31886
«اگر همهٔ ما یکسان بیاندیشیم، در واقع نمیاندیشیم.» - والتر لیپمن
- بازدید محمدرضا شاه از پروژه شهرک خورشیدی
تصویر سمت راست مربوط به بازدید محمدرضاشاه از پروژهٔ ساخت شهرکی در مشهد با ۲،۰۰۰ آپارتمان بود که قرار بود بخش عمدهٔ انرژیاش از باتریهای خورشیدی تأمین شود. طراحی این پروژه توسط «داریوش بوربور» انجام شده بود. پروژههای مشابهی نیز در سایر نقاط ایران در دست مطالعه بودند که با بروز انقلاب رها شدند.
خمینی در همان دوران (نیمهٔ نخست سال۵۷)، چنین طرحهایی را به باد تمسخر گرفت (ویدیوی سمت چپ): «میخوان از انرژی خورشید استفاده کنن. آقا چرا؟ این حرفها چیه میزنی؟ خجالت بکش. این حرفها را برای کی میزنی؟ دیگه توی رادیو نگن مردم و اروپا بشنوند بخندند.»
@andiiishe
نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، طی پیامی ویدیویی، بار دیگر مستقیماً با مردم ایران سخن گفت.
این ویدیو ظرف فقط چند دقیقه بعد از انتشار، توجهات فراوانی را معطوف خود ساخته و بحثها و گمانهزنیهای دامنهداری را برانگیخته است.
@andiiishe
- سهم ما «حقارت» بود!
محسن هاشمی رفسنجانی روایت جالبی از سفرهای خارجی خانوادهاش در تابستان ۱۳۵۴ دارد: «پدر از ژاپن رفتند اروپا و ما هم آنجا به ایشان ملحق شدیم. همانجا ماشین خریدند و با آن وارد کشتی شدیم. رفتیم لندن و همه جا را گشتیم. بعد رسیدیم به پاریس و ده روز آنجا ماندیم. بعد هم سوییس و ایتالیا را گشتیم و همینطور جاهای دیگر را.» این روزها میشود صدها روایت دیگر شبیه این پیدا کرد؛ روایتهایی که قشرهای دیگر جامعهٔ قبل از انقلاب را هم شامل میشوند، مثلاً این بخش از سخنان موسی غنینژاد: «قبل از انقلاب دولت به هر دانشجوی فوقلیسانس ماهانه هفتصد فرانک فرانسه پول میداد. بلیت هواپیما هم برای کارمندان ۴۰ درصد و برای دانشجویان ۶۰ درصد تخفیف داشت. به هر کشوری که دوست داشتیم وارد میشدیم و اصلاً نمیدانستیم ویزا چیست.»
لبخندهای وسیعشان هنگام نقل این خاطرات، لابد سند مهربانی روزگار سپری شده با آنهاست، وگرنه آنچه نصیب ما شد، تومنی هفتصنار توفیر داشت. ما ارثبرندگان طوق تحقیر بودیم؛ پنجمین پاسپورت ضعیف جهان، صفهای طولانی و انتظارهای کشنده وقت سفارت، استرس گیر کردن در گیتهای فرودگاه و سینجیم شدن از طرف سرباز صفرهای چلغوز آنسو...
شماها با یک گذرنامهٔ معمولی لندن و پاریس را گشتید و نسل ما با خبر تحقیر مسافران زن ایرانی در فرودگاه تفلیس اشک ریخت. شماها نصف پول بلیت هواپیما را تخفیف میگرفتید، ما تصاعدی عوارض خروج از کشور میدهیم؛ هر سال چند برابر گرانتر از پارسال. انصاف بدهید که رسیدن از آنجا به اینجا خیلی هنر میخواست!
برق و گاز جیره و نان و آب نسیه، جور و جفایی بود که بر جسممان روا داشتند، وگرنه زجر «جان» را هیچکس نفهمید. حقارت یعنی هر روز سر و کله زدن با سومین اینترنت بیکیفیت جهان، یعنی التماس به فیلترشکن بدمصب که دلش به رحم بیاید و به کار بیفتد، یعنی با شمارهٔ تلفن مملکت خودت حتی اجازه نداشته باشی یک اکانت سادهٔ جیمیل بسازی و به هزار شامورتیبازی پناه ببری، یعنی به دوبرابر قیمت جهانی اپل بخری و از نصف خدماتش محروم بمانی، یعنی پنجاه تا هفتاد درصد درآمدت فقط صرف مسکن و سرپناه شود، یعنی خودروی خوب خارجی را زیر پای توریستهای گردنکلفت عراقی ببینی...
آفرین؛ باز برای توجیه خودتان بگردید و چهار تا عکس و فکت از مشکلات پنجاه سال پیش بیرون بکشید، اما کاش آنقدر شرف و شهامت داشته باشید که لااقل از خودتان بپرسید امثال قطر و امارات آن سالها کجا بودند و امروز کجا هستند... کاش میگفتید چه کردید که کار نسل ما به اینجا کشید.
رسول بهروش
ــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- لازم نیست این بار هم اشتباه کنیم!
ما آدمها اغلب وقتی از ژرفای وجودمان اشتباهی را درک میکنیم که مرتکب آن شده باشیم. انقلاب ۵۷، اشتباهی مهلک بود و اکثریت قاطع ایرانیان با بندبند وجودشان بر این اشتباه واقفاند؛ واقفاند چون مرتکب آن شدهاند. گرچه بسیاری، انقلاب ۵۷ را صرفاً نتیجۀ دسیسههای کارتر و جهان غرب علیه شاه میدانند، اما اگر ملت پشت شاه مانده بودند، پدرجد کارتر هم قادر نبود تا شاه را سرنگون کند. درهرحال بخش عمدهای از جامعۀ ایران با سکوت خود پشت شاه را خالی کردند و بخش دیگری هم فعالانه به براندازی حکومت او یاری رساندند و اکنون تاریخ بدون تعارف، بیرحمانه و البته بهحق آنان را قضاوت میکند.
دل بستن به اصلاح جمهوری اسلامی هم اشتباه بعدیمان بود و ما این را هم خوب میدانیم، میدانیم چون مرتکبش شدهایم؛ اما لازم نیست همیشه برای درک یک اشتباه، مرتکب آن بشویم.
بهعنوان یک ایرانی، فقط یک آلترناتیو برای گذار از جمهوری اسلامی میشناسم؛ فقط یک نفر است که در زمین سخت واقعیت میتواند نمایندگی ما را در عرصۀ بینالمللی بر عهده گیرد و فقط یک نفر است که احتمال دارد بدنۀ نظامی و بروکرات کشور از او تبعیت کنند و بدین ترتیب قادر است طی دوران گذار مانع از هرجومرج ایران شود. پیش از آنکه مطالعۀ این یادداشت را ادامه دهید، قدری درنگ کنید و حدس بزنید مراد من از این یک نفر کیست؟
صرفنظر از اینکه جمهوریخواه باشید یا پادشاهیخواه، چپ باشید یا راست، احتمالاً حدس زدهاید که مراد من رضا پهلوی است. حتی اگر بهکلی هم با نظر من مخالف باشید، احتمالاً بازهم فقط از روی سطور آغازین پاراگراف پیشین، فرد موردنظرم را حدس زدهاید. همین ویژگی، مؤلفۀ بنیادین یک آلترناتیو بالقوه برای دوران گذار است؛ اینکه همه، حتی مخالفان او هم احتمال روی کار آمدنش را حدس بزنند. افراد اندکیاند که با خواندن پاراگراف پیشین این یادداشت به یاد تاجزاده، میرحسین موسوی یا نرگس محمدی افتاده باشند. این یک واقعیت است و جدال با واقعیت به گذار ما از وضعیت موجود کمکی نخواهد کرد.
