✍تصاویر گلها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیتهای ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونههای از شعر و نثر. ✍فیلمها و کلیپهای ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi
۱۰ اسفند، زادروز نصرت رحمانی، گرامی باد!
اين روزها
اينگونهام
فرهادوارهای
كه تيشهی خود را
گم كردهاست
#تصویر
رشت، خانهی نصرت رحمانی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
انسانِ خوب در شاهنامه
◀️قسمت اول
«انسانِ خوب» در شاهنامه چگونه کسی است؟
انسانی است که به زحمت میشود گفت که با امروز مناسبت دارد، کما آنکه حتّی در آن زمانها هم کسانی که در شاهنامه به خوبی شناخته شدهاند، جای محکمی در زندگی نیافتهاند، تقریباً همهی آنها خیلی زود مُردهاند و آن تعداد کسانی هم که زندگی کردهاند، زندگیِ آنها با کشمکش و رنج همراه بوده است.
به هر حال برای ما که در کارِ وداع کردن با گذشته هستیم، خالی از فایده نیست که ببینیم گذشتگان نسبت به انسانِ خوب و انسانِ بد چه نظری داشتهاند، زیرا شاهنامه چکیدهی فرهنگ و فرزانگیِ ایرانِ پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما میتوانیم به ذخیرهای از تجربهها و آموختههای پدرانِ خود طیّ نزدیک به دو هزار سال دست یابیم. در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار، متجدّد و عقب مانده، روشنفکر و تاریکفکر تقسیم نمیشدند، آدمهای خوب بودند و آدمهای بد؛
آدمهای خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیکنامی و نجابت و شرم و غیرت، پایبند بودند و آنقدر پایبند بودند که حاضر بودند جانِ خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند، آدمهای بد عکسِ اینها بودند؛
لیکن اگر انسانهای خوبِ شاهنامه در زندگیِ شخصیِ خود کامیاب نبودند، در عوض از لحاظ نوعی و برای مردم منشاء خیر شناخته شدهاند، زیرا زندگیِ آنها سرمشقِ نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریّت برای پیروز کردنِ خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفهی پیشاهنگی بر عهدهی آنان نهاده شده بوده.
ایرانِ قدیم هر وقت خواسته است مثالِ روشنی از زندگیِ شایسته و رستگار عرضه کند، این کسان را در برابرِ نظر آورده، هیچگاه از یادِ آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوانِ منبعی از امید و نیرو و تسلّیِ خاطر شناخته است...
👤در اینجا از چند تن از برجستگان آنها یاد میکنیم:
نخستین انسانِ خوب فریدون است که او را «فریدون فرّخ» خواندهاند. این مرد که زندگیِ شگفتآوری دارد، مدّتی در خفا زندگی میکند، مانند دانهای که باید چندی زیرِ زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتّی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر میدهد. پس از آنکه به سنّ رشد رسید، جانش را بر کفِ دست مینهد و به همدستیِ کاوه بر ضدّ ضحّاک به پای میخیزد. اتّحاد این دو، اتّحادِ عجیبی است؛ اتّحادِ جوانکِ مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضدّ بزرگترین قدرت زمان.
ولی سرانجام فریدون توفیق مییابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبیِ فریدون چیست؟ نخست در آن است که نمایندهی شر، یعنی ضحاّک ماردوش را از میان بر میدارد. پس از آمدن او و رفتن ضحّاک، زمانه «بیاندوه» میشود و مردم «راهِ ایزدی» در پیش میگیرند و دل از داوریها میپردازند، یعنی اختلافهای خود را کنار میگذارند، و فرزانگان، «شادکام» میشوند.
روشِ فریدون در پادشاهی آن است که گِرد کشور میگردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد میکند و هر بیدادی وجود داشت در رفع آن میکوشد. بدینگونه در زمانِ او کشور خرّم میشود و به جای علفهای هرزه، سَـرو و گُلبن میرویَد.
فریدون برای حفظ آئین و احترام به عدالت، حتّی ابا ندارد که با فرزندانِ خود جنگ کند، از اینرو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر میانگیزد و چون این دو کشته میشوند _گرچه در مرگ آنها داغدار است_ خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفرِ خود رسیده و عدالت اجرا شده است.
شاهنامه بزرگیِ فریدون را "داد" و "دَهِشِ" او میداند، به نظر او هر کسی که چنین رفتار کند خود، فریدونی است. بهترین وصفی را که دربارهی انسانی بتوان کرد، دربارهی او آمده:
«جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی»
و خود فریدون انسانِ خوب را چنین میداند، آنجا که صفت شاهزادهای را توصیف میکند:
ازیرا که پروردهی پادشـــــا
نباید که باشد مگر پارسا
سخنگوی و روشندل و پاکدین
به کاری که پیش آیدش پیشبین
زبان راستی را بیاراسته
خِرَد خواسته، گنج ناخواسته».
و زندگیِ خودِ او چنین خلاصه شده است:
«همه نیکنامی بدو راستی».
_از کتاب نوشتههای بیسرنوشت
دکتر محمدعلی اسلامیندوشن
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
❇️ گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
بخش هفدهم:
🌸 پادشاهی تهمورث (۲)
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانال یوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
مرتضی کیوان در یادِ دوستانش چنین بود.
در شعرهایی که ابتهاج در سوگ کیوان سروده میخوانیم:
«ما عشق و وفا را ز تو آموختهایم
ای زندگی و مرگِ تو آموختنی»
〰〰
«من در تمام این شبِ بلدا
دست امید خستهٔ خود را
در دستهای روشن او میگذاشتم»
شاهرخ مسکوب نیز مرتضی کیوان و مادرش را «وجدان مجسّم» خود نامیده است:
«او با مرگش معلم زندگی من شد. در روزهایی که زیر شکنجه بودم این را خوب فهمیدم. جز مادرم و او کس دیگری نبود. فقط این دو تا نگاهم میداشتند. یکی زنده و یکی مرده و امروز هردوتاشان مردهاند ولی پاهای روح من، وقتی که بلائی بیشتر از طاقتم نازل میشود، همچنان روی همین دو پایگاه است. در آن روزها اینها وجدان مُجسّم من بودند که از من جدا شده بودند، روبروی من ایستاده بودند و هم مرا میپائیدند و هم دستم را میگرفتند.»(روزها در راه، جلد اول، شاهرخ مسکوب، ص۸۹_۹۰)
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
۴ اسفند ۱۴۰۳
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
وصیتنامهی «علامه دهخدا» روی قوطی سیگار
«فیشهای لغت در دست آقای دکتر معین خواهد بود. از الف تا یاء نوشته شده. هیچچیز از آن نباید افزود و کاست.»
شادروان «سعید نفیسی» در خاطراتش مینویسد:
«دهخدا» پیدرپی سیگار میکشید و خاکستر سیگار و چوب سوختهی کبریت را هرجا میرسید میانداخت. از عجایب این بود که قلم و دوات مرتبی نداشت و بارها شد که با سر ِ سوختهی کبریت، چیزی نوشت و یادداشت کرد.
خدا میداند چندبار دیدم که در پی مداد خود میگشت و هرگز بهیاد نمیآورد آن را کجا گذاشته است. روی هر کاغذپارهای که مییافت یادداشت میکرد. مکرر بر روی پاکت شیرینی یا میوه و روی کاغذپارهای که سیگار در آن پیچیده بودند در حضور من چیزی مینوشت. گاهی قوطی خالی کبریت را پاره میکرد و روی چوب سفید آن یادداشت میکرد.
#دهخدا #سعیدنفیسی
برگرفته از کانال فرهنگ
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**یادمان زنده یاد استاد غلامحسین بنان
چهره ی شاخص آواز ایران
بهاردلنشین
با صدای : #استادغلامحسینبنان
آهنگ: #روح_الله_خالقی
شعر: #بیژنترقی
با هم گوش بسپاریم که بسی زیبا و گوش نواز است.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**بهمناسبت زاد روز
#شیخبهایی
عارف ، وریاضی دان وادیب نامور
دیگر از کارهای شگفتی که به بهایی نسبت میدهند، ساختمان گلخن گرمابهای است که هنوز در اصفهان از آن زمان مانده و به «حمام شیخ بهایی» یا «حمام شیخ» معروف است و آن حمام در میان مسجد جامع و هارونیه در بازار کهنه نزدیک بُقه [بُقعهٔ] معروف به «درب امام» واقع است و مردم اصفهان از دیرباز همواره عقیده داشتهاند که گلخن آن گرمابه را بهایی چنان ساخته بود که با شمعی گرم میشد و در زیر پاتیل گلخن فضای تهی تعبیه کرده و شمعی افروخته، در میان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهای مدید همچنان میسوخت و آب حمام بدان وسیله گرم میشد؛ و خود گفته بود که اگر روزی آن فضا را بشکافند، شمع خاموش شود و گلخن از کار بیفتد؛ و چون پس از مدتی به تعمیر گرمابه پرداختند و آن محوطه را شکافتند، فوراً شمع خاموش شد و دیگر ازآنپس نتوانستند بسازند.
(احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی. #سعید_نفیسی. تهران: کتابفروشی و چاپخانهٔ اقبال، ۱۳۱۶، ص ۷۱)
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
مجموعه شعر" زن آتش" دکتر حسنا محمدزاده مشتمل بر عنصر عاطفه و صورخیال و بیان مسائل عاطفی، اجتماعی به ویژه زنان است که نشانههایی از فمینیسم، زنانگی و زنانهنویسی را میتوان در آن دید.
البته این به معنای فمینیسم بودن حسنا محمدزاده نیست و بر مبنای نظریهی" الین شوالتر، منتقد ادبی و فمینیست معاصر آمریکایی که برای جنبش زنان، سه مرحله تعریف کرده است: "زنانه، زنگرا و زنانگی" بر این اساس در نزدیکترین حالت بر مبنای دیدگاه شوالتر، مرحلهی زنانه نوشتن را میتوان برای شعر حسنا محمدزاده در نظر گرفت.
چرا که محمدزاده مانند شاعران فمینیست غربی، فعال و کنشگر زنان نیست. حتی این ادعا در مورد فروع صادق نیست.
اگرچه" شعر فروغ دربارهی عواطف و احساسات زنان صریح است"( دکتر کامران تلطف) و محمدزاده نیز مثل فروغ گاهی از معشوق مرد سخن میگوید:
هرقدر دریا ریختم در شانههایم
اهلی نشد بازوی تو- آن قوی وحشی-
فِرهای ریز شال یشمیت... آخ!
کُشتی مرا با دستهای شببوی وحشی
میگفت: حسنا! رام من خواهی شد آخر
آه ای زن تودار گندمروی وحشی
روزی مطیعت میکنم با شانههایم
با دام لبهایم
شُکوه دانههایم( زن آتش: ۳۰)
حسنا محمدزاده در مجموعه" زن آتش" به انتقاد از حقوق ضایع شدهی زنان میپردازد:
آنجا که زنهایش/ خورشید را در چشمهاشان سِقط میکردند/ آنجا که میگفتند: زنها بندهی مَردند( ص: ۱۶)
و اندیشههای کجاندیش و متعصب نسبت به زنان را نفی میکند:
جا ماندهام در ذهنهای پوچ ویرانه/ در فکرهای لاغر شهوتپرستانه/ در سرزمین عقلهای منگ و دیوانه(ص:۵۵)
اما شوربختانه در سرزمین قدکوتاهان، حاکمان نالایق و حکومت کوران و عقبافتاده ، معیارهای سنجش بر مدار صفر و عقبماندگی است:
در سرزمین قدکوتاهان/ معیارهای سنجش/ همیشه بر مدار صفر سفر کردند( فروغ، تنها صداست که میماند)
حسنا محمدزاده معتقد است که باید با این برداشتهای نادرست دربارهی زنان مبارزه کرد:
باید پس از این بشکنم با قدرت شعرم/ جمع خدایان زمین را، دانه به دانه( زن آتش:۵۵)
و به ضربوشتم زنان و رسم نادرست" خونبس" که دختری جوان از خانوادهی قاتل به عقد مردی از طائفهی مقتول درمیآمد اعتراض میکند:
به پشتِ - کبود از کمربندِ- من میخوره/ صدای زنانِ شبِ ضربوشتم و جنون...
نه یکبار، صدبار جون دادن و زندهاند/ عروسای" خونبس"/- عروسای خون-( ۱۴۶)
و در جای دیگر به " کودکهمسری" اشاره میکند:
( زنهای همسایه ترحّمگونه میگفتند:/" پس شوهرش دادن به اون ورّاج پیزوری!/ طوبی.../ همون مو وزوزی یازده ساله/ شد قسمت چل سالهای الواط و وافوری/ میگن علیجان پای ناموسش قمارو باخت/ طوبای طفلی بعلهای گفته است مجبوری") ( ۱۳۷)
حسنا محمدزاده در مجموعه" زن آتش" شاعری تصویرگراست و در عینحال به محتوا هم توجه دارد. او با آمیختگی شعر کلاسیک و نیمایی مهارت خود را در موسیقی بیرونی نشان داده است اما چندان در موسیقی کناری و درونی مانند غزلیاتش موفق نیست و البته توانایی محمدزاده در تلفیق قالب نیمایی و سنتی چون منوچهر نیستانی، کاملا برای خواننده نمایان است.
