andiiishe | Unsorted

Telegram-канал andiiishe - اندیشه

31886

«اگر همهٔ ما یکسان بی‌اندیشیم، در واقع نمی‌اندیشیم.» - والتر لیپمن

Subscribe to a channel

اندیشه

- سکون


«کارگران ژاپنی در تهران مشغول به کار هستند»؛ این زیرنویس عکسی ا‌ست که در سال‌ ١٣۵۴ در یکی از روزنامه‌های ایران چاپ شده بود، اما خب چرخ روزگار چرخید و کار به جایی رسید که ژاپنی‌ها حتی برای پذیرش کارگران ایرانی هم هزار شرط می‌گذارند.

ژاپن اما تنها کشوری نیست که در طول ۴٠ سال گذشته به اندازۀ چهل هزار سال نوری از ما پیشی گرفته است، زمانی که ایرانی‌ها در کارخانهٔ «ایران ناسیونال» در کار تولید و مونتاژ پیکان بودند، مردم کرهٔ جنوبی در کارخانهٔ «کیا» دلشان به تولید دوچرخه خوش بود، اما امروز همان کره و همان کیا، خودروهایی می‌سازد که در بازارهای آمریکا به فروش می‌رسند. می‌گویند سود خالص دو شرکت «ال‌جی» و «سامسونگ» کره از کل فروش نفت ایران - تازه آن هم در حالت فروش عادی و بدون تحریم - بالاتر است.

تا همین ۴۰ سال پیش چین هم حرفی برای گفتن نداشت و کشوری بود فقیر، پرجمعیت و هر لحظه در آستانۀ مصیبتی تازه‌ اما چین بدبخت دیروز، امروز به جایی رسیده که از سوزن خیاطی تا ماهواره را می‌سازد. چینی‌ها تا همین سه چهار دههٔ پیش حتی یک کیلومتر اتوبان نداشتند و اینک یکی از بزرگترین شبکه‌های بزرگراهی دنیا متعلق به چین است.

مالزی هم ماجرایی مشابه دارد، ٢۵ سال پیش که دکتر «ماهاتیر محمد» مطب خود در آمریکا را به مقصد دفتر نخست وزیری مالزی ترک کرد روی تابلوی کوچکی بر در مطبش نوشت: «دکتر برای معالجه به کشورش رفته و به زودی بازمی‌گردد» و به زودی هم برگشت زیرا برای رساندن کشوری که اکثر مردمانش بالای درخت‌ زندگی می‌کردند به آنجایی که هم‌اکنون هست تنها ٢۵ سال تلاش و برنامه‌ریزی کافی بود.

امارات‌متحده هم نمونه‌ای دیگر است، امارات هر چند کشوری صنعتی که دارای فناوری‌های خاص خود باشد نیست اما شیوخ عرب توانستند در کوتاه زمانی یک صحرای لم‌یزرع را به یکی از مراکز بزرگ تجاری-توریستی جهان تبدیل کنند، یکی از ایرانیانی که از ده‌ها سال پیش در دوبی قهوه‌خانه داشت و هنوز هم دارد، تعریف می‌کرد که قبل از انقلاب اهالی دوبی کنار ساحل می‌رفتند و به دریا نگاه می‌کردند تا ببینند لنج‌های ایرانی کی از راه میرسند تا برایشان آب شیرین بیاورند.

ادامه دادن این فهرست کار چندان مشکلی نیست و افزودن نام کشورهای دیگری مثل هند، ترکیه، سنگاپور و آذربایجان و ارمنستان و ... چیزی جز حسرت بیشتر به دنبال نخواهد آورد. در این میان هنوز برخی مثلاً روشنفکران در بحث‌های کلان به اجماع نرسیده‌اند، هنوز عده‌ای استاد دانشگاه تصور می‌کنند، اقتصاد دستوری و فوق‌بستهٔ ما نئولیبرال است و هرچه می‌کشیم از حکومتی سرمایه‌داری است! هنوز سر «فرم» حکومت مطلوب دعواست، بی‌آنکه بدانیم، مهم لیبرالیسم و محتوای «سکولار دموکراسی» حکومت است و گرنه چیزی که در دنیا فراوان است کشورهای جمهوری مستبدند، و بدانیم که می‌توانیم فرم حکومت را با رفراندومی سالم تعیین کنیم.

با همهٔ این اوصاف، باور کنید با توجه به نسل پرشور و آگاه کنونی ایران، ما هم قادریم به کشوری روبه‌توسعه بدل شویم، اگر بخواهیم و اگر استقامت و اندیشه بورزیم.
ـــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- نظام رادیکال، بدون رادیکال‌هایش!


رادیکال‌های نظام اصلاً تصورش را هم نمی‌کردند که طی فقط سه ماه ستارهٔ بخت آن‌ها در آسمان سیاست جمهوری اسلامی به پایین کشیده شود یا حداقل این‌چنین کم‌فروغ شود. تا پیش از سه ماه قبل همهٔ شواهد و قرائن حکایت از این داشت که رهبر نظام تصمیم گرفته ماشین نظام را با همین نیروهای جوان انقلابی رادیکال (از قبیل ثابتی‌ها) و پدرخوانده های پایداریچی آن‌ها به پیش ببرد؛ اما در پی سقوط بالگرد، رهبر نظام ظاهراً تصمیم گرفت تغییر مختصری در دست فرمان همیشگی‌اش بدهد و بال و پر نیروهای رادیکال را اندکی بچیند و برای جلوگیری از روند فروپاشی اقتصاد کشور به نیروهای تکنوکرات اصلاح‌طلب میدان دهد.

اما این تغییر دست فرمان به نظرم کار بسیار پرهزینه‌ای برای نظام خواهد بود. باید توجه داشت که این جریان رادیکال مهم‌ترین و اصلی‌ترین نیروی حامی نظام و شخص آقای خامنه‌ای است. این نیرو که شبکههٔ وسیعی را در سراسر کشور تشکیل داده‌ (امامان جمعه، مداحان حکومتی، فرماندهان بسیج، سازمان‌های تبلیغی و رسانه‌ای و غیره) در واقع خود نظام است و تضعیف آن تضعیف اصل نظام.

از اظهارنظرهای چند روز اخیر زعمای جریان تندرو و بنیادگرای جمهوری اسلامی پیداست که آن‌ها به شدت از رهبری و سیاست جدید وی رنجیده خاطر شده و حتی عصبانی‌اند. یکی از آن‌ها توئیت کرده‌ بود: «بگذار اغتشاشات شروع بشه، ببینم کی میاد کف خیابون برای حفظ نظام». جوان انقلابی تندرویی که هویت خود را در نفی «شیاطینی» مثل ظریف و خاتمی و روحانی تعریف کرده بود حالا ناگهان همهٔ این «شیاطین» را دوباره بر سریر قدرت می‌بیند. تو گویی نظام ناگهان چند بمب اتمی را بر سرشان ریخته است.

احتمالاً آقای خامنه‌ای در صدد برخواهد آمد که به طریقی جلوی تلفات و ریزش‌های بیشتر در بین این نیروها را بگیرد و دلگرمی‌هایی به آن‌ها بدهد. هر چند به نظرم کار مشکل و چه‌بسا ناممکنی است زیرا موفقیت دولت جدید در اصلاحات اقتصادی موردنظر آقای خامنه‌ای منوط به خنثی‌سازی همین نیروهای رادیکال‌ و تندرو‌ است. و البته باید توجه داشت که این نیروهای رادیکال هم چندان دست‌بسته و منفعل نیستند. این‌ها طی سال‌های گذشته حسابی قدرتمند شده‌اند و در همهٔ ارکان مملکت قدرت و نفوذ پیدا کرده‌اند. آن‌ها بهتر از هر کسی می‌دانند که حیات جمهوری اسلامی منوط به وجود و حضور آن‌هاست و لذا بعید می‌دانم این‌ها به سادگی بساط خود را جمع کنند ولو به صورت موقت. هیچ بعید نیست که در روزها و هفته‌های آینده شاهد حوادث‌ غیرمترقبه‌ای باشیم (از قبیل تظاهرات خیابانی خشن ساختگی و غیره)؛ حوادثی که به رأس نظام پیام دهد: «وجود نیروهای جوان انقلابی برای حفظ نظام ضروری است.»

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- نقدهایی از دکتر موسی غنی‌نژاد دربارهٔ عملکرد دکتر محمد مصدق.

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- به‌راستی چه کسی در بیست‌و‌هشتم مرداد کودتا کرد؟

دکتر عباس میلانی، تاریخ‌پژوه و مدیر برنامهٔ مطالعهٔ ایران در دانشگاه استنفورد به این پرسش پاسخ می‌هد؛ پاسخی که با روایت‌های غالب متفاوت است.

