من مدینهی خود را، با تو ساختم آری ای به یُمنت #آلونک،خانهی فلاطونی! حسین منزوی بهترین اشعار #ایران و #ترجمه_های_شعر_جهان رو با ما بخونید💐 ارتباط با ادمین: 🆔️ @faridfarrokhzad 🆔 @farrokhzad_farid
اَیا کسان که پس از ما رسید،فاتحهای
به شُکر آنکه نبودید در زمانهی ما...
#شیری_هندوستانی @aloonaksher
بوی گل را التفات غنچه زندان است و بس
خون خورَد در گوشه گیری هر کجا وابستهایست
#بیدل_دهلوی @aloonaksher
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم!
#میر_نجات_اصفهانی @aloonaksher
#آلونک_شعر
۹ شهریور ماه،به مناسبت سالمرگ #صمد_بهرنگی عزیز 🌹🌹
صمد چهره حیرت انگیز تعهد بود؛ تعهدی که به حق می باید با مضاف غول و هیولا توصیف شود: غول تعهد! هیولای تعهد! چرا که هیچ چیز در هیچ دور و زمانه ایی همچون تعهد روشنفکران و هنرمندان جامعه خوف انگیز و آسایش بر هم زن و خانه خراب کژی ها و کاستی ها نیست؛ چرا که تعهد اژدهایی است که گرانبهاترین گنج عالم را پاس می دارد؛ گنجی که نامش آزادی و حق حیات ملت ها است؛ و این اژدهای پاسدار ؛ می باید از دسترس مرگ دور بماند تا آن گنج عظیم را از دسترس تاراجیان دور بدارد ؛ می باید اژدهایی باشد بی مرگ و آشتی؛ و بدین سبب می باید هزار سر داشته باشد و یک سودا ؛ اما اگر یک سرش باشد و هزار سودا؛ چون مرگ بر او بتازد گنج بی پاسدار می ماند ؛ صمد سری از این هیولا بود و کاش...کاش این هیولا؛ از آن گونه سر؛ هزار می داشت؛ هزاران می داشت.
[بخشی از مقاله #احمد_شاملو در مورد #صمد_بهرنگی]
@aloonaksher
در دل هیچکس ندارم جای
آرزوی هلاک را مانَم
#طالب_آملی @aloonaksher
عشق از آدم و حوّا متولد شده است
تازه برخاسته اين شعله و آتش کهن است
#عرفی_شیرازی @aloonaksher
عشق داغیست خونچکان، طالب
نیک دارش که یادگار دلست
#طالب_آملی @aloonaksher
#آلونک_شعر
دیرگاهیست آرزو دارم
ای زنِ سبز چشم در یک شب
تخمِ چشم تو را برون آرم
زیر دندان خویش بفشارم،
بمکم سبزه های ماتش را
تا دوچشم تو هم کبود شود
شب شود
غم شود
غروب شود،
تا شود رنگ زندگانی من
رنگ اندوهِ جاودانی من...
#نصرت_رحمانی @aloonaksher
با شب زلف خیالانگیز یار افتاده کار
خواب را زین پس مگر در خواب بیند دیدهام!
#طالب_آملی @aloonaksher
به مناسبت چهارم شهریور ماه، سالمرگ #مهدی_اخوان_ثالث،
روحش شاد و یادش گرامی🌹
(1307_1369)
@aloonaksher
قسمتی از شعر «چاووشی»
به سان رهنوردانی که در افسانهها گويند،
گرفته کولبار زاد ره بر دوش،
فشرده چوبدست خيزران در مشت،
گهی پر گوی و گه خاموش،
در آن مهگون فضای خلوت افسانگیْ شان راه می پويند
ما هم راه خود را می کنيم آغاز.
***
سه ره پيداست،
نوشته بر سر هر يک به سنگ اندر،
حديثی کهش نمی خوانی بر آنديگر:
نخستين: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی.
