anqanotes | Unsorted

Telegram-канал anqanotes - عنقاء

4414

✨ عنقاء: جُستارهایی نقّادانه در دین‌پژوهی 🖋 ارتباط با مسؤول (زهیر میرکریمی) https://t.me/zoheir_mirkarimi 💡 بازتاب‌دادن پژوهش‌های حوزه‌ی مطالعات ادیان به معنای تأیید یا رد آن‌ها نیست.

Subscribe to a channel

عنقاء

🔊 درآمدی بسیار کوتاه بر «نامه‌ی یعقوب سروجی به حِمیَریان»

گوینده: سجاد امیری باوندپور (مترجمِ نامه از سُریانی به فارسی)
مدت زمان: ۱۳ دقیقه

@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

📜 پرونده‌ی ویژه‌ی «نامه‌ی یعقوبِ سروجی به حِمیَریان»


🔆 معرفیِ نامه
🔻 «نامه‌ی یعقوبِ سروجی به حِمیَریان»، در پِی آزار و کشتارِ مسیحیانِ نَجران به دستِ حاکمِ یهودیِ یمن، به مسیحیانِ در نجران نوشته شده است. نامه، افزون بر زیبایی ادبی، شامل داده‌های فراوانی درباره‌ی مکاتبِ مسیح‌شناسی و تقابل‌های الهیاتی و مذهبی درون مسیحیت شرقی است. همچنین، این نامه منبعی است ارزشمند برای شناختِ وضعیتِ دینیِ شبه‌جزیره‌ی عربستان در آستانه‌ی تولد پیامبر اسلام (۵۷۰ میلادی) و برای شناسایی زیرمتن‌های سُریانیِ پاره‌هایی از متنِ قرآن، از جمله درباره‌ی: آخرت‌شناسیِ قرآن، اصطلاحاتِ «اصحاب یَمین» و «اصحاب شِمال»، دمیدن در صور، رستاخیز مردگان، داوریِ مسیح یا خدا، آتشِ مهیا‌شده برای تکذیب‌کنندگان؛ انتسابِ قتلِ انبیاء به یهودیان؛ روایتِ بسیار مُجمَلِ «اصحاب اُخدود»؛ و اصطلاحِ «حنیف».

🔻 سجّاد امیری باوندپور، پژوهشگر مطالعاتِ سُریانی، این نامه را مستقیماً از زبانِ سُریانی به زبانِ فارسی ترجمه کرده است، و عنقاء آن را به عنوانِ نخستین اثرِ ترجمه‌شده به فارسی از بزرگ‌ترین نویسنده‌ی مسیحیِ سُریانی‌زبان، یعنی یعقوبِ سروجی، منتشر می‌کند. مترجم در فرسته‌ای صوتی درباره‌ی یعقوب سروجی، این نامه، و اهمیتِ نامه برای مطالعات اسلامی و قرآنی توضیحاتی ارائه کرده است که پس از این فرسته می‌آید. مترجم محترم و دوست دانشورم، سجاد امیری باوندپور را در فرسته‌ای جداگانه معرفی خواهم کرد.


🔆 اهمیتِ نامه برای اسلام‌پژوهی و قرآن‌پژوهی
🔻 بررسی‌ها درباره‌ی خاستگاه‌های اسلام و متنِ قرآن در دهه‌های اخیر توجهی دوباره به متونِ مسیحیّتِ سُریانی داشته‌اند. در میان نویسندگانِ متون سُریانی در دوران باستان متأخر و در آستانه‌ی شکل‌گیری اسلام چند نویسنده جایگاه ویژه‌ای دارند: اِفرِم، نَرسای، و یعقوب. یکی از تعابیر جالب‌توجه درباره‌ی اهمیت مطالعه‌ی نقادانه‌ی متنِ قرآن (از جمله) در برابرِ زیرمتن‌های سُریانی آن را سیدنی گریفیث در ابتدای مقاله‌‌ی «معارفِ مسیحی و قرآنِ عربی» آورده است:
📖 تَفَوُّه به این مطلب در میان محقّقانِ زبانِ سُریانی توضیحِ واضحات است که هرچه فرد عمیق‌تر با آثار نویسندگانِ بزرگِ دوره‌ی کلاسیکِ زبانِ سُریانی آشنا باشد —به‌ویژه با مؤلفانِ متونِ واعظانه‌ای که از لحاظِ نیایشی قابلِ توجه بوده‌اند، همچون متونِ اِفرِمِ سوری (حدود ۳۰۶−۳۷۳م)، نَرسایْ اهلِ اِدِسا و نُصَیْبین (حدود ۳۹۹−۵۰۲م)، یا یعقوب سِروجی (حدود ۴۵۱−۵۲۱م)— آنگاه آن فرد طنین‌هایِ بیشتری را از بسیاری از درون‌مایه‌های رایج و عبارت‌پردازی‌های خاص آن متون در نقاطِ گوناگون از مقالِ قرآنِ عربی خواهد شنید.

🔻 نه فقط محتوای نامه آشکارکننده‌ی ارتباط‌های بینامتنیِ قرآن و متون مسیحی سُریانی است، بلکه خواننده‌ی باحوصله (حتی اگر با زبان سُریانی ناآشنا باشد) می‌تواند با استفاده از جدول نویسه‌گردانی که در پرونده‌ی پیوست ارائه شده است نویسه‌های سُریانی و لاتین را به نویسه‌های عربی و فارسی برگرداند تا تلفّظ و سجعِ عبارت‌ها ارتباط‌های بینامتنیِ بیشتری را برایش آشکار کنند.


🔆 نسخه‌شناسیِ نامه
🔻 نسخه‌های خطی متعددی از نامه‌های یعقوبِ سروجی باقی مانده‌اند که در کتابخانه‌ی بریتانیا، کتابخانه‌ی واتیکان، کتابخانه‌ی دولتیِ برلین، کتابخانه‌ی مرکزیِ زوریخ، مدارسِ عالیِ سِلی اُوک در بیرمنگهام، دانشگاه هاروارد، کلیسای چهل شهید، و دِیر السُریان نگهداری می‌شوند.

🔻 از این نامه که میان سال‌های ۵۱۸ تا ۵۲۱ میلادی نوشته شده است تاکنون چهار نسخه‌ی خطی یافت شده است. قدیمی‌ترینِ این نسخه‌ها در کتابخانه‌ی بریتانیا در لندن نگهداری می‌شود و مورَّخ به سال ۶۰۳ میلادی است. برای مقایسه و درک تقدم و تأخر متون، باید در نظر داشت که تاریخِ آغاز دعوت پیامبر اسلام ۶۱۰ میلادی و تاریخ هجرت به مدینه ۶۲۲ میلادی است. بر همین اساس (و در پاسخ به پرسشی که معمولاً در این شرایط و برای چنین مطالبی مطرح می‌شود) می‌توان اطمینان داشت که متن این نامه بر متون قرآنی و اسلامی تقدم دارد. نسخه‌ی خطی دیگری که در دیر السُریان یافت شده است نیز به زمان زندگی یعقوب نزدیک است و منسوب به سده‌ی ششم/هفتم میلادی است. دو نسخه‌ی خطی دیگر نیز در کتابخانه‌ی واتیکان و (دوباره) در کتابخانه‌ی بریتانیا موجودند.

🔻 برای دسترسی به مقاله‌ای درباره‌ی نسخه‌های خطی برجای‌مانده از نامه‌های یعقوبِ سروجی بنگرید به:
Forness, Philip Michael. "New Textual Evidence for Jacob of Serugh's Letters: An Analysis and Collation of Five Monastic Miscellanies", Hugoye: Journal of Syriac Studies, vol. 20.1, 51-128.

#مسیحیت #سریانی #یعقوب_سروجی #قرآن #قرآن‌پژوهی #زیرمتن #بینامتنیت
#Christianity #Syriac #Jacob_of_Serugh #Quran #Quranic_Studies #Subtext #Hypotext #Intertextuality

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

‌‌
🌏 خبر

✨ عنقاء نخستین ترجمه‌ی فارسی از آثارِ یعقوبِ سِروجی را منتشر می‌کند!



🔻 نامه‌ی یعقوبِ سِروجی به مسیحیانِ نَجران در حدود سال‌های ۵۱۸–۵۲۱ میلادی به دستِ توانای سجّاد امیری باوندپور مستقیماً از زبانِ سُریانی به زبانِ فارسی ترجمه شده است، و به عنوانِ نخستین اثرِ ترجمه‌شده به فارسی از بزرگ‌ترین نویسنده‌ی مسیحیِ سُریانی‌زبان، یعنی یعقوبِ سروجی، در عنقاء منتشر خواهد شد.

🔻 این نامه را یعقوبِ سِروجی، در پِی آزار و کشتارِ مسیحیانِ نَجران به دستِ حاکمِ یهودیِ یمن، به مسیحیانِ آن منطقه نوشته است. محتوای نامه، افزون بر داده‌های فراوانی که درباره‌ی مسیح‌شناسی و مسیحیّت سُریانی و نَجرانی/یمنی به همراه دارد، منبعی ارزشمند است برای شناختِ وضعیتِ دینی شبه‌جزیره‌ی عربستان در آستانه‌ی تولد محمّد (۵۷۰ میلادی) و شناسایی زیرمتن‌های سُریانیِ پاره‌هایی از متنِ قرآن، از جمله: آخرت‌شناسیِ قرآن، اصطلاحاتِ «اصحاب یَمین» و «اصحاب شِمال»، دمیدن در صور، رستاخیز مردگان، داوریِ مسیح یا خدا، و آتشِ مهیا‌شده برای تکذیب‌کنندگان؛ انتسابِ قتلِ انبیاء به یهودیان؛ روایتِ بسیار مُجمَلِ «اصحاب اُخدود»؛ و اصطلاحِ «حنیف».

🔻 در ۵ روز پیاپی، متن نامه به سُریانی به همراه ترجمه‌ی فارسیِ آن در قالب ۱۰ فرسته در عنقاء منتشر خواهند شد (هر روز ۲ فرسته). در هر روز، پرونده‌ای نیز پیوست خواهد شد که شاملِ متنِ دو-زبانه (متنِ سُریانی و ترجمه‌ی فارسی)، نویسه‌گردانیِ متنِ سُریانی، و یادداشت‌های توضیحی و تفسیری است. در پایانِ روز پنجم، کل کتاب به‌صورت الکترونیکی در عنقاء منتشر خواهد شد.


🔅 عنوان کتاب: نامه‌ی یعقوبِ سِروجی به حِمیَریان
🔅 نویسنده: یعقوبِ سِروجی (۴۵۱–۵۲۱ میلادی)
🔅 ترجمان: سجّاد امیری باوندپور
🔅 ویراستار: زهیر میرکریمی


🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🔍 از غیبتِ مَغارِب...

✨ نقّادیِ ویرایشیِ قرآن

🖋 یادداشت‌های دین‌پژوهان | مجید سلیمانی


🔻 در مطالعات متن‌پژوهی قرآن، پیشتر نمونه‌های چندی آورده‌ام از جنس شواهد احتمالی «ویرایش و تغییر» (و نه تحریف) متن پیش از تثبیت نهایی آن. اینک به نظرم جالب آمد که نمونه ساده‌ای هم، مطابق همان قواعد، در خصوص «جا افتادگی» احتمالی عبارت یا به واقع کلمه‌ای بیاورم که گویا در صورت اولیه بوده و بعد ثبت نشده است.

🔻 در همان ابتدای سوره صافّات، آیه‌ی پنجم، آنجا که ذکر خداوند می‌آید، می‌خوانیم: «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ». اینجا توقّع می‌رود که پس از «المشارق»، «و المَغارِب» هم بیاید. چرا؟

۱. دو جای دیگر هم که «مشارق» آمده، همراه «مغارب» است. از جمله در سوره‌ی مَعارِج، آیه‌ی ۴۰، که عبارتی نزدیک به همین آیه دارد «بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ» و دیگر در سوره‌ی اَعراف، آیه‌ی ۱۳۷: «مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا»

۲. آوردنِ زوج‌ها سبک بسیار رایجی است در قرآن که احتمالا شاهد نمی‌خواهد. آسمان و زمین (چنان که همین‌جا)، روز و شب، شرق و غرب. اصلا جدای مشارق، هر جا در قرآن شرق آمده هم همراه غرب است «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ... وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ... قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ...»

۳. غیبتِ «مغارب» در اینجا، آن معنی مقصود را کامل نمی‌کند. او خدای مشارق است و مغارب. دقت کنیم که مشارق غیر از مَشرِقَیْن است، منتهیٰ مَشرِقَیْن هم، در بیانِ نسبتش به خداوند، همراه مَغرِبَیْن آمده.

۴. و این دلیل خاصّ که «و المغارِب» در صورت اوّلیه، سجع (مختوم به حرف «ب») را با «الکواکِب» در آیه بعدی کامل می‌کند و این البته از «مشارق» برنمی‌آید.

🔻 با این فرض، به ظاهر آن «فالتّالیات ذکراً»، متن را از روی منبع ابتدایی یا از روی حافظه املاء کرده، منتهی «والمغارب» در ضبط نهایی کاتب منعکس نشده است. شاید البته...


پانوشت ۱
یک لایه پیچیده‌تر، که جای تفصیل نیست، تامّل در صورت‌های پیشترِ متن است به گونه‌ای که «واحد» و «مارد» را کنار هم جمع کند و پس از آن «مغارب» و «کواکب» و «جانب»...

پانوشت ۲
🔅 قرآن، الصافّات<۳۷>:۵-۶
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ؛ إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ
🔅 قرآن، المعارِج<۷۰>:۴۰ :
فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ
🔅 قرآن، الأعراف<۷>:۱۳۷
وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا
و نمونه‌های دیگر...

