آشکار و نهان: تضاد
در شاهنامه گاهی کلمات متضاد که گاه با واو عطف و گاه بدون آن میآیند به معنی «همه چیز» به کار میروند
۳۸.همه دست برداشته بآسمان
همیخواندندش به نیکی گمان
۳۹.که جاوید باد این چنین شهریار
بَرومند باد این گزین روزگار
۳۲. بزرگان لشکر چو بشناختند
برِ شهریار جهان تاختند
۳۳.که ای شاه پیروز یزدانشناس
ستایش مر او را و زویت سپاس
۳۲. بزرگان لشکر چو بشناختند
برِ شهریار جهان تاختند
۳۳.که ای شاه پیروز یزدانشناس
ستایش مر او را و زویت سپاس
۳۴.چنین روزروزت فزون باد بخت
بداندیشگان را نگون باد بخت
۳۵.همه زرّ و گوهر برآمیختند
به تخت سپهبَد فروریختند
۳۶.همان مهتران از همه کشورش
بدان فرّخی صف زده بر درش
۳۷.ز یزدان همیخواستند آفرین
بر آن تخت و تاج و کلاه و نگین
۳۸.همه دست برداشته بآسمان
همیخواندندش به نیکی گمان
۳۹.که جاوید باد این چنین شهریار
بَرومند باد این گزین روزگار
۴۰.و زآن پس فریدون به گِرد جهان
بگردید و دید آشکار و نهان
۴۱.هر آن چیزکز راه بیداد بود
هر آن بوم و بر کآن نه آباد بود
۴۲.به داد پ بدآبادَنی دست زد
چنان کز ره پادشاهان سزد
۴۳.بیاراست گیتی بسان بهشت
به جای گیا سرو و گلبن بکِشت
۴۴.از آمل گذر سوی تمّیشه کرد
نشست اندر آن نامور بیشه کرد
۴۵.کجا کرجهانگوش خوانیهمی
جز این نیز نامش ندانی همی
شاهنامه حکیم فردوسی بزرگ
بخشِ صد و ششم
پادشاهیِ کَیخسرو
داستانِ رزمِ یازده رُخ (۷)
نامه نوشتن گودرز و پیران به یکدیگر (۳)
چون نامه به پایان رسید یارانِ خود را فرا خواند و دبیر را گفت تا نامه بر ایشان بخواند. همه تحسین کردند. سپس رویین را خِلعت داد و هدایا بخشید و او و یارانِ همراهش را بازگردانید. وقتی که نامه ی گودرز را آورد و پیران برخواند کسی را بر آن آگاه ننمود و یارانش را گفت که گودرز راهِ ستم و سرکشی را می پوید و از راهِ عقل و رای سر برمی تابد. او اصرار دارد که انتقامِ خونِ فرزندانش را بستاند. وقتی که او چنین می کند چرا ما انتقامِ خونِ هومان و نَسْتیهَن نگیریم؟ پس بر ما واجب است که دامن بر کمر زنیم و همه ی کوششِ خود را در نبرد با او به کار بندیم. سپس افراسیاب کس فرستاد و آنچه را میانِ او و گودرز رفته بود باز نمود و او را از کُشته شدنِ هومان و نَسْتیهَن خبر داد ، و بسیاریِ سپاهِ دشمن و قدرت و شوکت شان را به شرح بازگفت و گفت که شنیده است که شاه کَیخسرو خود عزمِ نبرد دارد ، و اگر درفش هایِ او ظاهر شوند ما را یارایِ مقاومت نیست مگر آن که شاه افراسیاب هم در میانِ لشکریانِ خویش حاضر آید و سررشته ی کار خود به دست گیرد.
افراسیاب نامه ای در پاسخِ او نوشت و نخست او را در مرگِ برادران تسلیت گفت و گفت که جنگِ بینِ مردان را چنین خاصیتی است گاه یک طرف پیروز شود و گاه طرفِ دیگر. بنابراین از آنچه پیش می آید غم به دل راه مده اما این که خبر یافته ای که کَیخسرو خود به میانِ جنگ می آید شایعه ای است عاری از حقیقت. او طوس را از راهِ دهستان فرستاده است. من بر آنم که از جیحون بگذرم و به سویِ تو آیم. اگر چنین کنم از آنان اثری بر جای نخواهد ماند و در شهرهایشان سنگ رویِ سنگ نخواهد ماند. و اکنون دَه هزار تن از شیرمردانِ تُرک را می فرستم که هر یک با دَه تن از ایرانیان برآیند. چون اینان رسیدند ساعتی درنگ مکن و جنگ را بیاغاز. و اگر به کوه فرا روند کوه را زیرِ سُمِ اسبان بکوب و کس از ایشان را زنده مگذار و همه را چون کِشته ای درو کن.
چون پیران نامه برخواند ، سران و سرداران و یارانِ خود را بخواند و آنان را به جنگ تحریض کرد. همه سراپای غرق در سلاح شدند و بر اسبان نشستند. دو لشکر بر هم زدند و نبرد از برآمدنِ خورشید تا فرو نشستنِ آن ادامه یافت. جنگی بزرگ بود و بسیاری از دو طرف کُشته آمدند. در این روز گیو و پیران به هم درآویختند و نزدیک شد که گیو پیران را بکُشد یا اسیر کند ولی پاهایِ اسبش در زمین فرو رفت و اسب در همان جای بماند. فرزندش بیژن به او گفت که از شاه کَیخسرو شنیده است که پیران را جز گودرز نخواهد کُشت ، پس به خود دردسر مده و بازگرد. در این پیکار هیچ یک از دو جانب پیروزی حاصل نکرد و هر دو لشکر به جایگاهِ خویش بازگشتند.
دیگر روز سوار شده به میدانِ نبرد آمدند. گودرز گُسْتَهَم را به جایِ خود در قلبِ لشکر جای داد. جمعی از جناحِ راست و جمعی از جناح چپ برگرفت و به رزمِ پیران آمد. گُسْتَهَم را سفارش کرده بود که در کارِ خود بیدار باشد و اگر او به دستِ پیران کُشته شد درنگ کند تا شاه کَیخسرو برسد. پیران نیز برادرانِ خود فرشید و لهّاک را به جایِ خود در قلبِ لشکر نهاد و آنان را به دوراندیشی و بیداری سفارش کرد و گفت اگر او کُشته شد لشکر بازگردانند و از جیحون بگذرند. گودرز و پیران رو در رویِ هم قرار گرفتند و بسی با هم سخن گفتند.
پی نوشت:
برگردان به عربی: فتح بن علی بن محمد بُنداری اصفهانی
برگردان به فارسی: عبدالمحمّد آیتی
گزینش و نگارش: اسپندیار
🪴
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─
کز: که از، تخفیف واژه
نه آباد بود: آمدن حرف نفی جدا از فعل برای تأکید
آبادَنی: آبادانی(تخفیف واژه)
۴۱.هر آن چیزکز راه بیداد بود
هر آن بوم و بر کآن نه آباد بود
۴۲.به داد و بدآبادَنی دست زد
چنان کز ره پادشاهان سزد
همی به جای می: نشانهٔ فعل استمراری
تخت و تاج و کلاه و نگین: اسباب پادشاهی
آفرین: ستایش، متضاد نفرین
صف: از واژههای عربی شاهنامه که به جای آن گاهی رده و گاهی نخ هم آمده، بویژه در توصیف لشکرکشیها و معمولاً با افعال کشیدن و برکشیدن میآیند
د در بدان: واج میانجی
روزروز: قید
رقص یا پرش ضمیر «ت»: بختت فزون باد
باد: فعل دعایی
را در مصراع دوم: فکّ اضافه
شناختن: دانستن، بر: نزد، پهلو
یزدانشناس: صفت فاعلی مرکّب مرخّم
مر او را: مر به همراه انواع را میآید، برای تأکید.
رای اختصاص: ستایش مختصّ و ویژهٔ اوست
زویت: زو تو را
ز به جای از: تخفیف واژه
به نام خداوند جان و خرد
سلام و عرض ادب
با پوزش از تأخیر، با ادامهٔ پادشاهی فریدون از شاهنامهٔ فردوسی در خدمت شما هستم.
