۶. دفاع ما از تاریخ سیاسی ایران کنونی و وحدت سرزمینی آن در چهارچوب منافع ملّی باید دفاع همهجانبه و تمام عیار باشد.
به لحاظِ فرهنگی، ایران همچنان کانون آفرینش ادب و فرهنگ ایرانی است. کشورهایی که ابنسینا و مولانا را مِلکِ طِلق خود میدانند، میتوانند به مزایای درآمد گردشگری آنها دل خوش کنند، اما نه ترکان و نه ازبکان، برای فهم سرمایههای «ملّی» خود، هرگز از ایرانیان بینیاز نخواهند شد.
ابنسینا و مولانا هرگز بخشی از ادب ترکی -چنانکه امروزه به آن زبان سخن گفته میشود و نه ترکی عثمانی که عمدهی آن برای ترکان امروزی قابل فهم نیست- نبودهاست، در حالیکه اگرچه ابونصر فارابی، حتی اگر چنانکه گفتهاند، ترکتبار میبوده، و جز به عربی ننوشته، اما پیوسته جزیی از تاریخ اندیشیدن ایرانی بوده و فصلی مهم از فلسفهای است که بهطور عمده در ایران بسط پیدا کردهاست.
جواد طباطبایی، تاملی دربارهی ایران جلد نخست: دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩۵، ص ۵۴
دنباله دارد
۴. ایرانِبزرگِفرهنگی، چنانکه از نامِ آن برمیآید، فرهنگی است و هیچ داعیهی سیاسی ندارد.
اینکه تاریخِ بخشِ بزرگی از ادب و فرهنگی که در ناحیههایی از شبهجزیرهی هند، ترکیه، تاجیکستان، ازبکستان و ... آفریده شده ایرانی است، امروزه به لحاظ سیاسی هیچ اعتباری ندارد.
سیاست خارجی همهی این کشورها باید بر اساس مناسبات حُسنِ همجواری، عُلقههای فرهنگی، منافع مشترک برابر و رعایت منطق منافع ملّی کشورها باشد. اینکه ایرانِ بزرگ خاستگاه ادب و فرهنگی بوده که در بسیاری از کشورهای منطقه جاری است، به لحاظ سیاسی، برای ایران سیاسی کنونی اعتباری به شمار نمیآید.
در مناسبات فرهنگی وضع متفاوت است:
نه تنها ابنسینا ازبک و مولانا ترک نیستند، بلکه بسیاری از نویسندگان اردو، ترک و ازبک نیز به ایرانِفرهنگی تعلق دارند، چنانکه دیوان فضولی و شاه اسماعیل، بهرغم ترکی بودن آنها، آثاری در ادب ایران هستند.
تاریخِ ایرانِ جغرفیایِ سیاسیِ کنونی، تاریخِ مرزهای سیاسیِ کنونی است، اما تاریخِ ادب و فرهنگِ ایرانیْ ایرانشهری است، یعنی تاریخِ ایرانِبزرگِفرهنگی است. بههرحال، مرزهای سیاسی ایران آنهایی هستند که اینک هستند، اما مرزهای فرهنگی ایرانزمین آنهایی هستند که از آغاز بودهاند.
آنکه بخواهد مرزهای ایران سیاسی را بر هم زند، به یکی از وجوه ماجراییجویی ناسیونالیستی دستزدهاست، حتی اگر خود نداند، اما پاسداری از مرزهای فرهنگی، و حتی گسترش آنها، مندرج در تحت وطنخواهی است.
جواد طباطبایی، تاملی دربارهی ایران جلد نخست: دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩۵، صص ۵۳ و ۵۴
دنباله دارد
آنچه در زیر میآورم تزهایی موقتی دربارهی ایران و مردم آن است.
اعتبار این تزها، با تکیه بر پژوهشهایی که تا کنون توانستهام انجام دهم، برای من کمابیش روشن است، اگرچه در این «درآمد» جز در اجمال آنها نمیتوانم آورد.
اینجا این تزها را به عنوان فرضیههایی مطرح میکنم و در فرصت دیگری باید آنها را بسط دهم و برهانی بر آنها اقامه کنم و اگر در زمانی مناسب بتوانم برهانی بر آنها اقامه کنم باید بتواند موضوع گفتگویی علمی قرار گیرد. برخی از آن تزها را میتوان به قرار زیر بیان کرد:
۱. ایرانزمینْ سرزمین همهی «ایرانیان» است.
«ایرانیان» نامِ عام همهی «ما»، یعنی مردمانی است که به طور تاریخی، از کهنترین روزگاران، در آن سکونت گزیده و تقدیر تاریخی آن سرزمین و تقدیر تاریخی خود را رقم زدهاند.
این «ما» هیچ قید و تخصیصی ندارد و هیچ قید و تخصیصی نباید به هیچ نامی و به هیچ بهانهای بر آن وارد شود. این «ما» بر همهی مردم ایران شمولِ عام دارد و هیچ ایرانی را نمیتوان به هیچ نامی و هیچ بهانهای از شمول عام آن خارج کرد.
این «ما» فرآوردهی وحدت کلمهی سیاسی نیست، بهطور تاریخی نیز چنین نبودهاست، بلکه مانند خود ایرانزمین، بهطور خودجوش، وحدتیدرکثرت است.
این «ما» کثرت همهی ایرانیانی است که از هزارههای پیشین، در زمانهایی و از مکانهای گوناگون، مهاجرت کرده و این سرزمین بزرگ را برای سکونت خود برگزیدهاند، سهمی در نیک و بد آن دارند و تاریخ، تمدن و فرهنگ آن را آفریدهاند.
جواد طباطبایی، تاملی دربارهی ایران جلد نخست: دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩۵، صص ۵۱ و ۵۲
دنباله دارد
چاپ چهارم
تأملی دربارهٔ ایران: مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی
جلد هفت از مجموعه آثار دکتر جواد طباطبایی
شنبه منتشر میشود.