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- توسعه‌طلبی در عصر پهلوی


بزرگ‌ترین ظلم و بی‌انصافی دربارهٔ حکومت پهلوی نادیده‌گیری وجه توسعه‌طلبانهٔ آن‌ و پررنگ کردن و تأکید صرف بر مستبد بودن آن است. برخلاف روشنفکران ایرانی که هیچ‌گاه نکوشیدند با نگاهی محققانه و به‌دور از جزم‌اندیشی‌هایی همچون بومی‌گرایی به مسائل ایران بنگرند، عموم مردم اما قضاوت واقع‌بینانه‌ای دربارهٔ تاریخ معاصر ایران دارند.

مصاحبهٔ عباس امانت و تحلیل‌هایش دربارهٔ حکومت پهلوی اول و شخص رضاشاه (بخصوص دربارهٔ شعارهای معترضان در سال ۱۳۹۶ - رضا شاه روحت شاد - و بعد از آن) را مقایسه کنید با لاتاعلاتی که امثال یوسف اباذری دربارهٔ همین موضوعات می‌بافند.

ببینید فضای دانشگاه‌های ایران به‌خصوص در حوزه‌های علوم انسانی و علوم اجتماعی به‌دست چه شخصیت‌های غیر علمی، سطحی‌نگر و چپ‌زده‌ای افتاده است که از درک مطالبات جامعه و معنای شعار مردم معترض کف خیابان عاجزند، مردمی که پاسخ اعترضشان گلوله و زندان و شدیدترین خشونت‌هاست. اساتید و به‌اصطلاح روشنفکرانی که از طرفی هنوز پس از بیش‌از یکصده مسخ ایدئولوژی‌های مارکسیسم و کمونیسم و سوسیالیسم‌اند و از طرفی ملاحظات‌شان از منافع شخصی و ترس از برخوردهای حاکمیت ایجاب می‌کند که به جای بیان واقعیت‌های تاریخی، تنها تحریفی از آن را به خورد دانشجویان و مخاطبانشان بدهند.

رضا شاه ۱۶ سال بر ایران حکومت کرد و امروز دست‌کم بخشی از جامعهٔ ایران خدمات و تفاوت های نظام او با حکومت چهل سال اخیر را عمیقاً درک کرده است. باید پرسید اگر روحانیت و ایدئولوژی طالبانی پیش از تأسیس و گسترش نهادهای مدرن در ایران مستقر می‌شدند، آیا سرنوشت ایران چیزی جز افغانستان و برخی کشورهای شمال آفریقا می‌شد؟!چ

فقط لحظه‌ای تصور کنید که در اسفند ۱۲۹۹ به جای رضاشاه، خمینی حاکمیت را به دست می‌گرفت و ایدئولوژی ولایی از همان زمان مستقر می‌شد. آنگاه به جای تمامی اقدامات و کارنامهٔ رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی، تمام اقدامات و کارنامهٔ روحانیون را قرار دهید. تصور کنید به جای زیرساخت‌های مدرن مانند دولت، دانشگاه، مدارس، جاده‌ها، راه آهن و تمامی اقدامات توسعه‌گرایانهٔ رضاشاه، ترویج و اجرای منویات ضد توسعه‌ای و ضد مدرن رهبران ولایت صورت می‌گرفت. اگر خمینی و اسلام‌گرایان عنوان «جمهوری» را پسوند حکومت اسلامی‌شان گذاشتند، از صدقه سر تمامی مبارزات نیروهای مترقی از پیش از مشروطه تا پایان حکومت پهلوی بود. اگر کاریکاتوری از دموکراسی در قالب «جمهوری اسلامی» شکل گرفت و اساساً چیزهایی با نام‌های «انتخابات» و «ریاست جمهوری» و «دولت» و «مجلس» در ایران وجود دارد، اساساً مدیون توسعه‌طلبی و تحول‌خواهی بخشی از جامعه ایران است که از چندین دهه پیش از مشروطیت برای آرمان‌های مدرن و انسانی مانند دولت، آزادی، برابری، حکومت قانون و شعارهایی این‌چنینی جنگیدند.

امروز تاریخ قضاوت می‌کند و جامعهٔ ایران بیش از هر زمان دیگری خدمت‌ها و خیانت‌ها را تشخیص می‌دهد. توسعه و توسعه‌گرایی بزرگترین میراث پهلوی بود که تمامی زیرساخت‌های مدرن ایران را شکل داد. زیرساخت‌ها و نهادهایی که اگر در آن زمان شکل نمی‌گرفتند معلوم نبود که اساساً امروز ایرانی باقی مانده بود یا نه.

- محمد مختارپور
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- انتقاد قابل‌تأمل زنده‌یاد «فریدون فرخزاد» به فروهر، سنجابی و بازرگان.

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- داستان نیروهای نظامی ویژهٔ اسرائیل


در شب ۹ آوریل ۱۹۷۳ ایهود باراک کلاه‌گیس زنانه‌اش را به سر کرد، صورتش را میک‌آپ کرد و به آرامی لباس زنانه‌اش را مرتب کرد. او یکی از سربازانی بود که با همراهی چندین سرباز نخبهٔ دیگر با همراهی نیروهایی از موساد برای شکار اعضای سازمان آزادی‌بخش فلسطین (PLO) که سال قبل با حمله به کمپ ورزشکاران اسرائیلی در مونیخ ۱۱ نفر را به قتل رسانده بودند، اعزام شده بودند. عملیات آن روز با کشتن محمد یوسف النجار معروف به ابو یوسف (معاون PLO) و بیش از ۵۰ نفر دیگر به پایان رسید و ایهود به خانه بازگشت در حالی که هنوز مقداری از میک‌آپ زنانه بر روی صورتش باقی مانده بود‌. بعدها همسر او در مصاحبه‌ای به خبرگزاری Ynet اسرائیل در مورد آن شب می‌گوید: «باراک به خانه آمد و خیلی عادی همه را در آغوش گرفت که من متوجه اندکی میک‌آپ آبی زنانه بر روی پلک‌هایش شدم. از او پرسیدم اما او از جواب دادن طفره رفت. هنگامی که از میان وسایلش یک لباس زنانه هم بیرون کشیدم؛ او حقیقت را به من گفت. او در نقش یک خانم، چند ساعت قبلترش در خاک بیروت، مشغول ترور اعضای PLO و مسببان حملهٔ مونیخ ۱۹۷۲ بوده است. هربار که به آن روز فکر می‌کنم، از حد و مرزی که این بچه‌ها می‌توانند از آن عبور کنند متعجب می‌شوم».

ایهود آن روزها یکی از اعضای گروه ویژهٔ ارتش اسرائیل «سایرِت مَتکل» بود. گروه‌هایی که در ادامه می‌خوانید، گروه‌های ویژه‌ای در ارتش اسرائیل است که ممکن است نام آن‌ها را چه در عملیات‌های روز ۷ اکتبر ۲۰۲۳ (روز حملهٔ حماس) یا در روزهای آینده بشنوید. ترتیب این لیست براساس اهمیت، ساختار یا قدرت این نیروها نیست و صرفاً بر اساس نظر شخصی نوشته شده است.

- محمد الف

متن کامل را در INSTANT VIEW بخوانید.

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- راز میلیاردر شدن در ایران!


فرقی نمی‌کند شما در ایران باشید، در چین باشید، یا در روسیه. در کشورهایی که ما از آن ها با لفظ نسبتاً محترمانهٔ اقتدارگرا نام می‌بریم، هیچ کسی نمی‌تواند میلیاردر شود، مگر آنکه با صاحبان قدرت دستش در یک کاسه باشد یا حداقل برادری یا رفاقت خودش را به قشر فوقانی قدرت ثابت کرده باشد. این پیوند میان الیت ثروتمند و الیت سیاسی برای هر دو طرف مفید است؛ اولی با کسب حمایت سیاسی از حکومت مطمئن می‌شود که سرمایه و ثروتش از هر نوع مصادرهٔ احتمالی در امان می‌ماند. حتماً می‌دانید که این حکومت‌های اقتدارگرا بدون مصادرهٔ ثروت‌های عمومی نمی‌توانند به حیات خود ادامه دهند.

