«اگر همهٔ ما یکسان بیاندیشیم، در واقع نمیاندیشیم.» - والتر لیپمن
مستند #پرویز_ثابتی (قسمت پنجم)
حجم فیلم کم شده و برای دانلود و تماشا در ایران مناسب است. اگر دوستانی علاقهمند به این موضوعات دارید، لطفاً با آنها هم به اشتراک بگذاریدش.
@andiiishe
مستند #پرویز_ثابتی (قسمت سوم)
حجم فیلم کم شده و برای دانلود و تماشا در ایران مناسب است. اگر دوستانی علاقهمند به این موضوعات دارید، لطفاً با آنها هم به اشتراک بگذاریدش.
@andiiishe
مستند #پرویز_ثابتی (قسمت نخست)
حجم فیلم کم شده و برای دانلود و تماشا در ایران مناسب است. اگر دوستانی علاقهمند به این موضوعات دارید، لطفاً با آنها هم به اشتراک بگذاریدش.
@andiiishe
- مشکل امروز ایران نه نئولیبرالیسم که حکمفرمایی استبداد است
این نظریهٔ رفقای کمونیست که اقتصاد جمهوری اسلامی یک اقتصاد نئولیبرال است شاید دلپذیرترین نظریهٔ اقتصادی برای نظام جمهوری اسلامی باشد؛ و این نظریهٔ اندیشمند کمونیست، آقای یوسف اباذری، که «تنها دوگانهٔ واقعی انسان امروز، دوگانهٔ سرمایهداری و غیرسرمایهداری است و نه تقابل سنت و مدرنیته» نیز یکی از دلپذیرترین نظریههای سیاسی برای نظام جمهوری اسلامی است.
نظریههای فوق برای نظام جمهوری اسلامی خوشایندند زیرا همهٔ مشکلات معیشتی و غیرمعیشتی مردم را حواله میدهند به دشمنی موهوم و ناشناخته؛ به یک جریان مخفی نئولیبرال – یا به قول نمایندهٔ مجلس انقلابی، «نئولیبرالهای ریشدار» – که در ارکان نظام نفوذ کرده و برخلاف جریان انقلابی و اسلامی مشغول سست کردن پایههای نظام هستند.
مخالفت با نئولیبرالیسم به دولتمردان جمهوری اسلامی یک وجههٔ مترقی، مردمی و عدالتخواهانه هم میدهد که برایشان بسیار دلپذیر است. ببینید به چه راحتی حسن عباسیها و شهریار زرشناسها با اتخاذ مواضع ضد نئولیبرالیستی میتوانند خودشان را در صف انسان های پراگرسیو و سوسیالیست عالم جا بزنند و شانه به شانهٔ« بزرگانی» چون نوام چامسکی و اسلاوی ژیژک بسایند؛ و از همهٔ اینها مهمتر، چقدر خوب که مردم به جای آزادیخواهی و دموکراسیخواهی، طالب مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم شوند.
اصلاً چنین چیزی منتهای آرزوی حکومت اسلامی است. چه چیزی بهتر از مبارزه با دشمنی موهوم و نامشخص، چه چیزی بهتر از منحرف کردن توجه مردم از اصل موضوع و چه چیزی عالیتر و بهتر از اینکه مردم فرمایش اندیشمند کمونیست آقای یوسف اباذری را نصبالعین قرار دهند و به جای دموکراسیخواهی به ستیز علیه سرمایهداری و امپریالیسم جهانی برخیزند؛ و بی دلیل نیست که کتابهای این اندیشمند کمونیست و رفقایش در دانشگاه تهران تحت کنترل ولاییها در تیراژ بالا چاپ میشود و به عنوان متون درسی به دانشجویان یاد داده میشود.
این قضیه مفصل است و بعداً دربارهاش بیشتر خواهم نوشت. فقط به گفتن این حرف اکتفا میکنم که اولویت امروز جامعهٔ ما نه مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم و امپریالیسم جهانی که مبارزه با استبداد، مبارزه با ناقضان حقوق بشر، مبارزه با دشمنان جامعهٔ مدنی، و مبارزه با مخالفان تکثر سبک زندگی است. تا موقعی که این مبارزات به سرانجام نرسیدهاند سخن گفتن از چگونگی نوع نظام اقتصادی ایران سخنی حاشیهای و منحرفکننده است.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- من خدا نيستم!
ژاپن تسليم شده بود، حاصل كار دو ميليون كشته و كشوری شبيه به يك مخروبه بود. با آنكه ژنرال «داگلاس مكآرتور» در كشتی ميسوری امضای تسليم را از ژاپنیها گرفته بود اما با گذشت يك ماه از استقرار در پايتخت اين كشور، هنوز امپراتور «هيروهيتو» را ملاقات نكرده بود. سرنوشت محاكمهٔ وی و پايان دادن به سيستم امپراتوری يا بقای امپراتوری را بر عهدهٔ ژنرال مكآرتور گذاشته بودند.
مكآرتور از مقامات ژاپنی خواست كه مقدمات ديدار از امپراتور را فراهم كنند. پاسخ ژاپنیها منفی بود اما وقتی مكآرتور با عصبانيت اعلام كرد كه: «اين دستور ژنرال برنده به امپراتور بازنده است و ديدار بايد در دفتر من صورت بگيرد» آنها هم كوتاه آمدند و مسؤل تشريفات دربار را نزد مكآرتور فرستادند. شروط دربار برای ملاقات اينها بودند: «امپراتور خداست و كسی از مقامات دونپايه حق حضور در جلسه را ندارد، هيچ عكسی از ديدار گرفته نشود، و ژنرال آمريكايی اجازهٔ دست دادن با امپراتور و لمس او را ندارد».
امپراتور كه وارد اتاق شد، مكآرتور با او دست داد و سپس دست روی شانهٔ او گذاشت و به سمت عكاس هدایتش کرد، بعد از آن دو نفر، عکسی گرفته شد. امپراتور مقدسی كه ميليونها نفر به خاطر او به كام مرگ رفته بودند حالا شبيه دانشآموزان مؤدب و حرفگوشكن شده بود. مذاكره پشت درهای بسته اتفاق افتاد.
امپراتور در آن ديدار از جا برخاسته بود و در برابر مكآرتور تعظيم كرده و خواهش كرده بود تا به ملت او فرصت دوباره برخاستن بدهد و تنها او را مجازات كند. مكآرتور دست اورا صميمانه فشرده بود و در نهايت كاری كرد كه نظام امپراتوری بدون محاكمه، نماد ژاپن برقرار بماند تا ملت ژاپن بتواند با احساس اتحاد و الهام از نماد سنتی و مورد احترام امپراتوری ژاپن، بار دیگر روی پاهایش بایستد، در عوض امپراتور بايد فردای آن روز در نطقی به مردم ژاپن چند کلمهٔ ساده میگفت: «من خدا نيستم، من هيروهيتو هستم و بابت اشتباهاتم متاسفم!»
«میشینوما هیروهیتو» بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۸۹ امپراتور ژاپن بود و تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم وی را پسر آسمان میخواندند. در زمان حکومت وی ارتش ژاپن، منچوری را اشغال کرد. او با «آدولف هیتلر» و «بنیتو موسولینی» پیمان اتحاد بست و با آغاز جنگ جهانی دوم دستور حمله به مستعمرات انگلستان و فرانسه در جنوب شرقی آسیا را صادر کرد. همچنین در سال ۱۹۴۱ فرمان بمبباران غافلگیرانهٔ بندر پرلهاربر آمریکا را صادر کرد.
ـــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
نامهٔ جالبی مربوط به ۲۵ مهرماه سال ۱۳۵۷، از شاه به فرزند بزرگش رضا پهلوی که در آمریکا دورهٔ آموزش پیشرفتهٔ خلبانی جتهای جنگنده را میگذرانده:
رضای عزیزم از خواندن نامهٔ تو خوشحال شدم، همچنین از شنیدن صدای عزیزت. هر هفته نتایج بسیار خوبی در مدرسه بهدست آوردهای، چه از لحاظ پرواز، چه از لحاظ درسی، خیلی باعث خوشحالی است و تعریفهایی که آمریکاییها از تو میکنند باعث سرافرازی است. البته دلم برای تو تنگ شده، ولی میدانم کاری که انجام میدهی چقدر مفید است و از حالا غیر از درس مفید خودت، چقدر مطالب مفید دیگر یاد میگیری. انشاالله مابقی دورهٔ خلبانی به همین خوبی طی شده و بتوانم پسر عزیز خوبم را دوباره ببینم و ببوسم. ما هم در اینجا خیلی مشغولیم تا خدا چه خواهد. مامان فرح، علیرضا، لیلی، همه بحمدالله خوبند. الان یک هفته است به نیاوران آمدهایم و هوا فعلاً ایدئال است. امسال بخاطر زلزلهٔ طبس، جشنهای ۴ و ۹ آبان گرفته نمیشود. انشاالله دهات مخروبه بهزودی ساخته شود و مردم آسایشی پیدا کنند. با بهترین آرزوها برای تو. هزار بار میبوسمت.
پدرت،
محمدرضا پهلوی
•• چهارم آبانماه، زادروز «محمدرضا شاه پهلوی»
@andiiishe
- مسئلۀ اصلی ایران چیست؟
انیشتین میگوید: «اگر به مسئلهای بربخورم که یک ساعت برای حل کردنش زمان دارم، پنجاهوپنج دقیقۀ اول را صرف فکر کردن به مسئله میکنم و پنج دقیقۀ انتهاییاش را به حل مسئله میپردازم.»
وقتی در مسیر زندگی - چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی - به مسئلهای برمیخوریم، نخستین وظیفۀ ما درک صحیح صورتمسئله است. باید ابتدا درد را بشناسیم و پسازآن است که میتوانیم بهسوی درمان درست حرکت کنیم.
مسئلۀ اکنون ایران چیست؟ البته که معضلات شایستۀ توجه بیشمارند اما بزرگترین مسئلۀ ما، مادرِ تمامی مسائل دیگر کدام است؟ نخست بیایید به دو موردی بنگریم که درواقع مسائل ما نیستند اما بهغلط توسط رسانهها و بهویژه برخی جریانهای چپ بهعنوان مهمترین مسائل ایران جا زده میشوند.
قطعاً اقتصاد امروز ایران، ویران است، عدهای میگویند مسئلۀ سببسازِ این ویرانی، ساختار نئولیبرالیستی اقتصاد است؛ اما آیا بهراستی چنین است؟ نه! جمهوری اسلامی یک نظام اقتصادی بهشدت بسته و دستوری دارد و بیشتر به نظامهای اقتصادی کمونیستی شبیه است تا نظامهای لیبرال. رژیم سعی میکند تا همۀ مؤلفههای اقتصادی را بهزور دستور و بخشنامه کنترل کنند، اینکه مدام شکست میخورد، موضوع دیگری است (درواقع چنین راهبردی از همان ابتدا محکوم به شکست است). تمامی بنگاههای بزرگ اقتصادی کشور به شکلی مستقیم و آشکار یا غیرمستقیم و پنهان، متصل به حاکمیت و نهادهای حکومتیاند. محال است بتوانید بدون بازی دادن حکومت یا بخشهایی از آن، کسبوکاری عظیم در ایران به راه بیندازید. خصوصیسازی به معنای واقعیاش وجود ندارد، بلکه شرکتها یا کارخانههای دولتی با برچسب «خصوصیسازی» به قیمتی نازل به نورچشمیهای غیرمتخصص واگذار میشوند. حتی اگر بخواهید کسبوکاری کوچک به راه بیندازید، حکومت با گرفتن تعهدهای بسیار از شما، شدیداً کارتان را به خودش گره میزند. این نئولیبرالیسم نیست، نقطۀ مقابل نئولیبرالیسم است.
ما با یک رژیم بهشدت تبعیضگرا طرفیم، عدهای میگویند مبنای این تبعیض قومیتی است، آیا درست است؟ البته که تبعیض سیستماتیک وجود دارد اما مبنای این تبعیض، نه قومیتی که مذهبی-ایدئولوژیکی است. مشکل اینجاست که در ایران، حکومتی اسلامگرایانه از نوع شیعیاش بر سر کار است. ازاینروست که زنان بر اساس بسیاری از قوانین عملاً شهروند درجهدو محسوب میشوند، سنیها به مناصب مدیریتی بالا راه نمییابند، مسیحیان و یهودیان در ساختار قدرت بهکار گرفته نمیشوند و بهاییان و خداناباوران از تحصیل محروم میگردند و حتی ممکن است به خاطر باورهایشان، جان و مال خود را هم از دست بدهند و نیز ازاینروست که استانهای عمدتاً سنینشین (کردستان و سیستان و بلوچستان) بیش از همه نادیده گرفته میشوند. مسئله البته فقط مذهب تشیع نیست، اگر مثلاً حکومتی از نوع سنیاش هم برقرار بود، باز مصیبت داشتیم. راهحل این مشکل، سکولاریسم است نه باد کردن قومیتگرایی، دیوار کشیدن میان اقوام گوناگون ایران و قرار دادن آنها در مقابل هم.
اگر اینها مسائل اصلی ما نیستند، پس مسئلۀ اصلی چیست؟ وقتی مسئلۀ اصلی را بهدرستی دریابیم، راهحلها نیز مقابل چشمانمان پدیدار میشوند.
مسئلۀ اصلی که بسیاری از مردمان عادی کوچه و بازار هم بهدرستی آن را فهمیدهاند این است: «حکمفرمایی یک نظام ایدئولوژیک مذهبی و استبدادی با یک اقتصاد بسته، رانتی و دستوری.» برای حل کردن مسائل بیشمار دیگر، نخست باید این مسئلۀ بزرگ را درک کنیم.
ما نیازمند برپایی یک حکومت سکولار-دموکرات و بهرهمند از اقتصاد آزاد هستیم. فرم حکومت میتواند پادشاهی یا جمهوری باشد اما محتوا باید سکولار و دموکرات باشد. حکومت باید تا جایی که میتواند آزادیهای اقتصادی شهروندان را تشویق کند و بستر را برای تسهیل سرمایهگذاری و داد و ستد با اقتصاد بینالمللی هموار سازد.
جمهوری اسلامی، کشور را ویران کرده، چون عشقی بدان ندارد. او فقط به بقای خودش میاندیشد و اهمیتی به اعتلای ایران نمیدهد. اگر میخواهیم ایران را پس بگیریم و دوباره بسازیمش، باید قبل از هر چیز عاشقش باشیم. اینجاست که قومیتگرایی و قبیلهگرایی، دیوار کشیدن میان هموطنانمان، و کتمان میهندوستی، نه راهحل که درواقع بخشی از مشکلاند.
شوربختانه برخی از چهرههای اپوزیسیون و متفکران ما حتی از شناسایی درست صورتمسئله هم عاجزند. آنان نسخههایی میپیچند که بارها شکست خوردهاند، هنوز هم به ایدئولوژیهای نخنما و کهنۀ چپ چسبیدهاند و میخواهند چرخ را از نو اختراع کنند.
لازم نیست تا چرخ را از نو اختراع کنیم، میتوانیم از تجارب بشری درس بگیریم و بر اساس عشق به ایران، با اتکای به عقل خودبنیاد، ایران را پس بگیریم و دوباره بسازیمش.
میثاق همتی
تحلیلگر سیاسی
ــــــــــــــــــ
•• اگر مشتاق خواندن تحلیلهای روز هستید، به ما بپیوندید:
@andiiishe
- گول تبلیغات رسانههای داخلی را نخورید!
حافظهٔ تاریخی ما انسانها عموماً ضعیف است، هر چند حالا به لطف اینترنت میتوان هر حادثهٔ تاریخی را به راحتی و با تمام جزییاتش به یاد آورد.
بیست سال پیش که آمریکا و متحدانش در صدد حملهٔ نظامی به عراق بودند بیش از ششصد شهر جهان شاهد «تظاهرات ضد جنگ» بود. بیشتر این تظاهرات در پایتختها و شهرهای اروپایی رخ داد. فقط طی دو روز آخر هفته در ماه فوریهٔ سال ۲۰۰۳ در شهر لندن قریب به دو میلیون نفر به خیابانها ریختند. در رم بین دو تا سه میلیون نفر علیه جنگ آمریکا دست به تظاهرات زدند. در ویکیپدیای انگلیسی خواندم که شمار مجموع تظاهراتکنندگان را حدود ده میلیون نفر تخمین زده و تظاهرات لندن را بزرگترین تظاهراتی که این شهر در تاریخش به یاد دارد ذکر کرده است. برخی منابع مجموع تظاهرکنندگان ضد جنگ را در جهان تا صد میلیون نفر هم تخمین زدهاند (از جمله دن کافلین مورخ).
باری مقایسه کنید این تظاهرات عظیم بیست سال پیش را با تظاهرات ضدآمریکایی و ضداسرائیلی این روزها که به نظرم در مقام مقایسه بسیار کمتعدادتر است. برای نمونه در تظاهرات دو روز پیش لندن جمعیتی بین سی تا حداکثر هشتاد هزار تن حاضر شدند. این را مقایسه کنید با تظاهرات دو میلیونی لندن در دو دههٔ قبل.
به نظرم این جمعیت کم تظاهرکنندگان که عموماً هم شامل مسلمانان ساکن در کشورهای غربی به اضافهٔ فعالین چپ میشود، خیلی گویاست. شعارهای غربستیزانه که البته در قالب جنگستیزی و صلحدوستی (ترفند همیشگی چپها در ساحت پروپاگاندا) ارایه میشود جذابیت خود را به شدت از دست داده است. تازه توجه کنید که در دوران حاضر به دلیل گسترش شبکههای ارتباطی و اجتماعی تحریک افراد برای کشاندن آنها به خیابان خیلی راحتتر از بیست سال پیش است که تلفنهای هوشمند مثل حالا همهگیر نشده بودند؛ با این حال پاسخ کنشگرانهٔ مردم خیلی کمرمقتر از گذشته است و دلیلش هم این است که یک تغییر مهم نسلی رخ داده که احتیاج به تحلیل و تفسیرهای بیشتری دارد.
این مطلب را نوشتم تا گول تبلیغات رسانههای داخلی را نخورید که گویا کل جهانیان به خیابانها ریخته و شعار مرگ بر آمریکا سر میدهند. باور بفرمایید که هیچ خبری نیست.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- آیا «حاج امین الحسینی» را میشناسید؟
تردیدی ندارم بسیاری در ایران، حتی در میان محافل روشنفکری قاطعانه در مورد مناقشات اساسی خاورمیانه و فلسطین نظر میدهند بیآنکه به عنوان مثال با شخصیتی کلیدی و تاثیرگذار همچون حاج امین الحسینی و کارنامهٔ سیاسیاش آشنایی داشته باشند.
حاج امین الحسینی از سال ١٩٢١ تا آغاز جنگ جهانی دوم مفتی اعظم و نیز با نفوذترین رهبر سیاسی جامعهٔ فلسطینیان بود. او در مصر تحصیل کرده و از شاگردان فکری سید جمال و عبده محسوب میشد. وی سالها به مبارزهٔ سیاسی و گاه مسلحانه علیه نفوذ روزافزون یهودیان فلسطین ادامه داد. با آغاز جنگ جهانی دوم به عراق رفت و در کودتای طرفدار آلمان، برای سرنگون ساختن رشید عالی، نقش مهمی بر عهده گرفت. پس از سرنگونی حکومت رشید، امین الحسینی به آلمان رفت و مورد استقبال پرشور هیتلر و سران آلمان نازی قرار گرفت.
او با خود ایدههای بسیاری به آلمان برده بود. در آن زمان در میان نازیها در مورد شیوهٔ برخورد با یهودیان اختلافنظر وجود داشت. گرچه هواداران نابودی یهودیان بیشتر بودند اما گروهی نیز از ایدهٔ اخراج یهودیان از آلمان و فرستادن آنها به فلسطین و خاورمیانه طرفداری می کردند. امین الحسینی در جریان دیدارهای پرشمارش با هیتلر، هیملر، مولر و دیگر سران نازی تلاشهای بسیاری کرد تا آنان را نسبت به ایدهٔ نابودی دستجمعی تمامی یهودیان چه در اروپا و چه در خاورمیانه ترغیب نماید.
امین الحسینی به پیشروی قوای آلمان نازی که از لیبی به سوی مصر حملهور بودند، امید زیادی بسته بود. او بهصراحت در اعلامیههای خود وعده میداد، همراه با قوای آلمان وارد فلسطین میشود و تکتک یهودیان ساکن در فلسطین را خواهد کشت. با شکست نیروهای آلمان در نبرد سرنوشتساز العلمین، این امیدهای امین الحسینی بر باد رفتند. اما هیتلر و سران نازی او را تشویق کردند که در جبههای دیگر وارد عمل شود.
در یوگوسلاوی نازیها با نیرومندترین جنبش پارتیزانی اروپا دست و پنجه نرم میکردند. حضور سیاسی-نظامی الحسینی به عنوان یک رهبر محبوب و پرنفوذ مسلمان میتوانست مسلمانان بوسنیایی را به سود نازیها برای جنگ با پارتیزانها متحد کند.
الحسینی که در جنگ جهانی اول افسر ارتش عثمانی بود، با همکاری ارتش آلمان صدهزار بوسنیایی را به نفع نازیها مسلح کرد. زبدهترین آنها در لشکر مخصوص مسلمان وافناساس گرد آمدند. کارنامهٔ این نیرو، هولآور بود. حدود دویست هزار مسیحی صرب، ٢٢ هزار یهودی و چهل هزار کولی به دست نیروهای الحسینی به قتل رسیدند. روش مشهور او برای جدا کردن صربهای مسیحی از یهودیان در شهرها و روستا ها پوشاندن بازوبند آبی به صربهای مسیحی و بازوبند زرد به یهودیان بود.
پس از پایان جنگ و شکست آلمان، مارشال تیتو رهبر یوگوسلاوی، نام امین الحسینی را در ردیفهای بالایی لیست جنایتکاران جنگی تحت تعقیب قرار داد. اما او توانست بگریزد و مخفیانه به خاورمیانه بازگردد. او با همکاری اخوان المسلمین، مبارزه علیه یهودیان در فلسطین را سازمان داد و تا مدتی روابط گرمی با عبدالناصر و حکومت او داشت. الحسینی در سال ١٩٤٨ به ریاست «مجلس ملی فلسطین» رسید و در سال ١٩٥٤ به نمایندگی از فلسطین در کنفرانس مشهور کشورهای غیر متعهد در باندونگ اندونزی شرکت کرد. وی در سال ١٩٧٤ در بیروت لبنان درگذشت و پیکر او با شکوه تمام تشیع و در مقبرةالشهدای این شهر به خاک سپرده شد.
