🔹گنج شفاعت🔹
فاطمه آمد، دف و چغانه بیارید
از لب کروبیان، ترانه بیارید
شمع مهیا کنید و لالهای از عرش
درخور آن اختر یگانه بیارید
زیر قدومش پر فرشته بریزید
میوه ز معراج، نوبرانه بیارید
هرچه که خرماست خوشهخوشه بچینید
هرچه انار است دانهدانه بیارید
مجمعه بر روی سر نهید ز ناهید
خوشهی پروین به روی شانه بیارید
تا بزند تکیه بر سریر دو عالم
بالشی از کهکشان به خانه بیارید
جان علی و محمد است مبادا
صحبت اغیار در میانه بیارید
حاجبان خانهی خدیجه! هر آن کس
خواست که بر در زند بهانه بیارید
حلقهی دور زحل دهید به حیدر
نامزدی تا کند، نشانه بیارید
تا که دو نیکوسرشت، جفت هم آیند
از لب بام بهشت، لانه بیارید
سبط نخست و حسین و زینب و کلثوم
چار پرستو به آشیانه بیارید
با همه شادی به یاد روز وداعش
سیل غم از هر طرف روانه بیاورید
چونکه جوان میرود ز دست، برایش
محملی از ساقه و جوانه بیارید
خود به نسیمی شود کبود، گل یاس
آه چه حاجت که تازیانه بیارید؟
میشکند قامتش به زخم زبانی
دیگر از آتش چرا زبانه بیارید؟
تا که نسوزد درش ز هجمهی اشرار
اشک چو باران ز هر کرانه بیارید
تا که شود دور، چشم بد ز مزارش
هودج خورشید را شبانه بیارید
مخزن سر خداست کاش برایم
گنج شفاعت از آن خزانه بیارید
✍ افشین علا
🗓️دی ۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
B2n.ir/z52700
🔹به روز مرگ🔹
به روز مرگ مپنداری که ترک یار و وطن کردم
به عرش، سرو چمان بودم دوباره میل چمن کردم
از این خرابهی خاکآلود به سوی شهر خودم رفتم
در این قفس که مرا فرسود هوای دشت و دمن کردم
مبند راه نفس بر خود بخند و حرف بزن با من
اگرچه لب ز نفس بستم اگرچه ختم سخن کردم
اسیر کالبدی بودم فشرده در لحدی بودم
به بسترم جسدی بودم که عزم زنده شدن کردم
نبینمت بزنی بر سر به خاک اگرچه فرو رفتم
قرار خود ندهی از کف به تن اگرچه کفن کردم
ز حق بخواه گناهم را هرآنچه هست بپوشاند
که روز مرگ شود بر من عیان هرآنچه که من کردم
چرا در آتش غم سوزی؟ ز داغ، شعله برافروزی
منم همان من دیروزی که رخت تازه به تن کردم...
✍ افشین علا
🗓️دی ۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
مجموعهی شش جلدی "سیری در گلزار مثنوی" اثر گرانسنگ زندهیاد مهدیهی الهی قمشهای به کوشش دکتر فریبا ملکیان دختر ارشد ایشان به بازار نشر رسید. این مجموعه حاصل سالها تحقیق، تقریر و شرح مثنوی معنوی توسط آن بانوی قرآنپژوه و مولوی شناس است. انتشارات "میرماه" به مدیریت دکتر علی یزدی نژاد نیز با همتی مثالزدنی به چاپ و انتشار آن همت گماشته است. سیری در گلزار مثنوی که شامل شرح هر شش دفتر مثنوی است با پیشگفتاری نغز از شارح فقید آن آغاز میشود. ناشر گرامی و ویراستار محترم نیز هر یک مقدمهای بر آن نوشتهاند. مقدمهی سوم به قلم افشین علا شاعر و داماد زندهیاد مهدیهی الهی قمشهای نگاشته شده است. ضمن تبریک این رویداد فرخنده به اهالی ادب، فرهنگ و معرفت، مطالعهی این مجموعهی ارزشمند به عموم پژوهندگان مثنوی معنوی و دوستداران خاندان بافضیلت الهی قمشهای توصیه میشود.
🗓️دی ۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
با تو ایام رود چون شب تابستان، زود
بی تو هر ساعت عمرم شب یلدای بلند...
✍ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
"مرا به خانه ی زهرای مهربان ببرید
به خاک بوسی آن قبر بی نشان ببرید"
📝افشين علا
✳️کانال اشعار و یادداشت های افشین علا✳️
@afshinala
🔻در ازدحام اين همه باطل🔻
از مرزها هنوز میآید
هر روز استخوان و پلاکی
از پارههای قامت سروی
پیراهن فتاده به خاکی
یک مشت پر به جای پرستو
خاکستر جوان دلیری
تنها رسد از آن قد و بالا
قنداقهای به مادر پیری
از راه میرسند شهیدان
تا شستشو دهند زمین را
سرمیرسند تا که نبلعد
توفان شک، نسیم یقین را
چون کشتی نجات میآیند
تا رو کنیم جانب ساحل
تا آیههای حق نشود گم
در ازدحام این همه باطل
ما نیز میرویم به تشییع
با چشم خیس و چهرهی غمگین
تابوتشان اگرچه سبکبار
بر شانههای ماست چه سنگین!
