bolbolibargegoli1397 | Unsorted

Telegram-канал bolbolibargegoli1397 - بلبلی برگ گلی

-

شعر، داستان، متن های ادبی و نقیضه پردازی و......

Subscribe to a channel

بلبلی برگ گلی

نوشخندی با جهان و نیشخندی با خودت
در کجاهای دلت گم گشته‌ای؟
چند - چندی با خودت؟

#دکترمحمدرضاروزبه
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

از کدام شاعر، که از طبع و قریحهٔ شاعرانه شعر می‌گوید می‌توان یک اندیشهٔ منظم، منسجم و عاری از انحراف و تضاد را در مسائل مربوط به اخلاق و حکمت توقع داشت؟

اندیشه‌ای که عطار دارد بین عالم و انسان بین انسان و خدا و بین خدا و عالم سیر می.کند اما به تمام اجزای کائنات از آنچه مجردات است و آنچه غیر مجردات است نیز عبور می‌کند و هیچ چیز از مجموع این عوالم - کلی و جزئی - نیست که از حوزهٔ تفکر او خارج بماند...

در هر چه می‌بیند خدا می‌بیند، در هر چه می‌جوید خدا می‌جوید و از اینکه اشتغال به حکمت، اشتغال دایم به علم، و اشتغال دایم به مذهب، حجاب راه سلوک می‌گردد، و آنچه را غیر حق است مانع و پردهٔ ادراک حق می‌سازد، به این نتیجه می‌رسد که سالک طریق حق هر چه را مانع از حصر توجه او به حق می‌شود باید کنار بگذارد، از آن رهایی بجوید و آن را بت تلقی کند.

این همان نتیجه‌ای است که امام غزالی در سلوک فکری خود - در المنقذ من الضلال - بدان رسید و فلسفه و کلام را کنار زد تا با طریقهٔ صوفیه دست یابی به حق، به حقیقت را برای خود ممکن سازد.

(عبدالحسین زرین کوب، صدای بال سیمرغ)

ﺟﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﮔﻠﺸﻦ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺑﺮ
ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﮔﻠﺸﻨﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ

ﻣﺴﺖ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺮﺍﺏ ﺷﻮﻕ ﺧﺪﺍ ﺷﻮ
ﺯﺍﻧﮑﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﺪﺍ ﺧﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ

عطار
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

آدمی که نمی‌خواند، یا کم می‌خواند یا فقط پرت و پلا می‌خواند، بی‌گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف می‌زند اما اندک می‌گوید، زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست(ماریو بارگاس یوسا، چرا ادبیات؟، نشر لوح فکر، چاپ دوم، ۱۳۸۵، ترجمه‌ی عبدالله کوثری، ص ۱۰).
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

پشت ِ سر، نیست فضایی زنده.
پشت ِ سر، مرغ نمی‌خواند.
پشت ِ سر، باد نمی‌آید.
پشت ِ سر، پنجره‌ی سبز ِ صنوبر، بسته است.
پشت ِ سر، روی همه فرفره‌ها، خاک نشسته است.
پشت ِ سر، خستگی ِ تاریخ است.
پشت ِ سر، خاطره‌ی موج، به ساحل، صدف ِ سرد ِ سکون می‌ریزد.

#سهراب‌سپهری
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

ما در قبال ادبیات مسئولیم

معضلی که مدت هاست گریبان ادبیات ما را گرفته انتشار جعلیات ادبی در شبکه های مجازی توسط برخی افراد  است که تخصصی در حوزه ادبیات ندارند و با نشر جعلیات ادبی ساحت پاک ادبیات  را خدشه دار می سازند  هر رشته ای متخصص و صاحب نظری دارد و این افراد قبل از اینکه تریبون ادبیات را به دست بگیرند باید از دانش یک ادیب بهره ببرند تا حداقل مطالب اشتباه را منتشر نکنند . شخصی که مجری سابق صدا و سیما است این شعر نزار قبانی را به اسم یک خواننده منتشر می کند.

  عندما تحبُك المرأةُ :

فهي تستطيعُ أن تأتيك من ”باريس” لتلبي دعوتك على فنجانِ قهوةٍ في الشام
و حين تنصرفُ بقلبها عنك، فهي أكثرُ كسلاً من أن تناولك “علبة السُكّر

اگر زنی دوستت داشته باشد،
می تواند برای پاسخ به دعوت تو برای نوشیدن قهوه، از پاریس به دمشق بیاید؛

و اگر قلبش را به روی تو ببندد،
خسته تر از آن است که یک حبه قند با تو بخورد!

#نزار_قبانی
حتی دخل تصرف در شعر هم می شود و واژه دمشق را به تهران تغییر داده اند تا متناسب با فضای زیستی خود کنند این کار سرقت ادبی محض است و نادیده گرفتن   حق مولف که صاحب اثر است
‌‌‌‌‌‌‌ شعر  بالا توسط مجری سابق صدا و سیما به اسم یک خواننده منتشر شده است اما شعر از نزار قبانی است.
در برنامه پرمخاطب دیگری آقای بازیگری دعوت شده درباره تذکره الاولیای عطار صحبت می کنند و در داستان بر دار زدن منصور حلاج که شبلی به او گِلی می اندازد این شخص به اشتباه می گوید گُلی می اندازد و البته ایشان اذعان دارند که همیشه کتاب تذکره الاولیا را نزد خود دارند اگر کتابی همیشه کنار ما باشد این تخصص را به ما نمی دهد که تریبون به دست بگیریم و مطالب را به اشتباه به  مخاطب ارائه دهیم باید ابتدا از محضر استادان ادبيات فارسی  بیاموزیم .
چندی پیش خانم بازیگری شعری از شاهنامه فردوسی را به اشتباه استوری کرده بودند و در مقابل تذکرهای ادبا مبنی بر اصلاح آن پافشاری کردند و تصحیح نکردند و قطعا این حجم انبوهی از مخاطب که در صفحه ایشان بودند شعر را به اشتباه خواندند و متاسفانه بازنشر کردند.
این وضعیتی است که برخی افراد غیر متخصص که متاسفانه در مجازی فالور زیادی هم دارند ایجاد کرده اند و تریبون ادبیات به دست گرفتند  باعث بازنشر این جعلیات ادبی در مقیاس انبوه می شود.
لازم است هر کسی در تخصص خود صاحب سخن باشد و  ذهن مخاطب را دچار گمراهی نکند.
از عزیزان دعوت می کنم برای خواندن ادبیات سره  از کتاب هر شاعر و نویسنده ای بخوانیم و به جعلیاتی که در شبکه های مجازی منتشر می شود توجه ای  نکنیم.
ادبیات حوزه تخصصی خود را دارد و قطعا افرادی که در این حوزه دانشی ندارند صلاحیت ندارند و وظیفه دارند قبل از هر چیز از محضر استادان ادبيات بیاموزند تا این قدر جعلیات ادبی را منتشر نکنند.

ما در قبال ادبیات مسئولیم.

✍صدف درخشان

بیست و سوم فروردین ماه سال یک هزار و چهارصد و  چهار خورشیدی

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

‍ ‍ نخفته ایم
که شب بگذرد
           سحر بزند
که آفتاب چو ققنوس
                بال و پر بزند
نخفته ایم
که تا صبح شاعرانه ی ما
ز ره رسیده و همراه عشق
                              در بزند

#استادحسین‌منزوی

صبح بهاری تان  زیبا و شاعرانه باد

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

به مناسبت ۲۳ فروردین، سالمرگ شاهرخ مسکوب، شاهنامه پژوه بزرگ معاصر
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

**به مناسبت ۲۳ فروردین، سالمرگ شاهرخ مسکوب، شاهنامه پژوه بزرگ معاصر


«روح و جسمش را چنان دوست داشتم که گویی وجودش ضرورت هستی من بود.»

‏ سوگ مادر؛ شاهرخ مسکوب
***

«عشق جوهر همه رؤیاهاست و همیشه در جایی است که دست واقعیت به آن نمی‌رسد.»

روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب
***

‏«دلی به پهنای دریا می‌خواهم تا هر غمی را در آن غرق کنم و خود جهانی باشم تا نیش زهرناک تنهایی در من اثر نکند.»

