fanusname | Unsorted

Telegram-канал fanusname - فانوسنامه

-

@moeinmeshkat

Subscribe to a channel

فانوسنامه

🔸در پاسخ به این اشکال لازم است به نکات مهمی اشاره کرد از جمله اینکه:

🔸 استاد اکبرنژاد شروع از مباحث طهارت را برای نوآموزان فقهی و کسانی که در ابتدای مسیر اجتهاد قرار گرفته‌اند لازم می‌دانند زیرا هم روایات فراوانی در این رابطه وجود دارد، هم اقوال و نظریات متفاوتی پیرامون این موضوعات وجود دارد از همین‌رو برای طلبه‌ای که قصد دارد دوره کارورزی را طی نماید بسیار مفید و قابل استفاده است و می‌تواند تفاوت روشها را در این موضوعات بیشتر فهم نماید.

🔸 البته ایشان بر این باور هستند طلبه پس از طی نمودن دورۀ کوتاه مسائل عبادی، باید وارد مسائل مستحدثه و روز شود. آنچه که اشتباه می‌باشد این است که طلبه همیشه در این جنس مباحث باقی بمانند و اساتید مدام بر تدریس این مباحث اصرار بورزند و وارد مسائل روز جامعه نشوند. اینکه ما همیشه در مقدمه بمانیم و هدف اصلی را گم کنیم غلط است. از همین رو ایشان در آینده نزدیک پس از اتمام مبحث فقه الطهارة، وارد مسائل روز جامعه خواهند شد.

💠 مضاف بر اینکه به لطف خداوند کارهای علمی سنگین در رابطه با موضوعات مستحدثه در مؤسسه فقاهت انجام گرفته است که لازم است جهت اطلاع، آنها را توضیح دهیم.

1️⃣ فقه سیاسی: بررسی عملکرد جمهوری اسلامی در مقایسه با استراتژی انبیا و امامان شیعه که هم اکنون ادامه دارد و مورد استقبال نخبگان حوزوی و غیر حوزوی قرار گرفته است.

2️⃣ فقه نظام مالیات اسلامی: کتابی که به کوشش جمعی از پژوهشگران مؤسسه فقاهت زیر نظر استاد اکبرنژاد به نگارش در آمده است. در این کتاب با نگاهی نو و بدیع نظام مالیات اسلامی و ابعاد آن مورد واکاوی علمی قرار گرفته است. از جمله امتیازات این کتاب این است که گزاره های دینی بر اساس شرایط زمان و مکان دوره کنونی تطبیق داده شده است و سعی شده است قرائت تازه ای از مباحث اقتصادی و مالیات ارائه شود.

3️⃣ فقه التربیة: این اثر نیز به کوشش دو تن از پژوهشگران مؤسسه فقاهت در مراحل پایانی نگارش قرار دارد.

4️⃣ فقه تغییر جنسیت: از جمله پدیده های روز دنیایِ مدرن موضوع تغییر جنسیت است. مسئله ای که دامن کشور ایران را هم گرفته است و طیفی از مردم دچار این بحران و مسائل فقهی آن هستند. اینکه آیا تغییر جنسیت اساسا مشروعیت دارد یانه. آیا تغییر جنسیت شدنی و امکان پذیر است؟ ترنس ها و خنثی‌ها مجاز به تغییر جنیست هستند یا خیر و ... این اثر نیز در مراحل پایانی نگارش قرار دارد.

و...

🖌ادمین

#درس_خارج
#فقه_الطهارة
🆔 @AkbarNejad_ir

Читать полностью…

فانوسنامه

💠درباره‌ی نیاز حقیقت‌جویان به عرفان

اگر کسی حقیقت را یکی بداند که همان هستی و تمامیت است، در این‌صورت باید بپذیرد که هر راه در آن می‌پیماید راهی به حقیقت است، خواه در دین باشد و خواه در علم و فلسفه و هنر. آن‌گاه که باطن امر را وجهه‌ی همت می‌گذارد، نظر به حقیقت دارد و اگر ظاهر را برگیرد،‌ در مَجاز فرومانده است.
متکلم کسی است که از روشی و مکتبی در حقیقت‌جویی دفاع می‌کند. خواه آن روش، دینی باشد و خواه علمی یا فلسفی. بنابراین می‌شود از متکلمان مکتب اثبات‌گرایی یا سرمایه‌داری یا لیبرالیسم نیز سخن گفت - در همان معنا که متکلم مسیحی و مسلمان معنا می‌دهد. اگر متکلم آگاهانه یا ناآگاهانه خود آن روش/جریان/مکتب را در جایگاه اصل قرار دهد و وسیله‌بودنش را از خاطر ببرد، از حقیقت‌جویی به دور افتاده و مصداق عنوان «ظاهرگرا» و «قشری‌مسلک» شده است؛ خواه از قشری‌مسلکان دیندار باشد یا بی‌دین. از این‌رو هرچند به‌واسطه‌ی سستی و رکود دین در روزگار ما، قدرت اجتماعی جاهلان مذهبی روبه کاستی است، اما ستیز ظاهرگرایان با حقیقت‌جویان رخت برنبسته. زیرا که ظاهرگرایان را در همه‌جا می‌توان یافت: اهل دانش، اهل‌‌فلسفه، اهل‌هنر، مردم عامی (خواه بی‌دین و خواه دین‌دار).
ظاهرگرایان یعنی کسانی که حقیقت را در پس پشت دین، یا علم، یا فلسفه یا هر امر دیگر نبینند و به خودِ آن که مجاز از حقیقت است دل خوش کنند. بیت:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
و اتفاقاً گاه ظاهرگرایی دامن باسوادان را بیش‌تر می‌گیرد؛ چه، بی‌سواد را انگیزه‌ی کمتری برای شیفتگی به فهم و علم خویشتن هست. اما فرد باسواد به‌واسطه‌ی مدرکی که در قاب دیوار دارد، و احیانا تشویق و تمجیدی که از این و آن می‌شنود بیشتر می‌تواند گرفتار این فریب شود که حقیقت را در تملک آورده است. اینجاست که عرفان، می‌تواند به فرد حقیقت‌جو خدمت سلبی خویش را ارائه دهد که آن عبارت است از پاک‌سازی نفس از رذیلت‌ها که تکبر از همان جمله است.
گاه نیز دانش به‌طرزی دیگر فرد را از حقیقت دور می‌کند و آن نه از جهت اخلاقی؛‌که از جهت بینش است. چون دانش رسمی از تجزیه و ابژه‌سازی حقیقت گریزی ندارد. یا باید موجودی عینی را در آزمایشگاه جزء‌جزء بنگرد، یا باید دریافت‌های خود را در ذهن خرد کند و در قالب این مفهوم و آن مفهوم بریزد و بند معقولات شود. در دانش رسمی (هم فلسفه و هم علم) چیزی بیش از ابژه نیست. زندگی روزمره و خرد متعارف نیز همین وضع را دارد و در اصل آن اشکالی نیست. اما اشکال آنجاست که به‌سبب عادت ذهن به ابژه‌ها و دید جزئی‌نگر، حقیقت را به فهم خرد جزئی فروبکاهیم. یعنی دید کل‌نگر، تمامیت‌نگر و وجودی را از کف بدهیم و آن‌گاه حقیقت برای ما عبارت شود از «کثرتی از جزئیات پراکنده». چنین فردی دیگر یک «کل سامانمند» نیست. اینجاست که خدمت ایجابی عرفان رو می‌کند و با بریدن وابستگی فرد به ابژه‌ها (نه دورریختن ابژه‌ها) به فرد دید کل‌نگر می‌دهد؛ یعنی سفری از ظاهر امور به باطن یگانه‌ی آن‌‌ها و از مجاز به حقیقت.

اکنون به بیان استدلالی می‌پردازم. دو پیشفرض عبارت‌اند از: ۱- حقیقت هست که همان هستی و تمامیت است. ۲- انتظار می‌رود که عرفان عملی (در معنای سلوک) مایه‌ی رهایی از وابستگی باشد.
و اما استدلال:
یکم: حقیقت تمامیت است/ تمامیت یگانه است و نه متکثر/ پس حقیقت یگانه است و نه متکثر.
دوم: هرآنچه وجودش قائم به تجربیات یا مفهوم‌های متعدد باشد کثرت است/ دانش رسمی و خرد متعارف با تجربیات و مفهوم‌های متعدد ساخته می‌شوند/ پس: دانش رسمی و خرد متعارف کثرت‌اند.
سوم: به‌حکم یگانگی حقیقت، همه‌ی کثرت‌ها مَجازند/ دانش رسمی و خرد متعارف قائم به کثرت‌اند/ پس دانش رسمی و خرد متعارف مَجاز از حقیقت‌اند و نه خود حقیقت
چهارم: شیفتگی به خود امر مجازی یا مالکیت آن، (اگر نه بازدارنده، دست‌کم مزاحم) عشق به امر حقیقی است/ دانش رسمی و خرد متعارف امر مجازی‌اند/ پس: شیفتگی به دانش رسمی و خرد متعارف یا شیفتگی به خویشتن به‌علت برخورداری از آن دو مزاحم عشق به امر حقیقی است.
پنجم: از حقیقت‌جو انتظار می‌رود آنچه مایه‌ی ترک وابستگی به امر مجازی شناخته می‌شود را بیازماید/ عرفان عملی مایه‌ی رهایی از وابستگی‌ها شناخته می‌شود/ پس: انتظار می‌رود که فرد حقیقت‌جو عرفان را بیازماید.

✍🏼معین مشکات

Читать полностью…

فانوسنامه

💠ابر بارانی بر کویرِ فقه نباشید!

🔹 یادم هست بحث‌های شیخ محمدتقی اکبرنژاد دربارهٔ ضرورت اصلاح فقه، در میان حوزویان جنجالی می‌شد. یکی از مهم‌ترین زمینه‌های اصلاح نیز موضوعات درس خارج بود. اکبرنژاد می‌گفت که در درس خارج معمولا موضوع تازه‌ای نیست و همان مکررات از نو تکرار می‌شود‌. راست هم می‌گفت؛ یک نفر حدود دو دهه درس می‌خوانَد تا فقیه شود، آنگاه ثمره‌اش برای جامعه این است که همان احکام هزاران بار تکراری حیض و نفاس، وقف، خمس و... را به‌طور فنی بررسی کند و نشان بدهد که تابه‌حال فقیهان می‌فرمودند «علی الأحوط» چنین است؛ اما کشف بزرگ مجتهدباشی ما این است که نخیر؛ «علی الاقوی»!
اکبرنژاد، مناظره می‌کرد، سخن می‌راند، یادداشت می‌نوشت و در برابر هجمه‌های محافظه‌کاران حوزه کوتاه نمی‌آمد. من هم تا آنجا که می‌شد، این بحث‌ها را نشر می‌دادم و از آن دفاع می‌کردم. نمودار پیوست‌شده به مطلب را که متعلق به مؤسسه‌ی ایشان است، از همان سال‌ها به یادگار نگه داشته‌ام:
/channel/sfiles/272

🔸گذشت تا این‌که از اصلاح فقه ناامید شدم و بعد هم در تطورات فکری‌ام، اساساً از فقه گذشتم. دیگر خبری از آقای اکبرنژاد نداشتم. تا این‌که اخیراً متوجه شدم ایشان درحال فاصله‌گرفتن از حکومت است و توجهم به کانال ایشان جلب شد. من دربارهٔ این پدیده که شاید بتوان آن را «بازگشت از اسلام‌گرایی به اسلام سنتی» نامید مطلبی دارم که شاید در وقتی دیگر دربارهٔ آن بنویسم. اما مطلب امروز در این‌باره است که دیدم ایشان درس خارج را آغاز کرده است. حدس می‌زنید موضوع درس خارج آیت‌الله اکبرنژاد تحول‌خواه چیست؟ هوش مصنوعی؟ تراجنسیتی‌ها؟ محیط زیست؟ خیر؛ «فقه الطهارة»! در توضیح این مطلب در کانال ایشان آمده است: «...چون مباحث عبادات، از روایات فراوانی برخوردار می‌باشند و از سوی دیگر، این مباحث از طرف فقهاء، مورد بررسی و بحث و مناقشه فراوانی هم قرار گرفته‌اند، ظرفیت خوبی است تا...»[۱].