بر شانههای خسته ز تاراج
بر شانههای زخمی سالوس
ما ماندهایم در شب دریا
آنان چو روشنایی فانوس
اما پس از به خاک سپردن
آهسته میشوند فراموش
ماییم و باز دغدغهی نان
با ترس و اضطراب، همآغوش
هرکس به فکر گوشهی امنی
کنجی برای این شب دلگیر
سرگرم میشویم به اخبار
اخبار ظلم و غارت و تزویر
ما کشف میکنیم در این خاک
هر روز استخوان شهیدی
از پشت میز راهزنان نیز
پروندهی فساد جدیدی...
✍🏻افشین علا
📷عکس: مادر گرامی "شهید محمدصادق رضایی" با استخوان های فرزند دلبندش.
✳️کانال اشعار و یادداشت های افشین علا✳️
@afshinala
🍀میانکاله🍀
میانکاله، این نازک اندام زیبا
گلوگاه سبزی است،
باریک و بکر و فریبا
که بر گردن خاک چون سینه ریزی گران است
مبادا ببندید راه نفس بر گلویش
که حلقوم مازندران است
مبادا رهانید تیری به سویش
که خلوتگه آهوان است
اگر عاشق این دیارید،
حریم میانکاله را پاس دارید!
زمینی است پنهان در او گنج حیرت
شبیه است خاکش
به روز نخستین خلقت
دیاری است از جنس افسانه های قدیمی
پس این شهر را واگذارید با ساکنانش
گیاهان مأنوس با کنج خلوت
غزالان و غازان با هم صمیمی
و مرداب و همسایگانش
مجویید صیدی از این خطه در دام هاتان
مبادا که خواب شبانگاهی ماهیانش
بیاشوبد از گام هاتان
اگر در خلیجش به قایق سوارید،
حریم میانکاله را پاس دارید
مبادا میانکاله را پس بگیرید از آهو
که شوق دویدن نماند
مبادا میانکاله را پس بگیرید،
از اردک و قو
که ذوق پریدن نماند
مبادا میانکاله را پس بگیرید،
از بچه ماهی
که شور به دریا رسیدن نماند
نخواهید این آب و گل را سترون
که گل را مجالی برای دمیدن نماند
شما نیز با من
بر این عهد اگر استوارید،
حریم میانکاله را پاس دارید
مبادا نهی پا در این کوچه بن بست،
چون جای کوچ پرستوست
هیاهو مکن چون که میعاد مرغان عاشق،
که خلوتگه قوست
مجال بقا در میانکاله تنگ است،
پس خاویاران آبستنش را میازار
به مرغابی کوچکش فرصت شستشو ده
تنش را میازار
مگیر این مجال نفس را ز بهشهر و گرگان
که این خاک با او قشنگ است
بگو با بزرگان
به هر عزم، سویش اگر رهسپارید
حریم میانکاله را پاس دارید...
✍️افشين علا
🆔 @afshinala
🔺 کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
https://b2n.ir/r00388
🔹گذرگاه عمر🔹
دل من! ببین بی کم و کاستی
نصیبت همان شد که میخواستی
چرا غصه بر غصه انباشتی؟
چرا هر دم از شادیات کاستی؟
نگفتی به من حاصل از حرص و جوش
به جز قامتِ خَم چه شد راستی؟!
به مرگ است مُشرِف، گذرگاه عمر
بر این پل چرا خانه آراستی؟
به کف خواهی آورد جامی چو جم
اگر سینه از کینه پیراستی
درستی کن و سرفرازی بجوی
کجی کی پدید آید از راستی؟
بر این خاکدان ماجرایت چه بود؟
دو روزی نشستی و برخاستی...
✍ افشین علا
🗓️آذر۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🟡 چنین گفت زینب
خجل گشت دنیا چو دین گفت: زینب
خرد نعره زد چون یقین گفت: زینب
بنازم به نامش که در واپسین دم
ز گودال، سلطان دین گفت: زینب
چه وقت وداع و چه بعد از شهادت
چه بر نی چه بر روی زین گفت: زینب
بیارند تا انبیا تاب معنا
به هر وحی، روحالامین گفت: زینب
بشر آیتی جست در فهم هستی
زمان گفت: زهرا، زمین گفت: زینب
بسوزاند آفاق را آن مضامین
که در خطبهی آتشین گفت زینب
دوا شد به داغ اباالفضل، رازی
که در گوش امالبنین گفت زینب
عطش، آب شد از خجالت ز شکری
که با تشنهکامی عجین گفت زینب
"ندیدیم در کربلا جز نکویی"
به آن قوم، آری چنین گفت زینب...
