afshinala | Unsorted

Telegram-канал afshinala - افشين علا

4727

✅شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی ✅دانش آموخته علوم سیاسی در دانشگاه تهران

Subscribe to a channel

افشين علا

🇸🇪نامه‌ای به استکهلم🇸🇪

در هرم دوزخ، روضه‌ی رضوان نمی‌سوزد
نام خدا در آتش شیطان نمی‌سوزد

نوری که در دل می‌شود روشن نمی‌میرد
عطری که در گل می‌شود پنهان نمی‌سوزد

فرمود خالق: حافظ قرآن خداوند است
در شعله، گنج خالق سبحان نمی‌سوزد

هم لوح محفوظ است هم ام‌الکتاب است این
ناموس خلقت، نامه‌ی یزدان نمی‌سوزد

یک نسخه از آیات را گیرم ‌که سوزاندی
الهام‌بخش فطرت انسان نمی‌سوزد

این جسم آیات است جانش را چه خواهی کرد؟
جسمی به‌ظاهر سوخت اما جان نمی‌سوزد

قرآن که کاغذ نیست ای بی‌آبرو! هرچند
این جلد و کاغذ نیز بی‌تاوان نمی‌سوزد

فردا که چون رشدی شدی مفلوک، می‌فهمی
جز لاشه‌ات در آتش عصیان نمی‌سوزد

یک آیه هم سهل است، حتی بای بسم‌الله
در آتش خشم تو ای نادان نمی‌سوزد

در آتش نمرودی امیال حیوانی
آب زلال چشمه‌ی حیوان نمی‌سوزد

فرق است بین حق و باطل، عاقبت ای غرب
از ریشه می‌سوزی ولی فرقان نمی‌سوزد

چون کودکان بازی مکن بیهوده با کبریت
در آتش گوگردها قرآن نمی‌سوزد

✍ افشین علا
🗓️تیر ١٤٠٢

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔺آموزگار عشق🔺


جرم كمی نبود
بي لكنت از سپيده سخن گفتن
با كاهنان الكن خواب آلود
از قبله، با قبيله‌ی روشنفكر...

بيهوده نيست، اين كه تو را مثل آفتاب
در هر دو سوی آب
انكار می كنند
هم دشمنان ز بغض
هم دوستان ز بخل
هم فربهان دون كه افاضات چرب را
بر سفره‌ی فريب، تلنبار می كنند
هم رهزنان دين كه اضافات غرب را
در خوابگاه تيره‌ی اوهام
نشخوار می كنند...

جرم كمی نبود
از آسمان خراش خردسوز باختر
در پيش چشم اين همه ناباور حسود
رو بر كشيدن و دل بستن
بر تربت مدينه‌ی پيغمبر
بر وصله‌ی بهشت برين
در پاره های كفش علی
بر كهكشان شيری پنهان فاطمه
در خانه ای گلين

جرم کمی نبود
از جنس زينتی،
زن را به شأن زينبی اش خواندن
مردان خشم و غفلت و شهوت را
در مكتب حسين نشاندن...

اي خفته در دمشق
آموزگار عشق
نام تو را رقيب، گر انكار می كند
تاريخ تا ابد
مدهوش واژگان تو خواهد شد
يك روز، ناگزير
در اين قبيله هرچه كه قابيل است
مغلوب بازوان تو خواهد شد...


✍ افشین علا

‏✨🆔
@afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

✨آستان شاه✨

ما در تنور وسوسه، هیزم نمی‌شویم
سیریم و خام فتنه‌ی گندم نمی‌شویم

حتی اگر که خواست فلک منتی نهد
ما زینت‌المجالس انجم نمی‌شویم

جان می‌دهیم در ره مردم ولی به مکر
همراه با سلیقه‌ی مردم نمی‌شویم

در افت و خیز هرزه‌ی گرد و غبارها
نادیده مانده‌ایم ولی گم نمی‌شویم

هرکس ز ره رسید به ما نیش زد ولی
کج‌خلق با حریف چو کژدم نمی‌شویم

با موج‌های زودگذر کف نمی‌کنیم
با هر نسیم غرق تلاطم نمی‌شویم

نوشیده‌ایم چون قدحی از می الست
فارغ، دمی ز مستی این خم نمی‌شویم

راضی به خاکساری دربار و درگهی
جز آستانه‌ی شه هشتم نمی‌شویم

✍ افشین علا
🗓️خرداد ١٤٠٢

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🏡 مالکیت 🏘️

حسرت تو خانه‌ای بزرگ
یا که کسب و کار تازه است؟
فکر می‌کنی
حال آن‌که صاحب زمین و خانه و مغازه است
با تو فرق می‌کند؟
اشتباه می‌کنی
هر کسی در این جهان فقط
مالک دو‌متر سازه‌ است
برج و کارخانه و زمین که هیچ
نام هم موقتی است
جان که از بدن جدا شود
نام ما "جنازه" است!

✍🏻افشین علا
اردیبهشت ۱۴۰۲


📚کانال رسمی افشین علا📚
💫 @afshinala 💫

Читать полностью…

افشين علا

شعر نوجوان

✨با خدا باش✨

به دنبال که هستی
که از دردت بکاهد؟
خدا باید بداند
خدا باید بخواهد

به او بسپار خود را
که جز این چاره‌ای نیست
کسی در کل عالم
به جز او کاره‌ای نیست

بگو با او غمت را
که کارش عدل و داد است
همیشه وقت دارد
اگر کارش زیاد است

برو نزدیکش، از او
نشو غمگین و دلسرد
اگر رفتی، خداوند
نمی‌گوید که برگرد!

نمی‌گوید: برو بعد،
سرم خیلی شلوغ است!
شکایت هر چه داری
نمی‌گوید دروغ است

کسی در دادگاهش
غم مدرک ندارد
خودش دانای کل است
به حرفت شک ندارد

نمی‌گوید خداوند
کسی در شأن من نیست!
برو پیشش که حتی
نیاز در زدن نیست

خدا دربان ندارد
که راهت را ببندد
تو را جدی نگیرد
به اصرارت بخندد

خودش تنهای تنهاست
کسی دور و برش نیست
کسی مثل مقامات
رئیس دفترش نیست

تو با او درد دل کن
که رحمان و رحیم است
نترس از پاسخ رد
خدا خیلی کریم است

خدا یک لحظه غافل
از احوال کسی نیست
همیشه با من و توست
ولی مال کسی نیست

به دنیا تکیه، کم کن
که از بنیاد، سست است
تو تنها با خدا باش
خدا کارش درست است!


✍ افشین علا
🗓️اردیبهشت ١٤٠٢

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

💍برای عروسی دخترم 💍




فقط نه پولک و نقل و نبات می‌ریزم
تمام زندگی‌ام را به پات می‌ریزم

به زیر پای تو - چون شاعران تهی‌دستند -
جواهرات گران از لغات می‌ریزم

بیا که سکه‌ی خورشید را به صحن حیاط
به دامن تو به شرط حیات می‌ریزم

به رهگذار تو هر شب برای دفع نظر
کمی ستاره به رسم زکات می‌ریزم

غم فراق مخور، طرح تازه‌ای هر شب
برای خواب تو از خاطرات می‌ریزم

اگر به خاک من آیی بخند ورنه بدان
که خون ز دیده‌ی خود در وفات می‌ریزم

ز اشک شوق من ای نور دیده خرده مگیر
برای بزم شما سور و سات می‌ریزم...


✍🏻افشین علا
مهر ۱۴۰۱


📚کانال رسمی افشین علا📚
✨ @afshinala

Читать полностью…

افشين علا

🌙 عید آمده‌ست...

عید آمده‌ست، قند و گلابی درست کن
با شهد بوسه، شربت نابی درست کن

بر دیده‌ام به قصد سیاحت قدم گذار
اسباب عیش بر لب آبی درست کن

چون پای چشمه، دسترسی‌مان به باده نیست
زان چشم مست، جام شرابی درست کن

تا گل دمد ز کاسه‌ی افطاری و سحر
همرنگ آن دو گونه، لعابی درست کن

از بازوان خسته‌ی من دور پیکرت
آه ای عقیق سرخ! رکابی درست کن

حتی در این عطش به فریب تو دلخوشم
بر خاک این کویر، سرابی درست کن

بگشای روی شانه‌ی من، چتر گیسوان
سقفی برای خانه‌خرابی درست کن

از ابروان، برای رسیدن به ابرها
نازک‌تر از خیال، طنابی درست کن

بگذار با شراب لبت روزه وا کنم
حلوای تر به قصد ثوابی درست کن

پرسید اگر خدا به قیامت، از این گناه
با شرم آن نگاه، جوابی درست کن

تا در کنار هم بنشینیم چون قدیم
از گیسوان خاطره، تابی درست کن

تا دزدکی ببینمت از پشت پرده‌ها
از درزهای پنجره، قابی درست کن 

تا بیشتر فروغ بگیرد چراغ عمر
از شیشه‌ی امید، حبابی درست کن

شیرازه‌ای برای دل پاره پاره ام
با خنده‌ات بساز و کتابی درست کن

✍🏻افشین علا
🍀فطر ۱۴۰۲🍀



📚کانال رسمی افشین علا📚

♻️ @afshinala ♻️

Читать полностью…

افشين علا

قم‌ اللیل الا قلیلا...



برخیز، از بستر به غیر از پاره‌ای از شب
در جنگ دیو آور به کف، قداره‌ای از شب

مستی ندارد روز، زیرا برنمی‌دارد
هستی، نقاب از چهره جز در پاره‌ای از شب

می‌آید از پشت سکوت گنبد گیتی
مثل حرم، موسیقی نقاره‌ای از شب

وقتی که شبها سینه‌ی بخشش پر از شیر است
اشکی چو طفلان ریز در گهواره‌ای از شب

مستان، سر و سامان نمی‌جویند در این بزم
هر سو می‌آید ناله‌ی آواره‌ای از شب

در روز، مروارید را حتی تلألو نیست
یابد ولی مقدار، سنگ خاره‌ای از شب

با من جفا کن ای ستمگر هرچه می‌خواهی
زیرا که می‌جویم به آهی، چاره‌ای از شب

✍🏻افشین علا



✨کانال رسمی افشین علا✨

🔹 @afshinala 🔹

Читать полностью…

افشين علا

▪️زمزمه‌ای برای شب قدر
✍️ سراینده: افشین علا
🎤 خواننده: سید یوسف مناجاتی
🎼 آهنگساز: بابک رادمنش

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

ما روزه‌ی خود به باده افطار کنیم
تا مست شویم و با تو دیدار کنیم
این مستی و بی‌خودی اگر هست گناه
هرسال به ماه روزه تکرار کنیم

🍀مهدیه الهی قمشه‌ای (آتش)🍀

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔹شعر من از زبان شما زيباست🔹

🌸 فاطمه حبیبی، شهرستان نور، روستای عباسا

✨ @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🔻آدرس اینستاگرام:
‏🆔 Instagram.com/afshin.ala

Читать полностью…

افشين علا

https://ettelaatonline.com/fa/news/706/%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%B9%D8%B0%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%AE%D8%B4%D9%85-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA-%DA%A9%D8%A7%D8%B4-%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D9%85-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D8%AF

Читать полностью…

افشين علا

🍀هنوز هم بهار!🍀

هنوز چرخش زمین
هنوز رفت و آمد مدام فصل ها
دوباره سور و سات هفت سین
دوباره شوق کشت و کار
هنوز هم بهار...

هنوز باد
به گیسوان سبزه، پیچ و تاب می‌دهد
هنوز هم زنی کنار پنجره
به ساقه‌های شمعدانی آب می‌دهد
اگرچه در نگاه او غم، آشکار
هنوز هم بهار...

هنوز بیدمشک
جوانه می‌زند
هنوز بوته‌ی تمشک
-یواشکی که نشنود کلاغ-
به باغ، حرف‌های عاشقانه می‌زند
هنوز ریشه‌ها به شاخه‌اند،
امیدوار
هنوز هم بهار...

