💥
کاش من دو نفر بودم. یکی حرف میزد
و یکی دیگر گوش میداد،
یکی زندگی میکرد و آن یکی
به تماشای او مینشست.
چه خوب میتوانستم خودم
را دوست داشته باشم!
📚 همه میمیرند
#سیمون_دوبووار
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی فرهنگی معرفی کنید. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
#مستند
▪️اسلحه، میکروب و فولاد
مستندی جذّاب از نشنالجئوگرافیک بر اساس کتاب مشهور اسلحه، میکروب و فولاد
با حضور جرد دایموند
ترجمه و زیرنویس : مصطفی وسیعسری و علی رجایی
هر سه قسمت مستند در یک نسخه قرار دارد.
@Jahan_Eshraghi
هولناک است که باید یکدیگر را وقت مخاطره و تردید هم دوست بداریم، در قعر دنیایی که فرو میپاشد و در تاریخی که زندگی انسان پشیزی نمیارزد.»
📘#خطاب_به_عشق
#آلبر_کامو
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
فئودور_داستایفسکی :
« ما به جنگ جدیدی نیاز داریم که سلاح آن کتاب، رهبران آن روشنفکران و قربانیان آن جهل و عقب ماندگی باشند.»
#تاریخ_معاصرایران 👇👇👇
📚https://t.me/joinchat/AAAAAEEhqxx3Z00nJrdwFg
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
شعر تازهای از سیدعلی صالحی
بعد از آخرین فانوس
موشها
دربارهٔ آخرین نبردشان،
برای دیوار
قصه میبافند…!
موشها خبر ندارند
زلزله آمده،
دیگر هیچ دیواری
تکیهگاهِ دیواری نیست.
زیرِ نورِ ماه
موشها بیوقفه
لغتنامهٔ دهخدا را
ورق میزنند،
بیهوده آن که حرف به حرفِ آن را
پیشتر جویدهاند.
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
بیانیهای که «چارلی چاپلین» در فیلم
دیکتاتور بزرگ میخواند ، یکی از برترین
مونولوگهای تاریخ سینماست ..
➣ @Onlin_24
دلیل این که دوست داریم در دامان طبیعت باشیم این است که طبیعت هیچ نظری دربارهی ما ندارد.
#فریدریش_نیچه #فلسفه #ادبیات
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی فرهنگی معرفی کنید. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
گفتوگو با یوگنی وادالازکین نویسنده برجسته روس درباره رمان «بریزبن»
آرمانشهر محکوم به فنا است
آرزو آشتیجو
مترجم زبان روسی
یوگنی وادالازکین (۱۹۶۴ کییف) در میان نویسندگان معاصر روسیه، یکی از شناختهشدهترینها در جهان است. کارنامه او با انبوهی از جوایز ادبی در روسیه و خارج از روسیه، نشان از اقبال بسیار از آثار او دارد. در ایران نیز دو اثر شاخص او تا امروز منتشر شده، یکی «هوانورد» با ترجمه زینب یونسی و اکنون هم رمان «بریزبن» با ترجمه نرگس سنایی در نشر نو. این رمان در سال ۲۰۱۸ منتشر شد و در سالهای بعد، برنده جایزه بینالمللی ایوو آندریچ برای بهترین رمان و جایزه ملی کتاب سال روسیه شد و به مرحله نهایی جایزه بینالمللی دابلین و جایزه کتاب بزرگ روسیه راه یافت.
https://madomeh.com/1402/06/27/8674632/
#ادبیات #یوگنی_وادالازکین #آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
زنها وقتی رازی در دل دارند،
زیاد حرف میزنند تا پنهانش کنند!
مردها وقتی رازی در دل دارند،
سکوت میکنند...
#مردی_که_حرف_میزند
#ماریو_بارگاس_یوسا
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی فرهنگی معرفی کنید. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
🔻کاملِ مطالبِ امروز سه شنبه 28 شهریور را در فایل پی.دی.اف بخوانید:
روزنامه آرمان امروز، گروه ادبیات و کتاب
ونیز پُر از توریست هایی ست که به کبوترهای ایتالیایی، غذا میدهند ولی به کبوترهای شهرِ خودشان، محل نمی گذارند.