پانوشت ۳ (زهیر میرکریمی)
این مطلب که «مغارب» در این آیه غایب است از همان سده‌های نخستین تا به امروز در ذهن مفسران قرآن بوده است و برای‌شان پرسش آفریده است، و برای «دفعِ دخلِ مقدّر» در تفسیرهای‌شان به غیبتِ «مغارب» پرداخته‌اند، از محمد جریر طبری در سده‌ی ۴ هجری تا ناصر مکارم شیرازی در سده‌ی ۱۵ هجری. البته پاسخ‌های مفسران مسلمان برآمده از همان ابزارهای همه‌فن‌حریف و ادعاهای ابطال‌ناشدنیِ مفسّرانه بوده‌اند که: «مغارب» در تقدیر است، یا با آوردن مشارق دیگر نیازی به آوردن مغارب نبوده است، یا وجودِ «مشارق» قرینه‌ای است برای «مغارب» یا ...؛ و به این پرسش نپرداخته‌اند که اگر بنا بر همه‌ی این توجیهات آوردنِ مشارق کفایت می‌کرده است پس چرا در همه‌ی موارد دیگر در متن قرآن این دو (مشرق و مغرب / مشرقین و مغربین / مشارق و مغارب) با هم آمده‌اند.

پانوشت ۴ (زهیر میرکریمی)
در سوره‌ی صافّات، وزنِ فواصلِ آیات (قوافیِ پایانیِ آیه‌ها) در آیه‌های ۱ تا ۳ «-آ» است، در آیه‌های ۴ تا ۱۱ «-فاعِل» است که معمولاً به «ب» ختم می‌شوند، و در مابقی سوره «-اون»، «-این»، «-اوم»، و «-ایم» است.


🔗 برای دسترسی به این یادداشت و یادداشت‌های بنگرید به صفحه‌ی مجید سلیمانی در اینستاگرام.

🖋یادداشت‌های دین‌پژوهان | مجید سلیمانی

@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🔍 سُرو-تاج: تاجِ شاخدار

🔻 پیرو فرسته‌ی پیشین، دوست دانشور، مجید سلیمانی، یادآوری کرد که داریوش آشوری در مقاله‌ای نشان داده است که ترکیبِ «سر-و-تاج» در شاهنامه‌ی فردوسی که معمولاً «سَر-و-تاج» خوانده می‌شود می‌باید «سُرو-تاج» خوانده شود و منظور تاجی شاخدار است. پیوندی به مقاله‌ی داریوش آشوری را در زیر می‌آورم. همچنین، بخشی از مقاله را در ادامه‌ی همین فرسته آورده‌ام.

------------------------

📖 داریوش آشوری: ... اکنون می‌خواهم به خوانشِ یک ترکیب در شاهنامه بپردازم که، به گمانِ من، قرن‌ها ‌نادرست خوانده شده است. زیرا از حدودِ دو قرن پس از روزگارِ فردوسی اشارتِ تاریخیِ آن تا این زمان از یادها رفته بوده است. و خواهم گفت که چه‌گونه. و آن خواندنِ سُرو-تاج (sorū-tāj) است به صورت سَر-و-تاج (sar-o-tāj). سُرو-تاج ترکیبی ست از «سُرو»، به معنایِ شاخ + تاج. و سرجمعِ آن به معنایِ «تاجِ شاخدار». این ترکیب- بر اساسِ «پیکره‌»یِ واژگانی که در فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی گرد آورده اند، سی بار در شاهنامه آمده است، هم برایِ شاهنشاهانِ افسانه‌ای، مانند کی‌کاووس و کی‌خسرو و ضحّاک و افراسیاب، و هم، بیش از آن‌ها، برایِ شاهنشاهانِ ساسانی...

------------------------

🔗 برای دسترسی به متن مقاله‌ی آشوری با عنوان «خوانشی دیگر از یک ترکیب در شاه‌نامه: سر-و-تاج یا سُرو-تاج؟» بنگرید به اینجا و اینجا.

📗 برای ارجاع به مقاله‌ی داریوش آشوری می‌توانید از عبارت زیر استفاده کنید:
آشوری، داریوش. "خوانشی دیگر از یک ترکیب در شاهنامه: سر-و-تاج یا سُرو-تاج؟". بخارا (۲۵) ۱۳۹۹، ۲۵-۳۹.

🖼 تصویری از کاسه‌ی نقره‌ی جیوه‌کوب و طلاکوب که شاهنشاهِ ساسانی را در حال شکارِ قوچ نشان می‌دهد؛ منسوب به حدود نیمه‌ی سده‌ی ۵ تا نیمه‌ی سده‌ی ۶ میلادی. تاجِ شاخدارِ شاهنشاه در تصویر مشهود است.

#شاهنامه #فردوسی #داریوش_آشوری #بایبل #بایبل‌پژوهی #موسی #تاج #شاخ #ذوالقرنین #مجید_سلیمانی
#Shahnama #Ferdowsi #Dariush_Ashoori #Bible #Biblical_Studies #Moses #Coronatus #Cornatus #Majid_Soleymani

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🗿روایتِ سنگ‌نبشته‌ها (۳)


🔅 شناسه
نشانک: KRS 756
فهرست‌شده در: OCIANA
مکان: المَفرَق / اُردُن
زمان نگارش: نامشخص (زمانی میان سده‌ی ۳ پیش از میلاد تا سده‌ی ۴ میلادی)
زمان کشف: ۱۹۸۹ میلادی
کاشف: جِرالدین کینگ / Geraldine Margaret Harmsworth King


🔅 خط و زبان و متن
خطِ سنگ‌نبشته: صَفايی (Safaitic)

زبانِ سنگ‌نبشته: عربیِ کهن (Old Arabic)

موضوع متن سنگ‌نبشته: روایت + دعا

نویسه‌گردانی با نویسه‌های لاتین:
ḏbḥ f h śʿhqm slm [m] ʿl-h-ʾbl mtʿt l-mdbr

نویسه‌گردانی با نویسه‌های عربی گسسته:
ذ‌ب‌ح ف ه ش‌ع‌ه‌ق‌م [م] ع‌ل–ه–ا‌ب‌ل م‌ت‌ع‌ت ل–م‌د‌ب‌ر

نویسه‌گردانی با نویسه‌های عربی پیوسته و آواگذاری‌شده:
ذَبَحَ فَ–ها–شیع-ها-قّوَم سَلِمَ [مَ] عَل–ها-اِبِل مَتاعَت لِمَدبَر

ترجمه به فارسی:
[او] حیوانی را قربانی کرد، پس شَیع ها-قَّوم [خدای حامی مردمان] آنچه بر پشتِ شتر است را حفاظت کناد، که توشه‌ای است برای بیابان.


🔅 نکته‌ها
۱. در سنگ‌نبشته‌ها به خط صفایی قربانی حیوانات برای خدایان زیر انجام شده است (به ترتیب فراوانیِ تعداد سنگ‌نبشته‌ها از زیاد به کم):
- بَعل‌سَمین یا بَعل‌سَمای (خدای آسمان و خدای باران)
- جَدّ-ضف (جَدّ خدایِ خاندانِ ضف؛ قیاس کنید با قرآن، سوره‌ی جنّ، آیه‌ی ۳: وَأَنَّهُ تَعَالَىٰ جَدُّ رَبِّنَا)
- شَیع ها-قَوم (خدایی نَبَطی به معنای حامیِ مردمان)
- رَضی
- عَزَز

۲. ریشه‌ی «ذب‌ح» در معنای قربانی‌کردن و کشتن حیوانات برای مقاصد دینی و مذهبی به شکل مشابه یا نزدیک در بیشتر زبان‌های سامی موجود است: «زب‌ح» در کنعانی، «دب‌ح» در آرامی، «دب‌ح» در اوگاریت، و «ذب‌ح» در عربستانیِ جنوبیِ کهن. البته در سنگ‌نبشته‌ها به خط صفایی از فعل‌های هم‌معنا با «ذبح» نیز با فراوانی کمتری استفاده شده است: ریشه‌ی «ص‌م‌ی» و ریشه‌ی «ه‌رق» که در اصل به معنای ریختن است و بر قربانی‌کردن و ریختن خون قربانی دلالت دارد (سنّتی متنوع و گسترده در دوران باستان که خون، آب، یا شراب را به‌نشانه‌ی تقرب به خدایان بر زمین می‌ریخته‌اند، و در عربی کلاسیک نیز «هرق الماء» در همین معناست).

۳. از برخی سنگ‌نبشته‌ها به خط صفایی می‌توان دریافت که قربانی پس از ذبح بعضاً سوزانده می‌شده است، که مشابه سنّت قربانیِ سوختنی در بایبل عبری و بسیاری دیگر از سنّت‌‌های دینی است.

۴. در سنگ‌نبشته‌‌ها به خط صفایی، آنجا که نوعِ حیوانِ ذبح‌شده مشخص شده فقط از شتر نام برده شده است. البته این مطلب به این معنا نیست که حیوان‌های دیگر برای مقاصد دینی و مذهبی ذبح نمی‌شده‌اند بلکه احتمالاً چون شتر حیوانی ارزشمند و گران‌قیمت بوده است در سنگ‌نبشته آمده است.

۵. سنّت قربانی حیوانات برای مقاصد دینی و مذهبی در دوران باستان در خاورنزدیک بسیار گسترده بوده است و به اسلام نیز راه یافته است. برای دسترسی به کتابی تازه درباره‌ی سنّت ذبح و قربانی در دوران باستان متأخر در خاور نزدیک و در عربستان پیشااسلامی و آغازِ اسلام بنگرید به کتابی که پیش از این در این فرسته در عنقاء با عنوان «قربانی‌کردنِ حیوانات و خاستگاه‌های اسلام» نوشته‌ی برَنِن ویلِر معرفی شده است.


#سنگ‌نبشته #خط_صفایی #عربی_کهن #عربی
#Inscriptions #Safaitic #Old_Arabic #Arabic #OCIANA #KRS_756 #Geraldine_King #Ahmad_AlJallad

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

فرهنگ روش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسلایدهای جلسۀ سخن‌رانی

واکاوی جایگاه کتاب انسان موجودی ناشناخته
اثر اَلِکسیس کارِل
در گفتمان الهیات معاصر ایران

حجم اسلاید: 360 کیلوبایت.
برای دیدن توضیحات مربوط به جلسه این‌جا کلیک کنید.

@FarhangeRvesh

Читать полностью…

عنقاء

🔍 نیاز به دیگریِ مؤیدِ ما و توسل به مرجعیّت

✨ روش‌شناسی

📌 نقد و بررسی کتاب «انسان موجود ناشناخته» نوشته‌ی اَلِکسیس کارِل از سوی فرهنگ مهروش در ۱۰ تیر ۱۴۰۲


🔻به احتمال زیاد نام «اَلِکسیس کارِل» و کتاب «انسان موجود ناشناخته» را از زبان بعضی سخنرانان در منابر و مجالس که به «یافته‌های این دانشمندِ غربیِ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل» در تأیید ادعاهای دینی و فرهنگی خود استناد می‌کنند شنیده‌اید. کارِل و کتابش در حدود ۸۰ سال گذشته مستمسکی پرکاربرد برای کسانی بوده است که در موضوع‌هایی همچون غرب‌ستیزی، سنت‌گرایی، و تبلیغ باورهای دینی و کلامی به دنبال یک «دیگریِ غربیِ دانشمندِ مؤیدِ ما» بوده‌اند. در دهه‌های اخیر، ارجاع به بعضی گزاره‌‌های گزینشی از کتاب «انسان موجود ناشناخته» و بزرگ‌کردن شخصیت علمی کارِل (که توسل به مرجعیّت برای اثبات ادعا را قوّتِ دوچندان می‌بخشد) در کنار ارجاع به بعضی گزاره‌های مشابه و گزینشی از اینشتاین و پلانک و ... نَقل و نُقل بعضی منابر و سخنرانی‌ها برای تأیید بعضی از مدعیات مذهبی و فرهنگی بوده است.

🔻 اما به نظر می‌آید که آنچه در زبان فارسی از آثار کارِل در دسترس است و در منابر و مدارس و مجالس با ظاهری علمی به مثابه‌ی مؤیدی غربی برای مدعیات «ما» استفاده می‌شود نه تنها درست و کامل نقل نشده‌اند، بلکه مطالبی غیرنقادانه، سطحی، نادقیق، و البته گزینشی‌اند که با توجه به شناختِ آن عالِم یا سخنران از ذائقه‌ی مخاطب‌اش در بسته‌بندی‌های به‌ظاهر علمی و روزآمد عرضه می‌شوند.

🔻 دانشور و استاد ارجمند، فرهنگ مهروش، در سخنرانی اخیر خود در ۱۰ تیر ۱۴۰۲ با عنوان واکاوی جایگاه کتاب انسان موجودی ناشناخته اثر اَلِکسیس کارِل در گفتمان الهیات معاصر ایران، تاریخ و زمینه‌های ظهور کتاب «انسان موجود ناشناخته» را بیان می‌کند و سپس با ارائه‌ی چکیده‌ای از محتوا و مدعیات کتاب بر اساس متن انگلیسی (و نه بر اساس ترجمه‌ای ذبیح‌اله‌منصوری‌‌طور که دربردارنده‌ی افزودگی‌ها و حذف‌های بسیارند) به بررسی علل اقبال بعضی از عالمان و سخنرانان مسلمان به این کتاب می‌پردازد.

