✍تصاویر گلها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیتهای ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونههای از شعر و نثر. ✍فیلمها و کلیپهای ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi
📚نقل قولها و بنمایههای برنامه حافظشناسی از پنجره جامعهشناسی ادبیات (بخشهای دوم و سوم: مروری به تاریخ ایران در عصر فترت)
🖋 ایرج شهبازی
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🎧 ایران کجاست؟ 🎤 جواد رنجبر درخشیلر
نشست یکم: شاهنامه فردوسی و آینده ایران
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🎧 علل اجتماعی ریاکاری در ایران
(حافظشناسی)
🎤 ایرج شهبازی
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**به مناسبت ۱۲دی ماه
" روز رشت "
"رشت از جمله شهرهایی است که میشود آن را برای بقیه تعریف کرد. میشود در آن، خاطرههای خوشی به یادگار گذاشت.
وقتی که باران شروع به باریدن می کند، انگار هر جای شهر یک قاب تماشایی است و رشت تبدیل به یک نقاشی می شود.
مگر می شود از رشت نام برد و به یاد فیلم زیبای " در دنیای تو ساعت چند است؟" نیفتاد؟
فیلمی که لوکیشنِ تمام صحنه های آن، شهر رشت است."
من به سهم خودم موسیقی متن این فیلم را که کاری بسیار زیبا از کریستوف رضاعی است، به مناسبت "روز رشت" تقدیم دوستان می کنم.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
نیما گرچه خود همچون همایی به ضعفهای زبانیِ آثارِ هدایت انتقادهایی دارد، اما بهخلافِ او هدایت را «ازحیثِ ترکیبِ کلّیِ کار» و «سبکِ نگارشِ بسیار ساده و هجوی و کنایهدار»، «بهترینِ داستاننویسانِ» ایران میداند (همان، ص ۲۳۹).
برگرفته از کانال ازگذشته و اکنون
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«نیما، ریشارد واگنر و نحسیِ سیزده!»
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
یادداشتهای روزانهٔ نیما بهکوششِ فرزندش شراگیم، درقیاسبا چاپِ طاهباز، افزودههای فراوانی دارد و نیز کاستیهای نگارشی و ویرایشیِ فراوانتر. ازجمله افزودههای این چاپ یادداشتی است درباره نحسی عدد سیزده. عنوان این مطلب، «واگنر [و] ۱۳» است. نیما در این یادداشت، به حضورِ عددِ سیزده در زندگیِ این موسیقیدان برجستهٔ آلمانی که به یهودیستیزی نیز مشهور بود، اشارهکرده. بهنظرم اگر بخواهیم تنها یک مولفه از آثارِ او را برشماریم، خلقِ شور و حماسه است. گفتنی است، نیچه و هیلتر نیز از شیفتگانِ آثارِ ریشارد واگنر بودند.
نوشتهی نیما:
«از عددِ سیزده میترسید. هرچه (گرچه؟) ساعتِ سیزده بود، ازدواجکرد. در ساعتِ ۱۳ در ایتالیا ماند. سیزدهماه و غیره و غیره. آخرین، روزِ مرگِ او ۱۳ فوریه ... بود و در کاغذی که به یکی از دوستانِ خودش مینوشت به خطّ ۱۳ که رسید جانشبهلبآمدهبود و مُرد».*
شراگیم در پانوشت، رویدادهای مهمّ پیرامونِ زندگیِ نیما و خودش را که با عددِ سیزده گرهخورده نیز، ذکرکرده:
«مرگِ نیما ۱۳ دیماهِ ۱۳۳۸. تولّدِ شراگیم، تنها فرزندِ نیما ۱۳ اسفندِ ۱۳۲۱. تولّدِ گلرخ فرزندِ شراگیم، نوهٔ نیما، ۱۳ بهمنِ ۱۳۴۴. شمارهٔ پلاکِ منزلِ نیما در تجریش ۱۳ بود و عددِ ۱۳ در خانوادهٔ نیما ...!!»
(یادداشتهای روزانهٔ نیما یوشیج، بازیابی و بازنویسی از شراگیمِ یوشیج، انتشاراتِ مروارید ۱۳۸۷، ص ۳_۱۰۲).
* ضمناً واگنر متولّدِ سالِ ۱۸۱۳ میلادی نیز بود!
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
#جلالالدین_همایی
(۱۳ دی ۱۲۷۸، اصفهان – ۲۹ تیر ۱۳۵۹، تهران)
نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان و تاریخنگار
نوۀ #همایشیرازی
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🎧 سخنگویِ پیشینه، دانایِ توس
🎤 علیرضا قیامتی
👈 کانالِ شعر و موسیقی و ایرانشناسیِ "بارانِ دل"
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
تحلیل شعر «بعد از تو» از فروغ فرخزاد
https://rezanooshmand.blogfa.com/post/338
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
جنگ، مادر بیشتر ما بود. مادری پر زاد و ولد که کودکانی ناقصالخلقه زاده بود و هیچ فکری برای نگهداری آنها نکرده بود!
