afshinala | Unsorted

Telegram-канал afshinala - افشين علا

4727

✅شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی ✅دانش آموخته علوم سیاسی در دانشگاه تهران

Subscribe to a channel

افشين علا

سه سال از عروج ملکوتی علامه‌ی دهر حضرت آیت‌الله حسن‌زاده‌ی آملی گذشت

🔹آمل! به خود ببال🔹

آمد خبر که خرمن دانش تباه شد
عرفان و فقه و فلسفه بی تکیه‌گاه شد

رود از میان شکافت و کوه از کمر شکست
از زخم این تبر، طبرستان تباه شد

پیری رهید از قفس تن که در غمش
پیراهن جوانی و غیرت سیاه شد

پیری که آسمان به عبایش چو وصله بود
پیری که از مهابت او کوه، کاه شد

پیر ارچه بود، لشکر همت ز هم گسیخت
یک تن اگرچه بود، خرد بی‌سپاه شد

تاج دلاوری ز سر مهتری جدا
تخت سخنوری تهی از فر و جاه شد

علامه‌ای، سپهردلی، کیمیاگری
کز او خزف چو لعل و شفق چون پگاه شد 

یعقوب دهر بار دگر جامه را درید
زیرا که دید یوسف حکمت به چاه شد

سلطان اشک، بار دگر بار عام داد
پس خیل دیده راهی آن بارگاه شد

برداشت عقل، افسر فرزانگی ز سر
دستار عشق سوخت، جنون بی‌کلاه شد

باور نمی‌کنم که حسن‌زاده رفته است
مازندران؟ نه! ملک جهان بی‌پناه شد

البرز شاهد است دماوند خون گریست
آسیمه‌سر، هراز بر این غم گواه شد

آمل! به خود ببال که فرزند خطه‌ات
مقصود دیر و مدرسه و خانقاه شد

آمل! به خود ببال که بال فرشتگان
تا پا نهد به عرش برین، فرش راه شد

آمل! به خود ببال که در اربعین شاه
دردانه‌ات روانه به دیدار شاه شد

آمل! ببین که دوخت فلک دیده سوی تو
خاک ره تو قبله‌گه مهر و ماه شد

در سینه‌ات جواهر اسرار خفته است
هرچند دیده‌ات تهی از آن نگاه شد

خاموش شد اگرچه صدای عصای او
پژواک آن عجین به رگ هر گیاه شد

ابیات ناشیانه سرودم، مرا ببخش
تقصیر گریه بود، اگر اشتباه شد...

✍ افشین علا

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

https://B2n.ir/n29304

Читать полностью…

افشين علا

🔹در طلیعه‌ی مهر برای یکایک فرزندان نازنین ایران عزیز، سال تحصیلی پربار، شادی‌آفرین و خاطره‌سازی را آرزو می‌کنم.

🔹با تشکر از جناب آقای ایاز مدیر دبیرستان کمال بوشهر به‌خاطر ارسال فیلم

✍ افشین علا
🗓️یکم مهر ۱۴۰۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔹عظمت شهریار در نگاه سیمین بهبهانی🔹

آقای افشین علا

در خانه‌ی پوران عزیزم شعری شنیدم که در فراق ابدی مادر نوشته بودید. مرا به یاد سروده‌ی «ای وای مادرم» شهریار انداخت، و کم از آن نبود.
شما جوان‌ها هستید که باید جای رفتگان را خالی نگذارید، آفرین بر شما! من پانزده سال بیش‌تر نداشتم که آن شعر شهریار را خواندم و بر اثر آن گریستم. روی زانوی شهریار بزرگ شده بودم.
امیدوارم که مقام شما کم از مقام او نباشد. البته مشکل است، اما شما می‌توانید با کوشش و مطالعه، این مشکل را آسان کنید. باز هم آفرین بر شما!

✍️سیمین بهبهانی
📆اردیبهشت ۱۳۹۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔹پیشنهاد به وزیر محترم ارشاد🔹

متاسفانه سالهاست که از رسانه‌ها صدای پرخاش و کینه‌توزی رقبای سیاسی به گوش می‌رسد. به گونه‌ای که گاه نهاد مقدس رسانه به ابزاری برای تخریب و حذف رقیب تبدیل شده است. این آفت از آنجا آغاز شد که "جناح‌گرایی" مبنای انتقال پیام‌ها و تحلیل رویدادها قرار گرفت. برخی اصحاب رسانه نیز تصمیم گرفتند به جای روشنگری، در فکر تنظیم موقعیت خود با مناسبات جناحی باشند.
اما حقیقت این است که رسانه، جایگزین حزب نیست. رسانه ترمینال نخبگان است، نه کانون نگاه تک‌ساحتی و یک‌سویه. آزادی مسئولانه‌ی رسانه نیز هرگز در سایه‌ی مدیریت جناحی و ادبیات تحمیلی اهالی قدرت پای نمی‌گیرد. آنچه زیبنده‌ی رسانه‌های امروز است "روزنامه‌نگاری راه‌‌حل گرا" و مبتنی بر تحقیق، نقد و اعتماد جامعه است، نه تولید ادبیات منازعه و تناقض که در جریان حفظ منافع گروهی و جناحی بروز می‌کند.
غرض این‌که، با روی کار آمدن دولت وفاق ملی انتظار می‌رود این حیطه‌ی خطیر نیز بیش از پیش به جایگاه حقیقی خود هدایت شود. بدیهی است مخاطب اصلی این مطالبه، معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. چراکه وزارت فرهنگ، صالح‌ترین رابط میان دولت و جامعه است و در رشد آگاهی‌های عمومی مردم، نقشی موثر دارد. این نقش خطیر را نیز معاونت مطبوعاتی و اطلاع‌رسانی ایفا می‌کند. معاونتی که در دولت وفاق ملی می‌تواند با گستردن چتر حمایت و مهر بر سر رسانه‌ها، به بروز ظرفیت‌های واقعی آنها در حوزه‌ی خبر، تحلیل و نقد منصفانه کمک کند. فضایی سالم که نتیجه‌ی آن بازگرداندن "مرجعیت رسانه‌ای" از بیرون به درون کشور است.
پیشنهاد من به عنوان کسی که سالهاست با رسانه‌ها اعم از اصول‌گرا و اصلاح‌طلب همکاری دارد؛ انتخاب شاعر و روزنامه‌نگار جوان آقای "پدرام پاک آیین» برای تصدی این معاونت است. نه به جهت اشراف او بر ادبیات، بلکه بر اساس معدلی از ویژگی‌های لازم برای تصدی این امر که در او جمع شده است. شاخص‌هایی که در ادامه ذکر خواهم کرد و بر این باورم که چون او واجد این ویژگی‌هاست، می‌تواند بخشی از اهداف یاد شده را تحقق ببخشد:
۱.  اصالتا روزنامه‌نگار است و مشاغل رسانه‌ای را از نوجوانی تا میان‌سالی و از سطح خبرنگار و دبیر گروه تا سردبیر و مدیر مسئول، چه در روزنامه و چه در خبرگزاری تجربه کرده است.
۲. در همان معاونت سالها کارشناس بوده و به مدت سه سال سمت "مدیرکل مطبوعات و‌ خبرگزاری‌های داخلی" را داشته و توانسته است عملکردی موفق در تعامل با طیف‌های گوناگون رسانه‌ای (اعم از اصول‌گرا، اصلاح‌طلب و...) داشته باشد.
۳. همین عملکرد موجب شده تا دو بار با اکثریتی قاطع از سوی مدیران رسانه‌ها به عنوان نماینده‌ی آنها در هیأت نظارت بر مطبوعات که مهمترین نهاد حکمرانی رسانه است، انتخاب شود.
۴. چهره‌ای فراجناحی و بدون وابستگی‌های حزبی است؛ به طوری که هم با حکم جناب علی لاریجانی، مدیر‌کل فرهنگی مجلس، و هم با حکم آیت‌الله هاشمی شاهرودی، رییس مرکز اطلاع‌رسانی مجمع تشخیص مصلحت نظام، و هم سخنگوی وزارت بهداشت دولت شهید رییسی بوده است.
۵.  با توجه به  تعلق او به شعر و حوزه‌ی ادبیات و انس و آشنایی فحول این عرصه با او، رویکردی فرهنگی به رسانه دارد و امید می‌رود بتواند فضای کلی رسانه را از زیر سایه‌ی سنگین رفتارهای جناحی بیرون بکشد و  فرهنگی‌تر کند.
۶. دانش‌آموخته‌ی حقوق تا مقطع دکترا و وکیل پایه یک دادگستری است. بنابراین می‌تواند به مدد دانش حقوقی‌اش نقطه‌ی تعادل بین حقوق و حدود فعالیت رسانه‌ای را رعایت کند و از افراط و تفریط در مقوله‌ی نظارت بپرهیزد.
۷. در نهادهای بالادستی حاکمیتی مانند مجلس، قوه‌ی قضایبه، مجمع تشخیص مصلحت نظام و... در سطوح مدیرکل و بالاتر، مسئولیت داشته و مفهوم "تعامل بین بخشی" را درک می‌کند.   
۸. ۴۷ سال دارد و انتخاب او با اندکی اغماض می‌تواند جوانگرایی به حساب آید.
۹. پاک آیین کارمند رسمی وزارت فرهنگ است. از این رو انتخاب او "انتخابی از  درون" است که موجب دلگرمی سایر کارکنان این وزارتخانه خواهد شد.
امید است با انتخاب او به عنوان معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ، شاهد رونق امور رسانه و نشاط هرچه بیشتر اهالی آن باشیم.