اگر خواهان تحولی ساختاری در کشور هستیم باید رهبری برای دوران گذار داشته باشیم که در عین شهرت ملی و بینالمللی، در دورترین نقطه از جمهوری اسلامی، دورترین نقطه از جهانبینی پنجاهوهفتی ایستاده باشد. این فرد کسی جز رضا پهلوی نیست.
گذشتگان ما در سال پنجاهوهفت، پشت شاه را خالی کردند؛ بیایید تا ما امروز پشت فرزند او را خالی نکنیم. اگر این بار هم به پهلوی پشت کنیم، درنهایت گذر روزگار به تلخترین شکل ممکن به ما خواهد آموخت که دوباره اشتباه کردهایم و باز هم آیندگان بیتعارف و بیرحمانه اشتباهمان را قضاوت خواهند کرد.
لازم نیست تا همیشه برای درک مهلک بودن اشتباهات زندگیمان، مرتکب آنها بشویم.
میثاق همتی
نویسنده و تحلیلگر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- انتقاد قابلتأمل زندهیاد «فریدون فرخزاد» به فروهر، سنجابی و بازرگان.
@andiiishe
•• جواد ظریف دربارهٔ سرنوشت افغانستان، پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱: «اونها میخواستن بازگشت نظام شاهنشاهی به افغانستان را انجام بدن و این جمهوری اسلامی بود که توانست مانع این روشهای غلط بشود.»
•• فرستادهٔ ویژهٔ آمریکا در افغانستان: «من دریافته بودم دادن هر نقشی، هر چند ساده به ظاهرشاه با مخالفت جدی جمهوری اسلامی مواجه میشود، چراکه آنها مشروعیت خود را از سرنگونی نظام پادشاهی بدست آورده بودند و چهبسا بازگرداندن یک شاه به منطقه، راه را برای بازگشت شاهی دیگر آماده میکرد.»
@andiiishe
یکی از موانع مهم مسیر براندازی، آن دسته از بهاصطلاح «اپوزیسیونی» هستند که بسیار بیش از آنکه با خامنهای در جنگ باشند با پهلوی در ستیزند.
@andiiishe
- پهلوی یا جمهوری اسلامی، کدامیک ایران را بهپیش بردند؟
بین نظام پهلوی و جمهوریاسلامی کدامیک برای ایران مفیدتر بودهاند؟ آیا مثلاً ایران در دوران ۳۷ سالهٔ محمدرضاشاه پهلوی توسعهیافتهتر، آزادتر و ملیگراتر بود یا در ۴۷ سال اخیر؟
روش مقایسهای که در ادامه میآید با عدد و رقم و استفاده از شاخصهای پذیرفتهشدهٔ بینالمللی است، نه از سر نوستالژی و یا نفرت. فقط برای اینکه بفهمیم: چرا به اینجا رسیدیم؟
• رشد اقتصادی کلان. در سال ۱۳۵۶، طبق دادههای تعدیلشدهٔ بانک جهانی، GDP سرانهٔ ایران حدود ۲۳،۰۰۰ دلار بر پایهٔ قدرت خرید بود و بالاتر از کشورهایی چون کرهٔ جنوبی، ترکیه، مالزی و چین قرار میگرفت. در سال ۱۴۰۲، همین شاخص برای ایران به حدود ۱۷،۰۰۰ تا ۱۴،۰۰۰ دلار رسید و از همهٔ کشورهای یادشده عقب افتاد.
• تورم و ارزش پول ملی. در سال ۱۳۵۷ هر دلار معادل ۷ تومان بود و هنگام نگارش این سطور هر دلار تقریباً ۸۵٫۰۰۰ تومان، یعنی پول ایران در ۴۵ سال، تا ۱۲٫۰۰۰ برابر بیارزش شده است. ضمناً متوسط تورم سالانه در دوران پهلوی اغلب تکرقمی بوده و فقط در برخی برههها قدری جهش داشته است.
در جمهوری اسلامی گاه تورم به ۵۰ درصد رسیده و همیشه هم دو رقمی بوده است؛ و این یعنی نابودی پساندازهای مردم.
• زیرساختها و صنایع. در دوران پهلوی کارخانههای مادر (مثل ذوبآهن اصفهان، فولاد اهواز، و ماشینسازی تبریز) ساخته شدند و پروژههای عظیمی مثل نیشکر هفتتپه و پتروشیمی ایرانـژاپن راه افتادند. ضمناً تولید خودرو، برق سیمان و فولاد هم برای نخستین بار در مقیاسی وسیع کلید خوردند.
در مقابل جمهوریاسلامی رکوردار پروژههای ناقص (مثل راهآهن، خط لولهٔ «صلح» یا نیروگاه بوشهر) است و در پروژههایی هم کاملاً شکست خورده است (مثل ماهوارههای پیام و ظفر و نهضتملی مسکن).
• سیاست خارجی و احترام ملی. حکومت پهلوی مهمترین متحد استراتژیک غرب در منطقه بود، در تأسیس اوپک نقشی کلیدی ایفا کرده بود و رهبری آن را هم بر عهده داشت.
شاه با چین، شوروی، آمریکا و اروپا روابط گسترده داشت و در حد امکان توازن قوا با ابرقدرتها را حفظ میکرد. طی این دوران پاسپورت ایرانی یکی از ده پاسپورت معتبر جهان بود.
طی جمهوریاسلامی رابطه با آمریکا قطع شد، تحریمهای فلجکننده وضع شدند، وابستگی شدیدی به چین و روسیه شکل گرفت، اعتبار گذرنامهٔ ایرانی بهشدت پایین آمد و ایران در مجامع بینالمللی منزوی شد.
• شاخص انسانی و اجتماعی. در سال ۱۳۵۷ شاخص توسعهٔ انسانی (HDI) ایران بالاتر از ترکیه و مالزی بود امروز اما ایران پایینتر از این کشورهاست و حدود ۲۰ سال است که در این حوزه، وضعیتی راکد دارد.
• فساد. در دوران پهلوی فساد ماهیتی فردی داشت در جمهوریاسلامی اما فساد ماهیتی نهادی و ساختاری پیدا کرد و کاملاً هم عیان شد. بهنحویکه نهادهایی مثل بنیاد مستضعفان، سپاه، ستاد اجرایی امام بدون هیچ نظارت و شفافیتی، مبالغی هنگفت را جابهجا و خرج میکنند.
• مهاجرت و فرار مغزها. در دوران پهلوی، ایران مقصد مهاجرت، سرمایهگذاری خارجی و مأمنی برای کارگران کشورهای دیگر بود. حتی پزشکان هندی برای کسب درآمد بیشتر به ایران میآمدند. تعداد زیادی از مردمان آسیای شرقی برای مشارکت در کارهای خدماتی، تولیدی و عمرانی رهسپار ایران میشدند. از سوی دیگر اکثریت مطلق ایرانیانی که برای تحصیل یا کارآموزی به خارج میرفتند، پس از اتمام آموزششان به ایران بازمیگشتند.
جمهوریاسلامی اما حداقل ۵ میلیون ایرانی را به مهاجرت واداشته است (برخی آمارها تا ۱۰ میلیون را هم تخمین میزنند) و بدین ترتیب ایران رتبهٔ نخست فرار مغزها در منطقه را داراست.
