farokhshahbazi | Unsorted

Telegram-канал farokhshahbazi - شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

49

Subscribe to a channel

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

قصه های کسی
در آغوش شعر هایم
جا مانده است
صدای لب غزل ها
تا
گام زدن قصه گو
به
گوش می رسد
و
اکنون
میگویم
برای
شما
سینه به سینه
لب به لب
شعر به شعر
بوسه های

به لب رسيده
و
یادگارهای
مانده در گلو
بیا
بغض های
نگفته ام را
روی شانه ها یت
پهن کن
بیا
دلم
بوسه آویز
تو
است
هنوز ....

#فرخ_شهبازی


عرض ادب بزرگوار

وقت خوووووش🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

نسیم وصل | فاضل نظری
http://nasimevesal.blogfa.com/category/15

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی 

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
 
چنگ در پرده همین می دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی 

در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
 
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی 

گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
 
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی 

  #حافظ

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

۱۵ اردیبهشت روز شیرازنکوباد

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

مرگ مقوله شگفت انگیزی است. همه اش راز و رمز و ناشر و نشد است. از شگفتی های مرگ یکی هم ناپیدایی زمان وقوع آن است. همه می دانیم که پیک اجل در راه است اما این که چه وقت کلون دروازه ما را خواهد نواخت معلوم نیست. می دانیم که آمدن مهمان حتمی است اما فکری برای میزبانی نمی کنیم. ناپیدایی مرگ حس نامیرایی و ماندگاری به انسان می دهد. جاودانگی حتا در صورت و ساحت ساختگی اش هم نیروی محرکه و انرژی پیش راننده تاریخ است. تصور کنید امروز به ما اعلام کنند که پنجم خرداد سال ۱۴۰۵ از دنیا خواهیم رفت. چه حالی به ما دست می دهد؟ دست از زندگی خواهیم شست و گریان و گرفته در گوشه ای به انتظار سر آمدن آن لحظه آخر خواهیم نشست. آشکار شدن زمان مرگ انگیزه و امید را از ما می گیرد. زندگی را برای ما زهر خواهد کرد. الان که زمان مرگ بر ما آشکار نیست با تمام توان یقه زندگی را می گیریم و چنگ به دنیا و دارایی می زنیم و بی خبریم که شاید سه ماه دیگر دست از همه دنیا و داشته هایش بشوییم و دعوت حق را لبیک بگوییم!
بهرامِ بَگِلَه به علت سرطان مری بستری شده بود. چندین بار رفت تا پای تخت عمل اما تقدیرش نبود و عمل نشد. یک بار پزشک بیهوشی اجازه بیهوشی نداد. یک بار بخاطر آماده نبودن خون هم گروه، عمل به وقت دیگری افتاد. آخرین بار که بستری شد و در لیست عمل قرار گرفت، سمت شاهیوند دعوا شده بود و مردم کشیده بودند به کلت و کلاش. تعداد زیادی مجروح گلوله خورده آوردند و اتاق عمل چنان شلوغ شد که تخت خالی به بهرام بگله نرسید و باز هم عملش به تعویق افتاد. مرخصش کردیم و قول شرف دادیم که هفته بعد الا و بلا که اگر سنگ از آسمان ببارد و آب از زمین بجوشد و آتش به عالم بیفتد عملش می کنیم!
حالا بستری شده و وقت وفا به وعده بود. اول وقت با دکتر یگانه حرف زدم که بگله فراموش نشود. گفت عمل سنگینی است،یک بیمار منتظر گرافت دارم، بچه است انجام بدهم بعد بگله را بفرستید اتاق عمل.
بهرام بگله روی تخت شماره دو بخش جراحی مردان بستری بود. تخت دو روبروی ایستگاه پرستاری بود. از داخل ایستگاه پرستاری تخت دو کاملا در دیدرس بود. دکتر یگانه آن موقع مدیر آموزشی بیمارستان هم بود و تازه اولین گروه های دانشجویان پزشکی به بیمارستان و بخش ها آمده بودند. کلاس دانشجویان تا ساعت ده طول کشید. ساعت ده اولین بیمار رفت اتاق عمل. بهرام بگله کم کم حوصله اش سر رفت و غر زدن هایش شروع شد. آمد جلوی ایستگاه پرستاری و گفت این اتاق عمل من چه شد؟ ظهر شد و هنوز هیچ خبری نیست. نیم ساعت دیگر تعطیل می کنید و بهانه ای می آورید و باز هم من می مانم و عملی که انجام نشده. برایش توضیح دادم که برای دکتر یگانه کاری پیش آمده و دیرتر رفته است اتاق عمل. به محض تمام شدن عمل بلافاصله شما را می فرستم اتاق عمل. مطمئن باش همه ما می مانیم تا تو از اتاق عمل برگردی. کمی آرام شد و در حالی که می خواست برود روی تخت گفت آنقدر امروز و فردا می کنید که من روی این تخت می میرم. امیر یزدان پناه در حالی که راهنمایی اش می کرد روی تخت برود گفت پیرمرد نترس. مردن به این آسانی ها هم نیست. آب مردن که نخورده ای؟ پیرمرد قبل از اینکه برود روی تخت اهرم تخت را چرخاند و کمی سر تخت را بالا داد و گفت این خط و این نشان هر کس زنده ماند می فهمد که کی راست می گوید و کی ناراست. روی تخت دراز کشید و دست هایش را در پشت سر به هم قلاب کرد. من از داخل ایستگاه پرستاری نگاهش می کردم و شادمان از این که آرامش کرده ام.
بخش جراحی مردان همیشه شلوغ بود. روزهایی که علیزاده نگهبان بود شلوغتر هم می شد. سرمان گرم شد و گیر کار افتادیم. شاید ساعتی حالا کم یا زیاد گذشته بود. هنوز هیچ خبری از اتاق عمل نبود و شگفت آور اینکه خبری از بهرام بگله هم نبود. داروها را برای داروخانه می نوشتم که منصور بختیار از اتاق بیرون آمد و پرسید تخت نوزده پانسمان بشود یا نشود؟ منصور وقتی که عصبی بود کتابی و لفظ قلم حرف می زد. سرم را که بالا آوردم تا جوابش را بدهم ناخودآگاه چشمم افتاد به تخت دو. بهرام بگله همان طور که یک ساعت پیش دست هایش را پشت سر قفل کرده به روبرویش خیره شده بود! یا خود خدا! بی آنکه جواب منصور را بدهم به سرعت رفتم بالای سر بگله. صدایش کردم. تکانش دادم. نبض؟ نفس؟ هیچ!
چنان بی صدا و ساکت رفته بود که انگار از اول نیامده است. بی هیچ اما و اگری با ملک الموت به توافق رسیده بود. نمی دانم چه دیده بود که با اطمینان خاطر گفت روی این تخت می میرم! آنها که زنده ماندند تصدیق کردند که حرف بگله راست بود.
مرگ هر چه که دیر و دور اما پیک اجل عاجل است و عنقریب. آرزوهای آدمی هر چه که «دَلپْ»۱ و دراز باشند اما مقراض مرگ به آنی و عینی رشته را می بُرّد و آدمی را می بَرَد.
دیدی امیر یزدان پناه؛ آدمی هر روز آب رفتن می نوشد و نان نماندن می خورد!