کتاب را از فروشگاههای کتاب خریداری کنید و یا از طریق شمارهٔ پخشمان سفارش دهید:
۰۹۱۲۳۳۴۲۹۸۱
@minooyekherad
ملّت، دولت و حکومت قانون: جستار در بیان نصّ و سنت
جواد طباطبایی
انتشارات مینوی خرد
صص. ۳۰۶-۳۱۱
الک گرابار گفته بود برای فهم هنر ایران باید نظریهای داشت. این نظر را میتوان به همهٔ تاریخ ایران و ناحیههای اندیشیدن مردم آن تعمیم داد و در صورت نظریهای عرضه کرد. اینک که دست کم طرحی از چنبن نظریهای در افق پژوهشهای ایرانی پدیدار شده است، میتوانیم بگوییم که ایران، به عنوان ایرانشهر و ایران بزرگ فرهنگی، بیش از هر چیزی با آن امری مطابقت دارد که تاریخ نویس معاصر به نقل از وینستون چرچیل دربارهٔ ایران گفته که این کشور «دولت جان و روان» بوده است. تاریخ نویس معاصر این ارزیابی را دربارهٔ تاریخ گذشتهٔ ایران عرضه کرده، اما سخن چرچیل به آیندهٔ قدرتهای بزرگ استعماری مربوط میشود که به نظر او، با پایان جنگ دوم جهانی، دوران آنان برای همیشه سپری شده بود، اما با این همه او بر آن بود که این قدرتها، اگر آیندهای داشته باشند چیرگی جهانی آنان دولت جان و روان خواهد بود… ایران از همان آغاز با زبان، فرهنگ و نمودهای تمدنی خود بر بخشهای بزرگی از جهان فرمان راند. تمدن ایرانشهری عید نوروز یک نمونهٔ جالب است که در افتادن عالم پرنفوذی مانند امام محمد غزالی از اهمیت آن نکاست. کشورهای بسیاری در حوزهٔ تمدن ایرانی، و حتی بیرون از آن، سده هاست که این روز خجسته را جشن میگیرند. دلیل اینکه در این بخش از جهان تنها فرهنگ و تمدن ایرانی توانسته است به چنین جایگاهی دست یابد جز این نیست که ایران در طول تاریخ خود یگانه «دولت جان و روان» در این بخش عالم بوده است… سخن چرچیل خطاب به قدرتهای اروپایی پیشنهادی برای تدوین یک استراتژی برای آیندهٔ اروپا بود که با پایان جنگ دوم جهانی فاجعهای در ابعادی که تاکنون در تاریخ جهانی ناشناخته مانده است تدوین شد. این استراتژی وحدت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اروپا را به دنبال داشت و اروپای متحد را به قدرتی بزرگ در جهان تبدیل کرد. با ظهور چین به عنوان اقتصادی بزرگ و قدرت نظامی بزرگ آیندهٔ نزدیک، و نیز اقتصادهای نوظهور، بدون چنین وحدتی بیشتر کشورهای اروپایی _ شاید به استثنای آلمان، فرانسه و بریتانیای کبیر _ به کشورهای پیرامونی غرب جدید تبدیل میشدند، در حالی که بسیاری از آنها در درون اروپای متحد ناحیههایی از یک قدرت بزرگ جهانی هستند. نیروهای گریز از مرکز در این بخش از دنیا حاملان سیاستی متعارض هستند: از سویی به عنوان عوامل سیاستهای پان تورکی، پان کوردی، پان عربی و… که از بیرون مرزهای ایران هدایت میشوند، کوشش میکنند راه را برای تورکستان بزرگ، عربستان بزرگ و…، و به ضرر منافع تاریخی ایران، هموار کنند. از سوی دیگر، قدرتهای دیگری کوشش میکنند وحدت کنونی ایران را که میتواند به نیروی محرکهای برای یک اتحادیهٔ بزرگی از کشورهای میراث دار فرهنگ ایرانشهری تبدیل شود از درون دستخوش فروپاشی کنند. از نظر من ایران دستخوش دو خطر عمدهٔ فروریزی از درون و تهدیدهای قدرتهای بزرگ منطقهای، تورکستان و عربستان، است… تا دههای پیش، این قدرتهای منطقهای وجود نداشتند، در حالی که اینک افزون بر قدرتهای غربی، به عنوان جانشینان قدرتهای اروپایی، و روسیه که به طور تاریخی پیوسته تهدیدی برای منافع ایران به شمار میآمد، خطر قدرت اقتصادی فزایندهٔ چین نیز ظاهر شده که بزرگترین قدرت استعماری سدهٔ بیست و یکم خواهد بود. اگر ایران نتواند استراتژی مناسبی برای رویارویی با این همه قدرت تدوین کند، بعید مینماید که بتواند از تبدیل شدن دوباره به لعبتی در دست لعبت بازان جلوگیری کند… یکی از مهمترین ایرادهای وارد بر نظام ایدئولوژیکی اهل ایدئولوژی، برجسته کردن استعمار و استکبارستیزی دگرگونیهای تاریخ معاصر، بویژه مشروطیت، بود. این دریافت از تاریخ معاصر، بیآنکه ارزیابی واقع بینانهای از امکانات ایران داشته باشد، به تقدم پیکار با قدرتهای بیرونی بر اصلاح درون باور داشت که اگر چنان تاکتیکی نسنجیده پیگیرانه دنبال شود، میتواند به چنان ماجراجوییهایی منجر شود که مشکل بتوان پی آمدهای دراز مدت آن را به درستی پیش بینی کرد… سیاست خارجی هر کشوری ادامهٔ سیاست داخلی آن با توجه به همان امکانات و توانایی هاست.
@minooyekherad
#شاهرخ_مسکوب:
شاهنامه تاریخ سرگذشت ایران است
شاهنامه تاریخ پیشینیان، و به منزلۀ تاریخ، سرگذشت ایران است در زمان و ردپای زمان است در ایران. شاهنامه در قرن چهارم هجری سروده شد، چهارصد سال پس از شکست ایرانیان از عربها؛ زمانی که ایرانیانِ خراسان میکوشیدند تا در شرایط تازه و در برابر خلافت بغداد سرنوشت سیاسی و فرهنگی خود را باز بسازند. سلسلههای ایرانی از چندی پیشتر تشکیل شده و زبانشان، فارسی، به عنوان زبان دین و دولت پذیرفته و شالوده فرهنگ ویژه ما، در پهنۀ تمدن اسلامی، ریخته شده بود. فردوسی در چنین روزگاری «تاریخ» ایران را سرود. در شاهنامه تاریخ و زبان با هم و درهم ساخت و سامان مییابند. هم طرح هر دو افکنده میشود و هم مرز و میزانشان معین میشود.