#ارنست_بارلاخ ، طراح، مجسمهساز، از سمبلهای هنر ضدجنگ
🌱 زادروز
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**یادداشت
به یاد منصور یاقوتی
#دکترمحسناحمدوندی
منصور یاقوتی نیز از میان ما رفت و اگر از او فقط داستان کوتاه «گُل خاص» باقی مانده بود، باز هم جایگاه او در ادبیات داستانی معاصر قابل کتمان نبود. غالباً در ادبیات داستانی معاصر ایران، کرمانشاه را با نام او، علیمحمد افغانی و علیاشرف درویشیان میشناسند، سه نویسندهای که نقش پررنگی در تثبیت ادبیات اقلیمی غرب کشور داشتند.
یاقوتی نویسندۀ پرکاری بود. داستان نوشت، شعر نوشت، در حوزۀ ادبیات کودکان قلم زد، در ادبیات عامه تحقیق کرد، در قلمرو نقد ادبی کارهایی چاپ کرد و دربارۀ آثار ادبی کلاسیک فارسی هم کتابها و مقالاتی نوشت؛ اما بهترین نوشتههای او در میان انبوه این آثار، داستانهایش هستند و مردم نیز او را با داستانهایش میشناسند.
یاقوتی زندگی سختی را گذراند. بعد از انقلاب به دلیل گرایشهای چپ از آموزشوپرورش اخراج شد. مدتی زندگی مخفیانه را تجربه کرد. بعد هم به زندان افتاد، همچنان که قبل از انقلاب هم به زندان افتاده بود. بعد از اخراج از آموزشوپرورش به مشاغلی چون کارگری و سرایداری و... روی آورد تا زندگیاش را بگذراند و در تمام عمر از فقر و تنگدستی رنج برد؛ اما در تمام این سالها و با وجود تمام تنگناهای مالی، سیاسی و فرهنگی باز هم دست از نوشتن نکشید. به نظر من امروز این ارادۀ پولادین او بیش از هر چیزی میتواند الهامبخش ما باشد.
یاقوتی از یک طرف روستازاده بود و زندگی توأم با فقر و فلاکت و ستم و نابرابری در روستاهای کرمانشاه را با تمام وجود لمس کرده بود و از طرف دیگر کارگر بود و دردهای زندگی کارگری را خوب چشیده بود، برای همین هم اغلب داستانهایی که در این دو حوزه نوشته است، تأثیرگذارترند؛ چراکه از تجارب زیستهاش نوشته است، از زندگیاش نوشته است، از خودِ خودش نوشته است.
یاقوتی در داستانهایش مانند اغلب نویسندگان کرمانشاهی همدورهاش به رئالیسم سوسیالیستی نوشت و از سیستم ناعادلانه و تبعیضآمیزی گفت که یک عده را لگدمال مطامع عدهای دیگر میکند. او از طبقات فرودستی نوشت که در زیر پای طبقات فرادست جامعه له میشوند و صدایشان را کسی نمیشنود، همچنان که خودش در تمام این سالها له شد و صدایش را کسی نشنید. یاقوتی مثل بسیاری از نویسندگان ما در فضایی بالیده بود که ایدئولوژی چپ جریان مسلط روشنفکری جامعه بود، او نیز مثل خیلیهای دیگر از این ایدئولوژی متأثر شده بود و تا آخر عمر هم به آرمانهای آن وفادار ماند و هرچه نوشت رنگوبویی از این ایدئولوژی را در خود داشت. زمانه عوض شد، اما یاقوتی عوض نشد و همین امر نیز موجب انتقاداتی به او و سبک نوشتنش در سالهای اخیر شده بود؛ اما نکتۀ مهمتر این است که در محیطی که او زندگی کرده بود و در زندگی پرمسکنتی که او از سر گذرانده بود، کدام باور بهجز آرمانهای چپ میتوانست آن بهشت موعود، آن جامعۀ بیطبقه، آن پیروزی نهایی طبقۀ پرولتاریا بر بورژوا را نوید بدهد و دل او را آرام کند و جان ستمزدهاش را تسکین ببخشد؟ شاید یکی از دلایل پایبندی مادامالعمر او به این ایدئولوژی همین بود.
آثار داستانی یاقوتی یکدست نیستند و شاید بتوان گفت بهترین داستانهای او متعلق به دهۀ پنجاه و شصت هستند، داستانهایی که اغلب حول محور زندگی دهقانان فقیر روستایی و کارگران تنگدست شهری میچرخند و زندگی این آدمها را روایت میکنند. البته در داستانهای او در سالهای اخیر هم داستانهای خوب میتوان یافت. کاش مسئولان فرهنگی کرمانشاه با هماهنگی و زیر نظر خانوادۀ یاقوتی، مجموعهای از بهترین داستانهای او را یکجا فراهم و چاپ کنند. اهمیت این موضوع وقتی بیشتر میشود که بسیاری از آثار او در بازار کتاب دیگر در دسترس نیستند. کاش حالا که منصور رفته و فکری به حال خودش نشده، لااقل فکری به حال میراث فرهنگیاش بشود.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
امروز یازدهم دی ماه زادروز حسین خواجهامیری (ایرج) است هنرمندی که صدایش، بخش روشنی از خاطرهی جمعی ماست...
"ایرج از خوانندههای صاحبِ سبک ایران است و صدایش از معدود صداهایِ شش دانگ به شمار میرود؛ صدایی که توانایی اجرای هرچه را از صدایِ یک انسان انتظار میرود دارد."
استاد محمدرضا شجریان دربارهی وی میگوید: صدایِ ایرج در تاریخ آوازخوانی ما یک متر و عیار است و هر کس بخواهد در بالاترین حد حنجره صدایی را مثال بزند، میگوید صدا شبیه صدایِ ایرج است.
زادروز صدایِ ماندگار موسیقی ایران خجسته باد
حرف نگفته
خواننده: #ایرج
ترانهسرا: بهمن میری
آهنگساز: بهزاد خدارحمی
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
فرشیدورد؛ پیشوای دستور زبان
#دکترعبدالرضامدرسزاده
نهم دی سالگرد درگذشت استاد دکتر خسرو فرشیدورد است که در تنهایی و سکوت از دنیا رفت.
استاد فرشیدورد از بهترین استادان ادبیات دانشگاه تهران در حوزه زبان فارسی و دستورزبان بود و از اینها مهمتر برای پاسداشت زبان فارسی و ایران عزیز غیرتمندانه اهتمام داشت.
به گواهی شاگردان استاد، ایشان در مباحث دستور زبان توغل و مهارتی بایسته داشت و این البته به معنی ناتوانی ایشان در حوزههای دیگر علمی و ادبی نیست و نشان میدهد که دکتر فرشیدورد هوشمندانه بحث زبان فارسی و آسیبشناسی آن را پی گرفتهاست و همیشه به ورود واژههای بیگانه به زبان فارسی با دیده نگرانی نگریسته است.
استاد فرشیدورد البته به جز کارهایی در حوزه دستور زبان، در حوزههای دیگر مانند نقد ادبی و ادبیات معاصر و سرودن شعر هم مهارتی نشان دادهاست.
سالها پیش در دوره کارشناسی ادبیات فارسی کتاب دوجلدی استاد فرشیدورد با نام درباره ادبیات و نقد ادبی به دستم رسید که مباحث آن متنوع است و از ادبیات جهان تا بلاغت و شعر معاصر و یادکرد ادیبان عصر را شامل میشود و میتوان گفت کتابی است که هیچگاه دور از دسترسم نبودهاست و اگر توان داشتم خواندن آن را برای هر دانشجوی سال نخست ادبیات تاکید میکردم.
با درگذشت استاد دکتر خسرو فرشیدورد، یکی دیگر از استادان دلسوز و کارآمد در گستره ادب فارسی از دست رفت و. روشن نیست کدام یک از جوانان نوجوی روزگار ما قرار است پی ایشان پوید و جای ایشان را پر کند.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«شهریار در نگاه نیما»*
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
نیما از میانِ همگنان و همروزگارانِ خویش عشقی و عارف و شهریار را بیش از دیگران ستودهاست. تنوّعطلبیِ نیما در التذاذ از گونههای شعری و تعلّقِخاطرِ او به شعرِ گذشته و امروز تا بدانپایه بوده که بارها در آثارِ شعری و منثورِ خویش از شهریار یادکردهاست.
نیما نخستینبار سالِ ۱۳۲۳ در «منظومه به شهریار» که شرحِ سفرِ او به تبریز و دیدار با شهریار است از شاعرِ محبوبِ خود سخنگفتهاست. او این سفر را «دیدار با جانان» خوانده و شهریار را «یکی از چوپانان از شکفته دودمانِ روستاییان». نیما جایی دیگر از این منظومه، از شهریار با تعبیرِ «مرا هر فکر میدانست» یادکرده که پیدا است ستایشِ بزرگی است درحقّ شهریار. او همچنین اشارهمیکند شهریار بنابه تصریحِ خود «هذیانِ دل» را متأثّر از «افسانه» سرودهاست.