• رشد اجتماعی و فرهنگی. طی دوران پهلوی زنان میتوانستند قاضی یا خواننده شوند و بدون حجاب اجباری ورزش کنند. ضمناً در سال ۵۳ ازدواج دختران زیر ۱۸ سال ممنوع شد؛ در جمهوریاسلامی اما حجاب اجباری شد و حتی اتوبوسها و مترو نیز تحت تفکیک جنسیتی قرار گرفتند. بهعلاوه کودکهمسری دختران ذیل حاکمیت جمهوریاسلامی، پدیدهای کاملاً قانونی است.
دوران پهلوی دورهٔ شکلگیری و اوجگیری موسیقی پاپ و کنسرتهای بینالمللی بود، پرشمارترین و مجهزترین سینماها طی این عصر ساخته شدند و بهترین موزههای ایران هم یادگار همین دورهاند. جمهوریاسلامی مهاجرت و حذف بخش عظیمی از برترین خوانندگان و هنرمندان ایران را بهدنبال آورد.
درمجموع کشور در عصر پهلوی در ریل توسعه و اقتدار قرار داشت و در دورهٔ جمهوریاسلامی در دالان رکود، انزوا، و بحرانهای مزمن به دام افتاد.
تاریخ را باید واقعگرایانه خواند. باید با نگاهی منصفانه به گذشته نگریست و برای ساختن آینده از آن درس گرفت.
روزبه احمدیان
ـــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- وقتی نقشهٔ سپاه، در استفاده از سپر انسانی در برابر حملهٔ اسرائیل خنثی میشود!
روز بیستوپنجم خردادماه، یک خانهٔ امن در خیابان صابونچی، کوچهٔ کردبچه، با پلاک ۶۶ در شهر تهران هدف راکتهای جنگندههای اسرائیلی قرار گرفت که در جریان آن محمد کاظمی، رئیس سازمان اطلاعات سپاه به همراه حسن محقق جانشینش، و نیز محسن باقری، نمایندهٔ خامنهای در اطلاعات سپاه کشته شدند.
طی آن روز و بعد از آن، تمامی رسانههای نظام مدعی شدند که این حمله به مهدکودکی در همان کوچه بوده است و تخریب کامل ساختمان مهدکودک را در پی آورده است. حالا که بیش از یک ماه از این حمله میگذرد، ابعاد تازهای از آن برملا شدهاند.
روایت تازهای به نقل از مدیران و کارکنان این مهدکودک، ابعاد پنهان و ناگفتههای این حمله و هدف آن را فاش کردهاند. در ابتدا چنین بهنظر میرسید که در روز حمله، مدیر مهدکودک با شنیدن صدای پدافند، تصمیم گرفته است با والدین ۲۰ کودک حاضر در مهد تماس بگیرد و از آنها بخواهد تا بیایند و کودک خود را به منزل ببرند. به گفتهٔ مدیر آخرین کودک، ساعت ۱۵:۲۰ از مهد خارج و حمله رأس ساعت ۱۵:۳۰ انجام میشود.
مدیر ادعا میکند که فاصلهٔ ۱۰ دقیقهای تخلیهٔ مهدکودک از زمان حمله به معجزه شباهت دارد و همین معجزه باعث شده کودکان در جریان این حمله هیچ آسیبی نبینند. جالب اینجاست که رسانههای رسمی جمهوری اسلامی هم بدون اشاره به ادعاهای قبلی خود که از «کشته و زخمی شدن دهها کودک در یک مهدکودک» حکایت داشتهاند، این اظهارات معجزهطور را منتشر کردهاند.
بهتازگی اما مدیر این مهدکودک در «پادکست رادیو نیست» از تماس مشکوکی خبر داده که نیمساعت قبل از حمله به موبایلش شده و ضمن آن از او خواسته شده است تا هرچه سریعتر تا حداکثر نیمساعت، مهدکودک را تخلیه کند. مدیر طی این تماس به فرد آنسوی خط میگوید شاید نتواند نیمساعته، همهٔ خانوادهها را خبردار کند تا برای بردن کودکانشان بیایند. اینجاست که فرد آنسوی خط آدرس پارکی را در همان حوالی میدهد و میگوید بهتر است همهٔ کودکان مهد را به آن پارک ببرند.
نیمساعت بعد حمله انجام میشود، مسؤلان ارشد اطلاعات سپاه در حمله کشته میشوند و کودکان چون در پارک بودند، هیچ آسیبی نمیبینند؛ بدین ترتیب سپر انسانی سپاه خنثی میشود و خب حالا میتوانیم حدس بزنیم که صاحب آن تماس مشکوک چه کسی بوده است.
- ایران بریفینگ
ـــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- مردی که به دنبال باران بود
یکی از نکات شگفتانگیز ذکرشده در خاطرات اسدالله علم، توصیف حساسیت و نگرانی شدید محمدرضاشاه به بارندگی و وضعیت ذخیرهٔ آب در ایران است. شاه هر صبحی که از خواب بیدار میشد، اولین نگاهش به آسمان بود. اگر میفهمید که باران باریده، خوشحال میشد و اگر خبری از باران نمییافت به اندوه فرومیرفت.
این وضعیت در تکتک ماههای حدفاصل سالهای ۴۶ تا ۵۶ که علم خاطرات روزانهاش را مینویسد، برقرار بوده است؛ یعنی همان روزهایی که طیشان تمام هم و غم چپها و آخوندها، به زیر کشیدن شاه بود.
در ادامه نمونههایی از حساسیت شاه به این موضوع را از نگاه عَلَم میخوانیم:
• نهم خرداد ۱۳۴۷. سیل جاری بود و شاهنشاه ناراحت بودند که شطالعرب طغیان کرده و خرمشهر در خطر است.
• دهم دی ۱۳۴۸. در تمام کشور باران آمده. شاهنشاه فوقالعاده مشعوف بودند.
• هجدهم آذر ۱۳۴۹. ولایتعهد رضا و والاحضرت فرحناز کنار هلیکوپتر آمدند. شاهنشاه آنها را بوسید و پرسید: «شما این چندروزه برای آمدن باران دعا کردهاید؟» بچهها گفتند: «نه.» شاهنشاه فرمودند: «امشب حتماً دعا کنید.»
از قضا دیشب و صبح، برف و باران خوبی در کشور بارید.
• بیستویکم آذر ۱۳۴۹. روز رژه، باران بارید شاهنشاه که ارتش را سوار بر اسب سان میدیدند، خیلی خیس شدند ولی بسیار خرسند بودند. باران ۳۶ ساعته در نواحی شمال کشور بارید. متأسفانه از شیراز به سمت شرق نبارید و از این حیث شاهنشاه ناراحت بودند.
• فروردین ۱۳۵۳. در رکابشان سوار اسب بودم. سبزهها تشنه به نظر میرسیدند. فرمودند «چه میشد اگر یک نمی باران میزد؟» عرض کردم «در این تاریخ بعید است در کیش باران بزند»، از قضا روز بعد ۵۰ میلیمتر باران بارید.
• سیزدهم دی ۱۳۵۳. صبح شرفیاب شدم. بارندگی آن قدر خوب بود که باعث خوشحالی شده بود، فرمودند: «معلوم است میبایست این باران بیاید، با آنکه هواشناسی پیشبینی هوای صاف کرده بود.»
• بیستوهشتم فروردین ۱۳۵۴. از بیبارانی، اوقات شاهنشاه را تلخ دیدم. هیچ علاجی هم نداشت. من چه میتوانم بکنم؟ خواست خداست، فقط در فارس، گاهی نَمی میزند. در بیرجند هم اندکی زده. در کرمانشاهان حدود ۱۰ میلیمتر آمده است.
• بیستوهشتم دی ۱۳۵۴. امروز باران میبارد و شاهنشاه خوشحال هستند. ولی دو نگرانی دارند، یکی اینکه چرا برف نمیبارد دیگر اینکه آذربایجان آفتاب شده، پس باران در آنجا دنباله نخواهد داشت.