✍🏻 #افشین_علا
📚کانال رسمی افشین علا
🔴 @afshinala 🔴
🌴به مناسبت روز کیش🌴
سلام کیش نیلگون که محکم و نژادهای
از آب و خاک نیستی تو از بهشت زادهای
اگرچه کوچکی ولی ز روح بیکران خود
خلیج فارس را چنین شکوه و شور دادهای
بدون کوه و تپهها ز قلهها فراتری
شبیه فرش قیمتی به زیر پا فتادهای
ز همت بلند خود شدی زبانزد وطن
نگین کشورم شدی که مظهر ارادهای
تفاوتی نمیکند چه روز باشد و چه شب
به احترام میهمان همیشه ایستادهای
همیشه با مسافران تبسم است بر لبت
چه روح باسخاوتی چه چهرهی گشادهای
یکیاست جان بومیان چه شیعه و چه سنیات
چه قرنها که اینچنین تو پشت سر نهادهای
پر است شهر و ساحلت ز خاطرات ماندنی
فقط جزیره نیستی بهشت خانوادهای...
✍ افشین علا
🗓️آبان ۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
▪️جمعههای سینمانا
❇️ رو در رو با
رضا کیانیان
و نمایش فیلمِ
ماهیها عاشق میشوند
ساختهی دکتر علی رفیعی
▪️این جمعه، ١٩ آبان، ١١ صبح،
▪️در پردیس تئاتر شهرزاد
خرید بلیت از
تیوال www.tiwall.com
یا تماس با:
0920-321-38-62
0921-359-44-64
https://www.instagram.com/p/CzYQ1wHrNji/?igshid=MTV1NzdycWFibmUycw==
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
برای سید حسن نصرالله
ای یل شرزهی خراباتی
رشک حکام ماضی و آتی
شهسوار عرب تویی، دگران
همه در عیش و بیمبالاتی
چون حریفان نبردهای در غرب
شرف خویش را به سوغاتی
به تو گویند جانیان: تروریست
جانیان فکل کراواتی
سخنانت پر از حقایق محض
دشمنانت ولی خیالاتی
شد ز سحر کلام تو عاجز
ساحر عبری خرافاتی
عزتت را چگونه برتابند؟
مبتلایان به ذلت ذاتی
ایل غاصب ز تیرت ایمن نیست
چه تلآویوی و چه ایلاتی
پشت لبنان به قامتت گرم است
مثل عون و نبیه و میقاتی*
………………………………………………………
* عون و نبیه و میقاتی= سران سه قوه در لبنان
✍🏻افشین علا
آبان ۱۴۰۲
📚کانال رسمی افشین علا
✨ /channel/afshinala ✨
🎩 هفتم اکتبر
از پا فتادهاند خدایان صهیونیزم
آغاز شد افول نمایان صهیونیزم
با کشتن تمامی اطفال غزه نیز
احیا نمیشوند خدایان صهیونیزم
در آذرخش هفتم اکتبر دود شد
هفتاد سال، شوکت شایان صهیونیزم
آمد زمان آن که به بالین محتضر
شیون کنند نوحهسرایان صهیونیزم
بنگر چگونه جامهی خود پاره میکنند
در ماهواره، هرزهدرایان صهیونیزم
سازشگران منطقه بیآبرو شدند
این است سرنوشت گدایان صهیونیزم
دیگر رسیده است به سر، ای سران غرب
دور شما و غربگرایان صهیونیزم
تابوت بیشمار به مشرق بیاورید
نزدیک میشویم به پایان صهیونیزم
✍🏻 #افشین_علا
آبان ۱۴۰۲
📚کانال رسمی افشین علا
✨ @afshinala ✨
با اندوه فراوان خبردار شدم که "سندباد" عزیز، پسر برومند بانو پرتو نوریعلا و زندهیاد محمدعلی سپانلو در اوج جوانی و بالندگی، پس از سالها زندگی در غربت و دور از وطن، از آغوش مادر پر کشید و به دیار باقی شتافت.
این ضایعهی دردناک را به همهی بازماندگان به ویژه خانوادههای سپانلو و نوریعلا تسلیت میگویم. هرچند صاحبعزای اصلی فراق سندباد سپانلو مادر شاعر و دانشورش بانوی همتبارم پرتو است که سالها در غربت از آن نور دیده، عاشقانه پرستاری کرد. بانویی فرشتهصفت و آئینهخو که با وجود فاصلهی بسیارمان چه از حیث مکانی و چه از نظر مبانی، هماره چون مادر دوستش داشتهام و گنجینهی خاطرات قیمتیام با او و کودکیهای سندباد و شهرزاد عزیزش را به خاطر سپردهام.
برای این مادر عزیز و آن خواهر گرامی صبری به وسعت دل دریاییشان و عمری به بلندای آفتاب آرزو میکنم.
در پایان جا دارد به تنها یادگار پرتوی عزیز در ایران، خواهرزادهی ارجمندش دکتر حمیدرضا ملکمحمدی نوری نیز که سنگ صبور و چشم و چراغ خاندان مادریاش نوریعلاست، از صمیم جان تسلیت بگویم.
افشین علا✍🏻
مهر ۱۴۰۲
@afshinala
در آستانهی روز زن
🔸زن🔸
فرشته بود و خدا ، عشق در ميانه نبود
فضای عالم هستی پر از ترانه نبود
سکوت بود و خداوندگار و خلوت خويش
ز شور عشق نشانی در اين زمانه نبود
فرشتگان خدا خاضعانه در تسبيح
ز تير غمزه، دلی را کسی نشانه نبود
مقام حُسن به جا بود و دلبری میکرد
ولی چه سود که آيينه در ميانه نبود
برای جلوهی آن چهره آفريده شدی
برای خلق تو زين خوبتر بهانه نبود
تو آفريده شدی ای زن ای تبلور عشق
که بیفروغِ نگاه تو ، خانه خانه نبود
هزار مشعل خورشيد اين فروغ نداشت
اگر چراغ تو روشن در آشيانه نبود
اگر نه آينه بودی به پيش طلعت دوست
حديث حسن و جمالت بدين فسانه نبود
در اين مقام نيامد سخن به سر " آتش"
که بحرِ پر گهر عشق را کرانه نبود
✍🏻زنده یاد مهديه الهی قمشهای (آتش)
✳️کانال اشعار و یادداشت های افشین علا✳️
@afshinala
yon.ir/Afshinala
به مناسبت سالروز وفات اسوهی شیرزنان عالم حضرت امالبنین (س)
🔳رشک حور🔳
زن، رشک حور بود و تمنای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر
در خانهی علی سر افشای خود نداشت
امالبنین کنایهای از شرم عاشقی است
کز حجب، تاب نام دلارای خود نداشت
در پیش روی چار جگرگوشهی بتول
آئینه بود و چشم تماشای خود نداشت
زن؟ نه! همای عرشنشینی که آشیان
جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت
در عشق، پارههای جگر داده بود و لیک
بعد از حسین میل تسلای خود نداشت
عمری به شرم زیست که عباس وقت مرگ
دستی برای یاری مولای خود نداشت...
✍🏻افشین علا
◀️ آواز: محمد معتمدی
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🔹رو سر بنه به بالین🔹
سیصد هزار میلیارد؟ یعنی کلاه بشکن!
دیوار عرش بشکاف سقف از فلک بیفکن
سیصد هزار میلیارد یعنی محال ممکن!
یعنی چه میتوان گفت با این زبان الکن؟
یعنی که در تصور این صفرها نگنجد
یعنی که وهم گردد بر مغز، سایهافکن
یعنی برای مردم، سیصد هزار فرصت
سیصد هزار دکان سیصد هزار مسکن
سیصد هزار کابین، رخت و جهیز و آذین
یعنی که فرش زرین از چابهار تا کن
یعنی جواب گیرند سیصد هزار بیکار
بی نامه و تقاضا بی شرط و کاش و لیکن
یعنی شوند درمان، سیصد هزار بیمار
میلیاردها مداوا با عکس و برق و اسکن
سیصد هزار دفتر، قانون پور سینا
سیصد هزار دیوان، شعر شفیع کدکن
گفتی ولی چه حاصل؟ دیگر خموش شاعر!
رو سر بنه به بالین، کمتر سخن پراکن...
✍ افشین علا
🗓️دی ۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🤲ببخشا🤲
خدایا اگر جز تو با دیگری خو گرفتم
گه از ناامیدی اگر سر به زانو گرفتم
اگر گاهگاهی سرم پیش مخلوق خم شد
اگر دست حاجت به این سو و آن سو گرفتم
اگر سفرهی دل برای کسی باز کردم
سر سفرهات بودم و لقمه از او گرفتم
من این کشتی خسته با بادبان شکسته
اگر بر لب ساحلی جز تو پهلو گرفتم،
خطا کردم آری، که تنها کس من تو هستی
ببخشای اگر جز تو با دیگری خو گرفتم...
✍ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🇮🇷"برای مرزداران شهید" 🇮🇷
کشتند به سرحد وطن، تشنه به خونان
گردان و یلان را به شبیخون و فسونان
بر بام، گریبان بدرد پرچم این ملک
از رایحهی کاکل آن خفته به خونان
شمعند خمش گشته که در امن بمانند
سرگرم زبانبازی خود، خیل زبونان
یاران حسینند که بر خاک فتادند
در دشت، بدون گنه از حملهی دونان
آن زندهی جاوید که عقل از پی فهمش
از هند به چین میرود، از روم به یونان
رفتند و نرُفتیم ز مژگان، نم اشکی
خفتند و نگفتیم چنان گشته و چونان...
✍🏻افشین علا
✳️کانال اشعار و یادداشت های افشین علا✳️
@afshinala
💵 فساد 💵
نه فتنه است حریف وطن به آسانی
نه غرب و شرق، نه داعش، نه دشمن جانی
نه پهلوی، نه "منوتو" نه فرقهی رجوی
نه ماهواره و موسیقی و غزلخوانی
نه بیحجاب رساند خلل به رکن عفاف
نه روسریست فقط شرط پاکدامانی
نه برگزاری کنسرت دین دهد بر باد
نه پایکوبی و سوت و کف خیابانی
نه ما موافق فسقیم یا مخالف زهد
فغان ز زهد عیان و ز فسق پنهانی!
نمازخوان نکند هیچ بینمازی را
هزار رشتهی تسبیح و مُهر پیشانی
به جای این همه تدبیرها بیندیشید
به اختلاس و ریا و فساد دیوانی
حقوقِ مال ز کف دادگان و کارگران
اگر ادا نشود، وای بر مسلمانی!
اساس ملک به عدل است و گر جز این باشد
بدین روال نماند چنان که میدانی
بدین روال، فغان خیزد از در و دیوار
اگرچه پر شود از آیههای قرآنی
خلاصه آفت این انقلاب دانی چیست؟
فساد! آن که کشد ملک را به ویرانی!
✍️افشین علا
🌱کانال رسمی افشین علا 🌱
✨ afshinala ✨
🏴🥀قصیده ای در سوگ گل یاس
از بس كه بود مثل محمد، شمایلش
گويی پدر چو آینه بود، او مقابلش
تنها نه زن، که خالق هستی ز نور خویش
بخشیده بود جوهر انسان کاملش
دریای بیکرانهی عصمت که در جهان
تنها علی رسید به ادراک ساحلش
اوصاف او به سورهی کوثر خلاصه شد
زیرا به وحی نیز نگنجد فضائلش
اعجاز، واژهایست که زهراست آیتش
معراج، مزرعیست که زهراست حاصلش
"قالوا بلی" فسانهی روز الست نيست
بار امانتیست که زهراست حاملش
تنزیل اگرچه قدر ز مُنزِل گرفته است
نازد به خود که خانهی زهراست مٓنزلش
آل عبا اگر ز محمد مقام یافت
زهراست ثقل دایره و شمع محفلش
حیدر " ولی" و حضرت زهراست حامیاش
میزان، علی و حضرت زهرا معادلش
نازم به خانهای که در آن جن و انس را
اذن دخول نیست چو زهراست داخلش
نازم به قامتی که ملک رشک میبرد
بر تار و پود چادر او در نوافلش
نازم به دامنی که نبی سر بر آن گذاشت
در ناملایمات پی رفع مشکلش
از کودک گرسنهی خود کرد نان، دریغ
تا نگذرد گرسنه از آن سفره، سائلش
جاری چو زمزم است ولی مروه و صفا
هرگز نمیرسند به طی مراحلش
قبرش نهان شد از نظر خلق تا ز آه
هر دم به جای گُل ندمد آتش از گِلش
جانم فدای یاس کبودی که از نظر
در روز حشر نیز نهان است محملش
جانم فدای ماه منیری که در سفر
عاجز شد آفتاب ز سیر منازلش
گر شهره شد حسن به کرامت، ز مادر است
جود و کرم نمیست ز بحر خصائلش
در اهتزاز مانده اگر بیرق حسین
بستهست دست حضرت زهرا حمایلش
زهراست تکیهگاه پسر در مصائبش
زهراست نوحهخوان پسر در مقاتلش
زینب اگر گرفت به صحرای کربلا
سکان به کف، سکینهی زهراست در دلش
امالبنین اگر که ابوالفضل پرورید
از شیر خود، عنایت زهراست شاملش
نازم به کوثری که تبار رسول از اوست
ابتر اگرچه خواند ز کین، ابن وائلش
گرگان پس از شهادت او نیز در کمین
تا ریشهکن کنند تبار و سلاسلش
نامحرمی و ضربه به پهلوی فاطمه؟!
شکر خدا که شد در و دیوار، حائلش
وای از دمی که شکوه کند نزد مصطفی
در روز حشر، حضرت زهرا ز قاتلش
وای از دمی که شرم زند شعله بیامان
نزد رسول بر جگر خصم جاهلش
ما لعن بر جماعت غاصب نمیکنیم
زیرا فدک نبود و فلک نیز قابلش
این شکوه را چو یوسف زهراست مدعی
موکول میکنیم به دیدار عاجلش...
✍ افشین علا
✨ @afshinala ✨
🔼 کانال اشعار و مطالب افشین علا 🔼
به مناسبت بازگشت پیکر استاد محمدعلی اسلامی ندوشن به میهن
▪️در زادگه شعر▪️
ای خفته بیا دولت بیدار تو را خواند
آری به قدمگاه فلک، یار تو را خواند
آرامگه تربت دلجوی خراسان
از دامگه صحبت اغیار تو را خواند
دل شاد کن ای مرغ مهاجر که در این باغ
سرو و گل و شمشاد و سپیدار تو را خواند
یک عمر طبیب دل ما بودی و امروز
خاک وطن این نرگس بیمار تو را خواند
در باختر، اسرار نهان با که توان گفت؟
از شرق کهن، محرم اسرار تو را خواند
گویی که دگربار شدی زاده، که این خاک
در زادگه شعر، دگربار تو را خواند
راهی شدی از یزد و ندوشن به نشابور
آغوش به آغوش، که دلدار تو را خواند
آرام بیاسا که در این خیمهی خوشعطر
خیام صدایت زد و عطار تو را خواند
✍ افشین علا
🗓️آبان ۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🔹شعر من از زبان شما زيباست🔹
🌺دوست عزیزم یاسمین اصغری
از شهرستان نور
✨ @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
در سوگ حجتالاسلام شیخ کریم ذکایی
حال این روزهای مرا جز خدا کسی نمیتواند بفهمد. چراکه شیخ شوریده و درویشمسلکی از میان همدیارانم به دیار باقی شتافت که اخلاص و علاقهاش به من ناقابل همتا نداشت. اخلاص و علاقهای که اگر تا دیروز مرهم زخمهای روحیام بود، امروز مایهی شرم و شوریدگی و احساس گناه و عذاب وجدانم شده است. امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم. هرچند در این فقدان ناگهانی، نه توانی برای درست نوشتن دارم و نه زبانی برای شرح واضح رنجی که میبرم.
شیخ کریم ذکایی رفیق گرمابه و گلستانم نبود. که اگر بود، امروز بسیار کسان به تسلایم میشتافتند. او رفیق غریبانهترین و اندوهناکترین کنج عزلت و تنهاییام در آرامگاه شهر کوچکمان بود. خاکی که گرامیترین کسم یعنی پدرم را در آغوش گرفته است. داغ رفیق گرمابه و گلستان، چاره دارد. اما جای خالی رفیق خلوت غروب گورستان هرگز! با شیخ کریم اگرچه از سالها پیش دورادور سلام و علیکی داشتم، اما زمانی به درستی شناختمش که در بهتی عظیم با پیکر بیجان پدرم در غسالخانهی ساده و خلوت آرامگاه زیارتسر نور تنها مانده بودم. مگر میتوانستم باور کنم قرار است قامت بلند مغرورترین و محکمترین تکیهگاه عمرم را به خاک بسپارم؟ بیاختیار دور جنازه هروله میکردم و برای آن درد بیدوا چارهای میجستم. زمان کرونا هم بود و منع کرده بودیم غیر از فرزندانش کسی به تشییع و تدفین بیاید. البته باز هم عدهای از یاران و دوستداران مخلص پدر آمده بودند و قبر کنده بودند و آن جسم استوار را که من طاقت نداشتم به دل گور بسپارم، با احترام در قبر گذاشته بودند. اما کسی که در آن غوغای غریب به داد دلم رسید شیخ کریم بود. عصازنان خودش را به ما رسانده بود تا از ثواب شرکت در تدفین و تلقین میت مسلمانی عقب نماند.، بی آنکه بداند متوفی کیست. اما همین که مرا بر فراز گور دید، دست را چنان محکم بر دست کوبید که عبای کهنه و عصای چوب جنگلیاش به کناری افتاد. بعد پابرهنه به سویم آمد و بزرگوارانه دستم را بوسید و اشکریزان گلایه کرد که: چرا خبرم نکردید؟ مگر میشود ایرجخان علا بمیرد و من بیخبر باشم؟ خودم باید با احترام غسلش میدادم و خودم باید کفنش میکردم و بر قامتش عطر و اشک میافشاندم و در سوگ آن بزرگمرد نوحه میخواندم... اما حال زار مرا که دید، خودش عهدهدار باقی مناسک شد. با همان جسم نحیف به داخل قبر رفت و علاوه بر تلقینی برخاسته از اعماق جان، دعاهای پرمضمونی را در گوش پدر نجوا کرد. بعد از تدفین هم ساعتها به تلاوت آیات و ذکر ادعیه و توسل به اهلبیت پرداخت. شبانگاه نیز که ما سوگواران در خانهی پدر به نماز لیلهالدفن و امور عزا مشغول بودیم، او به سر مزار بازگشت و عبایش را سجاده کرد و نشست و شب را تا سپیدهدمان به نماز و دعا سپری کرد تا پدرم در شب اول قبر تنها نماند. بعد از آن هم ما را تنها نگذاشت و از پذیرایی مهمانان گرفته تا مرمت قبر و احوالپرسی همه روزه دریغ نکرد. بعد از چند روز ما به تهران آمدیم اما خاطرمان جمع بود که شیخ کریم در نور هست و نمیگذارد قبر پدر غریب بماند. او نیز تا همین شب جمعهی اخیر به عهد خود وفا کرد و بارها به سر مزار رفت و تماس گرفت تا من از راه دور عقدهی دلم را خالی کنم. آیا در این روزگار وانفسا چنین غیرت و محبتی کیمیا نیست؟ افسوس که گمان میکردم این موهبت، لایزال است و شیخ کریم همیشه در نور میماند و هر شب جمعه به زیارتسر میرود و واسطهی مهربانی برای راز و نیازم با پدر خواهد بود. نمیدانم چرا فکر میکنیم کسانی که دوستشان داریم همیشه کنارمان میمانند؟ چرا فکر میکنیم کسانی که دوستمان دارند همیشه در دسترساند؟ راستی چرا به مرگ اجازه میدهیم همیشه غافلگیرمان کند؟ حالا که شیخ کریم، روحانی درویشمسلک و شاعرپیشه و خاکی و بیادعا از میان ما رفته است، من با چه زبانی وصفش کنم که درخور آن همه شور و صمیمیت و اخلاص باشد؟ چرا قدرش را ندانستم؟ چرا همیشه او بود که تماس میگرفت؟
چرا خودم زنگ نمیزدم و حالش را نمیپرسیدم؟ حالا در غربت گورستان زیارتسر چشمم همچنان در پی اوست و گوشم منتظر شنیدن صدای تقتق عصای فقیرانهاش که برای من تکیهگاهی قیمتی بود. خوشا به حالش که هر چقدر در زمین غریب بود، یقین دارم در آسمان بر سریر شوکت الهی غرق تنعم است. کاش مرا ببخشد و همانگونه که در بودنش بهترینها را برایم میخواست، از آن بالا نیز هوایم را داشته باشد. دیشب بیاختیار شمارهاش را گرفتم! چقدر دیر! اما هنوز گوشیاش روشن بود. با همان پیشواز از کلام رهبر انقلاب با مضمون دل نبستن به دنیا. سخنانی که با رفتن شیخ، عجیب ضربهدار شده است. کاش نمیرفت و تلقین مرا هم میخواند و شب اول قبر تنهایم نمیگذاشت. اما بسی آرزوها که در خاک شد...
افشین علا
آبان ۱۴۰۲
@afshinala
▪️نوبت خاموشی
صدایی خاموش شد که موسیقی متن بخش پررنگی از خاطرات کودکیام بود. بهویژه ساعتهای طولانی سفر که به لطف آن نوای دلنشین، کوتاه و خواستنی میشد. سفر در جادههای چهارفصل شمال به تهران یا ییلاق، وقتی که پدر رانندگی میکرد و ضبط صوت ماشین، شهد شیرین صدای گلپا را با آن ترانههای سحرگون و آهنگهای روحنواز به کاممان میریخت. کافی بود که پدر آن نوار کاست دلخواه خودش و همهی ما را در ضبط صوت بگذارد و صدایش را بلند کند، تا سکوت رضایتبخشی با چاشنی لبخند، تمام اعضای خانواده را در خلسهای شیرین فرو ببرد. آنوقت دیگر فقط پدر نبود که به یمن صدای گلپا از رانندگی در پیچ و خم نفسگیر جاده لذت میبرد، که حتی من کودک نیز خستگی راه را فراموش میکردم و بهانهگیریهای کودکانه را کنار میگذاشتم و در زمزمهی زیر لب ترانهها با پدر همراه میشدم. پدری که درست همسن و سال گلپا بود و انگار تجربههایی مشترک با او را در قالب زیباترین کلام و نواها مرور میکرد:
موی سپیدو توی آینه دیدم
آهی بلند از ته دل کشیدم
تا زیر لب شکوه رو کردم آغاز
عقل هیام زد که خودت رو نباز
و آنوقت همهی ما بیاختیار با او همنوا میشدیم که:
عشق باید پادرمیونی کنه
تا آدم احساس جوونی کنه...
عجیب آنکه من کودک نه مفهوم عشق را چشیده بودم و نه لذت جوانی را احساس کرده بودم. اما صدای گلپا و همنوایی پدر، جان مرا با آن حس و حالها پیوند میزد. با شنیدن هر ترانهاش چه بسیار به فکر فرو میرفتم و سکر آن صدا، به مناظر دو سوی جاده که از پشت شیشه تماشایشان میکردم، جذبهای مضاعف میبخشید:
تو که نخونده بودی
یه درس مهربونی
گل دلم رو چیدی
ز شاخهی جوونی
خدایا، گواهی، که چید و پرپرم کرد
به خاک تباهی کشید و پرپرم کرد...
مضامین و نواها بهظاهر غمگین بود. اما نمیدانم چرا به جای حزن، شور شیرینی را به جانم میریخت. شاید چون از خردسالی با شعر عجین بودم، آن بازیهای وزنی و قوت قافیهها به وجدم میآورد و زیبایی صدای گلپا نیز بر شدت این جذبه میافزود:
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو!