نیما یک سالِ بعد، در قطعهٔ «آن بهتر» درکنارِ شهریار بودن را از بهترین لحظههای زندگیِ خود دانستهاست:
[...] از همه روزهای هفته مرا
چارشنبه است بیگمان بهتر
شهریاری نشسته با نیما
دوبهدو، حرفِ هردُوان بهتر
آنچه کس را نه تابِ فهمیدن
بر زبانشان در آن مکان بهتر
گر اجلشان دمی دهد فرصت
روی از ناکسان نهان بهتر
چون همه این نکات دانستی
یاد از ایشان بههر زمان بهتر
نیما در یکی از یادداشتهای «حرفهای همسایه» نیز از سرِ شیفتگی «منظومهٔ هذیانِ» شهریار را میستاید. او بهخوبی دریافتهبود رقّتِ عاطفی و «احساساتِ أعلی و گرمِ» اشعارِ شهریار از قدرتِ غزلسرایی (تعبیرِ نیما: «علوّ غزل») و لحظاتِ «عرفانیِ» ذهنیّتِ او مایهگرفتهاست. این تحلیلِ تیزبینانهٔ نیما را در بررسیِ چراییِ نقطههای اوجِ منظومههای غزلسرایانی همچون سنایی و عطار و مولوی نیز میتوان صائب دانست. نیما در این یادداشت بر نکاتی از شعرِ شهریار تأکیدمیکند که از نقاطِ اشتراکِ «افسانه» و منظومههایی همچون «دو مرغِ بهشتی» (شرحِ دیدار شهریار با نیما)، «ای وای مادرم!» و «حیدر بابا سلام» نیز است؛ و آن عبارت است از: «مطلبها»، «یادآوریها»، «حسرتهای دلگزا»، «منظرههایی که یکی پساز دیگری عوض میشود» و «جای خواننده را گرفته و خوانندهٔ حساس را» شیفتهٔ خود میکند.
نیما منظومهٔ «قهرمانانِ استالینگرادِ» شهریار را بیبهره از چنین کیفیت و مزیتی میداند؛ چراکه شاعر در این منظومه بهجای اینکه «مردم در او دخالت داشتهباشند»، «به دنبالِ مردم رفته است». مرادِ نیما صراحت و بیانِ مستقیمِ سیاسی و اجتماعی در این منظومه است.
*از فصلِ «نیما و شهریار»، از کتابِ نویسنده: «در تمامِ طولِ شب» (بررسیِ آراء نیما یوشیج)، انتشارات مروارید، صص ۳۱۲_۳۰۶.
تمامیِ ارجاعها برای روانترشدنِ خواندنِ یادداشت، حذف شدهاست.
برگرفته از کانال ازگذشته واکنون
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
شعری از گلچین گیلانی
کودکی ها
#گلچین_گیلانی
#فریدون_فرحاندوز
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🎧 حافظشناسی از پنجره جامعهشناسی ادبیات (هشت برنامه) ✔️ برنامه دوم: مروری بر تاریخ ایران در عصر فترت (بخش نخست)
🎤 ایرج شهبازی
⬇️
طرح بحث
پیشگفتار
۱) آل اینجو
۱-۱) جلال الدين مسعود شاه
۱-۲) شاه شیخ ابواسحاق
۲) آل مظفر
۲-۱) امیر مبارز الدین محمد
۲-۲) شاه شجاع
۲-۳) شاه زین العابدین
۲-۴) شاه یحیی
۲-۵) شاه منصور
۳) آل جلایر
۳-۱) سلطان اویس
۳-۲) سلطان احمد
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
#ماهرجب
#شبآرزوها
چراغ شب آرزوها
اشک زلال و دل سیال
و روح بیملال
است.
خوشا وقت و حال خوش آنان که
روشنای راهشان را در چنین شبی
در آستین جان
و آستان جانان
به امید فردایی پر از امید
زنده نگه داشتهاند.
#دکترعبدالرضامدرسزاده
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«من هر روز صُب که پا میشم سه تا غزل باید بخونم تا حالم جا بیاد!»
بخشهایی از صحبتهای #عبدالله_کوثری در جشن امضای ترجمهی کتاب ریچارد سوم که ۸ دیماه ۱۳۹۶ در کافهکتاب آفتاب برگزار شد.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
چرا آنهایی که رفتهاند دیگر باز نیامدند؟
من که دلتنگ لبخندشانم...
#احمد_تللی
یادِ عزیزان رفته به خیر 🖤
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
"نیما و علّامه همایی"
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
استاد جلالالدینِ همایی در خاندانی شاعرپرور زادهشد. او خود در مقالهٔ «طرب بنِ همای شیرازی»، این خاندان بهویژه پدر (طرب) و جدّ پدریِ خویش (هما) را معرّفیکرده. استاد همایی در حیطههای گوناگون، ازجمله دانشهای ادبی (بهویژه تاریخادبیات و بلاغت)، نجوم، فلسفه و حکمت و کلام و نیز تاریخ و جغرافیایِ اصفهان سرآمدِ روزگارِ خویش بود. همایی درکنارِ فروزانفر و ملکالشعراء بهار از شاخصترین استادانِ نسلِ اولِ دانشگاهِ تهران نیز بود. او طبعی در شعر نیز داشت و آنچه دربارهٔ لحظهٔ وداع با زندگی سروده موثّر و زبانزد است:
پایانِ شبِ سخنسرایی
میگفت ز سوزِ دل همایی [...]
