🎓 آکادمی تئاتر سه ویژه ادبیات دراماتیک نمایشنامه، فیلمنامه و اسکریپت
🎓 نمایشنامه
بوسمن و لنا
#آثول_فوگارد
مترجم :
رجب محمدین
👁 @TheatreAcademyIII
🎓 خوانش
#آثول_فوگارد نمایشنامهای دارد دربارهی هیلدگارد بینگنی، راهبه، عارف، طبیعتشناس، آهنگساز و نویسندهی آلمانیِ قرن دوازدهم با عنوان «آنتیگونه کاتولیک».
فیلم خوانش کامل متن #فوگارد در دانشگاه #کالیفرنیا است. لذت دیدن این ویدئو میتواند موجب حسرت ما شود. اینکه چطور دیدن نمایشنامهنویسی در حال خواندن اثر خویش در یک جمع کثیر دلنشین است و ما چطور از این گعدهها خود را محروم کردهایم.
#احسان_زیورعالم
🎓 نمایشنامه
جایی در میان خوکها
#آثول_فوگارد
مترجم :
داوود زینلو
🎓 نمایشنامه
آنها زندهاند
#آثول_فوگارد
مترجم :
محمود کیانوش
🎓 نمایشنامه
سی زوئه بانسی مرده است
#آثول_فوگارد
| با همکاری #جانی_کانی|
مترجم :
محمود کیانوش
🎓 پیام
پیام روزجهانی تئاتر ۲۰۲۵
| ۲۷ مارچ |
#تئودوروس_ترزاپولوس نمایشنامهنویس، کارگردان و استاد تئاتر یونانی (گروه اتیس)
آیا تئاتر میتواند طنین فریادِ کمک انسان معاصر را بشنود؟
در جهانی که انسان بی هویت در پیامرسانها گرفتار شده، در تنهایی دهشتناک پناه گرفته و و به زندگی رباتگونه در انحصار حکومتها و سرکوب تن داده است؟
آیا ویرانی محیط زیست، گرمایش کره زمین، ازبین رفتن زیستگونهها، آلودگی اقیانوسها، ذوب شدن یخهای قطبی، افزایش آتشسوزی جنگلها و تعییر اقلیم آبوهوایی دغدغه تئاتر هست؟
آیا #تئاتر میتواند در اینچرخه نابودی نقشی ایقا کند؟
تئاتر سالهاست که شاهد خاموش تأثیرات انسان بر کره خاکی است، اما در برابر این بحرانها، چارهای پیدا نمی کند!
آیا تئاتر نگران وضعیت انسان قرن بیست و یکم است؟ قرنی که در آن جهانیان توسط منافع سیاسی و اقتصادی، سازمانهای رسانهای و بنگاههای افکار عمومی به بازی گرفته میشوند؟
دنیایی که در آن رسانههای اجتماعی، ارتباط انسانی را راحتتر کرده ند، اما دلیل بزرگی برای فاصله گرفتن از هم شدهاند؟
مجاز فصایی شده که ترس از دیگران، از تفاوتها، از بیگانگان، به شکلی گسترده بر اندیشه و رفتارهای ما سنگینی می کند.
آیا تئاتر میتواند پدیدهای برای درک تفاوتها باشد اما زخمهای خونین گذشته را نادیده انگارد؟
این زخمهای چرکین ما را به افرینش دگرباره اساطیر فرا میخوانند. #هاینر_مولر میگوید:
“اسطورهها، جهان شمول اند، فرایندی که همواره پدیده های نو و دیگر را میتوان به آن افزود. این ماشین انرژی را منتقل میکند تا زمانی که شتاب فزایندهاش، میدان فرهنگ را نابود کند.”
و من اضافه میکنم که میدان #بربریت را هم.
آیا پرتوهای تئاتر در حدی است که بتواند بر زخمهای اجتماعی را نشان دهد، بهجای آن که تنها خود را در روشنایی کاذب بنمایاتد؟
با وجود پرسشهایی که پاسخ قطعی ندارند، چرا تئاتر زنده مانده است؟ چون تئاتر با پرسشهای بیپاسخ زنده است و امتداد خواهد یافت.
پرسشهایی که #دیونیسوس، در گذر از زادگاهش، در ارکسترای آمفی تئاترهای باستانی و در پناه جویی از میان شعله های جنگ، در روز جهانی تئاتر، مطرح میکند.