یک محقق ایرانی در کتابش از چهار موج عظیم مصادره در تاریخ جمهوری اسلامی نام برده که در واقع بزرگ‌ترین منبع مالی حکومت بوده است. در چین و روسیه هم دقیقاً وضع مشابهی حاکم است. غرض اینکه شما به عنوان کسی که می‌خواهد در این مملکت کار اقتصادی و تجاری بکند برای در امان ماندن از خوی مصادره‌گری این نظام های حکومتی مجبورید که با اصحاب قدرت وارد انواع بده و بستان‌ها و زد و بندها شوید. قاطی شدن با اصحاب قدرت ضمناً شما را از انواع رانت‌ها و ویژه‌خواری‌ها نیز بهره‌مند می‌کند‌ و می‌توانید پول روی پول بگذارید. البته باید زرنگ باشید و رسم و رسوم معمول را به جا آورید. در ایران حتماً باید شعائر اسلامی را رعایت کنید، هیئت و حسینیه و دستهٔ عزاداری، و دیگ غذا فراموش نشود. اما اگر در چین باشید قضیه اندکی فرق می‌کند. در آنجا باید در انظار عمومی چای پوئر بنوشید که در استان یوننان، مهد انقلاب کمونیستی، کشت می‌شود و سیگار برگ کوبایی بکشید تا اعتقاد خود را به انقلاب جهانی ضدامپریالیستی نشان دهید و صندل مشکی با کفی سفید بپوشید تا تعهد خود را به فرهنگ سنتی چین نشان دهید و موی سرتان را کوتاه نگهدارید تا تداعی‌گر نظامیان انقلابی کمونیست دوران جنگ‌های داخلی باشید.

خلاصه حفظ ظاهر خیلی مهم است. باید به هر طریقی که هست برادری اسلامی یا رفاقت کمونیستی خودتان را به صاحبان قدرت ثابت کنید. حکومت کار کردن با شما را دوست دارد چون مطمئن است ثروت و پول از دایرهٔ خودی‌ها خارج نمی‌شود و شما همیشه در روزهای ضروری انتخابات مهندسی‌شده یا تظاهرات‌های فرمایشی، آماده‌اید که بخش عمده‌ای از هزینه‌های تبلیغاتی و سازماندهی را متحمل شوید. البته اگر آقازاده باشید درهای بیشتری به روی شما باز می‌شود و قدمتان روی چشم است. خلاصه این یک رابطهٔ دوجانبه است که برای هر دو طرف فواید بسیاری دارد.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- امان از این پرروها!


امشب جایی بودم تلویزیون روشن بود. این آقای به‌اصطلاح مورخ در شبکهٔ یک سیمای جمهوری اسلامی مشغول انتقاد کردن از رضاشاه بود که چرا در محاکمهٔ «پنجاه و سه نفر» (مؤسسان حزب کمونیست ایران) دخالت «فراقضایی» کرده است و دکتر تقی ارانی را در سلول یک تیفوسی زندانی کرده تا تیفوس بگیرد و بمیرد.

والا من دوست ندارم هی پست و مطلب بذارم اما مگر این‌ها می‌‌گذارند. هشتاد و چند سال پیش این پنجاه و سه نفر سران کمونیست‌های ایرانی محاکمه شدند و حداکثر هر کدامشان به تحمل ده سال زندان محکوم شدند. رضاشاه اجازه نداد احکام سنگین‌تری برای اینها صادر شود.

فکرش را بکنید اگر جمهوری اسلامی بود چه بلایی سر این افراد می‌آورد. درجا همهٔ این کفار ملحد را به دار می‌کشید و جد و آباد و اخلاف و اعقاب آن‌ها را بر باد می‌داد. سال شصت و هفت دیدیم چه کردند با کمونیست‌های زمانهٔ خویش؛ دیدیم چه کردند با صدها دختر و پسر کمونیستی که تنها جرمشان فروختن نشریه بود. حالا این مورخ در خدمت نظام دربارهٔ «خشونت» رضاشاه در حق کمونیست‌ها حرف می‌زند و از او انتقاد می‌کند که چرا دادگاه علنی برگزار نکرده و چرا زندانش غیربهداشتی بوده.

ای خدا! سر آدم سوت می‌کشد. به نظر من رضاشاه اتفاقا بسیار رهبر ملایم و مداراجویی در برابر مخالفان سیاسی‌اش بود. فکر نمی‌کنم تعداد مخالفان سیاسی رضاشاه که او متهم به کشتنشان شده است، بیشتر از تعداد انگشتان دو دست باشد. هیچ کدامشان هم به قطعیت ثابت نشده که کشته شده‌اند. حالا به فرض هم کشته، که البته کار نادرستی بوده، اما حساب کنید در چه زمانه‌ای این کار را کرده و چند نفر را «کشته»؟ در زمانه‌ای که در قارهٔ به اصطلاح متمدن اروپا جانورهای دیکتاتوری مثل هیتلر و موسولینی میلیون‌ها‌ میلیون می‌کشتند و استالین روزی چهل‌هزار حکم اعدام صادر می‌کرد.

خیلی پررویی می‌خواهد که شماها با این سابقهٔ درخشانتان در زمینهٔ حقوق بشر، رضاشاهی را که مؤسس و بنیانگذار دادگستری نوین ایران است متهم کنید به بی‌قانونی و بی‌رحمی. خیلی خیلی پررویی می‌خواهد.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- متوهمان خوشدل


جمع پرشمار «متوهمان خوشدل» از زمانی که آقای پزشکیان رییس جمهور شده سخت امیدوار شده‌اند که این بار با انتخاب وزرای آگاه و کاردان اوضاع خراب مملکت درست خواهد شد. کمیته‌های راهبری و راهبردی مشغول کار شده‌اند تا ظاهراً شایسته‌ترین کادرهای مدیریتی را انتخاب کنند. رهبر هم دیروز مشخصات مدیر اصلح خود را اعلام کرد: «انقلابی، متشرع، پاک‌دست و باورمند به نظام.»

نظام‌های برآمده از انقلاب عموماً اراده‌گرا هستند و این نظریهٔ غالب در آن‌ها وجود دارد که کادرهای مدیریتی در صورتی که از قدرت بالای ایمان و تعهد انقلابی برخوردار باشند، به صرف اراده می‌توانند بر هر مشکلی غلبه کنند و حتی کوه‌ها را جابجا کنند.شعار «کادرها در هر کاری تعیین‌کنندهٔ اصلی‌اند» که اساسا یک شعار استالینی است، شعار محبوب این نوع حکومت‌هاست. این شعار توجه اصلی خود را معطوف به فرد و اخلاق انقلابی می‌کند بدون این که توجه داشته باشد که توسعهٔ کشور و کارآمدی دولت علاوه بر مدیران متخصص و منابع مادی مکفی به سیاست‌ها و سیستم درست حکومتی هم نیاز دارد. مدیران استالین بیست و چهار ساعته از ترس جانشان کار می‌کردند اما نهایتاً هیچ نتیجهٔ مثبتی عاید کشور نشد چون نه منابع مادی لازم وجود داشت نه سیستم و سیاست‌‌های درست.

در جمهوری اسلامی هم وضع مشابهی حاکم است: سیاست‌های اصلی و کلیت سیستم نادرست است اما سران کشور علاج درد را تغییر کادرها و برقراری مدیریت انقلابی و کارآمد می‌دانند. موقعی که سیستم و زیرساختهایش غلط باشد نه تعویض کادرها جواب می‌دهد نه ثبات کادرها. در ایران امروز، قدرت سیاسی به دو بخش تقسیم شده: بخش حکومتی و بخش دولتی.

در بخش حکومتی رهبر جمهوری اسلامی مدیران را عزل و نصب می‌کند. در این بخش نوعی ثبات مدیریتی به چشم می‌خورد. مدیران و فرماندهان به رغم خطاها و کم و کسری‌هایشان غالباً دورهٔ مدیریتی خود را به طور کامل طی می‌کنند. عیب این رویکرد فاسد شدن مدیرانی است که می‌دانند تحت هیچ شرایطی برکنار نمی‌شوند. در بخش دولتی، بنا به طبیعت کار، تغییر مدیران سریع‌تر اتفاق می‌افتد. نمونه‌اش عوض شدن شش وزیر صمت ظرف پنج سال. با این حال شاهدیم که بخش حکومتی به همان اندازه ناکارآمد و فاسد است که بخش دولتی. می‌خواهم نتیجه بگیرم که تا زمانی که کلیت سیستم غلط است عوض کردن مدیران یا حفظ مدیران، هیچکدام کارساز نیست. ماشین خراب است و هیچ راننده‌ای نمی‌تواند آن را راه بیندازد؛ و به نظرم نه رهبری نه آقای رییس‌جمهور نمی‌خواهند یا نمی‌توانند این واقعیت را بپذیرند چون هر دوی آن ها محصول و فراورده نهایی خود این سیستم هستند.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

کلیپ کوتاهی در باب منش برخی از ایرانیان که این روزها، به‌شدت پربازدید شده: «اسکولو قطبی»

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

چیزی که تا اینجا مشخص است سه عامل اصلی جان ترامپ را حفظ کرده:

یکم. تنها ثانیه‌هایی پیش از آغاز شلیک تعدادی از حامیان ترامپ ضارب را روی سقف محل استقرارش با اسلحه مشاهده می‌کنند و شروع به سر و صدا می‌کنند. در تصاویر مشخص است که او زنده است و در حال هدفگیری ست.

