bolbolibargegoli1397 | Unsorted

Telegram-канал bolbolibargegoli1397 - بلبلی برگ گلی

-

شعر، داستان، متن های ادبی و نقیضه پردازی و......

Subscribe to a channel

بلبلی برگ گلی

‍ ‍ ‍ نخفته ایم
که شب بگذرد
           سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس
                بال و پر بزند
نخفته ایم
که تا صبح شاعرانه ی ما
ز ره رسیده و همراه عشق
                              در بزند

#استادحسین‌منزوی

صبح بهاری تان  زیبا و شاعرانه باد
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

آدمی مجاز نیست از زندگی سیر شود. تا پایان عمرش باید از شادی جیغ بکشد و بپرد هوا، حتی وقتی جیغِ ناشی از شادی در حقیقت زوزه باشد و پریدنْ پرشی از روی ذغال‌سنگِ گداخته.

◾️ماتیاس چوکه - ابرها بزرگ بودند و سفید بودند و در گذر

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

‍ موسیقی عجیبی ست مرگ
بلند می شوی
و چنان آرام و نرم می رقصی
که دیگر هیچ کس
تو را نمی بیند

#گروس‌عبدالملکیان

پ ن: ناصر چشم آذر
خالق باران عشق
یادش گرامی

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

«کار تمام‌وقت آموختن نثرنویسی»
بایادی از:
استادنجف‌دریابندری


#سایه‌اقتصادی‌نیا
نجف دریابندری در مقدمۀ مفصلی که با نام «همینگوی، یک دور تمام» بر ترجمۀ خود از پیرمرد و دریا نوشته است، می‌گوید که همینگوی به پاریس نرفته بود تا در آن شهر ولگردی و در کافه‌های مون‌پارناس ول‌نشینی کند یا سبک زندگی هنرمندان یا شبه‌هنرمندانی را برگزیند که به پاریس می‌آمدند تا در یک اتاق زیرشیروانی سرگرم کار خود باشند یا چنین وانمود کنند! او، چنانکه خود مکرر گفته است، سرگرم «کار تمام‌وقت آموختن نثرنویسی» بود.
همچنانکه نثر همینگوی بعدها یکی از بزرگ‌ترین وجوه امتیاز او نسبت به سایر نویسندگان معاصرش شد، نثر مترجم او در فارسی، نجف دریابندری، هم یکی از بزرگ‌ترین وجوه امتیاز او در میان معاصرانش است. نثر نجف مصداق کامل این جملۀ بوفون، نویسنده و طبیعیدان فرانسوی عصر روشنگری، است: سبک  خود شخصیت است (The style is the man). سبک نجف هم خودِ اوست.
اما این جمله بدان معنی نیست که چون مهارت‌ها و هنرمندی‌های نجف منحصر به خود اوست، پس نمی‌توان از او نوشتن آموخت. برعکس، نوشته‌های نجف نیز «کلاس تمام‌وقت آموزش نثرنویسی» است. بله، سبک نجف خود اوست ولی سبک هرکسی هم خود آنکس است، اگر نویسنده «خود بودن» را به طوع و طبع پذیرفته باشد و با آن نه بیمناک و شرمگین و خجول گردد، نه شوخ و گستاخ. نمی‌توان نثر نجف را تقلید کرد چون نتیجه جز نوشته‌ای خُنک و بدلی از کار درنخواهد آمد اما می‌توان طرز پرورش مطلب، انتخاب نقطۀ شروع، بافتن رشته به رشتۀ کلام و حفظ سررشته، در هم آمیزی دانسته‌ها و دریافت‌ها، شیوۀ پایان‌بندی و کار با نمک و فلفل و ادویه‎ها و چاشنی‌ها را از او آموخت و آنگاه این‌همه را به سبک خود، «آزادانه» پیمانه کرد و به کار گرفت. و فوت کوزه‌گری هم همین است: نوشتن آزادانه، شنگ و شجاع و شیرین.
«همینگوی، یک دور تمام» نمونۀ خوبی است برای آموزش نثرنویسی. دریابندری مطلب را از جوانی ارنست همینگوی و اعزام داوطلبانۀ او به جبهۀ جنگ آغاز می‌کند، نه به سیاق معمول و معروف زندگی‌نامه‌نویسی از تولد و کودکی او. چرا دریابندری این نقطه را آغازگاه نوشتۀ خود قرار می‌دهد؟ چون می‌خواهد نتیجه بگیرد که برای نویسنده شدن «تجربه کردن» اهمیت دارد. تماشای جنگ بر صفحۀ تلویزیون با رفتن به جبهۀ جنگ یکسان نیست. دریابندری می‌خواهد با اطمینان همینگوی را با گرترود استاین مقایسه کند و این نظر خود را صراحتاً ابراز دارد که: «موضوع نوشته‌های استاین بیش از هرچیز خود امر نوشتن است؛ و این چیزی جز انحطاط نیست... استاین روشنفکری بود دور از جریان‌های اجتماعی و تاریخی، و عاری از «تجربۀ» زندگی‌ـ آن نوع تجربه‌ای که همینگوی برای به دست آوردنش جان خود را به خطر انداخته بود.» دریابندری نمی‌ترسد داوری کند. نمی‌ترسد با نوشتن این جمله که «همینگوی هرگز کلمه‌ای به کار نمی‌برد که خواننده ناچار شود معنی‌اش را در کتاب لغت پیدا کند»، از صف روشنفکران خط بخورد. نمی‌ترسد بگوید که لفاظی و سجع و جناس و تکنیک و شگرد و تمهید در برابر صداقت در «ضبط تجربۀ انسانی» هیچ ارزشی ندارد. خود دریابندری هم، مانند همینگوی، دنبال «توانایی شگرف پیدا کردن و روی کاغذ آوردن یک جملۀ راست» است. همین: یک جملۀ راست. و باز درست به همین دلیل است که نمی‌ترسد از رمان بامداد خمار دفاع کند، چون این کتاب را محتوی یک جملۀ راست می‌داند، جملۀ راستی که هوشنگ گلشیری و چه‌بسا تعدادی از شاگردانش آن را نسبت به تکنیک و شگرد در درجۀ دوم اهمیت قرار می‌دهند. دریابندری از عربده‌کشی گلشیری در آدینه هم نمی‌ترسد و از اینکه گلشیری او را «بی‌سواد» خطاب کرد هم نمی‌ترسد. (عربده با مولوی‌خوانان یک پاورقی دیگر، آدینه، ش ۱۰۸-۱۰۹، نوروز ۱۳۷۵) نثر دریابندری شجاعانه، و نه گستاخ، است و زبانش، مثل خود همینگوی، «زبانی است در نهایت سادگی و فروتنی، و البته انضباط.»
«همینگوی: یک دور تمام» دربارۀ همینگوی است اما فقط دربارۀ همینگوی نیست. دریابندری ضمن توصیف سبک نویسندگی همینگوی دریافت‌های هنری و ادبی خود را هم بیان می‌کند‌ـ بی‌اینکه در فرایند پی‌گیری سرنوشت همینگوی و آثارش برای خواننده گسستی ایجاد کند یا او را گم و دور سازد. برای مثال، جابه‌جا نثر و شعر را با هم مقایسه می‌کند، چیستی و اعتبار نثر شاعرانه را نشان می‌دهد، و حتی سخن از شعر قدیم و شعر جدید فارسی درمی‌اندازد. و اینهمه را بس ساده و شیرین بیان می‌کند‌ـ به تعبیر سیروس علی‌نژاد، مثل حلوای انگشت‌پیچ.
برای ثبت‌نام در «کلاس‌های تمام‌وقت آموزش نثرنویسی» نجف دریابندری هیچ مقدمات و پیش‌نیاز و آداب و ترتیبی لازم نیست. کافی است نوشته‌های او را بخوانیم و یاد بگیریم روشن و بی‌ادااصول بنویسیم؛ هرچه را فهمیده‌ایم بنویسیم، نه‌آنچه را نفهمیده‌ایم یا توقع می‌رود فهمیده باشیم. کافی است چاخان‌بازی درنیاوریم.
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

‍ پروردگارا،
آرامشی ده
تا بپذیرم آنچه را که
نمی‌توانم تغییر دهم،

شهامتی ده
تا تغییر دهم
آنچه را که می‌توانم

و خِردی ده
تا یکی را از دیگری
تشخیص دهم.

کارل نیبور (الهِی‌دان و فیلسوف آلمانی_ آمریکایی)، به نقل از کتاب "فضیلت کناره گرفتن"، نشر ترجمان علوم انسانی.



🪷🪷
‌‌‌‌‌‌‌

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

سال‌ها می‌رود که روز و شبم
جز به‌روی تو، دیده‌بانی نیست
زنده‌ام بی‌تو وین تو می‌دانی
که مرا بی‌تو زندگانی نیست

پیش من نیستی و دیدهٔ من
پیش خود ننگرد به‌جز تو تنی
لحظه‌ای از «تو»، «من» جدا نشود
قصّه کوتاه، من توام تو منی

این‌که همراه شب رسیده ز راه
پیش من تا دم سپیده‌دم است
هر شب اینجاست، هر سحر اینجاست
این تویی _این چه چیزش از تو کم است؟!