بناهای آباد گردد خراب/ ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم کاخی بلند/که از باد و باران نیابد گزند
برین نامه بر عمرها بگذرد /همی خواندش هر که دارد خرد
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
جلسهٔ شرح آثار ادبی
دکتر محمّدامین احمدپور
شرح کلیله و دمنه : جمعهها در تلگرام و پنجشنبهها در کستباکس
گاهی هم موسیقی
/channel/Madobahadabi
مقالۀ ادب سیاسی مشروطه و مسئلۀ هویت ملی
نویسندگان
کیانوش افشاری، حامد عامری گلستانی (نویسندۀ مسئول)، بهرام یوسفی، شیوا جلال پور
فصلنامۀ تاریخ ایران اسلامی
چکیده
مسئلۀ اصلی این مقاله، چگونگی پرداختن به «مسئلۀ هویت ملی» در ادب سیاسی مشروطه، بهخصوص شعر سیاسی مشروطه است. یکی از بنیانهای هویت ملی، بهوجود آمدن مفهوم «نوآیین» ملت در عصر ناصری، با آثار و گفتار کسانی چون آخوندزاده و میرزا آقا خان کرمانی بود. در عصر ناصری، باستانگرایی، توجه به نامِ ایران، مضمون نوآیین «ملت» و بازتعریف مفهوم «وطن» از مؤلفههای اصلی برداشت جدید از هویت ملی بود. این مقاله با بهرهگیری از روش تحلیلیتوصیفی، این پرسش را دنبال میکند که «مسئلۀ هویت ملی» چگونه در ادب سیاسی مشروطه تبلور یافت؟ با این فرضیه که «مسئلۀ هویت ملی، در ادب سیاسی مشروطه، بیش از هر چیز به مفهوم نوآیین «وطن» مرتبط بود و این مفهوم با بسامد بالا در شعر سیاسی این دوره مورد توجه قرار گرفته بود.» اصلیترین یافتۀ این پژوهش آن است که با بسط آگاهیهای نوآیین از مقولاتی و مفاهیمی مانند «ملت» و «وطن» در عصر ناصری و گسترش آن در عصر مشروطه، بهخصوص در ادب سیاسی این دوره، «هویت ملی» بهعنوان یک «مسئلۀ» بنیادین در دل مشروطیت، مورد توجه قرار گرفت.
http://hii.iau-shoushtar.ac.ir/article_683258_11f86e6821f5919fd84dadc1b19b9c46.pdf
پرسشنامه انتخابات و عوامل موثر در آن
شهروند عزیز و گرامی:
با سلام
پرسشنامه زیر بخشی از یک پژوهش دانشگاهی در مورد انتخابات است. محققین به دنبال شناخت واقعیات موجود در جامعه پیرامون انتخابات و عوامل موثر در آن هستند. شناخت صحیح واقعیات، به شناخت نیازها و برطرف کردن آنها کمک خواهد کرد.
پیشاپیش از وقتی که می گذارید و با دقت و توجه به سوالات پاسخ میدهید بسیار سپاسگزاریم.
لطفا از لینک زیر وارد صفحه پرسشنامه شوید
https://docs.google.com/forms/d/e/1FAIpQLSebTxQtY1yUvguCqS64cXvcwBlbRSgScph41JaZhLRiVFsHdw/viewform?usp=sf_link
شاهنامه، آموزش، امر ملی
جواد رنجبر درخشیلر
دانش آموخته علم سیاست و شاهنامه پژوه
شاهنامه حضرت استاد فردوسی حماسه ملی ایرانیان است. حماسه پس از ملیت شکل می گیرد و حماسه ملی عبارتی دقیق است. تا ملت نباشد حماسه شکل نمی گیرد؛ یا در حد خشونت و کشتار باقی می ماند. زوایای انسانی، مولفه های فرهنگی، ساختار حقوقی، تشریفات و نمادها و تصویرها و امور اخلاقی یک ملت در حماسه ملی نمایان است. همه این ها پیشتر در زندگی یک ملت تبلور یافته، پخته شده و انسجام پیدا کرده است. حماسه ملی نمایش تمام ابعاد ذهنیت و عینیت یک ملت است. بر این اساس شاهنامه خوانی خود به خود یک امر ملی است.
همه ساکنان ایرانشهر شاهنامه را می فهمند و از شنیدن آن لذت می برند. هزار سال شاهنامه خوانی و نقالی بی وقفه در همه شهرهای ایران سند محکمی است بر این ادعا. شاهنامه خوانی در این هزار سال عموما امری عرفی و متکی به نظام آموزشی سنتی بوده است؛ آموزش سینه به سینه و نسلی. اکنون این نوع آموزش از نظام اجتماعی ایران تقریبا رخت بربسته و هر مهارتی نیاز به آموزش رسمی دارد که چارچوب های آن از پیش مشخص شده باشد. آیا شاهنامه نیز نیاز به آموزش رسمی تری دارد؟ یا روند هزار ساله پیشین را می توان ادامه داد؟ با بهره گیری از ابزارهای جدید اینترنتی.
واقعیت آن است که آموزش رسمی شاهنامه در مدارس و دانشگاه ها چندان درست و پرشور و جدی نیست. اصلا می توان جرات کرد و گفت تقریبا خبری از آموزش شاهنامه نیست. اگر هم باشد عاری از بدفهمی و تحریف نیست. نمونه آن ده ها چاپ نامعتبر از داستان رستم و سهراب که یک درس دو واحدی در رشته ادبیات است. وقتی منبع تدریس غلط باشد طبیعی است که درس هم اعتباری ندارد. تدریس شاهنامه در مدارس در سطوح ابتدایی و پیش دبستانی رایج است اما آن هم توسط عده ای از مربیان انجام می گیرد که گاه حتی از خواندن یک صفحه شاهنامه ناتوان استند.
در عرصه غیر رسمی اوضاع کمی بهتر است. کلاس های زمان فراغت شاهنامه در فرهنگسراها و مراکز فرهنگی، همچنین در محافل شاهنامه خوانی در شهرهای مختلف، و در فضای مجازی شاهنامه با امکانات شنیداری و دیداری به خوبی آموزش داده می شود؛ هر چند هم محافل شاهنامه خوانی و هم آموزش در فضای مجازی هم عاری از برخی بدفهمی ها و اشتباهات نیست.
تجربه من در آموزش شاهنامه در هفت سال گذشته چند اصل مهم را نمایان کرده است. نخست این که آموزش شاهنامه یک امر ملی است و غفلت از آن در سال های گذشته یکی از ارکان مهم هویت ملی را سست کرده است. آموزش شاهنامه تاثیر مهمی بر ترویج زبان فارسی و فرهنگ ایرانشهری دارد.