• چهارم فروردین ۱۳۵۵. راجع به بارندگی دیشب صحبت شد که در سراسر کشور بوده، فرمودند: «چه میشد اگر تا آخر اردیبهشت باران در نقاط سردسیر داشتیم تفاوتش دو ملیون تن گندم و آسایش و خوشحالی مردم است. پدرم، رضاشاه میگفت سال تاجگذاریاش تا اواسط خرداد، باران باریده بود.»
• اندرو اسکات هم در کتاب سقوط بهشت دراینباره مینویسد:
بارندگی باعث شادمانی او میشد و نباریدن منجر به افسردگیاش.
صبح، امیر پورشجاع به شاه گفت که شب باران باریده، شاه بسیار خوشحال شد. سمت پنجره رفت تا شاخهٔ درختان را خیس بیابد.
با ناراحتی به امیر رو کرد و گفت: «خیس نیستند؛ تو که گفتی باران باریده؟»
دقیقاً باید میدانست در هر شهر و هر استان چند میلیمتر باریده است. میزان آب تکتک سدهای کشور را میدانست؛ میدانست چون همهشان را خودش ساخته بود.
در فصل بارانی یا پس از بارش برف سنگین، دوست داشت با جت شخصی در سراسر ایران پرواز کند تا سطح ذخایر آب کشور را از هوا بررسی کند.
... در مازندران بهسوی آسمان آبیِ بیابر خیره شده بود و سرش برای مدتی طولانی در یک موقعیت ثابت باقی مانده بود.
پزشک خانواده آهی کشید و گفت: «دنبال باران میگردد.»
- مهدی رستمپور
ـــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
از صفحهٔ «احسان پیربرناش»
روزنامهنگار و طنزنویس
@andiiishe
خانوادهای که توسط گشت بسیج شهرستان خمین قتلعام شد.
احیاناً وطندوستان دوازدهروزه اعتراضی ندارند؟
@andiiishe
«من وقف کشورم هستم، چون چیزی زیباتر از این ممکن نیست. وقتی بمیرم، چه چیزی را با خود به گور میبرم؟ نه حتی یک دست لباس، شاید فقط تکهای کفن. آنچه واقعاً با خود به گور خواهم برد، قضاوت تاریخ است.»
- محمدرضاشاه پهلوی
@andiiishe
- در ستایش زندگی یا در تقدس مرگ؛ مسئله این است!
یکی از نمادینترین نمونههایی که در نگاه هواداران جمهوری اسلامی به عنوان پیروزی تبلیغ شد، داستان کشته شدن محسن حججی به دست داعش است. حججی به همراه چندین عضو دیگر سپاه قدس و دهها نیروی عراقی در حالی در حملهٔ تعداد کمی نیروی داعشی به پایگاهشان اسیر و بعدها سر بریده شد که کمترین تمهیدات حفاظتی را هم رعایت نکرده بودند. برای مثال حججی به عنوان یک نیروی زرهی اعزام شده بود اما هیچ زرهپوشی در پایگاهشان وجود نداشت! خاکریزهای پایگاه هم بسیار کوتاه و بهراحتی در دسترس دشمن بودند و حتی شیوهٔ احداث پایگاه هم بسیار احمقانه بود.
حالا جمهوری اسلامی و هوادارانش از همین داستان که یک افتضاح تمامعیار نظامی و سزاوار سرزنش بود یک پیروزی افسانهای ساختند و میلیاردها تومان را با انواع تبلیغات دربارهٔ او به دم گاو زدند. چرا؟ چون در فیلم تبلیغاتی داعش از این عملیات که بعدها پخش کردند، حججی در هنگام دستگیری گریه نمیکرده است!
نباید تعجبآور میبود که جمهوری اسلامی با چنین طرز تفکری که مرگ را به جای پیروزی تقدیس میکند، بتواند در تقابل با نیروهای اسرائیلی به جایی برسد.
شکست جمهوری اسلامی و پیروزی اسرائیل، نمودی از تفاوت در دو جهانبینی است: یکی زیستن را ارزش میداند و دیگری مردن را مقدس میشمارد. از ژنرال جرج پَتِن هم خطاب به سربازان اعزامی آمریکا به میدان نبرد با آلمان نازی نقل است که: «پیروزی شما در این نیست که برای وطنتان کشته شوید، پیروزی شما در این است که کاری کنید آن حرامزادهای که روبروی شماست برای وطنش کشته شود!»
خودتان نتیجهٔ تفکری که برای پیروزی واقعی، برای زندگی تلاش میکند را با نتیجهٔ تفکری مقایسه کنید که شکست و شهادت مظلومانه را میستاید.
شاهین طهماسبی
ـــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- رؤیایی که بر باد رفت!
مهمترین جنگافزاری که در سفارشهای ارتش ایران وجود داشت و پس از انقلاب ۵۷ لغو شد، هفت فروند آواکس E-3 سنتری بود. آواکس E-3 نیرومندترین ابزار برای دفاع از حریم هوایی و مدیریت موفق یک نبرد هوایی پرحجم به شمار میرفت و در حقیقت یک سلاح فوقاستراتژیک بود و ورود آن به ایران و طبق برنامه، شبکه شدنش با صد و پنجاه فروند جنگندهٔ F-14 و سیصد فروند F-16، موازنهٔ قوای منطقه را از نو ترسیم میکرد. این شبکهٔ بیهمتا در آسیا و بلوک شرق هم راه نیروی هوایی شوروی را به سوی خاورمیانه میبست و هم نیروی هوایی شاهنشاهی ایران را به حاکم بلامنازع آسمانهای خاورمیانه و اقیانوس هند تبدیل میکرد.
از اواسط دههٔ ۷۰ میلادی مشخص شده بود که در آیندهٔ نزدیک، بدون آواکس دفاع هوایی مؤثر حتی در برابر قدرتهای متوسط امکانپذیر نخواهد بود. آواکس یک رادار عظیم پرنده و یک مرکز هشدار زودهنگام و آنالیز گستردهٔ داده بود که هیچ همتا و جایگزینی نداشت. رادارهای زمینی هرقدر هم نیرومند باشند بههیچوجه قادر نیستند که جای آواکس را پر کنند. از آنجا که زمین گرد است، رادارهای زمینی ارتفاع پایین را تنها تا چهل کیلومتر میتوانند رصد کنند، آن هم شرایطی که منطقه هموار و عوارض طبیعی وجود نداشته باشد. در مناطق کوهستانی دفاع هوایی زمین پایه عملاً ممکن نیست و حساب کردن روی آن کاملاً نابخردانه خواهد بود.
سیستمی که شاه ایران در دههٔ ۷۰ میلادی در پی بنا کردنش بود، حتی امروز هم در نیروی هوایی قدرتهایی نظیر روسیه و هند وجود ندارد. ناکامی دو ماه پیش نیروی هوایی هند در برابر پاکستان به سبب فقدان سیستم شبکهمحور مبتنی بر مدیریت آواکس و سیستم دیتالینک امن بود. جالب است بدانید که دلیل سرنگونی یک یا دو فروند جنگندهٔ بسیار پیشرفته رافائل نیروی هوایی هند آن بود که برای هماهنگی با ساختار عقبماندهٔ نیروی هوایی هند رافائلها ناگزیر شده بودند تا سیستم ارتباط امن خود را غیرفعال کنند تا بتوانند با دیگر جنگندههای ساخت روسیه نیروی هوایی هند هماهنگ باشند.
در هیچیک از جنگندههای نیروی هوایی روسیه هم سیستم ارتباط امن و دیتا لینک وجود ندارد.