طوس طهماسبی
نویسنده و پژوهشگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- روز تاریخی اسرائیل و منطقه
رویدادی که امروز اسرائیل تجربه کرد در تاریخ وجودیاش بیسابقه بوده است. تعداد کشتههای اسرائیل تا این لحظه از مرز ۲۰۰ نفر هم فراتر رفته است و قسمت اعظمی از آن را شهروندان تشکیل میدهند. به یاد بیاورید که کل تلفات انسانی اسرائیل در جنگ ۲۰۰۶ بین ۶۰ تا۱۵۰ نفر بود، آن هم در مدت ۳۳ روز جنگ.
این تعداد بالای تلفات از زمان جنگ یومکیپور در پنج دهه قبل که منجر به کشته شدن ۲ تا ۳ هزار اسرائیلی شد بیسابقه بوده است، آن هم در صورتی که در آن واقعه دشمن روبهرو یک ارتش متشکل از چند کشور عربی بود و نه یک مشت سرباز و تعدادی راکت.
هرچه هست؛ امروز در تقویم اسرائیل روزی تاریخی به شمار خواهد رفت و پاسخ اسرائیل به آن بیشک مسیر چند دههٔ رفتار بازیگران منطقه را شکل خواهد داد. چندی پیش گویا اسرائیل ادعا کرده بود که در صورت حملهٔ حزبالله شاید در شوک اولیه تلفاتی بدهد اما در پاسخی چنان محکم لبنان را به عصر حجر بازخواهد گرداند؛ باید نشست و دید.
شبکهٔ ۱۲ اسرائیل در حال مصاحبه با زنی است که دو کودک ۱۶ و ۱۲ سالهاش را امروز دزدیده و به درون غزه منتقل کردهاند، زنان اسرائیلی کتکخوردهٔ نظامی و غیرنظامی که زیر دست سربازان حماس به مقصد غزه فرستاده میشدند و سربازان اسرائیلی که با لولهٔ سرد تفنگ حماسیها از خواب بیدار شده و بدون شلوار به غزه فرستاده میشدند.
اینها صحنههایی نیست که هیچ حکومتی که ادعای اقتدار میکند بتواند به سادگی از کنار آنها بگذرد و از اذهان عمومی شهروندان خود و جهانیان پاکشان کند. پاسخ باید چنان کوبنده باشد که دیگر کسی هنگام شنیدن نام ۷ اکتبر ۲۰۲۳، ابتدا این لحظات را بهخاطر نیاورد.
محمد الف
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
هموطنان عرب خوزستان در سیل این استان درخواست کمک داشتند و پاسخ شنیدند که «کمک در این وضعیت جوی امکانپذیر نیست.»
واکنش همراه با عصبانیت مردم این بود که پس چرا زمان شاه همین اتفاق افتاد و از همین طریق کمک رسید؟
حالا با این مشاهدات و خاطراتی که سینهبهسینه منتقل میشود، عدهای به ظاهر ضدانقلاب، کارشان هنوز مبارزه با شاه است!
نجات بهرامی،
تحلیلگر سیاسی
@andiiishe
دانشگاه ملی ۱۳۵۶
دانشگاه تهران ۱۳۶۰
- از توییتر «Ali Hamid»
@andiiishe
- پیشهوری، تندروتر از استالین!
در خبرها خواندم که خانمی به اسم لیلا حسنزاده در جلسهٔ دفاع از رسالهٔ تحصیلی خود در دانشگاه تهران درود و ثنای خود را نثار ژینا، جنبش زن زندگی آزادی، و نیز سید جعفر پیشهوری و قاضی محمد کرده. چه خوب که نظرش را آزادانه گفته.
اما این دختر خانم نیاز به آموزش و روشنگری دارد. من در حد دانش اندک خودم چند واقعیت را به صورت فهرستوار دربارهٔ پیشهوری خدمت ایشان عرض میکنم:
پیشهوری خواهان جدا کردن آذربایجان از ایران و ملحق ساختن آن به اتحاد جماهیر شوروی کمونیستی بود. موقعی که روسها شمال ایران را اشغال کردند، در جریان جنگ جهانی دوم، پیشهوری را به ریاست حکومت خلقی آذربایجان منصوب کردند .پیشهوری برای یک سال رییس این حکومت بود تا اینکه روسها در توافق با متفقین غربیشان خاک ایران را بهاکراه، ترک کردند.
در دوران حکومت یکسالهٔ پیشهوری در تبریز ،همهکارهٔ «حکومت خلقی آذربایجان» مردی به اسم محمد بیریا بود که هم وزیر پروپاگاندا بود و هم رییس پلیس مخفی آذربایجان اشغالی. بیریا دست پروردهٔ لاورنتی بریا، رییس پلیس مخفی شوروی و عضو شناسنامهدار انکاود شوروی بود. تندرویهای پیشهوری و بیریا چنان مهیب بود که پس از یک سال مردم تبریز آرزوی نابودی آنها را میکردند و از همین رو در پی خروج نیروهای شوروی از آذربایجان، مردم با رضای خاطر مقدم ارتش شاهنشاهی را گرامی داشتند.
استالین بدش نمی آمد که بخش شمالی ایران، شامل آذربایجان، کردستان، گیلان، مازندران و خراسان را ضمیمهٔ خاک شوروی کند اما توازن قوا در دورهٔ پس از پایان جنگ جهانی دوم اجازهٔ این کار را به او نداد. کاردانی وزیر حکومت شاهنشاهی، قوام السلطنه و تهدید آمریکا به استفاده از بمب اتمی در صورت عدم خروج نیروهای شوروی از ایران نیز البته تاثیرگذار بود.
باری، پیشهوری از خروج نیروهای شوروی ناخرسند شد و نامهای به استالین نوشت و ضمن ابراز گله و شکایت از وی درخواست ارسال سلاح برای جنگ مسلحانه با دولت مرکزی ایران کرد. او از این حیث حتی از استالین هم استالینیستتر بود زیرا میخواست به هر ترتیبی که هست آذربایجان ایران را ضمیمهٔ آذربایجان شوروی و به تبع اولی اتحاد جماهیر شوروی کند.
استالین در نامهای جواب پیشهوری را داد و برایش شرح داد که اولاً گله و شکایت ممنوع و ثانیاً شوروی در توافق با متحدان غربی سابقش مجبور به ترک خاک ایران شده است. او در نامهاش پیشهوری را به تعامل سیاسی با دولت مرکزی و اجتناب از اقدامات خشونتآمیز توصیه کرد. پیشهوری چهار روز پس از دریافت این نامه، در باکو به زیر کامیون رفت. استالین از نوکرانش تبعیت محض میخواست و هیچ گله و شکایتی را تحمل نمیکرد.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
امروز یازدهم سپتامبر است و بیست و دومین سالگرد حملهٔ تروریستی القاعده به نیویورک.
رهبری این حمله را اسامه بنلادن رهبر گروه القاعده به عهده داشت، همان کسی که گفت: «ما عاشق مرگیم، آمریکا عاشق زندگی است. این است تفاوت بین ما دو تا.»
هیچ عبارتی از این بهتر نمیتواند توصیفکنندهٔ تقابل بنیادگرایی مذهبی با دنیای مدرن باشد. صدام حسین، دیکتاتور عراق هم با اینکه باورهای مذهبی متعصبانه نداشت اما به خیال خودش «نقطه ضعف بزرگ» آمریکا را خوب تشخیص داده بود. موقعی که ارتش آمریکا به عراق حمله کرد صدام مطمئن بود که در این نبرد پیروز میشود و استدلالش هم این بود که «ما عراقی ها به راحتی میتوانیم صد هزار کشته در طول جنگ بدهیم و ککمان هم نگزد اما آمریکایی ها قادر به تحمل تلفات انسانی نیروهایشان نیستند و حتی صد کشته هم برای آن ها غیر قابل تحمل است و به همین دلیل مجبور به توقف جنگ میشوند»
تروریستپها و دیکتاتورها در یک ویژگی مشترکند و آن بی توجهی مطلق به حیات انسانی است.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- روشنفکر پرتِ پنجاهوهفتی!