📖 در این سخنرانی به این پرسش‌ها پرداخته شده است: "ترویج این کتاب از سوی چه گروه‌ها و با چه گرایش‌هایی صورت گرفته است؟ آیا این اثر توانسته مطالعات موجود و ضعف‌های نظری در بازنمودن یک نظریه‌ی انسانِ بومی و مدرن را جبران کند؟ استنادات به این اثر در دور‌ی پیش از انقلاب اسلامی عموماً با چه هدفی انجام شده است؟ این کتاب با توسعه‌ی گفتمان علوم انسانی اسلامی در دو دهه‌ی اخیر چه جایگاهی داشته است؟"

🔻 تاکنون هیچ کار نقادانه‌ای در این سطح به زبان فارسی موجود نبوده است که به بررسی اثر کارِل پرداخته باشد و علل اقبال ایرانیان و مسلمانان به این کتاب را بررسی کرده باشد؛ و از این جهت سخنرانی فرهنگ مهروش در این موضوع یگانه است و نمونه‌ای است از بررسی نقّادانه و عالمانه‌ی کتابی تأثیرگذار. صوت ضبط‌شده‌ی سخنان ایشان و برگه‌های ارائه (اسلایدها) ‌را از کانال ایشان در زیر این فرسته ارسال خواهم کرد.

🔻گوش سپردن به این سخنرانی را به علاقه‌مندان پیشنهاد می‌کنم (و به‌ویژه به سخنرانان و عالمانی که چنین استفاده‌هایی از گزاره‌های کتاب کارِل و گزاره‌های مشابه از دیگران می‌کنند؛ هرچند بعید است که این سخنان به گوش ایشان برسد).


#تفکر_نقادانه #الکسیس_کارل #انسان_موجود_ناشناخته #فرهنگ_مهروش
#Critical_thinking #Alexis_Carrel #Man_the_Unknown #Farhang_Mehrvash

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🔍 از قصص یکسان پیامبران...

✨ نقّادیِ صوریِ متن

🖋 یادداشت‌های دین‌پژوهان | مجید سلیمانی


🔻 سوره اعراف در قرآن، نمونه جالبی از الگوی ثابتی به دست می‌دهد که قرآن‌نگار، در ذکر رسالت پیامبران و چالش‌های آن‌ها با قوم خویش، به کار برده است.

🔻 احتمالا ساده نیست که همه متن و آن عناصر را در یک جدول تصویر کنم منتهی به هر شکل همه آیات مرتبط به قصص پنج پیامبر نوح، صالح، عاد، لوط و شعیب را در این جدول به صورتی آورده‌ام که اشتراک در اجزا و ترتیب و الگوی روایت بهتر دیده شود.
می‌بینیم:
یک، ابتدا نام پیامبران است، و تاکید بر نقش رسالت آن‌ها.
دو، همین جا عنصر مشترکی دیده می‌شود که اشاره به پیوستگی و نزدیکی آن پیامبر با قوم و قبیله خویش است (اخاهم... در سه مورد).
سه، انکار بزرگان قوم... (قال الملاء من قومه / الذین...)
چهار، پاسخ و دفاع پیامبران به آن بزرگان قوم... با عباراتی بسیار نزدیک.
پنج، باز پاسخ دیگر پیامبران و تاکید بر رساندن پیام و خصوصا «ناصح امین» بودن آنان. عبارات در چهار مورد بسیار نزدیک هستند و در باب صالح و شعیب یکسان.
شش، پاسخی دیگر به اشکال یا تعجب قوم که از چه رو این پیامبر از همان قوم برخاسته است. باز دو عبارت یکسان در خصوص نوح و عاد.
هفت، ختم نهایی حکایات با سه عنصر: ادامه تکذیب قوم، نجات مومنان و نزدیکان پیامبر و عذاب و نابودی قوم منکر.

🔻 قرابت الگوی روایت قابل توجه است امّا در خصوص صالح و شعیب، یک جابجایی در ترتیب آیات هم دیده می‌شود. یعنی ابتدا دو آیه یکسان در خصوص عذاب آمده، پیش از سخن صالح و شعیب با قوم خویش و روی‌گردانی از آنان، چنان که در جدول نشان داده‌ام.

🔻 پس از این حکایت موسی می‌آید که یادداشت جدایی می‌طلبد. می‌توان دید که صورت آغازین آن حکایت هم این الگو را با کلمات و عبارات مشترک داشته منتهی بعد با حکایت عصا و معجزات دیگر تفصیلی یافته است.

🔻 این اشتراک در روایت، شاهدی‌ست بر آنچه وحدت پیامبری (Monoprophetisme) در قرآن نامیده‌اند منتهی در عین حال، این همه تاکید موکّد و مکرّر در خصوص نسبت پیامبران پیشین با قوم، به ظاهر نشان از چالش‌های پیامبر اخیر دارد با قوم خود. شکایتی که پیش از او هم سابقه داشته چنان که از قول عیسی در انجیل مرقس می‌خوانیم: «هیچ پیامبر خوار نباشد، مگر در شهر خود و نزد قوم خویش...» (ب ۶، آ ۴).


#قرآن #قرآن‌پژوهی #وحدت_پیامبری #مجید_سلیمانی
#Quran #Quranic_Studies #Monoprophetisme #Monoprophetism #Majid_Soleymani

🔗 برای دسترسی به یادداشت‌های بیشتر از مجید سلیمانی در دین‌پژوهی، قرآن‌پژوهی، نسخه‌پژوهی، تاریخ، ادبیات، و مولاناپژوهی بنگرید به صفحه‌ی او در اینستاگرام.

🖋 یادداشت‌های دین‌پژوهان | مجید سلیمانی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🔍 ریشه‌های اسلام، شکل‌گیری قرآن، واقعیتِ تاریخی محمد و علی، اسلام و اسلام‌ها، غُلُو و شیعه‌ی باطنی، تحریفِ قرآن، نگاه انتقادی به منابع، و دگرگونی نظریه‌ها درباره‌ی شکل‌گیری اسلام و قرآن

✨ گفت‌وگوی
داریوش محمدپور با محمدعلی امیرمعزّی به تاریخ ۱۳ جولای ۲۰۲۳م (۲۲ تیر ۱۴۰۲خ)


🔻 معرفیِ این گفت‌وگو، برگرفته از پایگاه «شبکه‌ی تلویزیونیِ فارسیِ مؤسسه‌ی مطالعات اسماعیلی» در یوتیوب:
پرفسور محمدعلی امیرمعزّی، استاد مطالعات شیعی در مدرسه‌ی مطالعات عالی سوربن در پاریس، درباره‌ی ریشه‌های نخستین اسلام، زندگی پیامبر اکرم و سویه‌های معرفتی و باطنی اسلام شیعی سخن می‌گوید. در این گفت‌وگو، چکیده‌ای از انواع نظریه‌ها درباره‌ی شکل‌گیری تشیع و رویکردهای مختلف مورخان و منظرهای باطنی مؤمنان و همچنین روايت‌های شکل‌گرفته در ادوار تاریخی بعد از حیات پیامبر به ويژه در ذیل دستگاه‌های خلافتی را می‌شنویم.

🔻 دسترسی به محتوای این گفت‌وگو در آشیانه‌ی عنقاء
🎤 نسخه‌ی صوتی
🎞 نسخه‌ی تصویری با کیفیت پایین
🎞 نسخه‌ی تصویری با کیفیت بالا

#قرآن‌پژوهی #اسلام #اسلام_آغازین #اسلام‌پژوهی #شیعه‌پژوهی #محمد #علی #محمدعلی_امیرمعزی #داریوش_محمدپور
#Quranic_Studies #Islam #Early_Islam #Islamic_Studies #Shii_Studies #Muhammad #Ali #MohammadAli_AmirMoezzi #Daryoush_Mohammad_Poor


🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

📜 تصویری از برگه‌ی ۱۰ب از نسخه‌ی Bibliothèque Nationale de France, Arabe 328a موجود در کتابخانه‌ی ملی فرانسه (بیبلیوتک ناسیونال دو فغانس)

🔻 این برگه متعلق است به یکی از قدیمی‌ترین نسخه‌‌های خطی قرآن منسوب به سده‌ی هفتم میلادی (احتمالاً ۵۰ تا ۷۵ هجری) که با نام Codex Parisino-petropolitanus یا «مصحف پاریس-پترزبورگ» شناخته می‌شود. این برگه دربردارنده‌ی بخشی از آیه‌ی ۹ تا (تقریباً) پایانِ آیه‌ی ۱۲ از سوره‌ی نساء است. چنانچه در تصویر آشکار است، در سطر ۱۸، واژه‌های «کلاله» و «و له» با جوهری متفاوت از جوهر اصلیِ متن بازنویسی شده‌اند. سایه‌های واژه‌های پیشین در زیر آنها قابل مشاهده است. این برگه تصویرِ زمینه‌ی جلدِ کتاب «محمد پدرِ هیچ‌یک از مردانِ شما نبوده است: ساختنِ آخرین پیامبر» را تشکیل داده است.

@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

📖 ترجمه‌ی فارسیِ دیباجه‌ی کتاب «محمد پدرِ هیچ‌یک از مردانِ شما نبوده است: ساختنِ آخرین پیامبر» نوشته‌ی دِیوید پاوِرز به سال ۲۰۰۹م

بخش ۴ از ۵


🔻 عبارتِ اَکَدیِ «مَرتوتی اَو کَلّوتی» من را به موضوع فرزندخواندگی در خاورِ نزدیکِ دورانِ باستان و از آنجا به موضوعِ فرزندخواندگی در اسلام سوق داد: موضوعی که ظاهراً با دلیلی موجه —که همانا ممنوعیّتِ فرزندخواندگی در فقه سنتی اسلامی است— به آن توجه چندانی نکرده بودم یا اصلاً به آن توجه نکرده بودم. مشکل اصلی همین‌جاست. من [پس از این توجه] به‌زودی دانستم که جامعه‌ی مسلمانان اولیه در ابتدا فرزندخواندگی را نهادی قانونی و مشروع می‌دانستند، اما این نهاد در مرحله‌ی مَدَنیِ رسالتِ پیامبر از میان رفت. همچنین، دریافتم که لغوِ فرزندخواندگی با معرفی یک عقیده‌ی کلامیِ کلیدی مرتبط است: با این ادعا در آیه‌ی ۴۰ از سوره‌ی أحزاب که محمّد پایان‌بخشِ پیامبران (خَاتَم النَّبِيِّين) است. بحث من این است که معرفی این عقیده‌ی کلامی جدید ایجادِ اصلاحاتی در (۱) رسمِ هم‌خوان‌های قرآن، (۲) چند عقیده‌ی فقهی و حقوقی، و (۳) روایت‌های تاریخی درباره‌ی ظهور اسلام را ضروری ‌می‌کرده است.


🔻 در تک‌نگاریِ حاضر، من مسیر پژوهش‌هایم را معکوس می‌کنم، یعنی [کتاب] با آموزه‌ی ختمِ نبوّت آغاز می‌شود و با معمّای «کلالة» ختم می‌شود. این تک‌نگاری به سه بخش تقسیم شده است. در بخش یکم با عنوان «پدران و پسران»، با بررسی موضوع فرزندخواندگی در خاورنزدیک از دوران باستان تا ظهور اسلام، پایه‌ی نظریه‌ی خودم را بنا می‌گذارم. در فصل ۱، به اهمیت بُن‌مایه‌ی پدر–پسر در روایت‌های بنیادگذاریِ [foundational narratives] یهودیّت و مسیحیّت، و عدم حضور آشکار این بُن‌مایه در روایت‌های بنیادگذاریِ اسلامی، توجه می‌کنم. در فصل ۲، نشان می‌دهم که فرزندخواندگی در خاورنزدیک در دوران باستان و دورانِ باستانِ متأخر —به‌ویژه در میان بی‌دینان و چندخداپرستان— به طور گسترده انجام می‌شد و همچنین نشان می‌دهم که بُن‌مایه‌ی پدر–پسر استعاره‌ی مهمی برای رابطه‌ی خدا–انسان در یهودیّت و مسیحیّت بوده است. در فصل ۳، روایت معیارِ اسلامی در مورد لغو فرزندخواندگی را به‌طور چکیده بیان می‌کنم که بر اساس آن، پس از اینکه محمّد عاشقِ عروسش، زینب، شد پسرخواند‌بودنِ زید را لغو کرد. پس از این کار وحی‌ای آمد که نهاد فرزندخواندگی را نَسخ کرد.

🔻 در بخشِ دوم با عنوان «از افسانه‌ی مقدس تا تاریخِ مقدس»، من لغو فرزندخواندگی را به معرفی این عقیده مرتبط می‌کنم که دفترِ نبوّت با مرگ محمّد به پایان رسید. موفقیت این عقیده‌ی کلامیِ جدید نیازمند این بود که جامعه‌ی اسلامیِ اولیه بتواند روایت بنیان‌گذاریِ خود به گونه‌ای بسازد که مؤیّدِ این عقیده‌ی کلامی جدید باشد. در فصل ۴، من روایت معیارِ اسلامی درباره‌ی نسخِ فرزندخواندگی را با این استدلال به چالش می‌کشم که جامعه‌ی مسلمانان اولیه داستانِ ازدواج محمّد با عروسش، زینب، را به گونه‌ای صورت‌بندی کرده است که بافتاری معقول و شبه‌تاریخی بیابد به‌نحوی که محمّد بتواند فرزندخواندگیِ زید را لغو کند. در فصل ۵، استدلال می‌کنم که نفیِ [فرزندخواندگیِ] زید از سوی پیامبر، مشکل کلامی را حل نکرد، زیرا زید مدت‌ها پیش از زمانِ لغوِ فرزندخواندگی مردِ بزرگ‌سالِ بالغ بوده است، به همین دلیل لازم بود نشان داده شود که او پیش از درگذشتِ محمّد از دنیا رفته است. این کار را تاریخ‌نویسانِ سده‌ی یکم هجری انجام دادند که موقعیّتِ قابل‌قبولی برای مرگ زید در جنگ موته یافتند. در فصل ۶، من استدلال می‌کنم که داستان شهادت زید در موته از قربانی‌شدنِ اسحاق در بایبلِ عبری:پیدایش:فصل۲۲ و بسط‌های روایی بعدی آن الگوبرداری شده است. اگر چنین باشد، پس در مرحله‌ی اولیه‌ی تاریخِ اسلام، بُن‌مایه‌ی پدر–پسر به همان اندازه‌ای که برای یهودیان و مسیحیان اهمیت داشته است —و همچنان دارد— برای مسلمانان نیز اهمیت داشته است. در فصل ۷، من استدلال می‌کنم که بهترین وجه برای نگریستن به گزارشِ قرآن از ازدواج محمّد با زینب آن است که آن را افسانه‌ای مقدّس بدانیم که از فصل‌های ۱۱ و ۱۲ از کتاب دوم سَموئیل [در بایبلِ عبری] و بندهای ۱۸ تا ۲۱ از فصل ۱ از انجیل مَتّیٰ [در عهدِ جدید] الگوبرداری شده است؛ و [استدلال می‌کنم به] این‌که بهتر است شرح‌وبسط‌های رواییِ آیه‌ی ۳۷ از سوره‌ی أحزاب را صورت‌بندیِ دوباره و خلّاقانه‌ای از روایت‌های بایبلی و پسابایبلی بدانیم. [در روایت‌های اسلامی،] زندگیِ زید به صورت مجموعه‌ای از ابتلائات به پیش رفته است. حبیبِ رسول خدا [زید] با گذشتن از ابتلائی به ابتلائی دیگر، شخصیت مقدس جدیدی به خود گرفت.


🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

📖 ترجمه‌ی فارسیِ دیباجه‌ی کتاب «محمد پدرِ هیچ‌یک از مردانِ شما نبوده است: ساختنِ آخرین پیامبر» نوشته‌ی دِیوید پاوِرز به سال ۲۰۰۹م

بخش ۲ از ۵


🔻 چندین محقّق که تک‌نگاریِ سال ۱۹۸۶م را بررسی کردند بخشی یا همه‌ی نظریه‌ی من درباره‌ی کلاله و شکل‌گیری قانونِ ارثِ اسلامی را رد کردند. هِرالد ماتسْکی و فَرحات زیادة نظریه‌ی اصلی من را مردود شمردند، ویلفِرد مادِلُنگ آن را ضعیف یافت، اَندرو ریپین نمی‌توانست نظریه را به همان صورتی که در تک‌نگاری ارائه شده بود بپذیرد، و جان بِرتُن آن را اثبات‌نشده توصیف کرد. متعاقباً، محقّقان دیگر نیز آراء خود را به بحث افزودند، و برخی به بررسیِ مستقلِ شواهد پرداختند: کلود ژیلیو هیچ رمزی در روایت‌های کلاله پیدا نکرد، به سراغِ تحلیل اِسناد ضمیمه‌شده به این روایت‌ها رفت، و توضیحی بدیل برای شواهد ادبی که من در حمایت از فرضیه‌ام به آنها استناد کرده بودم ارائه داد. پاتریشیا کرون تصدیق کرد که «کلاله» یک مشکل است، اما درباره‌ی استدلال من درباره معنای اصلی واژه قضاوتی نداشت. او نوشته‌ی من را این طور برداشت کرده بود که من یک «تئوری توطئه» مطرح کرده‌ام که به نظر او مشکل‌ساز بود، زیرا "نمی‌توان آن را به‌راحتی برای پاسخ‌گویی به موارد مشابه بسط داد." کرون نیز، مانند ژیلیو، متقاعد نشد که در روایت‌هایی که به عُمَر [و کلاله] می‌پردازند پیامی رمزی وجود دارد، و هیچ ارتباط آشکاری میان تعیینِ وارث و جانشینیِ سیاسی [محمّد] ندید. آنچه کرون از کار من دریافت این بود که "معنای کلاله... هرگز شناخته‌شده نبوده است: نه چیزی برای به‌خاطرسپردن وجود داشت و نه چیزی برای سرپوش‌گذاشتن." ریچارد کیمبِر فهمِ سنّتی از کلاله را پذیرفت و در عین حال این مطلب را پیشنهاد کرد که احکامِ قرآنیِ ارث برای اصلاح احکامِ ارثِ یهودیِ متقدم طراحی شده‌اند. یاسین داتِن این مطلب را مطرح کرد که مسلمانان اولیه نه به معنای واژه‌ی «کلاله» بلکه به دلالت‌های آن برای قانون ارث توجه داشته‌اند. به‌طور مشابه، آگُستینو چیلاردو به این نتیجه رسید که فقهای مسلمانِ متقدم معنای «کلاله» را به منظور ایجاد قواعد جدید ارث در موارد و شرایطی که قرآن پاسخگوی آنها نیست بازتفسیر کرده‌اند. در نهایت، وائِل حَلّاق —البته بدون توضیحِ چرایی‌اش— بیان کرد که "مسئله‌ی مرتبط با کلاله... شاید اصلاً مشکل‌ساز نباشد." بنابراین، می‌توان با اطمینان گفت که اطلاعِ جامعه‌ی محقّقانِ غربی از واژه‌ی «کلاله» امروز بیشتر از ربعِ قرن پیش است، حتی اگر معمایی که این واژه را دربرگرفته است حل نشده باشد.


🔻 پس از تکمیلِ تک‌نگاری در سال ۱۹۸۶م، دو دهه را صرفِ مطالعه‌ی نظامِ قضایی اسلامی در مغرب در سده‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی [هفتم و هشتم هجری] کردم. در تابستان سال ۲۰۰۵م خوش‌اقبالیْ من را دوباره به سوی قرآن و ظهورِ اسلام کشاند. در ماه ژوئن [جون] همان سال در زیرزمینِ «کتابخانه‌ی اُلِن» در دانشگاه کُرنِل به دنبال یک تک‌نگاری درباره‌ی حقوق اسلامی بودم. به طور تصادفی، دست‌نامه‌ی دو جلدیِ حقوقِ خاورِ نزدیک را برداشتم که حاوی نمایه‌ای از اصطلاح‌های باستانی در زبان اَکَّدی و دیگر زبان‌های سامی بود. مطابق انتظار، نمایه واژه‌ی اَکَدیِ «کَلَّتو» (عروس/دخترخوانده) را دربرداشت. ارجاع‌های موجود در نمایه من را به پانوشت شماره‌ی ۷۳ در فصلی درباره‌ی «نوزی» [Nuzi شهری باستانی در میان‌رودان بوده است که در جنوبِ شرقیِ کَرکوکِ کنونی واقع می‌شده است] هدایت کردند که نویسنده‌ی آن فصل، کارلو زاکانینی، می‌گوید: "توجه داشته باشید که در برخی سندها... اصطلاحِ «مَرتوتو» با «کَلّوتو» (دخترخواندگی/عروس‌بودگی) جفت شده است." زاکانینی در پانوشتِ شماره‌ی ۷۵ می‌افزاید: "در این سندها، زن به عنوان «عروس/دخترخوانده» (اَنَا کَلّوتی) یا به عنوان «عروس/دخترخوانده و دختر» (اَنَا مَرتوتی اَو کَلّوتی) خوانده می‌شود." اُرِکا! یافتم! در آیه‌ی ۱۲ب از سوره‌ی نساء، بی هیچ فاصله‌ای پس از اسمِ عربیِ «کَلالَة» عبارتِ «أَوِ امْرَأَة» می‌آید. اگر اسم‌های کلالة و امرأة هر دو در حالتِ فاعلی فهم شده باشند —که اینطور خوانده نشده‌اند— نتیجه همانا گزاره‌ی فصلیِ «کَلالَةٌ أَو امرَأَةٌ» خواهد بود. شباهت میان عبارتِ اَکَّدی (مَرتوتی اَو کَلّوتی) و عبارت عربی (کَلالَة أَو امرَأَة) چشمگیر است؛ اما تفاوت‌های مهمی نیز موجودند. به هر حال، از خودم پرسیدم: آیا ممکن است که عبارت اَکَّدی به عربی رفته باشد و ۲۰۰۰ سال بعد به شکلی تغییریافته در قرآن ظاهر شود؟


📆 بخش‌های ۳ و ۴ و ۵ فردا منتشر خواهند شد.


🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🔍 کلالة و ارث؛ ختم نبوّت و جانشینی؛ عروس و پسرخوانده و داماد؛ زینب و زید و محمد: همه‌چیز،‌ همه‌جا، در یک زمان

✨ معرفی منابع

📌 معرفی کتاب «محمد پدرِ هیچ‌یک از مردانِ شما نبوده است: ساختنِ آخرین پیامبر» نوشته‌ی دِیوید پاوِرز به سال ۲۰۰۹م



🔻
به متن این چند آیه بنگرید:

🔅 قرآن، النساء <۴>: ۱۲ب (بخش دوم آیه‌ی ۱۲)
وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلَالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُوا أَكْثَرَ مِن ذَٰلِكَ فَهُمْ شُرَكَاءُ فِي الثُّلُثِ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصَىٰ بِهَا أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ

🔅 قرآن، النساء <۴>: ۱۷۶ (آخرین آیه‌ی سوره)
يَسْتَفْتُونَكَ قُلِ اللَّهُ يُفْتِيكُمْ فِي الْكَلَالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَكَ وَهُوَ يَرِثُهَا إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَ وَإِن كَانُوا إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَاءً فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ أَن تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ

🔅 قرآن، الأحزاب<۳۳>: ۳۷
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا

🔅 قرآن، الأحزاب<۳۳>: ۴۰
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا


🔻 چه ارتباطی میان آیه‌های ارث در سوره‌ی نساء و آیه‌های ازدواج محمّد با همسرِ فرزند‌خوانده‌اش و ختم نبوت در سوره‌ی احزاب می‌تواند برقرار باشد؟ در نگاه اول شاید هیچ! در آیه‌های ۱۲ و ۱۷۶ از سوره‌ی نساء که واژه‌ی رمزآلود و معماگونه‌ی «کلالة» آمده است بحث از سهم‌الارث است و در آیه‌های ۳۷ و ۴۰ از سوره‌ی احزاب قرآن راویِ ماجرای علاقه‌ی محمد به همسرِ فرزندخوانده‌اش است و نهایتاً گفته می‌شود که او در واقع پدر هیچ‌یک از مردانِ شما نبوده است؛ دو ماجرایی که در ظاهر کمترین ارتباطی به یکدیگر ندارند. اما دیوید پاوِرز در کتاب «محمّد پدر هیچ‌یک از مردان شما نبوده است: ساختنِ آخرین پیامبر» نشان می‌دهد که این دو دسته از آیه‌ها بسیار بیش از آنچه می‌پنداریم با یکدیگر ارتباط دارند. او می‌کوشد تا با استفاده از شواهد ادبی و روایی و شواهد اِسنادی و عینی به سود این ادعا استدلال کند که مسئله‌ی جانشینی و خلافت پس از محمّد مسلمانان اولیه را مجبور می‌کند تا هم در متن قرآن و هم در روایت‌هایی که بنیان‌گذاری اسلام را نقل می‌کنند تغییرهایی ایجاد کنند.

🔻 شاید هیچ متنی بهتر از آن چیزی نباشد که خودِ پاوِرز در دیباجه‌ی کتابش برای معرفی موضوع و محتوای کتاب نوشته است. متن دیباجه را به فارسی ترجمه کرده‌ام و در پنج فرسته می‌آورم: ۲ فرسته امروز و ۳ فرسته فردا. دیباجه‌ی این کتاب، افزون بر ارائه‌ی سرگذشت مطالعات و پژوهش‌هایی که پاوِرز را به نگارش این کتاب کشانده است نمونه‌ای است از تواضع علمی یک پژوهشگر در پذیرش و نقلِ نقدهای هم‌قطارانش و بیان احسن در ذکر آنچه دیگران در نقد آراء پیشینش گفته‌اند، بی‌هیچ لکنت و بدون تخفیف و تخریب. همچنین، نشان‌دهنده‌ی اهمیت پرداختن از جنبه‌های گوناگون به مسئله‌های تاریخی است.

🔻 در روزهای آینده به بررسی نقدها و نظرها درباره‌ی آراء دیوید پاورز نیز خواهم پرداخت.


📗 برای دسترسی به نسخه‌ی الکترونیکی کتاب به اینجا در آشیانه‌ی عنقاء رجوع کنید. همچنین، برای ارجاع به این کتاب می‌توانید از عبارت زیر استفاده کنید:
Powers, David. Muhammad Is Not the Father of Any of Your Men: The Making of the Last Prophet. Pennsylvania:University of Pennsylvania Press, 2009.