دوم: شاهنامه آموزی یک کار تربیتی است و چون با ذات و روح ایرانیان سازگار است در جامعه پذیری آنها کمک شایانی می کند. بنابراین هر نوع ترویج شاهنامه، چه آموزش های علمی، چه شاهنامه خوانی و نقالی، ساخت فیلم و نمایش، یک تلاش ژرف برای فرهیختگی ایرانیان است و قطعا در امور اجتماعی آنان هم تاثیر مهمی دارد.
سوم: شاهنامه آموزی باید علمی و مطابق با چاپ معتبر و شرح های علمی باشد. متاسفانه صدها کتاب نامعتبر از خود متن تا شرح و تحلیل آن وجود دارد که گاه اساسا این کتاب را به چیزی غیر از خود یا حتی ضد خود تبدیل می کند. تقریبا همه بیت های زن ستیزانه یا دیگرستیزانه شاهنامه از این چاپ های نامعتبر می آید. توجه به علم شاهنامه شناسی و یافته های آن برای هر نوع آموزش و یا بهره برداری نمایشی لازم است.
از هر زوایه ای بنگریم شاهنامه مفید است و جای کسی را تنگ نمی کند. شاهنامه ستیزی های هدفمند در سال های اخیرکه ریشه خارجی دارند، نشان می دهد دشمنان ایران این کتاب ارجمند را به درستی نشانه گرفته اند. کتابی که در زبان های دیگر همتایی ندارد.
شاهنامه آموزی امری ملی است و در درازمدت می تواند پایه های وحدت ملی را، به ویژه از بعد فرهنگی محکم تر کند. برخی ایرادات از سر نادانی مثل این گزاره که شاهنامه متنی کهن است و به درد جامعه مدرن امروز نمی خورد، یا خشن است و در روحیه مردم به ویژه کودکان تاثیر بدی دارد، نتیجه نخواندن شاهنامه و آشنا نبودن با این متن است. اگر شاهنامه را یک بار بخوانیم آن را برای همیشه خواهیم خواند.
@melliiran
«و نصیب من از دنیا این سخن گفتن آمد...» عنصرالمعالی
در قالب ماهنامهی رخنگار
سردبیر: محمّد امین مرئی
مدیر اجرایی: سارا کسرینیا
صفحهی اینستاگرام:
http://instagram.com/sharghulmelal
ارتباط با نشریه:
@Kasrania
/channel/Sharghulmelal_Group
ابن خلدون و علوم اجتماعی
گفتار در شرایط امتناع
جواد طباطبایی
انتشارات مینوی خرد
*در انتظار مجوز
از فصل ابن خلدون و سنت: صص. ۱۰۸-۱۰۹
نوآوری مسکویهٔ رازی در تاریخ نویسی در محدودهٔ دریافتی از وجوه سه گانه از سنت ممکن شده است که او یکی از مهمترین نمایندگان آن در عصر زرین فرهنگ ایران به شمار میآمد. او در عصر زرین فرهنگ ایران، سنت عقلانی ایرانشهری -یونانی را جانشین سنت کلامی برآمده از اسلام اهل سنت و جماعت و دریافت آنان از شرع کرد و در درون این دو وجه سنت با جا-به -جایی مهمی در درون نظام سنت توانست تاریخی بر پایهٔ تاریخی عقلانی بنویسد که تبیین دگرگونیهای تاریخی بخش مربوط به شاهنشاهی آل بویه تجارب الامم نمونهٔ درخشانی از آن است. دولت این دوره از تاریخ فرهنگی ایران مستعجل بود و، با ضربهای کاری که در سدههای آتی بر پیکر نظام عقلانی این دوره فرود آمد، تاریخ نویسی نیز مانند بسیاری از دیگر شئون و پدیدارهای فرهنگی به قهقهرا رفت. تا زمان نوشته شدن مقدمهٔ ابن خلدون این وضع انحطاط مورد توجه اهل نظر قرار نگرفت. در زمانهٔ ابن خلدون، به دنبال زوال همه سویهٔ اندیشه در دورهٔ اسلامی، و بویژه به دلیل سیطرهٔ خردستیزی، طرح مسئلهٔ تاریخ غیرممکن شده بود. ابن خلدون به این نکته التفات پیدا کرده بود که بدون تجدید اندیشهٔ تاریخی و در شرایطی که شالودهٔ اندیشهٔ خردمندانهٔ تاریخ از میان رفته است، اندیشیدن نوآئین در سرشت دورهٔ اسلامی جز بر مبنای طرحی نو امکانپذیر نخواهد شد. آنچه ابن خلدون را از دیگر نویسندگان دورهٔ اسلامی متمایز میکند، آگاهی اجمالی او از این نکتهٔ اساسی است که طرح پرسشهای زمانه، در شرایطی که سرشت زمانه از بنیاد دگرگون شده باشد، تنها از مجرای طرحی نو در اندیشه و تدوین عقلانیتی نو ممکن میگردد. از سوی دیگر در شرایط دگرگونی اوضاع عالم، که به تعبیر ابن خلدون خلق جدیدی است، تقلید از پیشینیان را آفت بزرگ زمانه میداند.