مدرسه که میرفتیم برای ما مدام از وابستگی شاه به بیگانگان میگفتند و اینکه او به خاطر همین وابستگی بود که به صنعت مونتاژ بها میدهد و حرفهایی از این دست.
صادق زیباکلام در مصاحبهای که به همان ابتدای انقلاب ۵۷ بازمیگردد همین سخنان را تکرار میکند.
ایرج پارسینژاد که تحصیلکردهٔ آکسفورد و هاروارد است در نقل خاطراتش میگوید که در سال ۱۳۴۶ با برادرش محمدعلی که تاجر بود راهی کره جنوبی میشوند.
برادر با یک تاجر کرهای قرار کاری داشته و او هم ناگزیر به دفتر این تاجر میرود.
تاجر کرهای وقتی متوجه میشود که ایرج ادبیات خوانده و علاقهای هم به تجارت ندارد از او در مورد شرایط ایران میپرسد و میگوید که در جریان پیشرفتهای صنعتی ایران قرار دارد.
پارسینژاد میگوید که بهتندی به این تاجر کرهای واکنش نشان داده و گفته کدام پیشرفت و اینکه اصلاً پیشرفت و صنغتیشدنی در کار نیست.
تاجر کرهای میگوید: «هست. پس این شرکت ایران ناسیونال و ساخت و ساز اتومبیل پیکان چیست؟» و استاد و روشنفکر ایرانی پاسخ میدهد که «آنکه تولید ایران نیست. محصولی است از کمپانی لیلاند موتورز انگلیس که قطعات آن در ایران مونتاژ میشود.»
تاجر کرهای با نرمی میگوید که «اما تو باید بدانی که همهٔ اتومبیلها را یکجا نمیسازند. اول بدنهٔ آن ساخته میشود، بعد موتور آن. ایرانِ شما فعلاً در مرحلهٔ اول است. اطمینان دارم که به مراحل بعد هم خواهد رسید. حوصله کنید. وانگهی ما میخواهیم همین اتومبیل پیکان شما را وارد کنیم. شما دارید در این صنعت جلوتر از ما حرکت میکنید. ما که حالا جز دوچرخه و چرخخیاطی چیزی نمیسازیم…»
پارسینژاد میگوید در جواب او از ماهیت اقتصاد وابسته و «بورژوازی کمپرادور» گفتم و میگوید از سخنانی گفتم که یادآوری آن امروز باعث شرمندگی من است.
روشنفکر پنجاهوهفتی همینقدر پرت است و نتیجهٔ این پرتبودن و انتقال آن به جامعه را در تفاوت امروز ایران و کره جنوبی میتوانیم به چشم ببینیم.
بهزاد مهرانی،
نویسنده و روزنامهنگار
ــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
مستند #پرویز_ثابتی (قسمت چهارم)
حجم فیلم کم شده و برای دانلود و تماشا در ایران مناسب است. اگر دوستانی علاقهمند به این موضوعات دارید، لطفاً با آنها هم به اشتراک بگذاریدش.
@andiiishe
مستند #پرویز_ثابتی (قسمت دوم)
حجم فیلم کم شده و برای دانلود و تماشا در ایران مناسب است. اگر دوستانی علاقهمند به این موضوعات دارید، لطفاً با آنها هم به اشتراک بگذاریدش.
@andiiishe
- سیمای دو زن
داستانهای عاشقانهٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، هردو سرودهٔ «نظامی گنجوی» سرایندههٔ توانمند ایرانی هستند.
منظومهٔ «خسرو و شیرین» داستان عاشقانهای است در ایران باستان و یادی است از معشوقهٔ در جوانی از کفرفتهٔ نظامی به نام «آفاق». به نحوی که در این هشتصد سال کسی نتوانسته مانندش را بسراید. و «لیلی و مجنون» داستان دلدادگی دو جوان است در دیار عرب.
نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.
نظامی ناخوداگاه در «لیلی و مجنون» به ترسیم چهرهٔ زن در دیار عرب و در «خسرو و شیرین» به نمایاندن چهرهٔ زن در ایران باستان پرداخته است.
لیلی، پروردهٔ جامعهای است که دلبستگی را مقدمهٔ انحرافی میپندارد که نتیجهاش سقوط حتمی در جهنم وحشتانگیز فحشاست. در این سرزمین پاکی و تقوا، بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه علاقهای رد و بدل کنند.
اما در دیار شیرین، منعی بر مصاحبت و معاشرت بیآلایش مرد و زن نیست و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است.
دختری سرشناس، یکه و تنها، بر پشت اسب مینشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون میتازد و کسی متعرض او نمیشود.
اما وضع لیلی چنین نیست و جرایمش بسیار. نخست این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم. گناه دیگرش زیباییست. در نظام قبیلهای، مرگ و زندگی او در قبضهٔ استبداد مردان است. پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون) و دخترش با خبر میشود، در حصار خانه زندانیاش میکند و زندانبانش، زن فلکزدهای است به نام مادر که به فرمان شفاعتناپذیر شوهر مجبور است رابطهٔ دخترش را با جهان خارج قطع کند.
اما فضای داستان «خسرو و شیرین» متفاوت است. دنیای شیرین، دنیای بیپرواییهاست. شیرین، دستپروردهٔ زنی است که به گفتهٔ نظامی: «ز مردان بیشتر دارد سترگی». شیرین، دختر ورزشکار نشاططلب طبیعتدوستی است که بر اسبی زمانهگرد برمینشیند و با جماعتی از دختران همسنوسال خود که: «ز برقع نیستشان بر روی بندی» و هر یک با فنون سوارکاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی میرود.
دختری که در چنین محیطی بالیده در مورد طبیعیترین حق مشروع خویش، یعنی انتخاب شوهر، گرفتار هیچ مانعی نیست.
شیرین در کنار عاشق خود خسرو، اسب میتازد، به گردش و تفریح میپردازد، مذاکره میکند، شرط و شروط میگذارد و امتیاز میگیرد و در همهحال پاکدامنی خود را پاس میدارد.
و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است. خالی از هر تلاشی. از مکتبخانهاش باز میگیرند و در خانه زندانیاش میکنند و به شوهر نادیدهٔ نامطبوعی میدهندش، بیآنکه اعتراضی بکند.
این تصویری است از موقعیت زن در نظام قبیلهای عرب و جایگاه زن در ایران.
سیمای دو زن،
علیاکبر سعیدی سیرجانی
ــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
نظر پرزیدنت نیکسون دربارهٔ محمدرضا شاه:
شاه زنان را آزاد کرد، طنز تلخ اینکه آنهایی را که آزاد کرد - زنان و دانشجویانی که به خارج فرستاده بود - برگشتند و به نیروهای انقلابی ضد او پیوستند.
شاه در تلاش بود تا ایران را به قرن بیستم پیش ببرد، مخالفان او میخواستند ایران را به دوران تاریک تاریخ برگردانند و این کاری بود که آنها واقعاً انجام دادند.