گرانترین و پیچیدهترین بخش در وظایف ارتشها، دفاع هوایی است که تأمینش به سالها وقت، میلیاردها دلار سرمایه و رابطهٔ دوستانه با قدرتهای اصلی در زمینهٔ تکنولوژی الکترونیک و رزم هوایی نیاز دارد. به همین سبب بود که مصر دوران ناصر در سال ۱۹۶۹ پس از فروپاشی سیستم دفاع هواییاش، ناچار شد دفاع از آسمانش را بهکلی به ارتش شوروی واگذار کند. سیزده سال بعد در سال ۱۹۸۲ و پس از جنگ درهٔ بقاع و انهدام سریع سیستم دفاع هوایی سوریه، شوروی جرأت نکرد تا این بار درخواست مشابه حافظ اسد را بپذیرد. طی این سیزدهسال موازنهٔ قوا در زمینهٔ فنآوری پیشرفتهٔ نظامی تغییر کرده بود.
در هر حال اگر انقلاب ۵۷ رقم نمیخورد، چهبسا ایران اکنون از نیرومندترین و بزرگترین نیروی هوایی خاورمیانه برخوردار بود. افسوس که این رؤیا هم بر باد رفت.
طوس طهماسبی
نویسنده و پژوهشگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
پیامی از نفتالی بنت، نخستوزیر پیشین اسرائیل خطاب به مردم ایران.
احتمال آنکه بنت نخستوزیر بعدی اسرائیل باشد، بالاست و این شاهدی است مبنی بر آنکه موضع تمامی طیفهای هیئت حاکمهٔ اسرائیل نسبت به جمهوری اسلامی یکی است: همهٔ آنان جمهوری اسلامی را تهدید وجودی علیه اسرائیل قلمداد میکنند.
@andiiishe
«منصفانهتر این بود که هرکس فقط تاوان نفهمی خودش را میداد.»
- فریدون فرخزاد
@andiiishe
- عصیانی سهمگین علیه خرد
عیسی کلانتری در مصاحبهٔ اخیرش به واقعهای بسیار مهم اشاره میکند. البته زیربنای تخریب ایران چهار سال پیشتر از تاریخی که او اشاره کرده، گذاشته شده است، اما کلانتری دربارهٔ ریشهٔ بحران آب، مسئلهٔ اصلی را در مصاحبهاش بیان کرده است: عامل اصلی بحران آب در ایران، چیزی نیست جز شورش علیه مدرنیته و ایدئولوژی تودهگرای تجدد ستیز. هر حرفی غیر از این اضافی و نادرست است.
کلانتری به برنامهٔ کلان و مدون حکومت پهلوی برای مدیریت منابع آب و مختصات کشاورزی در ایران اشاره میکند که بخش مهمی از تحقیقاتش توسط کارشناسان آمریکایی و فرانسوی با صرف وقت و انرژی بسیار و دقت بالا انجام شده بود. آنها به این نتیجه رسیده بودند که ظرفیت منابع طبیعی فلات ایران برای تولید غذای جمعیتش کمتر از پنجاه میلیون نفر است. بر این اساس، کشاورزی ایران نباید خیلی گسترده میشد و بخش مهمی از مواد غذایی مورد نیاز باید از خارج وارد میشدند. ضمناً بر همین اساس استراتژی توسعهٔ حکومت پهلوی بر پایهٔ اولویتدهی به صنعت و توریسم بنا شده بود نه گسترش شدید کشاورزی.
ادامهٔ داستان و نتایج سیاستهایی که قانون بهاصطلاح «توزیع عادلانهٔ» جمهوری اسلامی آنها را رسمیت بخشیده و مدون کرد را قبلاً توضیح دادهام. ایدئولوژی پنجاهوهفتی تا حدود زیادی شبیه به مائوئیسم بود و بر پایهٔ تقدس روستا و کشاورزی استوار بود. اصلاً تا حد زیادی میتوان آن را انقلاب روستاییان حاشیهنشین تازهشهریشده در اتحاد با بازار سنتی و روحانیت دانست.
حکومت نوپای جمهوری اسلامی که میخواست بدون انحلال کامل مالکیت خصوصی و یا تعرض به داشتههای طیف متمول مسلمان، پیادهنظام اجتماعی فقیرش را ارضا کند، بهترین چاره را بذل و بخشش منابع طبیعی کشور بدانها دید که ظاهراً رایگان بودند و خرجی برایش نداشتند. سنخ اجتماعی و فکری حکومت جدید و سیاست خارجی بسیار ویژهاش مجال چندانی به گسترش صنعت نمیداد، توریسم هم که تکلیفش مشخص بود و از بیخ و بن درش تخته شد.
در عوض مجوز نامحدود حفر چاه، تغییر کاربری زمینهای وسیع به کشاورزی و چشم بستن بر خردهفروشی منابع طبیعی و جنگلی توسط مستضعفین خرج و زحمتی نداشت و موجب نفوذ فرهنگ غرب هم نمیشد.
اما حالا میخواهم بر آن عبارت «توزیع عادلانه» تمرکز کنم که در نیمهٔ دوم قرن بیستم در حکومتهای به اصطلاح انقلابی و رادیکال جهان سوم بسیار تکرار شد و براساسش قانون نوشته شد و نتیجه هم بدون استثنا ورشکستگی و بیغولهسازی کشورها بود.
شاید به اندازهٔ کافی به مقدمه بحث مرتبط نباشد اما میخواهم توجه شما را به یکی از مهمترین وجوه جهانبینی یا هستیشناسی پنجاهوهفتی جلب کنم: واماندگان، بازندگان و از دور خارجها برحق و صاحب فضیلتند و برندهها، پیشرفتهها و فنآفرینان بر باطل و ظلماند و عملاً در حکم طاغوتند.
این وجه زیربنایی جهانبینی پنجاهوهفتی یکی از مستحکمترین و ریشهدارترین انگارههای آنهاست و شاید برخی از ما هنوز هم ناخودآگاه تا حدی بدان مبتلا باشیم. تأثیر ناخودآگاه و گستردهٔ چنین تفکری را در نوع نگاه خام و ابترٍ بخشی از طبقهٔ متوسط به مسائل بینالمللی بهروشنی میبینید. تأثیر ناهشیار آن بر قضاوتهای آدمی تکاندهنده است: ضعیف همیشه برحق است. اصلاً حتی ژندهپوش بودن و خاک و خلی بودن ناخودآگاه در ذهن ما با حقانیت قرین میشود و این همانا عصیانی سهمگین علیه خرداست.
طوس طهماسبی
نویسنده و پژوهشگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- دو برنامهٔ تلویزیونی به فاصلهٔ نیمقرن از هم.
@andiiishe
- وظیفهٔ هنرمند از نگاه زندهیاد «فریدون فرخزاد»
@andiiishe
- افسوس که تاریکی علیه نور طغیان کرد
سریال تاسیان با همهٔ فراز و فرودهایش، سریال جذابی از کار درآمد، فقط حیف که دیدنش سخت بود، خیلی سخت. چهچیزی جانکاهتر از اینکه به تماشای سقوط خودت بنشینی؟ مثل دوندهای که در خط استارت به پای خودش شلیک میکند، پرندهای که در بلندای آسمان شکار میشود و سوارکاری که در اوج تاختوتاز، از اسب فرومیافتد. این سریال درواقع بازنمایی عمیقترین حسرتهای جمعی ما بود؛ روزهایی که لشکریان جهل به امثال جمشید نجات تاختند و در میان ضجههای انساندوستانهٔ او، غریو شادی سر دادند. سکانس به سکانس این سریال، انگار تصویر مجسمی بود از سوگ سرد نشدنیِ «من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.»