منوچهر نیستانی:
تو بیمضایقه خوبی،
تو جمع شاپرهها را - به شنبم سحری-
پیالههای تو از لاله-
میهمان کردی
تو بامهای گلی را- به جادویی هر صبح-
طلایی خام زدی، رنگ زعفران کردی
حسنا محمدزاده:
میگفت:
هُرم آتشی تو
سردستهی روح زنان سرکشی تو
مرز دلم را جابهجا کرده است شوقت
میگفت:
تیر آتشی تو
در سینهات قلب است یا تیهوی وحشی؟
چشماند چشمانت تو یا آهوی وحشی؟
دهرقدر دریا ریختم در شانههایم
اهلی نشد بازوی تو- آن قوی وحشی-( زن آتش، ۳۰)
مجموعه " زن آتش" حسنا محمدزاده هم از نظر فرم و هم از نظر محتوا و مضمون، کار جدیدی از این شاعر خوشذوق در شعر معاصر است، شاعر در آن احساسات زنانهی خود را با بیان تازهای بازگو میکند و تصویر و خیال در آن موج میزند و توالی تصویرهای تازه در کتاب بیانگر مهارت او در شعر است. گرچه گاهی، تکرار تصاویر و واژگان برای خواننده خستهکننده است اما آمیختگی شعر کلاسیک با نیمایی نشانه از تسلط محمدزاده بر شعر نیمایی است همانطوری که قبلا" شاعر تواناییاش را در شعر کلاسیک به ویژه غزل، نشان داده است. او به عنوان یک شاعر زن، دردها و رنجهای زنان را مطرح میکند اما به آینده نیز امیدوار است:
به آب برمیگردم
به آبهای محال
به روزهای سپید و به لحظههای زلال
به جمع ماه و پریها
به جمع ماهیها
منی که ماهیام و خسته از سیاهیها( زن آتش، ۱۴۹)
گزیدهای از مقالهی " نگاهی به مجموعه شعر زن آتش دکتر حسنا محمدزاده"
#دکتر_نادر_ابراهیمیان
زندگی و سرگذشت استاد شهریار عزیزمون
از زبان خود شاعر
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۷ اسفند، سالروز درگذشت بزرگمرد ِ زبان و ادبیات فارسی، علامه علیاکبر دهخدا
یادش گرامی!
#دهخدا
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۷ اسفند زادروز عسکری پاشایی
معروف به "ع. پاشایی"
از پرکارترین مترجمان تاریخ معاصر ایران
(زاده ۷ اسفند ۱۳۱۸ ساری) نویسنده، شاعر، مترجم و شرقشناس
وقت تبریک سال نو:
میانسالیم را احساس می کنم
خوشا بهار من
کوبایاشی ایسا
ع.پاشایی
📚یک فنجان چای
انگاری گنجشک بود
اما نه،بلبل بود
یکی از غافلگیری های بهار
یوسا بوسون
📚بیدهای گریان
ع.پاشایی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
📷 استادان دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران در دههی ۲۰ شمسی
زهرا کیا (خانلری)، تنها زن حاضر در عکس است.
او دومین بانوی رماننویس ایران بود که خیلی زود این حرفه را رها کرد، مترجم و معلم شد و کتابهایی برای آشنایی نوجوانان و کودکان با ادبیات کهن ایران نوشت.
زهرا کیا بعد از ازدواج با دکتر #پرویز_ناتل_خانلری به زهرا خانلری مشهور شد و شش ماه بعد از مرگ همسرش از دنیا رفت.
برگرفته از کانال فرهنگ
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
بانو دکتر زهرا (کیا) خانلری
دکترعبدالرضا مدرس زاده
ششم اسفند سالگرد درگذشت بانو دکتر زهرا کیا همسر استاد دکتر پرویز ناتل خانلری است که در این سه دهه پس از درگذشت ایشان تقریبا کمتر نامی از ایشان برده شدهاست(هر دو و استاد نامدار به فاصله شش ماه در شهریور و اسفند ١٣۶٩ از دنیا رفتند)
نخستین نکته درباره شادروان دکتر زهرا کیا انتساب او به خاندان جلیلالقدر مراجع و علمای شیعه است. او دختر هادی کیا فرزند شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری ( مرجع بر دار شده عصر مشروطه) است که بعدها با تغییر نام خانوادگی از کنار شهرت آن روحانی شهید گذشتند و اعتنایی به آن نداشتند.
بانو زهرا کیا و آقای پرویز ناتل هر دو در دانشگاه تهران ادبیات فارسی میخواندند و ارتباط درسی ایشان به ازدواج منجر شد که بعدها همکاریهای علمی گستردهای را رقم زدند.
طبعا زندگی علمی دکتر خانلری با فراز و نشیبهای سیاسی عهد پهلوی هم همراه بود که بهناچار؛ عوارض آن در دوازده سال زیستن ایشان (زن و شوهر) در عصر انقلاباسلامی دامنگیرشان بودهاست.
با این همه؛ هنوز هم طبیعی نمینماید که برای نخستین بانوی ایرانی که دکتری زبان و ادبیات فارسی را گرفتهاست و کتابهایی گوناگون را نوشته و ترجمه کردهاست، کسی حرفی نمیزند و حتی نهادهای سختکوش در برکشیدن سهم زنان در جامعه ایرانی از این نمونه عالی سختکوشی زن دانشمند ایرانی گذشتهاند و گویا قرار نانوشتهای است که برخیها به هیچ شکل و هیچکجا منبع و مرجع و قابل استناد نباشند. اما واقعا رساله دکتری چنین بانویی که با استاد ملکالشعراء بهار گذرانیده است، ارزشش کمتر از ورقپارههایی است که برخی تهیمایگان را در کف پیادهرو خیابان مقابل دانشگاه تهران به دکتری میرساند؟
بیتوجهی به میراث بانویی که پشتصحنه مجلهای نامدار و ماندگار چون سخن کار کرده و نوشتنیهایی را نوشتهاست، نشان از سلیقهای عملکردن ما هم دارد وگرنه آثار قلمی چنین بانویی که بزرگترین هنرش، همدمی و همراهی با دانشمندی چون دکتر خانلری است شایسته این اندازه رویگردانی نیست.
به تلخی بایست نوشت وقتی برخی دویدنها و به نفسافتادنها و این همه انجمن و موسسه فرهنگی و ادبی دایر کردنها، برای پارهای کسان، چیزی بیشتر و بهتر از دستمایهشدن برای ارتقاء مرتبه و پیشرفتهای ناگهانی اداری، نیست، چگونه انتظار داریم که دانشجوی نوجوی امروز که شیفته دانستن و شنیدن و بالیدن است، بی داشتن راهنمایان امین و دقیق راه به جایی ببرد؟
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
والا بابام جان ما که به چشم خودمان ندیدیم،
دروغ چرا تاقبر...
پنجم اسفند سالمرگ #پرویزفنیزاده
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«شاعری که برای وداع آفریدهشدهبود» (بهمناسبتِ ۱۰ اسفند، زادروز نصرتِ رحمانی)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
نصرتِ رحمانی شاعری است که همزمان با شاعران رمانتیکِ اواخرِ دههٔ بیست و آغازِ دههٔ سی (نادرپور، فروغ و...) پابهعرصهٔ شعروشاعری نهاد. رمانتسیم سیاهِ نصرت اما درقیاس با شعر احساسمحور و آکنده از ناز و نیاز اغلبِ آن شاعران، با رگههایی از واقعگرایی و گاه مولفههای ناتورالیستی (وقیحنگاری و از افیون و فواحش گفتن) درآمیختهاست. البته همانگونه که نیما در تقریظ بر دفترِ «کوچ» یادآورشده، او اگرچه «در معنی تندرفته»، اما «به بهانهٔ اوزانی آزاد، وزن را ازدستنداده و دست بهشلوغی نزدهاست». نیما خطاببهاو یادآور شده: «تجدّد در شعرهای شما بامتانت انجامگرفتهاست».
ازهمینرو هنوز برخی از قطعات دفترهای «کوچ» و «کویر» (البته با مختصاتی که از شعرِ آن سالها انتظارمیرود) خواندنی است. ازجمله این قطعهها: «مادر»، «شاعر»، «نامه»، «سقاخانه»، «مسجد» و «فاحشه». بندی از شعر «تریاک» او:
نصرت! چهمیکنی سرِ این پرتگاهِ ژرف
با پای خویش، تن به دلِ خاک میکشی!
گم گشتهای به پهنهٔ تاریک زندگی
نصرت شنیدهام که تو تریاک میکشی!
در مقدّمهای که دکتر حاجسیدجوادی بر دفتر «کوچ» نوشته، بهدرستی بر اندیشهٔ واقعگرایانه و جسارتهای نصرت در بهکارگیریِ واژگان و مضامینِ غیرشاعرانه تأکیدشدهاست. نصرت درادامهٔ تجربههای شعریاش، در دفترهای «ترمه»، «میعاد در لجن» و «حریقِ باد» درجستجوی زبان و بیانی است که دستاوردِ چندانی نصیبِ شاعر و شعر امروز ایران نمیکند. البته استثناء همیشه وجود دارد؛ نمونهرا قطعهٔ «چاقو» در دفترِ «حریقِ باد» شعرِ درخشانی است. آیا ازهمینرو، نیما پس از آن تقریظِ کوتاه (۱۳۳۳) در سراسرِ آثارِ منثورش، دیگر کوچکترین اشارهای به شعر نصرت (البته تا سال ۱۳۳۸) ندارد؟ نیما بیشترین نقدونظر پیرامونِ شعر و روحیّاتِ شاعرانِ امروز را در یادداشتهای روزانهاش ثبتکرد. در این یادداشتها، یکبار به مخالفت نصرت با شعری که اخوان در آن گلهای از نیما کردهبود، اشارهشدهاست (یادداشتهای روزانه، چاپشده در: برگزیدهٔ آثار نیما، بهکوشش سیروس طاهباز، انتشارات بزرگمهر، ۱۳۶۹، ص ۲۴۸) و نیز اشارهای به آدابندانستنِ این شاگرد و شاعرِ سرکش. ازقضا، این اشاره با روحیّاتِ بیپروایانهٔ نصرت همخوانیِ دارد:
«ادبِ معاشرت: امروز وقتی از کوچهای میگذشتم از بالاخانه کسی صدازد: آقای نیما! آقای نیما! چرا به ادارهٔ مجله نمیآیید؟ نصرت رحمانی بود!» (همان، ۲۸۸). تنها نصرت میتوانستهباشد آن کسی که «استاد نیما» را «آقای نیما» بخوانَد؛ آن هم از بلندای بالاخانهای!
و این درحالی است که نیما بیشاز دهبار از اسماعیل شاهرودی، که در همانسالها (۱۳۲۹) بر «آخرین نبرد»اش نیز مقدمه نوشت، یادمیکند و او را امیدِ «آیندهٔ» شعرِ خود میخواند (۲۹۷). نیما جایی که حتی از شاملو و دیگران قطع «امید» میکند، شاهرودی را استثنا میداند (۲۷۱). البته نصرت در کهنسالی در ستایشِ نیمای بزرگ اینگونه میسراید:
«در قحطسالِ عشق/ نیما معرّفمان شد به کهکشان».
نصرت در منظومهٔ «شمشیر معشوقهٔ قلم» در پیِ گشودنِ دریچهٔ تازهای است که البته بهجای سرودنِ شعر، اغلب فلسفه میبافد! هرچند خود در جایی از آن سرود: «نیچه یادشبهخیر/ با شعر فلسفه میبافت» و جای دیگر نیز اینگونه سرود: «دور افکنید منطقِ بیهوده را/ منطقِ استقرا، علّیّت و تجربه/ اینها کلیدِ درکِ جهان نیستند/ شعر است منطقِ پاکِ جهانِ ما».
درخشانترین سطرها و تصاویرِ شعرِ نصرت، در دفتر «پیاله دور دگر زد» دیدهمیشود، با همان رمانتیسمِ همیشگی اما در اینجا ملايم:
_ «بر سنگ گور من بنویسید:/ یک جنگجو که نجنگید/ اما... شکست خورد».
_ «بنگر چگونه دستتکانمیدهم/ گویی مرا برای وداع آفریدهاند».
_ «حق با کسی است که پیروز است».
_«اندیشه چیست/ جز بمبِ ساعتی/ در کارگاهِ مغز؟».
_« خودکارِ بیکِ من/ وقتی میانِ بالشِ انگشت/ آرام میگرفت/ انگار خون ز صاحبِ خود وام میگرفت».
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
نقد و تحلیل رمان شوهر آهو خانم
نویسنده: علیمحمد افغانی
سال انتشار: ۱۳۴۰
۱. خلاصه داستان
شوهر آهو خانم داستان زندگی سیدمیران، مردی بازاری و نسبتاً مرفه در کرمانشاه را روایت میکند که زندگی آرامی با همسرش آهو و فرزندانشان دارد. اما ورود هما، زنی جوان و زیبا که سیدمیران او را بهعنوان زن دوم اختیار میکند، زندگی خانواده را دچار آشوب میکند. این ازدواج نهتنها باعث فروپاشی زندگی آهو میشود، بلکه سیدمیران نیز به تدریج در ورطه نابودی میافتد. در نهایت، آهو که زنی صبور و فداکار بود، به استقلالی جدید میرسد و سیدمیران متوجه اشتباهاتش میشود اما دیگر دیر شده است.
۲. سبک و ساختار داستان
افغانی در این رمان، با نثری ساده و توصیفاتی دقیق، فضایی زنده و ملموس از جامعه سنتی ایران ارائه میدهد. داستان به شیوهای واقعگرایانه روایت شده و از جزئیات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کرمانشاه دهه ۱۳۲۰ بهره میبرد. نثر او توصیفی، روان و سرشار از دیالوگهای طبیعی است که باعث نزدیکی مخاطب با شخصیتها میشود.
۳. شخصیتها
آهو: نماد زن سنتی ایرانی که صبر، متانت و فداکاری او در برابر خیانت همسرش ستودنی است. او در پایان، به خودشناسی و استقلال میرسد.
سیدمیران: نمایندهای از مردان سنتی که میان عشق، هوس و مسئولیت در نوسان است. او در نهایت بهای تصمیمهای اشتباه خود را میپردازد.
هما: زنی زیبا، فریبنده و جاهطلب که نماد وسوسه و آزمون برای سیدمیران است. اما برخلاف کلیشههای رایج، شخصیتش کاملاً سیاه نیست و او نیز درگیر احساسات و سرنوشت خاص خود میشود.
۴. مضامین اصلی
جایگاه زن در جامعه سنتی ایران: آهو و هما دو چهره از زنانی هستند که یکی قربانی نظام مردسالارانه و دیگری بازیگری در این نظام است.
خیانت، عشق و هوس: داستان نشان میدهد که خیانت، برخلاف تصور سیدمیران، زندگی را شیرینتر نمیکند بلکه همه را درگیر بحران میسازد.
استقلال و تحول زنان: آهو، که در ابتدا مطیع است، در پایان داستان زنی قوی و مستقل میشود که دیگر نیازی به حمایت سیدمیران ندارد.
۵. نقد و نقاط قوت و ضعف
✔ نقاط قوت:
شخصیتپردازی قوی و چندبعدی
بازنمایی دقیق فضای اجتماعی و فرهنگی زمانه
نثر روان و روایت پرکشش
✖ نقاط ضعف:
در بخشهایی، توصیفهای طولانی و جزئیات ممکن است برای برخی خوانندگان خستهکننده باشد.
برخی منتقدان، پایان داستان را بیش از حد تلخ و سرنوشت سیدمیران را بیش از اندازه عبرتآموز میدانند.
۶. تأثیرگذاری و جایگاه رمان
شوهر آهو خانم از نخستین رمانهای فارسی است که نگاهی جدی به مسائل زنان و ساختارهای سنتی جامعه ایران دارد. این کتاب الگویی برای رمانهای واقعگرایانه بعدی شد و همچنان یکی از مهمترین آثار داستانی ایران بهشمار میرود.
جمعبندی:
این رمان یک داستان پرکشش و تأثیرگذار است که تصویری واقعی از جامعه مردسالار ایران ارائه میدهد. شخصیتهای باورپذیر، روایت مستحکم و تحلیل دقیق روابط انسانی از شوهر آهو خانم اثری ماندگار ساخته است.
هما ایرانپور
نویسنده، شاعر، طنزنویس، مدرس، منتقد، داور، کارشناس و مجریادبی
دبیر انجمن و محفلهایادبی قرننو
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
کدامین سوگ میگریاندت
ای ابر شبگیران اسفندی
اگر دوریم اگر نزدیک
بیا با هم بگرییم
ای چو من تاریک!
امروز، دهم اسفندماه، زادروز مهدی اخوان ثالث (م.امید) است.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
ساحت گور تو سروستان شد
ای عزیز دل من
تو کدامین سروی؟
#سایه
یادِ عزیزانِ رفته به خیر🖤
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
صادق هدایت یا هادی صداقت؟
یکی از شاگردانم برایش سوال شده بود که چرا در بعضی کتابهای صادق هدایت از جمله #توپ_مرواری نام نویسنده #هادی_صداقت ذکر شده است؟
مگه نویسنده کتاب توپ مرواری #صادق_هدایت نبوده است؟!
دقیقا همین سوال را در دوران دانشجویی از یکی از اساتید پرسیدم جواب جالبی داد!!
گفت : صادق هدایت زمانی احساس کرد که دیگر صادق هدایت نیست بلکه هادی صداقت هست و راهنمای راستی است. بهمین خاطر بعضی کتابهایش را با نام هادی صداقت نوشت!
درجامعه امروز بیش از هر زمانی ، وجود هادیان صداقت احساس می شود ؛چرا که ناراستی و دروغ شغل دوم بعضی از آدم ها شده ، کسانی که هم دیگر را با کلمات زیبا به دست می آورند ولی با رفتارهای ناراست آنها را از دست می دهند.
✍عزتی رستگار دبیر فلسفه و منطق شهرستان رزن
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
❇️ گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
بخش شانزدهم:
🌸 پادشاهی تهمورث (۱)
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانال یوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
** هشتم اسفند ، زادروز
#ویکتورهوگو
کوزت فرصت نفس کشیدن هم برای خود نگذاشت. هوا بسیار تاریک بود، اما او عادت به آمدن به این چشمه داشت. با دست چپ در تاریکی، درخت بلوط جوانی را که روی چشمه خم شده بود و معمولاً برای او مثل یک نقطهٔ اتکا بهکار میرفت جستوجو کرد. شاخهای را بهدستآورد و به آن آویخت؛ خم شد و سطل را در آب فروبرد. در لحظهای آنچنان دشوار بود که قوایش سهبرابر شده بود. هنگامی که اینطور خم شده بود، متوجه نشد که جیب پیشبندش در چشمه خالی میشود. سکهٔ «پانزده سو» در آب افتاد. کوزت نه آن را دید و نه صدای افتادنش را شنید. سطل را، که تقریباً پُر شده بود، از آب بیرون کشید و روی علفها گذاشت. چون این کار را بهانجام رساند، احساس کرد که از خستگی بهجان آمدهاست. بسیار مایل بود که همان دَم بازگردد؛ اما تلاشش برای پُر کردن سطل طوری بود که یک قدم برداشتن هم برایش محال شد. ناچار شد بنشیند. خود را روی علفها انداخت و چنباتمه زد.
چشمانش را فروبست و پس از لحظهای بازگشود، بیآنکه بداند چرا چنین میکند؛ اما جز این چارهای نداشت. کنار او، آب که در سطل حرکت میکرد، دوایری روی خود تشکیل میداد که به مارهای آتشیِ سفید شباهت داشتند.
بالای سرش آسمان از ابرهای سیاهی شبیه به دودهای متراکم پوشیده بود. بهنظر میرسید که نقاب حزنانگیز ظلمت مبهماً بر سر این کودک فرودآمدهاست. مشتری در اعماق آسمان خفته بود.
(بینوایان، #ویکتور_هوگو، ترجمهٔ #حسینقلی_مستعان، جلد اول، امیرکبیر، ۱۳۵۷، ص ۶۰۰)
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**شیخ بهایی؛ بهای شیخی راستین
#دکترعبدالرضامدرسزاده
در نکوداشت مقام شیخ بهایی ؛ میتوان به مقام علمی و دانش ریاضی و مهندسی و هنر معماری او استناد کرد و یا از این شیخالاسلام راستین دربار صفوی و فقیه کارآمد سخن گفت و یا از او در میان کسانی که به عرفان اسلامی گرایش داشتهاند ، ذکری کرد و حتی شاعریاش را ستود .
بی شک این شیخ صاحبمقام که از جبلعامل لبنان با انبوهی از فقهای شیعه راهی ایران صفوی شد، با کوشش و ممارست به تواناییهایی که ناشی از جوهر دانایی است ، رسیدهاست و این اتفاق برای بسیار کسان در روزگار او و حتی تا امروز به دادهاست و میدهد اما اینکه چرا نام این شیخ، بها و ارزش و نورانیت خاصی دارد ، قاعدتا بایست به منش باطنی و روش ظاهری او برگردد که به صفاتی چون آزادگی و نوعدوستی و از اینها مهمتر تسامح و تساهل آراسته بودهاست.
در دورهای که تعصبات دینی با هدف جبران کردن هزارسال غیبت شیعیان در حکومت و کشورداری ، قزلباشهای آدمخوار را به جان مردم میانداخت، شیخبهایی فریب جاذبه عنوان شیخالاسلامی را نخورد و همچنان آدم درست و حسابی و معتقد به اصول باقیماند.
تاکید ما در اینجا بر همین یک صفت ایشان ، به معنی نادیدهگرفتن هنر و مهندسی و معماری و دانش فنی و حتی شعر او نیست؛ بلکه میخواهیم بگوییم آن هنرها هم البته برآمده از چنین نفس پرورشیافته و آراسته و مهذب بودهاست.
اکنون چهار سده پس از دوره شیخبهایی، این سلوک راستین او خود را بهتر نشان میدهد و ما نیز درمییابیم که در دوره فراوانی شیخها- که قدردان حضورشان هستیم- این تسامح و آزادگی چه اندازه نایاب و مورد نیاز است همچنان که در نبود چنین شیوهای چه فاجعهای میتواند رقم بخورد.
روان شیخ بهایی که پیکرش در جوار امام ثامن ضامن علیهالسلام آرمیدهاست، سرشار از نور و بهای آمرزش الهی باد که همچنان تراز درسترفتاری و ولایتمداری و دینی زیستکردن است.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
❇️ نظامی و خاستگاهِ شعر
🔶 دکتر دادبه
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**از جانِ ما چه میخواهید؟
[ به بهانهٔ سالگرد درگذشت
مرحوم استاد میرزا علیاکبر خان دهخدا]
روزنامهٔ صور اسرافیل
پنجشنبه، ۹ صفر ۱۳۲۶ هجری خورشیدی
*این را هیچکس نمیتواند انکار کند که ما ملّتِ ایران در میان بیست کرور جمعیت، پنج کرور و سیصد و پنجاه و هفت هزار وزیر، امیر، سپهسالار، سردار، امیر نویان، امیر تومان، سرهنگ، سرتیپ، سلطان، یاور، میرپنجه، سفیر کبیر، شارژدافر، گنسبه، یوزباشی، ده باشی و پنجه باشی داریم.
و گذشته از اینها باز ما ملّتِ ایران در میان بیست کرور جمعیت(خدا برکت بدهد) شش کرور و چهارصد و پنجاه و دو هزار و ششصد و چهل و دو نفر آیةالله، حجتالاسلام، مجتهد، مجاز، امام جمعه، شیخالاسلام، سید، سند، شیخ، ملا، آخوند، قطب، مرشد، خلیفه، پیر، دلیل و پیشنماز داریم؛
علاوه بر اینها، باز ما در میان بیست کرور جمعیت چهار کرور شاهزاده، آقازاده، ارباب، خان، ایلخانی، ایلبیکی، وابهباشی داریم؛ زیاده بر اینها، اگر خدا بگذارد این آخریها هم قریبِ دو سه هزار نفر وکیلِ مجلس، وکیلِ انجمن، وکیلِ بلدیّه، منشی و دفتردار و غیره داریم.
همهٔ این طبقاتی که عرض شد دو قسم بیشتر نیستند؛ یک دسته، رؤسایِ ملّت و یک دسته اولیایِ دولت؛ ولی هر دو دسته یک مقصود بیشتر ندارند، میگویند شما کار کنید، زحمت بکشید آفتاب و سرما بخورید، لخت و عور بگردید، گرسنه و تشنه زندگی کنید بدهید ما بخوریم و شما را حفظ و حراست کنیم.
اگر کارهای ما را باید همهاش را تقدیر درست کند، امورات ما را باید باطنِ شریعت اصلاح کند، اعمال ما را دست غیبی به نظام بیندازد، پس شما میلیونها رئیس، آقا، بزرگتر، از جانِ ما بیچارهها چه میخواهید؟
پس شما کرورها سردار و سپهسالار و خان، چرا ما را دم کورهٔ خورشید کباب میکنید؟!
پس شما چرا مثلِ زالو به تنِ ما چسبیده و خون ما را به این سمجی میمکید؟...
چرند و پرند، صص ۱۴۰–۱۳۸
به کوشش اکبر مرتضیپور
*اگر از فردوسی بگذریم، معلوم نیست کدام یک از بزرگانِ ادبِ ایران زمین به اندازهٔ #دهخدا به فرهنگِ ملّی ما ایرانیان خدمت کرده است. کار عظیم و مردانهٔ استاد علی اکبر دهخدا دربارهٔ واژگان زبان فارسی از کارهای کارستانی است که توفیقِ انجام آن را باید موهبتیِ الاهی برای زبان فارسی و برای بنیادگذارِ آن به شمار آورد.
دهخدا در چند حوزهٔ فرهنگ ما کارهای استثنایی و بزرگ عرضه کرده است. تنها #امثال_و_حکم او، کافی است که مولفی را در زبان پارسی جاودانگی بخشد تا چه رسد به #لغت_نامه بزرگ او.
عظمت کار دهخدا وقتی آشکارتر میشود که میبینیم او در عرصهٔ خلاقیّت ادبی نیز در دو حوزهٔ شعر و نثر از پیشاهنگان تجدّد و تحوّل است.
#دکترشفیعیکدکنی
با چراغ و آینه، صفحهٔ ۳۷۷
#یاد_آر
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
"شبِ ع. پاشایی"
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
بختیار بودم که دو دهه، حاضر و ناظرِ مجالسِ بزرگداشتِ بزرگانِ ادبیاتِ ایران بودم. این محافل بهویژه در فاصلهی سالهای ۷۶ تا ۸۴ که جامعه و فرهنگِ ایرانی زندهتر و پرتکاپوتر بود، پرتعداد بود. دهپانزده سالِ اخیر به عللی که گمانمیکنم همگان کموبیش میدانند چنین محافلی کمیاب شده و بهندرت شکلمیگیرد. گفتم "بهندرت"، چراکه مبالغه نبایدکرد و من هم دستکم سعیمیکنم غلوآمیز ننویسم و گزافهگو نباشم.
یادش به خیر نخستین محفلِ جدی که خود به چشم دیدم و در آن حضور داشتم شبی بود که استاد شفیعی کدکنی برخلافِ به قولِ خودشان "سنتِ" خود به حصارکِ کرج آمدهبودند. گمانمیکنم زندهیاد دکتر سیامکِ عرب مقدماتِ چنان شبی را فراهم آوردند. این را نیز البته میدانستم که استاد محمودِ عابدی از شیفتگان و ستایندگانِ استاد بودند. استاد عباسِ ماهیار نیز گویا از همدورهایهای دکتریِ استاد شفیعی بودند و حدسمیزنم جناب علی دهباشی "شبِ دکتر عباس ماهیار" را در سلسله "شب"های بخارا به اشارتِ استاد شفیعی برپاکردهباشد. کوتاه سخن آنکه چنین محافلی برگزارمیشد و ما که دانشجو بودیم دراینمیان چه عیشها که نمیکردیم. همان سال یا سالها استاد انوری نیز به حصارکِ کرج آمدند. و اینگونه بود که خردکخردک با بزرگانِ ادبیات از نزدیک آشنا و آشناتر میشدیم.
خوشبختانه در روزهای اخیر بهمناسبتِ نودمین سالگردِ تاسیس دانشکدهی ادبیاتِ دانشگاه تهران، دوباره استاد شفیعی کدکنی سرِ ذوق آمدند و در جمع دانشجویان حاضر شدند و خیلِ شیفتگان را نیز به وجد آوردند.
اکنون اما سخن بر سرِ بزرگداشتِ استاد ع. پاشایی است. میدانیم که پیوندِ فرهنگی میان ایران و هند بسیار دیرینه است. شاید بتوانگفت ایرانیان در چهار مقطع، تاحدی جدیتر و گستردهتر به شناختِ تاریخ و فرهنگِ هند پرداختند. نخستین دریچهی آشناییِ جدیترِ ما با فرهنگ و ادبِ هندی، برگردانِ کلیله و دمنه بودهاست. این برگردان در عصرِ انوشیروان و به همتِ برزویهی طبیب رخداد.
مقطعِ دوم، هنگامی است که ابوریحان، این دانشمندِ نامدار که جرج سارتون قرنی را به نامِ او نامگذاری کرده، اثری درخشان (تحقیق ماللهند) را در زمینهی ملل و نحل هندو تالیفکرد. ابوریحان پاتانجلی یا پاتنجل را نیز که اثری است در شناختِ حکمت و عرفانِ کهنِ ودایی، به عربی برگرداند.
دورهی سومِ این آمدوشدِ فرهنگی را گمانمیکنم در روزگارِ صفویان بایدجست. زمانی که بهسببِ وسعتِ مشربِ هندوان، پیوندِ فرهنگیِ میان دو ملت، گرمتر بوده. در همین دوره هست که برخی از منابعِ اساطیری هند (راماین و مهابهاراتا) به فارسی برگردانده شد و فیلسوفی همچون میرفندرسکی نیز به مطالعه و معرفیِ نحلههای فکری و اندیشگیِ هندی توجهداشت. این دوران ازمنظرِ کمیّت و کیفیتِ تاثیر و تأثّر فرهنگی و ادبیِ میانِ ایران و هند، بسیار مهم است.
و درنهایت، مرحلهی چهارمِ این روابط را باید در قرنِ چهاردهم یا سدهی بیستم جست. و در این میان، چهار تن در شناساندنِ ادب و فرهنگِ هند به ایرانیان سهمِ بیشتری داشتند: استادان ع. پاشایی، فتحالله مجتبایی، داریوشِ شایگان و نیز از منظری دیگر سهراب سپهری.
امشب به همتِ اندیشکدهی مهرگان جشنی به مناسبتِ هشتادوپنجسالگیِ استاد ع. پاشایی در ساری برگزار شد. استاد متولدِ همین شهر هستند و هماکنون نیز در گوشهی دنجی از زادبومِ خویش، بهدور از هر هیاهویی، همچنان ترجمهمیکنند و روزگارمیگذرانند.
بارها از کهنسالانِ شهر شنیدم که دههی چهل یا پنجاه از شاگردانِ ایشان بودهاند.
استاد پاشایی را بیشتر بهسببِ برگردانهای شیوا و زیبایشان از فرهنگِ شرق، هندوئیسم و نیز آیینِ ذن میشناسیم. گرچه شغلِ شاغلِ ایشان ترجمهی منابعِ بوداپژوهی و متون آیینِ ذن است، اما در کارنامهشان برگردانِ آثاری از ادیان و عرفان شرقی و نیز سرخپوستی نیز دیدهمیشود. همچنین است چندین اثرِ تالیفی در تحلیل شعرِ احمد شاملو. و دریغا که ایشان با اینمایه آگاهی از فرهنگِ شرق، هرگز دربارهی شعرِ سهراب مطلبی ننوشتند! سهرابی که میدانیم پیشتر از ایشان و شاملو به سراغِ ترجمهی هایکو رفت. و ساحتِ دیگرِ شخصیت استاد پاشایی همین برگردانِ هایکو به فارسی است.
در بزرگداشتِ امشب، بسیاری از استادان و دوستان پیامهای مهرورزانه و حقشناسانه فرستادند اما شنیدنِ دو صدا برایم مغتنمتر بود: نخست آیدا سرکیسیان که ازجانبِ شاملو نیز به ع. پاشایی تبریکگفت! و دیگر استاد مصطفی ملکیان که همچون همیشه با زبانی روشن و رسا و نیز بیانی شیوا از اهمیتهای ع. پاشایی بودن گفتند؛ و نیز از نقشِ پررنگی که مترجمانی همچون ع. پاشایی در چندصدایی کردنِ جامعهی ما ایفاکردند و میکنند. ملکیان چندینبار قدرشناسانه پاشایی را استادِ خود خواند و نثرِ شاخص و شخصیتِ بیحاشیه و روحیهی خلوتگزینِ ایشان را ستود.
❇️ گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
بخش پانزدهم:
🌸 پادشاهی هوشنگ (۲)
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانالِیوتوپ: persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
"زهرا خانلری (کیا)"
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
استاد زهرا خانلری، نخستین بانوی دانشآموختهی دورهی دکتری در دانشگاه تهران بودند. ایشان همچنین نوهی پسریِ شیخ فضلالله نوری* و نیز همسرِ استاد خانلری بودند. محققان و دانشجویان ادبیات، بیشتر زهرا خانلری را بهسببِ آثاری همچون" فرهنگِ ادبیات فارسی" و "داستانهای دلانگیزِ ادبیات فارسی" میشناسند. و این هر دو، آثاری مفید بهویژه برای یاریرساندن به دانشجویانِ ادبیات و نیز علاقمندان به دانستنیها و دانشهای ادبی است. از دیگر فعالیتهای ادبیِ ایشان، ترجمهی آثاری از ادبیاتِ داستانیِ جهان (ازجمله "آقای رییسجمهور" و "پاپِ سبزِ" استوریاس و "شبهای روشنِ" داستایفسکی) به زبانِ فارسی است. اما ایشان مولفِ اثری سترگ اما کمترشناختهشده نیز هستند: "فرهنگِ ادبیاتِ جهان". این بهراستی ابَرپژوهشِ بالغبر هزاروششصد صفحهای که در زبانِ فارسی جز "فرهنگِ آثار" نظیری برایش نمیتوان برشمرد، اثری است که اهلِ ادب از آن بینیاز نیستند. بهگمانام اهمیتِ زندهیاد زهرا خانلری بیشتر در این کارِ کمترشناخته، نهفته. جدا از پهنای کار و نیز شیوهی درستِ معرفیِ اشخاص و آثار (که احتمالاً تاحدی مرهونِ سایهی اشرافِ استاد خانلری بر سرِ اثر نیز بوده)، کتاب بسیار پاکیزه و ویراسته منتشرشده؛ هنری که احتمالاً باید آن را وامدارِ وسواسها و همتِ بلندِ زندهیاد علیرضا حیدری، ناشر و مدیرِ ادیب و فرهنگمدارِ انتشارات خوارزمی دانست. البته در یادداشتِ ناشر، به زحماتِ استادان "احمد بیرشک، رضا سیدحسینی و محمود مصاحب" در ویرایش کتاب نیز اشارهشدهاست.
این اثر سال ۱۳۷۵ منتشرشد. من خوشبختانه همان سال این گنجینه را تهیهکردم. هرازگاهی بنابه ضرورتی به آن مراجعهمیکنم و غالباً دستِ پُر برمیگردم. جالب آنکه در "فرهنگِ ادبیات جهان" اغلبِ آثارِ بهفارسیبرگرداندهشدهی شاعران و نویسندگانِ جهان، در پایانِ هر مدخل فهرست شده. این امکان، بهویژه در دوسهدههی پیش که امکانِ جستجو بسیار محدود بوده، مزیتِ بزرگی بهشمارمیآمد. تنها نقصِ کار که البته اشکالِ مهمی نیز هست آن است که در مقدمه کوچکترین توضیحی دربارهی منابعِ پژوهشِ فرهنگنویس نیامده.
"یادِ بعضی نفرات روشنام میدارد".
* بسیاری از نوادگان شیخ فضلالله چهرههایی سرشناس در عرصهی سیاست و فرهنگِ معاصرِ ایران بودهاند. برای نمونه این افراد: نورالدین کیانوری، دکتر تندرکیا، سید حسینِ نصر و رامین جهانبگلو.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
❇️ گزارشِ شاهنامۀ فردوسی
بخش چهاردهم:
🌸 پادشاهی هوشنگ (۱)
🌷گوینده: آرش نعلچگر
🌷کانال یوتوپ:persian poetry
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
به مناسبت روز مهندس و اعتبارِ بلند نام ومقام خواجه نصیرالدین محمد بن حسن طوسی ( ۵۹۷- ۶۷۲ ه ق) عالم بزرگ ریاضی ونجوم وحکمت ایران ودیگر دانش ها، در قرن هفتم. که اگر به دربار مغول روی آورد به منظور نجات بسیاری از مسلمانان از چنگ سفاک آنان ،به ویژه هلاکوخان مغول بود که با تدابیر خاصی از خرابی شهرها وکشتار دسته جمعی مردم بی گناه،جلوگیری کرد.
این قطعه دوبیتی اورا همیشه خوش داشته ام:
لذّات دنیوی همه هیچ است نزد من
در خاطر از تغیّر ِآن هیچ ترس نیست
روز تنعّم و شب ِ عیش و طرب ،مرا
غیر از شب ِ مطالعه و روز ِ درس نیست.
با سپاس از استاد بزرگوارم
جناب آقای مسعود تاکی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