6664
#مصطفی_سلیمانی دکتری فلسفه اسلامی ارشد فلسفه اخلاق ارشد روانشناسی شخصیت . ☘ارتباط با من: @soleymani63 ☘اینستاگرام https://instagram.com/_u/soleymani63 ☘کانال اختصاصی: (معنای زندگی)🎵 @The_meaningoflife
سقراط درست گفته بود که پذیرش نادانی، آغاز خردورزی است. انسان فقط زمانی خواهد توانست با استفاده از توانایی ذاتی خود خلاقانه عمل کند و از محدودیتهای خود فراتر برود که محدودیتهای خود را بشناسد و فروتنانه و صادقانه آن را بپذیرد.
وقتی ماهیگیران نروژی قایق خود را در طوفان و در جهت گرداب می بینند سعی می کنند پیش برانند و در چرخش گرداب پارو بزنند؛ اگر چنین کنند طوفان فرو می نشیند و آنها به سلامت از آن می گذرند.
این حرف درباره آدمهایی که دارای قدرت و استقامت ذاتی و درونی هستند نیز صادق است. آنان می توانند در اشخاصی که دچار اضطراب و دلهره هستند تاثیر آرام کننده داشته باشند. جامعه ما به چنین افرادی نیاز دارد نه به فکر و ابتکار تازه یا آدمهای نابغه و ابرمرد، هر چند اینها هر کدام می توانند دارای ارزش و فایده بسیار باشند.
جامعه ما به آدمهایی نیاز دارد که باید خودشان باشند، یعنی کسانی باشند که در رویارویی با دنیای بیرون متکی به نیروی شخصی و درونی خود باشند.
#رولو_می
#انسان_در_جستجوی_خویشتن
❤️☘ @filsofak
پارسیگویی
اگر به نگارش زبان پارسی تعلقخاطر دارید، پیشنهاد چند واژه یا ترکیب پارسی که میتوانیم در نوشتهها و گفتارمان از آنها هم بهره بگیریم، میشود.
ننویسیم بنویسیم
بلاتکلیف سرگردان
بهزعم به باور
بهعلاوه افزونبر
بهقول بهگفته
بیحد و حصر بیاندازه
بهکرات بارها
بینالمللی جهانی
تاکید پافشاری
تامل درنگ
بیاعتبار بیارزش
❤️☘ @filsofak
رادیو موژ را بشنوید.
فصل ۱
اپیزود ۲
🔸 با موضوع: دوستی
✔️تنهایی و تاثیر آن در اخلاقی زیستن
✍️ مصطفی ملکیان
🔹نظریه ای در روانشناسی هست که می گوید انسانها در حاق واقع تنها هستند و وقتی احساس تنهایی نمی کنند دستخوش توهم اند. بحثهای جالبی در اینجا هست چه از سوی کسانی که در عالم هنر بوده اند و چه از سوی فیلسوفان و روانشناسان.این نظریه معتقد است که اگر انسان در همه حالات زندگی خود به تنهایی اش وقوف داشت همواره اخلاقی زندگی می کرد.بنابراین راه اخلاقی شدن غور هر چه بیشتر در تنهایی عمیق و برطرف نشدنی انسانی است.این مساله موضوع کتاب خیلی معروف رایزمن،روانشناس معروف اجتماعی،با عنوان ازدحام تنهایان است.از قدیم نیز بعضی از فیلسوفان اخلاق معتقد بودند که اگر انسان در خود غور کند می یابد که به این دلیل کار غیر اخلاقی مرتکب شده است که احساس می کرده است کس یا کسانی هستند که از اوحمایت کنند.
❇️روانشناسی اخلاق | صفحه 95
❤️☘ @filsofak
روز دیدار تمامقدِ من با تو
#مصطفی_سلیمانی
🔸به من بگو نام آشناترِ مرگ چیست؟ قطع امید از هر آنچه که دوست میدارم؟ غریبه شدن با هر آنچه که بدان پیوستهام؟ یا دو دست که میخواهند بعدِ افتادنم بغلم بگیرند؟
با من از مرگ بگو.
بگو اینکه دارد مرا توی کام خودش میکشد یک جلاد است با آروارههایی بیرحم، یا یک جانِ تازه به ابعادِ تو؟
به من بگو که من دارم شوقِ نزیستهی سالیانِ طولانیِ زندگیام را به حضور که میبرم؟
بگو آدمیزاد بیچاره نیست.
بگو قرار نیست غم، خورشِ شب و روزش باشد. بگو قرار نیست هی بدود و نرسد. بگو از یک جایی به بعد، که اسمش مرگ است، قرار است بهشت و جهنمی برپا بشود. بگو قرار نیست آدمیزاد دستخالی برود و بعد بیدست بشود.
بگو مرگ چیز قشنگی است.
بگو یک پل است که آدم را یکراست از زندان میبرد به آن جایی که باید. بگو که هر آدمی بعد از مردن، با آنکه دوستش دارد محشور میشود. بگو بعد از مرگ همه پردهها میافتند. بگو همه نسبتها از هم میپاشند. بگو روز مرگ، روز دیدار تمامقدِ من است با تو.
با من از مرگ بگو.
از مردنم به دستهات. و از زندگی جاودانهی بعد از مرگ. بگو همه چیز درست میشود. بگو مرگ ترس ندارد. بگو اصلاً نگران نباش.
بگو از مردنم به دستهات. بگو نامِ آشناترِ مرگ، زندگی است. بگو. من دارم شوقِ نزیستهی سالیانِ طولانیِ زندگیام را به حضور تو میآورم.
#اخلاق_درمانی ۱۲
#مرگ
❤️☘ @filsofak
عذرخواهی
همه میدانیم عذرخواهی، بابت دستهگلی که به آب دادهایم، چقدر سخت است. چون در بیشتر موارد، معذرتخواهیِ صِرف و نصفونیمه چندان دردی دوا نمیکند و چهبسا کار را خرابتر هم بکند. ازاینرو، باید قلق عذرخواهی صحیح را بشناسیم و هنر ابراز پشیمانی را یاد بگیریم. معذرتخواهی مسئولانه و همدلانه چیست و چه ویژگیهایی دارد؟
بههرحال، عذرخواهیکردن قلق دارد. برای این کار به قدرت فردی، گوش شنوا و مهارتهای روانشناسی نیاز داریم؛ برای همین است که خیلی از عذرخواهیها ناموفقاند.
از دیدگاه عصبشناختی، عذرخواهی خیلی پیچیده است و حداقل سه فرایند جداگانه را در بر میگیرد:
اولی کنترل شناختی است، چراکه شما انتخاب میکنید که عذرخواهی کنید، هرچقدر هم که این کار سخت و عذابآور باشد. اینجا قشر پیشپیشانی جانبی مغز درگیر میشود.
دومی دیدگاهگیری (Perspective taking) است، یعنی به این فکر کنیم که حرف یا عمل ما چه حسی در دیگری ایجاد میکند و خود را جای دیگری بگذاریم. در این فرایند، اتصال آهیانهی گیجگاهی مغز درگیر میشود. آخرین فرایند ارزشگذاری اجتماعی است. شما برآورد میکنید که عذرخواهی شما چقدر به درد دیگران، و نه فقط خودتان، میخورد. این فرایند قشر شکمی داخلی پیشپیشانی را درگیر میکند.
برای عذرخواهی صادقانه باید تا حدودی گشوده بود و خطر کرد. محققان به این نتیجه رسیدهاند که شرکا -از جمله شرکای عاطفی، شخصی و کاری- در سه موقعیت با میل و رغبت از هم عذرخواهی میکنند:
۱. در روابط طولانیمدت؛ بین شرکایی که با هم جور هستند و به هم اعتماد زیادی دارند
۲. در آغاز رابطه، وقتی حل مشکلات برای خرابنشدن رابطهی جدید بسیار اهمیت دارد. دانشمندان نشان دادهاند افرادی که از گشودگی معذب میشوند -ویژگیهای دلبستگی اجتنابی- نسبت به دیگران کمتر و بدتر عذرخواهی میکنند.
۳. مورد آخر میتواند برای کسانی که تازه وارد رابطه شدهاند مفید باشد؛ یک راه مطمئن برای تشخیص افراد اجتنابی این است که آنها نمیتوانند عذرخواهی کنند.
عذرخواهی ممکن است کاملاً از روی پشیمانی باشد. هرچند، به گفتهی روانشناسان تکاملی، بسیاری از عذرخواهیها برای این است که مبادا فرد آسیبدیده قصد انتقام یا تلافی داشته باشد.
نحوهی عذرخواهی تأثیر زیادی بر پذیرفته شدن آن دارد. اول از همه، عذرخواهی باید مفصل باشد. معذرتخواهی خشکوخالی بدتر از این است که اصلاً هیچ کاری نکنید. قبول مسئولیت مهمترین مؤلفهی یک عذرخواهی درست است. در درجهی بعد، تلاش برای جبران و سپس ارائهی توضیح اهمیت دارد. هر سه مؤلفهی گفتهشده از راهحلهای انتزاعی مثل ابراز پشیمانی و اظهار ندامت و درخواست بخشش مؤثرترند.
عذرخواهی از آنچه فکر میکنید هزینه کمتر و سود بیشتری دارد. وقتی افراد عذرخواهی میکنند، گاهی اوقات دچار خطا در پیشبینی میشوند. مثلا، مردم فکر میکنند اگر اشتباهشان را بپذیرند، بیعرضه و ضعیف به نظر خواهند رسید و درنتیجه دیگر مورد اعتماد نخواهند بود یا آبرویشان میرود. تحقیقات نشان میدهند که ما غالبا هزینه عذرخواهی را بیشازحد برآورد میکنیم و سودش را دستکم میگیریم. البته همیشه هستند افرادی که اقرار به اشتباه و ضعف برایشان تحسینبرانگیز نیست. اما چنین افرادی معمولا شریکهای عاطفی وحشتناک، شرکای کاری بد و کاربرهایی سمی در شبکههای اجتماعی هستند. در وهله اول اصلا نباید به دنبال تأییدگرفتن از چنین افرادی بود.
مسئولیت کارتان را تماموکمال بپذیرید. وقتی کسی را رنجاندهاید، نگویید "ببخشید اگر ناراحت شدی"؛ بهجایش بگویید "میدانم که ناراحتت کردم و از این بابت متأسفم".
به پشیمانی به چشم یک تمرین رشد شخصی نگاه کنید. برخی معتقدند که ویژگیهای انسانی قابلتغییرند و لذا به دنبال اصلاح خودشان از طریق اعتراف به اشتباهات و ابراز پشیمانی هستند. بنابراین از عذرخواهی بهعنوان راهی برای افزایش شهامت و فضایل فردی استفاده کنید.
🔸|آرتور بروکس، ترجمه آمنه محبوبینیا|
❤️☘ @filsofak
♦️دین راستین را از میوهاش باید شناخت، نه از سخنان بزرگان و مدعیانش!
🍥 دین درست را باید از میوهاش شناخت، نه از استدلالهای کلامی. دین صحیح باید به مردم خدمات دهد، راه را نشان دهد. وقتی که دین میوهای داد، مثلا انسانهای بیسواد باسواد شدند، افراد بینظم، با نظم شدند، فقر کم شد،بیاخلاقی کم شد، بداخلاقی حذف شد و...
آن وقت میگوییم دین این جامعه درست است. چرا که آدم درست تربیت میکند. حرف امام موسی صدر این است که میگوید احتیاجی به استدلال نداریم، باید دین را در خدمت جامعه بگذاریم و بقیه را رها کنیم. و مهمترین وجه دین خدمت اجتماعی است که انجام میدهد و نه وجه کلامی آن.
دین به معنای درستش پیروان خود را منزوی نمیکند و آنان را به رها کردن فعالیت اجتماعی و خدمات عمومی فرا نمیخواند. زیرا تقرب به خدا در منطق دین از راه خدمت به خلق است. هدف ما ارتقای سطح زندگی شیعیان، تحقق آرزوهایشان، تحقق طرحهای شکوفایی و غلبه بر عقب ماندگی است.
📝 دکتر داوود فیرحی
❤️☘ @filsofak
سنگ روی سنگ!
#مصطفی_سلیمانی
آدمیزاد حواسش به خودش نیست. به داشتههایش. مخصوصاً به آنها که اسمهای بدی دارند.
و هدرشان میدهد.
مثلاً حواسش نیست که «حرص» چیز خوبی است. و اگر نبود، آدمیزاد چیزی از آدمیزادگی کم داشت. مدام به این فکر میکند که حرص بیچارهاش کرده و از بهشت خدا بیرونش انداخته. مدام به این فکر میکند که حرص یعنی زیادهخواهی، و یادش میرود که زیادهخواهی همیشه چیز بدی نیست. حواسش نیست که بعضی چیزها را باید زیاد بخواهد تا به دستشان بیاورد و اصلاً اگر زیادهخواهی نبود، آدمیزاد حتی سنگ را هم روی سنگ نمیگذاشت.
و همینطوری هم شده که حواسش از داد و بیداد توی سرش پرت شده. اسم صداهای توی سرش را گذاشته «خشم» و وقتی از دهانش بیرون میآیند اسمشان را میگذارد «پرخاشگری».
یادش رفته که اگر همین داد و بیدادها نبود توی همان یکروزگیِ بعد از تولدش میمرد، چون بلد نبود به دور و بریهاش حالی کند که گرسنهاش است و به بیغذایی اعتراض دارد.
و از وقتی اسم همان داد و بیدادهای درست، شد «نقنق»، شد «غُر غُر» و شد «وحشیگری»، آدمیزاد «سالم داد و بیداد کردن» را یادش رفت. اسماش را گذاشت پرخاشگری و عصبیت؛ و تلاش کرد تا از خودش یک مجسمه بزک شده بسازد که همیشه یک لبخند پرنشاط گوشه لبش هست و هيچوقت پرخاش نمیکند و عصبانی نمیشود.
نشد. نتوانست. آدمیزاد نمیتواند داشتههای خوب خودش را که فقط اسمهای بدی دارند توی خودش بکُشد. هيچوقت نمیتواند. داشتهها قویتر از آناند که بمیرند، و به این خاطر است که از یکجای دیگر میزنند بیرون. بیریخت میزنند بیرون. و واقعاً میشوند پرخاشگری و عصبیت.
میآیند بیرون که آدم باهاشان زیادهخواهی کند. که باهاشان برای به چنگ آوردن چیزهایی که نیازش نیستند اعتراض کند و به زور به دور و بریهاش حالی کند که نیازش هستند.
آدمیزاد حواسش به خودش نیست، وگرنه داد و بیداد توی سرش هم حتماً باید میبوده، که حالا هست.
باید میبوده بیاینکه اسم بدی داشته باشد.
#اخلاق_درمانی ۱۰
#غضب
❤️☘ @The_meaningoflife
🔻خدا علی را نیامرزد!
✍🏼 مجتبی لشکربلوکی
🔹زنی مراجعه کرد به معاویه و با او بر سر موضوعی بحث و جدل کرد. معاویه از این گستاخی و جسارت زن در گفتگوی بی محابایش ناراحت شد و به او گفت «خدا علی را نیامرزد که او این رسم را فراگیر کرد!». منظور او چه بود؟ رسم همترازی حاکم و شهروند، پارادایم نقد پذیری حاکمان، آیین اعتراض بدون لکنت به حاکم، و رسم بدهکاری حاکم و طلبکاری شهروند.
🔸این روایت را که در یک سخنرانی شنیدم و به فکر فرورفتم. آیا علی(ع) فقط همین هنجارشکنی را انجام داد؟ جواب این بود: هنجار شکنیهای او بیش از اینهاست!
به ۷ نمونه اشاره می کنم.
1️⃣ به روایت محققان تاریخ، در دوران حکومت ایشان زندانی سیاسی گزارش نشده است. آن هم آن زمانی که امیر مالک جان و مال و ناموس مردم بود و زندانی سیاسی امری رایج.
2️⃣ امروزه میشنویم که مدیران ارشد کشورها شامل نخستوزیران و روسای جمهور، به خاطر تخلفات مالی در زمان مسوولیت یا بعدش محاکمه میشوند و این را نشانه آزادی و عدالت می.دانیم. ایشان به دادگاه فراخوانده شد. از طرف یک جایگاه والا؟ نه! به شکایت یک فرد عادی! یک مسلمان؟ نه یک اقلیت! و جالب اینجاست محکوم شد. و جالب تر اینکه پذیرفت!
3️⃣ خود را بدهکار مردم میدانست نه طلبکار. حتما شنیدهاید در خانه زنی که همسرش را در یکی از جنگها از دست داده بود به صورت ناشناس رفته بود و برایشان نان میپخت و با بچهها بازی میکرد و آن زن هم پیاپی علی را نفرین میکرد. و در انتها که متوجه شد که او همان علی است حاکم سرزمینهای پهناور. علی خاضعانه گفت: شما ببخشید که تا کنون مشکلات شما را حل نکرده بودم، از درگاه خدا بخواهید که على را ببخشد.
4️⃣ به گواهی تاریخ، مخالفینش در مسجد علیه او و رو در روی سخن میگفتند و چند ساعت بعد برای گرفتن حق خود از بیتالمال میآمدند. هنوز هم باور کردنش سخت است.
5️⃣ زمانی که در جنگهای عرب، مثله کردن (بریدن گوش یا بینی و اعضا) امری رایج بود او دستور نظامی شدید میداد (و نه اینکه صرفا توصیه اخلاقی نرم کند) که کشتگان را مثله نکنید، فراریان را تعقیب نکنید و مجروحان را نکشید و ...
6️⃣ کافیست امروز در گوگل جستجو کنید تصویر حضرت علی. تصویری که میآید فردی جدی و مقتدر در کنار شیر و شمشیر (ذوالفقار). این تصویر سالهاست در ذهن من و شما نشسته. اما به ما نگفتند که در یکی از جنگها، ۱۲ هزار نفر از متعصبترین افراد اعلام جنگ کردند. صبورانه با آنها گفتوگو کرد و آن قدر مدارا و نرمش و تعامل کرد که ۱۲ هزار نفر به ۴ هزار نفر رسید سپس به ۱۵۰۰ نفر.
هنر استراتژیستهای جنگی آن است که در جنگ با کمترین خونریزی فاتح شوند و علی اینگونه بود. منتهی برای من و شما ذوالفقار علی بیش از گفتگوی علی تبلیغ و ترویج شده. زمانی که او برای گفتگو، تعامل، مکاتبه، محاجه، توافق، مذاکره گذاشت بسیار بسیار بیشتر از جنگ بوده است اما ...
7️⃣ او با زندانیان مانند یک انسان برخورد کرد. گفته میشود تا قبل از او زندانیان در چاههای عمیق و به شیوهای غیرانسانی نگه داری میشدند. او برای اولین بار برای زندانیان، فضای مناسبی برای طی کردن دوران محکومیت فراهم کرد و برای حقوق زندانیان مانند یک انسان، ارزش قائل شد.
هنجارشکنیهای او بسیار بیشتر از این حرف هاست!
🔹شاید بد نباشد که امسال فقط برای فرق شکافته علی گریه نکنیم.. عجیب است ما برای کسی گریه میکنیم که هیچ شباهتی به او نداریم. بیش از شمشیر علی، به منطق علی (ایجاد توافق از طریق مفاهمه) و بیش از عدالت اقتصادی علی به عدالت سیاسی (برابری حاکم و شهروندان فارغ از جنسیت و نژاد و مذهب) و بیش از جنگ علی به آشتی او تمرکز کنیم. باشد که به برکت آن حضرت آمرزیده شویم.
❤️☘ @filsofak
🔸مجموعه داستان کوتاه
درخت تلخ
به نویسندگی آلبا دسس پدس
نظر شخصی: داستانها خیلی خوب!
معرفی کتاب: کتاب درخت تلخ اثر آلبا دسس پدس، یکی از مشهورترین نویسندگان ادبیات ایتالیا است که دوازده داستان کوتاه را دربرمیگیرد. این مجموعه داستان یکی از پرمخاطبترین و محبوبترین آثار خالقش است و به مفاهیم و احساساتی مانند نفرت، ترس و عشق میپردازد.
❤️☘ @filsofak
نیچه اغلب از «دوست داشتن سرنوشت» سخن میگفت. منظورش این بود که بشر میتواند مستقیما با سرنوشت رویاروی شود، آن را بشناسد، شهامت به خرج دهد، آن را بنوازد، به چالش کشد، با آن بستیزد و به آن عشق بورزد. با اینكه براى ما «ارباب سرنوشت خویشیم» جملهای متکبرانهست ولی ما را از قربانی سرنوشت بودن محافظت میکند. ما حقیقتا در آفرینش سرنوشتمان دخیلیم.
🔸رولو می، از کتاب عشق و اراده، ترجمه سپیده حبیب
❤️☘ @filsofak
🔲کتاب کوچک زیستن در شرایط دشوار
۱۰ توصیه برای آنها که میمانند
تهیه و تنظیم: مجتبی لشکربلوکی
این کتاب کوچک مکتوب شده و تکمیل شده پادکست گفتگوی بین محمد فاضلی و مجتبی لشکربلوکی است که در کانال دغدغه ایران منتشر شده است. در ایران کتاب کوچک ۱۰ توصیه ارایه شده است برای کسانی که می خواهند در ایران بمانند و زندگی پایدار داشته باشند.
❤️☘ @filsofak
.
زوربا سرش را خاراند و گفت:
کله من خشک است، ارباب! خیلی خوب نمیفهمم....کاش میتوانستی همه این ها را که گفتی با رقص بگویی تا من بفهمم!
#زوربای_یونانی
#نیکوس_کازانتزاکیس
ترجمه: #محمد_قاضی
🎥سکانس جاودانهای از بازیِ #آنتونی_کوئین با رقص زیبای زوربای یونانی
🖇پیوند ادبیات و سینما
❤️☘ @filsofak
هنرِ کتاب نخواندن
ایرج شهبازی
در یکی از روزهای سال ۱۳۸۴ یا ۱۳۸۵، دکتر شفیعی کدکنی، در کلاس دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی، در دانشگاه تهران، دو دستِ خود را به حالت تکبیرِ نماز، تا برابر گوشها بالا آوردند و فرمودند: استاد بدیع الزمان فروزانفر یک روز، به همین حالت دستانشان را بالا آوردند و فرمودند:
«استادِ ما، ادیب، ده جلد کتاب خوانده بود».
منظور استاد فروزانفر از «ادیب» همانا «ادیب پیشاوری»، از بزرگترین استادانِ ادبیات فارسی و عربی، در سدۀ گذشته است. روز سهشنبه، دوم خردادماه 1396، از استاد رسول شایسته که ایشان هم از دانشجویانِ استاد فروزانفر بودهاند، دربارۀ این جمله پرسیدم و ایشان هم تأیید کردند که آن استاد بزرگ، در حقِ ادیب پیشاوری چنین سخنی گفته است.
اکنون که سندِ این روایت استوار شد، بهتر است که نگاهی به دلالتِ آن بیندازیم. مطلبِ شگفتآوری که از این سخن به دست میآید، آن است که ادیب پیشاوری، با مطالعۀ تعداد بسیار اندکی کتاب، به یکی از بزرگترین استادانِ زمانۀ خود تبدیل شده بودند و کسانی که چندین برابر ایشان کتاب خوانده و مطالعه کرده بودند، هیچگاه نتوانستند به جایگاهِ رفیع ایشان در دنیای ادبیات نزدیک شوند. به نظر میرسد رازِ این مطلب در «هنرِ کتاب خواندن» و از آن مهمتر در «هنر کتاب نخواندن» است؛ یعنی برای دانشمند شدن علاوه بر آنکه نیاز داریم به کتاب خواندن، باید این هنر را داشته باشیم که تشخیص بدهیم چه کنابهایی را «نباید» بخوانیم.
گفتنی است که در هر زمینهای از دانشهای بشری، تعدادِ منابع دست اول از انگشتان دست درنمیگذرد و تقریباً همۀ کتابها و مقالات و پایاننامهها از درونِ همین کتابهای اندک پدید میآیند؛ بنابراین برای متخصص شدن در هر رشتهای، بهتر است که مستقیماً به سراغ همین منابع و مراجع دست اول برویم و بیهوده عمر خود را بر سر مطالبِ دست دوم و دست سوم تلف نکنیم. کم نیستند کسانی که دهها و صدها کتاب و مقاله و پایاننامه و گزارش دربارۀ یک موضوع خواندهاند و دهها سخنرانی دربارۀ آن موضوع گوش دادهاند، ولی هیچگاه در آن حوزه صاحبنظر نشدهاند و هستند کسانی مانند ادیب پیشاوری که با مطالعۀ عمیق و دقیق چند کتاب، نامی جاوادانه از خود به یادگار گذاشتهاند؛ برای نمونه ادیب پیشاوری کتاب «مطوّل» را که از برترین منابع دست اول در حوزۀ علوم بلاغی است، در حافظه داشتند و بارها و بارها آن را به دقت تمام خوانده بودند. روشن است که فراگیریِ دقیق مطوّل او را از مطالعۀ بسیاری نوشتجات دست دوم بینیاز کرده بود. استاد فروزانفر هم، در قیاس با بسیاری از استادان زمانۀ خود، کتابهای زیادی نخوانده بود، ولی «کتابهای خوبِ کمی» را «خوب» خوانده بود.
بنابراین برای پیشرفت در هر زمینهای از معارف بشری، خوب است به این دو نکته توجه کنیم: اولاً مراجع و منابعِ اصلی و مادر را که تعدادشان معمولاً اندک است، بخوانیم و ثانیاً این کتابهای خوب را بارها و بارها با دقت تمام بخوانیم، آنها را عمیقاً بیاموزیم، در آنها نیک درنگ کنیم و آنها را درونی کنیم. اینجاست که میگوییم باید «هنرِ نخواندنِ کتابهای دست دوم» را آموخت.
❤️☘ @filsofak
این فایل را حتما گوش دهید.☘
و این کانال را حتما عضو شوید.❤️
خبرهای خوبی در راه است.
تفکر جعبهسیاهی
در زندگی روزانه ما انسانها با اغلب ناتوانیها، شکستها و باختها روبرو میشویم که بیشتر آنها گریزناپذیر و یک واقعیت آشکار هستند.
برتراند راسل میگوید: هیچچیز خستهکنندهتر و در بلندمدت زجرآورتر از تلاش روزانه برای باور به چیزهایی نیست که هرروز غیرقابل باورتر میشوند. دستکشیدن از این تلاش، یک شرط ناگزیر خوشبختی پایدار و قطعی است.
البته این اغراقآمیز است چون خوشبختی قطعی و پایدار وجود ندارد. با این همه راسل درست میگوید که خودفریبی با زندگی خوب، ناسازگار است. وقتی آنچه را که میبینید باب میلتان باشد، پذیرفتن حقیقت آسان است. ولی وقتی حقیقت برخلاف میلمان هست، پذیرش آن دشوار است.
پذیرش بیقید و شرط شکستها، کمبودها و باختها چگونه امکانپذیر است؟ اگر بخواهید روی پای خودتان بایستید به مشکل بر میخورید. معمولا دیگران را بسیار واضحتر از خودتان میبینید. بنابراین بهترین کاری که میتوانید انجام دهید، یافتن یک دوست یا شریک قابل اعتماد است که تمام معایبتان را همانطور که هست، نشانتان دهد. حتا در اینصورت هم مغز شما تمام تلاشش را میکند تا حقایقی را که دوستشان ندارد، نادیده بگیرد. اما با گذشت زمان، یاد میگیرید که قضاوتهای دیگران دربارهی خودتان را جدی بگیرید.
درکنار پذیرش بیقید و شرط، به یک جعبه سیاه هم احتیاج دارید. جعبهسیاه یک دستگاه تقریبا خرابنشدنی ثبت اطلاعات حرکت در هواپیما یا کشتیها است که در هر ثانیه هزاران داده، شامل مکالمات خلبان یا ناخدا را در کابین ضبط میکند و بدین ترتیب علت دقیق وقوع حادثه راحتتر تشخیص داده میشود.
باید بتوانید جعبهی سیاه خودتان را بسازید.
هروقت که تصمیم بزرگی میگیرید، آنچه را که در فکرتان میگذرد یادداشت کنید، فرضیات، سلسله افکار، برنامهها، اسباب، روشها و نتیجهگیریهایتان. اگر تصمیمتان در نهایت بهدردنخور از آب درآمد، به اطلاعات ثبتشدهی جعبهسیاهتان نگاه کنید. البته یک دفترچه ساده برای ساخت جعبهسیاهتان کفایت میکند. باید تمرین کنید که بتوانید دادههای جعبهسیاهتان را بهدرستی و دقیق تحلیل کنید و پیدا کنید که چه چیزی باعث اشتباه هدف شما شده است. پذیرش بیقید و شرط جعبهسیاهی، بهخودیخود کافی نیست. باید اشکالات خود را شناسایی و اصلاح کنید.
چارلی مانگرو، شریک تجاری وارن بافت، میگوید: اگر مادامیکه یک مشکل قابلحل است به آن حمله نکنید و معطل کنید تا دیگر غیرقابل حل شود، در واقع اینقدر ابله هستید که حقتان است با چنین مشکلی مواجه شوید.
اگر تکلیفتان را با واقعیتها روشن نکنید، بهزودی واقعیت تکلیفش را با شما روشن خواهد کرد.
🔸|برگرفته از کتاب هنر خوبزندگیکردن، رولف دوبلی|
❤️☘ @filsofak
🎙️ در دومین اپیزود از اولین فصل رادیو موژ، از دوستی حرف زدیم.
🪴 هرگاه دو نفر در یک رابطه بتوانند آنچنان با یکدیگر بیامیزند که گویی خودشان را در پوست هم فرو بردهاند و از دریچه چشم همدیگر به جهان نگاه میکنند، میتوانند ادعا کنند که با یکدیگر همدلند و باورها، احساسات، عواطف و خواستههایشان را مانند هم شکل میدهند. و مضاف بر این، اگر از آنچه دیگری را رنج میدهد، به همان میزان درد نیز بکشند، پس با او همدرد هم هستند. شدت و حدت دوستیِ اینچنینی، متناسب با میزان همدلی و همدردیای است که دو طرف نسبت به هم دارند.
#مصطفی_سلیمانی
🔸«از دوستی» را از رادیو موژ بشنوید
🔻موژ در:
تلگرام
کستباکس
اینستاگرام
#رادیو_موژ
#دوستی #از_دوستی
#پادکست_فارسی
🎙️@radiomozh
#معرفی_فیلم
رادیکال
زیرنویس چسبیده/بدون سانسور
🔥دانلود فیلم Radical 2023
🎭ژانر: #درام
👤کارگردان: Christopher Zalla
👥ستارگان: Eugenio Derbez, Daniel Haddad, Gilberto Barraza
💢سال: 2023
🌍محصول کشور: مکزیک
⏰مدت زمان: 2 ساعت و 5 دقیقه
خلاصه داستان:
در یکی از شهرهای مرزی مکزیک که پر از محرومیت، خشونت و فساد است، یک معلم ناامیدانه تلاش میکند تا با استفاده از روشهای مدرن, دانشآموزان خود را از حالت بیتفاوتی خارج کرده تا استعدادهای پنهانشان را شکوفا و آنها را به سمت موفقیت هدایت کند و...
برداشت:
فیلم رادیکال، یک کتاب تربیتی عملیست و به خوبی به ما میآموزد که گاهی میبایست برای خروج از منطقهی امن و پروتکلهای مرسوم، پشت کرد تا بتوان خلاقیت و استعدادها را کشف کرد.
چقدر سیستم معیوبِ آموزشی، نبوغ خفته و چگالیِ وجودیِ افراد را در نطفه خفه میکند.
روایتِ فیلم مثل معلمِ فیلم، بیشفعالانهست که شما را وامیدارد که با بچهها هورا بکشید.
_ فیلمی که باید دیدنش را به والدین و معلمان توصیه کرد.
#مصطفی_سلیمانی
❤️☘ @filsofak
.
استبدادزدگی و مستبدمحوری، از نهاد خانواده آغاز میشود...
کودک سرکوب میشود و سپس سرکوب میکند!
کودک تبدیل به موجودی مطیع؛ ذیلِ اتوریتهی دیگری میشود و سپس خود برای کودکی دیگر استبداد به خرج میدهد و بر او استیلا پیدا میکند.
🎥مشق شب
#عباس_کیارستمی
❤️☘ @filsofak
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
🔸شاعر: گروس عبدالملکیان
❤️☘ @filsofak
.
🎬سکانس جذاب و دلنشینی از فیلم "زندگی زیباست" Life Is Beautiful (محصول ۱۹۹۷)
در این فیلم تراژدی و کمدی به قدری خوب و خورَند یکدیگر تلفیق شدهاند که نمیشود آنها را از هم جدایشان کرد.
«زندگی زیباست» جایزهٔ اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان، اسکار بهترین موسیقی متن و همچنین اسکار بهترین بازیگر مرد (روبرتو بنینی) رو کسب کرد.
خلاصه داستان:
نیمهٔ اول این فیلم دربارهٔ یک یهودی است که تازه به شهر آمده و درگیر ماجرای عاشقانه میشود.. نیمهٔ دوم فیلم به مسئلهٔ یهودیستیزی در زمان جنگ جهانی دوم اشاره دارد.
#فیلم_درمانی
❤️☘ @filsofak
احساس میکند مجبور است!
#مصطفی_سلیمانی
احساس میکند «مجبور» است. و کسی که معلوم نمیشود کیست، از جایی که معلوم نمیشود کجاست، هی زورش میکند که به بعضی چیزها فکر کند یا بعضی کارها را مدام تکرار کند.
مدام اضطراب دارد و ذهنش انگار از حرف زدن و دستور دادن خسته نمیشود. تا میآید سر و کله زدن با یک فکر مزاحم را تمام کند، سر و کله مزاحم بعدی پیدا میشود. نمیتواند در برابرشان مقاومت کند.
احساساتِ مزاحم، اندیشههای ملالآور و تصویرهای ذهنی آزاردهنده.
دلش میخواهد این قدرت را داشته باشد که همهشان را ندیده بگیرد و کار خودش را بکند. پس سرکوب را آغاز میکند. یکبار، دوبار، سهبار ندیده گرفتن، و یکهو مثل غده سرطانیای که متاستاز داده باشد، همه آن آزاردهندهها از یک جای دیگر بیرون میزنند.
احساس میکند ارادهاش را به کل از دست داده و یکی غیر از خودش، پشت فرمان مغزش نشسته است. پریشان میشود. درماندگی تمام وجودش را میگیرد. مطمئن است تمام فکرهای تکرارشوندهای که توی سرش میچرخند نامعقولند، اما باز به همهشان فکر میکند. از اول تا آخر. یکباره دوباره و چندباره.
میداند دارد وقتش را پای یک مشت فکر غیر منطقی تلف میکند. میداند اگر بگذارد وضع همینطور پیش برود، از کار و بار و زندگیاش میافتد. اما نمیتواند خودش را خلاص کند.
فکرها آنقدر لجبازانه توی سرش تکرار میشوند که باورش نمیشود از
خودش باشند؟
مگر میشود که نخواهد این فکرهای مزاحمِ بیدر و پیکر توی سرش باشند اما نتواند متوقفشان کند؟
مطمئن است فکرها از توی سر خودش میآیند. مطمئن است رئیس و برده خودش است، اما باز احساس میکند «مجبور» است و کسی که معلوم نمیشود کیست، از جایی که معلوم نمیشود کجاست، هی زورش میکند که به بعضی چیزها فکر کند یا بعضی کارها را مدام تکرار کند.
#اخلاق_درمانی ۱۱
#وسواس
❤️☘ @The_meaningoflife
💠 اثبات کنید خودتان مسلمانید، نه اینکه اسلام کاملترین دین است. این مثل این است که ما از زیباترین خانه صحبت کنیم ولی آن خانه مال ما نباشد.
🖌مصطفی ملکیان
❤️☘ @filsofak
مثل یک پیچک!
#مصطفی_سلیمانی
🔸آدمیزاد ساکن نیست، هر چند که ایستاده باشد، هر چند که نشسته باشد، هر چند که به پهلو خفته باشد.
در آدمی همیشه چیزی هست که میرود، چیزی که نمیتوان جلوی راهش را گرفت یا به جایی میخکوبش کرد.
گاهی نامش توهم است و مثل اراجیفی که سر و ته ندارند، بیبُته و بیبار است؛
گاهی نامش خیال است و مثل یک پیچک میپیچد به دور هر چه که سر راهش سبز شده و بالا رفته است؛
و گاهی نامش فکر میشود و آنوقت است که آرام و سر به زیر به پیش میآید و دست صاحبِ خودش را میگیرد و خرامان خرامان به پیش میبردش.
آدمی ساکن نیست. هيچوقت ساکن نبوده. هيچوقت نبوده که یکجا مانده باشد. هيچوقت نبوده که حتی برای لحظهای توقف کرده باشد. هيچوقت نبوده که به یک حال مانده باشد و باز به همان حال مانده باشد و باز به همان حال مانده باشد، تا آنجا که از حال برود.
آدمی مدام احوالش حالی به حالی میشود. و هر چه زور میزند خوشحالیاش را فریز کند و لب خندانش را تافت بزند نمیتواند. و میبیند که نمیتواند، اما باز زور میزند. زور میزند که خوشحالیاش را فریز کند و آن را که دارد توی سرش میرود و میرود و میرود یکجا ساکن کند. میخکوب کند. اما نمیتواند.
آدمیزاد یک رونده است و آن چیزی که توی سرش راه میرود هيچوقت بنا ندارد از رفتن دست بکشد.
اصلاً چرا رونده باید از رفتن درد بکشد؟
آیا وزیدن، باد را خسته میکند یا باریدن، باران را؟
خورشید از تابیدن خسته است یا دریا از موج برداشتن؟
نه حرف این نیست.
درد آدمی از برگشتن است. نمیرود. دارد برمیگردد که درد میکشد. وگرنه رفتن برای رونده که کاری ندارد.
#اخلاق_درمانی ۹
#تفکر
❤️☘ @The_meaningoflife
حتماً حکمتی توی کار هست!
#مصطفی_سلیمانی
نوشته بود «یکچیزهایی برای همان وقت است که آرزوش میکنم، ده سال بعد برایم هیچ طعمی ندارد. بعضی چیزها را آدم باید همانموقع که دلش خواسته داشته باشد، وگرنه بعداً بیمزه میشود. توپ پلاستیکی چهل تکه الان به چه دردم میخورد؟ یا الآن برای من چه فرقی میکند که سنگم میافتد توی خانه شش، یا پام میرود روی خط یا نه؛ من که دیگر لیلی بازی نمیکنم.»
فکر کردم حرفهاش را دارم با گوشت و پوست و استخوانم لمس میکنم. آنقدر چیز خواستهام که نشده، که شمارهاش از دستم دررفته. که برای همهشان یک نسخه پیچیدهام که «لابد قسمت نبوده و حتماً حکمتی توی کار هست.»
فکر کردم چرا حکمت همیشه توی ناامید شدنِ امید است. چرا توی شعلهور شدنِ کورسوی امید نیست؟
به این فکر کردم که شاید بد امید میبندم. یعنی بد میخواهم. مثلاً میخواهم بچه وقتی که دندان ندارد آدامس بجود، یا سنگ موم شود یا باران تند ببارد، وقتی که قرار نیست حتی تا سه ماه آینده هم یک لکه ابر ساده توی آسمان باشد.
به این فکر کردم که باید راه تمام بهانههایی که باعث میشوند امیدم ناامید شود را ببندم. تمام بهانههایی که خدا میتوانست عَلَمشان کند برای اینکه بگوید «امیدت ناامید شد به این دلیل.»
رفتم دست گذاشتم روی چیزی که نمیتواند بگوید چیز بدی است یا به دردم نمیخورد یا اگر نداشته باشمش، باز هم امورم میگذرد.
دست گذاشتم روی چیزی که اگر خطش بزند خودم را خط زده باشد.
به این فکر کردم که اصلاً همه آن ناامیدیها برای این بوده که من یاد بگیرم زیر بار ناامیدی نروم. که طعم نرسیدن برود زیر زبانم و بدانم چقدر تلخ است و نگذارم دوباره مزهاش توی دهانم تکرار شود.
به امیدی فکر کردم که پیش از آنکه بمیرد، خودم را میکشد و خلاص.
قرار نیست یکچیزهایی را بخواهیم و نداشته باشیم.
چیزهایی هستند که اگر نباشند، که اگر آدم نداشته باشدشان، بمیرد بهتر است. چیزهایی که نمیشود گفت چیز بدی است یا به دردمان نمیخورد یا اگر نداشته باشیمشان، باز هم امورمان میگذرد.
#اخلاق_درمانی ۸
#امید
❤️☘ @filsofak
بیصبری آدم را ریشهکن میکند!
#مصطفی_سلیمانی
برای خواستن یک چیز با تمام وجود، تنها یک راه وجود دارد و آن خواستنش با تمام وجود است. و این یعنی بیصبری تعطیل. غر تعطیل. نق تعطیل.
بیصبر شدن همان لحظه یأسی است که آوار میشود روی سر یک لوبیای سحرآمیزِ تنها، توی عمق دو سانتیِ مشتی خاک ساده و سبک.
لوبیاهای سحرآمیز، بیصبر که میشوند خيلی فراموشکار میشوند. یادشان میرود که توی خاکند، یعنی همانجایی که باید باشند. یادشان میرود که اگر آب بخواهند هست و اگر جایی برای نفس کشیدن هم میخواهند هست. یادشان میرود که دارند توی تختی از سنگهای ریز پادشاهی میکنند و هر چقدر هم جولان بدهند هیچکس هیچکاریشان ندارد. و فقط این یادشان میآید که آخ، همهجا تاریک است. و من، بیدفاع و تنها، زیر یک مشت خاک که آوار شده روی سرم گیر افتادهام.
و دست و پا زدن را از سر میگیرد. زور میزند که ریشههای نازکش را به ضرب و زور هم که شده از لای ذرههای خاک بکشد بیرون و سرش را هم هر طور شده بکشد بالا، اما نمیتواند. یادش میافتد که هزار جان شیرین داده تا جوانه بزند. زجر دو عالم را کشیده وقتی تمام تنش توی غربت خاک، دو شقه شده، تا از لابهلای پیکر پرپرش جوانه امیدی سر برآورده است.
شروع به دست و پا زدن میکند. هی ریشهاش را میکشد. هی سر شقه شدهاش را به سقف خاک میکوبد. و هی خودش را به سنگریزهها میمالد.
بیصبر شده و یادش رفته که سحرآمیز است. یادش رفته که چیزی نمانده تا قدش بلند شود و سرش از خاک بیاید بیرون. یادش رفته خاک دشمنش نیست. و لوبیاها زیر خاک خفه نمیشوند.
بیصبری همهچیز را از یاد آدم میبرد. حتی اینکه سحرآمیز است را. حتی اینکه سنگریزهها دشمنش نیستند را. توی بیصبری آدم فقط دست و پا میزند و میخواهد ریشهاش را بیرون بکشد.
بیصبری آدم را ریشهکن میکند. بیصبری آدم را با مخ میکوبد به زمین. حتی وقتی زمین دشمنت نیست.
#اخلاق_درمانی ۷
#صبر
❤️☘ @filsofak
مثل یک سهام توی بورس
#مصطفی_سلیمانی
از خواب بیدار میشوی. با بیحوصلگی و اوقات تلخی.
چند تا آدم مزخرف، چند روزی است که روزت را خراب کردهاند و تو هنوز چشمهایت را باز نکردهای، توی سینهات احساس سنگینی و فشار میکنی.
معلوم است که تخلیه نشدهای. و تنها راه چارهاش این است که حرف بزنی. هر چه نباشد تو موجودی اجتماعی هستی و البته که هر چه میکشی هم از همین اجتماعی بودن است.
فرایند تخلیه شدن را از سر میگیری. تلفن را برمیداری و مکالمات روزمرهات را آغاز میکنی. نوبت به نوبت، آدمهای اطرافت را با آنکه پشت خط است آنالیز میکنی.
از بعضیها بدت میآید، به بعضیها حسودی میکنی، بعضیها را از خودت پایینتر میدانی و بعضیها هم حسابی حرصت را درآوردهاند و تو حرفهای زیادی داری که در مورد هر کدامشان بزنی.
آدمها محور زندگی تو هستند. و چون خودت را با توصیفهای آنها میشناسی نمیتوانی بحث و حرف در موردشان را تمام کنی. بدت را گفته باشند به همات میریزند و تو باید ساعتها بدشان را بگویی تا بتوانی تصویری که از خودت داشتهای را برگردانی سر جاش.
آدمها، موضوع ذهن تو هستند. و تو از صبح که از خواب بیدار میشوی تا شب که سرت را میگذاری زمین، خودت را توی بده بستان با آنها میبینی. حس میکنی با حرفها و کارهایشان بالایت میبرند یا زمینت میزنند، انگار که یک سهام توی بورس باشی.
تو ارزش خودت را با قیمتی که بقیه روت میگذارند تعیین میکنی، و خب حق داری اگر صبح تا شبت را به فکر کردن در مورد دیگران بگذرانی.
در موردت بد گفتهاند که در موردشان بد میگویی.
بد قضاوتت کردهاند که در موردشان بد میگویی.
درکت نکردهاند و در موردشان بد میگویی.
گریهات را درآوردهاند و در موردشان بد میگویی.
بد میگویی و بد گفتن عادتت میشود؛ وقتی خشمگینی، وقتی داری از حسودی میترکی، و حتی وقتهایی که داری برای یکی دلسوزی میکنی.
به خودت میآیی و میبینی که بلد شدهای که با کارها و حرفها و حتی با ایماها و اشارههات، یکی را به زمین بزنی. میبینی دیگر آن کودک پاک و معصوم نیستی که همهچیزش رو بود و بلد نبود دو رو باشد. میبینی بلد شدهای توی روی آدمها باهاشان خوب باشی، اما پشت سر، حسابی از خجالتشان دربیایی.
به خودت حق میدهی. خب هر چه نباشد تو موجودی اجتماعی هستی و البته که هر چه میکشی هم از همین اجتماعی بودن است!
#اخلاق_درمانی ۶
#غیبت
❤️☘ @The_meaningoflife
.
پسر دانشآموز نوجوان بلوچستانی که برای دریافت ارتباط اینترنتی مناسب، کومهای بالای کوه ساخته بود، سرانجام در رشته پزشکی قبول شد.
همین سه چهار سال پیش بود که بعلت نبودن امکانات اینترنتی، امیر حسین در یکی از روستاهای دور افتاده شهرستان سراوان استان سیستان و بلوچستان جهت درس خواندن مجبور میشود آلونکی روی کوهی در نزدیکی روستا بسازد تا بتواند از وجود اینترنت برای خواندن درسهایش استفاده کند.
خبر به گوش آذری جهرمی وزیر ارتباطاتِ دولت وقت میرسد و ایشان راهی منطقه بلوچستان میشود و بخاطر امیر حسین آن روستا را به اینترنت وصل میکند و امیر حسین قول میدهد به خاطر آیندهی مُلک و وطن خودش تلاش کند و درسش را خوب بخواند.
سرانجام امیر حسین مزد زحماتش را میگیرد و ضمن قبولی در رشته پزشکی دانشگاه زاهدان، طی یک پیام تصویری موفقیت خودش را به اطلاع آذری جهرمی و دیگر هموطنان میرساند.
❤️☘ @filsofak
«پس از كلی فقر، به ثروت وشهرت رسیدم. آموختهام كه با پول میتوان ساعت خريد، ولى زمان نه. میتوان مقام خريد، ولى احترام نه. میتوان رختخواب خرید، ولی خواب راحت نه. میتوان قلب را خرید، اما عشق را نه. ارزش آدمها به دارایی نیست، به «معرفت» آنهاست.
❤️☘ @filsofak
بیشتر آدمها اصلاً بلد نیستند توی خلوت و تنهایی خودشان هم سکوت کنند.
بیشتر آدمها ذهنشان یک جاده هشتبانده پرترافیک است که ماشینهای توش، از یکجا به جای دیگر سرک میکشند و نوک میزنند و آنقدر هر کی به هر کی است که معلوم نیست چی به چیست و چه خبر است.
بیشتر آدمها، روانِ به هم ریختهای دارند و همین است که فکرشان شلوغپلوغ است و زیاد حرف میزنند. شاید هم چون زیاد حرف میزنند و فکرشان شلوغپلوغ است، روانِ به هم ریختهای دارند.
#مصطفی_سلیمانی
🔸حسی که امسال باهام بود.
❤️☘ @filsofak