شناسایی منابع و مآخذ مربوط به تاریخ اجتماعی زرتشتیان و ذکر مطالب محققان و پژوهشگران تاریخ کیش زرتشتی. ارتباط با مدیریت کانال: @aDaryosh مسئول تبادلات کانال: @Kardarigan_respendial
سرزمین زرتشت در آریانه در شرقِ ایران(شماره ۳)
#زرتشت_و_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
پس مأخذِ اطلاعِ دیودوروس سیسیلی در کتابِ نخست(۹۴، ۲)به احتمالِ بسیار زیاد نویسندهای است که بلافاصله پس از فتحِ سرزمینهای آسیایی بهدستِ اسکندر به مسائلِ مشرقزمین پرداخته است؛ فتحی که باعث شد جهانِ یونانی آشناییِ گستردهتر و بخصوص مستقیمتری با سرزمینهای شرقی تا سیحون و آنسوی سند پیدا کند. در حقیقت، بسیار بعید است که مأخذِ دیودوروس، آنچنانکه یوستی پیشنهاد کرده،(۱)کتسیاس یا، بنابر پیشنهادِ ارنست هرتسفلد،(۲)محافلِ آکادمی یا مشائیانِ پیش از اسکندر بوده باشد. برعکس، با این میزان اطلاعاتی که در حالِ حاضر داریم، همچنانکه مارکورات پنداشته،(۳)باید فکرمان دربارهی مأخذِ دیودوروس متوجهِ مگاستِنِس_که در فاصلهی سالهای ۳۵۰ و ۲۹۰ پیش از میلاد میزیسته_و دقیقاً اثرِ وی، ایندیکا، شود، یا همانطور که کسانی از جمله ژوزف بیده و فرانتس کومون هم انگاشتهاند،(۴)متوجهِ هکاتایوس آبدرایی و اثرِ وی، آیگوپتیاکا، گردد.
این امر که بندهای ۹۴ و ۹۵ در بخشی از کتابِ نخستِ مجموعهی تاریخیِ دیودوروس گنجانیده شده و دیودوروس مسلماً از کتابِ آیگوپتیاکای هکاتایوس آبدرایی بسیار بسیار نقل و اقتباس کرده، مؤیدِ فرضیهی اخیر است. بنابراین، میتوانیم نتیجه بگیریم که قابلِ اعتمادترین منبعِ یونانی در موردِ خاستگاهِ دینِ زرتشت منبعی است که در بخشی از مجموعهی تاریخیِ دیودوروس سیسیلی(کتابِ اول، ۹۴، ۲)منعکس است، یعنی اثرِ مگاستنس یا اثرِ هکاتایوس آبدرایی. این منبع، با معرفیِ زَثرَئوستس نامی بهعنوانِ پارا تویس آریانویس،(۵)با روایتِ ایرانی دربارهی زردشت نامی در اَیریَنَهوَیجَه(ایرانویج)مطابقت دارد که نامهای آریانه و آریانوی خاطرهی احتمالاً واقعیِ آن را حفظ کردهاند؛ و با سخن از آریانوی بهصراحت به ایرانِ شرقیِ نزدیک به جنوب و مرکز اشاره دارد.(ص ۵۲_۵۱)
یادداشتها:
1. Iranisches Namenbuch, Marburg, 1895, p. 384.
2. Zoroaster and his World, 2 vols, Princeton, 1947, p. 54, 699.
3. Das erste Kapitel der Gāthā uštavatī, ed. par G. Messina, Roma, 1930, p. 23.
4. F. Cumont, Les Mages hellénisés, grecque, I_II, Paris, 1938, MH I, p. 20; MH II, p. 30.
5. παρὰ τοīς 'Αριανοīς
مأخذ: نیولی.گراردو، از زردشت تا مانی، ترجمهی آرزو رسولی(طالقانی)، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۵
🔥 @atorshiz 🔥
سرزمین زرتشت در آریانه در شرقِ ایران(شماره ۱)
#زرتشت_و_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در موردِ موطنِ زردشت، بهطورِ کلی میتوانیم منابعِ کلاسیک را به دو دسته تقسیم کنیم: منابعی که زردشت را پارسی یا مادی میدانند و منابعی که زردشت را پادشاهِ بلخیان دانستهاند.(۱)هیچیک از این منابع قابلِ اعتماد نیستند: دستهی نخست چون کلی و مبهماند(در منابعِ کلاسیک از پارسی و مادی غالباً کلِ ایران اراده میشود)؛ دستهی دیگر ثمرهی یک سلسله یکسانشماریهای ثانوی در افسانهی نینوس و سمیرامیس هستند.(۲)
معالوصف منابعِ دیگری نیز هست: یکی حاشیهی آلکیبیادسِ اول(A 122)که عموماً آن را غیرِقابلِ اعتماد میدانند(براساسِ این منبع زردشت یا یونانی بوده و یا از نسلِ کسانی که از آنسوی "دریای بزرگ" آمده بودند)؛ دیگری در نوشتههای دیودوروس سیسیلی است که برعکسِ آن یکی بهطورِ جدی موردِ توجه واقع شده(۳)و با این همه، هنوز نتایجِ قابلِ قبولی از آن گرفته نشده است، و آن پارهای است از اولین کتابِ مجموعهی تاریخیِ دیودوروس(کتابِ اول، ۹۴، ۲)به شرحِ زیر:
παρἀ μέν τοῖς 'Aριανοῖς Zαθραὐστηυ ὶστοροῦσι τὸν άγαθὸν δαίμονα προσποιήσασθαι τοὺς νóμους αύτῶ διδóναι.
در واقع، ژوزف بیده و فرانتس کومون بهخوبی دریافتهاند که بنابر منبعِ دیودوروس_که بنابر نظرِ آن دو، هکایاتوسِ آبدرایی است_موطنِ زردشت《باید در آریانه بوده باشد، یعنی در ناحیهای در همسایگیِ سرزمینِ بلخ》.(۴)اما اشتباهِ آنان این بود که ناحیهی مذکور را همان آرِیا، یعنی ناحیهی هرات، میدانستند(۵)و نتیجه گرفتند که منظور از این ناحیه در این موردِ خاص احتمالاً آریانا "در معنای کلی" و، به نظرِ آنان، ایران بوده است. حقیقتِ امر چیزِ دیگری است: اشتباهِ بیده و کومون اشتباهی است عام که هر وقت در منابعِ یونانی اصطلاحاتِ آریانه(۶)و آریا(۷)بیاید تکرار میشود.(۸)آریانایی با آن معنای مبهمِ کلی وجود ندارد؛ نشانهی مشخصی هم نیست که بتوان از آن نتیجه گرفت در دورهی هخامنشی آریانه معادلِ ایران بوده است. تنها آریانهای که میشناسیم ناحیهی سفراگیسِ(۹)استرابون بوده که این جغرافیادان حدودِ آن را به استنادِ اراتوستِنِس(۲۸۴_۲۰۲؟ پ.م)بهدقت وصف میکند و محدود است از شرق به سند، از جنوب به دریای عمان، از مغرب به خطِ نامنظمی که کارمانیا(کرمان)را به دروازههای کاسپین میپیوندد، از شمال به رشتهکوههای پاروپامیسوس و کوههایی که در ادامهی آن تا دریای کاسپین کشیده شدهاند(کتابِ پانزدهم، ۲، ۱ و کتابِ پانزدهم، ۲، ۸).(ص ۵۰_۴۸)
یادداشتها:
1. Bidez-Cumont, MH I, 23; I, 8 et sqq.
۲. برای منابعِ کتابشناختیِ لازم رجوع شود به:
Gnoli, ZTH, 92 note 6.
3. Voir déjà Bidez-Cumont, MH I, 24.
4. Ibidem.
5. Gnoli, Sīstān, 60.
6. 'Aριανή
7. 'Aρεὶα
8. σφραγίς
9. Gnoli, ZTH, 142.
مأخذ: نیولی.گراردو، از زردشت تا مانی، ترجمهی آرزو رسولی(طالقانی)، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۵
🔥 @atorshiz 🔥
رَغَه سرزمین و میهن زردشت(شماره ۲)
#زرتشت_و_اوستا
#روحانیت_در_ایران_باستان
#تاریخچه_پرستشگاه_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
مارکوارت و همراه او کریستن سن سعی کرده اند سنت وندیداد پهلوی را یک واحد یگانه بدانند و در این رابطه اظهار کرده اند برای آنکه شهر ری را جزیی از آذربایجان بدانیم باید به دورهی خسرو اول (۵۷۹-۵۳۲) باز گردیم، یعنی زمانی که چهار ایالت بزرگ امپراطوری شکل گرفته بود و سرزمین ماد راغیانه در ایالت شمالی، یعنی آذربایجان واقع شده بود. اما به نظر من این فرضیه چه با متن و چه با سایر داده های جغرافیایی که از زردشت در آذربایجان سخن می گویند در تضاد است. با متن تناقض دارد زیرا اصطلاح کی...گوِت نظریه ی جدیدی را به میان می آورد که با داده های جغرافیایی در تضاد است زیرا در آن داده ها ارجاعات همیشه به آذربایجان حقیقی و اصلی و به ویژه به شیز و اورمیه است نه به صورت کلی به یک ایالت بزرگ شمالی. بنابراین در همان سنت های پهلوی نیز تردید بسیاری در انطباق تیغه ی اوستائی یا بهتر بگوئیم یک تضاد بین عقیده ها باقی می ماند که مطمئنا به خاطر تلاش هائی بوده که حلقه های نیرومند مذهبی غرب ایران سعی داشته اند مراکز رشد دنیای مذهبی زردشتی که در شرق فلات واقع شده بوده اند را از آن خود کنند. این پدیده در جای دیگری نیز اتفاق افتاده است. جا به جائی آثور فرنبغ در سدهی ششم پ.م. از کابلستان به فارس یک نمونه از این تلاش ها به شمار می رود. تمایل انجام یک چنین جابه جائی ها در مقیاس وسیعی از شرق به غرب بسیار نیرومند بوده است. حال اگر بخواهیم شکل آریاسپوس (آریماسپوس) در کار دیودور سیسیلی را به شکل آریانویس ترجیح دهیم باید بپذیریم رَغَهی زردشتی در آریانه یعنی در حقیقت در سرزمین های جنوب شرقی فلات ایران یا دقیق تر بگوئیم در سرزمین هایی که آریا سپه ها زندگی می کردند و با نام های پارای تاکنه و سکستانه شناخته می شدند، جای داده شود. در این موقعیت بحث های جدید گرشویچ درباره ی رغه را باید با دقت بسیار ارزیابی کرد. سرزمین جدیدی برای زردشت، محتمل ترین میهن گاتی - اوستائی۔ محل رَغَهی زرتشتی را پیشنهاد نکرد، اما به طور قطع و دقیق این زمینه را از ابهامات و دو پهلوئی های موجود با تطبيق راگای داریوش یکم با سرزمین زردشت پاک نمود که :" معمولا سرزمینی که اوستای جدید آن رَغَه ی باستانی" می داند و با راگای داریوش که آن را در ماد قرار داده و شهر ری قرون وسطی یکی است، تطبیق داده شود، این تصور نه با غیبت هر گونه اشاره به ماد در اوستا تطبيق نمی کند، بلکه با جایگاه رَغَه در بخش فهرست کشورهای نخستین فصل وندیداد نیز مطابقت ندارد. این استدلالی است که به نظر من چه از لحاظ تاریخی و چه از نظر حقیقت جغرافیائی بسیار درست است و نیز نشان دهنده ی عدم اعتبار نظریه ای است که بر طبق آن سعی شده تا در نیمه ی دوم فهرست سرزمین های نخستین فصل وندیداد، یعنی از هفتمین کشور به بعد، یک نوع یک در میانی، یعنی یک سرزمین شرقی و یک سرزمین غربی را تشخیص دهد، بکلی از اعتبار می اندازد. نیبرگ در حقیقت بر این فکر بود که هفتمین سرزمین در شرق واقع شده بوده، اما هشتمين و نهمین آنها در غرب بوده اند، دهمین و یازدهمین سرزمین ها در شرق، دوازدهمین و سیزدهمین آنها در غرب، چهاردهمین و پانزدهمین سرزمین ها بیشتر متمایل به بخش های جنوبی و بالاخره شانزدهمین یا آخرین آنها در شمال واقع شده بوده است. اما اگر نیبرگ در تفسیر جغرافیائی این بخش مهم از اوستا دچار اشتباهی غیرقابل اجتناب شده، باید گفت چه از نظر وضعیت مذهبی، و نه سیاسی فهرست، که هرتسفلد نیز در این زمینه درست می گفت، و چه به خاطر قدیمی بودن آن فهرست، او این نکته را درست تشخیص داده بوده است. در این جا برای روشن کردن بحث لازم است فهرست کامل کشورهای نخستین فصل وندیداد را برای نشان دادن آن که حتی یکی از این آن ها نیز نمی توانسته در غرب ایران واقع شده باشد، را بازبینی کنیم. چنین کاری بدون شک اجازه می دهد تا مورخ بهتر بتواند موقعیت رَغَه را میان فهرست کشورها ارزیابی کند و سوال کند که آیا امکان سعی در پیشنهاد پیدا کردن موقعیت این سرزمین وجود دارد یا نه، مسئله ای که به عقیده من امکان پذیر است.(ص ۱۵۵ _ ۱۵۶)
مأخذ: نیولی، گراردو. پژوهش های تاریخی درباره ی سیستان باستان. ترجمه: سید منصور سید سجادی. ناشر: موازی، پیشین پژوه. سال ۱۳۹۶
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۶/پایانی)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
تراز نامه و کارنامه شاه عباس صفوی
نکات منفی _ فهرست وار:
۱- در بین نامه های متبادله بین پارسیان هند و زرتشتیان کرمان و یزد که با قاصد و چاپار رد و بدل شده مراتبی دیده می شود چنانچه: در نامه های ۱۰۰۵ یزدگردی برابر ۱۰۴۵ ه. از سال ۹۹۷ی (۸ سال پیش از ارسال نامه) چنین آمده: از سال ۹۹۷ زمان پادشاهی شاه عباس صحبت می دارد که مسلمانان به زرتشتیان سخت گرفته و دو نفر از مردان مقتول و کتب مذهبی و جاماسبنامه و بسیاری از نسخ خطی زند و اوستای آنان را تباه ساخته و یا به غارت برده اند. در نامه ۱۰۱۹ ی ضمن بر شمردن موارد دیگر، باز اشاره می نماید: در زمان شاه جنت مقام شاه عباس آنقدر آزار و جفا و زیان به دستوران ایران رسید که دو نفر از آنان کشته شدند و ...
استاد ذبیح بهروز درباره ستم وارده به زرتشتیان در زمان شاه عباس چنین می نویسد: ترویج افکار حکمت شرقی باعث تشویش شاه عباس گردید و او عده زیادی از صاحبدلان و زرتشتیان را بکشت و به روایتی در زمان سلطان حسین صفوی، ۲۰ هزار زرتشتی در یک شب قتل عام شدند (جمعیت زرتشتیان قبل از صفویه و غلبه افغان حدود ۳ تا ۵ میلیون تخمین زده می شد) شاه عباس در حدود سال ۹۹۴ی جمعی کثیر از زرتشتیان را از اطراف ایران کوچانیده در قريه جديد الاحداث به نام گبر آباد (حسین آباد) وصل به جلفای اصفهان منزل داد. حتی بسیاری از فضلا و دانایان و کشاورزان قوم را که در یزد و کرمان با خویشاوندان خود به آرامش می زیستند به اجبار در اصفهان ساکن ساخت. قزوین نیز در آن موقع زرتشتی نشین و عده ای به اصفهان کوچانده شدند که در آخر صفویه برخی به کرمان آمدند.
نظر جهانگردان - پیترو دو لاواله در نامه ۸ دسامبر ۱۶۱۷ درباره وضع زرتشتیان می نویسد: «بینوایان اسلام نسبت به آنها توانگر محسوب می شوند.» مادام منانت فرانسوی از قول م دالبر در سال ۱۶۶۵ که به ایران سفر کرده راجع به گبرآباد می نویسد: «زرتشتیان بسیاری از نقاط ایران نابود گردیدند قبل از اینکه در گبرآباد پناه یابند.»
ژان شاردن، جهانگرد (۱۷۱۳ - ۱۶۴۳) درباره گبرآباد و زرتشتیان می نویسد: شماره اندکی از پارسیان باقی هستند و ... به واسطه تعصب نابود گشته و دهات بیشماری در جنوب اصفهان در جنگ داخلی ایران و عده کمی به اطراف یزد و کرمان پناه بردند. این جماعت به قدری بینوا می باشند که در روز تاجگذاری سلیمان سوم نتوانستند هدایایی تقدیم نمایند و پوزش خواستند و معاف شدند. باز نوشته اند شاه عباس سه شرط برای زرتشتیان گذاشت: یا تغییر دین دهند و یا مهاجرت نمایند و یا کشته شوند. «اینست نتیجه جور و ستم». تا اینجا ترازنامه منفی بود که به اختصار یاد شد.
ترازنامه مثبت:
گویا قرار بود زرتشتیان کرمان به جرم کشتن سرکارگر مسلمانی در بابا كمال کرمان همه کشته شوند که شب شاه عباس به خواب می بیند که قسمتی از کرمان در آتش می سوزد. خواب را با نزدیکان در میان می گذارد که گفته می شود اتفاق بدی در پیش است که فوری با یکی از نزدیکان و آستر بادپا به طور ناشناس خود را به کرمان می رساند و فرمان می دهد تنها باید یک نفر کشته شود نه همه! به این ترتیب بقیه از مرگ نجات و به پاس آن زرتشتیان کرمان همه ساله در روز خرداد روز از خرداد ماه جشن می گیرند و خیرات می نمایند که به خیرات شاه عباسی مشهور است. آری در برابر کارنامه منفی، این یکی مثبت است. که من هم در زمان دبستان رفتن در یکی از این جشنها که قنات غسان برگزار شد شرکت داشتم. و از کرمان حتی بم عده ای می آمدند و چند روزی زیر چنارهای سر قنات می گذراندند. اکنون به سراغ گبر محله برویم.
چنانچه آمد گبر محله چند نوبت دچار حادثه شد و زرتشتیان دچار مصیبت شدند. دو نوبت زمان محمود و اشرف، دو نوبت زمان نادر، نوبت دیگر زمان اعظم خان افغان، و بالاخره نوبت دیگر زمان محاصره کرمان به وسیله آغا محمدخان قاجار که خوشبختانه به برکت ملا گشتاسب زرتشتیان در خانه ملا گشتاسب تأمین داشتند (ولی در مدت زمان محاصره چه بر آنها آمده نمی دانیم.)(ص ۱۰۳_۱۰۴)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۴)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
پیترو دو لاواله ایتالیایی (زمان عباس صفوی ۱۶۲۴ م - ۱۰۲۵ یا ۱۰۳۳ ه) در سخن از اصفهان و برزن زرتشتیان (گبرستان) گوید: گبرها در اینجا پرستشگاه ندارند، چه هنوز آن را نساختند و ... اینان خود را بهدین خوانند و گبر نمی دانند. چه واژه گبر را برای استخفاف و نسبت کفر گویند. تاورنیه در سفر خود در کرمان تعداد زرتشتیان را حدود ده هزار نفر می داند. اِتِر سوئدی در سفرنامه خود می نویسد: تا زمان شاه عباس در سراسر ایران آتشکده های بسیار بود اما شاه عباس یا آنان را یکسره نابود و آتشکده هایشان را ویران ساخت یا وادارشان کرد تغییر دین بدهند و یا از ایران به هند بروند و ....
در هیچ جای ایران ندیدم که زرتشتیان به ظاهر شناخته شوند به جز ده گبر آباد نزدیکی اصفهان (حسین آباد جلفا، نزدیک جلفای ارامنه). خلاصه هدف متعصبین برای استخفاف و کافر شمردن بوده که بعد هر کار ناروایی که دلشان می خواهد انجام بدهند و حال آنکه برداشت آنها ناصحیح و به موجب بعضی فرهنگها و گویشها به جای مَرد آمده است. در گزارش پهلوی اوستا فزون به واژه گبره بر می خوریم که برای واژه اوستایی نر nar آورده شده است که نر به معنی مَرد است. که دشمنان به آن عنوان دشمن و نسبت بی دینی می داده اند. معانی رادمرد، جوانمرد، مرد نیز گفته شده. بعد از توضیح کوتاه درباره خسارات مادی و معنوی و فرهنگی که از زمان صفویه تا هجوم آغامحمدخان سخن زیاد است که به برخی اشاره شد و به اختصار چنین است:
حمله اول محمود افغان به سال ۱۱۳۲ و غارت و کشتارگبرمحله و منکوب شدن به دست لطفعلی خان والی فارس که صدمه این والی فارس کم از افغانها نبود - حمله دوم افغان در ۱۱۳۴ و همراه بردن تعدادی از زرتشتیان با خود به اصفهان و فارس به سرداری نصرالله خان - که سلطان حسین در روز جمعه ۱۲ محرم ۱۱۳۵ ه. به فرح آباد پیش محمود رفت و تاج خود را تسلیم کرد. ولی محمود کارهای جنونانه انجام داد تا به دست پسر عموی خود اشرف (به انتقام خون پدرش میر عبدالله) او را کشت (۱۱۳۷ ه) خود را پادشاه ایران خواند. اشرف در ۱۱۴۲ ه. در زرقان پنج فرسنگی شیراز به دست مردی بلوچ از سپاهیان پسر عمویش به قتل رسید. نادر دو بار به کرمان آمد به روایتی در سفر اول تعدادی از دلاوران گبر محله را به سرداری سلطان گشتاسب فرزند زعیم بهرام با خود به قندهار برد و بر سردار افغانی به نام علیخان پیروز و دخت ۱۷ ساله (ماهرخ) او را که بسیار زیبا بود به عنوان پاداش به سلطان گشتاسب بخشید و خود راهی هند شد و سپاه زرتشتی را مرخص نمود که بعداً سلطان گشتاسب در کرمان با ماهرخ ازدواج نمود.(ص ۱۰۰_۱۰۱)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۲)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
اکنون نوشتار را در چگونگی به وجود آمدن گبر محله دنبال می نماییم: در جغرافیای کرمان می خوانیم:
در زمان شاه سلیمان صفوی انار الله برهانه، علمای کرمان گفتند مجوسیه ساکن بلده باید خارج شهر منزل نمایند تا با مسلمانان محشور نباشند، آنها را در خارج بلده به سمت شمال، جنب همین دروازه، سکنا دادند. (منظور دروازه خراسان یا گبری است) خانه ها و آتشکده ساختند و مدتی زیست کردند. کُرت اول که محمود قلزائی اوغان از قندهار به کرمان آمد اول نتوانست شهر را تسخیر و تصرف نماید، مجوسیه (= زرتشتیان) را غارتید، آن بیچارگان لابد به شهر منزل گرفتند، چون این دروازه جنب آن محله است موسوم به دروازه گبری بود، همانا که مردم کرمان هنوز اغلب مجوس را گبر گویند. مرحوم وكيل الملک آن دروازه را (۱۲۸۰ ه) تعمیر کرده دروازه خراسان نامید. باید بیفزاند تا حدود سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۵ خورشیدی، این دروازه و پنج دروازه دیگر، کرمان (=شهر شش دروازه) آباد بود (پنج تای دیگر: ناصریه، مسجد، ریگ آباد، سلطانی، اَرگ) بودند. باز در ص ۲۷ کتاب مزبور می خوانیم: «محمود افغان در زمان صفویه به کرمان آمده، شهر را نتوانست مفتوح نماید، این محله را ویران و مردمش را تاراج نموده ...) حال تصور بفرمایید بعد از همه ستمهایی که در طول زمان بر این بندگان خدا وارد آمده بود، بعد از کوچ اجباری زمان شاه عباس که زرتشتیان از کرمان و یزد و دیگر نقاط حتی از قزوین به ده حسین آباد (= گبرآباد) جلفا آمدند، کوچاند، زرتشتیان کرمان به خارج شهر، دل از خانه و کاشانه و ترتیب زندگی و معاش، کندن و در جایی سکونت گزیدن که نه دکانی و نه بازاری است و نه شغلی و ... نه دیگر تسهیلات، چقدر رنج آور است. ولی آفرین بر، توان و همتشان که توانستند پایداری نموده و امانت را به بعديها بسپارند و زرتشتیان همواره خواستار همزیستی مسالمت آمیز بوده و هستند و این روح تسلیم پذیری و آرامش در گروه کوچک زرتشتیان، به واسطه تبعیضات و محدودیتهایی بود که به وسیله برخی حکام شرع و عرف انجام می شد که حق را به طرف غیر زرتشتی می دادند، بنابراین از سوی ریش سفیدان توصیه شده بود که کوشش نمایند با دیگران اختلاف پیدا ننمایند که داوری به زیان آنها تمام می شد. توضیح آنکه گروه کوچک زرتشتیان کرمان پس از ساسانیان دخالتی در امور سیاسی و اجتماعی کشور نداشتند همواره مطيع (مطيع الاسلام) بودند حال اگر این می رفت و آن می آمد به حال آنها فرقی نمی کرد. معاش آنان از راه کار در مزارع و کشت و زرع زمینهای اربابان و مسلمانها بود. با کارشان سهمیه ناچیزی از دسترنجشان می گرفتند که با پرداخت مالیاتهای سنگین سرانه - جزیه و غیر چیزی بر ایشان باقی نمی ماند...» به قول آقای همایون صنعتی بقای زرتشتیان کرمان به واسطه آن بود که ریشه در زمین داشتند. یعنی کشاورز بودند و علاقه مند به این شغل خداپسندانه.(ص ۹۸_۹۹)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
لفظ گبر(شماره ۷)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
آنچه ما از واژه گبر یا گور در می یابیم همان است که دانشمندان و خاورشناسان نیز در نظم و نثر فارسی از آن دریافته اند و نوشته های اروپائیان هم در زمان صفویان کمترین شبهه در مفهوم زشت و توهین آمیز آن به جای نگذاشته است در میان بسیاری از این خاورشناسان جکسن آمریکایی که در هشتم ماه اوت ۱۹۳۷ درگذشت و پا گلیارورا نام می برم که هر دو لفظ گبر را معادل کافر دانسته اند.
برخی خواسته اند لفظ گبر ( = گور = گاور) را به واژه آرامی «گبره» بپیوندند، گبره مانند صدها لغت دیگر سامی (آرامی) که در پهلوی دیده می شود و به آنها «هزوارش»، نام داده اند ، شاید بیش از صد بار در نوشته های پهلوی که امروزه در دست داریم به کاررفته، چه در نوشته هایی که از روزگار ساسانیان به جای مانده و چه در نوشته هایی که از قرنهای اولی اسلامی به ما رسیده است. گبره از واژه های بسیار رایج است و در همه جا این لفظ «هزوارش» به جای واژه و «مرد» آمده است. در گزارش پهلوی اوستا (زند) یعنی تفسیری که در آن روزگاران به زبان پهلوی به اوستا نوشته شده، فزون و فراوان به واژه گبره، بر می خوریم و در همه جا از برای واژه اوستایی نر(۱) ، آورده شده است . نر در اوستا چنانکه در فارسی و مرت (۲) در پهلوی هم به معنی مرد است در برابر زن و هم به معنی دلیر و یَل و پهلوان نر در اوستا و فارسی در استعاره و مجاز به معنی دلیر و یَل گرفته می شود ، معادل آرامی آن «گبره» به معنی مطلق مرد است در مقابل زن. همچنین باید یاد آور شویم که هیچیک از هیئتهای لفظ گبر = گور = گاور = و گبر(۳) از واژه های آرامی ( هزوارش) به معنی مرد، پیوستگی با واژه گبر به معنی زره ندارد. گبر، نامی که به زرتشتیان داده شده، باید همان کلمه كافر عربی باشد و این دشنامی است که از دشمنان دین و آیین ایران، به یادگار مانده است این کلمه از همان آغاز تاخت و تاز تازیان، چنانکه گفتیم ، در ایران رخنه کرده و چون زبان ایرانیان از عهده تلفظ واژه های بیگانه بر نیامد به این هیئت در آمده البته با این هیئت دگرگون گشته، پس از گذشتن يک دو قرن، دیگر نتوانستند ریشه و بن این لفظ را بشناسند و گمان بردند که پیروان دین زرتشتی را باید چنین خواند. گبرکی که دیدیم چندین بار در شاهنامه و التفهیم بیرونی به كار آمده بدون توجه به اصل لغت، به معنی کیش زرتشتی و دین مزدیسنا به کار رفته است اما در هزار شعر دقیقی که فردوسی در شاهنامه خود آورده واژه های گبر و گبرکی دیده نمی شود ، با آنکه در آن هزار شعر سخن از دین زرتشتی وسنتهای آن آیین و ستیزه ایرانیان و تورانیان است در سر آن آیین یکتاپرستی، ناگزیر دقیقی از معنی زشت این واژه آگاه بوده که آن را به کار نبرده است دلایل فراوان در دست است که دقیقی به دین نیاکان خویش پایدار مانده، زرتشتی کیش یا بهدین بود شک نیست اگر امروزه کسی از ما، پیروان دین کهنسال و پاک ایران را به چنین نام ننگین بنامد، ناگزیر از مفهوم زشت و نکوهیده آن آگاه نیست. زرتشتیان دیرگاهی است که خود را بهدین خوانند و همین نام برازنده است.(پیشگفتار، به قلم ابراهیم پورداوود. ص ۱۵_۱۶)
۱)nar
۲)mart
۳)gabra
مأخذ: سروش سروشیان، جمشید. فرهنگ بهدینان. انتشارات دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۳
🔥 @atorshiz 🔥
لفظ گبر(شماره ۵)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در سرزمینهای همسایه ایران در هر جا که این لفظ راه یافته باز به همین معنی به کار می رود چنانکه گوره در عراق و گاور در لهجه کردی رایج عراق و گاوور در ترکیه . در چند صد سال پیش از این هم گاوور در سرزمینهای دولت عثمانی همواره در سر زبانهای مردم بود. شاردن که چندین سال در روزگاران صفوی در ایران گذرانید، در سفر اول از سال ۱۰۷۵ تا ۱۰۸۱ هجری در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان اول و سفر دوم از سال ۱۰۸۲ تا ۱۰۸۸ هجری در زمان شاه سلیمان اول (۱۰۷۷ - ۱۱۰۵ هجری) در سفر نامه خود چندین بار از زرتشتیان یاد می کند. در جایی گوید:
زرتشتیان را در هند پارسی نامند و در ایران گور(۱) خوانند. این واژه يک كلمه عربی است ، به معنی کافر یا بت پرست و ترکها ( ترکهای عثمانی مراد است)(۲) گویند. ترکها ، همه عیسویان را به این نام باز خوانند و کسانی را که به دین و آیین خود ترکها نیستند 《گاوور》 ، نامند من خود دیدم که این لفظ همیشه در سر زبانهای ترکهاست و هر آنگاه که از یهودیان و عیسویان سخنی به میان آید ، همین لفظ درباره آنها بر زبان رانده می شود هر چند که شاردن نتوانست چیزی از آیین زرتشتیان بدست بیاورد و به چند تن از آنان که برخورد ، خود داری کردند که بدو چیزی از دین خود بگویند آنچه شاردن از آنان شنیده و آنچه به چشم خود دیده در سفرنامه خود آورده است. در جایی گوید:
من هیچ چیز را درست تر از این نیافتم که زرتشتیان اسکندر را به بدی یاد می کنند، به جای اینکه مانند دیگران او را بستایند، او را راهزن وغارتگر و ستمكار می دانند همچنین تازیان را دشمن دارند و همه آسیبها و گزندها و شوربختی که به ایران روی داده از اینان دانند شک نیست که در این عقیده اشتباه نکرده اند.
جهانگرد ایتالیایی پیترودلاواله که از سال ۱۶۱۶ (= ۱۰۲۵ هجری) تا فوریه ۱۶۲۴ (= ربیع الاول ۱۰۳۳) در ایران گذرانید و شاه عباس بدو مهربان بود در سخن از اصفهان و برزن زرتشتیان در آنجا گبر ستان گوید:
«گبر ها در اینجا پرستشگاه ندارند، چه هنوز آن را نساختند. اینان از تازیان بیزارند. خود را گبر نمی نامند زیرا این لفظ به معنی کافر و بی دین و بت پرست است ، خود را بهدین خوانند.
دیگر از مردم اروپا که در روز گار صفوی در ایران بوده و از زرتشتیان هم كم و بیش یاد کرده ، الئاريوس آلمانی است که در روز گار شاه صفی (۱۰۳۸_۱۰۵۲ هجری) در ایران بوده ، زرتشتیان را به نام گبر و برزن آنان را در اصفهان گبر آباد یاد کرده است.
تاورنیه بازرگان فرانسه، سالها در ایران گذرانید ، در جایی از سفر نامه خود گوید:
در پایان سال ۱۶۵۴ میلادی ( =۱۰۶۵ هجری) برای انجام داد و ستدی که با گبرها داشتم ، سه ماه در کرمان ماندم، در این شهر بیش از ده هزار گبر هستند و بداد و ستد پشم می پردازند ، در چهار منزلی کرمان پرستشگاه بزرگ آنان است و پیشوای بزرگ آنان در همانجا جای دارد. هر زرتشتی ناگزیر است در هنگام زندگی خود، به آنجا برای زیارت برود.(پیشگفتار، به قلم ابراهیم پورداوود. ص ۱۲_۱۳)
۱)gaur
۲)(guiâour) giaour
مأخذ: سروش سروشیان، جمشید. فرهنگ بهدینان. انتشارات دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۳
🔥 @atorshiz 🔥
لفظ گبر(شماره ۴)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
شرف الدین علی یزدی به فرمان ابراهیم میرزا پسر شاهرخ، کتابی در تاریخ جهانگشایی تیمور نوشت و به آن «ظفر نامه» نام نهاد. علی یزدی در هنگام چهار سال رنج عبارت پردازی کشید تا در سال ۸۲۸ کتاب بزرگ خود را در جهانگیری صاحب قران تاتاری پایان رسانید. پایه کار این ظفرنامه ، ظفر نامه دیگری است که نظام الدین شامی تألیف کرده اما این یزدی در هیچ جای کتاب خود از آن شامی نامی نمی برد و در سراسر آن تاریخ بیداد و ستمگری و سنگدلی آن درنده تاتار را ستوده و همه کردارهای اهریمنی او را ایزدی خوانده است اگر دو سه قرن پس از استیلای عرب بر ایران، نویسندگانی از ما بیدادهای تازیان را باصلوات و سلام یاد کرده اند ، می توان گفت تعصب سامی، آنان را کور و کر ساخته ، نتوانستند آنچه به نیاکانشان در چند قرن پیش رفت دریابند، اما علی یزدی ، همزمان تیمور، چگونه رفتار آن دیو سهمگین را ندیده و نشنیده گرفت. ما پس از گذشتن چندین قرن هنوز اثر استيلای آن پيک اهریمنی را در همه جای ایران می بینیم اما گویا برخی از گماشتگان دستگاه دولتی ما چیزی از این آسیبها نمی بینند که به هزينه دولت، به روی گور این چاکر فرومايه خاندان تیموری گنبد و بارگاهی در یزد ساختند تا پرورش یافتگان دبستانهای «گبر و ترسا» از زیارت مزار شریف شرف الدین بی بهره نمانند. باری همین علی یزدی در ظفرنامه ، در نظم و نثر، لفط گبر را به معنی کافر به کار برده است:
تن کافران خاک شد زیر نعل
زخون سنگ آن دره مجموع لعل
نهال سنان را زنصرت بهار
زسرهای گبران بر آورد بار
ز بس گبر که افتاده دیگر نخاست
شد آن دره با قله کوه راست
زبس خون که از ز خم داران چکید
ز هندوستان خون بجیحون رسید
پیداست که پهنه کارزار در هندوستان است و هماوردان این پیکار پیروان کیش برهمنی هستند که گبران یعنی کافران خوانده شده اند.
در تاریخ عالم آرای عباسی تألیف اسكندر به یک ترکمان، منشی شاه عباس بزرگ، در لشکر کشی شاه طهماسب به گرجستان در همه جا مردم آن سرزمین به نام گبران یاد شده. چنانکه می دانیم مردم آنجا عیسوی بودند و هنوز هم هستند و در پیکار آن ديار هم ، بسا اسكندر بيک، از کشته شدن کشیشان و ویران شدن کلیساها سخن داشته است. در آن تاریخ در جایی گوید: در آن تاریخ در جایی گوید «رایات نصرت قرین همایون به جانب تفلیس در حرکت آمده، ساحت آن حدود از وجود ناپاک گبران»
باز گوید: «در این حال جنود اسلام به سر ارباب کفر و ظلام ایلغار نموده ، چون به مسکن و مقام گرجیان بی ایمان رسیدند ، تیغ یمانی غازیان سرافشانی آغاز نموده، عرصه آن سرزمین را از خون گبران و کشیشان رنگین ساخته، خانه های آن بدکیشان را به آتش قهر سوخته غنیمت فراوان به دست سپاه کینه خواه در آمده».
این پیشگفتار گنجایش آن را ندارد که بیش از این از نوشته های نظم و نثر فارسی، چه کهنه و چه نو، گواهانی از برای نمودن مفهوم لفظ گبر بر شمریم. همین اندازه که برشمردیم به خوبی می نمایاند که لفظ گبر به جای لفظ كافر به کار رفته یا به معنی بی دین و بد کیش آورده شده است. در برخی از لهجه های کنونی ایران به همین معنی رواج دارد چنانکه در لهجه بلوچی که گور گفته می شود و در لهجه سمنانی گبر به همین معنی است و در آذربایجان گاوور گویند.(پیشگفتار، به قلم ابراهیم پورداوود. ص ۱۰_۱۱)
مأخذ: سروش سروشیان، جمشید. فرهنگ بهدینان. انتشارات دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۳
🔥 @atorshiz 🔥
ویرایش نهایی قانون نامه اوستایی موجود(وندیداد)
#زرتشت_و_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#تاریخچه_کتابت_اوستا
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
افلاطون در نامه ی هفتم خود از داریوش اول (332 B) به مثابه ی قانونگذار خوب قوم خویش نام می برد و این ارزیابی را در قوانین (C 695) نیز تکرار می کند. حتی بر آن بوده اند ودیوداد امروزی را در زمان داریوش تخمین بزنند یا اینکه به ودیوداد اولیه ای گمان برند. ادعای دوم از این دو احتمال، امکانی است که جز دو فقره ی افلاطون، می توان اصطلاح های حقوقی برگرفته از زبان ایرانی کهن در آرامی یا وضع شده در آن را در موردش ذکر کرد.
واژه های آرامی fars' kāyē... و še'el به معنای"دردآور پرسیدن (تضرع)" به این محدوده تعلق دارد: آنها نشان می دهند که اصطلاح هایی حقوقی در زبان ایرانی پدید آمده بود. ولی، نخستین امکان از دو احتمال ناممکن است. زیرا ویرایش نهایی قانون نامه ی اوستاییِ موجود، سیزده سده پس از داریوش صورت می گیرد. از این رو، می توان بر این استنتاج به عنوان نتیجه گیری مسلم مباحثه ای پیشین همچنان پایبند ماند.(ص ۱۸۴)
مأخذ: آلتهایم.فرانتس. ساسانیان و هون ها. ترجمه هوشنگ صادقی. تهران. نشر فروزان روز. چاپ اول۱۳۹۳
🔥 @atorshiz 🔥
نگرشِ اوستاشناسان راجع به زمانِ تدوینِ وندیداد(شماره ۲)
#تاریخچه_کتابت_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
والتر بی. هنینگ در مقالهای که در سالِ ۱۹۴۳ م. منتشر شد، نظریهای ارائه کرد؛ او گفت که واحدهای اندازهگیریِ بکار رفته در وندیداد، واحدهای یونانی، رومی بوده و بنابراین تاریخِ تألیفِ متنِ وندیداد نمیتواند قدیمیتر از اسکندر باشد:
«در ارتباط با مقیاسهای اندازهگیریِ فواصلِ کوتاه، نظامِ اوستایی یا بهتر بگویم نظامی که در وندیداد و نیرنگستان بکار رفته، چنان شباهتِ نزدیکی به نظامِ اندازهگیریِ رایجِ یونانی، رومی دارد، هم بهطورِ کلی و هم در جزئیات_که منشأ خارجیِ آن را میتوان بدیهی و مسلم دانست. احتمالاً این نظام از سوی فاتحانِ مقدونی در ایران رواج یافته بود».
نظامِ اندازهگیریِ موردِ بحث، نظامی است که برپایهی اندازهی اعضای بدنِ انسان شکل گرفته، از «پهنای انگشت» تا «کله»(واحدِ اندازهگیریِ عمقِ آب برابر با ⅛ متر).(ص ۱۷۳)
مأخذ: شاهنشاهی اشکانیان، ویراستهی وستا سرخوش کرتیس_سارا استوارت، ترجمهی مانی صالحیعلامه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چاپ اول ۱۳۹۲
🔥 @atorshiz 🔥
لفظ گبر(شماره ۲)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
کافر یگانه لغت عرب نیست که نزد ما گبر ( = گور ) شده ، باز لغت هایی در فارسی به جای مانده که از همان آغاز اسلام در ایران رنگ و روی دیگر گرفته است. برای نمونه ، واژه مزکت پیداست که همان لغت مسجد در فارسی به این هیئت در آمده است البته ایرانیان که در زبان خود نامی برای عبادتگاه عرب های مسلمان نداشتند، مسجد آنان را مزکت خواندند. در همه فرهنگهای فارسی . لغت اسدی و فرهنگ سروری و فرهنگ رشیدی و فرهنگ جهانگیری و جز اینها مزکت به معنی مسجد یاد گردیده است. سوزنی گوید:
صدر عالم نظام دین کز لطف
شمه خلق تست مشک تبت
تو مشرف تری زهر مردم
همچو بیت الحرام از مزکت
در مقدمه الادب زمخشری (۴۶۷-۵۳۸ هجری) آمده :مسجد ، مزکت ، مژکت، مسجد جمعه مژکت آذینه. همچنین در السامی فی الاسامى، تألیف میدانی همزمان زمخشری آمده : المسجد ، مزکت ، المسجد الجامع ، مزکت آذینه. در صراح اللغة نیز آمده: مسجد بكسر جیم مزکت. در کتاب صحاح الفرس از شمس الدین محمد بن فخر الدین هندوشاه معروف بشمس منشی که در سال ۷۲۸ هجری قمری در شهر تبریز گردآوری شده و پس از لغت فرس اسدی ، کهنترین لغت نامه فارسی است، آمده : مزکت مسجد باشد و این لفظ معجم عربی است، چنانکه عرب تعریب عجمی کند، در سرخه (در نزدیکی سمنان) مسجد را ، مزکت بکسر میم و کسر كاف گویند. در کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی نیز مزکت به معنی پرستشگاه به کار رفته است. گبر ، گبرک ، گبرکی (به معنی دین زردشتی) در بسیاری از نوشته های نظم و نثر فارسی دیده میشود فردوسی گوید:
بفرمان یزدان چو این گفته شد
نمایش همانگه پذیرفته شد
بپرید سیمرغ و بر شد بابر
همی حلقه زد بر سر مرد گبر
زکوه اندر آمد چو ابر بهار
گرفته تن زال را در کنار
فردوسی در جای دیگر شاهنامه در سخن از جنگ شاهپور ذوالاکتاف ( به گفته خوارزمی ، هویه سنبا، در جنگ نصیبین که مردمش از عیسویان بودند گوید:
که مارا نباید که شاپور شاه
نصیبين بگیرد بیارد سپاه
که دین مسیحا ندارد درست
رہ گبرکی ورزد و زند واست
چو آید زما بر نگیرد سخن
نخواهیم استا ودین کهن
باز در شاهنامه در لشکر کشی ارجاسپ تورانی به بلخ و کشته شدن کی لهراسب و گروهی از ، هیربدان در آتشکده نوش آذر، آمده:
همه پیش آذر بکشتندشان
ره گبرکی بر نوشتند شان
زخونشان بمرد آذر زردهشت
ندانم چرا هیربد را بکشت
عنصری در مدح سلطان محمود گوید:
چنین که دیدم آیین تو قوی تر بود
بدولت اندر آيين خسر و بهمن
تو مرد دینی و این رسم رسم گبران است
روا نداری بررسم گبركان رفتن
در اینجا جشن سده اراده شده که محمود سبکتکین ترک نژاد آن را بزرگ می داشته اما شاعر چاپلوس درباری آن را رسم گبركان دانسته و نکوهیده است. باز عنصری در مدح محمود و جنگ وی در دره رام هندوستان گوید:
زرام و از دره رام اگر حدیث کنی
همی بماند گوش از شنیدنش مضطر
سپاه گبر بدو در چو لشکر یاجوج
نهاد آن دره محكم چو سداسکندر
خدایگان بگشود آن بنصرت یزدان
براند دجله زاوداج گبركان كبر
چنانکه دیده می شود در اینجا هما وردان میدان جنگ محمود ، هندوان هستند و از پیروان آیین برهمنی می باشند اما عنصری آنان را گبرکان خوانده یعنی کفار.(پیشگفتار، به قلم ابراهیم پورداوود. ص ۶_۸)
مأخذ: سروش سروشیان، جمشید. فرهنگ بهدینان. انتشارات دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۳
🔥 @atorshiz 🔥
شاه عباس ضربه شومی بر پیکره معبدها وارد آورد و مردم پیرو آیین زردشت را دربِدر نمود و آنها را وادار کرد مسلمان شوند!
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در ۲۷ ماه پس از عبور از یک رودخانه کوچک و پل سنگی آن و طی ۵ ساعت راه در کنگاور فرود آمدم. در اینجا خرابه یک آتشکده باقی است. هنوز گروهی گبر در آن زندگی می کنند و عقیده خود را پنهان کرده و خود را مسلمان می خوانند. تا زمان شاه عباس بسیاری از این آتشکده ها در دامنه های البرز و استانهای فارس و خراسان باقی و پابرجا بودند. و مردم بسیاری از این بخش ها، باز پیرو آیین زردشتی بودند، از جمله در «پرهاوار» و «وائی هار»، معبد های مشهوری داشته اند، که بانی آنها بهمن پسر اسفندیار بوده است. شاه عباس ضربه شومی بر پیکره معبدها وارد آورد. آنها را ویران کرد و مردم پیرو آیین زردشت را دربِدر نمود و آنها را وادار کرد مسلمان شوند و در غیر آن، ایران را ترک نمایند. بدینگونه چندین ملیون از این گبرها یا کشته شدند یا به هندوستان گريختند و آتش مقدس را با خود بردند....
از همه جاهایی که سیر کردم، تنها در روستای گبر آباد، نزدیک اسپهان گبر دیدم.(ص ۱۷۸)
مأخذ: سفرنامه ژان اوتر (عصر نادر شاه) ترجمه: دکتر علی اقبالی. انتشارات جاویدان. زمستان ۱۳۶۳
🔥 @atorshiz 🔥
هفت تن مطابق سنتی کهن اجرای عظیم ترین و پرافتخارترین امور را به عهده دارند
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
زیرا که از میان مردم ماد، هفت تن مطابق سنتی کهن اجرای عظیم ترین و پرافتخارترین امور را به عهده دارند؛ و چنان که او نقل میکرد ممکن نیست که این روال دیگرگون شود؛ و نقل می کنند که خاندان موسوم به اشکانی، زمام شاهنشاهی را در کف خود دارد و افراد همین خاندان اند که تاج را بر سر شاهنشاه میگذارند خاندان دیگر مناصب سپاهی را دارد، خاندان دیگر مناصب حکومتی را، خاندان دیگر اختلاف بین کسانی را رفع و رجوع میکند که در میان خود بحث و مشاجره ای دارند و به داوری نیاز دارند پنجمین خاندان فرماندهی سواران را در دست دارد دیگری مالیات مردم را معین و از آنان اخذ میکند و گنجهای شاهنشاهی را تحت نظارت دارد، هفتمین خاندان نگهبان جنگ افزارها و جامه های رزم است؛ این قانون را داریوش پسر هیداسپس در مملکت سلطنتی رایج کرد.(کتاب سوم. ص ۱۸۳- ۱۸۴)
مأخذ: سیموکاتا. تئوفیلاکت. تاریخ ایران باستان و روم. ترجمه: محمود فاضلی بیرجندی. کتاب سده. چاپ اول سال ۱۳۹۷
🔥 @atorshiz 🔥
وضع بناهای مذهبی در دوره ساسانیان (شماره ۳)
#تاریخچه_پرستشگاه_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
موضوع تعیین درجات و یا تقسیمات آتشکده در دوره ساسانیان جالب توجه است. برحسب «بندهشن» به معنی «آفرینش آغازین»، که اثری است به فارسی میانه از دوران ساسانیان سه آتش بزرگ دولتی وجود داشت: آتورفرنبغ، که با روحانیون، آتورگشنسب، که با جنگاوران و سرانجام آتور برزین مهر، که با کشاورزان بستگی داشتند. در کنار آنها ما آتش اورمزد را به عنوان مظهر قدرت سلطنتی و آتش بهرام را می شناسیم؛ در فارسی میانه آتش بهرام اسم خاص نیست، بلکه تسمیه ای است برای آتش به صورت على العموم. کرتیر در کتیبه خود در کعبه زرتشت از تأسیس آتش بهرام های متعدد یاد می کند و پس از آن از آتشهای (آتوران) دیگر. به نظر می آید که در اینجا سخن از یک تفاوت واقعی در میان باشد، که چون این تنها آگاهی است که در این زمینه از دوران ساسانی در دست داریم، واجد اهمیت است. پس هرچند کشفیات باستان شناسی از لحاظ آتشکده ها و سایر پرستشگاههای دوران ساسانی فراوان و غنی است، با وجود این درست مانند هنگام اظهار نظر درباره اوضاع و احوال مذهبی به کمک منابع کتبی، پرسشهای بی پاسخی هم وجود دارد.(ص ۱۱۲)
مأخذ: شیپمان، کلاوس. مبانی تاریخ ساسانیان. ترجمه کیکاوس جهانداری. تهران. نشر و پژوهش فرزان روز. چاپ اول ۱۳۸۴
🔥 @atorshiz 🔥
سرزمین زرتشت در آریانه در شرقِ ایران(شماره ۲)
#زرتشت_و_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
فقط باید اضافه کرد که چنانکه از پارهای منقول از آپولودوروس آرتمیایی،(۱)باز در جغرافیای استرابون(کتابِ یازدهم، ۱۱، ۱)، برمیآید، آریانه بلخ را نیز میتوانسته شامل شود. در اینجا بلخ دقیقاً τῆς συμπάσης 'Αριανῆς πρὁσχημα تعریف شده و این نام میشد بر گروهی از پارسیان و مادها و حتی، در سمتِ شمال، بر بلخیان و سغدیان هم اطلاق گردد، چون اینان بنا به اظهارِ استرابون(کتابِ پانزدهم، ۲، ۸)تقریباً همزبانِ(ὁμὁγλωττοι)پارسها و مادها بودند.
در اینجا مقدور نیست به تحلیلِ هر یک از این روایات بپردازیم و آنچنان که من در جای دیگر تا اندازهای کوشیدم نشان دهم،(۲)اهمیتِ درخورِ توجهِ آنها را از جنبههای گوناگون بنمایانیم. آنچه اکنون میتوان گفت این است که پارهی منقول از اثرِ دیودوروس سیسیلی، رویهمرفته، محدودهی جغرافیاییِ خاستگاهِ دینِ زردشتی را تأیید میکند.
این گفته دربارهی زردشتِ نامی در میانِ آریانهایها از نظرِ تاریخی به حقیقت بسیار نزدیک مینماید. از سوی دیگر، مسلماً از منبعی اخذ شده که تاریخِ آن به زمانِ آشناییِ مستقیمِ یونانیان با ایرانِ شرقی بازمیگردد؛ آشنایی با سرزمینی که آیینِ زردشت چند قرن پیش دقیقاً از همانجا نشر و اشاعه یافته بود. قرائنِ دیگری نیز هست که اشارهی دیودوروس را اعتبار میبخشند: صورتِ اسمیِ زَثرَئوستِس(۳)که مستقل از سنتِ معمولِ مغان است،(۴)و ذکرِ آگاتوس دایمون(۵)که به زردشت احکام و شرایع(τοὺς νόμους)را وحی میکند تا آنها را به مردمِ خود ابلاغ کند. شواهدِ آن در اوستا روشن و دقیق است: مفهومِ قانون(-dāta)، که اهورهمزدا یا وُهومَنَه آن را به زردشت میکند، وفادارانه به یونانی برگردانده شده است.(۶)(ص ۵۱_۵۰)
یادداشتها:
۱. نویسندهی یونانی[حدودِ قرنِ دوم پ.م]، که کتابخانهی آپولودوروس از او به جا مانده است.(مترجم)
2. Αριανῆ
3. Zαθραύστης
۴. رجوع شود به:
Gershevitch, ZOC, 28, 38; Gnoli, Sīstān, 61.
همچنین رجوع شود به:
Gnoli, ZTH, 145 et note 127,
که در آن منابعِ کتابشناختیِ تازهتری در موردِ نامِ زردشت(-zaraθuštfa)آمده است(M. Mayrhofer, B. Schlerath).
5. άγαθὸς δαίμων
6. Gnoli, ZTH, 145.
مأخذ: نیولی.گراردو، از زردشت تا مانی، ترجمهی آرزو رسولی(طالقانی)، تهران، نشر ماهی، چاپ دوم ۱۳۹۵
🔥 @atorshiz 🔥
رَغَه سرزمین و میهن زردشت(شماره ۳)
#زرتشت_و_اوستا
#روحانیت_در_ایران_باستان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
با صرف نظر موقت از موقعیت نخستین سرزمین، یعنی آريانهَ ويجه که موقعیت آن در فهرست این سرزمین ها، مرکز و محل انجام بحث های پیچیده ای بوده و بعدا به آن خواهیم پرداخت، در دومین سرزمین نام گاوا، یعنی سغدیانا، در سومین نام مُُوُرو"، یعنی مرغيانه، در چهارمین نام باخذی یعنی باکتریانا، در پنجمین نیسایه، بین مرغيانه و باکتريانا، در ششمین نام هَرَیوَه ، آریه "هرات"، در هفتمین واِائکِرته، در هشتمین نام اُوروا، در نهمین نام خِنِنِتِه، در دهمین نام، یعنی آرخوزيا، در یازدهمین نام هَئِتُومَنت، یعنی هیرمند، در دوازدهمین رَغَه، در سیزدهمین چَخرا، در چهاردهمین وَرِنَه، در پانزدهمین هَپتَه هِندو یعنی پنجاب و در شانزدهمین نام رانها (رنگ ها) را می بینیم. در این جا از ذکر محل امروزی آن نام جایها که امروزه مورد بحث هستند خودداری کردم که عبارتند از وائِكِرته، اوروا، خِنِنِتِه، چَخرا وَرِنَه، رانها و طبعاً رَغَه. حال به بحث دربارهی یکایک آنها می پردازیم. دارمستتر محل وائِكِرته را مطابق با باگردا می داند که تولومئو جای آن را در پارو پانیسادون تيس تعیین کرده است. لوی به درستی این نام جای را با نام یاکسا گندها را یکی می داند. این نظر از سوی کریستن سن نیز پذیرفته شده است نام برادر هوشنگ به اسم ویگرد، مبدع کشاورزی را نیز یاد آوری می کند. و هنینگ نیز پذیرای چنین نظریه ای است. سنت های پهلوی نیز وائِکِرته را با کابل منطبق می کنند و باقی می ماند نظریهی هرتسفلد که بخش گوزگان بین هرات و بلخ را محل این سرزمین دانسته که این نظر باید کاملا مردود شناخته شود. دربارهی اشتقاق این نام - جای، نیبرگ معتقد است که وئِکِرته می باید شکل غلط وائه کِکِرته. : "سرزمین آفریده شده توسط وایو " باشد. در حقیقت می توان تصور کرد که این شکل می توانسته از وایکَرت ایرانی میانه به یک واژه ای شبه اوستائی یعنی وائه كِرِته رسیده شده باشد و در متن مورد نظر جانشین وایو. کِرِته شده باشد. کریستن سن در مورد اُوروا به درستی اظهار داشته که تفسیر متن پهلوی میشان :" اگر ارجاع به میشان شناخته شده یا در حقیقت به مِسِنِه باشد، با تمام حقایق متضاد است: نویسنده فهرست از منتهی الیه شرق ایران برای تشریح یکی از بهترین سرزمین های آفریده شده از سوی اهورامزدا و به مانند منطقه ای با چراگاه های بسیار به ناگهان به خلیج فارس می رود، بخش های بسیاری از مسنه بیابانی و باتلاقی است..." اشتین، مارکوارت و هرتسفلد بين اُورواُپوُرو. وَسترا یعنی با چراگاه های بسیار" اُورواذا پوُرو وَسترا مذكور در زامیاد یشت ، یعنی رودخانه ای در حوضه ی رود هیرمند ازتباطی برقرار کرده اند. گیگر این سرزمین را منطقه ای بین رودخانه ی کورام و گومل در میانه راه کابل و جایی به نام ارغون می داند. بنابراین آنچه یقینی است اُوروا در سرزمین کابلستان، زابلستان و سیستان جای گرفته و نه در یک ایالت غربی و شمالی و نه در مِسِنِه و نه چنان که نیبرگ پیشنهاد کرده در نزدیکی دریای خزر و بین هیرکانیه و مرغيانه. در تلاش برای پیدا کردن و تطبیق محل اُوروایِ اوستائی شاید لازم باشد به یک خصوصیت دیگر این سرزمین نیز اشاره شود، یعنی ارتباط آن با کِرِساسَپه زیرا برادر او اُورواخشايه شاه اُوروا" نامیده می شده است.(ص ۱۵۶ _ ۱۵۸)
مأخذ: نیولی، گراردو. پژوهش های تاریخی درباره ی سیستان باستان. ترجمه: سید منصور سید سجادی. ناشر: موازی، پیشین پژوه. سال ۱۳۹۶
🔥 @atorshiz 🔥
رَغَه سرزمین و میهن زردشت(شماره ۱)
#زرتشت_و_اوستا
#روحانیت_در_ایران_باستان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