#بازنویسی_قرآن #کلالة #محمد #زید #زینب #ختم_نبوت #قرآن #بایبل #پسابایبلی #تاریخ_اسلام #دیوید_پاورز
#Quran_Revision #Kalalah #Muhammad #Zayd #Zaynab #Adoption #Finality_of_Prophecy #Quran #Bible #Post_biblical #History_of_Islam #David_Powers

🖋 زهیر میرکریمی

@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🎓 دِیوید پاوِرز

✨ آشنایی با پژوهشگران | سیره‌پژوهی

📗 معرفی کتابِ «زید: داستانِ غیرمشهورِ پسرخوانده‌ی محمّد»


🔻 ترجمه‌ای از پیش‌گفتار کتاب را در زیر می‌آورم:

🔅 بسیاری از مؤمنانی که روایت‌های بنیادگذاریِ اسلام را تدوین کردند، مسلمان‌شدگان یا از نسلِ آنان بودند. این مردان و زنان، ناگزیر، در حال گفتگو با اخبارِ سنّتی پیشینِ یهودی و مسیحی —چه کتبی و چه شفاهی— بودند. در برگه‌های بعدی [این کتاب] تلاش خواهم کرد تا نشان بدهم که مسلمانانی که درباره‌ی موضوعِ پژوهشِ پیشِ رو —یعنی شخصی به نام «زید»— داستان‌هایی را نقل کرده‌اند آزادانه از متون، شخصیت‌ها، مضامین، و نقش‌مایه‌های بایبِلی و پسابایبِلی استفاده کرده‌اند. در هر مرحله‌ای از زندگی او، چهره‌ی زید —و همچنین همسرش «زینب» و پسرش «اُسامة»— از شخصیتِ بایبِلی یا پسابایبِلیِ دیگری الگوبرداری می‌شود. در ابتدا، مخاطبانی که این داستان‌ها در حضورشان بازگو یا اجرا می‌شدند، با این الگوهای بایبلی آشنا بودند. اما با گذشت زمان، علاقه‌ی مسلمانان به متونِ بایبِلی افول کرد، و پیوندهای متنی میان روایت‌های اسلامی و تبارِ بایبِلی‌شان ضعیف شد و در نهایت از میان رفت. به‌طور مشابه، بسیاری از خوانندگان این کتاب فقط دانشی سطحی درباره‌ی این چهره‌های بایبلی دارند. به همین دلیل، من هر یک از چهار فصل این کتاب را به سه بخش تقسیم کرده‌ام: روایت‌های اسلامی، الگوهای بایبلی، و تعامل‌های متنی. [در هر فصل] در بخش «روایت‌های اسلامی» من منحصراً به منابع اسلامی تکیه می‌کنم؛ در بخش «الگوهای بایبلی» داستان‌های بایبلی و پسابایبلی‌ای را به‌طور خلاصه می‌آورم که به نظر من نقشِ الگوهای ادبی برای شخصیت‌های اسلامی را ایفاء کرده‌اند؛ و در نهایت، در بخش «تعامل‌های متنی» تشابه‌های میان شخصیت‌های اسلامی و همتایانِ بایبلی آنها را مشخص می‌کنم. خوب توجه کنید: من ادعا نمی‌کنم که همه‌ی الگوهای بایبلیِ مربوط [به زید و خانواده‌اش] را شناسایی کرده‌ام، و ادعا نمی‌کنم که همه‌ی رخدادهای زندگی زید و خانواده‌اش بر اساس الگویی بایبلی است.

🔅 منابع اسلامی که زندگی‌نامه‌ی پیشِ رو [از زید و خانواده‌اش] بر آنها بنا نهاده شده است، هزار سال است که در قالب نسخه‌های خطی و بیش از یک سده است که در نسخه‌های چاپی در دسترس بوده‌اند. آنچه مطالعه‌ی حاضر را از پژوهش‌های پیشین متمایز می‌کند این مطلب است که من گزارش‌های مربوط به زید و خانواده‌اش را به‌مثابه‌ی «روایت‌های ادبی» می‌انگارم، نه «تاریخی که واقعاً بوده است». اگرچه ممکن است زید، پسرش اُسامه، و دیگر اعضای خانواده‌اش شخصیت‌های تاریخیِ واقعی بوده باشند، اما به نظر من گزارش‌هایی که درباره‌ی آنها نقل شده‌اند هیچ ارتباطی با رویدادهای واقعی تاریخی ندارند. چالشِ پیشِ رویِ مورخ شناسایی «کارکردهای ادبی» زید و اطرافیان‌اش در اَبَرروایتِ بنیادگذاریِ اسلام است. در نتیجه، من استدلال خواهم کرد که زید و اُسامه در ابتدا بازیگرانِ کلیدی در رقابتِ تلخِ موجود در جامعه‌ی مسلمانانِ اولیه بر سرِ مسئله‌ی رهبری و جانشینیِ مشروعِ محمّد بودند. افزون بر این مطلب، زید در استوار ساختنِ آموزه‌ی کلامی «ختمِ نبوت» نقشی اساسی بازی کرده است.


📗 برای ارجاع به این کتاب می‌توانید از عبارت زیر استفاده کنید:
Powers, David. Zayd. Pennsylvania:University of Pennsylvania Press, 2014.

#محمد #زید #زینب #اسامه #ختم_نبوت #قرآن #بایبل #پسابایبلی #تاریخ_اسلام #دیوید_پاورز
#Muhammad #Zayd #Zaynab #Usamah #Adoption #Finality_of_Prophecy #Quran #Bible #Post_biblical #History_of_Islam #David_Powers

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🔆 معرفی سجاد امیری باوندپور، مترجمِ «نامه‌ی یعقوب سروجی به حِمیَریان»


🔻 سجاد امیری باوندپور پژوهشگر مستقل در زمینه مطالعات سریانی است. پیش از این دو کتاب از او در همین حوزه‌ی مطالعاتی منتشر شده است:
۱. کتاب رویدادنامه‌ی سریانی موسوم به رویدادنامه‌ی خوزستان: روایتی از آخرین سال‌های پادشاهی ساسانی در سال ۱۳۹۵ به‌عنوان نویسنده‌ی همکار در کنار خداداد رضاخانی؛ و
۲. کتاب شهادتنامه‌های سریانی مسیحیان ایران در عصر ساسانی در سال ۱۳۹۸.
سه کتاب دیگر از او با عنوان‌های «جنگ‌های ایران و روم در بین‌النهرین: رویدادنامه‌ی منسوب به یوشع ستون‌نشین»، «کشاکش کلیسای شرق و مسیحیان میافیزیت در عصر ساسانی بر پایه‌ی اسناد سریانی»، و «زندگی‌نامه‌ی سریانی یوحنّای تازی» (به انگلیسی) در آستانه انتشارند.

🔻 همچنین چند مقاله و نقدِ کتاب از او در نشریه‌های گوناگون چاپ شده‌اند. تازه‌ترین مقاله‌ی او با عنوان «از حیره تا طور عبدین: نکاتی درباره‌ی زندگی‌نامه‌ی سریانی یوحنای تازی» در شماره‌ی ۷۱ از نشریه‌ی «آیینه میراث» منتشر شده است و به زودی در عنقاء معرفی خواهد شد.

🔻 تمرکز اصلی مطالعاتِ اخیر او بررسیِ چگونگیِ شکل‌گیریِ رُهبانیتِ اشتراکیِ سُریانی از پسِ اصلاحاتِ ارضی و مالیِ ساسانیان و تغییراتِ اجتماعی به وجود آمده در سرزمین‌های غربیِ ایرانشهر است.

🔻 با اینکه مطالعاتِ قرآنی و اسلامی به شکل مستقیم در حوزه‌ی پژوهشیِ سجادِ امیری باوندپور قرار ندارد، اما به علت توجه او به نوشته‌های نَرسایَ نُصَیبِینی و یعقوبِ سروجی با مباحث میان‌رشته‌ای در مطالعاتِ سُریانی و مطالعاتِ قرآنی آشنا است. در همین راستا، او در حال نگارش مقاله‌ای است با عنوان «پادشاهِ نینوا: توسعه‌ی داستانِ یونسِ نبی در سنّتِ تفسیریِ سُریانیِ شرقی» که به مطالعاتِ بینامتنی سنّت مسیحی سُریانی و متنِ قرآن مرتبط خواهد بود.


🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

معرفی یک تلاش ارزشمند در حوزه اسلام‌پژوهی و قرآن‌پژوهی

بیش از یک سده است که بررسی‌های دانشگاهی و روشمند درباره‌ی اسلام، قرآن، و سنت روایی و تفسیری مسلمانان جریان‌هایی علمی و ‌پژوهشی ایجاد کرده‌اند که امروزه با نام‌هایی همچون اسلام‌پژوهی و قرآن‌پژوهی از آن‌ها یاد می‌شود. این جریان‌ها هر کدام خاستگاه متفاوتی دارند و به طور عمومی با سنت غالب و متداول مطالعات اسلامی و علوم قرآنی در مدارس علمیه و دانشگاه‌های اسلامی از حیث پرسش، رویکرد‌ و روش‌ متفاوتند، و بخشی از یافته‌ها و پی‌آمد‌های‌شان با بعضی از باور‌های غالب اسلامی همخوانی ندارند.

در دهه‌های اخیر، پژوهش‌های این حوزه در فضای دانشگاهی غربی با سرعت و به‌طور گسترده در زمینه‌های گوناگون به پیش رفته‌اند. با این حال، این رویکرد‌ها و روش‌های تازه که با خود دستاورد‌هایی نو به همراه دارند نه در فضای علمی و ‌پژوهشی کشور‌های مسلمان، به ویژه ایران، و نه در میان عموم مخاطبان چندان شناخته شده نیستند. سدّ‌ زبان‌دانی، ترجمه نشدن این نوع پژوهش‌ها به فارسی، زبان تخصصی نوشتار‌های این حوزه، بدبینی و توطئه انگاری نسبت به عموم مطالعات غربی، و رویکردهای گزینشی از دلایل این عدم آشنایی است.

از اواخر دهه نود شمسی برای معرفی این پژوهش‌ها به محققان و علاقه‌مندان حوزه‌های اسلام‌پژوهی و قرآن‌پژوهی، تلاش‌های ارزشمندی صورت گرفته است. یکی از آنها مجموعه عنقاء است که به همت زهیر میرکریمی و همکارانش حدودا از ۴ سال پیش کار خود را آغاز کرده است. این مجموعه با عنوان کامل «عنقاء: جُستارهایی نقّادانه در دین‌پژوهی»، در این مدت یادداشت‌های متنوعی با موضوعات قرآن و بافتار بایبلی آن، معرفی کتاب و نشریات و مقالات، بررسی و نقادی منابع، بایبل‌پژوهی، روایتِ سنگ‌نبشته‌ها و … منتشر شده است که هر یک بسیار مفید و نکته‌آموز است. تنوع و تعدد این یادداشت‌ها، کانال عنقاء‌ را به گنجینه‌ای برای دنبال‌کنندگان موضوعات مورد اشاره تبدیل کرده است.

از اینها گذشته شاید جذاب‌ترین آورده‌ی عنقاء برای مخاطبان، ترجمه و زیرنویس کردن مجموعه مستند دیدنی «عیسی و اسلام» است که در سال ۲۰۱۵ میلادی از شبکه‌ی آرته‌ی فرانسه پخش شده. این مستند در مصاحبه با ۲۶ پژوهشگر تراز اول کوشیده تا موضوع‌ها، پرسش‌ها، فرضیه‌ها، و نظریه‌های مطرح در مطالعات تاریخ اسلام آغازین و قرآن‌پژوهی را گردآوری کند.

پژوهشگران حاضر در این مستند زمینه‌های دینی گوناگونی دارند: مسلمان، مسیحی، یهودی، یا بی‌دین؛ به زبان‌های گوناگونی سخن می‌گویند: آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، و عربی؛ و در رشته‌های دانشگاهی گوناگونی تخصص دارند: تاریخ، نسخه‌شناسی، زبان‌شناسی، یهودیت‌شناسی، مسیحیت‌شناسی، بایبل‌شناسی، اسلام‌شناسی، و قرآن‌شناسی. به همین سبب، این مستند به دوره‌ای آموزشی تبدیل شده است که از جنبه‌های گوناگون با نظرهایی متنوع به بررسی بعضی از مهمترین موضوع‌های مرتبط با تاریخ اسلام آغازین، زندگی پیامبر اسلام، و متن و تدوین قرآن می‌پردازد.

معرفی کامل مستند «عیسی و اسلام» در کانال عنقاء

دسترسی به همه قسمت‌های مستند «عیسی و اسلام» در کانال عنقاء

علاوه بر این عنقاء، کتاب «عیسی و اسلام: ترجمه‌ی فارسی مستندی از آرشیپل ۳۳ و آرته‌‌ی فرانسه» را منتشر کرده که دربردارنده‌ی متن و ترجمه‌ی کامل سخنان پژوهشگران و راویِ این مستند است.

‌امیدوارم فعالیت عنقاء ادامه داشته باشد و بیش از پیش در معرض توجه علاقه‌مندان و محققان قرار بگیرد.

تلاش می‌کنم به زودی دو مجموعه دورنما و انعکاس را، که هر کدام به اشکال دیگری در همین زمینه فعالیت می‌کنند، همینجا معرفی کنم.

Читать полностью…

عنقاء

#نشریۀ_دورنما

🔹شماره‌های هفتم و هشتم نشریۀ الکترونیکی دورنما (حاوی مطالب فصل چهارم) منتشر شدند. متن کامل دو شمارۀ جدید نشریه را از تارنمای دورنما دریافت کنید.

▪️شمارۀ هفتم؛ خرداد - شهریور ۱۴۰۱
مروری بر آثار فرد دانر، هشام جعیط، نیکلای ساینای، محمد شحرور، جمشید چوکسی، یهودا نوو، محسن‌حسام مظاهری

▪️شمارۀ هشتم؛ دی - اسفند ۱۴۰۱
مروری بر آثار خالد ابوالفضل، ادوارد وسترمارک، محمد ارکون، طاهر حداد، یاسر میردامادی

▫️مدیرمسئول و سردبیر: #مهرداد_عباسی
▫️ویراستار علمی: #فاطمه_مصلح‌زاده
▫️مدیر داخلی: #عاطفه_بیگدلی
▫️طراح و صفحه‌آرا: #نرگس_طوافی
▫️مدیر وبسایت: #فاطمه_عباسی
▫️مدیر اینستاگرام: #ریحانه_علیرضائی

@doornamaa

Читать полностью…

عنقاء

زنجیره‌ی کتاب‌های سرو (مطالعات اجتماعی شیعه) پس از پنج سال، به حلقه‌ی سی‌ام رسید.
عمیقا خوشحالم که این نهال مبارک در حال به ثمر نشستن است.
از همان ساعتی که ایده‌ی انتشار این مجموعه آرام‌آرام پرورده شد و از رویا به واقعیت درآمد تا امروز، با شوق و امید، آن را پی گرفته‌ام‌ و سهمی از وقت و توانم را صرفش کرده‌ام. هر یک عنوان که پس از ماه‌ها برنامه‌ریزی و تلاش و عبور از هفت خان (که سهمناکترین‌شان سد ممیزی است) منتشر می‌شود، گویی یک بار از دوشم برداشته می‌شود.
به امید روزی که خبر انتشار صدمین عنوان این مجموعه را منتشر کنم. روزی که دور نیست.
و نیز به امید به‌ثمرنشستن مجموعه‌ی همزادش: کتاب‌های هلال (مطالعات اجتماعی جهان اسلام) که تازه بسم‌الله‌اش را گفته‌ایم.

