#داستان_صوتی
نام داستان: سگ ولگرد
نویسنده: صادق هدایت
تاربخ انتشار: ۱۳۲۱
#مخفیگاه
☑️ @makhfigah_channel
مادر: درسته که درختی که آشیونمون توش بود قطع شده...اما یادتون باشه هر چی باشه آشیونمونه...خونمونه...میفهمید؟
بچه ها : نه...!
...
#خونه
#آشیونه
#قطع_شده
#شهر_هرت
از نظر من سال گذشته سال کادر درمان و پزشکان در خط مقدم مبارزه با کرونا بود. این موضوع را زمانی به خوبی درک کردم که امروز آخرین روزهای درگیریام با کرونا را میگذرانم. در دو هفتهی گذشته هر بار که به بیمارستان برای چک شدن و سیتی و باقی قضایا رجوع کردم دیدم که چگونه کادر درمان جان خودشان را کف دست قرار دادهاند و برای نجات جان بیماران تلاش میکنند.
این طرح را که در همین روزها کشیدم ...
در ضمن تشکر ویژه میکنم از پزشکان عزیزی که در این روزها به کمک ما آمدند و درمان را برایمان آسوده کردند.
دکتر ایمان طاهری عزیز ، دکتر یاشار هواخواه ، دکتر نیلوفر صفاریان ، دکتر شهرزاد انصاری ، دکتر کرمانپور ، خانم دکتر گلمحمدی و احسان صفاری عزیز
#corona
#covid_19
#Healthworkers
گفتوگو چلچراغ با بهروز وثوقی به مناسبت تولداش و شروع سال ۱۴۰۰
#بهروز_وثوقی
@chelcheraghmag
شماره جدید فصلنامه سیاستنامه با دو مقاله از دکتر جواد طباطبایی هفدهم اسفند در تهران و مراکز استانها و هجدهم اسفند در شهرستانها توزیع خواهد شد
@goftemaann🦉
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده
خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده
آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش
گفت بیدار شو ای ره رو خواب آلوده
شست و شویی کن و آن گه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی
که صفایی ندهد آب تراب آلوده
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
که شود فصل بهار از می ناب آلوده
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
گفت حافظ لغز و نکته به یاران مفروش
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده
حافظ
نومیدی ترسناک تر از پیری است
در پیری جسم ما مچاله می شود
در نومیدی...
روح ما !
#جورج_برنارد_شاو
@hekmatekhamoushi
میخواهم از شرکت دخانیات براون و ویلیام سون، تولید کنندگان سیگار پال مال، یک میلیارد دلار ادعای خسارت کنم! دوازده سال بیشتر نداشتم که سیگار را شروع کردم، هیچ وقت هم غیر از پال مال بدون فیلتر سیگار دیگری را آتش به آتش دود نکردهام. سالهای سال است که این شرکت دخانیات درست روی همین پاکت قول داده است که مرا بکشد.
اما من حالا هشتاد و دو سالم است. واقعا که دستتان درد نکند، ای حقه بازهای پست.
کتاب: مرد بی وطن
نویسنده: کورت #ونه_گات
قسمتی از برنامه رادیویی که 25 بهمن ماه یک روز پس از درگذشت #فروغ_فرخزاد از رادیو تهران پخش شد
سالمرگ فروغ
@Chelcheraghmag
شما شبیه به کسانی خواهید شد که بیشترین رابطه را با آنها دارید،
پس با افرادی معاشرت کنید که ذهنی ثروتمند دارند.
#آلبرت_انیشتین
@hekmatekhamoushi
اجرای قطعه "نوروز" همایون #شجریان توسط #یولدوز_توردیوا خواننده موسیقی سنتی #ازبکستان
.
آهنگساز : سهراب #پورناظری
شعر : اسحاق #انور
#نوای_واپسین_شب
@sahandiranmehr
بهتر است برای چیزی كه هستی،
مورد نفرت باشی...
تا اینكه برای چیزی كه نیستی محبوب باشی...
#آندره_ژید
@hekmatekhamoushi
- بزرگمهر حسینپور
• دفترهای «نیروانا» را از دست ندهید.
• خرید آنلاین
خودت را روی کاغذ، جاودانه کن! | @nirvananotebooks
مصاحبهی ویدئویی مدرسهی هنری ecal با ژان لوک گدار در لایو اینستاگرام
همراه با زیرنویس انگلیسی
@Filmkootahh
▪️پیکاسو چطور با سبکش، جهان بینی انسان سنتی و قاموس فکری و باید و نباید هایش را به هم می ریزد؟
▪️وجهِ کاتارسیستی هنر چگونه نمود پیدا می کند؟
▪️برشی کوتاه از فصل فلسفه ی هنر
▪️جهت شرکت در این فصل پیام دهید:
واتساپ 09368366274
تلگرام @Moghadam_sss
انیمیشن کنسرت اساتید
انیماتور و کارگردان: بزرگمهر حسین پور
...
محصول ۱۳۸۴
...
سال ۱۳۸۴ ساختم این انیمیشن رو... با مداد و کاغذ این کار رو انیمیت کردم ... ۱۴ سال پیش. با میز نور و لایت باکس . هنوز موشن گرافیک و انیمیت کامپیوتری رونق نداشت
...
در اون زمان این انیمیشن موجب ناراحتی و دلخوری چند تن از اساتید موسیقی و در ادامه اش تحسین برخی از آنان را در پی داشت.
در این انیمیشن از کاریکاتور اساتید زیر استفاده شده است:
آواز: شهرام ناظری
سرپرست گروه: فرامرز پایور
نی: محمد موسوی
سنتور: فرامرز پایور
تنبک: محمد اسماعیلی
تار: جلیل شهناز
کمانچه: علی اصغر بهاری
تلگرام من:
@bozorgmehr.h
#انیمیشن
مرثیهای برای #فروغ_فرخزاد با صدای احمد شاملو بر تصاویری از تشییع پیکرش...
@Chelcheraghmag
احمد شهدادی
سلینجر یکی از نوادر داستاننویسی دنیاست. به علاوه، شخصیت خودش هم عجیب و غریب است و میتوان گفت جزو نوادر است. سلینجر مثل ندارد. کتاب قصه هولدن کالفید، نوجوان دبیرستانی تنهایی است که از دبیرستان پنسیلوانیا اخراج میشود و سفری را به سمت خانه در نیویورک آغاز میکند. این مسافرت مکاشفه کابوس، تمسخر، تنهایی و دیدن جهان به چشم دیگر است. هولدن در این سفر با بسیاری آدمها برخورد میکند. سرانجام، تصمیم میگیرد از فرار و گریز دست بکشد و بماند. این مضمون نه چندان بدیع و بیهمتا، دستمایه آفرینش قصهای به نام ناتور دشت شده که گونهای کالبدشکافی آدمهای تنها و نیز تنهایی است.
هولدن با آدمهای پیر ملاقات میکند: «هر دو دوروبر هفتاد سال یا بیشتر بودن. به همه چیز گند زده بودن، البته گند کامل که نه»(ص ۱۱). «یه آدم به این پیری میتونه از خریدن یه پتو این قدر کیف کنه!» (ص ۱۲) «پاهای آدمهای پیر کنار دریا و این جور جاها همیشه سفید و بیمو تو چشم میزنه» (ص ۱۳). مرد پیر بیمار به هولدن چنین میگوید: «پسرم، اگه کمی بهتر شده بودم میفرستادم دنبال دکتر!» (ص ۱۳)
هولدن بیپروا نقد میکند: »مردم هیچ وقت متوجه هیچ چی نیستن» (ص ۱۵). «بینظیر: همون کلمهایه که ازش متنفرم. خیلی قلابیه. هر بار که میشنومش نزدیکه تگری بزنم» (ص ۱۶).
هولدن جملهای جاودانه درباره کتابهای خوب دارد. کتابهایی از قبیل ناتور دشت: «چیزی که در مورد یه کتاب خیلی حال میده اینه که وقتی آدم کتاب رو تموم میکنه دوس داشته باشه که نویسندهش دوست صمیمیش باشه و بتونه هر موقع دوست داره یه زنگی بش بزنه» (ص ۲۷).
او واقعیتها را تلخ و گزنده اما به طرزی بسیار روشن بازگو میکند:« همه کودنها بدشون میآد کودن صداشون بزنن» (ص ۵۹). «این مشکل همه شما کودنهاس. نمیخواین درباره چیزی بحث کنین. همین خصوصیته که کودنها رو از بقیه جدا میکنه» (ص ۶۰).
تنهایی و تنفر او از دروغ مردم اعجابآور است: «اکثر مردم بلد نیستن لبخند بزنن یا یه لبخند کثیف تحویل آدم میدن» (ص ۷۲). حتی شکل دست دادن مردم هم برای او مایه نفرت است. حتماً کسانی را میشناسید که موقع دست دادن با شما انگشتهایتان را له میکنند: «از اون آدمهایی بود که فکر میکرد اگه موقع دست دادن چهار تا انگشت آدم رو نشکونه همه فکر میکنند اواخواهره» (ص ۱۰۹). به عقیده او : «همیشه مردم گند میزنن به زندگی آدم» (ص ۱۱۱).
نقد مذهب هم از لحن تیز هولدن برمیآید: «حواریون بعد از مرگ عیسی خیلی خوبن ولی تا وقتی عیسی زندهس یه پول سیاه هم به دردش نمیخورن» (ص ۱۲۴). «نمیفهمم چرا کشیشها نمیتونن با لحن معمولی حرف بزنن. وقتی حرف میزنن خیلی حقهباز به نظر میرسن» (ص ۱۲۶). «کاتولیکها همیشه سعی میکنن بفهمن تو هم کاتولیک هستی یا نه» (ص ۱۴۰).
هولدن درباره اهل کتاب نیز حرفهایی دارد: «اگه کسی از این چیزها ـ یعنی ادبیات و سینما و … ـ سر دربیاره، خیلی طول میکشه آدم بفهمه طرف احمقه یا سرش به تنش میارزه» (ص ۱۳۲). او از تبعیض بیزار است. حتی وقتی خودش بهتر و برتر از دیگران است، غصهاش میگیرد: «مسئله اینه که خیلی سخته با کسی هماتاق باشی که چمدونهاش به خوبی تو نیس، حتی چمدونهای تو خیلی بهتر از اونه» (ص ۱۳۶). «خیلی افسرده میشم اگه من برای صبحونه ژامبون و تخممرغ بخورم و یکی دیگه قهوه و نونسوخاری» (ص ۱۳۷).
حساسات و عواطف نمایشی دیگران او را خسته میکند: »اون اندازه یه گرگ رقیقالقلب بود. بعضیها این طورن. واسه یه فیلم چرت و پرت اشک میریزن ولی در اغلب موارد حرومزادههای پستیان» (ص ۱۷۳).
آدمهای باهوش هم از نقد او در امان نیستند: « این اشکال همه آدمهای باهوشه. هیچ وقت نمیخوان درباره مسئله جدیای حرف بزنن مگه اینکه خودشون دوست داشته باشن» (ص ۱۷۸).
ارتباط حتی با آدمهای خوب سخت به نظر میآید: « ولی حتماً لازم نیس یکی آدم بدی باشه و تو رو افسرده کنه. طرف میتونه آدم خوبی باشه و باز هم افسردهت کنه»(ص ۲۰۶). هولدن از مرگ کسانی که دوست میداریم هم حرف میزند: « فقط به خاطر اینکه یکی مرده از دوست داشتننش دست نمیکشیم که» (ص ۲۱۰).
وقتی در خانه دنبال یکدیگر میگردیم باز هم تنهاییم و باز هم از نگاه او درامان نیستیم: « همه تو اون خونه داد میزدن. به خاطر اینکه اونها هیچ وقت همزمان تو یه اتاق نبودن. یه جورهایی خیلی عجیبه» (ص ۲۲۲).
واپسین جملهٔ کتاب هم آیینهٔ زندگی خود سلینجر است: » هیچ وقت به هیچ کس چیزی نگو. اگه بگی دلت برای همه تنگ میشه» (ص ۲۶۱).
@absurdmindsmedia
انسان فرزانه کسی است که همچون طبیعت سود می رساند،
بدون انتظار سپاس.
کارها را به پایان می رساند،
بدون ادعای برتری.
پیروز می شود،
بدون نمایش پیروزی.
#لائوتسه
@hekmatekhamoushi