عبارتی از یسنا اطلاعات با ارزشی دربارهی رَغَهی زردشتی ارائه می کند. اگر بخواهیم حقیقت را بیان کنیم، باید گفت تفسیر این صفت روشن است: رَغَه "زردشتی" است زیرا سرزمین و میهن زردشت بوده است. عبارت یسنا از راتو" یعنی "داوران" واحدهای گوناگون اجتماعی سخن می گوید : " راتو-ها کیانند؟، نمانیا -، ويسيا-، زانتوما-، داهيوما- و پنجمین آنان زردشت است در تمام سرزمین ها به جز رَغهی زردشتی. رَغَهی زردشتی چهار راتو دارد، این راتوها کیانند؟ نمانیا -، زانتوما -، ويسيا-، و چهارمین آنان زردشت است". با این مقدمه که اصطلاحات نمانیا -، ويسيا-، زانتوما -، داهيوما- به ترتیب نشانه های نمانا - (گاتی: دمانا)، "خانه"، جائی که خانواده زندگی می کند، ویس-کلان، ( زانتو گاتی شُویثرا )، قبیله یا تخمه (اَی ریاَ من) - و دَهیو - ایالت یا سرزمین را نمایندگی می کنند، نتیجه گرفته می شود که در این عبارت زردشت، دَهیوما، یعنی راتویِ دهیوی رَغَه است، در حالی که در کلیهی سرزمین های دیگر شخصیت دهیوما کاملا متمایز از زردشت است یا بهتر بگوئیم زرا توشتر و تما - بالاترین راتوها یا در حقیقت کاهن بزرگ یا بزرگترین روحانیون است. نظریات عمومی معمولا و همواره رغهی اوستایی، سرزمین زردشت یعنی رغه زرثوشتریش را با ایالت راگای کتیبه ی بزرگ داریوش در بیستون در داستان شورش فراورته در ماد را یکی دانسته است "داریوش شاه می گوید که این فراوته با چند سوار به بخشی از ماد به نام راگا گریخت. تنها به این بسنده نشد بلکه در تطبيق رغه ی اوستائی و راگای کتیبه های هخامنشی، که نام منطقه بوده و نه شهر، یعنی شهر راغایی یونانیان، مرکز و پایتخت راغيانه اسلامی ری در نظر بزرگترین محققان و پژوهشگران یکی دانسته شده اند. اما این تطبيق ها، همگی دارای اساسی نااستوار و اشتباه می باشند. پیش ترها، ایلرز به درستی عليه تطبيق راگای دوران هخامنشی با شهر ری دوران اسلامی که کاوش های آمریکائیان در آنجا جز از آثار پیش از تاریخی تنها با آثار دوران اسلامی برخورد کردند، موضع گرفت چنانکه گرشویچ گفته به این مسئله می توان اضافه کرد که این سلسله تطبيق ها به سادگی و آسانی براساس همگونی و شباهت های نامی صورت گرفته اند. توصیف و تشریح این جای۔ نام ها چنانکه در موقعیت های مشخصی دیده شده با مدارک کمی انجام گرفته است، مانند البرز ( هرا برز " محل دیده بانی مرتفع ")، نیسایه (منطقه و جایگاه" در ماد) یا بین مرغيانه و باکتریا. در حقیقت چنانکه ایلرز نشان داده است، اصطلاح راگا (فارسی جدید: راغ) به معنای صحرا و دشت نزدیک کوه است و در جای - نام های بسیاری استفاده شده است، مثلا راغ در بدخشان، راغه در شمال غربی هیندوباغ، سپرايغا در شمال غربی کویته، راغان در کرمان، راون در تخارستان و غیره . در دنباله آن تطبيق پیشین راگای هخامنشی و رَغَه، یعنی تطبیق بین مرکز زردشتی یا سرزمین "مغان" با راگایی یونانی و شهر ری امروزی از نظر متدولوژیکی دارای همان ارزش تطبیق بین پارای تاكنه سیستانی و همین نام در منطقهی ماد دارد. استفاده از سنت های زردشتی برای نشان دادن تطبيق راگا با رَغَه تنها تقویت کننده ی یک شک متدولوژیک است در حالی که برعکس، از نظر انتقادی باید از کمبود نقد مفسران اوستایی درباره ی این گونه تطبیق ها که که بر اساس مدارک ناچیزی انجام شده تعجب کرد: بنا بر نظر برخی "رغه ی زردشتی" باید در آذربایجان قرار گرفته باشد و بنا بر عقیده ی برخی دیگر در همین شهر ری حاضر یعنی در ماد رغيانه. در وندیداد پهلوی عبارت رَغم ثرى زانتم متن اوستائی به شكل " راک سه تخمه آتورپاتکان است که برخی می گویند (همان) ری است تفسیر شده بنابراین روشن است که سنت های پهلوی که پیشتر معروف و پذیرفته شده بوده اند یا حداقل آن بخش از سنت های پذیرفته شده، از سوی نویسنده و مترجم و مفسر آن کتاب، سرزمین زردشت را در آتروپاتنه مادی قرار داده بوده است. این کار باعث تعجب نیست زیرا بدون شک این کار به سنت ایران ویژ پت کوستک آتورپاتکان مربوط است، در حالی که سنت های دیگر شاید به خاطر همگونی و هم نامی آن را با شهر ری تطابق داده اند.(ص ۱۵۳ _ ۱۵۵)
مأخذ: نیولی، گراردو. پژوهش های تاریخی درباره ی سیستان باستان. ترجمه: سید منصور سید سجادی. ناشر: موازی، پیشین پژوه. سال ۱۳۹۶
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۵)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در ۱۱۹۳ ه. (۱۷۷۸ م) که خبر درگذشت کریم خان زند به قندهار رسید اعظم خان افغان به کرمان تاخت که باز این بندگان خدا برای چندمین بار قلع و قمع شدند (به روایتی نادر نیز بر این گبر محله نشینان ستم روا داشت که با محبت اولی جور در نمی آید و متناقض است.) از بخت بد در زمان حمله آغا محمد خان که کرمان در محاصره بود، باز معلوم نیست بر سر این اهالی گبر محله چه آمده است؟ خوشبختانه پیشگویی راستین ملا گشتاسب سبب نجات زرتشتیان کرمان شد و خانه او در کرمان در زمان فتح آغامحمدخان محل امنی برای پناهندگان به آن خانه شد. در کتاب مزارات کرمان نیز از کوی گبران یاد شده است که شبی برفبار مأمن بعضی مسافران خراسان بوده است.(ص ۱۰۲)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
گبر محله(شماره ۳)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
شاہ جمشید در فرهنگ بهدینان درباره گبر محله گوید:
خرابه های گبرمحله، امروز خارج دروازه گبری تا مسافتی قریب دو کیلومتر به طرف شمال شهر کرمان ادامه دارد. در زمان صفویه این محله خارج شهر بوده است و وصل به زمینهای زراعتی بداغ آباد (نگاه کنید: به نقشه زمان سایکس). عده ای از سربازان و سرداران دلیر نادرشاه نیز از ساکنین زرتشتی این محله بوده اند، از طایفه يوزباشی زرتشتی - بازماندگان آنان نیز به این نام خوانده می شوند. نوشته اند هنگام حمله نادرشاه به قندهار، عده ای از افغانها به گبر محله ریخته به غارت و کشتار در گبر محله پرداختند فقط عده کمی از زرتشتیان توانستند از راه زیرزمینی چاههای قنات خود را به داخل شهر برسانند و با شرایطی که داروغه شهر معلوم نمود، در شهر کرمان ساکن شدند. شاه جمشید ادامه می دهد در دخمه ای در شمال گبرمحله در ۲ کیلومتری که روی تپه ای است (غیر از دخمه های کنونی) و ساردین (sardin) خوانده می شود بقایای کفش و کمر و پارچه های پوسیده اهالی به دست می آید. (قابل توجه انجمن و میراث فرهنگی) و اما واژه گبر و گبری: شادروان پورداود در مقدمه فرهنگ بهدينان (۱۳۳۵) از واژه های بهدین دری و گبری مطالبی نوشته که به اختصار چنین است:
«لفظ گبر بنیان ایرانی ندارد باید همان کلمه زشت کافر (جمع كفار) عربی باشد. این با لشکر دشمن به میهن ما آمد و بهانه آن همه کشتار و غارت گردید و چون بیگانه بود، ناگزیر به هیئت گبر = گور (gour) در آمد و از اینجا به سرزمینهای همسایگان ایران رخنه کرد کما اینکه واژه مزکت و مژدک مسجد شد. در نوشته های مورخین و شعرا واژه گبر و گور زیاد به کار رفته مثلاً بابا طاهر همدانی گفته:
اگر مستان مستیم از ته ایمان
اگر بی پا و دستیم از ته ایمان
اگر هندو اگر گبر و مسلمان
به هر ملت که هستیم از ته ایمان
یا
اگر گوریم و ترسا و مسلمان
یا اگر گوریم و هندو و مسلمان
پیداست که در اینجا از گبر یا گور در لهجه لُری، «زرتشتی» اراده شده است. در ردیف هندو و ترسا و مسلمان. و لهجه های بلوچی، سمنانی و آذربایجانی نیز به لهجه و لفظ گور و گاور بر می خوریم. در عراق لهجه کردی و در ترکیه و در زبان عثمانی هم این لفظ دیده می شود. ترکان عثمانی عیسویان را (کسانی که به دین آنان نباشند) به این نام خوانند.(ص ۹۹_۱۰۰)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
گبرمحله(شماره ۱)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
گبرمحله چگونه ایجاد و چگونه و چند نوبت ویران شد؟ ساختمانهایی که اکنون بر ویرانه ها بنا شده تا چه حد مالکیت زمینش قانونی و شرعی است؟ انجمن زرتشتیان کرمان و یک چنین اماکن!
نوشتاری که با عنوانهای بالا و با مشروحات زیر از دید می گذرد انگیزه های چندی را در خود دارد:
۱. بنا به خواست فرزندان شادروان جمشید سروشیان است که خواسته اند، گفتاری در یادنامه پدرشان که فردی علاقه مند به دین و فرهنگ و تاریخ ایران بود بویژه شهرِ زاد بومش کرمان بود، فراهم گردد.
۲. گرچه جداگانه نوشتار دیگری داده شده که بیشتر مربوط به شخص آن شادروان می باشد که نوشتار کنونی نیز دربر گیرنده دیدگاههای اوست.
٣. انگیزه یا انگیزه های دیگر این نویسنده عبارتند از:
الف - من نیز زاد بومم کرمان و خانه پدری که در آن به دنیا آمدم در حاشیه خرابه های گبرمحله برد. . .
ب - هر وقت که همراه کسان، نزدیکان و خانواده، چه برای حضور در شاه مهر ایزدی (باغچه بداغ آباد) و زیارت و چه برای شرکت در جشن سده که در کرمان برگزار می شد و می شود و باز هم خواهد شد، ناچار به عبور از بین ویرانه ها بود که تا سی سال پیش هنوز موجود و دیوارها و بقایای خانه های فروریخته و ویران شده به چشم می خورد.
پ - انگیزه دیگر اینکه به هنگام رفتن به دبیرستان پهلوی (کلاسهای ۱۲ - ۱۰) همه روزه به همراهی همکلاسی ام آقای جمشید خسروان، از بین یا کنار خرابه ها (کلنگ خرابه ها) می گذشتیم.
ت - پیران و زیارتگاههای دیگری هم: پیرهای شاه وهمن امشاسپند، آدرایزد، اشتاد ایزد، پیر سبزپوشان و بالاخره شاه مهر ایزدی (محل برگزاری جشن سده در این مجموعه (= گبرمحله) قرار داشت. که شادروان دکتر دینیار مزدیسنا، ریاست وقت انجمن زرتشتیان کرمان همه را دیوارکشی و محصور نمود. در غیر این صورت این زیارتگاهها نیز به سرنوشت دیگر اراضی گبر محله دچار می شد.
ث - انگیزه دیگر اینکه، آیا آنانی که در این زمینها ساختمان نموده به این امر واقفند که روزی، روزگاری این سرزمینها، صاحبانی داشتند که جور و ستم روزگار آنها را از هستی مادی و حیات ساقط نموده است و وارث واقعی آنها انجمن زرتشتیان کرمان، که متولی اموال و امور جماعتی است می باشد و بایستی ادای دین گردد. به خاطر دارم که کشاورزان از خاکهای ویرانه ها برای پوک کردن زمینهای زراعتی (شاید کود) استفاده می کردند، چون ساختمانها همه خشت و گل بود. در آخرین سفرم به کرمان (شرکت در جشن سده ۱۳۷۸) زمینها تا آن سوی باغچه شاه مهر ایزدی، ساختمان شده بود. بررسی به وضع ثبتی زمینها لازم است با توجه به نیات دینی و فرهنگی و تاریخی شاه جمشید، نوشتار را به گبر محله اختصاص داد، زیرا هنوز هستند مردمی که وجدانی بیدار دارند، کما اینکه در سالهای اخیر فردی به انجمن مراجعه و از محلی در حوالی مسجد صاحب الزمان نام برده که وقف و مربوط به انجمن زرتشتیان کرمان بوده که هم اکنون کرایه می پردازد در نقشه ای که ژنرال سایکس در کتاب خود آورد، (تصویر آن پیوست است) گبر محله نشان داده شده که بنام ویرانه (Desert) از آن یاد می شود.(ص ۹۷_۹۸)
مأخذ: مزداپور، کتایون. سروشِ مغان. یادنامه جمشید سروشیان (مجموعه مقالات). مقاله گبر محله، نوشته دکتر جهانگیر اوشیدری. انتشارات ثریا. تهران ۱۳۸۱
🔥 @atorshiz 🔥
لفظ گبر(شماره ۶)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
جهانگردان و بازرگانان و گماشتگان سیاسی اروپایی که در روزگار پادشاهی خاندان صفوی در ایران بوده و سفرنامهای از خود به یادگار گذاشته اند و در آنها از زرتشتیان نیز سخنی به میان آورده اند، بیش از اینها هستند. هر چند سفرنامه های آنان سودمند است و آنچه در باره زندگی پیروان آیین کهن یاد کرده اند، با ارزش است باید از بسیاری از آنها بگذریم تا سخن به درازا نکشد در میان اینان سفرنامه اُتر شایان توجه است هر چند که او پس از سپری شدن روزگار صفویان در ایران بود . اُتر سوئدی (۲۶ سپتامبر ۱۷۴۹ در گذشت) در زمان طهماسقلی خان (نادر شاه) به ایران آمد و سفرنامه اش از سندهای بسیار گرانبهای آن زمان است در باره زرتشتیان نوشته : پس از بیست ماه اقامت در اصفهان و فرصتی که برای آموختن زبان فارسی داشتم، با خود اندیشیدم که دیگر ضرورتی برای اقامت بیشتر در اینجا نیست در همان روزهایی که می خواستم از ایران بیرون بروم، خبر مرگ نادر شاه پراکنده شد چون احتمال آشوب مي رفت. به اندرز دوستان خود ، زودتر راهی شدم. در روز دوازدهم آوریل ۱۷۳۹( = ۱۱۵۲ هجری) با چند تن ارمنی و گرجی راه بغداد پیش گرفتیم در روز ۲۷ آوریل رسیدیم به کنگاور در آنجا ویرانه آتشکده ای دیده می شود. آنچنانکه در آنجا به من گفتند هنوز چند تن از گبران در کنگاور به سر می برند اما دین خود را از دیگران پنهان می دارند و به ظاهر مسلمان اند و نزد مردم چنین به شمار آیند. تا زمان شاه عباس در سراسر ایران آتشکده های بسیار بر پا بود. کوه البرز و سرزمینهای فارس و خراسان از این آتشکده ها بر خوردار بود ، همه جای ایران گبران می زیستند . شاه عباس آنان را یکسره نابود کرد و آتشکده های آنان را ویران ساخت و آنان را ناچار کرد که به دین اسلام در آیند و یا از ایران بیرون روند، هزاران هزار از آنان به هند روی آوردند سرزمین ایران که پیش از این کم جمعیت بود، و از این پیشامد کم جمعیت تر گردید و دیگر نتوانست از این کاهش سر بلند کند. در همه جای ایران ندیدم که گبرها به ظاهر شناخته شوند، به جز در یگانه ده گبر آباد ، به نزدیکی اصفهان.(پیشگفتار، به قلم ابراهیم پورداوود. ص ۱۳_۱۵)
مأخذ: سروش سروشیان، جمشید. فرهنگ بهدینان. انتشارات دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۳
🔥 @atorshiz 🔥
نشانهها ی زن شایسته و زن روسپی در دینکرد ششم
#تاریخ_کیش_زرتشت
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
(کهن آموزگاران) آنها همچنین معتقد بودند که زنی که این نشانهها در او باشد زن شایسته ای است: عاشق شوهرش باشد، به سفره عشق بورزد، حافظ دروازه خانه باشد، لباسی مناسب خود بپوشد، جسم و جای خود را پاکیزه نگاه دارد. زنی که این چند نشانه در او باشد روسپی است: جادوگری، پیشگویی، بت پرستی، کلام مأیوسانه، خود فروشی، پوشش زننده، نگاه نداشتن پاکیزگی جسم و جای.( ص ۶۷)
مأخذ: کتاب ششم دینکرد. مولف: آذرباد فرنبغ پسر فرخزاد و آذرباد پسر امید( ترجمه به انگلیسی شائول شاکد). ترجمه دکتر فرشته آهنگری. انتشارات صبا. بهار ۱۳۹۲
🔥 @atorshiz 🔥
لفظ گبر(شماره ۳)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم گوید: «و پارسیان را از جهت کیش گبرکی نشایست که سال را یکی روز کبیسه کنند». باز در کتاب التفهیم آمده:
«پرورکان پنج روز بیشتر از آبان ماه و سبب نام کردن آنچنانست که گبركان اندرين پنج روز خورش و شراب نهند روانهای مردگانرا و همی گویند که جان مرده بیاید و از آن غذا گیرد ...»
بابا طاهر عریان همدانی که در سده پنجم هجری میزیست گوید:
اگر مستان مستیم از ته ايمان
اگر بی پا و دستیم از ته ایمان
اگر هند و اگر گبر و مسلمان
بهر ملت که هستیم از ته ایمان
در بسیاری از نسخه بَدَلها گور، آمده :
اگر گوریم و ترسا ور مسلمان؛
اگر گوریم و هندو ور مسلمان؛
اگر گوریم و ترسا ور مسلمون.
پیداست که در اینجا از گبر یا گور در لهجه لری، زرتشتی اراده شده، در ردیف هندو و ترسا و مسلمان. همه سخن سرایان و نویسندگان ما واژه گبر را در نظم و نثر خود به کار برده اند، در میان آنان سعدی هم که در پایان سده هفتم هجری در گذشت، چندین بار آن را در نوشته های خود آورده ، به ویژه آنچه در آغاز گلستان خود گفته شایان توجه است:
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری
در اینجا سعدی، عیسویان را مانند نیاکان خود از دشمنان خدا پنداشته است. باز شگفت انگیز تر این است که همین گفتار را در کتابهای درسی گنجانیده در دبستانها به کودکان خردسال ما می آموزند تا از همان کوچکی میهن پرست و آزادمنش پرورش شوند و به درستی بدانند که نیاکانشان در گذشته و همه مردم متمدن جهان کنونی از دشمنان خداوند هستند؛(پیشگفتار، به قلم ابراهیم پورداوود. ص ۸_۹)
مأخذ: سروش سروشیان، جمشید. فرهنگ بهدینان. انتشارات دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۳
🔥 @atorshiz 🔥
نگرشِ اوستاشناسان راجع به زمانِ تدوینِ وندیداد(شماره ۳/پایانی)
#تاریخچه_کتابت_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
مری بویس در جلدِ اول از کتابِ وزین و ماندگارش، تاریخِ دینِ زرتشت، فقط مینویسد: «ویرایش یا روایتِ موجود از وندیداد متأخر و نسبتاً جدید است(معمولاً آن را به دورانِ پارتیان نسبت میدهند» و در جلدِ سوم از همان کتاب، استدلالِ هنینگ را تکرار میکند و وندیداد را اینطور معرفی میکند:
«اثری ترکیبی که حاویِ موادی از دورانهای مختلف است؛ اما به نظر میرسد ردّ پایی از تأثیرِ آشکارِ هلنیستی(یونانی مآبی)در ظاهرِ آن دیده میشود. گذشته از اصلاحات و واژههای سنتیِ ایرانی برای اندازهگیریِ مسافت، واژههایی برای اندازهگیریِ فاصلههای کوتاه در آن دیده میشود که ارتباطِ نزدیکی با نظامِ اندازهگیریِ یونانی دارد».
خانمِ بویس آنگاه به جای عصرِ پارتیان، دورانِ سلوکی را پیشنهاد میکند:(۱)
«معمولاً متونِ مربوط به پاکسازی و طهارت با تاریخهای مختلف را بیشتر به دورانِ پارتیان نسبت میدهند تا به دورانِ سلوکیان که عموماً در تاریخهای دینِ زرتشتی به سکوت از آن گذشتهاند؛ اما احکام و قواعدِ پاکسازی و طهارتِ آیینی احتمالاً بیشتر در دورانِ سلطهی بیگانگان به مشغولیتِ ذهنیِ عمومی تبدیل میشده تا در دورههایی که زرتشتیان بر ایران حکومت میکردهاند؛ مقایسه کنید با اهمیتِ آنها در روایاتِ فارسی که در دورانِ حکومتِ اسلامی تألیف میشد».(ص ۱۷۴_۱۷۳)
یادداشت:
1. Boyce, M., and Grenet, F. A History of Zoroastrianism, III. Zoroastrianism under Macedonian and Roman Rule, Leiden, Cologne, 1991, n. 78.
مأخذ: شاهنشاهی اشکانیان، ویراستهی وستا سرخوش کرتیس_سارا استوارت، ترجمهی مانی صالحیعلامه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چاپ اول ۱۳۹۲
🔥 @atorshiz 🔥
نگرشِ اوستاشناسان راجع به زمانِ تدوینِ وندیداد(شماره ۱)
#تاریخچه_کتابت_اوستا
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
تعیینِ تاریخی متأخر و نسبتاً جدید برای وندیداد، در کتابِ آرتور کریستنسن دربارهی ساسانیان که در سالِ ۱۹۳۶ به چاپ رسید هم دیده میشود. او میگوید وندیداد در اوایلِ عصرِ پارتیان به زبانِ اوستایی تألیف شد که در همان زمان هم زبانی مُرده بود و به دشواری موردِ استفاده قرار میگرفت.(۱)(ص ۱۷۳_۱۷۲)
یادداشت:
1. Christensen, A. L'Iran sous les Sassanides, Copenhagen, Paris, 1936, p. 33;
Hinz, A. "Zur Überlieferung der ältesten Zeugnisse indoiranischer Sprachen", in Yoko Nishina(ed.), Europa et Asia polyglotta. Sprachen und Kulturen. Festchrift für Robert Schmitt-Brandt zum 70. Geburtsag, ed. Dettelbach, 2000, p. 75.