✍ افشین علا
🗓️شهریور ۱۴۰۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔹سخنی با دبیر آینده‌ی سازمان مناطق آزاد🔹

سالها از تأسیس مناطق آزاد می‌گذرد. اما با وجود مواهب حاصل از تنوع و جاذبه‌های اقلیمی و نیز برخورداری از حمایت‌های دولتی، هنوز این مناطق با جایگاه برازنده‌ی خود فاصله‌ی بسیار دارند. البته در ارزیابی نقاط قوت و ضعف سازمان مناطق آزاد در دولت‌های مختلف، با افت و خیزهایی مواجهیم. اما به هر حال وضع موجود با چشم‌انداز مطلوب، فاصله‌ی بسیار دارد. فکر می‌کنم یکی از ضروری‌ترین اقدامات برای آینده‌ی این سازمان که می‌تواند مقدمه‌ای برای ارتقاء امور در مناطق آزاد باشد، تغییر نگاه موجود و توجه به ویژگی‌ها و الزامات متفاوت هر یک از مناطق است. مثلا شاید به نظر برسد منطقه‌ی آزاد کیش در مقایسه با سایر مناطق، غنی‌تر است و نیاز به توجه کمتری دارد. اما نه تنها این گونه نیست، بلکه این جزیره‌‌ی زیبا به دلایلی، بیش از سایر مناطق به نگاه تازه و تغییر اساسی نیاز دارد. چراکه علیرغم موقعیت راهبردی‌اش در خلیج فارس، اقلیم جذاب و امکانات نسبتا به‌روز و مناسب، آن‌گونه که باید و شاید به جایگاه شایسته‌ی خود نرسیده است. هرچند کیش در مقایسه با سایر مناطق، درآمد بیشتری عاید سازمان می‌کند و گاه بودجه‌ی برخی مناطق دیگر نیز از این محل تأمین می‌شود. اما این رویه‌ای صحیح و قابل تداوم نیست. زیرا هریک از مناطق آزاد ظرفیت‌های خاص و منحصر به فردی دارند و می‌توانند ضمن تأمین بودجه‌ی خود، به اقتصاد کشور نیز کمک کنند. تنها تفاوت کیش، امکانات و فریبندگی‌های ظاهری آن است که سبب شده در نگاه دولت‌ها تافته‌ای جدا بافته به نظر برسد و بر سر تصدی امور آن رقابتی دائمی وجود داشته باشد. نگاهی غیر واقعی که متأسفانه پیامدهای ناگزیری همچون رانت، فساد و تبعیض را نیز به دنبال دارد. از طرفی خواسته یا ناخواسته سبب بی‌توجهی یا کم‌توجهی به سایر مناطق آزاد می‌شود. این در حالی است که اتفاقا مناطقی چون قشم و چابهار وسعت، استعداد و فرصت‌ بیشتری برای توسعه‌ی اقتصادی و عمرانی دارند. کیش اما بیشتر ظرفیت فرهنگی و گردشگری دارد. ظرفیتی که تا به حال به درستی از آن استفاده نشده است. پس ای‌کاش در دولت جدید نگاه اقتصادی و عمرانی به سایر مناطق اختصاص یابد و کیش با نگاه تازه‌ای دیده شود. چراکه کیش با توجه به جاذبه‌های اقلیمی و امکانات تفریحی و اقامتی‌اش می‌تواند به یکی از مقاصد اصلی گردشگری در منطقه تبدیل شود. متأسفانه سالهاست که شاهدیم هرگاه به این ظرفیت اشاره می‌شود، بلافاصله عدم امکان رقابت با دوبی یا دیگر شهرهای ساحلی جنوب خلیج فارس به اذهان خطور می‌کند. در حالی که ما نه می‌خواهیم و نه می‌توانیم به چنین رقابتی بیندیشیم. اما می‌توانیم همین جزیره‌ی زیبا را به پیشانی آئین، فرهنگ و هنر ایران اسلامی در منطقه‌ی فوق‌العاده حساس خلیج فارس تبدیل کنیم. مطالبه‌ای که با تغییر نگاه به کیش و با کمک سایر نهادهای ذی‌ربط مثل وزارت گردشگری، وزارت ارشاد و... به راحتی قابل دست‌یابی است. چرا ما ایرانیان با سابقه‌ی تمدنی بی‌نظیری که داریم، فکر می‌کنیم که این جزیره‌ی زیبا نمی‌تواند نگین گردشگری فرهنگی در منطقه‌ و حتی جهان اسلام باشد؟ مگر نه آن‌که سازمان مناطق آزاد سالهاست با کشورهای عضو اکو تفاهم‌نامه‌ی همکاری امضاء کرده است؟ حوزه‌ای وسیع با بیش از نیم میلیارد جمعیت که تقریبا همه‌ی دولت‌ها و ملت‌های آن شیفته فرهنگ و تمدن ایران‌اند. خوشبختانه در تماس‌ها و نشست‌هایی که با بسیاری از نمایندگان این کشورها داشته‌ام، شاهد علاقه‌ی بسیار و آمادگی آنان برای ایجاد هویت فرهنگی مشترک حول محور ایران در کیش بوده‌ام. یعنی فرصتی بی‌نظیر که متأسفانه تا به حال با بی‌اعتنایی مسئولان کشورمان مواجه بوده است. البته اکو یکی از فرصت‌هاست. ما از شارجه و دوحه چه کم داریم که امروز باید شاهد رونق هنرهایی چون خوشنویسی و تصویرسازی کتاب کودک در این شهرها باشیم؟ آیا با رنگین‌کمان باشکوهی از هنر و ادبیات که قرن‌هاست در افق این سرزمین می‌درخشد، نمی‌توانیم شهری نمادین مثل کیش را به ویترینی برای به نمایش گذاشتن مواهب فرهنگ، آئین، هنر و ادبیات کشورمان تبدیل کنیم؟ چرا باور کرده‌ایم که مقصد گردشگری در نزد جهانیان، تنها عشرت‌کده‌های کذایی است؟‌ چرا از انبوه گردشگران اعم از مسلمان و غیر مسلمان که متقاضی سفر تفریحی، سالم و فرهنگی‌اند، غافلیم؟ چرا جاذبه‌های توریستی خود را به شهرهای تاریخی مثل مشهد، اصفهان، شیراز، تبریز، یزد و... محدود کرده‌ایم؟ در حالی که جزایر و سواحل ایرانی خلیج فارس با جاذبه‌های اقلیمی‌ به مراتب بیشتر از سواحل جنوبی آن نیز می‌توانند فرصت‌های مغتنمی برای جذب گردشگر خارجی باشند. به‌ویژه کیش که با مدیریتی متفاوت، می‌تواند جزیره‌ای مشهور در منطقه و جهان برای برپایی سمینارها، فستیوال‌ها، جوایز، و دیگر رویدادهای فرهنگی باشد.

✍ افشین علا
🗓️شهریور ۱۴۰۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

◾️ای خفته در توس ◾️

 
ای ضامن آه و آهو، مضمون ناب غزل‌ها
شور تو آهنگ اشعار، مضراب ضرب‌المثل‌ها

صیاد وقتی تو باشی از دام رستن نشاید
مدهوش فهمت مفاهیم، صیدت غزال غزل‌ها

پابوست ای خفته در توس، مهریه‌ی نوعروسان
دیدارت ای جان شیرین، آغاز ماه عسل‌ها

با آرزوهای بسیار سوی تو آرند زوار
بسیار پیران که بر دوش، بس کودکان در بغل‌ها

گیرند تا  مشهدت را یک بار دیگر در آغوش
در بستر مرگ خواهند، افتد به تأخیر اجل‌ها

تنها تو شاهی در این ملک، دل‌های ما پایتختت
سلطان تویی گرچه تاریخ، بسیار بیند بدل‌ها

عهدی که بستیم با تو زان صبحدم در نشابور
باقی‌ست تا صبح محشر، عهدی مصون از خلل‌ها

با ما مدارا کن ای شاه وقتی می‌آییم، از راه
تنها به آمال بنگر! شرمنده ایم از عمل ها


✍🏻افشین علا



‌‎✳️کانال اشعار و یادداشت های افشین علا✳️
‏ @afshinala

Читать полностью…

افشين علا

◼️علت پيدايش هستی◼️

ذات حق خواست به خاک، آب حیاتی بفرستد
پی احیای جمادات، نباتی بفرستد

تا خرد تر کند از عشق، سر خامه‌ی خود را
خواست برصفحه‌ی اعجاز دواتی بفرستد

خواست تا فاش شود علت پیدایش هستی
تا به حیرانی ما صبر و ثباتی بفرستد

تا ببینیم در آئینه‌ی او حسن خدا را
خواست در قالب احمد حسناتی بفرستد

تا مبارک شود ایام برای همه عالم
خواست با نام محمد برکاتی بفرستد

تا شود شیوه‌ی رفتار بشر، معتدل از او
سرو موزون‌حرکات و سکناتی بفرستد

تا که از تیر بلا دور بمانیم به محشر
ز امان‌نامه‌ی ابروش براتی بفرستد

تا بیابیم یقین، بر لب پیغمبر اُمّی
خواست در قالب قرآن کلماتی بفرستد

نتواند که بخواند نتواند بنویسد
ولی از فضل خود او را درجاتی بفرستد

با علی بن ابیطالبِ او سوی خلایق
بهر ادراک خود از خویش صفاتی بفرستد

خواست بعداز شب معراج ز پیدایش زهرا
به سراپرده‌ی عفت نفحاتی بفرستد

نقشی از جود کشد با حَسَنش بر همه عالم
با حسینش ز فَلَک، فُلک نجاتی بفرستد

خواست از گنج خرد با نفس جعفر صادق
به در خانه‌ی اندیشه زکاتی بفرستد

همه‌ی جان جهان بود و خدا خواست برایش
همه‌ی  عالم هستی صلواتی بفرستد...

✍🏻افشين علا

‎✳️کانال اشعار و یادداشت های افشین علا✳️
‏ @afshinala

Читать полностью…

افشين علا

🔳در فراق بهمنی🔳

این روزها در بستر بیماری‌ام. تب، تهوع و ضعف شدید، امانم را بریده است. گاه پس از ساعت‌ها بی‌قراری به خواب می‌روم. اما چه خوابی؟ کافی‌ است چشم برهم بگذارم تا کابوس‌های غریب مثل خواب‌های جنون‌آسای هامون در فیلم جاودانه‌ی مهرجویی، بر سرم آوار شود. وقتی هم که بیدار می‌شوم، حتی تاب تحمل نور چراغ، صدای تلویزیون و همهمه‌ی دور و برم را ندارم. فکرش را بکنید، درست در اوج این تب‌ها و بی‌قراری‌‌ها، خبر پرواز ابدی استاد محمدعلی بهمنی خالق آن‌همه غزل و ترانه و مهربانی و لبخند و خاطره هم به گوشم رسید! اول فکر کردم این خبر هم از همان کابوس سهمگینی است که این روزها و شبهای طاقت‌سوز، دچارشان هستم. اما با شروع تماس‌ها و پیام‌ها، واقعیت مثل پنجه‌ای تیز و بی‌رحم، دلم را چنگ زد و حالم را به هم ریخت. خبرت خراب‌تر کرد جراحت جدایی...
مذبوحانه تلاش می‌کنم به همین خوابیدن‌های تلخ و پر از دلهره‌‌ پناه ببرم، نمی‌شود. می‌خواهم بلند شوم، کاری کنم، چیزی بنویسم، باز هم نمی‌شود. تصور جای خالی آن چلچراغ در صحن و سرای غزل، دلم را آشوب می‌کند. اگر از این بیماری جان به در بردم، در سوگ آن یار ديرين و در وصف آن غزل‌های شیرین، حرف‌هایی خواهم زد. فعلا همین سطرهای مغشوش که به سختی نوشتم، مثل لشکر مار و عقرب از جلوی چشم‌هایم رد می‌شود و جانم را به آتش می‌کشد...
به همه‌ی عزیزان و دوست‌دارانش تسلیت می‌گویم. به شعر و غزل و ادب پارسی نیز. از همگان می‌خواهم قدر کلمه را، قدر سخن را و قدر شاعران را بیشتر بدانند. شاعر رفتنی است، شاعر طاقتش کم است، شاعر مثل شاپرک است. سرانگشت خشونت و ناسپاسی، گرده‌های لطیف بال این پروانه را فرو می‌ریزد. همین کافی است تا جان او ستانده شود. با شاعران مهربان باشید...

✍ افشین علا
🗓️شهریور ۱۴۰۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

https://B2n.ir/s87862

Читать полностью…

افشين علا

به مناسبت ۲۴ صفر مصادف با پنجشنبه ۸ شهریور، که به روایتی سالروز وفات حضرت فاطمه بنت اسد (س) است.

🔹پیراهن رسول🔹

زن قادر است عرش برین را رصد کند
چون اقتدا به فاطمه بنت اسد کند

مانند او به روز قعود و شب قیام
دریای بی‌کرانه شود جزر و مد کند

پیک دعا فرستد و گیرد ز حق، جواب
این‌گونه با ملائکه داد و ستد کند

طفلی بیاورد که کند کعبه، سینه چاک
زین دست، معجزات فزون از عدد کند

نازم به مادری که ز پروردن علی
مدهوش، عالمی ز ازل تا ابد کند

شیرش چنان دهد که از او شیر پرورد
او را امیر حکمت و داد و خرد کند

تنها علی؟‌ نه، بلکه نبی را به دامنش
شایسته‌ی نبوت ذات احد کند

گیرد یتیم آمنه را در پناه خویش
تا پای جان، حبیب خدا را مدد کند

تا در امان بماند از آفات روزگار
قد را میان احمد و کفار سد کند

چون زاده شد ز پشت نبی یاسی از بهشت
او را برای زاده‌ی خود نامزد کند

پوشد کفن به قبر ز پیراهن رسول
یا بالش از عمامه‌ی او در لحد کند

ای‌کاش روز حشر به نور شفاعتش
دست مرا بگیرد و از نار رد کند

✍ افشین علا
🗓️شهریور ۱۴۰۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

از فقدان ابدی پدرم زنده یاد ایرج خان علا ، که همچون نیاکان نامدارش اسوه‌ی بخشش و جوانمردی در دیار خود بود، سه سال گذشت...

▪️برای جای خالی پدرم▪️


رفته بودم تا بپرسم باز حالی از پدر
تا بگيرم باز هم شايد حلالی از پدر

طبق معمول تمام هفته‌ها رفتم به نور
تا نشان گيرم ز سبزی، از زلالی، از پدر

رفته بودم بشنوم پند و حكايات قديم
از يل و سالار مردان شمالی، از پدر

كودك ذهنم وفاتش را ز خاطر برده بود
همچنان می‌ساخت تنديسی خيالی از پدر

در سراب آرزوها می‌كشيدم از عطش
نقش وهمی، چشمه‌ای در خشكسالی، از پدر

با خودم می‌گفتم آن مرگی كه ديدم خواب بود
می‌گرفتم هی نشان در آن حوالی از پدر

روح من مجروح داغی بود و در دل داشتم
شوق تسكينی در آن آشفته‌حالی از پدر

همسفر با من در اين ره گرچه اقبالی نبود
باز بودم در پی فرخنده‌فالی از پدر

دشت و كوه و بيشه‌ی مازندران آكنده بود
از نسيمی دلپذير، از عطر شالی، از پدر

معجزی می‌جست چشمم از خدای لايزال
تا شود روشن به لطف لايزالی از پدر

تا رسيدم، بی‌امان در كوفتم اما دريغ!
خانه خالی بود، خالی بود، خالی از پدر...


✍🏻افشین علا


✨🆔
@afshinala
🔺 کانال اشعار و یادداشتهای افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

ظفرقندی، پزشکیان، مسیح مهاجری و افشین علا در مراسم افتتاح بیمارستان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی

Читать полностью…

افشين علا

▪️اربعین▪️

بعد از هزار و سیصد و اندی سال اهریمن از نگین تو می‌ترسد
شمشیر کین هنوز به قربانگاه از حلق نازنین تو می‌ترسد

آن آتشی که خیمه‌گهت را سوخت گرم است همچنان به خردسوزی
چون کاهدان، بساط فریب اما از آه آتشین تو می‌ترسد

شیپور مکر و سفسطه و تحریف امروز نیز در کف رندان است
بانگش رسیده تا به فلک اما از منطق متین تو می‌ترسد

تزویر، از صراحت رفتارت زور و زر از تبلور ایثارت
توجیه، از فصاحت گفتارت تردید، از یقین تو می‌ترسد

خودکامه‌گان تجسم آن سنگ‌اند سنگی که خورده‌ بود به پیشانیت
خونت هنوز مانده به دامانش اما خود از جبین تو می‌ترسد

آن نی که در سفر، سر خونینت آیات وحی بر سر آن می‌خواند
در کوی و برزن است هنوز اما از صوت دلنشین تو می‌ترسد

امروز اگرچه مغرب ویرانگر تسخیر کرده است ثریا را
با گنبد دفاعی پولادین از عزم آهنین تو می‌ترسد

تا نشنود بشر کلماتت را اصحاب شر به هلهله مشغول‌اند
چون لشکر یزید ولی دشمن از بانگ پرطنین تو می‌ترسد

بنگر که ساحران نوین از عجز سر را بر آستان تو می‌سایند
ای وارث کلیم! هنوز آن مار از جوف آستین تو می‌ترسد

سوی تو آمدند پی پابوس، مردم ز شرق و غرب چو اقیانوس
زین رو سپاه سفسطه و سالوس از شور اربعین تو می‌ترسد

✍ افشین علا

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺


https://B2n.ir/h05465

Читать полностью…

افشين علا

🔹سراب وهم🔹

این لانه‌مان نبود روزی که آمدیم
پس جای غصه نیست وقتی که پر زدیم

مرغی اگر نشست مرغی دگر پرید
بر این سراب وهم در رفت و آمدیم

گل‌دسته‌های پاک تا عرش پر زدند
ما مثل لک‌لکان دل‌خوش به گنبدیم

پیش همیم و باز از یکدگر جدا
چون در مسیر عمر، خط‌های ممتدیم

تصمیم بهتری جز آشتی نبود
گشتيم و دیده‌ایم اما مرددیم

با قند پارسی زخم زبان چرا؟
در شعر و در سخن وقتی زبانزدیم

باید به روی هم آغوش وا کنیم
وقتی چنین ملول از دیو و از ددیم

دشوارتر ز کین، چیزی ندیده‌ام
خوبی که ساده است! با هم چرا بدیم؟

✍ افشین علا
🗓️مرداد ۱۴۰۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

https://fa.shafaqna.com/news/1864930/%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88%D9%81%D8%A7%D9%82-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%B1/

Читать полностью…

افشين علا

🍀همه شعرهایم برای سیمین🍀

از کودکی با اشعار سيمين انس داشتم، اما توفیق دیدار او ماه‌های آخر عمرش در منزل زنده‌یاد پوران فرخ‌زاد نصیبم شد. آن‌روز این غزل را برایش خواندم:
سرودند، از كفر و از دين، غزل‌ها/ز بيش و كم و تلخ و شيرين، غزل‌ها/ز كام و ز ناكامی و وصل و هجران/سرودند چندان و چندين غزل‌ها/ز توصيف زلف و لب و چشم و ابرو/رسيدند تا چين و ماچين، غزل‌ها/به تشريح اندام‌ها چون طبيبان/نشستند هرشب به بالين، غزل‌ها/ز بالای خوبان و از كول ياران/پريدند بالا و پايين، غزل‌ها/دريغ از غزل، گوهر ناب معنی/که خود، آن كجا و كجا اين غزل‌ها/سپاس آفريننده را زان‌كه دارد/هنوز اعتباری ز سيمين، غزل‌ها/ازين شيرزن شاعر بهبهانی/هنوزند غرق مضامين، غزل‌ها/نگهدار او باش يارب كه با من/ز هر گوشه گويند: آمين! غزل‌ها
ادب به خرج داد و فروتنانه خود را لايق آن ندانست و خواست شعر "سوگ مادر"م را برایش بخوانم. من هم آن شعر نيمايی بلند را خواندم. به‌وضوح منقلب شده بود و بسيار تشويقم کرد. چندی بعد پسر ارشدش زنگ زد و گفت: مادر برای شما يادداشتی نوشته، خوشحال می‌شویم اگر همين حالا به منزل ما بياييد. چون معلوم نيست بعدها وضعيت حال‌شان چطور باشد!
سر از پا نشناخته، با جعبه شكلاتی به آپارتمانش رفتم. انتظار نداشتم با آن‌همه ضعف و بيماری، جز احوال‌پرسی از او مجالی بیابم. اما با آن‌که به سختی حرف می‌زد، نكته‌های فنی و دقيقی پیرامون غزل‌هایم گفت. يادداشتی هم به دستم داد كه كاملا پيدا بود با زحمت فراوان نوشته است. شايد می‌دانست بعدها آن يادگار گرامی چقدر برايم عزيز خواهد بود. ديگر روزهایم با سيمين عجین شده بود. هرازگاه تماس می‌گرفتم و جويای حالش می‌شدم. واکنش او در برابر شعرهایی که برایش می‌گفتم، معصومانه و دوست‌داشتنی بود. با خنده‌ای شيرين ابراز فروتنی می‌كرد. يك بار اين شعر را برايش خواندم:
ای‌كاش شريك غم ديرين تو باشم/هم‌صحبت و هم‌درد و هم‌آيين تو باشم/ يك واژه ز يك مصرع يك بيت غزل‌هات/یك لفظ ميان لب شيرين تو باشم/تو گرچه طبيب منی اما چو پرستار/بی‌پلك زدن در پی تسكين تو باشم/آب خنكی بهر عطش‌های شبانه/خواب سبكی در تب سنگين تو باشم/هركس كه بدی گفت و ستم كرد به حقت/بر دامن او آتش نفرين تو باشم/يا مثل چراغی كه تو را غرق تماشاست/شب‌ها همه تا صبح به بالين تو باشم/كو جرأت گفتن كه: تو سيمين خودم باش؟/می‌شد ولی ای‌كاش كه افشين تو باشم!
خندید و مادرانه‌ گفت: هستی عزيزم! و من مثل بچه‌ای كه ذوق کرده باشد، باز هم برايش شعر گفتم. يكی از آن شعرها حاصل گفت‌وگویی تلفنی بود. توان حرف زدن نداشت و كلماتی مبهم گفت. گريه‌ام گرفته بود. نشستم و اين شعر را سرودم:
تنت مباد بلرزد كه استوانه شعری/عمود محكم اين خيمه‌ای نشانه شعری/مباد قد بلندت خميده بينم و لرزان/که شوكت غزلی روح جاودانه شعری/هزار جان گرامی فدای يك سر مويت/كه گيسوان تغزل به روی شانه شعری/بخوان بلند بخوان تا غزل عقيم نماند/
تو مادرانه‌ترين جلوه زنانه شعری/غمين مباش دو روزی تنت به لرزه گر افتد/كه در تصادم عشقی در آستانه شعری/غزال من! غزلی نو دوباره تا بنويسی/بلند شو بنشين، ‌تو ستون خانه شعری/به آه خود جگرم را مسوز گرچه سراپا/ شرار آتش شيدايی و زبانه شعری/دوباره قد بكش ای سرو در كنار جوانان/كه صد بهارت اگر بگذرد جوانه شعری/برای ماندن و خواندن بهانه‌ای چه به از اين؟/كه خود برای هزاران چو من بهانه شعری...
اما حال سیمین روزبه‌روز بدتر می‌شد. یک‌بار که زنگ زدم، از سختی‌ بیمارستان، دستگاه تنفس، چسب‌ها، سرم‌ها و سوزن‌ها ناليد. دلم به درد آمد و این چارپاره‌ را سرودم:
چابك‌تر از هميشه زجا برخيز/چون آتشی كه از دل خاكستر/پيری به قامت تو نمی‌آيد/برخيز ای نگار من از بستر/از نكته‌های نغز هنوز ای خوب/داری هزار شعبده در مشتت/بنگر قلم چگونه به خود پيچد/در انتظار لمس سرانگشتت/پربارتر ز پيش چو بگشايی/ كندوی دفتر تو عسل دارد/ صبح است عاشقانه ز جا برخيز/صبحانه با تو طعم غزل دارد/بگشا كتاب خويش به چالاكی/با شعر تازه غلغله برپا كن/درهم بپيچ چسب و سرم‌ها را/اين بند را ز پای غزل وا كن/بايد به جای اين همه زخم ای سرو/پيچك برويد از قد و بالايت/بنشين كنار پنجره با شادی/تا ايستد جهان به تماشايت...
اما افسوس كه دیگر زمان پرواز رسیده بود. آخرين شعرم برای سیمین، دعای غزل‌گونه‌‌ای بود که آن را با دیدن گريه‌های مونس مهربان و وفادارش خانم وطنچی عزیز سرودم كه در بیمارستان عاجزانه تقاضای دعا می‌كرد:
خدايا عطا كن شفای غزل را/مداوای فرمان‌روای غزل را/در اين كشتی پر تلاطم خدايا/نگه‌دار خود، ناخدای غزل را/گره واكن از بغض او بار ديگر/مگر بشنود دل، صدای غزل را/در اين شام غربت نگير از غريبان/تو شمع و چراغ سرای غزل را/خدايا نكن مبتلا بار ديگر/به بی‌مادری مبتلای غزل را/ ز شعرش شد آغاز، اين شور شيرين/به تلخی نكش انتهای غزل را…

✍ افشین علا ✨🆔 @afshinala
https://B2n.ir/j29719

Читать полностью…

افشين علا

🍀 یاد ایام 🍀

در یکی از سال‌های جنگ، وقتی که خودم هنوز نوجوان بودم، شعری کودکانه به بهانه‌ی بازگشایی مدارس سرودم. یعنی اوایل دهه‌ی شصت که جنگ بر شهرها سایه انداخته بود و هر روز از کلاس درس به تشییع شهیدی می‌شتافتیم. موضوع شعر هم دارا و سارای کتاب اول دبستان بود. کیهان بچه‌ها آن شعر را چاپ کرد و خیلی زود، سرود زیبایی از روی آن ساخته شد. یادش به خیر، بیش از چهل سال از آن روزها می‌گذرد!

✍ افشین علا
🗓️مهر ۱۴۰۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

پیغمبرا درآ ز سراپرده‌ات به ناز
دامن‌کشان، که تا به سر آید شب دراز

آفاق را فرو نه و آواز مکه کن
تا چرخ در طرب شود از نغمه‌ی حجاز

تا مسجدالحرام بخواند و ان یکاد
تا کعبه جامه چاک زند، در کند فراز

تا مهر چون سپند بسوزد به مقدمت
تا ماه سینه‌خیز بیاید به پیشواز

تا اقتدا کنند به تو خیل انبیا
گیرند سبقت از همه سو در صف نماز

از در درآ که فاش شود معنی جمال
گیسو گشای تا که بیفتد ز پرده، راز

یوسف فتد ز چشم زلیخا به سان اشک
وقتی کند دو دیده‌ چو یعقوب بر تو باز

لب باز کن به خواندن آیات تا شوند
خلق از زبور و نغمه‌ی داوود، بی‌نیاز

با اهل بیت خویش قدم نه به روی خاک
ای فرش زیر پای تو با عرش، هم‌تراز

چشم حسود کور که نامت همیشه ماند
چون پرچمی به گنبد گیتی در اهتزاز

✍ افشین علا
🗓️شهریور ۱۴۰۳

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

هفده سال از عروج آسمانی معلم عشق و شاعری‌ام، مادرم "پروين‌دخت ملك محمدی نوری" گذشت. اما هنوز در حال و هوای روزهای آغازین فراق آن بانوی یگانه، بی‌قرار و داغدارم.

◾️جای مادرم خالی‌ است...◾️          

🥀تازگی‌ها دفترم خالی‌ست
شعرها دیگر سراغم را نمی‌گیرند
واژه‌هایم لال
سطرها آب دهان مرده را مانند
خودنویسم گرچه مالامال
جوهرم خالی‌ست
چون‌که جای مادرم خالی‌ست...

🥀صبح‌ها در ازدحام این‌همه آدم
سایه‌های روشن و خاموش
این‌همه چشم و دهان و گوش
باز هم حس می‌کنم دور و برم خالی‌ست
چون‌که جای مادرم خالی ست...

🥀ظهرها در خانه همچون روح سرگردان
می‌کشم هر سو سرک، چیزی نمی‌یابم
گاه می‌گریم
گاه می‌خوابم
گاه‌گاهی شانه‌هایم می‌شود سنگین
رفته شاید دخترم باز از سر و کول پدر، بالا
یا نه، شاید ضربه‌ی دست زنم باشد
خسته از پرسیدن حالم
هم ز پاسخ‌های سربالا
یک نفر گاهی به دستم استکانی می‌دهد،
می‌نوشمش، شاید
چای تلخی یا شرابی خوشگوار است این
سایه‌ای بر سفره می‌لغزد
می‌خورم، شاید ناهار است این
بعد از آن وا می‌روم بر صندلی، اما
صندلی از پیکرم خالی‌ست
چون‌که جای مادرم خالی‌ست...

🥀عصرها، تکرار یک کابوس:
در حیاط پشت خانه، روی رخت‌آویز
چادری در باد می‌رقصد
یک نفر در گوش من می‌خواند این آواز:
"مادرت را باد با خود برد..."
می‌گریزم تا نگوید باز
می‌خزم کنج اتاق خالی مادر
گنجه را وا می‌کنم، بو می‌کشم یک‌سر
خیره گشته عینکش بر من:
"آمدی فرزند؟
چشم من روشن!"
عینکش را می‌کشم بر دیده، پنهانی
کفش‌هایش را به روی لب
جانمازش را به پیشانی
گنجه را می‌بندم و سر می‌نهم بر تخت
هق‌هقم را در لحافش می‌کنم پنهان
عطر اندامش دلم را می‌چلاند سخت
سر که بر می‌دارم از بالین
خنده‌ام می‌گیرد از تصویر خود در قاب آیینه:
نیمی از من هست، نیم دیگرم خالی‌ست
چون‌که جای مادرم خالی‌ست...

🥀شب که جادوی نوازش یا فریب قرص خواب‌آور
خواب را در چشم‌هایم می‌کند جاری
آن دم آخر
لحظه‌ی پایان بیداری
باز یادم هست: مادر نیست!
رفته و تا عمر دارم بالش زیر سرم خالی‌ست
چون‌که جای مادرم خالی‌ست...

🥀نیمه‌های شب، دم کابوس‌هایم گرم!
که رها می‌سازدم از چنگ رویاها
-خواب مادر داشتن خوب است، امّا سر ز خوابی این‌چنین برداشتن، دشوار-
سخت بیزارم من از نیرنگ رویاها
چون‌که وقتی چشم‌ها را می‌گشایم باز
پوستی می‌بینم از خود مانده بر تختم
لاشه‌ی تن مانده اما جای من در بسترم خالی‌ست
چون‌که جای مادرم خالی‌ست
چون‌که جای مادرم خالی‌ست...

✍️افشین علا 

◾️ @afshinala◾️
کانال اشعار و مطالب افشین علا

https://B2n.ir/d81541

Читать полностью…

افشين علا

شعر کودک

♦️وقتی که سفره خالی‌ است♦️

این روزها که بابا
دائم به فکر کار است
تا خرج ما درآید
در رنج بی‌شمار است

وقتی که از سر برج
می‌نالد از اجاره
آسایشی ندارد
در خانه و اداره

وقتی که پول بابا
در جیب دیگران است
وقتی که سفره خالی است
وقتی که نان، گران است

وقتی که این همه درد
در جسم و جان باباست
اوقات تلخی‌اش هم
مانند خنده زیباست

✍ افشین علا

✨🆔 @afshinala
🔺 کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔥 پوتين 🔥

با جنگ، ماندگار نخواهی شد
در خواب خوش، تزار نخواهی شد

اوكراين هم شبيه ويتنام است
پيروز اين قمار نخواهی شد

در نزد خلق، صاحب فرجامی
جز لعن بی‌شمار نخواهی شد

در باتلاق بيشه‌ی همسايه
چون كاج، ريشه‌دار نخواهی شد

گرد و غبار، از چه به پا كردی؟
فردا مگر غبار نخواهی شد؟

گيرم خر مراد به چنگ آری
اما بر آن سوار نخواهی شد

گيرم ز فتح نشئه شدی، آيا
بار دگر خمار نخواهی شد؟

هرگز برای روسيه در تاریخ
اسباب افتخار نخواهی شد

ای ناخدا به ساحل آرامش
اين‌گونه رهسپار نخواهی شد

كشتی‌سوار فاتح اين دريا
بر موج انفجار نخواهی شد

با پشت پا زدن به جوانمردی
آقای روزگار نخواهی شد

در برگ‌های غمزده‌ی تقويم
يادآور بهار نخواهی شد

همسايه می‌خورد غم همسايه
اما تو غمگسار نخواهی شد

با اين دودوزه بازی و بدعهدی
محبوب اين ديار نخواهی شد

باور كنم كه در سفر برجام
با غرب هم‌قطار نخواهی شد؟

بر دوش ما به وقت هجوم خصم
چيزی به جز فشار نخواهی شد

بين سپاه اهرمن و ايران
در هجمه‌ها حصار نخواهی شد

روز خطر رفيق نخواهی ماند
شمعی به شام تار نخواهی شد

از غربيان هزار بدی ديديم
اما تو نيز يار نخواهی شد...

✍️افشين علا

‏🆔 @afshinala

Читать полностью…

افشين علا

🔹شله‌زرد نذری مادر🔹

زنده‌یاد مادرم ارادت خاصی به امام حسن مجتبی (ع) داشت. برای همین نذر کرده بود بیست و هشتم صفر هر سال شله‌زرد بپزد. شله‌زردی که سال‌هاست نه عطری مشابه آن به مشامم رسیده و نه طعمی مثل آن را چشیده‌ام. از صبح بعضی دوستان و اقوام نزدیک مهمان ما می‌شدند تا به مادرم کمک کنند. ما بچه‌ها هم شور و حال دیگری داشتیم. چون آن سال‌ها ایام تعزیت اهل‌بیت (ع) برای بچه‌ها مثل حالا نبود که به گذراندن ساعات ملال‌آور تعطیل خلاصه شود. ما بچه‌ها هم در برگزاری آئین‌های مذهبی شرکت داشتیم. در تدارک نذری هم نقش مهمی ایفا می‌کردیم. ما هم پا به پای بزرگ‌ترها که در آماده کردن دیگ‌های بزرگ و روشن کردن آتش در حیاط و باغ مشغول بودند، هر کاری که از دست‌مان برمی‌آمد انجام می‌دادیم. کمک در کار به هم‌زدن دیگ، کمترین آنها بود. سبقت گرفتن از هم برای کسب افتخار اضافه کردن به‌موقع خلال‌های بادام به برنج‌های گل‌کرده در آب جوشان، شرکت در ساییدن زعفران و آوردن شیشه‌های معطر گلاب از گوشه‌های دنج انباری، دقت در اندازه‌ی شکری که با اجازه و نظارت مادران‌مان در آن معجون بهشتی می ریختیم، چیدن کاسه‌های گل‌دار چینی در سینی‌ها و مجمعه‌های کنگره‌دار، و از همه هیجان‌انگیزتر، اضطراب برآمدن از پس کار پرظرافت نقاشی با دارچین و نوشتن نام مبارک امام دوم‌ بر صفحه‌ای به زیبایی مخمل زردرنگی که حاصل زحمات یک‌روزه‌ی ما و بزرگترها بود، همه و همه از تصاویر شورانگیز خاطرات کودکی من‌اند. رساندن دسترنج مادر به همسایه‌ها و خانه‌های نزدیک با پای پیاده کار بچه‌ها بود. رفتن به مقصدهای دورتر هم ماجرای خودش را داشت. چراکه با احتیاط، سوار ماشین پدر می‌شدیم و مواظب سینی‌هایی بودیم که آنها را مثل طفل عزیزی در آغوش می‌فشردیم تا مبادا قطره‌ای از آن خوراک مقدس لب‌پر بزند و به هدر برود، یا مبادا کاسه‌ای از دست‌مان بلغزد و حرمت آن زحمات که برای امام و مقتدایمان کشیده بودیم، شکسته شود. پایان روز هم موقع نشستن کنار یکدیگر و خستگی در کردن و گوش دادن به گفت و گوی پدران و مادران‌مان بود. حرف‌های مغتنمی که به اندازه‌ی همان شله‌زردهای خوشمزه، شیرین و دل‌انگیز بود. این‌گونه بود که با مهر پیامبر (ص) و ذریه‌ی پاکش می‌بالیدیم و از پدران و مادران‌مان می‌آموختیم که آداب و سنن دینی بهانه‌ای است برای با هم بودن و به افق‌هایی وسیع‌تر خیره شدن. افق‌هایی که از کودکی، شوق پرواز به سوی آن را در بال‌های کوچک‌مان می‌ریختند تا در بزرگسالی، آن عهد ازلی را فراموش نکنیم و شهد شیرین عشق به پاکان و بزرگان دین را به کام فرزندان‌مان نیز بریزیم. شهدی به شیرینی و لطافت شله‌زردهای نذری مادر.

✍ افشین علا

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

https://B2n.ir/j84061

Читать полностью…

افشين علا

◾️پیام تسلیت حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمد خاتمی در پی درگذشت شاعر معاصر محمدعلی بهمنی


بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت شاعر دردآشنا، هنرمند اندیشمند و محقق فاضل، حضرت آقای محمدعلی بهمنی رحمه‌الله علیه را به همه اصحاب فرهنگ و هنر و دانش و به انبوه دوستان، ارادتمندان و همراهان این عزیز تسلیت می‌گویم، به‌خصوص به بستگان گران‌قدر ایشان‌، و از پیشگاه حضرت پروردگار برای این فقید سعید آمرزش و رحمت الهی و برای بازماندگان معزز تندرستی، شکیبایی و پاداش نیکو مسألت می‌کنم. یادش گرامی باد.

سید محمد خاتمی
۱۴۰۳/۶/۱۰

@afshinala

Читать полностью…

افشين علا

https://www.khabaronline.ir/news/1951381/%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%DB%8C

Читать полностью…

افشين علا

🤝ایران والعراق، لا یمکن الفراق!


بعضی‌ها فکر می‌کنند برای اثبات وطن‌دوستی‌شان باید هرگونه ادای احترام به سایر ملت‌ها و کشورها را زیر سؤال ببرند. خدا نکند که پای رقابت‌های جناحی هم در میان باشد. آن‌وقت این عزیزان که اتفاقا اغلب‌شان شم سیاسی هم ندارند، بهانه‌هایی پیدا می‌کنند و دست به اعتراضاتی می‌زنند که نه‌تنها وارد نیست، بلکه گاه جای تقدیر هم دارد! همین سفر اخیر آقای دکتر جلیلی به عراق برای زیارت عتبات عالیات، از جمله این بهانه‌ها بود. شاهد بودیم که از بدو این سفر، برخی مخالفان جلیلی از هیچ سوژه و اتفاقی برای تخریب او غافل نبودند! آخرین موردی که دیدم، انتشار عکسی از او بود، در حالی که پرچم عراق را بر دوش آویخته است. کجای این کار اشکال دارد؟ آیا در برابر سخاوت، ایثار و اخلاص بی‌نظیر ملت عراق در حماسه اربعین، بهتر از این می‌شد قدردانی کرد و همدلی ایرانیان با آنان را به نمایش گذاشت؟ پرچم عراق که جای خود دارد، به باور من باید دست و پای این مردم را که در میزبانی، تاریخ مشابه آنان را به خود نديده است بوسید. مردمی که اغلب‌شان از اقشار ضعیف‌اند اما با وجود مشکلات و محرومیت‌هایی که دارند، زائران امام حسین (ع) را روی سر می‌گذارند و در خدمت شبانه‌روزی به آنها از هم سبقت می‌گیرند و خاک پای آنان را توتیای دیده می‌کنند. آیا در حب اهل‌بیت عصمت و طهارت، به‌ویژه عشق و شور حسینی، هیچ دو ملتی مثل ایران و عراق را می‌توان شبیه یکدیگر یافت؟ مگر خون سرداران و مجاهدان دلاور ایرانی و عراقی در مقابله با متجاوزان و حرامیان، در هم نیامیخته است؟ مگر اتحاد دو ملت ایران و عراق پس از جنگی تحمیلی و ناخواسته، خاری در چشم دشمنان و بیگانگان نیست؟ آیا نباید با درایت و تیزبینی، از این دستاورد بزرگ حراست کنیم؟ آن هم در ایام راهپیمایی پرشور و عاشقانه اربعین که اسباب تحسین و شگفتی اهل عالم با هر مذهب و ملیتی شده است. پس خوب است در منازعات سیاسی، زیبایی‌ها و عظمت‌های اربعین و صحنه‌های عاشقانه و رفتارهای از سر اخلاص زائران را دستاویز مجادلاتمان نکنیم. به نوبه خودم از جناب آقای جلیلی بابت این اقدام بجا و شایسته که نشان‌دهنده اتحاد عمیق و ناگسستنی بین دو ملت ایران و عراق است، تشکر می‌کنم.

✍🏻افشین علا
📅شهریور ۱۴۰۳

📚کانال رسمی افشین علا
@afshinala
https://B2n.ir/w31098

Читать полностью…

افشين علا

◼️ آزاده باش◼️


افکند، از عطش چو به رخساره، چین، حسین
خشکاند هرچه آب به روی زمین، حسین

با یاد دستهای اباالفضل می گریست
وقتی که حصر شد ز یسار و یمین، حسین

زخمی اگرچه شد، عرق شرم سنگ بود
خونی که برجهید و زدود از جبین، حسین

تعداد نیزه ها به تنش چون ز حد گذشت
افتاد با ملائکه از روی زین، حسین

"راه نظر ببند به زینب" همین و بس
در قتلگاه گفت به روح الامین، حسین

وقتی رسید، از پس سر، تیغ بر گلوش
جز این نخواست در نفس واپسین، حسین:

"آزاده باش، گرچه نباشی ز اهل دین"
در خون تپیده گفت به عالم چنین، حسین

زاری کنان رسید به بالین او رسول
تا گیرد التیام، دم آخرین، حسین

گیرم پیمبر از ستم امتش خجل
اما چرا ز حضرت او شرمگین، حسین؟

چون سر نداشت تا که به جدش کند سلام
زانو نداشت تا بزند بر زمین، حسین

آه از جواهری که شکستند و خاتمش
در بر گرفت و رفت به عرش برین، حسین

با فرق نیمه، گفت علی: مرحبا پسر!
پهلو شکسته، فاطمه گفت: آفرین حسین!

دیگر توان شرح ندارم چه جای شعر؟
شاید اجازتم ندهد بیش از این، حسین

این برگ سرخ، تحفه ي درویشی من است
شاید کند قبول در این اربعین، حسین...


✍🏻افشین علا

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار افشین علا🔻

Читать полностью…

افشين علا

بهداشت و فرهنگ، کالبد و روح جامعه‌اند

افشین علا در آئین افتتاح بیمارستان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، طی سخنانی دو حوزه بهداشت و فرهنگ را به مثابه کالبد و روح جامعه دانست و گفت باید به فکر سلامت هر دو باشیم. بنابراین بابت انتخاب دکتر ظفرقندی و دکتر عباس صالحی در این دو سمت، از آقای پزشکیان تشکر می‌کنم. او با ذکر خاطراتی از دیدارهایش با آیت‌الله هاشمی گفت: ایشان با صداقت و اخلاص در خصوص مسائل فرهنگی با اهالی قلم مشورت و درد دل می‌کرد. طوری که یک بار به ایشان گفتم من هنوز خیلی جوانم و شاید به صلاح نباشد برخی مشکلات را با ما در میان بگذارید. اما ایشان می‌گفتند چه کسی محرم‌تر از شما اهل هنر و ادبیات و فرهنگ؟
علا با اشاره به تقارن اربعین حسینی با سالگرد تولد آیت‌الله هاشمی، آن شخصیت فقید را شاگرد مخلص مکتب امام حسین (ع) دانست و گفت: آقای هاشمی نیز از هرچه که داشت اعم از جان و مال و آبرو برای ایران و انقلاب گذشت و امروز هم اگر در میان ما بود باز هم هرچه را که داشت در طبق اخلاص می‌گذاشت.
وی به آقای پزشکیان توصیه کرد در تعامل با اصحاب فرهنگ، مشی ایشان و بزرگان دیگری مثل رهبر معظم انقلاب و آقای خاتمی را ادامه دهد.

Читать полностью…

افشين علا

https://www.armandaily.ir/%d8%b1%d8%a3%db%8c-%d8%a7%d8%b9%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%af-%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3-%d8%a7%d8%b5%d9%88%d9%84%da%af%d8%b1%d8%a7-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85%db%8c-%d9%88%d8%b2%db%8c%d8%b1%d8%a7/

Читать полностью…

افشين علا

▪️در سوگ زهرا یساقی▪️

یکی از دردهای بی‌درمان آدمیزاد "غفلت" است. نه فقط غفلت از فرصت‌هایی که مثل ابر در گذرند، بلکه غفلت از خودمان! و خوبانی که قدرشان را نمی‌دانیم. کافی‌ست چشم برگردانیم و ببینیم مثل آینه در برابر ما نشسته‌اند! شاید قدر آنهایی را که پیش چشم‌مان‌‌اند بدانیم. ولی عزیزانی هم هستند که می‌شناسیم‌شان اما از آنها غافلیم. کسانی که آب و گل‌شان با ما یکی است، از جنس خودمان‌اند، روزگاری با آنان اوقات خوشی داشته‌ایم، اما فراموش‌شان کرده‌ایم. چون به هر دلیلی از هم دور شده‌ایم. چون دوری را به رسمیت شناخته‌ایم. چون باور کرده‌ایم که: از دل برود هر آن‌که از دیده‌ برفت! چرا این دروغ بزرگ را باور می‌کنیم؟ مگر بارها مرگ یارانی که از آنان دور بودیم، جگرمان را نسوزانده و به حسرتی عمیق دچارمان نکرده است؟ حسرت این‌که شاید با یک دیدار یا تماس تلفنی می‌توانستیم خوشحال‌شان کنیم و باری از دوش‌شان برداریم. چرا نمی‌دانیم دیدار و هم‌صحبتی قیمتی‌ترین جواهر دنیاست؟ چرا از اعجاز همدلی و هم‌زبانی غافلیم؟ چرا حوصله نداریم گوشی را برداریم و به دوستی که سالهاست از او بی‌خبریم، زنگ بزنیم و احوالش را بپرسیم؟ چرا در بذل کلمه، بذل لبخند و بذل مهربانی این‌قدر خسیس شده‌ایم؟ اینها که خرجی ندارد! حال خودمان را هم خوب می‌کند! در روزگاری که وسایل ارتباطی، متنوع‌تر و به‌روزتر شده و امکان دیدار و گفتگو به طرز معجزه‌آسایی وسعت یافته، چرا هر روز بیشتر از هم دور می‌شویم؟!
بگذریم، شنیدم زهرا یساقی هم آسمانی شد، همکار قدیمی‌ام در رادیو که چند سال از من کوچک‌تر بود و هنوز تا رسیدن به رویاهای شاعرانه و معصومانه‌اش فاصله بسیار داشت. حالا منی که سالها از او بی‌خبر بودم، چه دارم که بنویسم؟ بنویسم او نویسنده‌ای توانا، خبرنگاری خبره‌، تهیه کننده‌‌ای چیره‌دست، مدیری موفق و.... بود؟‌ چرا تا زنده بود اینها را ننوشتم؟ چرا از رادیو که رفتم، دیگر سراغش را نگرفتم؟ اتفاقا چند وقت پیش به من زنگ زد. بعد از سالها وقتی نام یساقی را روی صفحه‌ گوشی‌ام دیدم، گفتم شاید کاری دارد یا می‌خواهد به برنامه‌ای دعوتم کند. اما او فقط می‌خواست حالم را بپرسد. می‌خواست بگوید هنوز به یادم هست و خاطرات خوب سال‌های همکاری‌مان را از یاد نبرده است. شاید هم می‌خواست خداحافظی کند، نمی‌دانم! آخر هنوز جوان بود. نه سن و سالش به مرگ می‌خورد، نه صدای مهربانش بوی رفتن می‌داد. پس چرا این‌ قدر زود پر کشید؟ نمی‌دانم! سالها قصه‌هایش را برای "شب به خیر کوچولو" با دقت و وسواس بررسی می‌کردم. او هم هرچه را که می‌گفتم با تواضع و اشتیاق می‌پذیرفت. چقدر با هم حرف می‌زدیم و به طرح‌های تازه فکر می‌کردیم. چقدر در سختی‌ها و بدحالی‌ها لیوان آب دستم داده بود، چای و نبات برایم آورده بود، پنجره را باز کرده بود تا نفسی تازه کنم، از خانه با خودش غذا آورده بود و مرا هم بر سفره‌ی سخاوتش مهمان کرده بود، گاهی بار مسئولیت‌هایم را نیز پذیرفته بود تا احساس خستگی نکنم. هربار که از احتمال تغییر شغل و انتقالم گفته بودم، برآشفته و نگران، مانعم شده بود. هر روز صبح که کارت می‌زدیم و وارد اداره می‌شدیم، محبت بی‌دریغش را چاشنی صبح به خیر می‌کرد و همدلی صادقانه‌اش را با نگاهی پرمهر در قاب چشمانی همیشه خندان و معصوم به نمایش می‌گذاشت. برای آن‌که خوبی و صداقت و مهربانی کسی را باور کنیم، به چه چیزی جز همین‌ها نیاز داریم؟ چرا قدر نمی‌دانیم؟ چرا قدر یساقی را ندانستیم؟ امان از این غفلت...
خدایا تو شاهد باش که ما جز خوبی از او ندیدیم. تو شاهد باش که ما دوستش داشتیم، اما او آن‌قدر خوب بود که جایی برای خوبی دیدن از ما نمی‌گذاشت. آن‌قدر خود را نمی‌دید و به فکر ما بود که عادت کرده بودیم به خوبی همیشگی‌اش پشتگرم باشیم. هرگز احتمال نبودنش را هم نمی‌دادیم. اما رفت! در غربت و بی‌خبری. بی آن‌‌‌که بدانیم این سالها چه بر او گذشت. بی آن‌که فکر کنیم پشت آن چهره خندان و صبور شاید رنج‌هایی بود که نمی‌دانستیم. شاید او هم به همان مقدار از محبت و ایثار که نثارمان می‌کرد نیاز داشت. اما ما حواس‌مان به او نبود. به او که برای رضایت خاطر ما حواسش به همه چیز بود. خدایا تو شاهد باش که ما از او جز خوبی ندیدیم. پس او را در آغوش مهربان خود به آرامش و امنیتی برسان که آن را برای همه ما می‌خواست. تقصیر ما را هم ببخش. از غفلت ما در حق او بگذر...
دیگر چه دارم که بگویم؟ حال ما دوستان و همکاران او بهتر از حال خانواده‌‌ی داغدیده‌اش نیست. این ضایعه را به بازماندگان گرامی و همه دوستان و دوست‌داران او تسلیت می‌گویم و آن یاس پرپر را به صاحب نام عزیزش می‌سپارم.

✍ افشین علا
🗓️مرداد ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala

https://B2n.ir/w45713

Читать полностью…

افشين علا

به مناسبت ۲۸ مرداد دهمین سالروز درگذشت سیمین بهبهانی

🔸دگرانديشی و رواداری🔸

گفت و گوی بهمن فرمان آرا با زنده ياد سيمين بهبهانی، از معدود آثار ژانر مألوف مستندهای روشنفكری بود كه بسيار به دلم نشست.
در اين فيلم با تمام زوايای شخصيت سيمين بهبهانی رو به رو هستيم، نه فقط شاعرانگی يا دگرانديشی اش. زنی كه با وجود جايگاه بلندش در ميان شاعران و روشنفكران معاصر، بی هيچ نيازی به تفاخر و فضل فروشی، به زبان ساده‌ی يك زن ايرانی سخن می گويد. البته از اعتراض و ابراز مخالفتش با نظام حاكم بر كشور ابايی ندارد، اما در ابراز اين مخالفت به دشنام و تحقير و انكار مخاطبانی متوسل نمی شود كه نظری خلاف نظر او را دارند.
حتی زمانی كه از شهريار سخن می گويد (شهرياری كه به خاطر همسو شدنش با انقلاب و نظام، مغضوب بسياری از همگنان سيمين بود) تكريم و قدرشناسی از او را فراموش نمی كند و حرمت پيش كسوتی و استادی اش را نگاه مي دارد.
جالب آن كه وقتی هم كه می خواهد از موضع او در خصوص تقديس شعار " خدايا خدايا تا انقلاب مهدی خمينی را نگه دار" انتقاد كند، فقط می گويد شهريار نمی بايست از آن به عنوان بهترين "شعر" ياد می كرد، چراكه آن يك "شعار" بود، نه شعر. و جالب تر آن كه نه تنها به محتوای اين شعار تعريضی نمی كند، بلكه آن را به عنوان يك "دعا" قابل احترام می داند.
نكته‌ی قابل توجه ديگر رواداری او با جوانان است. حتی كسانی كه آزارش داده اند، تهديدش كرده اند و به او چشم بند زده اند.
سيمين ضمن اعتراض به اين گونه برخوردهای امنيتی با دگرانديشان، دلسوزی مادرانه‌ی خود را حتی از آنان نیز دريغ نمی كند و از نصايحش به آنها می گويد و از شعری كه در آن، خود را "مادر"شان می داند و هم‌سرنوشت و شريك شان در تلخی هايی كه بر ميهنش گذشته است.
ناگفته پيداست كه سليقه و نگرش كسی چون من با آن بانوی پيش‌كسوت، تفاوت ها و تضادهای بسيار دارد. با روشنفكران و دگرانديشان هم وجوه مشترك چندانی احساس نمی كنم. البته اين به معنای انكار آنان نيست. هرچند آنان امثال ما را انكار می كنند. ولی به تجربه آموخته ام كه رواداری، شرط اصلی ارتقاء سطح فكر و فرهنگ و آئين يك ملت است.
هم از اين روست كه سيمين بهبهانی در ماه های پايانی عمرش وقتی كه شعر نيمايی "سوگ مادر" و غزل های مرا خواند، خودش زنگ زد، خودش به خانه اش دعوتم كرد و خودش آن نامه‌ی پرمهر را كه وصيتی گران بها نيز در آن بود، برايم نوشت.
پيش از آن هرگز گمان نمي كردم كه كسی چون او مشوق كوچك تری چون من باشد. چراكه امثال من از دگرانديشان، تنها تهمت "شاعر حكومتی" بودن را شنيده بوديم. اما سيمين چنان مادرانه و متعهدانه به دفاع از شعرم پرداخت كه تا عمر دارم حلاوت اين رواداری اش را از ياد نخواهم برد. همان گونه كه تعصبش به ايران را و ماندنش در كنار مردمی كه بسياری از آنها قدرش را نمی شناختند. اما سيمين سختی ها و تلخی های ماندن در وطن را به جان خريد و هرگز حاضر نشد به خاطر مخالفتش با نظام حاكم، به غرب پناه ببرد. غربی كه چنان عزيزش می داشت كه نماد قدرتش يعنی رييس جمهور ايالات متحده، در مقابل دوربين ها غزل او را به زبان فارسی برای ايرانيان خواند.
اينك در دهمین سالگرد فقدان آن بانوی غزل نوين فارسی، ياد و نامش را گرامی می دارم و به روح بلندش درود می فرستم. به روح شاعری آزاده كه اگرچه در روزگار خود، معترض و دگرانديش شمرده می شد، اما آن قدر صداقت و شهامت داشت كه به بهانه‌ی مخالفتش با نظام، چشمش را به روی حماسه های بی شمار رزمندگان و شهيدان و جانبازان و معتقدان به انقلاب نبندد و در خانه اش را همچون پنجره های ابيات غزلش به روی آنان نيز باز بگذارد.

✍🏻افشين علا

✨ @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

https://jaryaneno.ir/%d9%87%d8%a7%d8%b4%d9%85%db%8c%d9%90-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86/

Читать полностью…
Subscribe to a channel