دوم. توجه تک‌تیراندازهای تیم حفاظت به سوژه پیش از شلیک قطعاً جلب شده و به نظر می‌رسد ضارب را مستقیما دیده‌اند و آمادهٔ شلیک به او شده‌اند.

هر دو عامل بالا می‌توانسته تمرکز ضارب را درست قبل از شلیک و هدفگیری مؤثر برهم بزند.

سوم. از هشت گلوله‌ای که می‌گویند شلیک شده، یک گلوله، یکی دیگر از حاضران در رالی را هدشات کرده و کشته. بنابراین ضارب در نشانه‌گیری دچار استرس و عجله بالایی بوده. حداقل یک گلوله  قسمتی از سر ترامپ را با دقت بالایی هدف گرفته اما درست در همان لحظه پیش از اصابت، ترامپ با گردش گردن به سمت راست به شکلی ناخواسته چند سانتیمتر محل اصابت احتمالی را جابجا کرده است.

هنوز نوع اسلحه و کالیبر گلوله‌های شلیک‌شده مشخص نیست و نمی دانیم خونریزی گوش ترامپ ناشی از برخورد مستقیم بخشی از گلوله بوده یا ناشی از موج حرکت گلوله در فاصلهٔ بسیار نزدیک به گوش او.

بنابراین ساختگی بودن این فرآیند توسط تیم ترامپ که جزو اباطیل است. به قول دوستی اگر کسی چنین نمایش ساختگی‌ای برای کمپینش تدارک دیده باشد که به‌خاطرش از چندسانتی مرگ عبور کرده باشد، مستحق پیروزی نهایی است!

- از صفحهٔ ایکس «احسان آریان»
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- حیف که جلیلی رئیس جمهور نشد!


واقعاً حیف شد که جلیلی رئیس جمهور نشد. تنها کسی که می‌توانست راه رئیسی را با قدرت هر چه تمام ادامه دهد جلیلی بود. اژدهای بنیادگرایی ایرانی طی سه سال ریاست جمهوری بلارقیب رئیسی دستخوش یک زوال پنجاه درصدی در نیروهایش شده بود (بنا به آمار اعلامی خود حکومت) و این ریزش نیروها اگر جلیلی رئیس‌جمهور می‌شد قطعاً با قدرت بیشتری ادامه می‌یافت به طوری که می‌توانست تا مرز نابودی کامل این اژدها پیش برود. اما حیف که چنین نشد. اژدهایی که به حال خود گذاشته شده بود و از درون مشغول خوردن خودش بو ، حالا با این زخمی که برداشته، با این «رقیبی» که ناگهان در برابرش علم کرده‌اند، به خود خواهد آمد و با انگیزهٔ بیشتری خود را ترمیم، بازسازی و سازماندهی خواهد کرد و انتقام خودش را از همهٔ مخالفانش خواهد گرفت. این زخمی که اژدها برداشته نه تنها کاری و کشنده نیست بلکه برایش حیات‌بخش است.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

نکتهٔ جالب دربارهٔ انتخابات این است که اعداد نهایی، همگی ضریبی از عدد ۳ هستند.

این وضعیت برای تعداد کل آرای اخذشده، تعداد آرای صحیح، تعداد آرای باطله و تعداد رأی هر کدام از کاندیداها صادق است.

از آنجایی که این اعداد درمجموع مستقل از هم هستند، احتمال اینکه تمامی‌شان توأمان ضریبی از ۳ باشند، از منظر علم احتمالات زیر نیم‌درصد است.

چنین احتمالی بدین می‌ماند که ما بتوانیم با دسته کلیدی شامل ۲۴۳ کلید، در نخستین اقداممان و با برگزیدن کلیدی تصادفی، قفلی را باز کنیم؛ یا در صورت شیر یا خط انداخط، ۸ بار متوالی، خط بیاوریم که بسیار نامحتمل است.

بدین‌ترتیب اگر آرای اعلام‌شده را بر ۳ تقسیم کنیم به مشارکت ۷.۸ میلیونی می‌رسیم، یعنی نرخ مشارکت ۱۳ درصدی.

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- دورهٔ تحلیل‌های آرزومندانهٔ اصلاح‌طلبان به سر آمده


عطف به صحبت‌های امروز آقای خامنه‌ای در خصوص رابطه با آمریکا، خدمت بزرگان‌ اصلاحات عرض می‌کنم این آرزو که رهبر نظام سیاست راهبردی خود را تغییر دهد و اجازهٔ احیای رابطهٔ ویران‌شدهٔ ایران با آمریکا و غرب را بدهد یک آرزوی محال است. احتمال وقوع چنین چیزی زیر صفر است. رهبر از مدت‌ها پیش سیاست خارجی کشور را در مسیر ایستادگی در برابر غرب و هم‌پیمانی با شرق ریل‌گذاری کرده است.

من خودم را جای رهبر می‌گذارم و از اصلاح‌طلبانی که خواهان برقراری رابطهٔ حسنه با غرب هستند می‌پرسم: «گیریم که برجام را احیا کردیم، حالا اگر ترامپ آمد و آن را دوباره پاره کرد تکلیف ما چه خواهد بود؟ من که نمی‌توانم سرنوشت نظام را گره بزنم به این سیاست شل کن، سفت کن آمریکایی‌ها....آیا متوجه نیستید که ما سالهاست متحد شرق شده‌ایم و خروج از این اتحاد ناممکن است؟ نمی‌بینید در جنگ اوکراین بزرگترین متحد روسیه هستیم؟ نمی‌بینید هشتاد درصد نفت‌مان را چین می‌خرد؟ فکر می کنید به همین سادگی می‌توان تغییر اردوگاه داد؟ آیا متوجه نیستید که نبرد با آمریکا و اسرائیل در ذات و ماهیت نظام جمهوری اسلامی است و شما چطور از من توقع کاری را دارید که عمل به آن به مثابهٔ نفی تمامیت انقلاب اسلامی و مولود آن، جمهوری اسلامی، است؟»

حقیقتاً من یکی جوابی برای این پرسش‌ها ندارم. فقط می‌توانم به خودم، و بقیهٔ تحلیلگران و نظریه پردازان رفورمیست عرض کنم که: دورهٔ تحلیل‌های آرزومندانه سپری شده است و مسائل ایران را باید بر اساس واقعیات عینی بررسی و تحلیل کرد.

تحلیل آرزومندانهٔ دیگر تحلیل‌گران اصلاح‌طلب دربارهٔ همین به اصطلاح انتخابات پیش روست. می‌فرمایند اگر بالای پنجاه یا شصت درصد مردم در انتخابات شرکت کنند موج خاکستری به راه خواهد افتاد و پزشکیان انتخاب خواهد شد و نقشهٔ اصولگرایان برای تسخیر کامل قدرت به هم خواهد خورد و غیره. خدمت این دوستان عرض می‌کنم آن کسی که انتخابات امسال را مهندسی کرده خیالش تخت تخت بوده که هرگز چنین اتفاقی رخ نخواهد داد. آن فردی که این انتخابات را مهندسی کرده بهتر از هر کس دیگری واقف به شکاف عظیم ملت-حکومت است؛ شکافی که پس از جنبش مهسا به دره‌ای عمیق تبدیل شده که به این راحتی‌ها پر شدنی نیست. اما تحلیل‌گران اصلاح‌طلب ما ظاهراً هنوز متوجه عمق این شکاف نشده‌اند یا خودشان را به نفهمیدن می‌زنند. احتمالاً روز شنبه متوجه عمق شکاف خواهند شد.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- بازدید محمدرضا شاه از پروژه شهرک‌ خورشیدی

تصویر سمت راست مربوط به بازدید محمدرضا شاه از پروژهٔ ساخت شهرکی در مشهد با ۲۰۰۰ آپارتمان بود که قرار بود بخش عمدهٔ انرژی‌اش از باتری‌های خورشیدی تأمین شود. طراحی این پروژه توسط «داریوش بوربور» انجام شده بود. پروژه‌های مشابهی نیز در سایر نقاط ایران در دست مطالعه بودند که با بروز انقلاب رها شدند.

خمینی در همان دوران (نیمهٔ نخست سال۵۷)، چنین طرح‌هایی را به باد تمسخر گرفت (ویدیوی سمت چپ): «می‌خوان از انرژی خورشید استفاده کنن. آقا چرا؟ این حرف‌ها چیه می‌زنی؟ خجالت بکش. این حرف‌ها را برای کی می‌زنی؟ دیگه توی رادیو نگن مردم و اروپا بشنوند بخندند.»

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- ما یک روایت منصفانه به تاریخ بدهکاریم


محمدرضا شاه پهلوی پس از خروج از ایران در گفت‌و‌گویی تلویزیونی از حسرت خود در باب گذشته و آینده سخن می‌گوید. او اعتقاد دارد که اعطای فضای باز سیاسی زمان‌بندی مناسبی نداشت. می‌شد این پروژه را چندسال زودتر یا چند سالی هم دیرتر به سرانجام رسانید. او که تجربهٔ فضای باز سیاسی در دههٔ ۲۰ را در چنته داشت، می‌دانست که عملاً دهان تمام بدیل‌های منتظر در پشت دروازه‌های سیاست حاکم در ایران، بوی سیر ارتجاع و  پیاز سیاهی می‌دهند.