#استیو_تولتز
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی فرهنگی معرفی کنید. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
منتشر شد:
#عادی_نشدم_نشد_دیگر
مجموعه شعر
#هرمز_علی_پور
حضوری موثر، پویا و مستمر در قریب به نیم قرن در ادبیات امروز از «هرمز علیپور» چهرهای متفاوت رقم زدهاست. شاعری که همچنان مینویسد و آنچنان که خودش در مقدمهی کوتاه تازهترین اثرش آورده: «میتوانم بگویم شعر من در واقع زندگی و هستیِ تجربه کردهام در طول عمر شاعریست و افاعیل شعر من مبتنی بر نبض دم و بازدم من و حتی گاه به شکل حرف زدن بیتکلف من است...»
هرمز علیپور در تازهترین کتاب منتشر شدهاش: «عادی نشدم، نشد دیگر» از قاعدهای که خود به آن اشاره داشته است دور نمانده چه این که شکلگیری و روایت شعر او به ظرافت تمام از دل زندگی و بطن جامعه آغاز میشود. شعری که تلاش دارد با مخاطب خود رو در رو به صحبت بنشیند: «که بتوانم به اطمینان صدایم را / بفرستم برای تو / و نگاه کنم به عبور چهرهای / از میان شاخههای درخت و عکس قدیمیتر / و باز رسیدن به بغض رسیده / ... ( صفحه ۸)
اما دستیابی و حصول این موقعیت در شعر، چندان ساده نیست، مخاطب در عین مواجهه با روایت فرازهایی از زندگی، بیان احساسات و پیامدهای اجتماعی که آنها را زیست و تجربه میکند و برایش ناآشنا نیست با روایت و بیان قابل انتظار مواجه نیست. با شعری روبروست که سابقهی ذهنی مخاطب را کنار می زند و آشناییزداییاش از همین زاویه آغاز میشود:
حالا میتوانم بخواهم
از صدایتان کمی برای من بفرستید
چون به عکس تو برسم
محال است بتوانم به یاد نیاورم
شبهایی را که رنگ لباس خانگی
مرا تا جان رودهایی میبرد
میتوانم از تو بخواهم عیبی ندارد
که صدایتان را بنویسم
براین تنهایی و
دیوارهای نادیدنی به خانه و به زندگیام.
#انتشارات_سمت_روشن_کلمه
#روشنای_کلمه_روشنای_جهان
#انتشارات_سمت_روشن_کلمه #نشر_سمت_روشن_کلمه #سمت_روشن_کلمه #ناشر_تخصصی_ادبیات_و_هنر
#یداله_شهرجو #هانا_زارعی
#چاپ_کتاب #شعر #شعر_امروز #مجموعه_شعر #معرفی_کتاب #تازه_های_کتاب #تازههای_نشر
@shahrjoo
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
اولترمن نشان میدهد که این نوع نگاه به ادبیاتْ ویژگیِ ذاتیِ دولت آلمان شرقی بود. یکی از بنیانگذاران این رژیم، نویسنده و فعال کمونیست یوهانس بشِر بود که جنگ جهانی دوم را در تبعید در شوروی گذراند و در ۱۹۴۵ شوروی او را به وطنش برگرداند. بشِر اعتقاد داشت که کشور آلمان شرقی باید یک «جامعه ادبی» باشد، و به تاسیس نهادهای ادبی جدید کمک کرد تا اینکه وزیر فرهنگ شد. حتی اریش هونِکر، سیّاسِ سرکوبگری که از ۱۹۷۱ تا زمان سقوط رژیم در ۱۹۸۹ رهبر آلمان شرقی بود، لاف میزد که آلمان شرقی «کشورِ کتابخوانها»ست ولی آلمان غربی صرفا «کشور کتابفروشها»ست.
اما این هونکر بود که وولف بیرمن شاعر و آوازخوان دگراندیش را در ۱۹۷۶ تبعید کرد و شهروندی او را وقتی در تورِ آلمان غربی بود لغو کرد. اگر ادبیات یک سلاح بود، کارِ دولت بود که این سلاح در دستانِ «درست» و در جهتِ «درست» نشانه گرفته میشود ــ یعنی در جهت غرب، نه حزب کمونیست. برای همین مسئولیت برگر به آموزش نویسندگی محدود نمیشد. بلکه مهمتر از این، او از اشعارِ شاگردانش برای ارزیابیِ رشدِ ایدئولوژیک آنها استفاده میکرد و مرتب ارزیابیهای خود را به مافوقهای خود در اشتازی گزارش میداد.