🔹همین مضمون را سال‌ها پیش یکی روحانیان مخالف آقای اکبرنژاد در رد نظر ایشان به من گفت، که در همین درس خارج حیض و نفاس است که ظرفیت پرورش مجتهد وجود دارد! مهم نیست که روش آقای اکبرنژاد چقدر متفاوت باشد. بفرمایند آقای اکبرنژاد نگاهی کاملاً عقلانی به مسئله دارد، روشش به‌روز و مدرن‌پسند است و چه و چه... . تفاوت نمی‌کند؛ مجتهد تحول‌خواه معترض به موضوعات تکراری کم‌اهمیت هم وقتی پای عمل رسید، درس خارجش را در همان موضوع تکراری کم‌اهمیت برگزار کرد. این‌همه بحث و دغدغه‌ی مهم در محیط زیست، در سیاست، در فرهنگ، در علم و... وجود دارد، اما ایشان هم به‌سراغ بحث طهارت و نجاست می‌رود تا در آن زمینه، «روش متفاوت» و نگاه عقلی خود را در معرض بحث و نقد بگذارد.

🔸می‌خواهم بگویم ظرفیت فقه همین است! حرف زیبا زیاد می‌توان زد؛ روی کاغذ می‌توان فقه هسته‌ای و فقه نانو هم داشت. اما درنهایت، آنچه می‌شود در آن مانور داد و سواد فقهی خود را اثبات کرد همین احکام طهارت است. اکبرنژادها چگونه می‌خواهند با فقه، جامعه‌ی مدرن را تنظیم حقوقی کنند؟! با روایت‌هایی فقهی که همه‌ی آن‌ها بر اساس موضوعات روزِ هزارهٔ پیش مطرح شده‌اند؟ یا این‌که با این بررسی‌ها صرفا «بینش حقوقی» اهل‌بیت را می‌فهمند؟ اگر بگویند اهل‌بیت عادلانه‌ترین بینش حقوقی را داشتند، پاسخ این است که شما هم باید با علم اکتسابی، مصداق عدالت را دریابید که در روزگار ما، دانش‌هایی مانند جامعه‌شناسی و روان‌شناسی عهده‌دار همین امرند و حقوق با بهره‌گیری از آن‌ها می‌کوشد نظرات حقوقی عادلانه مطرح کند. فقه در این میان چه چیزی بیش از حقوق دارد؟

🔹یادم می‌آید آقای اکبرنژاد در وصف شیخ انصاری گفته بود او یک ابر پربار بارانی است که در میان کویر شوره‌زار باریده است. وقتش رسیده به اکبرنژادها _ یعنی الاهیدانان مستعد و فاضل مسلمان _ توصیه کنیم که شما خودتان همان ابر کویر نباشید! فقه یک زمین سیصدمتری است و از دل آن محصول ده‌هکتاری نمی‌توان برداشت. یک زمانی، شاید انتخاب بهتر از فقه نداشتیم و فقیهان هم زحمت کشیدند. اما امروز اگر فقه را به ضرب و زور مصنوعی در کنار علم حقوق نگه ندارید، انتخاب بهتری داریم.

🔸شما به‌عنوان یک «الاهیدان مسلمان»، کارهای واجب‌تری دارید. مثلا: عرفان اسلامی را به زبانی مطرح کنید که بشر مدرن با آن ارتباط بگیرد. سنت فلسفی را قدمی جلوتر ببرید و در کنار این هفتاد من مثنوی تشکیک وجود، نسبتی با فلسفه‌های مضاف برقرار کنید. ببینید چگونه می‌توانید در کنار الاهیدانان دیگر ادیان، ظرفیت معنوی اسلام را در جهت حفظ محیط زیست به کار بندید. بیندیشید، از این ظرفیت و ذخیرهٔ رو به اتمام نهاد روحانیت، چگونه می‌توانید در جهت تقویت «جامعه‌ی مدنی» و در نتیجه بسط عدالت اجتماعی و سیاسی بهره ببرید، و... . یعنی هر آن‌چه که واقعا به «درد» می‌خورد!
t.me/fanusname
✍🏼معین مشکات
1⃣ t.me/akbarnejad_ir/8339

Читать полностью…

فانوسنامه

💠عبرت از این دو فیلسوف؛ تأملی بر موقعیت جنابان سروش و عبدالکریمی

🔻عبدالکریم سروش، زمانی در دستگاه حاکمیت حرمت بسیار داشت، حزب‌اللهیان جز با ادب از او یاد نمی‌کردند و مقامات از تکریمش فرو نمی‌گذاشتند. ماجرایی را شنیده‌ام که وقتی در التهاب سیاسی دههٔ شصت و فرار بنی‌صدر، بی‌گناهی را به اتهام امنیتی و سیاسی بازداشت کردند، یک خط نامهٔ دکتر سروش به‌عنوان شهادت بر بی‌گناهی او کفایت کرده بود تا فورا از بازداشت خارج شود. سروش موقعیتی برای ترقی سیاسی و تحکیم قدرت خود داشت و می‌توانست تاکنون یکی از رانت‌خواران قدرتمند و کلان‌سرمایه‌دار حکومتی باشد.

🔻زمانی که بیژن عبدالکریمی به اتهام «دفاع از پهلوی» از دانشگاه اخراج شد، موج تازه‌ای از توجه به این فیلسوف در جامعه پدید آمد و ناراضیان چهره‌ای «خودی» از او را انتظار می‌کشیدند. هم‌چنین زمانی که رسانه‌ی ایران اینترنشنال، با تقطیع سخنان او که از «پایان انقلاب اسلامی» سخن گفته بود، مقصودش را تحریف کرده بودند، توده‌ها تصور کردند عبدالکریمی به معترضان پیوسته است. موقعیت‌های دیگری نیز از این دست پیش می‌آمد که القائات رسانه‌ای تصویری ضدحکومتی از عبدالکریمی می‌ساختند. اما قاطعیت او در نفی این تصویرها امیدهای واهی را نقش بر آب می‌کرد.

@fanusname
🔻متن کامل یادداشت:
http://telegra.ph/عبرت-از-این-دو-فیلسوف-تأملی-بر-موقعیت-جنابان-سروش-و-عبدالکریمی-11-11

Читать полностью…

فانوسنامه

💠فیلسوف هپروت؟ ماجرای ملاهادی سبزواری و دوربین عکاسی

🔹حکایتی دربارهٔ فیلسوف دورهٔ ناصرالدین ‌شاه هست که به‌کرات گفته شده. موضوع از این قرار است که ناصرالدین‌شاه در سفر مشهد به سبزوار می‌رسد و با این‌که ملاهادی به استقبال از او نیامده بود، با او دیدار می‌کند و ضمنا به عکاس خود، آقارضا عکاس‌باشی نیز فرمان می‌دهد که عکسی از ملاهادی بگیرد‌. ملا می‌پرسد این وسیله چیست و چه می‌کند؟ به او می‌گویند این وسیله سایهٔ شخص یا شیء را بر کاغذ ثبت می‌کند. ملاهادی نمی‌پذیرد و می‌گوید چنین چیزی عقلا ممکن نیست؛ زیرا «وجود ظل (سایه) قائم به وجود ذی‌ظل (صاحب سایه) است» و بنابراین وقتی صاحب سایه حاضر نباشد سایهٔ او هم باقی نخواهد ماند. حاضران نمی‌دانند چه پاسخی بدهند، اما از آن حکیم خواهش می‌کنند که اجازه بدهند عکاس‌باشی کارش را انجام بدهد. ملاهادی هم قبول می‌کند و نتیجهٔ آن می‌شود عکسی که «آن را محال می‌دانست» و ظاهرا او نخستین فیلسوف ایرانی است که عکسی از او داریم.
/channel/sfiles/270
🔸این حکایت به‌عنوان مدرکی استفاده می‌شود که نشان بدهد فلسفهٔ او ربطی به واقعیت‌ها نداشت. بلکه برخی پای را از این فراتر می‌گذارند و مدعی می‌شوند کل فلسفه‌ی سنتی به واقعیت‌ها بی‌ربط است. آخرین موردی که در این‌باره شنیدم از مهدی خلجی بود که در سخنی با عنوان «فلسفه؛ مادر تمام رشته‌ها» با اشاره به این حکایت فلسفهٔ پیشینیان را تحقیر می‌کرد و می‌گفت که اگر ابن‌سینا هم ده سده زودتر یا دیرتر فلسفه می‌نوشت تفاوتی نمی‌کرد و همان بود که می‌شد، چون این فلسفه‌ها به دور از واقعیت‌اند. ضمنا در نقل این خاطره می‌گفت ملاهادی پس از تماشای این عکس هیچ به فکر فرو نرفت که چرا فلسفه‌اش ربطی به واقعیت ندارد.

🔹آیا این‌چنین است؟ در این حکایت مشهور آمده است: «چون جناب حاجی تاکنون اسباب وآلات این فن را ندیده و انعکاس و انطباع هیکل اشیاء را در صفحه خارج مشاهده نمودند، از ملاحظه آن کمال تحیر پیدا کرده، متفکر شدند و چون بر حقیقت آن فی الجمله بصیر گشتند او را در استدلال علوم مناظر و مرایا، اسبابی نیکو شمردند». اما مسئله‌ی اصلی این هم نیست که برخلاف ادعا، ملاهادی نسبت به دوربین به فکر فرو رفت و بی‌اعتنا نماند. مسئله این است که هیچ اشکالی هم در اعتراض او نبود و اگر بعد از مشاهدهٔ عکس باز هم می‌گفت که سخن شما محال است درست گفته بود! امروز هم اگر هر فیلسوفی آن «محال است» را تکرار کند درست گفته است. کسانی که عجولانه این حکایت را دلیل گسست تفکر ملاهادی از جهان واقع در نظر گرفتند اصلا توجهی به این مطلب نکردند که اشکال از سخن کسانی بود که دوربین را برای او توصیف می‌کردند. آن‌ها گفتند دوربین «سایهٔ» فرد یا شیء را بر کاغذ ثبت می‌کند، نگفتند «نقش» او را! ملا هم یک نکتهٔ بدیهی را تذکر داد که سایه تا وقتی وجود دارد که صاحب سایه باشد، بنابراین سخن کسانی که عملکرد دوربین را شرح دادند غلط است؛ به همین سادگی! کسانی که از این نکتهٔ ساده آن نتیجهٔ مهیب را می‌گیرند، هیچ دقت نکردند که ملاهادی دست کم مثل آدم‌های بی‌سواد، طبعا با مفهوم «نقش» آشنا بود و اگر اطرافیان می‌گفتند دوربین نقش را ثبت می‌کند قاعدتا هیچ اعتراضی از او نمی‌شنیدند. یک مسئلهٔ به این سادگی به‌خاطر بی‌دقتی خود منتقدان مورد کج‌فهمی قرار گرفته است.

🔻من نمی‌خواهم این نکته را انکار کنم که فلسفهٔ سنتی امروز از درک واقعیت‌های جهان معاصر عقب افتاده است. اما تعمیم‌دادن این مشکل به فیلسوفان دورانی که کل جامعه‌ی آن سنتی بوده‌اند و وارد زیست‌جهان مدرن نشده بودند را درست نمی‌دانم؛ زیرا واقعیت موجود در زمانهٔ ملاهادی به آنچه او می‌فهمید نزدیک‌تر بود، نه آنچه ما انتظار داریم. این تنها واقعیت شبه‌مدرن ایران زمانهٔ ماست که تغییر کرده است.
بارها گفته‌ام که نه تنها با بازخوانی نقادانهٔ سنت فکری‌مان هیچ مشکلی ندارم؛ بلکه سخت آن را لازم می‌دانم. اما احساس می‌کنم به‌قدری شیفته‌ی مچ‌گیری از پیشینیان خود هستیم که در این راه دقت را در نقل و مطالعه‌ی گذشته لازم نمی‌بینیم.

✍🏼معین مشکات

Читать полностью…

فانوسنامه

💠چوب دو سر نجس؛ فلسفهٔ سنتی در کشاکش سنت و مدرنیّت

🔸فلسفه در جهان اسلام، محترم نبود. با این‌که عموم فیلسوفان مسلمان خود از طایفهٔ عالمان دین بودند، بسیاری فقیهان تکفیرشان می‌کردند. متکلمان در سرکوب نظرات فیلسوفان از هم پیشی می‌گرفتند و در معرفی آنان به‌عنوان منحرفان التقاطی‌مسلک از کوشش فرو نمی‌گذاشتند. بسیاری از صوفیان روی خوش به فلسفه نشان نمی‌دادند و آن را تحقیر می‌کردند. شاعران اهل فلسفه را می‌نکوهیدند. تودهٔ دین‌داران که گوش به فرمان فقیهان بودند از فیلسوفان می‌پرهیختند و حکومت‌های اسلامی که مشروعیت خود را از شریعت می‌گرفتند بلاها بر سر ایشان آوردند.
این‌جا و آن‌جا اندک فقیهان و صوفیانی بودند که فلسفی‌مشرب باشند و اندک حاکمانی که چتر حمایت بر سر فیلسوفان بگیرند. اما وضع عمومی فلسفه در جهان اسلام، زیستن به قاچاق بود. هنوز گهگاه در شوخی‌های طلبه‌های حوزه می‌توان سخنانی از این دست شنید که «برویم در‌ زیرزمین مدرسه با دربِ هفت قفل و کلون‌شده فلسفه بخوانیم».