✍ افشین علا
🗓️فروردين ١٤٠٢

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔺یکی بود یکی نبود. یه روستا بود بین جنگل و دریا. اونجا خاله کلثوم توی یه اتاق گلی با پنج تا بچه ی قد و نیم قد زندگی می کرد. خاله کلثوم خیلی زود شوهرش رو از دست داده بود و خودش خرج بچه هاشو درمی آورد. توی فصل نشا و وجین و دروی برنج، از صبح تا شب توی زمین کوچیک خودش و زمین های بزرگ مردم کار می کرد. توی فصل های دیگه هم خوراک بچه هاش رو از تنها دکان روستا نسیه می خرید و وقت برداشت برنج، قرضاش رو می داد. گاهی وقتام که جنس نسیه بهش نمی دادن دست خالی برمی گشت.
🔺شاید هر کس جای اون بود خسته می شد، ناله می کرد، یا این که از زمین و زمان گله داشت. اما خاله کلثوم حتی یه بار از چیزی گله نکرد. از کسی خواهش نکرد. لبخندش رو هم از هیچ کس دریغ نمی کرد. حتی برای دیگران هم دعا می کرد و بعضی شب ها توی حسینیه ی کوچیک روستا می خوابید و تا حاجت مردمو نمی گرفت برنمی گشت.
🔺بچه های خاله کلثوم بزرگ شدن و همگی رفتن خونه ی بخت و برای خودشون کسی شدن. اما به قیمت یه عمر پادرد و دست درد و کمردرد خاله کلثوم. به قیمت شب بیداری ها و اشک ریختن های پنهانی. به قیمت شبها گرسنه خوابیدن به امید این که به هر کدوم از بچه هاش یه لقمه غذا بیشتر برسه. به قیمت حرف زور شنیدن از زمین دارها و سر به زیر انداختن و خون دل خوردن و حرفی نزدن. به قیمت هیزم جمع کردن توی فصل سرما و باد زدن سر و صورت بچه ها توی شب های گرم و شرجی تابستون و روندن پشه ها از حریم امن خواب معصومانه شون. به قیمت سالها توی جنگل گشتن و چیدن گیاهانی که بتونه دوای درد و مرهم تب بچه هاش باشه در مواقع بیماری. به قیمت یه سال جون کندن برای خریدن پارچه ی شب عید و دوختن لباس هایی که به سختی کفاف پوشوندن تن پنج سر عائله رو می داد. به قیمت یه عمر پنهان کردن داغ مرگ همسر و در گلو نگه داشتن بغض مرگ اولین نوزادش.
🔺اون روز خاله کلثوم باید می رفت نشا. اما کسی نبود که نوزادش رو به اون بسپره. پس اونو به کولش بست و با خودش برد سر زمین و زیر سایه ی یه درخت خوابوندش. اما وقتی از سر کار برگشت اثری از بچه نبود. کسی نمی دونه خاله کلثوم چی کشید وقتی که تن کوچولو و بی جان پاره ی جگرش رو توی گل و لای شالیزار پیدا کرد.
🔺اما باز هم لبخندشو از کسی دریغ نکرد. داغ بچه شو پنجاه سال توی دلش نگه داشت. تا همین چند ماه پیش که پسر بزرگش که شاعره و آدم سرشناسی هم هست، منظومه ی مرگ اون نوزاد رو سرود و برای مادر خوند. شاید برای اولین بار بود که خاله کلثوم لبخند از لبش پرید و ناله ای کرد و گفت: نخون!
🔺شب یلدای امسال مهمون خونه شون بودم. پسرا و عروسا و نوه ها دورش جمع بودن. اما خاله کلثوم دیگه اون خاله کلثوم سابق نبود. کوچولو شده بود. مچاله شده بود. حواسش رو هم از دست داده بود. حتی منو که دوست صمیمی پسرش بودم نشناخت. اما بازم به فکر پذیرایی از من بود. به فکر این که از تمام خوراکی های اون سفره ی رنگارنگ بردارم و بخورم. و باز هم لبخند بود که از لبش دور نمی شد.
🔺نمی دونستم آخرین باریه که سر سفره ی خاله کلثوم می شینم. نمی دونستم که اون شب، پایان یلدای طولانی و پر از غم و رنج عمر خاله کلثومه. نمی دونستم با شوهرش و نوزادی که پنجاه سال پیش توی شالیزارها گم کرده بود، قرار ملاقات داره.
خاله کلثوم غریب بود. خدا هم خواست غریبانه بره. خواست که مردمی مثل من که یه عمر از رنجی که اون برده بی خبر بودیم، سر جنازه ش نباشن. خواست اون با تشییع فرشته ها به بهشت بره، نه با ازدحام آدمایی که ترس از یه ویروس، وحشت زده شون کرده. ویروسی که درد و رنج ناشی از اون با غم و مشقت یه شب از هشتاد سال عمر خاله کلثوم برابری نمی کنه.
🔺خاله کلثوم الآن نشسته روبروی خدا و مثل همیشه خجالت می کشه حرف بزنه. خدا میگه: "خاله کلثوم! خیلی سختی کشیدی؟" با شرم و لبخند میگه: "نه، راحت بود." خدا میگه: "چرا هیچ وقت از من گله نکردی؟" میگه: "جز خوبی از شما ندیدم." خدا میگه: "حتی وقتی بچه ت رو ازت گرفتم؟" میگه: "قابل شما رو نداشت." خدا میگه: "حتی وقتی شوهرتو بردم و با پنج تا یتیم تنهات گذاشتم؟" میگه: "تنها نبودم. سایه ی شما روی سرم بود." خدا میگه: "چرا از بدی های مردم شکایتی نکردی؟" میگه: "چون شما رو داشتم." خدا میگه: "چرا هیچ وقت کسی رو نفرین نکردی؟" میگه: "اونام گرفتار بودن. دعاشون می کردم."
🔺خدا سکوت می کنه. فرشته ها اشک می ریزن. خدا به اونها میگه: "حالا فهمیدین چرا گفتم بهش سجده کنین؟" فرشته ها گریه کنان به خاک می افتن و به خاله کلثوم سجده می کنن. اما خاله کلثوم سرشو بلند نمی کنه. مثل همیشه با خجالت داره با گوشه ی چارقدش بازی می کنه...


✨🆔 @afshinala
🔺 کانال اشعار و یادداشتهای افشین علا🔺

https://b2n.ir/686271

Читать полностью…

افشين علا

یا حسین!
کدام دست حمایل تو را بست که در محاصره‌ی آن قوم نابه‌کار ذره ای خوف به دل راه ندادی، و پس از بذل جان برادر و فرزند و خویش و یار، خود نیز به تیغ عشق، سر نهادی! پیامبر نبودی که بگویم برای تسلای خاطرت در برابر آن خیل بی شمار، آیات وحی بر تو نازل شد! حال آن که کلیم خدا هنگام که معرکه‌ی فرعون و ساحرانش را دید، از بیم گزند آنان خوف کرد و بر خود لرزید. چنان‌ که در قرآن آمد: فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَىٰ. پس همچنان بر سر ایمان خویش می لرزید تا آن‌که قول خداوند را شنید که فرمود: لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَىٰ.

حسین جان!
تو که پیامبر نبودی، در چکاچک شمشیرها چه شنیدی که دمی بر خود نلرزیدی، و از غربت و اسارت زنان و کودکان حرمت نهراسیدی؟ به راستی پیامبر خاتم هنگام بوسه زدن بر گلویت با تو چه گفت که در توفان کربلا سراپا یقین بودی؟ و حیدر کرار چه‌ات آموخت که تنها و بی کس در میان آن همه کفتار، چون شیر سربلند و چو شمشیر، آهنین بودی؟ و بانوی دو عالم با تو در گاهوار چه زمزمه کرد، که از فرود گودال تا فراز نی، با سکینه و وقار عجین بودی؟
این روضه نیست، از برگ‌های بی شمار کتاب جاویدت، شرح الکن حماسه‌ ای از توست. تفصیل ماجرای تو را خدای داند و بس، که حدیث الست بربکم خلاصه ای از توست.
میلادت بر جوانمردی و آزادگی مبارک باد.

✍🏻افشین علا
اسفند ۱۴۰۱

📚کانال رسمی افشین علا📚
🆔 @afshinala



https://b2n.ir/t57247

Читать полностью…

افشين علا

🔸در این مهمان سرا🔸

بس که عمری در جهان از این و آن بد دیده‌ایم
خویش را در سخت‌جانی‌ها سرآمد دیده‌ایم

گاه اگر بالا و گه پایین، چه فرقی می‌کند؟
مثل دریاییم ما، هم جزر و هم مد دیده‌ایم

روزگارا! دیگر از ما خواهش ماندن مکن
زان‌که در مهمان‌نوازی آن‌چه باید، دیده‌ایم

مثل رود، آغوش وا کردیم بهر هر‌کسی
در جواب از او دلی چون سنگ را سد دیده‌ایم

آبروها بس خریدیم و به هنگام خطر
در خط ابروی یاران، پاسخ رد دیده‌ایم

خوشه‌ای گندم نچیدیم از بهشت اغنیا
گرچه از اهل چپاول، ظلم بی‌حد دیده‌ایم

ای مسافر! بر مصادر چون رسیدی، دل مبند
ما در این مهمان‌سرا بس رفت و آمد دیده‌ایم

بی نیازیم از کریمان، چون که اصل جود را
در رسول و حیدر و آل محمد (ص) دیده‌ایم

✍🏻افشین علا
✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔹غرور زخمی🔹

تو دوستی ‌کن اگر خلق، اهل دشمنی‌اند
بتاب، گرچه به دنبال محو روشنی‌اند

به رغم باد مخالف بایست مثل درخت
نه مثل مردم بی بته‌ای که منحنی‌اند

ز طعنه‌ها که به ما می‌زنند غصه نخور
که با نفاق و حسادت برادر تنی‌اند

غرور زخمی ما را شکسته می‌خواهند
ولی صبور بمان، اهل قبله آهنی‌اند

ترک نمی‌خورد این کوه با تلنگر باد
ببین چه بیهده در فکر لرزه افکنی‌اند

نترس و عزم حرم کن چو رهروان طریق
که با وجود حرامی مصون ز رهزنی‌اند

شبیه رود، روان باش گرچه خیل وزغ
به قعر حاشیه، غرق لجن پراکنی‌اند

وفا به عهد قدیم است رمز ماندن ما
گروه تازه به دوران رسیده رفتنی‌اند

✍ افشین علا
🗓️خرداد ١٤٠٢

‏✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

https://www.javanonline.ir/fa/news/1156834/%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9

Читать полностью…

افشين علا

💫به خاک پای حضرت زهرا (س)💫

دل را ز نام حضرت زهرا سرشته‌اند
با شهد جام حضرت زهرا سرشته‌اند

ما را اگرچه جمله طفیل پیمبریم
با عطر نام حضرت زهرا سرشته‌اند

ما کفتران جَلد علی را ز کاه و گل
بر پشت بام حضرت زهرا سرشته‌اند

ما را ز جنس خلقِ حَسَن با شمیم شعر
بهر مشام حضرت زهرا سرشته‌اند

ما را اگر محب حسینیم، از ازل
در التزام حضرت زهرا سرشته‌اند

هم با قعود حضرت زهرا گره زدند
هم با قیام حضرت زهرا سرشته‌اند

با نفحه‌ی رکوع و سجود و تشهدش
هم با سلام حضرت زهرا سرشته‌اند

پر می‌کشیم اگر، پر ما را چو جبرئیل
با احترام حضرت زهرا سرشته‌اند

ما را ز تار غیرت و پود وفا چو فرش
در زیر گام حضرت زهرا سرشته‌اند

دور است شبهه‌ی طمع از لقمه‌های ما
چون با طعام حضرت زهرا سرشته‌اند

دستاس‌ها خوراکی ما را ز گندمی
سبز از کلام حضرت زهرا سرشته‌اند

ما را که بی‌نیاز کریمان عالمیم
در بار عام حضرت زهرا سرشته‌اند

کرّوبیان، حریر حجاب و عفاف را
با اهتمام حضرت زهرا سرشته‌اند

ای زن! دلیل غیرت مردان مقام توست
ما را غلام حضرت زهرا سرشته‌اند


✍🏻افشین علا
🍀اردیبهشت ۱۴۰۲🍀


✨کانال رسمی افشین علا✨
⭐️ @afshinala ⭐️

Читать полностью…

افشين علا

💐 برای دامادم 💐



خدا به من پسری داد، از دیار بهشت
بزرگوار و امین و نجیب و نیک‌سرشت

بری ز رنگ و تظاهر ولی به پاکی او
نشان زهد ندیدم به مسجد و‌ به کنشت

عزیز آینه‌خویم اگرچه هست جوان
بسا نصایح پیران که خوانده‌ است به خشت

هزار شکر که چیدم ثمر به فصل خزان
اگر نهال دعا کاشتم به موسم کشت

پر فرشته زد امضا به عقدنامه‌ی او
که دست لطف خداوند، این قباله نوشت

همیشه دور بماند رخش ز دیده‌ی بد
هماره باد نهان، ذات او ز طینت زشت

سپردمش به محمد، به فاطمه، به علی،
سپردمش به دو شاه شباب اهل بهشت...


✍🏻افشین علا
مهر ۱۴۰۱


📚کانال رسمی افشین علا📚
✨ @afshinala

Читать полностью…

افشين علا

🌙وداع با رمضان🌙



چون من، اگرچه خصم حرامی نداشتی
کم، بنده را عزیز و گرامی نداشتی

از چون منی سراغ گرفتی که بی‌کسم
آیا نشان مردم نامی نداشتی؟

خواندی مرا به رونق شب‌های قدر خویش
با آن‌که خود، نیاز به حامی نداشتی

کردی قبول، شعر مرا نیز، خود مگر
چون سعدی و سنایی و جامی نداشتی؟

اکرام کرده‌ای همگان را به یک نظر
کاری به شأن عارف و عامی نداشتی

نازم به دعوتت ز خلایق که در شمار
چشمی به صدر و ذیل اسامی نداشتی

پختی طعام‌های بهشتی برای خلق
پروای ناسپاسی و خامی نداشتی

شهر صیامی و به علی شهره‌ای، ولی
این‌قدر کاش کوفی و شامی نداشتی

عید است و من به جای طرب، غرق حسرتم
ای ماه روزه! کاش تمامی نداشتی...


✍🏻افشین علا


✨کانال رسمی افشین علا✨
📚 @afshinala 📚

Читать полностью…

افشين علا

https://www.ettelaat.com/archives/684677#gsc.tab=0


🔹کانال رسمی افشین علا🔹


🍀@afshinala🍀

Читать полностью…

افشين علا

✨طبیب دوار✨

فقدان ناگهانی عموزاده‌ی مادرم دکتر عبدالله ملک محمدی نوری ضربه‌ی سهمگینی بود. نه فقط به خاطر قرابت خانوادگی، بلکه از آن رو که او پدیدآورنده‌ی فصل شیرینی از خاطرات دوران کودکی ام بود. مادرم زنده‌یاد پروین‌دخت ملک‌محمدی در کنار همه‌ی فضائلی که داشت، در عشق ورزیدن به فامیل و بستگان نیز زبانزد بود. من خود، پنج دایی داشتم، یکی از یکی آقاتر و دوست‌داشتنی‌تر. مادرم نیز عاشق آنها بود. با وجود این، بین برادرها و عموزاده‌هایش فرقی نمی‌گذاشت. هرکدام‌شان که از تهران به نور می‌آمدند و بر ما وارد می‌شدند، آن فرشته‌ی آسمانی از خوشحالی بال درمی‌آورد. وقتی که دکتر عبدالله بعد از گرفتن مدرک پزشکی به نور آمد، انگار دنیا را به مادرم داده بودند. تا ماهها نمی‌گذاشت که او از خانه‌ی ما تکان بخورد. با آن‌که دکتر عبدالله جوان خانه و حیاط بزرگی هم در نور داشت. اما کارش که تمام می‌شد باید خودش را به خانه‌ی ما می‌رساند. وگرنه مادرم بی‌قراری می‌کرد. اگر یک شب دیر می‌کرد، مادرم یکی از ما را می‌فرستاد دنبالش. ما هم با او اخت شده بودیم. با شوخی‌ها و مهربانی‌ها و رفاقت‌های بی آلایشش. شب‌ها پای صحبتش می‌نشستیم و از مرور خاطرات قدیم لذت می‌بردیم. گاهی هم با ما بازی می‌کرد و سر به سر هم می‌گذاشتیم. بعدها هم که ازدواج کرد، اکثر شب‌ها یا آنها مهمان ما بودند یا ما مهمان‌شان بودیم. افسوس که گذشت زمان و فوت بزرگ‌ترها و جابجایی جوان‌ترها آن فرصت‌های رویایی را از ما گرفت. سال‌ها گذشت. اما او در نظرم همیشه جوان بود. به خاطر صمیمیت و تواضعش، به خاطر این که برای کسی کلاس نمی‌گذاشت و افتاده و چابک و بی‌ادعا بود. مطبش هم مثل خانه‌های ساده و صمیمی شمالی‌های قدیم بود. خنده و شوخی با بیماران جزئی از طبابتش شده بود. با همه‌ی مردم از هر صنف و طبقه‌ای رفاقت و رفت و آمد داشت.
چه بسیار زنان و مردان روستایی که با حال نزار به سراغش می‌رفتند و خندان و سبکبار بازمی‌گشتند. او نیز عاشق این مردم بود. به خاطر همین هرگز حاضر نشد که از شهر کوچک ما برود. با آن‌که می‌توانست در یکی از اعیان‌نشین‌ترین محله‌های تهران مطبی دائر کند و ساعت‌های محدودی را به بیماران ثروتمند اختصاص دهد و باقی اوقات را به تفریح و استراحت بپردازد. اما او خانه و مطب ساده و باصفایش در نور را به تمام مواهب عالم ترجیح داده بود. در کمک به بیماران و نیازمندان هم شب و روز نمی‌شناخت. اگر مریض قادر نبود به مطب بیاید، او به سراغش می‌رفت. فرقی هم برایش نمی‌کرد که بیمار، نامدار و ثروتمند باشد یا فقیر و گمنام. اطمینان دارم که کیمیای محبت بیش از نسخه‌هایی که می‌نوشت در درمان بیمارانش مؤثر بود. البته این خصائص اخلاقی را از دودمان پرآوازه و پدر و مادر نام‌دارش نیز به ارث برده بود. کمتر کسی است از سن و سال‌دارهای نور و مازندران که آوازه‌ی پدرش مرحوم محمدخان ملک محمدی را نشنیده باشد. مردی که در عرصه‌ی سیاست و دانش و دیانت و فرهنگ، مثل آفتاب می‌درخشید و به همگان روشنایی می‌بخشید. اما نقش بی‌بدیل مادر را نیز نباید از یاد برد. شاید خیلی‌ها فقط محمدخان را می‌شناسند و از گنج مستوری که آن مرد بزرگ در خانه‌اش داشت، بی‌خبرند. بانوی جلیل‌القدر زنده‌یاد شمس‌السادات مصطفوی نوری. سیده‌ای نورانی از خاندان فقاهت و اجتهاد که جهانی بود بنشسته در گوشه‌ای. من از کودکی به‌واسطه‌ی ارتباط عاشقانه‌ی مادرم با ایشان و دختر بزرگشان منیره خانم، با کرامات او آشنا بودم. سیده‌ای بود سجاده‌نشین و اهل ذکر. نگاه نافذ، لبخند مهربان و سکوت عارفانه و خلوت زاهدانه‌اش غیر قابل توصیف است. غرض این‌که در دامان چنان پدر و مادری باید هم چنین فرزندی تربیت می‌شد.
مولا علی (ع) در توصیف پیامبر (ص) فرمود: "طبیب دوار بطبه" یعنی طبیبی نبود که بر جای خود بنشیند و با ناز و اکراه، بیماران را بپذیرد. بلکه می‌گشت و دردمندان را می‌یافت. کاش همه‌ی پزشکان این توصیف کوتاه را سرمشق خود کنند. هنری که دکتر عبدالله ملک محمدی به آن آراسته بود. بی‌حکمت نیست که در شب شهادت مولا آسمانی شد و دوست‌دارانش در شب قدر برایش اشک ریختند و شام غریبان گرفتند. روحش شاد، و در آغوش پرمهر پدر و مادر و نیاکان پرافتخارش با اولیای الهی محشور باد.

✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

▪️شاه بی شهود▪️


از شام ها گریخت شمیم تو یاعلی
ایام شد تهی ز نسیم تو یاعلی

گفتی دهید سهم خلافت به دیگری
با آن که کس نبود سهیم تو یاعلی

با چشم بسته رد شدی از "فسق در نهان"
این گونه بود حفظ حریم تو یاعلی

وحشت نداشت از تو کسی وقت اعتراض
لکنت کسی نداشت ز بیم تو یاعلی

بر خصم، راه آب نبستی اگرچه بست
در کربلا به ذبح عظیم تو یاعلی

بر نعش طلحه نیز به زاری گریستی
زیراکه بود یار قدیم تو یاعلی

بعد از جمل، جمیله‌ی پیغمبرت ندید
جز رحم، از وجود رحیم تو یاعلی

گفتی چو بندگان ندوید از پی‌ام، به خلق
ای لشکر فرشته ندیم تو یاعلی

ترسا شکایت از تو به اسلام چون که برد
تسلیم بود قلب سلیم تو یاعلی

وقتی که شد به اسم، خطاب و تو "یا امیر"
آشفته گشت روی بسیم تو یاعلی

محکوم بی گناه من ای شاه بی شهود!
نازد قضا به حکم حکیم تو یاعلی

چشم برادر، آتش خشم تو را چشید
بی هیچ بهره از زر و سیم تو یاعلی

فرقی نبود بین غذای تو با اسیر
جانم فدای فرق دو نیم تو یاعلی

بعد از تو تکیه گاه برای بشر نماند
تنها نه شیعه ماند یتیم تو یاعلی...


✍️ افشین علا


‏✨🆔 @afshinala
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت
که حکیمان جهان را مژه، خون‌پالا بود


هنرمند دردآشنا و مردمی، زنده‌یاد علی دیوسالار از خانه‌ی بدلی پرواز کرد و به موطن ازلی‌ پیوست. او رفت، اما صدای دلنشین ساز و آوازش در گوش هوش هم‌دیاران من جاودانه شد. بی‌شک مردم هنردوست مازندران به‌ویژه اهالی شهرستان نور و دیگر شهرهای غرب استان هرگز او را از یاد نخواهند برد و هم‌نوا با حافظه‌ی سبز این اقلیم پرافتخار، نغمه‌های روح‌بخش و ماندگارش را به گوش جان خواهند شنید.او هنرمند بیدار و سوخته‌جانی بود که عمری از درد محبت به خروش آمد و ترجمان آلام و آمال زنان و مردان دیار خویش شد. مردمی بود، بی‌آن‌که عوام‌زده باشد و در هنر خود استاد بود، بی‌آن‌که به مظاهر رایج روشنفکری و تجددمآبی اعتنایی داشته باشد. مشی و مرامی که در روزگار ما به‌ویژه در ساحت آفت‌زده‌ی هنر و فرهنگ به افسانه بدل شده است و پایبندی به آن همت قلندران صاحبدلی چون دیوسالار را می‌طلبد. اما دریغ و درد که امثال او یکایک از میان ما می‌روند، بی آن که در هیاهوی ابتذال و روزمرگی، آن‌گونه که درخور بزرگان است قدر ببینند و در صدر بنشینند. امید است متولیان امر و همه‌ی دوستداران هنر و فرهنگ و آئین این آب و خاک برای درمان این عارضه‌ی تلخ چاره‌ای بیندیشند. در روزگاری که مضامین سخیف و ریتم‌های ناموزون، روح‌خراش و معناگریز، حتی در حیطه‌ی آثار آئینی و تبلیغی، رونق روزافزون یافته و آفت فهم و سلیقه و نگرش نسل جوان ما شده است، از اصحاب هنر و خرد انتظار می‌رود که حافظ میراث ارجمند درگذشتگان به حق پیوسته‌ی وادی ادب و موسیقی معناگرای فارسی و محلی باشند. در پایان ضمن عرض تسلیت به خانواده‌ی محترم استاد و اهالی هنر و ادب شهرستان نور و استان مازندران، از درگاه خداوند منان، حشر با پاکان و نیکان را برای آن عزیز آرزو می‌کنم.

✍🏻افشین علا
فروردین ۱۴۰۲

https://b2n.ir/u09298

🌿کانال رسمی افشین علا🌿
🔹 @afshinala 🔹

Читать полностью…

افشين علا

https://www.farsnews.ir/news/14011221000095/%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%81%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%85گ

Читать полностью…

افشين علا

☘️ایّام ز دیدار شمایند مبارک☘️
نوروز بمانید که ایّام، شمایید

دیدار نوروزی با دکتر حسین الهی قمشه‌ای
با آرزوی سلامتی و طول عمر استاد عزیز

افشین علا
فروردین ۱۴۰۲🌸


🌿 @afshinala 🌿

Читать полностью…

افشين علا

⚫️در سوگ استاد محمدجواد محبت⚫️

تمثال مهر

دلم پر گشاید به یاد محبت
که پیوست با حق، جواد محبت

امیران معنا نشستند هر سو
به سوگ امیر بلاد محبت

در اعماق ذهنم نه تنهاست شاعر
که تمثال مهر و نماد محبت

از این دار سنگین خوشا او که پر زد
سبکبار با توش و زاد محبت

طلوع رخش را غروبی نباشد
که آغاز شد بامداد محبت

به گرمی چو خورشید بخشید رونق
به بازار سرد و کساد محبت

شکوفاتر از گل، ز هم باز می‌شد
چه لب‌ها ز لبخند شاد محبت

هنر، دانش آموز و دانش، مریدش
ادب، بنده‌ی خانه‌زاد محبت

ز پیشانی‌اش بود پیدا که باشد
ز پاکان و نیکان، نژاد محبت

خدایا به ما هم بنوشان ز شهدی
کزآن ریختی در نهاد محبت

✍🏻افشین علا
اسفند ۱۴۰۱



✅کانال رسمی افشین علا✅

🔸 @afshinala 🔸

Читать полностью…

افشين علا

🔹پلکان خیس🔹


آن قدر حاضری که کسی از تو دور نیست
هرچند دیده، قابل درک حضور نیست

بر پلک های خسته‌ی من پا نمی نهی
چون پلکان خیس، مجال عبور نیست

شد تکه تکه، آینه‌ی جانم از گناه
اما کدام آینه مشتاق نور نیست؟

ای ترجمان صبر خداوند بر زمین
بازآ که جان مردم دنیا صبور نیست

رو کن تو ای عزیز به ما نیز، چون ثواب
گاهی به جز زیارت اهل قبور نیست

آمیخت حق به باطل و باطل به حق، بیا
ای منتقم! که چاره به غیر از ظهور نیست


✍🏻افشین علا



✨🆔 @afshinala
🔺 کانال اشعار و یادداشتهای افشین علا🔺

Читать полностью…

افشين علا

🔸شعر من از زبان شما زیباست 🔸

🔹عسل بزرگی از تهران
🔹با سپاس از خانم فاطمه صداقت آموزگار دبستان تقوا

📚کانال رسمی #افشین_علا
@afshinala

Читать полностью…
Subscribe to a channel