اینکه حتی نمی‌توان از یک جریان مخالف در دوران پهلوی نام برد که عملاً خاستگاه امر مدرن را به تبلیغ نشسته باشد، جالب نیست؟ کدام‌یک از آن‌ها در پس مبارزات مسلحانهٔ خود دنبال چیزی بودند که امروز به بار ننشسته باشد؟ حزب توده؟ پیکار؟ چریک‌های فدایی؟ مجاهدین؟ جبههٔ ملی؟ بچه‌مسلمان‌های حسینیهٔ ارشاد؟

زبان روایت‌گری در فرهنگ ایرانی نه‌تنها در شعر و حماسه و عرفان دچار افسانه‌‌سازی است، که روایت‌های سیاسی ما نیز در آغوش افسانه‌‌ها جا خوش کرده‌اند. این را راجر اسکروتن، فیلسوف سیاسی به خوبی فهمید. او در مقالهٔ «به یاد ایران» می‌نویسد:

«روشنفکران غربی مدام این افسانه که شاه ایران مسئول انقلاب است را تکرار کردند، درحالی‌که مارکسیست‌ها نقشهٔ این انقلاب را از سی‌سال قبل از آن ریخته بودند.»

اسکروتن فیلسوف ریزبینی بود. این افسانه‌های سیاسی دامان شاه را نیز گرفته بودند. همان‌طور که بعد از انقلاب، جماعتی پشیمان از شوری شوربای خود مدام زمزمه می‌کردند که اشتباه شاه این بود که شاپور بختیار را دیر به میدان آورد. اما اینگونه نبود؛ او هر زمان که درب‌های سیاست را به روی آلترناتیوهای معرفتی خود باز می‌کرد، ائتلاف سیر و پیاز از جنازهٔ او رد می‌شد. گیرم کمی زود یا اندکی دیرتر.

رفیق کمونیست تاریخ‌نویس ما، یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو‌ انقلاب» با اشاره به گزارش «خبرنگاری اروپایی» عقیده دارد که ارتش شاهنشاهی با هلیکوپترهای جنگی، مردم جنوب شهر را لت و پار کرده و کوهی از جنازه‌ بر جای گذاشته است. او و رفقایش در افسانه‌سازی و شهیدسازی، در دست‌و‌پاکردن آمار برای خبرنگاران غربی، ید طولایی دارند. آن‌ها هیچ‌گاه به ساحت تاریخ شهروندی مخابره نکردند که رژیم پهلوی ارتش را برای کنترل اوضاع به خیابان آورد، چون که پلیس ضدشورش نداشت.

انقلاب ۵۷، پیروزی ایدهٔ پهلوی بود. این تنها سلسله‌ای در تاریخ ایران است که با شکست سیاسی، به پیروزی دست یافت. مهم‌ترین وظیفهٔ تاریخی در نزد پهلوی، بدل‌ساختن ما از امت به ملت بود، تولد مفهوم «مردم». مردم کسانی هستند که می‌توانند برای آیندهٔ سیاسی خود تصمیم بگیرند. «نمی‌خواهید؟ می‌روم.»

برخی مدام در نوشته‌های خود تکرار می‌کنند که آن جملهٔ «صدای انقلاب شما را شنیدم» اشتباهی تاریخی از جانب شاه و مشاوران او بود. من اما اینچنین باور ندارم؛ این جمله در تمام عمر تاریخ سیاسی- اجتماعی ما بی‌سابقه است. جایی‌ است که مفهوم «ملت» به ظهور می‌رسد و امروز به تجربه دریافتیم که گوش شنوایی برای این صداها وجود ندارد. کسی به شما نمی‌گوید صدای‌تان را شنیدیم، هرچند که چنین گوش‌خراش و عیان باشد. ما یک روایت منصفانه به تاریخ بدهکاریم. تاریخ معاصر ما با تار سیبیل‌های زرد چپ‌های مُصِر در نفهمیدن نوشته شد. این تاریخ آنقدر دچار افسانه و دوکسا گشته است که بدون تجربه‌های نوین اجتماعی، بدون محک‌خوردن‌های اینگونهٔ تاریخی، قابلیت حذف و راستی‌آزمایی به خود نمی‌دید. این دوکسا را راجر اسکروتن دیده بود:

«چه کسی به یاد دارد که هزاران دانشجوی ایرانی در دانشگاه‌های غربی مشتاقانه مزخرفات مد‌شدهٔ مارکسیستی را در آغوش کشیدند؟ مدی که توسط «رادیکال‌های در مبل راحتی نشسته» به آن‌ها ارائه می‌شد و به شکل‌گیری کمپین شورش و دروغی انجامید که منجر به سقوط شاه شد… درست است، شاه حاکم مطلق بود ولی حاکمیت مطلق ‏با حکومت ستمگرانه یکی نیست. حاکم مطلق ممکن است مجلس نمایندگان، دستگاه قضای مستقل و حتی مطبوعات آزاد و دانشگاه خودمختار را هدایت کند، چنان‌که شاه تلاش داشت این کار را بکند. شاه به حاکمیت مطلق خود به‌عنوان وسیله‌ای برای خلق و محافظت از چنین نهادهایی می‌نگریست. چرا هیچ‌یک از عالمان سیاسی غربی به خود زحمت نداد به این نکته اشاره کند، یا نظریه‌ای که به ما می‌گوید نباید تنها فرآیند دموکراتیک شدن را مهم قلمداد کرد، بلکه نهادهای محدودکننده و نیابتی که می‌توانند بدون دموکراسی هم پا بگیرند نیز مهم هستند. چرا کسی در آن زمان به ما سفارش نکرد سیستم سیاسی ایران را با عراق و سوریه مقایسه کنیم؟»

داروین صبوری
جامعه‌شناس و نویسنده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- میراث دکتر مصدق


یک فضای فوق‌‌‌العاده مسموم دنیای روشنفکری ما را فراگرفته که اجازهٔ کوچک‌ترین انتقادی را به دکتر مصدق، رهبر نهضت ملی نمی‌‌‌دهد. بنابراین هر کسی که ایشان را نقد کند، متهم به هتاکی می‌شود. به محض اینکه من انتقاداتی را دربارهٔ حکومت دکتر مصدق مطرح و اشتباهاتش را برملا کردم، ناسزاها علیه من سرازیر شدند.

انتقاد من این بود که دکتر مصدق اشتباه کرد، سیاست‌‌‌های وی پوپولیستی بود و به اذعان نوشته‌‌‌های خودش اعتقادی به دموکراسی نداشت یا اصلاً نمی‌‌‌دانست دموکراسی چیست. من همهٔ این موارد را مستند بیان کردم و اذعان من نیز به نوشته‌‌‌ها و سخنرانی‌‌‌های شخص دکتر مصدق یا طرفداران وی بوده است نه منتقدان او.

مجلس هفدهم، تیر ماه سال ۳۱ شروع به کار کرد و از همان ابتدا دکتر مصدق درخواست اختیارات ویژه کرد. به این معنا که وکلای مجلس و نمایندگان مردم به دولت اختیار قانون‌گذاری بدهند. آیا وکیل حق تودیع دارد یا خیر؟ خود دکتر مصدق از نظر حقوقی می‌‌‌گفت این حق را ندارم ولی باز هم دست به این اقدام زد.

نتیجهٔ اقدام مصدق این بود که می‌‌‌گفت این مجلسی که می‌‌‌گویم ۸۰‌ درصد آن نمایندگان واقعی مردم هستند‌ را قبول ندارم. کسب اختیارات ویژه برای این بود که نمایندگان مردم حرف نزنند و مصدق جای آن‌ها حرف بزند و قانون‌گذاری کند. دکتر مصدق تا پایان حکومتش این اختیارات را داشت و در عمل مجلس هفدهم هیچ‌‌‌کاره بود.

من در شگفتم از برخی دوستان که می‌‌‌گویند دکتر مصدق بسیار مشروطه‌خواه بود. آیا مشروطه‌‌‌خواهی به این صورت است که مجلس را بلااثر و بی‌‌‌خاصیت کنند؟ مصدق نقش بسیار مخربی در فرآیند تاریخ معاصر ما ایفا کرده است. مصدق باعث شد که دستاوردهای مشروطیت به باد برود. مصدق مجلس را به عنوان مهم‌ترین دستاورد مشروطه سکهٔ یک پول کرد.

تبدیل عرصهٔ سیاست به عرصهٔ حق و باطل و غفلت از منافع ملی از دیگر میراث‌‌‌های مصدق است. ما بیش از ۴۰ سال است که خودمان را درگیر این نوع غلط سیاست‌ورزی کرده‌‌‌ایم. وقتی می‌‌‌گوییم حق مسلم ما انرژی هسته‌‌‌‌‌‌ای است، این گونه شعارهایمان میراث مصدق است. این در حالی است که سیاست نه عرصهٔ حق و باطل که عرصهٔ دست‌یابی به منافع ملی است.

دکتر موسی غنی‌نژاد،
اقتصاددان و نویسنده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- اگر دکتر مصدق پیروز می‌شد...


در این هفت دهه‌ای که از واقعهٔ بیست و هشت مرداد می‌گذرد سؤال اصلی این بوده که این واقعه کودتا بود یا قیام ملی؟ اما من می‌خواهم در اینجا سؤال دیگری مطرح کنم: اگر دکتر مصدق در بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ از صحنهٔ سیاست ایران حذف نمی‌شد و توفیق می‌یافت که به حکومت خود ادامه دهد چه بر سر ایران می‌آمد؟

دوستداران دکتر مصدق و کلاً دموکراسی‌خواهان معتقدند که یک نظام دموکراتیک ملی در ایران برقرار می شد و کشور در مسیر آزادی و رفاه قرار می‌گرفت. به نظرم این دیدگاه بیش از حد خوشبینانه است. برقراری یک حکومت دموکراتیک در ایران آن زمان به‌نظرم ناممکن بود. دموکراسی پیش‌شرط‌هایی دارد که در ایران هفتاد سال پیش فراهم نبود. خود دکتر مصدق هم بیش از آن که سیاستمداری دموکرات باشد سیاستمداری انگلیس‌ستیز بود و محبوبیتش هم در واقع بیشتر به خاطر همین به اصطلاح استعمارستیزی‌اش بود تا دموکراسی‌خواهی‌اش.

حالا فرض کنید مصدق موفق می‌شد شاه را کنار بزند و حاکم کشور شود. بیایید به صحنهٔ سیاسی کشور در آن زمان نگاه کنیم: حزب توده بی‌هیچ شک و تردیدی قدرتمندترین تشکل سیاسی در کشور است. این حزب با سازماندهی قوی در سراسر کشور نه تنها در بین مردم و کارگران بلکه در بین روشنفکران بیشترین طرفدار را دارد. هیچ عرصهٔ اجتماعی و سیاسی نیست که حزب در آن نفوذ نکرده باشد. از همهٔ این‌ها مهم‌تر ، سازمان مخفی نظامی حزب در ارتش بسیار قدرتمند است؛ حداقل هفتصد افسر توده‌ای در این سازمان عضویت دارند. این در حالی است که نیروهای ملی متفرقند.

با توجه به همهٔ این واقعیت‌ها، دکتر مصدق فقط در صورتی می‌توانست به حکومت خود ادامه دهد که با حزب توده وارد یک حکومت ائتلافی شود و حتماً می‌دانید که حکومت ائتلافی اولین شگرد غصب قدرت توسط کمونیست‌هاست. به احتمال زیاد در ابتدا چند منصب وزارتی غیر مهم به حزب توده داده می‌شد اما پس از مدتی، به دلیل آشوب‌ها و آشفتگی‌هایی که توده‌ای‌ها در کشور به وجود می‌آوردند (شگرد دوم کمونیست‌های آمادهٔ غصب قدرت) مناصب کلیدی کابینه به توده‌ای‌ها داده می‌شد و نهایتاً خود دکتر مصدق هم کنار زده می‌شد و حکومت کمونیستی ایران برقرار می‌شد. ناگفته پیداست که سازمان مخفی نظامی حزب هم گسترش بیشتری می‌یافت و همزمان کلیت ارتش و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی را هم مال خود می‌کرد و خلاصه نهایتاً ایران تبدیل می‌شد به یکی از اقمار اتحاد شوروی؛ و خب شما بهتر از من می‌دانید که این همسایهٔ شمالی ما همیشه به تمامیت ارضی ما بدترین آسیب‌ها را زده است و چشم طمع به خاک ما داشته و باقی قضایا...

نتیجه‌گیری پایانی بر عهدهٔ خود شما.


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

«منصفانه‌تر این بود که هرکس، فقط تاوان نفهمی خودش را می‌داد».

- فریدون فرخزاد
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- وظیفهٔ هنرمند از نگاه زنده‌یاد «فریدون فرخزاد»

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

استاد آدرس‌های غلط، آدرس غلط امروزش رو هم داد.

آخه جذب، نیروی فوق‌امنیتی در این حد، مگه جذب کارگره که تابع قیمت دلار باشه! اونی که می‌خواد نیروی زبده برای جذب و نفوذ در بزرگ‌ترین پروژه‌های امنیتی انجام بده، محاسبهٔ مالی نمی‌کنه. در فیلم‌های تبلیغاتی صداوسیما هم مسئلهٔ نفوذ به چنین سطح نازلی تنزل داده نمی‌شه.

باشه! ترور هنیه در ایران نتیجهٔ نفوذه و نفوذ هم نتیجهٔ قیمت دلار! این چه آدرس غلطیه. مسئله تنشه! و بی‌ارزش بودن پول ملی هم معلول همین تنشه.

- از اینستاگرام «مهدی تدینی»

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- نوکیسگی چیست و نوکیسه‌ها کیستند؟


«نوکیسگی» را اینگونه تعریف کرده‌اند: قشری که از لحاظ درآمد به طبقهٔ بالای جامعه ولی از لحاظ فرهنگ به طبقهٔ بسیار پایین جامعه و حتی نزدیک به لمپن‌ها قرار دارند؛ علاقهٔ بسیاری به خودنمایی، دیده شدن، عرض اندام و نوچه‌پروری دارند. نوکیسه‌ها، از یک طبقهٔ اجتماعی مبدأ به یک طبقهٔ اجتماعی مقصد پرتاب شده‌اند. این پرتاب ناگهانی بر اثر یک اتفاق با استفاده از رانت، دلالی، ارث، موج‌سواری و سواستفاده از التهابات اقتصادی رخ می‌دهد. آن‌ها، دیگر نه خود را به طبقهٔ اجتماعی مبدأ متعلق می‌دانند و نه با جایگاهی که اکنون کسب کرده‌اند، آشنایی دارند. به‌عبارتی از گذشتهٔ خود نفرت دارند و نسبت به اکنون خود دچار ترس و حقارت‌اند.

نوکیسه برای اینکه به طبقهٔ پیشین خود اثبات کند که دیگر به آن‌ها تعلق ندارد و همچنین برای غلبه بر احساس حقارت خود در مقابل طبقهٔ جدیدی که به آن پرتاب شده است، مجبور به تظاهر است و ساده‌ترین راه برای تظاهر، خرید دیوانه‌وار کالاهای لوکس، نمایش عروسی‌ها، میهمانی‌ها و خانه‌های آن‌چنانی است.

اما فاجعهٔ اصلی از جایی آغاز می‌شود که ما، فیلم و عکس عروسی‌ها، میهمانی‌ها، اتوموبیل‌ها و خانه‌های آن‌ها را از طریق پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی برای همدیگر ارسال می‌کنیم. ما با این کار به مزدوران تبلیغاتی آن‌ها تبدیل می‌شویم و بی‌مزد و منت، به هدفی که آن‌ها در سر دارند نزدیکشان می‌کنیم و آن هدف چیزی نیست جز تظاهر و دیده شدن.

جاهلان عصر جدید، نوچه‌های جدید لازم دارند. عده‌ای با موبایل‌های‌شان، عکس و فیلم آن‌ها را به اشتراک می‌گذارند و افتخار نوچگی آن‌ها را پذیرا می‌شوند.

بسیاری از آگاهان از نوکیسه‌ها متنفرند، زیرا می‌دانند نوکیسه‌ها بر خلاف سرمایه‌دارهای واقعی و قشر ثروتمند سنتی، سرمایهٔ خود را نه در کارآفرینی که در دلالی صرف می‌کنند. آن‌ها منابع مالی جامعه را بر اساس بی‌لیاقتی به دست گرفته‌اند.

اما فاجعهٔ بزرگ‌تر وقتی رخ می‌دهد که هنگام تماشای فیلم عروسی‌ها و پارتی‌های این دسته، به جای آن که به فکر پس گرفتن حق خود باشیم، خودمان را جای این افراد می‌گذاریم و بر زندگی سطحی و انگل‌گونهٔ آنان حسرت می‌خوریم.