به چشمان دیونیسوس خیره شوید، خدای شوریدهی تئاتر و اسطوره، که گذشته، حال و آینده را به هم پیوند میدهد. فرزند دو زایش، از #زئوس و #سمله، بیانگر هویتهای سیال، زنانه و مردانه، خشمگین و مهربان، آسماتی و زمینی، در مرز جنون و خرد، نظم و آشوب، بندبازی بر لبهی مرگ و زندگی.
دیونیسوس پرسشی بنیادین و هستیشناسانه را پیش میکشد: «همهی اینها برای چیست؟» پرسشی که هنرمند را به کاوشی هرچه عمیقتر در ریشههای اسطوره و ابعاد گوناگون معمای انسانی سوق می دهد.
ما نیازمند شیوههای نوین روایت هستیم، روایتهایی که حافظه را بپرورانند و مسئولیت اخلاقی و سیاسی نویی را شکل دهند، تا از قرون سیاه پیچیده عصر حاضر رهایی پیدا کنیم..
🎓گزیده
بعضی وقت ها احساس می کنم که هیچ چیز معنی ندارد. در سیاره ای که میلیون ها سال است با شتاب به سوی فراموشی می رود، ما در میان غم زاده شده ایم؛ بزرگ می شویم، تلاش و تقلا می کنیم، بیمار می شویم، رنج می بریم، سبب رنج دیگران می شویم، گریه و مویه می کنیم، می میریم، دیگران هم می میرند، و موجودات دیگری به دنیا می آیند تا این کمدی بی معنی را از سر بگیرند.
👁 T.me/TheatreAcademyIII
تونلЧитать полностью…
ارنستو ساباتو
ترجمه: مصطفی مفیدی
نشر نیلوفر
🎓 گزیده
#سینوهه شبی را به مستی کنار نیل به خواب می رود و صبح روز بعد یکی از برده های مصر که گوش ها و بینی اش به نشانه بردگی بریده بودند را بالای سر خودش میبیند، در ابتدا میترسد، اما وقتی به بی آزار بودن آن برده پی می برد، با او هم کلام میشود.
برده از سینوهه خواهش میکند او را سر قبر یکی از اشراف ظالم و معروف مصر ببرد و چون سینوهه با سواد بود، جملاتی که خدایان روی قبر آن شخص ظالم را نوشته اند برای او بخواند.
سینوهه از برده سئوال میکند که چرا میخواهد سرنوشت قبر این شخص را بداند؟ و برده می گوید: سال ها قبل من انسان خوشبخت و آزادی بودم، همسر زیبا و دختر جوانی داشتم، مزرعه پر برکت اما کوچک من در کنار زمین های بیکران یکی از اشراف بود. روزی صاحب اين قبر با پرداخت رشوه به ماموران فرعون زمین های مرا به نام خودش ثبت کرد و مقابل چشمانم به همسر و دخترم تجاوز کرد و بعد از اینکه گوش ها و بینی مرا برید و مرا برای کار اجباری به معدن فرستاد، سالهای سال از دختر و همسرم بهره برداری کرد و آنها را به عنوان خدمتکار فروخت و الان از سرنوشت آنها اطلاعی ندارم، اکنون از کار معدن رها شده ام، شنیده ام آن شخص مرده است و برای همین آمده ام ببینم خدایان روی قبر او چه نوشته اند.
سینوهه با برده به شهر مردگان (قبرستان) می رود و قبرنوشته ی آن مرد را اینگونه میخواند:
"او انسان شریف و درستکاری بود که همواره در زندگی اش به مستمندان کمک می کرد و ناموس مردم در کنار او آرامش داشت و او زمین های خود را به فقرا می بخشید و هر گاه کسی مالی را مفقود می نمود ، او از مال خودش ضرر آن شخص را جبران می کرد و او اکنون نزد خدای بزگ مصر (آمون) است و به سعادت ابدی رسیده است..."
در این هنگام ، برده شروع به گریه می کند و می گوید: "آیا او انقدر انسان درستکار و شریفی بود و من نمی دانستم؟ درود خدایان بر او باد .... ای خدای بزرگ ای آمون مرا به خاطر افکار پلیدی که در مورد این مرد داشتم ببخش..."
