مُشک را گفتند: "ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ،
ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ نِشینی، ﺍﺯ ﺑﻮیِ خوشَت ﺑﻪ ﺍﻭ دﻫﯽ..."
ﮔﻔﺖ: "ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ نَنگرم ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ،
ﺑﻪ ﺁﻥ بِنگرم، ﮐﻪ من ﮐﯽ ﺍﻡ...!"
"مولانا جلال الدین بلخی"
@AdabErfan
ای قبول کنندهی روان
و ای خریدار بی هنران!
و ای همدم پردردان،
هر دمی که در همدمیِ تو دم نمیزند
بی دم گردان،
آنگه همدمِ وی باش.
ای جان من! هر چه از ماست بر ماست،
اما تا هم دیده بان احوال خویشم،
از این معنا همیشه دل ریشم.
چون همه تو باشی من کیستم؟
آه از بیچارگی و بی کسی ما
آه از مفلسی و بینوایی ما
آه از غربت و تنهایی ما...
ای جان من! از همه بریده، به تو پیوستم.
چون تو چنين کنی کجا بایستم
و اگر تو بیفکنی که گيرد دستم؟
من بنده توام پر عیب و مغرور،
گه نزدیکم وگه دور.
به این مورِ جفاکارِ گریزپایِ بی وفا
هر سیاستی که فرمایی سزاوارم؛
اما از آنجا که حدّ کرم توست
اگر از این نوع هزاران از ما صادر شود
هیچ است؛
از ما جرم و از تو کرم.
#شیخ_نجم_الدین_کبری
عشق و نور جاريست…
@GOLLESTANEH
💜
#ملفوظات_خوانیهای_من 97
او [=فریدالدين عطار نیشابوری]
شهید شد و آنچنان بود که کفار در نیشابور رسیدند و او با هفده یار به هم مستقبلِ قبله نشسته بود، منتظر آنکه کافران بیایند و ایشان را شهید کنند. همان زمان کافران دررسیدند و تیغ نهادند و کشتن آغاز کردند. در آن وقت خواجه فریدالدين عطار رحمهالله علیه
چون دید که یارانِ او را کشتن گرفتند در آن حال میگفت این چه تیغِ قهاری است و این چه تیغِ جباری است!
چون او را کشتن گرفتند آن زمان میگفت این چه کرم است و این چه مکرمت است و این چه احسان است!
@bahavabahane
#فوائد_الفؤاد یا
#ملفوظات_خواجه_نظامالدین_اولیاء
اثر: #خواجه_حسن_دهلوی شاعر پارسی گویِ هند معروف به سعدی هند
قرن هفتم و هشتم
بهگزین: #پارسا_نوروزی
تصحیح: #محمد_لطیف_ملک
به کوشش: #محسن_کیانی
انتشارات روزنه، چاپ اول ۱۳۷۷
امروزدراینآیهتدبرمیکنیم
👇به نام خدا
… وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ
و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.
عنکبوت/۶۹
@Tafakkor
࿐ྀུ༅࿇༅═┅
زِ نُو هر لحظه ایمان تازه گردان
مسلمان شو مسلمان شو مسلمان
بسا ایمان بُوَد کز کفر زاید
نه کفر است آن، کز او ایمان فزاید
گلشن راز
@Tafakkor
ترانه ی "مرا ببوس" اثر زنده یاد استاد مجید وفادار
نوازنده: استاد افشین علوی
🌹🙈🙊🙉🌹
مرنج و مرنجان ۱واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/BjQftKVtAEF13XfB7aruvP
مروت و مدارا تلگرام👇
/channel/MorovvatOModaaraa
مرنج و مرنجان تلگرام👇
/channel/AliAmiriMarbini
🔸نقد یک مصراع از مقام معظم رهبری
امروز حسین محبّی معاون تبلیغات سپاه گفته است: "۱۶۰۰ شاعر در سپاه شناسایی شدند که با حافظ و سعدی و مولانا خیلی فاصلهای ندارند."
قطعاً خواهید گفت پاسخ به چنین اباطیلی خود دالّ بر حماقت است. من نیز سالها چنین میپنداشتم ولی مدّتی است ایضاحِ بطلانِ چنین مدّعیاتی را نه مستحب که واجب شرعی و علمی میدانم. بنا بر این برای روشن شدن ذهن این شخص و همفکرانش نه شعر آن ۱۶۰۰ نفر که شعری را از ولی امر و فرمانده سپاهیان بررسی میکنم و فاصلهاش را با شعر حافظ و سعدی و امثالهم میسنجم. چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
در همین هفتههای اخیر غزلی از مقام معظم رهبری در رسانهها منتشر شد. البته اعلام شد غزل مربوط به سالهای گذشته است. درست گفتهاند. چون نسخۀ قدیمش در اینترنت هست مربوط به ده دوازده سال پیش. اما گوینده بسیار در اصلاح آن کوشیده و ابیاتی از آن کسر و ابیاتی بدان افزوده است. مثلا ابیات نخستین آن پیشتر چنین بود:
از سر جان بهر پیوند کسان برخاستم
چون الف در وصل دلها از میان برخاستم
واژگون هرچند جام روزیام چون لاله بود
از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم
و در تحریر اخیرش چنین:
از سر ره تا غبار افشاند جان برخاستم
چون الف در وصل جانان از میان برخاستم
غرق خون هرچند جام روزیام چون لاله بود
از کنار خوان قسمت شادمان برخاستم
انصاف این است که به تحریر اخیر بپردازیم. میفرمایند:
چون الف در وصل جانان از میان برخاستم
مقصود از این مصراع چیست؟ از میان برخاستن یک معنیاش به کنار رفتن و از بین رفتن و محو و معدوم شدن است. چنانکه خواجه میگوید:
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
یا فی المثل در محاوره میگوییم "اگر گرد کدورتی بود از میان برخاست" یعنی از بین رفت. بسیار خوب. برای ادای این مقصود چه نیازی است پای الف را به میان بکشیم؟ چگونه الف از میان برخاست یا از بین رفت؟
شاید از سر جان برخاستن مقصود بوده. چنانکه حافظ میگوید:
مژدۀ وصل تو کو کز سر جان برخیزم
اما در اینجا چنین صحبتی نیست. یعنی مشکل کلماتی نیست که اساساً گفته نشده بل کلماتی است که نقش آن در ادای چنین مقصودی مشخص نیست.
به خاطرم میرسد که شاید گوینده تعبیر الف و جان را در مصاریعی چنین شنیده و در خاطرش نشسته است:
مانندِ الف میانِ جان جا داری
جان سه حرفی است و الف در میانۀ جیم و نون. اما اینجا سخن از لونی دیگر است. میفرمایند: چون الف در وصل جانان از میان برخاستم. اولاً جانان دو الف دارد. ثانیاً هیچ کدام از دو الف در میانۀ لفظ نیست. پس لابد از بیخ و بن منظور دیگری را دنبال میکردهاند. یعنی از تعبیرِ "از میان برخاستن" نه "از بین رفتن" را بلکه ایستادن و پایداری را مراد کردهاند و الف را هم به جهت راستقامتی و استقامتش مطرح فرمودهاند. همچون خاقانی که میگوید:
چنان استادهام پیش و پس طعن
که استادهست الفهای اطعنا
آری، دلنشین است این مضمون. اطعنا دو الف دارد که در دو سوی کلمۀ طعن ایستاده و در میانهاش گرفته است. اما بود و نبود الفین در وصل جانان چه کارکردی دارد؟ هیچ.
هرچند اگر خوانندۀ این سطور منصف و بیغرض باشد تا همینجا به تفاوت کلام شاعر حرفهای با کسی که تفنناً شعر میگوید پی خواهد برد اما اجازه بدهید فقط مصراع بعد از این را هم مختصری بررسی کنم:
غرق خون هرچند جام روزیام چون لاله بود
در تحریر نخست آمده واژگون هرچند... بعد به درستی لابد اندیشیدهاند که همۀ لالهها که واژگون نیستند. پس نوشتند غرقِ خون. با اینهمه مصراع رو به صواب نرفت. به قول مولوی:
گفت هر درمان که ایشان کردهاند
آن عمارت نیست ویران کردهاند
شاید با خواندن مصراع مذکور این مصراع حافظ در ذهنتان تداعی شود:
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند..
اما تفاوت بسیار است. ایشان میگویند:
غرق خون هرچند جام روزیام چون لاله بود
وقتی جام، غرق خون باشد یعنی خون بر آن محیط است و این متفاوت است با مقصود شاعر که احتمالا میخواسته بگوید:
گرچه جام روزیام لبریزِ خون چون لاله بود
مثل تفاوت لیوانی پرآب با لیوانی که در سطلی از آب غرق است. در واقع در آب بودن و پرآب بودن کلّی توفیر دارد.
هر دو تحریر این غزل در اینترنت قابل دسترسی است. اگر برادران سپاه مایل باشند پای تخته حاضرم فاصلۀ این قبیل اشعار را با شعر حافظ و سعدی و مولوی برایشان با شکل رسم و حتی ذکر عدد و کیلومتر مشخص کنم. چرا که از این عمل یک فایدۀ دینی مسلّم حاصل میشود. توهّم این که شاعران سپاهی با حافظ و سعدی برابرند عقوبت اخروی ندارد اما این که در تلویزیون خطاب به رهبری بگویید تو عین خدا هستی و مصباح را بیاورید و برای او مقام عصمت بتراشید و برنامۀ "از علی تا علی" بسازید والله این اعمال و گفتار شرک است و دین و شرفتان را در صورتی که واجد آن باشید بر باد میدهد.
/channel/rezamousavitabari
.
الهی!
نوازندهی غریبان تویی، و من غریبم
دردم دوا کن که تویی طبیبم
پ.ن تحلیل و رصد
مناجات بیهمتای پیرهرات (خواجه عبدالله انصاری)، که فریدون فرحاندوز با صدای مسحورکنندهی خویش بازخوانیاش کرده، و موسیقیِ پسزمینهی آن، به هنر سرانگشتان مجید درخشانی که از کاسه تار، معجزهای در عصر ناممکنها برون داده، تلفیق شده است.
@tahlilvarasad
🌀بی نشانی، نشانی اوست
همه جا را می گردی، از همه می پرسی، با اینکه هزار و یک نام دارد، هیچکس اما نشانی اش را ندارد.
شاید نشان دارد اما تو خبر نداری، شاید بی نشانی، نشانی اوست.
با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
✍️#عرفان_نظرآهاری
#هر_روز_با_حافظ
#حافظ۵
👇📕👇
https://youtube.com/shorts/gK72Zw21Brg?si=nrFxJOnKGXOFGnRx
لاو رُوود - جاده عشق
✍ رحیم قمیشی
بیست سال پیش در هند که زندگی میکردم جادهای از منطقه سکونت ما در پاشان روود و پانچواتی به سمت خارج شهر کشیده شده بود که به آن Love Road یا جاده عشاق گفته میشد.
شنیده بودم دختران و پسران دلداده، برای گفتگو های دلیشان، شبها آنجا میروند، من که متاهل بودم با سه فرزند کوچک، با آن آموزههای اشتباه دینی، که هنوز تعلق خاطری به آن داشتم، هرگز انگیزهای برای رفتن به آن جاده نداشتم.
- عدهای برای لهو و لعب، و فسق و فجور میروند جایی، من بروم گناهبار بشوم!؟
تا اینکه یک شب دل به دریا زده و به همراه همسرم عازم آن جاده شدیم.
جادهای باریک و طولانی و پر پیچ و خم و سرسبز، بدون یک چراغ روشنایی، که تنها در انتهایش دو سالن بزرگ عروسی قرار داشت، شاید بیشتر از ده پانزده کیلومتر.
ما تنها عشاقی بودیم که با ماشین آمده بودیم! همه با موتورسیکلت بودند. هر دو نفر گوشهای گرفته و با هم نجواهایی داشتند!
متر به متر، متر به متر، عاشق و معشوق، لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد،، رومئو و ژولیت.
هر چه جلوتر رفتیم تعدادشان بیشتر میشد و کمتر نمیشد. برخی با سی چهل سانتیمتر فاصله از هم گفتگو میکردند، میگفتیم اینها هنوز به توافق نرسیدهاند، بعضی پنج سانتیمتری هم نشسته بودند، میگفتیم این دو به توافق نزدیک شدهاند، و بعضی تا دقت نمیکردیم متوجه نمیشدیم دو نفرند!!
می دانستند قلبها، وقتی دو نفر روبروی هم قرار بگیرند، دقیقا بر هم قرار میگیرند و ضرباهنگشان یکی میشود.
میدانستند زیباترین نت جهان همان صدای قلبهایی است که با هم میتپند.
میدانستند این لحظهها تکرار نشدنیاند.
آن موقع بیشتر از دوازده سالی از ازدواج با همسرم گذشته بود. چقدر حسرت خوردیم چرا ما در ایران لاو روود نداشتیم. چرا نشد مثل این جوانها بیاییم و از نقشههای آینده زندگی برای هم بگوییم. چرا نتوانستیم بیاییم و در تاریکی جادهای زیبا و آرام، همدیگر را تماشا کنیم، چرا فکر کردیم عشق زمینی گناه است؟!
یادمان رفت هنوز هم دیر نیست...
خیلی دلم میخواست از ماشین پیاده شوم و فریاد بزنم؛ بچهها قدر این لحظهها را بدانید. مواظب باشید کسی شما را فریب ندهد و بگوید عشق شما را از راه بهدر میکند!
بچهها اگر عشق نبود زندگی بیمعنا بود.
اگر عشق نبود میشدیم آدم کوکی، ماشین.
اگر عشق نبود جانمان را فدای چه کسی میخواستیم بکنیم
اگر عشق نبود این جاده که صفایی نداشت!
ما خجالت کشیدیم از ماشین پیاده شویم و مثل آن جوانها دست به گردن هم بیندازیم، بگوییم و بخندیم، ترانه بسراییم، از اینکه چقدر همدیگر را دوست داریم بگوییم.
و الان بیست سال است تأسف آن شب را میخوریم...
بچهها! شما نگذارید لاو روودها خلوت شوند.
نگذارید گلها بیخریدار بمانند.
نگذارید آنکه با دریافت یک شاخه گل میخندد، دلش باز میشود، امید پیدا میکند، برایتان تب میکند، بدون گل بماند!
شاید شما هم بیست سال دیگر حسرت این روزها و این شبها را بخورید.
ولنتاین مبارک ❤️
@ghomeishi3
همگان 🌀
بار عشقی داشتم سنگین؛ بر دوش هر کس که می گذاشتم، کمرش دوتا می شد. حتی یکبار آن را بر دوش گردون گذاشتم، خم شد، هنوز نیز خم مانده است.
بار عشقم را برداشتم به هزار قسمت تقسیمش کردم، به هزاران بخش و به هر کس تکه ای دادم.
اینک همگان بار عشقم را می کشند! هر کس گوشه ای را، هر کس اندکی را.
چه زیبا معشوقی که من دارم؛ نام معشوقم همگان است.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
.
عشق، شادیست،
عشق ، آزادیست
عشق، آغاز آدمیزادیست
زندگی چیست!؟
عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق میورزد
دل و جانش به عشق میارزد
#هوشنگ_ابتهاج
🎥بازخوانی آهنگ زیبای Zaz موزیسینِ فولک فرانسوی با این مضمون که، من لیموزین و پِقسُنِل و عمارت تو نوفللوشاتو نمیخوام؛ به من جهانی سرشار از عشق بدهید..
@eshgh_javdanegi_channel
جوانمردی دریاییست به سه چشمه:
یکی سخاوت
دوم شفقت
و سوم بی نیازی از خلق
و نیازمندی به حق
شیخ ابوالحسن خرقانی
🔸قرآنسوزی در سوئد و احترام به والدین
✍ رضا موسوی طبری
با عرض پوزش ناچارم در ابتدا لطیفهای بازگو کنم که اندکی خارج از محدودۀ ادب است.
روزی شخصی به نام اصغر عنزاده جهت تغییر نام به ثبت احوال رجوع کرد. جلسهای تشکیل شد و شورای مربوطه تقاضایش را بررسی و مصوّب کرد که ایشان مجاز به تغییر است. از او پرسیدند: جایگزین اسم و رسم قبلی چه بنویسیم؟ گفت: اکبر عنزاده.
حالا حکایت سوئد است. چندی پیش در این کشور مجوز دادند تا سلواننامی وسط خیابان قرآن را به آتش بکشد. متعاقب این اقدام سفیهانه از رجال سیاسی و دانشمندان گرفته تا سازمان ملل این حرکت را محکوم کردند؛ حتی نتانیاهو. پلیس سوئد که دید هوا پس است برای جبران، مجوز دیگری داد که کسی بیاید تورات را مقابل سفارت اسرائیل آتش بزند ولی آن شخص مرتکب این خطا نشد. عاقبت هم دادگاه مهاجرت سوئد حکم اخراج سلوان مومیکای مهاجر را صادر کرد.
کاش کسی به حاکمان سوئد میفهماند مسأله قرآن و تورات نیست. مسأله این است که وقتی کتابی به هر دلیلی مورد احترام چند میلیون یا میلیارد انسان است نباید مورد اهانت قرار بگیرد و به نفرت و خشونت میان انسانها دامن بزند. البته میتوان کتابهای موسوم به کتب مقدس را نقد کرد اما آتش زدن آن امری نیست که موجب مباهات بشر در جهت آزادی بیان تفسیر شود.
مدّعی هموطن میگوید قرآن مرجع داعش بوده پس سزاوار سوختن است. او نمیداند که این کتاب در طول تاریخ مستمسک بدتر از داعش هم قرار گرفته اما از سویی منشأ هزاران خیر و برکت و مهر و عطوفت و ایثار و فتوّت هم بوده است. میگوید ابوبکر بغدادی و اعوان و انصارش که سر انسانها را به راحتی آبخوردن میبریدند شاگردان مکتب قرآن بودند. نمیداند حافظ هم از تلامیذ ممتاز همین سیپاره است که میگفت:
من از بازوی خود دارم بسی شکر
که زور مردمآزاری ندارم
و میگفت:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
او آگاه نیست که مولوی نیز تربیتشدۀ همین کتاب است و اتفاقاً سخن هم اوست:
دان که از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چَه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
گر ترا سودای سربالا نبود
چند سال پیش که به نمایشگاه کتاب رفته بودم یکراست سراغ غرفۀ کلیمیان را گرفتم تا تورات چاپ آمریکا را تهیه کنم. نمیدانم چه شد که مسئول غرفه به من تذکّر داد: "آرنجت را روی تورات گذاشتی". هرچه گفتم "اشتباه میکنی" نپذیرفت. میخواست تورات را از من پس بگیرد تا این که سرانجام فرد دیگری از همکیشاناش وساطت کرد و غائله ختم به خیر شد.
خب، با چنین تعلق خاطری چه میتوان کرد؟ به قول خواجه:
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
در تورات هم شاید از نظرگاه من و شما مطالب ناروایی باشد که هست. در انجیل نیز. اما مسأله این نیست. مسأله احترام به تعلقات و معتقدات دیگران است.
"رسول خدا گفت: لعنت بر آن کس باد که مادر و پدر خویش را دشنام دهد. گفتند: این که کند یا رسول الله؟ گفت آن که مادر و پدر دیگری را دشنام دهد تا مادر و پدر وی را دشنام دهند، آن خود، وی داده باشد." (کیمیای سعادت، ج2، ص72)
خوشبختانه مسلمانان دست کم در این سنخ اعمال سفیهانه (سوزاندن کتب مقدس) تا کنون دخیل نبودهاند چرا که قرآن به چهار کتاب سماوی یا مُنزله تصریح کرده است؛ تورات، زبور، انجیل و قرآن. در مواریث مکتوب ما حتی سوگند به چهار کتاب هم ذکر شده و اسطورههای فضیلت و علم و تقوی معمولا آگاه از چهار کتاب تلقی میشدند. از این رو مسلمانان همچنان نام انبیا و اولیاء یهود و نصاری را بر فرزندان خود مینهند. مثلا فرزند صاحبِ این قلم که در تقسیمبندیهای رایج، یک ایرانی مسلمان به شمار میرود سید مسیحا موسوی نام دارد که جزء نخست نام و شهرتش به پیامبر اسلام، جزء دوم به پیامبر مسیحیت و جزء سوم به پیامبر یهودیان (به جهت همنامی امام موسی بن جعفر با موسی کلیم الله) نسبت میرساند. و بسیارند کسانی که نام مریم و عیسی و ابراهیم و یعقوب و موسی و یوسف و راحیل و داود و سلیمان و ساره و امثال ایشان را بر فرزندان خود مینهند.
🔸در پایان اجازه میخواهم جهت خالی نبودن عریضه اشارهای به ماجرای دیجی کالا کنم. بیشک آنچه سهواً رخ داده به کلّی از جنس دیگری است و فرسنگها با اقدامات موهن فاصله دارد. برخی از آن موارد حتی به فرض تعمّد شاید در چشم ناظران توهین تلقی نشود. اما باید از منظر متدیّنین هم به موضوع نگریست. خوب است بدانیم حتی اگر به همت مردم و لطف خدا نظام حاکم در ایران دگرگون، و سیستمی بر مبنای عدل و انصاف برقرار شود مجالی برای سهلانگاری و یا شیطنت در نسبت با مقدّسات دیگران (اکثریت باشند یا اقلیت) نداریم.
گرچه از این رخداد به مشام بنده بیشتر بوی کاسبی از جیب قشرِ مرفّهِ متظاهرِ متّصل به قدرت میآید تا توهین به حضرت زهرا (س) از جانب بیاعتقادان.
/channel/rezamousavitabari
نقل است که یکبار دیگر حق را بخواب دید با وی گفت : یا ابالحسن خواهی تا تو را باشم ؟
گفت : نه
گفت : خواهی تا مرا باشی ؟
گفت : نه
گفت : یا ابالحسن خلق اولین و آخرین در اشتیاق این بسوختند تا من کسی را باشم و یا کسی مرا باشد .
این چرا گفتی ؟
گفت : بار خدایا
این اختیار به من کردی
از مکر تو ایمن کی توان بود ؟
و تو به اختیار کسی کار نکنی .
#نوشته بر دریا
#ابوالحسن خرقانی
@khodshnasi
#قصهی_یوسف_خوانیهای_من 101
ذوالنون مصری رحمة الله علیه
گوید: در قافلهای میرفتم، هر گه سایهی شخصی پیش چشم من پیدا شدی و آن شخص را ندیدمی.
یک روز گفتم: یا خداوند سایه! به حق آن خدایی که تو را این کرامت و این مثابت [=منزلت]
بداد، که خود را به من نمای!
در وقت سرپوشیدهای [=زنی]
در پیش چشم من پیدا شد. گفت: ای فضول تو را با دیدار من چه کارست؟
گفتم: من پارسایان را دوست دارم. گفت: یا ذوالنون اگر خدا را دوست داشتی از دوستی دیگران مستغنی گشتی.
گفتم : من ایشان از بهر خدا دوست دارم. گفت : یا ذوالنون میان تو و مشرکان هیچ فرقی نیست، ایشان نیز بتان را دوست دارند از بهر خدای تا مگر بدیشان مرتبت باشد. برو و ایمان خود تازه کن که این صفت مشرکان است نه صفت اهل ایمان که تو داری.
ذوالنون گفت: مرا عجب آمد آن سخنِ او بدین بلندی!
@bahavabahane
#قصهی_یوسف
یا #الستین_الجامع_اللطائف_البساطین
اثر: #احمد_بن_محمد_بن_زید_طوسی
بهگزین: #پارسا_نوروزی
به اهتمام: #محمد_روشن
قرن هفتم هجری قمری
چاپ ششم، ۱۳۹۲
انتشارات علمی فرهنگی
#شمس_تبریزی
@MaqalatShams_Sales
ای برادر قصّه چون پیمانهایست
معنی اندر وی مثال دانهایست
دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نَقل
#مثنوی_مولانا
🌻🌻🌻
.
"ترک عشق"
اجرای بسیار زیبای #شهرام_ناظری
با همکاری گروه #کامکارها
شاعر: #شمسالدین_حافظ
کنسرت شیراز، سال ۱۳۷۷
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
📆 ۲۹ بهمنماه، زاد روز استاد شهرام ناظری
@tahlilvarasad
درود
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کردهام
زان می که در پیمانهها اندرنگنجد خوردهام
مستم زخمر من لدن رو محتسب را غمز کن
مرمحتسب را و تو را هم چاشنی آوردهام
ای پادشاه صادقان چون من منافق دیدهای
بازندگانت زندهام با مردگانت مردهام
بادلبران وگلرخان چون گلبنان بشکفتهام
با منکران دی صفت همچون خزان افسردهام
ای نان طلب درمن نگر والله که مستم بیخبر
من گرد خنبی گشتهام من شیرهای افشردهام
مستم ولی از روی او غرقم ولی در جوی او
از قندو از گلزار او چون گلشکر پروردهام
روزی که عکس روی او بر روی زردمن فتد
ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نوبردهام
درجام می آویختم اندیشه را خون ریختم
بایار خود آمیختم زیرا درون پردهام
آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند
ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشهها پژمردهام
دوران کنون دوران من گردون کنون حیران من
در لامکان سیران من فرمان ز قان آوردهام
در جسم من جانی دگر درجان من قانی دگر
با آن من آنی دگر زیرا به آن پی بردهام
گرگویدم بیگاه شد رو رو که وقت راه شد
گویم که این با زنده گو من جان به حق بسپردهام
خامش که بلبل باز راگفتا چه خامش کردهای
گفتا خموشی رامبین در
صید شه صدمردهام
شبانه غزلی در معیت حضرت حافظ
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن
تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می فروش کن
ساقی که جامت از می صافی تهی مباد
چشم عنایتی به من دردنوش کن
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن
🌹🙈🙊🙉🌹
مرنج و مرنجان ۱واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/BjQftKVtAEF13XfB7aruvP
مروت و مدارا تلگرام👇
/channel/MorovvatOModaaraa
مرنج و مرنجان تلگرام👇
/channel/AliAmiriMarbini
🌹🍃🌿🌸🍃🌾
🍃🌺🍂
🍂🌿
🌾
☀️ربَّنَا وَ لَاتُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا ...
✨خداوندگار ما، آنچه تاب و توانش را نداریم بر دوش ما مگذار و از ما در گذر و ما را بیامرز و به ما رحم کن ...
پروردگارا! بر ما مگير اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم
قرائت آیه ۲۸۶ سوره بقره
#مصطفی_غلوش
🌾
🌿🍂
🍂🌺🍃 @tahlilvarasad
🌹🍃🌿🌸🍃🌾
آوازی کوتاه از همایون شجریان که بدون ساز اجرا میشود.
همایون با تکنیک بالایی این دو بیت از سعدی را اجرا میکند:
غلام قامت آن لعبت قباپوشم
که از محبت رویش هزار جامه قباست
بلا و زحمت امروز بر دل درویش
از آن خوشست که امید رحمت فرداست
این آواز ( آواز مغلوب و فرود ) با نام «شوق دوست» در آلبومی به همین نام قرار گرفته است.
@tahlilvarasad
♦️ میر حسین موسوی
هنرمندِ نقاش، معمار
💢از«تالار قندریز» تا«حسینۀ ارشاد» و....
🎬 فیلم مستند:«میرحسین موسوی، نقاش، 16 آبان 1392»
🔻نقاشیهای انتزاعی(آبستره)، نقشمایههای اصیل ایرانی، نقاشیهای عرفانی-مذهبی، رنگ و بوی معنوی، خطنگارهها.
📌 نمایشگاهها:
🔻 آثار نقاشی: تالار قندریز، حسینۀ ارشاد، فرهنگستان هنر برلین با عنوان:«تأملاتی برای آزادی»
🔻طرحهای معماری: فرهنگستان صبای تهران، بناهای: سازمان آب اصفهان، کانون فرهنگی توحید، بقعۀ شهدای هفتم تیر در بهشت زهرا، دانشگاه شاهد، مسجد سلمان فارسی.
🔻رئیس آکادمی هنر برلین: کارهای موسوی، نمادِ «تواضع و ایمان، تجربۀ درونی، مکاشفه در تنهاییِ خود.»
🔻نقاشیهای او ادامه دارد...
🆔️@tahkimmelat
🌹شغل شریف عشق
از میان همه شغل های جهان عاشقی را برگزیدم که شغلی تمام وقت است، کارفرمایی به جز خداوند ندارم و همکارم با درخت که می روید و با خورشید که می تابد و با زمین که می گردد.
همه روزها، روز عشق است و نه پنج شنبه ها تعطیلم و نه جمعه ها.
شغلم حقوق ثابتی ندارد، بیمه و بازنشستگی هم؛ اما تا بخواهی مزایا دارد.
و چه مزیتی از آن بالاتر که کارمند کوچکی باشی در سازمانی که خدا اداره اش می کند.
#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🌹
✳️ آیا هرگز سر خودتان را بدون اینکه سردرد داشته باشید احساس کردهاید؟
وقتی سردرد هست، احساس میکنید که سر وجود دارد! اگر تمام سردرد ناپدید شود، سر هم ناپدید میشود؛ هرگز آن را احساس نخواهید کرد که وجود دارد.
وقتی بیمار هستی بدن خودت را احساس میکنی. وقتی سالم هستی بدن را احساس نمیکنی.
سلامت کامل یعنی احساس بیبدنی؛ ابداً بدن را احساس نمیکنی. میتوانی بدن را فراموش کنی؛ چیزی نیست که آن را بهیادت بیندازد. شخص کاملاً سالم کسی است که بدن را از یاد برده باشد؛ او نمیداند که یک بدن دارد.
کودک کاملاً سالم است؛ بدنی ندارد. پیرمرد، بدن بزرگی دارد: هر چه شخص پیرتر شود، دچار بیماریها، ناخوشیها و تضادهای بیشتری میشود. آنگاه بدن آنگونه که باید، عمل نمیکند، در هماهنگی نیست. آنوقت فرد بدن را احساس میکند.
اگر این پدیدهی ساده را درک کنی ـــ که این سردرد است که تو را از سر خود هشیار میسازد و این بیماری است که تو را از بدنت آگاه میکند ـــ آنگاه چیزی چون یک بیماری در روح تو است که تو را از “خود” هشیار میکند. وگرنه یک روح کاملاً سالم هیچ خودی ندارد.
این چیزی است که بودا میگوید:
«خود» وجودِ حقیقی ندارد بلکه تنها یک توهم است. ولی «بیخودی» وجود دارد و این وضعیت بهشتی است. تو چنان سالم و هماهنگ هستی که نیازی به یادآوری خودت [بعنوان نفْس یا منیّت] نداری.
اﺷﻮ
@eshgh_javdanegi_channel
و گفت :
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
تذکره_الاولیاء
ابوالحسن_خرقانی
@AdabErfan
انسان نرم و لطیف زاده می شود و هنگام مرگ خشک و سخت می شود، گیاهان نیز چون سر از خاک برآرند ، نرم و لطیف اند و هنگام مرگ خشک و شکننده.، پس هر که سخت و خشک است مرگش نزدیک و هر کس نرم و منعطف است سرشار از زندگی
سخت و خشک می شکند و نرم و منعطف باقی می ماند و این است راز جاودانگی..
لائو تزو
یک روز میگذشت،
شوخکی بشولیدهای[آشفته] را دید که میگفت:
«الهی! در من نگر»
شیخ در غَلَباتِ وجد بود، از سرِ غیرت گفت:
نیکو سر و رویی داری که در تو نگرد؟
گفت:
ای شیخ! آن نظر از آن میخواهم
تا سر و رویم نیکو شود
شیخ را از آن سخن عظیم خوش آمد.
گفت: «راست گفتی»
#ذکر_بایزیدبسطامی
#تذکرةالاولیا
الحق چه دعای لطیف و زیبایی :
خدای من، محبوب من...
در من نگر، تا زیبا شوم
من از نگاه تو زیبا میشوم
گفتی که یک دیار
هرگز به ظلم وجور
نمیماند برپا و استوار
هرگز، هرگز
والا پیامدار محمد (ص)
🌹🙈🙊🙉🌹
مرنج و مرنجان ۱واتساپ👇
https://chat.whatsapp.com/BjQftKVtAEF13XfB7aruvP
مروت و مدارا تلگرام👇
/channel/MorovvatOModaaraa
مرنج و مرنجان تلگرام👇
/channel/AliAmiriMarbini
و گفت : دوستی خداوند در دل آن کس نبود که بر خلقش شفقت نبود .
#نوشته بر دریا
#ابوالحسن خرقانی
@Khodshnasi