برگی از «یک خواب و صد خاطره»

پ.ن.
۱، شل، وارفته.
@Khapuorah
#ماشااکبری

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

گفتم :
عشق چه رنگی است ؟
گفت:
رنگ چه عشقی است ؟!
فصلی امد
فصلی رفت
فصل ها گذشتند
سالی به پایان رسید
عشق یک سال آزگار بود
کوتاه ،
مثل رنگِ دیدار بود .

#فرخ شهبازی اردیبهشت ۴۰۳

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

لغزش

گریه کردم که از راه بِرسی
شرح خستگیِ رفتن را
از اشک ها بپرسی

گریه بُرید
اشک ها خشکید
کسی از راه نرسید
وای اگر !!

پایِ فرشته غلتید .1

1- اشاره به بیتی از حضرت حافظ که می فرمایند :
..دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دستِ دعا نگه دارد..


فرخ شهبازی دهم اردیبهشت ۴۰۳

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

سلام به همراهان و اهل ادب و هنر با پوزش از غیبت بنده در این مدت د خدمت شما عزیزان هستم

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

مادرم که رفت
شعرها تَه کشیدند
هیچ واژه ای نسوخت
اما ؛
دودعرصه و اعیان شاعر را پوشاند
و، شاعر ،
مالک هیچستان شد
قلم اش را در آتش انداخت
نسوخت
یعنی ،
آتش مادر شعرهای یتیم شد
خاک
نه ! نه ! آتش و شعله ها
چادرِ دودی مادرم را به سر کشید
دره روشن شد
شعر مامِ میهن شد
لن ترانی این بار گفت
انا ارنی انا عارف ..
مقابلم سینا
اطرافم طور
روشنایی و مشعل عبور
خوش به حال مادرم
آب و آتش و صبور
زاویه ای از خداوند و حسِ حضور ..


#فرخ_شهبازی ۲۴ فروردین 03

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

۴۱) زن صوفی (۲۳ )
۱ ) مهر جویی در فیلم پری ،عرفان کاغذی و خود سرانه را زیر سوال می برد و خودسوزی اسد را ناشی از این نوع عرفان کاغذی می داند و آن را احمقانه و قیاس باطل می داند .
اسد بدون شناخت استعداد خود و فقط با خواندن یک کتاب عرفانی از عارف گمنام قرن پنجم  ،می خواهد جا پای او بگذارد  تا به کمال برسد بدون این که استادی داشته باشد که سر انجام سر از خود سوزی در می آورد و یک مرگ سیاه را برای خود رقم می زند .
مولوی در مثنوی در حکایت سوم که ماجرای طوطی بقال است این گونه کارها را مردود دانسته و کار پاکان را قیاس خود گرفتن را نهی کرده است :
از چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر شیشه روغن ریختی؟
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر ،شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی از احوال حق آگاه شد
۲) علاوه بر داشتن استعداد عرفانی ،استاد و مرشد دلسوز طی طریق کرده و تجربه اندوخته برای سیر و سلوک لازم است  :
ما ز هر صاحبدلی صد رشته فن آموختیم
عشق از لیلی و صبر،از کوهکن آموختیم
گریه از مرغ سحر ، خود سوزی از پروانه ها
صد سرا ، ویران شد،تا ساختن آموختیم
استادی چون شمس تبریزی ،اسد می باید می داشت تا او را مولوی وار تحت ارشاد خود گیرد و کتاب را از او بستاند و اوراق دفتر را بشوید و بر او نهیب زند و درس عاشقی یادش،دهد :
بشوی اوراق این دفتر اگر همدرس مایی//که درس عشق در،دفتر نباشد /
۳)پری دختر جوان در فیلم مانند برادران خود تحت تاثیر برادر بزرگ خود (اسد)قرار می گیرد او که در رشته ادبیات تحصیل می کند با دیدن کتاب برادر ش اسد روی در صوفی گری،می آورد و از لذت‌های دنیوی دل می کند و می خواهد هفت شهر عشق عطار (طلب _عشق _معرفت _استغنا_توحید _حیرت _فنا)را طی کند و در شهر طلب دچار آشفتگی و  انزوا و عصبانیت می گردد  ،داداشی  پی به حال روحی خواهرش پری می آورد و می خواهد او را از این ورطه نجات دهد و با زندگی او را آشتی دهد ،پری در واقع بین زن صوفی شدن در گام اول طلب قرار دارد و مانند زنان صوفی این سلسله نوشتار (رابعه ،زبیده ،طوبی ) مسیر سلوک را طی نکرده است و مهر جویی در فیلم که محدویت فراوان در شیوه بیان دارد ،شخصیت پری را به تصویر کشیده است و او در کوچه اول مانده است.
تحقیق من درباره صوفی و نگارش آن در اینجا به اتمام می رسد ولی خوانندگان و محققان می توانند این رشته تحقیق را ادامه دهند و شاید زنان صوفی جدیدی در تاریخ ایران و جهان بیابند ،بضاعت علمی و توان تحقیقی من در همین حد بود و تا حدودی از نادانی و پرسش من درباره زنان صوفی را کاهش،داد از همه خوانندگان که این سلسله نوشتار را مطالعه و دنبال کردند بسیار سپاسگزارم .
(یا حق)
پایان

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

"تو مرا جان و جهانی چه کنم "
افتاده بر سَرِ زبانی چه کنم
گذشته
اگرچه روزها از عمر
مانده ای به تقویم و نگذشته ای چه کنم
مانده ای بر سر زبانم و نیفتاده ای
اینگونه ای
که مانده ای در جان چه کنم
تو مرا جان و جهانی
چه بگویم ؟
تو آن کتابی ! تو آن یقینی !
گمان مبر که مقدس نیستی
می خوانم ات به گاه
ای مستقیم ترین راه !

#فرخ_شهبازی فروردین 03

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

۳۹) زن صوفی(۲۱)
۱)بررسی تاریخ تمدن و ملتها نشان می دهد که اگر جامعه ای مورد تهاجم و جنگ قرار گیرد و شکست بخورد ،مردمان آن جامعه دچار یاس و نا امیدی شده و برای تسکین آلام خود روی به افیون و عرفان می آورند و بجای سیر آفاق روی در انفس می آورند ،مشهورترین شاهد علمای تاریخ و جامعه شناسی برای این پدیده اجتماعی گرایش شدید جامعه ایران بعد از حمله مغول می باشد که صوفی‌گری در آن دوران رواج پیدا می کند و از قرن هفتم تا دهم به شدت رشد می کند که پیدایش خانقاهها و عارفان بزرگ مانند مولوی محصول این دوران است و نیز،پیدایش حکومت صفویه دستاورد دیگر،این فرهنگ گوشه نشینی و پناه به درون ایرانیان بود و این رفتار جمعی واکنشی دفاعی در برابر کنش تهاجم ظالمانه تاتاری بود تا بجای فنا در برابر جور توفان زرد مغول بقا پیشه کند :
عقاب،جور کشیده است بال بر،همه شهر //کمان گوشه نشینی،و تیر آهی نیست /
داریوش مهرجویی ظاهرا با این دیدگاه بود،که بعد،از هشت سال جنگ ایران و عراق فیلم هامون را ساخت تا به زعم خویش به نیاز جمعی ملت ایران پس از جنگ پاسخ دهد،و نیز،فیلمش،گیشه پسند هم باشد ،فیلم هامون در آن سال‌ها ،سوالهای بسیاری پدید آورد و موافقان و مخالفان را روبروی هم قرار داد ،شهید آوینی بر این فیلم خرده گرفت و آن را (عرفان کپسولی )نام نهاد که باب میل ازرق چشمان غربی است و با فرهنگ اسلامی،و ایرانی ناسازگار است و مروج نهیلیسم و پوچ گرایی،غربی است ‌.
۲)زنده یاد مهرجویی که هنرمندی متفکر بود،و علاوه بر فلسفه و سینما ،به سیر و سلوک و عرفان نیز،دلبستگی داشت راه نوین سینمایی،خود پس از هامون را علی رغم سرزنش،مخالفان و منتقدان با سر سختی ادامه داد و پنج سال بعد با ساختن فیلم (پری) آن دلبستگی را به پرده سینما کشاند و سالها پس از فیلم پری با نوشتن کتاب (در خرابات مغان ) در عرصه قلم به نمایش گذاشت.
۳)فیلم پری ،موضوع و سناریو عرفانی و صوفی‌گری دارد و پری را می‌شود یک زن صوفی نام نهاد ،مهر جویی در این فیلم مانند یک پیش گو عمل کرده است و پیدایش یک بیماری اجتماعی مخرب در آینده ایران را فریاد زده است ،این فیلم در اوایل دهه هفتاد ساخته می شود تا راه درست کشف حقیقت و کاهش مرارت را به جامعه ایرانی نشان دهد تا در،دام شیادان و ناصوفیان در آینده گرفتار نشوند ....
(ادامه دارد ....‌‌)

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

۳۸) زن صوفی (۲۰ )
۱) مطالعه و تحقیق من درباره زن صوفی بعد از کتاب طوبی و معنای شب ادامه یافت که شاید بتوانم در این باره بیشتر بیابم و رفع نادانی خود کنم ، این جستجو در پاییز سال پیش مصادف شد با شنیدن خبر بسیار،ناگوار،و تلخ قتل کارگردان مشهور ایران (زنده یاد داریوش مهرجویی )و همسرش که ناجوانمردانه کارد آجین شدند ،مرگ آقای مهرجویی و همسرش ،مرگ داریوش،و پروانه فروهر را برایم تداعی کرد و مرگ این دو داریوش به روش کارد آجینی ،مرگ عارف
بزرگ عین القضات همدانی به روش شمع آجینی را در تاریخ ایران را تکرار کرد ،عین القضات نوع مرگش را در یک رباعی از خدا در خواست کرده بود :
ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ایم
و آن هم به سه چیز کم بها خواسته ایم
گر دوست پسندد هر،آنچه ما خواسته ایم
ما آتش،و نفت،و بوریا،خواسته ایم.
اولین بار نام داریوش مهر جویی را ۳۴ سال پیش شنیدم و دلیل آن رفتن به سینما بعد از امتحان کنکور دانشگاه بود ،پس از یک آزمون سخت و نفس گیر در یک روز،جمعه با دوستان دبیرستان جهت رفع خستگی آزمون کنکور به سینما رفتیم تا کمی شاد شویم ولی قسمت ما تماشای فیلمی بنام هامون شد که بجای دفع ملال ،عامل سوال شد ،فیلمی پر از،رمز،و راز،تصویری که در آن زمان که سنم زیر۲۰ سال بود و دانشی در سینما و تحلیل فیلم نداشتم درک فیلم هامون بسیار سخت و ملال آور شد و فقط نام کارگردان آن (داریوش مهرجویی )در ذهنم ماند و دیگر هیچ .
۲) درک و تحلیل فیلم هامون سبب شد به سوی،مجلات و کتاب‌های تحلیل فیلم بروم تا به پیام‌ها و دیالوگهای فیلم‌ها پی ببرم و تماشاگر سطحی نگر نباشم ،فیلم هامون علاوه بر این مرا شیفته سینمای مهرجویی نبود تا فیلم‌های او پیش و پس از هامون را با دقت و لذت بیشتری دنبال کنم و از دانش عمیق فلسفی و سینمایی مهر جویی بهره های فراوان ببرم .
۳)مرحوم مهرجویی دانش آموخته رشته فلسفه در آمریکا بود و سپس وارد دنیای هنر،و سینما شده بود تا مانند تارکوفسکی (کارگردان معنا گرای روس)مفاهیم عمیق فلسفی ،معنایی و عرفانی ذهن و روان پویا و متفکر خود را به زبان تصویر بیان کند ،درباره فیلم هامون و سینمای مهرجویی بسیار فراوان گفته و نوشته شده و آیندگان خواهند گفت و نوشت و هرگز فراموش نخواهد شد .
تلاش کردم در کارنامه سینمایی مهرجویی به دنبال زن صوفی بگردم و از دریچه دوربین مهرجویی و نگاه او این موضوع را کاوش کنم .
در فیلم هامون ،مهندس حمید هامون بیشتر،یک سالک مدرن به چشم می آید تا همسرش (خانم سلیمانی) ،با دقت در فیلم هامون مهشید سلیمانی بیشتر یک زن تابوشکن است نه یک زن صوفی ،این فیلم درباره شک و ایمان است و درباره شهسوار ایمان (حضرت ابراهیم )و حمید هامون تز دکترای فلسفه خود را درباره ماجرای قربانی اسماعیل بدست ابراهیم قرار داده است و دچار تضاد عقل و ایمان گشته است ،کتاب معروف ترس و لرز عارف بزرگ جهان غرب (گیر گیگارد )در دست حمید هامون که به همسرش (مهشید سلیمانی)هدیه می دهد در این فیلم برجسته است ،....
درباره زن صوفی فیلم هامون حرفی ندارد ....
(ادامه دارد ....)

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

گر خدا باشی ای همه !
مرا درمی یابی این هیچ
خدای همه خداوندگارِ هیچ است !

#فرخ_شهبازی۲۸ اردیبهشت

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

۳۷ )زن صوفی (۱۹ )

۱) طوبی با چادر پر از انار و تار کهنه شکسته ش در کنار یک خیابان شلوغ پایتخت می نشیند و با دستهای چروکیده و لرزان و پیر انار را می شکافت و به مردم می داد ،مردم نذر انار را اول بار می دیدند و از دیدن چهره باستانی یک پیرزن گیس سفید تعجب می کردند ،طوبی پس از پخش کردن انار ،تار بدست آواره خیابان‌ها شد او می خواست تار بنوازد و به مردم بخواند که حقیقت را یافته است ولی حرف زدن یادش رفته بود ،او سجاده نشین با وقاری بود که بازیچه کودکان کوی شده بود ، کودک و پیر و جوان طوبی را با تعجب نگاه می‌کردند و خبر از اندرون خسته و زندگی طولانی پر درد و سینه پر از اسرار تاریخ او نداشتند ،او در بین تن ها ،تنها مانده بود ،او از جنس آن مردمان و آن زمان نبود ،به سوی خرابات خود برگشت و خود را درون سرای کهنه رو به ویرانی خود انداخت و در را بست.
۲)پس از مدتی طوبی ،صدایی از پشت در می شنود و در کمال ناباوری لیلی را می بیند که از دست شاهزاده گیل گریخته بود و به طوبی پناه آورده بود ،او از سکوت طوبی استفاده می کند و خاطره ازلی را تعریف می کند و این خاطره تا زمان اختراع مالکیت شیرین می نماید ولی پس از آن که مرد دور یک قطعه زمین خط می کشد و مالک آنجا می گردد بقول ژان ژاک روسو زن هم مثل زمین به مالکیت مرد در می آید و صورت آسمانی ش ،فرم کالا و اموال زمینی پیدا می کند ،پس از هفت هزار سال دختری بنام مریم که در بین طوبی و لیلا حضور دارد با اسلحه در دست و پیکر خونین این ساختار کهن را می خواست ویران کند و جهان نو پدید آورد ،طوبی و لیلا احساس تولد دوباره بعد از مرگ مریم کرده بودند .‌‌‌
۳)تحقیق روی عنوان (زن صوفی) چنانچه گفتم مرا با کتاب طوبی و معنای شب،آشنا کرد و من برداشتهای،خود را از،این اثر،قوی ادبی نوشتم و تحلیل کردم و خوانندگان می توانند با مطالعه آن کتاب با ارزش خانم شهرنوش پارسی‌ پور،به برداشتهای،تازه و عمیق تر،از،من دست یابند و بهره بیشتری،از،آن بدست آورند .
(ادامه دارد ...‌)

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

زنده یاد سوسن
مستوره مستان
@mala_pire

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد
اگر منم که دلم بی‌تو سر نخواهد کرد

من و تو پنجره‌های قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیک‌تر نخواهد کرد

ببر به بی‌هدفی دست بر کمان و ببین
کجاست آنکه دلش را سپر نخواهد کرد

خبرترین خبر روزگار بی خبری‌ست
خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد

مرا به لفظ کهن عیب می‌کنند و رواست
که سینه‌سوخته از «می» حذر نخواهد کرد

فاضل_نظری

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود
با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود

#خاک_شیراز چو دیبای منقش دیدم
وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود

پارس در سایه اقبال اتابک ایمن
لیکن از ناله مرغان چمن غوغا بود

شکرین پسته دهانی به تفرج بگذشت
که چه گویم نتوان گفت که چون زیبا بود

یعلم الله که شقایق نه بدان لطف و سمن
نه بدان بوی و صنوبر نه بدان بالا بود

فتنه سامریش در نظر شورانگیز
نفس عیسویش در لب شکرخا بود

من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملکست
یار بت پیکر مه روی ملک سیما بود

دل سعدی و جهانی به دمی غارت کرد
همچو نوروز که بر خوان ملک یغما بود
ㅤㅤㅤ◡‌⃝ㅤㅤㅤㅤ
#سعدی شیرازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

هر شب از افغان من بیدار خلق اما چه سود !
آن که باید بشنو افغان من بیدار نیست !

هاتف اصفهانی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

در دنیا به عقیده من هیچ‌کس عاقل نیست مگر زن و شوهری که یکدیگر را به اندازه پرستش دوست بدارند...

📕بینوایان
✍ ویکتور_هوگو

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

به تو سلام کردم
زندگی آفتابی شد
سکوتِ سایه آبی شد

#فرخ_شهبازی خرداد 02

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

هرروز
چند کودک تُردِ بانمک
باهوش و شیطان و زرنگ
مثلِ
کوروش و تیمور و هوشنگ
دور از بودنمان با هم
رویِ سنگ سیاهِ خانه ی ما
می نویسند :

هرکجا هستی پرستوی بهار
جان فدایت باد ای آموزگار

فرخ شهبازی ۱۲ اردیبهشت ۴۰۳ کرمانشاه

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

به نام خداوند جان و خرد
همراهان عزیز از یکم اردیبهشت به علت تدوین و جمع اوری و ویرایش آثار کلیه ی فعالیتهای ادبی تعطیل می گردد ممکن است نتوانیم پاسخگوی عزیزان باشیم امید است عذر این حقیر را بپذیرید
یاحق
#فرخ_شهبازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

چند روزی بود اگر مهر سلیمان معتبر
تا قیامت سجده گاهِ خلق مهر کربلاست
صائب تبریزی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

دکتر روح الله بهرامی استاد تاریخ دانشگاه رازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

۴۰) زن صوفی( ۲۲)
۱) در فیلم پری ،بینده شاهد یک خانواده متول و باسواد و روشنفکری است و پری سه برادر بزرگتر از خود دارد که به ترتیب سن آنها ،اسد ،صفا و داداشی نام دارد که شباهت بسیار به خواهر و برادران کارگردان فیلم(داریوش مهرجویی )دارد ،برادر بزرگتر پری تحت تاثیر کتاب سبزی که مربوط به یک عارف گمنام قرن پنجم است روی به سیر و سلوک عرفانی می آورد تا مفاد آن کتاب را عمل کرده و به کشف حقیقت نائل شود ،اسد روی به عزلت و انزوا و ریاضت می آورد و از لحاظ جسمی به قدری ضعیف و لطیف می‌گردد که دیگر جسمش توان روح را ندارد و اسد در یک کارگاه چوب بری در شمال مانند راهبه بودایی در جنگ ویتنام ،آتش به نیستان وجود خود می زند و دود پراکنده می‌گردد:
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا مشغول کار خویش شد
هر نئی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت:کآین آشوب چیست
مر ترا زین سوختن مطلوب چیست
گفت آتش بی سبب نفروخته
دعوی بی معنیت را سوختم
مرد را دردی اگر باشد خوش ست
درد بی دردی علاجش آتش ست
۲)اسد درمان درد و معنای زندگی ش را در آتش یافت و رفت ولی برادر میانی پری(صفا)در یک برزخی از شک و ایمان و حرکت سینوسی بین خوف و رجا حالت هروله صفا و مروه در حج زندگی قرار گرفت ،صفا بین دو شیوه زندگی برادر بزرگ (اسد) و برادر کوچک (داداشی) درمانده بود و کاسه چه کنم در دست داشت .
برادر کوچکتر (داداشی) در یک زندگی طبیعی،و عادی به پیش می رفت و راه و معنای،جدیدی در زندگی برای خود کشف کرده بود ،داداشی مخالف روش رسیدن به خدا در خلوت بود او باور داشت راه عشق و عرفان از بین جمعیت و مردم می گذرد ،داداشی علی رغم داشتن سن کم راه بی سرانجام برادران خود را به راحتی پیموده بود و به زندگی لبخند زده بود .
داداشی مصداق حکایت ۲۹۲ متنوی مولوی بود که بر خلاف برادران بجای عبادت مورد عنایت حضرت حق قرار گرفته بود و یک شبه ره صد ساله را پیموده بود :
ذره ای سایه عنایت بهتر است
از هزاران کوشش طاعت پرست
زآنکه شیطان خشت طاعت بر کند
گر دو صد خشت است خود را ره کند
تو اگر صد قفل بنهی بر دری
بر کند آن جمله را خیره سری
شحنه ای از موم اگر مهری نهد
پهلوانان را از آن دل بشکهد
(ادامه دارد ....)

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

عید فطر عید بندگی خدا بر همه ی مسلمانان مبارک باد

#فرخ_شهبازی

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

غزل ۵۷


رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز نخواهد ماند

من ارچه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چوپرده دار شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است ؟
چو بر صحیفه ی هستی رقم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شیخ وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود بدست آور
که محزون زر و گنج درم نخواهد ماند

بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر ، حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

حافظ لسان العیب
نگارش فرودین 03

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

من همه هیچ
از سمت من مپیچ
جان خود ای همه !
جان من ! این هیچ !

#فرخ_شهبازی۲۸ اردیبهشت ۴۰۱

Читать полностью…

شعرها و دل سروده های فرخ شهبازی

من سرشار سکوت ام
آنی برای گفتگو ندارم
"تو" نه!

نقطه ای برای "او "ندارم

#فرخ_شهبازی فروردین 03

Читать полностью…
Subscribe to a channel