سینوهه با تعجب از برده می پرسد که چرا علیرغم این همه ظلم و ستمی که بر تو روا شده ، باز هم فکر می کنی او انسان خوب و درستکاری بوده است؟
و برده این جمله ی تاریخی را می گوید:
"وقتی خدایان بر قبر او اینگونه نوشته اند، من حقیر چگونه می توانم خلاف این را بگویم؟"
سینوهه وقتی به این داستان اشاره می کند، می نویسد:
"آنجا بود که پی بردم حماقت نوع بشر انتها ندارد و در هر دوره می توان از نادانی و خرافه پرستی مردم استفاده کرد"
#سینوهه_پزشک_فرعون
#میکا_والتاری
🎓 گزیده
قیصر میگفت: "چرا باز دلشورههای دمادم؟..." مُردیم از دلشورههای دنبالهدار! دلشورههای روانی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و... نمیدانیم چه چیزی قرار است تمام شود و چه چیزی قرار است سرمان آوار شود. پُریم از نامیزانی و بلاتکلیفی. میگفت: "ساعتی میزان آنی، ساعتی موزون این..." عمرمان رفت. پس کی قرار است موزون و میزان خودمان باشیم؟ دلمان لک زده برای جهانِ بیدلشوره. برای "فراغتی و کتابی و گوشه چمنی" برای چیزی که: "فراغت آرد و اندیشهی خطا ببرد"
از دلِ شاغل خسته شدیم. دل فارغ را عشق است. کاش کسی میآمد و میگفت:
«...فَرَغْتَ فَانْصَبْ»(انشراح/۷)؛ فراغت يافتى. حالا دیگر وقت کار و سفر و دیدار و گفتگو و تماشا است.
آشفتهسریم. جهان درون و بیرونِ ما، روحیهاش شاد نیست. درون و بیرونمان پر از ریخت و پاش است. کاش کسی بیاید و بگوید: فَرَغْتَ فَانْصَبْ...
#ناصر_حامدی
آکادمی تئاتر سه
ویژه ادبیات دراماتیک
نمایشنامه، فیلمنامه و اسکریپت
🎓 گزیده
که دلمُردگی تو را کُشت، هان؟ از خشم میترکی؟ از اندوه در تابی، خفه میشوی؟ صبور باش ای شیرِ صحرا!! من هم در حال خفهشدنم، مدتهایی است مدید...
به ریههایت یاد بده نفس کوتاه بکشند. تا زمانی که پا بر قلههای بلند مینهی و باید در توان دم زنی، با شادی بسیار گسترش یابند.
بیاندیش، کار کن، بنویس، آستینهایت را تا شانه بالا بزن و مرمت را بتراش؛ مانند کارگر خوبی که هرگز سر برنمیگرداند. عرق میریزد و زحمت میکشد و لبخند میزند... تنها راه حذر از ناشادی، محصور کردن خویش است به هنر و جا ندادن به هرچه دیگر.
برای من همچیز کمابیش خودش بوده است از زمانی که سر تسلیم نهادم به همیشه بد بودنشان. من به زندگی روزمرّه، وداع نهایی گفتهام. از این پس آنچه میخواهم پنج شش ساعت آرامش است در اتاقم؛ آتشی در زمستان و دو شمعی برای شبهایم...
دلم میخواهد قصه را که در این مدت جدایی نوشتهای ببینم. در چهار، پنج هفته همهاش را با هم خواهیم خواند. با هم، تنها، بهفراغت، دور از دنیا و بورژواها، چون خرسهای زندانی، و زیر پوست کلفت سه قشریِ خرسانهمان خواهیم غرید. من هنوز به فکر آن داستان شرقی خودم هستم که در زمستان آینده خواهم نوشتش.
بخشی از یک نامهی گوستاو فلوبر،
ترجمهی ابراهیم گلستان
مانامهی صدف، شمارهی ۱۰،
شهریور ماه ۱۳۳۷، صفحههای ۸۰۰ و ۸۵۱.
🎓 خاطره
درسی از سیاستورزی ملی در فرانسه
محمدحسين پاپُلى يزدى
پرسیدم: شما برای حزب چه کار میکردید؟
گفت: مشورت میدادم، ولی یک کمیته مالی هم درست و برای انتخابات پول جمع میکردم.
گفتم: اگر محرمانه نیست چقدر پول جمع کردید؟
گفت: من خودم ۱/۲۰۰/۰۰۰ فرانک دادم و از دوستانم هم پول گرفتم، جمعاً ۴۳/۰۰۰/۰۰۰ فرانک پول جمع کردم و به حزب دادم.
گفتم: چند درصد امیدوار به پیروزی هستید؟
گفت: صد در صد!
گفتم: حزب سوسیالیست چندین دهه است که برنده انتخابات نشده است.
گفت: اما فرانسوا میتران رقیب سرسختی است.
دو شب بعد نتیجه انتخابات معلوم شد.
فرانسوا میتران برنده انتخابات بود. او رئیسجمهور منتخب اعلام شد. سوسیالیستها، کمونیستها و کلاً چپیها بهخیابانها ریخته بودند و شادی میکردند. شادی عظیم!
میدان باستیل غلغله بود. رگباری شدید و رعد و برقی بینظیر پاریس را در بر گرفته بود.
من برای تماشا رفته بودم. خیس آب بودم که بهپای آسانسور رسیدم.
موسیو پیر دسپاکس با چشمی اشکبار پای آسانسور بود.
گفت: برو لباست را عوض کن و بهخانه من بیا.
همین کار را کردم. پیرمرد مثل اینکه جوانی را از دست داده باشد بهخاطر شکست حزبش گریه میکرد!
میگفت: منافع ملی ما در خطر است. او میگفت در ظرف چند ماه، سرمایهها از فرانسه فرار خواهند کرد. سرمایهدارها سرمایههایشان را از کشور خارج میکنند و اقتصاد فرانسه مختل میشود.
من ۳۵ سال داشتم و او ۸۵ سال.
سال ۱۳۶۱ بود و من خود نگران وضعیت کشور. صحبت را عوض کردم و حال بچهها و نوههایش را پرسیدم.
از ۶ بچهاش هیچکدام در پاریس نبودند. چند نوهاش در پاریس بودند که گاه گاه بهپدربزرگ سری میزدند.
چند ماهی گذشت و فرانسوا میتران در کاخ الیزه بود. عراق بهایران حمله کرده بود.
یکی از نتایج این جنگ گرانی قیمت نفت بود. نفت از بشکهای ۶-۷ دلار به بیش از ۳۰ دلار رسیده بود.
فرانسوا میتران در تلویزیون ظاهر شد. رئیسجمهور با مردم صحبت کرد.
گفت: به علت گرانی نفت، فرانسه با مشکلات اقتصادی روبرو خواهد شد.
او پیشنهاد داد و گفت: من نه دستور میدهم و نه بخشنامه میکنم، فقط پیشنهاد میدهم. پیشنهادش چه بود. قانون در فرانسه میگفت که درجه حرارت ساختمانها در زمستان ۲۱ درجه باشد. میتران گفت: اگر بهجای ۲۱ درجه، شوفاژها را روی ۱۸ درجه تنظیم کنید، حدود ۳ میلیارد فرانک صرفهجویی انرژی خواهیم داشت.
چند روز بعد رفتم خبری از موسیو دسپاکس بگیرم. زمستان بود و سرما. موسیو درِ آپارتمانش را باز کرد. دیدم پالتویی پوشیده و کلاهی بر سر گذاشته است. معمولاً در خانه جوراب نمیپوشید. دیدم جورابی هم بهپا دارد!
گفتم: موسیو دسپاکس، خدای نکرده مریض هستید؟
گفت: نه.
من داخل آپارتمان موسیو دسپاکس شدم. هوا سرد بود.
پرسیدم: پس چرا اینقدر لباس پوشیدهاید و کلاه بهسر دارید؟!
گفت: رئیسجمهور چند روز پیش پیشنهاد داد که درجه حرارت را از ۲۱ به ۱۸ کاهش دهیم.
گفتم: شما که با فرانسوا میتران مخالف بودید! از پیروزی او ناراحت شدید. آنقدر ناراحت شدید که گریه کردید!
گفت: موسیو پاپلی، از وقتی او رئیسجمهور شد، او رئیسجمهور همه فرانسه و همه ملت فرانسه است. من از نظر حزبی با او مخالفم، ولی او رئیسجمهور من است. من حرف او را بهعنوان یک رئیسجمهور قبول دارم. ما برای منافع ملی فرانسه همه باید با او همکاری کنیم. همه حزب ما هم با او همکاری دارند. البته ما در مجالس با حزب سوسیالیست مخالفت میکنیم، ولی هر کجا پای منافع ملی باشد همه یکی هستیم. در کارهای روزمره هم او رئیسجمهور است.
من در گوشهای از اتاق موسیو دسپاکس نشسته بودم. در فکر بودم و سردم شده بود. دیدم که دماسنج آپارتمان درست بالای سر شوفاژ است. شوفاژ آن طرف اتاق بود.
گفتم: موسیو دسپاکس، دماسنج بالای شوفاژ است. وقتی درجه حرارت بالای شوفاژ، ۱۸ درجه باشد این گوشه اتاق حتماً ۱۵ درجه است. من گفتم باید جای دماسنج را عوض کنید. لااقل آن را بهدیوار وسط اتاق بگذارید.
موسیو دسپاکس فکری کرد و گفت: من که خود را گول نمیزنم. پارسال هم دماسنج همانجا بالای سر شوفاژ بود. من پارسال اتاق را با همین دماسنج ۲۱ درجه تنظیم کردم و امسال با حرف رئیسجمهور با ۱۸ درجه. جای دماسنج را هم عوض نمیکنم!
من در حیرت بودم، مردی ۸۵ ساله که ۱/۲۰۰/۰۰۰ فرانک برای شکست فرانسوا میتران داده و ۴۳/۰۰۰/۰۰۰ فرانک جمع کرده بود، حالا خود را در پالتو پیچیده بود تا حرف همین فرانسوا میتران را بهعنوان رئیسجمهور عملی کند. مردی که ماهیانه دهها هزار فرانک در مزرعه و سهام درآمد داشت، میخواست ماهیانه ۶۰ فرانک در فاکتور شوفاژخانه صرفهجویی کند تا منافع ملیش حفظ شود!
👁 /channel/TheatreAcademyIII
🎓 هوش مصنوعی
#دراماتورن ابزاری برای نوشتن #فیلمنامه
دیپمایند (DeepMind) ابزار هوش مصنوعیاش را که Dramatron نام دارد و میتواند با نوشتن توصیف شخصیتها، نقاط طرح، توضیحات مکانها و دیالوگ برای فیلمنامهنویسان جالب باشد. نکته قابلتوجه دیگر اینکه نویسندگان میتوانند نتایج بهدست آمده توسط Dramatron را در یک فیلمنامه مناسب سازماندهی، ویرایش و بازنویسی کنند. اساساً این ابزار مانند ChatGPT است، اما میتوانید خروجی آن را ویرایش کنید.
برای شروع کار با Dramatron، به یک کلید OpenAI API و اگر میخواهید در خروجی خود متن توهینآمیزی وجود نداشته باشد، به یک کلید API Perspective نیاز دارید. پس از آن، میتوانید ایده فیلم خود را به مدل هوش مصنوعی جدید دیپمایند ارائه کنید تا بهسرعت عنوان، توصیف شخصیتها، صحنه و محیط آن را به شما ارائه کند.
هرچند براساس گزارشهایی که درباره آن منتشر شده است، Dramatron توضیحات منطقی و درستی از ایده کاربران ارائه میکند، اما ظاهراً دیالوگهای ایجادشده توسط آن، علیرغم منطقی بودن، بسیار پیش پا افتاده و ساده هستند.
طبق توییتهای منتشرشده توسط دیپمایند، ظاهراً #نمایشنامهنویسان نیز از این ابزار راضی بودهاند. برای آزمایش آن، محققان ۱۵ #نمایشنامهنویس و #فیلمنامهنویس را برای نوشتن یک #فیلمنامه به دور هم جمع کردند. البته نمایشنامهنویسان هیچوقت قصد نداشتند تا از این ابزار برای ساخت یک نمایشنامه کامل استفاده کنند و خاطرنشان کردند که هوش مصنوعی میتواند برای «تولید ایده خلاق» بسیار مفید باشد.
استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی ممکن است این سؤالات را در مورد نویسندگی و اینکه چه کسی باید اعتبار یک اسکریپت را دریافت کند، ایجاد کند. سال گذشته، دادگاه استیناف بریتانیا حکم داد که هوش مصنوعی را نمیتوان از نظر قانونی بهعنوان مخترع در یک پتنت معرفی کرد.
ابزارها و مدلهای هوش مصنوعی در چند وقت گذشته بسیار موردتوجه کاربران بودهاند.
👁 @TheatreAcademyIII
🎓 مجموعه آثار
نمایشنامههای #اوژن_یونسکو
□جلد چهارم
۱. ژاک یا اطاعت
۲. آینده در تخم مرغهاست
۳. مستاجر جدید
🎓 مجموعه آثار
نمایشنامههای #اوژن_یونسکو
□جلد دوم👁 @TheatreAcademyIII Читать полностью…
۱. آدمکش
۲. شاه میمیرد
🎓 ده اشتباه دیالوگنویسی
بسیاری عقیده دارند "رابرت مک کی" فیلمنامه نویس و منتقد آمریکایی پس از ارسطو، بزرگترین استاد درام نویسی در جهان است.در اهمیت جایگاه او در سینمای معاصر همین بس که بدانیم تاکنون بیش از ۵۰ هزار نفر در سراسر جهان در سمینارهای سه روزهی او شرکت کرده اند.
کتاب #داستان او به بیش از ۲۰ زبان ترجمه شده و جزو پرفروش ترین کتاب ها در زمینهی #فیلمنامهنویسی است.
#رابرت_مککی در این ویدیو ۱۰ اشتباه فاحش "دیالوگ نویسی" را به ما گوشزد میکند.
👁 @TheatreAcademy
🎓نمایشنامه
اتهام به خود
#پیتر_هانتکه
(پتر هاندکه)
ترجمه:
حسن ملکی
🎓 نمایشنامه
درسی از الس
#آثول_فوگارد
مترجم :
منوچهر خاکسار
🎓 نمایشنامه
سلام و خداحافظ
#آثول_فوگارد
مترجم :
محمود کیانوش
🎓 نمایشنامه
ارباب هارولد وپسرها
#آثول_فوگارد
مترجم :
داوود زینلو
🎓 نمایشنامه
جاده ای به سوی کعبه
#آثول_فوگارد
مترجم :
افسانه محمدی
🎓 گزیده
ای که فرازنده ی خاکی و افلاکی و اورنگ فراز خاک نهاده ای
ای که هر چه هستی از گمان و هم ما بیرونی
اگر اصل ناگزیر عالمی و گر پرداخته ی عقل آدمی
تو را میخوانم تو را
که خاموش وار بر همه راه ها گذر داری
و عدالت را بر زندگان و مردگان می گماری
به تست زیر پاسخ دهید.
👁 @TheatreAcademyIII
🎓 نمایشنامه
فاسق
#هارولد_پرینتر
احسان زیورعالم
نمایشنامه عجیب شبیه به وضعیت امروز ماست، بهخصوص از منظر اجتماعی. یک بلاتکلیفی میان خودمان. ما چه هستیم و چه نسبتی با یکدیگر داریم!؟ چه قراردادهایی میان خودمان میبندیم!؟ و در نهایت با هم چه میکنیم!؟ برای ما خواندن «فاسق» در آن روزها لذتبخش بود و اگر در ترجمه خطایی وجود دارد به یاد داشته باشید محصول دوران آغازین من بوده است.
👁 @TheatreAcademyIII
🎓 فیلمنامه
#بینوایان
#ویلیام_نیکولسون
👁 @TheatreAcademyIII
🎓 به بهانه زادروز
#بهرام_بیضایی
✔️روزی باشد که دروغها راست به نظر آید، راستها دروغ■ نمایشنامه #ندبه
روزی باشد که فنا بیاید
روزی باشد که دیوارها نایستد
روزی باشد که پاکی آماج تهمت شود
چشمه اشک شما خشک نشود
و تشویش قلب شما کاستی نگیرد
روزی باشد که راستی به هزار دست بمیرد
روزی باشد که راستی خود را به آتش بیفکند
روزی ـ که آن ـ امروز است!
✔️زن: بزکشان را ببین. بلندتبارانی چون شما از گرده ما تسمهها کشیدهاید. شما و همه آن نوجامگان نوکیسه. شما دمار از روزگار ما درآوردهاید. فرق من و تو یک شمشیر است که تو بر کمر بستهای.■ #مرگ_یزدگرد
سردار: زبانت ببرد!
زن: و تو شمشیر را برای همین بستهای!
✔️ بپرساش شمار تازيان چند است؟ چه در سر دارند؟ سوارهاند يا پياده؟ دور میشوند يا نزديک؟■ نمایشنامه #مرگ_یزدگرد
درکار گذشتناند يا ماندن؟ پيک است يا خبرچين يا پيشآهنگ؟
بپرساش ويرانه چرا ميسازند؟!آتش چرا میزنند؟!سياه چرا میپوشند؟! و اين خدای که میگويند چرا چنين خشمگين است؟!
✔️آسیابان: ما هرچه داریم از پادشاه است.■ #مرگ_یزدگرد
زن: چه میگویی مرد؛ ما که چیزی نداریم.
آسیابان: آن نیز از پادشاه است!
✔️رستم: تو كه بدين خردی رستم را می آزمايی بگو نام چهاربن را شنيدهای؟■ #سياوش_خوانی
سياوش: آب و باد و خاك و آتش!
رستم : كدام چيرهترند؟
سياوش: هر دم يكى؛ چون تشنه اى آب، چون خونت بريزند خاك، چون درگذرى باد، و چون دلت بسوزد آتش...
✔️این آخرالزمان است و نشان آن کوتاهیِ دست حقیقت!■ نمایشنامه #تاریخ_سری_سلطان_در_آبسکون
دبیر:سلطان در خواب اشخاصی نورانی را دیده بود روی خراشیده، مویها پریشان و کالیده و جامه های سیاه برمثال سوگواران پوشیده، بر سر زنان نوحه می کردند، زرا ایشان پرسید شما کیستید؟ گفتند ما مملکت ایرانیم!
✔️من یک بار اورا دیدهام که با اسیران نصرانی عیسی مسیح را به شفاعت گرفت که آشفتگی نکنند و بند از پای ایشان برداشت هنوزم این سخن در گوش است که فرمود:ما برای برداشتن بند آمدهایم نه بند نهادن.ما آمدهایم با ظلم بجنگیم نه آنکه خود ظالم باشیم...■ #روز_واقعه
“خودستایان تکیه بر اریکهها زدهاند؛ کتاب خدا را چنان میخوانند که سود ایشان است. آنان که طیلسان زهد پوشیدهاند تک پیرهنان را پیرهن بر تن میدرند؛ آنان که دستار بر سر نهادهاند سر از گردن خداترسان میاندازند؛ و آنان که آب بر مردمان می بندند مردمان را آب از لبه تیغ میدهند. این نیست آنچه ما میگفتیم. اینان سپاه آز میآرایند و دیوار غرور میافرازند و کوشکهای خودپرستی میسازند و انبانشان را از انباشتن پایانی نیست.”
✔️«آنها سه تناند که میمیرند. یکی برای ظلمش، یکی برای مکرش و یکی برای عدالتش. ولی نه، حالا پس از قرنها میدانیم واقعا چه شد. در عمل، ظالم و مکار جان به در بردند و تنها سومی بود که فرقش شکافت. بلی؛ عدالت میمیرد و ظلم و مکر میماند. این شروع خوبی است؟»■ نمایشنامه #مجلس_ضربتزدن
✔️بزرگان همه عددند، و سلطان و سالاران برتر شمارهاند. سلطان نُه است و وزیران و چاکران و سالاران و دیوانیان، هشت و هفت و شش و پنج و چهار و سه و دو و یکاند و رعیت صفر است. با این همه، بهای هر سلطان به رعیت است، و هیچ عدد بیصفر بزرگ نشود، چنان که هزار بیصفرهاش بیش از یک نیست. بدان که رعیت هیچ مینماید و بیش از همه است■ #طومار_شیخ_شرزین
🎓افسانۀ سیزیف و آلبر کامو
آبسوردیسم چیه؟
آیا آبسوردیسم با نیهیلیسم یکیست؟ زندگی یعنی چی و چرا باید زیست؟
👁 @TheatreAcademyIII
🎓 معرفی
هفت بهترین نرم افزار فیلمنامه نویسی در نوامبر ۲۰۲۴
امروزه نرم افزاری برای همه چیز وجود دارد، فرض می کنیم می خواهید بهترین نرم افزار فیلمنامه نویسی را بشناسید.
بنابراین بدون اتلاف وقت، اجازه دهید به هفت بهترین نرم افزار فیلمنامه نویسی در سال ۲۰۲۴ نگاه کنیم.
نرم افزار فیلمنامه نویسی چیست؟
فیلمنامه نویسی چیزی نیست جز نوشتن فیلمنامه برای تبلیغات، درام و ... که معمولاً توسط شخصی انجام می شود که اغلب به او می گویند. فیلمنامه نویس.
با این حال، اگر شما فردی هستید که زمان سرمایه گذاری در فیلمنامه نویسی را دارید یا بودجه لازم برای استخدام فیلمنامه نویس را ندارید، نرم افزار فیلمنامه نویسی می تواند اغلب به صورت رایگان این کار را برای شما انجام دهد.
برای اینکه شما را با کلمات ساده بفهمید، "نرمافزار فیلمنامهنویسی، واژهپردازی است که برای نوشتن فیلمنامهها تخصص دارد.طبق ویکی پدیا. اکنون زمان آن رسیده است که بهترین نرم افزار فیلمنامه نویسی موجود را بررسی کنیم.
👁 @TheatreAcademyIII
🎓 گزیده
هر وقت یکی از کتابهای #کافکا را باز میکردم، انگار شهودی الهی به من دست میداد، عروجی آهسته و بطیء به سوی الههای ستمپیشه که خوشبختی ارزانی میکرد ولی امکان لذت از آن را میگرفت. به زعم #کافکا، باغ عدن هنوز وجود دارد، حتی اگر دیگر در آن ساکن نباشیم. مثل "قانونی" که قهرمان حکایت کشیش در #محاکمه پشت درهایش منتظر است، درهای عدنِ دست نیافتنی تا لحظه مرگ به رویمان باز است. #ولادیمیر_ناباکوف، خواننده نکته سنج #مسخ #کافکا طالعمان را از این حکایت افسانهوار استنباط کرد. #ناباکوف به دانشجویانش گفت:" حشرهای که گرگور به آن تبدیل شده نوعی سوسک است که زیر پوستهاش بال دارد و اگر این بالها را پیدا میکرد، میتوانست آنها را باز کند و از زندانش بیرون بپرد." و اضافه کرد:" مثل گرگور، خیلیها نمیدانند زیر پوستشان بال دارند و میتوانند پرواز کنند."
برچیدن کتابخانهام
یک مرثیه و ده گریز
آلبرتو مانگل
ترجمه: نیما م. اشرفی
🎓 مجموعه آثار
نمایشنامههای #اوژن_یونسکو
□جلد سوم
۱. عابر هوایی
۲. کرگدن
🎓 مجموعه آثار
نمایشنامههای #اوژن_یونسکو
□جلد اول:
۱. مکبث
۲. بداهه گویی آلما
🎓 ادامه وصیتنامه
وصیت آخرم این است که همیشه به یاد داشته باشید که مقاومت بیمعنا نیست و فقط گلولهای که شلیک میشود نیست، بلکه زندگی است که با شرف و کرامت زندگی میشود. زندان و محاصره به من آموخت که نبرد طولانی است و راه سخت، اما همچنین به من آموخت که مردمی که تسلیم را نمیپذیرند، معجزههایشان را با دستان خودشان میسازند.
منتظر نمانید که دنیا به شما عدالت بدهد، من زندگی کردهام و دیدهام که دنیا در برابر درد ما سکوت میکند. منتظر عدالت نباشید، بلکه خودتان عدالت باشید. رؤیای فلسطین را در قلبهایتان حمل کنید و از هر زخمی سلاح بسازید و از هر اشکی چشمه امید.
این وصیت من است: سلاحتان را کنار نگذارید، سنگهایتان را دور نیندازید، شهدایتان را فراموش نکنید و بر سر رؤیایی که حق شماست، معامله نکنید.
ما اینجا میمانیم، در سرزمینمان، در قلبهایمان و در آینده فرزندانمان.
شما را به فلسطین وصیت میکنم، به زمینی که تا مرگ عاشقش بودم، و به رؤیایی که آن را روی شانههایم مثل کوهی که هرگز خم نمیشود، حمل کردم.
اگر من سقوط کردم، شما با من سقوط نکنید، بلکه پرچمی را که هرگز سقوط نکرده است، به دوش بگیرید و از خون من پلی بسازید تا نسلی که از خاکستر ما متولد میشود، قویتر باشد. فراموش نکنید که وطن فقط داستانی نیست که نقل شود، بلکه حقیقتی است که باید زندگی کرد، و در هر شهیدی که از رحم این زمین متولد میشود، هزار مقاوم به دنیا میآید.
اگر طوفان بازگشت و من در میان شما نبودم، بدانید که من اولین قطره در امواج آزادی بودم و اینکه من زنده ماندم تا شما را ببینم که مسیر را ادامه میدهید. خاری در گلویشان باشید، سیلی که عقبنشینی نمیشناسد و آرام نمیگیرد تا زمانی که جهان اعتراف کند که ما صاحبان حق هستیم و فقط اعدادی در اخبار نیستیم.
#یحیی_السنوار
👁 @TheatreAcademyIII