تاریکی تمامِ زخمها را بیرون میریزد
خونها را جاری میکند
و از همه چیز مغایری با صدا میسازد
تاریکی تاریخِ فراموش شدهی حزنهاست
_اندوهِ موازیِ جهانها_
که در شریانِ شب
از خوابی به خوابِ دیگر سرایت میکند
من شکلِ دیگرِ فاصلهام
گونهای برای یافت نشدن
که از تاریکی نمیگریخت
اما میترسید
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
یک روز سر فرصت
برایم خواهی گریست
ابرگونه
بارانسا
با عطری که تنها یکبار بوییدی
من چهل پرندهی غمگینم آنروز
چهار هکتار زمین بایر
که سنگ روی سنگم بند نیست
از حالا برایم بغض کن
من این شعر را در آینده نوشتم
تو امروز میخوانی
حالت اصلا دیدنی نبود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
تو معادل پاییزی
اگر فصل میپذیرفتی
مشابه شب
اگر گاه میگرفتی
تو شیوع شعری
که در تنهایی غمگینی
در جمع عاشقانه
حالا عجیب نیست اگر
دلم برای اشکهایت تنگ باشد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
در پرنده هزار نماز وحشت قضا شده
که مردنیست
اینرا برای آغاز نوشتهاند
در ساحتی که مرگ
از نطفهها جریان یافته
و شعر از خونی به خونِ دیگر سرخ شده
من اما
در یافتِ پَری که به زمین ریخته
به آسانی عبور نکردهام
و شام را به گاهشِ صبح به خواب نسپردهام
این چنین
که راه از من به آسمان گشوده شد
–که پرواز من بودم–
حالا اگر برای قفسهایتان چشم دارید
به نقطهی های خیرهی خورشید بنگرید
که در تمام آن
نامِ من پرانده شده
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
از کتاب خاطرات صددرصد یک سرخپوست پارهوقت/
شرمن الکسی
خوانش: #آباعابدین
@aba_abedin_channel
گرمای مهری، توی تقویم
آبانِ دلتنگی سراسر
رگبار تو روزای کوتاه
بوی خوشِ بارون تو آذر
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
از اندوه آسمان آویزان بود
و هیچ پناهی برای گریستن نداشت
ستارههایش را جمع کردم
گرد و خاک را از لباسش تکاندم
و با بزکی ناچیز دوباره عمیقش کردم
من تاریکی را به خانه آوردم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
تو برای رفتن آمده بودی
که شب را از شانهی ماه برنمیداشتی
تو خانه را از من گرفتی
تا به خانهات برگردی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
باید به گذشته باز گردم
آن زمان که باید جای خالی را با کلمهی مناسب پر میکردم
آن گدار که باید با کلمات جمله میساختم
آن روز اگر تو را میشناختم
جاهای خالی را با "تو" پر میکردم
یا تنها با رنگ لبهای تو جمله میساختم
من این روزها تنها به یک مداد نیاز دارم
آرایهی عزیزم!
تو از آن نکاتی که باید زیر نامت خط کشید
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من یه طوفانِ بزرگم توی کوه
که تهِ یه دره محبوس شده
انقد از تنهاییاش ترسیده
که واسه خودش یه کابوس شده
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
از تو آیا کمی لبخند به من خواهد رسید
که دریا را تا دامنت به مَد بیاورم؟
از تو که صبح تازهی پنجشنبهای
که چینش نامرتب گنجشکی
بر شاخههای خرمالو
از تو آیا به من سلامی خواهد رسید
فردا که خورشید را به نام تو میافروزم؟
من تو را در آب میبینم
در آینه میستایم
و در عکسها گم میکنم
حالی چنین
چگونه میتوانم پرهایم را باز کنم
در نور ماه نقش ببندم
و با فوارهها سخن بگویم
من آسمان تهرانم
در غروبی صادقانه غمگین
از تو آیا هنوز تکه ابری دور
بر من نخواهد بارید؟
#آباعابدین
آهنگ: تو کافر دل از محمدرضا شجریان
میکس با موزیکی از اولافور آرنالدز
آفرینهای از سپنتا طبسی
نمایی از فیلم شب، داخلی، دیوار
@aba_abedin_channel
آفتاب را بر پلههای سنگ بازمیتابانم
از هیچ آمدم
و به هیچ میروم
آینهی بیرنگِ راهرواَم
کسی صورتم را به روشنی ندیدهاست
که از ماندن خسته
در انتظارِ شکست ایستادهام
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
من اورشلیمِ بعدِ عروجم
وقتی تو رو نداشته باشم
وقتی که بیتو، روی صلیبت
دستامو جا گذاشته باشم
تو این هوای رنگ پریده
تنها بدون اینکه بمیرم
باید صلیبهای جهانو
بعد از تو روی دوش بگیرم
تنها، بدون اینکه بمیرم
تنها، شبیه غربت عیسا
یکشنبهی بدون صداتم
تو آخرین سرودِ کلیسا
من سالها بدون تو مُردم
حالا نمیشه با تو بمیرم
تا انتقام اینهمه مرگو
از زندگیِ بیتو بگیرم
#آبا_عابدین
#آباعابدین
#آدم_ابری
.
آهنگ: When Silence Speaks از
Cemetery Skyline
نما: A Ghost Story
@@aba_abedin_channel
تنهاییای بی در و پیکر
آزادی بدون هیاهو
تا پنجره دو بستهی خالی
گم کردن زمان و دژاوو
نتها رو از چشات گرفتم
تا بشنوم صدای نگاتو
بازی کن، آه، نقش مکمل!
توی بزرگترین پلاتو
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
صدای شلیک آمد
همه پریدند
من ماندم
به امیدِ شلیکِ دیگر
شکارچی اما
خودش را کشته بود
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
چشماتو قبل ابر چشیدم
با ترس، تو یه کوچهی فرعی
میدیدمت حوالی خونه
در قالب یه قطرهی مرئی
#آباعابدین
#آدم_ابری
@aba_abedin_channel
اصلیترین خیابان شهر
غمگینترین مسافر خانهی دنیاست
وقتی هیچ شانهای برای گریه کردن نداشته باشی
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
دیگران را چیدند
من اما بر فراز شاخهای
سفرهی قلبم را گشودهام
تا در ضیافت پاییز
بخشندگی مادرم را
به روی آسمان بیاورم
یک خرمالو
که قاتلش را گنجشک مینامید
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
آخرینبار که با یک شمن گفتگو کردم
روی چونهم وردی خالکوبی شده بود
که از خدای ابرها به من رسیده بود
حالا هربار که از ابری میافتم
میخندم و به خودم فکر میکنم
که از آخرینبار چقدر شفافتر شدم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
قطار رفت...
مسافران زیادی جا ماندند
اما
یک نفر جا نماند،
مُرد
#آباعابدین
@aba_abedin_channel
منم تمام آنچه نوشته شده
منم تمام اینچه نخوانده شده
_فراموش_
در آرزوی ورق خوردن
با پایانی که نمیدانم
#آباعابدین
@aba_abedin_channel