@minooyekherad
ملّت، دولت و حکومت قانون
جستار در بیان نصّ و سنّت
جواد طباطبایی
انتشارات مینوی خرد
صص. ۱۸۲-۴
مشروطیت نظریهای سیاسی - حقوقی و برای تحدید حدود قدرت با نظام حکومت قانون است. مشروطیت به عنوان نظام حکومت قانون و تحدید قدرت از طریق قانون، به نوعی نظریهای عقلائی و ورای همهٔ نظامهای سیاسی است. تاکنون، تاریخ مشروطیت ایران از دیدگاه تحول حقوقی که در ایران به دنبال آورد مورد بررسی قرار نگرفته است. اشارهای که به تاثیر تاریخ نویسی فرانسوی، و انقلاب فرانسه، کردم از این حیث جالب توجه است، زیرا تاریخ نویسی انقلاب فرانسه نیز با نظریهٔ ملی گرایانهٔ ژول میشله آغاز شد و با تاریخ نویسی مارکسیستی ادامه پیدا کرد. در انقلاب فرانسه، بویژه در دورهای که «ترور و وحشت» خوانده میشود، سرشت ضد سلطنتی انقلاب برجسته شد و، از این رو، بازگشت سلطنت در سالهای پس از دورهٔ ترمیدور به عنوان شکست انقلاب فهمیده شد. برعکس، در انگلستان، از سدهٔ دوازدهم به بعد و توشیح دو سند، در فاصلهٔ سدههای سیزدهم تا هفدهم، و انقلاب شکوهمند تحولی در حقوق و نظام مشروطیت نیز روندی طولانی در نظام حقوقی بود… جنبش مشروطه خواهی مردم ایران، در آغاز «جنبش» برای تاسیس آزادی بود، اما با مداخلهٔ شاه و عوامل از قفقاز آمده به «انقلابی» تبدیل شد و جای شگفتی نیست که عمدهٔ تاریخ نویسی مشروطیت ایران آن را به عنوان انقلابی برای گذر از صورتی از سلطنت به نوع دیگر آن، یعنی سیاسی، فهمیده و توضیح داده است. یک نتیجهٔ مهم از این تغییر رویکرد به جنبش مشروطه خواهی مردم ایران، از «جنبش» قانون خواهی و تاسیس آزادی به «انقلاب» ضد سلطنتی، میتوان گرفت و آن اینکه اگر مشروطیت در ایران را «جنبش» بدانیم به هیچ وجه نمیتوان از شکست آن سخن گفت، زیرا قانون خواهی، پیوسته و در همهٔ کشورها، جنبشی درازآهنگ بوده است. اگر جنبش مشروطه خواهی انقلابی ضد استکباری میبود، یعنی ایدئولوژی سیاسی انگیزهٔ اصلی بود، بسیار زود فرقههای سیاسی در آن پدیدار میشد. متن مذاکرات مجلس اول، به گونهای که به دست ما رسیده، مبین آن است که همهٔ نمایندگان، از همهٔ طبقات اجتماعی بهرهای از عقل عقلائی داشتهاند و به طور طبیعی میدانستند که قدرت محدود بهتر از قدرت نامحدود است و، «بهتر است که قانون فرمان راند تا انسان»!
@minooyekherad
۵. ایران سیاسی کنونی یک «کشور» است. مرزهای سیاسی آن همان است که هست، اما مرزهای ایران فرهنگی همان مرزهایی است که بهطور تاریخی بودهاند. از اینرو، ایران، بهخلاف بسیاری از کشورها، تنها یک کشور نیست، بلکه یک تمدن با فرهنگی فراگیر است.
معنای شطح آن وزیر مختار فرانسه، که "نام ایران را میتوان از آن گرفت، اما ایران نخواهد مرد و ایرانْ ایران خواهد ماند"، این است که ایرانِ سیاسی میتواند به صورتی که هست نباشد، ولی تمدن ایران باقی خواهد ماند.
از اینرو، برای بسیاری از کشورهایی که ایران را احاطه کردهاند، اما از سدهها پیش از آن جدا شده، یا در بیرون قلمرو سیاسی ایران قرارگرفتهاند، اگر بخواهند تنها یکی از واپسین کشورهایی نباشند که در دهههای اخیر به افتخار پیوستن به سازمان ملل نایل شده و یکی از واپسین رقمهای در پایان سیاههی آن را بهدستآوردهاند، نفی ایران نفی خویشتنِ خویش است.
میراث تاریخ سیاسی گذشته این کشورها را به بخشهایی از قلمرو فرهنگی ایران تبدیل کردهاست.
جواد طباطبایی، تاملی دربارهی ایران جلد نخست: دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩۵، ص ۵۴
دنباله دارد
۲. ایرانزمین، در معنای دقیق آن، «ایرانِبزرگِفرهنگی» است.
ایرانِ جغرافیای سیاسی کنونی تنها ناحیههایی از این ایرانزمینِ فرهنگی است که به برخی از ویژگیهای آن اشاره خواهد شد.
ایرانِبزرگِفرهنگی تنها از آنِ ایرانیان محدودهی جغرافیای سیاسی امروز ایران نیست، میراث همهی اقوامی است که سهمی در آفریدن آن میراث مشترک داشتهاند، اگرچه بسیاری از آن اقوام، به لحاظِ سیاسی، به ملّتهای مستقل تبدیل شده و سرنوشت سیاسی جدای خود را رقم زدهاند.
بهعنوان مثال، ملتهایی که در آسیای مرکزی و نیز در قفقاز کشورهایی مستقل ایجاد کردهاند، در معنای سیاسی کلمه، ایرانی نیستند، اما در میراثی که در ایران بزرگ آفریده شده، به درجات متفاوت، سهیم بودهاند و هستند.
امروزه، این اقوام به زبانهای «ملّی» خود سخن میگویند، اما بخش بزرگی از آنچه در این زبانهای «ملّی»ِ ناحیهای بیان میشود ایرانی است. حتی ترکیه، که از سدهها پیش هویت قومی متمایز از هویت قومی ایرانی یا، به تعبیر من، ایرانشهری داشته، اما تا گسستی که بنیادگذار ترکیهی نوین ایجاد کرد، بخش مهمی از ادبِ ترکیِ عثمانی، ایرانی و از شاخههای فرهنگ ایرانی است که به زبان ترکی عثمانی بیان شده است.
۳. این حکم، به طریق اولی، در درون مرزهای ایران کنونی نیز مصداق دارد.
ایرانیان، در محدودهی مرزهای سیاسی کنونی، اعمِّ از اینکه به یکی از زبانهای ایرانی یا غیرایرانی سخن بگویند، درونمایههای ادب و فرهنگ ایرانی را بیان میکنند.
از این حیث، ادب کردی به همان اندازه ناحیهای از ادب ایرانی است که ادب ترکی آذری. این زبانهای محلی، اعمّ از ایرانی و غیرایرانی، نهتنها زبانهایی که در درون مرزهای کنونی ایران به آنها سخن گفته میشود، بلکه حتی زبانهایی مانند اردو و ترکی عثمانی، که زبانهای ایرانی نیستند، از طریق زبان فارسی و بر اثر جاذبهی ادب و فرهنگ ایرانی به زبانهای فرهنگی تبدیل شدهاند.