هر کجا بیندم که تنهایم
می‌دود، می‌دود برم خندان
چون بخندد سپیده می‌خندد
فرّخ آن لب، خجسته آن دندان

می‌کشد هم‌چو کودکان از دست
مست و خندان کتاب‌هایم را
می‌زند هم‌چو موی خود بر هم
_خواب اگر بود_ خواب هایم را...

#دکترمهدی‌حمیدی‌شیرازی

۱۴ اردی‌بهشت زادروز دکتر مهدی حمیدی شیرازی


🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

استاد علیزاده به تنهایی مانند یک ارکستر می‌نوازد، این یعنی نبوغ موسیقایی در حد اعلا
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

گر به سخن درآورم عشق سخن سرای را
بر بر و دوش سردهی گریه های و های را

گل به خزان شکفته شد وین دل بسته وانشد
در بن ناخن است نی بخت گره گشای را

نی ز رهی خبر دهم نی به دلی اثر کنم
صوت کجم ز کاروان زمزمه درای را

هر المی که صعب تر روزی عاشقان شود
طعمه ز استخوان سزد حوصله همای را

درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را

خاتم جم شکسته تن هیکل عشق ساخته
منظر دوست کرده دل جام جهان نمای را

پیش «نظیری » از ملک درد دلی برم که هست
بر در شه ترددی ناله آن گدای را


نظیری نیشابوری
غزل ۵۵

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگ است

#سعدی

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

حرمت معلّم

«نقل است که یک روز شبلی بر سر ِ خاک ِ جنید ایستاده بود.
کسی از او مسأله‌ای پرسید.
در بیتی جواب داد و گفت:

و اِنّی لَاَستَحییهِ و التُّربُ بیننا
کما کُنتُ استَحییهِ و  هو یَرانی

گفت: من شرم دارم که پیش ِ خاک ِ او جواب ِ مسأله دهم هم‌چنان‌که در حیات ِ او [ از او] شرم داشتم.»

(تذکرة الأولیاء، تصحیح استاد دکتر شفیعی‌ کدکنی، ج ۱، ص ۴۶۶)

بزرگان بی تکرار روزتان مبارک


🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

اگر روزی بمیرم تمام کتاب هایی را که دوست دارم با خودم خواهم برد.
قبرم را از عکس کسانی که دوستشان دارم پر خواهم کرد و خوشحال از اینکه اتاق کوچکی دارم بی آنکه از آینده وحشتی داشته باشم. دراز می کشم
سیگاری روشن می کنم و به خاطر همه دخترانی که دوست داشتم در آغوش بگیرم گریه خواهم کرد اما درون هر لذت، ترسی بزرگ پنهان شده است .
ترس از اینکه صبح زود کسی شانه ات را تکان بدهد و بگوید:
_ بلند شو سابیر!
باید برویم سر کار…

#سابیرهاکا
📚میترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم


روز جهانی
#کارگر
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

پس کجاست؟
چند بار
خرت و پرت‌های کیف باد کرده را
زیر و رو کنم:

پوشه مدارک اداری و گزارش اضافه‌کار و کسر کار
کارت‌های اعتباری

کارت‌های دعوت عروسی و عزا
قبض‌های آب و برق و غیره و کذا

برگهٔ حقوق و بیمه و جریمه و مساعده
رونوشت بخشنامه‌های طبق قاعده

نامه‌های رسمی و تعارفی
نامه‌های مستقیم و محرمانهٔ معرفی

برگهٔ رسید قسط‌های وام
قسط‌های تا همیشه ناتمام...

پس کجاست؟
چند بار
جیب‌های پاره پوره را
پشت و رو کنم:

چند نا بلیت تا شده
چند اسکناس کهنه و مچاله
چند سکهٔ سیاه

صورت خرید خواروبار
صورت خرید جنس‌های خانگی...

پس کجاست؟
یادداشت‌های جاودانگی؟


دکتر قیصر امین‌پور

روز جهانی کارگر
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

هر قدر که عدل دورتر خواهد شد
چشمان زمان نمورتر خواهد شد

چون قُطر کتاب شکوه‌ی مظلومان
بازوی ستم قطورتر خواهد شد

#حسن_شوهانی

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

گروه ادبی فرهیختگان کشوری

/channel/+DKUQQ3iZ7PJiZGNk

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

‍ **دهم اردیبهشت،زادروز
#استادبنان
استاد روح الله خالقی
در مورد صدای استاد بنان
می گویند:
"صدای بنان بسیار لطیف، شیرین، زیبا و خوش آهنگ است. کوتاه می خواند، اما در همین کوتاهی، ذوق و هنر بسیار نهفته است.
غلت ها و تحریرهای او چون رشته مروارید غلتانی به هم پیوسته و مانند آبِ روان است.
من از صدای او مسحور می شوم و لذتی بی پایان می برم که فوق آن متصور نیست. گمان نمی کنم خواننده ای به ذوق و لطف و استعداد بنان، در قدیم داشته باشیم و به این زودی ها هم پیدا کنیم.
بنان در موسیقی ما از هر گوهر گران بهایی
گران بها تر است."

او مردی مهربان و با وقار بود، با ظاهری آراسته، و بسیار شوخ طبع، و هرگز به مادیات
دل نبست.
در اواخر عمر، به بیماری دستگاه گوارش مبتلا گردید و وجود نازنین و گران قدرش، همچو شمع آب گردید و سرانجام در غروب روز هشتم اسفند ماه ۱۳۶۴ در بیمارستان ایران مهر خاموش شد و سپس در امام زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

           یادشان همواره گرامی باد
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

خوب است که آدم را دوست داشته باشند ،
حتا اگر دوام نداشته باشد .
خوب است که آدم بداند،
روزی روزگاری من بودم و او ...

ما دروغگو بودیم
#امیلی_ لاکهارت

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

دل ببردی و یکی کار دگر خواهم کرد
چیست آن؟ جان به سر کار تو در خواهم کرد

دگری روی ز تیر تو اگر می‌پیچید
بمن انداز، که من دیده سپر خواهم کرد

خوبرویان همه گر در نظرم جمع شوند
من ندانم که به غیر از تو نظر خواهم کرد

اگر انکار کنندم به محبت همه خلق
تو مپندار کزین کار حذر خواهم کرد

پیش خورشید رخت غایت کوته نظریست
گر به خوبی صفت روی قمر خواهم کرد

من چو از پستهٔ خندان تو کامی یابم
طفل ره باشم، اگر یاد شکر خواهم کرد

اوحدی، عاشق اویی، ز سر جان برخیز
ورنه بنشین، که من این کار به سر خواهم کرد


اوحدی مراغه ای
غزل ۱۹۴

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

برایم فرقی نمی کند که بدانم چرا ماسه های لب دریا داغ است ،فقط می خواهم پاهای برهنه ام،این گرما را حس کند.

#آندره_ژید

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

پانزدهمِ اردیبهشت، روزِ شیراز.


"شیراز "به قلم  استاد محمد بهمن بیگی
:
شهر نیست، یک پارچه بهشت است و بدون شک برای سجع و قافیه نبوده است که شیراز را جنت طراز گفته اند.
شیراز، زنان و دختران زیبا دارد ولی خودش از زنان و دخترانش زیباتر است. نه فقط اردیبهشت شیراز آبروی بهشت را می برد بلکه همه ماه هایش چنین سودایی در سر دارند. شیراز فصل بندی های متداول سال ها را بر هم زده است. تقویمش با تقویم های دیگر فرق دارد . زمستان و تابستان نمی شناسد. عمر بهارش پایدار است. پاییزش نیز جز بهاری نجیب و رنگ پریده نیست.
آسمان شیراز به رنگ های گوناگون در می آید،از نیلی سیر تا لاجوردی روشن، کبود شفاف و آبی کم رنگ. ستاره های این آسمان همان ستاره های آسمان دیگرند ولی در این دیار فروغ و دلبری دیگری دارند.
آب و هوای شیراز گل می پرورد، سرو آزاد می رویاند، گردو را در کنار لیمو می نشاند، یاس و نسترن را بر اندام نار و نارون می پیچد، بادام بن را در بهمن ماه به شکوفه می کشد و از همه این ها بالاتر، آتش زبانه کش ذوق را دامن می زند و در خاطرها شعر تر می انگیزد. بیهوده نیست که این همه شاعر نغمه پرداز از خاک دلاویز این خطه بر می خیزد و در میان آنان، دو تن تا اوج قله های افسانه ای صعود می کنند، دو تن که فقط با یکدیگر رقابتی دارند و رقیبِ دیگری را به جهان شعر و ادب راه نمی دهند، دو پهلوان نامدار که یکی زمین را با همه پهناوری و دیگری آسمان را با همه بلندی فتح می کنند. یکی از این دو تن با غزل های شورانگیز خود بر سریر سلطنت ملک سخن جای می گیرد. زبانی به نرمی حریر و نازکی خیال دارد. با چشمی پراشک به سراغ برگ های پژمرده می رود. با لبی مشتاق چهره درماندگان را می بوسد. با لحنی به مهربانی بوسه مادر احوال یتیمان را می پرسد، برای آزادی دربندان می کوشد. به زمین و دردمندان روی زمین وفادار می ماند و در طریق تسکین آلام ستمدیدگان آنچنان سرگرم می شود که کمتر می تواند گریزی بزند و از مردم دنیا جدا شود...
لیکن آن دیگر، بی پروا به این گرفتاری ها، بال و پر می گیرد، با شهپر نیرومندش قله های مه گرفته و ستاره های دور دست را پشت سر می گذارد، به اوج فلک می رسد و تازیانهٔ طعن و طنز را بر سر هرچه که پست و کوچک و تنگ و حقیر است فرود می آورد. با مدعیان ظاهر پرست می ستیزد، پرده های ریب و ریا را می درد، پشمینه های آلوده را به آتش می کشد و آن گاه با آهنگی دلنشین و فاخر نوای فرح بخش عشق را سر می دهد و درهای آسمان را می گشاید...
محمد بهمن بیگی
کتاب اگر قره قاج نبود

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

** به مناسبت زاد روز شاعر " مرگ قو"     

#دکترعبدالرضا‌مدرس‌زاده

      چهاردهم اردیبهشت زاد روز  استاد نامدار ادب فارسی، شادروان دکتر مهدی حمیدی شیرازی است که به دلایلی از جمله ماجراهای سیاسی اوایل انقلاب و افتادن شاعر به زندان اوین و دیگر دردسرها، تقریبا در محافل و مجامع رسمی در دهه‌های اخیر نامی از ایشان به میان نیست و این نام برای برخی نان به ارمغان نیاورده‌است!
      گذشته از بحث حاشیه‌های سیاسی زندگی شاعر، حمیدی حقی بزرگ بر گردن شعر معاصر فارسی دارد و می‌توان او را اکنون پس از فروکش‌کردن غبار احساس‌گرایی و در حالی که در میان ما نیست، پهلوان نامدار میدان شعر معاصر دانست که یک‌تنه بسیار خوش درخشیده‌است ؛ همین که در اوج دوره سپید‌سرایی و شاملو پرستی، حمیدی رنج مخالفت‌ها و انتقادها و دشنام‌ها را بر خود هموار می‌کند و از کسی بیم و باک ندارد؛ چیزی جز اعتقاد او به درستی شعر سنتی و ترویج این عقیده که با شعر سنتی هم می‌توان نوسرایی کرد ، نیست.
      درست است که در این رقابت و منافسه، حمیدی جوان حرمت نیمای پیر را به درستی نمی‌گیرد اما بعدها شاملو و پیروانش نشان دادند که وقتی پای رقابت هنری در میان باشد، البته اخلاق و ادب جایی بهتر از  زیر پا نخواهد داشت.
       به گمان این فقیر ؛ نسل پرشمار شاعران جوان که اکنون غزل‌سرایی می‌کنند و با حفظ حرمت نیما و شاملو ، به شعر سپید روی خوش نشان نمی‌دهند ؛ به نوعی باقیات‌صالحات همین شاعر خودستای شیرازی به شمار می‌رود.
      حمیدی که پس از شهریار ؛ نخستین شاعری است که ماجرای شکست عشقی‌اش در شعر او‌نمود دارد، یکی از بهترین گونه‌های احساس‌گرایی را در شعر خود دارد که شاعر را به نام شعر مرگ‌رو می‌شناسند و  خواننده را متقاعد و خرسند می‌کند که این شکست به نفع عالم ادبیات بوده‌است!
      دفاع از تاریخ و فرهنگ ایران و نیز ادبیات سنتی فارسی از ماموریت‌های مهم حمیدی‌شیرازی است که او بر اساس حس آرمان‌گرایی و‌مسوولیت‌شناسی و تعهد بر دوش خود نهاده است و انصافا به خوبی از عهده آن بر آمده‌است.
       حمیدی کمتر توفیق یافت در باره باورها و نمادهای دینی و شیعی شعری بسراید و در ورود به این حوزه‌های فکری احتمالا ملاحظه شان دانشگاهی خویش را داشت و این که شاید فرهیختگان چنین وظیفه‌ای در عالم هنر ندارند ولی ای کاش دعواهای انجمنی و نو وکهنه مجالی برای تامل شاعر در این زمینه باقی می‌گذاشت.
       نکوداشت حمیدی شیرازی، تاکید بر این‌نکته‌است که نبایست از قرار‌داشتن در گروه اقلیت هراس داشت و نبایست از قیل‌و‌قال‌ها حساب برد و نهایتا این‌که بایست پای آرمان و اعتقاد هنری خویش متعهدانه ایستاد که اگر در کوتاه‌مدت حاصلی جز اندوه و عسرت ندارد، در دراز‌مدت زبان منتقد و‌معتقد را به تحسین می‌گشاید.

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

دوست داشتم تو را ببینم!

هلن کلر از دوسالگی در اثر مننژیت، نابینا و ناشنوا شد. اما سعادت این را داشت که آموزگاری پرشفقت و سخت‌کوش به نام خانم آنا سولیوان داشته باشد. آنا سولیوان به‌رغم‌ بهره‌ی اندکی که خود از بینایی داشت، به هلن آموزش داد. آرتو پن در فیلم «معجزه‌گر» داستان تحسین‌انگیز این معلم شفیق و هلن کلر را به تصویر می‌کشد.

هلن کلر نوشته‌ای دارد به نام «سه روز برای دیدن». در این اثر می‌گوید اگر تنها سه روز امکان دیدن و تماشاکردن داشت، چه می‌کرد. در بخشی از این اثر آمده است:

«اگر فقط سه روز برای دیدن می‌داشتی، چگونه از چشمهایت استفاده می‌کردی. اگر با تاریکی قریب‌الوقوع مواجه می‌شدی، یعنی سومین شبی که می‌دانستی که دیگر هرگز طلوع خورشید را نخواهی دید، این سه روز را چگونه سپری می‌کردی؟ بیش از همه چیز خوش داشتی به کدام چیزها چشم بدوزی؟

... اگر به طور معجزه‌آسایی سه روز بینایی به من می‌دادند، ولو اینکه تاریکی باز از پس آن می‌آمد، این مدت را به سه بخش تقسیم می‌کردم:

روز نخست، می‌خواهم کسانی را ببینم که مهر، لطف و مجالست‌شان به زندگی‌ام ارزش زیستن می‌دهد. در آغاز دوست داشتم که دیری به سیمای آموزگار عزیزم، خانم آن سلیوان مکی، چشم بدوزم؛ و این بازمی‌گردد به زمانی که من کودک بودم و او درهای دنیای بیرون را به رویم گشود. نه‌تنها می‌خواهم طرح و خطوط کلی چهره‌اش را ببینم تا بتوانم آن را در ذهن نگاه دارم، بلکه خواهم تا سیمای او را ورانداز کنم تا آثار و نشانه‌هایی زنده از عطوفت و شکیبایی دلسوزانه‌ای را بیابم که در حین وظیفه دشوار آموزش من داشت. خوش دارم در چشمانش آن شخصیت قدرتمندی را ببینم که او را قادر ساخته بود تا در رویارویی با دشواری‌ها، استوار بایستد و همچنین آن شفقتی را که به جملگی انسانها ـ و اغلب بر من نیز ـ داشت.»(ترجمه مسعود فریامنش، روزنامه اطلاعات)

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر "مهدی حمیدی" دبیر ادبیات آن بود ثبت نام کرده بودم. اولین انشا را با این مضمون دادند: دیوان حافظ بهتر است یا مولوی ؟

برداشتم نوشتم: من یک بچه قشقایی از عشایر هستم. بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه می زاید؟ اسب بیشتر بار می برد یا خر؟ تا برای من کاملا روشن باشد و تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جز لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم: من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتاب فروشی ها دیده ام. چگونه می توانم راجع به فرق و برتری این با آن انشا بنویسم؟

وقتی شروع به خواندن انشا کردم، خنده بچه ها گوش فلک ر ا پر کرد؛ ولی آقای حمیدی فکورانه به آن گوش کرد و به من نمره بیست داد. در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقا این جوان، نویسنده بزرگی خواهد شد.

👤 #محمد_بهمن_بیگی
📔 نویسنده کتاب ایل من بخارای من
ﭘﺎﻳﻪ ﮔﺬاﺭ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻋﺸﺎﻳﺮ اﻳﺮاﻥ
برنده جوایز یونسکو

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

نخستین آموزگار زبان فارسی در
دارالفنون


در ۱۳۲۷ قمری که من وارد کلاس دوم دارالفنون شدم، زبان و ادبیات فارسی در برنامهٔ آن نبود… و از اول فروردین ۱۲۹۲ شمسی نخستین برنامهٔ رسمی مصوب شورای معارف و وزارت معارف به طبع رسید و در آن زبان فارسی منظور گردید…. نخستین معلم آن «میرزا عبدالعظیم‌خان گَرَکانی» بود که با تألیف و طبع منتخبات نظم و نثر اساتید زبان فارسی (به نام فرائدالأدب) و دستور زبان فارسی، تسهیلات بسیار در کار تعلیم زبان فراهم ساخت…. میرزا عبدالعظیم‌خان قریب تمام عمر خود را در این راه صرف کرد. ایرانیان باغیرت باید به او تأسی جویند و اجازه ندهند میراث گرانبهای آنان دستخوش نادان‌ها و دشمنان این مرز و بوم شود.