در آثارِ منثورِ نیما اشاراتی توأمبا طعن و تعریض درحقّ همایی یافتمیشود. میدانیم که همایی همچون فروزانفر و رضازادهٔ شفق از نخستین کسانی است که برای «وزارتِ معارف»ِ وقت تاریخِ ادبیات تألیفکردهاند. اثرِ استاد همایی سالِ ۱۳۰۷ منتشر شد. نیما سالِ ۱۳۱۴ «تاریخِ ادبیاتِ ایرانِ» همایی را همراه با چند اثرِ دیگر (ازجمله «رستم در قرنِ بیستودوم» (اثرِ صنعتیزادهٔ کرمانی) و «منتخباتِ صائب» (بهکوششِ کمالیِ اصفهانی) برای خواهرش ناکتا ارسالمیکند. یادآورمیشوم، نیما در این سالها (بهخلافِ دهههای بیست و سی) سخت متأثّر از اندیشههای سوسیالیستی بوده. او بهکرّات در نامههایش از تاریخ ادبیاتهای سنّتی که میانِ تاریخ و تحولات زمانه با تاریخِ ادبی نسبتینمییابند، انتقادمیکند. او مدّعی است تاریخهای ادبیِ ما بیبهره از دیدِ علمی (پرنسیپ) هستند و نویسندگانِ اینگونه آثار راز و رمزِ تجدّدِ ادبی و تطوّرِ جامعه و تاریخ را درنیافتهاند (نامهها، بهکوششِ سیروسِ طاهباز، نشرِ علم، چ سوم، ۱۳۷۶، صص ۴۹۳ و ۵۷۰). نیما پژوهشهای تاریخیِ روزگارِ خویش را نیز دچارِ همین ضعفها میداند. ازهمینرو نیما گرچه نگرشِ سعیدِ نفیسی را نقد میکند («یادداشتهاِ روزانه» [ چاپشدهدر «برگزیدهٔ آثارِ نیما یوشیج»]، بهکوششِ طاهباز، انتشاراتِ بزرگمهر، ۱۳۶۸، ص ۲۶۳)، اما روشِ پژوهشهای تاریخیِ عباسِ اقبال را میستاید. او «وفورِ دریافتها»، «ذوقِ برازنده» و «قدرت و متانتِ» آثارِ عباسِ اقبال را میستاید (همان، ۲۷۵).
نیما در نامهٔ پیشگفته (خطاب به خواهرش ناکتا) دربارهٔ «تاریخِ ادبیاتِ ایران»ِ همایی تاحدّی بهگمانم غیرمنصفانه مینویسد:
«تاریخِ ادبیاتی که فرستادهمیشود جنبهٔ علمیِ تاریخی را دارا نیست. در ایران هنوز در این موضوع چیزی که قابل باشد، نوشتهنشدهاست. این مصنّفین بیچارهاند! فقط میتوانید مثلِ فهرستِ صحیح و تمییز، اسامیِ قدما و زمانِ حیاتِ آنها را در این کتاب دردستداشتهباشید؛ حکمِ کتابِ لغت را دارا باشد» (نامهها، ص ۵۷۰).
در یادداشتهای روزانهٔ نیما نیز، در اشارهای کوتاه و گلهآمیز دربارهٔ ابوالقاسم جنّتیِ عطایی (نخستین تدوینگرِ اشعارِ نیما) که برخی از امانتیهای نیما را به نیما برنگرداندهبود، آمده: «دو جلدِ «ناچیزِ» تاریخِ ادبیاتِ هماییِ مرا که قیمتِ مهمی نداشت، نداد» (همان، ص ۳۰۳).
در یادداشتهای روزانهٔ نیما که درقیاسِ با نامه و مقاله، امکانِ طعن و تعریض و گلهگزاری در آنها فراهمتر بوده، اشاراتِ دیگری نیز دربارهٔ همایی دیدهمیشود. نیما جایی از دکتر معین گلهکرده که چرا در آثارِ دستوریِ خویش، از آثارِ همایی شاهد میآورَد اما از «تغییراتی که نیما یوشیجنام در زبانِ فارسی دادهاست، بیاطلاع است» (همان، ۲۷۰). روشن است که نیما آثارِ همایی را دستکم درقیاسبا شعرِ خویش، قابل توجه و سزاوارِ استنادکردن نمیدانستهاست. نیما همچنین در یادداشتِ دیگری باعنوانِ «دستورِ زبانِ فارسی» دستورِ مشهور به «پنج استاد» را «حقیقتاً افتضاح» خوانده و نویسندگانش (عبدالعظیمِ قریب، همایی، بهار، یاسمی و فروزانفر) را «بیسواد» دانستهاست. البته او درادامه مینویسد، قریب، دستور را «از همه بهتر میداند» و دیگران در تألیفِ این اثر از او بهرهبردهاند و وی را «به زیرِ قید کشیدهاند». جالبتر آنکه نیما میافزاید «باید، اگر عمری باشد «دستور به دستور» را بنویسم که انتقاد [از] این کتاب باشد» (همان، ۲۶۲).