#کتابهای_سرو
#کتابهای_هلال
#نشر_آرما

@mohsenhesammazaheri

Читать полностью…

عنقاء

🔍 جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او | آن «نور روی موسی» عمرانم آرزوست...

✨ بایبل‌پژوهی

🖋 یادداشت‌های دین‌پژوهان | مجید سلیمانی


🔻 جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او | آن «نور روی موسی» عمرانم آرزوست...
در این بیت مشهور نکته‌ای‌ست که گاه نادیده یا ناگفته می‌ماند و آن شهرت «نور روی موسی عمران» است. برای مثال دیدم که دکتر شفیعی عزیز هم توضیحی ذیل این بیت در مجموعه‌ی گزینش خود نیاورده‌اند. در قصص مذهبی می‌خوانیم که چهره‌ی موسی، پس از دیدار با خداوند، چندان روشن شده بود که او نقابی بر چهره می‌زد تا خلق از شدت تابناکی آن آزار نبینند چنان که صفورا، از دیدن چهره‌ی بی‌نقاب موسی، چشم‌هایش را از دست داد:
و ز هوا و عشق آن نورِ رشاد / خود صفورا هر دو دیده باد داد
و در دیوان شمس:
ایا نورِ رخِ موسی، مکُن اعمی صفورا را / چنین عشقی نهاده‌ستی به نورش چشم بینا را

🔻 اصل داستان در کتاب مقدس است، سِفرِ خروج: «موسی چون دگربار از کوه سینا فرود آمد... نمی‌دانست پوست رخساره‌اش به سبب سخن گفتن با او رخشان گشته است. هارون و جمله اسرائیلیان موسی را بدیدند... و بیم داشتند به او نزدیک شوند... چون سخن گفتن با آنان را پایان برد، بر رخساره‌ی خود حجابی افکند.»

🔻 این شدّت نور چهره را ما در نقاشی‌ها نمی‌بینیم. در بسیاری از نگاره‌های قرون وسطی تا اوایل رنسانس، و از همه مشهورتر مجسمه موسای میکلآنژ، می‌بینیم که موسی دو شاخ بر سر دارد، شاخ‌هایی که پیوندی با آن نور دارند. امّا چرا شاخ؟

🔻 ابتدا فرض بر این بوده که شاخ حاصل یک بدنویسی در ترجمه «وولگات» از سن ژروم است که ترجمه‌ی رسمی و مرجع کلیسای کاتولیک برای چند قرن بوده است. این که آنجا به جای تاج‌ (coronatus)، شاخ‌ (cornatus) نوشته شده و چنین مانده است.

🔻 فرض دیگر آن که در اصل متن عبری، که در آن همچون فارسی و عربی مصوّت‌های کوتاه نوشته نمی‌شود، کلمه‌ی کرن (קרן) را به دو صورت می‌توان خواند: کَرَن (קָרַן) به معنی نور، و کِرِن (קֶרֶן) به معنی شاخ؛ و مترجم معنی دوم را برگرفته است. بگوییم که صورت کِرِن به معنی شاخ هم‌ریشه است با قَرْن عربی، به مثال ذوالقرنین (صاحبِ دو شاخ) چنان که در تصاویر و سکه‌های قدیمی از چهره‌ی اسکندر می‌بینیم. صورتی از کُرن هم اینک در زبان‌های فرنگی رایج است.

🔻 در نهایت، نظر دیگر آن است که این دو، در آن عهدِ کهن، یک معنی داشته‌اند و مُمَیَزه‌ی کسی بوده‌اند که به مقامی بیش از انسان‌های معمول دست یافته است. در ترجمه‌های جدیدتر کتاب مقدس این کلمه به همان معنی نور و روشنی بازگردانده می‌شود.


📜 بایبل عبری،‌ سِفرِ خروج، فصل ۳۴،‌ بند ۲۹:
متنِ عبری: וַיְהִ֗י בְּרֶ֤דֶת מֹשֶׁה֙ מֵהַ֣ר סִינַ֔י וּשְׁנֵ֨י לֻחֹ֤ת הָֽעֵדֻת֙ בְּיַד־מֹשֶׁ֔ה בְּרִדְתּ֖וֹ מִן־הָהָ֑ר וּמֹשֶׁ֣ה לֹֽא־יָדַ֗ע כִּ֥י קָרַ֛ן ע֥וֹר פָּנָ֖יו בְּדַבְּר֥וֹ אִתּֽוֹ
آوانویسی: وَیِهی بِرِدِت مُشِه مِهَر سینایی اوشنِی لُخُت هاعِدوت بِیَد-مُشِه بِریدِتُ مین-هاهَر اُمُشِه لو-یَدَع کی کارَن عُر پَنَوْ بِدَبِرُ ایتُ
ترجمه‌ی فارسی (از پیروز سیّار): موسی چون دگربار از کوهِ سینا فرود آمد، دو لوحِ گواهی در دستِ موسی بود آنگاه که از کوه فرود آمد، و موسی نمی‌دانست پوستِ رُخساره‌اش به سببِ سخن‌گفتن با او رخشان گشته است.


#بایبل #بایبل‌پژوهی #موسی #تاج #شاخ #ذوالقرنین #مجید_سلیمانی
#Bible #Biblical_Studies #Moses #Coronatus #Cornatus #Majid_Soleymani

🔗 برای دسترسی به یادداشت‌های بیشتر از مجید سلیمانی در دین‌پژوهی، قرآن‌پژوهی، نسخه‌پژوهی، تاریخ، ادبیات، و مولاناپژوهی بنگرید به صفحه‌ی او در اینستاگرام.

🖋 یادداشت‌های دین‌پژوهان | مجید سلیمانی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🎞 بارگیری کامل ترجمه‌ی فارسیِ مستند «عیسی و اسلام» و کتاب «عیسی و اسلام»


🔻 به پیشنهاد برخی از مخاطبان ارجمند، همه‌ی ۱۴ نوابخش‌ِ مستند «عیسی و اسلام» که پیش از این در عنقاء منتشر شده‌اند برای بارگیریِ یکجا در پوشه‌هایِ ابری (در دراپ‌باکس) قرار داده شده‌اند. با پیوند‌های زیر می‌توانید این مستند را در چهار کیفیت (عالی، بالا، متوسط، و پایین) بارگیری کنید.

🔅 مستند «عیسی و اسلام» با کیفیت عالی (1080p) به حجم ۹/۹ گیگابایت
🔅 مستند «عیسی و اسلام» با کیفیت بالا (720p) به حجم ۶/۲ گیگابایت
🔅 مستند «عیسی و اسلام» با کیفیت متوسط (480p) به حجم ۴/۴ گیگابایت
🔅 مستند «عیسی و اسلام» با کیفیت پایین (240p) به حجم ۱/۵ گیگابایت

📗 کتاب «عیسی و اسلام: ترجمه‌ی فارسی مستندی از آرشیپل ۳۳ و آرته‌‌ی فرانسه» که دربردارنده‌ی متن و ترجمه‌ی سخنان پژوهشگران و راویِ این مستند است نیز پیش از این در عنقاء منتشر شده است.

🔗 این مستند در کانال یوتیوب عنقاء، کانال آپارات عنقاء، و صفحه‌ی اینستاگرام عنقاء نیز منتشر شده است.


🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

فرهنگ روش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فایل صوتی جلسۀ سخن‌رانی

واکاوی جایگاه کتاب انسان موجودی ناشناخته
اثر اَلِکسیس کارِل
در گفتمان الهیات معاصر ایران

حجم فایل: 6,67 مگابایت.

برای دیدن توضیحات مربوط به جلسه این‌جا کلیک کنید. متأسفانه به دلیل کندی خط اینترنت موفق نشدم فایل صوتی سخن‌رانی آقای دکتر وکیلی را کامل ضبط کنم. فایل صوتی سخن‌رانی خودم کامل است و در اثر قطعی خط آسیب ندیده است.

@FarhangeRvesh

Читать полностью…

عنقاء

🗿روایتِ سنگ‌نبشته‌ها (۲)


🔅 شناسه
نشانک: LP 180
فهرست‌شده در: OCIANA
مکان: السُّوَیداء / سوریه
موقعیت: ۳۲.۸۴۴۲۷۵ عرض جغرافیایی و ۳۷.۱۹۵۷۵۰ طول جغرافیایی
زمان نگارش: نامشخص (زمانی میان سده‌ی ۳ پیش از میلاد تا سده‌ی ۴ میلادی)
زمان کشف: ۱۹۰۴ میلادی (عکسی در دست نیست)
کاشف: اِنو لیتمان / Ludwig Richard Enno Littmann


🔅 خط و زبان و متن
خطِ سنگ‌نبشته: صَفايی (Safaitic)

زبانِ سنگ‌نبشته: عربیِ کهن (Old Arabic)

موضوع متن سنگ‌نبشته: نَسَب‌ + روایت + دعا و نفرین

نویسه‌گردانی با نویسه‌های لاتین:
l msk bn ẓnnʾl bn nr bn yʿmr w trwḥ l-yśrq l-mdbr f h lt mʿdt w slm m-śnʾ

نویسه‌گردانی با نویسه‌های عربی گسسته:
ل م‌س‌ک ظ‌ن‌ن‌ا‌ل ب‌ن ن‌ر ب‌ن ی‌ع‌م‌ر و ت‌ر‌و‌ح ل–ی‌ش‌ر‌ق ل–م‌د‌ب‌ر ف ه ل‌ت م‌ع‌د‌ت و س‌ل‌م م–ش‌ن‌ا

نویسه‌گردانی با نویسه‌های عربی پیوسته و آواگذاری‌شده:
لِمسک بِن ظننال بِن نر بِن یعمر و تَرَوَّحَ لِیُشْرِق لِمَدبَر فَ–ها–لات مَعادَت و سَلِمَ مِ–شانِئ

ترجمه به فارسی:
[این متن نوشته شد] به‌دستِ لمسک پسر ظننال پسر نر پسر یعمر؛ و شبانه روانه شد به سوی بیابان؛ پس ای لات [تأمین کن] بازگشت و سلامت از دشمن را.


🔅 نکته‌ها
۱. خط صفایی که برای نگاشتنِ زبان‌ها و گویش‌های گوناگونی از عربیِ کهن در جنوبِ شام و شمالِ عربستان به‌کار می‌رفته است، مانند بسیاری از دیگر خطوط سامیِ جنوبی، فقط صامت‌ها (‌همخوان‌‌ها/بی‌صداها) را می‌نگاشته است، و مصوِّت‌ها (واکه‌ها/صدادارها) نگاشته نمی‌شده‌اند. نویسه‌هایی که معادلِ حروف «ا»، «و»، و «ی» بوده‌اند (و در عربی کلاسیک مصوِّت/واکه‌/صدادار تلقّی می‌شوند) در خط صفایی مصوّت نبوده‌اند و حتی حاملِ مصوّت‌ها نیز محسوب نمی‌شده‌اند (یعنی «اُم قرائات» یا «مَتِر لِکتیونیس Mater lectionis» نبوده‌اند؛ نقشی که این سه حرف بعداً در عربی کلاسیک به خود گرفتند). بنابراین، در آوانویسی آن نویسه‌ای از خطِ صفایی که اکنون برابر با «الف» در عربی کلاسیک است می‌توان از «ا»، «و»، یا «ی» استفاده کرد. این انتخاب به شناسایی درست واژه و بافتار سخن وابسته است و درجه‌ای از احتمال را با خود خواهد داشت.

۲. نام خدای «لات» در سنگ‌نبشته آمده است. این نام بعداً در عربیِ قرآنی به «اللَّات» تبدیل می‌شود. واژه‌های «تروح» از ریشه‌ی روح در معنای رفتنِ شبانه؛ «یشرق» از ریشه‌ی ش‌رق ر معنای سفر به بیابان؛ «مَعادِت» از ریشه‌ی ع‌ود در معنای بازگشتن؛ «سلم» از ریشه‌ی س‌ل‌م در معنای امنیت و سلامتی؛ و «شانئ» از ریشه‌ی ش‌ن‌ء در معنای دشمنی کردن در این سنگ‌نبشته به زبانِ عربی کهن مشاهده می‌شوند که در عربی کلاسیک نیز به همین معانی استفاده می‌شوند.

۳. واژه‌ی «مدبر» (یعنی بیابان) در این سنگ‌نبشته در همان آوا و معنایی به‌کار رفته است که در عِبری بایبلی استفاده می‌شده است. برای نمونه، نخستین بند از چهارمین سِفر در توراه در بایبل عبری همین واژه را در خود دارد، که از قضا در سنّت یهودی این سِفر به همین نام یعنی «بِمیدبَر» نامیده می‌شود (هرچند نام کنونی آن یعنی «اَعداد» ریشه‌ای یونانی دارد). در این بند از بایبل عبری، از ریشه‌ی «د‌ب‌ر» دو واژه در دو معنا آمده است که بررسیِ صنعت و ظرافت نهفته در آن بیرون از این یادداشت است.

بنگرید به بایبلِ عبری، توراه، سِفرِ اَعداد، فصل ۱، بند ۱
متن به خط عبری: וַיְדַבֵּר יְהֹוָה אֶל־מֹשֶׁה בְּמִדְבַּר סִינַי
آوانویسیِ عِبری با نویسه‌های فارسی: وَیِدَبِر یهوه اِل-‌مُشِه بِمیدبَر سینایی
ترجمه‌ی فارسی: و سخن گفت یهوه با موسیٰ در بیابانِ سینا

مایکِل مَک‌دانِلد، پژوهشگر و کتیبه‌شناس برجسته‌، مدلولِ «مدبر» در سنگ‌نبشته‌های صفایی را «بادیة الحَماد» در جنوبِ سوریه می‌داند که در شمالِ منطقه‌ی «حَرّه» در شمالِ اردنِ کنونی واقع می‌شود.