خیلی از ما «نجات» را ندیدیم؛ نابغهٔ وطنپرستی که به جرم کارآفرینی و خلق ثروت و رفاه و عزت و اعتبار برای ایران و ایرانی، به شنیعترین شکل ممکن رانده شد، اموال و داراییهایاش به غارت رفت و در غروب غمانگیز غربت دقمرگ شد. در عوض اما، همهٔ عمر و زندگیمان در محاصره «محسن»ها گذشت؛ انگلهایی که زندگی خودشان را بر ویرانههای یک تمدن بنا کردند، اصحاب سوختن، به جای ساختن؛ مزدورهای ارزانقیمت و پلشتهای استخوان گرسنهای که مال و مکنت دیگران آزارشان میداد، همهچیز را سیاه و تباه میخواستند و به تاوان تحقق این ارادهٔ شوم، ملتی را بر خاکستر نشاندند.
هرکدام از ما هزار «محسن» در زندگیمان دیدهایم؛ بیمایگان زشتسیرتی که در شرایط نرمال، به کار غاز چراندن هم نمیآمدند، اما در وارونگی این مملکت، به جاه و جلال رسیدند، دفتر و دستک و خدمتکار و راننده پیدا کردند و آقا و خانم «دکتر» لقب گرفتند.
سالهاست جوانان نخبهٔ این مملکت بابت صنار حقوق ماهانه و گذران زندگی، معطل امضا و اجازهٔ همین اراذل ماندهاند و اندوه این شرم، بهار وجودشان را خزان کرده است. جماعت هیز و دستکجی که از دلهدزدیهای دیروز، به اختلاسهای خانوادگی امروز رسیدند و برج و بارو و امپراطوری راه انداختند. ای دریغ از گوشتی که به گربه سپرده شد و از باغی که درختان کهنهٔ خویش را پیش تبر امانت گذاشت.
شاید تلخترین قاب تاسیان را باید صحنهٔ آتش گرفتن کارخانه و کتک خوردن جمشید از کارگران ناسپاس و فرومایهاش دانست. مشتهای محسن بر گونهٔ نجات، طغیان تاریکی علیه نور بود. آن نبرد سرنوشتساز را «شب» برد و تمام خبر، همین است.
رسول بهروش
ــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- صرف مخالفت با جمهوری اسلامی کافی نیست!
اشتباه برخی جمهوریخواهان این است که گمان میکنند، برای مقبول افتادن در میان مردم، همینکه مخالف جمهوری اسلامی باشند، کافی است. نه، چنین نیست! آنچه مردم عمیقاً از آن متنفرند پنجاهوهفت است و جمهوریاسلامی فقط بخشی از فاجعهٔ پنجاهوهفت.
مجاهدین را بنگرید. پیشکسوت جنگ با جمهوریاسلامی هستند. مثل اغلب همین مدعیان جمهوریخواهی، دیروز و پریروز از پای صندوقهای رأی کنار نکشیدهاند، بلکه عمری است خونبار و خشمناک با جمهوری اسلامی میجنگند. اما مطرود مردمند. چرا؟ چون به اندازهٔ خود جمهوریاسلامی بوی پنجاهوهفت میدهند؛ و شوربختانه کمابیش بسیاری از جمهوریخواهان در این یک صفت شبیه مجاهدین هستند.
آن فرهٔ ایزدی که شاهزاده را مقبول دلهای بسیاری کرده این است که در دورترین نقطه از پنجاهوهفت ایستاده و تنها چهرهٔ اپوزیسیون است که دامنش بههیچروی آلوده به پنجاهوهفت نیست.
برخی میگویند چرا باید انقلاب کنیم تا خلیفه برود و شاهزاده بیاید؟ چون مردم اینگونه میاندیشند که فقط بازگشت اوست که بهتمامی، زیستبوم ایران را از زهر پنجاهوهفت پاک میکند. مثل مردم فکر کنید تا شاید بدانید چرا شماری در پیشگاه او سجده میکنند.
البته که نه شاهزاده و نه هیچکس سجدهٔ انسانی برابر انسانی دیگر را نمیپسندند. اما ببینید که چه تقدسی میآفریند دوری از پنجاهوهفت. اگر بدانید.
ناصر کرمی
ــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- خوابزدگانی که بیدار نمیشوند!
جنگ جایی است که در آن حقیقت برملا میشود. در جنگ کشورها از پیشرفتهترین تکنولوژیهایی که به آنها دسترسی دارند استفاده میکنند. لاجرم نتیجهٔ جنگ نشان میدهد که رجزهایی که پیشتر خوانده شده بودند، چقدر به واقعیت نزدیک است.
اسرائیل در جنگ دوازده روزه، ۱،۶۰۰ پرواز داشته است. ولی هیچ هواپیمای اسرائیلی ساقط نشد. ساقط کردن اف-۳۵ دروغ بود! زدن اف-۱۶ دروغ بود! اسیر کردن خلبانها دروغ بود! هیچ سرباز اسرائیلی در این جنگ زخمی نشد!
آمریکا فردو و نظنز را بمباران کرد؛ پدافند که هیچ! آسمان که هیچ! روی زمین هم انگار جمهوریاسلامی کسی را نداشت که خبر دهد فردو و نطنز بمباران شدهاند. بمباران فردو و نظنز را از توییت ترامپ متوجه شدند. کی؟ وقتی هواپیماهای آمریکا از آسمان ایران خارج شده بودند. مجری تلویزیون جمهوریاسلامی، خبر را با این لحن خواند که این ادعای آمریکاییهاست، ما نمیتوانیم هنوز تأییدش کنیم.
نیروهای مسلح جمهوریاسلامی، لااقل در بخش هوایی، گویی هیچ تفاوتی با قبایل بدوی در جنگلهای آمازون ندارند. هر دو گروه نمیدانند چه کسی بر بالای سر آنها پرواز میکند. جمهوریاسلامی هواپیما که ندارد. تأثیر پدافند جمهوریاسلامی هم چندان بیشتر از نیزههایی نیست که اقوام بدوی میسازند. حتی اگر هواپیماها در ارتفاع پایین پرواز کنند و در روز روشن به سراغشان بیایند، باز هم پدافند جمهوریاسلامی همانقدر کارساز است که نیزه اقوام بدوی در جنگلهای آمازون.
این بلایی است که انقلاب ۵۷ بر سر نیروهای مسلح آورد. امکانات نیروهای مسلح جمهوریاسلامی را با امکانات ارتش ایران در زمان شاه مقایسه کنید. این فاصله نتیجهٔ انقلاب ۵۷ است. انقلاب ۵۷ یک ایدهٔ بنیادین داشت: «ستیز با تمدن غرب.» آن ایده بار بزرگی بر دوش ایران گذاشت. باری که ایران به دلایل متعدد توان به دوش کشیدنش را ندارد. واقعیت این است که آن ایدهٔ بنیادین شکست خورده است. بهوضوح هم شکست خورده است. این جنگ دوازده روزه قاعدتا باید برای باورمندان به آن انقلاب زنگ بیدار باش میبود، که ببینند نمیشود با غرب جنگید.
اما به طرز رقتانگیزی حتی چنین شکست خفتباری هم نتوانست این خوابزدگان را بیدار کند. به اصلاحطلبان نگاه کنید، از همه رقتانگیزتر اینها بودند. اصلاحطلبان مثلا غربگراترین بخش جمهوریاسلامی بودند. خودشان را تکنوکرات میخواندند، گاهی «لیبرال» هم خطاب میکردند. در فردای این جنگ به تنظیمات کارخانه بازگشتند. به صدایی غربستیزتر از چپها و ارزشیها مبدل شدند.