‏سوگ مادر؛ شاهرخ مسکوب
۲۴ بهمن ۱۳۵۸:
«آدم هرگز نمی‌تواند از همان اول چنین مرگ‌هایی را باور کند، مرگ عزیزترین کسان را. تنها راهی که می‌ماند نپذیرفتن و نفی واقعیت است، از بس حقیقتی که از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد ناگوار است و غیرانسانی.»‌

سوگ مادر؛ شاهرخ مسکوب، به کوشش حسن کامشاد
***

«خیلی وقت‌ها کافی است که آدم دم زدن خاموش دیگری را دریابد. مردم کم‌تر حرمت سکوت را پاس می‌دارند و با حرف به آن تجاوز می‌کنند.»

روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب
***
«همچنان بهار است، بهار پایدار. ولی در دلم همچنان خزان است. نمی‌توانم بر افسردگی و پریشانی روحی خودم غلبه کنم، نمی‌توانم زمام درونم را به دست بگیرم و خودم را راه ببرم، سکندری می‌خورم و روحم مثل آبی در ظرفی شکسته می‌ریزد و پخش می‌شود... نمی‌توانم خود را از زیر بمباران حوادث روز کنار بکشم، نفسی تازه کنم و به کار خودم بپردازم.»

روزها در راه؛ شاهرخ مسکوب
***

‏«دلی به پهنای دریا می‌خواهم تا هر غمی را در آن غرق کنم و خود جهانی باشم تا نیش زهرناک تنهایی در من اثر نکند.»

‏ سوگ مادر؛ شاهرخ مسکوب
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

‏دل ما همیشه شکسته‌ست فرزند!
‏اما «امیدواری»‌
‏هیچ‌وقت از جیبِ چپِ پیراهن‌مان
‏کم نشد.

‏ ناظم حکمت؛ فارسیِ سیامک تقی‌زاده
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

من انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را
به یاد دارم كه در غروب آن‌ها
در خیابان
از تنهایی گریستیم
ما نه آواره بودیم، نه غریب
امّا
این بعد از ظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت
می‌گفتند از كودكی به ما كه زمان باز نمی‌گردد
امّا نمی‌دانم چرا
این بعد از ظهرهای جمعه باز می‌گشتند!

احمدرضا احمدی
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

زاد روز #بانوهایده

من از لب تو منتظر یه حرف تازه ام

شعر: مسعود امینی
آهنگ: انوشیروان روحانی
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

اهمیت

«دوستی که می‌تواند در لحظات ناامیدی و سردرگمی در کنار ما سکوت کند، دوستی که می‌تواند در لحظات سوگ و داغ‌داری با ما بماند، دوستی که می‌‌تواند ندانستن، التیام‌نیافتن و مداوا نشدنِ ما را تاب بیاورد، دوستی است که به ما اهمیت می‌دهد.»

〰 هِنری نوون
Henri Nouwen (1932–1996)

(منبع:
پذیرش سوگ، كلیر بی ویلیس و مارنی کرافورد ساموئلسون، ترجمه سبحان خسروجردی، نشر میلکان، ص۵۹)
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

من، آفتاب پاک‌تری را
در نوشخندِ مهر تو می‌بینم
در مطلعِ بلندِ شکفتن

#فریدون‌مشیری
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

همواره جستجوگر بودم و هستم،
اما دیگر در ستاره‌ها و کتاب‌ها
دنبال چیزی نمی‌گردم.
اکنون بیشتر به دنبال
صدایی هستم که از "وجودم" بر می‌آید ...

#هرمان_هسه

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

نجیب محفوظ

گاهی می‌رویم
نه از سر میل به رفتن،
که از سر بی‌فایدگیِ ماندن...

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

پاکیزه‌ترین شعر ِ جهان، دامن ِ توست
تندیس ِ خدا درون ِ پیراهن ِ توست

دستان ِ تو را فرشته‌ها می‌بوسند
ای مادر ِ من! بهشت، خندیدن ِ توست

#مصطفی‌کاظمی
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

از خوش‌شناسی ماریو بارگاس یوسا در ایران این بود که یکی از بهترین مترجمان ایران، مترجم جدی آثار او بود. در گذشت یوسا را به استاد عبدالله کوثری تسلیت می‌گویم.
دکترسینا جهاندیده
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

و گفت: «اگر دوزخ مرا بخشند، هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آن که عشق، خود، او را صدبار سوخته‌ست.» سایلی گفت: «اگر آن عاشق را جرم بسیار بوَد، او را نسوزی؟» گفت: «نه، که آن جرم اختیاری نبوده باشد. کار عاشقان اضطراری‌ست، نه اختیاری.»

تذکرة الاولیاء، ذکر یحیی بن معاذ رازی، ص ۳۶۴
عطار نیشابوری، فریدالدین، (۱۳۷۰)، تذکرة الاولیاء، ذکر یحیی بن معاذ رازی، به تصحیح محمد استعلامی. چاپ ششم. تهران: زوّار، ص ۳۶۴

۲۵فروردین، روز بزرگداشت عطار نیشابوری گرامی باد.
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

در  مسجد و  در  کعبه  به  دنبال  خداییم
از  حس  خدا  در  دلمان  دور  و  جداییم

هم مسجدو هم کعبه وهم قبله بهانه است
دقت  بکنی  نور  خدا   داخل  خانه  است

در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
اول  تو  ببین  قلب  کسی  را  نشکستی؟

اینگونه   چرا   در   پی  اثبات   خداییم؟
همسایه ی ما  گشنه  و ما سیر  بخوابیم

در خلقت  ما راز  و معمای  خدا  چیست؟
انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟

برخیز و کمی  کعبه ی  آمال  خودت  باش
چنگی  به  نقابت  بزن  و مال خودت باش

تصویر خدا پشت همین کهنه  نقاب  است
تصویرخداواضح وچشمان توخواب است

شاید که بتی در وسط  ذهن من و توست
باید  بت  خود ، با  نم  باران  خدا  شست

گویی که خدا در  بدن  و در  تنمان  هست
نزدیکتر  از  خون  و  رگ  گردنمان  هست

ولله   خدا   قدرت   پرواز   پرنده   ست
یا غرش بی وقفه ی یک شیر  درنده ست

در پیله ی پروانه  مگر دست خدا  نیست؟
پیدایش   پروانه   بگو   معجزه   کیست؟

احساس  خدا  جزر  و  مد  آبی  دریاست
آنجا  که  نفس  در  بدن  ماهی  دریاست

آنجا که نهنگی پی  ماهی سر  جنگ است
تدبیر  خدا  در  سر  و  افکار  نهنگ  است

باید  که   خدا   را   به   دل   کوه   ببینیم
در جسم وتن و  در  نفس  و  روح  ببینیم

در ذهن خود اینگونه نگوییم خدا  کیست
خورشید  مگر  باعث  اثبات  خدا  نیست؟

دستان خدا در تنه ی خشک درخت  است
آیاتو بگو درک خدا مشکل و سخت است؟

باید که در آیینه  کمی  هم  به  خود  آییم
ما   جلوه ای  از   خلقت   زیبای   خداییم

هر  کس  که  دلش  آینه  شد  فاقد  لکه
در قلب  خودش  کرده  بنا  کعبه  و مکه

گر خوب  شناسی تو  اگر  خالق  خود را
سالم  برسانی  به  هدف  قایق  خود   را

صحبت بکنم گر، به  خدا حرف زیاد است
افسوس قلم سمت مسیری ست که باد است..

ناشناس
از مولانا نیست ❌

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

ما رقص را از تفنگ
و صلح را از جنگ
بیش‌تر دوست داریم
دیگران
اگر
امان‌مان
بدهند.

بکتاش آبتین

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

یادی از:
‍ قمر آریان؛ ماه‌بانوی فرهنگ ایرانی

#دکترعبدالرضامدرس‌زاده

هنگامی که بانوی فرهنگ و ادبیات ایران دکتر قمر آریان در ٢٣ فروردین ۱۳٩٠ در‌می‌گذشت، تقریبا به رسالت خود در همراهی و همدمی با همسر خویش شادروان دکتر عبدالحسين زرین‌کوب عمل کرده بود و سیزده سال پس از درگذشت استاد را به گردآوری یادداشت‌های پراکنده ایشان گذرانید و کارهایی مانند نردبان شکسته را که شکل تازه کتاب به سرقت رفته نردبان‌آسمان بود، برای نشر آماده کرد و البته کار مهم دیگر در این مقطع نظارت بر چاپ آثار استاد و دریافت حق تالیف آثار از ناشران و اختصاص‌دادن آن به امور خیریه بود.

راست و صریح بایست گفت قمر آریان که از نخستین بانوان دارای دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران بود، شبیه هیچ‌کدام از بانوان درس‌خوانده و نامدار ایرانی سده اخیر نبود و البته درست‌تر آن است که بگوییم آن بانوان عرصه‌های معلمی و شاعری و داستان‌نویسی شباهتی به این قمربانو نداشتند چون نوع و سبک زندگی همه ایشان دیگرگون بود.

قمر آریان که البته خود دارای پیشینه‌ای با ارزش‌های محکم اخلاقی و اعتقادی بود، نمی‌توانست گونه‌ای جز آن‌چه همسرش که همان استاد نامدار روزگار ماست، باشد و این نه از سر جبر و رودربایستی که از سر عشق بود. آخر مگر چیزی جز عشق می‌تواند دو جوان خراسانی و بروجردی را در دانشگاه تهران به هم برساند و کنار هم بنشاند(حالا می‌شود فهم کرد آنچه در راهروهای دانشکده‌های ما در جریان است چه اندازه شبیه عشق است).

اگر کسی به این فکر کند که برخی نزدیک به بسیار از استادان ادبیات ما از ناهمراهی‌های همسر خویش که گاهی از جنس مهربانی هم هست، شکایت‌ها دارند و آرزو به دل مانده‌اند که گوشه‌ای از خانه برای ایشان آرام و مناسب کار علمی باشد، آنگاه می‌تواند دریابد که استاد زرین‌کوب چه سرمایه‌ای گرانبها از جنس ایثار و فداکاری و مهر و یک‌رنگی در خانه داشته‌است که می‌توانسته‌است بی‌دغدغه و به دور از هر رنج و سختی کار خویش را به پیش ببرد. (این را هم می‌دانیم که برخی نامداران عصر تن به ازدواج نمی‌دادند یا نمی‌دهند تا مبادا زندگی مشترک، مانع پیمودن مسیر پژوهش از سوی ایشان شود)

روشن است که بانو قمر آریان اگر نه در شکل‌گیری روند کارهای علمی استاد زرین‌کوب نقش داشته‌است که در تداوم این مسیر نقشی مهم ایفا کرده‌است و از این بابت کدام خدمت فرهنگی بهتر از این می‌تواند این‌گونه نقش‌آفرین باشد که در داخل و خارج کشور لحظه‌ای همسر خویش را تنها نگذارد و روا بدارد که این مایه نام‌آوری و اعتبار برای همسرش فراهم شود.

ای کاش مدیران فرهنگی ما از برخی هیاهوی اهل غوغا که الحمدلله همیشه هم هستند، نمی‌هراسیدند و به پاس یک عمر خدمت و کوشش و پایمردی این بانوی تاثیرگذار و نقش‌آفرین بنای جایزه‌ای را در گرامی‌داشت بانوان فرهیخته ایران عزیز می‌نهادند که البته با جفاهایی که در حق همسر ایشان هم شد، ای کاش گفتن ما هم خیلی بهنگام نیست.

این زوج بافضیلت و اهل علم و دانش البته فرزند جسمانی نداشتند و کسی هم دنبال نکرد که خانه مسکونی استاد در تهران شکل موزه یا مرکز تحقیقات به خود بگیرد و نهایتا کتابخانه بی‌مانند استاد زرین‌کوب به همت همین بانوی گرانمایه به مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی اهداء شد.

