galeryetasavireadabi | Unsorted

Telegram-канал galeryetasavireadabi - گالری تصاویر ادبی

-

✍تصاویر گل‌ها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیت‌های ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونه‌های از شعر و نثر. ✍فیلم‌ها و کلیپ‌های ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi

Subscribe to a channel

گالری تصاویر ادبی

🌸🌸🌸 لیلی و مجنون 🌸🌸🌸

🌹 سرودهٔ حکیم نظامیِ گنجوی 🌹



بخش چهارم:
❇️ توجیه مجنون دربارهٔ عشق خود در گفتگو با پدر



🌷گوینده: آرش نعل‌چگر
🌷کانال یوتوپ:persian poetry


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

🌸داستانِ لیلی و مجنون 🌸

🌹 سرودهٔ حکیم نظامیِ گنجوی 🌹



بخش سوم:
❇️ بردن مجنون به کعبه برای شفا یافتن از جنون عشق



🌷گوینده: آرش نعل‌چگر
🌷کانال یوتوپ:persian poetry

♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

آسوده خاطرم
که تو در خاطر منی

#سعدی

یاد عزیزان رفته به خیر🖤
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

«من دوست دارم فعالیت رسانه‌ای‌ام در محیطی باشد که زبان مادری‌ام در آن به گوشم شنیده شود. علت اینکه قصد بازگشت دارم این است که می‌خواهم به کارهای ماندگار و اساسی‌ام از جمله تحقیقات ادبی دربارهٔ تاریخ طنز بپردازم، رمان‌ها و داستان‌های کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم. این نعمت بزرگی است که صدای دور و برتان فارسی باشد. مشکل من این است که می‌خواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنج‌هایی را که مردم می‌کشند، بکشم و در همان شادی‌هایی که از آن بهره می‌برند، شریک باشم. مطمئنم در این هشت سال بلاهایی بر سر اقتصاد و جامعه ایران آمده اما من و امثال من می‌توانیم برای بهتر شدن اوضاع کمک کنیم. من دوست دارم در همان شهر دودآلود، با مردمانی که سریع عصبانی می‌شوند، با قیمت‌های دائماً متغیر زندگی کنم.»


❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

🅾 درهم‌تنیدگی زبان ملی پارسی و زبان‌های قومی ایرانی
دکتر شروین وکیلی(جامعه‌شناس و زیست‌شناس)

♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

#فتح‌الله_منوچهری (فرود فولادوند)


(۵ آذر ۱۳۲۰ لرستان - ناپدیدشده در ۲۷ دی ۱۳۸۵)
صداپیشه، کارگردان، نویسنده، تهیه‌کننده و کنشگر سیاسی.




♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

**امروز ۱۵ ژانویه زادروز «ناظیم حیکمت» (ناظم حکمت) شاعر و نویسنده‌ی شهیر ترک است.

«و زیباترین سخنی که می‌خواهم با تو گفته باشم
هنوز بر زبانم نیامده است.»
#ناظم‌حکمت

ویدئوکلیپی از عکس‌های تم «برف»
#عباس‌کیارستمی موسوم به «سفیدبرفی»

موسیقی: سرناد، اثر فرانتس شوبرت


❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

"۱۵ ژانویه" زادروز #ناظم حکمت

( زاده ۱۵ ژانویه ۱۹۰۲ سالونیک -- درگذشته ۳ ژوئن ۱۹۶۳ مسکو) از برجسته‌ترین شاعران و نمایشنامه‌نویسان  ترکیه