🔹جالب این‌جاست که همه‌ی این عالمان از دانش فیلسوفان می‌آموختند. دانش کلام در مصاف با فلسفه بود که غنی می‌شد و سرانجام هم به‌قدری تحت اثر فلسفه قرار گرفت که به‌قولی پس از خواجه نصیر، فلسفیزه شده است. کمیت عرفان نظری بدون فلسفه می‌لنگد و فقیهان نیز به‌ویژه در اصول فقه، از دانش منطقی و فلسفی فیلسوفان بهره‌ها برده‌اند. هم‌چنین از آنجا که فیلسوفان متکفلان علم هم بوده‌اند، باز همگی عملا به آنها نیاز داشته‌اند. اما قصه‌ی غصه‌ناک و وضع خطیر فلسفه به‌طور کلی چنان بود که شرح آن رفت: فلسفه در تمدن اسلامی، در حکم یک مستأجر بود که بیش از صاحبان خانه سهم در آبادانی آن داشت و همیشه هم بد و بیراه صاحب خانه را شنید.

🔸روزگار چرخید تا به دوران مدرن رسید. بخش بزرگی از متشرعان که حال خود را در آینهٔ دیگری _ یعنی غرب _ می‌بینند و از تهیدستی‌شان در برابر تمدن غرب حس حقارت دارند، حال زائران گورستان فیلسوفان مسلمان شده‌اند و نام کسانی را بر بلندگو عربده می‌کشند و سنگ کسانی را به سینه می‌زنند که پدران‌شان سنگ را بر سر و سینهٔ آنها می‌زدند. منطق‌شان تکرار همان منطق متشرعان فلسفه‌ستیز کهن است. پدران ایشان به حکیمان «یونانی‌مآب» می‌گفتند و ایشان بر مخالفان‌شان «غرب‌زده»، پدران ایشان بر التقاطی‌بودن فکر فیلسوفان طعن می‌زدند و ایشان نیز چنین‌اند. اما غریب این‌که اکنون با همان منطق ابن‌سینا و فارابی و ملاصدرا و امثال او را بت خویش ساخته‌اند تا بگویند که «ما هم داریم». تکفیرگران ابن‌سینا، قاتلان سهروردی و تبعیدگران ملاصدرا اکنون مرید جنازه‌ی ایشان شده‌اند!

🔹نکتهٔ جالب این‌جاست که عموما هم از اندیشهٔ این فیلسوفان چیز زیادی نمی‌دانند. برای‌شان همین بس که مثلا فارابی هم فیلسوف و دانشمند بوده است و هم شیخ مسلمان. نمی‌دانند که نه خدای این فیلسوفان، خدای انسانوار ایشان است، نه وحی و پیامبری‌ای که آنان می‌گویند این است که ایشان باور دارند، نه زبان متون مقدس را مثل ایشان دقیق می‌شمرند، نه در طبیعت (امور حادث) جایی برای مداخلات ماورایی می‌گشایند (معجزه در معنایی که عوام مذهبی می‌فهمند)، نه بهشت و دوزخی که از آن سخن گفته‌اند آرزوهای جسمانی مذهبیان را برمی‌آورد و... . نمی‌خوانند و نمی‌شناسند، به همین دلیل هم هست که مثلا با کسی مانند سروش دشمن‌اند؛ زیرا سروش را می‌توان نسخه‌ای به‌روزشده و مدرن‌شده از آن فیلسوفان است.

🔸حال وضع آن فیلسوفان در جهان کنونی و برای ذهن‌های مدرن چگونه است؟ کسانی که در همهٔ عمرشان به جرم خردگرایی مخالفت با باورهای مذهبیان عامی آزار دیدند و زجر و طعن شدند، اینک ازسوی شیفتگان عقلانیت مدرن متهم‌اند که جزء همان مذهبیان عامی بوده‌اند. نوگرایان، به‌سادگیِ تمام، عین باورهای مسلمانان عامی را به آنان نسبت می‌دهند و تحقیرشان می‌کنند. تصویر انسانواری که از خدا هست، تصوری جسمانی که از معاد هست، باوری علم‌ستیزانه که دربارهٔ معجزه هست، همه را به‌راحتی به آنان نسبت می‌دهند و دربارهٔ آنها می‌گویند: «مشتی متکلم خرافی و عامی بوده‌اند که خود را فیلسوف جلوه می‌دادند»!

🔻حکیمان مسلمان، در زندگی‌شان به اتهام بدمذهبی طرد شدند و حال میراث و نام‌شان به اتهام متعصب مذهبی‌بودن طرد می‌شود! آیا این اتهام بر اساس شناخت است؟ تجربه نشان می‌دهد این‌چنین نیست! وقتی برای مثال، پژوهشگر برجستهٔ فلسفه ابن‌سینا را «بی‌شعور» می‌خواند و منبعش برای استناد و شناخت ابن‌سینا گزارش یک وبسایت خبری است، می‌توان فهمید که مظلومیت و مهجوریت بزرگان تاریخ فلسفهٔ ما تا چه اندازه مبتنی بر بی‌اطلاعی خود ماست.
/channel/sfiles/269
🔻نقد منصفانه و دقیق میراث فکری ما، نه‌تنها روا؛ بلکه ضروری است. اما نقد بدون شناخت، درحقیقت نقد نیست؛ نوعی خودزنی در شرایطی‌ست که سخت نیازمند شناخت خویشتن هستیم.
@fanusname
✍🏼میرزا فانوس (معین مشکات)

Читать полностью…

فانوسنامه

💠ما متمدنان‌ایم!

🔷وقتی خبر کشتار مردم اکراین را می‌شنیدم اشکی نریختم.
وقتی زلزلهٔ افغانستان کرور-کرور هم‌زبان بی‌نوایم را زیر آوار فرو برد، دلم فرو نریخت.
خبر مرگ یک کودک افریقایی از فرط گرسنگی حتا به‌قدر سرماخوردگی خودم، آزارم نمی‌دهد.
خبر تلفات غیرنظامی را در اسراییل خواندم و برایم مهم نبود.
اکنون که شبانه‌روز مردم فلسطین زیر بمباران اسراییل کشته می‌شوند آهی از دل نمی‌کشم، در تمام این سالیان هم نکشیدم... .

🔶دلم خوش بود که مثل مشتی کوردل که از فرط نفرت از ج.ا یا عشق به ج.ا چشم بر جنایت بستند، از حمله به شهروندان غیر نظامی یک طرف دفاع نکردم و خشونت ناموجه هر دو را محکوم دانستم. اما این محکومیت برایم جز چند واژه نبود؛ قلبم در فشار نیست، گلویم را بغضی نگرفته است، نفسم سنگین نیست. همه‌ی آنچه به آن فکر می‌کنم این است که درگیرماندن اسرائیل در مرزهای خودش به نفع ایران است. نه به کودکانی که جنازه‌ای بر دست مادرشان شده‌اند می‌اندیشم نه به کودکانی که بر کنار جنازه‌ی مادرشان زار می‌زنند...

🔷کاش این درد، تنها درد من بود. کاش این فقط من بودم که به چنین سنگ‌دلی و بی‌رحمی دچارم. آیا این درد انسان مدرن است؟ یا اصلا درد انسان متمدن همین است که جان دیگران را ناقابل‌تر از مال خویش می‌داند؟ نمی‌دانم؛ شاید مالکیت خصوصی که ما را از دوران بدویت به درآورد به ما چنین آموخت که چون مال من مال دیگری نیست و مال دیگری نه مال من؛ جان دیگری هم جان من نیست. ما خوشحال و خندان انسان بدوی «وحشی» را در «تاریکی جهالت و بی‌تمدنی‌اش» رها کرده‌ایم تا ابلهانه به رود و سنگ و ماه و ستاره و درخت و حیوان و انسان مهر بورزد، و ما «رشدیافته‌ها» به تمدن چسبیده‌ایم تا بر سر داشته‌های خود، خون پیر و جوان و مرد و زن و کودک و نوزاد بر زمین بریزیم، هر کجا ستمدیدگان همفکر و هم‌مسلک ما باشند، سنگ حقوق بشر به سینه بزنیم و هرکجا که مخالف ما باشند آنها را تروریست‌هایی قلمداد کنیم که جان ناقابل‌شان ارزش اشاره ندارد. از کنار هزاران جسد بی‌گناه بگذریم و از فنجان قهوه در کنار شومینه لذت ببریم. این ماییم...! اما نه؛ یادم رفت از «متمدن‌های دلسوز» سخن بگویم: کسانی که قبل از نشستن در کنار شومینه، خبرهای کشته‌شدگان بی‌پناه را به اشتراک می‌گذارند، لایک می‌زنند، با کلمات محکوم می‌کنند و درحالی که غرق در فکر سهام خود در بورس و نرخ ارز هستند، ایموجی‌های قلب شکسته و چشم گریان می‌فرستند.

ماییم انسان‌های متمدن...

✍معین مشکات
📺/channel/sfiles/266
انیمیشن پیوست‌شده: «یک اختلاف مختصر» ساخت استیو کاتز که در دوقیقه‌ی نفس‌گیر، انسان را به تصویر می‌کشد!
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

استاد زنده‌یاد میر شمس الدین ادیب سلطانی

Читать полностью…

فانوسنامه

🔺 دکتر میرشمس‌الدين ادیب‌سلطانی صبح روز پنجشنبه در سن ۹۲ سالگی درگذشت.

▪️او پزشک، فیلسوف، زبان‌شناس، نقاش، ریاضی‌دان، نویسنده و مترجم متون مهم ادبی و فلسفی بود که به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، یونانی باستان، عربی، ایتالیایی، روسی، عبری، ارمنی، لاتین، پهلوی، اوستایی و زبان‌های پارسی میانه و باستان مسلط بود و آثار ترجمه‌شده را مستقیما از زبان مبدا به زبان فارسی برگردانده‌بود.

🔺فایل بالا به قلم استاد سیاوش جمادی، شرحی از سبک اختصاصی ادیب‌سلطانی در ترجمه متون فلسفی است.

🖊بخشی از متن:

▪️ «در گوشه‌ای از تهران دودآلود و فروشده در نیازهای عاجل و اندیشناکی‌های اکنونی، مردی زندگی می‌کند که اشتیاقِ او به دانستن و یافتن و نام‌گذاری یافته‌ها، یادآور همان فیلسوفان یونان باستان است؛ اشتیاقی بی‌غرض و آزاد از هر چیزی جز خودِ دانستن و یافتن و نام نهادن. دست‌کم این احساسی است که من در دیدارها و گفت‌وگوهایم با ادیب سلطانی داشته‌ام. گاه پیش آمده است که برای یافتن معادلی درخور برای یک ترم هگلی با وی گفت‌وگویی داشته‌ام.»

#تسلیت

انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران

@philosophyisl

Читать полностью…

فانوسنامه

💠نظری بر مناظرهٔ آقایان دکتر بیژن عبدالکریمی و وریا امیری
۳- آیا واژهٔ خدا برای دین ضرورت دارد؟

🔸ما صورت‌هایی را از دین می‌شناسیم که در آن‌ها واژه‌ای به نام خدا محوریت ندارد. بودائیت شاید شناخته‌شده‌ترین این دین‌ها باشد. حتا بسیاری از بوداییان خود را خداناباور (آتئیست) معرفی می‌کنند؛ چرا که خدا عموما معنای خدای متشخص را دارد که در آیین بودا مورد باور نیست. هرچند اگر بگویید خدا را در معنای عام آن به کار می‌برید و به حقیقتی بی‌نام و ناشناختنی اشاره می‌کنید، قاعدتا انکار نمی‌کنند. توضیحی مرتبط با بحث را از زبان یک مرشدِ بودایی در ذیل می‌شنوید (فاقد زیرنویس).¹ در دین‌های دیگری مانند شینتو، دائو و جاین نیز وضع چنین است و معمولا حضور الوهیت در هستی با نام خدا نشان داده نمی‌شود. اما نه به این معنا که الوهیت یا ساحت قدس در این دین‌ها وجود ندارد و همه چیز مادی است. پس حسین نصر بی‌راه نمی‌گوید که در دین‌ها (دست کم دین‌های سنتی) بی‌خدایی وجود ندارد و خود خدا در هیچ‌کدام غایب نیست.² اما همین‌که نام خدا در برخی دین‌ها غایب است نشان می‌دهد که برای دین‌داری، برای ایمان‌ورزیدن نیازی به کاربرد واژه‌ی خدا نیست.

🔹در خود جهان اسلام، کسانی که غالبا از سوی مخالفان‌شان «اهل تعطیل» (معطّله) نامیده شدند، دست کم مقدمه‌ی حذف نام خدا را فراهم کردند؛ چرا که اصرار بر ناشناختنی‌بودن خدا داشتند و این‌که نمی‌شود هیچ صفتی برای خدا به کار برد (حتا صفت هستی‌داشتن). برخی از شیعیانی که به‌قول مخالفان‌شان اهل غلو/ غالی هستند، فلسفهٔ مشابهی درمورد امامت داشته‌اند و به بیان ساده می‌توان باورشان را چنین گفت که خدا ناشناختنی‌ست اما تجلی او بر زمین شناختنی. صفت‌هایی که مردم به ذات خدا نسبت می‌دهند (که صفت‌پذیر هم نیست) درواقع صفت‌های امام است‌. در مسیحیت هم شاید بتوان مسئلهٔ تثلیث را از این زاویه نگریست. چرا که به تصریح برخی الاهیدانان خدای پدر شناختنی نیست‌.

🔸اگر از جدل‌های الاهیاتی در این‌باره بگذریم، فکر در این‌باره می‌تواند در ذهن آدمی پرسشی ایجاد کند و آن اینکه: آنچه نتوان از آن سخن گفت، پس چرا باید از آن سخن گفت؟! به عبارت دیگر وقتی هرچه ما دربارهٔ خدا بگوییم، ابژه‌ای است که ما به نام او ساخته‌ایم (و درواقع خدایی است که ما آفریده‌ایم)، دور از ساحت خدا در مقام حقیقت است، پس چرا دربارهٔ او این‌همه حرف می‌زنیم که دست آخر هم بگوییم «خاک بر فرق من و تمثیل من»؟ آیا به‌توصیهٔ ویتگنشتاین، خاموشی دربارهٔ آنچه نمی‌شود از آن سخن گفت نیکوتر نیست؟

🔻به هر روی باید بر این پرسش اندیشید که آیا لازم است به‌عنوان دین‌دار نام خدا را نگاه داریم؟

1⃣ /channel/fanusname/404
▫️
2⃣/channel/fanusname/861

Читать полностью…

فانوسنامه

💠نظری بر مناظرهٔ آقایان دکتر بیژن عبدالکریمی و وریا امیری؛
۱) مسئله‌ی طرفین مناظره یک‌سان نیست.

🔸تا کنون دو نشست از مناظره‌ی جالب این دو فرهیخته درباره‌ی خدا گذشته است. تا اینجا تأملی دربارهٔ این مناظره دارم که مایل‌ام با شما در میان بگذارم. من این‌طور می‌فهمم که مسئله‌ی آقای امیری این است که آیا خدا وجود/حقیقت «دارد»؟ و پاسخ ایشان این است که «احتمالا نه». اما ظاهرا مسئله‌ی آقای عبدالکریمی این است که آیا خدا وجود/حقیقت «است»؟ و پاسخ ایشان به این پرسش مثبت است. به‌رغم این‌که به نظر می‌رسد هر دو مسئله یک‌سان باشند، نیستند و اگر مثلا به فرض بعید در پایان این مناظرات آقای امیری بگوید «خدا احتمالا وجود دارد» باز هم موضوع و مسئله‌ی طرفین یک‌سان نشده است.

🔹وقتی شما بگویید که آیا خدا حقیقت دارد یا ندارد، احتمالا به حقیقت‌هایی در این جهان باور دارید و حال می‌خواهید ببینید آیا خدا هم یکی از این حقیقت‌ها هست یا نه.‌ مثلا همان‌طور که ۴=۲+۲ یک حقیقت است آیا خدا هم «یک حقیقتِ دیگر»، «یک مصداقِ دیگر برای حقیقت» است یا نه؟ همین‌طور وقتی می‌پرسید که خدا وجود دارد یا ندارد، یعنی آیا همان‌طور که اکسیژن، صندلی، کتاب، گاو، ستاره و همه‌ی موجودات دیگر وجود دارند، آیا خدا هم یک موجود دیگر است در کنار این موجودات؟ این معنای پرسش از وجودداشتن، یا حقیقت‌داشتن خداست.

🔸اما وقتی پرسش از حقیقت‌بودن و وجودبودن خدا باشد، وضع بسیار تغییر می‌کند. کسی که می‌پرسد آیا خدا حقیقت است، درواقع می‌گوید ما یک مفهوم به نام خدا داریم و یک مفهوم به نام حقیقت و آیا می‌توانیم این دو مفهوم را مترادف بدانیم و به‌جای هم به کار ببریم؟ آیا می‌توانیم بگوییم حقیقت یعنی خدا و خدا یعنی حقیقت؟ به‌عبارت دیگر آیا «نسبت منطقی تساوی» میان این دو مفهوم برقرار است؟ اینجا دیگر مسئله این نیست که ما یک‌سری حقیقت‌ها داریم و می‌خواهیم ببینیم خدا هم مصداقی و جزیی از مجموعه‌ی حقیقت‌ها هست یا نیست؛ بلکه مسئله این است که آیا دو کلمهٔ خدا و حقیقت به یک امر واحد اشاره می‌کنند؟ همین‌طور وقتی می‌پرسیم آیا خدا وجود است یا نه، یعنی آیا می‌توانیم به‌جای خدا بگوییم وجود/هستی یا به‌جای وجود/هستی بگوییم خدا؟ در این‌جا اصلا مسئله این نیست که خدا «هم» یک موجود است یا نه؛ خدا موجود نیست، خدا وجود ندارد، خدا یک مصداقی از موجودات در کنار موجودات دیگر نیست. خدا دقیقا خود وجود است. اگر کسی بگوید خدا خود وجود است و شما از او بپرسید «آیا خدا وجود دارد؟» شبیه این است که بپرسید «آیا وجود وجود دارد»؟ _ پرسشی که به‌سختی می‌شود از معناداری آن دفاع کرد.

Читать полностью…

فانوسنامه

💠برابرنهاده‌ای بهتر از اصل!

🔹اصطلاح جاافتاده‌ای که برای دین‌پژوهی (ادیان) در زبان انگلیسی وجود دارد religious studies است. در گذشته اصطلاح "science of religion" نیز به کار می‌رفت که امروزه کم‌تر از آن استفاده می‌شود. نمی‌دانم دو تعبیر دین‌پژوهی (رایج‌تر) و دین‌شناسی (کم‌رواج‌تر) را چه کسانی در فارسی معادل religious studies گذاشته‌اند، اما به‌گمان من معادلی نیکوتر از اصل آن وضع کرده‌اند.

🔸واژهٔ religious اصالتا به‌معنای دینی و مذهبی‌ست، مثلا برای اشاره به کتاب‌های مذهبی و فرد دین‌دار و گاه حتا برای اشاره به خانقاه‌نشینان به کار می‌رود. به همین مناسبت ابتدا ممکن است این‌طور به نظر برسد که religious studies همان الاهیات است، یعنی مطالعات مذهبی. درحالی که طبق توضیحاتی که پیش‌تر دادم دین‌پژوهی یک دانش غیر مذهبی است و ذیلی از الاهیات به شمار نمی‌رود.¹

🔹برای اشاره به متخصصان دین‌پژوهی در زبان انگلیسی تعبیراتی مانند religious studies scholar یا religious studies specialist و... رایج است. اما در فارسی عبارت ساده‌تر دین‌پژوه به کار می‌رود. در قلم آدریان اسلاوکُفسکی تعبیر religionist را در این معنا یافتم که یا ابداع خود اوست یا معدودی از دین‌پژوهان دیگر هم به کار می‌برند، ولی هنوز چنین تعبیری در عرف انگلیسی‌زبان جا نیفتاده و در فرهنگ‌نامه‌ها به این معنا دیده نمی‌شود. اشکالی هم ندارد؛ هر معنایی می‌تواند به مرور برای یک واژه جا بیفتاد و religionist تعبیر شیک و ساده‌ای هم هست. اما ایراد بزرگش این است که معنای کنونی و متداول آن منفی است و معمولا برای اشاره به یک مذهبی دوآتشه، یک فرد دین‌پرست به کار می‌رود _ چیزی که اساسا مغایر و مخالف فضای دین‌پژوهی است.

🔸خواستم نمونه‌ای آورده باشم از این‌که دست کم گاه می‌توان برای اصطلاحات وارداتی یک برابرنهاد خوب در فارسی/دری ابداع کرد که حتا از اصل آن بهتر باشد. اگر احساس می‌کنیم که معمولا چنین اتفاقی نمی‌افتد، به‌گمانم دلیل آن ناتوانی زبان فارسی/دری نیست؛ بلکه یکی از دلیل‌های آن را باید در کم‌کاری فرهنگستان کنونی یافت که وقتی آن را با فرهنگستان اول (دوران رضاشاه) بسنجیم افسوس خواهیم خورد.

✍🏼معین مشکات

1⃣/channel/fanusname/854

Читать полностью…

فانوسنامه

📌نکته
پیش‌تر نوشتم که در ایران رشته‌ی دین‌پژوهی (ادیان) به‌غلط در دانشکده‌های الاهیات تدریس می‌شود. درحالی که دین‌پژوهی ذیلی و جزئی از الاهیات نیست.
متوجه شدم در کشور اسلُواکی نیز همین غلط حاکم است. چنان‌که رشته‌ی دین‌پژوهی در دانشکده‌های الاهیات و هم‌چنین در دانشگاه کاتلیک روژُمبِرُک ارائه می‌شود.

📔Religious Studies; A Textbook. Adrián Slavkovský. Peter Lang. 2016: P.19

Читать полностью…

فانوسنامه

@tarjomaanweb

Читать полностью…

فانوسنامه

💠با رجزدرمانی نمی‌شود ۲/۲

1⃣ رجزخوانی هرروزه در برابر بلوک غرب چنان در تاروپود حکومت نهادینه شده که نیاز به معرفی ندارد. جمهوری اسلامی نپذیرفت که برای ایستادن در برابر غرب نیاز به توسعه دارد، نفهمید آنچه چین را چین کرد رجزخوانی نبود. نه فهمید و نه می‌فهمد که اگر هم بنا به رجزخوانی است، باید در وقتی و در جایی باید رجز خواند که حریف پنجه در پنجه‌انداختن شده باشیم. نه وقتی ریال ما با یک عطسه در کاخ سفید چند پله سقوط می‌کند. آن وقت کسی مثل احمد خاتمی امام جمعه فکر می‌کند امریکا از رجزخوانی ما لطمه می‌خورد و دوران ترامپ می‌گفت که او «آرزوی حذف شعار مرگ بر آمریکا مردم بصیر و ولایت‌مدار ایران را با خودش به گور خواهد برد»! ناگفته نماند مشکل رجزخوانی زودهنگام را شاه نیز به‌نحو رقیق‌تری داشت و هرچند هم‌زمان برای توسعه می‌کوشید با زبان دیپلماتیک رجزهایی برای غربیان می‌خواند که امروز می‌بینیم ضرورت نداشت یا دست کم شتاب‌زده بود.

2⃣ همان‌طور که جمهوری اسلامی با رجزخوانی حریف «استکبار جهانی» نشد؛ براندازان هم با رجزخوانی حریف«خرده‌استکبار طالبانی» نمی‌شوند. حکومت هنوز به‌قدر کافی نیروی جان‌فدا و سرسپرده دارد، حق انحصاری اسلحه دارد، ثروت ملی را در چنگ دارد، قدرت بسیج نیرو دارد، رسانه‌های رسمی در دست اوست و می‌تواند دسترسی مردم به رسانه‌های غیر رسمی را محدود یا حتا مسدود کند. درمقابل، جامعه نه بخش اعظم اقتصاد را در دست دارد، نه جامعه‌ی مدنی واقعی دارد، نه حتا رهبری فردی. پس تا وقتی ماشین سرکوب و ماشین پروپاگاندای حکومت «کار می‌کند» سرپا خواهد ماند؛ ولو پیکر چرکین بیمار آن و جامعه نمی‌تواند آن را از پای بیندازد.

🔸انصاف نیست، عدالت نیست، اما واقعیت است. آیا می‌توانیم واقعیت را با رجزخوانی تغییر دهیم؟ به براندازان می‌گویم اگر برای براندازی عجله دارید باید رهبر داشته باشید که در سطح ملی پرطرفدار باشد. در این‌صورت است که الیگارش برای حفظ ثروت، سیاست‌مدار برای حفظ قدرت و نظامی به انگیزهٔ میهنی یا جلوگیری از انتقام به صف معترضان می‌پیوندد. پنج سال دیگر را نمی‌دانم؛ ولی اکنون چنین موقعیتی فراهم نیست. اگر کسی فکر می‌کند فراهم است یا این‌قدر در فانتزی سیر می‌کند که به وجود رهبر نیاز نمی‌بیند، خب به خیابان برود و کتک بخورد. البته اگر از جماعت پَتوخِفتان (چریک زیر پتو: اسلکتیویست)¹ نباشد که تنها در فضای مجازی شیر بیشه‌اند.

3⃣ اما همین امروز زمینه‌ای وجود دارد که جامعه در آن صاحب قدرت اصلی است و حکومت با خرواری رجزخوانی و تقلاهای مذبوحانه نمی‌تواند حریف باشد. آن هم وقتی است که پای خواست آزادی مدنی به میان می‌آید. حکومتی که در دهه‌ی شصت حتا یک روحانی را برای نوشتن کتابی متفاوت دربارهٔ توحید اعدام کرد، حکومتی که خانه‌ها را برای داشتن کتاب‌های ممنوعه تفتیش می‌کرد، حکومتی که دکمهٔ باز پیراهن را با منگنهٔ بر سینه فرو می‌کرد و روسری عقب‌رفته را با پونز در پیشانی نگه می‌داشت، حکومتی که نوار آهنگ رقص‌آور را می‌گرفت و شنونده‌اش را کتک می‌زد الان کجاست؟! رجزخوانی‌هایش برای حجاب به کجا رسید؟ با تجهیز اوباش برای امر به معروف، انتصاب برخی چهره‌های هار به مسئولیت انتظامی و صدور بیانیه‌های تند و شدید بر علیه بی‌حجابان به کجا رسیدند؟ مثل گربه‌ای که پنجه بر صورت می‌کشد، حکومت هم در این حد می‌تواند بر سر راه تغییر فرهنگ مردم و نافرمانی مدنی-فرهنگی‌شان سنگ بیندازد.

🔹مردم بی‌آنکه بدانند، پیاده‌نظام روح زمانه‌اند (که نظام این مقوله‌ی فلسفی-تمدنی را با با ساده‌لوحی تبدیل به یک مسئله‌ی سیاسی به‌نام تهاجم فرهنگی می‌کند). جمهوری اسلامی که هیچ؛ مطمئن باشید طالبان هم نخواهند توانست مانع از تغییرات فرهنگی مردم افغانستان در آینده‌ی نزدیک شوند. داعش هم اگر ماندگار بود نمی‌توانست. روح زمانه اجبار محدودیت‌های مذهبی را برنمی‌تابد. بگذارید حکومت هرچه می‌خواهد رجز بخواند و گریبان چاک دهد و وااسلاماه بگوید. نافرمانی مردم تمام نخواهد شد، حکومت همچنان که تابه‌حال دربرابر خواست آزادی عقب نشسته کماکان به عقب‌نشینی ادامه خواهد داد و نه‌تنها نخواهد توانست که حجاب اجباری را برگرداند؛ بلکه به‌زودی آزادی‌های بیش‌تر در راه‌اند...


✍🏼معین مشکات (میرزا فانوس)
@fanusname
[۱] چریک زیر پتو، جنگجوی لحافی (در انگلیسی slacktivist) به کسی گفته می‌شود که در فجازی فعالیت پرسروصدا دارد و و توهم می‌برد که با این غوغا و هوچی‌گری، تغییرات عمیقی در دنیای واقعی ایجاد کرده است. اصطلاح پتوخِفتان را از این رو ساخته‌ام و به‌عنوان یک مترادف افزوده‌ام که خِفتان نوعی رزم‌جامه است و ضمنا شباهتی به واژه‌ی خفته دارد.

Читать полностью…

فانوسنامه

💠یادداشتی که پیش‌تر درباره‌ی آیت‌الله اکبرنژاد نوشتم در کانال ایشان نیز منتشر شد. هرچند به‌نحوی فشرده و خلاصه‌شده که به‌گمان من قدری به محتوای متن آسیب زده بود. به‌هرحال کانال ایشان پاسخی هم به یادداشت این‌جانب داد که مزید مطالعه‌ی خوانندگان، بی‌کاست و ویراست در کانال قرار می‌دهم:👇🏼

Читать полностью…

فانوسنامه

📄مقاله: نقش ویژهٔ ایرانیان بودایی در ترویج و گسترش بودیسم در چین و جنوب شرقی آسیا
✍🏼نویسنده: شهاب ستوده‌نژاد
📰مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
🗓زمستان ۱۳۸۱
💧چکیده: ایرانیان مقیم آسیای میانه، اقوام متعددی را شامل می‌شوند که به‌دلیل موقعیت جغرافیایی سرزمین‌های آن حوزه و دادوستدهای جادهٔ ابریشم، روابط گسترده‌ای با مردم خاور دوری داشته‌اند و از عهد اشکانیان تا دورهٔ فرمانروایی ساسانیان، گرایش به دیانت بودیسم در میان این اقوام ایرانی در حدی بوده که تعداد زیادی از آنها به‌عنوان مبلغین بودایی و عهده‌داران دیگر وظایف و مسئولیت‌های مرتبط با تبلیغ و تدریس علوم دین بودا، از آسیای میانه به چین و سرزمین‌های آسیای جنوب شرقی رفتند و آئینی که در محور فرهنگی و قومی شبه‌قارهٔ هند در جنوب آسیا ظهور کرده بود، از قرن دوم میلادی به بعد، به‌دلیل گرایش و ریاضت‌کشی و مطالعات و ترجمه‌های متداوم ایرانیان آسیای میانه، بودیسمی در شاخه و کالبد ماهایانا و آمیخته به اعتقادات ایرانی شکل گرفته و این تأثیرات نقطهٔ عطفی در تاریخ تحولات و توسعهٔ این آئین در خاور دور بوده‌اند.
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

💠خدای نامتشخص؛ خدایی که به درد نمی‌خورد!

🔹عموم ایرانیان، چه خداباوران و چه خداناباوران، تصویر مرسوم و رایجی را که از خدا وجود دارد می‌شناسند و به آن باور دارند یا رد می‌کنند. یعنی یک خدایی که جدا و بیرون از هستی، در جایی نشسته و یک زمانی تنها بوده و سپس آغاز به آفریدن جهان با موجودات کرده است. خدایی‌ که به تماشای عمل ما نشسته و هر جا کم می‌آوریم و از طریق سازوکارهای عادی نمی‌توانیم به هدف‌مان برسیم، دستی داخل طبیعت می‌برد، در کار جهان مداخله می‌کند تا ما را به مقصودمان برساند. درست مانند وقتی که در بچگی، می‌رفتیم و با بزرگ‌ترمان می‌آمدیم، خدا هم نقش همین بزرگ‌تر را دارد‌. خدایی است که وقتی دعاها، التماس‌ها و گریه‌های ما را می‌بیند، دلش نرم می‌شود، برای ما تأسف می‌خورد، تصمیم و تدبیر پیشین خودش را که باعث سختی نسبت به ما شده بود تغییر می‌دهد و یک تصمیم جدید می‌گیرد.

🔸این یک تصویر کاملا انسانوار از خداست که البته اختصاصی به ایرانیان هم ندارد. مردم پهنه‌ی گسترده‌ای از زمین چنین تصوری از خدا دارند و تا بخواهید مشکل فلسفی دارد. اگر این خدا مطلق است پس چگونه ذهن نامطلق ما ادعای توان شناختنش را دارد و به آن صفت نسبت می‌دهد؟ اگر خدا توانای مطلق و خیر مطلق است، چرا شر در جهان غلبه دارد؟ اگر او جدا از هستی است و از بالای هستی آن را مدیریت می‌کند پس جایی که هستی جهان آغاز می‌شود، وجود او تمام می‌شود و بنابراین او مطلق نیست و... . متکلمانی که به چنین خدایی باور دارند خودشان را به سختی بسیار می‌اندازند تا یک‌یک این مشکلات را به‌نحوی حل کنند. اما هر روز صدای‌شان ضعیف‌تر می‌شود و خداباوری عقب می‌نشیند.

🔹از آن‌سو برخی سنت‌های معنوی که مدعی شناخت خدا نیستند و گاه اساسا از او نام نمی‌آورند، طبعا به چنین خدایی باور نداشته‌اند و ندارند. برای آن‌ها حقیقت/خدا ناشناخته و ناشناختنی، از سنخ راز است. حقیقت/خدا یک موجود نیست تا ابژهٔ یک دانش قرار بگیرد. حقیقت قدسی یا خدا، خود هستی است؛ آنگاه که از جنبهٔ تمامیتش مورد توجه قرار می‌گیرد. اما چرا چنین خدایی جذاب نیست؟ چند بار هم از خداناباوران و هم خداباوران شنیده‌ام که چنین خدایی «به درد نمی‌خورد». ما خدایی می‌خواهیم که با باور به بودن او نوعی اطمینان خاطر نسبت به آینده پیدا کنیم. به این‌که یک نفر آن بالا هست که صدای ما را می‌شنود، زندگی را به‌خاطر ما تغییر می‌دهد، خواسته‌های‌مان را برآورده می‌کند و کمبودهای‌مان را جبران می‌کند. بدون اعتقاد وجود چنین کسی زندگی بسیار سخت‌تر و رنج‌بارتر می‌شود.

🔸راست هم می‌گویند؛ تا وقتی که ما کمال، رستگاری و خیر را در بیرون خود می‌جوییم (که بیشترمان هم چنین‌ایم)، یک چیزی باید به‌نام خدا آن بیرون فرض بشود تا رسیدن به کمال ممکن باشد. ما اگر درون خود را مستعد رستگاری نبینیم و گمان کنیم رستگاری چیزی در بیرون است که باید به ما داده شود، نیاز به اعتقاد به خدایی بیرون از خودمان داریم که این رستگاری را به ما بدهد. بدون او نمی‌شود به رنج این زندگی ادامه داد. پس به او اعتقاد می‌‌آوریم و به تعبیر بزرگانی مانند علی بن ابی‌طالب یک عبادت بازرگانانه می‌کنیم: «خدایا، من ترا قبول دارم، عبادت می‌کنم، این کارها را انجام می‌دهم. تو هم در عوض حاجت مادی مرا پاسخ بده، یا مرا در آخرت در بهشت وارد کن و...».

🔻یعنی اولا قرار است او (بیرون من)، کار را انجام بدهد و دوما تنها به‌شرطی این کارها انجام شود او را به خدایی می‌گیرم. یک نوع قرارداد نانوشته میان من و اوست که اگر خاطرم جمع باشد برایم کاری انجام می‌دهد به او اعتقاد می‌آورم. اگر خدا خود هستی باشد، اگر شناختنی نباشد و در نتیجه نتوانم انتظارات معینی از او داشته باشم، چنین خدایی به چه درد می‌خورد؟ وقتی یک دیندار دغدغه‌ی این را پیدا می‌کند که «خدا به چه درد می‌خورد» یعنی گرفتار درجه‌ای عمیق خودمحوری است که حقیقت را به‌ازایی که به‌گمان او، به رفع نیازهایش کمک کند به رسمیت می‌شناسد. «خدا به چه درد می‌خورد؟» یعنی من خدا را مانند فلان آشنای من در بهمان اداره، فلان قاضی، فلان پزشک معتمد و فلان تعمیرکار کاربلد می‌بینم که قرار است کاری از او برآید.

🔹این هرچه که باشد، معنویت راستین نیست. معنویت راستین آن است که فرد «به حقیقت ایمان می‌آورد»؛ نه اینکه حقیقت را به رسمیت بشناسد به این امید و آرزو که حقیقت برای او کاری انجام دهد! فرد می‌کوشد منطبق و همسو با حقیقت، با خیر، با زیبایی زندگی کند؛ زیرا زیستن حقیقت‌‌محورانه/خداگونه فضیلت است؛ خواه آرزوهای او برآورده شود و خواه نشود. ایماندار راستین حقیقت (حق تعالی) را از آن رو می‌خواهد که حقیقت است؛ نه از آن‌رو که نیازهای ارضاناشده‌ای دارد که آرزو دارد، حقیقت آن را برای او ارضا کند.

@fanusname
✍🏼معین مشکات

Читать полностью…

فانوسنامه

💠دربارهٔ سکون جهان در نزد زنون

🔹زنون الئایی باور داشت که جهان ساکن است و حرکت در واقعیت وجود ندارد. استدلالش این بود که حرکت مبدأیی دارد و مقصدی. اگر میان این دو نقطه خطی ترسیم کنیم، می‌توان آن را به دو نیم کرد و هر نیم را به دو نیم و مجددا هر یک از چهار نیم را به دو نیم و... . این تقسیم تا بی‌نهایت ادامه خواهد داشت. یعنی من که در یکی از این نقطه‌ها حضور دارم، وقتی می‌خواهم قدم بردارم و به نقطهٔ بعدی بروم، باید بیینم نقطهٔ بعدی کجاست؟ پاسخ این است که نقطهٔ بعدی وجود ندارد، چون بی‌شمار است، بی‌نهایت است. وقتی با بی‌نهایت مواجه باشید، یعنی چیزی شمردنی نیست تا بتوانیم به آن نقطه توجه و به‌سوی آن حرکت کنیم.

🔸زنون مثال‌های دیگری هم در این‌باره دارد که ذهن فیلسوفان و ریاضیدانان را با آنها رنجه کرده است. مثلا می‌گوید اگر آخیلوس/ آشیل¹ با یک لاک‌پشت مسابقه دهد و از سر ارفاق لاک‌پشت را مسافتی جلوتر از خود قرار دهد، هرگز تا پایان مسابقه به او نخواهد رسید _ چه رسد به اینکه از او جلو بزند! دلیل این است که ما می‌فرضیم سرعت آشیل دو برابر لاک‌پشت است (صرفاً برای ساده‌بودن حساب و کتاب). مدتی طول می‌کشد تا آشیل به موضعی برسد که لاک‌پشت از آنجا مسابقه را آغاز کرده و وقتی به آن نقطه می‌رسد، لاک‌پشت نصف آن مقدار را طی کرده و جلوتر رفته است. اکنون فاصلهٔ میان آشیل و لاک‌پشت نصف شده است. هر دو همچنان به مسابقه ادامه می‌دهند و مسافت‌شان برای بار دوم نصف می‌شود‌. سپس برای بار سوم، بار چهارم و... تا ابد این مسافت نصف می‌شود، ولی طبیعتا به صفر نمی‌رسد.

🔹ما نمی‌دانیم که حقیقتا مقصود وی از این دست تمثیل‌ها چه بوده است. آیا به‌راستی باور داشته است که حرکت واقعیت ندارد و آنچه ما حرکت می‌بینیم توهم ماست؟ یا این‌که می‌خواسته نشان بدهد طریق استدلال مرسوم راه به تناقض می‌برد؟ چون نوشته‌های برجای مانده از فیلسوفان پیشاسقراطی بسیار اندک، نامطمئن و پراکنده است شاید نتوانیم مطمئن شویم. ولی توجه کنیم که او شاگرد پارمنیدس/برمانیدس است. آنچه به پارمنیدس نسبت داده می‌شود این است که وجود را واحد و ساکن می‌دانسته و در چنین بافتاری وی نیز پیش از زنون در نفی حرکت سخن گفته. به نقل از او اگر حرکت ممکن باشد در مکان رخ می‌دهد و مکان یا وجود است یا عدم است. عدم‌بودنش که محال است و وجودبودنش نیز یعنی حرکت در خود وجود رخ داده است. حرکت در خود وجود نیز حرکتی واقعی نیست و سکون است.‌ چون دربارهٔ پارمنیدس با احتمالی نسبتا بیش‌تر می‌توان گفت که واقعا به سکون باور داشته تا حدی می‌توان فرضیهٔ باورمندبودن شاگردش زنون الئایی به سکون را هم قوی‌تر دانست. در هر حال قصد او هرچه که بوده ذهن‌ها را به چالش کشیده است.

🔸اما اشکال این است که ما در عالم ذهنی می‌توانیم تقسیم ریاضی یک خط را تا هرچه ذهن توان دارد و عدد کم نمی‌آید ادامه دهیم و به نقطهٔ پایانی نرسیم. ولی در پهنهٔ مادی و ملموسی به نام زمین، یک جا این تقسیم به پایان می‌رسد. یعنی مسافت یک‌متری روی قالی که من می‌خواهم طی کنم را آن‌قدر ریز می‌کنیم تا به ملکول و‌ اتم‌ها برسیم و اتم‌های آن را هم می‌شکافیم تا به ریزاتم‌ها برسیم. بالاخره یک‌جا این فرایند تمام می‌شود چون با ماده سروکار داریم که فضا اشغال می‌کند و نه صرفا عدد که در ذهن است. به‌عبارت دیگر شمار موجودات در فیزیک محدودتر از شمار موجودات در ریاضی است. بنابراین با بی‌نهایت طرف نیستیم؛ بلکه مسافت یک‌متری ما هرچند در مقام فرض ذهنی می‌تواند تا ابد تقسیم شود در مقام مادهٔ خارجی تا یک‌جایی تقسیم را می‌پذیرد و متناهی است.

🔻دربارهٔ سخن منسوب به پارمنیدس نیز که می‌گوید حرکت در وجود رخ می‌دهد، پس حرکت راستین نیست اشکالم این است که ما حرکت را عرفاً به‌معنای علمی آن به کار می‌بریم که نسبت به موجودات است نه خود وجود. وی مکان را که ماهیتا هستنده است و نه خود هستی، خود هستی دانسته است. البته این سخن منسوب به اوست و من هم فهمم از یک سخن منسوب را نقد می‌کنم.

✍🏼 معین مشکات

پانوشت:
1⃣برخی مسلمانان گمان می‌برده‌اند این آشیل که دوندهٔ معروفی است درواقع یک اسب بوده. دلیلش این است که مسلمان‌ها عمدتا حکمت و علم یونانیان را ترجمه کرده‌اند ولی فَرهام (فرهنگِ عام/ فلکلر) آنان و داستان‌های‌شان را ترجمه نکردند و نمی‌شناختند. نکته‌ای که دربارهٔ اسب‌پنداشتن آشیل Ἀχιλλεύς به ذهنم می‌رسد این است که هرچند در یونانی امروز آشیلِفس تلفظ می‌شود، اما ظاهرا در گذشته آخیلئوس ادا می‌شد و این واژه در عربی به شکل أخیل درآمده است. شاید شباهت أخیل به خَیل عربی که به‌معنی گروه اسب است، به‌مدد خیال‌پردازی مسلمانان آمده و آن پهلوان را تبدیل به یک اسب کرده است!

Читать полностью…

فانوسنامه

📔Religious Studies
✍adrián slavkovský
🗞Peter Lang

🔷This textbook offers a brief overview of the basic approaches to the scientific scrutiny of religion. To remain uninterested in examining religion is more difficult than examining any other object of research. In relation to issues of religion, we cannot stand as impartial observers, because we are always somehow involved. Therefore, this book emphasizes not only knowledge of religions, but also how to find ways to get closer to impartiality. It offers an overview of topics, questions, and context, rather than a coherent theory.
Adrián Slavkovský is Associate Professor of Philosophy at the Department of Philosophy, Faculty of Philosophy and Arts, Trnava University, Slovakia.
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

💠نمونه‌ای از قانونی‌سازی انتقال قدرت از نهاد به شخص

🔹پیش‌تر به مناسبت‌هایی، موافقت خود را با این دیدگاه بیان کرده‌ام که: «مردم‌سالاری رهاورد نوع حکومت حاکم نیست؛ بلکه رهاورد قوت جامعه‌ی مدنی در یک کشور است». بنابراین طبیعی است که قانون خوب را برای مردم‌سالاری کافی نمی‌دانم؛ زیرا بدون جامعهٔ مدنی قوی که توان زورآزمایی با حکومت دارد، حکومت بنا به مصلحت و به‌نام مصلحت قانون را نقض می‌کند.

🔸با این‌حال قانون خوب هرچند شرط کافی نباشد، یک شرط لازم و اولیه هست که قدرت را مستمرا از دست شخص بگیرد و به دست نهاد بسپرد. اگر قانون سیر وارونه در پیش بگیرد و قدرت نهاد را به شخص منتقل کند، به قدرت‌گرفتن بیش‌تر استبداد کمک می‌کند و فکر می‌کنم پس از انقلاب اسلامی همین اتفاق افتاده است. یعنی اختیارات پادشاهی به ولی فقیه منتقل شده و اختیارات دیگری نیز افزوده شده است. البته بررسی جامعی نکرده‌ام تا این حدس و پیش‌فرض را با اطمینان تأیید کنم. در عین حال در این فرسته به یک مثال اشاره می‌کنم که امروز به‌مناسبت گفتگو درباره‌ی حق نشر به یادم آمد.

🔻قانون حمایت از حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان، تصویب‌شده در سال ۱۳۴۸
ماده ۱۲: مدت استفاده از حقوق مادي پديد آورندة موضوع اين قانون كه به موجب وصايت يا وراثت منتقل مي‌شود از تاريخ مرگ پديدآورنده سي سال است و اگر وارثي وجود نداشته باشد يا بر اثر وصايت به كسي منتقل نشده باشد براي همان مدت به منظور استفاده عمومي در اختيار وزارت فرهنگ و هنر قرار خواهد گرفت.

🔻 اصلاحیه تصویب‌شده به‌سال ۱۳۸۹
ماده ۱۲: مدت استفاده از حقوق مادی پدید آورنده موضوع این قانون که به موجب وصایت یا وراثت منتقل می‌شود از تاریخ مرگ پدیدآورنده پنجاه سال است و اگر وارثی وجود نداشته باشد یا بر اثر وصایت به کسی منتقل نشده باشد برای همان مدت به منظور استفاده عمومی در اختیار حاکم اسلامی (ولی‌فقیه) قرار می‌گیرد.

🔹جالب این‌جاست که در استدلال نقل‌شده در وبسایت شورای نگهبان که به‌سود این تغییر آمده، اشاره‌ای دیده نمی‌شود که چرا باید این اختیار از نهاد به شخص منتقل شود. استدلال این است:
عبارت "عمومی" در این ماده در مقابل "خصوصی" نیست بلکه در مقابل استفاده شخصی است. اگر منظور از استفاده عمومی، تکلیف ولی فقیه و حاکم اسلامی به استفاده برای عموم باشد، دارای اشکال است؛ اما به نظر میرسد در اینجا چون وارثی وجود ندارد و وصایتی هم نیست؛ بر اساس این قاعده که ولی فقیه "وارث من لا وارث له" میباشد؛ اختیار آن در دست ولی فقیه است و ایشان میتواند به هر نحو آنرا استفاده نماید اعم از اینکه به شخص بدهد؛ خودش استفاده نماید یا برای عموم استفاده نماید و لذا اشکالی نسبت به آن وارد نمیباشد.

✍ معین مشکات
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

🔹تذکر

ساعتی پیش ویدئویی منسوب به بنیامین نتانیاهو بازنشر کردم که در سال ۲۰۱۶ به کشتار عمدی غیرنظامیان اذعان می‌کرد. برخی کاربران تذکر دادند که ویدئو جعلی است و با بررسی متوجه درستی تذکر شدم. اگرچه واقعیتی که از رژیم اسرائیل می‌شناسم عملا ضدیتی با مفاد ویدئوی یادشده ندارد، اما لازم بود پیش از ارسال بررسی دقیقی از اصالت ویدئو می‌کردم. به‌دلیل پیشرفت ابزارهای جعلی‌سازی، باید با دقت و وسواس بیش‌تری ویدئوها را بررسی کرد.
به‌هرحال ضمن حذف ویدئو لازم دانستم موضوع را با هموندان کانال در میان بگذارم تا درصورت ذخیره‌ی ویدئو به آن استناد نکنند و درجایی بازنفرستند.

https://www.snopes.com/fact-check/clinton-netanyahu-satire-video/

Читать полностью…

فانوسنامه

🍃🍃وجدان کاری

🔹در کنگره ملاصدرا مقاله یکی از خارجی ها را که راجع به ملاصدرا بود،داده بودند ترجمه بشود.ترجمه را آوردند پیش من و گفتند این ترجمه را نگاه کن.خود مقاله کلا 18 صفحه بود.دیدم مترجم از 18 صفحه،4 صفحه اش را اصلا ترجمه نکرده است.چرا؟چون هر جا را که مشکل و غامض بود،حذف کرده بود.آنقدر هم کنگره ملاصدرا شلوغ است،کی میفهمد؟!بعد به ایشان تلفن کردم.گفتم:آقای فلان!آخر این مروت است که مقاله شخصی را اینگونه ترجمه کنند.به من گفت:مگر در کنگره ملاصدرا کسی می آید از من بپرسد که این ترجمه چقدر مطابق با واقع است و چقدر مطابق نیست؟من اگر اینجوری کار میکردم که توی کل این کنگره 100 هزارتومان هم گیرم نمی آمد.اما من 2.5میلیون پول گیرم آمد!این ترجمه،ترجمه نمیشود؛این ترجمه آن نهضتی را که در صدر فرهنگ اسلامی درست شد،درست نمیکند.

🔹 بارها گفته ام- خدا میداند حب و بغض هم با کسی ندارم- ولی در ایران 5 نفر مترجم نیستندکه اگر بخواهم از یک متفکر غربی نقل قول کنم و اینها ترجمه کرده باشند بتوانم به این ترجمه ها اعتماد کنم.در نتیجه یا اصلا نقل قول نمیکنم یا اینقدر باید بگردم تا خود کتاب را پیدا کنم و ببینم واقعا همین جور است که او ترجمه کرده است یا نه.مترجم درست،مترجمی است که وجدان کارش اینگونه باشد که بگوید:اگر الان کانت میخواست همین مطلب را به زبان فارسی بنویسد،چه جور مینوشت؟من هم باید حرف خود کانت را همانجور بنویسم.البته یک چنین آدمی معصوم هم نیست،همین آدم ممکن است باز هم 3تا غلط در ترجمه اش پیدا شود.

🔹من یک مورد غلط در تمام 900 صفحه ترجمه کتاب سنجش خرد ناب آقای ادیب سلطانی پیدا کردم.به این می گویند ترجمه و این فرد شب که میخوابد با وجدان راحت میخوابد.اما من که شتابزده ام کار را درست انجام نمیدهم و وجدانم نیز معذب است.میدانید چرا؟چون به نظر من انسان باید در زندگی اش یا از خدا بترسد یا وجدان اخلاقی خیلی قوی داشته باشد یا از رسوایی پیش مردم بترسد؛یکی از این 3 تا باید باشد.من و امثال من به خدایی که قائل نیستیم – البته به لحاظ اخلاقی به خدا قائل نیستیم و گرنه،اصول اعتقاداتمان را که بشماریم،اول در راسش میگوییم«خدا هست»اما به لحاظ اخلاقی جوری مشی میکنیم که کانّ اصلا به خدا قائل نیستیم- وجدان اخلاقی هم که در ما واقعا مرده است.فقط یک چیز مانده است؛از رسوایی پیش خلق بترسیم.امروزه در جامعه ما از رسوایی پیش خلق هم در امانیم.چرا؟چون بازار نقد ترجمه و نقد تالیف،در کشور ما پررونق نیست.کسی نمی آید اثر من را نقد بکند تا من لااقل از ترس آبروریزی پیش مردم،اینجوری کار نکنم.

❓سوال:ولی در جامعه ما مثلا مترجم یک کتاب 100 صفحه ای،200 هزار تومان میگیرد و تا 6 سال هم کتابش چاپ نمیشود یا آن معلمی که بخواهد به معلمی اش وفادار باشد ماهی 100 هزار تومان به او میدهند.یا آن مترجم،تا موقعیتی پیدا میکند2.5میلیون به جیب میزند چون مجبور است و احتیاج دارد.

🔹جواب:قبول دارم،یعنی میخواهید بگویید همه اش هم از ضعف اخلاقی مترجم نیست.من بارها هم گفته ام که 2 چیز،ما را به اینجا می کشاند.یکی نابسامانی وضع اجتماع است- قبل از انقلاب هم همینجور بود- و نابسامانی وضع معیشتی هم یکی از مولفه های همان نابسامانی وضع اجتماع است که غیراخلاقی زیستن را به انسان الزام میکند.اما یک چیز هم واقعا ضعف منش فرد است.چرا؟چون آن شخصی هم که آنگونه خوب کار میکند در همین جامعه زندگی میکند.او هم که اینگونه با وسواس کار میکند،دارد با همین خرجها و نرخها و با همین زندگی ها روزگار می گذراند.ولی بعد از مثلا 40 سال کار تحقیقی هنوز اجاره نشین است،ماشین ندارد،تلفن ندارد.

🔹شما باور میکنید که این پیرمرد آقای ادیب سلطانی هنوز که خدمتشان میرسم،تلفن ندارد؟!من گاهی که با ایشان کاری دارم،تلفن میکنم به آپارتمان زیری ایشان،آن وقت خبر میدهند که بیاید پایین.خب چنین شخصی هم در همین جامعه زندگی میکند.آن وقت چه کار علمی ای انجام داده است؟اثر راسل را ترجمه کرده،آثار مهمی از کانت،ارسطو و ویتگنشتاین را ترجمه کرده است.زندگی کسی که مدرک دکترای پزشکی دارد،چندین دکترای دیگر هم دارد وبه 8 زبان دنیا مطالعه میکند،الان اینگونه است.ولی می دانید فرق او با من چیست؟فرقش این است که شب میخوابد وجدان آسوده دارد.

🔹یک مترجمی به من گفت:فلانی!زمانی بود که پول نان صبحانه را نداشتم که بخرم ولی نمیتوانستم ترجمه ام را تحویل دهم و مثلا 70 هزارتومان پولم را بگیرم.چون هنوز هم دیدم بعضی جاها را در ترجمه ام شک دارم که درست باشد.با اینکه به نان صبحانه یعنی به پول یک نان سنگک محتاج بودم!آن وقت این مرد بزرگ میگفت:شکمم قرقر میکرد اما روحم میرقصد.اما ما شکمهایمان پر،چاق،چله،گنده-خودم و امثال خودم را میگویم- اما یک روحهایی داریم حقیر،کثیف،وامانده.

🍎استاد ملکیان،روش تحقیق در فلسفه،صفحات 38 تا 41 با تلخیص،سال 78
@mostafamalekian

Читать полностью…

فانوسنامه

💠نظری بر مناظرهٔ آقایان دکتر بیژن عبدالکریمی و وریا امیری
۴- خدا به‌مثابهٔ تصویری ذهنی از هستی

🔹به‌رغم این‌که می‌گوییم حقیقت یا هستی تعین‌ناپذیر و تشخص‌ناپذیر است، به‌محض این‌که دربارهٔ آن می‌اندیشیم و سخن می‌گوییم به آن تعین و تشخص می‌دهیم. وقتی می‌گویم «حقیقت احاطه‌ناپذیر است» آیا هیچ درکی از این جمله دارم یا ندارم؟ اگر نداشته باشم سخنم مهمل می‌شود و اگر داشته باشم، یعنی حقیقت را تصور کرده‌ام، حقیقت را ابژه کرده‌ام و در ظرف ذهنی خود گنجانده‌ام. سپس صفت احاطه‌ناپذیربودن را به آن داده‌ام، یعنی احاطه‌ناپذیری را تصور کرده‌ام، یعنی احاطه‌ناپذیری را ابژه کرده‌ام. به تعبیر دیگر یعنی بر درک خود از احاطه‌ناپذیری احاطه یافته‌ام! پس نه آنچه به‌عنوان حقیقت در ذهن من است خود حقیقت است و نه آنچه به‌عنوان احاطه‌ناپذیری در ذهن دارم خود احاطه‌ناپذیری است. شما هم که این مطلب را می‌خوانید قاعدتا همین وضع را دارید. شما هم حقیقت را در ذهن می‌آورید، تصور می‌کنید، به آن تشخص و تعین می‌بخشید.

🔸حقیقت در مرتبهٔ دوم، چیزی غیر از خودِ حقیقت است. پس نیازمند واژه‌ای هستیم که این دو مرتبه را از هم تفکیک کنیم و خدا را هم می‌توان یکی از این واژگان در نظر گرفت. خدا تصویری‌ست که برخی از انسان‌ها متناسب فرهنگ خود از حقیقت می‌آفرینند و احتمالا خدای هیچ دو فردی هم یکی نیست. هرچند قدر مشترک‌هایی میان این تصویرها وجود دارد که باعث می‌شود بگوییم خدای ابراهیمیان، خدای یهودیان و... . خدا در عالم خارج و به‌‌عنوان یک موجود خارجی وجود ندارد، او را با خود وجود هم یکی نمی‌گیریم؛ بلکه می‌گوییم تصویری ذهنی است که برخی از دینداران از وجود دارند. آنان که این تصویر ذهنی را با خود حقیقت اشتباه می‌گیرند (یعنی توهم می‌برند که با ذهن خود بر حقیقت احاطه یافته‌اند) سخت به تصویر ذهنی خود می‌چسبند و آنان که می‌دانند بر ذات حقیقت مستولی نیستند و نمی‌شوند، مدام، به‌تناسب رشد فکری و معنوی خویش، به تصور و تشخص و تعینی که از حقیقت داشته‌اند کافر می‌شوند و به تشخص جدید ایمان می‌آورند؛ فرایندی مستمر از کفر و ایمان. بیت:
بیزارم از آن کهنه‌خدایی که تو داری
هر لحظه مرا تازه خدایی دگرستی

🔹من این نظرگاه را از ابن‌عربی گرفته‌ام که می‌گوید «مطلق» فراتر از «الله» است و الله در مقام تشخص مطلق به کار می‌رود. و ابن‌سینا که می‌گوید آنچه مردم به‌عنوان خدا می‌شناسند درواقع عقل دهم است. و آیین هندو که متناسب نیازهای مذهبی هزاران خدا آفریده‌اند، اما در پس همه‌ی این ایزدان و ایزدبانوان به یک حقیقت واحد ناشناخته و ناشناختنی قائل‌اند.

🔸مطابق این دیدگاه یک پیشنهاد می‌تواند این باشد که واژه‌ی خدا را برای نفس حقیقت خرج نکنیم. لفظ حقیقت بس است، لفظ وجود یا هستی بس است. واژه‌ی خدا آن‌قدر در پشت خود بار الاهیاتی سنگینی دارد که اگر بخواهیم آن را با وجود مترادف کنیم کار بسیار سختی داریم. لفظ خدا بسیار تشخص و تعین دارد و شاید بهتر باشد به‌جای تقلای زیاد (و احتمالا نافرجام) برای زدودن این تشخص و تعین) آن را در همان مقام تشخص نگاه داریم. مناظره می‌تواند بر سر این باشد: آیا حقیقت منحصرا مادی و فیزیکالیستی است؟ آیا حقیقت احاطه‌پذیر است؟ اگر طرف خداناباور مناظره چنین ادعایی ندارد، شاید بحث تمام شود؛ زیرا اختلاف در این است که طرفِ خداناباور، نمی‌خواهد در مقام تشخص و تعین، یعنی در مقام تصور ذهنی، حقیقت/هستی آن را «خدا» بنامد. درحالی که خداباور می‌خواهد از این واژه استفاده کند. به این صورت اختلاف آن‌قدرها هم بنیادی و جدی نیست.

پایان

✍🏼معین مشکات
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

💠نظری بر مناظرهٔ آقایان دکتر بیژن عبدالکریمی و وریا امیری
۲- آیا کاربرد واژه‌ی خدا در بحث فلسفی ضرورت دارد؟

🔹اگر بگوییم خدا یعنی همان حقیقت یا همان هستی، در این‌صورت چه اصراری است که در بحث فلسفی نام خدا را بر زبان بیاوریم؟ اتفاقا تعبیر هستی فلسفی‌تر به نظر می‌رسد. آیا بهتر نیست واژه‌ی خدا را کلا در فلسفه کنار بگذاریم؟ من یک دلیل در دفاع از واژه‌ی خدا دارم و یک دلیل در رد به آن.

🔸دلیلم در دفاع این است که سنت فکری ایرانی با نام خدا بسیار بیش‌تر ارتباط برقرار کرده است تا نام حقیقت و میراث ما عمیقا با نام خدا پیوند خورده است. برای آن‌که به‌لحاظ تاریخی «بی‌خانمان» نباشیم، باید ارتباط خود را با سنت‌مان نگاه داریم (نه اینکه به سنت بازگردیم) و خدا یکی از کلیدی‌ترین مفهوم‌های سنت ماست.

🔹اما دلیلم در رد این است که شما به‌محض این‌که نام خدا را بر زبان بیاورید، تصویر یک موجود متشخص انسان‌وار جدا از هستی را تداعی می‌کنید که عموم پیروان دین‌های غربی (برآمده از غرب آسیا) او را می‌پرستند و گاه به‌نام او هم جنایت‌ها کرده‌اند. وقتی شما این واژه را یه کار ببرید باید وقت زیادی را صرف کنید تا سوءتفاهم برطرف شود (اگر بتوانید آن را برطرف کنید). همین‌که بعد از دو جلسه‌ی طولانی مناظره میان آقای عبدالکریمی و امیری سوءتفاهم برطرف نشده و از صحبت‌های آقای امیری به نظر می‌رسد که آقای عبدالکریمی را باورمند به چنان خدایی می‌داند (چون پیکان انتقاداتش متوجه «وجودداشتن» چنان خدایی است) شاهدی بر درستی سخن من است.

🔻به هر روی خود این پرسش که آیا بهتر است نام خدا را به کار ببریم یا نبریم سزوار تأملات فلسفی است.

Читать полностью…

فانوسنامه

💠چرایی مشکل ایران و اسراییل

🔻مقدمه
🔻انتقاد از تحلیل هواداران ج.ا: «جمهوری اسلامی برای حمایت از مستضعفان با اسرائیل مبارزه می‌کند».
🔻تحلیل برخی هواداران و مخالفان ج.ا: حکومت برای اسلام با اسرائیل مبارزه می‌کند.
🔻چرا کشورها رقابت می‌کنند تا قدرت اول منطقه باشند؟
🔻نگرانی اصلی اسرائیل از قوی‌شدن ایران است.
🔻چرخش سیاست محمدرضاشاه پهلوی نسبت به اسرائیل
🔻«مسئله‌بودن» اسرائیل در جهان اسلام
🔻چشم‌انداز جمهوری اسلامی: محبوبیتی که با شکست‌دادن اسراییل در جهان اسلام به دست می‌آورد.
🔻فکر احتمالی «شاهنشاه اسلام‌پناه» پهلوی در جهت رقابت برای رهبری جهان اسلام.
🔻یک دلیل تقلای نافرجام ج.ا، برای اسلامی‌سازی ایران
🔻مشکل اصلی اسراییل در زمان صدام عراق بود نه ایران
🔻سخن پایانی
🗣معین مشکات
@fanusname

Читать полностью…

فانوسنامه

🔻کوتاه:
1⃣حماسیان مرتکب جنایت علیه شهروندان اسرائیل شده‌اند که بی‌شک تأییدپذیر نیست. اما ظاهرا کسانی که تاکنون اهمیتی به جنایت‌های اسرائیل ندادند و حال دلواپس انسانیت شده‌اند، تنها زمانی با جنایت مشکل دارند که ازسوی ج.ا و متحدان آن باشد و نه برعکس.
2⃣نفرت به‌حق ما از سیاست‌های داخلی ج.ا نباید چشم بر واقعیت‌های خارجی ببندد. اسرائیل رقیبی جدی برای منافع ملی ایران است که اخیرا نیز از جهت‌های مختلف درحال خفه‌کردن روزنه‌های تنفسی ایران بود. موازنه باید تغییر کند و بدون تأیید توحش حماس، از این واقعیت که ممکن است موازنه تغییر کند استقبال می‌کنم.
3⃣کسانی که مقابله با اسراییل را به ماهیت ج.ا ربط می‌دهند به یاد بیاورند اتحاد محمدرضاشاه با اسرائیل مربوط به زمانی‌ست که جهان عرب به‌رهبری عبدالناصر درحال سیطره بر آسیای غربی بود. پس از انحطاط آنان، رابطهٔ شاهنشاهی ایران و دولت اسرائیل تغییر کرد؛ زیرا اکنون طرفین رقیب منافع ملی یک‌دیگر بودند. این چرخش سیاست تا حمایت مالی شاه از لبنان و نیروهای فلسطین هم پیش رفت.
✍🏼معین مشکات

@fanusname
📺 برش‌هایی از موضع‌های تأمل‌انگیز شاه دربارهٔ اسرائیل (برچیده از رسانه‌های مختلف)

Читать полностью…

فانوسنامه

💠برای عموهای بی‌ادعا

🔹هفتهٔ «دفاع مقدس» گذشت، توپ‌خانه‌ی تبلیغات حکومت کماکان پرفشار و بی‌اعتنایی مردم کماکان برقرار. دیگر این نام و این هفته برای بسیاری از ما معنا ندارد و هیچ حسی در ما نمی‌انگیزد.
کسانی از جنگ بازگشتند که پاداش فداکاری‌شان را تمام و کمال؛ بلکه بسیار زیاده از حق‌شان گرفتند. من هیچ رغبتی به تشکر و تمجید این رزمندگان ندارم، هیچ دِینی نسبت به آنان بر گردن خود نمی‌بینم و اگر زخم و رنجی از جنگ به یادگار می‌کشند برایم هیچ مهم نیست.
اما این، همه نیست

🔸آمده‌ام یادی کنم از کسانی که کمتر از آنان یاد می‌شود: از شما! از شما که با تن نحیف از جنگ برگشتید و شکم‌ها را پشت میز ریاست فربه نکردید؛ به زمین کشاورزی‌تان، به پشت میز معلمی‌تان، به محراب مسجد ساده‌تان، پشت فرمان تاکسی فرسوده‌تان، زیر دستگاه‌های کارخانه‌ی پردود و پشت جاروی رفتگری‌تان بازگشتید و بی‌سروصدا و بی‌ادعا چنان کار خود را از سر گرفتید که تو گویی تابه‌حال در خانه نشسته‌ و نه در وقفه‌ی غیبت خود، زیر باران خمپاره و توپ و فشنگ هر لحظه در خطر مرگ بودید. یاد می‌کنم از شما دلیرمردان میهن‌دوستی که دیروز در برابر گلوله‌های بعثیان سینه سپر کردید و امروز در برابر بی‌عدالتی سینه سپر می‌کنید.

🔹یاد می‌کنم از شما شیران ارتش که هرچه توانستند سهم رشادت‌تان را پنهان و مصادره کردند. شما که با وجود متلاشی‌شدن سازمان پرافتخارتان در معرکهٔ انقلاب، دشمن بعثی را زمین‌گیر کردید. از شما که ایثار را بهانه‌ی ذبح عقلانیت و قربانی‌کردن کرورکرور جوان‌های پاک کشور نکردید. از خلبان محمود اسکندری و همانندان او که نگفتند آزادسازی خرمشهر تا چه اندازه مدیون رشادتش بود. همو که چون گفتند دل در گروی پادشاهی دارد، اخراجش کردند و سهم افتخارآفرینی‌اش را به تشییع جنازه‌ای سوت و کور در فضایی امنیتی دادند.

🔸از همه‌ی شما عموهای سنی، زردشتی، مسیحی، بهایی و یهودی‌ام که با همه بی‌مهری‌ها ‌و اجحاف‌ها که چشیدید، جان گران‌مایه را در راه دفاع از میهن به دست گرفتید. از هراچ هاکوپیان نازنین که سی و سه سال پدر و مادرش را چشم انتظار نگه داشت تا با پاره‌استخوان‌های خود در کلیسا به دیدارشان بیاید. از هنریک دراوانسیان که نمی‌دانم هنوز اسیر کدامین خاک است.

🔹از شما که نجیبانه و محجوبانه خاطرهٔ ایثارتان را پنهان می‌کنید، به رشادت‌های‌تان فخر نمی‌فروشید، زخم‌های‌تان را پنهان می‌کنید و شب‌های غریبی‌تان در اسارت را نمی‌گویید. از شما که چون از اسم و رسم شما استفادهٔ سوء بردند و با نام شما دکان گشودند و نان خوردند، گذشته پرافتخارتان را کتمان می‌کنید تا مبادا کار ایشان را با شما پاکان قیاس بگیریم.

🔻و حتا... حتا از شما که ناخورده رانت، تمام‌قد از حاکمان دفاع می‌کنید، چون ایشان را هم‌چون خود زلال می‌دانید. حتا از شما یاد می‌کنم.

⚜ای قهرمانان سالیان کودکی‌ام که همواره رشادت‌های‌تان در دفاع از این بوم و خاک را در خیال خود زنده نگاه داشتم! خواه عمر عزیز را به حضرت خاک سپرده‌اید و خواه سایهٔ لطف‌تان بر سر ماست (و بماناد)؛ با شما هستم! سوگند نمی‌خورم و اطمینان ندارم که اگر در زمانه‌ی آزمون شما می‌زیستم، همان ایثار، همان فداکاری که شما کردید تکرار می‌کردم.

▫️عموهای عزیزم! تا همیشه مدیون‌تان هستم...

✍🏼معین مشکات
@fanusname
🎧اسارت / مجید انتظامی:
/channel/sfiles/265

Читать полностью…

فانوسنامه

💠برای ازدواج در قرن بيست‌‌‌‌ويکم بايد تصورات رمانتيک کمتری داشته باشيم

📍انقلاب صنعتی که شد خانواده‌های صنعتی-بورژوا پدید آمدند و زنانی که در فعالیت‌های سنگین کارخانه‌ها جایی نداشتند، اصطلاحاً به «زنان خانه‌دار» تبدیل شدند. قرن نوزدهم و انقلاب صنعتی برای ما «وصلت عاشقانه» را به ارمغان آورد تا حفاظی باشد دربرابر سوءاستفاده از زنانی که از نظر اقتصادی وابسته بودند. وقتی زنان در قرن بیستم به استقلال اقتصادی دست یافتند، کم‌کم به «وصلت خودبیانگرانه» روی آوردیم که در آن «عشقِ بی‌حساب» دیگر لازم نبود از منافع زنانی که به‌لحاظ اقتصادی وابسته‌اند محافظت کند و درعوض بیشتر بر فردیت، استقلال و تحقق آرزوها تاکید شد. در قرن بیست‌ویکم، به لطف دورکاری و تجارت الکترونیک، شکاف شدید میان «خانه» و «کار» که پیش‌تر موجب ظهور چنین نقش‌هایی شده بود دوباره در حال محوشدن است. حالا برخی زوج‌های جوان، با استفاده از این فرصت، پیشگامِ الگوی جدیدی از زندگی مشترک شده‌اند، الگویی که ریشه‌اش نه به دوران مدرن که به عصر پیشامدرن و خانواده‌های تولید‌کننده-کشاورز بازمی‌گردد.
📌 ادامه:
B2n.ir/a62082
از کانال ترجمان
@tarjomaanweb

نسخه‌ی صوتی👇🏻

Читать полностью…

فانوسنامه

💠با رجزدرمانی نمی‌شود ۱/۲

🔸رجزخواندن، یکی از ترفندهای لازم در جنگ‌ها و کشمکش‌هاست تا حریف را بترسانند و اعتمادبه‌نفس او را ضعیف کنند. در متن‌های حماسی نمونه‌های جالبی از رجزها وجود دارد. مثلا یکی از آن‌ها که از شاهنامه به یاد دارم، مربوط به نبرد رستم با پهلوان معروف تورانی، اشکبوس کُشانی است. در مبارزهٔ تن‌به‌تن پیش از جنگ دو لشگر، رستم پیاده به نبرد با اشکبوس می‌رود. اشکبوس در رجزهایی که برای رستم می‌خواند به پیاده‌بودن او اشاره می‌کند:
🔻کشانی بدو گفت بی‌بارگی (بدون اسب)
به کشتن دهی سر به‌یک‌بارگی
رستم در پاسخ رجزباران می‌کند و از جمله می‌پرسد:
🔻به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ
سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟
که هم خودش را با تشبیه به شیر و نهنگ (در قدیم به‌معنای تمساح) و پلنگ قوی نشان می‌دهد و هم سطح طعنه را فراتر از شخص کشانی می‌برد. می‌پرسد در مملکت شما تورانی‌ها پهلوانان هم جرأت پیاده جنگیدن ندارند؟

👈🏼اثرگذاری رجز شرط‌هایی دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها تناسب‌داشتن آن با گوینده است. اگر گوینده بدون قدرت مواجهه، رجز بخواند، در نهایت خود را تحقیر می‌کند و مواجهه‌های بعدی با حریف را برای خود سخت‌تر.

🔹مدتی پیش یک فرد نحیف‌اندام وارد زدوخوردی با دو نفر شد که اگر خودش اصرار بر دشنام‌دادن نداشت پیش‌گیری‌پذیر بود. من جلو رفتم و به‌زحمت توانستم او را از زیر مشت‌ولگدهای حریفانش بیرون بکشم و آن دو را آرام کنم تا به خانه‌های‌شان بروند. مرد کتک‌خورده که به نظر می‌رسید زباله‌گرد باشد، درحالی که در سکوت می‌لرزید، با بغض خرت‌وپرت‌هایش را در گونی می‌ریخت. وقتی آن دو نفر به خانه رفتند، این یکی شیر شد؛ گونی‌اش را بر زمین کوبید و با عربده‌کشی شروع به رجزخوانی کرد که «بیایید بیرون می‌خواهم فلان و فلان‌تان کنم»! چندبار از او خواستم برود، حریفان را که سر از پنجره بیرون آورده بودند مجددا آرام کردم تا به کوچه برنگردند. این یکی باز چند قدم دور می‌شد، دوباره برمی‌گشت و شاخ و شانه می‌کشید! گفتم «دو نفرند؛ حریف‌شان نمی‌شوی» گفت: «صد نفر را حریف‌ام»! من هم دیگر خسته شدم، او را تنها گذاشتم و رفتم تا کتکی را که لازم دارد دریافت کند.
بعد که داشتم به این رجزخوانی احمقانه و نمونه‌های مشابهی که قبلا دیده بودم فکر می‌کردم، دیدم کمابیش می‌توان در سیاست هم آن را یافت. رابطهٔ جمهوری اسلامی با نظام سلطهٔ جهانی
رابطهٔ براندازان ایرانی با جمهوری اسلامی
و رابطهٔ جمهوری اسلامی با مردم درحال تغییر ایران

〰ادامه دارد

Читать полностью…
Subscribe to a channel