جواد طباطبایی، تاملی دربارهی ایران جلد نخست: دیباچهای بر نظریهی انحطاط ایران با ملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، تهران، مینوی خرد، ۱۳٩۵، صص ۵۲ و ۵۳
دنباله دارد
مقالۀ تازه و بسیار مهمِ دکتر احمد بُستانی، استادیارِ علومِ سیاسیِ دانشگاه خوارزمی، با عنوان: دولت – ملت در ایران؛ نگرشی سیاسی ـ فلسفی
چکیده
ایران معاصر به مثابه جامعهای پیچیده و متحول با گذارهای فراوانی دست به گریبان است، اما به نظر میرسد که فقدان نظریهای برای ملت و دولت ایرانی مهمترین چالش امروز ما باشد. در شرایطی که جهان و مناسبات آن عمیقا متحول شدهاند، ما محتاج تدوین نظریهای برای هویت ملی و دفاع از دولت ـ ملت در مفهوم جدید آن هستیم. فقدان درک ملی و اجماع نسبی بر سر این مفاهیم اساسی موجب پدیدآمدن چالشهایی جدی در جامعه ایران شده است. ازیک سو، در فقدان نظریهای مدون درباب هویت ملی گاه عناصری دیگر جای مفهوم کلیدی ملت ـ دولت را گرفته است و گاه درکی سنتی و پیشامدرن از مفهوم ملیت ایرانی مبنا قرار میگیرد که بهرغم اهمیت آن برای نیازهای جهان پیچیده امروز فاقد تناسب و کارایی است. ازسوی دیگر، تاثیر برخی ایدئولوژیها و نظریههای سیاسی غربی که بر عناصری مانند قومیت، زبان، نژاد و مانند آن تاکید دارند و یا مباحث سیاست هویت که به تضعیف هویت ملی میانجامند موجب شده است تا در ذهن و زبان برخی نخبگان و فعالان سیاسی مفاهیم و دغدغههایی پدیدار شود که به تضعیف دولت ـ ملت میانجامند. هدف این نوشته دفاع فلسفی از ایده دولت ـ ملت و هویت ملی ایرانی است نه ملیگرایی در مقام یک ایدئولوژی. ازهمین روی ازیک سو از برداشتی از ملت دفاع خواهیم کرد که براساس نظریههای جدید در فلسفه سیاسی مبتنی بر تخیل و تصورات اجتماعی است و ازسوی دیگر به نقد و ارزیابی برخی الگوهایی خواهیم پرداخت که هویت ملی و اهمیت آن را نفی و یا تضعیف میکنند.
کلیدواژهها
دولت ـ ملت هویت ایرانی همگرایی تخیل جمعی ناسیونالیسم
http://cmess.sinaweb.net/article_137606_417b09d6771d4b53eec8f89fa69c9292.pdf
@andishe_irani
چاپ چهارم کتاب
ملّت، دولت و حکومت قانون: جستار در بیان نصّ و سنت اثر دکتر جواد طباطبایی
منتشر شد.
برای خرید مستقیم کتاب با شمارههای پخش که کتابها را بدون واسطه در اختیار خوانندگان قرار میدهد تماس برقرار نمایید
۰۹۱۲۳۳۴۲۹۸۱
۴۴۲۸۳۱۴۴
مبانی نظریهٔ مشروطه خواهی
جواد طباطبایی
انتشارات مینوی خرد
صص. ۷۳-۷۴
میرزا آقا خان کرمانی، که از سرشناسترین روشنفکران مخالف ناصرالدین شاه و نیز قاجاریه به طور کلی بود، در نامههای خصوصی خود به ملکم خان طرحی از تصویری را که در ذهن تبعیدیان به وجود آمده بود، به دست داده است… در نامهٔ مورخ ذی حجهٔ ۱۳۱۱ به ملکم خان با اشارهای به رکود اقتصادی بیسابقه توضیح داد که در ظرف ده سال حمعیت کرمان از صد هزار نفر به سی هزار نفر کاهش یافته و عمال و رعیت و مباشرین به گونهای فقیر و پریشان شدهاند که ناچار تا دو سال دیگر از پرداخت مالیات عاجز خواهند شد، در حالی که هر سال صد هزار نفر از «مردم با استطاعت ایران» به کشورهای بیگانه مهاجرت میکنند…طلا در کشور پیدا نمیشود، نقره بسیار کمیاب شده و تنها پول رایج مسی است که در دست مردم مانده است… میرزا مینویسد: «این ته بساط چیز کمی مانده است که برچیده شود. همانا وکلای دولت ایران گمان میکنند هر چه از عدد نفوس و رجال مملکت بکاهد، صرفه با آنهاست و آخر وارث بالاستقلال همه خواهند شد، و الا هر خیال دیگری در سر داشتتد این طور مردم را متفرق نمیساختند.» میرزا از این مقدمات نتیجه میگیرد که ایران آبستن حوادث است… و «مطلق تغییرات کلی در وضع آن به هم خواهد رسید» … در یکی از نامههای سال ۱۳۱۱ گفته بود که برابر گزارش شخص محترمی «به کلی وضع دماغهای مردم تغییر نموده و مستعد از برای قانون و انسانیت و حق شناسی شدهاند». اما میرزا به این نکتهٔ اساسی التفات پیدا نکرده بود که تکوین این آگاهی نوآیین و بحران ناشی از آن در نظام خودکامه نیازمند تدبیر بنیادینی بود که با باور او به بر روی کار آمدن ظل السلطان - که در واقع جز دفع فاسد به افسد نبود- در تضاد است…
در نیم سدهٔ عصر ناصری ساز و کارهای قدرت سیاسی، بیش از پیش، بازتابی در میان گروههایی از عامهٔ مردم پیدا کرد، اما آنچه بویژه در نظر این گروه ها- و البته، حتی در میان نخبگان و روشنفکران ایرانی- نمودار میشد، ظاهر تباهیهای شاه و درباریان بود و نه منطق مناسبات قدرت.
@minooyekherad
#مجتبی_مینوی:
برای آن که با فردوسی و شعر او آشنا شویم، به مقدماتی احتیاج داریم. قبل از همه باید بدانیم که ما ایرانیان گویا دو تاریخ مکتوب داریم که یکی را می توان تاریخ واقعی نامید و دیگری را تاریخ اساطیری شمرد. توضیح آن که تاریخ واقعی ما تا صد و بیست سال پیش بر ما به کلی مجهول بود و محققین اروپا آن را از روی کتاب های تاریخی یونان و روم و کتیبه ها و منابع دیگر کشف کردند و ما آن را از اروپاییان ...به تدریج یاد گرفتیم. پیش از آن که فقط تاریخ اساطیری خود را می دانستیم و آن را تاریخ واقعی تصور می کردیم. و هنوز هم عامه ایرانیان بیشتر به تاریخ اساطیری واقفند تا به تاریخ واقعی.
تاریخ اساطیری ما در شاهنامه فردوسی مندرج است که حماسه ملی ماست. فردوسی که تقریبا هزار سال پیش از این، شاهنامه را به پایان رسانید، مطالب راجع به آن تاریخ اساطیری را که در کتاب های فارسی دری و عربی و پهلوی جمع آوری شده بود، منظوم ساخته است و مبنای اطلاع عموم ایرانیان از داستان های شاهان و پهلوانان اساطیری ایران، همین کتاب اوست که شاهنامه نامیده می شود.
شاهنامه تاریخ شاهنشاهی ایران است از ابتدای پیدایش اولین بشر و اولین شاه تا انقراض آن شاهنشاهی به دست عرب. قسمت عمده این تاریخ مطابق واقع نیست بلکه به طوریست که ملت ایران آن را تصور کرده است. ایرانیان خواسته اند که اصل و منشا خود را، و بدو پیدایش شاهان را در میان خود، و کیفیت کشف یا اختراع وسایل تمدن را به تسلط نیاکان خود، بدین وسیله بیان کنند. در شاهنامه این مطالب و وقایع بزرگ از روی روایات ملی ایرانیان به طور شاعرانه تحریر و مدون شده است، و بدین جهت گفتم که شاهنامه فردوسی حماسه ملی ماست.
@shahnamehpajohan
https://shahnamehpajohan.ir
فهرست مطالبِ {ابن خلدون و علوم اجتماعی}
گفتار در شرایط امتناع
نوشتهی استاد جواد طباطبایی
میهننامه
T.me/mihannameh
http://bit.ly/2JuHsTg
فهرست جلسات کلاس شاهنامه شاهرخ مسکوب:
مقدمه
🔹گفتار ۱، حماسه
بخش یک
🔹گفتار ۲، زمان
بخش یک
بخش دو
🔹گفتار ۳، تاریخ
بخش یک
بخش دو
بخش سه
بخش چهار
بخش پنج
بخش شش
🔹گفتار ۴، جهانداری و پادشاهی
بخش یک
بخش دو
بخش سه
بخش چهار
بخش پنج
🔹میانگفتار: از گاتها تا حافظ ، از زئوس تا نیچه
از گاتها تا حافظ ، از زئوس تا نیچه
🔹گفتار ۵، آفرینش
بخش یک
بخش دو
بخش سه
بخش چهار
بخش پنج
بخش شش
بخش هفت
بخش هشت
بخش نه
بخش ده
🔹گفتار ۶، سخن
بخش یک
بخش دو
بخش سه
بخش چهار
بخش پنج
بخش شش
بخش هفتم
🎧 @Meskoob_Shahnameh
ابن خلدون و علوم اجتماعی
گفتار در شرایط امتناع
جواد طباطبایی
انتشارات مینوی خرد
در دست انتشار
صص. ۴۰۷-۴۰۸
در جای دیگری گفتهایم که اگرچه مشروطیت ایران، که ایران را در «آستانه ی» دوران جدید قرار داد، امری سترگ بود، اما با این همه، نظر مشروطیت ایران «نظری در عمل» بود و آن «نظر در عمل» در دهههای پس از آن، هرگز، نتوانست به «عملی مبتنی بر نظر» تبدیل شود. در نخستین دههٔ پس از پیروزی جنبش مشروطه خواهی، فقه به حقوق جدید تبدیل شد، اما این حقوق جدید، به رغم دگرگونیهای ژرفی که در نظام اجتماعی و سیاسی ایران ایجاد کرد، نتوانست اندیشهٔ حقوقی جدید خود را تدوین کند. این فقدان مبنای نظری استوار، در مواردی که «باد بینیازی خداوند به وزیدن شروع میکرد» موجب میشد که رشتهٔ بسیاری از دستاوردهای دگرگونیهای جدید پنبه شود… تجدد ایرانی، در بسیاری از ناحیههای اندیشیدن ایرانی، تحولی «در عمل» بود و همین امر موجب شد که، در نیمهٔ دوم دههٔ چهل خورشیدی، با چیرگی رویکرد ایدئولوژیکی و سنت مدارانه به سنت، بسیاری از دستاوردهای آن بر باد رود… از مهمترین پی آمدهای رویکرد دوگانهٔ ایدئولوژیکی و سنت مدارانه، به رغم تمایزهای اساسی که میان آنها وجود دارد، این است که آن هر دو، در توهم بازگشت به نظام سنت قدمایی، و در بیاعتنایی به جدال قدیم و جدید، سنت را عین دو وجه از ایدئولوژی جدید میدانند: در حالی که اهل ایدئولوژی سنت را عین ایدئولوژی حزب طراز نوین برای کسب قدرت میدانستند، سنت مداران دریافت ویژهای از آن را به ابزاری برای پیکار با تجدد تبدیل میکنند… اگر نتوان نظام سنت قدمایی را بر مبنای موضعی آگاهانه در اندیشهٔ دوران جدید توضیح و مورد نقادی قرار داد، تفسیر ایدئولوژیکی آن به تنها افق برای فهم سنت تبدیل خواهد شد و چنانکه از بیان آرنت خواهد آمد، این احتمال وجود خواهد داشت که سنت همهٔ نیروهای نابودکنندهٔ خود را آزاد کند. ۱… در وضعی که جهان اسلام قرار دارد، که وضع چیرگی تفسیر ایدئولوژیکی سنت است، طرح پرسش از ماهیت سنت جز از موضع اندیشهٔ تجدد ممکن نیست. آنچه به عنوان قرائتهای جدید در جهان اسلام عرضه میشود، در واقع جز توضیح نظام سنت با ایدئولوژیهای سیاسی نیست.
۱. تصفیهٔ حساب قاطع ما با شریعتی نیز از این دیدگاه انجام شده است.
@minooyekherad
مشروطه و اسطورۀ قانون
حامد عامری گلستانی
قانون، برای تجددخواهانِ ایرانی در عصر قاجار، به «اسطوره»ای تمامعیار تبدیل شده بود که بیوجود آن هیچ اصلاحی را برای مملکت در نظر نداشتند. قانون، دوای همۀ دردها و علاج «ضعف» و «انحطاط»ی شمرده میشد که دهههایی بر ایرانزمین تحمیل شده بود. وضعیت «بحرانی» ایران، که ریشۀ ان در نیمههای صفویه بود و با سقوط اصفهان بروری عینی یاته بود، با «شکست» در جنگهای ایران و روس شدت یافته بود. «فهم»های گوناگونی از این «بحران» کموبیش در ایران صورت گرفت، ولاکن اصلیترینِ آن «بحران در حکومتگری» بود و «قانون» راهِ علاج آن شمرده میشد.