- علی شمیسا
ـــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

کدام نیرو بشریت را پیش برده، تاریخ را ساخته، زندگی بشر را آسان‌تر و لذت‌بخش‌تر نموده و از دردها و رنج‌های بزرگ او کاسته است؟ کارل مارکس، پرولتاریای جهانی و کاسترو و چه‌گوارا؟ یا اخوان‌المسلمین و سید قطب و علی شریعتی؟

به خودتان و اطرافتان نگاه کنید: هر چیزی که زندگی، رفاه و سلامت شما را حفظ می‌کند، از لباس و کفش راحت‌تان تا لامپی که روی سرتان روشن است و یا وسایل پزشکی، تلفن همراه، اینترنت، تلویزیون، اتومبیل، یا همین کولری که در این روزهای گرم، اجازه می‌دهد که نفسی بکشید، از غرب آمده و در آنجا اختراع و تولید انبوه شده است، یعنی آفریدهٔ ترکیب ویژهٔ سرمایه‌داری و فن‌آوری در تمدن غربی است.

فلاکت، رقت‌انگیزی و مضحک بودن تمام جنبش‌هایی که به جنگ سرمایه‌داری و تمدن غربی رفته‌اند، با یک نگاه ساده به زندگی روزمره‌تان آشکار می‌شود. کارل مارکس گمان می‌کرد که می‌تواند شعبده‌بازی کند و با حذف دانشمندان، مخترعان، سرمایه‌گذاران و آن فرماسیون اجتماعی که آزادی کسب و کار، نوآوری و رقابت را تضمین و برای رواج محصولات نو بازار فروش فراهم می‌کند، طبقهٔ کارگر را به عنوان سازندگان جهان و آفرینندگان مرحلهٔ پیشرفته‌تر تاریخ جعل کرد.

توس طهماسبی
نویسنده و پژوهش‌گر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

آدم حساسی نيستم. وقتی خانهٔ والدينم را ترک كردم گريه نكردم؛ وقتی گربه‌ام مُرد گريه نكردم؛ وقتی در ناسا كار پيدا كردم، گريه نكردم. حتی وقتی روی ماه قدم گذاشتم گريه نكردم.

اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه كردم بغضم گرفت، با ترديد با پرچمی كه بنا بود روی ماه نصب كنم بازی می‌کردم از آن فاصله، رنگ و نژاد و مليتی نبود ما بوديم و یک خانهٔ گرد آبی. با خودم گفتم انسان‌ها برای چه می‌جنگند؟ انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و کرهٔ زمین با آن عظمت پشت انگشت شصتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم.


نيــل آرمستـرانـگ،
از خاطرات اولین فضانوردان تاریخ

•• ۵۵ سال پیش در چنین روزی (۲۰ جولای ۱۹۶۹) نیل آرمسترانگ و باز آلدرین به‌عنوان نخستین انسان‌های تاریخ به روی کرهٔ ماه قدم گذاشتند.
ـــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- بوسهٔ بخت!


هر چه از هیاهو و هیجان ترور ترامپ فاصله بگیریم، عجیب بودن آن بیشتر نمایان می‌شود. تیر به گوش او سایید! مگر این اتفاق کمی است؟ مگر فیلم است؟ مگر می‌توان چنین سکانسی را حتی با پیشرفته‌ترین فناوری صحنه‌گردانی کرد؟ وقتی در پانزدهم بهمن ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران «ناصر فنر» از داخل دوربین عکاسی‌اش اسلحه را درآورد و از فاصلۀ چند متری شروع کرد به تیراندازی ممتد به محمدرضاشاه تنها چیزی که شاه را از مرگ حتمی نجات داد سرعت عمل او بود. تیر لب بالای شاه را خراشید و کلاهش را سوراخ کرد. بگذارید ساده‌اش کنم: سرنوشت نخواست که شاه در بهمن سال ۲۷ کشته شود. و اگر آن سال شاه کشته می‌شد قطعاً ایران کلاً مسیر دیگری را می‌رفت و نمی‌دانم در آن خلأ قدرتی که پدید می‌آمد و در آن دهۀ ۱۳۲۰ که ترور و کشتار به شدت باب شده بود سرنوشت به چه مسیری می‌رفت.

حال اتفاقی همین‌قدر عجیب در قدرت اول جهان رخ داده است. چقدر ساده! اگر ترامپ چند درجه سرش را نمی‌چرخاند احتمالاً کشته می‌شد. آن‌وقت فرقی نمی‌کرد چه کسی اهمال ورزیده بود؛ فرقی نمی‌کرد توطئه‌ای در کار بوده، قصور عمدی رخ داده یا نه، صرفاً یک شخص خود به تنهایی چنین تروری را انجام داده است.

ذهن تا می‌تواند سعی می‌کند به چشمانش اعتماد نکند. اگر گلوله گوش ترامپ را نمی‌خراشید، من هم حاضر بودم بپذیرم قضیه زیر سر خود ترامپیست‌هاست. به هر حال می‌توانستند با این صحنه‌سازی جلب توجه و مظلوم‌نمایی کنند و خطرات برای بخش محافظه‌کار جامعه بزرگ‌تر جلوه دهند. اما این چه مدل صحنه‌گردانی پُرریسکی است که حاضر است برای دیده شدن دست به خودکشی بزند؟ دوربین‌ها گلوله‌هایی را که زوزه‌کشان از بیخ گوش ترامپ رد می‌شد ثبت کرده‌اند؟!

کدام شیاد حیله‌گری برای برجسته کردن نامزد خود او را می‌کشد، وقتی جانشینی برای او ندارد؟ معقول نیست. کسی برای دستیابی به اهدافش خودکشی نمی‌کند.

در این نوشته دنبال توطئه‌گران نیستم، بلکه فقط می‌خواهم بر «عظمت تصادف» تأکید کنم. مطمئنم کسان زیادی در دنیا، به ویژه در اروپا و چین از مرگ ترامپ خوشحال می‌شدند. دولتمردانی مانند بایدن و هریس زیادند. اما کسی شبیه ترامپ در بین جمهوری‌خواهان هم نیست. این جمله «تعریف» نیست؛ «توصیف» است. اگر بایدن نباشد، آب از آب تکان نمی‌خورد، چون بایدن‌تر از بایدن زیاد است، اما با حذف ترامپ یک اتفاق مهم رخ می‌دهد. اینجاست که بازی سرنوشت ــ یعنی تصادف ــ شگرف می‌شود.

عنصر تصادف همیشه مهم‌ترین عامل می‌ماند. بشر برای اینکه زیر بار تصادف نرود، هزار داستان سروده است. اما تصادف ماهیت دنیاست و این بار «بخت» یار ترامپ بود.

مهدی تدینی،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

•• جواد ظریف دربارهٔ سرنوشت افغانستان پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱: «ما با برپایی نظام شاهنشاهی در افغانستان مخالف بودیم، اروپایی‌ها اما در کنفرانس بن توافق کرده بودند که در افغانستان ظاهرشاه بر سر کار بیاید. کی آن را بهم زد: ما و آمریکا.»

•• فرستادهٔ ویژهٔ آمریکا در افغانستان: «من دریافته بودم دادن هر نقشی، هر چند ساده به ظاهر شاه با مخالفت جدی جمهوری اسلامی مواجه می‌شود، چراکه آن‌ها مشروعیت خود را از سرنگونی نظام پادشاهی بدست آورده بودند و چه‌بسا بازگرداندن یک شاه به منطقه، راه را برای بازگشت شاهی دیگر آماده می‌کرد.»

@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- پیش به‌سوی سقوط!


نشانه‌های سقوط از زمین و زمان می‌جوشد، اما حاکمان چشم بر همهٔ این‌ها بسته‌اند و خورشید را انکار می‌کنند. تن حاکمیت همچون بیمار رو به موتی‌ است که با دستگاه تنفس مصنوعی زنده است. حضرات گمان می‌کنند تا ابد می‌توان این بیمار عملاً مرده را زنده نگهداشت. خودشان جملگی تیشه به دست گرفته‌اند و به پایه‌های نظام مقدسشان ضربه می‌زنند.همگی‌شان در یک موقعیت گروتسک اسلامی گیر افتاده‌اند. اینان خودبراندازان نظام‌اند؛ رهبران انقلاب آتی. دو سال پیش نوشتم «منحنی حیاتی جمهوری اسلامی روند سقوطی شتابانی دارد و عجیب اینجاست که سران این نظام راه علاج این مشکل را حفظ وضع موجود می‌دانند که معنایش می‌شود تداوم این منحنی سقوطی.»

نتایج انتخابات اخیر (حتی با فرض درست بودن اعداد اعلام‌شدهٔ رسمی خودشان) حکایت از درستی این ادعا دارد. ریزش چند میلیونی در بدنهٔ هواداران سنتی نظام ظرف سه سال گذشته انکارناپذیر است و با این حال سران حکومت همچنان اصرار به خالص‌سازی دارند و دنبال این هستند که خالص‌ترین رییس‌جمهور ممکن را بر رأس قوه مجریه‌شان بنشانند. آمار و اعداد اعلامی انتخابات اخیر خودشان منحنی سقوط را خیلی شفاف و واضح و پررنگ نشان می‌دهد. ولی باز حضرات خود را به ندیدن می‌زنند و نادانی‌‌شان در این است که تصور می‌کنند حفظ وضع موجود یعنی بقای آن‌ها. در حالی که برعکس است. هر چقدر وضع فعلی را بیشتر حفظ کنند مابقی نیروهایشان بیشتر دستخوش ریزش خواهد شد‌. هر چقدر خالص‌تر شوند رسواتر خواهند شد و خشم مردم را بر علیه خویش تند و تیز‌تر خواهند کرد.