کارگاه شاهنامهخوانی
پادشاهی فریدون
ب۳۲_۴۵
دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲
ساعت ۱۷
اجرا: نگار پزشک
شاهنامه حکیم فردوسی بزرگ
بخشِ صد و پنجم
پادشاهیِ کَیخسرو
داستانِ رزمِ یازده رُخ (۶)
نامه نوشتن گودرز و پیران به یکدیگر (۲)
گودرز دبیر را فرا خواند و گفت به پیران نامه نویسد. پس از حمد و ستایشِ پروردگار چنین پاسخ آورد که نامه ات را از آغاز تا انجام خواندم و دانستم که در آن چه آمده است. رویین پیامی را هم که به زبان گفته بودی بازگفت. سخنِ تو در چشمِ من جز سرابی که تشنه ای را می فریبد نبود و من از کسانی نیستم که فریب خورَد. وقتی که در آغازِ این نبرد پسرم گیو را نزدِ تو فرستادم بدان سبب بود که خونی ریخته نشود و شمشیرهایِ کین در غلاف روَند ولی تو جز بدی نخواستی. ای کاش به آنچه در پایان به آن رسیده ای در آغاز رسیده بودی تا آنچه بر تو گذشت نگذشته بود. اما تندخویی و پلیدیِ درونَت تو را نمی هِلد که به راه و روشِ خرد قدم برداری ، و این از تو بعید نیست زیرا که طبیعتِ شما از عهدِ تور پسرِ فریدون با شرّ و پلیدی آمیخته است. تور برادرِ خود ایرج را کُشت و از پدر ببُرید و دردمندش ساخت. آثارِ این طبیعتِ شوم در افراسیاب ظاهر شد در ایامِ نوذر پسرِ منوچهر که افراسیاب خونش را بر زمین ریخت؛ به روزگارِ کَیقباد هم که زشتی ها مرتکب شد دیدی که در ایامِ کَیکاوس شهرهایِ ایران ویران ساخت و مردان را بکُشت و دارایی هایِ مردم تاراج کرد تا به کُشته شدنِ سیاوَخش انجامید که این حوادث بزرگ و جنگ ها میراثِ اوست.
سپس نوشت که در نامه ات آمده بود که خونریزیِ مردمِ پیر کاری زشت است. بدان که خدای - تعالی - مرگِ مرا به تاخیر انداخته است تا انتقامِ سیاوَخش و هفتاد فرزندم را که خونشان ریخته ای از تو بستانم. اگر چنین نکنم در نزدِ خدا گناهکار باشم و خلافِ فرمانِ او کرده ام. آن سخنانِ صلح آمیز که گفتم بدان سبب بود که هنوز مرا فرمانِ پیکار نداده بودند. اگر عطوفتِ کَیخسرو را امید می داری فرزندت یا برادرت یا هر که را خواهی به گروگان فرست. راهِ ایران گشاده است. اما این که می گویی فلان جای یا بهمان جای را تسلیمِ ما خواهی کرد ، ما این رنج بر تو آسان ساخته ایم. شاید ندانی که لُهراسب همه ی ممالکِ خزر را گرفته است و رستم همه ی بلادِ هند را ، و پادشاهِ آن مملکت را اسیر کرده و بسته در زنجیر و نزدِ شاه فرستاده؛ و اَشکَش ، شیده پسرِ افراسیاب را شکست داده و جز اندکی از سپاهِ او رهایی نیافته اند. او بر خوارزم و دهستان و شهرهایِ آن سویِ آن غلبه یافته است ، و این منم که گلویِ تو را می فشارم و تو تلخیِ خشم و چنگِ مرا چشیده ای و آثارِ صولتِ مرا دیده ای. اگر از جایِ خود بجنبی و جرأتِ دیدار با مرا داشته باشی تو را از این گونه سخنان می رهانم و به یاریِ خداوند از این دردسر می رهانمَت. و نیز بدان که بازگرداندنِ این صد هزار نفر سپاهی یا بیشتر بی آن که درگیر شده باشد تنها به سببِ خدعه و نیرنگِ تو میسر نیست. هیچ راهی برایِ مصالحه و معاهده ی با من نیست و تو با کس پیمان نبستی مگر اینکه آن پیمان را شکستی. خداوند کسی را به دین و آیینِ تو فریب ندهد ، و سیاوَخش جز آن که به عهد و سوگندِ تو فریب خورده کُشته نشد. و این که چند تن از بزرگانِ لشکر را برگزینم که بدونِ دیگر سپاهیان به مبارزت پردازند ، شاه مرا چنین اجازتی نداده بهتر این است که جنگی را که همه ی سپاه را در آن شرکت باشد تدارک ببینیم. و اگر یکی از دو لشکر بر دیگری پیروز نشد آن گاه آن خواهد بود که تو می گویی. و اگر قصدت از این سخنان این است که افراسیاب خود برسد یا مجروحان را درمان کنی ، تا هر وقت که بخواهی تو را زمان می دهم. این ها را بدان می گویم که برایِ تو حجتی باقی نمانَد و نگویی که مرا به غفلت گرفته ای یا فریب داده ای.
پی نوشت:
برگردان به عربی: فتح بن علی بن محمد بُنداری اصفهانی
برگردان به فارسی: عبدالمحمّد آیتی
نگارش: اسپندیار
🪴
C᭄❁࿇༅══════┅─
@adabiatehemasi
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─