برایم از روشنایی بگو عزیزم خورشید را با چشمهایت روشن کن کافه نادری کانال شعر و موسیقی برای ارتباط با ادمین و ارائه نظرات و پیشنهادات @siahati
تو میتوانی تمام گلها را پرپر کنی
اما نمیتوانی بهار را از آمدن باز بداری...
You can cut all the flowers
but you cannot keep spring from coming.
#پابلو_نرودا
@fatimasiahati
ﻓﻘﻂ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩاﻧﺪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺭﺯﺵ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻨﺪﻧﺪ. ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺨﺖ. ﺍﯾﻦ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﻣﯽﻓﻬﻤﯽ..
#اوریانا_فالاچی
@fatimasiahati
تم اصلی موسیقی فیلم《in mood for love》
اثری از شیگرو اومه بایاشی آهنگساز ژاپنی که ساخت موسیقی متن بیش از چهل فیلم ژاپنی و چینی را در کارنامه خود دارد و مسلما بهترین اثر او که باعث جهانی شدنش شده است همین موسیقی فیلم "در حال و هوای عشق" است.
"در حال و هوای عشق" ساخته درخشان وونگ کار وای، فیلمساز هنگکنگی یکی از لطیفترین، زیباترین و در عین حال يكی از تلخترین داستانهای عاشقانهای است که تاکنون در سینما روایت شدهاست و موسیقی بایاشی توانسته نقش بسزایی در به شهرت رسیدن بیشتر فیلم ایفا کند زیرا امروز پس از گذشت ۲۴ سال از ساخت فیلم شهرت این ملودی از خود فیلم بیشتر است.
ملودی اولیهٔ و تم اصلی «در حال و هوای عشق» که بعد از گذشت دقایقی از تیتراژ ابتدایی آغاز میشود، در طول فیلم 9 بار تکرار میشود.... آن هم بدون کمترین تغییری که همین نشان دهنده جذابیت و گیرایی این ملودی است که باعث شده کارگران بدون هیچ نگرانی بارها از یک تم تکراری در طول یک ساعت و اند فیلمش استفاده کند.
@moosighi_popular
همیشه موج نهم تنهایی، قوی ترین موج، همان که از دورترین نقطه میآید، از دورترین جای دریا، همان است که تو را سرنگون میکند و از سرت میگذرد و تو را به اعماق میکشاند، و سپس ناگهان رهایت میکند، همان قدر که فرصت کنی تا به سطح آب بیایی، دستهایت را بالا ببری، بازوهایت را بگشایی و بکوشی تا به نخستین پر کاه بچسبی. تنها وسوسهای که کس هرگز نتوانسته است بر آن غالب شود: وسوسهی امید...
#رومن_گاری
#پرندگان_میروند_در_پرو_میمیرند
@fatimasiahati
کبوتری که پر و بال ارغوانی داشت
ز قتلعام گل سرخ در چمن میگفت
دوباره چشم فلق هول تیرباران داشت
وز آن جنازهی بیگور و بیکفن میگفت
که با دهان بیآوازِ نیمباز، انگار
در آن سپیدهی خونین «وطن وطن» میگفت
#حسین_منزوی
@fatimasiahati
از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی
وقتی سخن از تو میگویم
از عاشق از عارفانه میگویم
از دوستت دارم
از خواهم داشت
از فکر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو میکردم
من با سفر سیاه چشم تو زیباست
خواهم زیست
من با به تمنای تو خواهم ماند
من با سخن از تو
خواهم خواند
ما خاطره از شبانه میگیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذت ارمغان در پنهان
ما خاطرهایم از به نجواها
من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوهی از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذت نادر شنیدن باش
تو از به شباهت از به زیبایی
بر دیده تشنهام تو دیدن باش
#یدالله_رویایی
@fatimasiahati
یک زن قادر است خیلی چیزها را با دستهایش بیان کند، یا اینکه با آنها تظاهر به انجام کاری کند. در حالیکه وقتی به دستهای یک مرد فکر میکنم، همچون کندهٔ درخت بیحرکت و خشک به نظرم میرسند. دستهای مردان فقط به درد دست دادن، کتک زدن، طبیعتاً تیراندازی و چکاندن ماشهٔ تفنگ و امضاء میخورند.
اما به دستان زنان در مقایسه با دستهای مردان به گونهای دیگر باید نگاه کرد: چه موقعی که کره روی نان میمالند و چه موقعی که موها را از پیشانی کنار میزنند.
#عقاید_یک_دلقک
#هاینریش_بُل
@fatimasiahati
حتی صدای کوهها را هم میشنوم
پایین و بالای دامنههای آبیشان میخندند
و زیر آبها ماهیان گریه میکنند
و آب اشک آنهاست
صدای آب را میشنوم
شبها مِیگُساری میکنم
و اندوه چنان بزرگ میشود که صدایش در ساعتم میپیچد
و میشود دستگیرهی کمد
میشود کاغذی روی زمین
میشود پاشنهکش، قبض خشکشویی
میشود دود سیگار
که از معبد تاک تیرهای بالا میرود
اهمیتی ندارد
کمی عشق
یا کمی زندگی
چیز چندان بدی نیست
آنچه اهمیت دارد روی دیوارها منتظر شدن است
برای همین متولد شدهام
متولد شدهام که در خیابانهای بیرفتوآمد گل سرخ بفروشم
#چارلز_بوکفسکی
@fatimasiahati
ماهِ در محاق
#حسین_نجاری
قسمت سوم و پایانی
تعجب کردم از روالی که آقای احمد شاملو داشتند، چون من خودم دیده بودم که ایشان زبان فرانسه بلد نبودند و فریدون شعرها را برایش ترجمه میکرد.
بهرام دبیری، نقاش معاصر که در سال ۱۳۷۱ برای تدارک یک گفتگو، سه روز مهمان طوسی در محمود آباد (مازندران) بود میگوید:«در یکی از اتاقهای منزل طوسی چشمم به کتابخانهای با کتابهایی در قطع کوچک افتاد، وقتی دقیق نگاه کردم متوجه شدم کتابها مربوط به شاعران فرانسه است و شاعرانی را که در کتاب «همچون کوچهای بیانتها» و دیگر ترجمههای احمد شاملو آمده است آن جا با زبان اصلی و فرانسه یافتم. لورکا بود، پاسترناک بود و دیگران...» دبیری در ادامه میگوید:«پس از جدایی، شاملو شعرهای زیادی را که به طوسی تقدیم کرده و به مناسبت حضور او سروده بود، پس گرفت و حتی تعدادی از این شعرها بعدها با عنوان تقدیم به «آیدا» منتشر شد.
دبیری همچنین در رابطه با ازدواج دوم طوسی به نقل از ایشان میگوید:«پس از متارکه با شاملو با شخصی ازدواج کردم که هیچ ساختار ذهنی و زمینهای در هنر نداشت و دارای شغلی معمولی بود و آلبوم عکسهایی که من با شاعران و به خصوص شاملو داشتم پاره کرد و دور ریخت.»
آنچه که در قصهی تلخ طوسی حائری به چشم میآید این است که گویی تمام وقایع به گونهای رقم خورده که او از صحنهی تاریخ ادبیات معاصر بیرون رانده شود ولی تاریخ هر چهقدر هم بیرحم و از شفافیت بیبهره باشد روزی با تلاطمی رازهای خفته در هزارتوی خود را افشان میکند و روزی اراده و روح کاوندهای، صداهای محو و مدفون در لجههای آن را بالا میآورد و بیرون میریزد و اینگونه است که ماه از محاق بیرون میآید و با همان طلعت دیرین بر جان و جهانِ شیفتگان حقیقت باز میتابد.
@fatimasiahati
ماهِ در محاق
۱۵دی زادروز طوسی حائری
#حسین_نجاری
طوسی حائری نقش مهمی در شعر مدرن فارسی دارد. او روی شاعران مهم سالهای دههی سی و چهل تاثیر گذاشته و آنها را با شعر معاصر اروپا، ( به زبان انگلیسی و فرانسه) آشنا کرده است.
طوسی از اولین زنان راهیافته به دانشگاه تهران و نخستین زن فارغالتحصیل ادبیات از این دانشگاه و نیز از اولین زنان ایران بود که برای تحصیل به خارج از کشور رفتند. وی همچنین نخستین زن ایرانی بود که دکتری ادبیات تطبیقی از دانشگاه سوربن گرفت.
بسیاری از تاثیرگذارترین چهرههای فرهنگ و ادب ایران مانند فروغ فرخزاد، بهمن محصص و نجف دریابندری از دوستان صمیمیاش بودند و بعضی دیگر دربارهاش شعر سروده و از او گفتهاند.
طوسی حائری زن مستقلی بود و هیچگاه زیر سایهی کسی نرفت؛ نه زیر سایهی همسر دومش احمد شاملو و نه هیچ چهرهی مشهور دیگری که دوست صمیمیاش بود.
شاملو دربارهاش سرود:
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
نازِ انگشتای بارونِ تو باغم میکنه
میونِ جنگلا تاقم میکنه.
طوسی حائری در پانزدهم دی ۱۲۹۶ در یک خانوادهی روحانیِ روشناندیش در مشهد به دنیا آمد. پدرش محمدباقر حائری مازندرانی، یک روحانی حقوقدان بود.
او در زمرهی اولین دستهی دخترانی بود که وارد دانشسرای عالی و دانشکدههای علوم و ادبیات شدند. آنها دوازده نفر بودند که به اتفاق از زنان سرشناس معاصر به شمار میروند.
طوسی حائری از نوجوانی وارد فعالیتهای فرهنگی و مطبوعاتی شد و با زنان تاثیرگذار در جنبش زنان ایران مانند صدیقه دولت آبادی، بدرالملوک بامداد، شمسالملوک مصاحب و مهرانگیز منوچهریان در نشریهی «خطابه بانوان» و همینطور «کانون بانوان ایران» در سالهای ۱۳۱۴ و ۱۳۱۶ همکاری کرد.
او نخستین زن در ایران بود که گویندهی رادیو شد. همزمان در دانشگاه تدریس میکرد و در مجلات مختلف با اسم مستعار متنهایی را از فرانسه به فارسی ترجمه میکرد. یکی از ترجمههای استادانهی او ترجمهی شعر «دوست من درخت» اثر «مینو دروئه» در سال ۱۳۴۰ است؛ شعری که بر شاعرانی مثل سیاوش کسرایی تاثیر گذاشت.
طوسی در محافل روشنفکری با احمد شاملو آشنا شد و در سال ۱۳۳۶ این آشنایی به ازدواج انجامید و در سال ۱۳۴۰ به جدایی کشید. این زندگی مشترک فارغ از حواشی آن نقطهی خاصی در تاریخ و ادبیات معاصر ما به حساب میآید، طوسی در این سالها حامی شاملو بود و او را با زبان فرانسه و شاعران مدرن اروپا آشنا ساخت. طوسی متنها را از فرانسه به فارسی ترجمه و شاملو آنها را در زبان مقصد بازآفرینی کرد.
طوسی مجلهی «آشنا» را یک سال پس از ازدواجش با احمد شاملو، به همراه او (سال ۱۳۳۷) منتشر کرد. این مجله که به عنوان مجلهای برای روشنفکران با چاپ آثار نقاشان معاصر اروپا و ترجمه اشعار و ادبیات روز جهان با سردبیری احمد شاملو و با هزینهی شخصی طوسی چاپ میشد، پس از ۱۷ شماره متوقف شد.
همکاری فرهنگی آن دو یار پربار بود. آنها در سال ۱۳۳۸ کتاب «افسانه هفتاد و دو ملت» اثر «هانری پوررا» را منتشر کردند و یک سال بعد طوسی به شاملو برای ترجمهی «پاپرهنهها» اثر «زاهاریا استانکو» کمک کرد.
او در مجلهی آشنا به مدیرمسئولی خود و سردبیری شاملو تاثیر به سزایی در گشودن فضای شعر فارسی داشت. در این مجله طیف کثیری از شاعران و علاقمندان به هنر و ادبیات را با هنرمندان و شاعران معاصر اروپا و جهان آشنا کرد.
رابطهی طوسی و شاملو به خاطر اعتیاد شاعر به سردی گرایید. نجف دریابندری ماجرا را اینگونه روایت میکند:«یک روز طوسی به من گفت شاملو معتاد است. من چند بار او را پیش دکتر بردهام ترک کرده اما اما دوباره... شما که رفیقش هستی بهش بگو ترک کند.»
به هر صورت طوسی در شکلگیری شاملوی مترجم نقش بیبدیلی ایفا کرد اگر چه شاملو کوشیده است حضور حائری را در آثار مربوط به این دوره نادیده بگیرد یا حذف کند.
حتی فرزند شاملو (سیروس) میگوید: طوسی به زبان فرانسه تسلط عجیبی داشت، زنی مستقل با تحصیلات آکادمیک بود که در جامعهی علمی ارتباط اجتماعی ویژهی خود را داشت.
از شعرها و نوشتههای احمد شاملو در مدتی که با طوسی بود، مانند شعر ماهی یا یادداشت «به همسفرم طوسی» که در شمارهی ۵ مجلهی آشنا در سال ۱۳۳۷ منتشر شد، پیداست که او تاثیر عمیقی از طوسی داشته است.
ماهی،
برای طوسی
من فکر میکنم
هرگز نبوده قلب من
اینگونه گرم و سرخ.
احساس میکنم در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین چشمه خورشید
در دلم
میجوشد از یقین؛
احساس میکنم در هر کنار و گوشه این شورهزار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
میروید از زمین.
ادامه در فرستهی بعدی
@fatima Siahati
https://s6.uupload.ir/files/img_20240105_094049_948_d9ca.jpg
https://s6.uupload.ir/files/img_20240105_094049_948_d9ca.jpg
#موسیقی
ترانه: #حسین_منزوی
خواننده: #محمد_نوری
@fatimasiahati
دوستان نازنینم همراهان خوب کافه نادری !
نوروزتان خجسته
دلهایتان بهاری
روزگارتان سرسبزوشکوفا
نوروز ۱۴۰۳
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند. روز و شب دارد، روشنی دارد، تاریکی دارد، کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده، تمام میشود، بهار میآید.
#محمود_دولتآبادی
#جای _خالی_ سلوچ
@fatimasiahati
زمستان
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
که ره تاریک و لغزانست.
وگر دست محبّت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزانست.
نفس، کز گرمگاه سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس کاینست، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی...
دمتگرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولیوشِ مغموم.
منم من، سنگ تیپا خوردهی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم.
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم.
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج میلرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمدستم وام بگذارم.
حسابت را کنار جام بگذارم.
چه میگویی که بیگه شد، سحرشد، بامداد آمد؟
فریبت میدهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستانست.
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،
به تابوتِ ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهانست
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها درگریبان، دستها پنهان؛
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسکلتهای بلور آجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه،
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است.
#مهدی_اخوان_ثالث
@fatimasiahati
جهان به مجلس مستان بیخرد ماند
که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست
#صائب_تبریزی
@fatimasiahati
پیش از آن که واپسین نفس را برآرم
پیش از آن که پرده فرو افتد
پیش از پژمردن آخرین گل
برآنم که زندگی کنم
برآنم که عشق بورزم
برآنم که باشم
در این جهان ظلمانی
در این روزگار سرشار از فجایع
در این دنیای پر از کینه
نزد کسانی که نیازمند منند
کسانی که نیازمند ایشانم
کسانی که ستایشانگیزند
تا دریابم
شگفتی کنم
بازشناسم
که ام
که میتوانم باشم
که میخواهم باشم
تا روزها بیثمر نماند
ساعتها جان یابد
و لحظهها گرانبار شود
#مارگو_بیگل
برگردان:#احمد_شاملو
@fatimaSiahati
- سعی میکنی بیشتر از کدوم دوری کنی،
روز یا خورشید؟
-از آدمها
@fatimasiahati
ماهِ در محاق
۱۵ دی سالروز تولد طوسی
#حسین_نجاری
قسمت دوم
سیروس شاملو در گفتگو با مجلهی «شاخ زیتون» گفته است: «یکی از دلایلی که شاملو از طوسی حائری جدا شد این بود که طوسی اظهار نظر میکرد و خودساخته بود و نمیخواست به شوهرش متوسل شود.»
به هر صورت فعالیتهای فرهنگی طوسی حائری بعد جدایی از احمد شاملو در سال ۱۳۴۰ ادامه یافت و او به همکاری در مجلهی کتاب هفته و ترجمه پرداخت.
گفتنی است تمام شعرهای تقدیمی شاملو به طوسی حائری بعد از جدایی آن دو از همدیگر از حافظهی آثار او حذف شدند و حتی نام طوسی در ترجمههای مشترکشان از زبان فرانسه نیز زدوده شد. در حالی که به گفتهی ابراهیم گلستان و فریده رهنما زباندانی شاملو به حدی نبود که یک تنه از پس این کار شاق برآید و ابن ادعا وجود دارد که طوسی به عنوان فارغالتحصیل زبان و ادبیات فرانسه در مقطع دکتری از دانشگاه سوربن،به ترجمهی متون از زبان فرانسه به فارسی پرداخته و احمد شاملو به بازنویسی متون در زبان مقصد همت نموده است.
طوسی در سالهای پاریس گل سر سبد محافل روشنفکران ایرانی و فرانسوی بود. او در فرانسه با پل الوار حشر و نشر داشت و با ترجمهاش او را به شاعران و نویسندگان ایران شناساند.
طوسی علاوه بر کار شعر در عرصهی گویندگی نیز تاثیرگذار بود. ژاله علو توسط طوسی حائری به رادیو رفت. علو در جایی میگوید:«دانشسرای مقدماتی میرفتم برای معلمی، در آنجا استاد ادبیات ما خانم دکتر طوسی حائری که خودشان هم همان موقع گویندهی رادیو بودند میخواستند مرا به رادیو معرفی کنند. سال ۱۳۳۷ بعد از مدتی که تحصیل تمام شد خانم حائری مرا بردند رادیو (میدان ارگ) البته آن زمان گویندگی من به صورت اعلام برنامه بود.» در همین زمان بود که او با نام مستعار، متنهایی را از فرانسه به فارسی برگرداند و در مجلاتی مانند «نگین» منتشر کرد.
طوسی در رابطه با آشنایی خود با فروغ نیز میگوید: من تازه بیست روزی بود که از فرانسه آمده بودم. به وسیلهی شجاعالدین شفا که مقدمهای بر کتاب «اسیر» فروغ نوشته بود با فروغ آشنا شدم و از ایشان خواهش کردم جلسهای ترتیب دهند که فروغ را ببینم.... طوسی میگوید تابستان و پاییز ۱۳۳۴ با جدایی فروغ، پرویز شاپور حق قانونی نگهداری کامیار را بر عهده گرفت و پدر فروغ که سخت مخالف کارهایش بود او را با یک چمدان از خانه بیرون کرد. فروغ هیچ سرپناهی نداشت.
این خبر از طريق آقای شفا به طوسی رسید و طوسی در حمایت از فروغ او را به خانهاش دعوت کرد:«به وسیلهی آقای شفا به فروغ پیام دادم که با کمال میل حاضرم او به خانهام بیاید و فروغ به خانهام آمد و سه ماه باهم زندگی کردیم.» در این مدت کوتاه، طوسی، فروغ را با شعر فرانسه آشنا کرد. به این صورت که شعرها را از روی آنتولوژی شاعران فرانسه به فارسی برگرداند و برای او خواند و فروغ نیز با اشتیاق تمام گوش داد و تاثیر پذیرفت و شعرهای جدید او زاده شدند. از اشعار پل الوار و ورلن بسیار خوشش میآمد و...
شاملو در رابطه با جداییاش از طوسی در خاطرهای گفته است:«یک شب بحث بالا گرفت، کتاب و یادداشت و لباس و لوازمام را به امان خدا رها کردم. بارانی و کیف دستیام را برداشتم و برای همیشه از خانه بیرون آمدم و خلاص!» اما ابراهیم گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» ادعای دیگری مطرح کرده و گفته است:«شاملو تمام ثروت طوسی حائری را بالا کشید و از خانه بیروناش کرد.» همچنین فریده رهنما خواهر فریدون رهنما در گفتگویی با ماهنامهی تجربه میگوید:« آقای شاملو چه چیزی داشتند که برای طوسی بگذارند و بروند!» او میافزاید: سال ۱۳۳۱ برادرم فریدون از فرانسه به ایران آمد و برای اینکه تنها نباشد من پیش ایشان میماندم، خاطرم هست که خیلی از دوستان به دیدارش میآمدند. من خودم همان موقع آقای شاملو را شناختم که هنوز از همسر اولش جدا نشده بود و آمده و پیش فریدون مانده بود. آقای شاملو همهاش سرشان در کاغذهای فريدون بود، کاغذهایی که بعد ناپدید شد. تعجب کردم از روالی که آقای احمد شاملو داشتند، چون من خودم دیده بودم که ایشان زبان فرانسه بلد نبودند و فریدون شعرها را برایش ترجمه میکرد.
ادامه در فرستهی بعدی👇
@fatimasiahati
https://s6.uupload.ir/files/img_20240105_094050_010_i3vj.jpg
و این منم زنی تنها
در آستانهی فصلی سرد…
تجلی و ترجمان انزوا و استیصال شاعر در زمانهای سرد و سیاه است. فروغ «شاعری دگراندیش و تنهاست که از ریاکاری و دروغگویی مردم به ظاهر مهربان بیزار است.
«چه مهربان بودی ای یار ای یگانهترین یار
چه مهربان بودی وقتی دروغ میگفتی» به نظر او «نردبام ارتفاع حقیری دارد».او خود را در جامعهی سنتی و در میان مردم کوچک و کوتهبین و در محفل «عزای آیینهها»و «اجتماع سوگوار»که از قیامت و گناه میترسند تنها میبیند. زنی که افکار مردمی را که در انتظار منجی نشستهاند را پوچ میخواند و خطاب به «انسان پوک پر از اعتماد» میگوید: «نجات دهنده در گور خفته است
خاک خاک پذیرنده
اشارتی ست به آرامش»…
شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ فرخزاد، حاصل نگرش، اندیشه و صعود شناخت او از دنیایی است که در آن زندگی میکند و نگاهش مشرف به جهانی عظیم و درک ناشدنی است.
شعر، با زمستان و به تعبیری با زمان آغاز میشود و با زمان نیز ادامه مییابد. زمان، ساعت زنگ داری است و چهار بار، نشانهی فصل چهارم (زمستان) است و شاعر یک بعد از ظهر غمگین و سرد نخستین روز دی ماه را توصیف میکند. زمان تکرار میشود و این تکرار زمان بیانگر روزمرگی و چرخهی عبث انتظار و یأس است که تا ابد ادامه مییابد و شاعر به آن وجه هستی شناسی میبخشد و آگاهی خود را از راز فصلها بیان میکند، راز فصلها که چیزی جز مرگ و زندگی نیست، راز فصلها که همان راز آفرینش انسان است.
شاعر دارد در این شعر به انسان و به رنج انسانِ تنها و کوچهای که جهان است و در آن باد میوزد، مینگرد و با یک رویکرد فلسفی از خود میپرسد:
«من از کجا میآیم؟
من از کجا میآیم؟
که اینچنین به بوی شب آغشتهام؟»
و تکرار تولدها و مرگها را میبیند که انسان در میانه این دو نقطه به دنبال جفت یابی و جستجوی آن نیمهی
گمشده است.
این شعر یک شعر با مضمون اجتماعی است که فضای یأس آلود و سردی را ترسیم میکند و در ورطهی شعار زدگی که آفت شعرهای اجتماعی است،گرفتار نمیشود. سرمایی که در جان و جهان شعر میوزد سرمای اجتماعی، سرمای عاطفی است که نه فقط شاعر بلکه مخاطب این سرما را درک میکند.
«و آنگاه خورشید سرد شد
و برکت از زمینها رفت»
سرمایی که واقعی و رئال به نظر میرسد اما سمبلیک است و نشانگر فضای خموده و کسالت بار « ما مردههای هزاران سالهایم/
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد.»
هر چند در این فضای غمگین و فسرده گاهی بارقههای امید جوانه میزند:
«آیا دوباره گیسوانم را در باد دوباره شانه خواهم زد؟
آیا دوباره باغچهها را بنفشه خواهم کاشت؟»
شاعر در این شعر تسلیم احساسات سطحی و سانتیمانتالیسم نمیشود بلکه عاطفه جمعی را نشانه میگیرد و به شکل افراطی دست به آرایهپردازی و بازیهای زبانی نمیزند.
زبان در این شعر استعاری است و کلمات تکتک در آن استعاره نیستند، بلکه کل متن استعاره است.
شعر زبان ورزیده و تمیزی دارد، زبانی نه آنچنان روزمره و نه آنچنان ادبی، زبان صیقل خوردهی گفتار که نیما آن را پیشنهاد میدهد
شعر به شیوهی جریان سیال ذهن روایت میشود و مراد شاعر در یک کمپوزیسیون کلی تکوین مییابد. و نهایت امر این که این شعر مثل اغلب شعرهای فروغ در مجموعههای «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» دارای انسجام ساختاری بوده و به شکل ماهرانهای قوام مییابد.
#فاطیما_سیاحتی
@fatimasiahati
تو به من
یک حبه نمک میدهی
ارمغان دریایی، بیسفر
به تو، من
یک چکه باران میدهم
از دیاری که در آن هیچکس نمیگرید.
#بوبروسکی
@fatimasiahati
انگشتهایم را
قیچی میکنم
دفتر روزنامه را
میبندم
دیگر قرار نیست
کسی حرف بزند
اختناق از بیخ سیاست
بلند میشود
در لابلای روزنامهها
فرو میپیچد
و از در و دیوار
بالا میرود
صدای آژیر
بلند میشود
شهر
در خاموشی فرو میرود
و قلبم
خرگوش مضطربی است
که در جوی خون
میدود...
#حسین_نجاری
#۱۷مرداد_روز_خبرنگار
@fatimasiahati
قورقوشوم در هند
مستند «قورقوشوم» به جشنواره «جگران» هند راه یافت
فیلم مستند داستانی قورقوشوم به کارگردانی مشترک حسین نجاری و فاطیما سیاحتی و به تهیهکنندگی موسسهی فرهنگی، سینمایی مشکات پس از حضور در جشنوارههای لهستان، آلمان، جمهوری چک و گرجستان این بار در کشور هندوستان رقابت خواهد کرد.
به گزارش سینما خانه، فیلم مستند داستانی قورقوشوم که مسئولیت پخش بینالمللی آن بر عهدهی درگاه فیلم ایران است، قرار است در ۱۸ شهر هند نمایش داده شود و با دیگر فیلمهای راه یافته به دهمین فستیوال «جگران» رقابت کند.
«جگران» بزرگترین جشنوارهای است که به جهت آشنا کردن مخاطبین جهانی با فیلمسازان مطرح میدل ایست، فیلمها را به ۷۵ کشور جهان معرفی و همچنین در ۱۸ شهر کشور هندوستان همزمان اکران میکند.
جشنواره بینالمللی فیلم «جگران» هر ساله ۴۰۰ اکران سینمایی در ۱۸ شهر کشور هندوستان برگزار میکند و پوشش رسانهای «جگران» از این جشنواره، بیش از ۵۰ میلیون نفر در سراسر کشور هندوستان را پوشش میدهد.
با برگزاری این جشنواره در بیش از ۱۸ شهر، از نظر جغرافیایی شاید بزرگترین جشنواره فیلم در دنیا باشد که فیلمهایی از کارگردانان سراسر جهان را پخش میکند.
اکران فیلمهای راه یافته به فستیوال «جگران» از ۳ آگوست (۱۲ مرداد) آغاز و در نهایت بعد از ۶ هفته (۴۲ روز) در روز ۱۵ اکتبر (۲۳ مهر) در شهر بمبئی به پایان میرسد.
کد خبر 5846286
عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان:
حسین نجاری، فاطیما سیاحتی
تهیه کننده: موسسه فرهنگی مشکات
مجری طرح: سید مجتبی حسینی
مدیر تولید: اصغر نجاری
مدیر تصویر برداری: محمد تقی سپهری
صدابرداران: حمید محرمی، سینا محرمی
تدوین و صدا گذاری: خلیل محمدی
نریشن: حامد رحمتی و نگین فرهود
طراحی پوستر: مهدی عباسی
با نقشآفرینی: محمد عبدی، فرضعلی پناهی، ابوالفضل عبدی، علی احمدی، رضا رستمی، اقدس زارع، جواد کرمی، علی اصغر رستمی، محمد رحمانی و...
لینک خبر:
Greetings from Jagran Film Festival, 2023 which is scheduled to be held in 18 cities from 3rd August to 14th October, 2023.
We are happy to inform you that your film 'Qurgushum' is officially selected for our festival programme. We will get in touch with you soon with the section details of the films at the earliest.
We request you to send to us the film in both the DCP format (specifications as mentioned below) and a backup MP4 or MOV format via a digital transfer....
https://www.cinemahouse.ir/1402/05/03/%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%86%d8%af-%d9%82%d9%88%d8%b1%d9%82%d9%88%d8%b4%d9%88%d9%85-%d8%a8%d9%87-%d8%ac%d8%b4%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%ac%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%87/
@fatimasiahati
سلام ای واپسین سپیدهی رستاخیز که به قلعه میخوانیام
واژه!
ای «به یادگار نوشتم» جا مانده بر قلعهی کهن
ای شعر که به خویشام میخوانی تا شکلکی دوباره شوم
خنج خراشهای بر ناخونِ خراشهای دیگر
فرسودهی باد بر دیوارهی ساروج و سنگ دژ
جبران نور، جبران نو
خنکائی بر سوز تشان درون بیرونماندگانی دیگر
که میخواستند زمین را وسعت دهند
قلعه را دوباره بسازند؛
آفرینهی خود و خودآیان را خمیره دیگر کنند.
سلام ای تندیس ناتوانی ما بر تارک عمارت اجدادی
اینک قلعهی خودیپذیر و دیگریستیز در برهوت بیآبان!
اینک میهمانخانهی مردمکش که در بیرونیاش جامهداران و
شروهخوان میموییم
در میزنیم
سیمانها و سنگش را سر میکوبیم
در سوز بادیه فریاد میکشیم که ما آمدیم
در زدیم، بسته بود.
سر کوفتیم
و تنها صدا…
صدا که میشنیدیم چررق استخوان مردهگان و سوارانی بود
که آمده بودند و در کوفته بودند
و حالا سرزده از خاک
گرد ما رقصان
به دامان ما میآویختند ختمیهاشان را
و یادگارشان بر دیوارهی باد- فرسوده قلعه
هنوز خوانا بود
ما آمدیم در زدیم، در زدیم و صدایی نبود
جز هماهم ارواح، در انجماد برهوت
و قهقه هایی از درون که
در بادیه میرفت
و باز میگشت
#شاپور_جورکش
نویسندهی کتاب «#بوطیقای_شعر_نو» درگذشت
@fatimasiahati