برگرفته از: #عیسی‌صدیق، مقالهٔ «میرزا عبدالعظیم‌خان قریب و آغاز تدریس زبان فارسی در دارالفنون»، در مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی #دانشگاه‌تهران، سال سیزدهم، تیر ۱۳۴۵، شمارهٔ ۴ (پیاپی ۵۲)، ص ۱۸–۲۰.
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

ادبیات چیزی بیشتر از
یاد گرفتن معنی واژه های مشکل است
شاید بهتر باشد معلم ها
دست از سر واژه های سخت بردارند
ادبیات  بهتر است
کمی کوتاه بیاید  تا این که کوتاهی کند
با خیل عظیمی از
دانش آموخته هایی مواجهیم
در جامعه امروزی  که
معنای درست بسیاری از واژه های ساده را
که بیشتر به کار زندگی می آید نمی دانند
یا بهتر بگویم‌   یاد نگرفته اند !
مثلا همین ماندن ساده  را  خیلی ها بلد نیستند
یاد نگرفته اند بمانند سر حرف هایشان
سر قول و قرارشان سر اعتقادشان
پای کسی که دوستش دارند
بمانند پای اشتباهاتشان
بمانند پای رنج های زندگی
رفیق نیمه راه که ماندن بلد نیست
هزار واژه سخت را هم که معنی کند
به درد زندگی نمی خورد
دوست داشتن ساده را  بی غل و غش
بی توقع  بی شرط و شروط بلد نیستند
همین واژه ساده عشق را فکر می کنید
چند نفر از فارغ التحصیلان آموزش و پرورش
بلدند معنی کنند ؟!
اصلا. همه را بی خیال   بیایید
معنی همین واژه ساده و ابتدایی آدم را
در راس لغت هایی که باید آموخته شود
قرار دهیم
آدم بودن  را  آدم ماندن را
مثل آدم زندگی کردن را 
من که فکر می کنم
ادبیات همین ها را به خوبی یاد بدهد
من که فکر می کنم
ادبیات همین ها را به خوبی یاد بدهد
هنر کرده است
آموختن معنای « ضیعتک »
و « آزفنداک »   پیشکش !

لطیفه صمدوند

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

تا به حال
افتادن شاه توت را ديده اي!؟
كه چگونه سرخي اش را
با خاك قسمت مي كند
[هيچ چيز مثل افتادن درد آور نيست]
من كارگر هاي زيادي را ديدم
از ساختمان كه مي افتادند
شاه توت مي شدند.

سابیرکاها
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

در کشاکش ِ تاریخ ِ ما، بارها زندگی شکست خورده، امیدها به یأس بدل شده و آرزوها در خون غلتیده است.

#شاهرخ‌مسکوب
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

تو نیستی که ببینی
چگونه جای تو در جان زندگی
                                 سبز است
#مشیری
یاد عزیزان رفته به خیر🖤
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

🖤 این پوشه از بین کانال‌های مفیدِ تلگرام دست‌چین شده و در اختیارِ شما قرار گرفته‌است. با زدن روی لینکِ زیر می‌توانید فهرستِ کانال‌ها را دیده، انتخاب کرده، و در صورت نیاز عضو شوید. 🖤

/channel/addlist/bGXMnDTQOls1NTI0

🔻...  کانالِ پشتیبان؛

انگلیسی از صفر کودک و بزرگسال
⚫️...
@EverydayEnglishTalk

هماهنگی برای تبادلات؛

◾️ @TlTANIOM

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

#ابی
#خلیج‌فارس

با هر نگاه
بر آسمان این خاک هزار بوسه میزنم
نفسم را از رود سپید و آسمان خزر
و خلیج همیشگی فارس میگیرم

من نگاهم از تنب کوچک و بزرگ و
ابوموسی نور میگیرد
من عشقم را در کوه گواتر
در سرخس و خرمشهر
به زبان مادری فریاد خواهم زد
فریاد خواهم زد

تفنگم در دست سرودم بر لب
همه ی ایران را میبوسم
من خورشید هزار پاره ی عشق را
بر خاک وطن می آویزم
من خورشید هزار پاره ی عشق را
بر خاک وطن می آویزم

ای وارثان پاکی
من آخرین نگاهم بر آسمان آبی این خاک
و خلیج همیشگی فارس
فارس فارس خواهد بود

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

**‍ زادروز رهی معیری شاعر عشق و احساس
‌(دهم اردیبهشت ١٢٨٨ خورشیدی)

#دکترعبدالرضا‌مدرس‌زاده


در میان شور و غوغایی که نوپردازان و نیماگرایان در دهه سی خورشیدی به بعد به‌راه‌انداخته‌بودند و "خروس‌جنگی" و "جیغ بنفش" بخشی از نماد و نمود آن بود؛ شنیدن صدایی سرشار از احساسات جانسوز و بیان دردهای دوست‌داشتنی اهل‌عشق یادآور آن بود که رهی‌معیری شاعر غزل‌پرداز آن روزگاران، چندان در تشخیص نیاز هنری بخشی گسترده از جامعه اشتباه نکرده‌‌است و هنر خود را در تراز غزل‌های شورانگیز مولوی و سعدی نگاه داشته‌است حتی اگر کسانی چون شاملو از سر تعصب و نا داوری او را شاعری کهنه‌گرا و مناسب زیستن در روزگار سعدی بنامند.

در این که رهی‌معیری شاعری توانا با طبعی تابناک بوده‌است تردیدی نیست اما اگر کسی چون همان جناب شاملو شاعری خود را در وصال با آیدا تجربه می‌کند، عمده شاعری رهی البته مرهون نرسیدن به وصال مریم فیروز؛ بزرگ‌زاده قاجاری است که ترجیح داده‌بود با بریدن از رهی و قربانی‌کردن عشقی پرحرارت به پای باور سیاسی خود؛ با سیاسی‌ترین چهره مخالف نظام حاکم در روزگار خود؛ کیانوری سردمدار حزب توده درایران ازدواج کند و فراز و نشیب‌های عالم سیاست را به اوج و فرودهای عاشقانه زیستن ترجیح دهد و البته باعث شود که عاشق شکسته‌دل، ته‌مانده عمر خود را در تنهایی و خلوت بگذراند.

اما به هر روی آن‌گونه که چنین ناکامی‌ای پیش‌بینی نشده و دور از انتظار در پایان عشقی جانسوز، کسانی چون شهریار و حمیدی شیرازی را به خاکستر سرد فراق نشانیده‌بود و در عوض بر قدرت و حرارت شاعری‌شان افزوده‌بود، اینجا هم برای رهی ماجرا با همان  شدت و تلخی پیش‌ آمد.

اگر رهی حتی طنزهای قوی و ماندگار و ترانه‌های خاطره‌ساز در باغ "گل‌های رنگارنگ" رادیو را هم نمی‌داشت، باز غزل  پر شور و تاثیرگذارش، او را از مسیر غبارآلود هیاهو و جدال بر سر کهنه و نو عبور می‌داد و به روزگار ما تقدیم می‌کرد.

رهی به هر دلیل شعر جدی سیاسی و حاوی طعن و مدح ارباب قدرت ندارد و این اگر چه او را در چشم برخی منتقدان عصر، شاعری بی‌خیال و عاری از واکنش نشان می‌داده‌است اما اولا قرار نیست همه اهل‌هنر در گرایش‌های سیاسی به یک شیوه رفتار کنند و ثانیا اگر هم چنین می‌کردند، پس چه کسی بایست انتظار دوستداران عشق‌ورزی صمیمانه و پر سوز و گداز را برآورده می‌کرد؟ ضمن این که گرایش برخی از نامداران عصر به مسایل سیاسی خالی از لغزش‌ها و بهره‌‌برداری از فرصت‌ها نبوده‌است که در این‌حالت، تحسین برای کسانی چون رهی است که کار دل خویش را پیش برده‌اند و واعظ غیرمتعظ بر منبر سیاست نبوده‌اند.

با گذشت پنج‌دهه از درگذشت این استاد نامدار غزلپرداز، هم علاقه دوستداران شعر احساس‌گرای فارسی به غزل عاشقانه و هم رونق روزافزون بازار غزلسرایی، یادآور آن است که وقتی جوهره شاعری  در کسی قوام بگیرد و شاعر توان گذار هنرمندانه از تنگناهای پیوست‌شده با وزن و قافیه را داشته‌باشد، دیگر چه باک که برخی بر اساس پسند خود، او را کهنه‌گرا و سنتی و بازمانده دودمان پیشینیان شعر بخوانند و در سازشی پنهانی بر نام او مُهر سکوت بزنند؟
🪷🪷

Читать полностью…
Subscribe to a channel