#سنگ‌نبشته #خط_صفایی #عربی_کهن #عربی
#Inscriptions #Safaitic #Old_Arabic #Arabic #OCIANA #RSIS_126 #Schirin_Rawan #Ahmad_AlJallad

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🗿روایتِ سنگ‌نبشته‌ها (۱)


🔅 شناسه
نشانک: RSIS 126
فهرست‌شده در: OCIANA
مکان:
تلّ الذَّبیع / وادی السَّمین / سوریه
موقعیت: ۳۲.۷۲۶۵۱۷ عرض جغرافیایی و ۳۷.۴۳۴۸۶۳ طول جغرافیایی
زمان نگارش: نامشخص (زمانی میان سده‌ی ۳ پیش از میلاد تا سده‌ی ۴ میلادی)
زمان کشف: ۲۰۰۶ میلادی
کاشف: Schirin Faisal Rawan


🔅 خط و زبان و متن
خطِ سنگ‌نبشته: صَفايی (Safaitic)

زبانِ سنگ‌نبشته: عربیِ کهن (Old Arabic)

موضوع متن سنگ‌نبشته: نَسَب‌ + روایت + دعا و نفرین

نویسه‌گردانی با نویسه‌های لاتین:
l ʾlwqr bn yʿmr bn ḏkr bn grmʾl w wgm ʿl-mġny w ʿl-ṣʿd w ḥyy l-ḏ yqrʾ h-ktb w ʿwr l-m ʿwr

نویسه‌گردانی با نویسه‌های گسسته‌ی عربی:‌
ل ال‌و‌ق‌ر ب‌ن ی‌ع‌م‌ر ب‌ن ذ‌ک‌ر ب‌ن ج‌ر‌م‌ا‌ل و و‌ج‌م ع‌ل–م‌غ‌ن‌ی و ع‌ل–ص‌ع‌د و ح‌ی‌ی ل–ذ ی‌ق‌ر‌ا ه–ک‌ت‌ب و ع‌و‌ر ل–م ع‌و‌ر

نویسه‌گردانی با نویسه‌های پیوسته‌ی عربی:‌
لالوقر بن یعمر بن ذکر بن جرمال، و وجم عل–مغنی و عل–صعد، و حیی ل–ذ یقرا ه–کتب و عور ل–م عور

ترجمه به فارسی:
[این متن نوشته شد] به‌دستِ الوقر پسر یعمر پسر ذکر پسر جرمال؛ و سوگواری کرد [یا سنگ‌ها را بر سر گور گردآورد] از برای مغنی و از برای صعد؛ و دیر زیاد هرآن‌کس که این کتیبه را بخوانَد، و کور بادا هرآن‌که آن را بزُدایَد.


🔅 نکته‌ها
۱. حرف تعریف در زبان عربی کهن و سنگ‌نبشته‌های صفایی عمدتاً «ه» است که می‌توان آن را «ها» تلفظ کرد، مانند حرف تعریف «ها» در عِبری. البته با فراوانی بسیار کمتری حرف‌های تعریف «ا»، «ال»، و «هن» نیز در سنگ‌نبشته‌ها دیده می‌شوند.
۲. واژه‌‌ها و ریشه‌های «وجم» در معنای سوگواری کردن یا گردآوردن سنگ بر سر قبر؛ «حیی» در معنای زیستن؛ «کتب» در معنای نگاشتن؛ و «عور» در معنای کور شدن چشم و در معنای زدودن و آلودن در این سنگ‌نبشته به زبانِ عربی کهن مشاهده می‌شوند که در عربی کلاسیک نیز به همین معانی استفاده می‌شوند.
۳. نویسنده‌ی این سنگ‌نبشته در بندِ پایانی متن صنعت ایهام به کار برده است و واژه‌ی «عور» را در دو معنای کور شدن و زُدودن استفاده کرده است.


#سنگ‌نبشته #خط_صفایی #عربی_کهن #عربی
#Inscriptions #Safaitic #Old_Arabic #Arabic #OCIANA #RSIS_126 #Schirin_Rawan

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

🔅خوانش سریانی-آرامی قرآن
گفتاری از کریستف لوکسنبرگ

✍️ ترجمۀ #فاطمه‌سادات_بهبهانی‌زاده

نسخۀ کامل ویدئو (۲۱ دقیقه) در:
✔️ آپارات دورنما ✔️ یوتوب دورنما

🔹این ویدئو گفت‌وگوی کریستف لوکسنبرگ با ابراهیم عیسی است که در ژوئن ۲۰۲۱ از شبکۀ الحرة پخش شده است. کریستف لوکسنبرگ نام مستعار نویسندۀ کتاب «خوانش سریانی-آرامیِ قرآن» (برلین، ۲۰۰۰) به آلمانی است که هویت واقعی‌اش ناشناخته است و در این برنامه نیز با شرایطی خاص حاضر شده است. الهام‌بخش لوکسنبرگ اختلاف مفسران کهن بر سر معنای برخی تعابیر مبهم قرآنی بوده و معتقد است خوانش سریانی عبارت‌های قرآن این ابهام‌ها را برطرف می‌کند. او نمونه‌هایی از این عبارت‌ها را پیش کشیده و خوانش‌هایی بدیل در زبان آرامی و سریانی (و عربی) پیشنهاد کرده است. بخشی از پیشنهادهای او نتایج تفسیریِ قابل‌توجهی در پی دارند که گاهی با فهم رایج مسلمانان از آیه‌های قرآن متفاوت‌اند. لوکسنبرگ مدعی است مقید به «منطق متن قرآن» و سیاق عبارات است، و اصرار دارد که برای فهم متن قرآن باید حتماً بایبل را خواند، چون قرآن حاوی همۀ جزئیات نیست.

#کریستف_لوکسنبرگ
#دورنما_ببینیم

@doornamaa

Читать полностью…

عنقاء

📖 ترجمه‌ی فارسیِ دیباجه‌ی کتاب «محمد پدرِ هیچ‌یک از مردانِ شما نبوده است: ساختنِ آخرین پیامبر» نوشته‌ی دِیوید پاوِرز به سال ۲۰۰۹م

بخش ۵ از ۵


🔻 در بخش سوم با عنوان «متن و تفسیر»، به معمّایِ «کلالة» باز می‌گردم. همان‌طور که در بخش دوم گفته شد، استدلال می‌کنم که در رسمِ هم‌خوان‌های قرآن تجدیدنظر شده است. با این حال، با آنکه در بخش دوم استدلال‌های من مبتنی بر شواهد ادبی‌اند، در بخش سوم استدلال‌هایم مبتنی بر شواهد اِسنادی‌اند؛ و در حالی که در بخش دوم استدلال کرده‌ام که معرفی یک آموزه کلامی جدید —یعنی ختم نبوت— مستلزم سازگارساختن متن قرآن [با آن آموزه‌ی کلامی] بوده است، در بخش سوم استدلال می‌کنم که آنچه موجبِ [نیاز به] سازگارساختنِ متنِ قرآن شده است مسئله‌ای سیاسی بوده است، و به طور مشخص این پرسش که چه کسی به عنوان رهبر جامعه‌ی مسلمانان جانشین پیامبر خواهد شد. هیچ ارتباط مستقیمی بین تجدیدنظرهایِ متنی [در قرآن] که در بخش‌‌های دوم و سوم فرض شده‌اند وجود ندارد و می‌توان به هریک از مسئله‌هایی که [در آن دو بخش] درباره‌ی آنها بحث می‌کنم به‌طور مستقل پرداخت. در واقع، شاید ارتباطی غیرمستقیم میانِ این دو مجموعه از تجدیدنظرها [در متنِ قرآن] وجود داشته باشد که من در پایان فصل 9 آن ارتباط را برقرار خواهم کرد.

🔻 در فصل ۸، من شواهد اِسنادی از «کمف ۳۲۸آ» را تجزیه‌وتحلیل می‌کنم که نشان می‌دهد رسمِ هم‌خوانِ نساء<۴>:۱۲ب به گونه‌ای بازنویسی شده است که واژه‌ی «کلالة» را بسازد —واژه‌ای که پیش از آن در عربی یا دیگر زبان‌های سامی موجود نبوده است. نتیجه‌ی این بازنویسی این شده است که معنای آیه کاملاً وارونه شده است. این تغییر به نوبه خود مشکلی ثانویه ایجاد کرد که [به نوبه‌ی خود] افزودنِ تشریعی تکمیلی به قرآن را ضروری می‌کرد —از همین رو، آیه‌ی پایانیِ سوره‌ی نساء که واژه‌ی «کلالة» را دومین بار [و فقط همین دو بار در کل قرآن] ذکر می‌کند. در فصل ۹، من پیگیرِ کار نخستین مفسران مسلمان می‌شوم که در طول سه سده‌ی نخست هجری برای یافتن معنای واژه‌ی جدیدِ «کلالة» تلاش می‌کردند. نهایتاً، در فصل پایانی، چکیده‌ای از تعامل میان الهیات و سیاست از یک سو، و قرآن، فقه، و نگارش تاریخ از سوی دیگر را ارائه می‌کنم.


🔻 اگر به غیر از این تصریح نشده باشد، ترجمه‌های انجیل عبری برگرفته از «تَنَخ، کُراسه‌های مقدّس: ترجمه‌ی جامعه‌ی نشرِ یهودی مطابقِ متنِ عبریِ سنتی»[۱] است؛ ترجمه‌های عهد جدید برگرفته از «بایبلِ مُحَشّیٰ جدیدِ آکسفورد، نسخه‌ی معیارینِ بازبینی‌شده‌ی جدید»[۲] است؛ و ترجمه‌های قرآن برگرفته از «قرآن،‌ ترجمه‌ی اَلِن جونز»[۳] است.

[1] Tanakh, The Holy Scriptures: The New JPS Translation According to the Traditional Hebrew Text
[2] The New Oxford Annotated Bible, New Revised Standard Version
[3] Qura'n, trans. Alan Jones

------------------------

پانوشت ۱
در فرسته‌های آینده به معرفی نقدونظرهایی که کتاب دِیوید پاوَرز برانگیخت می‌پردازم، و هم نقدهای روش‌مند و هم نقدهای مدافعه‌جویانه را معرفی خواهم کرد.

پانوشت ۲
ترجمه‌ای خوش‌خوان و روان از همین پیش‌گفتار را دانشور ارجمند، علی آقایی، در نشریه‌ی کتابِ ماهِ دین در آبان سال ۱۳۹۲ منتشر کرده است. اما بنا بر ملاحظه‌ها و اصلاح‌هایی ترجیح دادم که ترجمه‌ی خودم را ارائه کنم.


📗 برای دسترسی به نسخه‌ی الکترونیکی کتاب به اینجا در آشیانه‌ی عنقاء رجوع کنید. همچنین، برای ارجاع به این کتاب می‌توانید از عبارت زیر استفاده کنید:
Powers, David. Muhammad Is Not the Father of Any of Your Men: The Making of the Last Prophet. Pennsylvania:University of Pennsylvania Press, 2009.

#بازنویسی_قرآن #کلالة #محمد #زید #زینب #ختم_نبوت #قرآن #بایبل #پسابایبلی #تاریخ_اسلام #دیوید_پاورز
#Quran_Revision #Kalalah #Muhammad #Zayd #Zaynab #Adoption #Finality_of_Prophecy #Quran #Bible #Post_biblical #History_of_Islam #David_Powers

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

📖 ترجمه‌ی فارسیِ دیباجه‌ی کتاب «محمد پدرِ هیچ‌یک از مردانِ شما نبوده است: ساختنِ آخرین پیامبر» نوشته‌ی دِیوید پاوِرز به سال ۲۰۰۹م

بخش ۳ از ۵


🔻 در زمستان سال ۲۰۰۵م، دکتر مُنذِر یونس توجه من را به نسخه‌ی رونوشت [از نسخه‌خطیِ] «کتابخانه‌ی ملی فرانسه، عربی ۳۲۸آ» (از این پس «کمف ۳۲۸آ») جلب کرد. این رونوشت [یا فاکسیمیله] بخش قابل‌توجهی از مصحفی قرآنی است که به سبکِ‌ حجازی در نیمه‌ی دوم سده‌ی یکم هجری نگاشته شده است. تا آنجا که می‌دانم، این قدیمی‌ترین نسخه‌خطی به‌جا مانده از قرآن است که متنِ تمام سوره‌ی نساء را دربردارد [لایه‌ی زیرینِ مصحف صنعاء هیچ آیه‌ای از سوره‌ی نساء را دربرندارد]. آیه‌ی ۱۲ب از سوره‌ی نساء در «کمف ۳۲۸آ» در برگه‌ی ۱۰پُشتی از خط ۱۷ به بعد ظاهر می‌شود. با اینکه من متوجه برخی بی‌نظمی‌ها در [نگارش] خط ۱۸‌ شده بودم اما دست‌کم شش ماه سپری شد تا من حتی این امکان را در نظر بگیرم که شاید رَسم هم‌خوان‌ها [consonantal skeleton] در خط ۱۸ از این برگه تغییر کرده باشد. هنگامی که به گذشته نگاه می‌کنم درمی‌یابم که مقاومتِ من در برابر این نظر قابل درک است. آموزه‌ی قرآن این‌ است که خدا تورات را برای موسی فرستاد و انجیل یا عهد جدید را برای عیسی فرستاد. قرآن همچنین می‌آموزد که بنی‌اسرائیل و مسیحیان در حفظ محتوای اصلی وحی‌هایشان —که به مرور زمان مورد تحریف یا اعوجاجِ متنی قرار می‌گرفت— کوتاهی کردند؛ و در مقابل، اینکه قرآن همیشه از اعوجاجِ متنی مصون بوده است —و باید مصون بماند— اصلی اساسی در اسلام است. از این اصل برمی‌آید که رسمِ هم‌خوان‌های متنِ قرآن، آن گونه که در سده‌ی بیست‌ویکم به ما رسیده است، از همه‌ی جهات با وحی‌هایی که محمدِ پیامبر طی دوره‌‌ی زمانیِ ۲۳ ساله‌ای میان‌ سال‌های ۶۱۰ تا ۶۳۲م دریافت کرده است یکسان است. این نظر که ممکن است جامعه‌ی مسلمانان اولیه رسمِ هم‌خوان‌های قرآن را ویرایش کرده باشند نه تنها برای مسلمانان بلکه برای بسیاری از اسلام‌شناسان —از جمله برای من تا همین اواخر— غیرقابل تصور است. این گزاره‌ی غیرقابل تصور یکی از دغدغه‌های اصلی تک‌نگاریِ پیش‌رو است.