گویا ستایشِ نیما از عبدالعظیمِ قریب از آنجهت بوده که وی پساز کسانی همچون میرزا حبیبِ اصفهانی (نویسندهٔ «دستورِ سخن») و محمدحسینِ انصاری (نویسندهٔ «تنبیهالصّبیان») از پیشاهنگانِ نهضتِ دستورنویسی بهشیوهٔ جدید بودهاست.
نیما در یادداشتی دیگر، از اینکه برخی بیهوده همایی را همطراز با بهار و قریب میدانند، ابرازِ تأسّف کردهاست (همان، ۲۷۲).
ادامه در فرستهی بعدی
❄️☃️
آرزو نمیکنم تفنگها
با موج خونهای ریخته غرق شوند !
آرزویم این است :
دختر و پسر سرزمینم ، روزی یک بار ؛
با پرواز بال نگاهشان
غبار روی کتابی را بتکانند ...
#شیرکو_بیکس
شیرکو بیکس شاعر معاصر کرد بود که در سال ۱۹۸۸ ازسوی انجمن قلم سوئد، برندهٔ جایزه کورت توخولسکی شد. از وی بالغ بر ۳۸ دیوان شعر چاپ شدهاست. سرودههای وی به زبان کردی هستند. او فرزند فایق بیکس از شاعران مبارز و شناخته شده کرد بود،از اوبه عنوان امپراطور شعر دنیا یاد میشود.
تاریخ تولد: ۲ مهٔ ۱۹۴۰، سليمانيه، عراق
فوت: ۴ اوت ۲۰۱۳، استکهلم، سوئد
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«ضیاءِ موحّدِ شاعر» (بهمناسبتِ زادروزِ شاعر)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
استاد ضیاء موحّد درکنارِ منطقدانی و نقدِ ادبی، قریببه شصتسال است که شعر نیز میسراید. در کارنامهٔ ایشان چندین اثرِ ترجمهای نیز دیدهمیشود. دانشِ فلسفی و نقدِ ادبیِ ایشان زبانزد است، اما دربابِ شعر، آنهم شعرِ نو، اماواگرها فراوان است و موافق و مخالف بیشمار. بهویژه آنگاه که شاعر خود نقد نیز بنویسد و فراتر از آن منطقی و فلسفهدان نیز باشد. البته استاد موحّد گاه نظرهای چالشبرانگیزی نیز ارائهمیدهد؛ از آن جمله است همچون استاد ابوالحسن نجفی، شاملو را بزرگترین شاعرِ پساز حافظ دانستن.
ضیاء موحّد نویسنده و شاعری گزیدهگو است و درطولِ ششدهه شاعری، تنها پنج دفترِ شعر منتشرکرده. گرچه موحّد شاعری صاحبسبک و دارای صدایی ویژه نیست اما درمقابل، اینقدَر نیز هست که شعرش شبیهِ شعرِ کسی نیست.
حقیقت آن است که شعرِ موحّد از گرما و جوشش و عاطفه، چندان بهرهایندارد. باریکبینی و تأمّل در آناتِ هستی، و نیز درنگ در لحظات و خلوت و خاطرات، وجهِ غالب بر اشعارِ ایشان است؛ مولفههایی که از نگرشِ فلسفیِ شاعر نسبت به هستی و انسان مایهمیگیرد.
زبانِ شعرِ موحّد، پاکیزه و بیانش، موجز است. شعرِ موحّد، تصویرِ بکر و بدیع نیز کم ندارد (مثلاً: تشبیهِ ساقِ آهو به شمسِ طلا، ص ۶۵)، اما «زبانورزی» یا «زباناندیشیِ» شاعر وجهِ برجستهتری دارد؛ آنسان که فیالمثل سعدی دربرابرِ حافظ یا مولوی بیشتر خالقِ شعرهای «گفتاری» و استادِ بلاغت در حیطهٔ شگردهای زبانی است. ناگفته نگذارم که یکی از آثارِ ماندگار در بررسیِ شعر و شاعریِ سعدی نیز، اثرِ است خواندنی و البته موجز، تألیفِ استاد موحّد.
تأثیرپذیریِ شاعر از سنتهای ادبیِ ایرانی و اسلامی در شعرش بسیار کمرنگ است. نمونهرا در قطعهٔ «قصّهٔ دراز» به بیتِ «بالابلندِ عشوهگرِ نقشبازِ منِ» حافظ اشارهای شده (ص ۶۱) و یا در قطعهٔ «تو خود چه دانی»، شاعر از ساختارِ نحویِ قرآن تأثیرپذیرفته و خود در پیشانیِ شعر به آیهٔ «و ماأدریک ماالقارعه» اشارهکرده:
گرگ
و چیست گرگ
و خود چه دانی چیست گرگ [...] (ص ۱۴۷).
اشیاء و جهانِ پیرامون، جایگاهِ ویژهای در شعرِ موحّد دارد. چنانکه خود چنین زیبا سروده:
شاعر!
اشیاء را پر از شعر کن
نه شعر را پر از اشیاء (۱۳۷).
ردّ تفکّراتِ فلسفیِ شاعر و گاه حتی جدال میانِ عوالمِ متناقضِ منطق و شعر، جدا از نگرشِ کلّیِ شاعر، در مضمون برخی از قطعاتِ شعرش نیز بازتابهایی دارد:
هرشب کتابخانهٔ من باز است
و شاعران و منطقدانان
با یکدیگر در آنجا بحثمیکنند
وقتی که کار بالامیگیرد
با خشم
دستِ یکی از آنان را میگیرم
و از کتابخانه به بیرونش پرتمیکنم
آنگاه
تا سپیدهدمان باهم
در کوچههای شهر قدم میزنیم
گل میگوییم
و
گل میشنویم (ص ۱۰۵).
در شعرِ «غُراب» نیز به منطقِ قاطعِ ارسطو و ابنِ سینا و تقابلِشان با نسبیگراییِ سدههای اخیر اشارهشده:
بهحکمِ استقراء
غراب
سیاه است [...]
که ناگهان خبرآوردند
غرابهای سفیدی هم پیدا شدهاست [...] (۱_۷۰).
که گویا اشارهدارد به نظریّهٔ کارل پوپرِ ابطالگرا.
یا قطعهٔ «میتوانست نباشد» که متأثّر از آراء و زبانِ ویژهٔ هایدگر (بهخصوص در خلقِ واژهها) است؛ درعینحال که تعریضی نیز دارد به اندیشهٔ سیاسیِ او:
بحث این نیست که: آدم هست
مشکل این است: چرا هست؟
میتوانست نباشد
کورههای آدمسوزی نیز همین
«میتوانستنباشد» را ثابتکردند
بحث اما
اندکی از این پیچیدهتر است
سخن از پرسشِ بنیادین است
سخن از پرسشِ پرسشها است [...]
ای همه خلقِ جهان خاموش
هیچ اینجا دارد
میهیچد (صص ۲_۱۱۱).
موحّد، قطعات و سطرهای ماندگار کم ندارد. ازجمله قطعهٔ «چه فراوانیم ما»:
چه فراوانیم ما
برّههای خوبِ خدا
طلوع را به چَرا برخیزان
و روز را عرقریزان
تا
اخمِ غروب
تا
شب
که آغلِ فراموشی است
چه فراوانیم ما
بندگانِ خوبِ خدا (ص ۸۴).
یا قطعهٔ «پاییز»:
بر زمین
همینطور شعر ریختهاست
و باد
آنها را گموگور میکند (ص ۱۰۹).
همچنین است قطعاتِ «حلالزاده» (ص ۱۳۵) و «شعری که چنین کاغذ را ...» (ص ۲_۱۳۱).
من شعرِ «کتیبهٔ» موحّد را بسیار دوستدارم:
زیراکه شعر گفتن
کاری است
بیفایده
و شعر
باید بیفایده بمانَد
تا ازمیانِ اینهمه سوداگر جانبهدربرَد
زیراکه شعرگفتن
کاری است
ناممکن
ای شاعرانِ ممکن
این سطرهای کج چیست
این بندهای سست
کهکهنههای خود را از آن
در هر مجلّه میآویزید
زیراکه جاودانگی ارزان نیست
بر سنگِ گورِ من بنویسید
«مُردم
ازبسکه شعرِ بد خواندم»** (ص ۴_۱۲۳).
* گزیدهٔ اشعار، انتشاراتِ مروارید، ۱۳۹۱.
** نویسنده عبارتِ آمده در گیومه را در یکی از آثارِ نظریِ دکتر رضا براهنی نیز دیده.
برگرفته ازکانال از گذشته و اکنون
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
بعد از تو...
ای هفت سالگی
ای لحظهٔ شگفت عزیمت
بعد از تو هرچه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت
.
.
.
بعد از تو ما که قاتل یکدیگر بودیم
برای عشق قضاوت کردیم
و همچنان که قلبهامان
در جیبهایمان نگران بودند
برای سهم عشق قضاوت کردیم.
بعد از تو ما به قبرستانها رو آوردیم
و مرگ، زیر چادر مادربزرگ نفس میکشید
و مرگ آن درخت تناور بود
که زندههای این سوی آغاز
به شاخههای ملولش دخیل میبستند
ومردههای آن سوی پایان
به ریشههای فسفریش چنگ میزدند
و مرگ روی آن ضریح مقدس نشستهبود
که در چهار زاویهاش ناگهان چهار لالهٔ آبی
روشن شدند
صدای باد میآید
صدای باد میآید ای هفتسالگی
برخاستم و آب نوشیدم
و ناگهان به خاطر آوردم
که کشتزارهای جوان تو از هجوم ملخها چگونه ترسیدند
چقدر باید پرداخت
چقدر باید
برای رشد این مکعب سیمانی پرداخت
ما هرچه را که باید
از دست دادهباشیم از دست دادهایم
ما بیچراغ به راه افتادیم
و ماه ماه مادهٔ مهربان همیشه در آنجا بود
در خاطرات کودکانهٔ یک پشتبام کاهگلی
و بر فراز کشتزارهای جوانی که از هجوم ملخها میترسیدند
چقدر باید پرداخت
شعر #فروغ_فرخزاد
#تحلیل از نگاه محمدرضا نوشمند
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
سال نو میلادی مبارک🌲
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
Amin Yari:
بر گهایی از کتاب تاریخ(201)
دکتر سروش، دکتر شریعتی را حافظ زمانه معرفی میکند:
«...حافظ قطعاً یک روشنفکر است و به همین اندازه، مرحوم شریعتی هم با حافظ مشابهت دارد یعنی شریعتی را میتوان حافظ زمانهی ما خواند؛ کسی که به عیوب و آفات جامعهی دینی وقوف تام داشت و با نقد آن آفات، سعی کرد تا رسالت بزرگ خود را که آگاهی بخش بود انجام دهد. حافظ بدون تردید به جامعه دینی زمانهی خود نگاهی ناقدانه داشت و این رازِ ماندگاری اوست. چرا حافظ همچنان با ماست؟ به همان دلیل که شریعتی با ماست»
_سروش، عبدالکریم، از شریعتی، ص227.
"امیربانو"
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
تاریخ شعرِ فارسی عشقهای ناکام فراوان به خود دیده. سرسلسلهی اینگونه عشقورزیها البته که لیلی و مجنون اند. اما نمیدانم چرا فرهاد با همهی ناکامیاش در این عرصه، کامرواتر از مجنون بهنظرمیرسد؟! آیا علتش پیروزیِ عنقریبش در شرطبندی با خسرو بوده یا چیرگی و ترزبانیهایش در آن مناظرهی دندانشکنِ مشهور با همین حریف؟
در شعرِ امروز نیز اینگونه تجربهها و تلخکامیها نمونهها دارد؛ از نیما گرفته تا شهریار و حمیدی و رهیِ معیّری؛ نمادهای عشقهای ناکام و مهرورزیهای نافرجام در شعرِ امروز. گرچه گاه این دلدادگیها به قول باباطاهر "هردوسر" و درعینحال ناکام بوده و گاه نیز یکطرفه و "پردرسر".
در دوران دانشجویی با دوستان از یک عشقِ ناکامِ دیگر نیز فراوان سخنمیگفتیم. عشقِ یکسویهی شاعرِ قصیدهی "این خانه قشنگ است ولی خانهی من نیست" به امیربانو، دخترِ امیری فیروزکوهی. مثلّثِ عشقیای که ازقضا در یک دانشگاه و یک دانشکده و فراتر از آن در یک گروه گردهمآمدهبودند! و چه گروهی شود آن گروه؟!
نمیدانم چه مایه از آنچه آن سالها بر سرِ زبانها بوده افسانه بود و چه مقدارش مطابقبا واقع.
ضلعِ ناکامِ این مثلّث، یعنی دکتر خسرو فرشیدورد، چندسال پیش در نهم دیماه سفرکردند؛ استاد مظاهر مصفا نیز دوسهسال قبل به "هیچ"ستان کوچیدند؛ و اکنون درست در دهم دیماه، بانوی این مثلث!
یاد هر سه استاد گرامی!
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
#نکته
#استادشهریار
#دکترعبدالرضامدرسزاده
یازدهم دی روز تولد استاد شهریار است. برای نکوداشت این مناسبت به گفتن همین نکته بسنده میکنیم که همه بیان عشقها و ترانه های عاشقانه و ابراز احساسات عاشقانه در شعر معاصر در سایه عشق پاک و راستین شهریار آرمیده است.
او که ادعای راست و درستش چنین بود که:
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
او که به عبور از کوچه معشوق هم رضایت و قناعت داشت و عهد قدیم را با او تازه میکرد.
شهریار میراث دار عشق پاک نظامی گنجهای در شعر فارسی است.
بودن او در ادب معاصر و شعر پاک عاشقانه فضیلتی از نوع توفیق های انسانساز و مورد نیاز بشر است.
❄️☃️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
زادروز شهریار
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
#شهریار (#محمدحسین_بهجت_تبریزی)
(۱۱ دی ۱۲۸۵ #تبریز - ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ #تهران)
شاعر و ادیب.
وی در مقبرهالشعرای تبریز دفن است.
منظومه #حیدربابایه_سلام از آثار اوست.
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