سکوتتو به گریه داده بودی
که کودکت زنده به گور میشد
که خاطراتِ عصرِ جاهلیت
فقط برای تو مرور میشد
تنت توالیِ یه بغضِ کهنه
دلت حوالیِ یه شهرِ دیگه
تو بدترین شرایطی که حتی
خدا نشسته و دروغ میگه
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
میخواستم
سالها برایت سکوت کنم
اما نمیتوانستی
نه!
نمیخواستی...
حرف زدم که بشنوی
شعر نوشتم که بخوانی
و حرف را برای تو
کلمه را برای تو
جمله را برای تو
و سکوت را برای خودم هجی کردم
حالا به تنهایی بیشتر فکر میکنم
به این که بروم توی خودم
چشم بگذارم
و هرگز پیدا نشوم
ببخش
من
سکوتم را از تو مخفی کردم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
هوای بعد از طوفان
آرام نیست
خستهست
آنقدر که بگوید
ببارم که چه؟
بتوفم که چه؟
من چیزی برای از دست دادن ندارم
حالا شما خیال کنید
هوا خوب است
آسمان آبیست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من نمیتونم حرف بزنم،
تکیهی این همه قابعکس به منه
خم به ابروم بیاد شیشهی همهشون ترک برمیداره
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
مویرگهای چشمت را نگاه میکنم
و تازه میفهمم
ریزه کاریهای یک اثر هنری
چقدر میتواند به گیرایی آن کمک کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یادم میارم روزایی رو که از آسمون شُرشُر میریختم
و دلم از گرفتهترین شکل ممکن گرفتهتر بود
روزایی که به هرکی رسیدم، نبود
حالا به کدوم صراط مستقیم باشم
که تلخیا رو یادم بره
من قد تموم خنده هات، مُردم
حالا خیلی عجیبه که فکر میکنی
میتونی یه مرده رو زنده کنی.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
روزی شیخ با جمعی صوفیان به در آسیایی رسیدند.
اسب بازداشت و ساعتی توقف کرد.
پس گفت: میدانید که این آسیا چه میگوید؟ میگوید که "تصوف" این است که من دارم.
درشت میستانم و نرم باز میدهم و گردِ خود طواف میکنم. سفر خود در خود میکنم تا آنچه نباید از خود دور میکنم. همه ی جمع را وقت خوش شد از این رمز.
اسرارالتوحید
ابو سعید ابوالخیر
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
گلویم را گرفتهای
که حرف بزن
حرف!
زبانم را میچرخانم
که بگویمت
که نامت را صدا بزنم
طعمِ تو را به یاد میآورم
گلویم را بیشتر فشار میدهی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
سال ٢١٠٠
یه نفر كنار يه رودخونهی سرخ روى سيارهی مريخ نشسته، به آسمون نگاه میكنه و با اینکه نامش شبيه به تو نيست ولى عطری رو زده كه درختان كوتاه قد اونجا نام تو رو صدا میزنن
سوال اينجاست كه غم تو تا کجا میخواد بره؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
ما كسى را نداشتيم برايش گريه كنيم
به خيابان زديم
كسى را پيدا كنيم
هيچكس نبود
براى خيابان گريه كرديم
كه هيچكس را نداشت
خيابان براى ما گريه كرد
كه هيچكس را نداشتيم
گريه كرديم
گريه كرد
گريه كرديم
گريه كرد
گريه كرديم و همينطور خوابمان برد
صبح بيدار شديم
فراموش كرديم
هيچكس را نداريم برايش گريه كنيم
گريه كرديم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
حتی اون جایی که دارم تلاش میکنم
پشت کلمات مخفی بشم هم
دارم فراموش میکنم که چهچیزی باید بنویسم
آدما هم چیزای خیلی مهم رو نمینویسن
واسه همین یادشون میره
ولی من از فراموش کردن میترسم
از اینکه صدات نکنم و نگی جانم
از اینکه نبینمت و نشناسمت
ترسناک نیست؟
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
ساختمان ما
بلند که میشد
دستهایش را به دیوار میگرفت
که آب در دل ساکنینش تکان نخورد
که اگر فرو میریخت
جای خالیش را
هیچ عمارتی پر نمیکرد
_یعنی همهجا همین طور است
که میکوبند
و از نو بنا میکنند
به ساختن
دوباره ساختن!_
ما اما
از طبقهی حساس بودیم
که یک بار ساختیم
عاشقانه ساختیم
آنجا که اگر فرو میریختیم
با فرو ریختهمان میساختند
زندگی میکردند
و یا در نهایت جایمان را خالی نگه میداشتند
که ما از طبقهی حساس بودیم
حساسیتهای ما عاشقانه بود
طبقات ما حتی
که اگر بالا میرفتی
پایین میآمدی
هنوز دوستت داشتیم
حالا اگر میخواهی بساز
هر جا که راحتی
هرگونه میتوانی
به هر مساحتی
به هر مسافتی
ما اما دستهایمان را به دیوار میگیریم
که آب در دل ساکنینمان تکان نخورد
که اگر فرو ریختهاند
هنوز جایشان خالیست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از اندوه آسمان آویزان بود
و هیچ پناهی برای گریستن نداشت
ستارههایش را جمع کردم
گرد و خاک را از لباسش تکاندم
و با بزکی ناچیز دوباره عمیقش کردم
من تاریکی را به خانه آوردم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
قایق اگه به گِل بشینه
دیگه دلش پارو نمیخواد
انقدر داغونم که میگم
افسردگی دارو نمیخواد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
سکوتِ ریل و مرگِ سوزنبان
تو این مسیرِ بینهایت رفت
مسافرت به عمقِ تنهایی
با سایهای که خیلی راحت رفت
تمامِ واگنا رو میگردم
تمامِ راهو خودکشی کردم
نمیرسم چرا به آغوشت
چرا نمیشه ریلو برگردم
دوتا بلیطِ باطلِ غمگین
که تن به مرگِ جادهها دادن
یه جفت چشم خسته از رفتن
دو همسفر که دور افتادن
#آبا_عابدين
#آباعابدین
#آدم_ابری
.
آهنگ: Ne Olur Kurtar Beni
از Toygar Işıklı
نما از فیلم نیست.
@aba_abedin_channel
درز کردهای در من
بهاندازهی باران که در پیراهن
شبیه جریان
در تنگستن
که میتوانم شب را دوام بیاورم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از من که بیهراس شکستم
راهی برای تازه شدن نیست
گُم کن منو تو کوچه ی شرجیت
اینجا هوا موافقِ من نیست
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
حس میکنم داخل تمام کتابها یک نفر دارد مدام صدایم میکند
این بار اگر مینویسم، برای نوشتن نیست، برای یافتنست
او که نامم را میداند، بیشک در هر کتابی که باشد خودش را به این داستان خواهد رساند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
گفت این خدای من است.
آن را آتش زد
تا نیمه کشید
و زیرپا له کرد
پیامبر بعدی
باید خدای سبکتری برای او میآورد
تا کمی آرامتر به مرگ نزدیک شود
او خدا را دوست داشت
و نمیخواست ترکش کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
همه جا تار بود، به چیزی فکر میکردم که لبخند رو لبهام نشسته بود
ناگهان به خودم اومدم، لبخندم خشکید و هر چقدر فکر کردم یادم نیومد به چی فکر میکردم
اینجوری زنده بودم
با فکر کردن به چیزای خوبی که یادم نمیاد چی بودن
#آباعابدین
@aba_abedin_channel