در واقع گویا خودِ برگر مشتاق بود که مجری ایدههای حزب سوسیالیست باشد. یک بار یکی از ماموران جوانِ کارگاه آموزشی او شعری دربارهٔ بادبادکی «به سوی آزادی» نوشت؛ برگر گزارش داد که «بادبادک از نگاه شعرا یک استعاره است، و این شعر دعوتی پنهان از ارتشیهای آلمان شرقی برای فرار به غرب است». شاگرد دیگری به اسم الکساندر بیشتر مایهٔ دردسر بود چون برگر متوجه شد او نویسندهای واقعا بااستعداد است، ولی باید به دقت زیر نظر گرفته میشد چون تمایلات ضداجتماعی از خود بروز میداد و به نظر میرسید «بدخلق و تودار و محزون» و بدتر از همه «دمدمی» باشد .
البته اینها ویژگیهای بسیاری از شعراست. به قول وردزورث (شاعر انگلیسی): «ما شعرا در جوانیمان مسروریم / ولی دستآخر محزون و مجنون میشویم». رژیم ایدئولوژیک بیش از هر چیزی، از ژرفاندیشیِ انسان میترسد، چون این کار ممکن است ذهن را به القائات بیرونی آگاه کند. خودِ برگر در خاطراتش انتقاد یکی از همکارانش از خود را نقل میکند، چرا که برگر از دنیای درونی خود حرف زده بود، و همکارش به او گفت: «اگر تو انسانی شایسته باشی، دیگر هیچ دنیایی درونِ تو نیست جز دنیایی که میتوانی از بیرون ببینی».
این ایده حتی برای بسیاری از اندیشمندان امروز جذاب است، ولی برای ادبیاتْ مهلک است؛ هم برای نگارش آن و هم مطالعهٔ آن. اولترمن در «محفل شعر اشتازی» به بیانی بسیار انسانی نشان میدهد که چرا تحت رژیمهای ایدئولوژیک افراطی، بهترین نویسندگان لاجرم دگراندیش هستند.
♦
منبع: New Statesman
#ادبیات #ادبیات_ایدئولوژیک #ادبیات_سیاسی
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
بالاخره یک نفر باید گردن سرنوشت را بشکند.اگر هر از گاهی یک نفر، به سرنوشت،دهن کجی نمیکرد،انسان، هنوز روی شاخههای درختها زندگی میکرد.
📕شرق بهشت
✍🏻جان اشتاینبک
#آفرینش را به دوستان خود و گروههای ادبی فرهنگی معرفی کنید. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
بخشی از " آبی، خاکستری، سیاه "
شعر و صدای #حمید_مصدق
در #آفرینش بشنوید. 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
گلوبال ادبی چیست
0 | ۱۸ مهر ۱۴۰۲ | نقد شعر | اشتراک گذاری | دیدگاهها 0
گلوبال ادبی چیست؟ نوشته : جمال بیگ پدیدهای متشکل از سایههای نامرئی، که با دراختیارگرفتن فضای ادبی و با تکنولوژی مدیریت ذهنی کلمات سعی بر اختهکردن ادبیات و مخصوصاً زبان ادبی دارند. زمانی بردهداری یکی از رایجترین و پرسودترین تجارت جهانی بشمارمیرفت؛ اینک گلوبال ادبی با در اختیارگرفتن کلمات ،زبان را وادار به بردهداری کرده و با خنثی و تهیکردن جنبشی کلمات از درون و بیرون ،تولیدات ادبی را بیخاصیت میکنند.یکی از راههایی که گلوبالادبی در اختیار دارد، شناسایی و بهرهبرداری از افرادی است که دارای بیماری سادیسم و مازوخیسم ادبی هستند. اصل این بیماری از طریق ژنوم بازیافت شدهای(در اینجا ژنوم به معنی ژنی که خودش را به خواب زده است)با تعییر ژنتیکی(منظور ژنی که تیکِ ذهنی و عینی دارد)از سادیسم و مازوخیسم ذهنی،عینی،کتبی و شفاهی ادبی تبدیل به مازوت خیسم شبه ادبی میکند.دارنده یا دارندگان این بیماری در ادبیات، و بالاخص در شعر، مقید و مجبور و ملزم به مازوت سوزی ادبی میشوند؛ تا بتوانند به جبران مافات که از بیتوجهی جامعهی خوانشگر ادبی بابت انتشار آثار خود میکشند برآیند. یار اگر ننشست با ما،نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود،از گدایی عار داشت...(حافظ) حالا این سوال پیش میآید ؛که مرز بین سادیسم و مازوخیسم ادبی با مازوت خیسم شبه ادبی کجاست؟؟چگونه میتوان فرق این دو را از هم شناخت؟درست است که هر دو به دگر و خودآزاری شهره دارند؛ اما مازوت خیسم ادبی باید تفاوت عمدهای داشته باشد. به چند مورد اشاره میکنم.
متن کامل را درسایت توتم بخوانید
این مقاله در ششمین شماره ماهنامه توتم منتشر شده است
@totemmag
https://totem-mag.com/dp-34-1355-%DA%AF%D9%84%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA.html
#ادبیات #گلوبال_ادبی #توتم #ماهنامه_توتم
#آفرینش 👇
@afarineshdastan
@afarineshdastan
نمایشنامه حسنک وزیر
اقتباسی از تاریخ بیهقی
✍فریبرزمحمدخانی
/channel/marzockacademy
#مستند
#فیلم_صامت
▪️برای نخستین بار، قدیمیترین فیلم رنگی موجود از تهران در سال ۱۳۲۴
این فیلم صامت را سربازی آمریکایی، در طی مدّت مٲموریّتش در ایران تهیه کرده است.
در این ویدئوی با کیفیّت، نخستین تصاویر ثبتشدهٔ رنگی از شهر تهران، مردم آن و نیز زندگی آمریکاییهای مقیم پایتخت را در زمان اشغال ایران بهدست متفقین مشاهده میکنید.
توضیحات درجشدهٔ بین تصاویر (که البته عاری از غلط املایی و تایپی نیست)، ترجمهٔ متون اصلی ویدئو هستند.
@Jahan_Eshraghi
🎥 کلاس درس چنین استادی، روی زمین نشستن هم دارد!
تلگرام | اینستاگرام | روبیکا | ایتا | بله | سروش | توییتر | آپارات | یوتیوب
🇮🇷 @farzandeIRAN_ir
#فرهنگ_و_اندیشه
"اهمیت دادنِ بیش از اندازه به نظر دیگران جنونی است که بر همهی مردم حاکم است . این جنون چه در سرشتِ ما ریشه داشته باشد چه حاصل جامعه و تمدن باشد به هر حال بر همهی کردار و رفتار ما تأثیر بیش از اندازه میگذارد و دشمن نیکبختی ما است.
میتوان این جنون را در همه جا دید و دنبال کرد: از مراعات بزدلانه و بردهوار آنچه دیگران میگویند گرفته تا فرو رفتن خنجر ویرگینیوس به قلب دخترش یا اغوای آدمیان به قربانی کردن راحتِ ثروت و سلامت و حتی حیاتشان به این منظور که نامشان به یادگار بماند."
#در_باب_حکمت_زندگی
#شوپنهاور
#محمد_مبشری
@taft_Iran
#فلسفه #آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
درباره تاریخ گریه اثر صالح حسن پهلوان ترجمه رضا کریم مجاور/
پژوهشی در باب شیون و زاری
احمد آفتابی
ویژگی جالب و منحصربهفرد کتاب که آن را از یک اثر صرفاً پژوهشی و تاریخنگارانه متمایز میسازد، قرارگیری جستارهای ادبی و فلسفی در کنار مقالات پژوهشی و تاریخی است که البته، دلیل آن را باید در سابقه ادبی و هنری نویسنده، و به ویژه، فعالیتهای او در زمینه خلق داستان کوتاه جستوجو کرد. در واقع، هشت جستار نخست کتاب، با عناوینی چون «چه هنگام به فکر گریه افتادم؟/ حس گریه/ آنچه مرا به گریه میاندازد/ چرا گریه میکنیم؟/ چه هنگام گریه میکنیم؟/ زمان اشکها و نوشتهها» حاصل تأملات فلسفی و درونکاویهای نویسنده است که با نگاه و قلمی ادیبانه به نگارش در آمده است.
ادامه مطلب را میتوانید در سایت مد و مه بخوانید. 👇
https://madomeh.com/1402/06/27/776463/
#گریه #تاریخ_گریه #مد_و_مه #آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
تشریح دستاوردهای انجمن ادبی "لیراو"
https://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7-10/126085-%D8%AA%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%AD-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%88
تشریح دستاوردهای انجمن ادبی لیراو را در سایت #هنر_آنلاین بخوانید.
#لیراو #انجمن_ادبی_لیراو #ادبیات
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
🗞 شماره ۳۱-۳۰ استارباد (تابستان و پاییز ۱۴۰۲) منتشر شد
📘 گرکان، کردکوی، گنبد، تهران
💠 @StarbaadMagazine
#استارباد #آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
معرفی نویسنده
🎯 مارگارت آتوود
مارگارت آتوود در ۱۸ نوامبر ۱۹۳۹ در اتاوا زاده شد. او کودکی خود را در جنگل های شمال کبک در کنار پدرش که یک گیاه شناس بود، گذارند. تجربه ی این نوع زندگی در دوران کودکی، بعدها در آثار آتوود در به کارگیری تعبیرهایی از دنیای جانوران و طبیعت نمود یافت.او تاکنون بیش از ۳۰ کتاب شامل رمان، داستان های کوتاه، شعر و نقد ادبی، تاریخ اجتماعی و کتاب های کودکان را به تألیف رسانده است. آثار او ریشه در رئالیسم سنتی دارند و در نوشته هایش از زن به عنوان شخصیت اصلی استفاده می کند. آتوود در داستان هایش واقعیت های اجتماعی را با تخیل، اسطوره شناسی و طنز همراه می کند.مارگارت اتوود نویسنده، شاعر و منتقد کانادایی طی مراسمی در پراگ، جایزه بین المللی «فرانتس کافکا» ۲۰۱۷ را به پاس یک عمر دستاورد ادبی خود دریافت کرد.
🔗 مرکز مطالعات ادبی ایران:
@ErnestMillerHemingway
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
⭕️امروز سه شنبه 28 شهریور در روزنامه «آرمان امروز» (گروه ادبیات و کتاب) میخوانید:
🔰صدسال پس از کپیرایت در گفتوگوی آریامن احمدی با ناشران ایرانی
پیوستن به کپیرایت؛ آری یا نه؟
📘علی عسگری مدیر نشر هوپا و برج: تجربه کشورهایی مثلِ روسیه، که حدود سی سال است به این قانون پیوسته، کمک میکند تا با پذیرش مرحلهبهمرحله، صنعت نشر دچار بحران نشود. امروز اگر ایران به این قانون بپیوندد، با تمام شرایط، آسیب بزرگی خواهد دید و نود درصد نشرها ورشکسته خواهند شد، اما امکان مرحلهمرحله، موجب میشود تا صنعت نشر بتواند خود را سرپا نگه دارد...
📕محسن فرجی مدیر نشر خزه: درحالِ حاضر وقتی کتابی در جهان پرفروش میشود یا در ایران با استقبال مواجه میشود، سیل مترجمان و ناشران به سمت آن حملهور میشوند. البته گاهی به طور اتفاقی چند ناشر به سراغ یک کتاب میروند، اما در اکثر مواقع، این ترجمههای انبوه و اکثراً ناسره، فقط به قصد سودجویی به بازار کتاب راه مییابند. گاه حتی این ترجمهها رونویسی از یک ترجمه موفق با پسوپیشکردن چند جمله هستند و اسامی مترجمانشان هم مستعار است. اما اگر ایران به کپیرایت بپیوندد، بساط همه این ترجمههای چندین و چندگانه از یک کتاب بسته میشود و این بلبشوی حاکم بر اوضاع نشر کشور، به پایان میرسد...
📗محمدصادق رییسی، مدیر نشر سولار: تا سازوکارهای نشر، کاغذ، حقوق مولف و.... در داخل ایران درست نشود، نهتنها کپیرایت کمکی نمیتواند بکند، بلکه اوضاع را از این هم وخیمتر میسازد. وضعیت امروز ایران به گونهای است که مخاطب حتی گاه یادش میرود مدتها است رنگ مرغ و گوشت روی سفره خود ندیده است، چه برسد به کتاب. اوضاع امروز چنان نابسامان است که هیچ قانون بینالمللی قادر به نجاتِ آن نیست...
📙مصطفی بیان: نسلِ بیفردا... (نگاهی به رمان «جان غریب» نوشته ملاحت نیکی)
🔰«من غریبهام. همیشه بودهام. حتی در شهر خودم هم احساس غربت کردهام.» شخصیت اصلی رمان «جان غریب» سومین اثر داستانی ملاحت نیکی که از سوی نشر بان منتشر شده، جوانی تحصیلکرده بهنام «آزاد» است که مانند تمام جوانان تحصیلکرده کشور بعد از تحصیل دچار چالش، سرخوردگی اجتماعی و هرجومرج روزانه جامعه پُرتلاطم و سیاستزده میشود...
📕نادیا حقدوست: نازیباییهای جنگ (نگاهی به رمان «جنگ» اثر لویی فردینان سلین)
🔰سلین در «جنگ» بهگونهای مینویسد که خون را در رگها به جوش میآورد و مغزها را به تفکر وامیدارد و حالا این متن احیاشده از دهه حیرتانگیز 1930، زمانیکه بهنام بیصداها فریاد برمیآورد، ثابت میکند که هرگز صدای سلین خاموش نخواهد شد. نبوغ همواره و حتی پس از مرگ نیز بر سرانگشتهای این نابغه قرن بیستم جاری است...
https://s6.uupload.ir/files/armane_emruz-28shahrivar1402_04c8.jpg
#ادبیات #روزنامه_آرمان #آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
نوشتا ۵۶
تابستان ۱۴۰۲
با همکاری این نویسندگان منتشر شر:
نازنین آیگانی- زری اخلاقی- امیر بهادری - ایزاک بابل- کوشیار پارسی - رحمان چوپانی- بهاره خلیقی- آرش ذوالففاری – رضا زاهد- فهیمه سجادیه - ابراهیم سوادکوهی- جواد شامرادی- هادی شفیعی - محمدعلی شکیبایی- گیتا شمسی- عماد عبادی - معصومه فتحی- فتانه فیروزی - فرهاد کشوری – محمد حسین مدل- م.موید- احمد نجاتی - غبار همدانی - مهدی یزدی - اسماعیل یوردشاهیان
#ادبیات #نوشتا #آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
🚩برای سالمرگ واروژان نابغه ایرانی موسیقی
⏰زمان تماشا : ۳ دقیقه
▪️بادبان رسانه فرهنگ ایران
◾️《واروژان》 نامی است آشنا در عرصه آهنگسازی و تنظیم موسیقی که به شخصیتی بزرگ در آسمان هنر ایران به نام واروژ هاخباندیان اختصاص دارد. امضای واروژان پای ترانهها و آهنگهای مشهوری همچون بوی خوب گندم (داریوش)، شب زده (ابی)، مرداب (گوگوش)، عشق تو نمیمیرد (عارف)، هفته خاکستری (فرهاد) و موسیقی فیلمهای کندو، بر فراز آسمانها، در امتداد شب، همسفر و قطعات ماندگار دیگری باقی مانده که تا هنوز شنوندگان را به شوق میآورند.
-------------------------------------
▪️حامیان رسانه بادبان :
▪️یونیسف instagram.com/unicefiran
▪️آقای روزنامهنگار @NimaNoorbakhsh1
▪️خیریه دهشپور behnamcharity.org.ir
------------------------------------------
▪️@BadbanNewss
ادبیات به مثابه سلاح ایدئولوژیک
✍آدام کرش | نیو استیتسمن
رژیم عقیدتی از ژرفاندیشی انسان میترسد، و تعجبی ندارد که تحت این گونه رژیمها، بهترین نویسندگان دگراندیش هستند. ادبیاتْ سلاحِ حکومتهای ایدئولوژیک است که در دستانِ «درست» و در جهتِ «درست» نشانه گرفته میشود…
یکی از پدیدههای مضحک دوران جنگ سرد این بود که دنیای کمونیست که نویسندگان را سرکوب و زندانی میکرد، خیلی بیشتر به ادبیات اهمیت میداد تا غرب که نویسندگانش آزاد ولی قربانی بیتوجهی بودند. در جماهیر شوروی آثار داستایوسکی و تولستوی با اعطای سوبسیدهای کلان منتشر میشد و همزمان نویسندگان زنده مثل اوسیپ ماندلشتام و ایساک بابل زندانی میشدند یا به قتل میرسیدند. همهٔ اینها ناشی از باور کمونیسم به قدرت واژگان بود.
واقعیت این است که انقلابیون شوروی خودشان نویسنده بودند؛ لنین و تروتسکی پیش از آنکه بر روسیه حکومت کنند، سالها در روزنامهها و کتابها مشغول تبلیغ سیاسی برای بلشویسم بودند.
***
فیلیپ اولترمن، مدیر دفتر نشریهٔ گاردین در برلین، در کتاب خود «محفل شعر اشتازی»، بهخوبی نشان میدهد که چگونه وسواس ادبیِ کمونیستها به آلمان رسید و احترام این کشور به «شعرا و متفکران»، خودش به یک ایدئولوژی بدل شد. البته اولترمن برخلاف بیشتر مورخان ادبیات، موضو ع را از بالا به پایین میبیند. مشهورترین نامهای ادبیات کلاسیک آلمان شرقی، مثل کریستا ولف یا آنا زگرس، اینجا ندرتا ذکر شدهاند.