چو طوفان سنگین ز شاخهی غم
گل هستیام را بچین و برو
که هستم من اون تک درختی
که در کام طوفان نشسته
همه شاخههای وجودم
ز قهر طبیعت شکسته...
بعدها که بزرگتر شدم، به پشتوانهی همان آمیختگی با صدای گلپا در کودکی، همهی آثارش را از بر بودم. انگار لالایی شیرین هر شبم بود و چنان با ذهن و زبانم درهم آمیخته بود که در بزرگسالی بیزحمت مرور و جستجو، همهشان را بلد بودم. انگار همهی آنها را خودم سروده و خودم خوانده بودم. انگار آن سیمای مردانه و آن صدای دلنشین، مثل آینهای قدیمی پیش رویم بود و سالهای دراز، تجلیات روح عاشق و بیقرار پدر را در لحظههای ناب و مکرر آن تماشا کرده بودم:
اشک من خودتو نگه دار
نیا پایین منو رسوا میکنی
آخه غم تو میون جمعی
چرا تنها منو پیدا میکنی...
امروز بعد از دو سال و اندی که از پرواز ملکوتی
پدرم میگذرد، پدر معنوی ترانههای دلپذیر دوران کودکیام نیز آسمانی شد. هرچند من هم باور دارم: تنها صداست که میماند، اما با شنیدن خبر، دلم فرو ریخت و امواج غم تهنشین شدهای در جانم به تلاطم درآمد. بهراستی گلپا رفت؟! بیشک با رفتن او تکهای از وجود من کم شد. با آسمانی شدن صدای مردی که درست همسن پدرم بود و سالها در آغوش گرم نوای محزون اما نوازشگرش کودکانه آرمیدم، جوانی کردم، میانسال شدم و کمکم به آستانهی پیری رسیدم:
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد
پس چرا؟ پس چرا عاشق نباشم؟...
✍ افشین علا
🗓️آبان ۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
B2n.ir/g42720
✨انتقام کور✨
روز آزمون رسیده است
وقت اختلاف نیست
هیچکس
از مشارکت در امتحان معاف نیست
یک طرف قلمروی به وسعت جهان
یک طرف خرابهای به تنگی قفس
یک طرف هجوم بمبهای بیامان
یک طرف زنان و کودکان
یک طرف سلاح و پول و قدرت و رفاه
یک طرف بدون برق و آب و مرهم و پناهگاه
شوخی مزخرفی است
اینکه عدهای حماس را
متهم به انتقام کور میکنند
از کنار غصب سرزمین و قتلعام ملتی ولی بهراحتی عبور میکنند
بس کنید!
حالتان از این دروغها به هم نخورد؟
رطب و یابسی که بافتید، عاقبت
بر گلویتان طناب دار میشود
شرمتان کجاست؟
این که در خرابههای غزه تارومار میشود
لشکر حماس نیست
حلقهی به هم فشردهی زنان و بچههاست
جنگ، جنگ حق و باطل است
گوهر بشر در این نبرد
آشکار میشود
تو در این میان کدام جانب ایستادهای؟
جانب حسین
یا یزید؟
انتخاب سومی نمانده است
این چکیدهی تمام ماجراست:
غزه، کربلاست...
✍🏻 #افشین_علا
آبان ۱۴۰۲
📚کانل رسمی افشین علا📚
✨ /channel/afshinala ✨
🔹مصر! چرا خفتهای؟🔹
مسکن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
خرمن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
دامن همسایهگان طعمهی یک آتش است
دامن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
قاهره! کو ناصرت؟ دولت مستنصرت
میهن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
طفل به گهواره مُرد نیل! چرا غافلی؟
مأمن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
یاسمن و ساقهاش کودک و قنداقهاش
با زن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
غزهی خونین همان پیرهن یوسف است
بر تن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
بر دل تنگ رفح راه نفس باز کن
روزن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
غزه هولوکاست شد آنچه عدو خواست شد
مدفن همسایه سوخت مصر چرا خفتهای؟
✍ افشین علا
🗓️آبان ۱۴۰۲
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
◾️در سوگ سندباد
پرتو! سلام
دیشب به من حمید خبر داد
آن چینی شکسته که یک عمر بر تنش
انبوه زخمها و ترکها را
با تار و پود خویش به هم بند میزدی
از دستهای خستهات افتاد
من ناگهان خمیده شدم
اما تو آن درخت سرافراز بيشه باش
مثل همیشه باش
مثل تمام عمر که لبخند میزدی
بی خندهی تو آینه زیبا نیست
باید قبول کرد که تقدیر سندباد
غیر از سفر نبود
هرچند زود
مقصود رود جز دل دریا نیست
او را به نیل امن توکل روانه کن
هر بامداد
آن نغمههای مانده به گیتار خفته را
با شور شهرزاد
با شعرهای تازهی خود جاودانه کن...
✍🏻 #افشین_علا
آبان ۱۴۰۲
📚کانال اشعار و یادداشت های افشین علا
✨ @afshinala ✨