ناظم حکمت، در شهر سالونیکا دومین شهر بزرگ یونان امروزی که در آن زمان جزو امپراتوری عثمانی بود، به دنیا آمد.
او که دارای تباری لهستانی-گرجی-فرانسوی بود، از  ۱۴ سالگی به سرودن شعر پرداخت و در ۱۹ سالگی سفری به روسیه داشت و از نزدیک با نسل جدید هنرمندان انقلابی آشنا شد و جسارتی بیشتر را در ایجاد تحول در شکل و محتوای شعر ترکیه یافت.
در سال ۱۹۲۰ مصطفی کمال پاشا، قوایی را تشکیل داد و در صدد نجات میهن از دست بیگانگان برآمد. در همین سال، ناظم نیز، که زندگی در استانبول و در زیر چکمه اشغالگران برایش غیرقابل تحمل شده‌بود، به آناتولی سفر کرد و در راه این سفر با زندگی نکبت‌بار زنان و کودکان گرسنه و برهنه و بیمار وطن آشنا شد. از آن پس، همه اشعارش از زندگی این مردم الهام گرفت.
یکی از ریشه‌های مردمی شعر «حکمت» ترانه‌هایی بود که «عاشیق»های ترک می‌خواندند.
او در آناتولی خواست در جنگ استقلال شرکت کند ولی پذیرفته نشد و از نیروی دریایی به خاطر افکار کمونیستی‌اش اخراج شد. سرانجام به عنوان معلم به یکی از روستاهای آناتولی فرستاده شد.
معلّمی در آنجا او را بیشتر به مردم فقیر نزدیک کرد، چنانکه محبوبیتش در میان مردم زنگ خطری برای قدرتمندان محلی محسوب می‌شد و آنان تصمیم به قتل او گرفتند و او به روسیّه گریخت.
وی در سال ۱۹۲۵ که دیگر جنگ پایان یافته بود و مصطفی کمال رییس‌جمهور ترکیه بود، به وطن بازگشت و به انتشار اشعارش در مجله پرداخت. ولی بعد از چندی تحت تعقیب قرار گرفت و ناگزیر زندگی مخفی اختیار کرد اما غیابی به ۱۵ سال حبس محکوم شد و ناظم دوباره به مسکو پناه برد. او دو سال بعد پس از تصویب قانون عفو عمومی به ترکیه آمد. اما به‌محض ورود خاک وطن، دستگیر شد. این اقدام دولت ترکیه با انتقادهای شدید از داخل و خارج مواجه شد و سرانجام دولت مجبور شد او را آزاد کند.
از این به بعد بارها او را به دلایل مختلف دستگیر کردند و بارها به زندانهای طولانی محکوم شد که روزگار سختی را می‌گذراند.
از سال ۱۹۴۶ به بعد، اشعار او با وسایل مختلف از زندان خارج می‌شد و در مطبوعات فرانسه به چاپ می‌رسید و در دنیا هیجان زیادی برانگیخته بود و آزادیخواهان و روشنفکران مبارز جهان به اعتراض برخاستند و در پاریس کمیته نجات ناظم حکمت تشکیل یافت و  چهره‌های سرشناسی چون برتراند راسل، ژان پل سارتر، پابلو پیکاسو، برتولت برشت، لویی آراگون، و پابلو نرودا، اعتراضات شدیدی  به دولت ترکیه ابراز کردند و آزادی وی را خواستار شدند.  سرانجام پس از سال‌ها از زندان آزاد شد.
اما می‌دانست که او را این گونه راحت نخواهند گذاشت.
وی بار دیگر مجبور به ترک وطن شد و به بلغارستان گریخت و از آنجا به روسیه رفت و ۱۳ سال باقی‌مانده از عمر خود را در غربت سپری کرد. او در روسیه با ورا ولادیمیرونا تولیاکووا ازدواج کرد. ورا دو، سه هفته بعد از مرگ ناظم، در خفا، شروع به نوشتن گفتگوهای خود با ناظم کرد. بعدها همه نوشته‌هایش به یک کتاب هزار صفحه‌ای تبدیل شد. عزیز نسین برای عنوان کتاب «گفتگویی با ناظم پس از مرگ ناظم» را پیشنهاد کرد. اما این کتاب ۲۲ سال اجازه چاپ نیافت.
سرانجام ناظم حکمت شاعر آزادی سرزمین ترکیه در ۶۱ سالگی درگذشت و در گورستان نووودویچی به خاک سپرده شد.


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

🌸🌸داستانِ لیلی و مجنون 🌸🌸

بخش نخست:
❇️ سرآغاز داستان



🌹 سرودهٔ حکیم نظامیِ گنجوی 🌹


🌷گوینده: آرش نعل‌چگر
🌷کانال یوتوپ:persian poetry


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

**روز پدر بر تمامی پدران مهربان ایران زمین  مبارک و‌گرامی باد
روح پدران آسمانی هم شاد

                                                                                                                                                                           
تو در زمانه مکن فخر
                    جز به نام پدر

رهی معیری

❄️☃️

                                                     ♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

#غلامحسین_ساعدی

پزشکی که نویسندگی را پیشه کرد
و با خلق آثاری مانند «گاو» و «دایره مینا» در ادبیات معاصر ایران جاودانه شد.

هنر زبان مشترک بین تمام انسان‌هاست.


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

هر كسی حق داره برای زندگی خودش تصميم بگيره، اين اصليه كه همه قبول دارن، يعنی هيچ كس تو اين دنيا وصی و قيم لازم نداره. اما يه چيزای ديگه‌ام هست، آدم تنها واسه خودش زندگی نمی‌كنه، اگه غير اين بود كه حرفی نداشتيم، اما ديگرونم هستن، اونایی كه آدم به اون دل بسته‌اس ، يا اونایی كه به آدم دل بستن، به هر صورت ديگرونم بايد در نظر گرفت. بی‌اعتنایی به ديگران، فكر نمي كنم تنها وسيله راحتی و رهایی باشه...

#غلامحسین_ساعدی

📚 واهمه‌های بی‌نام و نشان
📇 نیل


#غلامحسین ساعدی (زاده‌ی ۲۴ دی ۱۳۱۴، تبریز _ درگذشته‌ی ۲_آذر ۱۳۶۴، پاریس) همچنین ناموَر با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی، نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نام‌دارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی در روزگار خود به‌شمار می‌رفت.


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

مستندی دربارهٔ استاد دکتر سیّدجعفر شهیدی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

«یادی از استاد سیّد جعفرِ شهیدی»

#دکتراحمدرضابهرامپورعمران

سال‌هایی که دانشجوی دورهٔ کارشناسی در دانشگاهِ تربیت‌معلم (خوارزمیِ کنونی) بودم، زنده‌یاد دکتر سیامکِ عرب، مدیرِ گروه بودند. ایشان بسیار اهلِ مدارا بودند و با طیف‌هایِ گوناگونِ فکری و فرهنگی سلوکی روادارانه داشتند. یکی از اتفاق‌های مبارکی که در ‌دورانِ مدیرگروهیِ ایشان روی‌داد، دعوت از استادانِ دیگر دانشگاه‌ها بود. به‌یاددارم آقای دکتر عبدالحسینِ فرزاد و آقای دکتر حسینِ نجفدری (که عضوِ هیأتِ علمیِ «موسسهٔ تحقیقات و مطالعاتِ فرهنگی» بودند) از‌جمله استادانِ مدعوّی بودند که تدریسِ واحدهای مهمی هم‌چون نقدِ ادبی، سبک‌شناسی و ادبیاتِ معاصر را برعهده‌داشتند. دکتر فرزاد واحدهای ملال‌آورِ عربی را نیز نوآورانه و شیرین و دانشجوپسند تدریس‌می‌کردند. در آن سال‌ها (۴_۱۳۷۱) که استادان اغلب سنّت‌گرا بودند، حضورِ این دو استاد، درکنارِ دو استادِ جوان و نوجوی دیگر (آقایان دکتر محمودِ فتوحیِ رودمعجنی و دکتر مسعودِ جعفریِ جزی) دمیدنِ روحی تازه بود در جانِ دانشجویانِ تشنهٔ نوگرایی.