@andiiishe
- پوکر روسیه و اسرائیل
احتمالاً در دو سه روز آینده زلنسکی به تلآویو میآید. نزدیکی اوکراین و اسرائیل شاید بزرگترین تحول جنگ تا به امروز باشد. آمدن زلنسکی به اسرائیل قیمت ایران را هم برای روسیه بالا میبرد. اوضاع پیچیده شده. اوکراین و روسیه در یک وضعیت جنگی ایستا قرار گرفتهاند. روسیه زمینگیر شده، اما اوکراین هم با این تسلیحات فقط میتواند متربهمتر پیش رود یا اینکه مانع پیشروی جدید روسیه شود، اما فرماندهان اوکراین میدانند برای پیروزی به تسلیحاتی نیاز دارند که غرب هنوز پروا دارد به اوکراین دهد. اینک دریچۀ جدیدی به روی اوکراین گشوده شده است: اسرائیل.
زلنسکی دو سه روز قبل از آغاز جنگ غزه به صراحت به نتانیاهو گفت «ما از شما انتظارات خیلی بیشتری داریم!» یعنی اسلحۀ تهاجمی میخواهیم. اسرائیل تا پیش از این نمیخواست روسیه را عصبانی کند، زیرا ممکن بود روسیه هم ایران را تحریک کند تا پاسخ دخالت اسرائیل در اوکراین را با نیروهای نیابتیاش بدهد. حملۀ حماس همهچیز را به هم ریخت. وضعیت جبهۀ روسیه در اوکراین شکننده است و مداخلۀ اسرائیل واقعاً میتواند تحول محسوسی در جنگ اوکراین ایجاد کند ــ برای مثال با تحویل سیستم دفاع موشکی.
زلنسکی این را روز اول جنگ فهمید و اولین کسی بود که اصرار داشت در اسراع وقت به تلآویو بیاید ــ تا بگوید ما و اسرائیل یکطرف، روسیه و ایران آنطرف. اما نتانیاهو تردید داشت، به همین دلیل چند هفته زلنسکی را به بهانۀ شدت جنگ دستبهسر کرد تا ببیند موضع روسیه دقیقاً چیست. اما اینک اسرائیل اسلحه را به روی روسیه نشانه گرفته است... سرنوشت جنگ دقیقاً همینجا رقم میخورد ــ یا حتی تا الان رقم خورده است. روسیه نباید بگذارد اسرائیل به متحد جنگی اوکراین تبدیل شود، به همین دلیل، با هر گونه مداخلۀ ایران و نیروهای نیابتیاش در جنگ مخالفت خواهد کرد. این یعنی روسیه نمیخواهد جبهۀ اوکراین فدای حماس شود، زیرا واقعیت میدانی به گونهای است که اصلاً نمیتوان مداخلهای جدی از سوی یک نیروی سوم انجام داد ــ واقعیتی است که دبیرکل حزبالله هم در بین سطرهای سخنرانیاش بیان کرد.
به این ترتیب، در اینجا نتانیاهو به کارت زلنسکی در جنگ بدل نخواهد شد، بلکه برعکس. زلنسکی به کارتی در بازی اسرائیل بدل میشود برای جلوگیری از هر گونه مداخلۀ طرف سوم. اینکه میگویند روسیه جبهۀ جدیدی در خاورمیانه گشوده (مثلاً برای انحراف افکار از اوکراین)، مطلقاً تحلیل اشتباهی است. عملیات حماس، همانقدر که اسرائیل را غافلگیر کرد، ایران و روسیه را هم غافلگیر کرد. سرنوشت جنگ اوکراین را غرب تعیین خواهد کرد، نه خاورمیانهایها. پایان جنگ اوکراین دست آمریکاست؛ که فعلاً تمایلی ندارد.
مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- نکاتی شنیدنی از آخرین مصاحبهٔ تلویزیونی شاه با دیوید فراست.
•• چهارم آبانماه، زادروز «محمدرضا شاه پهلوی»
@andiiishe
مقایسهٔ انتخاب تیتر BBC فارسی با تیتر BBC جهانی و دو رسانهٔ دیگر (CNN و فاکسنیوز) در بازتاب مصاحبهٔ گروگان آزادشدهٔ اسرائیلی:
- بیبیسی فارسی: «[اعضای حماس] ما را مورد مراقبت پزشکی قرار دادند و رفتار خوبی داشتند.»
- بیبیسی جهانی و سایر رسانهها: «از جهنم گذشتم.»
@andiiishe
- ایرانیان، یهودیان و مگسها!
در آغاز دههٔ هشتاد میلادی، خیرالله طلفاح تئوریسین حزب بعث عراق در جزوهٔ مفصلی که مرامنامهٔ رسمی حزب بود نوشت: «ایرانیان، یهودیان و مگسها سه موجودی هستند که بهتر بود خدایشان نمیآفرید. ایرانیان جانورانی هستند که خدا آنان را به شکل آدم آفریده، یهود آمیزهای از کثافت و فضولات مردمانند و مگسها موجوداتی حقیرند که معلوم نیست خداوند برای چه خلقشان کرده است.» در سالهای بعد رادیو بغداد چند بار پس از اشاره به نظرات طلفاح اضافه کرده بود که «برای هر حشره حشرهکش خاصی لازم است.»
آنهایی که فکر میکنند جنایات وحشتناک چند روز پیش حماس در اسرائیل که با اقدامات داعش مو نمیزد و در مواردی بدتر هم هست، نتیجهٔ به اصطلاح «ظلم و اشغال» چند دهسالهٔ اسرائیل بوده، سر سوزنی با فرهنگ سیاسی سنتگرا و هویتطلب عربی آشنایی ندارند. در این فرهنگ سیاسی فردی بودن مجازات و رابطهٔ مجازات با مسئولیت و عمل فرد معنایی ندارد. مجازات دستهجمعی است و براساس منطقی بدوی بر مبنای خویشاوندی، قومیت و نژاد صورت میگیرد.
این حرف به هیچ وجه پروپاگاندا یا اغراق نیست: نسلکشی بخشی جداییناپذیر و کانونی در فرهنگ سیاسی سنتگرا و اسطورهای اعراب است. زمانی که ابونضال رهبر گروه چریکی تندروی فلسطینی در دوران جنگ سرد، رقبای فلسطینی خود از گروه عرفات یا دیگران را ابتدا مثله کرده و سپس در حیاط منزل شخصیاش و حتی زیر میز کار خود دفن میکرد، مسئله «ظلم و اشغالگری» اسرائیل در میان نبود. همانطور که آن هنگام که صدام در اواخر دههٔ هشتاد میلادی دویست و پنجاههزار کرد را در ماجرای موسوم به انفال زنده به گور کرد و بارها و بارها مخالفان شیعه و غیر شیعهٔ خود را به شکل خانوادگی و قبیلهای مجازات و قتلعام میکرد هم موضوع ربطی به اسرائیل نداشت.
زمانی که حافظ اسد و پسرش مخالفان خود را بوسیلهٔ سلاحهای شیمیایی و موشکهای بالستیک با کلاهکهای یک تنی در مقیاس صد هزار نفری سلاخی کرده و دهها هزار نفر را در زندان مخوف و بی همتای صیدنایا به اسکلت بیجان تبدیل نمودند نیز، پای اسرائیل در میان نبود.
معمر قذافی به عنوان اولین رهبری که تظاهرات چند صد هزار نفره و غیر مسلح مردم را با بمبهای پانصد کیلویی جنگندههای میگ بیست و سه بمباران کرد و دریای خون به راه انداخت، هم از همین فرهنگ سیاسی کهن برخاسته بود. همانطور که دولت اسلامی عراق و شام که ایزدیان را نسلکشی کرد و فقط در یک فقره نزدیک به سه هزار جوان شیعهٔ عراقی را در واقعه هولناک مشهور به اسپایکر سلاخی نمود، زادهٔ همین فرهنگ بود و موجودی خلقالساعه و بیریشه به شمار نمیرفت.
طوس طهماسبی
نویسنده و پژوهشگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- شکست جمهوری اسلامی در قضیهٔ فلسطین مثل روز روشن است
در این مملکت چگونه میتوان تحلیلی درست و صادقانه دربارهٔ حوادث سیاسی روز ارایه کرد بدون بیم از احضار به دادگاه و احتمالاً بازداشت و زندان و غیره؟ من نوعی چگونه میتوانم بدون اشاره به نام و نقش رهبر نظام تحلیل درست و صایبی دربارهٔ جنگ اخیر ارایه کنم؟ پس اگر مجبور باشم نظری ارایه کنم فقط باید به کلیات اشاره کنم و از صراحت بپرهیزم.با توجه به این محدودیتها فقط میتوانم بگویم:
جمهوری اسلامی نظام به شدت ناکارآمد و ناتوانی است که پشت هر آرمانی برود آن را در بلندمدت نابود می کند. آرمان فلسطین هم، چه خوب چه بد، به لطف همین حمایتی که تا حالا جمهوری اسلامی شامل حالش کرده نهایتاً محکوم به شکست است، کمااینکه تاکنون هم به شدت ضعیف شده است.
یک زمانی همهٔ افکار عمومی اعراب یکپارچه پشت آرمان فلسطین بود اما الان هراس از جمهوری اسلامی جای هراس از اسرائیل را در بین تودههای عرب گرفته است. برایم شکست جمهوری اسلامی در قضیهٔ فلسطین مثل روز روشن است. حکومت فشل جمهوری اسلامی به اندازه یکشاهی هم تفکر راهبردی ندارد و نه به منافع ایران آگاه است و نه حتی به منافع فرقهای خودش.
افکار عمومی جهان عرب از فاز «فلسطینخواهی» سالهاست که عبور کرده است (به یمن جمهوری اسلامی). آشتی مردم اسرائیل و اعراب به رغم حوادث اخیر شکل گرفته، استحکام یافته و برگشتناپذیر است. به نظرم شبیخون حماس در روز شنبه صرفاً یک ندای «درخواست مذاکره» است از سوی فلسطینیها خطاب به اعراب و اسرائیل. هر چند نظام جمهوری اسلامی گمان میکند در پی این حمله، آشتی اعراب و اسرائیل برای همیشه کنسل خواهد شد. فلسطینیها با این تهاجم ندا دادهاند که ما هم باید در معادلات صلح به حساب بیاییم. از این ماجرا شاید فلسطینیها بتوانند در بلند مدت و البته پس از گوشمالی شدن از سوی اسرائیل بخاطر حملهٔ اخیر، اسرائیل را به مذاکره وادارند اما جمهوری اسلامی از نزدیکی این دو قطعاً نهتنها چیزی به دست نخواهد آورد که بسیاری چیزها را هم از دست خواهد داد. برای جمهوری اسلامی آرمان فلسطین صرفاً وسیلهای برای عرض اندام انقلابی در داخل و باجخواهی در خارج است.
نیروهای نیابتی خاصیت بازدارندگی دارند و چنین نیروهایی قرار نیست مورد استفادهٔ تمامعیار واقع شوند که اگر شوند خاصیت بازدارندگی خود را از دست خواهند داد و توازن نیروها را برهم خواهند زد. اسراییلیها پس از شبیخون حماس قطعاً به صورت جدیتری علیه دشمنی که قاعدهٔ بازدارندگی را بر هم زده وارد عمل خواهد شد و چه بسا اسرائیل با سهولت بیشتری بتواند آمریکا و اروپا را وارد یک ائتلاف نظامی علیه نظام بکند، چیزی که همیشه دنبالش بوده است.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
«آرمان فلسطین» که همان آرمان انقلاب ۵۷ است در همهجا چیزی جز «وحشت بزرگ» نمیآفریند.
اسرائیلستیزی و یهودیستیزیای که در دل و جانِ انقلابیان ۵۷ لانه داشت و دارد، مسبب یکی از بزرگترین مصیبتها و رنجهایی است که امروز بر ایران و ایرانی میرود.
ما اگر فردایی آزاد، آباد، توسعهیافته و دموکراتیک برای ایران میخواهیم نه فقط از جمهوری اسلامی که از مبانی ایدئولوژیک آن که آمیختهای از اسلام انقلابی و کمونیسم است هم باید عبور کنیم.
عمر بیپایان نداریم و ایران هم در شرایط مناسبی نیست که وقت بسیار داشته باشد. ما با آدمها فقط سر و کار نداریم؛ ما با باورها و ایدئولوژیها هم سر و کار داریم. ایرانستیزی، غربستیزی، اسرائیلستیزی و ستیز با جهان جدید از مبانی فکری همهٔ این شیفتگان «آرمان فلسطین» است.
آزمودهها را نیازماییم.
بهزاد مهرانی،
نویسنده و روزنامهنگار
@andiiishe
- امان از این چپگراها!
بد نیست گاهی وقتها یک چیزهایی را یادآوری کرد. حتماً دربارهٔ تندرویهای روزهای اول انقلاب زیاد شنیدهاید. شمار زیادی از سران حکومت سابق ایران دستگیر، زندانی و تیرباران شدند. البته طبیعت هر انقلابی آمیخته با خشونت است اما خصوصیت انقلاب اسلامی ایران این بود که عناصر چپگرا که عمدتاً در دو تشکیلات سیاسی حزب توده و چریکهای فدایی خلق در قالب نیروهای اپوزیسیون، فعالیت می کردند، کاسهٔ داغ تر از آش شده و از نظام حاکم میطلبیدند که خون بیشتری بریزد.
در مطلبی از نشریهٔ کار، ارگان چریک های فدایی خلق، این جملات به چشم می خورد: «ما ضمن پشتیبانی کامل از اعدام همهٔ وابستگان به امپریالیسم و رژیم فاسد که حق مسلم خلق ستمکش و زجردیدهٔ میهن ماست...»
توجه کردید؟ نوشته«اعدام همهٔ وابستگان» نه بیستتا و سیتا و صدتا بلکه هزاران نفر باید اعدام می شدند تا حق مسلم خلق زحمتکش ایران حاصل شود و واقعاً هم اگر چپها به قدرت میرسیدند همین کار را هم میکردند.
همان زمان یک گروه کمونیستی جزوهای چاپ کرده بود شامل اسامی هشت هزار ساواکی و درخواست دستگیری و نابودیشان را کرده بود. غلامحسین ساعدی در جلسهٔ کانون به انحلال ساواک اعتراض کرده بود چون معتقد بود انحلال به معنای حل شدن شکر در چای است و بجای اینکار ساواکیها را باید نابود کرد تا هیچ اثری از آثارشان باقی نماند و کودکان احمقی مثل من برای ایشان و رفقایش دست می زدیم و هلهله میکشیدیم.
می خواهم خدمتتان بگویم موقعی که از تندروی های اول انقلاب حرف میزنیم هرگز نباید نقش مخرب گروههای چپگرای آن زمان و همینطور سازمان مجاهدین را فراموش کنیم. نظام جمهوری اسلامی جدای از اینکه خودش به اندازهٔ کافی انگیزه برای تندروی داشت اما در عین حال مجبور بود برای عقب نماندن از این موج خونخواهی که چپها به راه انداخته بودند دست به تندروی بیشتر بزند تا تبلیغات این گروهها را که مدام نظام را به سازشکاری در برابر امپریالیسم متهم میکردند، خنثی کند و عاقبت هم ماجرای تسخیر سفارت آمریکا رخ داد که به نظرم واکنشی بود به همین موج امپریالیسمستیزی که چپ ها راه انداخته بودند.
