راه ، بیانِ رفتنِ آدمیست درپِیِ توشه و زاد ...
و راه ؛ تحرّکِ جان است که آرام ندارد.
و جسم مرکب جان است تا از منزلی به منزلی سفر کند و هر که از مرکب خود غافل گردد سفرِ او به پایان نخواهد رسید و سفرِ آدمی را پایانی نیست ...
و راههای ما چون ماست:
گاه سنگلاخ ...
گاه آباد ...
گاه پیچاپیچ ...
گاه راست ...
و راههایی که بر زمین میکشیم خراشیست بر زمین.
و ما راههای دیگر در خود داریم:
راهی از اندوه،
راهی از شادمانی،
راهی از دوستداشتن،
راهی از اندیشیدن،
راهی از رَسْتَنْ ...
وگاه راهی که انزجارِ ماست ... راهی که شکستِ آدمیست، راهی که به هیچجا نمیرود، راهِ بیفرجام چونان رودی به مرداب.
اما راه نیز اعتراف انسان است به آنچه بدان رو میکند.
راه زندگیست ...
راه خودِ آدمیست، و آدمی راهیست هرچند کوچک، روان بر صفحهی بیکرانِ هستی ...
گاه بیفرجام ...
گاه نیک فرجام ...
عباسکیارستمی
موسیقی:قطعهی "in road" از هوشیار خیام.
@ArtttLand
پنجره را باز میکنم و باران میبارد.
شوقِ پرواز ، پرنده ام می کند ...
عکس : محسن سخا
@ArtttLand
"کنارت خواهم بود." دوستان ما کسانی نیستند که مشکلاتمان را حل میکنند، آنها در مواجهه با مشکلات کنار ما ایستادهاند...
#friends
@ArtttLand
«من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو.»
#مولانا
#یادگاری
@ArtttLand
نسیم شاد پر بهارت نیست چرا؟ دستم را اگر به سویت بیاورم آیا تسلی داری؟ تسلیات را، تسلی مقدس مبارکت را بر دریاهای ژرف ابر بنشان و به ماتمزدگان هبه کن.
چه کسی غارت لبخند شنیده است و رهآورد اشک؟ دستت را به من بده! گریه نکن! بگذار تا دانههای اشک را از گونههای کوچک پژمردهات دور کنم. دخترک تنها! پسرک تنها! هیچ میدانی که من از زمانی چه دور، به پس برگشتهام تا در کنار تو باشم؟
ناگهان
#عباس_نعلبندیان
@ArtttLand
عشقبازیِ چنان
آنگونه که زمان باز ایستد
و در عمق زمستان
گشودن رگهای شکوفهها را بشنوی
عشقبازیِ چنان
که تو را به هفدهسالگی برگرداند
و سیاهی را به تارهای سپیدِ کنارِ شقیقهات
عشقبازیِ چنان
که ذائقهات را سرشار کند
و به یادت بیاورد
کیفیتِ آفتاب و
خاک و
سیب را
الیاس علوی
@ArtttLand
«اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ.»
وحشی بافقی
#یادگاری
@ArtttLand
رنج نباید تو را غمگین کند، این همان جایی است که اغلب مردم اشتباه میکنند. رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به اینکه زندگیت نیاز به تغییر دارد. چون انسانها زمانی هوشیارتر میشوند که زخمی شوند، رنج نباید بیچارگی را بیشتر کند. رنجت را صرفا تحمل نکن، رنجت را درک کن! این فرصتِ بیداری است. وقتی آگاه شوی بیچارگیت تمام میشود.
منسوب به یونگ
#زخم
@ArtttLand
قشنگ
قشنگ
قشنگ
نِشسِن و وِرسیدنت
ره رفتن و وُیسیدنت
دیدن و نادیدنت
پیدا و ناپیدا
قشنگ.. قشنگ ... قشنگ
@ArtttLand
Strangest feeling Coming over me Empty header From the treasury I don’t know how to walk If you don’t walk with me I don’t know how to talk If you don’t look my way I can’t feel it no more I can’t feel it no more Weight of sunlight Coming over me I’m lying, face down In the memory I can’t feel it no more I can’t feel it no more I can’t feel it no more, ah I can’t feel it no more, feel it no more I can’t feel it no more I can’t feel it no more I can’t feel it no more, no more I can’t feel it no more, no more I can’t feel it no more I can’t feel it no more
#یادگاری
@ArtttLand
این بخش آغازین لمنتهی ( قطعه مذهبی) آروو پرت است، نیایشی که به سوگواره میرسد، دربارهی یک قلب که در کوهساران است و در پی ِ گوزنهایشمالی میرود.
و آرامش و صلح را در برف با ضجّه و مرثیه میطلبد:
"پروردگارا! ای مادر ِ طبیعت!
در این روزگار، صلحی عطا فرما
چرا که جز تو
هیچکس نخواهد بود
که برای ما نبردی آغاز کند،
نبردی برای ِ صلح و دوستی،
نبردی برای ِ آشتی،
نبردی برای ِ آرامش ..."
@ArtttLand
▪️ از من رد نشو
در من گیر کن
مثل شاخهای سرگردان
کنارهٔ رودخانه
در آغوش سنگی
▪️ امیدی به درمانم نیست
همین که دستهایت را
روی زخمهایم بگذاری
کفایت میکند
فرزین نظری
@ArtttLand
«روزها میگذرند…
روزهای تاریک و خیس
و غمانگیز؛
تنها حقیقت و روشنایی که برایم باقی مانده
بودنِ توست»
ناظم حکمت
@ArtttLand
«نسیم خنکی که موهایت را تکان میدهد صدای من است. بارها از تو میگذرد و تو او را نخواهی شناخت! عالیه! یک قطرهی شفاف در این وقت سحر روی دست تو میافتد، گمان نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است. وقتی که عاشق از معشوقهاش دور میشود، بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور شده، از نظر میگذرند.قطرهی باران، که در خاموشی شب خیلی محزون به زمین میآید شبیه به اشک آن عاشق است.»
از میان نامههای نیما یوشیج به همسرش عالیه
#نامه_ها
#دستها
@ArtttLand
دلم یک همْسکوت میخواهد. کسی که بنشیند کنارم تا هر دو به شکلی معنادار سکوت کنیم. و در این سکوت حقیقت ما نهفته باشد. بازگشته از تقلا برای حرف زدن و طی کردن فاصله با آدمهایی که انگار در دنیای دیگر و سیارهای دیگر زندگی میکنند، نیازمند همنشینی برای سکوت هستم. با کسی، برای مدتی، در سکوت نشست و نورهای ریزی را تماشا کرد که در دوردست جهان سوسو میزنند. هرچند جا هستی، خودت را زودتر برسان ای همْسکوتِ امن ....
#یادگاری
@ArtttLand
چشمام رو میبندم و سعی میکنم به یاد بیارم : دیدار ، بوسهای دلچسب ، مکالمهای که دلت نخواد تموم بشه ، آخرین کلمات آخرین صدای امن رو به یاد بیارم.
@ArtttLand
گاه از خود می پرسم؛
پس چه هنگام کاسهها از این آبهای روشن پُر خواهد شد؟ راستی چه هنگام؟
کار من تماشاست و تماشا گواراست.
من به مهمانی جهان آمده ام. و جهان به مهمانی من. اگر من نبودم، هستی چیزی کم داشت. اگر این شاخه بید خانه ما، هم اکنون نمیجنبید، جهان در چشم به راهی میسوخت. همه چیز چنان است که میباید. آموختهام که خُرده نگیرم. شکفتگی را دوست دارم و پژمردگی را هم ...
بخشی از نامه #سهراب_سپهری
به دوستش مهری
#نامه_ها
@ArtttLand
عزیزترینم
من با هر آنچه در وجودم به عنوان یک انسان خوب است، تو را دوست دارم.
با هر آنچه در وجودم سزاوار هشیار بودن در میان هستی میکند. اگر این چیزی نیست، پس من هم چیزی نیستم.
من تو را همینطور که هستی دوست دارم، با بخشهایی، از تو که خوشم میآید و نیز آنهایی که خوشم نمیآید، همهچیز را، همهچیز را.
تو این طور حس نمیکنی، حتی اگر هر چیز دیگر سر جایش باشد. تو از من خشنود نیستی، با چیزهای مختلفی از من مخالفی، مرا چیزی جز این که هستم میخواهی.
من باید بیشتر در دنیای واقعی زندگی کنم، باید همه چیز را همانطور که میبینم بپذیرم، و غیره.
این را متوجه نیستی که اگر واقعاً این برایت یک ضرورت درونی است که چنین بخواهی، در این صورت دیگر مرا نمیخواهی، بلکه میکوشی تا مرا از سر باز کنی.
عزیزِ دلم، چرا میکوشیم آدمها را تغییر دهیم؟
این درست نیست. آدم باید یا دیگران را همانطور که هستند بپذیرد، یا همانطور که هستند به حال خودشان بگذارد.
آدم نمیتواند آنها را عوض کند، فقط توازنشان را برهم میزند. چون یک انسان از قطعههای واحدی درست نشده است که بتوان تکهای را برداشت و به جایش چیز دیگری گذاشت. او یک کل است، و اگر آدم یک سویش را بکشد، سوی دیگرش، چه بخواهی چه نخواهی، کشیده میشود.
فرانتس کافکا
نامه به فلیسه
#نامه_ها
@ArtttLand
معانقه : دست در گردن یکدیگر انداختن ، همدیگر را در آغوش کشیدن ، روبوسی یکدیگر و بغل گیری همدیگر
@ArtttLand
در این دنیا اگر سعادتی هست
تنها نصیب دیوانگان است و بس؛
و بقول مولوی رومی
"غافلی هم حکمت است و نعمت است"
محمد علی جمالزاده
دارالمجانین
@ArtttLand
ماییم که اصل شادی و کانِ غَمیم
سرمایهٔ دادیم و نهادِ ستَمیم
پَستیم و بُلندیم و کَمالیم و کَمیم
آئینهٔ زنگ خورده و جامِ جَمیم
خیام
@ArtttLand
شکوه ای نیست زِ طوفانِ حوادث ما را
دل به دریا زدگان خنده به سیلاب زنند.
رهی معیری
@ArtttLand