وضعیت در ایران به نحوی بود که نه میتوان گفت در آن قانونی وجود دارد و نه میشود گفت ندارد. وجود برخی قواعد کلی حکومتگری، که بیشتر به میل پادشاه بود و هیچ قاعدۀ نوشتهشدهای پشت آن قرار نداشت، برخی قواعد و قوانین دیوانی که بیشتر برای جمعآوری مالیاتها وضع شده بود و البته آنها هم نزد مستوفیان و میرزاها و عوامل دیوانی بود و البته هیچگاه «قانون» نامیده نمیشد و سرانجام قوانین شرعی که برخی از آنها در رسالههای عملیۀ مراج شیعه و برخی دیگر امور مربوط ه احوال شخصیه و برخی قوانین جزایی مانند حدود و دیات و تعزیرات بود که البته این شقِ سوم وضعیتی بهتر نسبت به شقوق دیگر داشت. اما، علیرغم اینها، نه حکومت بر مبنای قانون اداره میشد و نه جامعه قوانین خاصی داشت و در پیِ «بحران»های برآمده از جنگهای ایران و روس و تداوم «فهمِ» نوین از وضعیت نابسامان حکومت و جامعه، و عیان شدنِ ضعفِ حکومت (به خصوص در مقابل بیگانگان) و در عین حال «مشاهدۀ» دنیای جدید، فکر تحول در جامعۀ ایران به سمت این رفت که راهِ دیگری باید برای «حکومتگری» یافت که میتوان آن را «مشکلۀ(1) حکومتگری» در ایران دانست. «مشکله»ای که میتوان رد آن را تاکنون نیز در نظام سیاسی ایران یافت. چنانکه امروز در قرن بسیتویکم، کسانی سخن از «بیدولتی» در ایران میکنند، سخنی که یادآور «آسیبشناسی» روشنفکران و اصلاحگرانی چون میرزا ملکم خان ناظمالدوله است، چه اینکه سخن امروز و گویندۀ آن نسبتی با او داشته باشد یا نداشته باشد. تداوم چنین وضعیتی، نشان میدهد که اصلِ موضوع، تا حد زیادی پابرجاست و نبودِ نظامِ حکومتیِ مبتنی بر قانون و به بیانِ دیگر نبودِ «حکومتِ قانون» کماکان مشکل اصلی حکومتگری در ایران است و آنچه قانون را به «اسطوره»ای تبدیل کرده است که همه چیز به وجودِ حداکثریِ آن در جامعه و حکومت باز میگردد، چه در عصر ناصری، چه در مشروطه و چه اکنون، «کماکان» حاضر است.
اینکه نگارنده قانون را «اسطوره» میداند، طرحی برای بازخوانی تاریخ فکر سیاسی در عصر قاجار و مشروطه است. بنای مشروطیت، بر این ایدۀ عصر ناصری بود که «قانون» رفعکنندۀ همۀ مشکلات است و پربسامدترین مفهوم در این دوره و عصر مشروطه بیشک قانون بود که تبدیل به «اسطوره»ای برای حکومتگری شد. در صورتی که دقیقاً مشخص نبود که این قانون چیست؟ تلاشهای زیادی برای «قانوننویسی» و نیز ایجاد نظام مبتنی بر قانون و حتی ایجاد یک نظام حقوقی صورت گرفت، رسالههایی چند نوشته شد و تلاشهای جستهگریختهای صورت گرفت، اما بدون یک مبنای دقیق، کماکان قانون بیشتر «اسطوره»ای برای رفع مشکلات بود و بنابراین «دسترسی» به آن، بیش از پیش دور شد و حتی مشروطیت، که بنای آن بر قانون بود، و قانون اساسی و متمم آن از درخشانترین اسناد حقوقی ایران هستند، نتوانستند گره از کار «حکومت» در ایران بگشایند. از اینرو، نگارنده پیشنهاد میکند، نگاهی انتقادی و نو به سیر قانونخواهی در ایران شود تا از دلِ آن بتوان «مشکلۀ» حکومتگری را در ایران فهمید و بازشناخت. البته، سخن در اینجا نفی تلاشهای صادقانۀ نوخواهان ایرانی در راهِ قانون نیست، که خودِ نگارنده سالهاست در این زمینه مطالعه کرده و جزء علایق اصلی و بنیادینِ او است، در اینجا، سخن، فهمِ ذهنیت اسطورهپرداز ایرانی است که حتی قانون را نیز به مثابۀ اسطوره میبیند و راه را بر فهم دقیق و کشف بنیادهای آن میبندد.
1. Problematic
@andishe_irani
#ویدئو
▪️سخنرانی منتشر نشده از #مجتبی_مینوی_طهرانی
▪️در این سخنرانی، بخشی از نظرات ادبی مجتبی مینوی را در باب زبان فارسی و خاستگاه تاریخی آن میشنویم.
برگرفته از : Chraghdaran@
@Sharghulmelal_Group
📄 متمم قانون اساسی مشروطه منتشر شد
🔸آرشیو ملی ایران: متمم قانون اساسی مشروطه که محمدعلیشاه قاجار آن را در ۱۴ مهر ۱۲۸۶ خورشیدی (۲۹ شعبان ۱۳۲۵ قمری) امضا کرد و رسمیت بخشید، یکی از اسناد ارزشمندی است که در آرشیو ملی ایران نگهداری میشود.
👈سندی که سال ۱۳۵۴ خریداری و سال ۱۳۹۴ از اصل آن رونمایی شد. آرشیو ملی ایران (سازمان اسناد و کتابخانه ملی) تصویر اصل متمم قانون اساسی همراه با توضیح و امضای محمدعلی شاه را منتشر کرد.
دریافت فایل کامل سند
🕌 @jamarannews
@IRANPOLITICALSTUDIES
📢کارزار ثبت جهانی توس به راه افتاد
🔸امضا کنید: کارزار درخواست اقدام برای ثبت جهانی توس👇👇👇👇
https://www.karzar.net/tus
مهمترین پیآمد گرایش ایرانیان به عرفان عاشقانه، که ادب فارسی مهمترین محمل آن به شمار میآمد، نوعی از تساهل و مدارای دینی و آئینی آنان بود و همین گرایش طولانی ایرانیان به مدارای دینی موجب شد که، در آغاز دوران جدید تاریخ ایران، از نیمۀ دوم عصر ناصری تا پیروزی جنبش مشروطهخواهی، بسیاری از ایرانیان میلی به اندیشههای نو پیدا کنند و بتوانند به آسانی این اندیشهها را بپذیرند. مشروطیت در چنین شرایطی به پیروزی رسید و بازبودن ایرانیان به اندیشههای نوآئین موجب شد که، در آغاز، مشروطیت کمابیش به آسانی بدست آید،…
Читать полностью…