akhalaji | Unsorted

Telegram-канал akhalaji - فراسوی سیاست

2017

همواره در «فراسوی سیاست» می‌توان راهی به سوی آگاهی، اندیشه‌ورزی، روشنگری، رهایی، و معنویت یافت!

Subscribe to a channel

فراسوی سیاست

‍ ‌
🔷 توسل به منیژه در خطبه‌های نماز جمعه!

✍️ جواد رنجبر درخشی‌لر | شاهنامه‌پژوه تبریزی

در خطبه‌های نماز جمعه این هفته مشهد، علم‌الهدی،خطیب جمعه گفته است: حجاب متعلق به فرهنگ ایران است؛ در شاهنامه، فردوسی از قول منیژه نقل می‌کند:

«منیژه منم، دُختِ افراسیاب
برهنه ندیده، تنم آفتاب».

این نوع فهم و بیان شاهنامه، اساساً غلط است. یک بیت را از جایی درآوردن و خواندنِ بدون اینکه پس و پیش آن گفته شود، روشی مرسوم، اما غلط در شاهنامه‌خوانی است.

این بیت به این صورت در شاهنامه آمده است:

منیژه منم دُختِ افراسیاب
برهنه ندیدی، مرا آفتاب

منیژه دارد خودش را به رستم معرفی می‌کند تا کمک‌شان کند.

مصداق "عفت"، قلمداد کردن منیژه، بسیار عجیب است. منیژه، دختر افراسیاب است. دشمن ایران، دیو و کسی که تمام وجودش پلیدی است. شاید بفرمایید به دخترش چه؟ او دختر پاکی بوده است.

اما این طور نیست. منیژه قبل از اینکه ادعا کند تنش را آفتاب ندیده، با بیژن ماجراها داشته است:

سه روز و سه شب، شاد بودند بهم
گرفته بر او خواب و مستی ستم

در چادر، سه روز و سه شب در اوج شادی بودند. وقت رفتن، منیژه دلش نیامد بیژن را رها کند. بیهوشش کرد و با خود به خانه بُرد. وقتی بیژن از بیهوشی نجات یافت، منیژه را در بغل خودش دید.

چو بیدار شد بیژن و هوش یافت
نگار سمن بر در آغوش یافت

بیژن و منیژه در همان خانه در حال مستی به دام می‌افتند ‌و بیژن به دستور افراسیاب (پدر منیژه) به چاه انداخته می‌شود.

منیژه را به رخِ زنان ایران کشیدن چندان محترمانه نیست و مهم‌تر از آن اینکه حجاب یا بی‌حجابی در روزگار ما مسئله‌ای مربوط به تحولِ حقوق زنان است بر مبنای اندیشه‌های جدید. مثال آوردن از متن‌های کهن که بر مبنای اندیشه‌های کهن صورت‌بندی شده‌اند، دردی را دوا نمی‌کند. این مسئله را باید به زبانِ جدید طرح کرد و پاسخ داد.

ولی اگر در بهره‌گیری از شاهنامه، اصراری وجود دارد، بهتر است به دادگری آن توجه شود که بسیار پررنگ‌تر و مفصل‌تر و اساسی‌تر است و اتفاقاً به دردِ جامعه امروز هم بیشتر می‌خورد.

🔶 پی‌نوشت:

عنوان یادداشت، از نویسنده نیست.

@TahlilZamane

#حجاب #مشهد #نمازجمعه #علم‌الهدی #‌شاهنامه #منیژه #بیژن

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

📽 معرفی فیلم

🔷 توطئه در قاهره!

پس از درگذشت نابهنگام شیخ‌الازهر، ولوله‌ای میان کاندیداهای تصاحب این جایگاه در بزرگ‌ترین مدرسه‌ی دینی مسلمین در قاهره در می‌گیرد؛ این واقعه تضاد و تعارضی که پیش‌تر در بین گروه‌های اسلامی الازهر نهان بود را عیان و برجسته می‌کند و با ورود ناخواسته‌ی «آدم» (توفیق برهوم) به مجادله‌ای که در زیر پوست الازهر شکل‌ گرفته، رفته‌رفته پیچیدگی عمق ارتباط بین دو نهاد مذهب و نظم برساخته‌‌ی ژنرال السیسی در مصر وارد فاز تازه‌ای می‌شود.

توطئه در قاهره یا «پسری از بهشت» روایت تضادهایی‌ست که حرف و عمل زعمای دین در الازهر را در بستر کشمکش‌هایی که بینشان برای انتخاب شیخ اعظم اتفاق می‌افتد بازنمایی می‌کند؛ در این بین از بخت بد، قرعه‌ی فال به نام «آدم» زده می‌شود و وی در مرکز تمام این اتفاق‌ها نقشی محوری پیدا می‌کند. آدم، شهروندی حاشیه‌ای‌ست که به شوق یادگیری علوم دینی وارد الازهر می‌شود ولی رقابت قدرت‌طلبان این فرصت را از او سلب می‌کند تا رفته‌رفته در دل تریلر سیاسی طارق صالح نقشی دیگرگونه را ایفا کند. وی در جایگاه جاسوس نهاد امنیتی وابسته به ژنرال السیسی پرده از ساختار فاسد قدرت در مصر بر می‌دارد و در انتها هم به رستگاری می‌رسد.

طارق صالح در قالب یک تریلر سیاسی فیلمی را به مخاطب عرضه می‌کند که در سطوح بیرونی‌اش موفق می‌شود به ایجاد یک اتمسفر سرگرم‌کننده دست بیابد؛ امّا در انتقال مضمونی که انتظار دارد بیننده آن را بفهمد و زیستش کند چندان موفق نیست. مصر پَسا مبارک تاکنون عرصه‌ی مقابل جریان اخوانی، ژنرال‌ها و سیاسیون نزدیک به غرب بوده است و انتخاب چنین سوژه‌ای به‌خودی خود موضوعی مبتلابه و جذاب به‌نظر می‌رسد. ولی پرسش اساسی این است که آیا صالح توانسته چگونگی ترسیم این روابط را به‌درستی نشان دهد یا در پله‌ی «ایده‌ی جذاب خود» متوقف شده است؟ طبیعتاً پاسخ به این پرسش بدون توجه به مسائل فرامتنی ساخت چنین فیلمی چندان آسان به‌نظر نمی‌رسد. موضوع ملتهب «پسری از بهشت» طارق صالح را بر آن داشت تا فیلمبرداری این فیلم را در استانبول کلید بزند. در حقیقت بروز چنین مسئله‌ای باعث شده تا جغرافیای اثر برای بیننده‌ی مسلمان ناآشنا جلوه کند و وی نتواند با آن ارتباط بگیرد، در مرتبه‌ی بعد سکانس‌های کلاس درس در حیاط الازهر به‌گونه‌ای صورت‌بندی شده تا قضاوت بیننده را به طرفی که فیلمساز و خودآگاهش می‌خواهد شکل دهد و روی قضاوت نهایی‌اش تاثیر بگذارد؛ در واقع نقد طارق صالح به نهاد قدرتمند الازهر تنها دامن شیوخ آن را نمی‌گیرد و با کلام ناپخته‌ای که در دهان آن‌ها می‌گذارد وارد حوزه‌ی امر مطلق الهی می‌شود.

پسری از بهشت همچون دیگر آثار پُرگو و پرمدعای این روزها می‌خواهد با استفاده از عقل خودبنیاد فیلمسازش چیزی را به نقد بکشد که اساسا توانایی انجامش را ندارد و چون توانایی این کار را ندارد دست به دامان برداشت سطحی خود از دین می‌شود و در این میان پای ساز و کار غربی را برای ذبح الازهر به میان می‌کشد. اما تفاوتی که در اثر طارق صالح هست و در دیگر آثار نیست این است که فیلمساز توانایی خلق درام را دارد و می‌تواند قصه بسازد و اندکی هم حرمت نگه دارد. صالح در پس این حرمت نگه داشتن اثری یک‌دست و بدون هیچگونه تشتت لحنی را برای مخاطب به ارمغان می‌آورد و فیلمی خوش‌ساخت را روانه‌ی پرده‌ی سینما می‌کند. در انتها اینکه نباید پسری از بهشت را به‌عنوان یک اثر شاخص جدی گرفت چون می‌تواند بیننده را در مسیر نقد امر مطلق به بی‌راهه بکشاند، امّا اگر جدی گرفته نشود می‌تواند به‌عنوان یک تریلر خوش‌ساخت ارزش یک‌بار دیدن را پیدا کند.

*فیلم طارق صالح با عنوان پسری از بهشت سال گذشته در جشنواره جهانی فیلم کن به نمایش درآمد و برنده جایزه بهترین فیلمنامه شد. عنوان انگلیسی فیلم توطئه قاهره است.

https://www.dtonline.ir/%D8%AA%D9%88%D8%B7%D8%A6%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D9%87%D8%B1%D9%87/

#فیلم #معرفی_فیلم #توطئه_در_قاهره #پسری_از_بهشت #مذهب #سیاست #رابطه_مذهب_و_سیاست

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 تنها اندیشیدن و تنها مردن!

🔸 به یاد استاد دکتر جواد طباطبایی

✍️ جواد رنجبر درخشیلر

دکتر طباطبایی نماد و نمود «خرد ایرانی» بود. آنچه که می توان ایرانیت یا ایرانی بودن نامید، مبتنی بر خردی است که هم وجه فلسفی آن را می سازد و هم وجه رفتاری و عملش اش را و هم به اصول اخلاقی اش معنا می بخشد. سید جواد طباطبایی تبریزی نماد امروزی این خرد بود. اما عقل حیوانی و عقل شیطانی مرسوم زمانه در وجود او ذره ای را مالک نبود. به این دلیل تنها زندگی کرد و تنها مرد.

دکتر طباطبایی خانواده، دوستان و شاگردانی نزدیک داشت. اما با عقل خبیث و کثیف زمانه نسبتی نداشت. از این رو تنها بود، تنهای مطلق.

وقتی از دانشگاه اخراج شد به جای زد و بند و رفتن در هزار راه کثیف راه خانه را پیش گرفت. از ایران نرفت تا مثل بقیه ی اخراجی ها کسب و کاری شیرین در دانشگاه‌های آمریکا راه بیندازد و در حالی که به جمهوری اسلامی فحش می دهد کتاب هایش هم در ایران چاپ شود. در دانشگاه هم نماند، همانند هزاران نفر دیگر که خود واقعی خود را در پشت آیین نامه های اداری پنهان کرده اند تا حقوق حسابی آخر برج تضمین شود و وسط کلاس به تلفن معمار هم پاسخ می دهند تا بساز و بندازی عقب نیفتد. از اصطلاحات بدیع و دقیق استاد بهره می برم و می گویم: دکتر طباطبایی در «بیرون درون دانشگاه» ماند و تا دانشگاه در ایران برقرار است سایه سنگین او را بر خود حس خواهد کرد، بی آنکه ریالی از گردش مالی هنگفت دانشگاهی نصیبش شده باشد.

دکتر طباطبایی ایران را عمیقا می شناخت. بزرگترین ایران شناس و ایران دوست و ایران فهم زمانه ی ما بود. اما روش زمانه را نمی شناخت. چنان با فکر و عقل خیابان غریبه بود که هر کس می توانست راحت سرش کلاه بگذارد. به دلال قیر تا ناشر و اهل قلم به یکسان اعتماد می کرد و انگار که جهان واقعی کثیف ما را از پشت شیشه ای کدر می دید و تشخیص مناسبات پست و پلید روزگار برایش دشوار بود.

استاد خیلی خیلی راحت می توانست از گردش مالی سیاست، چه در جمهوری اسلامی و چه در اپوزیسیون آن، بهره ها ببرد، اما همیشه جایی ایستاد که خارج از گردش مالی بود. او می‌دانست که سیاست در روزگار ما شوخیی بیش نیست و شاخص فقط حساب بانکی است. مواضع او دقیقا بر علیه حساب بانکی اش بود.

تعجب نکنید! خرد ایرانی خرد ویرانگر خردمند است. نمونه بارزش فردوسی بزرگ که املاکش را فروخت تا شاهنامه بسراید.

مرحوم استاد و تنهایی اش هشداری جدی است بر معضلی جدی در روزگار ما که عوارض اش تنهایی ایران پرستی و ایران شناسی است. ژست های ایران دوستی فراوان است، اما تغییر چهره ها راز درون افراد را بر ملا می کند. ایران پرستی کاهنده است و اگر می بینید کسانی ایران دوستی می کنند و هر روز فربه تر می شوند بدانید که دارند دروغ می گویند.

ایران پرستی نگه داشتن شمعی در طوفان است. خبر بد این که آخر کار شمع نگه دارنده خواهد فسرد و خبر خوب این که شمع روشن خواهد ماند. نیاکان ما ایران را چنین نگه داشته اند

#جواد_طباطبایی

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 تجربه سی سال معلمی!

✍🏻 مهران صولتی

به سال‌های آخر معلمی که نزدیک می‌‌شوی مدام با این پرسش همکاران روبرو هستی که چه زمانی بازنشسته می‌شوی؟ وقتی هم که در پاسخ می‌گویم که سال سی‌ام هستم ولی نه سال آخر! زمان طرح یکی از سخت‌ترین سئوال ها فرا می‌رسد: چرا قرار است بیشتر بمانی؟ و من پیشاپیش در ارائه جوابی قانع کننده شکست خورده به‌نظر می‌رسم!

توجیه گرایانه می‌گویم: به لطف نهادهای خاص هنوز رتبه‌ام ۱ است و چند میلیونی از سایر همکاران کم‌تر دریافت می‌کنم، می‌مانم تا حق‌ام را بگیرم! احساس می‌کنم که با این پاسخ اندکی از سنگینی نگاه‌های ملامت‌بار همکاران رهایی یافته‌ام ولی بعضی هم‌چنان می‌گویند: این خراب‌شده آموزش و پرورش ارزش ماندن ندارد!

در طی سی‌سال معلمی با محدودیت‌های زیادی مواجه بوده‌ام. با وجود نداشتن حتی یک پرونده قضایی حدود یک‌دهه است که از تدریس در دانشگاه، مدارس خاص و حتی دوره‌های ضمن خدمت محروم هستم. این اواخر حتی اجازه حضور در مناظره‌های دانشجویی را هم ندارم. همه این‌ها می‌توانسته بهترین بهانه برای پایان هر چه زودتر معلمی باشد ولی یاد گرفته‌ام که با رنج‌هایم زندگی کنم و از آن‌ها نگریزم.

معلمی برایم فرصت آشنایی با دانش آموزانی است که هر یک جهانی منحصر به‌فرد از باورها، احساسات، گفتارها و رفتارها هستند. اگر چه دیری است تلاش نظام آموزش و پرورش بر همسان‌سازی، وفادارپروری، و نفی تفاوت‌ها استوار شده ولی کلاس درس هم‌چنان می‌تواند امکانی برای بروز و ظهور فردیت ها و استعدادها باشد.

اگر چه برخی از صاحب‌نظران معلمی را هنر خلق موقعیت یادگیری دانسته‌اند ولی شاید بتوان معلمی را امکانی برای فراهم آوردن موقعیت‌های جلوه‌گری نیز دانست. نوجوانانی که کلاس را فرصتی برای به رسمیت یافتن تفاوت‌های‌شان می‌یابند و آزادانه از باورها و عواطف‌شان پرده بر می‌دارند. دانش آموزانی که کلاس را برای ابراز نظرات‌شان امن و مطمئن یافته‌اند.

فارغ از مواجهه کلیشه‌ای و ملال‌‌آور حکومت با گرامی‌داشت مقام معلم اما واقعیت‌ها از نارضایتی عمیق فرهنگیان حکایت دارد. تنگناهای معیشتی، افول منزلتی، تراکم شعارزدگی، و نگاه تبعیض‌آلود دولت به کارمندان از مهم‌ترین علت‌ها در این زمینه می‌باشند، و این‌که چرا باید کوچک‌ترین تصمیم در مورد معلمان به سرعت رسانه‌ای شود؟

افزایش سخت‌گیری‌ها در گزینش دانشگاه فرهنگیان هم بیان‌گر آفت روایت‌‌زدگی در جمهوری اسلامی است. این که گویا می‌توان با در انزوا نگهداشتن دانشجویان، معلمانی در تراز نظام سیاسی موجود پرورش داد. گزینش‌هایی که صرفا زمینه ریاکاری را برای کسانی فراهم می‌آورد که قرار است معلمان صداقت و درست‌کاری برای دانش آموزان آینده باشند!

برای نسلی که در دهه هفتاد وارد حرفه معلمی شدند دیدن ایران امروز به غایت دردناک است. آن روزها از در و دیوار‌ شهر امید می‌تراوید ولی اکنون در رقابت با همسایه‌گان عقب مانده‌ایم، تغییر در آیین حکم‌رانی به رویایی دست نیافتنی بدل شده، از تورمی بالا و مزمن رنج می‌بریم، و دامنه مشارکت‌مان در تعیین سرنوشت خویش هر روز محدودتر می‌شود. کاش این داستان پایان‌ شیرین‌تری داشت ...

/channel/IRANINtellectuals
#تجربه_معلمی
@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 «ژان‌ـ‌پل سارتر، نادر و محمدرضا»!

✍🏻 مهدی تدینی

🔸 بخش نخست

وقتی فرانسه در جریان جنبش دانشجوییِ ۱۹۶۸ در غلیان بود و فشار بر دولتِ ژنرال دوگل ــ این قهرمان جنگ جهانی دوم و دولتمرد بزرگ فرانسه ــ به اوج خود رسیده بود، پیشنهاد دادند ژان‌ـ‌پل سارتر، اندیشمندی که فانوس دریایی دانشجویانِ چپ بود، بازداشت شود. ژنرال دوگل حکم خود را چونان تیغ گیوتین بر بحث فرو آورد و «نه»ی محکمی را به زبانی استعاری بیان کرد؛ گفت: «وُلتر را بازداشت نمی‌کنند». این گفتۀ دوگل جایگاهِ آن زمان سارتر را به ما که بیش از نیم قرن از آن روزگار گذشته‌ایم نشان می‌دهد. به گمانم این آشنایی مقدمۀ خوبی برای روایت داستان نادر و محمدرضاست که زیر چتر حمایت سارترِ چریک‌دوست از مزایای دنیای آزادِ آن زمان بهره بردند.

در آبان ۱۳۵۵ صدای گلوله در خیابان‌های پاریس پیچید و همایون کیکاووسی، رایزن سفارت ایران در پاریس، بر زمین افتاد. دو نفر کیکاووسی را ترور کردند. ضاربان هنگام فرار با یک مأمور پلیس فرانسه نیز درگیر شدند و او را هم به شدت مجروح کردند. دو گلوله به شکم و سینۀ کیکاووسی اصابت کرد و او را به بیمارستان منتقل کردند. کیکاووسی «رایزن سفارت» نامیده می‌شد اما بعید نبود فردی امنیتی باشد. درست است که بریگادهای سرخ ــ یعنی چریک‌های کمونیست اروپایی ــ در فرانسه، ایتالیا و آلمان فعالیت‌های تروریستی گسترده‌ای داشتند، اما چون یک ایرانی ترور شده بود، ظن نخست به فعالان ایرانی می‌رفت.

«کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور» که محتوای آن از نامش پیداست، در همان روز ترور در پاریس کنگره‌ای داشت. کنفدراسیون دانشجویان یکی از پدیده‌های سیاسی عجیب در تاریخ ایران است. بعید است دربارۀ این کنگره مطالعه و تحقیق کنید و از تشکیلات، انرژی و نیروی خارق‌العادۀ نهفته در آن شگفت‌زده نشوید. می‌کوشم در آینده‌ای نزدیک گفتارهای مفصلی دربارۀ کنفدراسیون انجام دهم و بهتر است بحث مفصل بماند برای بعد. اما در اینجا فقط باید سوگیری سیاسی کنفدراسیون را بدانیم.

کنگرۀ اول کنفدراسیون دانشجویان سال ۱۳۴۰ در لندن برگزار شده بود و تا انقلاب ۵۷ هر سال کنگرۀ سالانه در شهرهای مختلف برگزار می‌کرد (روی هم شانزده کنگره برگزار شد). هستۀ اول پایه‌گذاران کنگره به حزب توده نزدیک بودند، اما خیلی زود جوانانی که خود را «جبهۀ ملی اروپا» می‌نامیدند ــ یعنی رهپویان جوان مصدق در اروپا ــ کنگره را کم‌وبیش تصاحب کردند. البته تسلط آنها نیز از سال سوم و چهارم رو به افول نهاد و فضای کنفدراسیون دائم چپ و چپ‌تر؛ مملو از انواع گروه‌های کمونیستی‌ـ‌مائوئیستیِ علاقه‌مند به مشی مسلحانه که برای نزدیکی به چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق در ایران سر و دست می‌شکستند. البته آن جناحِ «جبهۀ ملیِ» هم از جبهه ملی داخل ایران مستقل شده بود و تمایلات شدید چپ و مسلحانه داشت و برای گرفتن کمک به سوی مقامات الجزایر و مصر و عراق دست دراز می‌کرد. برای اینکه این چپ‌رویِ کنفدراسیون را به خوبی درک کنیم، کافی است اساسنامۀ کنفدراسیون (صادره در ۱۳۴۰) را با «منشور کنفدراسیون جهانی» (صادره در ۱۳۵۴) مقایسه کنیم. اساسنامه بیشتر به امور صنفی‌ـ‌دانشجویی نظر دارد و صرفاً بر «قانون‌اساسی» ایران و حقوق بشر تأکید می‌کند، اما منشوری که چهارده سال بعد صادر شد، منحصر می‌شود به واژگانی چون امپریالیسم، استبداد، ارتجاع، خلق‌ها و سرنگونی سلطنت.

برگردیم به فرانسه در آبان ۱۳۵۵...

پس از ترور کیکاووسی شماری از همین دانشجویان را بازداشت کردند. از میان آنها، نادر اسکویی که رئیس فدراسیون دانشجویان آمریکا بود و به عنوان دبیر کنگره به پاریس آمده بود، و جوان دیگری به نام محمدرضا تکبیری از سوی پلیس فرانسه متهم به این ترور شدند. اُسکویی در منزلِ کاظم کردوانی، رئیس فدراسیون دانشجویان فرانسه (برادر همان پرویز کردوانی، جغرافیدان معروف)، ساکن بود و محمدرضا تکبیری نیز همخانۀ کردوانی بود. وقتی خبر بازداشت این دو تن و اتهام واردشده به آنها منتشر شد، در کمتر از ۲۴ ساعت مشخص شد کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایران چه توانایی‌هایی داشت!

@tarikhandishi

#ترور #تروریسم #چپ #چپگرایی #ژان_پل_سارتر #کنفدراسیون_دانشجویان_ایرانی

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 از دلاوری تا دلیوری!

✍️ گودرز صادقی هشجین

یکی از دوستان که پزشک متخصص و حاذقی است به صرافت افتاد تا از فرصتی که کانادا برای تبدیل ویزای توریستی به ویزای کار ایجاد کرده است استفاده کند. برای همفکری و کمک به ایشان، گوشی را روی اسپیکر گذاشتم و به یکی از دوستان سابق که در اینجا استاد دانشگاه بود و الان در آنجا منشی یک شرکت، زنگ زدم و در مورد جزئیات پرسیدم. گفت: «این که ایشان به عنوان پزشک کار بکند چند سالی علافی و هزینه‌ی شرکت در کلاس‌های آمادگی و ... دارد ولی ظرف 7 یا 8 ماه می‌تواند کاری به عنوان دستیار پزشک یا کارشناس سونوگرافی و مانند آن پیدا بکند و بعد خانواده اش را بیاورد». پرسیدم در این مدت چکار باید بکند؟ که جواب داد: «باید یک شغل ساده‌ای را که سریعا پیدا می‌شود انتخاب بکند و در آن مدت در مصاحبه‌های شغلی شرکت کند تا در یک کلینیک کار پیدا کند. هزینه‌ی زندگی مجردی حداقل 3.000 دلار در ماه است و ایشان می‌تواند ماهانه 1.500 دلار از کارهای ساده بگیرد و همانقدر هم از ایران با خودش بیاورد». وقتی پرسیدم منظورتان از کار ساده چیست، گفت: «کارهایی مثل گارسونی در رستوران یا دلیوری غذا …». این را که گفت لب و لوچه‌ی دوستم آویزان شد. تصور این که آقای دکتر که برای خودش شخصیتی علمی و ممتاز است ماه‌ها در کانادا به شغل شریف دلیوری مشغول باشد برایش قابل تصور نبود. بعد هم بشود پزشکیار و دستورات پزشک را اجرا بکند … زهی خیال باطل!

کنجکاو شدم و کمی در باره‌ی سرنوشت کسانی که برای زندگی بهتر به کانادا می‌روند پرس و جو کردم. در یکی از کانال‌های تلگرامی ایرانیان مقیم کانادا به نقل از یکی از هموطنان خواندم: «من کار جنرال در رستوران رو توصیه میکنم، چون علاوه بر حقوق ثابت، انعام هم میگیری و با صرف زمان کمتری نسبت به بقیه‌ی شغل‌ها درآمد بیشتری به دست میاری»! یکی از کاربرها هم توصیه کرده بود که: «واسه پیدا کردن کار جنرال رزومه‌ات رو سبک کن و آیتم‌های دانشگاهیش رو حذف کن»! عجب! کسی که خودش را نخبه می‌داند برود و تا پیدا کردن موقعیت مناسب در رستوران کار بکند و از این و آن انعام بگیرد و تازه انکار بکند که دانشگاه رفته تا مبادا صاحب‌کارها نگویند که حیف است چنین نخبه‌ای در رستوران کار نظافت و گارسونی انجام بدهد.

تعدادی از تجربه‌های ایرانیان را از شغل های اولشان خواندم. یک نفر نوشته بود: «اولین کارم در کانادا در والمارت آرورا بود. منو به بخش سبزی‌فروشی فرستادن. روز اول کار، دو تا سطل بزرگ از آشغال‌های کلم سبز گذاشتن جلوم و گفتن برگ‌های زایدشون رو می‌گیری و دوتاشون رو یکی می‌کنی. مجبور شدم برم توی سطل تا بتونم تمومش کنم. تموم که شد، رفتم تو ماشین و یک ربع گریه کردم». یک نفر دیگر هم نوشته بود: «من توی کار اولم در کانادا مشکلم بیشتر با بی‌خانمان‌های مسیر کارم بود. صبح به صبح مدیرمون عکس زندانی بهمون نشون می‌داد و می‌گفت این آزاد شده و اگه دیدینش هر چی پول نقد خواست بهش بدین تا شر نشه». کاربر دیگری هم به تجربه‌ی سختش اشاره کرده و گفته بود: «من یه ماه توی تیم هورتون کارم bakery بود. باید می‌رفتم توی فریزر منفی 20 که جنس بردارم و بعد می‌رفتم جلوی فر. روز سوم یه جور سرما خوردم که یه هفته افتادم». البته بعضی‌ها هم خوش‌شانس‌تر بودند و وضعیت بهتر و رضایت‌بخشی داشتند ولی بیشتر آه و ناله بود و من هم قصدم در اینجا فقط بیان آنها بود.

خلاصه: اگر کسی بخواهد مهاجرت بکند باید پیه همه چیز را به تن بمالد. بدون داشتن موافقت شغلی (Job Offer)، سر را پایین انداختن و پل‌ها را پشت سر خراب کردن و زندگی نسبتا راحت را در وطن رها کردن و بدون تخصص یا مهارت درست و حسابی رفتن معلوم نیست به کجا ختم بشود. کسی که در اینجا زندگی راحتی دارد و از احترام برخوردار است و هشتش گرو نه‌اش نیست باید مواظب باشد به جای درمان چشم کورش چشم دیگرش را هم کور نکند … کسانی که مستاصل هستند و چاره‌ای جز رفتن ندارند حسابشان جداست … اگر می‌روید بروید … ولی همه‌ی پل‌ها را خراب نکنید و راه بازگشت را برای همیشه نبندید.

zarifaneh.ir/delivery

#دلاوری #دلیوری #مهاجرت #فرار_مغزها

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 ویژگی‌های نسل زِد!

🔹 نسلی تابوشکن یا سر به راه؛ از افسرده‌های متظاهر تا تظاهر به بی‌خیالی و درعین حال دغدغه‌مند بودن

✍🏻 غزل حضرتی

✅دهه هفتاد اوضاعش کمی بهتر از دهه شصت بود، بچه‌هایی بودند اغلب تک تا دو فرزندی. اما دهه هشتاد متفاوت است.

✅شاید چند سال دیگر این تفاوت در مورد دهه نودی‌ها بیشتر به چشم ‌آید، اما فعلا می‌خواهیم درباره دهه هشتاد حرف بزنیم، نسلی که می‌داند چه می‌خواهد و تنها خودش است که برایش مهم است. کاش ما هم همین‌طور بودیم

متن کامل
https://www.etemadonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C-23/657970-%D9%88%DB%8C%DA%98%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%B3%D9%84-%D8%B2%D8%AF-%D8%AF%D9%87%D9%87-%D9%87%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%AF%DB%8C

#نسل_زد #ویژگی‌های_نسل_زد

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 پایان شب سیه سپید است!

🔹پایان دوران ١٢٠ ساله ایلخانان مغول در ایران

🔸زوال مغولان از یک روستا شروع شد. ...

صدوبیست سال مغول ها هر چه خواستند در ایران کردند؛ جنایتی نبود که از آن چشم پوشیده باشند. از کشتن صدهزار نفر در یک روز گرفته تا تجاوز و غارت ... ‏برخی از قبایل مغول‌ها پس از فتح ایران ساکن خراسان شدند، ولی چون بیابانگرد بودند، در شهرها زندگی نمی‌کردند!

مغول‌ها همه گونه حقی داشتند!
مغولان مجاز بودند هر که را خواستند بکشند، به هر که خواستند تجاوز کنند و هر چه را خواستند غارت کنند؛ ایرانیان برایشان برده نبودند، احشام بودند.

در تاریخ دورهٔ مغول، چنان یأسی میان مردم ایران وجود می داشته که حتی در برابر کشتن خودشان هم مقاومت نمی‌کردند.

#ابن_اثیر می‌نویسد ؛ یک مغول در صحرایی به هفده نفر رسید و خواست همه را با طناب ببندد و بکشد؛ هیچ کس جرات نکرد مقاومت کند جز یک نفر، که همان یک نفر او را کشت!

داستان از روستای #باشتین و دو برادر که همسایه بودند شروع می‌شود؛ چند مغول بیابانگرد به خانهٔ این‌دو می‌روند و زنان و دخترانشان را طلب می‌کنند. بر خلاف ۱۲۰سال قبلش، دو برادر مقاومت می‌کنند و مغولان را می‌کشند؛ مردم باشتین اول می‌ترسند، ولی مرد شجاعی به نام عبدالرزاق دعوت به ایستادگی می کند.

خبر به قریه‌های اطراف می‌رسد؛ حاکم سبزوار مامورانی را می‌فرستد تا دو برادر را دستگیر کنند. عبدالرزاق با کمک مردم روستا ماموران را می‌کشد. در نهایت حاکم سبزوار سپاهی چند صد نفره را به باشتین می‌فرستد، ولی حالا خیلی‌ها جرأت مقاومت پیدا می‌کنند؛ عبدالرزاق فرمانده قیام می‌شود.

در چند روستا، مردم مغولان را می‌کشند و خبرهای #مغول‌کشی کم‌کم زیاد می‌شود ؛ عبدالرزاق نام #سربداران بر سپاهیان از جان گذشته‌اش می‌گذارد. فوج‌فوج مردمان به‌ستوه آمده از ستم مغول‌ها به باشتین می‌روند تا به عبدالرزاق بپیوندند و در برابر سپاه ارغونشاه (حاکم سبزوار) بایستند.

عبدالرزاق بر ارغونشاه پیروز می‌شود و سبزوار فتح می‌گردد؛ پس از صد و بیست سال ایرانیان بر مغول‌ها فائق می‌شوند. آن روز حتماً پرشکوه بوده است!

#طغای_تیمور #ایلخان_مغول، یک ایلچی مغول را می‌فرستد تا سربداران از او اطاعت کنند؛ سربداران او را هم می‌کشند و از طغای‌تیمور می‌خواهند که اطاعت کند. سربداران به جنگ طغای تیمور می روند و او را شکست می دهند و این نقطهٔ پایان ایلخانان مغول است. همان لحظه‌ای که #سیف_فرغانی انتظارش را می‌‌کشید و آن را در وصف انتظار پایان حکومت مغولان اینگونه سرود:

‏هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

/channel/IRANINtellectuals

#زوال_مغولان

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 دشمن پوپولیسم!

✍️ محسن جلال‌پور

دو سال از درگذشت مهدی آگاه گذشت. در این مدت همواره احساس می‌‌کنم برادری تنی را از دست داده‌ام. در واقع هرچه بگویم از خوبی‌های این مرد بزرگ کم گفته‌ام. خانواده آگاه حق بزرگی گردن همه ما دارند. مرحوم آگاه سیزده فرزند داشت که جملگی انسان‌هایی شریف و آگاه بوده و هستند. همه آنها دور از هیاهوی زمانه خدمات زیادی به جامعه داشته‌اند اما دو فرزندشان را بیشتر می‌شناسیم. معروف‌ترین آنها، مرحوم «منوچهر آگاه» از اقتصاددانان سرشناس ایران است که در سال ۱۳۳۸ به ایران بازگشت و ریاست اداره بررسی‌های اقتصادی بانک ملی و بانک مرکزی را بر عهده گرفت. او بعدها معاون وزیر اقتصاد شد و در اواخر دوره پهلوی به ریاست سازمان برنامه و بودجه رسید. و دیگری مهدی آگاه است که متاسفانه دو سال پیش در چنین روزهایی دار فانی را وداع گفت.

مرحوم غلامرضا آگاه با بهره‌گیری از سرمایه‌ اهالی متمول یزد، باغ‌های زیادی در رفسنجان به بار نشاند. جنگ جهانی دوم، فرصت مناسبی برای او بود تا پسته ایران را به جهان عرضه کند. او مغز پسته را به نام «جیره کماندو» همزمان به ارتش متفقین و آلمان معرفی کرد و به این ترتیب زمینه فروش محصول باغات پسته رفسنجان به کشورهای اروپایی و آمریکا فراهم شد. او تنها به معرفی محصولات خود بسنده نکرد. هنگامی که «نیل آرمسترانگ» نخستین فضانورد جهان که پا به ماه گذاشت، به ایران آمد، هدیه ویژه‌ای به او داد و آن چیزی نبود جز پسته ایرانی که از باغات رفسنجان به عمل آمده بود. فضانورد آمریکایی نیز در مدح پسته ایرانی، یادداشت تاریخی نوشت و آن را به غلامرضا آگاه تقدیم کرد. بعدها به همت او بود که پسته ایران به بازار نیویورک و به دنبال آن اکثر نقاط ایالات متحده آمریکا صادر شد.

مهدی آگاه از نظر تسلط به کشاورزی و تجارت میراث‌دار پدر بزرگوارش، غلامرضا آگاه بود که ایشان را بزرگ صنعت و تجارت پسته می‌دانیم و از نظر تسلط بر علم و دانش، به برادر بزرگوارش مرحوم منوچهر آگاه شباهت داشت که در دهه 40 در دانشگاه تهران اقتصاد تدریس می‌کرد.

مرحوم آگاه دشمن پوپولیسم بود و زمانی نسبت به آن اعتراض می‌کرد که جامعه ایران هنوز با ابعاد مخرب آن آشنایی نداشت. آقای آگاه جزو آن دسته از انسان‌هایی بود که روی اصولش می‌ایستاد و کوتاه نمی‌آمد. زمانی که در تشکل‌های بخش خصوصی حضور داشت، حرف‌هایی می‌زد و تحلیل‌هایی می‌کرد که اغلب باعث اعتراض مدیران دولتی می‌شد. اگر سیاستمداران واژه‌ها را از معنای واقعی خود دور نمی‌کردند می‌شد مهدی آگاه را یک اصولگرای واقعی تعریف کرد. به اصول و قانون پایبندی داشت و همواره معتقد بود هیچ پدیده‌ای نباید جایگزین قانون شود. او همواره تاکید داشت که برای حفظ جامعه باید پایبندی به اصول و قانون رعایت شود. حتی اگر آن قانون، قانون خوبی نباشد، باید قانون دیگری نوشت اما قانون را نمی‌شود جایگزین اراده‌ها و خواسته‌های فردی کرد.

زاویه دید آقای آگاه به مسائل بدیع بود و پدیده‌ها را از مسیری تبیین می‌کرد که حتی برای نزدیک‌ترین دوستانش ناشناخته به نظر می‌رسید. شخصاً محو استدلال‌هایش می‌شدم و همواره به خودم می‌گفتم چرا من از این زاویه به مساله نگاه نکرده بودم و هربار به خودم می‌گفتم: مگر تو آگاه هستی؟ همیشه وقتی با حرارت درباره مشکلات کشور صحبت می‌کردند، یادآوری می‌کردم که با این بیماری، خوب است به این مسائل دلهره‌آور توجه نکنید اما دست خودش نبود. او دلی پردرد از نامهربانی‌های روزگار داشت و همواره از تهاجمِ سیاسی به منابع و آب و خاک این سرزمین می‌نالید. اعتقاد داشت این نسل بزرگ‌ترین صدمه را به ایران زده‌اند و همواره از دست‌درازی نسل فعلی به سهم نسل آینده در عذاب بود. همیشه می‌گفت؛ مغولان آن‌گونه که ما منابع کشور را غارت می‌کنیم، منابع ایران را به یغما نبرده‌اند.

یادش گرامی باد و روحش شاد.

/channel/IRANINtellectuals

#آگاه #آگاهی #پوپولیسم #دشمن_پوپولیسم #مهدی_آگاه

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 نتیجه دشمنی با علوم اجتماعی!

🔺 اعتماد ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

✍️ عباس عبدی

🔘 چرا عده‌ای با علوم اجتماعی و انسانی به شدت دشمن هستند؟ گروهی که در مرحله بعد نیز به شیوه‌های گوناگون با دانش پزشکی مخالفت می‌کنند. ریشه این مخالفت را باید در الزامات عقلانیت جدید و ترس سنت‌گرایان و به طور مشخص مستبدین و یا بنیادگرایان با این عقلانیت جستجو کرد. ریاضیات و فیزیک کمتر دچار این وضعیت بوده‌اند. بشر از روزی که به مفهوم عدد پی برده دو به علاوه دو را چهار می‌داند، و مخالفت با این گزاره ممکن نیست، یا آن اندازه به دور از عقل سلیم است که محلی برای مخالفت باقی نمی‌گذارد.

🔘 ولی ماجرای جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی و انسانی و تا حدی پزشکی متفاوت است. جامعه‌شناسی یکی از جدیدترین علوم است و اگر بخواهیم خیلی ساده و فشرده تعریف کنیم، براین فرض استوار است که ریشه پدیده‌های اجتماعی در دنیای انسانی ما قرار دارد و به جای آن که پدیدهای اجتماعی را به چیزهایی مثل خشم خدایان اسطوره‌ای یا طبیعت نسبت دهد، ریشه ها و علل را در مناسبات میان انسان ها جست و جو می‌کند.

🔘 بر این اساس، جامعه شناسان معتقدند که جامعه در طول زمان و به تدریج و بر اثر کنش های متقابل انسانی شکل می گیرد، و یا به عبارت ساده‌تر، مجموعه انسان‌ها با هم جامعه را می سازند. این فرض و یا ایده معنایش این است که جامعه چنان نرم و‌ شکل‌پذیر نیست که کسی یا کسانی بتوانند مثل موم هر جور که می خواهند آن را شکل دهند.

🔘🔘 بی‌توجهی به رویکرد جامعه‌شناسانه هزینه سنگینی است که پرداخت خواهد شد. فریب کلاه‌برداران گندم‌نمای جو فروش را نخورید.

متن کامل یادداشت 👇🏻👇🏻👇🏻

https://telegra.ph/نتیجه-دشمنی-با-علوم-اجتماعی-04-23
#دشمنی_با_علوم_اجتماعی

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔹 آرتروز فکری و تله روزمره‌گی!

▪️آرتروز فکری بیماری‌ای است که وقتی به انسان حمله می‌کند، فرد قدرت خلاقیتش را از دست می دهد. دیگر نمی‌تواند نوآوری کند، همیشه مستأصل است و قادر به یافتن راه‌حل‌های جدید نیست. مغز هنوز هم این توانایی‌ها را دارد اما چون آرتروز گرفته قادر به تفکر و خلاقیت نیست و نمی‌تواند تمام قدرت خود را به‌کار بندد.

️▪️فرد مبتلا به آرتروز فکری در هر سن و سالی که باشد از فکر کردن و خلاقیت و آموختن رنج می‌برد، نمی تواند کتاب بخواند، نمی تواند برنامه‌های آموزشی و مفید را تماشا کند و نمی‌تواند از دیگران بیاموزد؛ درچنین حالتی فرد دوست دارد در همین وضعیتی که هست بماند و خود را از هر حرکتی دور می‌دارد. درنتیجه کارها را طوطی‌وار انجام می‌دهد و درنهایت در "تلۀ روزمره‌گی" گرفتار میشود.

t.me/zarifaneh
#آرتروز_فکری #تله_روزمره‌گی
@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 کتاب‌های چاپی همچنان محبوب‌اند!

🔸نفوذ کتاب‌های الکترونیکی همچنان از کتاب‌های چاپی در اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان پایین‌تر است.

📍به‌عنوان مثال در ایالات متحده، تخمین زده می‌شود که ۲۰ درصد از جمعیت سال گذشته کتاب الکترونیکی خریداری کرده‌اند، در حالی که ۳۰ درصد کتاب چاپی خریداری کرده.اند.

📍چین تنها کشوری است که روند معکوس دارد، به‌طوری که تنها ۲۴ درصد از مردم کتاب چاپی را در ۱۲ ماه قبل از نظرسنجی خریداری کرده‌اند، درحالی‌که حدود ۲۷ درصد از مردم کتاب الکترونیکی را در این بازه زمانی خریداری کرده‌اند.

🔴با نگاهی به پیش‌بینی‌های بازار کتاب در مقیاس جهانی، پیش‌بینی می‌شود که اگرچه کتاب‌های الکترونیکی محبوبیت بیشتری پیدا کرده‌اند، اما این کتاب‌ها آخرین میخ بر تابوت کتاب‌های چاپی نیستند، بلکه محصول مکملی خواهند بود که در نهایت باید به نفع صنعت نشر باشد.

♦️کاری از تیم ترجمه گروه مطالعاتی هشت

@MohammadAghasi8

#کتاب #کتاب_الکترونیکی #کتاب_چاپی #نظرسنجی #داده_نمایی

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 چگونه در شبکه‌های اجتماعی بحث کنیم؟

✍🏻 جواد حیدری

این مطلب برگرفته از نویسنده‌ جدی و خوشنام به‌نام لوئیس وُون است که در تفکر انتقادی و نظریه‌های اخلاقی تخصص دارد. وُون در کتاب بسیار تأمل‌برانگیزش به‌نام «فلسفه‌نگاری: راهنمای دانشجویان برای خواندن و نوشتن جستارهای فلسفی»، مطلب مهمی را درباره‌ چگونگی بحث در شبکه‌های اجتماعی و آنلاین مطرح می‌کند.

فرض کنید که شما می‌خواهید در شبکه‌های اجتماعی درباره‌ موضوع سیاسی یا اخلاقی یا فلسفی مهمی وارد بحث جدی، صادقانه و سازنده شوید. شما قصد دارید در یک مباحثه‌ واقعی مشارکت کنید و از بحث‌های بی‌فایده‌ای که وقت و انرژی شما را هدر می‌دهند، اجتناب کنید. چگونه این کار را باید انجام دهید؟ به این شیوه:

1- قبل از هر چیز، از کسانی که فکر می‌کنید فقط می‌خواهند برتری خودشان را به رخ بکشند، جلب توجه و خودنمایی کنند، خود را آرام کنند، خشم خودشان را بر سر شما خالی کنند، یا شما را عصبانی و تحریک کنند، دوری کنید. اگر در نیمه‌راه بحث متوجه شدید که طرف مقابل شما علاقه‌ای به بحث عقلانی ندارد، خداحافظی کنید و خود را کنار بکشید. به سمت گفت‌وگوهایی بروید که در آن مباحث محترمانه و هوشمندانه رایج است.

2- فقط روی استدلال متمرکز شوید. شکل استدلال یا صدق مقدمات طرف مقابل‌تان را نقد کنید و اصلاً به شخصیت او کار نداشته باشید. از شخصی کردن بحث اجتناب کنید و عواطف خود را وارد بحث نکنید و بحث بی‌ربط به موضوع را طرح نکنید.

3- سعی کنید دیدگاه طرف مقابل را خیلی خوب فهم کنید. با این کار مجال ارائه‌ی بحث خوب را افزایش می‌دهید و چیزهایی را که نمی‌دانستید، یاد می‌گیرید و با نشان دادن همدلی خود بحث را آرام می‌کنید. با ارج نهادن به ایرادات طرف مقابل‌تان می‌توانید استدلال خودتان را قوی‌تر کنید و نشان دهید که در بحث جدی و منصف هستید.

4- به طرف مقابل‌تان در بحث احترام بگذارید. حرف‌های او را با دقت بخوانید و گوش فرادهید. در مورد انگیزه‌های او، یا ارزش‌های او یا پیشینه‌ی او بدترین حالت را متصور نشوید. تنها بر مبنای گرایش‌ها و تمایلات سیاسی به طرف مقابل‌تان برچسب نزنید. از اظهارنظرهای رکیک، تمسخرآمیز، فحاشانه و توهین‌آمیز اجتناب کنید.

5- محل نزاع را عوض نکنید؛ با طرح موضوعات جانبی بی‌ربط یا با عیب‌جویی بحث را منحرف نکنید. با اشاره به اشکالات گرامری طرف مقابل‌تان یا بر شمردن خطاهای تایپی و املائی او اصلاً بحث پیش نخواهد رفت و احتمالاً مهر خاتمه خواهید زد بر هرگونه شانس بحث عقلانی.

6- احساسات خود را مهار کنید. اگر خشمگین یا مضطرب یا عصبانی هستید، نمی‌توانید آن‌طور که باید واضح فکر کنید، ممکن است به‌جای اقامه‌ استدلال قوی و محکم، شروع کنید به ناسزا گفتن و احتمالاً طرف مقابل‌تان هم به همین شیوه به شما پاسخ خواهد داد.

7- بدانید که در مورد چه چیزی صحبت می‌کنید. فرض کنید که با کسی درباره‌ یک موضوعی بحث می‌کنید. در گرماگرم بحث متوجه می‌شوید که از واقعیاتی بی‌خبر هستید. اما همچنان اصرار می‌ورزید که بر حق هستید، چون برای شما بسیار عذاب‌آور است که قبول کنید، درباره‌ آن موضوع یکسری نکات را نمی‌دانستید. این وضعیت اتلاف وقت است. بهتر است قبل از اینکه وارد بحث و منازعه شوید از واقعیات باخبر شوید. از قبل در مورد موضوع تحقیق کنید و از استدلال‌های له و علیه موضع مورد بحث مطلع شوید.

8- قبل از اینکه بخواهید وارد بحث جدی در یک پلتفرم شبکه‌ اجتماعی با کاراکتر محدود مانند توئیتر شوید دوباره فکر کنید. محدودیت کاراکتر توئیتر بحث درباره‌ موضوعات پیچیده و طولانی را دشوار یا بی‌فایده می‌کند.

https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-14459

@hammihanonline

#شبکه‌های_اجتماعی #بحث #مباحثه

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷کدام حسن صباح؟ کدام اسماعیلیه؟ کدام ایران؟

🔹به بهانه سریال «حشاشین»

✍️امیر هاشمی‌مقدم

در ماه رمضان، کلیپ‌های یک گردشگر مصری پر بازدید شده بود که در خیابان‌های تهران با فیلم‌برداری از برخی مردم که روزه‌خواری می‌کردند، از مسلمانی ایرانیان تعجب می‌کرد. در همین ماه رمضان سریال «حشاشین» هم توسط پیتر میمی، کارگردان مصری ساخته شد. ذهنم ناخودآگاه میان این دو رویداد ارتباط برقرار می‌کند.

۱- هنوز بسیاری از مسلمانان، ایرانیان را مسلمان واقعی نمی‌دانند. بخشی از این داستان به دوگانه شیعه-سنی و بخشی به دوگانه عرب-عجم باز می‌گردد. در این میان تاریخ و سرگذشت ایران و مقاومت‌های فرهنگی (نهضت شعوبیه)، سیاسی (همچون سلسله‌های صفاری، سامانی، آل بویه و...) و شورش‌های استادسیس، سنباد، بابک خرم‌دین و... نیز به چنین باورهایی دامن می‌زند. به تعبیر جواد طباطبایی، ایران اگرچه از نخستین سرزمین‌های اسلامی شد و مردمانش اسلام آوردند، اما هرگز پاره‌ای از امت اسلامی نشد و به‌صورت تافته‌ای جدا بافته باقی ماند. در سریال حشاشین، حسن صباح و اسماعیلیان پیرو او صرفا گروهی آدم‌کش هستند که تنها به جهان اسلام ضربه می‌زنند.
۲- سریال حشاشین بیشتر بر پایه داستان‌ها و روایت‌های غیرمستند درباره حسن صباح است. البته در کتاب «بررسی انسان‌شناختی سینمای تاریخی ایران» (۱۳۹۲. انتشارات دریچه‌نو) نشان داده‌ام که سینما یک واسطه یا مدیوم است و موظف نیست تاریخ را جزء به جزء بازنمایی کند؛ بلکه نیاز به دراماتیک کردن تاریخ دارد تا مخاطب را جذب کند؛ اما اصل رویداد نباید قربانی شود. در سریال حشاشین شما با حسن صباحی که نیرنگ‌باز است و در راه قدرت‌طلبی حتی خانواده‌اش را هم قربانی می‌کند روبرو می‌شوید. منابع این سریال یا نوشته‌های مورخان سنی‌مذهب دشمن اسماعیلیه است یا قصه‌پردازی‌هایی همچون «سه یار دبستانی» و «خداوند الموت». در حالی‌که بسیاری از اسناد تاریخی نشان می‌دهد حسن صباح شخصیتی پارسا، ساده‌زیست و عادل بود و همین عدالت باعث شد مردم نقاط مختلف ایران گرد او جمع شوند. تا آنجا که به قول استاد باستانی پاریزی، زنان روستاهای اطراف قلعه تا چهارصد سال پس از مرگش، با درود فرستادن بر او ریسندگی‌شان را آغاز می‌کردند.
۳- این سریال بخشی از تاریخ ایران را روایت می‌کند. تقریبا همه صحنه‌ها در دژ الموت، اصفهان یا ری اتفاق می‌افتد. شخصیت‌های اصلی فیلم هم همگی ایرانی‌اند. اما تمدن و فرهنگ ایرانی دارد توسط غیرایرانی‌ها روایت و مصادره می‌شود و شخصیت‌ها، زبان مکالمه، پوشاک، معماری، موسیقی و... عربی است. علی‌رغم توانایی بالای ایران در حوزه سینمای تاریخی، این توانمندی صرفا بر سینمای دینی متمرکز شده و از ساخت فیلم و سریال درباره تاریخ ایران غفلتی نابخشودنی داریم. اگر درباره پیامبران بنی‌اسرائیل فیلم و سریال می‌سازیم (که باید بسازیم و خیلی هم خوب و لازم است)، فراموش نکنیم به جز ما شش میلیارد دیگر از جمعیت کره زمین هم باورمند به این پیامبران هستند و می‌توانند درباره‌شان فیلم و سریال بسازند. اما درباره تاریخ ایران وظیفه اصلی بر دوش خودمان نیست؟
۴- آنچه در سریال حشاشین و به‌طور کلی قصه‌پردازی‌ها درباره حسن صباح نادیده گرفته می‌شود، ایران‌دوستی وی است. فرهاد دفتری (به‌عنوان یکی از دقیق‌ترین پژوهشگران حوزه اسماعیلیه) «احساسات ملی ایرانی» را بخشی از انگیزه حسن صباح می‌داند که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. جالب است بدانیم اسماعیلیان نزاری (پیروان حسن صباح) نخستین مذهب اسلامی بودند که کتب و دستورالعمل‌های دینی‌شان را به زبانی غیر از عربی (فارسی) نوشتند.
۵- دژ الموت یکی از شناخته‌شده‌ترین بناهای تاریخی ایران است. در حالی‌که جز ویرانه‌ای از آن برجای نمانده. ای‌کاش دژ الموت بر پایه منابع تاریخی مورد بازسازی قرار می‌گرفت و تا حد امکان به شکل اولیه‌اش در می‌آمد. در نظر داشته باشیم که پس از پخش هر سریال تاریخی یا انتشار هر رمان تاریخی، بازدید گردشگران از مکان‌های نمایش‌داده‌شده در آن سریال یا رمان تاریخی رشد چشمگیری داشته است.
۶- اسماعیلیان به‌عنوان یکی از مذاهب ایرانی همچنان نسبت‌شان با ایران مشخص نیست. علی‌رغم تفاوت‌های آشکاری که با مذهب شیعه دوازده امامی دارند، اما به باورم همچنان باید آنها را پذیرا باشیم. گویا سال‌ها پیش درخواست داده‌اند به‌عنوان شاخه‌ای از تشیع، شعبه و دفتری در قم تاسیس کنند، اما پاسخی دریافت نکردند. آنان هنوز خودشان را شیعه می‌دانند، هنوز به ائمه اطهار ارادت دارند، هنوز دژ الموت یکی از زیارت‌گاه‌ها (یا مکان‌های مورد احترام)شان است، هنوز جمعیت ۱۵ میلیون‌شان چه در افغانستان، چه در تاجیکستان، چه در هند و چه در افریقا علاقه به ایران دارند و ... .

(/channel/moghaddames/129) (/channel/moghaddames/63)

@moghaddames

https://ensafnews.com/509593

#حشاشین #حسن_صباح #اسماعیلیه

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷کاش از سعدی می آموختیم!

✍️علی میرموسوی

تمییز باید و تدبیر و عقل و آن گه ملک
که ملک و دولت نادان سلاح جنگ خداست

در وصف حکیم شیرین سخن شیراز جای سخن فراوان است، اما به مناسبت روز آن بزرگمرد ادب پارسی که سهمی سترگ در شکوفایی فرهنگ ایران داشته است، نگاهی به برخی از اشارات وی درباب حکمرانی و مملکت داری نیکو به نظر می رسد.
نظم و نثر سعدی، سنتی را درباره حکمرانی بازتاب می دهد که در تداوم اندرزنامه های ایرانی و اندیشه ایران شهری شکل گرفته است. با نگاهی به این سنت به خوبی می توان دریافت که الگوی حکمرانی کنونی ایران تا چه اندازه از این سنت فاصله دارد و چرا شایسته تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم نیست.

از جمله ویژگیهای بسیار با اهمیت حکمت جاودان سعدی گذر از صورت به معنی است، از این رو در مقوله حکمرانی نیز به جای صورت به سیرت می اندیشد و نزد او چگونگی حکومت‌داری بر این که چه کسی حکومت کند اولویت دارد. او گلستانش را با سیرت پادشاهان و بوستانش را با عدل و تدبیر و رای آغاز می کند تا اهمیت سیاست و نقش حکمرانی نیک و عادلانه را در صلاح ملک و نیک بختی جامعه نشان دهد.

نگاهی گذرا به این دو باب نشان می دهد که سعدی از شیوه ملک داری حاکمان زمانه اش خرسند نیست و از رنج و دردی که بر مردم این کشور می رود آگاه است و شکایت دارد.

دراین کشور آسایش و خرمی
ندید و نبیند به چشم آدمی

غم از گردش روزگاران مدار
که بی مایه گردد بسی روزگار

سعدی در چارچوب اندیشه ایران شهری، عدل و داد و تدبیر و رای را مهم ترین اصول حکمرانی خوب می داند و ستم و بیداد را مایه تباهی و آشفتگی و نابسامانی ملک و مملکت می شمارد.

الا تا نپیچی سر از عدل و رای
که مردم ز دستت نپیچند پای

گریز رعیت ز بیدادگر
کند نام زشتش به گیتی سمر

ستم نه تنها عمر حکومت را کوتاه بلکه مایه بدنامی زمام دار است.

نماند ستم کار بد روزگار
بماند بر او لعنت پایدار

تفو بر چنان ملک و دولت که راند
که شنعت بر او تا قیامت بماند

او با وجود توصیه و تاکید فراوان بر عدالت در حکمرانی، چندان به تعریف عدالت نپرداخته، بلکه معیاری عینی برای ارزیابی آن ارائه کرده است. از نظر وی رضایت و خشنودی مردم از حکومت و حاکمان اصلی ترین شاخص ارزیابی حکمرانی است و دراین باره بسیار سخن رانده است.

فراخی در آن مرز و کشور مخواه
که دلتنگ بینی رعیت ز شاه

دگر کشور آباد بیند به خواب
که دارد دل اهل کشور خراب)

همچنان که نارضایتی مردم را نیز نشانه نادرستی و عدم مشروعیت حکومت می داند.

ریاست به دست کسانی خطاست
که از دست شان دست ها بر خداست

گرچه در زمانه سعدی، حقوق بشر به معنای امروزی آن اندیشه ناپذیر بوده است، ولی یگانه دانستن گوهر همه آدمیان در آفرینش به خوبی پیش رو و روشن بودن نگاه وی به انسان در آن دوران را نشان می دهد.

بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

از نظر وی آدمی موجودی خود خواه نیست که تنها به سود خود بیندیشد، بلکه دیگر خواهی نیز ساحتی اصلی از وجود اوست که او را موجودی اخلاقی ساخته است.

سعدی از این دیدگاه، رعایت صلاح مردم و حقوق آنان را از اصول بنیادین حکمرانی دانسته و بر آن تاکید می کند.

شنیدم که خسرو به شیرویه گفت
در آن دم که چشمش ز دیدن بخفت

بر آن باش تا هر چه نیت کنی
نظر در صلاح رعیت کنی

از نظر وی «ملوک از بهر پاس رعیت اند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک»

پادشه پاسبان درویش است
گرچه نعمت به فرّ دولت اوست

گوسفند از برای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست

از این جا به خوبی می توان دریافت که چرا سعدی نیک نامی و بد نامی حکومت نزد مردم را همچون معیاری اصلی برای داوری برای خوبی و بدی آن معرفی کرده است.

بد و نیک مردم چو می بگذرند
همان به که نامت به نیکی برند

یکی نام نیکو ببرد از جهان
یکی رسم بد ماند از و جاودان

اگر بیداد کردی توقع مدار
که نامت به نیکی رود روزگار

از نظر وی هر حکومتی رفتنی است، از این رو چه بهتر که حکمرانان نامی نیک از خود برجای نهند.

چنان که دست بدست آمده ست ملک به ما
به دست های دگر همچنین بخواهد رفت

آنچه بیان شد قطره ای از دریای دانش و حکمت این شاعر ایرانی است که همچنان در این روزگار می تواند الهام بخش باشد. از این رو #سعدی افتخاری نه تنها برای ایران و ایرانیان، بلکه برای همه جهانیان است.

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

#بدون_شرح

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

‌📚معرفی کتاب و آموزه‌های آن
📖تاریخ تکرار نمی‌شود، اما رویدادهای مشابه، فراوان تکرار می‌شوند!
🔷نفرت اثر هاینریش مان
🖊ابراهیم محجوبی
#هاینریش_مان، نویسنده آلمانی و برادر بزرگ توماس مان، کتابی دارد با عنوان "نفرت". جستارهائی پیرامون انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ - که به سقوط نطام سلطنتی و برپایی جمهوری وایمار منجر گشت - با تحلیل روندهای آن انقلاب و چگونگی پیدایش و رشد پدیده نازیسم در پی و بر بستر آن تحول. کتاب در سال ۱۹۳۳ در هلند چاپ و منتشر شده است. همان سالی که خود نویسنده نیز رهسپار تبعید شد. محور اصلی کتاب، چنانکه از نامش بر می آید، بررسی عنصر #نفرت نسبت به خود انقلاب و علیه گروه ها و جریان هائی است که در انقلاب نقش و شرکت فعال داشتند. به طور مشخص، کمونیست ها، سوسیال دمکرات ها، تشکل های کارگری و احزاب لیبرال. آن نفرت پراکنی را نازی ها بر پرچم خود نوشته بودند و در هر فرصت و هر جمع و محفلی با انرژی بی پایان همچون یک بیماری در سطح و عمق جامعه می پراکندند. در تحلیل ریشه های این نفرت پراکنی، دینامیسم و مکانیسم آن، هاینریش مان موفق است و پدیده را از زوایای گوناگون با دقتی درخور و پیش بینی های شگفت آور زیر ذره بین می نهد. در این بررسی ها، او به نکات جالب توجهی اشاره می کند: نازی ها در تبلیغات خویش علیه انقلاب و شرکت کنندگان آن، آشکارا انقلاب را "جنایت" ( Verbrechen ) می خوانند. و به همین اعتبار هم نیروهای فعال در جریان انقلاب را "جنایتکاران نوامبری "( Novemberverbrecher ) می نامند. در نوک پیکان این حملات نفرت پراکنانه، چپ ها قرار دارند. به زودی گناهکار دیگری نیز بر آن افزوده می شود و آن یهودیان هستند. چنانکه در اندک زمانی، مارکسیست ها و یهودیان را در یک دیگ ریخته و خواهان زدودن جامعه از وجود آنان می گردند. با قدرت گیری فزاینده نازیسم، آن نفرت پراکنی به قلع و قمع چپ ها منجر می شود. و سرانجام اندیشه و عمل نهفته در کُنه آن جنبش ویرانگر، در آمیزش با ناسیونالیسم پرخاشگر و حق به جانب، نفرت به یهودیان را به اشکال و ابعادی تصورناپذیر فرا می رویاند و حاصلش جنایاتی می شود که امروز جهانیان با چند و چون آن آشنائی دارند. در تبلیغات نازی ها در پراکندن زهر نفرت علیه نیروهای معین اجتماعی، تکیه بر ناسیونالیسم آلمانی و میهن گرائی افراطی، عنصری مرکزی و پررنگ است. با همین عامل و با آن نفرت آفرینی مداوم است که سرانجام نازی ها قدرت سیاسی را به چنگ خود در می آورند و در اندک زمانی نه فقط آلمان بلکه جهان را به لبه پرتگاه نیستی می کشانند.
وقتی در رویکرد نازی ها در برابر انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ دقیق می شوم، می بینم که رویکردی مشابه آن در ارتباط با انقلاب ۵۷ ایران نیز وجود دارد. اگر رویکرد نازی ها در همان یکی دو سال نخست جمهوری وایمار آغاز گشت و به نتایجی رسید که در بالا برشمردم، رویکرد مشابه به انقلاب بهمن بسیار دیرتر و دهه ها بعد از واقعه پدیدار شد. امروز، منادیان این رویکرد در رسانه های مختلف و زیر عنوان های گوناگون حضور دارند. آنها نیز به شیوه فاشیست های نازی و با شباهتی شگفت انگیز در انتخاب واژه ها و اتهام ها، انقلاب بهمن را ( بی اعتنا به زمینه ها و علل آن رخداد ) با عنوان هائی مانند "شورش فرومایگان"، "جنون ملی" و یا "خودکشی جمعی" و ... تعریف می کنند. و باز به همان شیوه نازی ها، نوک زهرآگین حمله را به سوی کمونیست ها و " ائتلاف چپ ها و اسلامگرایان " متوجه ساخته و عنوان غریب "پنجاه و هفتی" را بر دهن ها آورده اند. نازی ها از "جنایتکاران نوامبر" سخن می گفتند، اینان به همان سیاق از "فرومایگان پنجاه و هفتی" صحبت می کنند. به راستی، شباهت غریبی در کار است. و شباهت، بُعد دیگری نیز می یابد، وقتی می بینیم که تبلیغات این جماعت نیز چون نازی ها بر عنصر ناسیونالیسم، "ایران‌گرائی" و نوعی باستان‌گرائی مه آلود و فانتزی گونه استوار است. البته جماعتی که اکنون به این شیوه اندیشه و عمل روی آورده اند، یکدست و همگون نیستند. به گواهی اتفاق های تجربه شده در تجمعات ایرانیان خارج کشور، برخی در شیوه تبلیغ اندیشه و عمل خویش، آشکارا فاشیستی عمل می کنند؛ عده ای ناسیونالیسم افراطی و در عین حال مبتذل خود را بر سر این و آن می کوبند و سرانجام شماری هم در اِبراز گرایش های فاشیستی یا شبه فاشیستی خود هنوز به تمرین مشغولند و تکه تکه پازل سیاسی - عقیدتی خود را تکمیل می کنند. ولی، در همه حال، آش نفرت پراکنی علیه چپ ها همچنان هم زده می شود. و با تکرار مداوم "ائتلاف چپ و اسلام‌گرایان" به مثابه بانیان و آفرینندگان انقلاب بهمن، نه تنها از نگاه تاریخی به حوادث اجتماعی باز می مانند بلکه به آن وسیله خاک در چشم دیگران می پاشند. همان کاری که نازی ها با انقلاب نوامبر آلمان و آفرینندگان آن (چپ ها و یهودیان !) کردند.
کتاب "نفرت" هاینریش مان را باید خواند و در آن تعمق نمود.
@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 معلم موفق هفت ویژگی دارد:

✍️ مصطفی ملکیان

1️⃣ به شاگردانش زندگی اصیل را بیاموزد، نه زندگیِ عاریتی را؛ یعنی به آن‌ها یاد دهد که براساس فهم و تشخیص خودشان زندگی کنند.

2️⃣ خودشیفته نباشد و شاگردانش را از خودشیفتگی دور کند؛ یعنی به آن‌ها یاد دهد که اینگونه نیست که هر چیزی مال آنها باشد خوب است و هر چیزی مال آنها نباشد بد است.

3️⃣ پیش‌داوری نداشته باشد و به شاگردانش نیز یاد دهد که پیش از مواجهه با امری، درباره‌ی آن امر قضاوت نکنند.

4️⃣ جزم و جمود نداشته باشد و به شاگردانش شنیدن و تأمل کردن بر صداهای مخالف را بیاموزد.

5️⃣ مدارا داشته باشد و به شاگردانش بیاموزد که با مخالفانشان همزیستیِ مسالمت‌آمیز و همراه با احسان و عدالت داشته باشند.

6️⃣ تعصب نداشته باشد و برای شاگردانش این جمله را درونی کند که "حرفِ مرد لزوماً یکی نیست."

7️⃣ اهل خرافه نباشد و به شاگردانش بیاموزد که برای حرف‌هایشان دلیل داشته باشند و هیچ حرفی را بدون دلیل نپذیرند.

https://attach.fahares.com/z0pfSoxUCch113u5NGmSfQ

سخنرانی کامل را در اینجا بشنوید: ⬇️⬇️⬇️

/channel/IRANINtellectuals

#معلم #معلم_خوب #معلم_موفق

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 «ژان‌ـ‌پل سارتر، نادر و محمدرضا»!

✍🏻 مهدی تدینی

🔸 بخش دوم

ساساً یکی از فعالیت‌های اصلی کنفدراسیون در تمام این سال‌ها «دفاع» بود؛ دفاع از مخالفان حکومت شاه که در داخل بازداشت می‌شدند. کمیته‌های دفاعِ کنفدراسیون توانایی بسیج گستردۀ نیرو و جذب کمک خارجی برای دفاع از متهمان سیاسی در ایران را داشت. بهترین وکلای اروپا و آمریکا را ترغیب می‌کرد به پرونده‌هایشان رسیدگی کنند. حالا در فرانسه دو تن از افراد کنفدراسیون بازداشت شده بودند و مشخص بود کنفدراسیون اگر می‌توانست فرانسه را علیه پلیس این کشور بسیج می‌کرد ــ و می‌توان گفت واقعاً کرد! جدای از اینکه اعتراضات گسترده‌ای در نقاط مختلف جهان برپا کرد. فقط در تظاهرات هیوستون آمریکا بین ۱۰۰ تا ۱۴۰ نفر بازداشت شدند که این نشان می‌دهد چه غوغایی شده بود. در فرانسه نیز اعتراضات شدیدی شکل گرفت، اما کارت اصلی چیز دیگری بود.

بی‌درنگ کمیته‌ای از چهره‌های بارز فرانسه برای حمایت از نادر اسکویی و محمدرضا تکبیری تشکیل شد. ریاست کمیته با که بود؟ وُلتر زمان، ژان‌ـ‌پل سارتر. از چهره‌های هنری، ایو مونتان، خواننده و بازیگر نامدار فرانسوی در کمیته حضور داشت، و از چهره‌های سیاسی، فرانسوی میتران، به کمک این دو جوان ایرانی شتافت؛ همان رهبر حزب سوسیالیست فرانسه که بعدها چهارده سال (۱۹۸۱-۱۹۹۵) رئیس‌جمهور فرانسه بود (طولانی‌ترین دوران ریاست‌جمهوری فرانسه متعلق به اوست). وقتی چنین کمیتۀ نیرومندی از سارتر تا میتران برای دفاع از دو دانشجوی ایرانی تشکیل می‌شود، طبیعی است که بهترین وکلای فرانسه هم به کمک می‌آیند؛ آن‌هم با هزینۀ شخصی از جیب خودشان.

هیچ بعید نیست که پلیس فرانسه از ساواک ایران در این پرونده کمک و حتی خط گرفته باشد. اینکه این کمک و خط‌دهی چقدر بوده است قابل تشخیص نیست (دست‌کم من اطلاعی ندارم)، اما این پرونده را پلیس فرانسه پیش می‌برد. در نهایت پلیس فرانسه نتوانست اتهام خود را اثبات کند و پس از مدت نسبتاً کوتاهی (یک ماه) متهمان آزاد شدند. این هم بعید نیست که این ترور را همان چریک‌های شهری فرانسوی مرتکب شده باشند ــ گرچه در این هم تردیدی نیست که عناصری در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی با چریک‌های تمام جهان ارتباط داشتند، از آمریکای جنوبی تا اروپا.

اما یک چیز مسلم است و آن اینکه فارغ از واقعیت و حقیقت، کسی مانند سارتر که پیش‌تر با دانشجویان و کنشگران سیاسی ایران ارتباط کاملی برقرار کرده بود، بی‌درنگ و بدون هیچ اطلاعی از پرونده حاضر بود نام و توان خود را برای کمک به این دانشجویان چپ ایرانی بسیج کند. البته این سال‌های نیمۀ اول دهۀ ۱۹۷۰ مصادف بود با سال‌هایی که ساتر از مائوئیست‌ها دفاع می‌کرد و از قضا در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی نیز در آن سال‌ها یک جناح مائوئیست قوی حضور داشت. به هر روی به نظر آنچه برای خود ولتر زمان اهمیت نداشت نفس ترور بود، زیرا احتمالاً در نظر سارتر نیز مانند فرانکفورتی‌ها این نوع خشونت چون در خدمت تفسیر چپ‌گرایانه از تاریخ بود، خشونت بدی نبود.

داستان ترور کاووسی و مداخلۀ سارتر و آن کمیتۀ شخصیت‌های بلندپایه نمای خوبی از همکاری چپ جهانی با چپ‌های ایرانی را نشان می‌دهد؛ در روزگاری که امروز بسیاری از آن فاصله گرفته‌ایم و خاطرۀ کمرنگی از آن باقی مانده و به همین دلیل تحریف آن هم آسان است. اما در این میان، آنچه باز لبخندی بر لب می‌نشاند، پیگیری سرنوشت نادر اسکویی است. اسکویی مانند اکثر دانشجویان کنفدراسیون در بحبوحۀ انقلاب به ایران آمد ــ و البته مانند اغلب این دانشجویان چند سالی بیشتر در ایران نماند. او حتی در انتخابات مجلس اول شورای اسلامی از طرف یک ائتلاف بزرگ چپ (جبهۀ دموکراتیک ملی) نامزد شد و همزمان روزنامه‌ای نیز منتشر می‌کرد. اما به زودی از ایران رفت ــ برای همیشه. از آن پس خبری از او نیست تا حدود سی سال بعد که مشاور ارشد سنتکام می‌شود؛ سرفرماندهی ارتش آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا. گویا از آن اسکویی جوانِ ضدامپریالیست دیگر خبری نبود و خود او مشاور ارتشِ امپریالیسم شده بود. البته هیچ عجیب نیست، بلکه اگر فردی در شصت‌سالگی افکار دهۀ بیست‌ زندگی‌اش را حفظ کرده باشد عجیب ــ و خطرناک ــ است.

پی‌نوشت:
یک: نادر اسکویی در مصاحبه با بنیاد تاریخ شفاهی ایران بی‌گناهی خود را توضیح می‌دهد.
دو: برای آشنایی بیشتر با کنفدراسیون بنگرید به کتاب کنفدراسیون؛ تاریخ جنبش دانشجویان ایرانی در خارج ۵۷-۱۳۳۲، افشین متین، ترجمۀ ارسطو آذری. اساسنامه و منشور که در متن ذکر شد در صفحات ۴۱۲ تا ۴۲۴ آمده است.

#ترور #تروریسم #چپ #چپگرایی #ژان_پل_سارتر #کنفدراسیون_دانشجویان_ایرانی

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔲⭕️کآرام جانم می‌رود!

🔹حکایت تلخ مهاجرت در ابعاد گسترده

✍️امیر ناظمی

مواجهه با واقعیت: مواجهه با چالش‌ها در ایران امروز، اغلب به انکار واقعیت می‌انجامد. چشم بستن بر مساله‌ها و پنهان کردن چالش‌ها، اگرچه برای کوتاه‌مدت احساس آرامش می‌دهد، اما منافع بلندمدت را به همان اندازه تخریب می‌کند.

انکار واقعیت هم در میان سیاست‌گذاران و هم بنگاه‌ها تبدیل به یک تیپ رفتاری شده است. گویی با حرف نزدن یا کاری نکردن، در خصوص مشکل می‌توان مشکل را حل کرد. اما برای حل مساله، ابتدا باید واقعیت را، هرچند تلخ باشد، پذیرفت تا حل آن امکان‌پذیر شود.

یکی از چالش‌های این روزهای بخش خصوصی و از جمله اکوسیستم استارت‌آپی ایران، موضوع مهاجرت است. مهاجرت در ایران ابعاد گسترده‌ای یافته است و به نظر می‌رسد این چالش برای دهه‌ها گریبانگیر ایران خواهد بود، صرف نظر از این‌که نظام حکمرانی چه تغییراتی پیدا کند. به همین دلیل شرکت‌ها باید این مساله را به عنوان یک پیش‌فرض بپذیرند و برای کاهش آسیب‌های آن سازوکارهایی طراحی نمایند. دو سازوکار به بنگاه‌ها در خصوص مهاجرت پیشنهاد شده است.

◻️مهاجرت آونگی
تجربه کشورهای بلوک شرق پس از فروپاشی شوروی و به طور خاص روسیه، نشان داد که مهاجرت میان نیروهای علمی و فناوری را باید به عنوان یک اصل پذیرفت و کمتر سیاستی می‌تواند مانع از آن شود. با پذیرش این واقعیت، راه‌حل اصلی بهره‌گیری از منافع این واقعیت و کاهش آسیب‌های آن است.
شرکت‌ها و مراکز علمی، بر این اساس تلاش داشتند تا مهاجرت را تبدیل به «مهاجرت آونگی» کنند به نحوی که فرد مهاجر، تمایل به حفظ ارتباط با کشور و شرکت خود داشته باشد و تلاش کنند تا او را در «چرخه خدمت و تولید» کشور یا بنگاه خود حفظ کنند.
بر اساس این دیدگاه نیروی مهاجر هر استارت‌آپ می‌تواند به عنوان یک نیروی فریلنسر یا مشاور یا پاره‌وقت، نوعی از همکاری با داخل را تجربه کند. به این ترتیب سازوکارهایی برای شکل‌دهی به همکاری می‌تواند منافع زیر را ایجاد کند:

▪️انتقال تجربه‌ها و دانش به‌روز: شامل دانش فنی و مدیریتی
▪️پایش محیط: فرد مهاجر بیش از هر کسی به کسب‌وکار شما آشناست و می‌تواند بهتر از هر کسی در خصوص گسترش و بین‌المللی‌شدن استارت‌آپ شما ارزیابی داشته باشد.
▪️بین‌المللی‌شدن: نیروی مهاجر شما می‌تواند به ثبت و ایجاد شاخه بین‌المللی شما کمک کند.
▪️کمک به سایر مهاجران: مهاجرت برای مهاجر نیز تجربه سختی است. ایجاد گروه‌های حمایتی (برای مهاجران کسانی که تمایل به مهاجرت دارند) خود یک کنش اجتماعی ارزشمند است.

شرکت یا استارت‌آپ شما می‌تواند پشتیبان همان چیزی باشد که از آن می‌ترسد!

باید در چشمان ترس‌هایتان زل برنید، تا موفق شوید. بپذیرید تصمیم دیگران برای مهاجرت، دست شما نیست.

◻️همزاد جهانی شما
شرکت‌ها و استارت‌آپ‌ها اغلب این پیش‌فرض را دارند که ابتدا در جامعه خود موفق شوند و سپس به سمت بین‌المللی‌شدن حرکت کنند. اما واقعیت آن است که آن‌ها می‌توانید از همان ابتدا نیز به صورت موازی نسخه‌ی دیگری از خود را به صورت جهانی خلق کنند، که آن را «همزاد جهانی» می‌نامیم.

همزاد جهانی دقیقا مشابه با کسب‌وکاری نیست که در ایران ایجاد شده است، بلکه مدل کسب‌وکار (BM) همزاد جهانی، بر اساس ویژگی‌های بازار هدفش، نیاز به تغییراتی دارد. البته این تغییرات و هزینه‌ای که دارند، نسبت به ارزشی که ایجاد می‌کنند، بسیار اندک نیست. این که تا چه حد یک کسب‌وکار بتواند BM مناسبی برای «همزاد جهانی» خود تدوین کنند، میزان موفقیت‌اش را تعیین می‌کند. تدوین یک مدل کسب‌وکار مناسب که بتواند با کمترین تغییراتی نسبت به مدل فعلی کسب‌وکار، در بازاری بین‌المللی موفق باشد، البته سخت است، و وابسته به خلاقیت. اما امکان‌پذیر نیز هست.

به این منظور لازم است تا در معماری محصولات و خدمات نیز ملاحظاتی در نظر گرفته شود، از جمله معماری مدولار. مدولار بودن استفاده از هر ماژول را در هر دو محصول اصلی و همزاد جهانی امکان‌پذیر می‌کند.

☑️⭕️تجویز راهبردی: چالش‌های سخت، راه‌حل‌های سخت
این‌که در برابر یک چالش هیچ کاری نکنیم و صرف به غرزدن بسنده کنیم، یعنی ما هم تبدیل به بخشی از انکار واقعیت شده‌ایم. به جای غر زدن و افسوس خوردن در برابر شرایط باید به دنبال راه‌هایی برای رشد خود و توانمندسازی دیگران باشیم. هر دو راه‌حل پیشنهادشده سخت و پرزحمت است. اما اگر راه‌حل ساده‌تری برای این چالش بزرگ ندارید، پس باید دست به کار شوید. پس به جای نادیده‌انگاری یا مرثیه‌سرایی بهتر است راهی بسازید، که ویژگی بنگاه‌های موفق، همین ساختن‌هاست.

شاید باید در پس هر سفر خداحافظی به فرودگاه، زیر لب خواند: ای کاروان آهسته ران | کآرام جانم می‌رود. هر مهاجری آرام جان این سرزمین است و شاید شعر ما، همین سازوکارهای حفظ پیوند باشد.

/channel/I_D_Network
#مهاجرت #آرام_جان
@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 آبشار اطلاعات چیست؟

Information Cascade

🖊ترجمه و بازنویسی: محمدرضا سلیمی

➕ آبشار اطلاعات یا «سرازیری اطلاعات» زمانی اتفاق می‌افتد که فرد تصمیمی را بر اساس تصمیم‌های دیگران می‌گیرد، درحالی‌که اطلاعات و دانش خودش را که با اطلاعات و دانش دیگران درباره‌ی آن تصمیم مغایرت دارد نادیده می‌گیرد‌. این یک نظریه در حوزه‌ی اقتصاد رفتاری است که پیامدهای مهمی برای بازارهای مالی در پی دارد. تشخیص این خطای شناختی (آبشار اطلاعات) و پیشگیری از آن به افراد کمک می‌کند تصمیم‌های مالی بهتری بگیرند و از زیان‌های اقتصادی کلان جلوگیری کنند.

➕اقتصاد رفتاری یا behavioural economics یکی از شاخه‌های نوظهور و جذابِ علم اقتصاد است که به بررسی تاثیر عوامل روان‌شناختی، اجتماعی و هیجانی بر رفتار و تصمیم‌گیری افراد در موقعیت‌های اقتصادی گوناگون می‌پردازد. درواقع، اقتصاد رفتاری به مطالعه‌ی تاثیر عوامل روان‌شناختی بر فرایند تصمیم‌گیری اقتصادی افراد می‌پردازد. به‌عبارت‌دیگر، به دانش روان‌شناسی که به تصمیم‌گیری‌های اقتصادی افراد و سازمان‌ها می‌پردازد اقتصاد رفتاری می‌گویند‌. این دانش انتخاب‌هایمان را بررسی و به تصمیم‌گیری بهتر کمک می‌کند. درواقع، اقتصاد رفتاری دانش روان‌شناسیِ اقتصادی است.¹ این رشته امکان درک بهتر ذهن انسان را در فرایند تصمیم‌گیری فراهم می‌سازد، زیرا از علوم اعصاب و روان‌شناسی کمک می‌گیرد.

➕خطاهای شناختی مولود اقتصاد رفتاری هستند که بنیانگذارانشان دانیل کانمن و آموس تورسکی بودند. هرچند پیشگامان دانش اقتصاد رفتاری ریچارد تیلر، دانیل کانمن و آموس تورسکی بودند؛ هربرت سایمون جامعه‌شناس، روانشناس و اقتصاددان آمریکایی در دهه‌ی ۵۰ میلادی با طرح نظریه‌ی «عقلانیت محدود» پدربزرگ این رشته محسوب می‌شود.

▪️آبشار اطلاعات یا سرازیری اطلاعات چگونه شکل می‌گیرد؟

➕تصور کنید فرید، سعید، وحید و حمید تصمیم گرفته‌اند رمزارز (ارز دیجیتال) بخرند. این چهار نفر با دو گزینه مواجهند: فانتوم و تِتِر. اولین تصمیم‌گیرنده فرید است. او صرفاً با دانش خودش تصمیم می‌گیرد فانتوم بخرد. دومین تصمیم‌گیرنده سعید است. او از تصمیم فرید برای خریدن رمزارز فانتوم آگاه است؛ سعید با توجه به اطلاعات خودش و تصمیم فرید تصمیم می‌گیرد فانتوم بخرد. او به فرید اعتماد دارد؛ به علاوه خودش هم بر اساس دانش و اطلاعات شخصی‌اش تصمیم گرفته فانتوم بخرد. و درنهایت او هم فانتوم می‌خرد.

➕سومین تصمیم‌گیرنده وحید است. فرض کنید وحید اطلاعات و دانش خودش را درباره‌ی خریدن رمزارز فانتوم و تتر نادیده می‌گیرد، و به دلیل اینکه فرید و سعید تصمیم گرفته‌اند فانتوم بخرند او هم فانتوم می‌خرد. در اینجا آبشار اطلاعات یا سرازیری اطلاعات شکل می‌گیرد؛ یعنی اطلاعات از فرید به سعید و از فرید و سعید به وحید سرازیر می‌شود. درواقع، وحید هم اطلاعات خودش را درباره‌ی خریدن یا نخریدن رمزارز فانتوم نادیده می‌گیرد و سرانجام فانتوم می‌خرد.

➕آخرین تصمیم‌گیرنده حمید است؛ او از تصمیم فرید و سعید و وحید آگاه است و بدون در نظر گرفتن اطلاعاتی که خودش درباره‌ی رمزارز فانتوم و تتر دارد فانتوم می‌خرد، با این پیش‌فرض که فرید و سعید و وحید اشتباه نمی‌کنند. در اینجا نیز آبشار اطلاعات شکل می‌گیرد؛ یعنی اطلاعات مانند آبشار از فردی به فرد دیگر سرازیر می‌شود. درواقع، اطلاعات بدون تحلیل درست دهان‌به‌دهان می‌شود و درنهایت همه یک تصمیم می‌گیرند: فانتوم می‌خرند.

▪️پیامدها: معمولاً خطای شناختی آبشار اطلاعات زمانی روی می‌دهد که ارتباط کلامی مستقیم بین افراد وجود ندارد. در این خطای شناختی افراد صرفاً به شایعات، شنیده‌ها و مشاهدات عمومی واکنش نشان می‌دهند. بنابراین، آبشار اطلاعات به رفتار توده‌ای منجر می‌شود که در آن تصمیم‌گیرندگان هیچ دانشی را به فرایند تصمیم‌گیری جمعی و دانش عمومی اضافه نمی‌کنند.

▪️در این خطای شناختی افراد در سرمایه‌گذاری و تصمیم‌گیری به طور متوالی از رفتار یکدیگر تبعیت می‌کنند. اگر اولین تصمیم‌گیرنده یعنی فرید فردی قابل اعتماد باشد، اما در زمینه‌ی رمزارزها دانش کافی نداشته باشد؛ آنگاه درنهایت همه‌ی افراد (فرید، سعید، وحید و حمید) با زیان‌ مالی بزرگی مواجه خواهند شد.

▪️ منابع: ۱. ۶۶ خطای شناختی در تصمیم‌گیری: پیامدها و راه‌حل‌ها (پانوشت صص. ۲۵ و ۲۶)

#تفکر_نقاد #سوگیری_شناختی

http://t.me/zistboommedia


@zistboommedia

#آبشار_اطلاعات #خطای_شناختی #اقتصاد_رفتاری #رفتار_توده‌ای

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 پازیریک نمادی از دانش تجربی ایرانیان باستان!

قدیمی‌ترین فرش جهان، فرش دست‌باف ایرانی است که در سال 1949 در منطقه پازیریک سیبری روسیه به صورت نسبتاً سالم کشف و به نام فرش پازیریک نامیده شد.

علاوه بر قدمت، اهمیت این فرش به خاطر شگفتی‌های آن هست که يکی از آنها دانش آناتومی است. نقش گوزن نشان می‌دهد طراح اطلاعات گسترده‌ای از اندام داخلی گوزن و محل قرارگیری آنها داشته و درحقيقت آناتومی گوزن را به شکل تخصصی می دانسته. چنانکه با توجه به تصوير گوزن می بينينم:

1) قلب: درست در بالای پاهای جلو با رنگ قرمز و فریم زرد و لبه ای با رنگ سیاه ترسیم شده است.
2) رگ آئورت : در بالای قلب به همان رنگ ترسیم شده است.
3) معده : در سمت راست قلب ناحیه‌ی زرد رنگ بزرگ که انتهای آن به سمت بالا متمایل است.
4) روده : یک مربع در انتهای شکم احاطه شده با یک سایه‌ی زرد و یک کمان آبی
5) احتمالا مجرای ادراری: یک خط زرد با خال های سیاه در بالای پاهای عقبی
6) ستون فقرات : درست در زیر مرز قهوه ای پشت گوزن. (زنجیره ای سیاه و سفید متناوب)

اين فرش در موزه «هرمیتاژ» سن پیترزبورگ روسیه نگهداری می‌شود.

#پازیریک #فرش_پازیریک

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

📽 معرفی فیلم

🔷 منطقه تحت‌نظر یا منطقه مورد علاقه!

The Zone of Interest

کارگردان و فیلمنامه: جاناتان گلیزر

بازیگران: کریستیان فریدل، زاندرا هولر، رالف هِرفورث، یوهان کارتوس

خلاصه: رودولف هوس، رییس اردوگاه آشویتس، با همسرش هدویگ و ۵ فرزندشان در خانه‌ای باصفا کنار اردوگاه زندگی می‌کنند. هوس فرزندانش را برای شنا و ماهیگیری از خانه بیرون می‌برد و هدویگ بیش‌تر وقت خود را صرف رسیدگی و نگهداری از باغ می‌کند. خدمتکاران هم کارهای خانه را انجام می‌دهند و متعلقات زندانیان هم به این خانواده تعلق می‌گیرد؛ اما در آن سوی دیوار باغ ...

تحسین شده در جشنواره کن 2023 با 3 جایزه

برنده بهترین فیلم تولید انگلستان و بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان در جوایز بفتا 2024

نامزد 5 جایزه اسکار 2024

#فیلم #معرفی_فیلم #منطقه_تحت‌نظر #منطقه_مورد_علاقه #آشویتس #ابتذال_شر #آن‌سوی_ابتذال_شر

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

❓چرا نمی‌شود با حامیان ظلم بحث منطقی کرد؟

✍🏼 هانا آرنت

🔘 وقتی حکومت هیتلر مشغول نسل‌کشی فجیع ۶ میلیون یهودی در سراسر اروپا بود، نه تنها یک نفر آلمانی به این موضوع معترض نبود بلکه از این اقدامات حمایت هم می‌کردند! نکته جالب اینکه در آن برهه زمانی، بحث منطقی با مردم آلمان اصلآ جواب نمی‌داد و اکثر آن‌ها این جنایت‌ها را برای سعادت مردم آلمان و حتی مردم جهان توجیه می‌کردند.

🔘 "هانا آرنت" در کتاب "توتالیتاریسم" می‌گوید: انتظار بحث منطقی با حامیان حاکم ظالم هرگز جواب نمی‌دهد. به‌خاطر اینکه به واسطه "ایدئولوژی" دو چیز در آن‌ها مُرده:

۱) خودانگیختگی
۲) خصایص انسانی

وقتی خودانگیختگی از بین‌ می‌رود، آن بخش از مغز که مسئول "تفکر انتقادی" است، انگار خاموش می‌شود. وقتی قابلیت تفکر نقادانه از بین می‌رود، فرد نمی‌تواند بر اساس ارزش‌های اخلاقی و انسانی درون‌زای خودش اتفاقات را بسنجد. در واقع ترازوی ذهنی این آدم‌ها، فقط با ایدئولوژی حکومت، خوب و بد را می‌سنجد.

🔘 در جنگ‌جهانی دوم دستگاه تبلیغاتی آلمان به مردم تلقین کرده بود که یهودیان عامل بدبختی آلمان و جهان هستند. ذهن مردم آلمان هیچ‌وقت نمی‌پرسید که نسل‌کشی یهودیان، انسانی است یا نه. چون ترازوی ذهنی‌شان این طور می‌سنجید که آن‌ها موجودات پلیدی هستند که باید نابود شوند.

🔘 وقتی خصایص انسانی از بین‌ می‌رود، آدم برای انجام هر کاری که هم‌جهت با ایدئولوژی حکومت باشد، آماده‌ست؛ بدون اینکه فکر کند آن کار چقدر اخلاقی‌ و انسانی ست. یهودی‌ها زنده‌زنده داخل کوره‌ها سوزانده می‌شدند ولی هیچکس اعتراضی نداشت. ولی غیر از آلمانی‌های آن دوره، احتمالا همگان در طول تاریخ قضاوتشان این است که این اتفاق چقدر نفرت‌انگیز و غم‌انگیز است.

🔘 ایدئولوژی، انسانیت را از آدم‌ها سلب کرده بود. ذهن آلمانی‌ها این شکلی شده بود: موقع قضاوت در باره هر اتفاقی، تفکر و احساس‌‌شان تعطیل می‌شد و قضاوت ایدئولوژی حاکمیت، جانشین می‌شد. گرایش ایدئولوژی حاکمیت، تعیین می‌کرد که کدام اقدام خوب و زیباست و کدام اقدام نفرت‌انگیز و زشت. ایدئولوژی، "انسانیت" و "اخلاق" آلمانی‌ها را به خدمت "ماکیاولیسم" در آورده بود. برای آلمانی‌های دوره نازی هر وسیله‌ای که باعث رسیدن به "هدف" مورد نظر حکومت بود، موجه، بدیهی، مجاز و مشروع بود.

📕 منبع : کتاب توتالیتاریسم

#ظلم #ستم #ایدئولوژی
@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 تفکر اسفنجی و غربالی!

▪️اساسا دو روش مختلف تفکر وجود دارد:

١. تفکر اسفنجی

Sponge Approach Thinking

💎شبیه واکنشی که اسفنج نسبت به آب نشان می‌دهد؛ جذب کردن اطلاعات. در این روش چیزی که اهمیت دارد کسب معلومات است. استفاده از این شیوه خیلی متداول است و مزیت‌های آشکاری دارد. اولین مزیت آن این است که هرچقدر اطلاعات بیشتری درباره موضوع جذب کنید، بیشتر قادر خواهید بود پیچیدگی‌های آن را درک کنید. یعنی معلوماتی که کسب کرده‌اید مبنایی را فراهم می‌کند که بعدا پیچیده‌تر فکر کنید. مزیت دوم این است که به فعالیت چندانی نیاز ندارد. یعنی نه‌تنها محتاج تلاش فکری شدید نیست، بلکه معمولا سریع و آسان صورت می‌گیرد. به‌خصوص وقتی که مطالب و اطلاعات به‌صورت واضح و جالب‌توجه عرضه شده باشند. عمده‌ترین فعالیت فکری در این روش تمرکز روی داده‌ها و استفاده از حافظه است.

💎برای تبدیل‌شدن به شخصی فکور، جذب‌کردن اطلاعات نقطه‌ی آغاز خوبی است ولی این روش عیب بزرگی هم دارد؛ هیچ طریقه‌ای برای تصمیم‌گیری در مورد این که کدام اطلاعات و نظرات را قبول و کدام را رد کنیم در اختیار ما قرار نمی‌دهد. اگر کسی که مطالعه می‌کند همواره به این روش اتکا کند، به آخرین مطلبی که خوانده اعتقاد پیدا می‌کند. این تصور وحشت‌ناک است که فردی یا جامعه‌ای از لحاظ فکری آلت دست هر آن کسی باشد که تصادفا سر راه او سبز شده است. زیرا در این‌صورت تصمیم‌های ما به‌جای این‌که قضاوت‌هایی فکورانه باشند ناشی از برخوردهای اتفاقی خواهند بود.

💎کسی که روش اسفنجی را انتخاب کرده وقتی مطلبی را می‌خواند سعی می‌کند به دقت بخواند و تا حد ممکن آن‌ها را به‌خاطر می‌سپارد. ممکن است زیر واژه‌ها و جملات کلیدی خط بکشد. شاید خلاصه‌ای از عناوین و نکات اصلی را یادداشت کند. مطالبی که زیرش خط کشیده یا یادداشت کرده را مجددا بررسی کند تا مطمئن شود چیز مهمی از قلم نینداخته باشد. وظیفه او پیداکردن و فهمیدن چیزهایی است که نویسنده می‌خواهد بگوید.او استدلال نویسنده را به‌خاطر می‌سپارد اما آن را ارزیابی نمی‌کند.

٢. تفکر غربالی

Panning-for-gold Approach Thinking

💎شیوه‌ای که مبتنی بر تعامل است را روش غربال اطلاعات می‌نامیم. در این شیوه خودمان ترجیح می‌دهیم که کدام مطلب را جذب و از کدام چشم بپوشیم. این انتخاب مستلزم این است که ما هنگام مطالعه، نگرش ویژه‌ای داشته باشیم، یعنی نگرشی پرسش‌گرانه. این روش تفکر به مشارکت فعالانه نیاز دارد. البته این روند کاری است چالش‌برانگیز و گاهی طاقت‌فرسا، اما می‌تواند ثمرات فوق‌العاده‌ای داشته باشد. تشخیص‌دادن سره از ناسره در گفت‌وگوها مستلزم این است که شما به دفعات سؤال کنید و در پاسخ آن‌ها تامل کنید. آن‌چه در این روش اهمیت داردبده‌بستان فکری فعالانه با اطلاعات حین کسب آن‌ها است.

💎کسی که از این روش استفاده می‌کند ابتدا معلومات تازه‌ای کسب می‌کند (شبیه روش اسفنجی). اما شباهت همین‌جا تمام می‌شود. در این روش غربال‌کردن اطلاعات مستلزم تعدادی سؤال است که خواننده از خودش می‌پرسد و آن‌ها را برای آشکارکردن بهترین تصمیم یا بهترین عقیده طراحی می‌کند. خواننده به‌کرات ادعاهای مختلف نویسنده را زیر سؤال می‌برد. در حاشیه صفحات یادداشت‌هایی برای خودش می‌نویسد و در آن‌ها به مشکلات موجود در استدلال نویسنده اشاره می‌کند.

💎گفتن ندارد که روش اسفنجی هم در مواقعی مناسب است. اکثر شما همیشه از این روش استفاده کرده‌اید و با آن تا حدی هم موفق بوده‌اید. اما در مورد روش غربال‌کردن اطلاعات، احتمالش خیلی کم‌تر است که عادت به استفاده از آن داشته باشید. این امر تا اندازه‌ای فقط ناشی از این است که آموزش مناسب به شما نداده‌اند و تمرین کافی انجام نداده‌اید. ما در آینده به شما کمک خواهیم کرد که سؤال‌هایی مناسب مطرح کنید و روی نحوه استفاده از آن‌ها تمرین کنید.

▪️راهنمای تفکر نقادانه؛ پرسیدن سؤال‌های به‌جا، نیل براون و استیوارت کیلی، ترجمه کورش کامیاب

@zistboommedia

#تفکر #اندیشه #تفکر_اسفنجی #تفکر_غربالی

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

📚 معرفی کتاب

🔷 جنگِ قابل اجتناب؛ خطرات یک درگیری فاجعه‌بار میان ایالات‌متحده و چینِ!

✍🏻 کوین راد

🖊 نخست وزیر اسبق استرالیا رمزگشایی می‌کند: آیا وقوع جنگ میان آمریکا و چین حتمی است؟ کدام کشور پیروز چنین جنگ هولناکی خواهند بود؟

🔹کتاب «جنگِ قابل اجتناب؛ خطرات یک درگیری فاجعه‌بار میان ایالات‌متحده و چینِ شی جین‌پینگ» نوشته کوین راد، نخست وزیر اسبق استرالیا که تلاش می‌کند به واکاوی رویارویی چین و آمریکا و راه‌های جلوگیری از چنین فاجعه‌ای می‌پردازد، با ترجمه محمدرضا نوروزپور و توسط انتشارات خبرِ امروز منتشر شد.

🔹نخست وزیر و وزیر خارجه اسبق استرالیا و سفیر کنونی این کشور در ایالات متحده در این کتاب کوشیده است درک جدید و کاملی از مناسبات راهبردی حاکم بر روابط چین و ایالات متحده ارائه کند.

🔹به گفته هنری کیسینجر، این کتاب یکی از متفکرانه‌ترین آثار در خصوص روابط نوینِ آمریکا و چین محسوب می‌شود. همچنین منتقدین از هر دو کشور چین و آمریکا کتابِ کوین راد را به عنوان منبعی پربار برای درک پیچیدگی‌های رقابت ژئوپلیتیک بین چین و آمریکا توصیف و تحسین کرده‌اند.

🔹نویسنده تشریح می‌کند که چگونه سؤالات بنیادین زیادی در خصوص احتمال وقوع جنگ میان چین و ایالات متحده آمریکا شکل گرفته است: آیا واقعاً چنین جنگی میان چین و ایالات متحده، در خواهد گرفت؟ چرا کار این دو کشور ممکن است به جنگ منتهی شود؟ چنین منازعه مرگبار و خطرناکی در کدام عوامل تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ریشه دارد؟ آیا رویارویی احتمالی این دو کشور، جنگ جهانی سوم را در پی خواهد داشت؟ آیا طرفین در صورت رویارویی نظامی، از سلاح هسته‌ای استفاده خواهند کرد؟ پیروز چنین جنگ هولناک احتمالی کدام‌یک خواهند بود؟ سرنوشت سایر کشور‌های جهان چه خواهد شد؟ آیا چنین جنگی چیزی از بشریت و جهان باقی خواهد گذاشت؟ آیا چنین جنگی محتوم و اجتناب‌ناپذیر است یا می‌توان مانع از آن شد؟ اگر آری چگونه و اگر نه چه خواهد شد؟

🔹نویسنده کتاب با اتکا به تجربه عملی خود به عنوان یک مقام سیاسی و دیپلمات خدمت کرده در هر دو کشور و با بررسی محور‌های سیاست خارجی چین و تحولات و اهداف راهبردی این کشور در دوره ریاست شی جین‌پینگ، به تشریح خطرات فاجعه‌بار یک مناقشه نظامی بین این دو کشور پرداخته است.

🔹کوین راد، رویکرد بدیعی را برای معنابخشی به موضوعی به بزرگی چین مدرنِ به‌سرعت درحال‌توسعه، به کار گرفته است. او برای درک ساده‌تر جهان‌بینی شی جین‌پینگ و مسائل مطرح میان چین و آمریکا، ده دایره منافع متحدالمرکز را به تصویر کشیده است.

🔹در بخشی از مقدمه مترجم نیز آمده است: نویسنده به‌وضوح آنچه را که رهبر چین به‌عنوان نگرانی‌ها و فرصت‌های چین می‌شناسد به نمایش گذاشته و تشریح می‌کند که جاه‌طلبی‌های چین و تغییرات اخیری که در سیاست‌های تحت رهبری شی رخ داده، نه به روحیات جنگ‌طلبانه او، بلکه صرفاً به استراتژی و اهداف سیاستی او برای چین مرتبط می‌شود که قصد دارد جایگاهی در خور قدرت اقتصادی خود در نظم جدید جهانی پیدا کند.

🔹کتاب «جنگ قابل اجتناب» در ۵۰۴ صفحه، قطع رقعی با ترجمه محمدرضا نوروزپور و توسط انتشارات خبر امروز منتشر شده است.

khabaronline.ir/xm8T2

#کتاب #معرفی_کتاب #جنگ_قابل_اجتناب #جنگ_چین_و_آمریکا

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 اثر سرباز برگشته (از جنگ) !

🔹 چرا پسرهای بیشتری در هنگام جنگ و پس از آن به دنیا می‌آیند؟

دانشمندان مدتهاست میدانند که در خلال جنگهای بزرگ و حتی پس از خاتمه جنگ پسرهای بیشتری به دنیا میآیند. این پدیده اولین بار در سال 1954 شناسایی شد و با کودکان سفید پوست به دنیا آمده در آمریکا پس از جنگ جهانی دوم مرتبط بود. همان نتایج در سایر کشورهای متخاصم در طی جنگ جهانی دوم نیز به دست آمده است.

هیچ شکی نیست که این پدیده واقعی است اما تا کنون کسی نتوانسته آن را به درستی توضیح دهد.

اکنون شواهدی در دست است که نشان میدهد آن دسته از سربازان بریتانیایی که پس از جنگ جهانی اول به خانه برگشتند، به طور میانگین یک اینچ از سربازان کشته شده بلندتر بودند.
والدین بلند قد بیشتر محتمل است که فرزندان پسر داشته باشند در حالی که والدین کوتاه قد به احتمال بیشتر دختر به دنیا میآورند.

شاید شما بپرسید که تنها یک اینچ اختلاف قد چه تغییری میتواند ایجاد کند؟ محاسبات دقیق نشان میدهد که همان یک اینچ اختلاف قد (از لحاظ آماری) دو برابر کفایت میکند برای توضیح دادن تمام پسرهای بیشتری که در هنگام جنگ و طی چند سال بلافاصله پس از جنگ در بریتانیا به دنیا آمدند.

یک اینچ قد بلندتر پدر احتمال پسرزایی را %5 افزایش میدهد و چون حدود یک سوم مردان بریتانیایی بین 15 تا 40 ساله در طی جنگ جهانی اول به جبهه اعزام شده بودند، پنج درصد افزایش احتمال پسر زایی معادل افزایش میلیونها پسر خواهد بود.

اینکه چرا سربازان بلندقد شانس بیشتری برای زنده ماندن داشتند چندان روشن نیست و در مورد آن فرضیه های زیر را میتوان در نظر گرفت:

- سربازان بلند قد توانایی جسمانی و احتمالاً سلامت بیشتری داشتند و بدین دلیل از جراحات و عفونتهای جنگ بیشتر جان به در بردند.
- افراد بلندقد کمی باهوشتر از افراد کوتاه قد هستند که موجب میشود در ارتش به درجات بالاتری برسند که این خود آنها را از خط مقدم جبهه که خطرناکترین منطقه است دورتر نگه میدارد.

https://preview.redd.it/more-boys-are-born-during-and-after-major-wars-and-no-one-v0-qp6l7ge9gg6a1.png?auto=webp&s=ac08b0864cabc4a336180a2c8ef6c9abc91bf461

- احتمال آخر این که بلندقدها هرچند به دلیل داشتن جثه بزرگتر بیشتر احتمال دارد تیر بخورند، اما فضای بیشتری در بدن خود دارند که میتواند مورد اصابت تیر قرار گیرد بدون آنکه زخم کشنده ای ایجاد شود.

مترجم: امیر رحمانی

لینک به مقاله ساده شده از ساتوشی کانازاوا در سایت روانشناسی امروز
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/the-scientific-fundamentalist/200802/the-returning-soldier-effect-i-why-are-more-boys-born

لینک به مقاله تخصصی همان نویسنده در ژورنال تولید مثل انسان

http://m.humrep.oxfordjournals.org/content/22/11/3002.full

#اثر_سرباز_برگشته #تولد_پسر #جنگ #آثار_جنگ

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 بی‌سابقه در تاریخ ایران!

🔺اعتماد ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

✍️عباس عبدی

🔘شناخت جناح‌بندی‌های داخلی جریان اصول‌گرایی جالب و آموزنده است. این جریان لایه‌های پیچیده‌ای دارد و به علت «قدرت‌محور» بودن آنان مسایل مادی و منفعتی، حرف اول را در مجادلات میان آنها می‌زند، ولی در مجموع می‌توان آنان را ذیل سه گروه کلی تقسیم‌بندی کرد، که البته هر کدام از این گروه‌ها، بویژه تندروهای آنان از باندها و زیرگروه‌های عجیب و غریبی تشکیل می‌شوند که هر کدام آنان می‌توانند موضوع مطالعه و تحلیل جداگانه‌ای قرار گیرند.
🔘گروه اول، در حال حذف کامل از عرصه سیاسی هستند. آنان همان اصول‌گرایان سنتی هستند که در انقلاب هم بودند، تقیدات شرعی دارند، بیش از آنکه دنبال منافع و قدرت باشند، خود را ملتزم به ارزش‌ها و برداشت‌های دینی خود می‌دانستند، هر چند از سال ۱۳۶۸ به بعد آنان نیز «قدرت‌محور» بودند، ولی صبغه عقیدتی آنان و نیز سابقه تاریخی خودشان، بویژه در رابطه با روحانیت مانع از هضم آنان در هزار لای قدرت می‌شد.
🔘حدی از استقلال را برای خود قایل بودند، همین استقلال‌جویی و پرهیز از غوطه‌ور شدن در عوام‌گرایی افراطی آنان را کم‌کم به حاشیه بُرد و حضور سیاسی آنان را بسیار کم‌رنگ کرد. نکته جالب اثرات رسانه‌ای بر حذف و یا به حاشیه راندن این گروه است. ابزارهای اصلی آنان برای حضور در میدان در درجه اول حمایت قدرت سپس انحصار صدا و سیما و بالاخره شبکه‌های مساجد بود.
🔘ولی کم‌کم شبکه مساجد را با نیروهای جدید از دست آنان خارج کردند. سپس هیات‌ها را جایگزین نهاد مسجد نمودند. با شکستن انحصار رسانه‌ای و آمدن شبکه‌های اجتماعی، و بالاخره تغییر ریل قدرت به سوی جوانگرایی، این جناح عملاً از گردونه سیاست به خارج پرتاب شده‌اند و شانس چندانی برای حضور دو باره ندارند. نه انگیزه کافی دارند و نه حتی توان لازم را. بسیاری از آنان ناامید از آینده هم هستند. فرزندان اغلب آنان راه خود را از سیاست رسمی جدا کرده‌اند.
🔘گروه دوم اصول‌گرایان ادامه گروه اول هستند، با این تفاوت که در عرصه مدیریتی حضور دارند. کم هم نیستند، هر چند به مرور در حال اخراج هستند. اینها اغلب نسل بعدی گروه اول هستند. فاقد انسجام و تشکیلات روشنی هستند ولی به صورت فردی حضور عمومی دارند، حرف می‌زنند، نقد می‌کنند، افشاگری می‌کنند، التزامات آنان به قدرت فرع بر تعهدات آنان به حقیقت و واقعیت است.
🔘با توجه به صبغه اصول‌گرایی، راحت‌تر هم حرف می‌زنند. حس می‌کنند که به آنان خیانت شده و مورد سوءاستفاده سیاسی قرار گرفته‌اند. هر دو گروه فوق از برخی جهات با بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان نزدیکی‌های تحلیلی و فکری دارند. هر دو گروه تقیدات مذهبی متعارفی دارند و نسبت به آن نیز حساس هستند.
🔘 گروه سوم مجموعه‌ای متنوع؛ متشکل از نسل‌های دوم و سوم هستند. ویژگی اصلی آنان «قدرت‌محوری» است، ولی تعبیر خود را از آن دارند. در واقع قدرت و ثروت را برای خود می‌خواهند. مذهب آنان عمیق نیست، بیش‌تر مناسکی و نمایشی است. ضوابط و ارزش‌های دینی برای آنان در خدمت بالا رفتن از نردبان قدرت است و فقط تا همین مرحله اهمیت دارد. دین آنان تقریباً جدید است.
🔘آنان از فرقه‌ها و دسته‌ها و باندها و گنگ‌های گوناگونی تشکیل شده‌اند. به همین دلیل است که از بیرون نمی‌توان فهمید چرا به یکباره فرد مهم این جناح در تهران اول نمی‌شود و شخص دیگری نفر اول می‌شود. این محصول تشکیلات فرقه ای آنان است.
🔘وحدت تشکیلاتی ندارند و اتفاقاً به دلیل ماهیت باندی خود، اختلافات عجیب و غریب داخلی دارند. قدرت‌محوری آنان تا حدی است که مغایر با اولویت‌های خودشان نباشد، لذا در جریان اخیر حجاب به صورت غیر مستقیم در برابر تذکر به روند جاری رسمی علیه زنان، حمله کردند. ذهنیت‌های آنان تخریبی است. گرایش‌های آخرالزمانی دارند، و این گرایش نه از روی اعتقاد، بلکه به این علت است که بحث و گفتگوی عقلانی را بلاموضوع می‌کند.
🔘ضد علم، طرفدار نظریه توطئه، مخالف قانون و حاکمیت آن هستند. ادبیات آنان در فضای مجازی مشهود است. هتاکانه و غیر دینی است. بسیار متکی به رسانه‌های انحصاری هستند. در عمل هیچ ایده و برنامه ایجابی ندارند، جز ویرانگری و تخریب و تقابل در داخل و خارج از کشور. تناقضات گفتاری و رفتاری آنان فراوان و شدید است ولی در ذیل کسب قدرت به هر قیمتی قابل رفع است.
🔘به راحتی چشم را بر فساد خود و دوستانشان می‌بندند، حتی آن را توجیه هم می‌کنند. برای آنان «حق» معنای مستقلی از «نفع» و «قدرت» خودشان ندارد. لذا بی‌شخصیت‌ترین رفتارهای سیاسی را در تاریخ جدید ایران از خود نشان می‌دهند. مهم‌تر از همه اینکه فاقد حداقلی از اخلاقیات و شرم هستند. به راحتی دروغ می‌گویند و تهمت می‌زنند و حرف خود را تغییر می‌دهند، حقیقت مسلم و روشن را نفی می‌کنند، در تاریخ ایران وجود گروهی مشابه آنها یا بی‌سابقه است یا کم‌سابقه.

#جناح‌بندی_سیاسی

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 «فسیل»؛ انقلاب فیلمفارسی یا فیلمفارسی انقلاب؟

✍️ محمد عبدی

«فسیل» که از نظر رقمی به پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران بدل شده و بیش از هفت و نیم میلیون تماشاگر داشته، به کارگردانی کریم امینی، داستان سه دوست (با بازی بهرام افشاری، هادی کاظمی و ایمان صفا) را در یک گروه موسیقی پیش از انقلاب روایت می‌کند؛ نمونه غریبی از سیاست یک بام و دو هوای جمهوری اسلامی و مسئولان سینمایی امروزش که بیش از همه مسئولان سینمایی - از دهه شصت تا به امروز- داعیه‌دار و مدعی انقلاب و ارزش‌های انقلابی و اسلامی شده‌اند، اما فیلم محبوب پرفروش و بازار گرم‌کن‌شان فیلمی است درباره رقص و آواز و آزادی‌های شخصی‌ای که پس از انقلاب ممنوع شد.

این اتفاق سراسر تناقض‌آمیز در فیلم فسیل می‌افتد، فیلمی که می‌خواهد به فساد و شکنجه در پیش از انقلاب اشاره کند، اما در نهایت برای مردم عادی به تنگ آمده از محدودیت‌ها، مفری می‌شود تا در آن کمی رقص و آواز ببینند، دل‌شان با پنج سیری‌های شخصیت‌ها غنج برود و با دیدن تصاویر خیابان‌های زمان شاه و مردمی که آزادانه در آن در حال رفت و آمدند، آه بکشند و حسرت بخورند.

فسیل از هر ارزش هنری تهی است و اساساً فیلمی برآمده از صنعت فیلمفارسی با همه مختصات و ویژگی‌هایش است و به نوعی وارث خلف فیلمفارسی‌های پیش از انقلاب در جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شود که در آن حتی زحمت یک استفاده درست از جلوه‌های ویژه پیشرفته مثلاً برای باور پذیر کردن حضور شخصیت‌ها در خیابان‌های پیش از انقلاب هم کشیده نشده است. این فیلم به برآیند غریبی از دو نقطه متضاد می‌رسد: فیلم ادعای نفی ابتذال و به سخره کشیدن آن را دارد، اما خود به ابتذال کشیده می‌شود؛ می‌خواهد از فشار و شکنجه و نبود آزادی‌های سیاسی در پیش از انقلاب حرف بزند، اما در نتیجه‌ای متضاد به ستایش آزادی‌های آن دوران می‌رسد (جمع‌های خانوادگی با نشاط و با محبت در حال تماشای برنامه رنگارنگ از تلویزیون هستند و در همان حیاط آدم‌هایی با اعتقادات مختلف زندگی شاد خودشان را دارند) و حرف‌های ظاهراً جدی فیلم در این زمینه خود به یک کمدی سیاسی مبتذل بدل می‌شود: مثلاً در صحنه‌ای که کمیته‌چی به اسی می‌گوید «ما اینجا کسی را آویزان نمی‌کنیم» (در حالی که در فیلم ساواکی‌ها این کار را می‌کردند)، از فرط متناقض بودن و تحریف واقعیت، مضحک می‌شود و هر تماشاگری را به خنده می‌اندازد، در حالی که اساساً مجوز گرفتن فیلم و حمایت جنبی از اکران آن و بالیدن به فروش‌اش، به همین نکته‌های سطحی مضحکی بازمی‌گردد که قرار است دوران پهلوی را پر از فساد و شکنجه تصویر کند و دوران پراختناق و وحشت‌آور دهه شصت را پر از مردمی مخلص و انقلابی که در قالب اعضای کمیته انقلاب اسلامی خودی می‌نمایانند و در خدمت اسلام و مردم هستند؛ در حالی که گشت‌های کمیته دهه شصت یکی از مخوف‌ترین خاطرات جوانان آن سال‌ها را تشکیل می‌دهد که نیروی انتظامی و گشت‌های ارشاد این سال‌ها در مقایسه با خشونت وحشتناک آنها بسیار ملایم‌تر به نظر می‌رسند.

در همین راستا همه چیز هم برای فیلم آزاد می‌شود و فیلم در بحبوحه اعتراضات مردمی، بدون دردسر بر سردر سینماها خودنمایی می‌کند؛ نمایش صحنه‌ها و اتفاقاتی که در فیلم‌های دیگر مجاز نیست و هر کدام آنها کافی است برای توقیف فیلم: آواز خوانی پاپ به سبک خواننده‌های پیش از انقلاب (که صدای‌شان در جمهوری اسلامی ممنوع است)، نمایش دختری بدون حجاب (با کلاه گیس)، خوردن عرق و حرف‌های زننده (که گاه به طور کامل گفته نمی‌شوند ولی برای تماشاگر واضح است که به چه کلمه رکیکی اشاره دارند) و حتی گفتن «جان» به یک پرستار زیبا.

همه اینها به ملغمه غریبی در شخصیت‌ها می‌رسد که در آن مشخص نیست یک عضو گروه موسیقی پاپ در زمان شاه چرا حالا عضو مخلص کمیته شده (و حالا لابد همان نوازنده‌های ساز به دست را دستگیر می‌کند)، یک توده‌ای حالا چرا مجاهد شده و بالاخره این که حرف‌های احمدی نژاد در انتهای فیلم -در به هوش آمدنی احتمالاً حدود بیست سال بعد- آنجا چه می‌کند و آیا واقعاً فیلمی با این میزان سطحی بودن -و در عین حال در خدمت شعارهای معمول انقلاب بودن- قرار است متلکی هم به حاکمیت نثار کند؟

اما فیلم برای جلب توجه تماشاگر از هر عنصری سود می‌جوید؛ از شروع فیلم با برنامه محبوب رنگارنگ تا خواننده‌هایی چون شهرام شب پره و سیاوش قمیشی و بازیگرانی مثل رضا بیک ایمانوردی که شبیه‌سازی شده‌اند و کسی در فیلم نقش آنها را بازی می‌کند: یعنی وام گرفتن از تمام چیزهایی که انقلابی‌ها آنها را «مبتذل» نامیدند و دکان‌شان را تخته کردند، حالا فیلمی به ظاهر «انقلابی» از همان عناصر پرطرفدار در دل عوام سود می‌جوید تا مردم را به سینماها بکشاند و موفق هم می‌شود؛ تناقضی از این غریب‌تر در سرتاسر تاریخ سینمای ایران نمی‌توان یافت.

#فسیل #فیلمفارسی #انقلاب_فیلمفارسی #فیلمفارسی_انقلاب

@akhalaji

Читать полностью…

فراسوی سیاست

🔷 سرمقاله «دنیای اقتصاد»

🔹 خستگی استارت‌آپی!

✍️ نیما نامداری

✍️ خیلی‌ها تعجب کرده‌اند چرا صاحبان یکی از بزرگ‌ترین استارت‌آپ‌های ایران حاضر شده‌اند برای فروش اکثریت سهام خود با یک شرکت خصولتی پای میز معامله بنشینند.

✍️ تقریبا همه استارت‌آپ‌های شناخته‌شده که به سوددهی رسیده‌‌اند در سال‌های اخیر علاقه‌مند به حضور در بازار سرمایه هستند‌ و برای عرضه اولیه سهام درخواست رسمی داده‌اند.

✍️ در بعضی موارد هیات پذیرش بورس هم با این درخواست‌ها موافقت کرده‌، اما به‌دلیل مخالفت نهادهای دیگر، تا امروز غیر از یک مورد (تپسی) این فرآیند به سرانجام نرسیده است.

✍️ گفته می‌شود علت این مخالفت، ترکیب سهامداری این استارت‌آپ‌هاست. ظاهرا برخی دستگاه‌های ناظر ملاحظاتی درباره برخی از سهامداران خصوصی این شرکت‌ها دارند و تا زمانی که آنها سهامدار باشند، موافق عرضه سهام در بورس نیستند. تپسی هم زمانی مجاز به عرضه سهام در بورس شد که ابتدا بخش قابل توجهی از سهام خود را به برخی شرکت‌های خصولتی واگذار کرد.

✍️ حق طبیعی صاحبان این استارت‌آپ‌هاست که نخواهند سهام خود را کمتر از ارزش واقعی بفروشند و جایی هم بهتر از بازار سرمایه برای کشف ارزش واقعی یک شرکت وجود ندارد؛ اما وقتی این راه بسته است چاره‌ای جز چانه‌زنی پشت درهای بسته و در فضای غیرشفاف باقی نمی‌ماند.

✍️ در چنین شرایطی آن طرف که توان فشار رسمی و غیررسمی دارد قدرت چانه‌زنی بیشتری هم دارد. نباید فراموش کرد که گزینه‌ها برای چنین معاملاتی هم زیاد نیستند.

✍️ برآورد می‌شود ارزش دیجی‌کالا بین ۳۰ تا ۴۰هزار میلیارد تومان باشد و گفته می‌شود حدود ۷۰درصد سهام این شرکت روی میز مذاکره است.

✍️ واضح است که در شرایط امروز اقتصاد ایران، شرکت‌های بسیار معدودی توان پرداخت چنین اعدادی را دارند که آنها هم عمدتا خصولتی هستند.

✍️ همه اینها باعث می‌شود توان چانه‌زنی بنیان‌گذاران استارت‌آپ‌ها باز هم کمتر شود و عملا چاره‌ای جز چنین معاملاتی نداشته باشند.

✍️ در همین مثال دیجی‌کالا، ظاهرا سهامداران فعلی پذیرفته‌اند تخفیف قابل توجهی به خریداران بالقوه بدهند.

✍️ اگر سهام دیجی‌کالا در بورس عرضه شده بود و قیمت آن مشخص بود یا اینکه خریداران متنوعی (داخلی یا خارجی) امکان مذاکره با دیجی‌کالا را داشتند، چرا باید سهامداران فعلی تن به تخفیف می‌دادند؟

✍️ شاید بپرسید اساسا چرا صاحبان استارت‌آپ‌های بزرگ می‌خواهند سهامشان را بفروشند؟ چرا همین وضعیت فعلی را ادامه نمی‌دهند و از مدیریت کسب‌وکار بزرگ و موفقی که دارند لذت نمی‌برند؟ سوال درستی است که دو پاسخ اصلی دارد.

✍️ واقعیت آن است که استارت‌آپ‌ها ‌میهمان ناخوانده اقتصاد ایران هستند و حاکمیت هنوز نتوانسته با این شرکت‌ها کنار بیاید و به آنها اعتماد کند؛ از سوی دیگر مدام کمپین‌های رسانه‌ای از داخل و خارج علیه این استارت‌آپ‌ها فعال می‌شود. کمپین‌هایی که عمدتا مبتنی بر اطلاعات اشتباه یا برداشت‌های ناصحیح است ... 👇

متن کامل سرمقاله https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D8%B1%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-28/4062771-%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D9%BE%DB%8C?utm_source=telegram&utm_medium=social

#دی‌جی_کالا #استارت‌آپ #خستگی_استارت‌آپی

@akhalaji

Читать полностью…
Subscribe to a channel