ایران هیچ آیندهای نخواهد داشت اگر این ستیز با غرب پایان نیابد. اوضاع از این هم بدتر خواهد شد اگر این کشور در مسیری جدید قرار نگیرد. ما برای ادارهٔ این کشور، در این جهان جدید، به غرب نیازمندیم. واقعیت این است که در میان باورمندان به انقلاب ۵۷ هم هیچکسی وجود ندارد که بخواهد و بتواند ایران را به مسیری نو بیاندازد. به همین خاطر هم باید جمهوریاسلامی را برانداخت! چون استمرار این وضعیت به نابودی ایران میانجامد.
بامداد اعتماد
ــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
گوشهای از بلایی که مدیران نالایق جمهوری اسلامی بر سر محیطزیست کشورمان میآورند. حتی جنگ هم قادر نیست اینچنین رودها و دریاچههایمان را بخشکاند و جنگلهایمان را نابود کند.
جمهوری اسلامی چهبسا ویرانگرترین دشمن تاریخ معاصر کشور ما باشد.
@andiiishe
- نمیفهمیدند، بااینحال بر نافهمیشان پای فشردند
صفایی فراهانی: «در سالهای ۵۳ تا ۵۴ در خوزستان کار میکردم. آن موقع سد دز به بهرهبرداری رسیده بود و حدود ۳۰۰ هزار هکتار از اراضی زیر سد را با کانالهای آبیاری تحت پوشش قرار داده بودند. یکی از این کشتوصنعتها، مارچوبه کاشته بودند. یک شب با مهندسان آنجا صحبت میکردم. گفتم: «شما خیانت میکنید. مردم ما مارچوبه نیازی ندارند. پاسخ داد که مارچوبه را تنی ۵ هزار دلار صادر میکنم. آن موقع گندم فقط تنی ۱۵۰ دلار بود. میگفت یک تن مارچوبه صادر کنیم و میتوانیم در ازایش بیش از ۳۰ تن گندم وارد کنیم. این میشد خودکفایی، نه اینکه بخواهیم از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را در کشور تولید کنیم.
معترض بودیم چرا در خوزستان در طرحهای بزرگ کشاورزی، مثلاً مارچوبه میکارند که در سبد غذایی ایرانیها جایی ندارد و صادر میشود و چرا اجازه نمیدهند مردم گندم بکارند تا مجبور نشویم گندم وارد کنیم... بعداً فهمیدیم مصرف آب مارچوبه کمتر از گندم است و قیمت جهانی آن بسیار بیشتر. درواقع با این برنامه دو بار صرفهجویی میکردند: با کاشت مارچوبه، کمتر از کاشت گندم آب مصرف میشده و با صدورِ آن ارزی به دست میآمده که با آن میشده گندم زیادی خریداری کرد.
ـــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- اندکاندک جمع مستان میرسند!
سازمان مجاهدین خلق، بهتازگی ضمن بیانیهای به نقل از مسعود رجوی، از میرحسین موسوی حمایت کرده و اعلام داشته: «لگد زدن و نیش زدن به موسوی در این شرایط مشخص و در این مورد خاص، به سود خامنهای است.»
در این بیانیه، با اشاره به درخواست موسوی برای «برگزاری رفراندوم بهمنظور تأسیس مجلس مؤسسان قانون اساسی» آمده است: «ضربهای که پیام موسوی به بساط ادعایی و حکومت خامنهای در درون رژیم وارد کرده، قابلکتمان نیست.»
در بخش دیگری از بیانیه، انتقادات تندی علیه شاهزاده رضا پهلوی مطرح شده است. در این قسمت آمده: «خدمات فرزند شاه به رژیم - بهویژه نقش او در تفرقهافکنی از طریق ترویج شاهپرستی ارتجاعی و وابسته - به نفع خامنهای، سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی تمام شده.»
درخواست موسوی برای برگزاری رفراندوم با حمایت حدود ۸۰۰ نفر از اصلاحطلبان، ملیمذهبیها و چپها همراه بوده است. برخی از امضاکنندگان نیز سابقهٔ همکاری با سازمان مجاهدین خلق را داشتهاند و برخی دیگر سمپاتهای این سازمان بودند.
این جبههبندی، تحقق یک پیشبینی نسبتاً قدیمی است مبنی بر اینکه گروههای پنجاهوهفتی در نهایت از ترس سقوط جمهوری اسلامی و از کینهٔ پهلوی بار دیگر در یک جبهه، گرد هم جمع میشوند!
حرفشان این است: ایران ویران شود ولی پهلوی نیاید. با دختر خلخالی پیمان میبندیم ولی با پسر شاه نه!
- برگرفته از صفحهٔ «نجات بهرامی»
ــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- هدف این بیانهها اسقاط رژیم نیست
هدف هیچکدام از این بیانیهها ساقطکردن جمهوریاسلامی نیست. تعجب نمیکنم اگر پشت آنها اتفاقاً نهادهای امنیتی حکومت باشند. پیشنهاد برگزاری رفراندوم را ۲۰ سال پیش محسن سازگارا داد و به هیچ جا هم نرسید. وقتی جمهوریاسلامی خودش در رأس قدرت است به اتکای چه قدرتی میخواهید رفراندوم برگزار کنید؟
هدف این بیانیهها، مثل تمام فعالیتهای سیاسی مشابه در این ۴۷ سال، زدن رضا پهلوی است. ایدهای وجود دارد که میگوید میشود به گرد شاهزاده رضاپهلوی جمع شد و به اتکای مرجعیت سیاسی او، گذاری امن از جمهوریاسلامی را تجربه کرد. هدف این بیانیهها این است که چنین مسیری را به بنبست بکشانند.
مخاطب این بیانیهها هم، نه من و شما و حتی حکومت که انزواگرایان آمریکا هستند. در دولت ترامپ دو جریان وجود دارند: محافظهکاران و انزواگرایان. اینها اگرچه در بسیاری از حوزهها باهم همنظرند، اما در مسائلی نظیر ایران اختلافات جدی دارند. جنگ ۱۲ روزه موضع انزواگرایان را تضعیف کرده است.
هدف این بیانیهها این است که موضع انزواگرایان را تقویت کند. به انزواگرایان آمریکا کمک کند تا این تصویر را بسازند که «اپوزوسیون جمهوریاسلامی یکدست نیست. ساقط کردن جمهوریاسلامی، برعکس آنچه شاهزاده رضاپهلوی میگوید، گذاری امن به یک نظام سیاسی دموکراتیک و نزدیک به غرب نخواهد بود. ساقط کردن جمهوریاسلامی اتفاقاً میتواند تبدیل به یک بحران امنیتی دیگر در خاورمیانه شود، چیزی بدتر از عراق. میتواند سیل مهاجران را به کشورهای اروپایی و حتی خود آمریکا سرازیر کند. حتی اگر این اتفاقات هم نیفتد، میتواند به برآمدن یک نظام غربستیز و اسرائیلستیز دیگر بیانجامد.»
اگر صدای پررنگی در حمایت از شاهزاده رضا پهلوی شکل نگیرد، این بیانیهها اتفاقاً موفق خواهند شد. جنگ اصلی در درون کابینهٔ ترامپ است. ما باید در آن جنگ صدایی واحد داشته باشیم. صدایی که میگوید ایران، عراق و سوریه و لیبی و افغانستان نیست. مردمی دیگر و تمدنی متفاوت در اینجا حضور دارند.
