر قرار می گرفتند. تا جایی که برای ضربه زدن به حزب در خفی با دشمن ارتباط پنهانی می گرفتند. لذا مجازات های بدنی در این فساد و رشوه خواری از بین رفت و رحم و عطوفت و شفقت جانشین مجازات ها شد. فساد اداری و رشوه خواری از دربار سرچشمه می گرفت. لذا زمانی که دزدی به دست داروغه می افتاد با پرداخت رشوه آزاد می شد و یا اگر قادر به توان پرداخت رشوه نبود آزاد می شد تا از طریق دزدی در دستگاه حکومت جریمه را پرداخت کند. کروسینسکی می نویسد فقط بی لیاقتی شاه و وجود رشوه و فساد سیستم حکومتی را از پای درآورد هرچند که ایران به لحاظ اخلاقی نیز دچار انحطاط شده بود. پیش از بر تخت نشستن حسین میرزا تباهی در رفتارهای ایرانیان راه یافته بود. لذا یکی از اصلی ترین اسباب سقوط حکومت بدتر شدن اوضاع اقتصادی مردم و کشور بود. به صورتی که رشوه خواری جای صنعت و تجارت را گرفت. هم چنین خرج های بی دلیل دستگاه حکومت از سالی به سالی به ماه به ماه تقلیل یافته بود. با حسین میرزا بدعت جدیدی آغاز شد که در ازای پرداخت به درباریان ناچار از جیب مردم خالی و راهی دربار می شد. نقطه بعدی سقوط وجود تفرقه در میان درباریان بود. اصل تفرقه بینداز و حکومت کن از دوره شاه عباس رایج شد و چون این اصل در میان احزاب داخلی دستگاه شکل گرفت مردان را به جان یک در انداخت به گونه ای که هنگام هجوم افغان ها به ایران مردان جنگاور مرزی قادر نبودند با یک دیگر متحد شوند و از طرفی ارتش نیز دچار تفرقه شده بود.

تاریخ معاصر بزرگترین معلم آیین کشور داری است.

ادامه دارد...

✍دکتر #سیدجواد_طباطبایی
📚 #سقوط_اصفهان_به_روایت_کروسینسکی

@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

◾️ آن خیالاتی که دام اولیاست/ عکس مه رویان بستان خداست

🔴 ظاهرا مراد و مقصود از مه رویان بستان خدا معنایی غیبی است. می دانیم که شکل گیری معرفت در انسان یا از طریق حواس است یا از درون و باطن وی شکل می گیرد. که همه آنها فیض فضل خداوند است که باعث می شود قلب به اطمینان خاطر دست یابد. چنین ظهوری محبوب و دلخواه اولیای خداوند است. اما شاید دل بستگی و تعلق خاطر به این کرامات موجب توقف و سیر اولیا به سوی کمال بالاتر شود و در عین حال دام راه آنها نیز باشد که نزد صوفیه و به خصوص صوفیان بلند نظر، عین رنج است. از همین روی است که زمانی که نیک می نگریم پی می بریم که مشایخ بزرگ به هیچ مقامی سر فرود نمی آوردند و پیوسته خواهان زیادت بوده اند. از بایزید بسطامی نقل است که گفت: بیست و اندی مقام برما شمردند، گفتم از این همه هیچ نخواهم که این همه مقام حجاب است و او هم گفت: اگر صفوت آدم و قدس و جبرئیل و خلت ابراهیم و شوق موسی و طهارت عیسی(ع) و محبت محمدمصطفی(ص) بدهند؛ زنهار که راضی نشوی و ماورای آن طلب کنی که ماورای کارها است. صاحب همت باش و به هیچ چیز فرود میا که به هرچه جز ذات حق فرود آیی به آن محجوب می شوی و گرفتار. از همین روی حضرت مولانا از این روی از واژه خیال استفاده می کند تا نشان دهد که این توقف مانند خیال دیری نمی پاید و از بین می رود و چون برقی است که می جهد و در دم فرو می نشیند. چنان که مفتی ملت اصحاب نظر، حضرت سعدی گفته است:

بگفت احوال ما برق جهانست/ گهی پیدا و دیگر دم نهانست

گهی بر طارم اعلی نشینیم/ گهی تا پشت پای خود نبینیم.

هم چنین به نظر می رسد که مولانا در این بیت، طریقت آن دسته از صوفیه را که جمال پرستی را مبنای طریقت خود قرار داده بودند مورد انتقاد قرار می دهد.

البته بی مناسبت نیست که گفته شود این بیت، ظهور کرامات و احوال و معانی غیبی که به وسیله آن نومریدان را صید می کنند و به سوی حقیقت می کشانند تفسیر شده است (یوسف ابن احمد همدانی؛ از مشایخ بزرگ طریقت؛ جواهرالاسرار، چاپ لکناهو؛ صفحه125).

هم چنین مهرویان بستان خدا به صورتهای علمی و اعیان ثابته اطلاق می شود که بر دل صوفی متجلی می شود. از این روی احتمال می رود که مولانا روش شیخ اکبر، #محی_الدین_ابن_عربی و مسلک تجلی را پذیرفته باشد. امثال یوسف ابن احمد مولوی و خواجه ایوب مهرویان را تجلی اسماء و صفات حق می دانند و بستان خدا را همان دل ولی خدا و یا جهان بی رنگ تلقی می کنند؛ در عین حالی که در تاویل #دام فرومانده اند.

ادامه دارد...

🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀


/channel/moalana

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴 معرفت و تجربه دینی🔻🔻🔻🔻
🔴 بخش اول (قسمت دوم)

دین چیزی نیست که بتوان آن را با یکی از شاخه های علم مورد مقایسه قرار داد. دین، بیان و تعبیری از وجود آدمی است. از همین روی فلسفه باید در این ارزشیابی دین به مرکزیت و محوریت آن معترف باشد و بپذیرد که دین امری مرکزی و اساسی است. لذا هیچ دلیلی در دست نیست تا بگوییم اندیشه و اشراق درونی یا بیرونی معارض یک دیگر هستند. هر دو از یک ریشه جوانه می زنند و یکی مکمل دیگری است. یکی از آنها حقیقت را پاره پاره به دست می آورد و یکی به صورت یکپارچه و کلی. هریک از آن دو برای تجدید جوانی به یک دیگر نیاز دارند و هر دو خواستار یک حقیقت هستند. لذا آغاز جست جوی شالوده های عقلی در اسلام را می توان از زمان حضرت پیامبر(ص) دانست چنانکه ایشان غالبا چنین دعا می کرد: " اللهم ارنی الاشیاء کماهی: خدایا چیزها را همانگونه که هستند به من بنما ". کارهای پیروان عقلی گری باطنی و غیرباطنی فصل بسیار آموزنده ای را در فرهنگ ما تشکیل می دهد و نماینده اشتیاق شدید برای دست یافتن به دستگاهی سازگار و منطقی و روحیه فداکاری از تمام قلب نسبت به حقیقت است و در عین حال محدودیت های آن عصر را نشان می دهد که به سبب همین محدودیت های نهضت های کلامی اسلام کم ثمرتر از آن شده است که اگر در عصر دیگری صورت می گرفت...

ادامه دارد...

✍ #محمد_اقبال_لاهوری
📚 #احیای_فکردینی_در_اسلام

@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

تصویر ما از شریعت و طبیعت هم در این عصر (و در هر عصر )تصویری است بنا شده بر اجزایی اندک و ناتمام . و در گرو و اسارت اجزای بسیار دیگر است ک هنوز نیامده اند و مکشوف ما نیفتاده اند و لذا فهم ما از عناصر مکشوف امروزین ناقص است و به انتظار فهم های فردا نشسته است تا در رسند و هندسه و فهم تازه ای بنا نهند .
به عبارت دیگر ،تصویر ما از هر مجموعه ،بر دو رکن استوار است :
انچه از او می دانیم و انچه از او نمی دانیم و با معلوم شدن تدریجی مجهولات ،تصویر ما هم کمال می پذیرد .و لذا این تصویر همیشه ناقص است و همواره تکامل پذیر ،ولو خود آن مجموعه نه ناقص باشد نه متحول. همۀ سخن بر سر تصویر کلی و هندسۀ جامع معرفت است نه دانستن این نکته یا معرفت به آن دقیقه. پس در تکامل هر شاخه از معرفت ،همواره دو امر دوشادوش یکدیگرتحقق می یابند،
اول: تغییر فهم ما از یکایک اجزای آن معرفت (ب دلیل رشد معارف دیگر)
و دوم: تحول هندسۀمعرفت ،و پیدایش آرایش جدید میان اجزای آن ( ب دلیل پیدایش عناصر تازه در درون همان معرفت و نشستنشان در کنار عناصر کهن) که این هم یک بار دیگر فهم ما از اجزا را دگرگون می کند .یعنی معرفت های بشری نه تنها تکامل کمّی که تکامل کیفی هم دارند . و نه فقط واقعیات بیشتری را ب ما می شناسانند بلکه فهم نیکوتری از واقعیات را هم نصیب ما می سازند .
✍ دکتر #عبدالکریم_سروش
📝 #آئین_در_آیینه / مدخل سوم ،معرفت دینی
@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم
#خداوندگار_مولانا

هم خوانی اساتید شهرام و حافظ ناظری با هم
در تور کنسرت ناگفته در رشت.

@Fardin_tah

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

دیوارنوشته ای در عراق: سیاست های فرقه ای تان باعث شد عشقم را از دست بدهم. گناه من این است که من شیعه هستم و او سنی! مریم+ حسن

@jabbariamin

Читать полностью…

عبدالکریم سروش و فلاسفه

🔴▪️میراث پیامبر رحمت 🔻🔻🔻

بخش ششم (پایانی)

🔴 ... گاه در یک جامعه دینی، همه نمازها پشت به قبله است. همه روزها در غیر ماه رمضان است. ظاهر به جا مانده است اما معنا، تهی است.
یعنی قشر، نقش خادمیت خود را ببازد و اصالت پیدا کند.
با این میراث که میراث پیامبر رحمت است، باید بسیار مسئولانه مواجه شویم.
وقتی درختی کاشته میشود، همه نوع از آن استفاده میشود. یکی در سایه آن می نشیند. یکی از میوه های آن تناول میکند. یک بیماری سنگ بر آن میزند. یک بیمارتری اره گذاشته و بن این درخت را می برد و چوبش را بفروش میرساند. یکی از این چوبها، ذغال و هیزم میسازد.
این درختی که پیامبران در زمین تاریخ کاشتند هم سایه دارد هم میوه دارد و هم خواص دیگر. که از آن استفاده ها و ارتزاق های زیادی شده است. اما حقیقت این است که تنها چیزی که از آن میتوان برگرفت همان #میوه آن است. باقی اش را باید به کاسبان سپرد. به سو استفاده کنندگان و یا به ناآشنایان.
حرف آخر من اینست که این میراث مغزی دارد و قشری. و #بدترین_مواجهه با این میراث که منتهی به #مرگ آن خواهد شد، #برتری_بخشیدن_قشر است بر #مغز.
#بهترینش_حفاظت_قشر است برای #حفاظت_مغز و بهره بردن از مغز.
و این نصیب پاره ای نوادر هم هست که احیانا از قشر بگذرند و به مغز دست پیدا کنند.
و دعای من هم برای شما همین است.

پایان.


✍دکتر #عبدالکریم_سروش

🔊 #میراث_پیامبر_رحمت



@Soroush_Philosopher
❇️برای آشنایی بیشتر به ما بپیوندید💠
https://telegram.me/joinchat/BlvU_j1iiYNbW8m-z3pS_A

Читать полностью…
Subscribe to a channel