یاد این دو استاد ارجمند ادب فارسی گرامی باد
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

**زاد روز #احمد‌پوری
مترجم و ویراستار نام آشنای معاصر


چرا تو؟
چرا تنها تو
از میان تمام زنان
هندسه زندگی مرا عوض می‌کنی
ضرباهنگ آن را دگرگون می‌کنی
پابرهنه و بی‌خبر
وارد دنیای روزانه‌ام می‌شوی
و در پشت سر خود می‌بندی،
و‌من اعتراضی نمی‌کنم؟

چرا تنها و تنها
تو را دوست دارم،
تو را می‌گزینم،
و می‌گذارم تو مرا
دور انگشت خود بپیچی
ترانه‌خوان
با سیگاری بر لب،
و‌ من اعتراض نمی‌کنم؟

چرا؟
چرا تمامی دوران‌ها را درهم می‌ریزی
تمامی قرن‌ها را از حرکت بازمی‌داری
تمامی زنان قبیله را
یک‌یک
در درون من می‌کشی،
و من اعتراضی نمی‌کنم؟

چرا؟
از میان همهٔ زنان
در دستان تو می‌نهم
کلید شهرهایم را
که دروازه‌شان را
هرگز برروی هیچ خودکامه‌ای نگشودند
و بیرق سفیدشان را
در برابر زنی نیافراشتند
و از سربازانم می‌خواهم
با سرودی از تو استقبال کنند،

دستمال تکان دهند
و تاج‌های پیروزی بلند کنند
و در میان نوای موسیقی و آوای زنگ‌ها
در مقابل شهروندانم
تو را شاهزادهٔ
تا آخر عمر بنامم؟

«در بندر آبی چشمانت...»
گزینهٔ شعرهای عاشقانه
#نزارقبانی
ترجمهٔ احمد پوری

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

آخرین پرنده را هم رها کرده‌ام
اما هنوز غمگینم
چیزی در این قفسِ خالی هست
که آزاد نمی‌شود...

#گروس‌عبدالملکیان
***
و عشق، تنها عشق
مرا رساند به امکانِ یک پرنده شدن

#سهراب‌سپهری
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

چه بی نشاط بهاری
که
بی رخِ تو رسید


#هوشنگ_ابتهاج

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

‍خیال صبح نوشینه
                  چه زیباست
هوای عشق درسینه
                  چه زیباست
جهان تعطیل و
         غم تعطیل و
                       دل شاد
پگاه روز آدینه
                 چه زیباست

#شهرادمیدری

پگاه آدینه قشنگتان به خیر وزیبایی

🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

بگو پشت پرواز مرغان عاشق
چه رازی است؟
بگو با کدامین نفس
می توان تا کبوتر سفرکرد؟
بگو با کدامین افق
می‌توان تا شقایق خطر کرد؟
#محمدرضاعبدالملکیان
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

**⁠بیستم فروردین سالگرد درگذشت منوچهر ستوده، منتخب هشتمین جایزۀ ادبی و تاریخی دکتر محمود افشار

هرچه می‌رفتیم راه بود

به جادهٔ چالوس افتادیم جاده‌ای چارواداری بود، هنوز به دستور رضاشاه ماشینی نشده بود و از اتومبیل در این راه خبری نبود به خلاف امروز که هر دقیقه سی ماشین در حال آمد و رفت است. از میدانک و سرخه‌در و گرمو گذشتیم و حسنک‌در و ملک فالیز درآمدیم و از نسا که فقط یک کورهٔ آهن‌پزی داشت گذشتیم و به شاه پل و وله رسیدیم و از وله راه را گرداندیم و به طرف کهنه‌ده و آزاد‌بر رو آوردیم. در آزاد‌بر شب را ماندیم و مهمان کدخدا اسدالله شدیم. این مرد خدا تمام شب را صرف ما کرد. چاک گیوه‌های پارهٔ ما را دوخت، بند ساک‌های پاره‌شدهٔ ما را تعمیر کرد و حلقهٔ آهنی به ته هریک از چوب‌دست‌‌های ما کوبید و ما را مرد راه کرد و سفارش کرد در گرآب به منزل ملا ایوب گرایی برویم. در شیب گردنهٔ عسلک به کهنه قبرستانی برخوردیم که پایه‌های چهارطاق‌های آن برجا بود و دو سه سنگ قبر مورخ ۹۲۰ و ۹۳۱ و ۹۴۰ داشت، سرانجام بر گرآب رسیدیم. ساکنان گرآب بر بام‌ها برآمده بودند و فریاد می‌کردند «هوی اِرمنی–هوی اِرمنی». از پیرزنی که سر راه بود منزل ملا ایوب گرایی را جویا شدیم. پیرزن پیش افتاد و ما را به منزل ملا ایوب رساند. در را کوبید و ملا ایوب را خواست. ملایی سفید‌پوش، عرقچین به سر که موی سر و ریش او سفید بود در را گشود و ما را به داخل دعوت کرد. خانه تمیز و آراسته، رختخواب‌ها در چادرشب پیچیده و به دیوار اطاق تکیه داده و کف اطاق از قالی مفروش بود. گفتگوی مخلص با ملا ایوب شروع شد. ملا از نجوم اطلاعی داشت و سخن از عطارد و زهره و مشتری به میان آمد، اما از اورانوس و نپتون اطلاعی نداشت. شکل مدار زمین را به دور خورشید پرسید. کاغذ و قلمی خواستم و برای او ترسیم کردم. خلاصه شام آوردند و خوردیم و خوابیدیم. صبح برخاستیم و پس از ادای فریضه صبحانه خوردیم و به راه افتادیم و به دهکدهٔ گته ده رسیدیم. از آنجا به لمبران و جوستان رسیدیم. جوستان جوزستان بوده و درختان گردوی کهن فراوانی داشت. استراحتی کردیم و چای خوردیم. از جوستان به تکیه رسیدیم که امامزاده‌ای داشت و دو جفت درهای کنده‌کاری داشت که دیدنی بود. راه را ادامه دادیم و آرام آرام خود را به «شهرک» طالقان رساندیم. کولباره‌های سنگین نفس ما را قطع کرده بود برای صرف چای به قهوه‌خانهٔ ده رفتیم در قهوه‌خانه به شکرالله چاروادار برخوردیم سه قاطر او را به کرا گرفتیم، هر قاطر به یک تومان که ما را به گازرخان برساند. گردنهٔ الورز در سر راه است و بالا رفتن از آن کار حضرت فیل، به چشمهٔ عزیز و نگار که گوسفندسرا بود رسیدیم شب را در گوسفندسرا خوابیدیم و فردا پای در راه گردنه نهادیم. هرچه می‌رفتیم راه بود.

[البرزکوه، نگارش و گردآوری دکتر منوچهر ستوده، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۹، ص ۱۷–۱۶]
🪷🪷

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

زمان تصمیم می‌گیرد چه کسی را در زندگی‌ات ملاقات خواهی کرد.
قلبت تصمیم می‌گیرد چه کسی را در زندگی‌ات می‌خواهی
و رفتارت تصمیم می‌گیرد چه کسی در زندگی‌ات می‌ماند !

#کریشنا_مورتی

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

در ره عشق ز دل فکر سلامت غلط است
گر همه سنگ بود شیشه به چنگ است اینجا

#بیدل_دهلوی

Читать полностью…

بلبلی برگ گلی

حوصله داشته‌باش برای زندگی، برای دویدن‌های صبح، برای قهوه نوشیدن‌های عصر، برای جمع شدن‌های دوستانه و بیدار ماندن‌های صمیمیِ شبانه، برای مزه مزه کردن نان و پنیر و سبزی، برای بوییدنِ گل، تماشای فیلم، شنیدن موزیک، خواندن سطر سطر کتاب...
آرام بگیر و حوصله داشته‌باش؛ برای آرام آرام راه رفتن و آرام آرام تلاش کردن و آرام آرام به مقصد رسیدن و از مسیر لذت بردن...
حوصله داشته باش برای زندگی، عجول نباش! خشمگین نشو! اضطراب نگیر و زمان بده؛ به خودت، به جهان، به اتفاقات و به آدم‌ها و ببین زندگی چه خارق‌العاده زیباست وقتی از زاویه‌ی آرام‌تری به همه چیز نگاه می‌کنی و با ذوق و با حوصله تر از همیشه گام بر می‌داری و پیش می‌روی و زندگی می‌کنی...

#نرگس_صرافیان_طوفان

Читать полностью…
Subscribe to a channel