دو ديگر: راه نيمش ننگ، نيمش نام،
اگر سر برکنی غوغا، وگر دم درکشی، آرام.
سه ديگر: راه بی برگشت، بی فرجام...
***
من اينجا بس دلم تنگ است،
و هر سازی که می بينم بدآهنگ است،
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راه بی برگشت بگذاريم،
ببينيم آسمان ِ «هرکجا» آيا همين رنگ است...؟
#مهدی_اخوان_ثالث
دفتر: #زمستان
@aloonaksher
خیرهکُشیست، ما را، دارد دلی چو خارا
بُکْشَد، کَساش نگوید: «تدبیر خونبها کن»
#مولوی @aloonaksher
به غیر عشق، آواز دهل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم
#مولانا @aloonaksher
#آلونک_شعر
مغمومترم از برگی که از شاخه جدا میشود،
و اسبی که در راهی ناآشنا
در باران
ره میسپارد
اندوه آوارگی با من است
دلم گرچه از عشق روشن.
اینک بی روی تو
خورشید گرفته است
تیرگی کسوف با من است
#بی_تو_زندگی_تلختر_از_شرمیست_مستمر...
کدام اندوهت را بگریم:
نبودن
یا دربند بودنت را؟
#علی_موسوی_گرمارودی @aloonaksher
فرق است میان آنکه یارش در بَر
با آنکه دو چشمِ انتظارش، بر دَر
#سعدی @aloonaksher
#آلونک_شعر
هنگام عبور از کنار خیابان
به وقت سرمای آن عصر
صدای کلاغها پیچیده بود،
ما نگاه کرده بودیم به آدمها
و به آدمها
و به آدمها
که با شتاب
و با شتاب
و با شتاب
به هر سو می رفتند.
تو از جایی دور میآمدی
و چشمهایت به شکل حسرتباری آبی بود،
من دست دریا را گرفته بودم
به تو سلام گفتیم
و
دنبال سایههایمان رفتیم...
#مظاهر_شهامت @aloonaksher
#sokakşiirleri
دیوار نوشت:
شاید هم اندکی دیر به تو رسیدم.
مگر نه اینکه هر چیز به کشور ما دیر میرسد؟
#جمال_ثریا/ ترکیه @aloonaksher
#عید_قربان_مبارک🌹💐
قربانیان نازیم،در خاک و خون تپیده
ای خیل نازنینان،عید شما مبارک
#حزین_لاهیجی @aloonaksher
برخاست آهم از دل و در خون نشست چشم
یا رب ز من چه خاست که بی من نشست یار
سعدی به بندگیش کمر بستهای ولیک
منت منه که طرفی از این برنبست یار
اکنون که بیوفایی یارت درست شد
در دل شکن امید که پیمان شکست یار...
#سعدی @aloonaksher
جان به کف منتظر عید لقایت تا کی؟
روی بنمای،جمال از تو و قربان از من
#فیض_کاشانی @aloonaksher
#آلونک_شعر
نقطه یعنی اینکه یک جمله تمام شد
جملهای که در آن دو نام آشنا
میتوانستند کنار هم قرار بگیرند.
نقطه یعنی سطر دیگری آغاز شده،
سطری که در آن نامها میتوانند یکدیگر را به یاد نیاورند،
سطری که اصلا شاید نقل قولی باشد از کسی!
یا سطری که در آن نامی آشنا بر دوش کلماتی غریب و ماتم زده رفته است.
نقطه میتواند پایان یک متن باشد
پس آغازگر متن دیگر...
نقطه میتواند پایان چیزهایی باشد که آغاز نشدهاند
نقطه دهان توست مینیاتور!
پایان تمام تلخیها
نقطه.
#علیرضا_راهب @aloonaksher
#آلونک_شعر
...از چهرههای عزیزی هستی که میشناختهام؟
آیا تو کودکی من هستی؟
یا پیریام؟
من اگر زن بودم
آیا تو میشدم ؟
***
امروز
از تخت سینهام، دستی، دریچهی مخفی را آهسته باز کرد
در من، تو را بیدار کردند
- ای کاش در من همیشه تو را بیدار میکردند...-
#رضا_براهنی
#گل_بر_گستره_ماه(1348)
@aloonaksher
گو نام ما ز یاد به عمدا چه میبری؟
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
#حافظ @aloonaksher
یاران نو گرفتی و ما را گذاشتی
ما بیتو ناخوشیم اگر تو خوشی ز ما
#مولوی @aloonaksher
#آلونک_شعر
آنچه #اخوان را در عالمِ ادب، از همهء اقران او- شاعران نو پیشه و نو پرداز دیگر- جدا می کند دو چیز است: یکی صداقت در تجربهء شعری و اهمیت دادن به انسان و زندگی انسانی و رسوخ در اعماق لحظه های وجودیِ انسانِ ایرانی؛
و دیگر سیطرهء شگفت آور او بر زبان پارسی و فرم شعر. تسلط او بر زبان فارسی در همان حدی بود که بهار زبان فارسی را آزموده بود و آموخته. یعنی اشراف و احاطه بر موجودیت هم زمانی synchronic و موجودیت در زمانیِ diachronic زبان پارسی.
فرمِ شعرِ اخوان ( منظورم شاهکارهایی از نوع آنگاه پس از تندر، و کتیبه و نماز و سبز و غزل ۳ و پیوند ها و باغ و آواز چگور و امثال آنهاست) قوی ترین آزمایشهایی است که در تاریخ شعر جدید پارسی، در قرن ما، به سامانی خوش رسیده و فاصله استحکام و انسجام این فرم ها با بهترین فرم های دیگر نو پردازان، فاصله غزلهای حافظ است با جامی و بابا فغانی.
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
#حالات_و_مقامات_م.امید/ صفحه ۲۰۷
@aloonaksher
#آلونک_شعر
حال مرا نپرس…که آن را گرفتهاند
از لحظه های من نوسان را گرفتهاند
انگار قرص خواب به روحم خوراندهاند
انگار از رگم ضربان را گرفتهاند
من یک جنازه ام که کف سردخانه است
از این اتاق لمس زمان را گرفتهاند
مثل مترسکی که مخش کاهدان شده
از من شعور و روح و روان را گرفتهاند
تا آفتاب، مزرعه را سد کشیدهاند
آب از سرم گذشته و نان را گرفتهاند
گفتم نپرس حال مرا…حال من بد است
بدتر از این که از تو دهان را گرفتهاند
ما هر دو مرده ایم،چرا که بدون جنگ
اسب و تفنگ برنومان را گرفتهاند
تقسیم کرده اند اراضی قریه را
اما به حیله مسند خان را گرفتهاند
#ضحاک_های_پیر_برای_بقای_خود
#اندیشههای_نسل_جوان_را_گرفتهاند
تاریخ ما اگر تبری شد…عجیب نیست
چون از درخت سرو…زبان را گرفتهاند
#محمود_رضا_عزتی @aloonaksher
از زخم شود جوهر شمشیر، نمایان
دانست تو را، هرکه به حالم نظر انداخت!
#حزین_لاهیجی @aloonaksher
به یار، یا ربِ من شُکر کآفتی نرساند
خیال داشت که نفرین شود، دعا گردید!
#طالب_آملی @aloonaksher
دوستان،یک قلم آغوش وداعاند اینجا
تکیه چون اشک،به جمعیت مژگان نکنی
#بيدل_دهلوی @aloonaksher
سفر، گریختنی در مه است، سوی امید؟
و یا گریختن از خویش، ناامیدانه؟
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم
امانتی است هم از سرنوشت بر شانه!
#حسین_منزوی @aloonaksher
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
#حافظ @aloonaksher