🔻 اکنون متقاعد شده‌ام که درباره‌ی «کلاله» اشتباه کرده‌ام، البته نه به دلایلی که همکارانِ محترم مطرح کردند. در واقع، همگی در اشتباه بودیم زیرا همگی با اطلاعات ناکافی کار می‌کردیم. کمبودِ دانش ما با دو گونه‌ی بسیار متفاوت از شواهدِ اِسنادی جبران می‌شود: (۱) الواح خط‌میخی که در میان‌رودان در میانه‌های هزاره‌ی دوم پیش‌-از-میلاد ساخته شده‌اند، و حاوی اطلاعات زبان‌شناختیِ مربوط به معنای «کلاله» است؛ و (۲) نسخه‌ی «کمف ۳۲۸آ» که حاوی شواهد خط‌شناختیِ مربوط به آیه‌ی ۱۲ب سوره‌ی نساء و شواهدِ نسخه‌شناختیِ مربوط به آیه‌ی ۱۷۶ از سوره‌ی نساء است. شواهد جدید نشان می‌دهند که علی‌رغم اینکه در ابتدا دقیق به هدف نزده بودم اما با این حال از همان آغاز در مسیر درستی قرار داشتم. شواهد همچنین نشان می‌دهند که گفته‌ی پاتریشیا کرون درست بود که: "معنای کلاله... هرگز شناخته‌شده نبوده است"، اما این گفته‌اش نادرست بود که: "نه چیزی برای به‌خاطرسپردن وجود داشت و نه چیزی برای سرپوش‌گذاشتن." در واقع چیزی برای به‌خاطرسپردن و چیزی برای سرپوش‌گذاشتن وجود داشته است— اما آن چیز «کلاله» نبوده است.

Bibliothèque Nationale de France, Arabe 328a | کتابخانه‌ی ملی فرانسه، عربی ۳۲۸آ

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…

عنقاء

📖 ترجمه‌ی فارسیِ دیباجه‌ی کتاب «محمد پدرِ هیچ‌یک از مردانِ شما نبوده است: ساختنِ آخرین پیامبر» نوشته‌ی دِیوید پاوِرز به سال ۲۰۰۹م

بخش ۱ از ۵


🔻 دو آیه‌ی بلند مدنیِ (قرآن، نساء<۴>: ۱۱-۱۲) حُکمی پیچیده درباره‌ی ارث را بیان می‌کنند. . . که موضوعی بسیار کاربردی است. آیه‌ی دوم می‌گوید که در حالتی که «کَلالَه از مردی ارث ببرد» چه پیش خواهد آمد. به نظر می‌رسد واژه‌ی «کَلالَة»، که در نساء<۴>:۱۷۶ نیز آمده است، از همان آغاز مایه‌ی زحمتِ شارحانِ قرآن بوده است، و تا به امروز مبهم مانده است.
—مایکِل کوک، قرآن: درآمدی بسیار کوتاه، ص۱۳۹


🔻 واژه‌ی «کَلالَه» دو بار در قرآن آمده است، یک بار در نساء<۴>:۱۲ب [«ب» یعنی در بخش دومِ آیه. این نامگذاری روشی است در مطالعات بایبلی برای اشاره به بخش‌های کوچک‌تر در آیه‌های بلند] و بار دیگر در نساء<۴>:۱۷۶. اگرچه امروزه این واژه حتی در میان گویشورانِ بومیِ زبانِ عربی چندان شناخته شده نیست، اما برای جامعه‌ی اولیه‌ی مسلمانان موضوعِ بسیار قابل‌توجهی بود. از خلیفه‌ی دوم، عمر بن الخَطّاب، نقل شده است که گفته است دانستنِ معنای این واژه را بر داشتنِ مبلغی برابر با جزیه‌ی اخذ شده از قصرهای روم [یا شام] ترجیح می‌دهد. شاید بتوان گفت که معنای کَلاله معمّا بوده است. سرانجام، این واژه این‌گونه تعریف شده بود: (۱) مردی که می‌میرد در حالی که والد و فرزندی ندارد، یا (۲) خویشاوندانِ شخص به‌جز والدین و فرزندان، که یعنی خویشاوندانِ درجه‌ی دوم.

🔻 قدمتِ عطفِ‌توجهِ محقّقانِ غربی به «کَلاله» به ربعِ قرن هم نمی‌رسد. من در سال ۱۹۸۲م مقاله‌ای منتشر کردم که در آن به این واقعیت توجه کردم که واژه‌ی عربیِ «کَلاله» از همان ریشه‌‌ی ک-ل-ل مشتق شده است که اصطلاح‌هایِ خویشاوندِ سامیِ «کَلَّتو» در زبانِ اَکَّدی، «کَلّاه» در زبانِ عِبری [כַּלָּה]، و «کَلتا» [ܟܲܠܬܵܐ] در زبانِ سُریانی از آن مشتق شده‌اند و همگی اینها بر «عروس/دخترخوانده» (یا همسر) دلالت می‌کنند. من با استفاده از شواهدِ ادبی —[از جمله] نقل‌هایی در مورد عُمَر و کلاله که آنها را به‌مثابه‌ی روایت‌های رمزگذاری‌شده تلقی می‌کردم— استدلال کردم که اصطلاحِ قرآنی «کلاله» در اصل به معنای «عروس/دخترخوانده» است و قرائتِ اولیه‌ی آیه‌ی ۱۲ب از سوره‌ی نساء در سه جا تغییر داده شده است. اگر چنین باشد، آنگاه آیه‌ی ۱۲ب از سوره‌ی نساء در حالت اولیه‌اش کسری از ماتَرَک را —که از یک‌سومِ آن تجاوز نمی‌کند— به برادران و خواهرانِ مردی می‌بخشد که عروس/دخترخوانده (یا همسرِ) خود را در وصیت‌نامه‌‌اش به‌عنوان وارث تعیین کرده است. تازگیِ استدلال من در این واقعیت نهفته است که قانونِ ارثِ اسلامی به شخصی که در شُرُفِ مرگ است اجازه نمی‌دهد هیچ‌کس را به‌عنوان وارث [تازه] معرفی کند، چه رسد به تعیینِ زنی به‌عنوان وارث که با او نسبتِ خونی هم ندارد. فرضیه‌ی من درباره‌ی آیه‌ی ۱۲ب از سوره‌ی نساء آغازِ تلاشی بود برای تبیینِ شکل‌گیری قانونِ ارثِ اسلامی از منظرِ تاریخی. من در یک تک‌نگاری که در سال ۱۹۸۶م منتشر شد —برخلاف [نظرِ] یُزِف شاخْت— استدلال کردم که «علم الفَرائض» یا «دانش سهم‌الارث‌ها» بی‌فاصله و مستقیماً از قواعدِ قرآنیِ ارث پدید آمده است، اما —برخلاف [ادعای] اخبارِ سنّتی که به ما رسیده‌اند— این قواعد پیش از تبدیل‌شدن به پایه‌ی «علم الفرائض» دست‌خوشِ دگرگونی‌های بنیادینی شده‌اند که جامعه‌ی مسلمانان در حال حاضر از آن دگرگونی‌ها بی‌اطلاع‌اند. من (در آن تک‌نگاری] مطرح کردم که معنای اولیه‌ی «کلاله» فراموش شده بوده است.


🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes
ادامه در 👇🏼

Читать полностью…

عنقاء

📝📝📝رجزخوانی به ‌جای نقد

🔻🔻🔻مقاله‌ای از یاسر میردامادی منتشر شده در وب‌سایت #مشق_نو

📌بریده‌ای از متن:

🖊این یادداشت در نقد شکل خاصی از شِبه‌نقد است که آن را بر اساس استعاره‌ای جنگی «رجزخوانی» می‌نامم. رجزخوانی در مقام شکلی از شِبه‌نقد رواج نگران‌کننده‌ای حتی در میان بخشی از اهل فضل به‌ویژه در فضای مجازی یافته است.

🖊نگرانی آن است که گسترش رجزخوانی موجب شود مرز میان نقد و شِبه‌نقد چنان مشوّش شود که پرهیز از رجزخوانی ضعف در نقادی تلقی شود و اقدام به نقد مساوی با رجزخوانی.

🖊این نگرانی به‌ویژه وقتی تشدید می‌شود که رجزخوانی از ارتکابِ گه‌گاهی نویسندگان غیرمتخصص فرا ‌رود و تبدیل به رویّه‌ی دائمی متخصصان فعال در فضای مجازی شود، رویّه‌ی کسانی که لاجرم مرجعیت فکری می‌یابند، یادداشت‌های مجازی‌شان را هرازچندگاهی تبدیل به کتاب می‌کنند و شبه‌نقدها به کتاب‌ها راه می‌یابد.

🖊آن‌گاه محققان جوان از روی دست آن کتاب‌ها مشق فضل می‌کنند و بدین‌سان شبه‌نقدگری به رویکرد پژوهشگران نسل‌های بعد تبديل می‌شود. از این رو، گزاف نیست اگر بگوییم که نقد رجزخوانی در مقام گونه‌ای شبه‌نقد به حدّ فوریت رسیده است.

🖊این نوشتار هم‌چنین پیش‌نهادی است به اهل فضل که قلم نقد را تیزتر بتراشند، کلاه نقادی را بالاتر بگذارند و آن‌ را به شبه‌نقد، به‌ویژه رجزخوانی، نیالایند.

🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
mashghenow.com/?p=5883

#یاسر_میردامادی #روشنفکری #نقد #شبه_نقد

🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
t.me/mashghenowofficial
🔸نشانی تلگرام «نویسنده»:
t.me/YMirdamadi

Читать полностью…

عنقاء

🎓 دِیوید پاوِرز

✨ آشنایی با پژوهشگران | سیره‌پژوهی

📗 معرفی کتابِ «زید: داستانِ غیرمشهورِ پسرخوانده‌ی محمّد»


🔻 ترجمه‌ی متنی که «نشر دانشگاه پنسیلوانیا» در معرفی کتاب نوشته است را در زیر می‌آورم:

🔅 اگرچه محمّد پسرانی خَلقی و طبیعی که به سن بلوغ رسیده باشند نداشت، اما منابع اسلامی گزارش می‌‌کنند که او مردی به نام «زید» را اندکی پیش از دریافت نخستین وحی به فرزندی پذیرفته بود. این «پسرِ محمّد» تا حدود پانزده یا بیست سال پس از آنکه به فرزندی پذیرفته شد وارثِ پیامبر بود. او نخستین مرد بالغی بود که مسلمان شد [علی در آغازِ بعثت ۱۰‌ساله و نابالغ بود] و او تنها مسلمانی غیر از محمّد است که نامش در قرآن آمده است. اما محمّد نهایتاً عنوانِ «پسرِ محمّد» را از زید پس‌گرفت، نهاد و رسمِ فرزندخواندگی را لغو کرد، و زید را در میدان جنگ در جنوب اردن [مؤتَه] به سوی مرگِ حتمی فرستاد.

🔅 اما جالب اینجاست که زید هم در مطالعات اسلامی و هم در غرب چهره‌ای حاشیه‌ای باقی مانده است. دِیوید پاوِرز در این کتاب تلاش می‌کند تا زید را به جایگاهِ واقعی خود در مرکز روایت‌های مربوط به محمّد و اسلامِ آغازین بازگرداند. برای این کار، او ردّ و آثاری را که در تفاسیرِ قرآن، زندگی‌نامه‌ها [مانند طبقات ابن سعد]، و رویدادنامه‌های تاریخی به جا مانده‌اند کاویده است و آنها را در زمینه‌ی مشابهت‌هایشان با بایبل عِبری خوانده است. پاورز نشان می‌دهد که در گزارش‌های موجود در این منابع، شخصیت زید از شخصیت‌های بایبلی مانند اسحٰق، اسماعیل، یوسف، و اوریای حِتّی [که دسلیمان همسرش را به ازدواج خویش درآورد و خودش در نبرد کشته شد] الگوبرداری شده است. پاورز معتقد است که این فرآیند الگوسازی از جانبِ قُصّاصِ متقدمِ مسلمان برای پرداختن به دو موضوع کلیدی به کار گرفته شده است: تضادِ تلخ بر سر «جانشینیِ محمّد»، و آموزه‌ی کلامیِ کلیدیِ «ختمِ نبوّت». هم مرگِ زید در میدان جنگ و هم لغوِ پسرخواندگی و میراث‌بری‌اش از محمّد برساخته‌هایی‌ پَسینی‌اند و بر اساس اقتضائات سیاسی و کلامیِ [دورانِ پسامحمّدی] ایجاد شده‌اند.


#محمد #زید #زینب #اسامه #ختم_نبوت #قرآن #بایبل #پسابایبلی #تاریخ_اسلام #دیوید_پاورز
#Muhammad #Zayd #Zaynab #Usamah #Adoption #Finality_of_Prophecy #Quran #Bible #Post_biblical #History_of_Islam #David_Powers

🖋 زهیر میرکریمی
@anqanotes

Читать полностью…
Subscribe to a channel