جا برای معاشقه کم بود ما فقط مشاعره کردیم آبا عابدین
من با درختایی که دستای سیاشون
از زیرِ برفا مونده بیرون گریه کردم
با یاکریمایی که تو ایوون نشستن
با تیتراژِ فیلمِ هامون گریه کردم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
متن: نادر ابراهیمی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
ما ماهیها بدون آب میمیریم،
به ابرها بگوئید
کمی به حالمان گریه کنند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
شب
آغاز فروپاشی است
آن زمان که ماه
ازخانه رفته باشد
و تنها عکسش را
به آسمان آویخته باشد
حالا پتو را روی صورتت بکش
و هی بهانه بیاور
که فقط
درتاریکی مطلق می توانی بخوابی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
پشت بوم خسته از خوابیدن
پشهبند کهنه رو وا میکرد
هر کی پاشو توی خوابم میذاشت
رد پای تو رو پیدا میکرد
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
من هم اگر آن عطر را داشتم روی خودم میریختم. تمام شدن یعنی این، من فکر میکنم همهی آدمها ناتمام میمانند شاید در یک نامه، یک فیلم یا یک خاطره، من اما میل به ادامه ندارم، میخواهم نقطه را پایان جملهام بگذارم و به سر خط برنگردم، من دوست دارم تمام شوم شبيه به جین باپتیست.
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
شعر: دوروتی پارکر
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
هیچکس مرا بهخاطر نمیآورد
و تنها در آستانِ بغض
ناآرام آرمیدهام
باران از سویی
و عطر شاخههای نارنج از دیگر سو
دریا را در خواب دیدهام
که موجها این چنین آشفته
به بالینم راه میپیماند
از خاک برآورده سر
مرگ را به آغوش آغشتهام
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
بیا
که گریه کنم روی حلقهی زحلت
بیا
ستارهی من! گم بشم توی بغلت
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
مویرگهای چشمت را نگاه میکنم
و تازه میفهمم
ریزه کاریهای یک اثر هنری
چقدر میتواند به گیرایی آن کمک کند
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
بارون زده بود اما
دریا متشنج بود
ماهی شدن و رفتن
از حوصله خارج بود
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
رفتن آدمها را سنگین میکند
که تمامِ بارِ سفر
روی دوشِ ریلهاست
از ما که ماندهایم
وزنی به عکسها اضافه نمیشود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
بیدارم کن
از این خوابِ بینهایت سیاه
که سکوتش
تا مغزِ استخوانِ سمعکها تیر میکشد
نه دری به سمتی
نه پنجرهای به آسمانی باز میشود
تا دستکم به پرواز فکر کنم
اینجای خواب به مرگ شبیه است
به حسِ پرندههایی که از لبِ پرتگاه پر میزنند
و فراموش کردهاند
بالهایشان را قبل از خواب جا گذاشتند
چشم
چشم را نمیبیند
صدا به صدا نمیرسد
که صدایت کنم
که بغلم کنی
نه!
مرا به یک پنجره معرفی کن
یا بالهایت را قدر یک شب به من قرض بده
تا صبح ابرها بالهایت را بیاورند
من باید از این خواب بروم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
صدامو تا شب پایان جنگ توپیدم
شبیه نعرهی یک مین تو لحظهی تحریک
عجیبتر که خودم کشته میشدم هر بار
با صلحِ واضحِ قاتل کنار هر شلیک
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
شعر: اسماعیل خویی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
غماتو گم کنی هواتو گم کنی
نگات میکنه چشاتو گم کنی
صدات میزنه جوابشو ندی
جواب داری و صداتو گم کنی
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
تلفن را بردار
شمارهی خودت را بگیر
اشغالی!
تنهایی یعنی همین
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از کتاب زوربای یونانی
نیکوس کازانتزاکیس
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
دلتنگی و شب رواج پیدا کرده
باران به تو احتیاج پیدا کرده
آنقدر نیامدی که این سیاره
بیماری لاعلاج پیدا کرده
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
دلم برایت تنگ شده
همانقدر که نمیدانی
همانقدر که نمیفهمی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
مثلا خیال کن رفتهام خرید کنم
و وقتی برمیگردم دوبار زنگ میزنم که بفهمی منم
بعد میروم سر دیوار کولر را درست میکنم و تو با دستهای ناتوانت مرا گرفتهای که نیافتم
هی میگویم نگران نباش نمیافتم
تو اما اصرار داری مراقبم باشی
یا پشت در حمام منتظر بنشیم تا در را باز کنی و بترسانمت، شبتر برویم تجریش که توی هیاهوی خیابان لبخند بزنی.
من در همین خاطرات بیمناسبت گیر میکنم، همین جاها که زندگی واقعی جریان داشت، همین جاها که خوشبختی معنا میشد، که منتظرم باشی تا برگردم، که اگر دیر کردم دلت شور بیافتد، که پاهایم را بگیری که نیافتم.
حالا نگاه کن، مرا رها کردهای و نیافتادهام
هیچ اتفاقی نیافتاد، اما آیا همهچیز تمام شد؟
خورشید دوباره متولد شد و همچنان تابید.
زندگی همین بود، روشن کردن شمع برای کسانیکه دوستمان داشتند.
تولدت مبارک.
عشق
گم شدن را در خانه تمرین میکردیم
توی کمد
پشتِ لباسها
بعدها در خیابان
پیادهروها
کافهها
و بعد توی خودمان
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
ناممان را زیاد ببرید
استعاره از هیچیم
شبیه به همهچیز
جز خودمان
که وجهِ مشترکِ تمامِ دردهاست
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
گفت زمان را به عقب برگردان
برگرداندم
دوباره فروریخت
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از کتاب چشمهایش
بزرگ علوی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
شب از خوابِ خودم نزدیک میشد
منم حرفی واسه گفتن نداشتم
باید بعد از تو از اینجا میرفتم
ولی جایی واسه رفتن نداشتم
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel