✅شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی ✅دانش آموخته علوم سیاسی در دانشگاه تهران
🔹افتخار تازهی کانون برای ایران🔹
بخش کلاسیک جشنوارهی فیلم ونیز از میان نسخههای مرمت شدهی ۱۸ شاهکار سینمایی کشورهای مختلف که در سال گذشته توسط نهادهای فرهنگی و شرکتهای تولید فیلم بازسازی شدهاند، جایزهی بهترین اثر را به فیلم «باشو غریبهی کوچک» ساختهی بهرام بیضایی اختصاص داد. این فیلم کلاسیک و محبوب ایرانی که محصول ۱۹۸۶ است، پس از مرمت در استودیو روشنا با حمایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، توسط کمپانی فرانسوی «mk۲ Films» به جشنوارهی ونیز ارائه شد. بعد از جایزه اسکار ۲۰۲۵ که به انیمیشن "در سایهی سرو" تعلق گرفت، این دومین توفیق جهانی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال جاری است. این موفقیت بزرگ را به همهی هنرمندان، اعضا و مدیران سختکوش کانون تبریک میگویم.
✍️ افشین علا
🗓️ شهریور ۱۴۰۴
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🔸افشین علا: شعر من فقط انقلابی نیست/ دردهای اجتماع را در اشعارم پوشش دادم
🔹 افشین علا شاعر و نویسنده با تاکید بر اینکه شعرش فقط انقلابی نیست، گفت: شعر من مردمی و اجتماعی هم هست. من به شعر اجتماعی باور محکمی دارم و شعر را محدود به درونیات و عواطف شخصی نمیبینم، بلکه حوادث پیرامونی بیشتر از آنچه درون من اتفاق میافتد در من اثر میگذارد.
🔹شعر کودک و نوجوان در ایران یک پدیده نوظهور است و خیلی خوب رشد کرده، اما دچار آفاتی است.
🔹اگر چیزی باور شخصی من است با صدای بلند اعلام میکنم. من شاعر اجتماعی هستم و به شعر اجتماعی اعتقاد دارم.
🔹کتابهای علی شریعتی را میخواندم. کتابهای او روی من تاثیر گذاشت و جذب مفاهیم دینی شدم، پس بیشتر به انقلاب و سیاست گرایش پیدا کردم.
🔹همانطور که شاعر میتواند ستایشگر خوبی باشد میتواند منتقد و معترض به بدیها و نابراندازنگیها باشد.
🔹من چیزی به عنوان «شعر برای شعر» را قبول ندارم، شعر برای مخاطب است تا بتواند خودش را در آن مثل آیینهای ببیند، مضمون و پیام بگیرد.
لینک خبر
tv.irna.ir
@IRNA_1313
🔹مقصود مذهب🔹
يا جعفر صادق! جهان را یاوری کن
در شام تاریک ستم روشنگری کن
شد مهد دانش، زخمی تيغ تغافل
در دامنت بیمار خود را بستری کن
بر ما كه برگشتيم سوی جاهلیت
ای وارث پیغمبران! پیغمبری کن
عمری به نام دین به کام کفر رفتیم
مقصود مذهب را به ما یادآوری کن
جان جهانی را ز گمراهی رها ساز
تنها نگویم شیعیان را سروری کن
از دینگریزان را به معنا رهنمون شو
روحانیت را سوی رحمت رهبری کن
فتوا بده ای مرجع تقلید دلها
در اختلافات مراجع، داوری کن
آیات را در حوض كوثر شستشو ده
یک بار دیگر حوزه ها را جعفری کن
✍🏻افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺 کانال اشعار و یادداشتهای افشین علا🔺
🔹️علت پيدايش هستی🔹
ذات حق خواست به خاک، آب حیاتی بفرستد
پی احیای جمادات، نباتی بفرستد
تا خرد تر کند از عشق، سر خامهی خود را
خواست برصفحهی اعجاز دواتی بفرستد
خواست تا فاش شود علت پیدایش هستی
تا به حیرانی ما صبر و ثباتی بفرستد
تا ببینیم در آئینهی او حسن خدا را
خواست در قالب احمد حسناتی بفرستد
تا مبارک شود ایام برای همه عالم
خواست با نام محمد برکاتی بفرستد
تا شود شیوهی رفتار بشر، معتدل از او
سرو موزونحرکات و سکناتی بفرستد
تا که از تیر بلا دور بمانیم به محشر
ز اماننامهی ابروش براتی بفرستد
تا بیابیم یقین، بر لب پیغمبر اُمّی
خواست در قالب قرآن کلماتی بفرستد
نتواند که بخواند نتواند بنویسد
ولی از فضل خود او را درجاتی بفرستد
با علی بن ابیطالبِ او سوی خلایق
بهر ادراک خود از خویش صفاتی بفرستد
خواست بعداز شب معراج ز پیدایش زهرا
به سراپردهی عفت نفحاتی بفرستد
نقشی از جود کشد با حَسَنش بر همه عالم
با حسینش ز فَلَک، فُلک نجاتی بفرستد
خواست از گنج خرد با نفس جعفر صادق
به در خانهی اندیشه زکاتی بفرستد
همهی جان جهان بود و خدا خواست برایش
همهی عالم هستی صلواتی بفرستد
✍️ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔹بخشی از سخنرانی دکتر محمدرضا سنگری در آئین پاسداشت افشین علا 🔹
🔺افشین علاء شعر حکمی و وعظی ما را احیا کرده است
در ادامه محمدرضا سنگری با اشاره به شعر افشین علاء، گفت: در عصر انقلاب خوشبختانه شکوفایی شعر و حضور شاعران متعدد در قلمروهای گوناگون، چشمنواز است. ولی در این میانه شاعرانی که مثل هم و شبیه هم شعر مینویسند، کم نیستند. در این میانه چهرههایی پیدا میشوند که نگاه متفاوت، موضع و رویکرد متفاوت دارند و یکی از آنها آقای علاء است.
سنگری ادامه داد: یکی از قلمروهایی که آقای علاء در شعر امروز باز کردند و آن را احیا کردند و دریغا که شاعران ما کمتر به این عرصه میپردازند و البته عرصهای است که تا حدی متهم و بدنام هم هست، شعر حکمی و وعظی است. ما در حوزه شعر آئینی و عاشقانه آثار فراوانی داریم، اما حوزه شعر حکمی و وعظی بسیار رنگ باخته و تقریباً در شعر امروز مفقود است؛ در حالی که به این عرصه سخت نیازمند هستیم. شعر آقای علاء در این عرصه تلفیقی است از چند چهره شاخص شعری تاریخ ما. میتوانیم سعدی و سنایی و انوری را، به گونهای تلفیق شده و درهم تنیده، در شعر آقای علاء ببینیم. آقای علا هم نرم و حریرگونه سخن میگوید و هم شمشیرگونه. تلفیق میان حریر و شمشیر را در شعر ایشان میبینیم.
وی افزود: من چندبار این نکته را مطرح کردهام. یادم است همینجا گفتم وقتی قیصر را در خواب دیدم، در عالم خواب گفت غزل تازهای گفتهام و میخواهم برائت بخوانم. وقتی خواند نخستین بیت آن در حافظهام این بود و وقتی بیدار شدم آن را نوشتم؛ «ما ندیدیم در این گمشدگی پیدا را / قطره ماندیم و ندیدیم لب دریا را» ما این گمشدگیها را در روزگار خودمان میبینیم. آنهایی که جایگاه خودشان را کشف نمیکنند، هرچه بیایند هیچ نیافتهاند. به تعبیر مولا علی (ع) بعثت تمام انبیا برای همین بود که این پنهانها را کشف کنند. ایشان در پنهان شعر خودش، دارد مفاهیم بلندی را برای ما طرح میکند. این مفاهیم حکیمانه و ارزشمند کمتر در شعر امروز حضور دارد.
این شاعر و منتقد ادبی گفت: بعد از تعبیری که خانم سیمین بهبهانی درباره شعر آقای علاء داشتند و شعر ایشان را مشابه شهریار دانستند، من درنگ کردم و دیدم آن ویژگی که در شعر شهریار میبینیم، در سرودههای آقای علاء هم وجود دارد. شهریار شعری با عنوان «ای وای مادرم» دارد و وقتی این شعر را در کنار شعر آقای علاء «چون که جای مادرم خالی است» میگذاریم، میبینیم که این دو شعر مشابهتهای زیادی دارند. یکی دیگر از ویژگیهای ارزشمند آقای علاء، این دلدادگی است که به اهل بیت (ع) و شهدا و اسوههای ما دارند؛ هم در سرودههای کودکانه و هم در مجموعههای دیگر ایشان. ایشان بلافاصله بی قرار میشود. وقتی صحبت میکنیم و نام امام حسین (ع) مطرح میشود، طوفانی میشود. از ارزشهای شعری ایشان هم یکی این است.
سنگری افزود: ویژگی دیگر سلامت زبانی و سلاست ایشان است. ایشان در سربازنامه، یعنی در وزنی که کمتر منظومه روایی را برمیتابد، شعر نوشته است و شخصیت حاج قاسم را برای ما روایت کرده است. در این بخش از آثار علاء نوعی گرهزدگی میان ملیت و هویت دینی را شاهد هستیم که درخشانترین نمونهاش سربازنامه است. ما میدانیم در این سالها بعضی کوشیدند دین را در تقابل با ملیت قرار بدهند و برعکس. در شعر انقلاب یکی از درخشانترین گرهخوردگیها در تلفیق دین و ملیت، اشعار علاء است، اما درخشانترین نمونه سربازنامه است. شعر را با آرش شروع میکند و آرش را با حاج قاسم یگانه میکند. رهبر انقلاب هم سربازنامه را با چهار ویژگی تعریف کردند؛ زیبا، شیوا، خوش لفظ و پرمعنا. یعنی این چهار عنصر در این دفتر با هم گره خوردهاند. من درباره این کتاب گفتم جشن عروسی واژههاست. آقای علا از فرهنگ و ادبیات گذشته گسسته نیست. خیلی خوب غور کرده و عناصر گذشته را به خوبی شکار کرده است.
وی گفت: استاد علاء را در هیچکدام از ساحتهای سیاسی نمیتوان تعریف کرد. اصولیِ مصلح است و مصلحِ اصولی است. شعرهای ایشان گاه دفاعنامهای از خویش است، در مقابل برخوردها و تلخیهای ناگوار که در این سالها کم نبوده و ایشان صبورانه تحمل کرده است. بعضیها رها میکنند و موضع میگیرند و به تقابل میافتند، اما این ویژگی در شعر ایشان هیچوقت اتفاق نیفتاده است. کمااینکه خود سروده است:
به رغم زخم زبانها به غم عنان ندهم...
ویژگی دیگر اعتدال و انصاف در کنش شاعرانه است. هم نارواها را نقد میکند و هم رواها را میستاید. شعر آقای علاء، شعر انذار و هشدار است. دائم خطرگاهها را به ما گوشرد میکند. تنها به طرح موانع نمیپردازد، بلکه به راه عبور از این بیراههها هم اشاره میکند.
منبع: خبرگزاری مهر
https://B2n.ir/hg6805
🔹بخشی از سخنرانی احمد مسجدجامعی در آئین پاسداشت افشین علا🔹
اولاً توجه داشته باشیم که افشین بچه مازندران است. اولین امت شیعی در ایران در مازندران تشکیل شد. مازندرانیها از ابتدا اسلام را با محبت امیرالمومنین (ع) پذیرفتند. این محبت به امیرالمومنین (ع)، چیزی است که در متون ما هم زیاد است. مثلاً فردوسی وقتی در آغاز شاهنامه در باب رسول خدا (ص) صحبت میکند، بلافاصله وارد این میشود که «من شهر علمم، علیم در است». البته برخی هم بر این باورند که در آخرین تصحیحهای شاهنامه فقط نام مبارک حضرت امیر آمده و نامهای دیگر احتمالاً اضافات باشد.
مسجدجامعی ادامه داد: نکتهای را بگویم. من اخیراً به حج مشرف شده بودم و به یک آقای مصری برخورد کردم. او از اتفاقاتی که افتاده بود و از شلیک موشکهای ایران، به شعف آمده بود. به من توصیه کرد و گفت من برای رزمندگان ایران یک ذکری را روزانه میگویم که شبیه ذکری است که ما میگوئیم؛ ۳۴ بار الله اکبر، ۳۳ بار سبحان الله و ۳۳ بار سبحان الله و بحمده. گفتم ما این ذکر را در ایران داریم و تسبیحات حضرت زهرا (س) است. گفت «حضرت زهرا (س)؟ اگر خدا عنایتی کند و در مصر به پدری، دو فرزند بدهد و هردو پسر باشد، حتماً اسم یکی حسن و دیگری حسین است». خلاصه اینکه مازندارن هم در این محبت، سابقهای طولانی دارد. اینها از ابتدای اسلام به امیرالمومنین (ع) وصل بودند و اسلام را با محبت امیرالمومنین (ع) پذیرفتند.
وی ادامه داد: نشریهای به نام سروش نوجوان منتشر میشد که مرحوم قیصر امینپور، آقای بیوک ملکی و عموزاده خلیلی آن را درمیآوردند. حول محور اینها یک حلقهای شکل گرفت. من یادم است در این حلقه آن کسی که بیش از همه شعرهای آئینی میگفت، آقای علا بود. اصلاً آقای علاء با این فضا شناخته شد. اولین شناختی که ما از آقای علاء داریم، ورودش به این شعرها بود. بعدها وارد حوزههای دیگری هم شد اما به ذهن من میرسد که ایشان آن فضا و آن لطافت و صفای باطن کودکانه را در خودش و شعرش حفظ کرد.
مسجدجامعی در پایان گفت: شعرهای افشین علاء از دلش میجوشد. افشین در نگاه من آدمی است که به باطن خودش رجوع میکند و شعر مینویسد. یک جور آزادگی در رفتار افشین است. او شاعری معترض هم هست. اگر ببینید باید حقی را بیان کند، بیان میکند. مثلا برای خانم هاله سحابی که شب آخر بر جنازه پدر قرآن میخواند شعر گفت. نمونههای بسیاری از این دست جسارتها در شعر علا هست. او هم درباره زنی که به صورتش اسیدپاشی کردند شعر مینویسد، هم درباره مادر شهید رئیسی.
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
https://B2n.ir/qe9515
پیام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به آئین پاسداشت افشین علا
افشین علاء، راوی لحظههای حساس دهههای اخیر
شعر در بزنگاههای تاریخی این سرزمین همواره رسالتی بزرگی بر دوش داشته است؛ رسالتی در سمت دردها، امیدها و آرزوهای مردم. جنابعالی در امتداد این سنت با سرودههای خود توانستهاید لحظههای حساس چند دهه اخیر را بازتاب دهید و زبان حال مردمانی باشید که صدایشان نیازمند پژواکی صادقانه بوده است.
آثار شما چه در عرصه شعر آئینی و چه در حوزه اجتماعی پیوندی میان میراث ادبی ایران و نیازهای امروز ساخته و بخشی از حافظه فرهنگی این ملت را غنا بخشیده است. اینجانب به نمایندگی از جامعه فرهنگ و هنر از تلاشهای ارزشمند حضرتعالی صمیمانه سپاسگزارم و از خداوند متعال توفیق و سربلندیتان را خواستارم.
سید عباس صالحی
۱۱ شهریور ۱۴۰۴
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
از فقدان ابدی پدرم زنده یاد ابوالحسن علا (ایرج خان) که همچون نیاکان نامدارش اسوهی بخشش و جوانمردی در دیار خود بود، چهار سال گذشت...
▪️برای جای خالی پدرم▪️
رفته بودم تا بپرسم باز حالی از پدر
تا بگيرم باز هم شايد حلالی از پدر
طبق معمول تمام هفتهها رفتم به نور
تا نشان گيرم ز سبزی، از زلالی، از پدر
رفته بودم بشنوم پند و حكايات قديم
از يل و سالار مردان شمالی، از پدر
كودك ذهنم وفاتش را ز خاطر برده بود
همچنان میساخت تنديسی خيالی از پدر
در سراب آرزوها میكشيدم از عطش
نقش وهمی، چشمهای در خشكسالی، از پدر
با خودم میگفتم آن مرگی كه ديدم خواب بود
میگرفتم هی نشان در آن حوالی از پدر
روح من مجروح داغی بود و در دل داشتم
شوق تسكينی در آن آشفتهحالی از پدر
همسفر با من در اين ره گرچه اقبالی نبود
باز بودم در پی فرخندهفالی از پدر
دشت و كوه و بيشهی مازندران آكنده بود
از نسيمی دلپذير، از عطر شالی، از پدر
معجزی میجست چشمم از خدای لايزال
تا شود روشن به لطف لايزالی از پدر
تا رسيدم، بیامان در كوفتم اما دريغ!
خانه خالی بود، خالی بود، خالی از پدر...
✍🏻افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺 کانال اشعار و یادداشتهای افشین علا🔺
💦پس چرا باران نمیبارد؟💦
غنچهای پژمرده گفت از جانب گلها:
-پس چرا باران نمیبارد؟- به بلبلها
بلبلی گفت از سر خشکیده شمشادی:
چون که خونها شد لگدمال چپاولها
یکطرف جمعیتی محتاج نان، اما
یکطرف گرم است بازار تجملها
مثل قرقاول خراماناند در هر سو
نورچشمیها به همراه قراولها
پول زد بین مدیران و مریدان، پل
رود جاری کی شود از زیر این پلها؟
کاردانان را به کرنش میکند وادار
چرخهی معیوب ترفیع و تنزلها
از چه بارد ابر؟ وقتی حجلهها خالیست
قبرها اما پر از تاج گلایلها
بر زمین باران نیندازد پلاس و جل
تا که بسیارند هرسو آسمانجلها
لقمههاشان پاک بود آنان که میبارید
آسمان بر خاکشان بعد از توسلها
✍️ افشین علا
🗓️ مرداد ۱۴۰۴
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
به مناسبت سالروز وفات حضرت فاطمه بنت اسد
🔹پیراهن رسول🔹
زن قادر است عرش برین را رصد کند
چون اقتدا به فاطمه بنت اسد کند
مانند او به روز قعود و شب قیام
دریای بیکرانه شود جزر و مد کند
پیک دعا فرستد و گیرد ز حق، جواب
اینگونه با ملائکه داد و ستد کند
طفلی بیاورد که کند کعبه، سینه چاک
زین دست، معجزات فزون از عدد کند
نازم به مادری که ز پروردن علی
مدهوش، عالمی ز ازل تا ابد کند
شیرش چنان دهد که از او شیر پرورد
او را امیر حکمت و داد و خرد کند
تنها علی؟ نه، بلکه نبی را به دامنش
شایستهی نبوت ذات احد کند
گیرد یتیم آمنه را در پناه خویش
تا پای جان، حبیب خدا را مدد کند
تا در امان بماند از آفات روزگار
قد را میان احمد و کفار سد کند
چون زاده شد ز پشت نبی یاسی از بهشت
او را برای زادهی خود نامزد کند
پوشد کفن به قبر ز پیراهن رسول
یا بالش از عمامهی او در لحد کند
ایکاش روز حشر به نور شفاعتش
دست مرا بگیرد و از نار رد کند
✍ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🎥افشین علا: یکی از مظلومیتهای شاعران انقلاب، پیروزی انقلاب است
🔹شاعر و نویسنده با بیان اینکه یکی از مظلومیتهای شاعران انقلاب، پیروزی انقلاب است، ادامه داد: تا زمانی که انقلاب پیروز نشده بود، آنها مبارز بودند. اما وقتی انقلاب پیروز شد، شاعران انقلاب، توسط عدهای به تملق و حکومتی بودن محکوم شدند.
🔹شاعر انقلاب به حقیقت ایران اسلامی وفادار است، هر جایی انحراف ببیند فریاد میزند.
🔹من خیلی از مخالفان خودم را ستایش میکنم، زیرا میدانم در باور خود صادق هستند ولو اینکه مرا باور نداشته باشند. هرچند در مقابل، رواداری و مدارا نمیبینم.
🔹سیمین بهبهانی با اینکه به شهریار انتقاد داشت، برایش احترام فراوانی قائل بود.
🔹مسئولان کشور ما مثلا چقدر آموزههای سعدی را میدانند و چقدر «قابوسنامه» را خواندهاند تا آداب حکومت را بدانند؟ ادبیات ما آنقدر غنی است که نه فقط آداب دوستی بلکه آداب دشمنی هم در آن بیان شده است.
لینک خبر
tv.irna.ir
@IRNA_1313
هجده سال از خزان عمر معلم عشق و شاعریام، مادرم، زندهیاد "پرويندخت ملك محمدی نوری" گذشت و من هنوز همان حال و هوا را دارم. حال و هوای به تصویر کشیده شده در این شعر تلخ که همان ایام سرودمش:
◾️جای مادرم خالیست...◾️
🥀تازگیها دفترم خالیست
شعرها دیگر سراغم را نمیگیرند
واژههایم لال
سطرها آب دهان مرده را مانند
خودنویسم گرچه مالامال
جوهرم خالیست
چونکه جای مادرم خالیست...
🥀صبحها در ازدحام اینهمه آدم
سایههای روشن و خاموش
اینهمه چشم و دهان و گوش
باز هم حس میکنم دور و برم خالیست
چونکه جای مادرم خالیست...
🥀ظهرها در خانه همچون روح سرگردان
میکشم هر سو سرک، چیزی نمییابم
گاه میگریم
گاه میخوابم
گاهگاهی شانههایم میشود سنگین
رفته شاید دخترم باز از سر و کول پدر، بالا
یا نه، شاید ضربهی دست زنم باشد
خسته از پرسیدن حالم
هم ز پاسخهای سربالا
یک نفر گاهی به دستم استکانی میدهد،
می نوشمش، شاید
چای تلخی یا شرابی خوشگوار است این
سایهای بر سفره میلغزد
میخورم، شاید ناهار است این
بعد از آن وا میروم بر صندلی، اما
صندلی از پیکرم خالیست
چونکه جای مادرم خالیست...
🥀عصرها، تکرار یک کابوس:
در حیاط پشت خانه، روی رختآویز
چادری در باد میرقصد
یک نفر در گوش من میخواند این آواز:
"مادرت را باد با خود برد..."
میگریزم تا نگوید باز
میخزم کنج اتاق خالی مادر
گنجه را وا میکنم، بو میکشم یکسر
خیره گشته عینکش بر من:
"آمدی فرزند؟
چشم من روشن!"
عینکش را میکشم بر دیده، پنهانی
کفشهایش را به روی لب
جانمازش را به پیشانی
گنجه را میبندم و سر مینهم بر تخت
هقهقم را در لحافش میکنم پنهان
عطر اندامش دلم را میچلاند سخت
سر که بر میدارم از بالین،
خندهام میگیرد از تصویر خود در قاب آیینه:
نیمی از من هست، نیم دیگرم خالیست
چونکه جای مادرم خالیست...
🥀شب که جادوی نوازش یا فریب قرص خوابآور
خواب را در چشمهایم میکند جاری
آن دم آخر
لحظهی پایان بیداری،
باز یادم هست: مادر نیست!
رفته و تا عمر دارم بالش زیر سرم خالیست
چونکه جای مادرم خالیست...
🥀نیمههای شب، دم کابوسهایم گرم!
که رها میسازدم از چنگ رویاها
-خواب مادر داشتن خوب است، امّا سر ز خوابی اینچنین برداشتن، دشوار-
سخت بیزارم من از نیرنگ رویاها،
چونکه وقتی چشمها را میگشایم باز،
پوستی میبینم از خود مانده بر تختم
لاشهی تن مانده اما جای من در بسترم خالیست
چونکه جای مادرم خالیست
چون که جای مادرم خالیست...
✍️افشین علا
شهریور ۱۳۸۶
◾️ @afshinala◾️
کانال اشعار و مطالب افشین علا
https://B2n.ir/zp2629
پیغمبرا درآ ز سراپردهات به ناز
دامنکشان، که تا به سر آید شب دراز
آفاق را فرو نه و آواز مکه کن
تا چرخ در طرب شود از نغمهی حجاز
تا مسجدالحرام بخواند و ان یکاد
تا کعبه جامه چاک زند، در کند فراز
تا مهر چون سپند بسوزد به مقدمت
تا ماه سینهخیز بیاید به پیشواز
تا اقتدا کنند به تو خیل انبیا
گیرند سبقت از همه سو در صف نماز
از در درآ که فاش شود معنی جمال
گیسو گشای تا که بیفتد ز پرده، راز
یوسف فتد ز چشم زلیخا به سان اشک
وقتی کند دو دیده چو یعقوب بر تو باز
لب باز کن به خواندن آیات تا شوند
خلق از زبور و نغمهی داوود، بینیاز
با اهل بیت خویش قدم نه به روی خاک
ای فرش زیر پای تو با عرش، همتراز
چشم حسود کور که نامت همیشه ماند
چون پرچمی به گنبد گیتی در اهتزاز
✍ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
🔹بخشی از سخنرانی استاد مصطفی محدثی خراسانی در آئین پاسداشت افشین علا🔹
🔺برچسب هیچ جناحی به افشین علا نمیچسبد
در ابتدای این مراسم مصطفی محدثی خراسانی، گفت: همین ابتدا از حسین قرایی تشکر میکنم که این سنت حسنه را یکی دو دهه پیش بنا نهادند و حالا پس از یک وقفه، مجدداً این جریان تأثیرگذار را پی گرفتهاند.
محدثی خراسانی ادامه داد: من با آقای علاء در حوالی سال شصت و سه آشنا شدم و اولین شعری که از ایشان شنیدم همان ترجیعبندی بود که برای امام خمینی (ره) گفته بودند:
مولوی هم اگر در آنجا بود
دامن شمس را رها میکرد
شعری که آن سالها خیلی زمزمه میشد. آقای علاء از خانواده علم و ادب و اخلاق بلند شده و اگرچه ما ایشان را بیشتر با شعر کودک میشناختیم، اما بعدها پا به پای آن، حضور تأثیرگذار ایشان را در شعر کشور داشتیم. آقای علاء شاید نسل دوم یا به تعبیری نسل سوم شاعران انقلاب باشند ولی از معدود شاعران نسلهای بعد است که اسم و جایگاهش را میتوان در شمار نسل اول انقلاب به حساب آورد و این یکی از ویژگیهای آقای علاء است.
وی افزود: آقای علا حضوری مستمر و مداوم و تأثیرگذار در مقاطع مختلف شعر انقلاب داشتند و به دلیل ویژگیهایی که ایشان دارد، برچسب هیچ جناحی به ایشان نمیچسبد و شخصیتی کاملاً مستقل و فراجناحی دارد. علاء خودش به تنهایی یک مجموعه فرهنگی تأثیرگذار است و مورد احترام و اتفاق همه اهل ادبیات؛ با هر گرایش و نگاهی. این جایگاه رسالتی را به دوش ایشان گذاشته که در مقاطع خیلی حساس، در این چند دهه، توانسته نقشآفرینی کند. من یادم است سال ۸۸ و پس از آن اتفاقات، ایشان با شجاعت تمام با اینکه مواضع خودش را در ارتباط با همه اتفاقات داشت، به میدان آمد و نگذاشت بین شاعران شکاف عمیقتری ایجاد شود. همان سال ایشان به مهمانی شاعران با رهبر انقلاب آمدند و چند جملهای درباره مودت بین دوستان گفتند که رهبری هم گفتند «از این طرف که منم راه کاروان باز است». و این کار از عهده کسی مثل افشین علاء برمیآمد.
محدثی درباره ویژگیهای شعری افشین علاء، گفت: آقای علاء توانمندیهایش را در شعرها نشان داده است ولی برای اینکه حرفش را با مردم بزند و مردم مخاطب شعرش باشند، شعرهایی از ایشان منتشر میشود که در آن شاهد استفاده از یک زبان تعادلی هستیم. ایشان به نوعی سهل و ممتنع شعر میگوید تا بتواند با همه مردم ارتباط برقرار کند.
وی در پایان با یادآوری خاطرهای، گفت: آقای علاء یک وقتی کاندیدای مجلس شده بودند. ثبتنام کرده بودند و داوران آن سال، صلاحیت ایشان را برای انتخابات تأیید نکردند. خود ایشان فراتر از این بود که خراشی به روحش وارد شود، ولی من احساس کردم بد نیست در حد یک رباعی ورود پیدا کنم و این رباعی را نوشتم:
آئینهی روح آب هستی افشین
از کوچهی آفتاب هستی افشین
پیش و پس تأیید صلاحیتها
تو شاعر انقلاب هستی افشین...
منبع: خبرگزاری مهر
https://B2n.ir/wu7261
🔹بخشی از سخنرانی دکتر حداد عادل در آئین پاسداشت افشین علا🔹
در ادامه این برنامه دکتر غلامعلی حداد عادل درباره افشین علاء، گفت: آقای علا شاعر معاصر خودش است که هم زبان امروزی دارد و هم به لوازم شعری که هزار سال در شعر فارسی تجربه کردیم، پشت پا نزده است. آفاق نگرش شاعرانه آقای علاء امروزی است. زبانش امروزی است، اما بی اعتنا به سنت شعری هزارساله ما نیست. هیچکس آقای علاء را در عین اینکه شعر نو هم میگوید، سنتشکن نمیداند. شعر آقای علاء محکم است و خوش وزن است. از نظر لفظی و دستور زبان شعر سالمی است. در عین سادگی و سلامت و سلاست، عمیق است. جوهر شعری در شعرش موج میزند. یعنی سرشار از شاعرانگی است. انسان درگیر مسائل لفظی و تعلیقهای معماوار نمیشود. اما رایحه شعریاش روحنواز است. نکته مهمتر از جنبههای لفظی و ادبی، جنبه ارزشی شعر آقای علا است. جهتگیریهای او از نظر محتوایی و معنوی و مفهومی خوب و شایسته است. شعر او همیشه شعر معنوی و شعر آئینی بوده است. علاء برای ائمه معصومین (ع) و حضرت زینب (س) و حضرت زهرا (س) و حضرت ام البنین (س) و… شعر دارد. این نشاندهنده اخلاص و اعتقاد عمیق اوست. شعر او شعر انقلاب و شعر اجتماعی است. یک خصوصیت دیگر آقای علاء این است که به موقع و در بزنگاهها شعر میگوید.
حداد عادل ادامه داد: افشین علاء، با شعر خودش، به تنهایی یک رسانه است. خیلی وقتها شعر او در مقابل یک اتفاق خارجی یا داخلی حرف دل مردم است. یک خصوصیت دیگر در آقای علاء این است که به شعر کودک توجه کرده است. معمولاً شاعران مسلط و درجه اول، سراغ شعر کودک نمیروند. شاید دون شأن خودشان میدانند. ولی بخش مهمی از کارنامه موفق شعر علا، شعرهایی است که برای کودکان گفته است. من تصور میکنم یک دلیلش این است که علا خیلی به خانواده علاقهمند است. اولینباری که چند سال پیش همدیگر را دیدیم و صحبت کردیم، در همان دیدار اول، ذکر خیر مادرش را کرد و از علقه و علاقه خودش به مادر صحبت کرد.
با آقای علاء اختلاف نظر سیاسی و اصولی نداریم
وی درباره اختلافنظرهای سیاسی با افشین علاء، گفت: آخرین نکته هم این است که ممکن است تصور شود آقای علاء و امثال بنده از نظر سیاسی به دو جناح و جریان متضاد تعلق داریم، ولی من میخواهم بگویم احساس من نسبت به آقای علاء این نیست. ما با آقای علا اختلاف در مبانی و معانی اصولی نداریم. اختلافی در بنیادهای معنوی و مذهبی و انقلابی و ولایی نداریم. اگر گاهی اختلافی دیده میشود، مصداقی است. یعنی آقای علاء شعر گفتن برای یک موردی را وظیفه میداند اما ممکن است که من آن مصداق را نپسندم. همین است که باعث میشود آقای علاء نزد همه اهل شعر، محترم باشد.
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
https://B2n.ir/zd3548
قالیباف از افشین علا تقدیر کرد
به گزارش مشرق، متن پیام محمدباقر قالیباف در تقدیر از افشین علاء به این شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
انقلاباسلامی به عنوان حرکت پوینده ملت شریف ایران برعلیه نظام سلطه، استبداد و اختناق، علاوه بر دستاوردهای سیاسی و اجتماعی، به همراه خود شکل جدیدی از فرهنگ و ادبیات را رونمایی کرد.
بیتردید پیدایش جریانهای ادبی که پیوندی ناگسستنی با آرمانهای انقلاب و نظام اسلامی دارند؛ حاصل تلاش و سرایشهای شاعران و ادبدوستان گرانمایهای است که سبک نوینی از شعر را به نام شعر انقلاب و مقاومت تقدیم داشتند. ارزش شعر انقلاب از آن بابت است که این گونهی ادبی، روایتگر تاریخ انقلاب اسلامی و رشادتهای بزرگان و اساطیر این حرکت الهی است که در میان مردم رواج و رونق یافت و پرتوهای آن بر روح و جان شعر این سرزمین همچون خورشید درخشان تابید.
اعتلا و پویایی چشمه جوشان و زلال ادبیات و شعر انقلاب، حاصل تلاش و مجاهدت ذوق آفرین و تراوشات اندیشه و ذهن خلاق شاعران گرانقدری است که توانستند این نهال نوپا را به گلستان سرشار از معرفت، جلوهگر سازند.
جناب آقای افشین علاء شاعر فرهیخته و از نامآوران جبهه فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی، تجلیگر درخشانی از یک ادیب و سخنور نافذ و زمانشناس و متعهد به آرمانها و ارزشهای معنوی و انقلابی یک ملت فهیم و ادب دوست است که با درک و درایتی درست از دوران خویش، به خلق آثار پرمعنا و سرایش آثار سنجیده تلاش داشته است.
این هنرمند سخنآفرین که بارها اشعار و سرودههایش مورد لطف و تفقد رهبرمعظمانقلاب قرار گرفته است؛ با دانایی و فرهیختگی آثار لطیف و اثرگذاری را در کارنامه خویش به ثبت رسانیده که در گنجینه شعر و ادب انقلاب به عنوان میراث معنوی ماندگار خواهد بود.
اینجانب با تجلیل از سال ها تلاش و مجاهدت ادبی و فرهنگی جناب آقای افشین علاء در خدمت صادقانه به ادبیات انقلاب و جبهه مقاومت و تقدیر از برگزارکنندگان این آیین پاسداشت، امیدوارم همواره شاهد رویشها و سرایش اشعار با مضامین انقلابی و آیینی در میان نسل جوان و آیندهساز کشور باشیم.»
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
https://B2n.ir/bw1251
🔹پیام فرزند گرامی زندهیاد سیمین بهبهانی🔹
دوست و برادر شاعر و ادیبم جناب آقای افشین علا
یادنامهی زیبا و شیوای جنابعالی را در سایت خبرآنلاین خواندم و بیاندازه محظوظ شدم. ابراز لطف و محبت شما نسبت به مادر پس از ۱۱ سال ستودنی است.
بضاعت قدردانی بهگونهای که در شأن ومقام جنابعالی باشد را ندارم. برای رفتگانتان شادی روان و برای جنابعالی و خانواده محترم ایامی خوش آرزو دارم.
با ارادت فراوان
حسین بهبهانی
۳۰ مرداد ۱۴۰۴
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺
به مناسبت یازدهمین سالگرد عروج بانوی غزل
از کودکی با اشعار سيمين انس داشتم، اما توفیق دیدار او ماههای آخر عمرش در منزل زندهیاد پوران فرخزاد نصیبم شد. آنروز این غزل را برایش خواندم:
سرودند، از كفر و از دين، غزلها/ز بيش و كم و تلخ و شيرين، غزلها/ز كام و ز ناكامی و وصل و هجران/سرودند چندان و چندين غزلها/ز توصيف زلف و لب و چشم و ابرو/رسيدند تا چين و ماچين، غزلها/به تشريح اندامها چون طبيبان/نشستند هرشب به بالين، غزلها/ز بالای خوبان و از كول ياران/پريدند بالا و پايين، غزلها/دريغ از غزل، گوهر ناب معنی/که خود، آن كجا و كجا اين غزلها/سپاس آفريننده را زانكه دارد/هنوز اعتباری ز سيمين، غزلها/ازين شيرزن شاعر بهبهانی/هنوزند غرق مضامين، غزلها/نگهدار او باش يارب كه با من/ز هر گوشه گويند: آمين! غزلها
ادب به خرج داد و فروتنانه خود را لايق آن ندانست و خواست شعر "سوگ مادر"م را برایش بخوانم. من هم آن شعر نيمايی بلند را خواندم. بهوضوح منقلب شده بود و بسيار تشويقم کرد. چندی بعد پسر ارشدش زنگ زد و گفت: مادر برای شما يادداشتی نوشته، خوشحال میشویم اگر همين حالا به منزل ما بياييد. چون معلوم نيست بعدها وضعيت حالشان چطور باشد!
سر از پا نشناخته، با جعبه شكلاتی به آپارتمانش رفتم. انتظار نداشتم با آنهمه ضعف و بيماری، جز احوالپرسی از او مجالی بیابم. اما با آنکه به سختی حرف میزد، نكتههای فنی و دقيقی پیرامون غزلهایم گفت. يادداشتی هم به دستم داد كه كاملا پيدا بود با زحمت فراوان نوشته است. شايد میدانست بعدها آن يادگار گرامی چقدر برايم عزيز خواهد بود. ديگر روزهایم با سيمين عجین شده بود. هرازگاه تماس میگرفتم و جويای حالش میشدم. واکنش او در برابر شعرهایی که برایش میگفتم، معصومانه و دوستداشتنی بود. با خندهای شيرين ابراز فروتنی میكرد. يك بار اين شعر را برايش خواندم:
ایكاش شريك غم ديرين تو باشم/همصحبت و همدرد و همآيين تو باشم/ يك واژه ز يك مصرع يك بيت غزلهات/یك لفظ ميان لب شيرين تو باشم/تو گرچه طبيب منی اما چو پرستار/بیپلك زدن در پی تسكين تو باشم/آب خنكی بهر عطشهای شبانه/خواب سبكی در تب سنگين تو باشم/هركس كه بدی گفت و ستم كرد به حقت/بر دامن او آتش نفرين تو باشم/يا مثل چراغی كه تو را غرق تماشاست/شبها همه تا صبح به بالين تو باشم/كو جرأت گفتن كه: تو سيمين خودم باش؟/میشد ولی ایكاش كه افشين تو باشم!
خندید و مادرانه گفت: هستی عزيزم! و من مثل بچهای كه ذوق کرده باشد، باز هم برايش شعر گفتم. يكی از آن شعرها حاصل گفتوگویی تلفنی بود. توان حرف زدن نداشت و كلماتی مبهم گفت. گريهام گرفته بود. نشستم و اين شعر را سرودم:
تنت مباد بلرزد كه استوانه شعری/عمود محكم اين خيمهای نشانه شعری/مباد قد بلندت خميده بينم و لرزان/که شوكت غزلی روح جاودانه شعری/هزار جان گرامی فدای يك سر مويت/كه گيسوان تغزل به روی شانه شعری/بخوان بلند بخوان تا غزل عقيم نماند/
تو مادرانهترين جلوه زنانه شعری/غمين مباش دو روزی تنت به لرزه گر افتد/كه در تصادم عشقی در آستانه شعری/غزال من! غزلی نو دوباره تا بنويسی/بلند شو بنشين، تو ستون خانه شعری/به آه خود جگرم را مسوز گرچه سراپا/ شرار آتش شيدايی و زبانه شعری/دوباره قد بكش ای سرو در كنار جوانان/كه صد بهارت اگر بگذرد جوانه شعری/برای ماندن و خواندن بهانهای چه به از اين؟/كه خود برای هزاران چو من بهانه شعری...
اما حال سیمین روزبهروز بدتر میشد. یکبار که زنگ زدم، از سختی بیمارستان، دستگاه تنفس، چسبها، سرمها و سوزنها ناليد. دلم به درد آمد و این چارپاره را سرودم:
چابكتر از هميشه زجا برخيز/چون آتشی كه از دل خاكستر/پيری به قامت تو نمیآيد/برخيز ای نگار من از بستر/از نكتههای نغز هنوز ای خوب/داری هزار شعبده در مشتت/بنگر قلم چگونه به خود پيچد/در انتظار لمس سرانگشتت/پربارتر ز پيش چو بگشايی/ كندوی دفتر تو عسل دارد/ صبح است عاشقانه ز جا برخيز/صبحانه با تو طعم غزل دارد/بگشا كتاب خويش به چالاكی/با شعر تازه غلغله برپا كن/درهم بپيچ چسب و سرمها را/اين بند را ز پای غزل وا كن/بايد به جای اين همه زخم ای سرو/پيچك برويد از قد و بالايت/بنشين كنار پنجره با شادی/تا ايستد جهان به تماشايت...
اما افسوس كه دیگر زمان پرواز رسیده بود. آخرين شعرم برای سیمین، دعای غزلگونهای بود که آن را با دیدن گريههای مونس مهربان و وفادارش خانم وطنچی عزیز سرودم كه در بیمارستان عاجزانه تقاضای دعا میكرد:
خدايا عطا كن شفای غزل را/مداوای فرمانروای غزل را/در اين كشتی پر تلاطم خدايا/نگهدار خود، ناخدای غزل را/گره واكن از بغض او بار ديگر/مگر بشنود دل، صدای غزل را/در اين شام غربت نگير از غريبان/تو شمع و چراغ سرای غزل را/خدايا نكن مبتلا بار ديگر/به بیمادری مبتلای غزل را/ ز شعرش شد آغاز، اين شور شيرين/به تلخی نكش انتهای غزل را…
✍ افشین علا ✨🆔 @afshinala ✨
یک سال از فقدان ابدی زهرا یساقی گذشت. به همین مناسبت مطلبی را که سال پیش در سوگ آن همکار گرامی نوشتم، بازنشر میکنم:
▪️در سوگ زهرا یساقی▪️
یکی از دردهای بیدرمان آدمیزاد "غفلت" است. نه فقط غفلت از فرصتهایی که مثل ابر در گذرند، بلکه غفلت از خودمان! و خوبانی که قدرشان را نمیدانیم. کافیست چشم برگردانیم و ببینیم مثل آینه در برابر ما نشستهاند! شاید قدر آنهایی را که پیش چشمماناند بدانیم. ولی عزیزانی هم هستند که میشناسیمشان اما از آنها غافلیم. کسانی که آب و گلشان با ما یکی است، از جنس خودماناند، روزگاری با آنان اوقات خوشی داشتهایم، اما فراموششان کردهایم. چون به هر دلیلی از هم دور شدهایم. چون دوری را به رسمیت شناختهایم. چون باور کردهایم که: از دل برود هر آنکه از دیده برفت! چرا این دروغ بزرگ را باور میکنیم؟ مگر بارها مرگ یارانی که از آنان دور بودیم، جگرمان را نسوزانده و به حسرتی عمیق دچارمان نکرده است؟ حسرت اینکه شاید با یک دیدار یا تماس تلفنی میتوانستیم خوشحالشان کنیم و باری از دوششان برداریم. چرا نمیدانیم دیدار و همصحبتی قیمتیترین جواهر دنیاست؟ چرا از اعجاز همدلی و همزبانی غافلیم؟ چرا حوصله نداریم گوشی را برداریم و به دوستی که سالهاست از او بیخبریم، زنگ بزنیم و احوالش را بپرسیم؟ چرا در بذل کلمه، بذل لبخند و بذل مهربانی اینقدر خسیس شدهایم؟ اینها که خرجی ندارد! حال خودمان را هم خوب میکند! در روزگاری که وسایل ارتباطی، متنوعتر و بهروزتر شده و امکان دیدار و گفتگو به طرز معجزهآسایی وسعت یافته، چرا هر روز بیشتر از هم دور میشویم؟!
بگذریم، زهرا یساقی هم آسمانی شد، همکار قدیمیام در رادیو که چند سال از من کوچکتر بود و هنوز تا رسیدن به رویاهای شاعرانه و معصومانهاش فاصله بسیار داشت. حالا منی که سالها از او بیخبر بودم، چه دارم که بنویسم؟ بنویسم او نویسندهای توانا، خبرنگاری خبره، تهیه کنندهای چیرهدست، مدیری موفق و.... بود؟ چرا تا زنده بود اینها را ننوشتم؟ چرا از رادیو که رفتم، دیگر سراغش را نگرفتم؟ اتفاقا چند وقت پیش به من زنگ زد. بعد از سالها وقتی نام یساقی را روی صفحه گوشیام دیدم، گفتم شاید کاری دارد یا میخواهد به برنامهای دعوتم کند. اما او فقط میخواست حالم را بپرسد. میخواست بگوید هنوز به یادم هست و خاطرات خوب سالهای همکاریمان را از یاد نبرده است. شاید هم میخواست خداحافظی کند، نمیدانم! آخر هنوز جوان بود. نه سن و سالش به مرگ میخورد، نه صدای مهربانش بوی رفتن میداد. پس چرا این قدر زود پر کشید؟ نمیدانم! سالها قصههایش را برای "شب به خیر کوچولو" با دقت و وسواس بررسی میکردم. او هم هرچه را که میگفتم با تواضع و اشتیاق میپذیرفت. چقدر با هم حرف میزدیم و به طرحهای تازه فکر میکردیم. چقدر در سختیها و بدحالیها لیوان آب دستم داده بود، چای و نبات برایم آورده بود، پنجره را باز کرده بود تا نفسی تازه کنم، از خانه با خودش غذا آورده بود و مرا هم بر سفرهی سخاوتش مهمان کرده بود، گاهی بار مسئولیتهایم را نیز پذیرفته بود تا احساس خستگی نکنم. هربار که از احتمال تغییر شغل و انتقالم گفته بودم، برآشفته و نگران، مانعم شده بود. هر روز صبح که کارت میزدیم و وارد اداره میشدیم، محبت بیدریغش را چاشنی صبح به خیر میکرد و همدلی صادقانهاش را با نگاهی پرمهر در قاب چشمانی همیشه خندان و معصوم به نمایش میگذاشت. برای آنکه خوبی و صداقت و مهربانی کسی را باور کنیم، به چه چیزی جز همینها نیاز داریم؟ چرا قدر نمیدانیم؟ چرا قدر یساقی را ندانستیم؟ امان از این غفلت...
خدایا تو شاهد باش که ما جز خوبی از او ندیدیم. تو شاهد باش که ما دوستش داشتیم، اما او آنقدر خوب بود که جایی برای خوبی دیدن از ما نمیگذاشت. آنقدر خود را نمیدید و به فکر ما بود که عادت کرده بودیم به خوبی همیشگیاش پشتگرم باشیم. هرگز احتمال نبودنش را هم نمیدادیم. اما رفت! در غربت و بیخبری. بی آنکه بدانیم این سالها چه بر او گذشت. بی آنکه فکر کنیم پشت آن چهره خندان و صبور شاید رنجهایی بود که نمیدانستیم. شاید او هم به همان مقدار از محبت و ایثار که نثارمان میکرد نیاز داشت. اما ما حواسمان به او نبود. به او که برای رضایت خاطر ما حواسش به همه چیز بود. خدایا تو شاهد باش که ما از او جز خوبی ندیدیم. پس او را در آغوش مهربان خود به آرامش و امنیتی برسان که آن را برای همه ما میخواست. تقصیر ما را هم ببخش. از غفلت ما در حق او بگذر...
دیگر چه دارم که بگویم؟ حال ما دوستان و همکاران او بهتر از حال خانوادهی داغدیدهاش نیست. این ضایعه را به بازماندگان گرامی و همه دوستان و دوستداران او تسلیت میگویم و آن یاس پرپر را به صاحب نام عزیزش میسپارم.
✍ افشین علا
✨🆔 @afshinala ✨
https://B2n.ir/w45713
🔹ابتذال در عزاداری🔹
اربعین امسال هم گذشت و بار دیگر نصایح و انذارها در خصوص ضرورت تجدید نظر و تغییر در سبک رایج نوحهها و عزاداریها ناشنیده ماند. سالهاست که در عزاداریهای این ایام شیوههای نابرازنده و گاه موهنی رواج یافته است که نه با معارف عاشورا نسبتی دارد و نه با نواها و نغمههای محزون اما ریشهدار در موسیقی اصیل ایرانی. از فریادهای گوشخراش همراه با طنین کرکنندهی اکوها گرفته تا ملودیهای ضعیف و مضامین سست، زننده و خالی از کمترین حال و هوای شاعرانهی مدایح و مراثی کهن ایرانی. به اضافهی اصراری عجیب بر شباهت لحن، ادبیات، مضامین و حتی حالات افراد به یکدیگر! بهویژه کلفت کردن تصنعی صدا و لحنهای جاهلی و دون شأن عزای سرور و سالار شهیدان. شاید سلسلهجنبانان این بدعت آشکار، با انگیزهی جذب نسل جوان، به ترویج این رویه مشغولاند. در این صورت نیز باید گفت پیروی از سلیقه و ذائقهی متغیر نسلهای پیاپی نهتنها خدمتی به دستگاه اباعبدالله (ع) نیست، بلکه به وهن این ساحت مقدس نیز منجر شده است. چه کسی گفته است که نوآوری در هر حیطهای و به هر قیمتی، امری پسندیده و ضروری است؟ مگر شیوههای متین، الحان حزین و مضامین وزین نیاکان ما اعم از عوام و خواص چه مشکلی داشت که این بلا را به سر خود آوردهایم؟! برفرض هم که قصد نوآوری و انگیزهی جلب مخاطب در میان باشد. آیا چارهای جز پناه بردن به ابتذال نداریم؟! آیا شیوههای بدیع، مراثی پرمضمون و ملودیهای حماسی و باشکوه مادحان و ذاکران نسلهای قدیم باید به فراموشی سپرده شود؟ به فرض محال، در برابر منسوخ شدن شیوههای کهن، چارهای نداریم. چرا حال و هوای شکوهمند حاکم بر مجالس عزا در روزگاری نه چندان دور را نیز فراموش کردهایم؟ مگر چند سال از نوحهخوانی مرحوم کوثری در حسینیهی جماران میگذرد؟ پیر جانسوختهای که کافی بود لب به آهنگ حزین السلام علیک یا اباعبدالله باز کند تا در و دیوار به گریه بیفتد. اوج مراثیاش نیز نه با عربده همراه بود، نه تعبیرات مبتذل امروز. کافی بود که بخواند: وای از آن ساعتی که با تن چاک چاک... و میدیدیم که چه شور و هرولهای به پا میشد! از آن سالها هم که بگذریم، چرا از خلاقیتها و شیوههای زیبا و دلنشین موجود در برخی عزاداریهای همین سالها نیز غافلیم؟ مثلا نوحهخوانی جمعی، پرمضمون و حماسی گروهی از جوانان یزدی که هم محتوا و هم موسیقی در نوحههایشان غوغا میکند. نواهایی که یادآور محرم ۵۷ و شور شعورآفرین عزاداریهای رایج در ماههای منجر به پیروزی انقلاب است. بعد از انقلاب هم، چه در عزاداریهای محرم و صفر، و چه در تبلیغ حماسههای حسینی رزمندگان اسلام، همه سبکها وزین بود و همه شعرها پرمضمون و ضربهدار. البته نمیخواهم بگویم در مدایح و مراثی حتما باید از شعر به معنای فنی آن استفاده کرد. آئینهای سوگواری جای رجز و شعار هم هست. اما در دهههای گذشته، شعارها نیز پرمضمون و آگاهیبخش بود. اتفاق دیگری که این سالها در نوحهها و مراثی شاهد آنیم، گرایش به ترانهسرایی حتی استفاده از موسیقی پاپ است. این امر به خودی خود هیچ اشکالی ندارد. اما نه با این ملودیهای عجیب و غریب و مضامین سستی که از رسانه و کوچه و بازار به گوش میرسد. خطر دیگر این بدعتها که اغلب از پایتخت آغاز شده است و به لحن و لهجهی قشری خاص از مردان تهرانی اختصاص دارد، تسخیر روزافزون ذوق و سلیقهی جوانان شهرستانی است. مادحان و ذاکرانی جوان از اقوام گوناگون و با گویشهای مختلف که متأسفانه به تقلید از شیوههای مرسوم پایتخت مشغولاند و میراث ارجمند گذشتگان خود را به فراموشی سپردهاند. خود من بارها با شگفتی و دردمندی شاهد تقلید ناشیانهی جوانان شهرستانی از نسخههای سخیف رایج در تهران بودهام. یعنی همان اوسه اوسه گفتنها و بالا و پایین پریدنها و تکرار مضامین سست و موهن، با لهجهی تصنعی تهرانی، در قالب اصوات گوشخراش! پس ناچارم این سکوت دیرسال را بشکنم و دردمندانه از همگان بخواهم این خطر را جدی بگیریم و از رخنهی ابتذال در آئینهای عزاداری محرم و صفر ساده نگذریم.
✍️ افشین علا
🗓️ مرداد ۱۴۰۴
✨🆔 @afshinala ✨
🔺کانال اشعار و مطالب افشین علا🔺