galeryetasavireadabi | Unsorted

Telegram-канал galeryetasavireadabi - گالری تصاویر ادبی

-

✍تصاویر گل‌ها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیت‌های ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونه‌های از شعر و نثر. ✍فیلم‌ها و کلیپ‌های ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi

Subscribe to a channel

گالری تصاویر ادبی

⚫ درگذشت فریدون شهبازیان

فریدون شهبازیان، موسیقیدان، آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته، امروز به دیار باقی شتافت.



جاری شو ...


آهنگ رهایی
گفت‌وگوی سازها

#استادفریدون‌شهبازیان
۲۱ خرداد ۱۳۲۱
٢٢ دی ١۴٠٣
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

در قلمروِ شاهنامه ی فردوسی(48)

🍀داد و عدل


🍀اگر به جای عنوان«شاهنامه»، «دادنامه» هم  می گفتند، بسیار زیبا و زیبنده بود.تنها بخش مربوط به «اردشیر بابکان»،در اثبات این مدعا، کافی است.فردوسی از زبان اردشیر می گوید:بر پادشاه و زعیمِ سیاسی است که غمِ کشور و مردم را بخورد و در بهروزی و  حلِ معضلات ایشان بکوشد.اگر فرمانروا، دادگر نباشد، باید صندلیِ سیادت را ترک بگوید. مسئول و رهبریِ جامعه نباید مردم را به تیره روزی و بینوایی گرفتار بسازد و روزگار ایشان را تباه نماید.رهبرِ نالایق و بی کفایت، به شیرِ درنده و وحشی می مانَد که با ورود به مرغزاری، دام ها و موجودات زنده ی آن را می درد و می خورد:
غـــم  پادشایی  جهانجوی راست؛
ز گیتی، فُزونی سِگالد، نه کاست!
نیـازد به داد، او جهاندار نیست!
بر او، تاجِ شاهی سزاوار  نیست!
سیه   کرده  منشورِ  شاهنشهی!
از  آن  پس  نباشد  ورا   فــرّهی!
چُنــان دادن که بیدادگر شهـریار
بُوَد شیــــر  درّنده، در  مَرغـــزار.
هم آن زیردستی که فـرمان  شاه
به  رنج  و  به کوشش ندارد نگاه،
بُوَد   زندگانیش   با   درد  و  رنج
نگـردد  کَهُن  در   سرای   سپنج.
اگر   مهتـری    باید   و   بهتـری،
نیابی    به   زُفتی   و   گُندآوری!
دلِ    زیردستـان   ما   شاد  باد!
هــم  از  دادِ  ما، گیتی  آباد  باد!


(شاهنامه(4جلدی)، خالقی‌مطلق، ج3،ص392، 499-491).


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی



۲۲ دی سالگرد درگذشت
#دکتر_سلیم_نیساری

استاد ادبیات فارسی، نسخه‌پژوه و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی

- تا سال ۱۳۲۸ کتابی نداشتیم که دو قهرمان داشته باشد؛ اولین بار شما دو قهرمان نمادین در کتاب گذاشتید. انتخاب دارا و سارا بر چه اساسی بود؟
- در کتاب آقای جبار باغچه‌بان، در هر قصه‌ای شخصیتی با یک اسم وجود دارد. قصه که عوض می‌شود، شخصیت نیز تغییر می‌کند. قصه بدین‌صورت است که مثلاً دختر توپ‌بازی می‌کند و پسر کار دیگری می‌کند. اولین بار در این کتاب بود که از اول تا آخر دو شخصیت با دو اسم خاص وجود دارند. دارا و سارا اسامی‌ای هستند که هردو ریشهٔ ایرانی دارند؛ هم ساده هستند و هم صمیمی، و این خیلی به یادگیری کمک می‌کند. یادم نمی‌آید که من این دو اسم را با هم در جایی دیده باشم. دارا در کتاب‌های اول بود، چون نوشتن آن آسان بود، و من سارا را هم به این دلیل اضافه کردم که مصوت‌های بلند داشت و نوشتنش هم ساده بود.
(بخشی از گفت‌وگو با مؤلفان کتاب‌های درسی (۶). دکتر سلیم نیساری. خبرنامهٔ گروه آموزش زبان و ادبیات فارسی فرهنگستان. شمارهٔ ۱۲، مرداد ۱۳۹۴)
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

نکوداشت ابوسعید ابوالخیر

#دکترعبدالرضامدرس‌زاده

در تقویم گاه‌شماری بین‌المللی روز ٢٢ دی حادثه درگذشت عارف نامی ایران و خراسان بزرگ ابوسعید ابوالخیر ثبت شده‌است که به تقویم هجری مهتابی چهارم شعبان سال ۴۴٠ می‌شود.
ابوسعید از قله‌های رفیع و تا حدودی فتح‌ناشده عرفان ایرانی و اسلامی است که به سبب برخی ویژگی‌های آرمانی و اخلاقی قابلیت آن را یافته‌است که احترام نهادن به او و یادکردن از سلوک معنوی‌اش، با پاره‌ای مبالغه‌ها(که طبیعی چنین ارادت‌ورزی‌هایی است) همراه باشد.
اگر جریان عرفان و تصوف در بغداد در سده دوم هجری نمی‌تواند به آسانی خود را از سایه ستبر حاکمیت ستمگران عباسی دور نگه دارد، در این سوی جغرافیای اسلامی در خراسان، مکتب عارفان ایرانی به رهبری همین ابوسعید و بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی اگر چه از دایره سنت پای بیرون نمی‌نهد، اما لامحاله محملی مناسب برای ابراز آزادگی و رهایی از تعلقات و استقلال عقیدتی و فرهنگی است که همه اینها چیزی جز بیرون‌آمدن از زیر همان سایه سنگین مورد اشاره نیست و از این جهت بایست نسبت عرفان ایرانی_خراسانی را با روحیه سیاست‌گریزی ایرانیان و عدم تمایل ایشان به فرهنگ تازی (و نه اسلامی) سنجید.
باری ابوسعید ابی‌الخیر این توفیق را داشته‌است که با عرضه‌کردن آموزه‌های دینی در چارچوب ذوق و نگرش‌های صوفیانه و دنیاگریز، علاوه بر مردمان صافی‌دل (که دعوت از آنان برای رشد و آگاهی، چندان دشوار نیست) ، پاره‌ای کسان چون اعیان و خواجگان و حتی منکران را به شیوه خویش فرابخواند.
در روزگار تُرک‌زده عهد غزنوی و شیوع نابرابری‌های اجتماعی و فراگیرشدن روحیه تملق و چاپلوسی و خود را بنده درهم و دینار دیگران کردن، به گوش رسیدن ندایی که انسان را به ترک همه‌گونه وابستگی‌ها می‌خواند و شکلی تازه از معیشت و سلوک و نشست و برخاست را فرادید او می‌آورد، می‌توان حدس زد که ندای چنین پیر روشن‌ضمیر و فرخنده‌پی، بی لبیک نمی‌مانده‌است.
همچنین دعوت به ترک نزاع بر سر دنیای دون و داشتن روحیه تسامح و چشم‌پوشی( که بی تمسک به مدارا و مهربانی فراهم نیست) از دیگر سخنانی است که با این شکل لطیف به شعر و شاعرانه زیستن، ‌ آراسته شده‌است و بی هرگونه تعصب بایست آنها را برگ برنده عرفان خراسان در برابر عرفان بغداد دانست.
اگر چه میراث ناب و بی‌تکرار ابوسعید در سده‌های پس‌از او چندان شایسته و بایسته گرامی داشته نشد و خانقاه‌ها عملا بنگاه شکم‌پروری و تعلیم دو زیست بودن شدند ؛ اما همین که نام و روش و منش این پیر خراسان؛ هم‌چنان شایان یادکرد و استناد است خود معنی‌ای جز درستی مسیر و راستی آن پیر ندارد.

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

شعرخوانی
#استادشمس‌لنگرودی
به یاد
#دکترافشین‌یداللهی
دردیدار
نوروزی انجمن علمی روانپزشکان
ایران درسال ۱۳۹۶

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

شاهنامه وطن است

نام شادروان ابوالفضل خطیبی با شاهنامه پیوند خورده است. هرآنچه این محقق ایران‌دوست دربارهٔ جایگاه و اهمیت شاهنامه می‌گوید درخور توجه است:

▫️خانم گلرخسار شاعر نامدار تاجیک شعری دارند که می‌گوید «شاهنامه وطن است، وطن بی‌مرگی»؛ من در میان شاعرانی که در ایران دربارهٔ ایران و وطن شعر گفته‌اند، به ژرف‌اندیشی گلرخسار در این شعر ندیده‌ام. این شعر نشان می‌دهد که وطن می‌تواند یک کتاب باشد. کتابی مثل شاهنامه که مفهوم وطن را از قرن چهار تا امروز برای ما حفظ کرد؛ کشور یک‌پارچه‌ای که دارای یک مرکزیت واحد به نام ایران است.

▫️شاهنامه چند ویژگی مهم دارد: یکی یک‌پارچگی سیاسی است. یعنی از آغاز تا پایان شاهنامه پنجاه پادشاه یکی پس از دیگری حکومت می‌کنند و در هیچ زمانی ما خلأ قدرت سیاسی نداریم. دوم یک‌پارچگی جغرافیایی است، یعنی همهٔ کارهای این پادشاهان و پهلوانان، ازخودگذشتگی‌ها و شهادت‌ها به خاطر حفظ یک منطقهٔ جغرافیایی خاص به نام ایران است.