مأخذ: شاهنشاهی اشکانیان، ویراستهی وستا سرخوش کرتیس_سارا استوارت، ترجمهی مانی صالحیعلامه، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چاپ اول ۱۳۹۲
🔥 @atorshiz 🔥
لفظ گبر(شماره ۱)
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
نه اینکه شایسته نیست پیروان آیین پاک نیاکان پارسای خود را گبر و لهجه آنان را گبری بنامیم، باید از دشنامی که لشکر تازی در هنگام تاخت و تاز خود در ایران برای پدران ما پسندیده تنفر داشته باشیم ، لفظ گبر بنیاد ایرانی ندارد باید همان کلمه زشت کافر (جمع كفار) عربی باشد. لفظ درشت و ناهنجار کافر که بالشكر دشمن به میهن ما در آمد و بهانه آنهمه کشتار و غارت گردید چون بیگانه بود به زبان ایرانیان نگردید ناگزیر بهیئت گبر = گور (۱) در آمد و از اینجا به سرزمینهای همسایگان ایران رخنه کرد. البته این نباید مایه شگفت باشد که ایرانیان در آغاز استیلای عرب نمی توانستند لغت های سامی و بیگانه را درست بر زبان رانند، همان ایرانیانی که چندی پس از آن خدمات شایانی به زبان دشمنان خود کردند. ابو بكر محمد بن جعفر النرشخی (۲۸۶_۳۴۸ هجری) گوید چون ایرانیان بخارا از ادای تلفظ لغت عرب برنمی آمدند بناچار بایستی نماز را بزبان پارسی بخوانند.(پیشگفتار، به قلم ابراهیم پورداوود. ص ۵)
۱) gaur
مأخذ: سروش سروشیان، جمشید. فرهنگ بهدینان. انتشارات دانشگاه تهران. تابستان ۱۳۸۳
🔥 @atorshiz 🔥
تعصبات سخت مذهبی نسبت به زرتشتیان و قتل و غارت این جماعت مظلوم در زمان حکومت صفویان
#تاریخ_اجتماعی_زرتشتیان
#اسنادی_از_زرتشتیان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
در طول دوران صفویه (۱۵۰۱-۱۷۳۶)، نتیجه نهادینه سازی مذهبی، که غالباً با اعمال خشونت همراه بود، برای زرتشتیان تجربه هراس روزافزون از تغییر دین اجباری را به همراه داشت. زرتشتیان ساکن در شهرهای یزد و کرمان و روستاهای پیرامون آن، ظاهراً متحمل فشارهای سخت تعصبات مذهبی شدند، و در نتیجه بسیاری از آنان بناچار به تشیع گرویدند. درهمین زمان، تبدیل آتشکده ها به مساجد و بی حرمتی و ویرانی برج های مردگان (دخمه ها) افزایش یافت. در نتیجه، آتشدان ها به بخش های پنهان و دور از چشم آتشکده ها منتقل شد تا آتش بی رمق رو به خاموشی را از بی احترامی پاس دارند، به ویژه از زمانی که حاکم کرمان به آتش آن شهر آب دهان انداخت.(۱) در ۱۶۰۸ میلادی، زمان حکومت شاه عباس اول صفوی (۱۵۸۷-۱۶۲۹)، گروهی از زرتشتیان یزد و کرمان به عنوان کارگر به اجبار به شهر اصفهان پایتخت صفویان کوچانده شدند(۲). در دیگر شهرهای ایران صفوی، آنان به عنوان کارگران ساده کارهای دستی مانند بافندگی به کار گرفته می شدند(۳). بیرون شهرها، زرتشتیان مجبور بودند برای دستمزدهای ناچیز روی زمین های کشاورزی مسلمانان به سختی کار کنند. شاه عباس حتی یک روحانی عالی رتبه یا دستور دستوران را به همراه تنی چند از بزرگان راستی اعدام کرد، فقط به دلیل خودداری زرتشتیان از تحویل نسخه دستنویس های موسوم به کتاب مقدس ابراهیم که به غلط گمان می شد زرتشتیان آن را در اختیار دارند(۴). در اواسط دهه ۱۶۵۰، از جمله اقدامات خشن رخ داده در طول حکومت شاه عباس دوم (پادشاهی ۱۶۴۲-۱۶۶۶)، اخراج دسته جمعی زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان از مرکز اصفهان بود؛ دلیل آن زیانبار دانستن حضور آنان برای اعتقادات رسمی، طهارت مذهبی، و امنیت روزانه مسلمانان بود. این موضوع را رویدادنگار ارمنی اهل تبریز به نام آراكل" شرح داده است(۵). تغییر دین اجباری زرتشتیان، و اعدام نخبگان جامعه زرتشتی که از پذیرش آن خودداری می کردند، هشدار و درس عبرتی بود برای دیگر زرتشتیان، و این همراه شد با ویران کردن آتشکده ها و دیگر پرستشگاه هایشان توسط شاه سلطان حسین [پادشاهی ۱۶۹۶-۱۷۲۲] (۶). تجزیه حکومت صفوی در این زمان موجب اجرای گهگاهی آن حکم حکومتی شد، و بنابراین شمار زرتشتیان تا سده های هجدهم و نوزدهم میلادی از حدود صدهزار نفر کاهش چشمگیری نیافت (۷).(ص ۱۴۷_۱۴۸)
تعلیقات:
۱)Jean Baptiste Tavernier [1605-1689], p. 481; tr., p. 167; cf. .Boyce, 1977, pp. 75-76)
۲)Pietro della Valle[1586-1652 ], tr ., II , p.104; .Garcia de Silva y Figueroa[ 1550 - 1624 ] , tr ., p;179
۳)Tavernier , pp . 106 , 481 ; tr ., pp . 41 , 167 ; Silva .y Figueroa, tr . , p. 178
۴)John Chardin [1643 - 1713] ,II, p. 179
۵)Bournutian, pp. 347_61
۶)Lockhart, pp. 72-73.
۷)Karaka , p. 31
مأخذ: زرتشت و دین زرتشتی، مقالاتی از دانشنامه ایرانیکا، ویراستار: محسن نظری فارسانی، مقاله از غلبه اعراب تا دوران نوین، نوشته: جمشید ک.چوکسی/ ترجمه و تلخیص بهنام مرادیان، نشر فروهر، سال ۱۳۹۷
🔥 @atorshiz 🔥
آذربایجان یک مرکز سیاسی و دینی در ایران باستان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#روحانیت_در_ایران_باستان
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
شیز، جایگاه زند، پایتخت ماد آتروپاتن (Atropatene) بود. در نتیجه، این شهر برای مادهای شمال غربی یک مرکز سیاسی و دینی به شمار می رفت. به علاوه، موقعیت جغرافیائیش ایجاب کرد که مُغها آن را به عنوان پایگاه تبلیغاتشان برگزینند. در این باب، نکته زبان شناسی بسیار مهمی وجود دارد: اصطلاح زند گویش پارتی و بنابراین متعلق به شمال غرب است. این امر برای ما کفایت خواهد کرد که به پارت شمال غربی ایران توجه کنیم. و اما آن جا موطن سنتی آیین زروانی است که چنان که دیده ایم مُغهای مادی آن را تبلیغ می کرده اند. بسیار محتمل است آثار مکتوب (شیز) که همان طور که دیده ایم قبلاً در زمان اشکانیان وجود داشتند، همیشه نام زند را داشته اند و مُغهای مادی صاحبان آنها بوده اند. گزارش سریانی اعمال شهيدان(۱) شرح می دهد که مُغها در گروهها یا دسته هایی تحت مدیریت استادها، سازمان یافته بودند و این جمعیتهای اندکی شلوغ از هر سوی آذربایجان گذر می کردند. یادآور می شویم که دراین متن نیز این ساتراپ نشین است که به عنوان بهترین کشور مُغها معرفی شده است. در باب اصطلاح سریانی که برای گفتن «استادها» ربّانه(۲) ، جمع رَبّا(۳) ، در این جا به کار رفته است، به نظر می رسد با فارسی میانه استاد(۴) کاملاً تطبیق می کند. بی گمان باید در این نهاد آوارگی، ویژگی قدیمی جامعه مادی را جست و جو کرد؛ این به يقين نقش بزرگی در تشکل مریدان مُغها ایفا کرده است. در واقع، برخی به ما می گویند که مُغها در حقیقت از سراسر امپراتوری ایران می آینده، دقیقاً بدین منظور که در این منطقه آموزش بینند. این منطقه به طرزی جالب تعریف شده است. متن تصریح می کند مُغها «برای آنکه زمزمه عجیب زرتشت، پسر سپیتامان(۵) را یاد بگیرند» در آن جا جمع می شوند. این «زمزمه عجیب» به سریانی retnâ ،روشی بسیار شگفت انگیز، خاص مُغان و موبدان است که آثار مقدس دینی را از بر بخوانند. این اصطلاح در آثار سریانی برای تکلم دعایی که مُغها زمزمه می کنند، ثابت است. اصطلاحات محلی در زبان پهلوی دِرَنجنيدن(۶) راز بر یاد گرفتن و در زبان اوستایی درنجَیَ(۷) راز بر یادگرفتن، زمزمه کردن دعاهای هستند. این فعل در زبان ارمنی هم،(۸) ، «زمزمه کردن، دیده می شود. عهد قدیم دعای زیرلبی خاص مغها را همیشه شگفت آور تلقی کرده است:(۹) . در متون مسلمانان نیز نویسندگان هیچ گاه بحث درباره طرز خاص دعاخوانی موبدان را از قلم نمی اندازنده. و اما راجع به روش « از حفظه، خواهیم دید که این رویه انتقال مشخصه آنان است.
۱)Actes des Martyrs
۲)rabbânê
۳)rabbâ
۴)ôstât
۵)Spidtahman
۶)dranjênîtan
۷)dranjaya
۸)trtnjem
۹)susuramen magicum
ماخذ: ویدن گرن،گئو. دینهای ایران. ترجمه: دکتر منوچهر فرهنگ. انتشارات آگاهان ایده. سال ۱۳۷۷
🔥 @atorshiz 🔥
وضع بناهای مذهبی در دوره ساسانیان (شماره ۲)
#تاریخچه_پرستشگاه_زرتشتیان
#روحانیت_در_ایران_باستان
#تاریخ_کیش_زرتشت
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
اما آنچه به آتشکده های دوره ساسانی مربوط می شود این است که در وهله اول تعداد نسبتاً کثیر معابدی که تاکنون کشف شده اند جلب توجه می کند. به عنوان یک تجدد قاطع در ساختمان معابد ساسانی باید چهارطاق را ذکر کرد: بنای اصلی دیگر بسته نیست، هر کدام از «چهار دیوار آن در یک قوس بزرگ باز می شود، گنبد آن بر ستونهایی آزاد که در گوشه ها قرار دارند استوار است». گنبد روی مربع در دوره ساسانیان اولین بار در بناهای یادبود به کار رفته است. تا آن هنگام، یعنی تا زمان هخامنشیان، سقف مسطح در همه جا رایج بوده است. از زمان پارتیان به بعد ما با طاقهای قوسی از گل رُس آشنا می شویم. و در دوره ساسانیان جدایی عبادتگاه و آتشگاه جلب توجه می کند. نوع جدید عبادتگاه سؤال مهمی را به ذهن متبادر می کند: به چه دلیل اعمال عبادی، که از زمان هخامنشیان و پارتیها در کم و بیش فضاها و یا ساختمانهای بسته انجام می شد، حال قسمت اعظم آن در زیر چهارطاقها در هوای آزاد، که از دور هم دیده می شد، عملی می گردید؟ آیا این بدان معنی نیست که در دوره ساسانی دین با «زور» دولت توأم بوده است؟ مثلاً به این شکل که دولت و نمایندگان آن در عرصه مذهبی می کوشیده اند با برپا کردن چهارطاقهای متعدد «دین دولتی» را مردم پسند کنند؟ شاید بشود همصدا با هوف ایراد بگیریم که اصولاً هیچ چهارطاق تک افتاده ای وجود نداشته است. فرض وجود چنین چیزی تنها متکی است به «توصیف باقیمانده های مرئی مقداری از ویرانه ها». ولی آزمایش بعدی مواد ساختمانی موجود - این نظر هوف است - در همه جا حاکی از وجود راهروهای سرپوشیده دور ساختمان یا اطاقهای جنبی است. اگر این مطلب درست باشد، دیگر «آتش مقدس» تا دور دست مرئی نبوده است، بهرحال ساختمان آنها چنین بوده است، چه بسیاری از آنها را بر نقاط مرتفعی در مناطق کوهستانی بنا می کرده اند. همان گونه که می بینیم، تنها از همین شکل ظاهری معماری معابد ساسانی پرسشهای بسیاری به ذهن می رسد. بعضی از پژوهشگران، مثلاً گروپ، کوشیده اند با کمک گرفتن از آتشکده های زردشتیان امروزی در یزد و کرمان و بیش از همه پارسیان بمبئی و اطراف آن، و همچنین مناسکی که در این معابد انجام می گیرد به توضیحی و تشخیصی درباره پرستشگاههای مختلف عهد ساسانیان برسند. گروپ طرز تلقی عمومی را مبنی بر اینکه در آتشگاه آتش روشن ابدی وجود داشته و آن را برای مراسم عبادی عمومی به چهارطاق می آورده اند، مردود می شمارد و به این نکته استشهاد می کند که پارسیان امروزی تصور این را هم که آتش پاک را بتوان از محل آتش به محل معبد آورد غیرممکن می شمارند. من این را بسیار جسورانه می دانم که آیین عبادی زردشتیان امروزی را بدون اندک تغییری به اوضاع و احوال ایران دوره ساسانیان منتقل کنیم. اگر سنتهای پارسیان و ایران قدیم باهم مطابقت داشته باشند، در آن صورت به گفته مری بویس - یکی از باصلاحیت ترین متخصصین در این زمینه - این مطلب می تواند فقط در قرون اوليه اسلام، پس از پیروزی اسلام، هنگامی که دین زردشت به یک مذهب اقلیت مبدل شده بود، صدق کند.(ص ۱۰۹_۱۱۱)
مأخذ: شیپمان، کلاوس. مبانی تاریخ ساسانیان. ترجمه کیکاوس جهانداری. تهران. نشر و پژوهش فرزان روز. چاپ اول ۱۳۸۴
🔥 @atorshiz 🔥