دکتر نجفدری بسیار خوش‌حافظه و خوش‌سخن بودند و به‌ویژه در‌حیطهٔ شعر و داستانِ معاصر، کتاب‌شناسی قهّار. یکی از ماجراهایی که از کلاسِ درسِ ایشان به‌یادم مانده، خاطره‌ای است از شیوهٔ آزمون‌گرفتن استاد شهیدی:

روزی همراه‌با دکتر فرزاد برای آزمونِ پایانِ نیم‌سال، به اتاقِ کارِ استاد شهیدی (شاید در «لغت‌نامه») رفتیم. اول من داوطلب شدم. استاد از قفسهٔ پشتِ‌سرشان کتابی را بیرون‌کشیدند و گفتند بخوان. دیوانِ انوری بود. گشودم، قصیده‌ای آمد و من هراسان‌ و دست‌و‌‌پا‌شکسته شروع‌کردم به خواندن. به «بادِ صبا» در بیتی که رسیدم، استاد پرسیدند، دربارهٔ «بادِ صبا» چه می‌دانی؟ و من همهٔ آن‌چه را که در دورانِ دبیرستان و دانشگاه ازبرکرده‌بودم، روکردم: صبا پیکِ میانِ عاشق و معشوق است؛ همان بادِ شمال است، بیمار است و افتان‌و‌خیزان می‌رود؛ مخالفِ بادِ «دَبور» است و ... . استاد کلام‌ام را قطع‌کردند و پرسیدند: دربارهٔ بادِ صبا و منشأ و مبدأ آن چه می‌دانی؟ پاسخی نداشتم. استاد گفتند: منشأ بادِ صبا فرهنگ و ادبیاتِ عرب است؛ و آن بادی است که از جانبِ شمالِ غربیِ عربستان  می‌وزیده و خنکای دریای مدیترانه را به صحرای عربستان منتقل‌می‌کرده. و در پایان افزودند همهٔ آن‌چه در ادبیاتِ فارسی آمده تقلید و تکراری است از مضامینِ شعر و ادبِ عرب.
دکتر نجفدری تعریف‌می‌کردند وقتی از اتاقِ استاد شهیدی آمدم‌بیرون، شاید در فاصلهٔ یک‌دقیقه‌ای که فرصت‌داشتم به دکتر فرزاد گفتم، فرزاد! اگر استاد دربارهٔ بادِ صبا پرسید، بگو ... دکتر فرزاد واردِ دفتر که شدند، استاد از ایشان خواستند همان صفحه از دیوانِ انوری را بخوانند. و دکتر فرزاد به بادِ صبا که رسیدند، استاد پرسش‌شان را تکرارکردند. دکتر نجفدری می‌خندیدند و می‌گفتند، دکتر فرزاد برای این‌که استاد شک‌نکنند، نخست پرت و بیراه پاسخ‌دادند. بعد گفتند آهان! منشأ بادِ صبا را می‌فرمایید، دراصل بادی است که از جانبِ شمالِ غربیِ شبه‌جزیرهٔ عربستان می‌وزیده و ...، که استاد بر میز کوبیدند و گفتند کافی است فرزاد! این نکته‌ای است که من خود به‌تازگی به آن رسیده‌ام، و آن نجفدریِ فلان‌فلان‌شده، در فاصلهٔ همین یکی‌دو دقیقه، آن‌چه را به او گفته‌ام به تو گفته و لاغیر!

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

فیلم مستند «زمان در من می‌وزد»؛
سیری در جهان شاهرخ مسکوب!

کارگردان: مریم عرفان
محصول: انگلیس، ۲۰۱۵ میلادی



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

📹ای قلم
🎤رشید کاکاوند
✍️نسیم شمال


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

🔆«پاکی زبان فردوسی»
✍️محمد امین ریاحی

از یادگارهای نجیب‌زادگی و تربیت دهقانی فردوسی، پاکیزگی و نجابت زبان اوست. اندیشه و زبان در شاهنامه سرشته با شرم و آزرم است. در سراسر پنجاه‌وچندهزار بیت نشانی از الفاظ و مضامین زشت و آلوده و دل‌آزار نیست. و این گذشته از پرورش خانوادگی شاعر، برخاسته از وقار حکیم و احساس رسالت او به عنوان یک معلم و رهبر اخلاق است. شاید هم این پاکیزگی زبان میراثی از شرم و آزرم در فرهنگ ناب ایرانی است که هنوز از آلودگی‌ها و هرزگی‌های فرهنگ‌های مهاجم تاثیر نپذیرفته است.

این ویژگی از آنجا به چشم می‌آید که در ابیات اندک‌شمار شاعران آن دوره که در لغت‌نامه‌ها به شاهد واژه‌ها آمده می‌بینیم که زبان شاعرانی چون منجیک ترمذی و عسجدی و حتی کسایی مروزی آلوده به هجو و دشنام و دریدگی و بی‌پروایی و الفاظ نادلپسند است. این آلودگی به شاعران بعدی به میراث رسیده، و نه تنها در دیوان‌های سوزنی و انوری و خاقانی افزونی گرفته حتی در سخن عارفان چون دیوان و مثنوی‌های سنایی و حکایاتی در مثنوی مولوی و در هزلیّات سعدی و باب پنجم گلستان فراوان است.

فردوسی خداوند اخلاق و حکیم و آموزگار و راهنمای باوقار پرهیزگار پاکیزه‌اندیش پاکیزه‌خویی است. هرجا که بر اساس منابع خود و به حکم امانت ناگزیر از بیان کردار یا گفتار زشت و ناپسندیده‌ای است، چنان جامه‌ای پاکیزه و آزرمگین بر پیکر معنی می‌پوشاند که خواننده را غرق حیرت و لذّت می‌کند.

در داستان ضحاک آنجا که می‌خواهد بگوید پسری که راضی به کشتن پدر باشد حرامزاده است، مثلی را در پرده می‌آورد:
به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدستم این داستان
که: «فرزند بد گر شود نرّه شیر
به خون پدر هم نباشد دلیر
مگر در نهانش سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است!»


نخستین شب دیدار زال با رودابه، عیش و عشق پرهیزآمیز آن دو با این بیت بیان می‌شود:
همه بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید!


رودابه در برابر پرس‌وجوی خشم‌آمیز مادر چنین می‌گوید:
بدان! کو مرا دید و با من نشست
به پیمان گرفتیم دستان به دست
جز از دیدنی چیز دیگر نرفت!
میان من و او، خود آتش بتفت!



📚بن‌مایه:
فردوسی: محمدامین ریاحی



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

‍ جنگل
رد پای باران است
ویرانه
رد پای طوفان
من رد پای توام
همیشه پشت در خانه‌ات
تمام می‌شوم

#علیرضاراهب
#زادروزعلیرضاراهب
#شاعرومنتقد

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

"درباره‌ی تاریخِ بنای عمارتِ پدریِ نیما در یوش"
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران

حیرت‌آور است بی‌اطلاعی یا آشفتگی‌ِ دانسته‌های ما درباره‌ی جزئیاتِ زندگیِ بزرگانِ دیروز و امروزمان. از نابینای مادرزاد بودن یا نبودنِ رودکی و تاریخِ آغاز و انجامِ شاهنامه بگیرید تا زندگیِ غریبِ ناصرخسرو و نیز چندوچونِ سفرهای سعدی و هم‌چنین سالِ درگذشت‌اش. از جزئیاتِ زندگیِ حافظ هم جز مشتی افسانه و حدس و گمان‌، تقریباً هیچ نمی‌دانیم. بختِ با ما یار بود که بزرگانی هم‌چون قزوینی و فروزانفر و مینوی در بسیاری از روایاتِ مغشوش اما مسلم‌انگاشته‌‌شده‌ی تذکره‌‌های کهنِ فارسی، تردید‌کردند و یادآورشدند تاریخ و ادبیاتِ گذشته را باید از نو نوشت.

طرفه‌تر آن‌که درباره‌ی تاریخِ دقیقِ زادروز و روزِ خاموشی نیما و نیز حتی مبدأ تاریخی که او را "علی اسفندیاری" خوانده‌اند، همین اختلاف‌ها و تردیدها دیده‌می‌شود! نیمایی که کمی بیش از یک قرن، از تاریخِ ولادت‌اش گذشته و تمامِ عمر در همین ایرانِ ما زیست و درکنارِ عزیزانش درگذشت!
یادداشت‌های روزانه‌ی نیما به‌کوششِ شراگیمِ یوشیج (تنها فرزندش) را می‌خواندم. شراگیم به بخشِ پایانیِ کتاب، مطالب و نکاتی نیز افزوده. او ازجمله درباره‌ی تاریخِ بنای عمارتِ پدری‌اش در یوش (که اکنون به موزه‌ی نیما بدل‌شده) می‌نویسد:

"بنای این عمارت مربوط به سالِ ۱۱۲۸ هجری قمری می‌شود. این بنا توسطِ پدربزرگِ نیما میرزا علی‌خان (ناظم‌الایاله) ساخته شده. پسرِ او میرزا ابراهیم‌خان (اعظام‌السلطنه) پدرِ نیما است ..." (یادداشت‌های روزانه، نیما یوشیج، بازیابی و بازنویسی از روی دست‌نوشته‌ی نیما، به کوشش شراگیم یوشیج، انتشارات مروارید، ۱۳۸۷، ص۳۰۲).

ندیده‌ام تابه‌حال کسی در تاریخی که شراگیم ذکرکرده، تردید و تشکیکی کرده‌باشد.
آیا باید این سخنِ شراگیم را دربست بپذیریم؟ آیا او دچارِ لغزش در ذکرِ تاریخ شده؟ آیا لغزشی تایپی روی‌داده؟ نمی‌دانم. اما دست‌کم این را می‌دانم که بااین‌حساب، فاصله‌ی میانِ تولد نیما (۱۳۱۵ قمری =۱۲۷۶ شمسی) تا تاریخِ بنای این عمارت (۱۱۲۸)، باید حدوداً ۲۰۰ سال باشد! آیا این فاصله معقول و متعارف است؟! مگرآن‌که پدربزرگ نیما، علی‌خانِ ناظم‌الایاله صد سال عمرکرده‌باشد و در نوزادیِ خویش این عمارت را بنانهاده‌باشد و پدرِ نیما نیز در هنگامِ تولدِ نیما صد ساله بوده‌باشد!!!
بااین مقدمات، به گمان‌ام، یا تاریخ ساختِ بنا در نوشته‌ی شراگیم اشتباه است و یا بانیِ آن پدر یا حتی جدّ علی‌خانِ ناظم‌الایاله (پدربزرگِ نیما) باید‌‌بوده‌باشد.

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

◾️ #ابراهیم_نبوی (نویسنده، طنزپرداز و فعال و زندانی سیاسی) با مرگ خودخواسته به زندگی خود پایان داد!

وی در هنگام مرگ ۶۴ سال داشت.
دختران آقای نبوی در اطلاعیه‌ای اعلام کردند:

به اطلاع دوستان و آشنایان می‌رسانیم که پدرمان، سیدابراهیم نبوی شب گذشته در شهر سیلورسپرینگ ایالت مریلند، جان خود را گرفت.
پدرمان در یک دهه‌ی اخیر افسرده و دلتنگ ایران بود و ناممکن بودن زندگی در وطن‌ش، بار سنگینی را بر دوش او گذاشته بود. او در حالی از دنیا رفت که هرگز نتوانست با اقامت اجباری خود دور از ایران کنار بیاید.

ابراهیم نبوی از روزنامه‌نگاران و طنزنویسانی بود که اوایل دهه ۸۰ پس از محکومیت در دادگاه، از ایران خارج شد و بعدتر اعلام کرد قصد دارد به ایران بازگردد، اما این اتفاق رخ نداد.

او در نشریات و روزنامه‌های بسیاری در دهه ۶۰ و ۷۰ فعالیت کرد و حاصل طنزهای او چندین کتاب شد.

(۲۲ آبان ۱۳۳۷ آستارا - ۲۶ دی ۱۴۰۳ آمریکا)



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

#علیرضا_راهب
(۲۷ دی ۱۳۴۶- ۵ تیر ۱۳۹۹ #تهران)
شاعر، ترانه‌سرا، نویسنده، منتقد ادبی و مدیر انجمن ادبی #ونداد



♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

ناظم! شاعر مهربان! چه بگوییم / استخوانم می‌لرزد / دیگر حرف، مشکل‌گشای سفره ما نیست
ما آبستن گرگیم / کاش ماه تو / پرده آسمان دودی‌مان را می‌درید / که فقط یک شب چیزی را ببینیم که تو وعده داده بودی.
مرگ هم اکنون طلبکار ماست / صبح زنگ خانه‌مان را می‌زند که چرا دیر کرده‌ایم / و درد نیز طلبکارمان است.
بانک‌ها به جای سود ماهیانه به حساب‌مان زخمبند می‌فرستند / اختلاسگران وعده دادند / که سعادت بیرون در است / و رمز عبور می‌فروشند.
آی ناظم ناظم! / پاسخ به پرسش‌مان را روزی خواهی داد / روزی که از صدای استخوان تو نی می‌سازیم / نی ساز ماست که می‌شود اندکی با آن گریه کرد.
ناظم ناظم! / هدایت ما صادق بود / چرا به رمز هدایت‌مان اعتنایی نکردیم

#طنزتراژیک
#آیرونی‌ِتقدیر
گفتگوی‌ِشمسِ‌لنگرودی(-۱۹۵۰) با ناظم حکمت (۱۹۰۲-۱۹۶۳)
نظریه‌ی‌بینامتنیت،آفرینش‌ِهرمتنی را نوعی گفتگو بامتن‌های‌ِپیشین‌‌می‌داند.آفرینش‌ِادبی‌نیز،گفتگو‌بامتن‌هایِ‌ادبی‌ویاغیرِادبیِ پیشین است.هرشعرتازه‌ای درگفتگوباشعرهایِ‌پیشین،تولدپیدامی کند.بینامتنیت، ریشه‌ای‌داردکه‌اساس‌ِگفتاررا کاربردِشخصیِ‌زبان،به‌منظورِایجادِ مکالمه می‌داندوازآن‌منظر،هرشکلِ‌بیان‌ِادبی‌نیز،گونه‌ای سخن‌ادبی،به منظور گفت‌وگواست.مقدادی.ص۱۴۴
ژولیاکریستوا،تحتِ‌تاثیرِباختین،هرمتن‌را‌درحکم مکالمه‌ای‌با‌متون‌ِقبل‌ازخود می‌داندواصطلاح بینامتنی‌را گذرازیک‌نظامِ‌نشانه‌ای‌به‌نظام‌ِنشانه‌ای دیگر می داند
شمس‌لنگرودی درکتاب‌ِرقص‌باگذرنامهِ‌جعلی، خطاب‌به‌ناظم‌حکمت،با سرآغاز رفیقم ناظم‌که‌تجربه زیسته‌ی‌خودرا‌با‌ناظم درمیان می گذاردبه‌گفتگوی‌ِانتقادی‌باآن‌شاعر دربندمانده ولی از بند زندگی رسته‌پس از شصت‌سال می پردازد.ناظم‌که‌باحکم‌ِناعادلانهِ دادگاه نمایشی،سی سال،‌زندان،گرفته بود.به خاطرِسرودنِ شعراز زبان مردمی‌که درچشم‌وبرنامه‌ی‌سیاستمداران‌ِعصرِاو دیده‌نمی‌شدند.ناظم ،دلداده‌ی انقلاب‌ِ فرانسه شوروی درزندانهایِ‌متفاوت،به‌تغییروضعیت وبهبود‌درآینده،امیدوار‌بود.شمس‌به‌ناظم می‌گوید: بیش‌ازنیم‌قرن‌است‌که‌دوجنگ‌ِجهانی اول‌ودوم ونبرد ایدئولوژی‌ها وایسم هارا پشتِ‌سر‌گذاشته‌ایم حرفهای‌تو،درست،درنیامده‌وجهان، هنوز،جای‌امنی برای زیستن‌نیست‌.چشم‌اندازِ‌روشنی‌‌هم ندارد.هنوزرنج‌وتبعیدوتبعیض،میهمانانِ‌دایمی سفره‌ی‌مردم‌ِخاورمیانه‌ودیگرنقاط‌ِجهان‌است باطرحِ‌پرسشی‌که‌جوابِ‌آن‌راباتصویری‌از روزگارخودکه‌درتضادباجهانِ‌آرمانیِ‌ناظم‌است خوش‌بینی‌ِناظم را‌به‌چالش‌می‌کشدومی‌گوید:آن آینده ای‌که‌درشعرهایت، نوید‌داده‌بودی کجاست؟امروزِما،آینده‌ی‌شعرهای‌توست.هنوز،بهارِآزادی‌و شکفتن‌ِانسانیت،فرا نرسیده‌است‌.سرنوشت‌ِانسان درزیست‌بوم‌ِما،درهاله‌ای‌ازابهام می‌گذرد.بازمستانی‌که‌تاکمر،دربرف،فرورفته‌ایم تنها کورسوی‌چراغِ روبروی‌ما،چشمهای‌گرگ‌است‌که مننظرِدریده‌شدنِ‌ماست.آرزوهاوبغضِ‌ما،از مسافرخانه‌هایِ‌سرراهی‌،بیرون‌مانده‌است.اوج غربت‌ودرماندگی‌که‌‌ازناظم می‌پرسدآیا گشایشی خواهد بودوخشونت به‌حفظِ‌کرامت‌ِانسان، تبدیل خواهدشد؟پرسش گرگها،گیاهخوارمی شوند باطنز به تغییرناپذیری سرشتِ بشرمدرن ،اشاره داردکه برخلاف خشونت عریان خود،ظاهری‌‌فریبکارانه از خود، نمایش می‌دهد.طبیعت‌را‌باشعارِعدم‌ِخشونت نابود می کندشاعر از آن پیشتر می رودبا خوداتهامی،می گویدگرگ‌راخودمان می آفرینیم‌‌. همه‌ی‌ما،درپذبرش وآفرینشِ‌خشونت، نقش داریم.ما،لحظه‌ای‌‌را ازآنچه‌ناظم حکمت،‌آرزو می‌کرد‌ نه‌تنها ندیدیم بلکه مرگ‌یاهمان نظامِ‌حاکم برجهان ،چشم دیدن مارا ندارد.حق زیستن‌مارا به رسمیت نمی‌شناسد.نظام اقتصادی‌ِحاکم‌برجهان، دنبالِ زخم زدنِ بیشترومرهم‌گذاشتن‌ِدروغین بر زخم های‌ماست‌.فریبکارانه برای سودِبیشتر، مارا وادار می‌کنندکه‌به‌غربت‌وآوارگی،تن بدهیم.رمز عبورفروختن بانکها به عنوان نماد سرمایه‌داری‌جهان ،سیطره‌ی آنان برزندگی‌ِمچاله شده‌ی‌ما،آیرونی‌ِایهام‌داری‌است‌که‌به‌زبانِ‌طنز،تسلط بانکهارا‌برزندگی‌ماومهاجرتِ‌‌ما‌ ازوطن‌را‌بیان می کند. با آیرونی تقدیر ،صدای استخوان شاعر آزادی‌خواه را به نی‌ِچوپانی،تشبیه می‌کندکه‌مارا به گریستن‌برتراژدیِ‌زندگی،وادار‌می‌کند.درپایان،هوشمندانه، گفتگوبا‌ناظم‌را به‌سطحی‌دیگرمی‌برد. گفتگو بانویسنده‌ی معاصر،صادق هدایت که‌هم عصر ناظم باتجربه‌ی زیستی متضادباناظم.پیش بینی صادق هدایت(۱۳۳۰-۱۲۸۱) را ازسرنوشت انسان ،باایهام زیبایی ،صادقانه‌تریعنی به‌واقعیت نزدیکترمی‌داند.هدایت‌،امیدی به بهبود سرنوشت بشر وکاهش‌ِرنجهایش‌نداشت و آفرینش‌ِانسان را هم،تحمیل بیولوژیک می‌دانست.مرگِ‌خودخواسته اش‌به‌همان دلیل‌بود.شمس‌با‌یک‌عبارتِ ایهامیِ‌دیگر دیگر،مخاطب را درحالتِ‌تعلیق، نگاه‌می‌دارد.ما به هدایت توجه نکردیم‌چون‌ناامیدیِ‌کافکایی‌از آفرینشِ‌انسان‌داشت.باحسرت می گوید:مابا رویکردِناظم‌ حکمت‌ که‌‌امیدواری‌به آینده‌ای خیالی بوددلگرم شدیم‌وتاب آورده‌ایم.

#دکتررحمان‌کاظمی
❄️☃️

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

🌸داستانِ لیلی و مجنون 🌸

🌹 سرودهٔ حکیم نظامیِ گنجوی 🌹



بخش دوم:
❇️ آگاهی پدر مجنون از عاشقی او



🌷گوینده: آرش نعل‌چگر
🌷کانال یوتوپ:persian poetry


♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

#دیالوگ

- سیمین: حاج آقا، پدر ایشون آلزایمر داره، اصلاً متوجه نیست که ایشون پسرشه، اطرافش کی هست. به‌ حالش چه فرقی می‌کنه، چه تو باشی چه غریبه باشه؟
+ نادر: چرا این حرفو می‌زنی؟ فرق می‌کنه!
- اون می‌فهمه که تو پسرشی؟
+ من که می‌فهمم اون پدرمه...

جدایی نادر از سیمین / اصغر فرهادی

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

‍ **⁠⁣۲۴دی‌ماه سالگرد  درگذشت

#احمدتفضلی

استاد دانشگاه تهران بود. مدیر گروه زبان‌های ایرانی بود. گویندۀ چند درس در هفته بود. زمانی که بنیاد شاهنامه دایر بود، به دعوت مجتبی مینوی یکی از همکاران مشاور او بود. سرپرست دانشجویان خارجی دانشکدۀ ادبیات بود. معاون علمی فرهنگستان زبان و عضو کوشا و شناسا و دلبسته و بنام آنجا بود. نویسندۀ پیوسته و همکار دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی بود. مشاور علمی دائرة‌المعارف ایرانیکا بود. عضو کمیتۀ علمی مجمع کتیبه‌های ایران بود. عضو مجلس ناظران انتشارات بسیار علمی آکتاایرانیکا بود.
از تفضلی در زبان فارسی مقالات و چند کتاب (تألیف و ترجمه) بر جای مانده و مقداری از آنها همراه است با نام ژاله آموزگار، دوست و همکار مبرّز پهلوی‌دان او، یعنی به اشتراک کار دقیق علمی عرضه کرده‌اند و خوب می‌دانیم که این‌گونه هم‌سخنی و هم‌پروازی در ایران دشواری‌های بسیار دارد.
تفضلی کوتاه‌نویس بود. گزافه‌نویس نبود‌. هماره دربارۀ آنچه عمیقاً می‌دانست قلم‌گردانی می‌کرد. نیک می‌دانست چه می‌خواهد بگوید و در آن باره چه اندازه باید گفت و نوشت. از پراکنده‌پردازی و بیهوده‌نویسی پرهیز داشت‌. نمونۀ برجسته از نوشته‌های تازۀ او مقاله‌ای است که در مجلۀ فرهنگستان چاپ شده است.
تفضلی دوستی خوب‌کردار، خوش‌سخن، دلپذیر و گرمرو، مهربان و دلسوز بود‌. مرگش دردی بر جان بود.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۲۰۳-۱۲۰۵]



❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

به بهانه ی 24 دی، سالگرد درگذشت مردی که با ترجمه های بی مانندش، ما را با ادبیات جهان آشنا کرد!


خاطره ای تلخ اما پندآموز از شادروان استاد #محمد_قاضی


در پنجمین سالی که به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند.
جنگ جهانی به پایان رسیده بود، اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت.
من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم...

ما دو نفر به همراه یک ژاندارم و یک بلد راه سوار بر دو قاطر به عمق کوهستان طالقان رفتیم و از تک تک روستاها آمار جمع آوری کردیم...

در یک روستا کدخدا طبق وظیفه اش ما را همراهی می نمود.
به امامزاده ای رسیدیم با بنایی کوچک و گنبدی سبز رنگ که مورد احترام اهالی بود و یک چشمه باصفا به صورت دریاچه ای به وسعت صدمتر مربع مقابل امامزاده به چشم می خورد.
مقابل چشمه ایستادیم که دیدم درون آب چشمه ماهی های درشت و سرحال شنا می کنند. ماهی کپور آن چنان فراوان بود که ضمن شنا با هم برخورد می کردند...

کدخدا مرد پنجاه ساله دانا و موقری بود، گفت:
آقای قاضی، این ماهی ها متعلق به این امامزاده هستند و کسی جرات صید آنان را ندارد. چند سال پیش گربه ای قصد شکار بچه ماهی ها را داشت که در دم به شکل سنگ درآمد، آنجاست ببینید...

سنگی را در دامنه کوه و نزدیک چشمه نشان داد که به نظرم چندان شبیه گربه نبود. اما کدخدا آن چنان عاقل و چیزفهم بود که حرفش را پذیرفتم. چند نفر از اهل ده همراهمان شده بودند که سر تکان دادند و چیزهایی در تائید این ماجرای شگفت انگیز گفتند...

شب ناچار بودیم جایی اطراق کنیم. به دعوت کدخدا به خانه اش رفتیم. سفره شام را پهن کردند و در کنار دیس های معطر برنج شمال، دو ماهی کپور درشت و سرخ شده هم گذاشتند...

ضمن صرف غذا گفتم:
کدخدا ماهی به این لذیذی را چطور تهیه می کنید؟ به شمال که دسترسی ندارید.

به سادگی گفت: ماهی های همان چشمه امامزاده هستند !!!

لقمه غذا در گلویم گیر کرد.
شاید یک دو دقیقه کپ کرده بودم.
با جرعه ای آب لقمه را فرو دادم و سردرگم و وحشت زده نگاهش کردم...

حال مرا که دید قهقه ای سر داد و مفصل خندید و گفت:
نکند داستان سنگ شدن و ممنوعیت و این ها را باور کردید؟!!
من از جوانی که مسئول اداره ده شدم، اگر چنین داستانی خلق نمی کردم که تا به حال مردم ریشه ماهی را از آن چشمه بیرون آورده بودند. یک جوری لازم بود بترسند و پنهانی ماهی صید نکنند.

در چهره کدخدا، روح همه حاکمان مشرق زمین را در طول تاریخ می دیدم.
مردانی که سوار بر ترس و جهل مردم حکومت کرده بودند و هرگز گامی در راه تربیت و آگاهی رعیت برنداشته بودند.
حاکمانی که خود کوچک ترین اعتقادی به آنچه می گفتند نداشتند و انسان ها را قابل تربیت و آگاهی نمی دانستند...

✍ محمد_قاضی
📖 خاطرات_یک_مترجم
📇 زنده_رود

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

دامن کشان، ساقی میخواران
از کنار یاران مست و گیسو افشان، می گریزد

در جام می، از شرنگ دوری
وز غم محجوری، چون شرابی جوشان، می بریزد

دارم قلبی لرزان ز غمش، دیده شد نگران
ساقی می خواران از کنار یاران مست و گیسو افشان می گریزد
دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید



آزرده دل از جفای یاری، بی وفا دلداری
ماه افسونکاری، شب نخفتم
با یادش تا دامن از کف دادم شد جهان از یادم
راز عشقش را در دل نهفتم

از چشمانش ریزد به دلم، شور عشق و امید
دامن از کف دادم، شد جهان از یادم راز عشقش در دل تا نهفتم
دارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارم تا بیاید



ترانه: ساقی میخواران
خواننده: ویگن
ترانه سرا: جمشید ارجمند
آهنگساز: آودیس خاچاطوریان


زادروز_جمشید_ارجمند

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

بیست و سوم دی، سالگرد درگذشت سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷-۱۳۸۶)

آنچه مسلم است اینکه طبیعت زبان و فارسی‌زبانان، با گذشت روزگار واژه‌های عاریتی را غربال کردند و آن‌ها را که با روح زبان و ذوق ایرانی سازگار نبود، به دور ریختند. آن‌ها را که به کار می‌آمد نگاه داشتند و بر آن مُهر فارسی زدند. کلمه‌ای که در طول هزار سال بر زبان شهید بلخی، رودکی، فردوسی، نظامی، انوری، سعدی، حافظ و تا شاعران و نویسندگان عصر ما به‌کار رفته است فارسی و ملیت این کشور را دارد... بودن این واژه‌ها در زبان ما، به فارسی بودن آن زیانی نمی‌رساند، بلکه سرمایه‌ای برای آن به شمار می‌رود.

برگرفته از: «قابلیت زبان فارسی»، سید جعفر شهیدی، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۱۵۸-۱۶۴.

❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

** ⁠⁣بیست و سوم دی‌ماه زادروز
#محمدعلی‌جمالزاده

نکتۀ اهمّ دربارۀ جمال‌زاده پیشگامی اوست در وارد کردن داستان‌نویسی نوین به میدان ادب فارسی. هر نقد و عیبی که در اسلوب او گرفته‌اند و باز هم بگیرند این خصوصیّت بلامعارض را از او نمی‌توان زدود که در این راه بی‌گمان پیش‌کسوت بود. از موجدان تجدّد ادبی بود. نخستین گام اساسی را با انتشار یکی بود و یکی نبود در جنبش ادبی نوین ایران برداشت. صبوری کرد و داستان‌نویسی را در زبان فارسی باب کرد.
عجب است که مشوّق او در راه تجدّد ادبی سیّد حسن تقی‌زاده و محمّد قزوینی دو دانشمندی بوده‌اند که همگان نسبت به ذوق و درک آن دو در زمینۀ ادبیات جدید بی‌اعتقادند و آن دو را متحجّر در شمار می‌آورند. اما تقی‌زاده منتشرکنندۀ نخستین داستان‌های جمال‌زاده در کاوه و ناشر یکی بود و یکی نبود به صورت کتاب بود. محمّد قزوینی هم نوشته‌های او را پسندیده و ستایش کرده است.
نکتۀ دیگری که دربارۀ جمال‌زاده گفتنی است این است که او در زمینۀ پژوهش تاریخی نیز از مبتکران و آغازکنندگان است. از همان‌گاه که در مجلۀ کاوه به همکاری قلمی پرداخت از نشر مقاله‌های پژوهشی به همراه نویسندگی ادبی غفلت نداشت. رشته مقاله‌های «تاریخ روابط روس و ایران» نمونه‌ای شایسته از این گونه فعالیت اوست. هم تقی‌زاده و هم قزوینی کارهای پژوهشی او را ستوده‌اند.
کار بزرگ و ماندگار او که از آبشخور تحقیق سیرابی یافته است و هنوز کتابی بهتر از آن در موضوع تاریخ اقتصادی ایران نوشته نشده است، کتاب گنج شایگان (۱۳۲۵ قمری) است.
این مرد عمرش در سرزمین‌های بیگانه گذشت و دلبستۀ آسایش و زندگی داشتن کنار دریاچۀ لمان (ژنو، سوئیس) بود، اما بدانید به چیزی جز ایران نمی‌اندیشید؛ خانه‌اش سراپا ایرانی بود؛ معاشرانش ایرانی بودند؛ مرکّب قلمش هماره نام ایران و زبان فارسی و مآثر دیگر آن را بر صفحات مطبوعات ایرانی جاری می‌کرد.

[نادره‌کاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۲، ص ۱۲۲۷-۱۲۲۹]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملّی


❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…

گالری تصاویر ادبی

#شاهنامه #فردوسی #زیباترین #شاهکار  #جهان

فردوسی خداوندگار خِرَد
شاهنامه فردوسی زیباترین شاهکار جهان
دانای سخن و چکامه سرای پارسی توس
به روان پاک فردوسی درود🔥




♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧

Читать полностью…
Subscribe to a channel