بامداد اعتماد
ــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
- ب مثل بیانیه
بیانیهٔ ۸۳۰ تن از فعالان
بیانیهٔ ۳۵۶ تن از کنشگران
بیانیهٔ ۱۷۶ تن از روشنفکران
بیانیهٔ ۲۷۲ تن از نظرورزان
بیانیهٔ ۳۸۸ تن از اهل قلم
بیانیهٔ ۲۶۵ تن از اقتصاددانان
بیانیهٔ ۴۷۲ تن از استادان
بیانیهٔ ۱۶۶ تن از ناظران
بیانیهٔ ۱۷ تن از دانهدرشتها
بیانیهٔ مجمع بیانیهنویسان
بیانیهٔ
بیانـ
بیـ
بـ
همه کار کردید تا از «مهمونی مهمونی مهمونی، همّهش مهمونی، همّهش توهین» خلاص شدید و آیندگان را هم خلاص کردید و عاقبتِ رؤیاهای لزجِ کودکانهتان این دوزخ شد. با آن آرمانهای سرخوسیاه چیزی غیر از این ممکن بود؟ ما را گیر آوردهاید؟ حالا هم که مملکت همهش شده بیانیه بیانیه بیانیه، همّهش «عاملیت» و «آگاهی»... ای بابا! بفرمایید سرجمع چند نفر-امضا بالاخره؟ تا کِی؟ خسته نمیشوید؟ حرفهای تکراری، مواضعِ تکراری، امضاهای تکراری. سر تا تهِ «عاملیت» و «کنشـ»ی که از آن دم میزنید و با آن جامعه را محکوم میکنید شده است همین بیانیهها. انگار اگر هفتهای بگذرد و بیانیهای امضا نکرده باشید، عذاب وجدان میگیرید و از جایگاه و عنوانِ باشکوهِ «فعال» ــ که هیچوقت معلوم نشد یعنی چی ــ محروم میشوید.
اگر از بیشترتان بپرسند که چند بیانیه و چه بیانیههایی را امضا کردهاید احتمالاً خودتان هم نمیدانید و به یاد نمیآورید. شدهاید ماشینِ امضا. نه حاکمان حرفتان را به چیزی میگیرند [که اگر گرفته بودند تا حالا یک قلم از این بیانیهها اقلاً یک واکنش یا تأثیر در ادارهٔ متوسطی برمیانگیخت]، نه افکارِ عمومی با این حرفها چرخش میکند. سهل است، هر بیانیه سیلی از نقد و هجو و تمسخر علیهتان راه میاندازد. البته یا واقعاً نمیبینید یا خودتان را به ندیدن میزنید یا همهاش گردنِ دشمنی فرضی و مشتی گمراه و جاهل میاندازید.
پیشنهاد میکنم یک «کارزار» از همینها که جوادِ ظریف و پسرِ جلاییپور و کارمندهایش دوست دارند درست کنید امضاهایتان را رهن و اجاره بدهید تا منبعد اتومات پای هر بیانیهای بیاید و خلاص. از همین کارزارها که آینهٔ تمامنمای حد و اندازهٔ نفوذِ اجتماعیِ وسیعِ اصلاحطلبان(!) شده است: دوهزار نفر، سههزار نفر، اصلاً پنجهزار نفر. الفبایی یا غیرالفباییش هم فرقی نمیکند. هم زحمتِ خودتان کم میشود، هم ممکن است ــ دور از جان ــ بالاخره زحمتِ کاری غیر از بیانیه هم بکشید و ما هم مثلِ بقیه از شما یاد بگیریم. به یک کرشمه دو کار!
آزاد عندلیبی
نویسنده و مترجم
ـــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
هیچ گروه، دسته و ملتی بیپرچم نیست. بیپرچمی یعنی بیهویتی. حتی اقلیتهای جنسی کوچک هم دهها پرچم دارند. وقتی هویت نداری، برای چه چیزی و چه کسی طلب آزادی میکنی؟ تعریفت از آزادی چیست؟ چگونه میخواهی به دستش بیاوری، چگونه آن را تثبیت و حفظ خواهی کرد؟ با سانتیمانتالیسم و در خلأ؟
راستی، فراجناحی هم یعنی شارلاتانیسم محض! یعنی وضعیت هردمبیل.
سودابه قیصری،
نویسنده و مترجم
@andiiishe
- گاهی سکوت شرافتمندانهتر است
سناریوی زیر را تجسم کنید:
جعفرقلی سالهاست که برای بچهمحلِ کوچه بالایی خود، اِسی، پیغام پسغام میفرستد و او را به مرگ تهدید میکند. میگوید که دیر یا زود به سراغش خواهد رفت و بالاخره او را نفله خواهد کرد. حتی ضربالاجلی هم برای نفله کردن اسی تعیین کرده است. البته جعفرقلی فقط به تهدید خشکوخالی اسی بسنده نمیکند، بلکه بهطور مرتب از دهان اهالی خانۀ خودش میزند و به لاتولوتهای محله پول میرساند تا هر از گاهی، روی ماشین اسی خط بیندازند یا شیشههای خانهاش را بشکنند. بالاخره صبر اسی تمام میشود و برای دعوای تنبهتن، شخصاً به سراغ جعفرقلی میآید.
در چنین سناریویی چه کسی بهراستی آغازگر دعوا بوده است، جعفرقلی یا اسی؟
جمهوری اسلامی نزدیک به نیمقرن است که از نابودی اسرائیل دم زده و به بهای فقیر نگه داشتن ملت ایران، به گروههای نیابتی خود پول و اسلحه رسانده است تا به اسرائیل ضربه بزند. این واقعیت بهقدری روشن است که به هیچ توضیح و تفسیر اضافهای نیاز ندارد. حالا اسرائیل شخصاً وارد میدان شده و نیروهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی را هدف قرار داده است. طبعاً در این میان شهروندان بیگناهی هم قربانی شدهاند؛ اما چه کسی در وهلۀ اول آتش چنین منازعهای را شعلهور کرده است؟ گناه خون قربانیان این منازعه قبل از همه به گردن چه کسی است؟ مسئله بهقدری روشن است که حتی فردی با ضریب هوشی زیر متوسط هم قادر است بدان پاسخ دهد.
اگر از هواداران اصولگرایان و اصلاحطلبان هستید از شما انتظار نمیرود تا بتوانید چنین مسئلۀ سادهای را بفهمید؛ اما اگر خود را مخالف جمهوری اسلامی میدانید چطور قادر به درک این واقعیت ساده نیستید؟ شما با نادیدهگیری نقش اسرائیلستیزیِ احمقانۀ جمهوری اسلامی در شعلهورسازی چنین منازعهای، چه بخواهید چه نه، آب به آسیاب خامنهای و یارانش میریزید و گفتمان او را تقویت میکنید. خامنهای و اعوانوانصارش میتوانند با رجوع به گفتههای شما بگویند «دیدید حق با ما بود. حتی مخالفان ما هم اسرائیل را محکوم میکنند.»
شما نزاعی ایدئولوژیک و نابخردانه را جنگی ملی-میهنی جا میزنید و اینگونه صورتمسئلۀ اصلی را پاک میکنید. اگر در ایران ساکنید و به این خاطر جرئت محکومسازی خامنهای را ندارید، هراستان کاملاً قابلدرک است. مراد این نیست که با نقد خامنهای و رژیم جمهوری اسلامی در چنین شرایطی جان خود و خانوادهتان را به خطر بیندازید، اما حداقل قدری هوشمندی پیشه کنید و از تقویت گفتمان خامنهای دست بردارید. میتوانید سکوت کنید. شاید در چنین شرایطی، سکوت شرافتمندانهتر باشد.
میثاق همتی
نویسنده و تحلیلگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن تحلیلهای روز دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe