farokhshahbazi | Unsorted

Telegram-канал farokhshahbazi - شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

837

Subscribe to a channel

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

درنگ


روزگاری
موها پریشان می کردند
تا
دیده ها همه جمع و معمور شود
امروزه
سرها را می تراشند
تا
خاطر ها جمع شود


#فرخ_شهبازی. بهمن ۹۷

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

پرسش


با من سکوت کردی گل را ملول کردی
املای صد غلط را از چه قبول کردی

مثل غریبه سرما با رقص برف و بوران
در باغ بی برگ و گل جانا حلول کردی

برگو به شعر و شاعر به چلچله ، مسافر
دل که سرای جان است از چه سِلول کردی

بشنو ز من پری رو ای تو سباء مَلَک خو
شاهنشهِ نبی را کمتر ز غول کردی

از چه ؟بگو خدا را ! صَرّافتُ المِآلی !
اکسیر جان همان عشق کمتر ز پول کردی

از چه ز شیراز گل بی خبر از حال دل
از حدّ شعر باران ابرین عُدول کردی

می گویمت دوباره ای چاره تر ز چاره
رفتی ولی دلم را جانا ملول کردی

#فرخ_شهبازی. ۹آذر 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

دیدار


مرگ من نزدیک است
بیایید روبه روی اش بایستید
احوال مرا بپرسید
فردا دیر است
مرگ
به شیونِ هیچکس گوش نمی کند
یادم آمد
مرگ شنیدن ندارد
بیایید
روبه روی اش بایستید
مرا اگر دوست دارید
خدا حافظی ام را بشنوید
تنها پرسشی که مرگ پاسخ می دهد
دیدار است
فرصت کوتاهِ نگاه
و بعد
بستن پلک ها ..


#فرخ_شهبازی ۱۶ اسفند 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

درخت شیرین وفرهادیادرخت رحمت درطاقبستان کرمانشاه ۶۰۲ ساله شدبا آهنگ زیبای عزیزخانی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

گاهی برای پاک کردن دل صورتی را باید خراشید .

#فرخ_شهبازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

ای حکیم
آمده ام
مرا رسوا کنی !
در گیسوان تو ،
شوکرانٍ،، دیده نیالودن ،،
هست ?!
،،مرا شهره ی شهر کن ،،

#فرخ_شهبازی.

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

لولی

ای نجیبِ بی قرارِ کولی ام
هم خوراکِ نامدارِ رولی ام

ای تو مثل هرچه از هرچه تَرَم
نابه جا رفتارهای حولی ام

می شکستم هرقراری بی خودی
یاد باد از تو نه از بد قولی ام

اهل من بودی نه هرجای دگر
ای چهاری تر ز صدها دولی ام 1

همچو ایلامم ولی بی مرز و کوه
آفرین ! چون آهوانِ بولی ام 2

قامت زیبای شالیزارِ عشق
عطرِ سبزِ عنبرِ چَردولی ام 4

چَرده ی صدری شکیبایِ تو است 5
رقصِ گمگشته میانِ شالی ام

کیست این شعر و شکوه خاطره
ریخته بر تن خوریهای لی ام 3

کاش برگردی به شهر آشوب خویش
لولی ام ای لولی ام ای لولی ام !


1-چهار دولی منطقه ای در همدان
2-بولی، دهستانی مرزی از توابع ارکواز چوار ایلام

3-لی- پارچه مشهور لباس لی

4 -چردولی - چرداول شهرستانی در ایلام که برنج صدری و عنبر بوی ان مشهور است
5-چَردِه - قطعه کوچک کشاورزی


#فرخ_شهبازی امرداد 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

ماتریس ! عزیزم
آنگونه که گفتی
به مادرم هرچقدر زمان خواست بخشیدم
به همسرم نیز
به پسرم آنقدر که نیاز باشد
به شعر ها هم چند قاچ
یادم آمد
دوست کم دان ام باز پرسید
ماتریس کیست ؟
دوست مدیترانه ئیِ تو است ؟
چیزی نگفتم
ترسیدم
دانایی اندک اش کج شود
و اندازه ی فهم اش تاب بردارد
هرچند پرسید
از تو حتی خطی نگفتم
لبخندی نه با جبر
با ملاحتِ دولبِ پرانتزی به او بخشیدم
چه بگویم
ادم ها باید
با ظرف زمان دانستن بنوشند
تا زمان را درست محاسبه کنند
تابه قواره ی وجودشان زار نزند
مانند من و تو
که دوست گاه و ناگاه همدیگریم
از قاچ قاچ کردن زمانه باخبریم

#فرخ_شهبازی ۲۹ امرداد 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

بد ترین آدم ها دو گروه هستند: یکی آنکه با پول معنای حامی قرآنی را به وکیل دنیایی ومواجبی تغییر داده است و دیگر آنکه دوضرع خاک که بخشیده است برای پوشش قیامت ، خرید و فروش کند .

#فرخ_شهبازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

هیچکس مثل خاک پذیرای آدم ها نیست .

#فرخ_شهبازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

ساقی قرآن


به دستانی که می بارد هزاران موسِی از آنان
به میثاقی بگردان ساعتِ سینایِ این دوران

مگر نه رحمتِ ابری ! شبی تا صبحی از رویش
نمایان کن به خاکِ غم مبارک باری از باران

بیا یک تاقه از آتش بچین در دامَنِ یاران
که یاری رفته از یادِ دیار روشن مهران

ز نقطه تا به خط شسته سلیمانا مخوفِ دیو
بیابنویس طریقِ نو خدا را ! ساقیِ قران !

هزاران طور سینا در دل و بزم قلندر هاست
نمی بینم کسی کمتر ز جمع موسیِ عمران

به این چشمان شهلایی نگه کردن نه شیدایی است
که دل اعمایِ دیدارت خدا را یوسفِ کنعان


فلسطین است جان ما ردیف و قافیه ویران
خلیل ات گشته ام ای دل ببین شعر و غمِ " جبران"1

به چشم عبهرم بنگر نزار آباد دیدارت
ز نرگس همچو شیرازی شهیدآبادِ کرماشان.
1- اشاره به شاعر فلسطینی جبران خلیل جبران که تمام شعرهایش برای فلسطین نوشت


#فرخ_شهبازی ۱۱ بهمن 02 کرمانشاه

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

به سخن آمده ام
بیا
نگاهت را زیر زبانم بگذار
قول می دهم
تکرار کنم لبخندت را
این همه سکوت
که بر سرِ زبانم
به تکرار ات ایستاده اند
بیا
چقدر دیر است
برای ستایشِ نام ات
ای فرشته !
ای حوّایِ آدم !

#فرخ_شهبازی ۱۱ اسفند 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

وعده های امام حسین(ع) و بهانه های عمربن سعد/ از گندم ری نخواهی خورد - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
https://www.mehrnews.com/news/2172497/%D9%88%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D8%B9-%D9%88-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%86-%D8%B3%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%85-%D8%B1%DB%8C-%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

من یاد گرفتم
که وقتی انسان آرام میشه، خدا دست به کار میشه.
ولی وقتی که تقلا می‌کنه و استرس داره که قراره چی بشه، خدا کاری نمیکنه.
پس آرامش داشته باش

خدا کنترل هر دری که باهاش مواجه بشین رو داره.
شاید شما فکر کنین در مشکلات غل و زنجیر شدید و راهی برای نجات ندارید.
اما هر چیزی در زمان خودش اتفاق میافته اگر خدا راهی برای باز کردن درهای بسته زندگی شما  نداشت، اجازه نمی‌داد بسته بماند.

شاید بپرسی
پس یاری خداوند کی میرسد؟
خداوند فرموده است:ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﻴﺪ ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻳﺎﺭﻱ ﺧﺪﺍ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ
سوره بقره آیه ۱۲۴

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

متل لکی

شاخ بِز بشکی سرشکستگی شوان و گله نیه !


برگردان فارسی
شکسته شدن شاخ بز (به علت کم اهمیتی اجتماعی) تاثیری بر شان چوپان و گله ندارد .

#فرخ_شهبازی ساخته شاعر

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

با دنیا گفتم
از سفر از حضر
از زندگی از مردگی
از آرزوها ، فراتر ها
از داشته های ذهن
نداشته ای فکر

دنیا سرانجام
سکوتش را شکست
جمله ای برزبانش نشست
بهترین زمان ان بود که با دوست گذشت .

#فرخ_شهبازی. دهم آذر نود وچهار

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

بگر خدا مِی ، بووَه خدا دوواره

چوی ریچرمی ، بچو وه جنگ سوواره

گیرم وتم ،اِ حالَ گَن تِر چَه هَس

تونِی وِتِت ، اِ روزگارِ بی باوه

#فرخ_شهبازی.

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

با من
چه سخن ها که نگشودی
با تو
چه سکوت ها که گشودم
تو مثل آنکه درها ببندد
من مثل آنکه پنجره ها بگشاید
تو ،دویدن به دوری
من ، چه بگویم !
یک تصویر خالی
پرده ای بی نقالی
شاعری با مخاطب غایب ...

#فرخ_شهبازی بهمن 00

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

گاهی برای اطمینان خاطر دلی ، از صورت آن جوهر عکس می گیری و به تماشا می گذاری .

#فرخ_شهبازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

تو را بسیار شنیده ام
چرا فهمیدن ات هنوز سخت است ؟
صداها چون گوشواره شوند ؛
معنای خود را
رها می کنند در نگاهت
آن وقت
گردن آویزها و ؛
دیگر عتیقه ها
به همسایگی ات می آیند
و صدای طلاجات
با کمترین زاویه پرانی چشم هایت
به رقص می افتند
و؛
صدای جرینگ جرینگِ آویزه ها ،
به حوری بودنِ تو
رنگ آبی می بخشند
حوّا می شوی
و مردِ همراه ات را
آدم می کنی
آی ! چقدر فرشته جمع می کنی !

#فرخ_شهبازی ۱۴ اسفند 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

له هویرم  نیچمو  تیتالیه گه د
خه نینِ خوشِ شمالیه گه د

تویله کی کِردن وه شاعره گه
دل آداینگه و بتالیه گه د  

شاوالِ کولِ پا رفیقه گه د
امجا چَپ کوتاین وگِلالیه گه د

  وه ژیرِ لِچو تا بتوای خه نِم
وه گِلالی و حِلالیه گه د

   چُه بود هه ل گردیم ورو جوانی
گیانِم وه نذری مِنالیه گه د   

له یره گشت رنگِ غریبه دیرِرن
  بوم وه قربانی که ژالیه گه د

لیمو فروشی ده روژه د خوش بی
هر هامه حسرت در بقالیه گه د

ها یادت پرده ی سارا و دارا
ای خوم وه فدای دنگ نقالیه گه د

     چوی شاعر و شیت له خیال نامه
   باوِشی گل ده جییه خالیه گه د 

      هر شو چِرّمو مردن وه بی دنگ
یا خدا بمری دوس خیالیه گه د

دل بود وه نذری لنجو لاره گه د
وردِ دویتیلو هاوالیه گه د

      خاص گیرم له پای دار و بن اجل
تا که فِم له یای دارِ قالیه گه د

#فرخ_شهبازی ۵ امرداد 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

شرممان باد ز پشمینه ی آلوده ی خویش
گر بدین فضل و هنر نام کرامات بریم

فتنه می بارد از این سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه پناه از همه آفات بریم

حافظ

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

خوشه چین
خواننده استاد غلامحسین بنان
آهنگ استاد روح الله خالقی
شاعر کریم فکور
🌹🙏🌹

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

خاک به هر آدمی دوضرع بخشیده است .

#فرخ_شهبازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

#ژینا_سقزی
🎶 غریب
@Kord_Love 🍁

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

✅ بِراکَه دو پسر داشت. کاکَه و شاکَه. کاکه از شاکَه بزرگتر بود. زن داشت اما، بچه دار نمی شد. شاکَه هنوز دُم به تله نداده بود و یله و یلخی می رفت و می آمد. کاکه سر ناساز داشت و دل دغلباز. حرمت اهل خانه را حرام می کرد. نه رنج پدر را پاس می داشت و نه شیر مادر را. نه مهر برادر را می شناخت و نه شأنِ شُوی و زناشویی را. شاکه اما چنین نبود، حدها و حرمت ها را می شناخت و پاس می داشت. شاکه دستگیر بود و دلرحم. «دِلگاوْی»۱ پدر و مادر بود و اعتبار و اصالت خانواده. خانواده هم برای شاکه اعتبار و احترام بیشتری قائل بود. براکه و ماکه جانب شاکه را بیشتر از کاکه داشتند. ماکَه مادر خانواده بود.
✅ بگو مگو در هر خانه ای گاهی هست اما در خانواده براکه همیشه بود. با و بی سبب به هم می پریدند و جامه بر تن هم می دریدند. بیشتر کاکَه و شاکَه. براکه و ماکه هر چند سعی می کردند جانب میانه را نگه دارند اما شدنی نبود. میلشان با شاکَه بود و «مِرِّ»شان۲ با کاکه. کاکه اگر چه پسر بزرگتر بود اما سنگش پیش پدر و مادر و بلکه کل خانواده سبکتر بود! کاکه به فراست دریافته بود که بخشی از این سبکی مربوط به همان عیب اجاق کوری است! بی باقی بودن بد بلایی است. براکه و ماکه و کاکه بچه می خواستند زن کاکه اما، بار نمی گرفت و بر نمی داد. بیم اجاق کوریِ کاکه بد جور پوزشان را زده و پَرِشان را کِز داده بود! پیاله اشان پُر پریشانی بود.
✅ عیب را علاج باید کرد. درد را به درمان باید رساند. دوا و دکتر تا بخواهی رفتند. دعا و دخیل فراوان کردند. زاری و زیارت زیاد. خدا خواست و زن کاکه بعد از یازده سال باردار شد و پسر زایید. حالا یا از تاثیر دارو و تجویر دکتر یا به خاطر دعا و دخیل یا از جهت زاری و زیارت.نام نورسیده را گذاشتند سوخته زار تا بماند و پا بگیرد و اجاق براکه را روشن نگه دارد.
✅ سوخته زار که آمد کاکه هم جانی گرفت و در خانواده براکه جوش و جنبشی افتاد. سوخته زار با خودش قُرب و قدر واحترام و اعتبار و تغییرات زیادی آورد. یکی از آن تغییرات این بود که نام کاکه شد «باوَه سوخته زار»۳ اهل خانواده با احترام و عزت وقتی می خواستند کاکه را صدا بزنند می گفتند باوه سوخته زار!کاکه اگر چه اسمش عوض شد اما رسمش چندان تغییری نکرد. بر همان سُلک و سیاق گذشته ساز ناکوک می زد و بر دهل دعوا می کوبید! هنوز سَبُک بود اما باوه سوخته زار بودن کفه را به سمتش سنگین کرده بود. حالا دیگر براکه و ماکه حتا حفظ ظاهر هم نمی کردند و عالِم و آشکارا جانب کاکه را می گرفتند. کاکه و شاکه که به هم درمی آویختند براکه و ماکه به هواخواهی کاکه وَبالِ دست و بال شاکه می شدند تا کاکه فرصت کند و مشت بر گوش و گردن شاکه بکوبد. حتا طوری شد که یک بار حین دعوا ماکه رو کرد به شاکه و گفت« سَرتَه جائی رَسیَه جوآو باوَه سوخته زاره مِین؟»۴.
✅ بعضی آدم ها مثل کاکه شانس بغلشان می کند و بعد از کلی بی نامی و گمنامی، نامی در می کنند. گاهی خورشید و ابر و باد و مه و فلک دست به دست هم می دهند و «بورَه پیائی»۵ می شود سناتور، والی، رئیس الوزرا، رئیس هیئت مدیره، مشاورِ معاونِ مدیرکل، قائم مقامِ معاونِ رئیسِ دفترِ مشاورِ وزیر، خوش بخت و بلند اقبالی هم این وسط، ممکن است بشود رئیس مردم! شانس است شعور که ندارد بنشیند حساب و کتاب کند، یک دفعه می بینی نشسته است روی شانه چارلز و چارلز «چَپی چاوِرْشَه»۶ شده است پادشاه بریتانیا. این آدم های بی نام وقتی که نام تازه پیدا می کنند دیگر خدا را بنده نیستند و بنده خدا را نمی بینند و نمی شنوند. اطرافیانِ بادمجان دور قاب چینِ این آدم ها کاری می کنند که یابو وَرِشان بردارد و چهار نعل به سمت تکبر و تباهی بتازند! بیشتر این آدم ها نانِ نام دُوُمِشان را می خورند. نام جدید برای بعضی ها نان دارد. آب دارد. آبرو دارد. نام جدیدشان می شود حاشیه اَمنشان. حصار حرام و حلالشان. پوشش پلشتی هایشان می شود.
✅ کاکه ها، ننگ ها و نداشته ها و نشانه هایشان را پشت نامِ باوه سوخته زار مخفی می کنند و براکه ها و ماکه ها به باوه های سوخته زار پر و بال و مجال می دهند و فراموش می کنند که کاکه ها چه مردمان کم مایه و سروهای بی سایه ای بوده اند.
✅ کاکه را می شود زیر مشت و لگد گرفت و آب از آب تکان نخورد اما وقتی که کاکه شد باوه سوخته زار نامش را اگر به تندی ببری حسابت با کرام الکاتبین است!
نام ها چه «ناشَر»هایی۷ که نمی کنند!

پ.ن.
۱،قوت قلب
۲،خشم، اخم و تَخمْ
۳،پدر سوخته زار
۴،سرت به جایی رسیده که جواب پدر سوخته زار را می دهی؟
۵،آدم بی ارزش، مرد غیر معتبر
۶،برعکس، عوضی.
۷،عجیب، خارق العاده
@Khapuorah
#ماشااکبری

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

اگر عشق منقرض شود
ایران نام دیگری می شود
10/12/02پنجشنبه

شاخ بز

زندگی چقدر بِدِه و بِستان دارد خدا می داند .عبور از حرف و دشت و کوهستان دارد خدا می داند .بشر با این عمر کوتاهش چه رفتارهایی را اساس و قانون قرار داده است .آدم وقتی یاد سقراط می افتد که به خاطر حقیقت شوکران را سر می کشد یا امام حسین ع به خاطر امر به معروف و نهی از منکر از مال و منال خود می گذرد یا امیر المومنین ع به خاطر تداوم اسلام بیست و پنج سال سکوت می کند یا آریو برزن به خاطر کیانش ایران ازیشنهاد اسکندر مقدونی می گذرد و جان را فدای ایران می کند یا جلال الدین خوارزم شاه زن فرزند را به کام اژدهای جان خوار سند می اندازد که ایران اینسان بماند چرا دور برویم رزمندگان دفاع مقدس چه رشادت ها را مقابل چشمان ما متجلی نکردند که ایران ، ایران دیگری نشود بچه های کم سن و سال گریه می کردند که به جبهه بروند اما سنشان واقعا کم بود اگرچه غیرتشان پیر و بلند همت بود .گاه این اتفاق ها چه درست و چه غلط مبنای حقوق دانان قرار گرفته وسال ها با ان بین خواهان و خوانده را ساری و جاری می کردند و امور چه درست وچه غیر ان حل می شد و ظرف زمان می طلبید و حل شدن مظروف آن می گشت و سالها بعد حقوقدانی حاذق ظهور می کرد و آنها را اصلاح می کرد .
هرچه بود از سر حل کردن مساله ی مردم بود و نیتی پشت ان نبود مردم اگرسرگرم زندگی می شدند بهتر از ان بود زمان را بی نتیحه صرف جر و بحث می کردند یا خدای ناکرده سالها صرف بیهودگی یک تعصب می کزدند مگر افسانه ی شنفره ی عرب چنین نبود ؟ او عهدی نابخردانه با خویش بست که چون فلان شخص از فلان قبیله یک نفر از قبیله ی ما را کشته است من هم باید صد نفر از آنها را بکشم و چنین کرد و نود و نه نفر را از ان قبیله کشت اما عمرش کفاف نداد و از تشنگی مرد تا سالها بعد طوفانی در گرفت و استخوان جمجمه اش را باد به پای فردی از همان قبیله کوبید و به همان علت مرد و صد نفر شنفره محقق شد حال می بینیم که نویسنده عرب در مفهومی ناروا و غیر عقلانی در صدها قرن قبل چه تعصب نامبارکی را به شکل قانون دراورده و سالها جان آدم ها را گرفته تا اینکه خردمندی حقوقدان ان را از ذخیره گاه بشر عربی بیرون کشیده و غیر قانونی و غیر عقلانی اش معرفی کرده .
بشر اینگونه تاریخ را به پیش رانده و با هزار راه و غیر راه به ما رسانده است .تا پاس اش بداریم و بهینه ترش کنیم و روز را به روزگار برسانیم .در روزگار امروز عقل و خرد بشری آنقدر متحول شده است که پیوسته در حال اصلاح خویش است امید است امروز بِه از روز قبل شود همه چیز اصطبل نشود .!
داستانکی طنز گونه به یاد آمد که خاطر شما را جلا ببخشد .
سالها پیش در منطقه ای که بنا ومعمار در دست رس نبود شخصی از فرصت استفاده کرد و گفت من معماری حاذق هستم و چون زمستان پشت حصار خانه ها ایستاده بود و آنانکه احشام و گوسفند و بزی چند داشتند به ناچار باید طویله ای هرچه سریع تر می ساختند ان شخص هم اعلام کرده بود من معمار هستم نطر مردمی که از زمستان می ترسیدند حرف و حدیث اورا قبول کردند شخصی از بین انان پیش دستی کرد و گفت : آقا معمار ابتدا طویله ای برای بزهای من بساز چرا که بز در زمستان به علت موی کم پشت در خطر سرما و تلف شدن هستند آقا معمار خیلی زود کار گر اورد و با خشت خام و تیرک محلی یک روزه سر و ته طویله را به هم اورد و تحویل داد مرد گله دار هم بزهایش را داخل طویله کرد و درِ انها را کلون زد .
اقا معمار هم پول خود را گرفت انجا را ترک کرد .فردای ان روز گله دار رفت که درِ طویله را باز کند و بز ها را به چَرا ببرد دید ای دریغ طویله به علت عدم استحکام ومصالح نامرغوب و خشت خام برهم نهادن فرو ریخته وهمه ی بزها را کشته .گله دار بر سر کوفت و نزد معمار رفت و حکایت را بیان کرد .معمار چون دلیلی در چنته نداشت گفت جناب گله دار من طی کردم .گله دار گفت چه طی ای چه قراری؟
معمار گفت : من طی کردم بزهای تو شاخ دار نباشند حالا بز شاخ دار را درون طویله کردی و با شاخشان طویله را فرود آوردن !!!!!
آری عزیزان ! روزگار گذشته است و تا بخواهی دلیل های اشتباه خود را پذیرفته و بهای آنها را هم داده سعی کنیم نادانی یا به نادانی زدن و حتی به دانایی زدن خود ؛ زندگی را مغبون نکنیم .
زندگی خودِ ما هستیم همه با هم هستیم در یک کشتی نشستیم وقت سرسری با زندگی گذشته است بیایید همسر باشیم .

اگر عشق بمیرد
ایران نام دیگری می شود

#فرخ_شهبازی دهم اسفند 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

از امروز که می شمارم پایان عمرم به روز شمار افتاده است چه خوب فهمیده ام تو ثارالله هستی وگر نه مولایم حسین ع خون را به آسمان پرت نمی کرد و نمی گفت یا ثارَ وابن ثارَ و تویی که دریافت می کنی خون خود را چرا که خود گفته ای انا لله و انا الیه راجعون شب چندصد نفر بودند و ظهر عاشورا ۷۲ تن ثارالله شدند .

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

شکوه ی دنیای باطل با کدامین کس کنم
من که از حق نیز بی کس تر به دنیا مانده ام

-----------‐---'
زان شدم مجنون و بی حاصل چو بید
کز حیا سر در گریبان داشتم

امیری فیروز کوهی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر سر آن است که از خاک ما بسازد خشت
(حافظ)

Читать полностью…
Subscribe to a channel