▫️تا زمانی که شاهنامه هست ایران هم وجود خواهد داشت. شاهنامه همیشه پشتوانهٔ فرهنگی برای وحدت ملّی اقوام ایرانی ساکن در این سرزمین، و هویت مستقل همهٔ آن‌ها بوده است. وقتی که ما می‌گوییم وحدت ملّی منظورمان چیست؟ این مؤلفه‌های هویت ملّی کدامند؟ آیا فقط منظورمان آب و خاک است؟ زبان است؟ دین و آداب و رسوم است؟ قوم و نژاد است؟ به بیانی بله، ولی سرزمین مشترک رکن مهمی است؛ یعنی ما نمی‌توانیم مثلا فقط به یک زبان مشترک اتّکا کنیم بدین جهت که در این مجموعه‌ای که وطن نام گرفته ممکن است زبان‌های مختلفی وجود داشته باشد ولی همه احساس تعلّق به یک سرزمین دارند. ممکن است مذاهب و اعتقادات مختلف داشته باشند ولی باز همه تعلّق به یک سرزمین دارند.
در قرن دوم هجری تابوتی از یک مسیحی کشف شد که روی تابوت این مسیحی که «خرداد» نام دارد چنین نوشته شده: «ازمانِ ایرانشهر...» در قرن دوم هجری که اصلا ایرانشهر به لحاظ یک‌پارچگی سیاسی وجود نداشته و هر کدام از ولایات ما دست یک حاکم عرب بوده چرا می‌گوید من از سرزمین ایرانشهرم؟ برای این که ایدهٔ ایرانشهر برای این هم‌وطن مسیحی از بین نرفته بوده. این هم‌وطن مسیحی به همان اندازه به ایرانشهر تعلّق خاطر داشته که یک هم‌وطن زرتشتی یا مسلمان.

▫️برخلاف آنچه تصور می‌شود ما یک ملّی‌گرایی کور در شاهنامه نداریم. در شاهنامه هیچ‌کس نمی‌تواند حتّی یک بیت نشان بدهد که با یک نژادپرستی دُگم و سازمان‌یافته سروکار داشته باشیم. در طول هزاروصدسال که از سرایش شاهنامه می‌گذرد هیچ گروهی را سراغ نداریم که با اتّکا به پشتوانهٔ فکری شاهنامه دست به کشتار مردمی با نژادهای دیگر بزند. در شاهنامه ناسیونالیسم و انترناسیونالیسم جایی تلاقی می‌کنند و همان جاست که بر اصول بنیادین اخلاقی سخت تأکید می‌شود. بسیاری از مواقع شاعر با تورانیان همدلی می‌کند مثلا با «پیران» جهان‌پهلوانِ افراسیاب. یا مثلا با «اغریرت» برادر افراسیاب. در شاهنامه آنگونه نیست که انسان‌های خوب همیشه طرف ایران باشند و دشمنان، انسان‌های بد باشند. از ایران هم پادشاه فرّه‌مندی چون کیکاوس خودکامه خوانده می‌شود. در ماجرای سیاوش او مرزهای ملّیت را به‌هم می‌ریزد و آنچه برایش اهمیت دارد پافشاری بر رعایت اصول اخلاقی و تأکید بر انسانیت است.

▫️در ده سال اخیر در شهرهای مختلف چند نفر نقّال خانم ظهور کرده‌اند. فرهنگ شاهنامه‌خوانی دارد در خانواده‌ها گسترش پیدا می‌کند. بچه‌ها را هم تشویق به خواندن شاهنامه می‌کنند. قبول دارم که آمار مطالعه در ایران بسیار پایین است و شمارگان کتاب محدود. نظام آموزشی ما پر از اشتباه است و انگیزه‌ها را از بین می‌برد و اکثر جوان‌ها به سبب شرایط اجتماعی و اقتصادی حاکم بر جامعه بیشتر انگیزهٔ کسب درآمد دارند. با همهٔ این‌ها من بسیار خوشبینم!

(خلاصه‌ای از گفت‌وگوی ابوالفضل خطیبی با خانم ندا عابد، نشریهٔ آزما، فروردین ۱۳۹۹، شمارهٔ ۱۴۵، صفحهٔ ۲۶ تا ۲۹).

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

پیری و معرکه‌گیری

یره گه کار مو و تو دره بالا می‌گیره
ذره ذره عشق تو داره تو دلم جا می‌گیره
روز اول به خودم گفتم ایم مثل بقی
حالا کم‌کم داره بالا می‌گیره

#عماد_خراسانی
#رشید_کاکاوند

♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

در سوگ دومین سالگرد درگذشت دکتر ابوالفضل خطیبی
#دکترسلمان‌ساکت

با ابوالفضل خطیبی از روزگار تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد و از وقتی که گاه‌و‌بی‌گاه به مناسبت همایش‌های سالانهٔ بزرگداشت فردوسی به مشهد می‌آمد، از نزدیک آشنا شدم. در آن روزها همکاری او با دکتر خالقی‌مطلق در تصحیح شاهنامه زبانزد و شهرهٔ خاص و عام بود، لذا مشتاقانه در سفرهای متناوبش به مشهد، با او همکلام می‌شدم و ضمن گفتگو از دانش و تجربه‌اش بهره می‌بردم. او مهربان و صمیمی بود، ذره‌ای تبختر و خودبزرگ‌بینی در رفتار و کردارش مشاهده نمی‌شد.
در سال‌های حضورش در مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی با بزرگان و نامدارانی دم‌خور بود و از هر کدام، خاطرات و‌ آموزه‌های درخور توجّهی در ذهن داشت. بشّاش و خندان بود و تا می‌توانست با شوخی و مزاح لبخند را بر لبان اطرافیانش می‌نشاند. این‌ همه - به‌رغم فاصلهٔ سنی زیاد میان من و او  - سبب شد تا دوستی و صمیمیتی عمیق بین ما ایجاد شود، تا آنجا که حتی اگر در زمانی به‌جز روز بزرگداشت فردوسی هم به مشهد می‌آمد، حتماً به من خبر می‌داد تا اگر فرصتی فراهم شود، یکدیگر را ببینیم. به یاد دارم که روزی به من زنگ زد و گفت: من الان در مشهد هستم؛ سپس با لحنی پر از مهر و انرژی ادامه داد:
بیا به فلان‌جا و با خودت یک هارد اکسترنال هم بیاور تا تصویر نسخه‌های مهم شاهنامه را در اختیارت بگذارم. به دیدارش شتافتم و ساعتی را با هم در خلوت و تنهایی سخن گفتیم.
او به همان اندازه که بی‌ادعا و فروتن بود، در برابر کژی‌ها و ناراستی‌ها و لجاجت‌ها و بزرگ‌خویشتنی‌ها برمی‌آشفت و ایستادگی می‌کرد. در برابر سرقت‌های علمی و پژوهش‌های ضعیفِ مدّعیانه، هیچ ملاحظه‌ای را برنمی‌تافت و بی‌پروا نسبت به آنها واکنش نشان می‌داد. البته پاس کوشش‌های جوانان و نوآموزان را نگه می‌داشت و از هیچ کوششی در تشویق و ترغیب آنان فروگذار نمی‌کرد.
او به دانشگاه فردوسی مشهد و گروه زبان و ادبیات آن علاقهٔ خاصی داشت. همواره به این گروه به چشم احترام می‌نگریست و در سخنان خصوصی و گاه عمومی خود، ارج و قدر این گروه و استادان نام‌آور آن را یادآور می‌شد. این علاقه و احترام تا بدانجا بود که گاه از سخنانش بوی تعصب و جانبداری به مشام می‌رسید، امّا او خالصانه و با تمام وجود، این گروه و بویژه دکتر یاحقّی را دوست می‌داشت.

                               ***

در دومین سالگرد درگذشتش می‌خواهم خاطره‌ای را بازگویم که شاید به‌جز یکی دو نفر از دوستان نزدیک، کسی از آن خبر نداشته باشد.
اندکی از اواسط دههٔ ۹۰ گذشته بود که جذب یکی از دانش‌آموختگان گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد در حوزهٔ شاهنامه و حماسه، سر و صدایی به پا کرده بود. اغلب اعضای گروه به دلیل آشنایی اندک او با شاهنامه مخالف بودند و وجود داوطلبانی را که بیش از وی واجد شرایط بودند، دلیل محکمی بر مخالفت خود می‌دانستند. در مقابل، دو سه نفری هم به دلایلی از جمله رزومهٔ فربه‌اش بر جذب ایشان پای می‌فشردند.
در این گیر و دار، موضوع بین دانشجویان هم پخش شده بود و گاه در فضای مجازی سخنانی رد و بدل می‌شد.

شبی زنده‌یاد خطیبی به من زنگ زد و با ناراحتی پرسید: آیا این درست است که فلانی قرار است جذب گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد شود؟ من که نمی‌دانستم او چه اندازه از کم‌وکیف کار مطّلع است، با احتیاط پاسخ دادم: بله، درست است. برآشفت و با لحنی آگنده از خشم و حسرت گفت: شأن گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد بالاتر از این است که … .

قلم را از نوشتن سخنانی که میان من و آن استادِ زنده‌یاد رد‌ و بدل شد بازمی‌دارم؛ امروز خطیبی عزیز روی در نقاب خاک کشیده و آن شخص، بی‌خبر گروه را ترک کرده است.

تنها از زبان حافظ می‌گویم:

زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت:
صعب‌روزی، بوالعجب‌کاری، پریشان‌عالمی


۲۱ دی‌ماه ۱۴۰۳
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

همچنان بهار است، بهار پایدار. ولی در دلم همچنان خزان است. نمی‌توانم بر افسردگی و پریشانی روحی خودم غلبه کنم، نمی‌توانم زمام درونم را به دست بگیرم و خودم را راه ببرم، سکندری می‌خورم و روحم مثل آبی در ظرفی شکسته می‌ریزد و پخش می‌شود.
نمی‌توانم خود را از زیر بمباران حوادث روز کنار بکشم، نفسی تازه کنم و به کار خودم بپردازم.


📕 روزها در راه
✍🏽 شاهرخ مسکوب

زادروز شاهرخ مِسکوب (۲۰ دیِ ۱۳۰۴ – ۲۳ فروردینِ ۱۳۸۴)



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

**۲۰ دی ماه به مناسبت زاد روز
#شاهرخ‌مسکوب
شاهنامه پژوه بزرگ معاصر

ما ملیت یا، شاید بهتر باشد بگوییم، هویت ملی (ایرانیَت) خودمان را از برکت زبان و در جان‌پناه زبان فارسی نگه داشتیم. با وجود پراکندگی سیاسی در واحدهای جغرافیاییِ متعدد و فرمانروایی عرب، ایرانی و ترک. ایران و به‌ویژه خراسان آن روزگار از جهتی بی‌شباهت به یونان باستان، یا به آلمان و ایتالیا تا نیمهٔ دوم قرن نوزدهم نبود. در همهٔ این کشورها یک قوم و یک ملت با زبان و فرهنگی مشترک نوعی فرهنگ یکپارچه، توأم با اختلاف در حکومت وجود داشت؛ وحدت فرهنگی بدون وحدت سیاسی، یگانگی در ریشه و پراکندگی در شاخ‌وبرگ… درخت ایرانیَت بر زمین زبان فارسی و در آب‌وهوای اسلام رشد کرد و سر برکشید، یک قوم یا ملت کهن، اما نوخاسته؛ هم مثل همهٔ مسلمان‌ها و هم غیر از همه، به‌علت هویت متمایز و آگاهی به این تمایز، به‌علت آگاهی ایرانیان به ایرانی بودن خود.
(هویت ایرانی و زبان فارسی. شاهرخ مسکوب. تهران: باغ آیینه، ۱۳۷۳، ص ۲۲ و ۳۹)
#پرسه_در_متون
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

۲۰ دی زادروز زنده یاد #حیدر_یغما، شاعر نیشابوری گرامی باد.

(زاده ۲۰ دی ۱۳۰۲ نیشابور -- درگذشته ۲ اسفند ۱۳۶۶ نیشابور)

او به‌سبب شغل خشمالی، به « شاعر_خشتمال_نیشابوری» مشهور شد که در کوره‌ پزخانه‌‌ای در نیشابور کار می‌کرد و با بی‌سوادی شعر می‌سرود و بسیاری از اشعارش دیدگاه او به‌جهان بود. وی را گاهی متهم می‌کردند که اشعار شعرای قدیم را پس و پیش می‌کند و به نام خودش می‌نویسد، اما بعضی شعرهای او را به‌نام خودشان می‌خواندند.
او که نیاکانش اهل خور و بیابانک اصفهان بودند، دو نسل قبل‌تر به خراسان آمدند و
در شمال نیشابور ساکن شدند.
وی چون خانواده‌اش، تنگدست بودند، ناگزیر به کار کردن بود و از رفتن به‌مدرسه بازماند و تا میانسالی از خواندن و نوشتن بی‌بهره بود.
اما با این‌که خواندن و نوشتن نمی‌دانست، از دوران کودکی دلبستگی فراوانی به شعر و شعرگویی داشت و اشعار فردوسی و سعدی و عطار و خیام را می‌خواند و به انجمنهایی می‌رفت که در آنجا با ادب‌پیشگان و شعر شناسان آشنایی پیدا کرد. آنان با شنیدن شعرهای او که برخاسته از ذوق او و پر از بیت‌های زیبا و پرمایه بود، او را به شعر سرایی دلگرم کرده و در این راه راهنمایی‌اش می‌کردند.
وی_تا_میانسالی_سواد_نداشت و پس از فراگرفتن خواندن و نوشتن هم دست نوشته‌ای بسیار بد و پر از غلط‌های املایی داشت. وی چون از وزن و قافیه چیزی نمی‌دانست، شعرهایش دارای ایرادهای بسیاری بود. هر چند که شعرسرایان دانش‌آموخته هم از پاره‌ای از این ایرادها به دور نبوده‌اند.

آرامگاه وی در شادیاخ، میان راه آرامگاه خیام و عطار است.



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

تحلیل و واکاوی استادانه «بهرام بیضایی» درباره هنر، فرهنگ و جامعه ایرانی.

گفته هایی زیبا اما بشدت هولناک و تکان دهنده. ناگفته هایی که بی تردید «تاریخ مصرف» ندارند و متعلق به دوره ای خاص نیستند.

شاید بهتر باشد که خودتان مقایسه کنید:

نسلی که «کتاب» و «فرهنگ» و «اندیشه» و «ذهن تحلیلگر» را مایه مباهات و تفاخر می‌دانست؛

و نسلی که کالای «برند» و «دوگانه دراگ/سکس» و «نخواندن کتاب» و «گریختن از هر سخن جدی و عمیق» را با تمام وجود می ستاید.


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

/channel/Navazesh_e_rooh

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

فیلم سینمایی ستارخان ۱۹۷۳
بهترین کیفیت موجود



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

‍ " آیینه های ناگهان "


رعدی زد و در آسمان ، نام آوران را برد
قوها  پرستوها و حتی آسمان را برد

این راه و رسم بدرقه ، دنبال مهمان نیست
بی حرمتی ...آه  آبروی  میزبان را برد !

نخبه شدن در این زمانه ، جرم سنگینی ست
کابوس ناهنگام ، صدها قهرمان را برد

امثالِ آرش آمدند اما در این اثنا
افراسیابی سمبل تیر و کمان را برد

فریاد در پستوی بُغضی  مرد افکن شد
سیلاب ، دردِ آشکارا و نهان را برد

دستی میان کشمکش ها در هوا چرخید
زنگارها " آیینه های ناگهان " را برد

از مصلحت ، سرها همیشه در گریبان است
یک خوابِ مزمن ، عزت ایرانمان را برد ...


#مهنازمحمودی
#هواپیمامسافربری
#ایران
#پروازبه‌مقصدآسمان🕊

۲۱دی۹۸
❄️☃️

♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

به مناسبت زاد روز
#هاروکی‌موراکامی
یکی از معروفترین نویسندگان ادبیات ژاپن


هریک از ما چیزی را از دست می‌دهیم که برایمان عزیز است. فرصت‌های از دست رفته، امکانات از دست رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم برشان گردانیم. این قسمتی از آن چیزی است که به آن می‌گویند زنده بودن. اما در درون کله‌ی ما -دست‌کم این جایی است که من تصور می‌کنم- جای کمی هست که این خاطرات را در آن بیانباریم. اتاقی با قفسه‌هایی نظیر این کتابخانه و برای فهم کارکرد قلب‌مان باید مثل کتابخانه فیش درست کنیم. باید چندی به چندی از همه‌چیز گردگیری کنیم، بگذاریم هوای تازه وارد شود و آب گلدان‌های گل را را عوض کنیم. به عبارت دیگر، همیشه در کتابخانه‌ی خصوصی خودت به سر می‌بری.
برشی ازرمان کافکا درکرانه
باترجمه دلنشین
#مهدی‌غبرائی‌لنگرودی

مهدی غبرائی لنگرودی در مقدمه کتاب کافکا در کرانه اشاره می‌کند که جانمایه بزرگ داستان‌های موراکامی فقدان است، اما او از مشخص کردن منبع آن سر باز می‌زند. موراکامی خود در این زمینه چنین می‌گوید:

این راز است. راستش نمی‌دانم این حس فقدان از کجا می‌آید. شاید بگویید باشد، خیلی چیزها را به عمرم از دست داده‌ام. مثلا دارم پیر می‌شوم و روز به روز از عمرم می‌کاهد. مدام وقت و امکاناتم را از دست می‌دهم. جوانی و جنب‌وجوش رفته – یعنی به یک معنا همه چیز. گاه حیرانم که در پی چیستم. فضای اسرارآمیز خاص خودم را در درونم دارم. این فضای تاریکی است. این پایگاهی است که هنگام نوشتن پا به آن می‌گذارم. این درِ مخصوصی برای من است. اشیای این فضا شاید همان چیزهایی باشد که در راه از دست داده‌ام. نمی‌دانم. لابد این یک جور ماتم است
.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

بیست و دوم دی، سالگرد درگذشت سلیم نیساری (۱۲۹۹-۱۳۹۷)
عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

صدها رباعی ناسروده
ابوسعید ابوالخیر
تنها سه بیت از خود سروده است و بس!

#دکترشفیعی‌کدکنی

▪️در میان «شاعرانِ بزرگی که صاحبِ دیوان‌های مشهورند ولی هرگز شعر نگفته‌اند» یعنی امثال خواجه عبدالله انصاری و حلاج (منظور دیوان فارسی اوست) و بابا‌کوهی، ابوسعید در صدر قرار دارد. بوسعید دو رباعی و در حقیقت یک رباعی و نیم سروده است.
برای بسیاری از مردم، دشوار است پذیرفتن این حقیقت که ابوسعید جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده باشد اما چه می‌توان کرد که مؤلفان زندگینامهٔ او که از خاندان او و نزدیک عصر او بوده‌اند، همه تصریح دارند براینکه وی جز دو رباعی شعری دیگر نسروده است و معاصران و نزدیکان به عصر وی که به زندگینامهٔ او پرداخته‌اند و همهٔ فضایل او را از علم و کرامت یادآور شده‌اند، اشاره‌ای به شاعری او ندارند نه صاحب تاریخ نیشابور و نه سمعانی و نه رافعی هیچ کدام اشاره‌ای در این باب نکرده‌اند تنها هُجویری از قدما شعری عربی را به نام او آورده که اتفاقاً از او نیست و ما در جای خود در باب آن شعر بحث کرده‌ایم.

▪️پس چه‌گونه است که وی شعر ناگفته، در صدر شاعران زبان فارسی و در شمار محبوب‌ترین گویندگان تاریخ ادب ما قرار دارد؟
هیچ تردیدی نیست که وی با همان یک رباعی و نیم نشان داده است که استعدادی شگرف در سرودن شعر داشته ولی عامل اصلی شهرت او به شاعری نه این استعداد شعر سرودن، بلکه، استعداد بسیار بسیار عجیبِ با شعر زیستن و در شعر نَفَس کشیدن است.
از همان سن پنج‌شش سالگی زندگی او با شعر آغاز می‌شود و آن رباعی «این عشق بلی عطای درویشان است» زمزمهٔ او می‌شود تا آخرین کلامش در بستر مرگ، به روایت رافعی، پس از گفتن الحمدلله این رباعی است:
آزادی و عشق چون به هم نامدراست
بنده شدم و نهادم از هرسو خواست
زین پس چونان که خواهدم دوست رواست
گفتار و خصومت از میانه برخاست
و پس از این چشم از جهان فرومی‌بندد و برای همیشه خاموش می‌شود.

▪️آن دو رباعی که بوسعید مسلماً آنها را سروده عبارتند از بیتی که در پاسخ رقعهٔ درویشی به نام حمزة‌التُّراب نوشته و دیگری رباعی «جانا به زمین خابران خاری نیست»
اینک به عین تصریح محمد بن منور توجه کنید:
«روزی [حمزةالتّراب] به شیخ ما رقعه‌ای نبشت، و بر سر رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه» شیخ ما قدس الله روحهُ العَزیز، بر ظَهرِ [پشت] رقعه نوشت جواب آن این یک بیت و بدو فرستاد، بیت:
یک:
چون خاک شدی خاک تراخاک شدم
چون خاک تراخاک شدم پاک شدم

ادامه از محمد بن منور:
«جماعتی را گمان افتاد که بیت‌هایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما می‌رفته است او گفته است و نه چنان است. در همه عمر او الّا این یک بیت که بر پشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که شیخ فرمود،
دو:
جانا به زمین خابران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا
در دادن صد‌هزار جان عاری نیست
بیش از این، او، نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.»
و زندگی‌نامه‌نویس دیگر بوسعید که قبل از مؤلف اسرار‌التوحید زیسته و نزدیکتر به عصر بوسعید است در دنبال داستانِ بوحمزةالتّراب و نامه و جواب شیخ، می‌گوید:
« پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفته‌ایم آنچ بر زبان ما رود گفتهٔ عزیزان بود و بیشتر از آن پیر ابلقسم بشر بود.»

▪️اجتهاد در مقابل این دو نصّ قدیمی، و از سوی دیگر، نبودن کوچکترین اشاره‌ای به شاعری بوسعید در اسناد کهن زندگی او، از قبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی بسیار دشوار است؛ به‌خصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت گفتن، استفادهٔ شعر سرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مؤلفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود با اینکه متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت گفتن به معنی خواندن و قرائت کردن. به خصوص که مؤلف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعر‌ها ذارد تحت عنوان «آنچه بر زفان شیخ رفته» آورده است و نه «آنچه سروده».
آنچه استاد سعید نفیسی تحت عنوان سخنان منظوم ابوسعید ابی‌الخیر چاپ و منتشر کرده است است، شعرهایی است که به لحاظ سبک‌شناسی و تحولات معنی و صورت در شعر فارسی نه تنها به ابوسعید که به چند قرن بعد از او نیز غیرقابل انتساب است.

محمدرضا شفیعی کدکنی
برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به:
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]، مقدمهٔ مصحّح، صفحات صد‌و‌پنج تا صدو‌پانزده
#ابوسعید_ابوالخیر
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

وقتی_که_من_عاشق_شدم

زنده یاد دکتر#افشین_یداللهی

♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

به  مناسبت سالگرد
#دکتر_افشین_یداللهی
شاعر و ترانه‌سرا

بهار داشت صفایی ترانه با افشین
اگر که تلخ نمی‌شد ز ما جدا افشین

چقدر واژه پس از تو غریب خواهد ماند
که داشتند به تو چشم محتوا، افشین

ترانه فاخر از آن شد که با صفای قلم
به هم‌زدی تو طرب‌های یاوه را افشین

ترانه لطف یداللهی‌اش ز دست رود
اگر که زخمه نباشد دل‌آشنا  افشین

چه فرصتی به کلاغان باغ خواهد داد
بهارها که پس از توست بی‌صدا افشین

"اگرچه حسن فروشان به جلوه" بازآیند
نمی‌رویم بدون تو هر کجا افشین

چقدر حوصله‌ها را گرفته‌است از ما
ترانه، شعر، غزل، ربنا، افشین

مفاعلن فعلاتن مفاعلن اکنون
روایتی است از انبوه غصه‌ها افشین

گذشتی از سر آتش به شام آخر سال
تو رفته‌ای و غزل هست مبتلا افشین

#دکترعبدالرضامدرس‌زاده
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

چرا به #ابوعلی_سینا، ا•بن سینا، می‌گویند؟
شاید برای شما نیز این پرسش پیش آمده باشد که چرا #ا•بن_سینا را به این نام می شناسند، با این که نام پدر او عبدالله، بوده است.
نام ا•بن‌سینا، حسین و نام پدرش عبدا... که فرزند ح•س•ن و ح•س•ن، فرزند علی و علی فرزند سینا بود. بنابراین به ا•بن‌سینا یا ابوعلی سینا نامیده شد. به راستی سینا نام نیای وی است. لیک این که چرا به نام نیای او خوانده اند، داستانی نغز دارد!

در #ایران_باستان، نماد پزشکی #سیمرغ است و نماد بیماری مار، شگفت آنکه در پزشکی یونانی و پزشکی روزگار ما نماد پزشکی، مار است.
سیمرغ در زبان اوستایی «سَئِن» و در سانسکریت «سیئِنه» است که در زبان پارسی سینا خوانده می‌شود. جایگاه سیمرغ در پزشکی ایرانی به اندازه ایست که پزشکان را نیز سیمرغ می‌ نامیده‌اند و از این رو، دبستان پزشکی ایرانی را «دبستان سینایی» می‌خوانده‌اند و بسیاری از پزشکان را «سینا» نام می‌نهاده‌اند.

گفته شده‌ است که ازآنجایی که نیاکان پور سینا پزشک بوده‌اند به این نام نامور شده‌اند و  پور سینا نیز از همین رو همچون آنها به این نام نامور شده است.
دیگر این که واژه «مدیسینmedicine» در  انگلیسی امروز به چم پزشکی، برگرفته از «مَذَ سَئِنَ» اوستایی است که در این واژه مذ به چم دارو و سئن به چم سیمرغ است.

⚘ روان‌شاد موبد #كوروش_نیکنام


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

#دکتر_کاکاوند

♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

دکتر ماهیار و کاوش در بامدادهای خاقانی
(به یاد ٢١ دی ١٣٩۵ روز ارتحال استاد)

#دکترعبدالرضامدرس‌زاده

در سوک خاقانی‌شناس نامدار عصر شادروان دکتر عباس ماهیار که از حسن‌اتفاق از همان سرزمین خاستگاه خاقانی _آذربایجان ستوده_ برآمده بود شاید بهترین مرثیه از زبان همان خاقانی باشد که؛ آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد...

دکتر عباس ماهیار که بایست نام گرامی‌شان را در کنار خاقانی‌شناس دیگر عصر، استادم مرحوم دکتر سید ضیاءالدین سجادی یاد کرد، در کارنامه ادبی و علمی خود به موضوعات گوناگون ادبی پرداخته‌است اما با دیدن همان کارنامه درمی‌یابیم که ماهیار هم چون بسیار کسان دیگر، آن‌گاه که به خاقانی رسیده‌است، ترجیح داده‌است که کمتر به سراغ دیگر موضوعات برود و از این رو تا  بود و توانست (حتی با تاسیس انتشارات جام گل) به خاقانی‌شناسی در هر شکل، اهتمام شایسته داشت و فراموش نمی‌کنم که در شهریور١٣٩٣ در همایش انجمن ترویج زبان و ادب فارسی در اردبیل، بسیاری از دانشجویان و نیز استادان جوان پای سخنرانی‌اش نشستند و بهره‌ها بردند که تقریبا آخرین جرعه‌های چنین جام سرشار بود که کام‌سازی می‌کرد.

درست است که در گستره تحقیقات ادبی، خاقانی؛  امروز هم‌ برای استادان جوان آن مایه جاذبه ناشی از وقار و شکوه شاعر را در پی دارد، اما این اندازه آمیزش شوق و توغل در هر کسی به آسانی به دید نمی‌آید و عباس ماهیار از آنان بود که بایست با چراغ در پی یافتن ایشان بود.

در سال‌های پایان عمر، پاره‌ای ناخرسندی‌ها، طبع شیشه‌گون او را سنگ می‌انداخت هرچند که او از کسی گلایه‌ای نداشت اما گاهی در پرده نهان دوستی‌های گرم که خوی مهربانش آن را در دستگاه محبت به نوا در می‌آورد، می‌شد زمزمه‌هایی آرام و نزدیک به خاموشی از ملال و ناخرسندی را به دشواری شنید.

ظاهرا در سرشت و سرنوشت ادیبان و شاعران ما این شکل ناخرسندی در ایام شیب از رودکی به این سو نهاده‌شده‌است و در مورد دکتر ماهیار، سر و کار داشتن با شاعری نازک‌دل و رنجور چون خاقانی هم آن را دامن می‌زده‌است.

خرسند وسرفرازم که بی‌آن که توفیق درک مجلس درس ایشان را داشته‌باشم در مجالس رسمی و فراگیر دانشگاهی در این چند دهه، از مصاحبت و دوستی و انس و مهربانی‌اش بی‌بهره نبوده‌ام.

با امید بسیار می‌گویم ای کاش جوانان ادیب ما بتوانند به بهانه پیوستن به مشی چنین کسان (که گاه بی‌تکرار می‌نمایند) نگذارند فارسی؛ زبان شیرین فرهنگ و شعر ما دستخوش دگرگونی و فراموشی و پریشا‌ن‌حالی شود.

خاک‌جای او سراسر روشنی و آمرزش باد


❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

و جای تو
       خالی می ماند
و جای خالی تو
      زیباترینِ حاضران است...

#محموددرویش
#ترجمه‌: احمد دریس

یاد عزیزان رفته به خیر🖤
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

اگر تمام جهانم به قصد جان خیزد
پی جدالم اگر چرخ بی امان خیزد
من و رسالت سنگین و استواری پای
پی شكستن پایم گر آسمان خیزد!
ز عزم راسخ من ذر‌‌ه‌ ای نخواهد كاست
اگر كه نان شبم از زباله‌ دان خیزد
اگر سپهر نلرزد ز بانگ من، چه شگفت؟
صدای نای من از حلق مردمان خیزد
نگه مكن كه ز پا اوفتاده‌ ای افتاد
ستم‌كشیده چو افتاد، بعد از آن خیزد
نشسته‌ ای تو به امید دیگران؟ (یغما)
به پای خویش ز جا خیز تا جهان خیزد!

#حیدر_یغما
#حیدر_یغما_خشتمال‌نیشابوری



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

شب‌های شعرگوته
شب سوم
سخنرانی
#بهرام_بیضایی


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

استادبانو #ثمینه_باغچه‌بان



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

نقل خاطره‌ای از سیمین بهبهانی درباره‌ی نیما یوشیج
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

#آسمان‌آخرین
**‍ سالگرد فاجعه هواپیمای اوکراینی ...


غم اگر به کوه گویم
                بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی
            نتوان کشید باری

#هوشنگ‌ابتهاج🖤

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…
Subscribe to a channel