🔵موهبت ناخواستهٔ انقلاب
فرستهٔ دوم
🔸مسلما برای من که تعلقات دینی دارم، دوری مردم از دین مطلوب و خوشایند نیست. اما بیدینی تنها یک روبنا و یک جلوه از مطلبی بس مهمتر است؛ اینکه جامعه دارد جرأت اندیشیدن را تمرین میکند. روشن است که این تمرین با عارضهها و نابهنجاریهای متعدد همراه هست و خواهد بود و دینستیزی در نگاه من یکی از همان نابهنجاریهاست.ولی مرا برنمیآشوبد؛ اگر در دینداری ارزشی هست (که هست)، شاید بالا و پایین برود (که میرود) ولی زنده میماند. شاید اگر به همین منوال برویم، برای دورهای نه چندان کوتاه، خشمهای تلنبارشده از حکومت دینی، فضای جامعه را شدیدا علیه دین امنیتی کند. ولی از تاریخ رنسانس میتوان گفت که احتمالا اینها عارضههای گذراست. مهم آن است که جامعه اکنون مثل کودک نوپایی که تازه راهرفتن آموخته، از زمین برخاسته و اندیشهورزی را تمرین میکند و اینکه چنین اتفاقی افتاده از موهبتهای ناخواستهٔ انقلاب اسلامی است.
🔹اگر انقلاب نمیشد، شاید ایران اکنون، به رفاه نزدیکتر بود. اما چه بسا مردم تنبل فکری بار میآمدند و همچون برخی کشورهای نوکیسهٔ منطقه، تنها یک عده مصرفکنندهی بیدغدغه بودند؛ میخریدند، میخوردند، میخوابیدند و فردا و پسفردا همین چرخه را از نو تکرار میکردند. این پدیدهٔ انقلاب بود که ما را به اندیشیدن واداشت. جامعهای که با خوشخیالی میپنداشت با تشکیل حکومت دینی به جایگاه والایی از رشد مادی و معنوی همزمان میرسد، وقتی که دید پندارهایش درست از آب درنیامده مجبور به خواندن و اندیشیدن شد. مجبور به خودانتقادی شد. درست است که در این خودانتقادی به خودتخریبی رسیده و خود را سراپا به باد تحقیر میگیرد، درست است که با زدن بر سر ایران و ایرانیت حس حقارت ملی را شدت میدهد؛ اما این خودتخریبی هم واکنشی (احتمالا) گذرا به لاف خودستایی حکومت است. مهم این است که دارد اندیشیدن آزاد، بحث آزاد و دوری از تعصبات مذهبی را تمرین میکند. و برای همین است که گاهی به نظر میرسد قدرت اندیشهٔ ایرانی و دانش عمومی او از همسایگانش بالاتر است. این چیزیست که اگر انقلاب نمیشد احتمالا بسیار دیرتر رخ میداد. این تنگناها و فشارهای اقتصادی و اجتماعی که حکومت ایجاد کرده، هرچند بسیاری از آرزوهای من جوان امروز را بر باد میدهد. اما برههای سرنوشتساز است که همچون کلیسای قرون میانه، مأموریتی تاریخی در این کشور دارد؛ بی آنکه خود بداند و بخواهد.
✍🏻معین مشکات
🔵ملال ابنسینای متأخر از استدلالیان
🔷شیخ رئیس در مقدمهٔ «رسالةالطیر» که یکی از نوشتههای عرفانی پایان زندگی اوست، نشان میدهد که برخی دوستان فلسفیاش از تحول معرفتی و گراییدن او به عرفان خرسند نبودهاند:
✍🏻«چه بسا برادری که داستان من [الطیر] را بشنود بگوید که فهم و شعور من دچار زیان شده است و سوگند بخورد که من به پرواز درنیامدهام و گرفتار شکارچی نشدهام؛ بلکه این خرد من است که در بند دام اسیر شده. آدمی چطور میتواند پرواز کند؟ چطور پرندهای میتواند سخن بگوید؟ [ای بوعلی!] این صفراست که بر مزاجت غلبه کرده و خشکیست که به مغزت وارد شده است! بایستی که جوشاندۀ افتیمون بنوشی و حمام روی و خود را با آب گرم و شیرین بشویی و روغن نیلوفر استنشاق کنی و خوراک قوی بخوری و مدتی استراحت کنی و زیاده فکر نکنی! سوگند به خداوند -که از آنچه در ضمیر ماست آگاه است- ما از رنج و پریشانی تو نگرانایم!»
🔶و در پایان که به نظر میرسد حوصلهٔ او از این دوستانش به تنگ آمده باشد در پاسخ صرفا به این فراز قرآنی بسنده میکند: «وَ سَیَعلَمُ الذینَ ظَلَموا أیُّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبونَ» (۲۲۷ شعراء)
@Elahidanan
📄زهد و رهبانیت در عرفان اسلامی
✍🏻علی اشرفامامی
📰فصلنامهٔ زبان و ادبیات فارسی
💧چکیده: در جستار حاضر دربارهٔ ارتباط عرفان اسلامی با رهبانیت که ارکان اساسی آن را خلوت، ریاضت، فقر و سیاحت تشکیل میدهند، بحث و نشان داده شده است که اصل بنیادین رهبانیت، یعنی انضباط و اطاعت، در هر یک از این سه رکن، وجه تمایز زهد صوفیانه با گونهٔ دیگر زهدورزی است. در نخستین گفتار از تفسیر و توجیه خاص عارف محقق، ابنعربی درمورد جایزبودن رهبانیت در شرع اسلام و همسنگپنداشتن آن با «عهد» و «نذر» سخن رفته است، که درنهایت به مشروعیت طریقت عرفانی نیز میانجامد. این مشروعیت با سیرهٔ اهلبیت پیامبر، بهویژه سیرهٔ امام علی که اکثر سلسلههای صوفیه بدو ختم میشوند، تأکید بیشتری مییابد؛ چرا که مطابق احادیث، یاران آن حضرت کسانی هستند که رهبانیت در سیمایشان نمایان است. همچنین از نشانههای دوستداران امام علی مواجهه با تجربهٔ فقر رهبانی است. در همین رابطه چالش صوفیه با حدیث «لا رهبانیة فی الاسلام» نقد و بررسی شده است.
🗝کلیدواژهها: امام علی، انزوا، اطاعت، رهبانیت، رهبت، ریاضت، سیاحت، سیرهٔ نبوی، طریقت، عهد، فقر
@Elahidanan
✍🏻شیخْ محمدی باید...
🌳دیروز (۲۵ فروردین ۱۳۹۷) به باغ مرحوم پدربزرگام در اطراف اصفهان (زرینشهر) رفته بودم تا طعم باغبانی را بچشم! باغبان پیری از اطراف به یاریام آمد، سر و وضع و اخلاق و سلوکاش دقیقاً نمونۀ "رعیِت" بود که هنوز در بعضی از نقاط بلاد اصفهان به کارگران باغ و زمین میگویند. دلگیر و آزرده بود از اوضاع. از وضع مدیریت آب گرفته تا اقتصاد، از کر بودن گوش بالانشنیان از درد مردم، از ریاکاریها و سوءاستفاده از دین...!
❗️رعیتها... آخرین صنفی که در مخیلۀ برخی میگنجید واقعیتهای ورای شعار را بفهمند! اما حالا رعیت کوچهباغهای زرینشهر، با بیان ساده و متین روستاییاش حرفها میزند که آدم از قشر دانشگاهی انتظار میکشد و رعیت ورزنه، روزهاست که در خیابانهای اصفهان پابرجا مانده و عدالت میطلبد.
🔹پیرمرد رعیت از متانت و ادب خارج نمیشد، صدایاش بالا نمیرفت، لبخندهای صمیمیِ گاهبهگاه از لباش نمیافتاد، پرحرفی هم نمیکرد. جملههایاش کوتاه، بیاناش ساده و انتقاداتاش نافذ بود و از نقد روحانیان هم غفلت نداشت. از روحانیانی که پشت سر آنان نماز خوانده و با صحبتهای آنان راهی جبهه شده بود و حالا... چیزی دیگر از آنان حس میکرد...
💢او میگفت و خاک باغ، از پسابهای آلودۀ تصفیهخانه سیراب میشد، خاکی که خوراکاش شهد زندهرود و چشمههای زلال پیرامون بود و اکنون به لطف بیکفایتیها (و بهبهانۀ خشکسالیها) از هیچیک خبری نیست. حالا پیرمرد از این میگفت که این کمبود آب همین رعیتجماعت –به این سادگی و زلالی- را به کجا رسانده و چطور بر سر این پساب سر یکدیگر را کلاه میگذارند و برای تصاحب آن، باغداران و کشاورزان صحرا روبروی هم ایستادهاند. و هماهنگی برای آبیاری یک باغ از همین پساب آلوده اکنون چه زحمتی دارد و چیزی معلومتر شد؛ اینکه قبل از آن -به وقت باز کردن آب از صحرا- بیل را از من گرفت: به من گفت: «تو جلو نیا!» و خود به دل صحرا زد...
🔱پرسیدم که پیش از این چگونه آب را در منطقه تقسیم میکردند، لبخند زد: «ما که تقسیم نکردیم! شیخ محمد تقسیم کرد و چقدر هم خوب تقسیم کرد!» شیخ بهایی را میگفت، طوری میگفت «شیخ محمد» که گویا روحانی مسجد محلهشان است! 450 سال پیش این عالم اندیشمند مسلمان، زایندهرود را با محاسبات دقیق فنی و بهمقدار نیاز همه در بلاد اصفهان تقسیم کرد و اکنون «مادی»های شهر اصفهان یادگار او را -هرچند خشک و بیآب- نشان میدهند. تقسیمی عادلانه و دقیق که همه حقابهداران را راضی میکرد و هنوز پس از ۴ سده در ذهن رعیت مانده است که شیخ محمد چه خدمتی به آنان کرد...
/channel/sfiles/191
👳🏼و اینک پرسش رعیت این است که میان این همه شیخ در ایران، شیخ محمد کجاست تا قلبش بهجای پربودن از درد مردم، با تعصبات کور سیاسی سنگین نشود و عاجز از پاسداشت عدالت نباشد؟ این را دیگر شاید آن رعیت نداند، اما من خوب میدانم که علامۀ دانشمند و فیلسوفی چون شیخ محمد باید تا بداند که ادارۀ امور مردم تخصص میخواهد و با شعاردادن و گندهگویی و وعدههای پوچدادن به نتیجه نمیرسد. روحانی وارستهای چون شیخ محمد باید تا مقام و تکلیف خویش را بشناسد و ایمانش را بهپای تعلقات سیاسیاش ذبح نکند. پدر مردمداری چون شیخ محمد باید که جای صرف عمر خود بر «یجوز و لایجوز»های بیفایدهٔ فقهی، درد و دغدغهاش همین مردم گوشت و استخواندار باشد، به مشکلات آنان بیندیشد و علمی را بیاموزد که دوایی بر درد آنان باشد. فرزانهای چون شیخ محمد باید تا چنان امور را اصلاح کند که هنوز از پس قرنها یادش از دل رعیت جماعت محو نشود. شیخ محمدی باید...
م.فانوس
▫️▫️▫️▫️
@sonnat1
▫️▫️▫️▫️
🔷حکیمان مشایی؛ ستارههای درخشان در میان عالمان اسلام
💠در الاهیات اسلامی، معنای امروزین «روحانیت»، یک مفهوم وارداتی از مسیحیت است که سابقۀ آن به عصر قجر میرسد و خود این نوع روحانیت ظاهرا ریشهای در متن مقدس ندارد. این روحانیان مسلمان (آخوندها) درواقع کشیش اسلامی هستند که شغلی دارند و آن شغل عبارت است از برگزاری مناسک دینی. لقب «حاجآقا» که در ایران به این قشر عطا شده تناسب با چنین شغلی دارد. البته کشیشان مسلمان عموما به سودمندی همتایان مسیحیشان نیستند و این را با سنجش حوزۀ کمخاصیت قم و حوزۀ پرفعالیت رُم میتوان فهمید.
✔️اما در قرآن و حدیث مفهوم "عالم" و "فقیه" -یعنی کسی که فقه (فهم عمیق) دین دارد- به چشم میخورد که همواره عدهی کمی از این عالمها در دین اسلام وجود داشتهاند. مثلا در روزگار معاصر محمدحسین طباطبایی که امروز 24 آبان بزرگداشت اوست یکی از این عالمها بود.
حال به باور من، حکیمان مشایی از موفقترین عالمان مسلمان بودهاند. دستکم چون:
🍃نهتنها مزاحم خردورزی نمیشدند؛ بلکه از خردگراترین انسانهای عصر خود بودند. برخیشان با اشراق و شهود هم کنار میآمدند، اما آن را بهانهای برای کنار زدن خِرد انتقادی نمیکردند و در مقام استدلال شعر نمیسرودند!
🍃دانشمند بودند، گرچه کمتر کسی چون شیخ بوعلی جامع همۀ علوم میشد؛ اما هر حکیمی دستکم در علمی از علوم طبیعی و ریاضی دستی چیره داشت.
🍃عمرشان را بر تکرار مکررات بحثهای فقهی تلف نمیکردند، اما فقه و دیگر علوم نقلی را خوب آموخته بودند.
🍃کسوت و خدمت روحانی را مانعی برای آزاداندیشی فلسفی نمیساختند و سلوکشان با مردم عامی آنان را عامزده نمیکرد. چنانکه حکیم عمر خیام نیشابوری را بهسبب علم و تقوا "امام" لقب مینهادند، اما در سرودههایاش -هرچقدر از آن هم جعلی و صرفا منسوب به او باشد بالأخره- مایهای از حیرت فلسفی را به نمایش میگذارد. یا چنانکه ابنرشد برای مردم یک حدیثشناس و فقیه و قاضی بود ولی در ساحت فلسفیاش هیچ از تأویل خردگرایانۀ دین فرونمینهاد.
🍃 در عمل و نظر اهل سازش با دیگر دین و مذهبها بودند. هیچ نیازی نبود که در نشست نمایشی و فرمایشی «تقریب مذاهب» بنشینند و نغمۀ برادری بسرایند و سپس نماز جماعتشان را جداگانه اقامه کنند و در بازگشت بر منبر خود علیه یکدیگر یاوه ببافند. چنانکه در مجلس بوعلی از جوزجانی که فقیهی مسلمان بود تا بهمنیار مرزبان که زردشتی بود (و امروزیان به تشیع مشرفاش کردند!) یکسان مینشستند و بهره میبردند. شیخ ابوریحان (هرچند به معنی دقیق کلمه مشایی نبود ولی از آنان تأثر داشت) اولین کتاب هندشناسی جهان را پدیدارشناسانه و با کمال انصاف نگاشت و هیچ تعصب دینی را در معرفی باورهای دینی هندیان دخالت نداد. چنانکه بعدها میرفندرسکی بر همین راه رفت.
🍃نهتنها اهل جدل کلامی برای دفاع از یک فرقه نبودند؛ بلکه شخصیتی فرامذهبی داشتند. بسیاری از این حکما فقط یک شیخ مسلمان بودند و در مذهب و فرقهای نمیگنجیدند. این هیچ عجیب نیست که چرا کسی نمیداند فارابی و بوعلیسینا از کدام نحلۀ تشیع بودند و چرا روشن نیست که ابوریحان شیعه بوده یا سنی و چرا معلوم نمیشود که خواجهنصیر در میانۀ عمر واقعاً شیعهٔ اسماعیلی بوده یا صرفاً با آنان همکاری داشته است! چرا کسی نمیداند کندی در ابتدا مسیحی بوده و مسلمان شده یا یهودی بوده و مسلمان شده! شاید باید جواب این سوالات را از حکیم خفری پرسید که وقتی شاه متعصب شیعی -اسماعیل صفوی- دستور میدهد یا خلیفگان را لعن کند یا بمیرد، او هم بهراحتی لعن میکند و بعد در جواب اعتراض شاگرداناش میگوید که چرا باید مرد فاضلی چون او برای چند عرب کشته شود؟!
🍃در میدان مدیریت منشأ خیر و برکت بودند، نه زجر و زحمت. اگر نبود خواجهنصیری که بعضی از نواندیشان بر مصلحتسنجیاش خرده میگیرند، همانقدر هم از ویرانی مغول جبران نمیشد که شد. و شیخ بهایی را چرا نگویم که هنوز بعد از ۴قرن خدماتاش از خاطر مردم اصفهان نرفته است؟ کفایتشان نه حاصل شعار و آرمان؛ که از علم و معرفت به زمان بود.
🍃آنان نه لقبهای پرطمطراق مقدس بر خود مینهادند و نه دکان میساختند. به نام خود اکتفا داشتند، جای مریدپروری، علامه تربیت میکردند و بعضی در کمال سادگی حتا در لباس مردم در خدمت خداوند حاضر میشدند. آنان که اهل عرفان بودند دام کرامت نگشودند و دانه نریختند. بوعلی که در وادی عرفان، منتقد مشهورش فخر رازی را هم به تحسین آورد، مریدی گرد خود نیاورد و در کرامتبازی حقه نیازمود. و خدا رحمت کند فارابی را که لباس صوفیه میپوشید و در کمال زهد بود، تنها زاده شد، بی اسم و رسم تنها زیست و در تنهایی دنیا را وداع گفت.
🍂خدا رحمت کند آنان را... اینک قرنهاست که رفتهاند و مسلمانان را در درد جهالت و حماقت تنها نهادهاند...
✍🏻معین مشکات
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - گزیدهی جلسهٔ چهاردهم (بهدلیل بروز اشتباه در چاپ پرسشها، بخشی از جلسه دچار تکرار مضمون از جلسهٔ پیشین شده که در فایل یکپارچه نیامده است)
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🔵بهعنوان یک روحانی، نمیگذارم کودکانشان را دیندار کنند!
🗣لیانگ شٔینگیانگ
🔹یکی از وظیفههای اصلی من بهعنوان یک کشیش دائویی، گسترش ایمان و فرهنگ دائویی است و چند سال پیش یکی از مریدان خانم گفت که تصمیم گرفته رسما فرزند ۵سالهاش را دائویی کند. آنها که با ایمان دائویی آشنا نیستند احتمالا میپندارند بابت این خبر خوشحال شدم؛ هرچه نباشد، بهزودی یک مرید دائویی جدید در جهان وجود میداشت و دین از نسلی به نسل بعد میرسید. اما درواقع من برآشفتم.
🔸ابتدا توضیح دهم که آیین دائو یک دین بومی چین و پیرو فلسفهٔ «دائو» است که بر هماهنگی انسان با طبیعت تأکید میکند. دائوییها به یک شخص آفریننده باور ندارند؛ بلکه ایمانشان به نظام طبیعی جهان است.
با این وجود همچنان دائو یک دین سازمانیافته به شمار میرود؛ پیروان باید نصوص دائویی را مطالعه کنند، ایزدان را تکریم کنند و ارشادات یک کشیش را پیروی کنند. انواع قانونها نیز هست که پیروان باید پاس بدارند، مانند محدودیتهایی در رژیم غذایی.
🔹اما بعد، ورود به یک آیین، واقعا یک تعهد جدی است. وقتی مردم دین جدیدی برمیگزینند باید پراراده باشند، چرا که این مسئولیت واقعا بزرگیست و در پی آن امور مختلفیست که باید از آنها دست بردارید. این بود که من قویا با با تصمیم مرید خود برای تغییر دین فرزند کوچکش مخالفت کردم. من بر این باورم که پیروی از آیین دائو چیزیست که هر فرد باید خودش تصمیم بگیرد و اصلا نمیتوانم بپذیرم که یک بزرگسال، دین را بر یک کودک تحمیل کند.
🔶آیین دائو فداکاری و شفافیت ذهن را الزام میکند و این چیزیست که یک فرد نباید قدم در آن بنهد، تا وقتی آنقدر بزرگ شود که بتواند رضایت و توافق واقعی خود را ابراز کند.🔷
🔹در چین معاصر دو مکتب دائویی وجود دارد: «ژِنگیی دائو» و «کوانژِن دائو». جنبش ژنگیی طبیعتگرایی را تبلیغ میکند و به مریدان اجازه میدهد که به آیین دائو بدون زندگی اجباری در صومعه عمل کنند. ازدواج هم قدغن نیست و اعضا اجازهٔ تشکیل خانواده دارند. از سوی دیگر مکتب کوانژن اصول و محدودیتهای سختگیرانهتری اعمال میکند، خواهان صدرنشینی سنت ایمانی در زندگی است و ازدواج و آمیزش جنسی را نفی میکند.
من و مریدانم به مکتب کوانژن تعلق داریم، اما به مریدانم میآموزم که از قلبشان پیروی کنند. اگر آنها فرد مناسبشان را پیدا کنند، مادام که ایمانشان را حفظ کنند ازدواجشان را بد نمیدانم.
بهدلیل سیاست تکفرزندی چین بسیاری از بزرگسالان تنها فرزند خانوادهٔ خود هستند [این سیاست مربوط به زمان مصاحبه بوده و درحال حاضر لغو شده است]. اگر آنها تصمیم بگیرند که فرزندی نداشته باشند، خط تبار خانوادهٔشان به پایان میرسد. بر این باورم که مهم است نیکوییهای فرهنگ چینی از نسلی به نسل بعد برسد. این است که بد ندانستم مریدم ازدواج کند و فرزنددار شود. اما از آنجا که ازدواج مطابق استاندهٔ (استاندارد) سنت کوانژنی نیست، برای نخستین بار با بحث دربارهٔ معضل فرزند رویارو شدهام.
🔸آیین دائو هوادار آن است که به کودکان گسترهٔ وسیعی از دانش سنتی آموخته شود. با اینهمه بر این باورم این پذیرفتنی نیست که یک کودک را از حق انتخاب دین محروم کنیم. ایمان مرید من باید جدا از ایمان فرزندش بماند. تکرار میکنم که آیین دائو فداکاری و شفافیت ذهن را الزام میکند و این چیزیست که یک فرد نباید قدم در آن بنهد، تا وقتی آنقدر بزرگ شود که بتواند رضایت و توافق واقعی خود را ابراز کند.
ما باید هشیارانه تضمین کنیم که آموزههای دائویی تنها در موجهترین راه منتشر شود. آیندهٔ کودکان ما سرشار از هیجانات و امکانهای مختلف است و باید فضای امنی را برای رشد آنها فراهم کنیم. ما نباید بهجای آنها برای آیندهٔشان تصمیم بگیریم یا از حق انتخاب دین محرومشان کنیم.
@elahidanan
🔹من یک هوادار پرشور آیین دائو هستم و هر کاری در حیطهٔ قدرتم باشد انجام میدهم تا دین را به هرکس که میتوانم معرفی کنم. من حتا معرفی آیین دائو به کودکان را از این راه تشویق میکنم که آنها معبدهای دائویی را ببینند، تجربهای از اینکه سبک زندگی دائویی چیست داشته باشند و مناسک ما را مشاهده کنند. من فکر میکنم خوب است که فرزندان تشویق شوند تا تجربیات دینی داشته باشند. اما اگر فرزند ما تمایل ندارد یا کوچکتر از آن است که بتواند تصمیمی منطقی راجع به خواستههای خود بگیرد، نباید آنها را مجبور کنیم تا به دین بپیوندند؛ چرا که لازمهٔ چنین تصمیمی پیروی از مجموعه قانونهایی جدی برای زندگی است.
به آن مادر گفتم که چه احساسی در اینباره دارم و او هم پذیرفت و گفت میگذارد فرزندش خود هرگاه بزرگ شد در اینباره تصمیم بگیرد. من تا همیشه مریدانم را منع میکنم که کودکانشان را به آیین دائو درآورند.
منبع:
https://www.sixthtone.com/news/1091/why-taoism-isnt-suitable-for-children
🔹گشتوگذاری در موزهٔ آقاخان در تورنتو
🔸این موزه توسط «شبکهٔ توسعهٔ آقاخان» و با محوریت هنر و فرهنگ مسلمانان ساخته شده است.
@Elahidanan
🔻آقاخان لقب امامان کنونی شیعیان اسماعیلی است.
📰مقاله: بازفهم قرآن و حدیث در تاریخ جهانگشا؛ حملهٔ مغولان و اثر آن بر عزت نفس ایرانیان
✍🏻نیما اورازانی و مرتضی موسوی
💧چکیده: پس از حملۀ مغول، تاریخنویسان متعددی به شرح وقایع این رویداد پرداختند. یکی از آثار مهم این دوره، تاریخ جهانگشای جوینی است. کاربرد گستردۀ آیات و احادیث و روایات در این اثر به منظور توجیه حملۀ مذکور جلب نظر میکند؛ گویی مؤلف خواسته است از همۀ آگاهیهای قرآنی خود برای طبیعی جلوه دادن رویدادهای تلخ و فاجعهبار حملۀ مغولان بهره جوید و هر آنچه در قرآن کریم در بارۀ حکمت و رحمت خداوند گفته شده است، برای تبیین این معنا به کار گیرد که حملۀ مغولان، تقدیری الاهی، و چاره ناپذیر بوده است. بناست که در این مطالعه در مقام تبیین و تفسیر روانشناختی این توجیه برآییم و دریابیم چرا جوینی و عمدۀ معاصران ایرانی وی در مقام رویارویی با این مصیبت بزرگ، دانستههای مذهبی خویش را به مثابۀ آرامبخشی برای تعدیل روان خود به کار بردهاند. بدین منظور، مطالعه را با تکیه بر نظریۀ روانشناختی «اِسناد» از فریتْس هایدر و همچنین، نظریۀ «ناهماهنگیِ شناختی» لئون فِستینگِر پیش خواهیم برد. بدین سان، از یک سو، رویدادی تاریخی را از رویکرد روانشناسی اجتماعی بازخوانی میکنیم؛ همچنان که از دیگر سو، اثر ذهنیتهای مفسر و هم رویدادهای اجتماعی را بر فهم متون دینی مطالعه خواهیم کرد. چنان که خواهیم دید، کاربرد آموزههای مذهبی برای تعدیل روانی، درعمل به تثبیت حاکمیت مغولان انجامیده است.
/channel/sfiles/250
🗝کلیدواژهها: عطامَلِک جُوِینی، نظریۀ اِسناد، ناهماهنگیِ شناختی، عزت نفس، هرمنوتیک، جامعهشناسی معرفت، تفسیر به رأی
@elahidanan
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی دوازدهم (پاسخ به پرسشها)
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🔵 شناخت خود حقیقی و نیاز به دین
🔹دین بهطور طبیعی از والدین دیندار به فرزندان میرسد بهقول مولوی «میراث ارزان پدری» میشود:
سر ز شکر دین از آن برتافتی
کز پدر میراث ارزان یافتی
🔻در این حالت دین حکم فرهنگ دارد؛ یعنی همانطور که رسم است در یک روز خاص به دیدار هم بروند، رسم است که باورها و اعمالی حاکی از تعلق به یک دین بروز دهند. حال فرزندان یا این فرهنگ را بهصرف علاقه پاس میدارند، یا بیاعتنا میشوند و یا از آن نفرت میابند و انکارش میکنند. اما کمتر کسی میداند که واقعا از دین چه میخواهد؟ انتظار او از دین چیست و آدمی چه نسبتی با دین دارد تا بتواند موضعی مناسب در برابر آن بگیرد.
🔸من وقتی این را از خود میپرسم، میبینم برای باور به تعدادی گزارهٔ نظری به دین نیاز ندارم؛ زیرا فلسفه بابت تعهدش به منطق، برای باورهای خردمندانه بس است. قانون هم امریست فرهنگی که بسته به نوع ارتباطات انسان با جهان تغییر میکند؛ بنابراین معمولا آنچه حقوقدانان بهطور پیوسته عرضه میکنند، برای نیازهای زمانه متناسبتر است تا آنچه در میراث قانونی یک دین (حتا با قدمت صد سال) آمده باشد. اخلاق هم هرچند با دین رابطهٔ نزدیک دارد، اما تنها از دین مایه نمیگیرد.
🔸آنچه جز در دین نیافتم روبرویی و انس با خود حقیقی است، همانکه در دینهای غربی (برآمده از غرب آسیا) خدا میخوانند. این سطح از خودشناسی را من در هیچکجا جز دین امید و انتظار ندارم و سایر شاخههای معرفت بشری از فلسفه و علم و هنر را در آن ناتوان یافتم. دکارت که گفت: «میاندیشم پس هستم» (cogito ergo sum) سخنی از سر عمق خودشناسی نگفت؛ زیرا آن خودِ اندیشنده یا ذهن، هستی حقیقی را سوژهٔ اندیشه کرده است و نه اینکه خود آن هستی از طریق ذهن دکارت نمایان شده باشد. آیا شما میتوانید واقعا به خودتان بیندیشید؟ یا آنچه به آن میاندیشید تصویریست که از خود در ذهن دارید؟ وقتی میگویید «من» واقعا خود «من» را میبینید یا ایدهها و تصوراتی که راجع به «من» دارید؟!
🔹خودشناسی عمیق از طریق معرفت متعارف ذهنی بهدست نمیآید؛ زیرا نیاز به «بودن در لحظهی حال» دارد؛ درحالی که ذهنیات ما همه در لحظات گذشته سیر میکنند. ولی مناسک دینی که حکم «مراقبه» دارند، میتوانند به طالب جدی و کوشا کمک کنند تا آرامآرام بتواند از گذشته و آینده فارغ شود و در لحظهی حال سیر کند.
🔻 در این راه فرد دیندار میتواند بهاقتضای حال خود از میراث همهٔ دینها بهره ببرد. مابقی هرچه در راه این خودشناسی حقیقی نباشد، دینبازی و دینپرستی است.
در دو چشم من نشین ای آنکه از من منتری!
تا قمر را وانمایم کز قمر روشنتری
T.me/elahidanan
✍🏻 معین مشکات
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی دهم (پاسخ به پرسشها)
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی هشتم (پاسخ به پرسشها)
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی هفتم (پاسخ به پرسشها)
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی پنجم
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🔵موهبت ناخواستهٔ انقلاب
فرستهٔ نخست
🔹چند روزیست که در میدان شاه (نقش جهان) اصفهان فعالیت میکنم. میدانید که بازارهای تاریخی مرکز بازاریهای سنتیست. یعنی کسانی که تا پیش از حکومتیشدن حوزهٔ علمیه، از جدیترین حامیان مالی و اجتماعی روحانیت ۱۲امامی بودهاند. با اینکه هنوز هم تعلقات معنوی و اخلاقی بازاریان این بازار سنتی همچنان چشمگیرتر از دیگر کاسبان است؛ اما با اندکی معاشرت متوجه میشوید که عصیان جامعه دربرابر اعتقادات تلقینی و تبلیغی به ایشان هم سرایت کرده است.
کاسب روبرویی از پروژهٔ مبهم حکومتی «اسلامیسازی علوم انسانی» انتقاد میکند و ساز مخالف حکومت برابر علوم انسانی رایج را مینکوهد. کاسب آنطرف از ایمان و انسانیت غیر شیعیان میگوید و جامعهٔ همکیشان خود را سرزنش میکند. کاسب اینطرف از اینکه در فقه اسلامی سزای دینگشت (ارتداد) مرگ است گلایه دارد و انتخاب دین را حق طبیعی انسان میشمارد.
🔸صبح امروز رانندهٔ اتبوس شهری یک زیارت عاشورای آمیخته به روضه پخش کرده بود. به نظرم زمان و مکان مناسبی برای آن نبود، اما انگیزهٔ راننده را درک میکردم. میدانستم مذهبیهای عامی میپندارند که میتوانند با گستراندن مناسک، جلوی نیستانگاری (نیهیلیسم) جهان مدرن بایستند و غرق اندیشه در همین باره بودم. کمی که گذشت، سروصدای یک جدل میان مسافران مرا از دریای فکر بیرون کشید. یک پیرمرد مسلمان با یک مرد میانسال نامسلمان بر سر شخصیت پیامبر اسلام به بحث افتاده بودند که آرامآرام چند نفر دیگر از مسافران نامرتبط با هم از دیدگاه مرد نامسلمان دفاع کردند و حق را با نظر او دانستند. هیچکس هم در آنجا از دیدگاه پیرمرد یا بهطور کلی از باورهای اسلامی دفاع نکرد. از کناردستیام که جزء خاموشان بود دربارهٔ نقطهٔ آغاز بحث پرسیدم و کمکم صحبتمان گل انداخت. از سرووضعش به نظر میرسید از قشر مایل به سنتی و مذهبی جامعه باشد. اما وقتی به من اعتماد کرد گفت که هیچ علاقهای به اسلام ندارد، سالهاست که دوست دارد زرتشتی بشود اما چون از پیامدهای امنیتی آن میترسد به زور مسلمان مانده است.
🔹از طنز تاریخ خندهام میآید. این همان ملتیست که در عزای حسین قمه میزد و سنجاق قفلی به سینه فرو میکرد و باور داشت اگر دود کبریتی که زیر دیگ نذری روشن میکند اشکی از چشمش درآورد همهٔ گناهانش بخشیده میشود. همان ملتی که از سیدها تبرک میجست و مالیدهشدن یک شیء به ضریح امامزاده را موجب مقدسشدن آن میشمرد. بلی؛ این همان ملت است. ولی چرا به این سرعت تغییر میکند و تحولات فکری شتابانتری از ملتهای همسایه دارد؟
🔶یک دیدگاه جامعهشناختی به ما میگوید هرآنچه از حد خود بگذرد و به افراط بگراید، به عکس خود تبدیل میشود و جالب آنکه نظیر این دیدگاه در الاهیات اسلامی هم هست (کل شیء جاوز حده انعکس ضده).
از زمان انقلاب باشکوه مشروطه، دین میرفت که هرچه بیشتر از دست قدرتمندان به درآید و دیگر بازیچهٔ سیاست نباشد. اجبار و تحمیل سیاسی دین تقریبا از میان رفته بود و جامعه میتوانست در سایهٔ آزادی مدنی، دربارهٔ رابطهٔ خود با دین تصمیم بگیرد. وقتی بعدها به هر دلیل یک انقلاب دیگر رخ داد که در طی آن نسل بعدی مشروعهخواهان ضد مشروطه (پیروان فضلالله نوری) همهٔ ارکان کشور را قبضه کردند، دین با شدتی چند برابر بیشتر از دوران پیشامشروطه در دستان اهل سیاست فشرده شد و ترس و نگرانی شیخهای مشروطهخواه کاملا به واقعیت پیوست. از یکسو همه چیز با توضیحات مذهبی توجیه شد و از سوی دیگر سبک زندگی دینی (آن هم تنها با خوانشی که حکومت ارائه میکرد) با شدتی خفهکننده بر مردم تحمیل شد. پدیدهای که باید با عشق و شفقت جای در عمق دل مردم میگشود، اینک از در و دیوار بر سرشان باریدن گرفت.
🔹در چنین وضعی، کاملا طبیعی و پیشدیدنی بود که چرخش اسلامگرایانهٔ ملت ایران در چند سال نخست انقلاب به مرور فرو بنشیند و سپس سیر وارونه در پیش بگیرد. امروز دیگر دینداری ناراستکیش (غیر ارتدکس)، تغییر دین، بیدینی و دینستیزی از پچپچهای در گوشی اطاقهای خلوت بیرون آمده و در کف کوچه و بازار آشکارا دیدنی و شنیدنی است. نظرسنجی اخیر مؤسسهٔ گمان دربارهٔ میزان دینداری ایرانیان هرچند _ چون ناقص و مبتنی بر روش «گلولهٔ برفی» به نظر میرسد _ نمیتواند با واقعیت مطابق باشد، اما نشاندهندهٔ تغییر نگرش کسر مهمی از بخش فعال جامعه نسبت به دین است.
🔵مرگ در جهان سنت و مدرن
✍🏻داریوش شایگان
🔷در جهانی که زمان وجه مثالی خود را از دست بدهد و مبدل به زمانی شود که فاقد هرگونه معنای معادی است، در جهانی که انتظار به پایان رسد و مرگ دیگر حلقۀ رابطی نباشد که وجه اینجهانی امور را به وجه آنجهانیشان بپیوندد، در جهانی که رستگاری ترقی شمرده شود و پیشرفت هم غایتی صددرصد دنیوی، همه چیز مسئله میشود و بیش از هر چیز دیگر واقعیت اجتنابناپذیر مرگ.
🔶در دنیای قرون وسطای غرب و تمدنهای آسیایی، مرگ جزئی از زندگی بود و مهمان ناخوانده نبود؛ بلکه پلی بود برای گذار به وجه دیگر چیزها. تذکر مرگ و عجینبودن با آن محک زندگی بود. مرگ چهرهای خوفناک و هراسانگیز نداشت. یورشی نابهنگام نبود که آرامش روزمرۀ زندگی را به هم زند. واقعیت پسزدنی و «تابو» هم نبود... برای عارف مرگ قیامت وسطا بود. عارف به پیشباز مرگ میشتافت و پیش از وقوع آن به تجربه آن را میآزمود و به همین جهت عرفا میگفتند: «موتوا قبل أن تموتوا»... سامورایی ژاپنی دمی از مرگ غافل نبود و آیین جوانمردی هم در واقع دمساز بودن با مرگ بود. درستمردن و بیتأسف به آغوش مرگ رفتن جزئی جدانشدنی از آیین جوانمردی بود. هندو مرگ را یک ماجرای گذر می دانست که به موجب آن آدمی از یک موج هستی به موج دیگر منتقل میشد و در گردونۀ «سامسارا» به وجهی دیگر رخ مینمود و به همین مناسبت هندو از مرگ نمیترسید؛ بلکه از مکافات اعمال یعنی «کارما»ی زندگی پیشین بیم داشت و هدفش مردن در زندگی، به عبارت دیگر نابودی تأثرات ناشی از اعمال پیشین بود.
🔷...در جهانی که دیگر نه مؤمنی باشد نه عارفی و نه آیین جوانمردی، مرگ نیز مانند سایر امور مسألهای حلنشدنی، پیچیده و هولناک میشود... تفکر غربی زمان معادی و اخروی را مبدل به زمان خطی یکبعدی کرد... هرچه آدمی به محدودیتهای زمانی بیشتر آگاه شد، تنهایی افراد در جامعه شدت یافت و تهدید مرگ به همان اندازه زیادتر شد... در فرهنگ غرب، انسان به سبب وابستگی کاملش به امکانات صرف خویش، خود را همواره در معرض اینگونه پرسشها مییابد. در فرهنگ غرب، انسان خود را عریان روی آیینۀ عدم می یابد. مرگ پرسش است، همانطور که هر چیز دیگر نیز پرسش است... مفهوم انسان در غباری از ایدئولوژیهای گوناگون و متضاد پراکنده می شود... محصول یک تصادف زیستی و علیل در سیر تکامل حیات...
http://yon.ir/gWd5
🔶آنچه دید آسیایی را نسبت به واقعیت مرگ از غرب جدا کرد، سیر نزولی تفکر غربی بود که مفهوم انسانیت را مرحله به مرحله تغییر داد و به تدریج کلیۀ آرمانهای هزار سالۀ بشریت را که حضور مرگ هم بخشی از آن به شمار میرفت، یکی پس از دیگری باطل کرد.
@elahidanan
📒آسیا در برابر غرب. تهران، نشر امیر کبیر. چاپ ششم، ۱۳۸۸ صص ۲۴۹-۵۹
🔵وضعیت «دینپوسیدگی»
🔹دین در مقام یک نهاد اجتماعی مثل هر نهاد دیگری رابطهٔ دوسویه با ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی دارد. هم بر آنها اثر میگذارد و هم اثر میپذیرد. و باز مثل هر نهاد دیگری گاه میتواند همپای تحولات این ساختارها تحول یابد و یا اینکه آنقدر عقب بماند و کهنه شود تا بپوسد. دین پوسیده یعنی نگرش و خوانشی از دین که با تقلای متولیانش بهطور تشریفاتی و اسمی در اجتماع بماند، ولی دیگر همچون گذشته جان جامعه را گرم نکند. بهجای آنکه مردم خود با شوق بهسوی این نگرش دینی آغوش بگشایند و آن را در صدر قلب خود بنشانند، خود این دین مثل یک مهمان ناخوانده به تنشان حقنه شود.
🔸تا وقتی صرفا اندیشمندان و فرهیختگان متوجه نقص دین رسمی رایج در جامعه باشند، پوسیدگی آن بهطور جدی معلوم نمیشود. سخن آنها جدی گرفته نمیشود و آنها بهعنوان بددینان و سستایمانان از جمع مردم طرد میشوند؛ حتا اگر آنان خود ایماندارانی باشند که از سر درد و دغدغه نسبت به دین سخن بگویند. اما آنگاه که خود مردم عامی هم بفهمند که ساختار دینی موجود در جای خود نیست و بهدرستی عمل نمیکند، آنوقت است که تقلا برای حفظ آن درست در جهت عکس میرود و هر روز شمار بیشتری را از نگرش غالب و حاکم دینی دور میکند. فرایندی که از اعتراض به روحانیت آغاز میشود و نهایتا در حالت خوب آن به تغییر نگرش دینی یا تغییر دین و در غیر اینصورت به بیدینی و دینستیزی ختم میشود.
🔻فیلم ارسالشده مربوط به یک روحانی شیعهٔ اصفهانیست که برخلاف عموم روحانیان در جمع مردم معترض به بیآبی همراه شده است. نکتهٔ بسیار جالب توجه در این خصوص، اعتراض کشاورزان پیر به روحانیت و مرجعیت تقلید است. کسانی که متولیان دین حکومتی از متهمکردنشان به غربزدگی عاجزند (اتهام رایجی که بر هر معترضی وارد میکنند). اینبار دیگر ما با فعالان جوان دانشگاهی مواجه نیستیم؛ بلکه مردمی به مرجعیت روحانی اعتراض میکنند که معمولا عمرشان را در مسجد و حسینیه گذراندهاند و جز نشستن پای منبر روحانیان، به سخنرانی کمتر شخص دیگری گوش سپردهاند. وقتی ایشان هم بفهمند که دین رایج رسمی کارکرد خود را از دست داده و دیگر پشتیبان عدالت و انسانیت نیست، یعنی ناقوس رنسانس دینی با چنان صدای رسایی نواخته میشود که همه آن را میشنوند؛ جز آنانکه گوش هوششان کر شده باشد.
/channel/sfiles/251
🔺معمولا نمیشاید که مرد علم با قاطعیت سخن بگوید. اما من آنقدر به فروپاشی ساختار موجود دینی در ایران مطمئنام که از ابراز این اطمینان ابا ندارم. آنچه از آن مطمئن نیستم این است که حیات دینی جامعهٔ ایرانی نهایتا به کجا برسد. اما مطمئنام و شک ندارم که این ساختار موجود روحانیت و مرجعیت شیعی با مشخصات کنونیاش کاملا پوسیده است و دیر نخواهد پایید، یا ناچار به اصلاحات ساختاری بنیادین میشود و یا عمرش به پایان میرسد.
@elahidanan
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهٔ پانزدهم
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🌹بینش عرفانی و تجربۀ امر قدسی در جهان معاصر
🖥نشست تلگرامی در گروه الاهیدانان - جلسهٔ پایانی/ شانزدهم
🗣با حضور دکتر بیژن عبدالکریمی
🗓سهشنبه ۲۵ آبان/ ۱۶ نوامبر
ساعت ۲۱:۰۰
(پس از پایان نشست، صوت یکپارچهشده در کانال قرار خواهد گرفت)
http://t.me/Elahidanan
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی سیزدهم (پاسخ به پرسشها)
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🔹آیتالله حسن حسنزاده آملی شخصیتی برجسته در میان روحانیان ۱۲امامی بود. او نهتنها به فقه بسنده نکرده و اهل فلسفیدن بود؛ که برخلاف بیشینهٔ حوزویان سنت فلسفی و عرفانی اسلام را خوب میشناخت و دستی هم بر علوم کهن داشت.
🔸شیفتگانش در بزرگداشت او، داستانها میگویند که برخی به افسانه میماند. منتقدانش اما، عمدتا بر جهتگیری سیاسی او انگشت میگذارند.
🔹اما بهنظر برخورد درست با یک اندیشمند چنین باشد:
- ضمن احترام به او، از شیفتگی و ارادت دور بمانیم.
- نقد روشمند نظرات تخصصی او را در متن قرار دهیم و نه حاشیههای زندگی او (اعم از شخصی، سیاسی و...)
- هرچه از سخنانش مسئلهای را روشن میکند و گرهی میگشاید چون گنجی پاس بداریم و مابقی را همراه با خود او به تاریخ بسپاریم.
🔸 چون زندهیاد حسنزاده درزمرهٔ عالمان اثرگذار در فرقهٔ شیعی ۱۲امامی بوده است، جای خالی چنین نقد منصفانهای بر اندیشهٔ او احساس میشود. اما شخصیت او نیز برای حوزویان اقتباس خواهد بود. هرچند الگویی کامل نباشد؛ اما راهنمایی برای آنان است تا از مقام «متخصص تاریخ فقه ۱۲امامی» سوی مقام «عالم اسلامی» حرکت کنند.
روحش شاد و یادش گرامی باد
🔻@Elahidanan
⬛️ متأسفانه آگاه شدیم که استاد ارجمندمان جناب دکتر بیژن عبدالکریمی پدر زندهیادِ خود را از دست دادهاند. این مصیبت را به استاد فرهیخته تسلیت میگوییم و امیدواریم از این ماتم جز رشد و بسط روح بر ایشان باقی نماند.
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
...جنازهام چو ببینی مگو «فراق! فراق!»
مرا وصال و ملاقات، آن زمان باشد
مرا به گور سپاری مگو «وداع! وداع!»
که گور پردهی جمعیت جنان باشد
فروشدن چو بدیدی برآمدن بنگر
غروب شمس و قمر را چرا زبان باشد؟
...کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانهی انسانت این گمان باشد؟
کدام دلو فرورفت و پر برون نامد
ز چاه، یوسف جان را چرا فغان باشد؟
🔻مولانا جلالالدین بلخی
✅ کارزار: درخواست بازگشت دکتر بیژن عبدالکریمی به دانشگاه
✍🏻بازنشر از کانال وحید احسانی
❗️با اینکه دکتر عبدالکریمی به دانشگاه آزاد برگشتهاند، امّا حکم اخراج ایشان به دادگاه تجدیدنظر رفته و همهچیز به حکم این دادگاه بستگی دارد. واقعیت این است که اجرای حکم اخراج ایشان عجالتاً و صرفاً تا تعیینتکلیف پرونده در دادگاه تجدیدنظر به تعویق افتادهاست.
🔹 پیش از این دو کارزار دیگر نیز در این رابطه ایجاد شدهاست، امّا آنها خطاب به رئیس دانشگاه آزاد تنظیم شدهاند در حالیکه حل این مسئله خارج از حیطۀ اختیارات رئیس دانشگاه آزاد است.
⬅️ این کارزار خطاب به رئیس جمهور، رئیس قوّۀ قضائیه، دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگ، وزیر علوم و رئیس دانشگاه آزاد نگاشته شدهاست.
بنابراین، خواهشمندم از طریق لینک زیر، به صفحۀ کارزار مربوطه رفته، نام و نام خانوادگی خود را درج و کارازار را امضا کنید.
✅ بخشهایی از متن کارزار:
1️⃣ بالاخره دانشگاه قرار است به چه سمتی حرکت کند؟
طی سالهای اخیر، واژهها و مفاهیمی چون «دانشبنیان شدن»، «دانشگاه جامعهمحور»، «رسالت اجتماعی دانشگاه» و «مسئولیت اجتماعی دانشگاهیان» مورد تأکید همه مقامات نظام در تمام سطوح مدیریتی بوده است. نزدیک شدن به چنین مفاهیمی مستلزم تقدیر از استادانی چون دکتر عبدالکریمی است که در برقراری ارتباط با جامعه پیشتاز هستند. ... در مقابل، برخورد با چنین استادانی، این معنا را میرساند که حرکت بهسوی اهداف پیشگفته نه تنها در دستور کار قرار ندارد، بلکه در واقع بنا بر این است که مراکز علمی-پژوهشی و اعضای هیئت علمی از ارتباطگیری با جامعه باز داشته شده و صرفاً در حیطه اموری چون آموزش مبتنی بر حفظ کردن برخی گزارهها (به تعبیر پائولو فریره، آموزش بانکی)، انتشار مقالههای بیارتباط با مسائل واقعی جامعه و امثال آن محدود نگاه داشته شود.
2️⃣ توجه به دیدگاه استادان و فرهیختگان در این رابطه
بازنگرداندن حکم اخراج دکتر عبدالکریمی به مثابه توهین و دهنکجی به استادان و فرهیختگان متعددی (اعم از دانشگاهی و حوزوی) است که طی این مدت کوتاه نسبت به تصمیم مورد نظر اعتراض کردند (شامل برخی بسیجهای دانشجویی).
3️⃣ برخورد با عبدالکریمی، برخورد با مدارا، وفاق، صلح و میانهروی است
هرچند محیط دانشگاه و فضای تفکر به صورت طبیعی میبایست از فعالیت تمامی اهالی علم و اندیشه استقبال کند، برخورد با اندیشمندی چون دکتر عبدالکریمی با برخورد با اندیشمندانی که در جریان فکری خود بهاصطلاح «تندرو» خوانده میشوند تفاوت بنیادین دارد. متأسفانه و به دلایل گوناگونی، جامعه ما دچار قطبیتهای شدیدی شده و ارتباط فکری و احساسی دستههای مختلف بهشکل فزایندهای کم شده است. این قطبیت موجب شده افراد هر دسته، رسانهها، مفاهیم، نمادها و ارزشهای خاص خود را -که متأسفانه معمولاً در تقابل با رسانهها، مفاهیم، نمادها و ارزشهای دسته روبهرو تعریف میشوند- داشته باشند. در چنین فضایی که بیشتر نخبگان (یا در واقع، شبهنخبگان) به عضویت یکی از قطبها درآمده و بیتوجه به منافع بلندمدت ملی، در دسته و گروه خود مریدان بیاعتراضی دور خود گرد آوردهاند، اندیشمند آزادهای چون دکتر عبدالکریمی (بههمراه معدودی دیگر) با محور قراردادن مفاهیمی چون «ایران شدن ایران»، «وفاق» و «همبستگی ملی»، خود را در تقابل با هر نوع تندروی تعریف کرده و با حضور در مجامع و رسانههای جگرگوشههای پارهپاره خانواده بزرگ ایران، رنج اعتراض و تهمتهای تندرویخواهان دستههای مختلف را به جان میخرد، به این امید که این پارهپارههای بهجانهمافتاده دوباره بتوانند یکدیگر را بهعنوان اعضای یک خانواده واحد دیده و در کنار گفتوگوی سازنده درباره اختلافات، برای سربلندی و عزت خانوادهشان راهی بیابند و دستبهکار آبادانی خانهشان شوند ...
ایجادکنندگان کارزار: وحید احسانی (دکتری توسعۀ کشاورزی)، محسن احمدوندی (دکتری ادبیات فارسی)، سیّد علیاحسان امامی (مدرس الهیات و فلسفه)، اکبر امیری (دکتری فلسفهی اسلامی)، امیرعلی بابایی (فعال مدنی)، محمّدمهدی حاتمی (دکتری فلسفۀ غرب)، فرزاد زیبایی (مدرس فلسفه)، محسن طاهری (دکترای فلسفه و کلام اسلامی)
لینک کارزار 👇
https://www.karzar.net/bijan-abdolkarimi
#بازگشت_عبدالکریمی_به_دانشگاه
لطفاً بازنشر داده و به جمعآوری امضا کمک کنید.
@elahidanan
کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
/channel/notesofvahidehsani
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی یازدهم (پاسخ به پرسشها)
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی نهم (پاسخ به پرسشها)
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🔻چرا ژاپن از رباتها نمیترسد
✍🏻آموس زیبرگ
بیبیسی
در یک معبد بودایی ۴۰۰ساله، بازدیدکنندهها میتوانند در باغهای سنگی آرام قدم بزنند، برای نوشیدن یک فنجان چای در سکوت بنشینند و آموزههای بودایی را از یک راهب غیرمعمول بشنوند: یک ربات انساننما به نام میندار.
این ربات چهرهای آرام و ظاهری خنثی دارد، نه پیر است و نه جوان، نه زن است و نه مرد. فراتر از پوست واقعبینانه که سر و قسمت بالاتنه آن را میپوشاند، با لولهها و ماشین آلاتی که در معرض دید قرار دارند، ناتمام و صنعتی به نظر میرسد. اما میندار از لحاظ فلسفی کاملا پیچیده است و درباره یک متن غامض بودایی به نام قلب سوترا سخن میگوید.
اگر مجبور باشید که حدس بزنید کجا میتوانید این راهب رباتیک را پیدا کنید، شاید فقط یک حدس لازم داشته باشید تا نتیجه بگیرید که این ربات در ژاپن، در معبد زیبای کودایی-جی در کیوتو قرار دارد.
مدتهاست که ژاپن به عنوان کشوری شناخته میشود که با شور و اشتیاقی بیش از دیگر ملتها رباتهای انساننما میسازد و با آنها ارتباط برقرار میکند.
https://bbc.in/2VzIfOn
🌹بینش عرفانی و تجربهی امر قدسی در جهان معاصر - جلسهی ششم
🗣استاد محترم: بیژن عبدالکریمی
@Elahidanan
🔹وارطان گرگوریان ( ۱۳۱۳- ۱۴۰۰)
🔻در ۲۷ فروردین ۱۴۰۰ وارطان گرگوریان متولد تبریز در آمریکا درگذشت. او را یکی از مهمترین "روشنفکران حوزه عمومی" (Public Educator & Intellectual) در آمریکا می خوانند. اما عجیب است که در ایران حتی یک خط درباره او هیچ روزنامه ای ننوشت و تعجبم چرا فرهیختگان ارمنی هیچ ننگاشتند. سه نکته در باب او برایم جالب آمد؛ یکی اینکه او متولد تبریز بود و ما همشهری هستیم؛ دوم اینکه پایان نامه او درباره "سنتگرایی و مدرنیسم در اسلام" بود و به مسئله حفظ سنت و تجدید آن در دین اسلام به عنوان یک ایرانی مسیحی نگریسته بود و جای این نگاه در دانشگاه های ایران خالی است؛ سوم نقش او به عنوان فردی که مشاورت به اوباما درباره سیاست های هسته ای داده بود ولی در ایران انعکاسی نیافت.* این سه مولفه در کنار جنبه های دیگر که نیاز به واکاوی جدی دارد ما را وامیدارد که این شخصیت معاصر را مورد مطالعه قرار دهیم. در نظر او جهان اسلام یک واحد یکدست نیست بل موزاییکی از تنوعات و تکثرهاست و ما باید در این تنوع ها "نقاط مشترک" را بیابیم و راهی برای گفتگو و همزیستی بسازیم. در سال ۲۰۰۳ در کتاب
Islam: A Mosaic, Not a Monolith
او تلاش کرد بنیانهای نظری گفتگوهای غرب و جهان اسلام را مبتنی بر نگاه یک مسیحی ایرانی (از درون) مورد تامل قرار دهد و به زبان یک آکادمیسین آمریکایی (از بیرون) صورتبندی کند. شاید مفید باشد اتوبیوگرافی او به فارسی ترجمه گردد و ابعاد بیشتری از حیات او و فعالیتش در حوزه ارتقاء علوم انسانی مورد تامل قرار گیرد.
✍🏼جواد میری
*https://time.com/5955976/vartan-gregorian/?fbclid=IwAR0I05KWc_eECQL4-6aRC2yIdVkl1Vm_YxMnNz-_BL4d_6EidpuhyAzhzzE
🔻از کانال سید جواد میری مینق:
@seyedjavadmiri
🔻🔻🔻
t.me/Elahidanan