بلکه او داستان آدمهای گمنامی چون آنِگرت گولین را تعریف میکند. در سال ۱۹۷۹ یک مخبر اشتازی (پلیس مخفی آلمان شرقی) گزارش داد که دفتر یادداشتی را در اتاق خوابِ دخترش پیدا کرده که چند خط شعر از یکی از همکلاسیهای سابقش به اسم گولین در آن است. مخبر، با اسم رمز کریستل، که نگران گرایشات ایدئولوژیک این اشعار بود، یکی کپی دقیق از آن را به سرتیمِ خود داد. گولینِ ۲۳ ساله را پلیس از قبل به عنوان «ولگرد» (نوعی هیپی آلمان شرقی) میشناخت؛ او چند هفته بعد بازداشت شد. اشتازی برای کشف معنای اشعار گولین که هرگز جایی منتشر نشده بود و فقط دو سه نفر آن را خوانده بودند، ۳۶ بار او را بازجویی کرد. به گولین دستور دادند نوشتن را کنار بگذارد، و به این ترتیبْ آزادی مشروط [تحت مراقبت] دریافت کرد؛ ولی سال بعد او را دوباره بازداشت کردند، چون با مامورِ تعقیبکنندهاش برخورد کرد و به او سیلی زد. گولین ۲۰ ماه حبس خورد.
تمرکز اولترمن روی آدمهایی مثل گولین، ستایشی تمسخرگونه از آرمانهای ادبی کمونیستی است. آرزوی حزب کمونیست آلمان شرقی این بود که شاهکارهای آیندهٔ جهان از صداهای ناشنیدهٔ آدمهایی مثل گولین خلق شود. ولی دیکتاتوریِ پرولتاریا آنقدر تهاجمی و پارانوئید بود که هر گونه نوشتن خلاق را جرم میدید. حیاتِ آلمان شرقی را به بهترین شکل ــ نهتنها در رمانها و اشعار تبلیغاتیِ تکبعدیِ تاییدشده از سوی حزب سوسیالیست حاکم، بلکه ــ در انبوه گزارشات مخفی هزاران جاسوس و مخبر میتوان دید. این آرشیوها که در آلمان امروز در دسترس پژوهشگران قرار دارد، به اولترمن امکان داد تا زندگیهای ناشناختهٔ سوژههای خود را به طور مفصل و دقیقی بررسی کند. بذرِ کتابِ اولترمن وقتی کاشته شد که او به گلچینی از اشعار آلمانی برخورد کرد که عنوانی دور از ذهن داشت: «ما دربارهٔ ما: منتخبی از محفل نویسندگان چِکیست».
چکا در اصل اولین پلیس مخفی شوروی بود که فلیکس ژرژینسکی مخوف آن را تاسیس کرد، و بعد از چند سال به جی.پی.یو و کا.گ.ب تکامل پیدا کرد، ولی اصطلاحِ «چکا» کمامان یادآور دلاوری انقلابی یا وحشت عمومی بود ــ بسته به اینکه طرفدارشان بودید یا قربانیشان.
«ما دربارهٔ ما»، در سال ۱۹۸۴ به مناسبت ۳۵مین سالگرد تاسیس جمهوری دموکرتیک آلمان منتشر شد، و چکیستهای آن در واقع کارآموزانِ یگان ژرژینسکی در اشتازی بودند. شاید برای یک کارآموزِ پلیس مخفیْ شعرگفتن کاری دور از ذهن باشد، ولی حکومت آلمان شرقی عمیقا به قدرت ادبیات به عنوان یک سلاح ایدئولوژیک اعتقاد داشت.
این شاعران در یک کارگاه آموزشی نامنویسی میکردند که هدایتش را اووه برگر نویسنده و شاعر آلمانی به عهده داشت. او اعتقاد داشت که: «شعر باید هیجان برانگیزد و اشتیاق پیروزی در جنگ طبقاتی را شعلهور کند». او به شاگردانش میگفت که شعر باید «شبیه سرودهای حماسی باشد: مایهٔ فراموشی مشقات روزمره زندگی نظامی و تمرکز ذهن بر هدف ایدئولوژیک آینده».
#آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan
ادامه در پست بعد 👇
بخشی از شعر "آبی، خاکستری، سیاه" سروده حمید مصدق با صدای شاعر
ابراهیم گلستانی که من میشناختم
پرویز جاهد
ابراهیم گلستان، چند روز قبل در سن صد و یک سالگی از دنیا رفت. مرگ او نیز همان زندگی پرماجرایش، جنجالآفرین شد و زلزلهای در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به پا کرد. در کنار سوگنامهها و مطالبی که در ستایش گلستان و دستاوردهای ادبی و سینمایی او نوشته شد، سیل فحشها و ناسزاها بود که در فیس بوک، توئیتر و اینستاگرام نثار او شد. سلطنتطلبها، او را به خاطر چپ گرایی وعضویتش در حزب توده، خائن خطاب کرده و نخواستند بفهمند که او سالها قبل به خاطر انتقاد به عملکرد حزب توده و فساد درون این حزب از آن جدا شد و از فعالیت سیاسی دست کشید و به فعالیتهای ادبی و سینمایی پرداخت. آنها حتی پیام تسلیت و همدردی فرح پهلوی برای درگذشت گلستان را نیز تاب نیاورده و به خاطر ارسال این پیام به شدت به او حمله کردند و به عربدهکشی و یقه درانی پرداختند. اما مخالفان گلستان فقط سلطنتطلبها نبوده و نیستند، بلکه بسیاری از مخالفان سلطنت و روشنفکران چپ نیز هرگز گلستان را به خاطر همکاریاش با شرکت نفت و دستگاههای دیگر دولتی و موضعگیری تند و بی رحمانهاش علیه برخی روشنفکران و نویسندگان و شاعران ایران و هجو آنها در آثارش به ویژه در فیلم «خشت و آینه» و یا رابطه عاشقانه غیرمتعارفاش با فروغ فرخزاد نبخشیدند و با تمام قدرت خود به او حمله کردند. “متفرعن”، “فخر فروش”، “برج عاجنشین”، “خودشیفته”، “سنگدل”، “استالینیست” و “فاشیست” برخی از صفتهایی است که مخالفان گلستان به او دادند. هرچند این حملهها و ناسزاها اهمیتی برای گلستان نداشت و او اگر زنده هم بود جواب آنها را نمیداد. شاید هم این نوع مخالفتها و انکارها و ناسزاها را حق مخالفان خود میدانست چرا که او هم در بسیاری از گفتگوها و نامهها و نوشتههایش، با لحن تندی به انکار و تحقیر خیلی از چهرههای مطرح ادبیات و سینما و روشنفکری ایران برخاسته بود و خود را برای درشتگویی آنها و هواداران آنها آماده کرده بود.
ابراهیم گلستان بیش از یک قرن زندگی کرد و خوب و تمیز زندگی کرد و از زندگی اش نیز راضی بود. به واسطه کارهایی که کرد و به خاطر ارتباطات و نفوذهایی که در دستگاههای دولتی زمان شاه از شرکت نفت تا بانک مرکزی داشت، ثروت نسبتا زیادی اندوخت و به سرمایهگذاری در ایران و انگلستان پرداخت. به همین دلیل ثروت گلستان، سبک زندگیاش و کارهای برجسته اش در ادبیات و سینما، رشک برانگیز بود و حسادت بسیاری را برمی انگیخت. با همه داراییها و ثروتاش، آدم دست و دل باز و سخاوتمندی نبود اما برخی از دوستان و نزدیکانش از جمله مهدی اخوان ثالث، احمدرضا احمدی، سهراب سپهری و حسن کامشاد اعتراف کردند که در زندگی دستگیر آنها بوده و کارشان را راه انداخته و لذا آنها خود را مدیوناش میدانستهاند. تلخاندیش بود و با اینکه عمری را در رفاه و ناز و نعمت زندگی کرد اما به نظر میرسید که از ته دل خوشحال نیست. شاید مرگ اندیشی و آگاهی به سرشت ناپایدار زندگی دنیوی، عامل تلخی و تندی او بود. با این حال، گلستان، آدم ساده و تک بعدی نبود و شناخت شخصیت پیچیده و چند وجهی او کار آسانی نیست. اینکه هر کس به دیدار گلستان رفت و دوربین اش را درآورد و لحظههایی از زندگی او و در و دیوار قصرش را به ما نشان داد و یا تکههایی ناقص و بریده بریده از حرفهای او را ضبط کرد و به عنوان فیلم مستند از زندگی گلستان، برای انتشار به رسانهها داد به خیال اینکه خواسته و توانسته گلستان را به ما بشناساند که خیال خامی بیش نبود. برای شناخت گلستان، باید همانند اورسون ولز در «همشهری کین» عمل کرد، باید همانند دوربین ولز از نردههای قصر زانادو (وایکهرست) عبور کرد و آرام وارد اتاق چارلز فاستر کین (گلستان) شد تا آخرین لحظه مرگ او و رازهای زندگی او را ثبت و روایت کرد.تنها با ثبت خرده روایتهای بی شمار و متناقض درباره گلستان و کنار هم گذاشتن قطعات پازل زندگی او می توان شخصیت پیچیده و چند بُعدی او را کشف کرد.
ادامه در 👇
https://madomeh.com/1402/06/16/golestan-2/
#ابراهیم_گلستان #پرویز_جاهد #مد_و_مه #آفرینش
@afarineshdastan
@afarineshdastan