نیروی حیاتی هیچ نظامی ابدی و ازلی نیست. انقلاب بهمن نیروی عظیمی را در اختیار حاکمان گذاشت و این حاکمان به تدریج همهٔ این نیروی اولیه را از دست دادند و آن را صرف قدرتمداری و حکمرانی خویش کردند و حالا کفگیر به ته دیگ خورده. البته شاید هم کار دیگری از دستشان برنمی‌آید جز ادامه دادن همین مسیر مهلک قدیمی. تغییر وضع موجود البته عمل بسیار پرخطری برای یک‌ نظام خودکامهٔ ضعیف و بحران‌زده است. وقتی سخن از نظام خودویرانگر می‌گوییم یعنی همین.

خلاصه همهٔ عواملی که از دیرباز از درون خود نظام موجب ضعف و تباهی این نظام بوده‌اند کماکان با تمام قدرت سر جای خود هستند و به شدت مشغول فعل و انفعال. شخصاً هم هیچ اصراری به تغییر رفتار حاکمان کشور ندارم و در این مسیری که در پیش گرفته‌اند برایشان آرزوی توفیق دارم. و من الله توفیق.

بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- چرا نظام هرگز به اصلاحات واقعی تن نخواهد داد؟


من دربارهٔ شباهت‌های رژیم شوروی و جمهوری اسلامی زیاد نوشته‌ام. اخیراً یکی از دوستان از من پرسید شباهت‌ها را می‌دانیم اما بگو به نظرت بزرگترین تفاوت بین این دو حکومت چیست؟

به نظرم بزرگترین تفاوت بین این دو، وجود عناصر اصلاح‌طلب واقعی در حکومت شوروی و فقدان این عناصر در حکومت جمهوری اسلامی است. موقعی هم که می‌گویم حکومت منظورم کلیت نظام، یعنی دولت به اضافهٔ حکومت است. در حکومت شوروی، در سال‌های پایانی، گرچه تعداد اصلاح‌طلبان کم بود اما مناصب مهمی را در حزب و دولت اشغال کرده بودند.

«گورباچف» که ریاست رژیم شوروی را برعهده داشت خودش یک کمونیست اصلاح‌طلب بود که می‌خواست آموزه‌های اصیل لنینیستی را احیا کند. در کنار گورباچف آدمی مثل «آلکساندر یاکوفلف» قرار داشت که مغز اصلاحات و موتور فکری آن بود و به این دو نفر باید «شواردنادزه» را هم اضافه کرد که وزیر امور خارجهٔ شوروی بود.

این سه نفر در واقع شکاف اصلی را در حاکمیت شوروی ایجاد کردند، شکافی که منجر به فروپاشی رژیم شد هر چند خواستهٔ آن‌ها نه براندازی که اصلاحات بود؛ اما در ایران، به نظرم رأس نظام کاملاً متوجه خطر حضور اصلاح‌طلبان واقعی در دولت و حکومت شده و کمر به حذف آن‌ها بسته است و انصافاً هم در این کار موفقیت فوق‌العاده‌ای داشته است. یعنی با حذف اصلاح‌طلبان راستین و میدان دادن محدود به اصلاح‌طلبان قلابی، عملاً کاری کرده که مردم کلاً از اصلاح‌طلب‌ها قطع امید کنند و سرمایهٔ اجتماعی اصلاح‌طلبان کلاً بر باد برود.

خلاصه رأس رژیم هوشمندانه اصلاح‌طلبان واقعی را از درون نظام و دولت پاکسازی و حذف کرده و در واقع خودش را منسجم و قدرتمند کرده است. «ساموئل هانتینگتون» معتقد است یک شرط لازم برای فروپاشی یک حکومت اقتدارگرا وجود عناصر اصلاح‌طلب در این نوع حکومت‌هاست، عناصری که خواسته و ناخواسته با فعالیتشان بتوانند موجب شکاف در حاکمیت و ریزش نیروهایش بشوند. به نظر من، رأس نظام کاملا نسبت به این خطر آگاهی کامل و دقیقی داشته و این راه را بسته است. این به نظرم بزرگترین تفاوت این دو رژیم است.

البته بستن این راه الزاماً به معنی بیمه شدن چنین حکومت‌هایی نیست که این خودش البته داستان جداگانه‌ای دارد.  


بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
ــــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe

Читать полностью…

اندیشه

- اتوبوسی به نام ایران


یک قرن قبل ما یک گاری‌ داشتیم که نه چرخ داشت و نه صندلی‌ای برای نشستن. هدایت این گاری را سپردیم به یک پدر و پسر. رؤیای ما این بود که با این گاری به شمال برویم. آن‌ها اتاق و موتوری بر این گاری سوار کردند، در و پنجره‌ای به آن افزودند، و در نهایت از آن گاری فرسوده یک اتوبوس ساختند.

آن اتوبوس بالاخره به راه افتاد. نیم‌قرن قبل ما سوار بر این اتوبوس در مسیر شمال بودیم که صداهایی از میان مسافران برخاست که چرا شمال؟ تصاویر آن‌ها که پیش از ما به شمال رسیده‌اند را دیده‌اید؟ زنان‌شان لخت شدند، در ساحل دریا مایو پوشیده‌اند. ما مسلمانیم! شیعه‌ایم! ما باید برویم قم! مسافران جوان هم، بی‌خبر از تاریخ این اتوبوس، مدام به راننده پرخاش می‌کردند که چرا صندلی‌های انتهای اتوبوس به خوش‌رنگی صندلی‌های جلویی نیستند؟ چرا باد کولر وقتی به انتهای اتوبوس می‌رسد خنکی‌اش کم می‌شود؟ در نهایت این‌ها هم به آن مسلمانان معترض پیوستند و به سمت راننده هجوم آوردند.

دیگرانی هم در این اتوبوس حضور داشتند که با این جماعت مخالف بودند. دیگرانی که می‌خواستند به شمال بروند. جمعیت‌شان هم کم نبود، چه‌بسا پرشمارتر از آن دو گروه اول بودند. منتهی ترجیح دادند سکوت کنند، ترجیح دادند آهسته از این اتوبوس پیاده شوند، و با وسیله‌ای دیگر خود را به شمال برسانند.

راننده هم بیمار بود. اتوبوس و مسافرانش را دوست داشت. پرخاش مسافرانی که عرق ریختن‌های او، و ذره ذره ساختن این اتوبوس را از یاد برده بودند دل‌شکسته‌اش می‌کرد. این بود که مقاومت چندانی نکرد. از اتوبوس پیاده شد.

مسافران پیروز هم فرمان را سپردند به ملایی بی‌سواد، کینه‌توز و متوهم. حالا چهل‌وپنج سال است که ما در جادهٔ قم در حرکت‌ایم. مدت‌هاست که زهوار اتوبوس در رفته، بارها به دیوارهای جاده کوبیده شده. کولر دیگر کار نمی‌کند. از در و پنجره‌های خوشرنگ آن اتوبوس قدیمی چیزی باقی نمانده. صندلی‌ها فرسوده‌اند. حالا هر دست‌اندازی هر چقدر کوچک از میان مسافران کشته می‌گیرد. اگر مسألهٔ شما این اتوبوس است، اگر می‌خواهید با آن به شمال بروید، دیگر اینکه شاگرد شوفر کنونی شیشهٔ شکستهٔ جلو را بهتر دستمال می‌کشد و آن یکی بدتر، تفاوتی برای شما ندارد. چه‌بسا آنکه بهتر شیشه را تمیز می‌کند در واقع دارد کمک می‌کند تا راننده با سرعتی بالاتر حرکت کند و زودتر به مقصدش برسد.

مسألهٔ ما بازپس‌گیری فرمان اتوبوس است. هر انتخاب سیاسی باید به این سؤال پاسخ دهد که چگونه می‌تواند آن فرمان را پس بگیرد. ما وقت زیادی نداریم. فاصله زیادی تا قم باقی نمانده است. باید هر چه زودتر فرمان را پس بگیریم، این اتوبوس را سر و ته کنیم، و در مسیر درست قرار دهیم.


بامداد اعتماد
ــــــــــــــــــ

•• اگر مشتاق خواندن تحلیل‌های روز هستید، به ما بپیوندید:
@andiiishe

Читать полностью…
Subscribe to a channel