✨به پيشگاه حضرت حجت (عج)✨
از كهكشان كه كفشكن توست
تا مروه و صفا سخن توست
بازآ كه چرخ پير چو يعقوب
چشم انتظار پيرهن توست
ایكاش نفحهای بفرستی
از نافهای كه در ختن توست
در باغ، ياسمن چو گل سرخ
مشتاق روی چون سمن توست
از خون عاشقان تو ای سرو
بس لاله ها كه در چمن توست
ميراث تو كه ملك جهان است
در چنگ خصم نعرهزن توست
بازآ كه غرق خون، تن اسلام
از خون پارههای تن توست
ما نيز گرچه غرق گناهيم
بازآ كه اين وطن، وطن توست
بازآ كه در ركاب تو بیتاب
هرسو سپاه صف شكن توست
صبر و توان ما به سر آمد
ديگر زمان آمدن توست...
✍افشين علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
تقدیم به بانوی داغدیده آذر رحمانی که در فراق نیمای نازنینش به سوگ نشسته است
▪️گل پرپر▪️
صبحی که سر ز بالش خود برنداشتی
بیم از خمیدن قد آذر نداشتی؟
از کوچههای شهر به آغوش مادرت
تا رو کنی دوباره، مگر پر نداشتی؟
وقتی قرار بود که پنهان شوی به خاک
کاش ای گل خزانزده، مادر نداشتی
خنجر زدی چگونه به قلب برادرت؟
عمری مگر هوای برادر نداشتی؟
جانی که بود آنهمه شیرین، چرا دگر
ای پیک نوبهار به پیکر نداشتی؟
تا حک شود به سینهی عشاق، نام تو
جز داغ، یادگاری دیگر نداشتی؟
ای روزگار در پی گلچیدنی فقط
آه ای بهار جز گل پرپر نداشتی...
✍ افشین علا
🗓️خرداد ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🌒ای ماه ناتمام!🌘
هرچند رفته ای به تو ای یار دلخوشیم
با خاطرات کهنهی دیدار دلخوشیم
ما عاشقان کوی ترا عاقلان شهر
انکار اگر کنند، به انکار دلخوشیم
زخم زبان شنیدن و باز از تو دم زدن
عمریست تا که ما به همین کار دلخوشیم
از آن سحر که روزهی هجران شروع شد
ای ماه ناتمام! به افطار دلخوشیم
پرچینی از خیال، میان شما و ماست
همسایه با توایم و به دیوار دلخوشیم
از شکر و از شکایت ما بی خبر نباش!
بسیار دلشکسته و بسیار دلخوشیم...
✍ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
کانال اشعار و مطالب افشین علا
🔻ادامه یادداشت در لینک زیر…🔻
https://www.armandaily.ir/%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%88-%d8%b1%d8%a6%db%8c%d8%b3-%d8%ac%d9%85%d9%87%d9%88%d8%b1-%d8%a2%db%8c%d9%86%d8%af%d9%87/
🔶کانال رسمی افشین علا 🔶
@afshinala
🔹به تبریز سرفراز🔹
خاک زرخیز من ای تبریز صاحباقتدار
میدرخشی بر سر میهن چو تاج افتخار
فر آذربایجان و فخر ایرانی که شد
از شکوهت بارها ارکان کشور، استوار
در ظرافت شهرهای چون قالی ابریشمین
لیک عزم آهنین داری به وقت کارزار
مهد فرهنگ است ایران و تویی دروازهاش
خانهی علم است این ملک و تویی آموزگار
شمس تبریزی که آرام از جلالالدین ربود
مثل خورشید از گریبان تو گردید آشکار
حضرت صائب که مضمون برد تا هندوستان
اهل تبریز است گر در اصفهان دارد مزار
اهل معنا مانده حیران در خط پیشانیات
قطعه از پروین بخواند یا غزل، از شهریار
در خیابانت که دارد از "خیابانی" نشان
شور عاشوراست برپا از "شهید سربهدار"
هم ز باقرخان گرفتی و هم از ستارخان
حکم سالاری و سرداری بر این ملک و دیار
دامنت پرورد چون "قاضی" که اوتاد زمین
جمله میچرخند گرد دامنش پروانهوار
صاحب تفسیر المیزان چو ماه از بام تو
بر جهان تابید و نورش تا ابد شد ماندگار
هست محراب تو معراج خطیبان شهید
زین سبب شد آل هاشم سوی آنان رهسپار
آل هاشم آن شهید شاهد پاکیزهخوی
آل هاشم آن فقیه عابد پرهیزکار
رفت و با خود برد صبرت را چنان کز مولوی
با فراق بیوداعش شمس تبریزی قرار
من ندیدم در فراق هیچ صاحبمنصبی
شهر، سرتاپا سیه پوشد بگرید زار زار
در عزای عالم آل محمد (ص) بر زمین
خطه چون تبریز دینپرور ندیدم سوگوار
شد تهی بس تکیهگاه اما نه چون تبریز شد
همنوا با استن حنانه، شهری بیقرار
دیده را تر میکند خلقی اگر وقت وداع
شور محشر میکند تبریز در هجر نگار
کاش قطران بود در تبریز تا بی زلزله
شهر را بیند در آوار مصیبت، پرغبار
کاش قطران بود و میشد بینیاز از مدح شاه
چونشکوه شیعه را میدید در تشییع یار
کاش میدیدند شاهان جهان بی تخت و تاج
آل هاشم را قراول از یمین و از یسار
کاش میدیدند استاندار آذربایجان
فاتح دل شد نه با لشکر که با حجب و وقار
این همان سری است پنهان در دل ایران که خصم
عاجز است از فهم آن با ادعای بیشمار
عاجز است از درک این معنا که بعد از قرنها
آل هاشمها چرا دارند اینسان اعتبار
عاجز است از درک انس و الفت ایرانیان
با فقیهانی که دارند از بنیهاشم، تبار
عاجز است از درک این معنا که ترک و فارس را
دوری از هم نیست ممکن چون دو روی ذوالفقار
عاجز است از درک این معنا که تهران زنده است
چون دژ مستحکم تبریز دارد در کنار
تا ابد پاینده باد این سرزمین پرگهر
شاد زی تبریز، زیر سایهی پروردگار
✍ افشین علا
🗓️خرداد ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
️
B2n.ir/e19034
آن دست پر چروک◾️
واکر به دست، پیرزنی خسته
میرفت سوی تخت خود آهسته
در آتش فراق پسر میسوخت
میگفت با غریبه و وابسته:
"آیا ز خاک پر زده فرزندم؟
آیا کبوترم ز قفس رسته؟"
بیرون خانه منتظرش بودند
مردم چه ناشناس چه برجسته
هر دم برای تسلیت از هر سو
میآمدند در صف پیوسته
مثل کبوتران حرم پر زد
مشهد به سوی آن زن وارسته
هرچند او برای پذیرایی
جایی نداشت درخور و شایسته
حتی نداشت خانهی دلبازی
مشرف به صحن و گنبد و گلدسته
اما شبیه بال ملائک بود
آن دست پر چروک حنابسته
✍🏻افشین علا
خرداد ۱۴۰۳
♻️کانال رسمی افشین علا♻️
✨ @afshinala ✨
افشین علا: صبوری و ادب سید ابراهیم رئیسی فراموشنشدنی است
افشین اعلا در پیامی از احساسات خود به عنوان نویسنده و شاعر ایرانی گفت.
افشین اعلا در پی شهادت سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه وی، دلنوشتهای را در اختیار روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی قرار داده که بدین شرح است:
شهادت رئیس جمهور، وزیر امور خارجه، امام جمعه تبریز، استاندار آذربایجان شرقی و سایر عزیزان جان باخته در این سانحه، برای من نیز تلخ و تکان دهنده بود. به ویژه از آن رو که ساعتها از سرنوشت این عزیزان بیخبر بودیم و با وجود قوی بودن احتمال فاجعه، امیدوار بودیم خبر سلامتشان را بشنویم.
اما تقدیر الهی شهادت در حین خدمت به مردم را برای این عزیزان رقم زده بود. پایانی شکوهمند و معنوی که برازنده سالکان و مجاهدان راه پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی است. از طرفی تقارن این واقعه با میلاد ثامنالحجج علی بن موسی الرضا (ع) سبب شد که این شهادت را خلعت و پاداشی از جانب آن امام رئوف به خادمان خود به ویژه رئیس جمهور شهید بدانم. جز یک بار ایشان را از نزدیک ندیده بودم و قبل از ریاست جمهوری، شناخت چندانی از ایشان نداشتم.
اما از بسیاری افراد معتمد شنیده بودم که آقای رییسی هم در دوران تولیتشان در آستان قدس رضوی، و هم در دورهی ریاستشان بر قوهی قضائیه، بسیار مردمی، سادهزیست و پرتلاش بودند. این ادعا بعد از رئیس جمهور شدن ایشان بر من نیز ثابت شد. چراکه آقای رئیسی را فردی متواضع، مهربان و بسیار پرتلاش یافتم.
یکی از خصائل اخلاقی ایشان که هرگز از یادم نخواهد رفت، صبوری و ادبی بود که در دوران تبلیغات و مناظرات انتخاباتی از ایشان دیدم. به گونهای که در برابر انتقادهای تند و گاه اهانتهای علنی که به ایشان میشد صبورانه و مظلومانه سکوت میکردند و هرگز ادبیاتی مشابه اهانتکنندگان به خود را به کار نمی بردند.
خاطرهی دیگری که از ایشان دارم ایجاد یک کانال ارتباطی در همان روزهای آغازین ریاست جمهوریشان با اهالی هنر و ادبیات بود که از آن طریق نطرات، مطالبات و انتقادات را دریافت میکردند و فروتنانه پاسخ میدادند. این ارتباط شامل افرادی با گرایشهای متفاوت و حتی منتقد و مخالف ایشان هم میشد.
نقطهی روشن دیگری که در دوران سه سالهی ریاست جمهوری ایشان توجه مرا به خود جلب کرد، حفظ حرمت افرد و جریانهای منتقد و معترض داخل نظام بود که به هر دلیلی از دایرهی قدرت حذف شدهاند. من به یاد نمیآورم که ایشان به هیچیک از آنان تعرض یا اهانتی کرده باشند. البته به برخی دیدگاهها، نحوهی مدیریت و مواضع دولت شهید رئیسی انتقاد داشتم. اما دست کم همین نکاتی که عرض کردم، به علاوهی تلاش خستگیناپذیر و مردمی بودن غیر قابل انکار ایشان سبب شده بود که به آن سید نجیب ارادت داشته باشم.
ارادتی که امروز با شهادت مظلومانهی ایشان با چاشنی اندوه و حسرتی عمیق نیز در هم آمیخته شده است. ایکاش فرصتی دست میداد تا از نزدیک این حرفهای صادقانه را با خودشان در میان بگذارم. اما دنیا دار فانی است و بسیاری فرصتها را از آدمی میگیرد و حسرتها بر دل انسان باقی میگذارد. پس چارهای جز تسلیم در برابر مشیت الهی نیست و تنها میتوانم از درگاه خداوند حشر با اولیاء الهی را برای آن شهید بزرگوار و همراهان عزیزشان مسئلت کنم.
https://news.hozehonari.ir/news/48293/%D8%A7%D9%81%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D8%B9%D9%84%D8%A7-%D8%B5%D8%A8%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%D8%AF%D8%A8-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%D9%86%D8%B4%D8%AF%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
🌧حرفی شبیه باران🌧
خوب من! در تلاطم نباش
در هیاهوی غم، گم نباش
غصه خاکسترت میکند
در دل شعله، هیزم نباش
طعنه، کار کجاندیش هاست
زخمی نیش کژدم نباش
با بهشت خودت خو بگیر
بیخودی فکر گندم نباش
بگذر از طبق معمولها
آدم دست چندم نباش
خم نشو پیش خامان مست
تشنه باش و پی خم نباش
حرف را مثل باران بزن
جز به حق، در ترنم نباش
شب، اگر خواستی گریه کن
روزها بی تبسم نباش
دائم از درد مردم بگو
دلخور از حرف مردم نباش
✍🏻 افشین علا
⭐️کانال اشعار و یادداشت های افشین علا⭐️
@afshinala
🔹سراب🔹
از غرب چه دیدیم؟ به جز شوخی و شنگی
غیر از فکل و کاکل و عریانی و منگی
مغرب چه گلی زد به سر ما که اسیریم
در چنبرهی موحش این افعی زنگی؟
در غارت و کشتار به گردش نرسیدند
قیصر به سبکسیری و تیمور به لنگی
کردهست تعارف به تو گر جام بلورین
کردهست نهان، پنجهی پولادی و سنگی
زین طایفه بگریز که دارند مهارت
در زادن زشتی و تظاهر به قشنگی
در فسق و هوسبارگی و سکس: صداقت
در توطئه و غارت و تاراج: زرنگی
شد زاده از او داعش و قصاب تلآویو
با اینهمه، مشرق زده خود را به مشنگی
دزدیده بسا یوسف از این قافله با مکر
بلعیده بسا یونس، با خوی نهنگی
بسیار خراشیده ز رخسار زنان، شرم
با پنچهی چنگیز؟ نه، با ناخن رنگی
هم برده شهامت ز دل شیرزنِ شرق
هم داده به او پالتو و کفش پلنگی
برداشته از چهرهی مردان، خط ابرو
آویخته گیسوی دراز از سر چنگی
آمیخته شد با رژلب، بس نخِ سیگار
ایوای بسا دخترکان، دودی و بنگی...
[ ]
فرزند من! از پارتی غرب چه دیدی؟
جز جمعیتی بوالهوس و هیز و مفنگی
ما زادهی شرقیم، چرا مد شده تقلید
از ژست سلبریتی معیوب فرنگی؟
پیوند تو با گربه و سگ نیست تجدد
نسلی رسد اینگونه ز شیری به خدنگی
دامان تو پاک است، چرا دامن کوتاه؟
شلوار چرا پاره؟ چرا لولهتفنگی؟
دانم که چنین نهی ز منکر نپذیری
یا امر به معروف ز آرایش جنگی
من نیز از این شیوهی اجرا به فغانم
من هم چو تو دلخونم از این گیجی و منگی
دانم که در این قافله گوش شنوا نیست
دانم ز تو خواهند فقط گوش به زنگی
اما تو بههش باش، مبادا بگذاری
لب را ز عطش بر لب آن مار شلنگی
ویرانگری و نسلکشی پیشهی غرب است
اینجاست اگر شیوهی سرکوب، فشنگی
پس جانب صیاد مرو از قفس شرق
هرچند نفس یافته چون قافیه، تنگی
در خانهی خود باش و به تعمیر بیندیش
بیهوده مکن میل به آن کاخ کلنگی
✍ افشین علا
🗓️اردیبهشت ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
️
به آستان پاک حضرت فاطمهی معصومه (س)
🔹 بانوی ایران 🔹
نگین افکنده بر خاتم ز مهر و انجم، این بانو
که باشد گوهری از آسمان هفتم، این بانو
برایش از کدامین خاک شاید دستهگل چیدن؟
که دارد گنبد و گلدسته رشک طارم، این بانو
کویر از اوست حاصلخیز، چون بیوقفه میریزد
به دامان کبوترهای صحنش گندم، این بانو
بسا شهدخت و شهبانو که رفت از یادها اما
نشد بین هزاران اسم در ایران گم، این بانو
خدا میخواست سلطان وطن تنها رضا (ع) باشد
پس از او هم شود پشت و پناه مردم، این بانو
اگر نالیم هفده قرن، کم باشد در این ماتم
که تنها بود هفده روز مهمان قم، این بانو
✍🏻افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
▪️مقصود مذهب▪️
يا جعفر صادق! جهان را یاوری کن
در شام تاریک ستم روشنگری کن
هم دین و هم دل برده از ما عشوهی غرب
باز از جهان ای ماه مشرق! دلبری کن
شد مهد دانش، زخمی تيغ تغافل
در دامنت بیمار خود را بستری کن
بر ما كه برگشتيم سوی جاهلیت
ای وارث پیغمبران! پیغمبری کن
عمری به نام دین به کام کفر رفتیم
مقصود مذهب را به ما یادآوری کن
جان جهانی را ز گمراهی رها ساز
تنها نگویم شیعیان را سروری کن
از دینگریزان را به معنا رهنمون شو
روحانیت را سوی رحمت رهبری کن
فتوا بده ای مرجع تقلید دلها
در اختلافات مراجع، داوری کن
آیات را در حوض كوثر شستشو ده
یک بار دیگر حوزه ها را جعفری کن
✍🏻افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺 کانال اشعار و یادداشتهای افشین علا🔺
🔹هزار نکتهی باریک🔹
ایکاش پیش از آنکه هیاهو کنند خلق
کاری کنید تا به شما رو کنند خلق
زین بیشه، روبهان ریاکار اگر روند
سوی شما شتاب چو آهو کنند خلق
باید رسد شمیم نبی بر مشامشان
تا با شریعت نبوی خو کنند خلق
عدل علی اگر که ببینند همرهی
مانند کفههای ترازو کنند خلق
زهد عیان و فسق نهان را رها کنید
تا حفظ دین به کوچه و پستو کنند خلق
پرهیز اگر کنند خطیبان ز سیم و زر
تمکین به حکم شرع ز هر سو کنند خلق
شرط اطاعت است به عالم، زبان خوش
کی اعتنا به قوت بازو کنند خلق؟
ابروگشاده باش و ببین هرچه خواستی
حاصل به یک اشارهی ابرو کنند خلق
آری هزار نکتهی باریکتر ز مو
شرط است تا نهان ز نظر، مو کنند خلق!
✍ افشین علا
🗓️اردیبهشت ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🔹گوهر مکنون🔹
اگرچه قدر تو را هیچکس نمیداند
بمان که راه سخن، پیش و پس نمیداند
درخت شعر فراوان و باغبان بسیار
یکی از این همه اما هرس نمیداند
غزل بگو نه برای قبول طبع حسود
که خفته معنی بانگ جرس نمیداند
به سفله، گوهر مکنون خویش عرضه مکن
که فرق لعل و خزف، خار و خس نمیداند
نظر به عرش برین کن نه چشم تنگ زمین
که قدر مرغ چمن را قفس نمیداند
دلا به نزد رفیقان شکایت از چه کنی
که سوز آه تو را همنفس نمیداند
ز داعیان تجدد فغان که زخم زبان
چنان زنند که تیغ عسس نمیداند
هوای خویش نگه دار و اعتنا به رقیب
مکن که غیر هوا و هوس نمیداند
به تار و پود کلامت حلاوتیست نهان
که قدر و قیمت آن را مگس نمیداند
✍ افشین علا
🗓️اردیبهشت ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🔹نصیرات🔹
آهِ غزه میترسم خشک و تر بسوزاند
هرچه در زمین باقیست از بشر بسوزاند
آتشی عیان گردد از میان خاکستر
جان اهل عالم را بیخبر بسوزاند
ماهیان دریا را در عطش بمیراند
مرغ آسمانی را بال و پر بسوزاند
کودکان چو میسوزند دسته دسته در آتش
شرق و غرب را ترسم این شرر بسوزاند
یا که زنده بگذارد مادران دنیا را
در عزای طفل اما از جگر بسوزاند
تندباد خشم آید ریشهسوز و بنیانکن
پس درخت گیتی را برگ و بر بسوزاند
یک شب از همین شبها خلق را عذابی سخت
غرق خواب خوش ترسم تا سحر بسوزاند
هم یلان روئینتن، تن به تن کشد بر خاک
هم سران عالم را سر به سر بسوزاند
هر که بیتفاوتتر بگذرد از این بیداد
شعلهی عذاب، او را بیشتر بسوزاند
امت محمد را گرچه سوگوارانند
ترسم آتشی از مصر تا قطر بسوزاند
هرچه زودتر ای غرب! کاخ ظلم ویران کن
بغض خاوران ترسم باختر بسوزاند
آهِ غزهی مظلوم ریشهی خلایق را
آه اگر بخشکاند آه اگر بسوزاند
✍ افشین علا
🗓️خرداد ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🔹وجود نازک آزردهی گزند🔹
خبر سکتهی مغزی استاد محمدعلی بهمنی، مرا هم در بهت و اندوه عمیقی فرو برد. او یکی از استوانههای بنای باشکوه غزل امروز است. بنایی که در دههی اخیر، فقدان بزرگانی چون سیمین بهبهانی و هوشنگ ابتهاج، خلل بزرگی بر آن وارد کره است.. بهمنی نیز مثل آن دو بزرگوار، پشت و پناه بسیاری از شاعران و غزلسرایان روزگار ماست. او علاوه بر غزلها و ترانههای ماندگاری که برای نسل دیروز و امروز خلق کرده است، خود نیز صاحب شخصیتی دوستداشتنی، متواضع، مهربان و صمیمی است. بهگونهایکه اغلب شاعران جوان بهویژه غزلسرایان و ترانهسرایان، شیفته و دلدادهی او هستند و بهمنی را استاد خود میدانند. استادی که برای انبوه دوستدارانش "کلاس" نمیگذارد، دعوتهای شاعران را قبول میکند، گاه خودش به سراغشان میرود، بی هیچ آداب و ترتیبی در جمعشان حاضر میشود، رنج سفرهای پیاپی به شهرهای مختلف را به جان میخرد، و حتی از حضور در گعدهها و مهمانیهای طرفدارانش سر باز نمیزند. در هر وضعیتی نیز ساکت و محجوب در گوشهای مینشیند و لبخند مهر و فروتنی خویش را از کوچک و بزرگ دریغ نمیکند. شاید همین قبول کردن بیمنت دعوتهای دوستان و حضور مداوم در محافل ساده و بیآلایش هوادارانش در جایجای ایران، سبب شده بود همگان از یاد ببرند که بهمنی نیز دیگر پا به سن گذاشته و باید بیشتر مراقب و نگرانش بود. هرچند خودش نیز چنان چابک و بشاش و جوان بهنظر میآمد که هیچکس بالا بودن سن و سالش را جدی نمیگرفت. اما دریغا که جان خستهی شاعر هرچقدر هم که شاداب به نظر برسد، همیشه و بیش از دگران در معرض آسیب است و باید هوای جسم و روح شاعران را داشت.
اکنون آن وجود نازک آرزدهی گزند، در بستر بیماری با غول نخراشیدهقامت سکتهی مغزی دست و پنجه نرم میکند. از پروردگار رئوف و رحیم میخواهم شادابی را به آن جسم رنجور بازگرداند و به آن زبان شورآفرین و مضمونساز، قدرت تکلمی دوباره بدهد. چراکه غزال تیزپای غزل به آغوش گرم و مهربان شاعران صاحبدلی چون بهمنی نیازمند است.
✍ افشین علا
🗓️خرداد ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
B2n.ir/e49096
به مناسبت سالروز شهادت حضرت امام جواد(ع)
▪️غزل کاظمین 🕌 ▪️
گذرم فتاده به جاده ای
که رسد به چشمه ی باده ای
من تشنه کام و رهی چنین؟
چه مسافری و چه جاده ای!
شده بیخود از همه سو کسی
همه سو فتاده فتاده ای
چکد اشک دیده به خاک ره
ز سواره ای، ز پیاده ای
چه رهی! که خود به دو کهکشان
کشدم بدون اراده ای
به چه مهری و به چه اختری
به چه پیری و به چه زاده ای
پدر رضا، پسر رضا
چه نیایی و چه نواده ای
به حرم نگر، چه ضیافتی!
ز کرم، چه خوان گشاده ای
دل من خوشا به سعادتت
چه گرفته ای و چه داده ای!
✍افشین علا
🆔 @afshinala
🔺 کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
▪️کودککش▪️
در فلسطین خاک بگشاید دهان ایکاش
قوم غاصب را ببلعد ناگهان ایکاش
کاش توفانی وزد از جانب دریا
جسمشان در ماسهها گردد نهان ایکاش
کودکان را مثل آهو میدرند از هم
تیر غیب آید به جان روبهان ایکاش
عدهای گویند حق با قوم صهیون است!
لال گردند ای خدا این ابلهان ایکاش
پادشاهان عرب در خواب نوشیناند
برنخیزند از تشکها این شهان ایکاش
دیدگان مسجدالاقصی شود روشن
ناگهان منجی رسد با همرهان ایکاش
کاش امشب کاش امشب با نتانیاهو
هرچه کودککش بمیرد در جهان ایکاش!
✍ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
❤️🔥دخترکشی
سعدیا دیگر بنیآدم برادر نیستند
جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند
عضوهای بیشماری را به درد آورده چرخ
عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند
کودک چشمآبی غرب و سیهچشم عرب
در نگاه غربیان با هم برابر نیستند
شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زندهاند
تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند
از نگاه غربیان انگار در مشرقزمین
مادران داغ کودکدیده مادر نیستند
نزد آنانی که میگریند در سوگ سگان
صحنههای قتل انسان گریهآور نیستند
کاش بیبیسی سوال از باربیسازان کند:
این عروسکها که میسوزند دختر نیستند؟
ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ
گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند
بیمروت! کودکاند اینها نه مردان حماس
خانهاند اینها که شد ویرانه، سنگر نیستند
کودکان هرچند بسیارند در ویرانهها
ساقههای ترد ریحاناند لشکر نیستند
خادمان کعبه سرگرماند در کابارهها؟
یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟
بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟
یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟
پشتهها از کشتهها پیداست، دنیا کور نیست؟
آسمان از ناله پر شد، گوشها کر نیستند؟
تا به کی کودککشی در غزه؟ آیا غربیان
در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!
✍🏻افشین علا
کانال رسمی افشین علا📚
@afshinala
B2n.ir/d72245
🩸شهید باش 🩸
یک عمر زنده باش ولیکن شهید باش
هر دم پی حماسه و عزمی جدید باش
حتی اگر تمام جهان غرق تیرگی است
چون ماه در سراسر شب روسفید باش
یک لحظه از امید دلت را تهی مکن
اما ز هر چه غیر خدا ناامید باش
چون سرو، سرفراز میان ستمگران
لرزان ولی به خلوت خود مثل بید باش
وقتی که از فرشته مقام تو برتر است
پاکیزه از پلشتی نفس پلید باش
بر دست اهل صدق بزن بوسه چون نسیم
بر قامت نفاق چو توفان، شدید باش
با جسم خود بسوز چو شمعی میان جمع
اما چو روح وقت گنه، ناپدید باش
بر چهره های غمزده، جاری چو خنده شو
در قفلهای بسته به هر سو کلید باش
در ماتم حسین علی گریه کن ولی
در فکر محو این همه شمر و یزید باش...
✍🏻افشین علا
📚کانال رسمی #افشین_علا📚
💎 @afshinala 💎
◾️تقدیم به روح بلند سه پلیس شهید راه امنیت:
سروان مسعود کرمی، استوار احسان منشیزادگان و گروهبان یکم فرزاد روزبهانی که خبر شهادت مظلومانهی آنان در میان بهت و اندوه فاجعهی اخیر به گوش کسی نرسید.
🥀شهیدان نارمک🥀
چو پشت زمین گرچه بال ملک
شد این روزها خم در اوج فلک
وطن دید هرچند داغی چنان
که خون از جگر زد به دامان، شتک
نباشیم غافل ز داغی دگر
که افکند بر سقف گیتی ترک
نخواهم غمافزای یاران شوم
نخواهم بر این زخم ریزم نمک
ولی چون ننالم؟ که شهرم نشست
به سوگ سه رزمندهی تیزتک
که بهر سپر کردن جان خویش
به کوی و خیابان نکردند شک
که همچون سیاوش به آتش زدند
مگر تا نسوزد پر شاپرک
پی امن و آسایش مردمان
خطر را نشاندند بر مردمک
ترازو ندیدهست هرگز به خود
از این قشر مظلومتر در محک
که غربت عجین است با نامشان
به لوح وفا گرچه گشتند حک
سلام خدا بر سه یار شهید
سه سرو به خون خفتهی نارمک
✍🏻افشین علا
خرداد ۱۴۰۳
♻️کانال رسمی افشین علا♻️
✨ @afshinala ✨
🔹ای خفته در توس 🔹
ای ضامن آه و آهو، مضمون ناب غزلها
شور تو آهنگ اشعار، مضراب ضربالمثلها
صیاد وقتی تو باشی از دام رستن نشاید
مدهوش فهمت مفاهیم، صیدت غزال غزلها
پابوست ای خفته در توس، مهریهی نوعروسان
دیدارت ای جان شیرین، آغاز ماه عسلها
با آرزوهای بسیار سوی تو آرند زوار
بسیار پیران که بر دوش، بس کودکان در بغلها
گیرند تا مشهدت را یک بار دیگر در آغوش
در بستر مرگ خواهند، افتد به تأخیر اجلها
تنها تو شاهی در این ملک، دلهای ما پایتختت
سلطان تویی گرچه تاریخ، بسیار بیند بدلها
عهدی که بستیم با تو زان صبحدم در نشابور
باقیست تا صبح محشر، عهدی مصون از خللها
با ما مدارا کن ای شاه وقتی میآییم، از راه
تنها به آمال بنگر! شرمنده ایم از عمل ها
✍🏻افشین علا
✳️کانال اشعار و یادداشت های افشین علا✳️
@afshinala
👀شعر طنز
همزمان با جنگ و کشتار رفح
در عزا بنشست شهبانو فرح
با خودم گفتم ببین این غزه چیست
کز غمش حتی عیال شه گریست
بیخبر از اینکه آن شمع وجود
اشکش از داغ سگ سالومه بود
اینچنین بانوی کاخ پهلوی
بر جهان آموخت درس معنوی
چونکه حیواندوستی کرد اختیار
برد از ابنای بشر، صبر و قرار
رفت اخبار ممالک در محاق
هم یمن هم غزه هم شام و عراق
هرکه بشنید از خلایق، این خبر
پس گریبان چاک کرد و دیده، تر
وای از آن ساعت که بانو در تراس
خواست با سالومهجان گیرد تماس
دست گیتی بر رخ خود چنگ زد
چونکه شهبانو به سالی زنگ زد
حالتی بر این دو خونینبال رفت
کز غم آن جن و انس از حال رفت
طاقت از کف داد ناگه ملک فارس
چونکه نشنید از سگ سالومه پارس
تسلیت چون گفت شهبانوی پیر
ناگهان برخاست از عالم، نفیر
طفلکی سالومهی سگمرده نیز
منقلب شد از تماس آن عزیز
گفت: شهبانو! ندانی حال من
چون ز کف شد قبلهی آمال من
کس نیامد جز تو بهر یاریام
کس نداد این روزها دلداریام
چونکه در سوگ فلسطیناند خلق
جمله در بیداد و نفریناند خلق
هیچکس فکر سگ سالومه نیست
این تجمعها برای غزه چیست؟
در جوابش گفت شهبانو به تخت
آگهم از تلخی این داغ سخت
چون که من هم داغ بیحد دیدهام
داغها در رفت و آمد دیدهام
لیک چون دارم به کف، پول زیاد
میبرم داغ عزیزان را ز یاد
پس تو هم مانند من نستوه باش
در غم هجران سگ، چون کوه باش
پس رها کن مردم نامرد را
ول کن این جمعیت بیدرد را
غربیان هم واقعا بیمزهاند
مثل ایران داغدار غزهاند
میکنند از عمق جان هر روز و شب
مرگ اسرائیل طفلی را طلب
طفلکی جرمش مگر در غزه چیست؟
کرد تنها ملتی را سر به نیست
او فقط دهها هزار از خلق کشت
نیست تاوانش خروش و خشم و مشت
مثل ایران، لندن و پاریس شد
غرب هم در صف پی ساندیس شد
هرطرف یک مشت دانشجوی گیج
چفیه میپوشند مانند بسیج
چونکه مشغولند با غمهای خرد
کس نمیگوید سگ سالومه مرد
سگ چه میفهمند این دونان که چیست
بر بشر؟ نه، بر سگان باید گریست
چند روزی صبر کن سالومهجان
تا برون آیی خوش از این امتحان
باش راضی سالیا از سرنوشت
چون "تریسی" خفته در باغ بهشت...
[ ]
گرچه این ابیات، طنزآلود بود
درد بیدردی در آن مشهود بود
با چه رویی سلطنتخواهان کنند
سر، پس از این بین هشیاران، بلند؟
پیش از این بین مجانین عنود
باز مقداری فرح معقول بود
چون عزادار سگ سالومه شد
ناگهان پروندهاش مختومه شد
راستی این جمع ناهموار چیست؟
این ادا و عشوه و اطوار چیست؟
یافت دیگر ملت ایران، یقین
این حکومت بیمه است از لطف دین
با براندازان هر آنکس گشت یار
عقل او را کرد زائل، کردگار
نهضت ما را چو با حق آفرید
دشمنان را جمله احمق آفرید
✍🏻افشین علا
اردیبهشت ۱۴۰۳
♻️کانال رسمی افشین علا
💠 @afshinala 💠
🔹ملاقات🔹
گفت زندانبان:
"وقت پایان ملاقات است"
مرد زندانی به سلول خودش برگشت
آن یکی اما نشان خانهی خود را نمیدانست
بیهدف در شهر میچرخید
از ملاقات خودش برگشته بود آن مرد
✍ افشین علا
🗓️اردیبهشت ۱۴۰۳
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
💠بر شانهای که نیست!
دیگر سخن مگو، دیوانهای مگر؟
باور نمیکنند، افسانهای مگر؟
همواره ساختی همواره سوختی
بر گردشان مچرخ پروانهای مگر؟
بسیار حرف نو گفتی ولی ز تو
پرهیز میکنند بیگانهای مگر؟
آباد تا کنی خود گشتهای خراب
پامال کس مشو ویرانهای مگر؟
صبر تو را بسی کردند امتحان
بار دگر چرا؟ پیمانهای مگر؟
از صحبت بدان از قید این و آن
ای سینه پاک شو بتخانهای مگر؟
جز شر ندیدهای بگذر ز خیرشان
در دامشان میفت بیدانهای مگر؟
گیسوی وهم را بیخود به هم مباف
بر شانهای که نیست دندانهای مگر؟
✍🏻افشین علا
اردیبهشت ۱۴۰۳
♻️کانال اشعار و مطالب #افشین_علا
⚜️ @afshinala ⚜️
به مناسبت روز معلم
عطر دستهای مادرم
نمیدانم الآن بچه ها دقیقا چه حسی به معلمهایشان دارند. ولی سالهایی که ما مدرسه میرفتیم، خانم معلم یا آقامعلم جانشین پدر و مادر، و سومین بزرگترمان بودند. حسی که به معلمهایمان داشتیم، آمیزهای بود از انس و وابستگی توأم با ترس و احترام. هرگز یادم نمیرود که با یک اخم خانم نیلی معلم کلاس سوممان یک شب تا صبح تب کردم! آن روز خانم نیلی که بانوی موقر و بسیار خوشپوشی بود، به خاطر شیطنتم برای اولین بار به رویم لبخند نزد و با اخم از من رو برگرداند. هر چقدر هم به آب و آتش زدم که دوباره توجه آن خانم معلم مهربان را به خودم جلب کنم، موفق نشدم. قهر خانم معلم برای من سختترین تنبیه بود. همانطور که لبخند رضایتش را باارزشترین هدیه و پاداش میدانستم...
یک بار هم که کلاس دوم بودم، خانم خواجه نوری دوست قدیمی و همکار مادرم، خانم معلمهای شهر را به خانهاش دعوت کرده بود. ما چون دوست صمیمی بودیم زودتر رفته بودیم تا مادرم در کارها کمک کند. قرار بود خانم معلم من هم آن شب به آن مهمانی بیاید. باورم نمیشد که بتوانم خانم معلمم را نه سر کلاس، که در یک مهمانی و در جمع خانواده ببینم! باغ آقای خواجه نوری پر از بوته گلهای رنگارنگ بود. من هم که می خواستم به محض ورود خانم معلم، دسته گلی را به او تقدیم کنم، تمام روز را به کمک دختر آقای خواجه نوری صرف انتخاب و چیدن شاخه گلهای مناسب و زیبا کردم. رزهای سرخ و زرد و سفید، نسترن های انبوه صورتی و گلهای درشت ساعت با گلبرگهای پهن بنفش و پرچمهای زرد عقربهمانند را با نظم و سلیقه چیدیم و کنار هم گذاشتیم. هنوز هم دسته گلی را به آن زیبایی و شکوه به یاد نمیآورم. بیصبرانه در حیاط و باغ جست و خیز میکردم یا در خانه، کنار پنجره مینشستم و به بیرون خیره میشدم. ثانیهها را میشمردم تا ماشین همسر خانم معلم را ببینم که از در نردهای کنار جاده وارد شود و از راه آسفالت وسط باغ به حیاط جلوی خانه برسد. من هم زودتر از همه به استقبالشان بروم و به محض پیاده شدن خانم معلم، دسته گل را تقدیمش کنم. اما از بخت بد، آن شب برای خانم معلم کاری پیش آمد و نتوانست به آن مهمانی بیاید. آن شب نیز با اشک بیامان به خواب رفتم...
منظورم انس و علاقهی شدیدی است که به معلمهایمان داشتیم. البته گل بردن برای معلمها در مدرسههای شمال عادت دیرینهی بچهها بود. مخصوصا در فصل بهار که باغ و باغچهی همهی خانهها غرق گل بود. هیچ روز بهاری را به یاد ندارم که مادرم بدون دسته گلی خوشبو و خوشرنگ از مدرسه به خانه بازگشته باشد. روز معلم هم که جای خود داشت. خانهی ما در این روز از سال، همیشه گلباران بود.
بهویژه بعد از انقلاب که روز معلم به اردیبهشت ماه افتاده بود، یعنی اوج شکوفایی گلهای رنگارنگ با عطرهای جادویی. هرگز نمیتوانم گلهایی مشابه گلهای بهار کودکیام را در گلفروشیهای امروز پیدا کنم. مخصوصا رزهای سرخ تیره با گلبرگهای پرپشت و عطری عجیب که در اغلب خانههای شهرمان پیدا میشد و بچهها بهترینش را برای معلمهایشان میبردند. هر بهار، شاخههای خاردار آن گلها را روی میز کلاس یا میزهای دفتر مدیر مدرسه داخل پارچ یا لیوان آبی میشد دید. مدرسههای نور در بهار غرق بوی گل سرخ بود...
هنوز هم دوازده اردیبهشت برای من یادآور دو چیز است. یکی مادرم که آموزگاری مهربان و چیرهدست بود و یکی آواری از گلبرگهای سرخ تیره و خوشبو که به یمن وجود مادرم بر سر و رویمان میبارید. هرسال در این روز با خودم میگویم کاش آن جسم پاک را به جای بهشت زهرا در نور به خاک سپرده بودیم. آن وقت میتوانستم در روز معلم به جای دستهگلهای کمرنگ و کمعطر پیچیده در زرورق که از بچههای گلفروش جادهی بهشت زهرا میخرم، شاخهای از همان گل سرخهای تیره و خوشبوی کوچهباغهای شهرم را بر خاک مزار مادرم بگذارم. هنوز هم وقتی شاخهی گلهای آویخته از دیوارهای خانهها را در کوچه و خیابانهای شهرم میبینم، یاد دستهای مادرم میافتم. دستهایی آسمانی که در تمام روزهای بهاری بهویژه اردیبهشت، با دستههای گل به خانه برمیگشت. حتی یاد مانتو و مقنعهی قهوهای رنگش میافتم که بوی آن گلها را میداد. بسکه بچهها برایش گل میآوردند و او با دقت و وسواس، همهی آن گلها را مثل صفحاتی مقدس به سینه میفشرد و با خود به خانه میآورد...
مطمئنم اگر قبر مادرم در نور بود، شاگردانش که حالا زنان میانسالی شدهاند، مرتب بر سر خاکش میآمدند و از همان گلهایی که او دوست میداشت و آنها را با لبخندی رضایتآمیز بو میکشید، بر سنگ مزار پاکش میگذاشتند...
✍ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
وعدهی صادق✅
رسید مژده به یاران ز پیر بادهشناس
که گاه مستی و عیش است شکر و حمد و سپاس
چمن به مشک بیامیز و لاله روشن کن
به مژدهای که رسید از سلالهی گل یاس
که انتقام شهیدان گرفت لشکر عشق
به شیوهای که نمییابمش مثال و قیاس
که کرد رخنه ز هر سو به سقف گنبد خصم
که بر فلاخن داوود ضربه زد ز اساس
چنان به گرز گران زد به کاسهی سر دیو
که شد ز مغز تلآویو و غرب، هوش و حواس
که سوخت خرمن اهریمنان به آتش خشم
که دوخت بر تن ناپاکشان ز لرزه، لباس
نشست مرهم از این مژده بر جراحت قدس
رسید روشنی دیده بر یلان حماس
حدیث دولت صهیون و ملک ایران است
حکایت علف هرزه و حکایت داس
دلا عنان به امین ده که قبل واقعه گفت:
"توراست معجزه در کف، زساحران مهراس!"
افشین علا✍🏻
اردیبهشت ۱۴۰۳
📚کانال رسمی افشین علا
📎 @afshinala
🌏 از غرب آسیا
منجی ظهور میکند از غرب آسیا
تکثیر نور میکند از غرب آسیا
تیر از کمان کشیده و چشمان فتنه را
یکباره کور میکند از غرب آسیا
ابر سیاه توطئه را تندباد خشم
چون ذره دور میکند از غرب آسیا
یک روز اهرمن به زمین میرود فرو
وقتی عبور میکند از غرب آسیا
تقویم، روز واقعه اوقات تلخ را
لبریز شور میکند از غرب آسیا
بار دگر معارف از یاد رفته را
انسان مرور میکند از غرب آسیا
آخر پی نجات خلایق به ذهن شرق
فکری خطور میکند از غرب آسیا
ای باختر به دولت دجال دل مبند
منجی ظهور میکند از غرب آسیا
✍🏻افشین علا
فروردین ۱۴۰۳
📚کانال رسمی افشین علا
@afshinala