خب حالا بفرمائید کدام یک از بقایای چپ ایرانی که در حال حاضر فعال هستند، این مواضع پدران فکری خود را نقد کردهاند؟ شما تمام نشریات و کتابهای کمونیستی اول انقلاب را ببینید حتی یک کلمه هم از دموکراسی و حقوق بشر سخنی گفته نشده است، هر چه هست امپریالیسمستیزی و آمریکاستیزی است. قبلاً اینطوری بود حالا هم همینطور است گیریم با کلمات و عبارات تازه. لعنت به جهل و نادانی.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- ایران، سیاهچالهٔ ژئوپلیتیک
در اجلاس اخیر سران کشورهای گروه بیست، تصویب شده که یک مسیر ترانزیتی به ارزش سیصد میلیارد یورو از هند به اروپا کشیده شود. ناگفته پیداست که ایران هیچ جایگاهی در این پروژه ترانزیتی ندارد و جالب اینکه پنج کشور عضو بریکس (هند، روسیه، برزیل، چین و آفریقای جنوبی) هم مهر تأیید خود را پای این پروژهٔ ضد ایرانی زدهاند و حضرات نظام دلخوش کردهاند که بهزودی عضو این اتحادیه میشوند. لعنت به این همه جهالت. وزیر اطلاعاتش افتخار میکند که پنجاه کشور جهان با ما دشمنند.
جمهوری اسلامی طی حیاتش ایران را به یک سیاهچالهٔ ژئوپلیتیک تبدیل کرده است. ایران به طور طبیعی میتوانست چهارراه جهانی باشد و شرق آسیا را به اروپا وصل کند. ایران میتوانست بهترین کشور منطقه برای مسیرهای ترانزیتی بینالمللی نفت و گاز باشد. ما میتوانستیم بهترین مسیر تجاری بین شرق و غرب و بین شمال و جنوب جهان باشیم. میتوانستیم سالیانه صدها میلیارد دلار از همین طریق کسب درآمد کنیم و کشورمان را از حیث اقتصادی شکوفا کنیم. اما این اتفاق رخ نداد چون حاکمان در عوالم دیگری سیر میکنند و اهداف دیگری دارند که با شکوفایی ایران در تضاد است. نتیجه اینکه همسایگان ایران به سرعت مشغول اجرای انواع مسیرهای ریلی و جادهای شدهاند که ایران را دور میزند.
ایران آسانترین مسیر برای وصل کردن ترکیه به افغانستان و پاکستان و چین است اما ترکیه ترجیح داده با احداث کریدور لاجورد، از طریق آسیای میانه به این مقاصد برسد. یا نگاه کنید به کریدور زنگزور ترکیه که آشکارا ایران را نادیده گرفته. چینیها هم پروژهٔ عظیم «کمربند، راه» خود را بدون در نظر گرفتن ایران دارند پیش میبرند. چابهار با آن مزیتهای بالقوهاش جای خود را به بندر گوادر پاکستان داده است. چینیها صدها میلیارد دلار در کشورهای همسایه ما سرمایهگذاری کردهاند. آنوقت مای بیچاره حتی نتوانستیم خط لوله گاز خودمان به پاکستان و هند را عملیاتی کنیم. ما لوله کشی کردیم تا لب مرز پاکستان اما آنها کل پروژه را رها کردند و نتیجهاش بیست و هشت میلیارد دلار ضرر برای ما بود. چرا؟چون هند و پاکستان ترجیح دادند گازشان را از ترکمنستان بگیرند و پروژهٔ تاپی را عملیاتی کنند.
به تنگهٔ هرمز نگاه کنید که زمانی مهمترین تنگه ژئواستراتژیک دنیا بود اما آن قدر کشورهای عربی خلیج فارس را ترساندیم که آنها حالا بیشتر نفتشان را از طریق لوله و از مسیرهای امن دیگری منتقل میکنند به طوری که حالا حتی بسته شدن تنگهٔ هرمز هم تاثیر چندانی در تجارت نفتی آن ها نمیگذارد.
بله، این سیاهچاله ژئوپلیتیک ایرانی ثمرهٔ سالها سیاستهای نادرست داخلی و خارجی جمهوری اسلامی است.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
دختربچهٔ ۶ ساله را با حجاب اجباری در برنامهٔ صدا و سیما نشاندهاند، او میگوید «امامحسین رو نمیشناسم ولی دوسش دارم! آرزو دارم پدرم شهید بشه! آرزو دارم برادرم که تو شکم مامانم هستش هم شهید بشه!»
@andiiishe
- در باب خالصسازی
اولینبار از زبان آقای طائب، مقام امنیتی نظام، شنیدیم که «خالصسازی انقلابی» در دستور کار حکومت قرار گرفته است و کیست که نداند این دستور کاری است از سر اجبار و نه از سر اختیار. نظام در سالهای اخیر با ریزش گستردهٔ نیروهایش، از رأس تا ذیل، روبرو بوده و حالا اسم این ریزش تحمیلی را گذاشته «خالصسازی»؛ تو گویی این ریزشها انتخاب خودش بوده و نه اجباری تحمیل شده از بیرون.
در واقع تئوری «خالصسازی» پردهٔ ساتری است برای پوشاندن واقعیت فروپاشی تدریجی از درون، و البته القای این دروغ به معدود هواداران باقیمانده که گویا ما خودمان تصمیم گرفتهایم که «خالص» شویم و لذا مشغول غربال کردن ناخالصها از صفوفمان هستیم.
اما «خالصسازی» حداقل در ساحت نظریهپردازیهای انقلابی و سیاسی، برای خودش جایگاهی دارد. فیدل کاسترو و چهگوارا با صد نیروی خالصسازیشدهٔ مومن و معتقد توانستند حکومت باتیستا در کوبا را به زیر بکشند. چهگوارا با ایده گرفتن از این پیروزی استثنایی، تئوری جنگ چریکی «فوکو» را وضع کرد.او گفت با فقط چند ده نیروی خالص انقلابی میتوان هر رژیم دیکتاتوری را ساقط کرد. به تعبیر او هر یک از این «الماسهای به خلوص رسیدهٔ انقلابی» میتوانستند همچون یک هستهٔ چریکی تبدیل به بهمنی غولآسا شوند و کار هر رژیم دیکتاتوری را بسازند. او برای به کار بستن تئوریاش ابتدا به کنگو و سپس به بولیوی رفت اما در هر دو کشور مفتضحانه شکست خورد، زیرا،خیلی ساده، شرایط عینی و ذهنی انقلاب در این کشورها آماده نبود.
مجاهدین خلق هم با آموزه «هزار اشرف» شان (هزار هستهٔ انقلابی)، در واقع سعی کردهاند ورژن ایرانی تئوری فوکوی چهگورا را عرضه کنند که البته هیچ توفیقی هم به دست نیاوردهاند چون الماس بدلیاند.
در واقع «خالصسازی» زمانی جواب میدهد که آن «الماسهای انقلابی به خلوصرسیده» نهایتاً بتوانند تکثیر شوند یا به تعبیری به مرحلهٔ رقیقسازی برسند تا تودههای مردم را به شکل خود درآورند و علیه رژیم بشورانند. بانیان نظام این مرحله را نیم قرن پیش آغاز کردند و به نتیجه رسیدند و سپس زوال را آغاز کردند. بله حالا هم میتوان به «خلوص» رسید و «الماس» شد اما این الماس بدلی فاقد هر توانی برای تکثیر شدن است ،چون سیر تاریخ را نمیتوان بر عکس کرد.
موسولینی که زمانی برای خودش «بزرگالماسی خلوصیافته» بود بعد از ربع قرن حکومت فاشیستیاش، از آن چهار میلیون بسیجی وفاداری که در ابتدا در خدمت داشت، فقط دوازده نفر برایش باقیمانده بود. اینها «الماسهای خلوصیافته»ای بودند که نه تنها تکثیر نشدند که به سرعت به همراه پیشوایشان خرد شدند.
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe